جمع بندی زیبایی های نماز

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال


با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد حنیف

ha8775;919819 نوشت:
میشه در مورد زیبایی های نماز بگید؟؟ اینکه وقتی نماز میخوانیم ازش لذت ببریم ، نه اینکه فقط یک رفع تکلیفی باشه برای فرار از جهنم...

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب خدمت شما همراه گرامی

در عظمت و زیبایی نماز، همین بس که بهترین جلوه عبودیت و کاملترین نحوه گفتگو و ارتباط با قادر مطلق و رب العالمین شمرده شده.

همانطور که می دانید، هدف اصلی از خلقت انسان، تکامل روحی و معنوی او، و رسیدن به مقام قرب الهی ست.

رسیدن انسان به چنین مقامی، در گرو انجام دادن اعمال و عباداتی ست که با نیت تقرب به پروردگار انجام شوند؛ هرقدر کیفیت این نیت بهتر شود، ارتباط نزدیکتری بین انسان و خداوند برقرار شده و از جنبه معنوی رشد بهتری خواهد داشت.

بنابراین نماز غیر از ظاهر، دارای محتوا و روح ارزشمندی ست که انسان را در مسیر رسیدن به هدف خلقت و عالی ترین مراتب قرب الهی یاری می کند.

امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در بیانی زیبا می فرمایند:

«الصَّلوةُ قُرْبانُ كُلِّ تَقِىٍّ؛ نماز، وسيله تقرب هر تقوا پيشه است»۱

درک عظمت و زیبایی نماز، به سادگی و سهولت حاصل نمی شود.
برای به دست آوردن هر چیز باارزشی، باید زحمت کشید و صبر و تحمل داشت.

توصیه بزرگان اینست که از مفاهیم مقدماتی مثل معنای نماز شروع کنیم.
در تک تک جملاتی که در نماز تکرار می کنیم، تأمل کرده و در مفهومش دقت داشته باشیم.

توجه به این مطلب که به موجود حقیری مثل انسان، اجازه داده شده که در مقابل خداوندِ بی نهایت عظیم و بی نهایت قادر ایستاده و با او صحبت کند؛ و این رأفت و رحمت بی نهایت اوست که انسان را مورد عنایت خود قرار داده، به او لبیک می گوید و توجه می کند.

بی تردید اگر انسان این معنا را درک کرده و حقارت خود را با عظمت خداوند مقایسه کند، هنگام عبادت چنان لذتی خواهد برد که با هیچ لذت مادی قابل مقایسه نیست.

هرچه این توجه و لذت بیشتر شود، شوق انسان به عبادت بیشتر شده و این سیکل صحیح، باعث افزایش تقرب و لذت بیشتر و شوق بیشتر خواهد شد، تا سرانجام انسان را برساند به جایگاهی که مستحق آن است و اصلا هدف از خلقتش رسیدن به چنین مقامی بوده.

ادامه دارد...


۱. محمد بن يعقوب كلينى، اصول کافی، ج۳، ص ۲۶۵

[h=2]زیبایی‌ های نماز[/h]نماز یک دولا و راست شدن نیست. خیلی چیزها در نماز است. من یک وقتی یک مثل می‌زدم، می‌گفتم: یک کسی که لباس می‌شوید، ظاهرش این است که لباس می‌شوید. اما در این خیلی چیز است. عرق بدنش هم درمی‌آید، غذایش هم هضم می‌شود. ایام فراغتش هم پر می‌شود. ورزش هم می‌کند. لباس که تمیز شد لباس تمیز نشاط می‌آورد. هرکس هم به لباس تمیز نگاه کند او هم نشاط پیدا می‌کند. اگر برای همسرش می‌شوید علاقه‌ی همسرش هم زیاد می‌شود. یعنی یک خرده نگاه کنید چه چیزی در این است.

