سالروز فرمان مشروطیت

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سالروز فرمان مشروطیت

زمينه ها

پس از گشوده شدن ايران به وسيله اعراب و انضمام امپراتورى ساسانى به قلمرو خلافت اسلامى، اين سرزمين تاريخى استقلال خود را از دست داد، اما با تاسيس سلطنت صفوى در سال ۹۰۵ هجرى قمرى، استقلال ايران بازگشت و از آن پس ايران به عنوان يك واحد سياسى كامل در جغرافياى منطقه و جهان ظاهر شد و ادامه يافت. هرچند اين استقلال براى ايرانيان مغتنم بود اما جز در سده اول صفوى از نظر رشد و توسعه فرهنگى و علمى و اقتصادى و تمدنى چندان اهميتى پيدا نكرد. برآمدن صفويان مصادف است با ۱۵۰۰ ميلادى و آغاز خيزش عظيم و همه جانبه اروپاييان در عرصه سياست و اقتصاد و علوم و فنون و فلسفه و هنر و تمدن و فرهنگ، اما ايرانيان را از آن رنسانس و تحول عميق غربى بهره اى نبود

انحطاط رو به افزايش عصر دوم صفوى به انقراض آن سلسله طولانى و اشغال ايران به وسيله افاغنه و دست اندازى هاى عثمانى انجاميد و هرج و مرجى پديد آمد كه هفتاد سال طول كشيد.درست در آغاز سده سيزدهم هجرى، نوزدهم ميلادى سلطنت قاجار تاسيس شد و در پرتو اقتدار اوليه آن استقلال سياسى ايران تامين شد اما از نظر تغيير در انديشه، فرهنگ، اقتصاد و سياست در جهت اجتماع و نظام حكومتى تحولى رخ نداد و كم و بيش در، بر همان پاشنه چرخيد. جنگ هاى طولانى ايران و روس در عصر فتحعلى شاه و شكست هاى پياپى ايران و در نهايت عقد دو قرارداد سياه و تباه كننده ايران با روسيه (عهد نامه گلستان و تركمانچاى) و جدا شدن بخش قابل توجهى از كشور، آخرين رمق را از اين ملك ستاند

اما اين همه هيچ بر بيدارى و آگاهى دستگاه سلطنت و سلاطين نالايق قاجار نيفزود و گويا هيچ تغييرى در جهان رخ نداده و از اين رو اين عصر را �عصر بى خبرى� گفته اند. از اوايل قاجار ارتباط بيشترى با جهان خارج (روسيه، عثمانى، شبه قاره هند) و به ويژه اروپا ايجاد شده بود و اين ارتباط و آشنايى تا حدودى فكر تغيير و اصلاح را در بخش هايى از دولتمردان دامن زد. در اين ارتباط از آغاز تا پايان قاجاران پنج دولتمرد اصلاح گر: عباس ميرزا، قائم مقام، اميركبير،

سپهسالار و على خان امين الدوله به عرصه آمدند و دست به اقدامات مهمى نيز زدند اما در نهايت راه به جايى نبرد و بنيادهاى انديشه و عمل مردمان و جامعه ايرانى دچار تحول نشد. عوامل پيچيده و گوناگونى در شكست اين اصلاح طلبان حكومتى نقش داشتند كه در يك طبقه بندى كلى مى توان گفت چهار عامل نقش بيشترى داشتند: ۱ استعمار خارجى ۲ استبداد شاهان ۳ توطئه نظاميان و درباريان و خوانين بزرگ و ۴ كارشكنى روحانيان شريعتمدار و صاحب نفوذ و غالباً ملاك (چون حاج ملاعلى كنى) از موضع دفاع از ديانت و سنت و يا وابستگى به دربار و گاه نيز وابستگى به سفارتخانه ها. البته در اين ميان عقب ماندگى فرهنگى و اقتصادى و اجتماعى جامعه و جهل عامه مردم نسبت به عالم جديد و به طور كلى عدم آمادگى لازم در مجموعه ساختارهاى اجتماعى براى پذيرش افكار و آداب مدرن (مدرنيته و نه البته لزوماً مدرنيسم)، از يكسو اقدامات مصلحانه را با مشكل و موانع جدى مواجه مى كرد و از سوى ديگر بهانه هاى لازم براى مقابله با اصلاحات اساسى به دست مرتجعان و سودجويان مى داد

