راه های جلوگیری از اتلاف عمر

تب‌های اولیه

74 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
همه چیزهایی که استاد عرفان گفتن درسته
و تشکر استاد
اما مشکل اساسی ما ایرانی ها اینه که کار امروز رو به فردا می اندازیم
یعنی کار داریم
هدف هم داریم اما....................
میگیم خوب من که وقت دارم بزار بعدا انجام می دم
و اگه عادت کنیم یه کاری که سر موقع انجام میشه رو به موقع انجام بدیم حتما جای بقیه هم درست میشه
ما احتیاج به تمرین داریم
که هر کاری حتما سر جاش انجام بشه
اون وقت وقت اضافه می یاد واسه کارهای که علاقه داریم انجام بدیم
و این نکته یادتون نره که
ما توی یه زمان خاص به دنیا می یایم و توی یک زمان خاص از دنیا می ریم اگه دوست داریم برای یه مدت هم که شده دیگران یادمون رو به خاطر بیارن باید کار مفیدی بکنیم که توی همون جا های خالی بعد از انجام کارهای اصلی باز میشه شدنیه

ریشه اصلی اتلاف وقت در خصلت های فردی ما نهفته است که غفلت از ارزش عمر و زمان و اشتغال به امور غیر مهم را می توان دو عامل اصلی آن به شمار آورد.

حضرت رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به اباذر می فرمایند:

«بر صرف عمر خویش بسیار بخیل باش، بخیل تر از صرف درهم و دینارت»

مکارم الاخلاق، ج 2، ص 364، 2661.

باسمه تعالی

عرفان;32249 نوشت:
* براي اينكه برنامه ريزي كه در زندگي مي كنيم مثل امام (ره) بتوانيم حتماً سر موقع هر كاري بر حسب برنامه انجام دهيم، چه كار بايد بكنيم؟

گاهی اوقات برنامه داریم، درست هم برنامه ریزی کردیم، اما در عمل کردن دچار مشکل میشیم...

چرا:!!::!!:

باید چیکار کنیم؟:!!::!!:

عرشیان;129781 نوشت:
باسمه تعالی

گاهی اوقات برنامه داریم، درست هم برنامه ریزی کردیم، اما در عمل کردن دچار مشکل میشیم...

چرا:!!::!!:

باید چیکار کنیم؟:!!::!!:

نکته ی مهمی که در برنامه ریزی وجود داره اینه که اون برنامه منطبق با
توانایی و استعداد و ذوق و علاقه و امکاناتی که در اختیار داریم باشه ،خیلی وقتها ما در برنامه ریزی دقت لازم را نداریم وهمین امر باعث میشه که در اجرا دچار مشکل بشیم پس نکته ی اساسی نوع برنامه ریزی است وبعد از اون گام برداشتن برای اجرای صحیح .اگر در برنامه کارهای مشکلی را که از توان ما خارج است قرار دهیم طبیعتا ،هنگام عمل با مشکل روبرو خواهیم بود.

در مرحله ی بعد لازمه نسبت به اهمیت اهدافمون در برنامه آگاه باشیم هر چقدر که ضرورت برنامه ورسیدن به هدف را بهتر درک کنیم و رسیدن به اون هدف برای ما اهمیت داشته باشه بهتر میتونیم به برنامه عمل کنیم.

البته در اجرا هم باید تمام توانايي خود را در انجام وظايفي كه در برنامه مشخص كرده ایم، متمركز كنيم. پس در اینجا نیاز داریم تنبلی وسستی را از خودمون دور کنیم وبه تقویت اراده بپردازیم. خود را در محضر پروردگار متعال ببينيم و عمر و زمان خويش را امانت او بدانيم و در امانت داري بكوشيم.

گفتیم که مشخص کردن هدف گام اول برای جلوگیری از اتلاف وقت وبه تبع اون اتلاف عمر است. وبعد از اون داشتن یه برنامه ریزی منظم.
در اصل برنامه ریزی تنظیم راههای هدفمند برای رسیدن به هدف است

رسول خدا(ص) فرمود:

«انّ العمر محدودٌ لن يتجاوز احدٌ ما قدر له...؛
عمر محدود است هيچ کس از مقداري که براي او تعيين شده است رد نمي کند.»

منتخب ميزان الحکمه، ص371، تنبيه الخواطر

نوع نگرش به زمان گوياي روشن استفاده از آن است، گاه در برنامه ريزي زمان را بصورت روز و هفته و ماه و سال مي بينيم که اين برنامه ريزي دقيقي نيست و منجر به هدر رفتن وقت و زمان مي شود، گاه بصورت ريزتر ملاحظه مي شود. در برنامه ريزي دقيق و ظريف بايد کوچکترين واحد زمان را از ثانيه و لحظه و دقيقه مشخص کنيم.



حضرت علی علیه السلام در سفارش خود به مالک اشتر چنین می فرمایند:

«... إِیَّاكَ وَ الْعَجَلَهَ بِالْأُمُورِ قَبْلَ أَوَانِهَا أَوِ التَّسَقُّطَ فِیهَا عِنْدَ إِمْكَانِهَا أَوِ اللَّجَاجَهَ فِیهَا إِذَا تَنَكَّرَتْ أَوِ الْوَهْنَ عَنْهَا إِذَا اسْتَوْضَحَتْ فَضَعْ كُلَّ أَمْر مَوْضِعَهُ وَ أَوْقِعْ كُلَّ أَمْر مَوْقِعَهُ.»

«از عجله در مورد كارهایی كه وقتشان نرسیده، یا سستی در كارهایی كه امكان عمل آن فراهم شده، یا لجاجت در اموری كه مبهم است، یا سستی در كارها هنگامی كه واضح و روشن است، بر حذر باش! و هر امری را در جای خویش و هر كاری را به موقع خود انجام بده.»

