جمع بندی زجر کشیدن در دنیا

تب‌های اولیه

52 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=Book Antiqua]
پرسش:
فلسفه رنج و سختی انسان در این دنیا چیست؟

پاسخ:
مقدمه اول؛ عالم ماده، عالم تزاحم است. عالمی که ما در آن به سر می بریم، عالم ماده است و خاصیت ماده تزاحم است؛ یعنی در این عالم نمی توان هر خواسته ای را عملی کرد و عملی شدن برخی امور، باعث جلوگیری از تحقق دیگر امور می شود. به عنوان مثال اگر در یک زمین محدود، کسی خانه ای بزرگ بسازد، دیگران مجبورند، خانه های خود را کوچکتر بسازند و تصاحب منافع محدود توسط گروهی از انسان ها مستلزم کمبود منافع برای دیگر انسان هاست. بنابراین تزاحم در عالم ماده یک امر ضروری است و دارا بودن برخی انسانها مستلزم ندار بودن برخی دیگر است.

مقدمه دوم؛ خداوند متعال خیر مطلق بوده و نسبت به بندگان و مخلوقات خود بالاترین محبت را دارد. خداوند متعال از آنجایی که بی نیاز مطلق است و به هیچ کس و هیچ چیز نیازی ندارد، معنا ندارد که دیگران را بیهوده به سختی و رنج بیاندازد. بنابراین سختی و رنجی که از جانب خداوند به انسان می رسد، باید حکمت داشته باشد و اگر بی حکمت و دلیلِ معقول باشد، این کار از خداوند متعال قبیح خواهد بود و صدور امر قبیح از جانب خداوند نیز محال است.

مقدمه سوم؛ رنج و بلاهایی که به انسان ها می رسد، از یک سنخ نیستند. حضرت على(علیه السّلام) در این رابطه می فرماید: «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَة»؛ بلا و گرفتارى براى ستمگر ادب است، و براى مؤمن امتحان، و براى پیامبران درجه و براى اولیاء کرامت می باشد.»(1) بنابراین برای تشخیص نوع بلا یا گرفتاری باید به شخصی که گرفتار شده نگاه کرد، یا انسان خود را بررسی کند ببیند آیا این بلا محصول عملکرد خود اوست یا نه؟

مقدمه چهارم؛ خداوند متعال نسبت به مخلوقات خود، علم حضوری دارد. بنابراین همانطور که انسان به افعال نفس خود مانند گرسنگی و صور ذهنی خود علم حضوری دارد، خداوند نیز مرتبه بالاتری از این نوع علم را به مخلوقات و حالات آنها دارد. اما علم الهی به این موارد سبب رسوخ اثرات این حال به او نیست، به این معنا که خدا فقر یا گرسنگی انسان را در بالاترین درجه درک می کند اما این فقر و گرسنگی به او سرایت نمی کند.

برای فلسفه رنج و بلا موارد متعددی را می توان نام برد:
اول؛ شاید مهمترین دلیل وجود سختی ها و مشکلات، امتحان الهی و رشد انسان باشد. امتحانی که عمومی بوده و شامل همه انسان ها می شود: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ»؛ قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ ها، آزمايش مى‏ كنيم و بشارت ده به استقامت‏ كنندگان!(2) البته امتحانات الهى متفاوت است، گاهى با وفور نعمت و كاميابي ها و گاه به وسيله حوادث سخت و ناگوار، بعضى مشكل، بعضى آسان و قهرا نتايج آنها نيز با هم فرق دارد، اما به هر حال آزمايش براى همه هست.(3) بنابراین اگر انسان از امتحان الهی به خوبی عبور کند، همین سختی ها سبب ارتقاء اخروی او شده و ابدیت او را آباد خواهند کرد: پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در این رابطه می فرماید: اگر می دانستید که بابت سختی هایتان چه پاداش بزرگی برای شما ذخیره شده است، هرگز محزون نمی شدید.(4) بدین ترتیب بلایا سبب امتحان و ارتقاء مومن است و به همین دلیل است که امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «خدا زمانی که بنده ای را دوست بدارد او را در دریای شدائد غوطه ور می سازد».(5)

از سوی دیگر، با توجه به مقدمه اول و وجود شرایط متفاوت انسان ها در این عالم، طبیعی است که انسان ها از نظر سرمایه اولیه با هم متفاوت باشند، برخی در محیط خوب و برخی در محیط بد رشد و نمو کنند. پس از نظر تکوینی و با توجه به تزاحم عالم، ممکن نیست همه با یک سرمایه مشخص وارد این دنیا شوند. در مرحله بعد دو راه پیش روست:

اول اینکه خدا با آنها به طور مساوی برخورد کند و از همه به یک نحو بازخواست کند و به عبارت دیگر مساوات را برقرار کند.
دوم اینکه از هر کسی به اندازه ای که سرمایه داده، بازخواست کند و عدالت را رعایت کند. بدین ترتیب با توجه به اینکه نمی شد از اول همه یکسان باشند، انتخاب راه دوم کاملا معقول است و به همین دلیل بین گناه عالم و جاهل فرق بسیاری است.

