روایط دختر.پسر

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

یک تا دو ســــــــــــــــــال؟

یعنی دو سال باهم باشند بعد بفهمن به درد هم نمیخورن؟؟؟؟!بعد دو سال دیگه با یکی دیگه؟!:khandeh!:

اینجوری که آشفتگی روحی بیشتر میشه!

ولی خب خیلی چیزا هم مشخص میشه هااا...وقتی رفتار آدما عادی میشه کاملا میفهمی اصلیتش چه جوری بوده!!:Cheshmak:

*بسم ألله...*

سلام علیکم

بسیاااااار ممنونم از پست بسیااااااااااار مفید کاربر محترم Montazeran 78

نقل قول:
عدم اسقبال از تشكيل كانون خانواده

متاسفانه 25% آقایون هدفشون از دوستی،ازدواج و تشکیل خانواده است و این در حالیه که 85% دختر خانومها به قصد آشنایی و ازدواج دوستی با آقا پسری رو می پذیرن!!

سادات موسوی;355004 نوشت:
متاسفانه 25% آقایون هدفشون از دوستی،ازدواج و تشکیل خانواده است و این در حالیه که 85% دختر خانومها به قصد آشنایی و ازدواج دوستی با آقا پسری رو می پذیرن!!

آمارو داشتین؟
سادات جون آمار از کجا آوردی؟

*بسم ألله...*
سلام بر یاس... عزیز
مرکز مشاوره دانشگاه شهید بهشتی
نتیجه تحقیقات دانشجویان دکتری
زیر نظر استاد بزرگوار حجت الاسلام و المسلمین خادمی
"مشاور و مدرس حوزه و دانشگاه"

یاس...;355000 نوشت:
ولی خب خیلی چیزا هم مشخص میشه هااا...وقتی رفتار آدما عادی میشه کاملا میفهمی اصلیتش چه جوری بوده!!

سلام
من موندم تو جامعه ما چرا همه چیز برعکسه.
از دید خدا کدام بدتره.
1- 2 سال دوستی و روابط نا مشروع تا بفهمی اصلیت طرف چه جوریه و اکه بد بود ازش جدا بشی
2- ازدواج و فهمیدن این که طرف چه جوری و در صورت بد بودن ازش جدا بشی .

گرچه با تحقیقات میشه تا حدود زیادی از مورد دوم جلوگیری کرد.

موندم طلاق که یه امر مکروهه در بین مردم اینقدر نا پسنده ولی حرام خدا داره عادی میشه.:Ghamgin: :god:

سادات موسوی;355004 نوشت:
متاسفانه 25% آقایون هدفشون از دوستی،ازدواج و تشکیل خانواده است و این در حالیه که 85% دختر خانومها به قصد آشنایی و ازدواج دوستی با آقا پسری رو می پذیرن!!

این آمار قدیمیه مال اون موقعی بود که هنوز مردم پاستوریزه بودن الان دیگه اکثر دخترا هم برای تفریح و سرگرمی دوست میشن!

*بسم ألله...*
سلام علیکم
نقل قول:
این آمار قدیمیه

آمار دی ماه سال 91 است
لطفا دقت بفرمایید بنده حقیر،قمستی از پست دوستمون رو نقل کردم که مربوط به تشکیل خانواده بود!
نه دوستی های خیابونی و خوشی های زودگذر...!!
عصرتون قشنگ...

من که هر چی پست درست میکنم حذف میشه ... از دوستان اگر کسی میتونه یه تاپیک هم با عنوان " عاقبت رابطه نداشتن دختر و پسر قبل از ازدواج" درست کنه ... بشه در مورد اونم صحبت کرد .

سادات موسوی;355004 نوشت:
*بسم ألله...*

سلام علیکم

بسیاااااار ممنونم از پست بسیااااااااااار مفید کاربر محترم Montazeran 78

متاسفانه 25% آقایون هدفشون از دوستی،ازدواج و تشکیل خانواده است و این در حالیه که 85% دختر خانومها به قصد آشنایی و ازدواج دوستی با آقا پسری رو می پذیرن!!

