روز بزرگداشت آیت الله علامه سید محمد حسین طباطبایی

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
روز بزرگداشت آیت الله علامه سید محمد حسین طباطبایی

تقویم که ورق می خورد انسان به این مناسبت بر می خورد
24 آبان
27 ذی القعده
روز بزرگداشت آیت الله علامه سید محمد حسین طباطبایی
چقدر در مورد این یل علم مطلب می دانیم ؟
چقدر؟:Gol:


دوره کودکی و نوجوانی

وی از دودمان سادات طباطبایی آذربایجان است. در سال ۱۲۸۱ در تبریز متولد شد. در پنج سالگی مادر و در نه سالگی پدر خود را از دست داد. وصی پدر او و تنها برادرش علامه الهی را برای تحصیل به مکتب فرستاد. تحصیلات ابتدایی شامل قرآن و کتب ادبیات فارسی را از ۱۲۹۰ تا ۱۲۹۶ فراگرفت و سپس از سال ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۴ به تحصیل علوم دینی پرداخت و به تعبیر خود «دروس متن در غیر فلسفه و عرفان» را به پایان رساند.
خود درباره دوران تحصیلش نوشته‌است:«در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این رو هر چه می‌خواندم نمی‌فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذراندم. پس از آن یک باره عنایت خدایی دامن گیرم شده عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بیتابی نسبت به تحصیل کمال، حس نمودم. به طوری که از همان روز تا پایان ایام تحصیل که تقریباً هفده سال طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر درک خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش نموده و تلخ و شیرین حوادث در برابر می‌پنداشتم[کذا]. بساط معاشرت غیر اهل علم را به کلی برچیدم. در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی، به حداقل ضروری قناعت نموده باقی را به مطالعه می‌پرداختم. بسیار می‌شد به ویژه در بهار و تابستان که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه می‌گذرانیدم و همیشه درس فردا را شب پیش مطالعه می‌کردم و اگر اشکالی پیش می‌آمد با هر خودکشی بود حل می‌نمودم و وقتی که به درس حضور می‌یافتم از آنچه استاد می‌گفت قبلا روشن بودم و هرگز اشکال و اشتباه درس را پیش استاد نبردم»

دوره بازگشت به تبریز و کشاورزی

به هر حال علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز تصمیم می‌گیرد تا به قم عزیمت نماید و بالاخره این تصمیم خود را در سال ۱۳۲۵هـ.ش عملی می‌کند. فرزند علامه طباطبایی در این مورد می‌گوید: «هم‌زمان با آغاز سال ۱۳۲۵هـ.ش وارد شهر قم شدیم... در ابتدا به منزل یکی از بستگان که ساکن قم و مشغول تحصیل علوم دینی بود وارد شدیم، ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیان که هنوز هم در قید حیات است اتاق دو قسمتی، که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم، این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود. طبقه زیر این اطاقها انبار آب شرب منزل بود که، در صورت لزوم بایستی از درب آن به داخل خم شده و ظرف آب شرب را پر کنیم. چون خانه فاقد آشپزخانه بود پخت و پز هم در داخل اطاق انجام می‌گرفت - در حالی که مادر ما به دو مطبخ (آشپزخانه) ۲۴ متر مربعی و ۳۵ متر مربعی عادت کرده بود که در میهمانیهای بزرگ از آنها به راحتی استفاده می‌کرد ـ پدر ما در شهر قم چند آشنای انگشت شمار داشت که یکی از آنها مرحوم آیت الله حجت بود. اولین رفت و آمد مرحوم علامه به منزل آقای حجت بود و کم کم با اطرافیان ایشان دوستی برقرار و رفت و آمد آغاز شد.
لازم به ذکر است که علامه طباطبایی در ابتدای ورودشان به قم به قاضی معروف بودند، چون از سلسه سادات طباطبایی هم بودند، خود ایشان ترجیح دادند، که به طباطبایی معروف شوند. ایشان عمامه‌ای بسیار کوچک از کرباس آبی رنگ و دگمه‌های باز قبا و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول، در کوچه‌های قم تردد داشت و در ضمن خانه بسیار محقر و ساده‌ای داشت.»

