جمع بندی زن راست می گوید یا مرد؟ نظر شما چیست؟ (حقیقت مفهوم توکل)

تب‌های اولیه

28 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: جناب استاد

حبیبه;787089 نوشت:
بسمه الوکیل

روزگاری در دیهی کشاورزی بود، بر سر زمینهای اربابی عمری گذارده و پدر و اجداد پدریش همگی

از رعایای ارباب و اجداد ارباب محسوب می شدند و در واقع خانه زاد خانه ی اربابی بودند.

تا اینکه خشکسالی پدید آمد و ارباب آنچه داشت و نداشت از کف داد،طوری که در هزینه های

خویش و خانواده اش نیز مانده بود،این شد که همه ی خدم و حشم را مرخص نمود،از جمله

کشاورز قصّه ی ما.

ارباب و خانواده اش با همه ی مردم ده از آن دیار کوچ کردند و رفتند،جز کشاورز که هر شب و هر روز

سر به آسمان بلند می کرد و می گفت: ای اربابِ همه ی اربابان،گمان می کردم که ارباب، مرا روزی می رساند

اکنون که وی را محتاج و سرگردان دیدم، دانستم که روزی رسان، اربابی دیگر است،ارباب او و من.

و این عالم همه زمین تو و در اختیار توست و گمان نمی کنم این زمین با زمینهای دیگر برای رسانیدن رزق من در نزد حضرتت

فرقی داشته باشد،امّا ای پروردگار من،کوچیدن از این زمین برای من و همسرم بسیار گران و سخت است پس اگر روزیی

برایمان مقدّر فرموده ای ،همین جا دِه و اگر مرگ مقرّر کرده ای نیز همینجا جانمان بستان که چشم امید و ترس و بیم ما، تنها به تو و از

توست!

زن این نجوا شنید و همسرش را گفت: اگر صد سال دیگر هم اینجا بنشینی و در این بیابان خدای را بخوانی تا از هیچ، روزیت رساند

نخواهد رسید،خداوند روزی را به جُستن دهد، نه فقط به دعا،مانند دیگران کمر همّت بر بند و برخیز تا از این دیار، در پی رزقمان رویم

و بیش از این خدای و فرشتگان و بندگانش را به خنده میفکن،مرد گفت: ای بی ایمان!

توکلت چه شده است؟ تو مگر نمی دانی خداوند وکیل مردم است؟

زن گفت: و مگر تو نشنیده ای که همو فرمود:"وابتغوا من فضله" از فضل خداوند روزی بجوئید؟

هنوز که هنوز است این زن و شوهر بر سر معنای واقعی توکل اختلاف نظر دارند و بحث می کنند

آنقدر که قحطی و گرسنگی و تشنگی و کوچ و فضل و روزی را از یاد برده اند!!!!

عرض سلام و ادب

در داستان فوق دو دیدگاه در باره ی معنای توکل وجود دارد.

کدام دیدگاه صحیح است؟

حقیقت توکل چیست؟

اگر نظر شریفتان را با آیات و روایات و سخنان بزرگان دین و عرفان

مستدل بفرمائید، بسیار متشکر خواهم شد.

سلام علیکم و رحمة الله
حق با زن دهقان قصه ی شماست.
«توكل»
توکل به معناي اعتماد (لسان العرب ج 15 ص 388) است، که اگر با کلمه علي متعدي شود و به شکل فعل درآيد به معناي تکيه و اعتماد کردن به ديگري خواهد بود.(مفردات راغب اصفهاني ص 882) وقتي گفته مي شود: «توکلت علي الله» به معناي اين است که به خداوند در هر امري اطمينان و اعتماد مي کنم. (المصباح ج 1 و 2 ص 670 ذيل واژه وکل)
اول : توكل به خداوند:
معناى توكل اين است كه بنده پروردگار خود را وكيل خود بداند و او را همه ‏كاره و مدبر امور خود بداند، به اين معنا از تمسك به اسبابى كه از سببيت آنها آگهى دارد- و يكى از آنها خود اوست- كه علتى است ناقص، دست برداشته و به سبب حقيقى كه تمامى اسباب به او منتهى مى ‏گردد تمسك بجويد. البته در اين حين از سبب هاي عادي نيز كه آن را خدا اعطا كرده است بهره مي برد، اما توجه و تكيه گاه او خدا است. نظر مرحوم علامه طباطبائي(ره) در اين زمينه مويد همين مطلب است؛
نظر صائب آن است كه انسان به آن چه كه از اسباب ظاهرى بر مى‏ خورد و پى مى ‏برد، وثوق و اتكاء نكند، بلكه معتقد باشد كه هر سببى هر اثر و خاصيتى دارد خداوند به آن افاضه كرده، بنابراين در رسيدن به غرض و هدف خود به پروردگار خود اتكاء كند.( ترجمه الميزان، ج‏9، ص: 56)
در جاي ديگر مي فرمايد: اسباب عادى بخاطر اين كه در تاثير خود مستقل نبوده و در ذات خود بى‏ نياز و بى‏ احتياج بغير خود نيستند بناچار مى‏ بايد كسى كه در مقاصد و اغراض زندگيش متوسل به آنها مى‏شود در عين توسلش به آنها، متوكل بر غير آنها و سببى كه فوق آنها است بشود، تا آن سبب، سببيت اين اسباب عادى را سبب شود، و در نتيجه سببيت اينها تمام گردد، كه اگر چنين توكلى بكند بر طبق روش صحيح و طريق رشد و صواب رفتار كرده،
نه اينكه اسباب عادى را كه خداوند، نظام وجود را بر اساس آنها بنا نهاده مهمل دانسته هدفهاى زندگى خود را بدون طريق طلب كند، كه چنين طلبى ضلالت و جهل است.( ترجمه الميزان، ج‏11، ص 299).

روح اسلام توحيدي است و توکل از ارکان توحيد و ايمان توحيدي انسان مسلمان است. از روايات استفاده مي شود که توحيد چهار رکن دارد که عبارت است از: تفويض, توکل, رضا و تسليم.
توكّل اعتماد و اطمينان دل در همه امور بر خدا است، و اينكه انسان از هر قوه و قدرتى بيزارى جسته و فقط بر حول و قوه الهى اعتماد و تكيه نمايد و اعتقاد جازم داشته باشد به اينكه در عالم هستى فاعلى جز خدا نيست و هيچ كس را قوه و قدرتى نيست مگر به واسطه او.
توکل، يعني اگر کسي به علم و قدرت و اراده خدا ايمان داشت و او را حاضر و ناظر دانست, به او در کارهاي مهم خود تکيه مي کند و او را وکيل مي گرداند و در نتيجه خيال اش از بابت آن کار راحت مي شود و مي داند که خداي متعال بهترين نتيجه را که مطابق مصلحت و حکمت خويش باشد عايد او خواهد کرد و به آنچه عايد او مي شود راضي است و استرس و بي قراري ندارد و بلکه از اين طريق به آرامش ايماني دست مي يابد.
پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلم تفسير توكّل را از جبرئيل سؤال كرد، جبرئيل گفت: معناى توكّل اين است كه انسان يقين كند به اينكه سود و زيان و بخشش و حرمان به دست مردم نيست و بايد از آنها نا اميد بود و اگر بنده‏اى به اين مرتبه از معرفت برسد كه جز براى خدا كارى انجام ندهد و جز او به كسى اميدوار نباشد و از غير او نهراسد و غير از خدا چشم طمع به كسى نداشته باشد، اين همان توكل بر خدا است. (بحارالانوار، چاپ بيروت، ج 68 - ص 138، حديث 23.)