سلام
نه قصد دفاع از اقایون رو دارم نه خانم ها ولی این آمار کاملا غلط می باشد و مربوط به ده یا بیست سال پیشه
چیزی که ما داریم خصوصا تو دانشگاهها می بینیم خیلی فرق داره با این امار

حق دوست;355015 نوشت:
من موندم تو جامعه ما چرا همه چیز برعکسه.
از دید خدا کدام بدتره.
1- 2 سال دوستی و روابط نا مشروع تا بفهمی اصلیت طرف چه جوریه و اکه بد بود ازش جدا بشی
2- ازدواج و فهمیدن این که طرف چه جوری و در صورت بد بودن ازش جدا بشی .

دوتاش خیلی بده!اولی به روح و روان آدم اثر بدی میگذاره و اگه لو بره بدنامی داره
دومی هم به روح و روان ادم اثر بدی میگذاره هم بدنامی داره هم مطلقه محسوب میشی هم ممکنه نشه ازش جدانشی و ذره ذره آب بشی و...

بایدرابطه با اطلاع خانواده ها باشه البته نه دوســـــــــــــــــــــال حدود 6 ماه اونم بعد از خاستگاری رسمی!

دختر و پسر مثل پنبه و اتيش مي مونه با هم رابطه داشته باشند بالاخره يه اتيش سوزي راه مي اندازه مگه اتيش خاصيت و فطرت و ذاتش كه اتش زدن هست را نداشته باشه يا پنبه خيس باشه
خدا برا همه جووناي دختر و پسر بسازه فقط ازدواج راه حله مشكل عاطفي جووناست
من تازه قرار برم سر كار و بيست شش سال دارم حالا كي بتونم تشكيل خاتواده بدم با خداست فقط خدا

ارسال شده از SK17i با استفاده از تپاتالک 2

سلام
رابطه دختر و پسر یک عنوان کلی است که مصادیق مقبول و مردودی دارد
خیلی از رابطه های کاری معمول می تواند متضمن نیت ازدواج هم باشد
لذا نباید از این عنوان بطور کلی منع کرد
فراموش نکنیم که با توجه به افزایش هیجان جنسی و عاطفی جوانان
هرچه منع ها بیشتر مطرح شود دفع ها هم بیشتر می شود
بهتر است
به زیبایی های زندگی مشترک و جذاب کردن آن بیشتر پرداخته شود تا جوانان به ازدواج تمایل یابند
نه اینکه مکرر بر خطوط قرمز اصرار کنیم چراکه نتیجه چندانی هم نداشته است
متاسفانه فضای زندگی های مشترک چنان ترسناک نشان داده شده است که کمتر جوانی میل به ازدواج می کند
و ترجیح می دهد برای هیجانات خود فضایی خالی از مسوولیت و مشکلات بیابد
والله الموفق

سادات موسوی;355004 نوشت:
*بسم ألله...*

سلام علیکم

بسیاااااار ممنونم از پست بسیااااااااااار مفید کاربر محترم Montazeran 78

متاسفانه 25% آقایون هدفشون از دوستی،ازدواج و تشکیل خانواده است و این در حالیه که 85% دختر خانومها به قصد آشنایی و ازدواج دوستی با آقا پسری رو می پذیرن!!


[=arial black]
سلام بر همه

من یه زمانی (همین نزدیکیها) توی کلانتری 134 شهرک قدس تهران یا همون سعادت آباد مشغول خدمت سربازی بودم. این آمارها چندان معتبر نیست و اوضاع و احوال خیلی خیلی خیلی ... وخیم تر از این چیزهایی است که در سایت ها می خوانیم.

اذان مغرب را که می گویند کاروان زوج های نامحرم! از خیابان ایرانزمین به سمت بالای میدان کاج و ولنجک حرکت می کنند و چه بسا که ساعت 2 نیمه شب دخترانی را دیدم که با ماشین های مدل بالا به دنبال پسر ها می افتادند و با آنها کورس میگذاشتند و حتی در پارک ها، اتوموبیل ها، پشت درختهای تاریک به کار خود مشغولند ...

