#####زندگي امام علي(ع)#####
تبهای اولیه
ولادت امير مؤمنان على ع
مكّه در يكى از ماههاى حرام، ماه رجب سال سى عامالفيل، پذيراى زائران خانه خدا بود آنان آداب و مناسك بيت اللَّه را انجام مىدادند و به گرد آن طواف مىكردند گاه پروردگارشان را مىخواندند و گاه بتها را در ميان ايشان زنى بزرگوار ديده مىشد كه به انجام طواف و نيايش مشغول بود امّا نه آنسان كه ديگران بلكه تنها به خداى يكتا توجّه داشت و با او مناجات مىكرد از خدا مىخواست زايمان را بر او آسان گرداند و سپس هنگامى كه به ديوار غربى كعبه رسيده بود و به ركن يمانى نزديك مىشد، آنجا كه گروهى از حجّاج و بزرگان مكّه گرد آمده بودند و نظاره مىكردند، ديوار كعبه شكافته شد و زن داخل شده، شكاف بسته شد
اين زن كسى نبود جز فاطمه، دختر اسد از بنىهاشم كه به امير مؤمنان على ع حامله بود فاطمه سه روز در كعبه ماند و اين داستان نَقل اهل مكّه شده بود چون روز چهارم، روز سيزدهم رجب شد ديوار كعبه از همان جا كه شكافته بود، گشوده شد و فاطمه در حالى كه نوزادى نورانى به روى دست داشت خارج شد و به منزل رفت ابوطالب با ديدن فرزند خود شاد شد خويشان و اهل شهر به ديدن نوزاد آمدند و پيامبر اكرمص نيز كه ده سال به بعثت فرخندهاش باقى مانده بود، به ديدار پسر عمّ عزيزش على آمد نوزاد را به دست پيامبرص دادند او كه تا آن لحظه چشم به كسى نگشوده بود، ديده به روى رسول خداص روشن ساخت
پيامبر اكرمص محبّتى شديد به على ع داشت و همواره از او نگاهدارى مىكرد و مىفرمود اين برادر من، ولىّ من، ياور من، منتخب من، پناه من، داماد من، امانتدار من و جانشين من است
خاندان على ع
پدر آن حضرت، ابوطالب، عموى گرامى پيامبر اكرمص است ابوطالب كه از بنىهاشم بوده است، از بزرگان قريش محسوب مىشده و همواره مورد احترام آنان قرار داشته است وى كه بعد از عبدالمطّلب قوىترين حامى رسول خداص به حساب مىآمد از همان ابتدا به پيامبرى پسر برادرش ايمان آورد و هميشه از جايگاه خاصّى نزد رسول خداص برخوردار بود مادر بزرگوار آن حضرت، فاطمه دختر اسد است كه وى فرزند هاشم بن عبد مناف است بنابراين پدر و مادر على ع هر دو هاشمى هستند و نسب على ع از دو جهت به هاشم مىرسد و آن حضرت و برادرانش اوّل كسانىاند كه از دو جهت هاشمىاند
دوران كودكى على ع
ابوطالب بزرگ مكّه بود و از احترام ويژهاى برخوردار بود وى بعد از پدرش عبدالمطّلب رئيس بنىهاشم شد ولى در عين حال چون مردى عيالوار بود براى گذران زندگى دچار مشكل شده بود پيامبر اكرمص كه سالهاى زيادى در خانه ابوطالب به سر برده بود از چگونگى زندگى او باخبر بود و سختىهاى او را درك مىكرد روزى رسول خداص نزد عموى خود عباس رفت و به او فرمود برادرت ابوطالب عيالوار است و به سختى آبرودارى مىكند، بيا تا هر يك از ما يكى از فرزندان او را ببريم و نگاهدارى كنيم عباس پذيرفت و بعد از آن كه ابوطالب در جريان قرار گرفت، على ع به رسول خداص و جعفر به عباس سپرده شدند پيامبر اكرمص على ع را به خانه خود برده، سالهاى زيادى او را نگاهدارى كرد على ع از دوران كودكى خود چنين ياد مىكند هنگامى كه كودك بودم پيامبرص مرا در دامان خود مىنشاند، به سينهاش مىچسبانيد و در بستر خود جاى مىداد و او هر سال مجاورت كوه حرا را اختيار مىكرد و تنها من او را مىديدم هنوز خانهاى در اسلام بنا نشده بود جز خانه رسول خداص و خديجه و من سوّمى آنها بودم نور وحى و رسالت را مىديدم و بوى نبوّت را استشمام مىكردم .