تدریس در قم

برطبق نقل دینانی، پس از مدتی که به‌اصرار برخی علما مجلس درس روزانهٔ اسفار علامه تعطیل شد، با اصرار طلاب، اجازهٔ تدرسی شفا به وی داده شد. در این میان، علامه به تشکیل کلاس‌های شبانهٔ اسفار پرداخت که هفته‌ای دو شب (شب پنج‌شنبه و جمعه) و به صورت سیار در خانهٔ شاگردان تشکیل می‌شد و تعداد معدودی (کمتر از ۱۰ تن) شاگرد ثابت در آن شرکت می‌کردند. حضور در این کلاس‌ها بدون اجازهٔ خود علامه مقدور نبود. دینانی معتقد است محتوای این کلاس‌ها بیشتر درس خارج فلسفه بود.

تألیفات و آثار

آثار شاخص

آثار علامه طباطبایی (به استثنای تفسیر المیزان ) را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: الف- کتاب‌هایی که به زبان عربی نگاشته شده‌اند. این کتاب‌ها عبارتند از: ۱- کتاب توحید که شامل ۳ رساله‌است:

۲- کتاب انسان که شامل ۳ رساله‌است:

۳- رساله وسائط که البته همگی این رساله‌ها در یک مجلد جمع آوری شده و به نام هفت رساله معروف است. ۴- رسالة الولایه ۵- رساله النبوة و الامامه
ب- کتاب‌هایی که به زبان فارسی نگاشته شده‌اند: ۶- شیعه در اسلام ۷- قرآن در اسلام (به بحث درباره مباحث قرآنی از جمله نزول قرآن، آیات محکم و متشابه ناسخ و منسوخ و ... پرداخته‌است.) ۸- وحی یا شعور مرموز ۹- اسلام و انسان معاصر ۱۰- حکومت در اسلام ۱۱- سنن النبی (درباره سیره و خلق و خوی پیامبر اسلام در بخش‌های مختلف زندگی فردی و اجتماعی ایشان است.) ۱۲- اصول فلسفه و روش رئالیسم (در مورد مبانی فلسفی اسلامی و نیز نقد اصول مکتب ماتریالیسم دیالکتیک است. ۱۳- بدایة الحکمة ۱۴- نهایة الحکمة (این دو کتاب از متون درسی فلسفی بسیار مهم حوزه و دانشگاه محسوب می‌شود.) ۱۵- علی و فلسفه الهی ۱۶- خلاصه تعالیم اسلام ۱۷- رساله در حکومت اسلامی
علامه طباطبایی دو اثر شاخص دارد، که بیشتر از سایر آثار وی مورد توجه قرار گرفته‌است. نخست تفسیر المیزان است، که در ۲۰ جلد و طی ۲۰ سال به زبان عربی تالیف شده‌است. در این تفسیر، از روش «تفسیر قرآن به قرآن» استفاده شده‌است، و علاوه‌بر تفسیر آیات و بحث‌های لغوی در بخش‌هایی جداگانه با توجه به موضوع آیات مباحث روایی، تاریخی، کلامی، فلسفی و اجتماعی نیز دارد. این اثر به دو شکل منتشر شده‌است: نخست در چهل جلد، و سپس، در ۲۰ جلد. این اثر توسط سیدمحمد باقر موسوی همدانی به زبان فارسی ترجمه شده‌است.
اثر مهم دیگر او اصول فلسفه و روش رئالیسم است. این کتاب شامل ۱۴ مقالهٔ فلسفی است، که طی دهه‌های ۲۰ و ۳۰ شمسی تالیف شده و توسط مرتضی مطهری و با رویکرد فلسفهٔ تطبیقی شرح داده شده‌است.[۶] این کتاب نخستین، و یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایی است که به بررسی مباحث فلسفی، با توجه به رویکردهای حکمت فلسفی اسلامی و فلسفهٔ جدید غربی پرداخته‌است.
شرحی کوتاه بر دیگر آثار

  • بدایه الحکمه:
کتابی که یک دوره تدریس فشرده فلسفه برای دوستداران علوم عقلی در قم و سپس دانشگاه‌های کشور شد.

  • نهایه الحکمه:
این اثر برای تدریس فلسفه با توضیحی بیشتر، عمقی افزون تر و سطحی عالی تر تدوین شده‌است.

  • حاشیه بر کفایه:
کتابی اصولی پیرامون قوانین استنباط است.

  • مجموعهٔ مذاکرات با پروفسور هانری کربن:
او که محققی فرانسوی است پیرامون چگونگی شیعه و مباحث اعتقادی و... مذاکراتی با علامه داشته که در این کتاب وجود دارد.