نامه 53، ص 1031.

انسان براي رسيدن به كمال بايد در پرتو عقل و انديشه از كوتاه‌ترين راه بهره جويد تا به هدف عالي خويش كه وحي براي او مشخص كرده، دست يابد. در اين مسير، «نظم» كوتاه‌ترين وبي‌خطرترين راه است. نظم هم رديف ارزش‌هاي والاي اسلامي است، راز و رمز كاميابي انسان‌هاست. و صرفه جويي در وقت و استفاده بهينه از اين گوهر ارزشمند است.

نظم در زندگي، رفتاري موقتي نيست که بتوان با رعايت يکي دو روزه آن به نتيجه رسيد. نظم بايد به صورت يک صفت راسخ و ملکه رفتاري درآيد و از درون انسان بجوشد و در تمامي حرکات و سکنات او ظاهرشود .

مديريّت زمان ، كه بهره وري مطلوب و مناسب از زمان است ، امري حياتي و لازم محسوب مي شود.لازمه ي مديريّت زمان ، رعايت نظم و ترتيب است .

عاشق خدا;75157 نوشت:
من توکارخودم موندم اخه ادمی که کاراش برا خداباشه دیگه مشکلی نداره مشکل من اینه که رنگ خدایی از زندگیم رفته شدم وارد یه دنیای پراز مادیات و خودمو درگیر زندگی زودگذر دنیایی کردم
هدفم ندارم :grye:


------ موفقیت، توفیق بندگی خداست -----


عرفان;142857 نوشت:


------ موفقیت توفیق بندگی خداست -----




با سلام خدمت شما استاد بزرگوار

چطور میتونیم این موفقیت رو کسب کنیم؟

چطور میتونیم برنامه ای داشته باشیم که بندگی خدا هم توی اون باشه؟



یادمه حدیثی شنیدم از امام موسی کاظم علیه السلام که فرمودند

روزتان را به 4 قسمت تقسیم کنید

1) ساعاتی را برای مناجات با خدا

2) ساعاتی برای معاش زندگی

3) ساعاتی برای ارتباط با دوستان و برادران

4) ساعاتی برای لذتهای حلال


*به‌جای زمان، انرژی خود را مدیریت کنید*
همه ما دنبال این هستیم که بهترین بهره را از زمان ببریم. دنبال تکنیک‌ها و
روش‌هایی می‌گردیم که زمان و کارها رو بخوبی مدیریت کنیم. حداقل کاری که
می‌تونیم انجام بدیم اینه که کارهایی که باید انجام بشوند را بنویسیم، اولویت
بندی کنیم و انجام دهیم. در بهترین حالت در پایان روز حجم زیادی کار انجام
داده‌ایم و درحالی که حتی توان سرپا ایستادن هم نداریم به خانه برمی‌گردیم.

با توجه به این‌که نوع کار در حال حاضر تغییر کرده و نیازها در زمینه‌های
مختلف افزایش پیدا کرده و رو به افزایش هم هست، رشد حجم کاری اتفاق عجیبی نیست.
اما هرچقدر بیشتر درگیر کار می‌شیم، بیشتر فرو می‌رویم، بیشتر خسته می‌شویم و
بیشتر خودمان و خانواده‌مان را فراموش می‌کنیم و بیشتر نگران زمان می‌شویم. اما
موضوع اینجاست که زمان منبع محدودی است. هرچقدر بیشتر خسته می‌شویم و انرژی صرف
می‌کنیم، کارایی کمتری خواهیم داشت اما کماکان اصرار می‌کنیم که کار را ادامه
بدهیم و حس می‌کنیم که زمان کمی داریم. اما یک رویکرد دیگه برای انجام کارها
می‌تونه این باشه که بجای اینکه خودمون رو به شدت تحت فشار بذاریم و دنبال زمان
بگردیم، انرژی خودمون رو مدیریت کنیم. با داشتن انرژی در طول روز می‌تونیم
بهره‌ بهتری حتی از زمان ببریم و در زمان خستگی می‌تونیم دوباره انرژی خودمون
رو برگردونیم.

انرژی ما از ۴ منبع جسم، ذهن، احساسات و روح (روان) تامین می‌شه. با تمرین‌ها و
کارهای مشخصی می‌توان سطح انرژی را بالابرد و آن را بازیابی کرد. کارهای به
ظاهر ساده اما در باطن مشکلی مثل زود خوابیدن، تغذیه سالم، ورزش و انجام
فعالیت‌های معنوی می‌تونه این سطح انرژی رو افزایش بده. در این شرایط می‌توان
زمان طولانی را کار کرد اما دچار خستگی مفرط نشد.


منبع: سایت مدیران ایران


تعرف الاشیاء باضدادها :Cheshmak:

هر چیزی بوسیله ضدش شناخته می شود. :Hedye:

فکر میکنم اگر راه های اتلاف عمر را بدانیم و از آن پرهیز کنیم

عمرمان کمتر تلف می شود . :Gol:

راه های اتلاف عمر :

1- حرف های بیهوده زدن :khandeh!:

2- بی هدف به سراغ رایانه یا نوت بوک یا ماهوار رفتن:Ghamgin:

3- نگاه به چیزهایی که در آخر جز حسرت برایمان سودی ندارد .:Motehayer:

الف: نگاه به نامحرم از روی لذت

ب: نگاه به فیلم ها و عکس های مبتذل

ج: نگاه به اموال و دارایی های مردم

د: نگاه به موفقییت های دیگران و غصه خوردن

4- خواب زیاد :khobam:

5- بیکاری و الافی :jangjoo:

6- رفیق بازی :gholdor:

7- تلفن بازی :grye:

8- اس ام اس بازی :mohandes:

9- خیابون گردی :khandidani:

10- شرکت در میهمانی های آلوده:moj:

سلام وعرض ادب

با اجازه ی دوستان قراره این تاپیک راقفل کنیم اگر سوالی ،شبهه ای یا مطلبی هست بفرمایید تا زودتر جمعبندی کنیم.