در نماز خیلی چیز است. بهداشت هست، حقوق هست، ادب هست، انتخابات هست، آزادی هست، همه چیز در نماز هست. کمالی نیست مگر اینکه در نماز نباشد. من در خیلی از دانشگاه‌ها گفتم. گفتم: اگر یک کسی یک کمال پیدا کرد که در نماز نبود، من جایزه به او می‌دهم. ادب در نماز هست. تا آقا حرف می‌زند تو هیچی نگو. اطاعت در نماز هست. قبل از آقا خم نشو، قبل از آقا سرت را از خاک برندار. قبل از آقا رکوع نکن. انتخابات در نماز هست، این آقا را قبول نداری، جایی برو که آقایش را قبول داری. آزادی در نماز هست، رکعت اول اقتدا کردی، رکعت دوم نمی‌خواهی ادامه دهی می‌گوید: مجبور نیستی، قصد فرادی کن. مجبور نیستی که حالا که در این جماعت آمدی تا آخر با این جماعت باشی. قرائت در نماز هست، پیش نمازی را انتخاب کنید که قرائتش بهتر باشد. عدالت هست، پیش نماز باید عادل باشد. نظم هست، صف‌ها باید منظم باشد. تغذیه هست، لقمه‌ی حرام در شکم باشد نماز قبول نیست. صحیح هست، قبول نیست. مثل چای در آفتابه، چای است کسی نمی‌خورد.
اگر لقمه‌ی حرام در شکم باشد نماز قبول نیست. حق مردم در نماز هست، حق همسر در نماز هست، حق والدین در نماز هست، حق حیوان در نماز هست! حیوان اگر تشنه‌اش است شما حق نداری وضو بگیری. باید آب را به حیوان بدهی و تیمم کنی. دقت در نماز هست. اعضای وضو به اندازه‌ی سر سوزن شسته نشود، اگر انگشتر شما تنگ باشد که آب زیرش نرود، وضوی شما باطل است. سر سوزن، اضافه‌کار در نماز هست، نماز نافله. شهدا در نماز هست، مهر کربلا. شانه در نماز هست، شانه بزنی، یک رکعت تو سی برابر می‌شود. عطر بزنی سی تا هم برای عطر اضافه می‌شود. مسواک بزنی هفتاد تا هم برای مسواک اضافه می‌شود. نشاط در نماز هست، ولو زمستان لوله‌ها آب داغ است، با آب سرد وضو بگیر، خشک نکن! ثوابش سی برابر است. چون هرچه آب سرد روی پوست بدن باشد نشاطش بیشتر است. معاد در نماز هست، «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» (فاتحه/۴) توحید در نماز هست، «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له».


yalda solimani;920537 نوشت:
[h=2]زیبایی‌ های نماز[/h]نماز یک دولا و راست شدن نیست. خیلی چیزها در نماز است. من یک وقتی یک مثل می‌زدم، می‌گفتم: یک کسی که لباس می‌شوید، ظاهرش این است که لباس می‌شوید. اما در این خیلی چیز است. عرق بدنش هم درمی‌آید، غذایش هم هضم می‌شود. ایام فراغتش هم پر می‌شود. ورزش هم می‌کند. لباس که تمیز شد لباس تمیز نشاط می‌آورد. هرکس هم به لباس تمیز نگاه کند او هم نشاط پیدا می‌کند. اگر برای همسرش می‌شوید علاقه‌ی همسرش هم زیاد می‌شود. یعنی یک خرده نگاه کنید چه چیزی در این است.
در نماز خیلی چیز است. بهداشت هست، حقوق هست، ادب هست، انتخابات هست، آزادی هست، همه چیز در نماز هست. کمالی نیست مگر اینکه در نماز نباشد. من در خیلی از دانشگاه‌ها گفتم. گفتم: اگر یک کسی یک کمال پیدا کرد که در نماز نبود، من جایزه به او می‌دهم. ادب در نماز هست. تا آقا حرف می‌زند تو هیچی نگو. اطاعت در نماز هست. قبل از آقا خم نشو، قبل از آقا سرت را از خاک برندار. قبل از آقا رکوع نکن. انتخابات در نماز هست، این آقا را قبول نداری، جایی برو که آقایش را قبول داری. آزادی در نماز هست، رکعت اول اقتدا کردی، رکعت دوم نمی‌خواهی ادامه دهی می‌گوید: مجبور نیستی، قصد فرادی کن. مجبور نیستی که حالا که در این جماعت آمدی تا آخر با این جماعت باشی. قرائت در نماز هست، پیش نمازی را انتخاب کنید که قرائتش بهتر باشد. عدالت هست، پیش نماز باید عادل باشد. نظم هست، صف‌ها باید منظم باشد. تغذیه هست، لقمه‌ی حرام در شکم باشد نماز قبول نیست. صحیح هست، قبول نیست. مثل چای در آفتابه، چای است کسی نمی‌خورد.
اگر لقمه‌ی حرام در شکم باشد نماز قبول نیست. حق مردم در نماز هست، حق همسر در نماز هست، حق والدین در نماز هست، حق حیوان در نماز هست! حیوان اگر تشنه‌اش است شما حق نداری وضو بگیری. باید آب را به حیوان بدهی و تیمم کنی. دقت در نماز هست. اعضای وضو به اندازه‌ی سر سوزن شسته نشود، اگر انگشتر شما تنگ باشد که آب زیرش نرود، وضوی شما باطل است. سر سوزن، اضافه‌کار در نماز هست، نماز نافله. شهدا در نماز هست، مهر کربلا. شانه در نماز هست، شانه بزنی، یک رکعت تو سی برابر می‌شود. عطر بزنی سی تا هم برای عطر اضافه می‌شود. مسواک بزنی هفتاد تا هم برای مسواک اضافه می‌شود. نشاط در نماز هست، ولو زمستان لوله‌ها آب داغ است، با آب سرد وضو بگیر، خشک نکن! ثوابش سی برابر است. چون هرچه آب سرد روی پوست بدن باشد نشاطش بیشتر است. معاد در نماز هست، «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» (فاتحه/۴) توحید در نماز هست، «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له».