دوم : نقش و جايگاه توكل در زندگي انسان.
مرحوم استاد علامه طباطبايى مى ‏فرمايد: «حقيقت مطلب اين است كه نفوذ اراده و رسيدن به مقصود در عالم مادّه نيازمند به يك سلسله اسباب و عوامل طبيعى و يك سلسله عوامل روحى و نفسانى است. هنگامى كه انسان وارد ميدان عمل مى‏ شود و كليه عوامل طبيعى مورد نياز را آماده مى‏ كند، تنها چيزى كه ميان او و هدفش فاصله مى‏ اندازد همانا تعدادى از عوامل روحى (از قبيل سستى اراده و تصميم، ترس، غم و اندوه، شتابزدگى و عدم تعادل، سفاهت و كم تجربگى و بد گمانى نسبت به تأثير علل و اسباب و امثال آن) است.
در چنين وضعى اگر انسان بر خداوند سبحان توكل داشته باشد اراده‏ اش قوى و عزمش راسخ مى ‏گردد و موانع و مزاحمات روحى در برابر آن خنثى خواهد شد، زيرا انسان در مقام توكل، با مسبّب الاسباب (كه غالب بر همه اسباب است) پيوند مى‏ خورد و با چنين پيوندى ديگر جايى براى نگرانى و تشويش خاطر باقى نمى‏ ماند و با قاطعيت با موانع دست و پنجه نرم مى‏ كند تا به مقصود برسد.
علاوه بر اين، نكته ديگرى كه در مورد توكل موجود است بعد غيبى و ماورايى آن است، يعنى خداوند متعال شخص متوكّل را با امدادهاى غيبى «من حيث لا يحتسب» (از آنجا كه به گمانش نمى ‏رسد) مدد مى‏ رساند كه اين امدادها از حوصله اسباب عادى و طبيعى فراتر و در رديف ما فوق علل مادّى قرار دارد و ظاهر آيه شريفه«وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (هر كس بر خدا توكل كند خدا او را كفايت كند) چنين امدادى را نويد مى ‏دهد». آثارى نيز كه در احاديث معصومين عليهم السلام در باره توكل آمده مؤيّد كلام استاد است.
مثلا امير مؤمنان عليه السلام مى‏ فرمايد:
من توكّل على اللّه ذلّت له الصّعاب و تسهّلت عليه الأسباب و تبوّء الخفض و الكرامة.
هر كس بر خدا توكل كند سختيها براى او نرم و آسان و اسباب و وسيله‏ ها برايش فراهم شود و در راحت و وسعت و كرامت جاى گيرد (و زندگى‏ اش به راحتى و آسايش گذرد).
اين حديث و احاديث ديگر به موضوع عوامل روحى كه در كلام استاد آمده اشاره دارد و با صراحت دلالت مى‏ كند بر اينكه شخص متوكل بر اين گونه عوامل و مشكلات فائق و غالب آيد. از اين رو، طيره (فال بد) كه يكى از خاطرات درونى و عوامل منفى است كه در روحيه بسيارى از افراد بازتابهاى منفى ايجاد مى‏ كند و مانع از فعاليت مى‏ گردد در نفوس انسان‏هاى متوكل اثر نمى‏ گذارد.
رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرمود:
الطّيرة شرك و ما منّا إلا، و لكنّ اللّه يذهبه بالتّوكّل. طيره (فال بد زدن‏) شرك است و هيچ يك از ما نيست جز اينكه به آن مبتلا است اما خدا به وسيله توكل (شومى‏) آن را از بين مى‏ برد. ( نقطه‏ هاى‏ آغاز در اخلاق ‏عملى ص : 516)

سوم : توكل به معناي مستقل ندانستن اسباب دنيوي است.
نكته اساسى و مهمى كه وجود دارد اين است كه انسان علاوه براينكه بر اساس توكل ، نبايد خداوند متعال را به عنوان مسبب الاسباب فراموش كند بلكه وسايل و اسباب دنيوي را پرتويى از ذات احديت و اراده او بداند اما اين مساله را نيز نبايد فراموش كند كه اين عالم، عالم اسباب است و انسان براى ادامه زندگى خود چاره‏اى ندارد جز اينكه با بكارگيري اسباب و در ارتباط با مردم كارهاى خود را انجام دهد, ولي در عين حال نبايد براي وسايل استقلال در تاثير قايل باشد.
يك روز امير مؤمنان عليه السلام گروهى از مردم را ديد كه با برخوردارى از صحّت و سلامت، كار را رها كرده و گوشه مسجد نشسته ‏اند،فرمود: شما چه كسانى هستيد؟ گفتند: ما متوكلين هستيم (و بر خدا توكّل داريم). فرمود: نه بلكه شما متأكّلين هستيد (يعنى شما سر بار اجتماع ‏ايد و از دسترنج ديگران ارتزاق مى‏ كنيد). ( مستدرك الوسائل، ج 2 - ص 289.)
توسل به اسباب عادي و در عين حال توجه به اينکه موثر حقيقي و مسبب اسباب خداي متعال است, عين توکل است.

بسمه الوکیل

استاد;788485 نوشت:
نه اينكه اسباب عادى را كه خداوند، نظام وجود را بر اساس آنها بنا نهاده مهمل دانسته هدفهاى زندگى خود را بدون طريق طلب كند، كه چنين طلبى ضلالت و جهل است.( ترجمه الميزان، ج‏11، ص 299).

با سلام و ادب و تشکر از توضیحات کامل و خوب حضرتعالی

در زندگی گاهی،نعمی بدون هیچ تلاشی و یا حتی انتظاری به انسان می رسد و یا به موقعیّتی دست می یابی

که تلاشی برایش نکرده ای،این موارد با توجه به معنای توکل چگونه تفسیر می شود؟

در شرح زندگی مرحوم بهلول گنابادی که اهل دل بوده اند و کراماتی هم ظاهرا داشتند خواندم که گاهی همه ی پولی که داشتند

را به فقرا می دادند و می فرمودند: خدا مرا وا نمی گذارد(نقل به مضمون) و ظرف مدّت کوتاهی برایشان از آنچه بخشیده بودند

بیشتر می رسید،خب ظاهرا وظیفه ی قرانی این است:"وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا "

نه دستت را [به خسّت‏] به گردن خويش ببند و نه [به سخاوت‏] يكباره بگشاى كه ملامت زده و حسرت خورده بمانى

این موارد چه تفسیری دارند؟

حبیبه;788501 نوشت:
در زندگی گاهی،نعمی بدون هیچ تلاشی و یا حتی انتظاری به انسان می رسد و یا به موقعیّتی دست می یابی

که تلاشی برایش نکرده ای،این موارد با توجه به معنای توکل چگونه تفسیر می شود؟


سلام علیکم و رحمة الله
اینها یا آثار توکل قبل است یا یرزقه من حیث لا یحتسب.