  • رساله انسان قبل از دنیا، در دنیا و بعد از دنیا:
این کتاب که اکنون با نام «انسان از آغاز تا انجام» ترجمه شده‌است مباحثی مفید از عوالم سه گانه ماده، مثال و عقل مطرح کرده و پیرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبی بسیار مفید و لازم ارائه کرده‌است.

  • در محضر علامه طباطبائی:
این کتاب توسط محمد حسین رخشاد نوشته شده‌است و شامل پرسش‌ها و پاسخ‌های زیادی در موضوعات مختلف از علامه‌است.

  • شیعه در اسلام:
علامه این کتاب را برای معرفی عقاید شیعه به طور عقلانی نوشته‌است.

  • ولایت‌نامه:
این یک رساله عرفانی از علامه‌است که همایون همتی آن را ترجمه کرده‌است و انتشارات روایت فتح آن را منتشر کرده‌است.

شاگردان

قابل توجه‌است بخش بزرگی از رهبران روحانی انقلاب ایران شاگردان مشترک سیدمحمدحسین طباطبایی و روح الله خمینی هستند. علامه شاگردان زیادی تربیت کرد، که در زیر نام مهم‌ترین آنها ذکر می‌گردد:

  1. شهید آیت الله دکتر محمد مفتح
  2. آیت اللهمحمد محمدی گیلانی
  3. محمد شجاعی
  4. محمد صادقی تهرانی
  5. سید محمد حسینی بهشتی
  6. سید جلال الدین آشتیانی
  7. علی قدوسی (داماد علامه)
  8. سید مرتضی جزایری
  9. سید محمد حسین حسینی طهرانی
  10. محمد اسماعیل صائنی زنجانی
  11. عبدالحمید شربیانی
  12. غلامحسین ابراهیمی دینانی
  13. ابراهیم امینی
  14. عبدالله جوادی آملی
  15. حسن حسن زاده آملی
  16. علی میانجی
  17. محمد جواد باهنر(شهید باهنر)
  18. عباس ایزدی
  19. ابوطالب تجلیل
  20. عزالدین حسینی زنجانی
  21. سید عبدالله جعفری(تهرانی)
  22. علی سعادت‌ پرور(پهلوانی تهرانی)
  23. دکتر جواد مناقبی (داماد علامه)
  24. مرتضی مطهری
  25. یحیی انصاری
  26. سید عبدالکریم موسوی اردبیلی
  27. سید محمد باقر ابطحی
  28. سید محمد علی ابطحی
  29. سید مهدی روحانی
  30. حسین علی منتظری
  31. محمدتقی مصباح یزدی
  32. امام موسی صدر
  33. ناصر مکارم شیرازی
  34. حسن نوری همدانی
  35. حسین نوری همدانی
  36. سیدابراهیم خسروشاهی
  37. سید محمد خامنه‌ای
همچنین بسیاری از روشنفکران در جلسات مباحثه از ایشان بهره گرفتند. از آن جمله می‌توان به جلسات مباحثه با پرفسور هانری کربن اشاره کرد، که دکتر سید حسین نصر و بسیاری دیگر در آن حضور داشتند و یا جلساتی که در تهران برگزار می‌شد و افرادی نظیر داریوش شایگان در آن حاضر بودند.

نمونه اشعار

نکتهٔ جالب توجه این که در این شعر جز لغت حلاج که اسم خاص عربی ست، تمام لغات فارسی انتخاب شده اند.