حتی یک روز که با یک شاکی که ساکن ستارخان بود از دادسرا به سمت میدان صنعت در حال حرکت بودیم که این آقا فکّش باز مانده بود و تا آخر راه می گفت اَ اَ اَ اَ اَ ... :moteajeb: اینارووووو ....

:moteajeb:[=arial black]

در بعضی نقاط وضعیت خیلی خرابتر از این چیزهایی است که می گفتند.

این وسط تکلیف دختر پسرای مذهبی چی میشه که قربانی فساد موجود در جامعه هستن؟
البته این مشگل برا دخترا که باید بشینن تا یکی بیاد خواستگاریشون بیشتره.

اونها ارتباط با نامحرم رو درست نمیدونن و در شرایط کار و تحصیل با خشکی و متانت برخورد میکنن که البته برچسب های زیادی روهم بهشون میزنن.
بعضیاهم که عقلشون به چشمشونه
این وسط تکلیف این دختر خانم چیه؟
من دخترای زیادی رو اطراف خودم میشنسم که از لحاظ مذهبی خیلی خوبن اما ازدواج نکردن
اینا جوونی ندارن؟
غریزه ندارن؟
اخه چرا باید به پای خیلی از این جوونهایی که اهل رعایت نیستن بسوزن؟

کنیزفاطمه;355791 نوشت:
این وسط تکلیف دختر پسرای مذهبی چی میشه که قربانی فساد موجود در جامعه هستن؟
البته این مشگل برا دخترا که باید بشینن تا یکی بیاد خواستگاریشون بیشتره.

اونها ارتباط با نامحرم رو درست نمیدونن و در شرایط کار و تحصیل با خشکی و متانت برخورد میکنن که البته برچسب های زیادی روهم بهشون میزنن.
بعضیاهم که عقلشون به چشمشونه
این وسط تکلیف این دختر خانم چیه؟
من دخترای زیادی رو اطراف خودم میشنسم که از لحاظ مذهبی خیلی خوبن اما ازدواج نکردن
اینا جوونی ندارن؟
غریزه ندارن؟
اخه چرا باید به پای خیلی از این جوونهایی که اهل رعایت نیستن بسوزن؟

به نظرم مذهبي ها بهتر مي تونند انتخاب كنند و در نتيجه اگرم كسي رو به عنوان دوست انتخاب كنند احتمال بيشتري وجود داره به ازدواج منتهي بشه
البته پسرا دوست دارند رابطه دوستي به ازدواج ختم بشه ولي اكثرا هنوز خدمتم نرفتند و كاربار درست حسابي ندارند و بچه هستند لذا فقط دنبال دوست براي دفع نياز به صوزت موقت مي گردند

ehsan_1987;355801 نوشت:
به نظرم مذهبي ها بهتر مي تونند انتخاب كنند و در نتيجه اگرم كسي رو به عنوان دوست انتخاب كنند احتمال بيشتري وجود داره به ازدواج منتهي بشه
مذهبی ها کسی رو به عنوان دوست انتخاب کنن؟!؟!
این دیگه چه جور ادم مذهبیی است؟!!ورژن جدید است؟!؟:Gig:

سلام
در دانشگاه دخترها به بنده سلام میکنند و من احساس میکنم جز مفسده چیز دیگری نیست
چه کنم (ببخشید خلاصه شد )؟؟؟؟؟؟

[="Microsoft Sans Serif"]

amir hassan;412834 نوشت:
سلام
در دانشگاه دخترها به بنده سلام میکنند و من احساس میکنم جز مفسده چیز دیگری نیست
چه کنم (ببخشید خلاصه شد )؟؟؟؟؟؟

خب باید دید که چکار کرده‌اید که به شما «سلام» می‌کنند. آیا از همان روز نخست، به شما سلام می‌کردند یا پس از گرفتن و دادن جزو و دیگر چیزها چنین شده است؟