بسیارعالی وممنون از پاسخ زیباتون

[="Tahoma"][="Navy"]

ha8775;919819 نوشت:
سلام به همه دوستان.یه سوال:
میشه در مورد زیبایی های نماز بگید؟؟ اینکه وقتی نماز میخوانیم ازش لذت ببریم ، نه اینکه فقط یک رفع تکلیفی باشه برای فرار از جهنم...

سلام
خدا را بشناس تا بدانی با چه کسی در حال سخن گفتنی بعد خودبخود نماز زیبا می شود
توصیه میکنم تجربیات مشاهده خدا را بخوانید
خدا نوری است پس از اطمینان و آرامش و عشق
سخن گفتن با او چگونه خواهد بود؟
یا علیم[/]

[=KFGQPC Uthman Taha Nashk]نماز بهترین نوع عبادت، و رابطه انسان با خداست و هر قدر اين رابطه دو سويه بين انسان و خدا با آگاهى بيشترى همراه شود، ارزش و تأثير بيشترى خواهد داشت.
انجام دادن صورت ظاهری نماز و به زبان آوردن کلمات، به خودى خود ارزشى براى انسان محسوب نمى‌گردد.
كسى كه بى هدف و بدون انگيزه ركوع و سجود مى‌كند، ممكن است اين كرنش را در برابر ديگران نيز انجام دهد؛ حتى ممكن است كسى نماز و اذكار و قرائت آن را براى اغراض دنيوى و براى جلب توجه ديگران بخواند، كه در اين صورت نماز او عبادت محسوب نمى‌شود و ارزشى ندارد.
قوام عبادت به درك، معرفت و توجه انسان به خداست.
هر قدر انسان بر حقارت و بندگى خود واقف شود و عظمت، سيطره الهى و مالكيت او بر همه هستى را بيشتر درك كند و در هنگام عبادت بيشتر توجه خويش را بر اين معانى متمركز سازد، عبادت او ارزشمندتر خواهد بود.
تا آنجا كه ممكن است با درك بیشتر اين حقايق، و توجه كامل به مبدأ هستى، عبادت انسان به درجه و مرتبه عبادت اولياى خاص خداوند برسد.

عبادت حقيقى هنگامى محقق مى‌شود كه در حد توان توجه ما معانى و حقايق نهفته در عبادت معطوف گردد؛ به گونه‌اى آن حقايق در رفتار، سخنان و انديشه هاى ما تبلور يابد.

ما در هنگام عبادت بايد به نوعى به خداوند معرفت داشته باشيم؛ و الا اگر هيچ‌ شناختى از او نداشته باشيم، چگونه می توانیم او را عبادت كنيم؟

با اینکه هرچه ما درباره خدا بفهمیم، معرفتى محدود و كم رنگ از كمالات خداوند و آميخته با حجاب هاست، اما وقتى با توجه به استعداد خود، در سطح معينى، با صفتى از صفات خدا يا فعلى از افعال او ارتباط پيدا کرده و بدان توجه می کنیم، در همان سطح خداوند بر ما جلوه مى‌كند و به او آگاهى مى‌يابيم.