در پناه حق

با او
سلام و ادب؛

در مورد اینکه در این تاپیک مطلبی بنویسم یا خیر، مردّد بودم. تردیدم هم از این جهت بود که نکته ای که در ذهن دارم، به قدری وسیع و همه جانبه است و از طرفی نبود حوصله و وقت، مانده بودم که چطور اشاره ای به مطلب مورد نظر، به صورت حدّ اقلی بکنم.

اگر با ساختار وجودی انسان و سیستم فکری-روانی انسان آشنا شویم، در میابیم که اساساً هیچ انسانی، دوست ندارد که وقت خود را تلف کند. ولی از طرفی می بینیم که اکثر افراد دچار این مشکل هستند. و اینجاست که علامت سوالی در ذهن شکل پیدا می کند!!!

و بنظر می رسد که با اینکه سالها و مکرّر به افراد در خانواده، مدرسه، منابر و... تذکر به این مسائل داده می شود، تذکر به گناه نکردن، خوب بودن، فکر کردن، عدم اتلاف عمر و...، ولی تاثیری که باید را نمی گذارد و این سوال مطرح می شود که چرا اینگونه است و چه حلقه ی مفقهوده ای در شناخت ما از ساختار انسان و چه مرحله ی محذوفی در سیستم تعلیم و تربیت ما وجود دارد؟!

بنده تا به حال توضیح و تشریح این مسئله را در هیچ منبعی بهتر از رساله ی منامات و نُبُوات علامه طباطبایی نیافته ام. چند جمله ی کلیدی آن رساله را اینجا نقل کرده و توضیح خواهم داد که حلقه های موجود و لازم برای توجه در سیستم وجودی و تربیتی انسان چه چیزهاییست که عدم تغییر آنها، موجب عدم تاثیر تذکر و توصیه در عمل افراد می شود.

علامه در قسمتی از این رساله ی شریف می فرمایند که؛

«أنّ هذه الآثار الصّادرة عن الإنسان بالإرادة، تختلف بالشّدة و الضّعف، و أنّ ذلک مستند إلی قوّة العلم و ضعفه، بل کلّ تشکیک فی الفعل، لایخلو عنه، و أنّ التّشکیک فی العلم، من جهة التّشکیک فی توجّه النّفس إلی المعلوم.»

در این عبارت کوتاه، حضرت علامه می فرمایند که، همانا افعالی که از انسان سر می زند، بر اساس اراده ی اوست بصورت تشکیکی. یعنی هرچه اراده قوی تر باشد، عمل هم قوی تر می شود و هر چه اراده ضعیف تر باشد، عمل هم ضعیف تر می شود. و امّا خود اراده هم، مستند است به علم، به همان نحو تشکیکی. یعنی هر چه علم و آگاهی انسان، وسیع تر باشد، اراده قوی تر است و هرچه علم ضعیف تر باشد، اراده هم ضعیف تر می شود و به تبع عمل هم شدید یا ضعیف می شود. اما خود شدت و ضعف علم به چه دلیل است؟ علم انسان هم مستند است به توجّه کردن، به توجّه نفس انسان به معلومی که قرار است مبدأ عمل قرار گیرد.

پس می شود سیر درونی ترین عنصر نفس انسان تا بیرونی ترین وجهه ی انسان که همان صدور عمل است را در نمودار زیر نشان داد؛


توجّه نفس »» علم »» اراده »» عمل

هر مورد این از این عناصر، محصول عامل قبلی است و همچنین هر کدام، در شدّت و ضعف، تابع عنصر قبل از خود است. البته خود علم هم که در بالا اشاره شده است، مراحل و مراتبی دارد. علامه در این رساله، علم را اینگونه تعریف کرده اند: «...العلم، و هو الإذعان بالوجوب»، علم یعنی ما اذعان و اعتراف کنیم به لازم بودن و واجب بودن یک چیزی برای خود. روشن است که این اعتراف و اذعان، مراحل مختلف داره، یک وقت زبانی است، یعنی من فقط در زبان اذعان می کنم که فلان چیز لازم است. یک وقت فکری و حصولی است، یعنی فکر می کنم و برای خودم ثابت می کنم و به نتیجه می رسم که بله، فلان چیز برایم لازم است. یک وقت هم اذعان قلبی است، یعنی ایمان می آورم که فلان چیز برایم لازم است.

مثلا یک نفر، که تازه آب خورده و اصلا احساس تشنگی نمی کند، در یک بی دغدغگی کامل، وقتی سخن از آب مطرح شده، به زبان می گوید: بله واقعا آب برای انسان و زندگی او، حیاتی است. یک وقت، به تشنگی فکر می کند، وقتی قبلا یک مدتی که تشنه بوده و آبی پیدا نمی کرده را یادآوری می کند، و یادش می افتد که چه سختی کشیده در نبود آب، و وقتی در ذهنش ضمن مظالعه می فهمد که نبود آب، چه ضرری به سلّول های بدن می زند، اذعان و اعترافش به لزوم آب برای بدن، بیشتر می شود.
حالا فرض کنید چند ساعت گذشت، و حالا کم کم فرد تشنه شده، دیگر اذعان او، یک اذعان و علم حضوری است، یعنی خود تشنگی را احساس می کند، خود نیاز را با جانش لمس می کند. حالا اگر باز هم این احساس درونی شدّت پیدا کند، و فرد لَه لَه یک قطره آب را بزند، اذعان و اعترافش به لزوم آب، به نهایت خود می رسد و واقعا آن را می فهمد.