پيامبر اكرمص تا سه سال پس از بعثت مأمور به دعوت آشكار نبود و پس از آن آيه نازل شد كه اى پيامبر خويشان خود را بيم ده رسول خداص به على ع فرمان داد كه يك ميهمانى بر پا كرده، چهل نفر از نزديكان را دعوت كند ميهمانى بر پا شد و اقوام پيامبرص جمع شدند پيامبرص فرمود شما را به دو كلمه كه بر زبان آسان ولى در سنجش سنگين است فرا مىخوانم با اين دو كلمه مىتوانيد بر عرب و عجم حكومت كنيد و همه ملّتها را به تسليم واداريد و نيز با اين دو به بهشت برين درآييد و از آتش رهايى يابيد اين دو كلمه، شهادت به وحدانيت خدا و رسالت من است؛ هر كس بدين امر مرا پاسخ مثبت داد و به كمك من برخاست او برادر من، وصىّ من، وزير من، وارث من و خليفه بعد از من است ابولهب به مخالفت با اين دعوت زبان گشود و جمع را متفرّق ساخت براى بار ديگر ميهمانى برگزار شد و پيامبر اكرمص سخنان خويش را تكرار كرد على ع تنها كسى بود كه در آن ميان برخاست و حمايت و يارى خود را نسبت به پيامبر اكرمص اعلام كرد براى بار دوّم نيز پيامبر اكرمص سخن خود را تكرار كرد و جز على ع كسى اعلام حمايت نكرد سوّمين مرتبه كه پيامبرص سخن خود را تكرار كرد باز هم على ع برخاست و اعلام آمادگى كرد در اين هنگام رسول خداص رو به على ع كرده فرمود بنشين؛ تو برادر من، وصىّ من، وزير من و وارث و خليفه پس از من خواهى بود
يكى از افتخارات على ع
كه مورد قبول همگان است جريان ليلة المبيت است
بر اثر فشارهايى كه كفّار قريش بر رسول خداص و مسلمانان وارد مىآوردند و موانعى كه در راه تبليغ اسلام ايجاد مىكردند، پيامبر اكرمص تصميم گرفت پايگاه جديدى براى مأموريت رسالت بيابد پس از رفتن به طائف و نااميدى از اهل آن به مكّه بازگشت
پيامبر خداص با شناختى كه از اهل مدينه داشت و با مقدّماتى كه خود فراهم كرده بود آماده هجرت به مدينه شد از طرفى اهل مكّه با مشاهده پيشرفت و گسترش دامنه اسلام و افزايش مسلمانان، درصدد نابودى مبلّغ اسلام يعنى رسول خداص برآمدند آنان با مشورتى كه در دارالنّدوة كردند تصميم گرفتند كه به صورت ناگهانى به پيامبر اكرمص حمله كرده، ايشان را به قتل برسانند
خداوند رسول خود را از نقشه دشمنان آگاه ساخت و آن حضرت، على ع را در جريان قرار داد پيامبرص به على ع فرمان داد كه شب هنگام در بستر او بخوابد تا اينكه خود به سوى مدينه هجرت كند على ع با شنيدن سخن پيامبرص گفت آيا شما سالم مىمانى؟ حضرت فرمود آرى على ع با خوشحالى فرمان رسول خداص را پذيرفت و اجرا كرد
شبى كه قرار بود كفّار به يكباره حملهور شوند و رسول خداص را به قتل برسانند، على ع با رشادتى بىنظير و ايثارى مثال زدنى، در بستر آن حضرت خوابيد و روى خود را پوشانيد چهل نفر از مشركان با سلاحهاى خويش به سوى بستر آمدند كه ناگاه على ع از جا برخاست و نقشههاى آنان را نقش بر آب كرد