ما که دانشگاهمان به پایان رسید و حتی یک پسر هم بهمان سلام نکرد :Gig:

یک ماه است از دانشگاه میگذرد اولش سکوت مطلق بود بعد بچه ها راه افتادند وبه دختر ها سلام میکردند و انها هم با ذوق و شوق جواب میدانند البته من سلام نمیکردم و جزوه ای هم در کار نبود بعد یک مدتی هنگامی که از کلاس خارج و داخل میشدم سلام و خداحافظی میکردندبه من و نیششان باز میشد
چه کنم؟؟

amir hassan;413410 نوشت:
یک ماه است از دانشگاه میگذرد اولش سکوت مطلق بود بعد بچه ها راه افتادند وبه دختر ها سلام میکردند و انها هم با ذوق و شوق جواب میدانند البته من سلام نمیکردم و جزوه ای هم در کار نبود بعد یک مدتی هنگامی که از کلاس خارج و داخل میشدم سلام و خداحافظی میکردندبه من و نیششان باز میشد
چه کنم؟؟

به نظر من بهتره از دسترس دور باشید ...یعنی یه طوری عبور کنید که نتونن بهتون سلام بدن
جواب سلام واجبه جواب خداحافظی که جواب نیست
پس تا جایی که راه داره سرد و خشن برخورد کنید ...

[h=1]نامه‌های تکان‌دهنده شهید 17 ساله به مجله «زن روز»[/h]2 نامه از شهید امیر در سال 1365
* نامه اول شهید امیر به مجله زن روز در 1365/9/3
به نام خداوند بخشنده و مهربان
خدمت خواهران عزیز و گرامیم در مجله مفید و پربار زن روز؛
سلام من را از این فاصله دور پذیرا باشید. آرزو می کنم که در تمام مراحل زندگیتان موفق و موید و سلامت باشید. قبل از هر چیز لازم است از زحمات شما به خاطر فراهم آوردن این مجله مفید و سودمند تشکر کنم. بدون تعارف و تمجیدهای دروغین، مجله زن روز بهترین مجله خانوادگی در سطح کشور و بهترین نشریه از بین نشریات موسسه کیهان است، اما دلیل اینکه امروز در این هوای بارانی، این برادر کوچکتان تصمیم گرفت با شما درد دل کند، مشکل بزرگی است که بر سر راهش قرار گرفته؛ جریان را برایتان بازگو می کنم:
من پسری 17 ساله هستم و در خانواده ای مرفه و ثروتمند زندگی می کنم، اما چه ثروتی که می خواهم سر به تنش نباشد. پدر و مادر من هر دو پزشک هستند و از صبح زود تا پاسی از شب را در خارج از منزل سپری می کنند. تازه وقتی هم به خانه می آیند از بس خسته و کوفته هستند، زود می خوابند؛ اصلاً در طول روز یک بار از خود سوال نمی کنند که پسرمان (یعنی من)کجاست؟ حالا چه کار می کند؟ با چه کسی رفت و آمد می کند؟ اما خوشبختانه به حول و قوه الهی من پسری نیستم که از این موقعیت ها سوءاستفاده کنم و خودم را به منجلاب فساد بکشانم.

البته این مشکل اصلی من نیست؛ چون من دیگر به این بی توجهی ها عادت کرده ام و از اینکه اصلاً به من کاری ندارند که کجا می روم و چه می پوشم و با کی می گردم، تعجب نمی کنم، بلکه مشکل اصلی من از حدود یک سال پیش شروع شد.