امّا همه ی این مراحل علم و اگاهی، همه ی این مراحل اذعان و اعتراف به لازم بودن چیزی، موقوف بر این است که اصلا توجّه بکند به آن مسئله. و الّا فرض کنید فردی در هر کدام از این مراحل اذعان و علم که در بالا گفتیم، یک صحنه ی وحشتناک تصادف ببینید و توجّهش از تشنگی منصرف شود و به تصادف وحشتناک توجّه کند، در این مدّت که توجهی به تشنگی ندارد، لزوم آب هم یادش می رود. در آن چند لحظه دیگر تشنگی و آب را فراموش می کد، چرا؟ چون توجّهش از تشنگی و نیاز به آب، منصرف شده است.

پس سیر اینگونه شد که اول توجّه نفس پیدا می شود، بعد علم به معنای اذعان و اعتراف به لزوم چیزی، بعد میزان شدّت این اذعان و اعتراف، اراده اش تحریک می شود و بر اساس میزان تحریک اراده، دست به عمل می زند.

*******************************************************

نکته ی دیگری که از این رساله در این باب قابل توجّه است، تاثیر دوطرفه ی عمل و نفس است. یعنی اینطور نیست که این تاثیراتی که گفتیم، فقط یک طرف از درون انسان، به بیرون او باشد. و فقط تاثیر از توجه و علم به اراده و فعل نیست، بلکه تاثیر برعکس این نمودار هم در انسان جاری است. یعنی عمل ما تاثیر بر اراده ی ما می گذارد و اراده ی ما روی علم ما اثر گذاشته و نهایتا عمل ما بر روی نفس ما و شئون آن، اثر می گذارد. البته تاثیر از سوی عمل به درون نفس، خیلی کم تر از تاثیر اولی است که در بالا عرض شد. یعنی تاثیر درون به بیرون، بیشتر از تاثیر بیرون به درون انسان، است.

حضرت علامه طباطبایی در این باره هم می فرمایند:

«أنّ کلّ فعل واقع محسوس، فله تاثیر ما، فی النفس، و أنّ تکرّر الفعل یوجب الرّسوخ و عسر الزّوال، و أنّ فی الحیوان، ملکة و حالاً و ما یلحق بذلک.»

یعنی همانا هر فعلی که از انسان سر می زند، منظور افعالی که در عالَم خارج و در امور حسّی رُخ می دهد، یک تاثیرکی، در نفس دارد. و اگر یک فعل در عمل و عالَم محسوس از انسان، تکرار شود، این تکرار عمل، باعث رسوخ آن در نفس انسان شده و دیگر به سختی قابل ترک و از بین رفتن است. همان که می گوییم: ترک عادت، موجب مرض است یعنی یک عمل در اثر تکرار، در نفس رسوخ کرده و تبدیل به عادت شده و دیگر سخت قابل جدا شدن از انسان است. و همانا اعمال ما، در اثر تکرار حالتی نسبتا ثابت نسبت به آن عمل در ما ایجاد می کند که اگر باز هم تکرار شود، کاملا در نفس ثابت شده و به ملکه تبدیل می شود. لذا نفس، در تاثیر از عمل، دچار حال(حالت) و بعد ملکه می شود و آنچه که از تبعات این دو است.

لذااینطور نیست که فقط با اصلاح توجّه نفس و علم و اذعان به وجوب و لزوم چیزی، سیستم ما درست شود، بلکه اگر بتوانیم عمل را اندک تغییری هم دهیم، و یک تغییر کوچک و مثبت در مدل زندگی مان را استمرار دهیم و ترک نکنیم، کم کم این عمل کوچک و مثبت، در نفس ما رسوخ کرده و تثبیت می شود.

امیدوارم در مجالی، بتوان مفصّل در این باب گفتگو و مباحثه کرد. که شناخت نحوه ی ساختار فکری-روانی انسان، مرحبه ی مهمی از خودشناسی است.


**********************************

طبق توضیحات فوق، من چند تذّکر برای تاثیر نکاتی که دوستان در بالا مطرح کرده اند عرض می کنم؛


1-تمرین در کم توجّهی به ظواهر امور شامل شکل و رنگ و قیمت و مارک و.... و هر امر غیر مهم دیگر.

2-تمرین در توجّه و تمرین در کشف روابط مسائل و پیدا کردن تاثیر و تاثّر ها و روابط علت و معلولی پدیده ها.

3-دقت به مراحل 3 گانه و سطوح 3 گانه ی انسان: ذات-صفات-افعال و اینکه هر کدام محصول عامل قبل از خود است. یعنی صفات ظهور ذات بوده و افعال، معلول و محصول، صفات هستند. مثلا وقتی کسی چیزی را پرت می کند یا در ماشین را محکم می بندد طوری که در کم مانده بشکند، این افعال، محصول و معلول صفتی بنام خشم هستند. سعنی کنیم رابطه ی افعال خودمان را با صفات خود و افعال دیگران را با صفات انها پیدا کنیم.

4-تفکر در باب مرگ و اینکه ما بعد از مرگ، نه افعالمان را با خود می بریم و نه دارایی های دنایی مان را، و نه حتّی جسم و بدنمان را، بلکه فقط صفاتمان را با خود می بریم. و به شکل، صفاتمان هم محشور می شویم. مثلا کسی که صفت خشم دارد، به شکل مورچه، کسی که صفت علم دارد، صفت غرور دارد، صفت شهوت دارد و... . توجّه اینطوری به مرگ، باعث می شه ناخودآگاه به امور درونی تر و صفات خودمون که مبدأ اعمال هستند، بیشتر توجّه کنیم و با تصحیح و تقویت صفاتمون، افعال و اعمالمون رو سامان بدیم.