حبیبه;788501 نوشت:
در شرح زندگی مرحوم بهلول گنابادی که اهل دل بوده اند و کراماتی هم ظاهرا داشتند خواندم که گاهی همه ی پولی که داشتند

را به فقرا می دادند و می فرمودند: خدا مرا وا نمی گذارد(نقل به مضمون) و ظرف مدّت کوتاهی برایشان از آنچه بخشیده بودند

بیشتر می رسید،خب ظاهرا وظیفه ی قرانی این است:"وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا "

نه دستت را [به خسّت‏] به گردن خويش ببند و نه [به سخاوت‏] يكباره بگشاى كه ملامت زده و حسرت خورده بمانى

این موارد چه تفسیری دارند؟

اولا این موارد قضایای شخصیه است و به حال افراد مربوط می شود،ثانیا سالک در هر حالی از احوال و مقامی از مقامات ممکن است فعلی یا قولی از خود بروز دهد که فقط مربوط به آن حال و مقامش بوده است،مانند شطحیات در لسان سالکین که از ضعف و نقصشان نشأت می گیرد و از زبان صاحب عصمت چنین کلماتی صادر نمی شود.
لذا این کارها به عنوان مصداق توکل برای عموم قابل طرح نیست و البته برای مقام آن مرحوم محترم است.
موفق باشید.

استاد;789034 نوشت:
اولا این موارد قضایای شخصیه است و به حال افراد مربوط می شود،ثانیا سالک در هر حالی از احوال و مقامی از مقامات ممکن است فعلی یا قولی از خود بروز دهد که فقط مربوط به آن حال و مقامش بوده است،مانند شطحیات در لسان سالکین که از ضعف و نقصشان نشأت می گیرد و از زبان صاحب عصمت چنین کلماتی صادر نمی شود.

سلام و تشکر جناب استاد
با توجه به اینکه میفرمایید این کلمات از زبان معصوم صادر نمی شود،میتوان این مطلب را اینگونه برداشت کرد که معصومین به تعبیری علم را وامی گذاشتند که از مجاری خودش جاری شود؟ یعنی با اینکه این رسیدن پول بیشتر از مقداری که بخشیده بودند یک امر واقعی بود که اتفاق افتاده است،این را چطور میتوان توجیه کرد؟میتوان گفت نوعی تصرف بوده در قوانین طبیعی عالم که بر اثر آن مقام انجام شده است؟
و آیا انجام این گونه تصرفات در سیره ی ائمه معصومین علیهما السلام نبوده یا اگر هم بوده است بیان نمی فرمودند و از نظر ایشان پسندیده نیست؟

استاد;789034 نوشت:
اولا این موارد قضایای شخصیه است و به حال افراد مربوط می شود

بسمه الواسع

با سلام و ادب،همینطور تشکر برای پاسخ خوب حضرتعالی

و آیا می تواند مصداق شریفه ی:"و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه"حشر/9 باشد؟

ظاهرا آیه ی شریفه ی:"ویطعمون الطعام علی حبّه....." که شأن نزول آن هم بسیار مشهور است

به همین مطلب اشاره دارد.

با سلام
حقیقت توکل چیست؟
هر كس به خداوند توكل نمايد خداوند او را كافي است، يعني او را به مقصد و آرزويش مي رساند و چون خداوند اراده كرده بنده اش را به مطلوب برساند هيچ مانعي در برابر خداوند سبحان نمي تواند ايستادگي و خودنمايي كند. خداوند به هر چه بخواهد مي رسد و البته خداوند متعال براي هر چيزي اندازه اي قرار داده است.يكي از دلايل عدم استجابت دعاها و برآورده نشدن حاجات اين است كه گاهي لطف خدا به كسي در عدم استجابت دعاي اوست، زيرا مصلحت او نيست و اين مصلحت را خداوند بهتر مي داند. چه بسا بنده اي ظرفيت ندارد و اگر آن دعا و حاجت او برآورده شود طغيان مي كند و ايمان،عبوديت و انسانيت را كه گوهرهاي گرانبهاي اوست از دست مي دهد. لذا خداوند رئوف ودود كه از مادر به طفل مهربانتر و بلكه از انسان به خودش مهربانتر است بعضي دعاها و خواسته هاي او را مستجاب نمي فرمايد.چيزي كه مسلم است اين است كه هر ظرفي به اندازه ظرفيت خودش بهره مند مي شود. مثلا با آن رحمت الهي كه از آسمان نازل مي شود. اگر شما يك استكان را براي ذخيره باران در نظر گرفته باشيد به همان اندازه استكان از اين رحمت الهي بهره مند مي شويد و اگر ظرف بزرگتري داشته باشيد به همان اندازه از رحمت الهي استفاده مي كنيد. بنابراين باران رحمت الهي بر همه موجودات مي بارد اما هرموجودي به اندازه ظرفيت خودش از آن بهره برداري مي كند و امدادهاي غيبي و عنايات الهي به مخلوقات هم شبيه همين باران است.

حبیبه;789045 نوشت:
بسمه الواسع

با سلام و ادب،همینطور تشکر برای پاسخ خوب حضرتعالی

و آیا می تواند مصداق شریفه ی:"و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه"حشر/9 باشد؟

ظاهرا آیه ی شریفه ی:"ویطعمون الطعام علی حبّه....." که شأن نزول آن هم بسیار مشهور است

به همین مطلب اشاره دارد.