پدر و مادرم به دلیل اینکه من تنها بچه خانواده هستم و ضمناً وضع مادیشان هم خوب است، دختر خاله ام را که در خانواده ای متوسط زندگی می کند، به فرزندی که چه عرض کنم، به سرپرستی قبول کردند (البته لازم به تذکر است که دختر خاله ام همسن خود من است) بله از آن تاریخ به بعد مشکل من شروع شد و خانه آرام و ساکت ما که در طول روز کسی جز من در آن زندگی نمی کرد، به زندگی ای تبدیل شد که دائم در آن سعی در دور کردن هوای نفس داشتم، با دختری که به مراتب از شیطان پست تر و گناهکارتر و حرفه ای تر است؛ تنها کارهای دختر خاله ام را در یک جمله خلاصه می کنم: «درخواست از من برای انجام بزرگترین گناه کبیره»؛ می دانم که منظور من را حتماً فهمیده اید و لازم به توضیحات اضافی نیست.
خواهران عزیز! کمکم کنید من چطور می توانم او را سر راه بیاورم؟ هر چه به او می گویم دست از سرم بردار گوشش بدهکار نیست، هر چه به او می گویم شخصیت زن این نیست که تو داری انجام می دهی، اصلاً گوش نمی کند، می ترسم آخر عاقبت کاری دست من بدهد، دوست ندارم که تسلیم او بشوم، باور کنید حتی بعضی وقت ها من را تهدید هم می کند و می گوید ...
البته فکر می کنم همه این بدبختی ها به خاطر این است که من یک مقدار زیبا هستم. فکر می کنم اگر این موهای طلایی و پوست روشن را نداشتم، حتماً این مشکل سرم نمی آمد. روزی هزار بار از خداوند درخواست می کنم که این زیبایی را از من بگیرد. دوست داشتم در خانواده ای فقیر زندگی می کردم و زشت ترین پسر روی زمین بودم، ولی گیر این دختر خاله شیطان صفت نمی افتادم که نمی گذارد تا قبل از ازدواج پاک بمانم. البته تا حالا که من تسلیم خواهش های او نشده ام، ولی می ترسم که بالاخره من را وادار به تسلیم کند.

* نامه دوم شهید امیر به زن روز در 1365/10/1 در آستانه اعزام به جبهه و چهار روز قبل از شهادتش در عملیات کربلای 4

