روش‌ نقد انديشه‌ چگونه‌ است‌؟

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
روش‌ نقد انديشه‌ چگونه‌ است‌؟

آنچه‌ در پاسخ‌ به‌ اين‌ سؤال‌ مي‌آيد، در واقع‌، رشهاي‌ عام‌ نقد انديشه‌ است‌، و نقد در حوزه‌هاي‌ تخصصي‌ هر علم‌، مخصوص‌ صاحب‌نظران‌ همان‌ علم‌ است‌. روش‌ نقد انديشه‌، روشي‌ است‌ با ماهيت‌ عقلي‌ كه‌ خود وامدار چند علم‌ است‌، و براي‌ تحقق‌ آن‌ به‌ منطق‌ صوري‌ (در مقابل‌ مادي‌)، معرفت‌شناسي‌، فلسفه‌ علم‌، و بنابر يك‌ نظر، به‌ روش‌شناسي‌ نيز نياز هست‌.
به‌ طور خلاصه‌ مي‌توان‌ گفت‌: هشت‌ مطلب‌ مهم‌ در كار نقد وجود دارد، كه‌ هر ناقد موفقي‌ بايد آنها را در نقد خويش‌ رعايت‌ كند:
اول‌- نقد كننده‌ بايد ابتدا مدّعاي‌ مخاطب‌ را تشخيص‌ دهد، و بعد از تشخيص‌ مدّعا به‌ دليل‌ يا ادلّه‌ي‌ او بپردازد. براي‌ تشخيص‌ مدّعا دو كار لازم‌ است‌:
يكي‌ آنكه‌ ابتدا نكات‌ اصلي‌ را از نكات‌ فرعي‌ تميز دهد. نكاتي‌ كه‌ اگر در نوشته‌ نباشند يا فهم‌ نشوند، كل‌ نوشته‌ ارزش‌ خود را از دست‌ مي‌دهد، نكات‌ اصلي‌اند و نكاتي‌ كه‌ اگر در نوشته‌ نباشند يا فهم‌ نشوند يا پذيرفته‌ نشوند، ارزش‌ نوشته‌ همچنان‌ باقي‌ است‌، نكات‌ فرعي‌اند. نكات‌ اصلي‌ و فرعي‌، زير مجموعه‌ي‌ مدّعا هستند كه‌ براي‌ ايضاح‌ مدّعا و اثبات‌ دليل‌ به‌ كار مي‌آيند.
معمولاً نويسنده‌ نكات‌ فرعي‌ را براي‌ پركردن‌ خلل‌ و فرج‌ اطلاعات‌ خواننده‌ مي‌آورد، و گاهي‌ هم‌ براي‌ رفع‌ سوءظن‌ يا سوءتفاهم‌؛ و فراوان‌ هم‌ نوشته‌هايي‌ يافت‌ مي‌شوند كه‌ نكات‌ فرعي‌ را براي‌ فضل‌ فروشي‌ مي‌آورند، به‌طوري‌ كه‌ فضل‌ فروشي‌ آنها باعث‌ فراموشي‌ مدّعا و دليل‌ مي‌شود.
دوم‌ آنكه‌ ناقد براي‌ اينكه‌ به‌ مخاطب‌ خود و نويسنده‌ نشان‌ دهد كه‌ مدّعا را درست‌ فهم‌ كرده‌ است‌، تقرير و توضيحي‌ نو از مدّعا به‌ دست‌ دهد، به‌ طوري‌ كه‌ شكي‌ نماند كه‌ اصل‌ مدّعا كاملاً فهم‌ شده‌ است‌. رسم‌ دروس‌ عالي‌ حوزه‌ بر اين‌ بوده‌ است‌ كه‌ ابتدا مدّعا را تقرير مي‌كنند و آن‌ گاه‌ به‌ نقد آن‌ مي‌نشينند؛ قدماي‌ ما در نوشته‌هاي‌ خود دقيقاً بر مدّعا تصريح‌ مي‌كردند و لذا كار ناقد را آسان‌ مي‌كرد، ولي‌ متأسفانه‌ در نوشته‌هاي‌ امروزي‌، مدّعا دقيقاً مشخص‌ نمي‌شود، و از اين‌ رو كار بر ناقد مشكل‌ مي‌شود.
دوم‌- ناقد بايد مشخص‌ كند كه‌ با مدّعا مخالف‌ است‌ يا با دليل‌ يا با هر دو؛ تفكيك‌ هر يك‌ از حيثيتها اهميت‌ بسزايي‌ دارد؛ مثلاً: ممكن‌ است‌ كسي‌ بر اين‌ ادّعا كه‌ «خدا وجود دارد» دليلي‌ اقامه‌ كند، و ناقدي‌ در عين‌ قبول‌ مدّعاي‌ او به‌ نقد دليل‌ او بنشيند و آن‌ را وافي‌ به‌ مقصود نداند. گاهي‌ هم‌، ناقد نه‌ مدّعا را قبول‌ دارد و نه‌ دليل‌ را، كه‌ در اين‌ صورت‌ بايد نقيض‌ مدّعا را اثبات‌ كند.
سوم‌- در ابتداي‌ نقد، خوب‌ است‌ كه‌ ناقد، زمينه‌ و سوابق‌ بحث‌ را نشان‌ دهد، اين‌ كار سه‌ اثر مهم‌ را پي‌ دارد:

چهارم‌- ناقد به‌ قوه‌ي‌ نقد خويش‌ و در پرتو وسعت‌ معلومات‌، به‌ پيش‌فرضها و لوازم‌ قول‌ نويسنده‌ اشاره‌ مي‌كند. پيش‌فرضها مباني‌ و اصول‌ موضوعه‌اي‌ هستند كه‌ به‌ گمان‌ نويسنده‌، مسلّم‌ فرض‌ شده‌ است‌؛ و به‌ تعبير ديگر، پيش‌فرضها سطور نانوشته‌ هر مدّعايي‌ است‌. همچنين‌ ناقد با اشاره‌ به‌ لوازم‌ قول‌ نويسنده‌، ميزان‌ اشتراك‌ او را با ديگران‌ در اين‌ رأي‌، مشخص‌ مي‌كند، و ديگر آنكه‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ با قبول‌ چنين‌ رأيي‌، نويسنده‌ بايد نظريه‌هاي‌ ديگري‌ را كه‌ لازمه‌ي‌ رأي‌ اول‌ است‌، بپذيرد.
پنجم‌- تفكيك‌ انگيزه‌ از انگيخته‌: انگيزه‌؛ يعني‌ مقصد، نيت‌ و هدف‌ نويسنده‌، و انگيخته‌؛ يعني‌ اصل‌ مدّعايي‌ كه‌ در بيان‌ نويسنده‌ آمده‌ است‌ و براي‌ آن‌ استدلال‌ مي‌كند. حال‌ هرگاه‌ انگيزه‌ به‌ مدّعاي‌ اصلي‌ سرايت‌ كند، مغالطه‌ي‌ خلط‌ «انگيزه‌ با انگيخته‌» صورت‌ گرفته‌ است‌. همان‌ طور كه‌ اشتباه‌ است‌ بگوييم‌: فلان‌ نويسنده‌ چون‌ از سر صدق‌ و اخلاص‌ مطلبي‌ را مي‌نوشته‌ است‌، بايد از خطاهاي‌ او چشم‌پوشي‌ كنيم‌، همين‌ طور نيز اشتباه‌ است‌ كه‌ بگوييم‌: فلان‌ نويسنده‌ چون‌ از سر سوءنيّت‌ مطلبي‌ را نوشته‌ است‌، درستي‌ و دقت‌ او را در نوشته‌اش‌ ناديده‌ بگيريم‌. علاوه‌ بر اينكه‌ اولاً: تشخيص‌ و كشف‌ مقاصد اگر محال‌ نباشند، كار بسيار دشوراي‌ است‌ و معمولاً رجماً بالغيب‌ به‌ سوءانگيزه‌ها اشاره‌ مي‌شود؛ و ثانياً: بر فرضِ علم‌ به‌ سوءنيت‌، چگونه‌ مي‌توان‌ نادرستي‌ مطلبي‌ را از آن‌ نتيجه‌ گرفت‌؟ اين‌ كلام‌ حضرت‌ امير(ع‌) كه‌ فرمود: «كَلِمَةُ حَقٍّ يُر'ادُبِهَا الْب'اطِلُ»، حاوي‌ اين‌ مطلب‌ است‌ كه‌ هيچ‌ راهي‌ از سوءنيت‌ به‌ سقم‌ مطلب‌ نيست‌؛ و لذا در نقد فقط‌ بايد به‌ نوشته‌ توجه‌ كرد، نه‌ به‌ نويسنده‌، و امروزه‌ متأسفانه‌ بسيار شاهد چنين‌ مغالطه‌اي‌ هستيم‌.
ششم‌- بيان‌ دليل‌ ردّ مدّعا يا ادلّه‌ مؤلف‌ يا هر دو: در اينجا ناقد با اتكا بر قوّه‌ تفكر و معلومات‌ خويش‌، و نيز با توجه‌ به‌ مغالطه‌هاي‌ احتمالي‌، در صدد ردّ دليل‌ يا مدّعا يا هر دو برمي‌آيد.
هفتم‌- نشان‌ دادن‌ نقاط‌ قوت‌ انديشه‌: نقد انديشه‌ لزوماً به‌ معناي‌ ردّ آن‌ نيست‌، بلكه‌ نقد به‌ معناي‌ ارزيابي‌ و وارسي‌ انديشه‌ است‌؛ لذا جا دارد كه‌ ناقد، نقاط‌ قوت‌ انديشه‌ را نيز بيان‌ كند. در بيان‌ اين‌ نقاط‌ قوّت‌، بايد از هرگونه‌ مداحي‌ يا چاپلوسي‌ احتراز كرد، و فقط‌ با ارائه‌ ادلّه‌ يا قرينه‌هايي‌ نشان‌ داد كه‌ كلام‌ يا نوشته‌ي‌ نويسنده‌ از چه‌ ميزان‌ قوّتي‌ برخوردار است‌.
هشتم‌- ارائه‌ طريق‌: در اين‌ قسمت‌، ناقد دو نوع‌ راهنمايي‌ مي‌تواند داشته‌ باشد: يكي‌ تذكرات‌ و راهنماييهايي‌ به‌ نويسنده‌، كه‌ مثلاً: اگر فلان‌ كتاب‌ يا مقاله‌ را رجوع‌ كنيد، خوب‌ است‌ يا پيشنهاد مي‌شود سير بحث‌ را به‌ اين‌ طريق‌ عوض‌ كنيد و...؛ دوم‌ آنكه‌ به‌ خواننده‌ ارائه‌ طريق‌ كند كه‌ مثلاً: قبل‌ از مطالعه‌ي‌ اين‌ مقاله‌، فلان‌ مطلب‌ را بخوانيد، يا براي‌ فهم‌ بهتر مطالب‌ به‌ فلان‌ منبع‌ مراجعه‌ كنيد.
سه‌ نكته‌