لذا اگر خواستیم به خود یا دیگری توجّه کنیم و روی آن فکر کنیم، جای اینکه به رنگ پوست و مدل دماغ و مارک لباس و میزان تحصیلات و نحوه ی حرف زدن و میزان محبوب بودن و.... به طور مستقل فکر کنیم، بیایین به امور درونی تر خود یا فردی دیگر، توجّه کنیم. یعنی مسائل سنخ 1 را رها و به مسائل سنخ 2 بپردازیم. اگر هم خواستیم به مسائل شماره ی 1 بپردازیم، با دید ریشه یابی و به شیوه ی شماره ی 2 به اونها هم بپردازیم. یک دید عمیق همراه با تفکر، و تعمّق برای کشف روابط مسائل درون انسان ها از جمله خودمان.



پیوسته متعادل و متعالی
زیاده عرضی نیست.
یاحق

سلام به دوستان
با تشکر از مطالب بسیار آموزنده دوستان گرامی،بنده مطلبی رو جایی خوندم که با اضافات برای دوستان میگذارم:
بومیان آمازون وقتی میخواهند میمونی را شکار کنند،نارگیلی را سوراخ میکنند،یک طرف را به اندازه ای که یک طناب از آن رد شود و طرف دیگر را به اندازه ای که دست یک میمون به سختی داخل آن شود...
طناب را که یک سر آن درون نارگیل گره خورده را به درخت محکم میبندند و درون نارگیل را چند عدد سنگیریزه میریزند و ان را تکان میدهند تا صدا در جنگل بپیچد،حالا تله آماده است...
میمون ها بسیار کنجکاو میشوند تا بدانند این چیست که اینگونه صدا میدهد ،و دستشان را درون نارگیل میکنند و سنگریزه ها رو در مشت میگیرند،اما وقتی میخوان دستشون رو بیرون بیارن دست داخل سوراخ تله گیر میکند ، میمون ها اگر فقط مشتشان را باز کنند و از سنگریزه های بی ارزش دل بکنند، آزاد می شوند ولی به هیچ قیمتی حاضر نیستند چیزی را که بدست آورده اند از دست بدهند. آن قدر تقلا می کنند و خودشان را به زمین و آسمان می زنند که فردا وقتی صیاد می آید بدن های بی حالشان را به راحتی (عین آب خوردن) جمع می کند و توی قفس می اندازد
این میمون ها چند خاصیت جالب دیگر هم دارند. اولا وقتی می بینند یک هم نوعشان گیر کرده و دارد جیغ و ویغ می کند باز هم برای کنجکاوی می روند سراغ نارگیل بغلی و چند دقیقه بعد خودشان هم در حال جیغ و ویغ اند
...................
آیا شیطان با ما این کار را نمیکنید؟

آیا دور و بر ما پر نشده از نارگیل های سوراخی که که تلق تلق و سنگریزه هایشان کنجکاو و وسوسه میکندمان؟
ایا دستمان را به خاطر بسیاری از چیزهایی که حقیقتا نمی دانیم ارزشی دارند یا نه، چندین و چند بار در هر مدخل سوئی داخل نمی کنیم؟
آیا دستمان جاهایی گیر نیست که به خاطرش از صبح تا شب جیغ و ویغ می کنیم و خودمان را به زمین و آسمان می کوبیم
؟
و انقدر سرگرم این سوراخ ها و اغوا ها میشیم که یک دفعه نگاه میکنیم که عمر تمام شد ،و جوانی کجایی و ای کاش قدرت را میدانشتم
همه عمرمان صرف این صدا ها و کنجکاوی ها میشود،و این یعنی اتلاف عمر گرانمایه و حسرت و حسرت
----------------------------
دوستان گرامی در مورد راهکار هایی که گرفتار این تله ها نشیم توضیحات بسیار زیبایی دادند ،انشالله همه بتونیم از این عمر کوتاه که تکرار نشدنی هست بهترین استفاده رو ببریم

.

دوستان نظر شخصیم رو میگم و شاید قبول نکنید..به نظرم فوتبال یکی از سوراخ هاست که دستمان را داخل این تله میکنیم و صدای جیغمان بلند میشود که کی برد و کی باخت...
این بار به جای سوراخ حفره ای است به نام استادیوم که صدهزار انسان وارد این حفره میشوند و صدای جیغشان به آسمان میرود که استقلال ببره یا پرسپولیس...به نظرم این یعنی اتلاف عمر...یکی فحش میدهد،یکی داد میزند،یکی گریه میکنید،برای چی؟؟؟
---------------------
دیدن خیلی از سریال های تلوزیون که هیچ محتوایی ندارند و فقط به ما احساسات کاذب میدهند و ما رو نوعی هیپنوتیزم میکنند نوعی از این تله ها است که فقط کنجکاوی ما که آخرش چی میشه ما رو پای این سریال نگه میداره...بعد هم که تمام شد نه چیزی یاد گرفتیم و نه چیزی به ما اضافه شد جز آن که دو ساعت از وقت ما تلف شد و شاید همه اعصاب ما در اثر دیدن این فیلم بهم ریخت...این بار به جای سوراخ دریچه است به نام تلوزیون...
--------------------------------------
نوع دیگرش که شاید مقصر هم نباشیم کار کردن هست،کارگری که صبح ساعت 5:30 صبح سرکار میرود و به ناچار ساعت 9 شب میرسه خونه ،شاید هیچ فرصتی برای این نداشته باشه زندگیش رو به چند قسمت تقسیم کنه ،برای عبادت و کسب معرفت و...و انقدر خسته میشود که حوصله ای برای اینکار ها نداره...این رو باید کار فرمایان و پولدار هایی جواب بدهند که در حال ثروت اندوزی هستند و این چاه ها رو درست میکنند
--------------------------------------------------
به طور کلی شیطان ما رو مشغول کرده و زندگی خیلی از ما پر شده از اغوا های شیطان...
به چیزهایی مشغول شدیم که هیچ تاثیری بر زندگی ما ندارند..خوب به اطراف نگاه کنیم،و بشماریم ،متوجه خواهیم شد...