دوم؛ بیدار شدن انسان و رهایی از غفلت. گاهی بلایا و مشکلات حکم سرعت گیری را دارند که راننده خوابیده را بیدار می کنند و به او تلنگری می زنند تا جان خود را از دست ندهد. به همین ترتیب بلایا نیز گاهی انسانِ سرمست را بیدار می کنند تا توجهی به آخرت خود داشته باشد: «وَمَا أَرْسَلْنَا فِى قَرْیَة مِّنْ نَّبِىّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ»؛ و ما در هیچ شهر و آبادى پیامبرى نفرستادیم مگر اینکه اهل آن را به ناراحتی ها و خسارت ها گرفتار ساختیم; شاید(به خود آیند و بسوى خدا) باز گردند و تضرّع کنند!(6)

سوم؛ گاهی بلایا ساخته و پرداخته خود انسان است؛ به عبارت دیگر عکس العمل افکار و اعمال خود اوست که در این دنیا به او بازگشته است. خداوند در این باره می فرماید: «مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَة فَمِنَ اللهِ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَة فَمِنْ نَفْسِکَ»؛ (آرى!) آنچه از نیکی ها به تو مى رسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدى به تو مى رسد، از سوى خود توست.(7) بر همین اساس ممکن است گناهی سبب وجود مشکلی خاص در زندگی انسان شود؛ چرا که برخی گناهان اثر تکوینی دارند.

چهارم؛ در برخی موارد نیز وجود بلا برای بخشش گناهان و سبک شدن بار انسان در برزخ و قیامت است. پیامبر(صلّى اللَّه علیه و آله و سلم) در مورد بلایا و مریضی های آخر عمر انسان می فرماید: «خداوند سوگند یاد کرده که هر گاه بخواهد بنده‏ اى را از دنیا ببرد در حالیکه او را بیامرزد، و گناهانش را بریزد، در اینصورت یا بیمارش مى ‏کند و یا روزیش را کم مى ‏نماید و یا او را به ترسى مبتلا مى ‏سازد؛ و اگر گناهى باقى بماند، مرگ را بر او سخت مى ‏گرداند، تا گناهانش پاک گردد و با پاکى او را به بهشت داخل نماید.»(8) ایشان در جای دیگر می فرماید: «لَا یَزَالُ الْبَلَاءُ فِی الْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنَةِ فِی جَسَدِهِ وَ مَالِهِ وَ وُلْدِهِ حَتَّى یَلْقَى اللَّهَ وَ مَا عَلَیْهِ مِنْ خَطِیئَة»؛ مصیبت و گرفتارى همواره گریبان مرد و زن مؤمن را مى ‏گیرد و آنها در مال و یا بدن خود نقصان مشاهده مى‏ کنند و یا فرزندان خود را از دست مى ‏دهند و اینها براى این است که هر گاه در محضر پروردگار حاضر شدند گناهى نداشته باشند.»(9)

بنابراین وجود بلایا دارای حکمت و مصلحت اند، حتی اگر در قبال اعمال بد انسان باشند، چرا که در این صورت نیز با سختی کشیدن در این دنیا، بار گناه اخروی کاهش می یابد و محاسبه راحت تر می گردد. در دیگر موارد نیز حکمت و مصلحت به روشنی وجود دارد، زیرا یا سبب بخشش گناهان است، یا سبب آگاهی و توجه انسان می شود و یا باعث رشد و تعالی انسان می گردد.

پی نوشت ها:
1. مجلسى، محمدباقر، (1403)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، دوم، بیروت، دار إحياء التراث العربي، ج‏۶۴ ، ص۲۳۵.
2. بقره: 155.
3. مكارم شيرازي، ناصر،‌ (1374)، تفسير نمونه، اول، تهران، دار الكتب الاسلامية، ج1، ص529.
4. پاينده، ابوالقاسم، (1382)، نهج الفصاحة، چهارم، تهران، دنیای دانش، ص646.
5. کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، (1407)، الکافی، چهارم، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ج2، ص253.
6. اعراف: 94.
7. نساء: 79.
8. دیلمی، حسن بن محمد، (1412)، ارشاد القلوب الی الصواب، اول، قم، الشریف الرضی، ج‏۱، ص 182.
9. مجلسى، محمدباقر، (1403)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، دوم، بیروت، دار إحياء التراث العربي، ج64، ص236.

موضوع قفل شده است