جمع بندی رابطه ی این دو حدیث چگونه است؟ (مذمت خودستائی و حدیث من شهر علمم)
تبهای اولیه
سلام.
پیامبر (ص) فرموده اند من شهر علم هستم و علی(ع) دروازه ی آن. یا فرموده اند بعد از من علی(ع) دانشمند ترین فرد امت است. و حضرت علی (ع) می فرمایند احمق ترین مردم کسی است که خود را عاقل ترین ایشان بداند. عده ای این احادیث را بهم ربط می دهند و می گویند با استناد به حدیث حضرت علی(ع) پیامبر نباید خود را شهر علم یا داناترین فرد بنامد. در جواب این افراد چه باید گفت؟
سوال:
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرموده اند من شهر علم هستم و علی(علیه السلام) دروازه ی آن. و حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند احمق ترین مردم کسی است که خود را عاقل ترین ایشان بداند. عده ای این احادیث را بهم ربط می دهند و می گویند با استناد به حدیث حضرت علی(علیه السلام) پیامبر نباید خود را شهر علم یا داناترین فرد بنامد.
پاسخ:
با سلام و عرض ادب
تعارضی میان این دو روایت نیست؛ زیرا موضوع آنها متفاوت است. موضوع حدیث «انا مدینة العلم و علی بابها» و نظائر آن انسان کاملی است که در اوج بندگی بوده و از آن جهت که میان او و فطرت توحیدیش حجابی نبوده؛ از منبع فیض لایزال الهی برخوردار بوده و وجود پاک او مظهر کاملترین تجلیات پروردگار گشته است؛ لذا او به اذن الهی و با حفظ جهات عبودیت و بندگی و فقر، به بالاترین درجات علم و آگاهی در میان مخلوقات دست یافته و خبر دادن از چنین امری جز بیان حقیقت و واقعیت چیز دیگری نخواهد بود.
قرآن کریم بیانگر آن است که علم غیب منحصرا از آن خدا بوده؛ اما با این حال خدای متعال بندگان مقرب خویش از انبیاء و مرسلین و صدیقین را به تناسب مقامشان برخوردار از علم غیب فرموده است، همچنان که در آیاتی می فرماید:
(عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً؛ إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدا )؛[1] «داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد؛ مگر رسولانى كه آنان را برگزيده و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى دهد».
(فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْما)؛[2] «(موسی و یوشع بن نون) بندهاى از بندگان ما را يافتند كه رحمت (و موهبت عظيمى) از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديم».
(قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك...)؛[3]« (امّا) كسى كه دانشى از كتاب (آسمانى) داشت گفت: «پيش از آنكه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!».
(وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب)؛ [4] «آنها كه كافر شدند مى گويند: «تو پيامبر نيستى!» بگو: «كافى است كه خداوند، و كسى كه علم كتاب نزد اوست، ميان من و شما گواه باشند!».
بنابراین منشاء علم برگزیدگان امری الهی بوده و آنان بواسطه ی چنین علمی هادی بشر به سوی رستگاری بوده اند و علاوه بر آنکه جویندگان حقیقت را به اندازه ی ظرفیتشان بهره مند ساخته و بخاطر اتمام حجت و یا بیان نعمتهایی که خدای متعال بواسطه ی بندگی اشان بدانها مرحمت فرموده، گوشه ای از فضایل خویش را بیان فرموده اند؛ همچنان که خدای متعال به پیامبرش می فرماید: «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث»؛[5]«و نعمتهاى پروردگارت را بازگو كن».
در مقابل موضوع روایاتی همچون: «أَحْمَقُ النَّاسِ مَنْ ظَنَّ أَنَّهُ أَعْقَلُ النَّاسِ».[6]شخص نادانی است که به واسطه ی حجابهای جهل و نادانی، دچار خود برتر بینی شده و خود را عاقلترین افراد دانسته؛ در حالی که چنین امری واقعیتی نداشته و پندار و سرابی بیش نبوده و او در جهل مرکب قرار داشته و نمی داند که چیزی نمی داند.
در روایتی از امام صادق(عليه السّلام) در مورد فرد احمق می خوانیم: «هر كس خودپسندى كند، هلاك شود و هر كس رأى و نظر خود را از همه برتر بداند و خودرأيى كند، نابود شود.
همانا عيسى بن مريم (علیه السلام) فرمود: بيماران را مداوا كردم و به اذن خداوند آنان را شفا بخشيدم، كور مادر زاد و پيس را به اذن خداوند شفا دادم و مردگان را به اذن الهى زنده كردم، اما چون درصدد معالجه احمق و نادان برآمدم، نتوانستم او را مداوا كنم. به آن حضرت گفته شد: اى روح اللَّه! احمق كيست؟
فرمود: خودپسند و آنكه از خودش خوشش مىآيد و تمام برترى را از آن خود مىداند نه (براى رقيب و ديگران و) به ضرر خودش و خود را كاملًا حق به جانب مىپندارد و براى ديگرى حقى قائل نيست. اين، همان احمقى است كه هيچ راهى براى مداوايش وجود ندارد».[7]
[/HR]