طارق;188830 نوشت:
با او سلام و ادب؛
در مورد اینکه در این تاپیک مطلبی بنویسم یا خیر، مردّد بودم. تردیدم هم از این جهت بود که نکته ای که در ذهن دارم، به قدری وسیع و همه جانبه است و از طرفی نبود حوصله و وقت، مانده بودم که چطور اشاره ای به مطلب مورد نظر، به صورت حدّ اقلی بکنم.
توجّه نفس »» علم »» اراده »» عمل

طارق عزیز و بزرگوار :
سلام علیکم :
در پست شماره 66 ، از خواندن مطالب زیبای شما در کنار مشاهده سیمای نورانی و ملکوتی زعیم عالیقدر ، عروج یافته به ملکوت اعلی نزد جد بزرگوارش ، حضرت علامه سید محمد حسین طباطبایی قدس الله سره الشریف .بسیار مشعوف و محظوظ گشتم .و لحظاتی نیز بیاد سیمای ملکوتی و سخنان دلنشین آن بزرگوار راحل ، گریستم .
همیشه و در همه حال دلم که میگیرد . آن غزل معروف و عرفانی ایشان را با سوز دل زمزمه میکنم . دعا کنید انشاالله روح بلند و ملکوتی ایشان ، شفیع همه ما باشد در روز قیامت . انشاالله .


[=B Titr]

همی گویم و گفته ام بارها
بود کیش من مهر دلدار ها

پرستش به مستی است در کیش مهر
برون اند زین جرگه هشیار ها

به شادی و آسایش و خواب و خور
ندارند کاری دل افگار ها

کشیدند در کوی دلدادگان
میان دل و کام ،دیوار ها

چه فرهاد ها مرده در کوهها
چه حلاج ها رفته بر دارها

چه دارد جهان جز دل و مهر یار
مگر توده هایی زپندارها

ولی راد مردان و وارستگان
نبازند هرگز به مردارها

مهین مهرورزان که آزاده اند
بریزند از دام جان تارها

به خون خود آغشته و رفته اند
چه گل های رنگین به جوبارها

بهاران که شاباش ریزد سپهر
به دامان گلشن ز رگبارها

کشد رخت،سبزه به هامون و دشت
زند بارگه،گل به گلزار ها

نگارش دهد گلبن جویبار
در آیینه ی آب،رخسارها

رود شاخ گل در بر نیلفر
برقصد به صد ناز گلناز ها

درد پرده غنچه را باد بام
هزار آورد نغز گفتار ها

به یاد خم ابروی گل رخان
بکش در بزم می خوار ها

به آوای نای و به آهنگ چنگ
خروشد ز سرو و سمن تارها

گره را ز راز جهان باز کن
[=B Titr]که آسان کند باده،دشوارها

جز افسون و افسانه نبود جهان
که بستند چشم خشایارها

فریب جهان را مخور زینهار
که در پای این گل بود خارها

پیاپی بکش جام و سرگرم باش
بهل گر بگیرند بیکارها

طارق;188830 نوشت:
امیدوارم در مجالی، بتوان مفصّل در این باب گفتگو و مباحثه کرد. که شناخت نحوه ی ساختار فکری-روانی انسان، مرحبه ی مهمی از خودشناسی است.

سلام
بسیار مفید بود . امیدوارم به زودی در این رابطه هم صحبت کنید.

طارق;188830 نوشت:
-تمرین در توجّه و تمرین در کشف روابط مسائل و پیدا کردن تاثیر و تاثّر ها و روابط علت و معلولی پدیده ها.

اگه میشه این مسئله را یکم بازش کنید. چرا باید اینکار را انجام دهیم؟

چطور یک کار را به عادت تبدیل کنیم؟ یعنی علم و توجه را پیدا کردیم؟ حالا چکار کنیم که بتوانیم این تکرار را انجام دهیم. در واقع اراده کردیم. یه مدت هم خوب انجام میدهیم. ولی بعد خسته میشویم. دیگر شور و حال اولیه را نداریم!!

در عین حال یه عادت بد را هم میخواهیم ترک کنیم. یه اراده قوی ولی بعد ضعیف می شود.

در ضمن کمی هم فونت نوشته ها را بزرگتر کنید. ممنون

با او
سلام و ادب؛

بابت تاخیر در پاسخ عذرخواهم، مدتی مشغله های فراوانی هست که کمتر به نوشتن مطلب در سایت می پردازم.