همی گویم و گفته‌ام بارها


بود کیش من مهر دلدارها

پرستش به مستی‌ست در کیش مهر

برونند زین جرگه هشیارها

به شادی و آسایش و خواب و خور
ندارند کاری دل‌افگارها

بجز اشک چشم و بجز داغ دل
نباشد به دست گرفتارها

کشیدند در کوی دلدادگان
میان دل و کام دیوارها

چه فرهادها مرده در کوه‌ها
چه حلاج‌ها رفته بر دارها

چه دارد جهان جز دل و مهر یار
مگر توده‌هایی ز پندارها

حجت‏الاسلام موسوى همدانى مترجم تفسير الميزان از قول مرحوم علامه طباطبايى چنين نقل مى‏كنند:
زمانى كه من در نجف بودم مبلغى به صورت ماهيانه از تبريز ارسال مى‏شد و چون با مراجع نجف ارتباطى نداشتم، درآمدى غير از همين مبلغ كه از تبريز مى‏آمد، نداشتم. يكى، دو ماه اين مبلغ از تبريز نرسيد و من هر چه پول داشتم، مصرف كردم و روزى در منزل كه پشت ميز كوچكم به مطالعه نشسته بودم و مطلبى بسيار دقيق و حساس را بررسى مى‏كردم، به ناگاه فكر بى‏پولى حواسم را پرت كرد و رشتة افكارم گسسته شد، هنوز لحظاتى بيش نگذشته بود كه صداى در را شنيدم، برخاستم و درب منزل را باز كردم. شخص بلند قدى با محاسن حنايى و لباس بلند و عمامه در مقابل در ايستاده بود و به محض باز كردن در سلام كرد. گفتم عليكم‏السلام. گفت: «من شاه حسين ولى هستم، خداوند عزّ و جل مرا فرستاده تا به تو بگويم كه اين هيجده سال كى تو را گرسنه گذاشتم كه حالا به فكر بى‏پولى و گرسنگى افتاده‏اى؟ مطالعه‏ات را رها كرده و به فكر فرورفته‏اى؟» اين گفت و خداحافظى كرد و رفت. در را بستم و به پشت ميز بازگشتم. در همين لحظه بود كه سرم را از روى دستم برداشتم و نفهميدم كه چگونه در حالى كه من نشسته بودم و سرم روى دستم بود به حياط رفتم و در را باز كردم و با او صحبت كردم. فهميدم اين صحنه را پشت همين ميز به من نشان دادند.

«من بارها تجربه كرده‏ام هرگاه عمامه بر سر دارم مشمول عنايات ويژة امام عصر هستم

چند سئوال برايم مطرح شد. اول اينكه من خواب رفتم يا بيدارم. دوم اينكه خداوند فرموده‏است در اين هيجده سال، منظور از هيجده سال چيست؟ آيا مدت اقامت در نجف است كه اين زمان بيش از ده سال نيست، آيا مدت زمان تحصيل من است؟ كه بيش از سى‏وپنج سال است كه من تحصيل مى‏كنم. پس قضيه چيست؟ پس از اندكى تأمل متوجه شدم كه هيجده سال قبل ملبس به لباس روحانيت شدم. سئوال سوم كه اين شخص خود را معرفى كرد ولى من فردى با اين نام را نمى‏شناختم. لذا اين سئوال بى‏جواب ماند و آن را فراموش كرده بودم تا آنكه به حسب عادتم در نجف كه به قبرستان وادى‏السلام مى‏رفتم، در تبريز نيز به قبرستان رفته و قرآن مى‏خواندم. يك روز به قبرى برخورد كردم كه با قبرهاى ديگر تفاوت داشت و نشان مى‏داد كه قبر شخصيت بزرگى است و وقتى كه نوشته‏هاى سنگ قبر را خواندم نام شاه حسين ولى را مشاهده كردم و نام آن شخص را به ياد آوردم. تاريخ وفاتش سيصد سال قبل از تاريخى بود كه در نجف به منزل ما آمده بود.(1)
واعظ شهير آقاى سيد حسين حائرى نيز مى‏فرمودند: «من بارها تجربه كرده‏ام هرگاه عمامه بر سر دارم مشمول عنايات ويژة امام عصر هستم و در پاسخگويى به سئوالات، آمادگى بيشتر دارم لذا اگر در منزل باشم و كسى از نزديكان سئوالى بپرسد يا تلفنى، از من درخواست مشاوره شود اول عمامه بر سر مى‏گذارم سپس پاسخ نهايى را مى‏دهم.»
بسيارى از روحانيان خصوصاً در سال‏هاى نخست معمم شدن تجربه‏هايى از اين قبيل را به ياد مى‏آورند.
اين جملة زيباى شهيد مطهرى هم بسيار جالب توجه است: «من در تمام عمرم يك افتخار بيشتر ندارم، آن هم همين عمامه و عباست.«(4)
تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه
(1) ترجمه و شرح نهايه الحكمه، ص 7 به نقل از آينه عرفان، ص 9.
(2) از خاطرات حجةالاسلام على ابوترابى كه مستقيماً با مشهدى اكبر قناقستانى مصاحبه كرده‏اند. اين داستان را حضرت آية الله مصباح يزدى مكرّر در سخنرانى‏هاى خود نقل كرده‏اند.
(3) داستان‏هاى شگفت، ص 40، داستان 18.
(4) حماسه حسينى، ج 2، ص 289.