مثلا وقتى دعا مى‌كنيم، گرچه در مقام دعا، چندين اسم خداوند را به كار مى‌بريم، اما معمولاً توجه ما به اسم «قاضى الحاجات» معطوف است و در آن حال خداى را به عنوان موجودى كه حاجتمان را برآورده مى‌سازد، مى‌شناسيم.

تعيّن توجهات گوناگون ما به اسماء و صفات الهى، از محدوديت ها و نيازهاى گوناگونى سرچشمه مى‌گيرد كه در ما هست و آن نيازها، استعداد توجه به يك يا چند اسم و صفت از اسما و صفات الهى را در ما پديد مى‌آورد و پس از اين توجهات است كه خداوند به ما عنايت مى‌كند.

در اين مرحله، توجه به خداوند، تحميلى است و انسان در هنگامه اضطرار و درماندگى (آن هم با لطف و عنايت الهى) به پروردگار توجه پيدا مى‌كند.

اما بندگان خاص خداوند از اين مرحله فراتر رفته‌اند و همواره به ياد خدا هستند و معرفت عميق آنان به خداوند باعث شده كه در رويارويى با سخت ترين گرفتارى ها و خطرها از ياد خداوند غافل نگردند و ياد خداوند به ايشان امنيت و آرامش مى‌بخشد.



اگر ما يك قدم به سوى خدا برداريم، او ده قدم به سوى ما برمى دارد.

توجه به اين نكته كه اگر ما كارى را براى خدا انجام دهيم، او ده برابر به ما پاداش مى‌دهد؛

و اگر يك «يا الله» بگوييم، او ده بار به ما «لبيك» مى‌گويد؛

باعث مى‌شود كه توجه ما در نماز بيشتر معطوف خداوند گردد و عبادت ما خالصانه‌تر و عميق‌تر انجام گيرد.

با توجه به اصلِ اعتقادىِ مالكيت و حاكميت خداوند بر تمام هستى، انسان خود را در برابر خداوندْ فقير، مملوك، نيازمند، فاقد كمال و خير مى‌داند.

و در مقابل، خداوند را غنى، مالك، خالق هستى، سرچشمه همه كمالات، زيبايى ها، منبع خير و وجود مى‌شناسد.

به دنبال اين معرفت، حالتى روانى در انسان پديد مى‌آيد كه باعث احساس حقارت در پيشگاه با عظمت الهى مى‌شود.

البته معرفت، امرى تشكيكى است؛ از اين رو حالتى كه به دنبال آن در افراد پديد مى‌آيد هم تشکیکی و داراى مراتب است.

عالى ترين مرتبه اين احساس حقارت در پيشگاه الهى، در اولياى خدا (به خصوص پیامبر بزرگوار اسلام و اهل بیت علیهم السلام) وجود دارد؛ چون معرفت آنان به خداوند و صفات جمال و كمال او در عالى ترين مرتبه است.

هر قدر انسان عظمت خداوند را بيشتر درك كند، بيشتر در پيشگاه الهى احساس حقارت مى‌كند؛ از اين رو آنان كه به عالى ترين مراتب معرفت نسبت به پروردگار عالم رسيده‌اند؛ خشوع، خضوع و احساس حقارتشان در پيشگاه خداوند براى ما قابل درك و وصف نيست.

در حالات فاطمه زهرا عليها السلام وارد شده كه هنگام عبادت، بندبند وجودشان از شدّت خوف خدا مى‌لرزيد.

در روايتى از رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلم آمده است كه ايشان پس از ستايش فاطمه زهرا عليها السلام به اينكه او سرور همه زنان، پاره تن، نور ديده، ميوه دل و روح من و حوراى انسيه است، مى‌فرمايد:

«مَتى قامَتْ في مِحْرابِها بَيْنَ يَدَيْ رَبِّها جَلَّ جَلالُهُ زَهَرَ نُورُها لِمَلائِكَةِ السَّماءِ كَما يَزْهَرُ نُورُ الْكَواكِبِ لاَِهْلِ الاَْرْضِ وَ يَقُولُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلائِكَتِهِ: يا مَلائِكَتي أُنْظُرُوا إِلى أَمَتي فاطِمَةَ سَيِدَةِ إِمائي قائِمَةٌ بَيْنَ يَدَيَّ تَرْتَعِدُ فَرائِضُها مِنْ خيفَتي...؛