با وجود شكست اصلاحات حكومتى در درون ساختار قدرت فاسد قاجارى، ايران در آن دوران نه چندان كوتاه نمى توانست يكسره از تحولات شتابان اروپا و ديگر نقاط جهان به دور باشد و هيچ تغييرى نپذيرد و راه اصلاح طلبى در سطوح مختلف جامعه هموار نشود. در اواخر عصر عباس ميرزا نخستين گروه جوانان براى تحصيل به اروپا اعزام شدند و شمارى از اين افراد كم و بيش افكار نوين را به ايران آوردند و يكى از آنان، ميرزاصالح نخستين چاپخانه را در تبريز و سپس تهران بنا نهاد و نخستين روزنامه را در تبريز انتشار داد

حضور سفيران كشورهاى اروپايى در ايران و حضور سفيران ايرانى در اروپا و ديگر نقاط جهان و سفرهاى ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه به فرنگ و ترجمه و چاپ و نشر برخى از آثار ادبى و سياسى و علمى اروپايى و روسى در ايران و به ويژه تاسيس دارالفنون به دست اميركبير، جملگى راه نفوذ و رواج انديشه هاى جديد و تقويت فكر تغييرخواهى و تحول طلبى را در ايران تقويت كرد. در همين ارتباط، جنگ هاى ايران و روس نقش موثرى ايفا كرد. مخصوصاً شكست ايرانيان در اين جنگ ها از يك سو زهر تلخ تحقير را در كام ايرانيان ريخت و از سوى ديگر موجب نوعى بيدارى ملى و احياى همبستگى قومى شد
رويداد مهم تحريم تنباكو در سال ،۱۳۰۹ بازتابى در اين بيدارى و شكلى از مقاومت ملى براى جبران اين شكست ها ارزيابى مى شود. روزنامه ها و نشريات مختلف (به ويژه اختر و حبل المتين و قانون و عروه الوثقى)، كتاب هاى خارجى و داخلى (به ويژه كتاب بيدارگر �سياحتنامه ابراهيم بيگ� اثر زين العابدين مراغه اى)، گويندگان و نويسندگان اثرگذارى چون آخوندزاده، ميرزا ملكم خان، سيدجمال الدين اسدآبادى، مستشارالدوله، ميرزا آقاخان كرمانى، طالب اف تبريزى و زين العابدين مراغه اى در عصر ناصرى، انديشه هاى اصلاح طلبانه مدرن را رواج دادند

به تدريج ترقى خواهى و نوگرايى در شمارى از روحانيان متوسط و ميان مرتبه نيز راه پيدا كرد و ورود آنان به عرصه اصلاح طلبى اجتماعى بر عمق و تاثير جنبش نوين تغييرخواهى افزود و بخشى از توده هاى مذهبى شهرى را وارد عرصه كرد. در اين ميان نقش كسانى چون ميرزا حسن رشديه، سيدجمال واعظ اصفهانى، ميرزا نصرالله ملك المتكلمين، شيخ هادى نجم آبادى، سيدمحمد طباطبايى و سيدجمال الدين اسدآبادى برجسته تر است. به ويژه رشديه و طباطبايى با تاسيس نخستين مدرسه هاى جديد به سبك غربى پايه گذار تحول در آموزش و اخذ علوم و فنون شدند.

رويدادها

با توجه به عقب ماندگى مزمن و همه جانبه ايران در طول سه سده و ناكام ماندن اندك تلاش هاى اصلاح طلبانه در طول سلطنت قاجار، در دهه دوم سده چهاردهم هجرى قمرى، ايران در آستانه يك تحول اساسى و حتى يك انفجار بزرگ قرار گرفته و راه نجاتى مى جست. اين در حالى بود كه اروپا و غرب سال هاى آغاز قرن بيستم خود را آغاز كرده و در اوج اقتدار و پيشرفت بودند و تقريباً تمام كشورهاى باستانى و صاحب نام جهان دچار تحول شده و دست كم به يك اصلاح و نوسازى حداقلى تن داده بودند