سلام علیکم و رحمة الله
این موارد جزء ایثار است،خداوند عزیز در واقع به ما سهل گرفته است که ایثار را واجب نفرموده.
ایثار اجر عظیمی دارد و هر دو آیه حاکی از این مرتبه است.
نکته ی مهم همراهی و رضایت خانواده با مولا علی در هر دو قضیه است،اگر ایشان به هیچ وجه راضی به ایثار سهم خود نبودند به نظر می رسد مولا فقط از سهم خود بخشش می کردند.
در قضیه ی مرحوم گنابادی بحث توکل بود و اینکه ایشان می گفته برای من می رسد. از جنبه بحث توکل قضیه ایشان شخصیه می شود و قابل تعمیم به عنوان الگو برای عموم نیست و عرض شد که به حال ایشان ربط داشته است.
اما در همین قضیه بحث ایثار نیز می تواند مطرح شود که اولا بخشش سهم خودشان جایز بوده و با رضایت خانواده بخشش سهم ایشان. و ثانیا در ایثار چنین نیست که بگوییم من می بخشم حتما برایم می رسد و من گرسنه نمی مانم. ممکن است نرسد، مانند قضایای نقل شده ذیل آیاتی که ذکر کردید.
موفق و موید باشید

یکی دیگه.;789041 نوشت:
سلام و تشکر جناب استاد با توجه به اینکه میفرمایید این کلمات از زبان معصوم صادر نمی شود،میتوان این مطلب را اینگونه برداشت کرد که معصومین به تعبیری علم را وامی گذاشتند که از مجاری خودش جاری شود؟ یعنی با اینکه این رسیدن پول بیشتر از مقداری که بخشیده بودند یک امر واقعی بود که اتفاق افتاده است،این را چطور میتوان توجیه کرد؟میتوان گفت نوعی تصرف بوده در قوانین طبیعی عالم که بر اثر آن مقام انجام شده است؟ و آیا انجام این گونه تصرفات در سیره ی ائمه معصومین علیهما السلام نبوده یا اگر هم بوده است بیان نمی فرمودند و از نظر ایشان پسندیده نیست؟

سلام علیکم و رحمة الله
بحث شطح عرض شد که از بیان معصوم علیه السلام صادر نمی شود. رسیدن پول به ایشان و اخبار ایشان از این قضیه دو حالت دارد:
یا الهام می شده و ایشان متوجه بودند که در صورت بخشش پول می رسد. یا بر اساس اخبار و احادیث که خداوند احسان را جزای نیکو می دهد می گفته اند که میرسد.(فضیلت این حالت بالاتر از حالت اول است)
اما همانطور که عرض شد این نوع توکل ایشان را نمی توان تعمیم داد برای عموم. ایشان توکل می کرده و می بخشیده و پول هم می رسیده. این مربوط به حال ایشان بوده است.
عرض بنده چیست؟ آیا می شود از این قضیه یک دستور اخلاقی استنتاج کنیم که مردم توکل کنید و ببخشید، برای شما خواهد رسید و اصلا سختتان نخواهد شد؟

خیر مطلقا نمی شود. ما احادیثی داریم که اهل بیت علیهم السلام توصیه به رعایت جانب خانواده و همچنین استفاده از عقل معاش کرده اند. حتی احادیثی داریم که حضرات گاهی آذوقه ی مدت زیادی را انبار می کرده اند.
بحث ایثار یک بحث دیگری است و در پست قبل توضیحاتی در این باره داده شد.
اما آنچه از سیره و گفتار نورانی معصومین علیهم السلام در رابطه با توکل نتیجه گرفته می شود همان جمله ی زیبای زانوی اشتر ببند و توکل بر خدا کن است. توکل همراه با تدبیر است. در مورد ایثار نیز هم معصومین علیهم السلام پیش قدم بوده اند و هم توصیه داشته اند اما بحث ایثار با توکل فرق دارد. ایثار نیز با تعقل و درک که منفعت بالاتر است نه خدایی نکرده یک جوگیری احساسی،
لذا اگر بحث توکل بود هم اسباب محترم هستند و هم باید تدبیر باشد و اگر بحث ایثار بود ،اختیار خود فرد است که ایثار کند یا نه. موفق باشید

استاد;789846 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله

جناب استاد عزیز:Gol: و همراهان گرامی
سلام علیکم
استاد عزیز از کجا بفهمیم که توکل را رعایت کردیم؟ و اگر چیزی نصیب ما نشد بر اساس حکمت بود نه ضعف در توکل؟؟ چگونه تشخیص دهیم؟
فرضا اگر بنده مدت ها با توکل به خدا دنبال شغلی حلال گشتم ولی نیافتم و یا نتوانستم بیابم چطور تشخیص دهم که آیا ضعف در توکل من بود یا مسائل دیگر؟؟
با سپاس از شما:Gol:
و من الله التوفیق

مکیال;790902 نوشت:
جناب استاد عزیز و همراهان گرامی
سلام علیکم
استاد عزیز از کجا بفهمیم که توکل را رعایت کردیم؟ و اگر چیزی نصیب ما نشد بر اساس حکمت بود نه ضعف در توکل؟؟ چگونه تشخیص دهیم؟
فرضا اگر بنده مدت ها با توکل به خدا دنبال شغلی حلال گشتم ولی نیافتم و یا نتوانستم بیابم چطور تشخیص دهم که آیا ضعف در توکل من بود یا مسائل دیگر؟؟
با سپاس از شما
و من الله التوفیق

سلام علیکم و رحمة الله
توکل یعنی چه؟ یعنی کار را به خدای قادر متعال سپردن. خُب اگر واقعا کار را به او سپردید اگر عنایت کرد که شکر اگر عنایت نکرد حکمت است.قرار نیست در توکل همیشه به خواسته ی دلمان برسیم ، قرار است وظیفه خودمان را درست انجام دهیم و نتیجه را به کاردان عالم بسپاریم.
نکته کلیدی در عدم موفقیت ها آنکه در هر نرسیدنی باید به دقت اعمال و رفتارمان را بررسی کنیم و ببینیم که آیا خطا یا کوتاهی ای صورت گرفته یا نه؟ برای فهم بهتر نیز می توانیم با اهل خبره مشورت کرده و از ایشان در بررسی وقایع کمک بگیریم.
موفق باشید.

استاد;791855 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله

سلام و عرض ادب
آیا اصلا ممکن است که خیری قرار باشد به ما برسد ولی در اثر اینکه توکلمان حقیقی نبوده باشد،از آن خیر محروم شویم؟
سوال دیگرم برای فهم دقیق معنای توکل اینست که اگر ما در درونمان خود را لایق ندانیم که فلان عنایت خاص از طرف خداوند برای ما اتفاق بیفتد،یعنی به خود بگوییم برای چی باید توقع چنین لطفی رو داشته باشی،و بعد از آن دو حالت ممکن است پیش بیاید : یا در دعا کردن برای این خواسته سست میشویم یا نمی شویم ؛آیا این ضعف در توکل است یا به این مقوله ربطی ندارد؟
با سپاس

یکی دیگه.;791866 نوشت:
سلام و عرض ادب
آیا اصلا ممکن است که خیری قرار باشد به ما برسد ولی در اثر اینکه توکلمان حقیقی نبوده باشد،از آن خیر محروم شویم؟