هرگاه در محراب خود در برابر پروردگارش بايستد، نورش به فرشتگان آسمان بتابد؛ چنان كه نور ستارگان بر زمين بتابد و خداوند عز و جل به فرشتگانش مى‌فرمايد: بنگريد كنيزم فاطمه بانوى كنيزانم را كه در برابرم ايستاده و اندامهايش از ترسم مى‌لرزد.»۱

۱. شيخ صدوق، الامالى، مجلس 24، ج 2، ص 112

همچنين درباره امير مؤمنان و امام حسن مجتبى علیهم السلام وارد شده:

كانَ أَميرُ الْمُؤْمِنينَ إِذا أَخَذَ في الوُضُوءِ تَغَيَّرَ وَجْهُهُ مِنْ خيفَةِ اللهِ وَ كان الْحَسَنُ إِذا فَرَغَ مِنْ وُضُوئِهِ تَغَيَّرَ لَوْنُهُ فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ، فَقالَ: حَقٌ عَلى مَنْ أَراد أَنْ يَدْخُلَ عَلى ذِى الْعَرْشِ أَنْ يَتَغَيَّرَ لَوْنُهُ؛

هر گاه امير مؤمنان عليه السلام وضو مى گرفت، از ترس خدا رنگ رخسارشان دگرگون مى‌شد و همچنين امام حسن عليه السلام هرگاه وضويشان را به پايان مى‌بردند، رنگ رخسارشان دگرگون مى‌گشت. از ايشان درباره آن حالت سؤال شد، حضرت فرمود: كسى كه مى‌خواهد بر خداوند صاحب عرش وارد شود، روا است كه رنگ رخسارش دگرگون شود»۱

۱. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 80، باب 6، حديث 32، ص 347

ترديدى نيست كه معصومان عليهم السلام گناهى مرتكب نشده بودند تا از عذاب و كيفر الهى بترسند.

حالتى كه در هنگام عبادت در آنان پديد مى‌آمد، به جهت ترس از آتش جهنم نيز نبود،

بلكه در اثر درك عظمت خداوند و حقارت انسان در برابر او، حالت خشيت در ايشان پديد مى‌آمد.

اين حالت براى ديگران نيز متناسب با درك و معرفت ايشان به خداوند رخ می دهد.

حقيقت عبادت اين است كه بنده بر اساس معرفتش درك كند كه هستى از آنِ خداوند است.

و همه كمالات و خيرها به ذات اقدس الهى منتهى مى‌شود؛

آن گاه وقتى خود را در برابر چنين پروردگارى يافت، احساس حقارت مى‌كند و خود را در برابر خداوند بى مقدار مى‌يابد.

كسانى كه معرفتشان به خداوند محدود است، خداوند را كسى مى‌شناسند كه امر و نهى دارد و اگر كسى او را اطاعت كند، بهشت را نصيبش مى‌سازد و اگر از وى فرمان نبرد، گرفتار جهنم مى‌شود.

يعنى توجه آنان بيشتر به بهشت و جهنم معطوف است، نه خداوند.

از اين جهت ما به هنگام عبادت يا توجه مان به عذاب الهى و ويژگى هاى آن معطوف مى‌شود و همين ترس از عذاب باعث حضور قلب در عبادت مى‌گردد؛ يا اينكه به بهشت و نعمت هاى آن توجه مى‌كنيم و شوق به آنها انگيزه ما را براى بهتر عبادت كردن گسترش مى‌بخشد.

هرچند نسبت به كسانى كه از اصل عبادت خدا محرومند و خدا و آخرت را باور ندارند، رسيدن به اين مرحله از عبادت و توجه، براى ما ارزشمند است؛

اما نسبت به مقام كسانى كه به فراخناى معرفت الهى دست يافته‌اند و توجهشان هنگام عبادت فقط معطوف به خداوند است و شوق و لقاى محبوب، تنها انگيزه آنان در عبادت مى‌باشد، بسيار فرومايه به شمار مى‌آيد.

منبع: کتاب «به سوی تو» از علامه محمد تقی مصباح یزدی


سوال: میشه در مورد زیبایی های نماز بگید؟؟ اینکه وقتی نماز میخوانیم ازش لذت ببریم ، نه اینکه فقط یک رفع تکلیفی باشه برای فرار از جهنم...