در تحقيق‌، محقق‌ از رأي‌ خود به‌ دو صورت‌ دفاع‌ مي‌كند:
يكي‌ اينكه‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ واقع‌ همين‌ است‌ كه‌ او معتقد است‌ (در منطق‌ و رياضي‌)؛
دوم‌ آنكه‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ رأي‌ او اشكال‌ كمتري‌ دارد (غالباً در علوم‌ انساني‌). (2) 3- سرقتهاي‌ ادبي‌ و علمي‌ دانسته‌ مي‌شود. 1- مطالب‌ هشت‌گانه‌ي‌ فوق‌ در نقد مهمند، و تقديم‌ و تأخير در اين‌ نكات‌ نيز رواست‌ و ترتيب‌ منطقي‌ ندارند؛ چنين‌ نقدهايي‌ محفوف‌ به‌ انگيزه‌هاي‌ شخصي‌ نمي‌شوند، گذشته‌ از اينكه‌ موجب‌ پيشرفت‌ علم‌ در آن‌ موضوع‌ خاص‌ مي‌شوند. امروزه‌ كه‌ بحث‌ نقد و مناظره‌ در بين‌ ما رايج‌ شده‌ است‌، نقدهايي‌ كه‌ صفات‌ فوق‌ را داشته‌ باشند انگشت‌ شمارند، و به‌ طور كلي‌ نقدنويسي‌ در فرهنگ‌ ما بسيار ضعيف‌ است‌. 2- كشف‌ مغالطه‌هاي‌ منطقي‌ در نقد، اهميت‌ بسزايي‌ دارند. مغالطه‌ها در كتب‌ منطقي‌ مرسوم‌ در حوزه‌ها و دانشگاههاي‌ ما، سيزده‌ و گاهي‌ شانزده‌ عدد شمرده‌ شده‌اند؛ ولي‌ در نوشته‌هاي‌ غربيان‌ در كتابهاي‌ منطقي‌ و آثار مربوط‌ به‌ نقد تفكر، از مغالطه‌هاي‌ بيشتري‌ (حدود هفتاد مغالطه‌) ياد شده‌ است‌. براي‌ اطلاع‌ بيشتر مي‌توانيد به‌ منابع‌ زير مراجعه‌ كنيد. (1) 3- در يك‌ تحقيق‌ موفق‌ نيز بايد مطالب‌ هشت‌گانه‌ي‌ فوق‌ را در نظر داشت‌؛ اما بايد افزود كه‌ در امر تحقيق‌، پژوهشگر درصدد است‌ تا بر خرابه‌ها بنايي‌ نو بسازد و رأيي‌ جديد ابداع‌ كند، لذا نقد، شرط‌ لازم‌ تحقيق‌ است‌، نه‌ شرط‌ كافي‌ آن‌. 1- معلوم‌ مي‌شود كه‌ در گذشته‌ درباره‌ي‌ اين‌ بحث‌ چه‌ سخناني‌ ردّوبدل‌ شده‌ است‌. 2- معلوم‌ مي‌شود كه‌ نويسنده‌ نوآوري‌ كرده‌ است‌، يا سخن‌ سابقين‌ برخود را بازگو مي‌كند. پانوشتها
1. - Demorgan; The book of Fallacy
- Ramsy; Fallacies
- Gilbert Ryle; Introduction to Detecting Fallacy
- Madsen Pirie; The Book of the Fallacy, A training manual for intellectual subversives, Routledge and Kegan, 1985.
2. فصلنامه‌ حوزه‌ و دانشگاه‌ ، سال‌ اول‌، شماره‌ چهارم‌، پاييز 1372.

امید باشد که نقد کردن ...!..!!!محفوف‌ به‌ انگيزه‌هاي‌ شخصي نباشد :Sham:
پیرزو موفق باشد
............
...
..

موضوع قفل شده است