سلام علیکم و رحمة الله
پاسخ شما به طور کامل در این حدیث قدسی است،بخشی از حدیث تقدیم می شود:
«
أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ مَجْدِي وَ ارْتِفَاعِي عَلَى عَرْشِي لَأَقْطَعَنَّ أَمَلَ كُلِّ مُؤَمِّلٍ مِنَ النَّاسِ‏ غَيْرِي بِالْيَأْسِ وَ لَأَكْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاسِ؛ خداي تبارک و تعالي مي‌گويد: قسم به عزتم، و قسم به جلالم، و قسم به مجدم و قسم به استيلايم بر عرش (و حاکميتم بر جهان)، هر کس که به غير از من اميد ببندد البته اميدش را نااميد و تبديل به يأس خواهم کرد و به اين نااميدي اکتفا نمي‌کنم و در ميان مردم جامه ذلت بر او مي‌پوشانم.» خداي متعال در ادامه به ضررهايي بالاتر (ضررهاي معنوي) اشاره کرده، مي‌فرمايد؛ «وَلَأُنَحِّيَنَّهُ مِنْ قُرْبِي وَلَأُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِي او را از قرب خودم به دور خواهم انداخت و از فضلم دور خواهم کرد.»(کافي، ج2 ص66 ح7)

یکی دیگه.;791866 نوشت:
سوال دیگرم برای فهم دقیق معنای توکل اینست که اگر ما در درونمان خود را لایق ندانیم که فلان عنایت خاص از طرف خداوند برای ما اتفاق بیفتد،یعنی به خود بگوییم برای چی باید توقع چنین لطفی رو داشته باشی،و بعد از آن دو حالت ممکن است پیش بیاید : یا در دعا کردن برای این خواسته سست میشویم یا نمی شویم ؛آیا این ضعف در توکل است یا به این مقوله ربطی ندارد؟
با سپاس


این مقوله ربطی به توکل ندارد.
موفق باشید.

دو راهی توکل و حکمت

برخی دچار تردید میشوند. عزم کاری میکنند و توکل میکنند. و هر چه با مشکلات و سختی بیشتری روبرو میشوند، بیشتر این سوال در ذهنشان تکرار میشود که شاید قسمت نیست و حکمت در این است. شاید باید این مسیر را تغییر داد. گویی حکمت خدا و قسمت، در تقابل با توکل است و رای انسان را در درستی اصل راه یا ادامه دادن آن توکل، میزند.
گویی این دو نسبت عکس دارند. به گونه ای که هر چه قدر علت ها به حکمت ها ارجاع داده میشوند، اشتباه بودن ان توکل پر رنگ تر میشود. و توکل دیگری شکل میگیرد.و اگر توکل ها تغییر نکنند گویی تنها حکمت حکمتها، سختی و رنج است نه نشانه ای برای تغییر مسیر....
؟؟؟؟

(22)ما اَصابَ مِن مُـصيـبَـةٍ فِى الاَرضِ وَ لا فى اَنـفُـسِـكُم اِلّا فى كِـتابٍ مِن قَبـلِ اَن نَبـرَاَها اِنَّ ذٰلِـكَ عَـلَى ا‌للهِ يَـسيـرٌ
(23)لِـكَى لا تَأسَوا عَـلىٰ ما فاتَـكُم وَ لا تَفـرَحوا بِـما آتاكُم وَ ا‌للهُ لا يُـحِـبُّ كُـلَّ مُخـتالٍ فَـخورٍ

و طاها;792763 نوشت:
دو راهی توکل و حکمت

برخی دچار تردید میشوند. عزم کاری میکنند و توکل میکنند. و هر چه با مشکلات و سختی بیشتری روبرو میشوند، بیشتر این سوال در ذهنشان تکرار میشود که شاید قسمت نیست و حکمت در این است. شاید باید این مسیر را تغییر داد. گویی حکمت خدا و قسمت، در تقابل با توکل است و رای انسان را در درستی اصل راه یا ادامه دادن آن توکل، میزند.
گویی این دو نسبت عکس دارند. به گونه ای که هر چه قدر علت ها به حکمت ها ارجاع داده میشوند، اشتباه بودن ان توکل پر رنگ تر میشود. و توکل دیگری شکل میگیرد.و اگر توکل ها تغییر نکنند گویی تنها حکمت حکمتها، سختی و رنج است نه نشانه ای برای تغییر مسیر....
؟؟؟؟

بسمه الحکیم

با سلام

توکل وظیفه ی بنده است و وجهه ی بندگی دارد و حکمت وجهه ی الهی،وظیفه ی بندگی ایجاب می کند

که در امورش چشم امید به خدا داشته و دست یاری به سوی او دراز کند و از آنجائیکه عالم عالم اسباب

و مسببات است به آنها به دیده ی وسیله بنگرد نه مسبب:

دیده ای خواهم سبب سوراخ کن

تا سبب را بر کند از بیخ و بن

حکمت الهی هر چه باشد انسان از آن بی اطلاع است و نمیداند چیست و اصل در توکل

انجام وظیفه و سپردن نتیجه به خداست،پس انسان متوکل وظیفه اش را انجام می دهد

و موانع راه انجام وظیفه را، حکمت الهی برای انجام نشدن وظیفه تلقی نمی کند،هر کاری

سختی های خودش را دارد،بنابراین با اولین مانعی که سر راه انسان قرار گرفت نباید آن کار را ترک

کرده و آن مانع را دلیل و نشانه ای بر عدم خواست خداوند تلقی کنیم.

که اگر اینگونه بود پیامبران و اولیاء الهی نباید در انجام وظایف تبلیغ اینقدر سختی می کشیدند.

و بزرگان دین نباید در راه اعتلای کلمه ی توحید حبس و زندان و شکنجه و سایر سختی ها را

بر خویش هموار می داشتند.و اصولا هیچ کار بزرگ و سختی نباید در عالم انجام می شد

چرا که بر سر راه هر کار عظیمی موانع و سختی های فراوانی وجود دارد.

حبیبه;804091 نوشت:
بسمه الحکیم

با سلام

توکل وظیفه ی بنده است و وجهه ی بندگی دارد و حکمت وجهه ی الهی،وظیفه ی بندگی ایجاب می کند

که در امورش چشم امید به خدا داشته و دست یاری به سوی او دراز کند و از آنجائیکه عالم عالم اسباب

و مسببات است به آنها به دیده ی وسیله بنگرد نه مسبب:

دیده ای خواهم سبب سوراخ کن

تا سبب را بر کند از بیخ و بن

حکمت الهی هر چه باشد انسان از آن بی اطلاع است و نمیداند چیست و اصل در توکل

انجام وظیفه و سپردن نتیجه به خداست،پس انسان متوکل وظیفه اش را انجام می دهد

و موانع راه انجام وظیفه را، حکمت الهی برای انجام نشدن وظیفه تلقی نمی کند،هر کاری

سختی های خودش را دارد،بنابراین با اولین مانعی که سر راه انسان قرار گرفت نباید آن کار را ترک

کرده و آن مانع را دلیل و نشانه ای بر عدم خواست خداوند تلقی کنیم.

که اگر اینگونه بود پیامبران و اولیاء الهی نباید در انجام وظایف تبلیغ اینقدر سختی می کشیدند.