ناتوانى و فساد حاكمان، فرسودگى و تباهى نظام ادارى و مديريتى، ستم هاى بى انتهاى شاه و درباريان و شاهزادگان در تهران و حاكمان در ولايات، بى قانونى و بى نظمى فراوان در سراسر �ممالك محروسه ايران�، بى سوادى و جهل عمومى، عقب ماندگى نظام آموزشى، اقتصاد عقب مانده و غيرمولد، فقر عمومى، وفور و چيرگى عقايد و افكار و آداب خرافى و جاهلانه و تشديدكننده انحطاط در ميان عامه مردم و بالاخره مطامع استعمارى و واگذارى انواع امتيازات اقتصادى و تجارى و فرهنگى و سياسى به خارجيان (به همين دليل اين دوران را �عصر امتيازات� نيز نام نهاده اند) و ...، از عوامل ريز و درشت عقب ماندگى ايرانيان به شمار مى آمدند

با مرگ ناصرالدين شاه با گلوله يك آزاديخواه در سال ۱۳۱۴ ق و سلطنت يافتن مظفرالدين شاه بيمار و سست اراده، گرچه روند انحطاط و آشفتگى و زوال شتاب بيشترى گرفت اما به دليل بازتر شدن فضاى سياسى و فرهنگى، انديشه تغيير و اصلاح در سطح گسترده دنبال شد و تعميق يافت. در محرم سال هزارو سيصد و بيست و يك قمري ميرزا على اصغرخان امين السلطان اتابك، �صدر اعظم ديرپا و مستبد و فاسد� بركنار و تبعيد شد و شاهزاده عين الدوله به صدارت نشست. اما او نيز در استبداد و خشونت راه سلف خود را در پيش گرفت. از جمله او، برخلاف امين السلطان كه همواره مى كوشيد با كمك هاى مالى و شيوه هاى ديگر انبوه روحانيان با نفوذ را با خود داشته باشد، با طبقه روحانيان نامهربان شد و مخصوصاً روحانيان صاحب نام و وابسته به اتابك و يا دوست و همراه او مورد خشم آشكار عين الدوله قرار گرفتند و كمك هاى مالى به آنان قطع شد

در اين ميان تيره شدن روابط عين الدوله و سيدعبدالله بهبهانى حادثه ساز شد. بهبهانى از عالمان بانفوذ و مقتدر تهران بود. وى از سال ۱۳۰۹ كه در ماجراى تحريم تنباكو تنها عالمى بود كه با تحريم مخالفت كرد و در كنار سفارت انگليس و دربار و اتابك ايستاد، مورد حمايت اتابك بود و از قدرت زيادى در امور اجتماعى و حكومتى برخوردار بود

وى با بركنارى اتابك مخالف بود و پس از آن نيز مى كوشيد تا او را به قدرت بازگرداند. از اين رو بهبهانى مورد بى مهرى و كينه عين الدوله قرار گرفت و از همان آغاز كشمكشى عظيم در پيدا و پنهان بين آن دو رجل دين و سياست آغاز شد. زمانى كه رسيدگى به مرافعات دولتى كه در زمان اقتدار اتابك به بهبهانى ارجاع مى شد، از سوى عين الدوله به شيخ فضل الله نورى، عالم ديگر تهران و رقيب ديرين بهبهانى، ارجاع شد و حتى بهبهانى را از نظر مالى در تنگنا قرار داد، رقابت و دشمنى بهبهانى و صدراعظم آشكارتر شد.

اما جرقه انقلاب در محرم ۱۳۲۳ ق زده شد و آن در جريان ماجراى مسيو نوز بلژيكى روى داد. نوز كه در سال ۱۳۱۷ به همراهى شمارى از بلژيكيان به ايران آمده و در زمان صدارت امين السلطان رئيس كل گمركات ايران شده بود، در يك مجلس جشن اختصاصى خارجيان با لباس عالمان دين (عبا و قبا و عمامه) عكس انداخته بود. البته در آن جشن مردان و زنان خارجى ديگر هركدام در لباس محلى يكى از اقوام ايرانى ظاهر شده بودند و در اين ميان نوز و يك مقام ديگر در جامه روحانى درآمده بودند. گرچه عكس مربوط به مدت ها قبل بود ولى در محرم آن سال به دست بهبهانى افتاده بود