آرى، اين على ع بود كه افتخار ليلة المبيت را به نام خود ثبت نمود و كسى را جز او توان كسب چنين افتخارى نيست پس از خروج پيامبرص از شهر و رفتن به غار ثور، على ع به خدمت ايشان رسيد رسول خداص به او سفارش كرد كه به مكّه بازگشته، امانتهايى را كه نزد پيامبرص بوده است، به صاحبانش بازگرداند و زنان خانواده را به همراه خود به مدينه بياورد على ع مطابق سفارش رسول خداص عمل كرد و با همراهى فاطمه، دختر رسول خداص فاطمه بنت اسد، فاطمه بنت حمزه و فاطمه بنت زبير به سوى مدينه حركت كرد و با تحمّل سختىهاى زياد به محلّ قبا رسيد پيامبرص كه در قبا، در انتظار على ع به سر مىبرد، به گرمى از ايشان استقبال كرد و بعد از دو روز به سوى مدينه حركت كردند
كرده، گفت ابوموسى امام خود را عزل كرد و من نيز با او موافقم ولى بر خلاف او معاويه را بر خلافت ابقا مىكنم و اينچنين نبرد صفّين با شهادت نزديك به 25 هزار نفر از سپاه امامع و كشته شدن نزديك به 45 هزار نفر از سپاه معاويه و حادثه تلخ حكميّت، پايان پذيرفت و مشكلات بسيارى براى حكومت على ع و خلافت اسلامى پديد آورد كه هرگز برطرف نشد.
ازدواج على ع و زهراس
على ع بنا بر سنّت حسنه اسلامى بر آن شد كه همسرى شايسته برگزيند، همسرى كه از نظر ايمان، تقوا، دانش، بينش و نجابت، همشأن او باشد چنين كسى جز دختر رسول خداص، فاطمه زهراس كسى ديگر نبود پيش از على ع افرادى مانند ابوبكر و عمر، آمادگى خود را براى ازدواج با دختر پيامبر اكرمص اعلام كرده بودند و جوابى كه از رسول خداص شنيدند اين بود كه درباره ازدواج زهرا منتظر وحى الهى هستم آن دو كه از ازدواج با حضرت زهراس نااميد شده بودند، با سعد معاذ مشورت كردند و به اين نتيجه رسيدند كه جز على ع كسى شايستگى ازدواج با زهراس را ندارد و نظر پيامبرص نيز به كسى جز او نيست از اين رو همگى خدمت على ع رسيدند و جريان را نقل كردند و از او خواستند كه از فاطمهس خواستگارى كند على ع خوشحال شد و خدمت پيامبرص رسيد، ولى شرم و حيا مانع صحبت بود پيامبرص فرمود گويا براى كارى آمدهاى؟ على ع سوابق خويش در اسلام و يارى رسول خداص را يادآورى كرد و سپس گفت آيا صلاح مىدانيد كه فاطمه را به عقد من درآوريد؟ پيامبر اكرمص فرمود درخواست شما را با دخترم در ميان مىگذارم و سپس وارد اتاق زهراس شد و پس از گفتن فضايل على ع خواستگارى وى از زهراس را مطرح ساخت زهراس در سكوتى عميق فرورفت ولى چهرهاش را برنگرداند پيامبرص فرمود اللّه اكبر؛ سكوت او نشانه رضاى اوست و بدين ترتيب زمينه ازدواج دو درياى موّاج الهى فراهم شد و مراسم عقد و سپس عروسى در سال دوم يا سوم هجرى انجام گرفت و ثمره اين ازدواج بابركت، چهار فرزند به نامهاى حسن، حسين، زينب و امّكلثوم بود
على ع در جنگها