و بزرگان دین نباید در راه اعتلای کلمه ی توحید حبس و زندان و شکنجه و سایر سختی ها را

بر خویش هموار می داشتند.و اصولا هیچ کار بزرگ و سختی نباید در عالم انجام می شد

چرا که بر سر راه هر کار عظیمی موانع و سختی های فراوانی وجود دارد.

با سلام

به هر شکل این نگاهی هست که وجود دارد
همانطور که برای شما سوال پیش امد این هم در راستای سوال شماست.

لیک
باید توجه کرد موانع خود ، آگاهی بخش هستند یا خیر ؟
چنانکه موانع بتواند مسیر و مقدمات را اصلاح کنند، مسیر توکل تغییر خواهد کرد
و چنانکه چنین نباشد، اجر صبر و توکل و استقامت خواهد داشت.

مثلا آن کس که میبیند درخت زیر پای آن سه نفر سبز میشود ممکن است در انتخاب مسیر شک کند و سبز شدن درخت را گواه راستین بودن آن سه نفر بداند.

یا چاقو نمیبرد واکنش ابراهیم و در مقابل شمر یا خولی چه خواهد بود ؟

موفق باشید

بسم الله الرحمن الرحیم

حبیبه;787089 نوشت:
حقیقت توکل چیست؟

متوکلین حقیقی اینها هستن:

الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ

خدا درهای بسیاری داره که به روی اینها باز کنه، فقط یک در نیست.

در داستان شما، هم راه زن درسته و هم راه مرد. اما نحوه استدلال هردوشون برای رد کردن نظر دیگری، اشتباهه.

اشتباه زن اینجاست:

حبیبه;787089 نوشت:
اگر صد سال دیگر هم اینجا بنشینی و در این بیابان خدای را بخوانی تا از هیچ، روزیت رساند نخواهد رسید

هیچ نداریم. خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری

ربّ ما در خشکسالی هم رزّاقه.

حبیبه;787089 نوشت:
ای اربابِ همه ی اربابان،گمان می کردم که ارباب، مرا روزی می رساند

اکنون که وی را محتاج و سرگردان دیدم، دانستم که روزی رسان، اربابی دیگر است،ارباب او و من.

هرچند مهاجرت هم یک راهه، اما خدایی که این حال و این درک رو روزی این کشاورز کرده، امید هست که راه بهتری رو هم براش در نظر گرفته باشه.

یک راه می تونه موندن و انجام کار دیگری باشه. و شاید با پایان خشکسالی خدا به زندگی همین کشاورز باقی مانده رونقی بده که اون مهاجرت کرده ها بهش نرسن.

به هرحال خدا راه رو نشون میده، طی کردنش با کشاورزه. و همون "طی کردن" هم باز از رحمت خداست.

بسمه الوکیل

سـنا;804151 نوشت:
متوکلین حقیقی اینها هستن:

الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ

عرض سلام و ارادت خواهر عزیز

و آین آیه صراحت و تعیّن بیشتری در معنای توکل دارد:

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ

إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ ۚ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ 38/زمر

و اگر از آنها بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده؟» حتماً می گویند: «خدا!» بگو: «آیا هیچ درباره معبودانی که غیر از خدا می خوانید اندیشه می کنید که اگر خدا زیانی برای من بخواهد ، آیا آنها می توانند گزند او را برطرف سازند؟! و یا اگر رحمتی برای من بخواهد ، آیا آنها می توانند جلو رحمت او را بگیرند؟!» بگو: «خدا مرا کافی است و همه متوکّلان تنها بر او توکّل می کنند!»

سـنا;804151 نوشت:
هیچ نداریم. خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری

ربّ ما در خشکسالی هم رزّاقه.

احسنت به شما.

هیچ در این قسمت،مقصود هیچ تلاش و کوششی جهت تحصیل روزی از جانب بنده است.

آیا توکل تنها یک باور است؟ باور به اینکه هیچ وسیله ی شرور یا نیکی جز به قدرت خدا کاری نمیکند
یا
توکل به این معناست که انسان از خداوند میخواهد مسیر مقصود را برای او هموار کند و در این مسیر خداوند از او حمایت کند و همچون وکیل به او کمک برساند؟ و اگر کمک نرسید چه؟ آیا خداوند کمکهایش محدود به اسبابش خواهد بود؟ آیا در جایی قوانین جهان به نفع متوکل تغییر خواهد کرد؟و ...
یا
توکل نشان از تردید دارد ، چون فرد از عاقبت به خیری یا اصل راه میترسد و دچار تردید است، دل به دریا میزند و آن را به خدا میسپارد و به او توکل میکند. چرا که با تلاشی که کرده است، همین راه را درست تشخیص داده است پس اگر اشتباه باشد، به گردن خداست؟

همچنین در پستهای پیشین سوالات و مطالبی در رابطه با تقابل توکل با حکمت و علت مطرح شد

ان کس که به خدا باور ندارد نیز همچون خداباور به اسباب این عالم احتیاج دارد و از انها بهره میگیرد.چنانکه زن داستان نیز چنین امری را خواهان است.اکنون باید خداباوران به این بیاندیشند که واقعا تفاوت ان کس که توکل میکند و ان کس که توکل نمیکند در چیست؟ تنها در باورشان اختلاف وجود دارد یا مسائل دیگری در میان است؟

و طاها;804580 نوشت:
آیا توکل تنها یک باور است؟

بسمه الوکیل

توکل تربیت قلب است برای توحید،حتی اگر همه ی اسباب و مسببات مادی و دنیایی برای رسیدن به هدفی

که به دنبال آن هستیم موجود باشد و تمامی موانع هم مفقود،باز هم انسان موحد به خداوند توکل خواهد کرد

و از اسباب منقطع خواهد شد.

پ.ن

انقطاع از اسباب به معنی به کار نگرفتن آنها در جهت هدف نیست،بلکه به معنای اعتقاد به عدم استقلال

ذاتی آنهاست:

إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ

يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ﴿۳۸زمر)

اگر تیغ عالم بجنبد زجای

نبرد رگی تا نخواهد خدای

حبیبه;804590 نوشت:
بسمه الوکیل

توکل تربیت قلب است برای توحید،حتی اگر همه ی اسباب و مسببات مادی و دنیایی برای رسیدن به هدفی

که به دنبال آن هستیم موجود باشد و تمامی موانع هم مفقود،باز هم انسان موحد به خداوند توکل خواهد کرد

و از اسباب منقطع خواهد شد.

پ.ن

انقطاع از اسباب به معنی به کار نگرفتن آنها در جهت هدف نیست،بلکه به معنای اعتقاد به عدم استقلال

ذاتی آنهاست:

إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ

يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ﴿۳۸زمر)

اگر تیغ عالم بجنبد زجای

نبرد رگی تا نخواهد خدای

سرکار حبیبه اینگونه که شما جواب میدهید یعنی گریز از محدوده خطر.
اگر واقعا به دنبال جواب گرفتن هستید بهتر است به محدوده خطر گام نهید.
و تکلیف خود را با آنچه از معانی که گفتم و سوالات مطرح شده مشخص کنید.