بهبهانى با نشان دادن عكس به مردم اعلام كرد كه نوز با اين كار به دين و مقدسات و عالمان توهين كرده و خواهان مجازات و اخراج وى و همكارانش از ايران شد. جنبش پديد آمد اما سرانجام راه به جايى نبرد و عين الدوله بر سخت گيرى ها افزود. از آنجا كه در اين زمان خواسته بهبهانى فراتر از عزل نوز و حتى دشمنى با عين الدوله بود، در اواخر ماجراى نوز، بهبهانى نزد سيدمحمد طباطبايى، عالم خوشنام و بانفوذ ديگر تهران رفت و از او خواست تا به صف معترضان بپيوندد و از جنبش عليه عين الدوله حمايت كند. طباطبايى با اين شرط كه اغراض شخصى كنار رود، همراهى كرد و دست بهبهانى را فشرد. با توجه به اهميت اين پيوند، مورخان تاريخ مشروطه عموماً �اتحاد روسيه� را سرآغاز نهضت مشروطه شمرده اند

پس از آن حوادث ديگرى روى داد كه هركدام موضوع جدال تازه و چالشى جدى بين گروه علماى معترض با رهبرى طباطبايى و بهبهانى كه حالا مى دانستند براى چه مبارزه مى كنند،با صدراعظم و دولت شد و البته هر بار اين عالمان بودند كه با درايت و هوشمندى از رويدادها به نفع خود بهره مى گرفتند. از جمله حادثه كتك خوردن چند بازارى به اتهام گرانفروشى قند و حمله چماقداران حكومتى به اجتماع علما و مردم در مسجد شاه تهران، منجر به هجرت علما به حضرت عبدالعظيم شد. طباطبايى با گفتن اين جمله كه �اكنون كه به اينجا رسيد، كار را يكسره گردانيم و آن كار را كه خواستيم سه ماه ديگر كنيم، جلو اندازيم.� دستور داد علما و مردم به عنوان اعتراض به عبدالعظيم بروند و متحصن شوند. اين جمله طباطبايى از برنامه ريزى و درايت جنبش علما حكايت مى كند

در ۱۶ شوال اين هجرت و تحصن با حضور شمار قابل توجهى از علما و طلاب و بازاريان و كسبه انجام شد. انتشار اخبار آن به شهرها نيز رسيد و در همه جا تحركى پديد آمد. اين تحصن يك ماه طول كشيد و سرانجام دولت مجبور شد با قبول خواسته هاى علما به تحصن پايان دهد. از جمله خواسته هاى معترضان اين بود كه : بناى عدالتخانه اى در ايران كه در هر بلدى از بلاد ايران يك عدالتخانه برپا شود كه به عرايض و تظلمات رعيت رسيدگى شود
علماى معترض با احترام به تهران بازگشتند و به ديدار شاه رفتند و مذاكراتى براى تحقق خواسته هايشان صورت دادند. اما مدت ها گذشت و از عدالتخانه خبرى نشد و پيدا بود كه كارشكنى مى شود. طباطبايى چند نامه به شاه و عين الدوله نوشت و بهبهانى يك بار شخصاً به ديدار شاه رفت اما ثمرى نداشت. حوادثى نيز رخ داد كه منجر به وخامت اوضاع و تشديد و تعميق مخالفت علما با دربار شد. از جمله آنها كتك خوردن شيخ محمد واعظ در خيابان به دست ماموران حكومتى و كشته شدن يك طلبه و نيز حمله ماموران به اجتماع علما و مردم در مسجد جامع تهران و كشته و مجروح شدن شمارى از مردم و توهين حساب شده به بهبهانى در اين حادثه بود سرانجام علما اعلام كردند كه به علامت اعتراض تهران را ترك و به عتبات خواهند رفت. در ۲۳ جمادى الاول ۱۳۲۴ ق علما تهران را ترك كردند اما پس از آن كه به قم رسيدند متوقف شده و در آنجا متحصن شدند. همزمان با خروج علما از تهران، به توصيه بهبهانى، شمار زيادى از روحانيان و بازاريان و مردم ديگر در باغ سفارت بريتانيا در قلهك تهران بست نشستند و خواستند تا سفير آن كشور به آنان امان دهد و در حمايت آنان و تحقق خواسته هايشان و علما اقدام كند. خواسته هاى علماى مهاجر كم و بيش همان ها بود كه قبلاً اعلام شده بود. عين الدوله پس از مدتى مقاومت استعفا داد و جايش را به مشيرالدوله داد