در مورد این سوالتون که چرا باید به روابط مسائل و نسبت های علت و معلولی پدیده ها توجه کنیم؟ باید گفت که این کار دو فایده داره؛

1-فایده ی نظری
2-فایده ی عملی

فایده ی نظری این است که اساسا انسان خواهان کسب علم و شناختن پدیده ها است. انسان حسّ کنجکاوی نسبت به شناختن آن چیزهایی که نمی شناسه داره. ذاتا انسان از جهل گریزان است. و علم و دانستن و شناخت، ذاتا برای انسان مطلوبه و هرچه انسان بیش تر درون خودش را و بیرون خودش را نسبت بین درون و بیرون خودش را و نسبت بین پدیده های بیرونی را بشناسد، بیشتر احساس کمال و آرامش می کند. لذا به تعبیر زیبایی که اول کتاب المنطق مرحوم مظفر به درستی آمده، خلق الله الإنسان، مفطوراً علی التّفکیر. انسان فطرتا و ذاتا فکر کننده و شناسنده آفریده شده.

اما فایده ی عملی اینکه ما اساساً از هر چیزی تا شناخت نداشته باشیم نمی تونیم استفاده کنیم و به میزانی هم استفاده می کنیم که شناخت داریم. هرچه شناخت بیشتر، استفاده و بهره مندی هم بیشتر. مثلا اگر پیشرفته ترین کامپیوتر جهان را در اختیار ما بگذارند، وقتی به چگونگی و نحوه ی عملکرد آن شناخت نداشته باشیم، چه فایده ای برای ما دارد؟! یا مثلا فکر کنید در جزیره ای گیر افتاده ایم و یک هلی کوپتر هم هست، ولی ما شناختی از نحوه ی کارکرد اون نداریم؟ یا بدتر از اون، اصلا ندونیم که هلی کوپتر چیه و به چه دردی می خوره! آیا ما رو نجات خواهد داد؟! یکی از دوستان روحانی ما می گفت که در مسیری سوار یک ماشین پراید بوده، در مسیر می بینه که هی راننده گردنش رو حم می کنه، کیلومتر ماشین رو نگاه می کنه. بهش میگه آقا زیر فرمون یک شاسی هست، اگر بکشید می تونید جای فرمون رو تغییر بدید، بالا یا پایینش ببرید که راحت کیلومتر رو ببینید. وقتی درستش می کنه میگه: خدا خیرت بده، دو ساله این ماشین رو گرفتم، پدرم در اومده از بس برا دیدن کیلومتر، گردنم رو خم کردم. خب چون شناخت درست و کافی نداشته از ماشین، نمی تونسته درست استفاده کنه و در عذاب بوده.

در زندگی هم، وقتی ما داریم در گستره ی وجودی خودمون زندگی می کنیم و مهم ترین وظیفه مون هم تربیت کردن خودمون هست، گویی درونمون یک زمین بایر هست که گفتن اینجا این زمین بی آب و علف را تبدیل کنید به یک شهر پیشرفته! چقدر انرژی و تخصص و کار و زحمت لازمه؟ لذا اینکه علامه حسن زاده در تعبیر کوتاه ولی عمیقی می فرمایند: «خود را باشید!» یعنی باید سالها آنقدر به شاخت و ساختن درون خودتان بپردازید تا بیابان بی آب و علف درونتان را تبدیل به شهری کامل و پیشرفته کنید. آیا این کار بدون شناخت و تخصص ممکن است؟
حالا از درون که بگذریم، ما با پدیده های بیرون از خودمون ارتباط داریم، با جامعه سر و کار داریم، با خانواده و دیگر انسان ها و دوستان، با طبیعت و....! آیا تا جامعه و آدم ها و پدر و مادر و خواهر و برادر و دوست و استاد و شاگرد و مشتری و صاحب کار و مدیر و.... خود را نشناسیم، می تونیم باهاشون درست ارتباط داشته باشیم و در زندگی موفق باشیم؟! باید در مسائل اجتماعی، در آدم ها و رفتارشون و خُلقیاتشون، در پدیده های اطرافمون فکر کنیم و نسبت ها و تاثیر و تاثّرها رو کشف کنیم تا در زندگی موفق باشیم. باید ظرفیت های افراد اطرافمون رو بشناسیم وبه هر کدام در حدّ ظرفیتشون میدان بدیم و توجه کنیم!
مثلا اگر ما نسبت رفتارها و تاثیراتی که آنها بر آدم ها دارند را دقت نکینم و ندانیم، فردا وقتی خواستیم فرزندمان را تربیت کنیم، وقتی خواستیم نسبت به اون عملکردی انجام بدیم، نمی دونیم این برخورد درسته یا غلطه؟ این برخورد چه تاثیری روی اون می زاره؟ الان رفتار درست با این فرزند چیه؟ چرا نمی دانیم و نمی توانیم فرنزدمان را تربیت کنیم، چون قبلا در این موارد نه مطالعه کرده ایم و نه فکر. نه این تاثیر رفتاها بر آدم ها را در خودمان و دیگران بررسی کرده و فکر کرده ایم و جای این کارها، وقتمان را صرف بررسی ظواهر، تجزیه و تحلیل مدل بینی و لباس و وسائل تزئینی و... می کنیم، یا در توهمات شخصی که اگر می شد فلان چیز را بگیرم، اگر می شد اینطور شوم، معروف شوم، محبوب شوم، پولدار شوم واستاد فلان موسسه شوم، فلان کتاب یا مقاله را بنویسم، اینقدر شاگرد پیدا کنم، فلان سفر خارجی را برم، و.... کرده ایم. یا غصّه ی گذشته را می خوریم که کاش اینطور می کردم، کاش اینطور می شدیم، کاش کاش کاش....
پس بهتره زمانمان را به مطالعه و خصوصا تفکر در احوال و مسائل و روابط و علت و معلول ها در پدیده ه ای درون خود و بیرون خودمان بپردازیم. مثلا اگر ناخودآگاه از موفقیت کسی ناراحت شدیم، کمی در درون خودمان بررسی کنیم که چه شد که من ناراحت شدم از موفقیت کسی دیگر؟ مگر چه کمبودی دارم؟ این کمبود چرا هست؟ چطور برطرف می شود و...!