پاسخ: در عظمت و زیبایی نماز، همین بس که بهترین جلوه عبودیت و کاملترین نحوه گفتگو و ارتباط با قادر مطلق و رب العالمین شمرده شده. همانطور که می دانید، هدف اصلی از خلقت انسان، تکامل روحی و معنوی او، و رسیدن به مقام قرب الهی ست. رسیدن انسان به چنین مقامی، در گرو انجام دادن اعمال و عباداتی ست که با نیت تقرب به پروردگار انجام شوند؛ هرقدر کیفیت این نیت بهتر شود، ارتباط نزدیکتری بین انسان و خداوند برقرار شده و از جنبه معنوی رشد بهتری خواهد داشت.

بنابراین نماز غیر از ظاهر، دارای محتوا و روح ارزشمندی ست که انسان را در مسیر رسیدن به هدف خلقت و عالی ترین مراتب قرب الهی یاری می کند. امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در بیانی زیبا می فرمایند:

«الصَّلوةُ قُرْبانُ كُلِّ تَقِىٍّ؛ نماز، وسيله تقرب هر تقوا پيشه است»۱


درک عظمت و زیبایی نماز، به سادگی و سهولت حاصل نمی شود. برای به دست آوردن هر چیز باارزشی، باید زحمت کشید و صبر و تحمل داشت. توصیه بزرگان اینست که از مفاهیم مقدماتی مثل معنای نماز شروع کنیم. در تک تک جملاتی که در نماز تکرار می کنیم، تأمل کرده و در مفهومش دقت داشته باشیم.

توجه به این مطلب که به موجود حقیری مثل انسان، اجازه داده شده که در مقابل خداوندِ بی نهایت عظیم و بی نهایت قادر ایستاده و با او صحبت کند؛ و این رأفت و رحمت بی نهایت اوست که انسان را مورد عنایت خود قرار داده، به او لبیک می گوید و توجه می کند. بی تردید اگر انسان این معنا را درک کرده و حقارت خود را با عظمت خداوند مقایسه کند، هنگام عبادت چنان لذتی خواهد برد که با هیچ لذت مادی قابل مقایسه نیست. هرچه این توجه و لذت بیشتر شود، شوق انسان به عبادت بیشتر شده و این سیکل صحیح، باعث افزایش تقرب و لذت بیشتر و شوق بیشتر خواهد شد، تا سرانجام انسان را برساند به جایگاهی که مستحق آن است و اصلا هدف از خلقتش رسیدن به چنین مقامی بوده.

نماز بهترین نوع عبادت، و رابطه انسان با خداست و هر قدر اين رابطه دو سويه بين انسان و خدا با آگاهى بيشترى همراه شود، ارزش و تأثير بيشترى خواهد داشت. انجام دادن صورت ظاهری نماز و به زبان آوردن کلمات، به خودى خود ارزشى براى انسان محسوب نمى‌گردد. كسى كه بى هدف و بدون انگيزه ركوع و سجود مى‌كند، ممكن است اين كرنش را در برابر ديگران نيز انجام دهد؛ حتى ممكن است كسى نماز و اذكار و قرائت آن را براى اغراض دنيوى و براى جلب توجه ديگران بخواند، كه در اين صورت نماز او عبادت محسوب نمى‌شود و ارزشى ندارد.

قوام عبادت به درك، معرفت و توجه انسان به خداست.هر قدر انسان بر حقارت و بندگى خود واقف شود و عظمت، سيطره الهى و مالكيت او بر همه هستى را بيشتر درك كند و در هنگام عبادت بيشتر توجه خويش را بر اين معانى متمركز سازد، عبادت او ارزشمندتر خواهد بود. تا آنجا كه ممكن است با درك بیشتر اين حقايق، و توجه كامل به مبدأ هستى، عبادت انسان به درجه و مرتبه عبادت اولياى خاص خداوند برسد.

عبادت حقيقى هنگامى محقق مى‌شود كه در حد توان توجه ما معانى و حقايق نهفته در عبادت معطوف گردد؛ به گونه‌اى آن حقايق در رفتار، سخنان و انديشه هاى ما تبلور يابد. ما در هنگام عبادت بايد به نوعى به خداوند معرفت داشته باشيم؛ و الا اگر هيچ‌ شناختى از او نداشته باشيم، چگونه می توانیم او را عبادت كنيم؟