نکته : آن کس که حکمت ها را از دسترس فهم بشری خارج میداند نمیتواند بگوید انچه بعدا به شیخ داده شد حکمتش بخشش پیشین بود. این چنین نگرشی تمام علت تراشی و حکمت تراشی ها را در هنگام تعیین مصداق مخدوش میکند. و خداباوران بایست به بسیاری از گره های به وجود آمده بیاندیشند تا تکلیفشان روشن شود.

پ.ن
اگر چه ما ادعای مومن بودن نداریم اما از انجا که فرموده اند مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود و گذشته ی شما چنین مینماید که التزامی به گفتگو ندارید و هر جا دوست دارید هستید و انجا که بحثتان گره میخورد نیستید
از همینجا اعلام میکنم گفتگوی با شما به جهت گذشته ی شما در این فروم مثمر ثمر نیست.
توصیه میکنم بیشتر به این سوالات بیاندیشید چون شما به عنوان استارتر باید برای مطرح کردن اینها و درخواست از کارشناس پیش قدم باشید. اما ظاهرا مشی شما در این چند پست شانیت یک کارشناس پاسخگو را دارد.

موفق باشید.

بسمه الوکیل

حبیبه;787089 نوشت:
زن راست می گوید یا مرد؟ نظر شما چیست؟ (حقیقت مفهوم توکل)

حبیبه;787089 نوشت:
در داستان فوق دو دیدگاه در باره ی معنای توکل وجود دارد.

کدام دیدگاه صحیح است؟

حقیقت توکل چیست؟

اگر نظر شریفتان را با آیات و روایات و سخنان بزرگان دین و عرفان

مستدل بفرمائید، بسیار متشکر خواهم شد.

همانطور که مشاهده می فرمائید،موضوع توکل را در قالب یک داستان مطرح کردم با دو دیدگاه

راجع به توکل و آن را بین کاربران گرامی به بحث گذاشتم،و البته و مسلما کارشناسان بزرگوار

معمولا در این موارد ناظر بر بحث و پاسخگوی نهایی خواهند بود.

و بنده نیز به عنوان یکی از کاربران سایت مسلم است که حق اظهار نظر دارم چه در موضوعی

که شخصا ایجاد کرده باشم و یا سایر موضوعات.این نکته اول.

نکته ی دوم اینکه در بحث قبل که مورد اشاره ی حضرتعالی است،آخرین پست را شما عنایت

فرمودید و بحث را یک جانبه خاتمه دادید و به سؤال بنده پاسخ نفرمودید.و ظاهرا مایلید به روش

مورد پسند حضرتعالی بحث پیگیری شود که در این مورد باید بگویم متأسفانه بنده چنین الزامی ندارم.

نکته ی سوم

توکل یک امر قلبی و شخصی است،مابین بنده و خداوند،بنابراین مثلا بنده نمی توانم توکل شما

و میزان آن و نتایج آن را تحلیل کنم،اگر در توکل شخص حقیقت و صداقتی و اخلاصی وجود داشته باشد

خداوند طبق آیات و روایات،برای بنده اش چاره سازی می کند حتی اگر همه ی آسمانها و زمین بر علیه

او بر خیزند:

امام صادق علیه السلام:

"هر بنده ای از بندگانم به جای پناه بردن به دیگری با نیت خالص به من پناه آورد،از کارش چاره جویی

می کنم،گرچه همه ی آسمانها و زمین و هر چه در آن هاست،علیه او برخیزند"

دوستانی که جواب سوالات مطرح شده در پستهای 16 و 19 و 22 و 23 را میدانند لطفا جواب بدهند.

با تشکر

پرسش:
حقیقت توکل چیست؟اگر نظر شریفتان را با آیات و روایات و سخنان بزرگان دین و عرفان مستدل بفرمائید، بسیار متشکر خواهم شد.
پاسخ:
توکل به معناي اعتماد (1) است، که اگر با کلمه علي متعدي شود و به شکل فعل درآيد به معناي تکيه و اعتماد کردن به ديگري خواهد بود.(2) وقتي گفته مي شود: «توکلت علي الله» به معناي اين است که به خداوند در هر امري اطمينان و اعتماد مي کنم.(3)
اول : توكل به خداوند:
معناى توكل اين است كه بنده پروردگار خود را وكيل خود بداند و او را همه ‏كاره و مدبر امور خود بداند، به اين معنا از تمسك به اسبابى كه از سببيت آنها آگهى دارد- و يكى از آنها خود اوست- كه علتى است ناقص، دست برداشته و به سبب حقيقى كه تمامى اسباب به او منتهى مى ‏گردد تمسك بجويد.
البته در اين حين از سبب هاي عادي نيز كه آن را خدا اعطا كرده است بهره مي برد، اما توجه و تكيه گاه او خدا است. نظر مرحوم علامه طباطبائي (ره) در اين زمينه مويد همين مطلب است؛
نظر صائب آن است كه انسان به آن چه كه از اسباب ظاهرى بر مى‏ خورد و پى مى ‏برد، وثوق و اتكاء نكند، بلكه معتقد باشد كه هر سببى هر اثر و خاصيتى دارد خداوند به آن افاضه كرده، بنابراين در رسيدن به غرض و هدف خود به پروردگار خود اتكاء كند.( 4)
در جاي ديگر مي فرمايد: اسباب عادى بخاطر اين كه در تاثير خود مستقل نبوده و در ذات خود بى‏ نياز و بى‏ احتياج بغير خود نيستند بناچار مى‏ بايد كسى كه در مقاصد و اغراض زندگيش متوسل به آنها مى ‏شود در عين توسلش به آنها، متوكل بر غير آنها و سببى كه فوق آنها است بشود، تا آن سبب، سببيت اين اسباب عادى را سبب شود، و در نتيجه سببيت اينها تمام گردد، كه اگر چنين توكلى بكند بر طبق روش صحيح و طريق رشد و صواب رفتار كرده، نه اينكه اسباب عادى را كه خداوند، نظام وجود را بر اساس آنها بنا نهاده مهمل دانسته هدف هاى زندگى خود را بدون طريق طلب كند، كه چنين طلبى ضلالت و جهل است.(5)