صدراعظم جديد به فرمان شاه به قم رفت تا علما را بازگرداند اما آنان گفتند �در مملكتى كه عدالتخانه نباشد نمى مانيم.� سرانجام در ۱۴ جمادى الثانى ۱۳۲۴ ق / ۱۳ مرداد ۱۲۸۵ ش فرمان مشروطيت به دست مظفرالدين شاه صادر شد كه در آن صريحاً از �مجلس شوراى ملى� ياد شده بود. ده روز بعد مهاجران بازگشتند و مردم تهران از آنان استقبال بى مانندى كردند. بهبهانى و طباطبايى مستقيم به ديدار شاه رفتند و با وى گفت وگو كردند. پس از تدوين آئين نامه انتخابات پارلمان، در اواسط ماه شعبان انتخابات عمومى برگزار شد و در ۱۸ شعبان مجلس شوراى ملى افتتاح شد و سراسر ايران در جشن و شادى غرق شد. مجلس با شتاب قانون اساسى را در ۵۱ اصل تصويب كرد به توشيح شاه محتضر رساند

بدين ترتيب سنگ بناى مشروطيت ايران با استوارى گذاشته شد. اما پس از چندى مظفرالدين شاه درگذشت و وليعهد مستبد او محمدعلى ميرزا از تبريز به تهران آمد و بر تخت سلطنت نشست و مشكلات آغاز شد. محمدعلى شاه، به رغم سوگندش در وفادارى به مشروطه، از همان آغاز سر ناسازگارى گذاشت و كوشيد مشروطه و مجلس و قانون را ناديده بگيرد و با همان شيوه سلطنت مطلقه عمل كند. از سوى ديگر هنگام نوشتن متمم قانون اساسى، شيخ فضل الله نورى، كه در مهاجرت قم به علما پيوسته بود. علم مشروعه خواهى برافراشت و به مخالفت با اساس مشروطيت برخاست. او به حضرت عبدالعظيم رفت و متحصن شد. اما با پادرميانى بهبهانى و طباطبايى، تفاهم حاصل شد و او به تهران بازگشت

اما پس از چندى بار ديگر، با تحريك دربار و احتمالاً امين السلطان كه به تازگى بازگشته بود، گروهى را دور خود جمع كرد و در ميدان توپخانه بلواى عظيمى پديد آورد. كوشش هاى دوسيد نيز كارساز نشد. با ترور امين السلطان آشوب توپخانه پايان يافت. در اين زمان بود كه آخوند خراسانى و ديگر علماى حامى مشروطه نجف فتوا دادند شيخ نورى فاسق است و تصرف او در امور حرام. سرانجام متمم قانون اساسى نوشته شد و به تصويب رسيد. مجلس به كار خود ادامه داد. اما به دلايل مختلف، از جمله اختلافات داخلى، با توافق نهايى شاه و روسيه و انگليس (كه پيش از آن بنا به مصالحى و به صورت محدود از مشروطه حمايت كرده و حالا تغيير موضع داده بود) و شيخ فضل الله در جمادى الثانى ۱۳۲۶ ق مجلس مورد حمله قرار گرفت و شمارى از آزاديخواهان دستگير و عده اى اعدام و چند تنى (از جمله دوسيد) تبعيد شدند

با انحلال مجلس و سركوب آزاديخواهان، شاه رسماً به سلطنت مطلقه بازگشت و حاج شيخ فضل الله مجتهد بلامنازع تهران به عنوان مشاور و مفتى مذهبى عالى شاه وارد صحنه شد. اما علماى نجف به حمايت قاطع خود از اعاده مشروطيت ادامه دادند و شاه و استبداديان را تكفير كردند و آزاديخواهان نيز در شهرهاى بزرگ به مبارزه و مقاومت دست زدند. سرانجام پس از يك سال مبارزان گيلان و اصفهان به تهران حمله آورده و در تاريخ ۲۴ جمادى الثانى ۱۳۲۷ ق تهران فتح شد و استبداد فروپاشيد و محمدعلى شاه به روسيه تبعيد شد. شيخ فضل الله و چند تن ديگر اعدام شدند

معمولاً تا مقطع فتح تهران و تشكيل مجلس دوم را �عصر مشروطه� مى دانند اما به دلايلى و توسعاً مى توان مقطع ۱۲۸۵ تا ۱۳۰۵ ش و تاسيس سلطنت پهلوى را دوره مشروطه دانست، چرا كه در تمام اين دوران نظم كهن فروپاشيده و مشروطه خواهان كم و بيش مى كوشيدند نظم و نظامى نوين بر وفق آرمان هاى آزاديخواهانه و دموكراتيك بنيان نهند كه البته به دلايل عديده توفيق نمى يابند. در فرجام كار نوبت به رضاخان سردار سپه مى رسد تا نظمى نو پديد آورد اما نه البته كاملاً در چهارچوب مبانى مشروطيت و آزادى و عدالت