با اینکه هرچه ما درباره خدا بفهمیم، معرفتى محدود و كم رنگ از كمالات خداوند و آميخته با حجاب هاست، اما وقتى با توجه به استعداد خود، در سطح معينى، با صفتى از صفات خدا يا فعلى از افعال او ارتباط پيدا کرده و بدان توجه می کنیم، در همان سطح خداوند بر ما جلوه مى‌كند و به او آگاهى مى‌يابيم. مثلا وقتى دعا مى‌كنيم، گرچه در مقام دعا، چندين اسم خداوند را به كار مى‌بريم، اما معمولاً توجه ما به اسم «قاضى الحاجات» معطوف است و در آن حال خداى را به عنوان موجودى كه حاجتمان را برآورده مى‌سازد، مى‌شناسيم. تعيّن توجهات گوناگون ما به اسماء و صفات الهى، از محدوديت ها و نيازهاى گوناگونى سرچشمه مى‌گيرد كه در ما هست و آن نيازها، استعداد توجه به يك يا چند اسم و صفت از اسما و صفات الهى را در ما پديد مى‌آورد و پس از اين توجهات است كه خداوند به ما عنايت مى‌كند. در اين مرحله، توجه به خداوند، تحميلى است و انسان در هنگامه اضطرار و درماندگى (آن هم با لطف و عنايت الهى) به پروردگار توجه پيدا مى‌كند.

اما بندگان خاص خداوند از اين مرحله فراتر رفته‌اند و همواره به ياد خدا هستند و معرفت عميق آنان به خداوند باعث شده كه در رويارويى با سخت ترين گرفتارى ها و خطرها از ياد خداوند غافل نگردند و ياد خداوند به ايشان امنيت و آرامش مى‌بخشد.
اگر ما يك قدم به سوى خدا برداريم، او ده قدم به سوى ما برمى دارد.

توجه به اين نكته كه اگر ما كارى را براى خدا انجام دهيم، او ده برابر به ما پاداش مى‌دهد؛ و اگر يك «يا الله» بگوييم، او ده بار به ما «لبيك» مى‌گويد؛ باعث مى‌شود كه توجه ما در نماز بيشتر معطوف خداوند گردد و عبادت ما خالصانه‌تر و عميق‌تر انجام گيرد. با توجه به اصلِ اعتقادىِ مالكيت و حاكميت خداوند بر تمام هستى، انسان خود را در برابر خداوندْ فقير، مملوك، نيازمند، فاقد كمال و خير مى‌داند؛ و در مقابل، خداوند را غنى، مالك، خالق هستى، سرچشمه همه كمالات، زيبايى ها، منبع خير و وجود مى‌شناسد. به دنبال اين معرفت، حالتى روانى در انسان پديد مى‌آيد كه باعث احساس حقارت در پيشگاه با عظمت الهى مى‌شود.

البته معرفت، امرى تشكيكى است؛ از اين رو حالتى كه به دنبال آن در افراد پديد مى‌آيد هم تشکیکی و داراى مراتب است. عالى ترين مرتبه اين احساس حقارت در پيشگاه الهى، در اولياى خدا (به خصوص پیامبر بزرگوار اسلام و اهل بیت علیهم السلام) وجود دارد؛ چون معرفت آنان به خداوند و صفات جمال و كمال او در عالى ترين مرتبه است. هر قدر انسان عظمت خداوند را بيشتر درك كند، بيشتر در پيشگاه الهى احساس حقارت مى‌كند؛ از اين رو آنان كه به عالى ترين مراتب معرفت نسبت به پروردگار عالم رسيده‌اند؛ خشوع، خضوع و احساس حقارتشان در پيشگاه خداوند براى ما قابل درك و وصف نيست.

در حالات فاطمه زهرا عليها السلام وارد شده كه هنگام عبادت، بندبند وجودشان از شدّت خوف خدا مى‌لرزيد. در روايتى از رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلم آمده است كه ايشان پس از ستايش فاطمه زهرا عليها السلام به اينكه او سرور همه زنان، پاره تن، نور ديده، ميوه دل و روح من و حوراى انسيه است، مى‌فرمايد:

«مَتى قامَتْ في مِحْرابِها بَيْنَ يَدَيْ رَبِّها جَلَّ جَلالُهُ زَهَرَ نُورُها لِمَلائِكَةِ السَّماءِ كَما يَزْهَرُ نُورُ الْكَواكِبِ لاَِهْلِ الاَْرْضِ وَ يَقُولُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلائِكَتِهِ: يا مَلائِكَتي أُنْظُرُوا إِلى أَمَتي فاطِمَةَ سَيِدَةِ إِمائي قائِمَةٌ بَيْنَ يَدَيَّ تَرْتَعِدُ فَرائِضُها مِنْ خيفَتي...؛
هرگاه در محراب خود در برابر پروردگارش بايستد، نورش به فرشتگان آسمان بتابد؛ چنان كه نور ستارگان بر زمين بتابد و خداوند عز و جل به فرشتگانش مى‌فرمايد: بنگريد كنيزم فاطمه بانوى كنيزانم را كه در برابرم ايستاده و اندامهايش از ترسم مى‌لرزد.»2

همچنين درباره امير مؤمنان و امام حسن مجتبى علیهم السلام وارد شده:

كانَ أَميرُ الْمُؤْمِنينَ إِذا أَخَذَ في الوُضُوءِ تَغَيَّرَ وَجْهُهُ مِنْ خيفَةِ اللهِ وَ كان الْحَسَنُ إِذا فَرَغَ مِنْ وُضُوئِهِ تَغَيَّرَ لَوْنُهُ فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ، فَقالَ: حَقٌ عَلى مَنْ أَراد أَنْ يَدْخُلَ عَلى ذِى الْعَرْشِ أَنْ يَتَغَيَّرَ لَوْنُهُ؛
هر گاه امير مؤمنان عليه السلام وضو مى گرفت، از ترس خدا رنگ رخسارشان دگرگون مى‌شد و همچنين امام حسن عليه السلام هرگاه وضويشان را به پايان مى‌بردند، رنگ رخسارشان دگرگون مى‌گشت. از ايشان درباره آن حالت سؤال شد، حضرت فرمود: كسى كه مى‌خواهد بر خداوند صاحب عرش وارد شود، روا است كه رنگ رخسارش دگرگون شود»3

ترديدى نيست كه معصومان عليهم السلام گناهى مرتكب نشده بودند تا از عذاب و كيفر الهى بترسند. حالتى كه در هنگام عبادت در آنان پديد مى‌آمد، به جهت ترس از آتش جهنم نيز نبود، بلكه در اثر درك عظمت خداوند و حقارت انسان در برابر او، حالت خشيت در ايشان پديد مى‌آمد. اين حالت براى ديگران نيز متناسب با درك و معرفت ايشان به خداوند رخ می دهد.

حقيقت عبادت اين است كه بنده بر اساس معرفتش درك كند كه هستى از آنِ خداوند است؛ و همه كمالات و خيرها به ذات اقدس الهى منتهى مى‌شود. آن گاه وقتى خود را در برابر چنين پروردگارى يافت، احساس حقارت مى‌كند و خود را در برابر خداوند بى مقدار مى‌يابد. كسانى كه معرفتشان به خداوند محدود است، خداوند را كسى مى‌شناسند كه امر و نهى دارد و اگر كسى او را اطاعت كند، بهشت را نصيبش مى‌سازد و اگر از وى فرمان نبرد، گرفتار جهنم مى‌شود. يعنى توجه آنان بيشتر به بهشت و جهنم معطوف است، نه خداوند. از اين جهت ما به هنگام عبادت يا توجه مان به عذاب الهى و ويژگى هاى آن معطوف مى‌شود و همين ترس از عذاب باعث حضور قلب در عبادت مى‌گردد؛ يا اينكه به بهشت و نعمت هاى آن توجه مى‌كنيم و شوق به آنها انگيزه ما را براى بهتر عبادت كردن گسترش مى‌بخشد.

هرچند نسبت به كسانى كه از اصل عبادت خدا محرومند و خدا و آخرت را باور ندارند، رسيدن به اين مرحله از عبادت و توجه، براى ما ارزشمند است؛ اما نسبت به مقام كسانى كه به فراخناى معرفت الهى دست يافته‌اند و توجهشان هنگام عبادت فقط معطوف به خداوند است و شوق و لقاى محبوب، تنها انگيزه آنان در عبادت مى‌باشد، بسيار فرومايه به شمار مى‌آيد.


پی نوشت:
۱. محمد بن يعقوب كلينى، اصول کافی، ج۳، ص ۲۶۵
2. شيخ صدوق، الامالى، مجلس 24، ج 2، ص 112
3. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 80، باب 6، حديث 32، ص 347

منبع: کتاب «به سوی تو» از علامه محمد تقی مصباح یزدی

موضوع قفل شده است