روح اسلام توحيدي است و توکل از ارکان توحيد و ايمان توحيدي انسان مسلمان است.
از روايات استفاده مي شود که توحيد چهار رکن دارد که عبارت است از: تفويض, توکل, رضا و تسليم.
توكّل اعتماد و اطمينان دل در همه امور بر خدا است، و اينكه انسان از هر قوه و قدرتى بيزارى جسته و فقط بر حول و قوه الهى اعتماد و تكيه نمايد و اعتقاد جازم داشته باشد به اينكه در عالم هستى فاعلى جز خدا نيست و هيچ كس را قوه و قدرتى نيست مگر به واسطه او.
توکل، يعني اگر کسي به علم و قدرت و اراده خدا ايمان داشت و او را حاضر و ناظر دانست, به او در کارهاي مهم خود تکيه مي کند و او را وکيل مي گرداند و در نتيجه خيالش از بابت آن کار راحت مي شود و مي داند که خداي متعال بهترين نتيجه را که مطابق مصلحت و حکمت خويش باشد عايد او خواهد کرد و به آنچه عايد او مي شود راضي است و استرس و بي قراري ندارد و بلکه از اين طريق به آرامش ايماني دست مي يابد.
پيامبر گرامى اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) تفسير توكّل را از جبرئيل سؤال كرد، جبرئيل گفت: معناى توكّل اين است كه انسان يقين كند به اينكه سود و زيان و بخشش و حرمان به دست مردم نيست و بايد از آنها نا اميد بود و اگر بنده ‏اى به اين مرتبه از معرفت برسد كه جز براى خدا كارى انجام ندهد و جز او به كسى اميدوار نباشد و از غير او نهراسد و غير از خدا چشم طمع به كسى نداشته باشد، اين همان توكل بر خدا است.(6)
دوم : نقش و جايگاه توكل در زندگي انسان.
مرحوم استاد علامه طباطبايى مى ‏فرمايد:
«حقيقت مطلب اين است كه نفوذ اراده و رسيدن به مقصود در عالم مادّه نيازمند به يك سلسله اسباب و عوامل طبيعى و يك سلسله عوامل روحى و نفسانى است. هنگامى كه انسان وارد ميدان عمل مى‏ شود و كليه عوامل طبيعى مورد نياز را آماده مى‏ كند، تنها چيزى كه ميان او و هدفش فاصله مى‏ اندازد همانا تعدادى از عوامل روحى (از قبيل سستى اراده و تصميم، ترس، غم و اندوه، شتابزدگى و عدم تعادل، سفاهت و كم تجربگى و بد گمانى نسبت به تأثير علل و اسباب و امثال آن) است.
در چنين وضعى اگر انسان بر خداوند سبحان توكل داشته باشد اراده‏ اش قوى و عزمش راسخ مى ‏گردد و موانع و مزاحمات روحى در برابر آن خنثى خواهد شد، زيرا انسان در مقام توكل، با مسبّب الاسباب (كه غالب بر همه اسباب است) پيوند مى‏ خورد و با چنين پيوندى ديگر جايى براى نگرانى و تشويش خاطر باقى نمى‏ ماند و با قاطعيت با موانع دست و پنجه نرم مى‏ كند تا به مقصود برسد.
علاوه بر اين، نكته ديگرى كه در مورد توكل موجود است بعد غيبى و ماورايى آن است، يعنى خداوند متعال شخص متوكّل را با امدادهاى غيبى «من حيث لا يحتسب» (از آنجا كه به گمانش نمى ‏رسد) مدد مى‏ رساند كه اين امدادها از حوصله اسباب عادى و طبيعى فراتر و در رديف ما فوق علل مادّى قرار دارد و ظاهر آيه شريفه «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» (هر كس بر خدا توكل كند خدا او را كفايت كند) چنين امدادى را نويد مى ‏دهد». آثارى نيز كه در احاديث معصومين عليهم السلام در باره توكل آمده مؤيّد كلام استاد است.
مثلا امير مؤمنان (عليه السلام) مى‏ فرمايد:
من توكّل على اللّه ذلّت له الصّعاب و تسهّلت عليه الأسباب و تبوّء الخفض و الكرامة (7)
هر كس بر خدا توكل كند سختي ها براى او نرم و آسان و اسباب و وسيله‏ ها برايش فراهم شود و در راحت و وسعت و كرامت جاى گيرد (و زندگى‏ اش به راحتى و آسايش گذرد).
اين حديث و احاديث ديگر به موضوع عوامل روحى كه در كلام استاد آمده اشاره دارد و با صراحت دلالت مى‏ كند بر اينكه شخص متوكل بر اين گونه عوامل و مشكلات فائق و غالب آيد. از اين رو، طيره (فال بد) كه يكى از خاطرات درونى و عوامل منفى است كه در روحيه بسيارى از افراد بازتابهاى منفى ايجاد مى‏ كند و مانع از فعاليت مى‏ گردد در نفوس انسان‏هاى متوكل اثر نمى‏ گذارد.
رسول گرامى اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود:
«الطّيرة شرك و ما منّا إلا، و لكنّ اللّه يذهبه بالتّوكّل (8) طيره (فال بد زدن‏) شرك است و هيچ يك از ما نيست جز اينكه به آن مبتلا است اما خدا به وسيله توكل (شومى‏) آن را از بين مى‏ برد.»
سوم : توكل به معناي مستقل ندانستن اسباب دنيوي است.
نكته اساسى و مهمى كه وجود دارد اين است كه انسان علاوه براينكه بر اساس توكل ، نبايد خداوند متعال را به عنوان مسبب الاسباب فراموش كند بلكه وسايل و اسباب دنيوي را پرتويى از ذات احديت و اراده او بداند اما اين مساله را نيز نبايد فراموش كند كه اين عالم، عالم اسباب است و انسان براى ادامه زندگى خود چاره‏اى ندارد جز اينكه با بكارگيري اسباب و در ارتباط با مردم كارهاى خود را انجام دهد، ولي در عين حال نبايد براي وسايل استقلال در تاثير قايل باشد.
يك روز امير مؤمنان (عليه السلام) گروهى از مردم را ديد كه با برخوردارى از صحّت و سلامت، كار را رها كرده و گوشه مسجد نشسته ‏اند،فرمود: شما چه كسانى هستيد؟ گفتند: ما متوكلين هستيم (و بر خدا توكّل داريم). فرمود: نه بلكه شما متأكّلين هستيد (يعنى شما سر بار اجتماع ‏ايد و از دسترنج ديگران ارتزاق مى‏ كنيد) (9)
توسل به اسباب عادي و در عين حال توجه به اينکه موثر حقيقي و مسبب اسباب خداي متعال است، عين توکل است.

پی نوشت:
1.لسان العرب ج 15 ص 388.
2.. مفردات راغب اصفهاني ص 882.
3.المصباح ج 1 و 2 ص 670 ذيل واژه وکل.
4. ترجمه الميزان، ج‏9، ص: 56.
5. ترجمه الميزان، ج‏11، ص 299.
6. بحارالانوار، چاپ بيروت، ج 68 - ص 138، حديث 23.
7. ليثى واسطى، على بن محمد
، عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، دار الحديث‏، قم‏[=Traditional Arabic]،1376 ش‏،ص426.
8. نقطه‏ هاى‏ آغاز در اخلاق ‏عملى ص : 516.
9.مستدرك الوسائل، ج 2 - ص 289.

موضوع قفل شده است