شرح حال علامه از زبان خویش

مرحوم علامه سيد محمد حسين طباطبايى(ره) در شرح حال خود مى‏فرمايد:
من در خاندان علمى در شهر تبريزكه از زمانهاى دور شهرت علمى پيدا كرده متولد شدم، در پنج سالگى مادرم را و در نه سالگى پدرم را از دست دادم، واز همان كودكى درد يتيم بودن را احساس نمودم ولى خداوند متعال بر ما منت نهاد و زندگى را از نظر مادى بر ما آسان‏نمود، وصى پدرم به منظور عمل به وصيت آن مرحوم از من و برادر كوچكترم مواظبت مى‏كرد و با اخلاقى نيكو واسلامى از ما نگهدارى مى‏كرد با اينكه همسرش از ما بچه‏هاى كوچك مراقبت مى‏كرد خادمى را نيز به اين منظوراستخدام كرد.
مدتى از عمرمان كه گذشت به مدرسه راه يافتيم و زير نظر معلم خصوصى كه هر روز به منزل ما مى‏آمد به آموختن ‏زبان فارسى و آداب آن و درسهاى ديگر ابتدايى پرداختيم و پس از شش سال از آن درسها فارغ شديم. در آن زمان براى درسهاى ابتدايى برنامه مشخصى وجود نداشت بلكه هنگام ورود دانش آموز به مدرسه برنامه‏اى‏به صورت مقطعى تهيه مى‏شد و هر كسى بر حسب ذوق و استعداد خود تعليم مى‏ديد. من درس قرآن كريم (كه پيش از هر چيز آموزش داده مى‏شد) و «گلستان » و«بوستان‏»، سعدى‏شيرازى،«نصاب‏الصبيان‏»، «انوار سهيلى‏»، «اخلاق مصور»، «تاريخ‏» معجم‏»، «منشئات اميرنظام‏» و «ارشادالحساب‏» رابه پايان برديم.
اينگونه بود كه بخش اول تحصيلات من به پايان رسيد. سپس به فرا گرفتن علوم دينى و زبان عربى پرداختيم و بعد از هفت سال متنهاى آموزشى را كه آن زمان در حوزه‏علميه مرسوم بود فرا گرفتيم، در طى اين مدت، در علم صرف و اشتقاق كتابهاى: «امثلة‏»، «صرف مير» و «تصريف‏» درنحو كتابهاى: «العوامل في النحو»، «انموذج‏»، «صمدية‏»، «الفية ابن مالك » همراه با« شرح سيوطى‏» و كتاب «نحو جامى‏»،«مغني اللبيب‏» ابن هشام، در معانى و بيان: كتاب «المطول‏» تفتازانى، در فقه: «الروضة البهية » معروف به شرح لمعه‏شهيد ثانى، «مكاسب‏» شيخ انصارى، در اصول فقه: كتابهاى‏«المعالم في اصول الفقه‏» شيخ زين ن،«قوانين‏الاصول‏» ميرزاى قمى، «رسائل‏» شيخ انصارى، «كفاية الاصول‏» آيت الله آخوند خراسانى، در منطق: كتابهاى‏«الكبرى في المنطق‏»، «الحاشية‏»، «شرح الشمسية‏»، در فلسفه: «الاشارات و التنبيهات‏» ابن سينا، در كلام:«كشف‏ المراد» خواجه نصيرالدين را خواندم و اين گونه بود كه متنهاى درس غير از فلسفه متعاليه و عرفان را به‏اتمام‏رساندم.
براى تكميل درسهاى اسلامى خود به نجف اشرف مشرف شدم و در درس استاد آيت الله شيخ‏محمد حسين اصفهانى حضور پيدا كردم. همچنين به مدت شش سال متوالى خارج اصول فقه را خواندم، در طى اين‏مدت درسهاى عالى فقه شيعى را نزد استادمان آيت الله نائينى تحصيل كردم و نزد آن بزرگوار دوره كامل خارج‏اصول فقه را نيز به مدت هشت سال نزد آن بزرگوار به پايان بردم، و در كليات علم رجال نزد مرحوم آيت الله‏حجت كوهكمرى درس خواندم.
استاد من در فلسفه اسلامى، حكيم اسلامى سيد حسين بادكوبه‏اى بود كه نزد آن حضرت كتابهاى منظومه‏سبزوارى، اسفار و مشاعر سبزوارى، اسفار و مشاعر ملاصدرا، شفاء ابن‏سينا، كتاب اثولجياى ارسطو، تمهيد القواعدابن تركه و اخلاق ابن‏مسكويه را خواندم.