امضاي فرمان مشروطيت

انقلاب مشروطيت يکي از مهمترين وقايع تاريخ معاصر ايران مي‌باشد که سرفصل جديدي در تاريخ ايران گشود. ريشه اين انقلاب را بايد در رفتار مستبدانه و ظالمانه و بي‌کفايتي حکومت قاجاريه از يکسو و از سوي ديگر تحولات اجتماعي ايران دانست. با گسترش ظلم و فساد و اختناق، آيت‌الله طباطبايي و آيت‌الله بهبهاني از رهبران نهضت، انجمني متشکل از آزادي‌خواهان تشکيل دادند. در اين ميان چند حادثه باعث شد که حرکت مردم و شورش عمومي تسريع شود؛ يکي از اين حوادث ماجراي مسيو نوژ بلژيکي بود که انتشار عکسي از او در لباس روحانيت در يک مجلس رقص در حال کشيدن قليان، خشم عمومي را برانگيخت. ديگري مسأله بانک استقراضي روس بود که در اثناي ايجاد ساختمان آن، استخوان‌هاي تازه مردگان کشف شد و روس‌ها با بي‌اعتنايي، اجساد و استخوان‌ها را به چاهي ‌ريختند. حادثه مهمتري که در واقع باعث آغاز نهضت به طور جدي و فراگير شد، مسأله به چوب بستن بازرگانان بود؛ بدين شرح که در حين جنگ روس و ژاپن، قند گران شد.‌ علاءالدوله حاکم تهران تعدادي از بازرگانان را که در اعتراض به اعمال مسيو نوژ تحصن کرده بودند به بهانه گران کردن قند به چوب بست. انتشار اين خبر باعث شورش و اعتراض مردم شد و آيت‌الله بهبهاني و طباطبايي خواستار عزل عين‌الدوله صدراعظم شدند. علما که از وضع موجود به شدت رنج مي‌بردند با فراهم شدن زمينه جهت اصلاح اوضاع و فشار به دولت، تصميم به مهاجرت به حرم عبدالعظيم گرفتند که به مهاجرت صغري معروف شد. با روشنگري روحانيت دامنه اعتراضات گسترش يافت و متحصنين خواستار تأسيس عدالتخانه، اجراي قوانين اسلامي در کشو و عزل مسيو نوژ بلژيکي و علاءالدوله شدند. مظفرالدين شاه به خواست آنها تن داد و علما به تهران برگشتند. اما اوضاع تغيير نکرد و با به شهادت رسيدن طلبه ا‌ي به نام عبدالحميد توسط سربازان، تظاهرات عظيمي به راه افتاد و بازار تهران تعطيل شد و علما همراه عده زيادي از مردم تهران به قم مهاجرت کردند. اين بار از مهمترين خواسته‌هاي مهاجرين افتتاح دارالشوري و عزل عين‌الدوله بود. با گسترش دامنه نهضت، مظفرالدين شاه که روزهاي پاياني عمر خود را سپري مي‌کرد به وحشت افتاد و مجبور به پذيرش خواست متحصنين شد و در 14 مرداد 1285 شمسي طي فرمان ضمن عزل عين‌الدوله، دولت را مأمور برگزاري انتخابات و تشکيل مجلس شورا نمود. بدين ترتيب با مجاهدت علما و مردم يکي از مهمترين وقايع تاريخ ايران يعني انقلاب مشروطيت رقم خورد، هر چند که اين نهضت به دلايل مختلفي به انحراف کشيده شد و در تصويب قانون اساسي و متمم آن گرايش‌هاي غرب‌گرايانه استيلا يافت و مي‌توان گفت که اگر مقاومت شهيد شيخ فضل‌الله نوري نبود، همان ماده‌اي هم که در متمم قانون اساسي به تصويب رسيد و بر اساس آن قرار شد که پنج تن از علماي هر عصر بر مصوبات مجلس نظارت کنند تا چيزي خلاف اسلام به تصويب مجلس نرسد، در متمم قانون اساسي گنجانده نمي‌شد؛ اگرچه همان ماده هم هرگز اجرا نشد و شيخ فضل‌الله هم به جرم خواستن مشروطه مشروعه اعدام شد و علما به حاشيه رانده شدند.