روز به روز پايگاه جديد اسلام قدرت بيشترى مىيافت و دشمنان نيز بيش از پيش آهنگ نابودى اسلام مىكردند آنان براى رسيدن به مقصود خود كه يا نابودى اسلام بود و يا جلوگيرى از گسترش آن، دست به هر كارى مىزدند اموال مسلمانانى كه به مدينه هجرت كرده بودند را توقيف كرده، نزديكان آنان را تحت فشار قرار مىدادند رفت و آمد به مدينه و داد و ستد با اهل آن را ممنوع كردند و شرايط سختى براى مسلمانان بوجود آوردند به دنبال اين دشمنىها، جنگهاى مختلفى بين كفّار و مسلمين درگرفت على ع در هر يك از جنگهايى كه حضور داشت كارنامهاى درخشان از خود به جا گذاشت و رشادتها و شجاعتهاى بىمانندش چنان بود كه زبانزد دوست و دشمن گرديد
على ع در بدر
اوّلين جنگ ميان مسلمانان و كفّار قريش، جنگ بدر بود كفّار با سپاهى هزار نفرى و تجهيزات جنگى بسيار به سوى مدينه آمدند و بر سر چاه بدر اردو زدند پيامبر اكرمص نيز به سوى آنان حركت كرد سرانجام روز هفدهم رمضان سال دوم هجرى، نبرد به گونه تن به تن آغاز شد در همان ابتدا دو تن از شجاعان لشكر كفر به دست على ع به هلاكت رسيدند و سومين نفر نيز با همكارى على ع به قتل رسيد سپاه كفر با ديدن اين صحنهها، لرزان شد نبرد همگانى آغاز شد و با يارى غيبى خداوند و شجاعت ياران رسول خداص به ويژه على ع لشكر كفر متلاشى شد و با دادن هفتاد كشته، كه نيمى از آنان به دست على ع به هلاكت رسيدند، و هفتاد اسير، عقب نشينى كرده، به مكّه بازگشتند.
على ع در اُحد
كفار شكست خورده در بدر، با هدف انتقام و نابودى مسلمانان، با سپاهى عظيمتر از سال گذشته به سوى مدينه آمدند و در منطقه احد با مسلمانان درگير شدند در آغاز نبرد، با شجاعت اصحاب رسول خداص لشكر كفر رو به نابودى مىرفت كه با كوتاهى عدّهاى از مسلمانان، دشمن از پشت به آنان حملهور شد بيشتر ياران پيامبرص پا به فرار گذاشته، گريختند رسول خداص با تعدادى از كفّار درگير شده بود و زخمهايى بر پيكر مباركش وارد آمده بود جان آن حضرت به شدّت در معرض خطر بود در اين هنگام على ع به يارى پيامبرص شتافت و زخمهاى بسيارى بر خود خريد تا اينكه سرانجام جان رسول خداص محفوظ ماند
جانفشانىهاى على ع
در حفاظت از رسول خداص آن اندازه شگفتانگيز و بىنظير بود كه نداى جبرئيل به »لا سيف الاّ ذوالفقار و لا فتى الاّ على« بلند شد.
على ع در احزاب
در جنگ احزاب نيز كه گروههاى مختلفى از دشمنان رسول خداص گردآمده بودند و شجاعترين سرداران خود را به ميدان آورده بودند، على ع خوش درخشيد مسلمانان با حفر خندقى توانستند پيشرفت كفّار را متوقّف كنند عمرو بن عبدود كه شجاعترين جنگجوى مشركان بود، توانست خود را به طرف ديگر خندق برساند و رجزخوانى كند او با سخنانى به مسخره كردن عقايد مسلمين پرداخت و مبارز طلبيد ياران رسول خداص كه وى رإ؛ّّ مىشناختند جرأت مبارزه با او را نداشتند و پاسخى به فراخوان پيامبرص نمىدادند تنها على ع ابراز آمادگى كرد و به ميدان عمرو درآمد و با شجاعتى بىنظير او را از پاى درآورد در اين هنگام صداى رسول خداص به گوشها رسيد كه ضربه على در روز خندق، برابر با عبادت جنّ و انس است.