بسم رب الشهدا و الصدیقین
خدمت خواهران عزیز و گرامی ام در مجله زن روز

سلامی به گرمای آفتاب خوزستان و به لطافت نسیم بهاری از این راه دور برای شما می فرستم. مدت هاست که منتظر نامه شما هستم، ولی تا حالا که عازم دانشگاه اصلی هستم، جوابی از شما دریافت نکرده ام. البته مطمئن هستم که شما نامه ام را جواب خواهید داد، ولی وقتی شما جواب بدهید من امیدوارم در این دنیای فانی نباشم.
حدود یک هفته بعد از اینکه برای شما نامه ای نوشتم و گفتم خواهر خوانده ام من را ترغیب به گناه کبیره زنا می کند، شبی در خواب دیدم که مردی با کت و شلوار سبز در خیابان من را دیده است و به من می گوید: امیر برو به دانشگاه اصلی، وقتت را تلف نکن . من این خواب را از روحانی مسجدمان سوال کردم و ایشان گفتند که دانشگاه اصلی یعنی جبهه. من هم از اینکه خدا دست نیاز من را گرفته بود و راهی به روی من گشوده، خوشحال شدم و حال عازم جبهه نور علیه تاریکی هستم. البته این نامه را به کادر دبیرستان می دهم تا اگر خوشبختانه شهید شدم و بعد از شهادت من نامه شما آمد، این نامه را برایتان پست کنند تا از خبر شهادت من آگاه شوید.
البته من نمی دانم حالا که این نامه من را مطالعه می کنید، اصلاً یادتان هست که در نامه قبلی چه نوشته ام یا اینکه کثرت نامه های رسیده به شما موضوع نامه من را از خاطر شما پاک کرده است. به هر شکل همان طور که در نامه قبلی هم نوشته بودم پدر و مادر من آدم های درستی نیستند و رفتار و گفتار و کردارشان غربی است و خواهر خوانده ام هم که این موضوع را بعد از آمدن به منزل ما دید، فکر کرد من هم زود تسلیم می شوم، ولی او کور خوانده است. من مدت ها با شیطان مبارزه کرده و خودم را از آلودگی حفظ کرده ام، ولی فکر می کنید که تا کی می توانستم در مقابل این شیطان دخترنما مقاومت کنم، برای همین و با توجه به خوابی که دیده بودم، تصمیم گرفتم که خودم را به صف عاشقان حقیقی خدا پیوند بزنم و از این دام شیطان که در جلوی پایم قرار دارد، خلاصی پیدا کنم؛ من می روم، اما بگذار این دختر فاسد بماند.
من فقط خوشحالم که حال که عازم جبهه هستم، هیچ گناه کبیره ای ندارم و برای گناهان ریز و درشت دیگرم از خداوند طلب مغفرت می کنم. من می روم، ولی بگذار پدر و مادرم که هر دو دکتر هستند و ادعای تمدن می کنند، بمانند و به افکار غرب زده خود ادامه دهند. امیدوارم که بزودی از خواب غفلت بیدار شوند. من تا حالا به جبهه نرفته ام و نمی دانم حال و هوای آنجا چگونه است، ولی امیدوارم که خداوند ما بندگان سراپا تقصیر را هم مورد لطف خودش قرار دهد و از شربت غرورانگیز و مست کننده شهادت هم به ما بنوشاند؛ این تنها آرزوی من است.
پدر و مادرم هیچ وقت برای من پدر و مادر درست و حسابی نبودند. همیشه بیرون از خانه بودند و از صبح زود تا نیمه های شب در حال کار در بیمارستان یا مطب خصوصی و یا در مجلس های فساد انگیز بودند که من از رفتن به آنها همیشه تنفر داشته ام. هیچ وقت من محبت واقعی پدر و مادرم را احساس نکردم؛ چون اصلاً آنها را درست و حسابی ندیده ام. بعد هم که این دختر را پیش ما آوردند، زندگی آرام و بدون دغدغه من را به طوفان مبارزه با گناه تبدیل کردند، با این همه همان طور که گفتم خوشحالم که به گناهی که خواهر خوانده ام من را به آن تشویق می کرد آلوده نشدم. ضمناً خواهش می کنم به روان شناس مجله بگویید که در نوشته هایشان حتماً این موضوع را به پدر و مادرها تذکر دهند که پدر و مادری فقط این نیست که بچه درست کنید و آن وقت به امید خدا رها کنید، بلکه به آنها بگویید پدر و مادری یعنی محبت و توجه به فرزند.
امیدوارم من آخرین پسری باشم که از این اتفاقات برایش می افتد. البته من نمی دانم که این موضوع را خانم روان شناس باید بگوید یا کس دیگری. به هر صورت خودتان این پیام من را به هر کسی که مناسب می دانید برسانید تا او در مجله چاپ کند.
قلبم با شنیدن کلمه شهادت تندتر می زند و عطش پایان ناپذیری در رسیدن به این کمال در وجودم شعله می کشد. همان طور که گفتم اگر خداوند ما را پذیرفت و شهید شدیم که این نامه را از طرف رئیس دبیرستان برایتان می فرستند و اگر لایق و شایسته رسیدن به این مقام رفیع ندید و برگشتم، اگر نامه ای از شما دریافت کرده بودم، حتماً جوابش را می دهم. البته امیدوارم برنگردم چون آن وقت همان آش و همان کاسه است. بیشتر از این وقت شما را نمی گیرم. برای من دعا کنید. سلامتی و موفقیت همه شما خواهران گرامی را از خداوند متعال خواستارم و در پایان آرزو می کنم که همه انسان های خفته مخصوصاً پدر و مادر و خواهر خوانده ام از خواب غفلت بیدار شوند و رو به سوی اسلام بیاورند. عرض دیگری نیست.

خداحافظ و التماس دعا والسلام علی عبادالله الصالحین

برادرتان امیر 1365/10/1

موضوع قفل شده است