استاد بادكوبه‏اى ضمن ابراز علاقه وافر به بنده خود بر درسهايم اشراف كامل داشت و سعى مى‏نمود كه ريشه‏هاى‏تربيت را در اعماق وجود من مستحكم سازد و همواره مرا به مدارج انديشه و راههاى استدلال راهنمايى مى‏فرمود، تااينكه در طرز تفكر خود بر آن روش خو گرفتم سپس به من فرمود تا در درس استاد هيئت و نجوم‏سيد ابوالقاسم خوانسارى حاضر شوم. من نيز نزد او دوره كامل رياضيات عالى و علم هندسه در هر دو بخش: هندسه‏فضائى و هندسه مسطحه و جبر استدلالى (جبر گزاره) را خواندم.
سپس به علت نابسامانى وضع اقتصادى به ناچار به وطن خود بازگشته و در شهر تبريز زادگاه خود منزل گزيدم، درآنجا بيش از ده سال اقامت كردم و در واقع آن روزها روزهاى سياهى در زندگى من بود زيرا به علت نياز شديد مادى كه‏براى گذراندن زندگى داشتيم از تفكر و درس دور گشته و به كشاورزى مشغول شدم،
زمانى كه در آنجا بودم احساس‏مى‏كردم كه عمرم تلف مى‏شود فقر و تهيدستى روح مرا تيره و تار نموده و ابرهاى درد و رنج بر روى من سايه‏مى‏گستراندند، چرا كه از درس و تفكر دور بودم، تا اينكه ديده خود را بر وضع زندگيمان بستم و شهر تبريز را به مقصدشهر مقدس قم ترك گفتم.
هنگامى كه به اين شهر وارد شدم احساس كردم از آن زندان رنج و درد رهايى يافتم، و خداى‏منان را شاكرم كه دعاى مرا اجابت نمود و در راه علم و آماده سازى رجال دين و تربيت نسل صالح براى خدمت به‏اسلام و شريعت محمدى صلى‏الله عليه و آله، توفيق را نصيب من ساخت، و تاكنون روزگارم در اين شهر مقدس كه‏حرم رسول الله است، سپرى شده است.
البته، براى هر كس در طول زندگى به مقتضاى شرايط روزهاى تلخ و شيرينى‏وجود دارد، به خصوص براى من از اين جهت كه مدتى از عمر خود را با يتيمى و دورى از دوستان خود گذراندم و باتمام وجود درد يتيمى را لمس كردم و با حوادث دردناكى در طول زندگى خود روبرو شدم ولى خداوند منان مرا از يادنبرده، لحظه‏اى به خود وا نگذاشت. و همواره با نفحات قدسى‏اش مرا در لغزشگاه‏هاى خطرناك يارى كرده است واحساس مى‏كنم كه گوئى قدرتى پنهانى مرا به خود جذب نموده و تمام موانع را از سر راه من برداشته است.
هنگامى كه كودك بودم درس صرف و نحو را مى‏آموختم، هيچ رغبتى در خود براى ادامه درس و تحصيل‏نمى‏يافتم، چهار سال گذشت و من نمى‏فهميدم كه چه بخوانم، ولى بناگاه آرامش در وجودم پديد آمد كه گوئى انسان‏ديروزى نيستم، و در راه علم و انديشه با جديت و درك كامل پيش مى‏رفتم، و از آن روز بحمد الله تا آخر روزهاى درس‏كه در حدود هفده سال به طول انجاميد در راه طلب علم و دانش هيچگونه سستى برايم پيش نيامد و تمام رخدادها ولذتها و مرارتهاى زندگى به فراموشى سپرده، و از همه چيز و همه كس بريدم مگر اهل علم و اصحاب فضيلت، و برنيازهاى روزمره اوليه اكتفا كرده و خود را وقف درس و تعليم و نشر معارف دينى و تربيت طلاب نمودم.
بارها شب را تا به هنگام صبح مشغول مطالعه بودم و به خصوص در دو فصل بهار و پاييز، و چه بسيار معضلات‏علمى كه در طى مطالعه براى من حل شده است و درس فردا را قبل از اينكه روزش فرا برسد خود مى‏خواندم تا هنگام‏روياروى با استاد هيچ مشكلى براى من باقى نماند.
منبع : سایت شهید آوینی