على ع در احزاب
در جنگ احزاب نيز كه گروههاى مختلفى از دشمنان رسول خداص گردآمده بودند و شجاعترين سرداران خود را به ميدان آورده بودند، على ع خوش درخشيد مسلمانان با حفر خندقى توانستند پيشرفت كفّار را متوقّف كنند عمرو بن عبدود كه شجاعترين جنگجوى مشركان بود، توانست خود را به طرف ديگر خندق برساند و رجزخوانى كند او با سخنانى به مسخره كردن عقايد مسلمين پرداخت و مبارز طلبيد ياران رسول خداص كه وى رإ؛ّّ مىشناختند جرأت مبارزه با او را نداشتند و پاسخى به فراخوان پيامبرص نمىدادند تنها على ع ابراز آمادگى كرد و به ميدان عمرو درآمد و با شجاعتى بىنظير او را از پاى درآورد در اين هنگام صداى رسول خداص به گوشها رسيد كه ضربه على در روز خندق، برابر با عبادت جنّ و انس است
على ع در خيبر
يهوديان مدينه و اطراف آن در قلعهاى خارج از مدينه اجتماع كرده بودند و در جريان جنگ خندق اقداماتى بر عليه مسلمانان انجام دادند پيامبرص تصميم به سركوب آنان گرفت و با سپاه خويش به سوى قلعه خيبر حركت كرد نفوذ به درون قلعه به جز از راه درِ قلعه ممكن نبود و يهوديان با گماشتن تيراندازان از ورود مسلمانان جلوگيرى مىكردند رسول خداص براى فتح قلعه، گروههايى به فرماندهى بزرگان اصحاب مىفرستاد امّا آنان بدون گرفتن نتيجهاى بازمىگشتند سرانجام پيامبرص فرمود به خدا سوگند فردا پرچم را به مردى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست مىدارد و خدا و رسول هم او را دوست مىدارند صبح روز بعد رسول خداص على ع را طلب كرد على ع در حالى كه چشمانش را از شدّت درد بسته بود، حاضر شد پيامبرص دستى به چشمان آن حضرت كشيد و پرچم را به دست او داد على ع عازم ميدان نبرد شد و با سرداران سپاه يهود جنگيد و مرحب خيبرى را كه پهلوان نامآور آنان به حساب مىآمد با ضربهاى سخت، از پاى درآورد دشمن به داخل قلعه عقبنشينى كرد و در قلعه را بست على ع با رشادتى تمام درِ قلعه را كه بسيار بزرگ و سنگين بود از جا كَند و راه را براى سپاه اسلام گشود
على ع در حنين
پس از فتح مكّه توسّط مسلمانان، پيامبر اكرم ص و سپاه بزرگ او، براى مقابله با دو قبيله ثقيف و هوازن كه هنوز دست از دشمنى با اسلام برنداشته بودند، به سوى اطراف مكّه حركت كردند در ميان راه كه راهى كوهستانى بود با كمين دشمن برخوردند سپاه اسلام كه انتظار چنين حركتى را از دشمن نداشت متلاشى شد و همگى گريختند رسول خداص تنها ماند و تنها كسى كه در كنار آن حضرت باقى ماند على ع بود آن حضرت، ابوجرول را كه سردار بزرگ سپاه دشمن بود، به هلاكت رسانيد و لشكر مشركان متفرق شده، مسلمانان بازگشتند
على ع جانشين پيامبر اكرم (ص) در مدينه
در سال نهم هجرى خبرى از مرزهاى جزيرة العرب با روم رسيد خبر اين بود كه سپاه روم براى مقابله با كشور اسلامى به سوى مرزها آمده است پيامبر اكرمص براى دفع دشمن كه در فاصلهاى بسيار طولانى قرار داشت سپاهى ترتيب داد و قبل از حركت، على ع را جانشين خود در مدينه قرار داد تا مركز كشور اسلامى از خطرات محفوظ بماند منافقان كه از اين امر، ناخوشايند بودند به طعنه گفتند پيامبرص همسفرى با على ع را خوش نداشته است على ع كه دلتنگ شده بود خود را به رسول خداص رسانيد و جريان را نقل كرد پيامبرص به او فرمود آيا دوست ندارى كه نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى باشى جز اينكه پس از من پيامبرى نخواهد بود و بدين ترتيب افتخارى بر افتخارات على ع افزوده شد و مدالى ديگر از جانب رسول خداص به وى عطا شد
على ع و بيعت غدير خم
در سال دهم هجرى، هنگامى كه پيامبرص تصميم گرفت به مكّه برود و آخرين حجّ خود