****************************************************************

اما در بخشی هم سوال کردید که چطور به یک کاری عادت کنیم و چرا گاهی اراده می کنیم ولی موفق به انجام آن کار نمی شویم؟

در مورد عادت که اصلا عادت کردن به یک کار مطلوب نیست، بلکه ما باید اعمال خوب را در خودمان ملکه کنیم. در مورد تفاوت عادت و ملکه شدن یک عمل و اینکه چرا عادت بد است و ملکه چه ویژگی دارد در تاپیک دیگری مفصل توضیح دادم و لذا مفصل تکرار نمی کنم. فقط اشاره ای کنم که عادت کردن به یک کار و انجام یک کار از روی عادت، یعنی یک کار را در یک سطح و بی دغدغه و آگاهی، هی تکرار کنیم. چنین تکراری نه تنها باعث رشد نیست که باعث خستگی و افسردگی است.
بلکه تکرار عمل باید از روی ملکه شدن عمل باشد، ولی ضمن دغدغه و آگاهی. یعنی هر بار که عمل تکرار می شود، با انگیزه ی بهتر، با آگاهی بیشتر، همراه با تامّل و تفکر و با یک طروات و شادابی. نه یک تکرار بی هدف و کسل کننده.
اما ملکه شدن عمل، با تکرار عمل ضمن تفکر و تقویت هدف حاصل می شود. و خصوصا با داشتن یک نگاه توحیدی. یعنی من که این عمل الف را انجام داده و تکرار می کنم، فاعل کیست؟ منم که بنده ی خدا بوده و انسانی هستم به عنوان اشرف مخلوقات با دو قوه ی عقل و اختیار. و همه ی دارایی هایم، عاریتی و قرض از جانب خداست. خود فعل چیست؟ محقق به اراده ی الهی است و درسی است که او به من آموخته. مفعول چیست؟ آن هم یکی از جلوه ها و مخلوقات الهی است. وقتی در نگاه توحیدی، ما همه ی وجوه عمل را با محوریت توحید بنگریم و رنگ و بوی خدایی بدهیم، طراوت خاصی آن عمل پیدا می کند که عملی خدایی با لطف خدا و برای خدا وبه سوی خدا انجام می شود.

****************************************************************

اما اینکه فرمودید چرا گاهی ما کاری را اراده می کنیم ولی موفق به انجامش نمی شویم؟!

پاسخ این سوال در پست قبلی بنده هست، چرا که گفتیم اراده همین خواستن زبانی یا ذهنی فرد بر انجام کار نیست. اراده محصول علم ماست. چه علمی؟ این علم یعنی إذعان و اعتراف به لزوم و وجوب آن عمل برای ما. تا ما واقعا در درونمان معترف به لزوم یک چیز برای خود نباشیم، صد سال هم در ذهن یا زبان بخواهیم، به آن نمی رسیم و موفق به انجامش نمی شویم. حالا خود علم و این إذعان و اعتراف از کجا ناشی می شود؟ گفتیم از توجه نفس. توجه کردن خیلی مسئله ی مهم است، ما بهش دقّت نمی کنیم.

خوب اینو بخونید و دقّت کنید:

ببینید ما مثلا تصمیم میگیریم که خشم رو ترک کنیم. الان برای این مورد چقدر توجه می کنیم؟ چقدر به این مسئله توجه می کنیم؟ چقدر وقت خصوصی به این امر اختصاص می دیم؟ چقدر با این موضوع در درونمون جلسه ی خصوصی برگزار کردیم؟ چقدر برای این مسئله وقت صرف کردیم؟ ببینید صرف وقت خیلی مهمه! ما مثلا پای یک منبری در عرض پنج ثانیه تصمیم گرفتیم که خشم رو ترک کنیم، و اسم این کار رو گفتیم اراده کردن و میگیم چرا نمی شه؟! در حالی که صرف وقت لازمه، با عجله و سریع کاری درست نمی شه. چقدر نشستیم فکر کردیم و بررسی کردیم که خشم چیه؟ چرا به وجود میاد؟ من چه وقتایی عصبانی میشم؟ ریشه اش در درونم چیه؟ آیا خیلی وقتا غرور نیست که باعث عصبانیتم میشه؟ یا از توقع بی جا و بیش از حد از دیگران نیست؟ دائم نفسون رو زیر نظر بگیریم، کنترلش کنیم. ببینیم الان خشم داره نداره و... . این کارها رو که نمیکنیم، انصافا بهمون بگن یه کاردستی درست کن، مثلا یه خونه با مقوا درست کن، این کار ساده چقدر وقت میگیرد؟ مثلا یک ساعت اگر خوب درست کنیم. اصلا فقط روی یک عمل ترک خشم، اگر جمع کنیم زمان هایی که بهش توجه کردیم رو، یک ساعت میشه؟ نه. هر وقت جایی تذکری داده شده، یا راجبش مطلبی خوندیم، چند ثانیه بهش توجه کردیم و رد شدیم. صرف وقت لازمه، با عجله و تند و سریع و سطحی نمیشه. اگر خوب توجه کردیم، کثرت توجه باعث کثرت علم به معنای اعتراف به لزوم آن خواهد شد و کثرت این علم و إذعان موجب کثرت و تقویت اراده میشه و اونوقت منجر به عمل. بی زحمت و بدون صرف وقت، نمی شه.

پیوسته متعادل و معالی
زیاده عرضی نیست.
یاحق

[=Microsoft Sans Serif]خلاصه ی نموداری تاپیک

[=Microsoft Sans Serif]

موضوع قفل شده است