را كه حجّة الوداع ناميدهاند به جاى آورد، على ع در يمن يا نجران بود پيامبرص به على ع نامهاى نوشت كه با حالت احرام به مكّه درآيد على ع نيز چنين كرده مراسم حج پايان پذيرفت و مسلمانان به سوى مناطق خود حركت كردند در روز هجدهم ذىالحجّة در محلّى به نام غدير خم كه محلّ جدا شدن مسلمانان كشورهاى مختلف بود، پيامبرص فرمان داد تا همه مسلمانان توقّف كنند پيامبرص كه آخرين حجّ خود را انجام داده بود و مىدانست كه سال آخر عمر اوست، با دريافت وحى الهى مأمور به ابلاغ مطلبى بسيار مهم شد وحى الهى چنين بود اى پيامبر آنچه را كه از پروردگارت بر تو فرود آمده تبليغ كن و اگر چنين نكنى پيامش را نرساندهاى و خداوند تو را از مردم در امان مىدارد
پس از اقامه نماز ظهر، پيامبرص در ميان مردم بهپاخاست و در آغاز سخنانش فرمود اى مردم دور نيست كه از جانب خدا خوانده شوم و او را پاسخ گويم من در ميان شما دو چيز گرانبها بر جاى مىگذارم كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم را پس بنگريد كه چگونه با آن دو رفتار مىكنيد اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا كنار حوض بر من وارد شوند سپس دست على ع را بالا گرفت و فرمود آيا من از خود مؤمنان نسبت به آنان سزاوارتر نيستم؟ مسلمانان گفتند آرى اى رسول خدا پيامبرص فرمود هر كس كه من مولاى اويم على هم مولاى اوست خدايا با دوستدار او دوست و با دشمنانش دشمن باش آنگاه پيامبرص خيمهاى به على ع اختصاص داد و به مسلمانان فرمود كه دسته دسته بر على ع وارد شوند و با او به عنوان اميرالمؤمنين بيعت كنند مسلمانان چنين كردند و نخستين كسانى كه به حضور على ع رسيدند و اظهار شادمانى كرده، بيعت كردند، عمر و ابوبكر بودند
بعد از انجام مأموريت الهى آيهاى بر پيامبرص نازل شد كه امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براى شما به عنوان دين و آيين برگزيدم پيامبر اكرمص پس از سالها تلاش در راه تبليغ رسالت الهى و ترويج دين مبين اسلام و پس از تحمّل سختىهاى بسيار، جان به جانآفرين تسليم كرد و به ملكوت اعلى پيوست.
خانهنشينى على ع
پس از رحلت پيامبر اكرمص على ع به كار غسل و كفن و دفن آن حضرت پرداخت وى در اين باره مىفرمايد »رسول خدا در حالى جان داد كه سر او بر سينه من بود و به روى دستم جان از بدنش بيرون شد دستم را به چهرهام كشيدم و به كار غسل او پرداختم در حالى كه فرشتگان مرا در اين كار يارى مىكردند«
امّا در همين زمان عدّهاى در انديشه فتح باب خلافت بودند و با ترفندها و نقشههايى به خواسته خويش رسيدند در جلسهاى كه در سقيفه بنى ساعده تشكيل شد، عمر با ابوبكر به عنوان خليفه و جانشين پيامبرص بيعت كرد و از حاضرين خواست آنان نيز چنين كنند و بعض آنان نيز چنين كردند و بدين ترتيب، على ع كه به شهادت تاريخ، خليفه بلافصل رسول خداص بود، ساليان طولانى خانهنشين شد على ع در مدّت 25 سال خانه نشينى، دست از فعّاليّت برنداشت و به كارهاى مختلفى همّت گماشت تفسير قرآن و حلّ مشكلات آيات و تربيت شاگردانى چون ابن عبّاس، پاسخ به پرسشهاى دانشمندان غير مسلمان به ويژه يهوديان و مسيحيان كه براى تحقيق درباره اسلام، رهسپار مدينه شده بودند و پاسخ گويى جز على ع يافت نمىشد، بيان حكم بسيارى از رويدادهاى نوظهور كه نصّى در مورد آنها در قرآن و حديث پيامبرص وجود نداشت، بيان راهكارهايى براى حاكمان مسلمين كه در امور حكومتى با بنبست روبرو مىشدند و كار و تلاش براى تأمين زندگى بينوايان و درماندگان تا حدّى كه باغ و قنات احداث مىكرد و در راه خدا وقف مىكرد كارهايى بود كه على ع در هنگام خانهنشينى خود انجام مىداد