رابطه ی اخلاق و احکام

تب‌های اولیه

185 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بسمه الشاهد

Reza-D;826799 نوشت:
و اتفاقاً همانطور كه قبلاً هم گفتم من فكر ميكنم شما و ساير دوستان هستيد كه اين دو را از هم جدا مي دانيد

چرا؟
چون مي فرمائيد پيروي از اخلاق الزام ندارد و پيروي نكردن از اخلاق هم عزاب اخروي ندارد (حلال و حرامِ فقهي ندارد).

خیر بنده چنین عرضی نداشتم!!!!

Reza-D;826799 نوشت:
ما شما ميگوئيد چون اخلاق خصوصي است و به نسبت هر فرد و شرايطش تعريف ميشود ، پس نبايد براي عموم الزام آور باشد. بعد از اينكه نبايد براي عموم الزام آور باشد ، به اين نتيجه مي رسيد كه پس كلاً نبايد الزام آور باشد.

خیر این جملات عرایض حقیر نیست!!!!!!

Reza-D;826799 نوشت:
به عبارتي شما و ساير دوستان ، براي اخلاق فقط سه حكم تعريف مي كنيد: مستحب ، مباح ، مكروه

چنین احکامی را برای اخلاق تعریف ننمودم!!!!!!!!این احکام در حیطۀ عمل مصداق دارد.

خلاصۀ عرایض بنده این است:"فعل اخلاقی،فعل غیر اخلاقی"اخلاق در عمل ظهور دارد و بدون آن شناخته نمی شود.

سلام
تاپیک تان 15 صفحه جلو رفته است اگر حرف تکراری می زنم ببخشید

اخلاق میوه احکام است؛ درختی که میوه ندهد نمی تواند ثمر زیادی داشته باشد،
احکامی که اخلاق در آن رعایت نشود مطمئنا خشک و بی روح خواهد بود، پیامبر اکرم می فرمایند برای تمام کردن اخلاق آمده ام ، جمله مبهمی نیست ، بدون اخلاق همه چیز ناتمام و ابتر خواهد ماند،

اگر اخلاق نباشد نه تنها احکام نمی تواند موجب نجات باشد بلکه جایی نیز موجب کدورت و سپس عقاب آور هم خواهد بود.(خشک و دافع)
مثلا بحث مهریه، سهم الارث زن از همسر دارای احکام خشکی می باشند.

من فکر می کنم اگر رابطه ای بین این دو (احکام و اخلاق) برقرار نکینم احکام بتنهایی نمی تواند ناجی باشد.

هرچند همیشه آنچه در این بحث ها دیده می شود آنچه باید باشد است که همیشه زیبا و ایده آلند ولی در حقیقت آن چه که هست و رخ می دهد نازیبا و ...

حبیبه;826808 نوشت:
خیر بنده چنین عرضی نداشتم!!!!

حبیبه;826808 نوشت:
خیر این جملات عرایض حقیر نیست!!!!!!

حبیبه;826808 نوشت:
چنین احکامی را برای اخلاق تعریف ننمودم!!!!!!!!

اوه اوه! شرمنده ، شايد اشتباه برداشت كردم

حبیبه;826808 نوشت:
اخلاق در عمل ظهور دارد و بدون آن شناخته نمی شود
توضيح دقيق بدهيد لطفاً

ریحــانه الــنبی;826809 نوشت:
همیشه آنچه در این بحث ها دیده می شود آنچه باید باشد است که همیشه زیبا و ایده آلند
ولی آن چه در واقع ، رخ می دهد ، نازیباست و ...

@};-@};-@};-@};-@};-@};-

محی الدین;826759 نوشت:
همین اندازه بازدارندگی برای این امر کافی است
كافي نيست
هدف از قانون و احكام بايد حفظ منافع طرفين باشد. اگر كسي بتواند از يك قانون سوء استفاده كند يعني ضعف قانون
مي فرمائيد همين كه او را ذم ميكنند كافي است. اما من ميگويم امكان ندارد عملي مذموم باشد ولي عزاب اهروي نداشته باشد

محی الدین;826759 نوشت:
ناقص نیست بلکه به حسب آن شرایط کاملا درست و حتی اخلاقی است
اگر گفته بود : "بر حسب شرايط انجام بدهيد" كه ديگري بحثي نبود
نكتهء اصلي گفتگوي ما همين است كه نگفته بر حسب شرايط
كجا گفته شده زن برحسب شرايط مزد بگيرد؟
كجا گفته شده مرد برحسب شرايط زن دوم بگيرد؟

محی الدین;826759 نوشت:
اتفاقا نحوه وقوع حادثه در عمدی و غیر عمدی بودن آن دخیل است و در احکام شرعی و حقوقی نیز بین ایندو تفاوت گذاشته اند
ولي كافي نيست. بايدها و نبايدها هنوز بطور كامل و دقيق بررسي نشده اند و من فكر ميكنم دليلش ماندن در احكام است. اينكه اخلاق را به اختيار خود افراد بگذاريم (براي رشد كردن) حرف درستي است اما مطلق نيست. همچنان اعتقاد دارم وقتي اخلاق براي افراد بطور خصوصي تعريف بشود ، حتماً حكم شرعي و فقهي نيز به خود ميگيرد

مثلاً:
فرصت دادن به بدهكار
"بطور عام" مستحب است اما واجب نيست. اگر در شرايط عادي من به بدهكاري مهلت بدهم ثواب بردم و اگر هم ندهم مشكلي نيست
اما فرصت دادن به بدهكاري كه فرزندش در حال مرگ است
"براي همان طلبكار واجب ميشود". و اگر "اين" طلبكار به بدهكارش مهلت ندهد قطعاً مرتكب گناه شده است

بسمه الحکیم

ریحــانه الــنبی;826809 نوشت:
اگر اخلاق نباشد نه تنها احکام نمی تواند موجب نجات باشد بلکه جایی نیز موجب کدورت و سپس عقاب آور هم خواهد بود.(خشک و دافع)
مثلا بحث مهریه، سهم الارث زن از همسر دارای احکام خشکی می باشند.

عرض سلام و ارادت

نکته ای که سرکار به آن اشاره فرمودید اشکالی است که بر تعبد ما نسبت به احکام الهی وجود دارد

بندگی و انقیاد نیست که جبهه گیری در مقابل حقوق الهی زن و مرد پیش می آید وگرنه حق حق است.

این دقیقا همان فرمایش شماست که به زیبایی فرمودید:

ریحــانه الــنبی;826809 نوشت:
آنچه در این بحث ها دیده می شود آنچه باید باشد است که همیشه زیبا و

ایده آلند ولی در حقیقت آن چه که هست و رخ می دهد نازیبا و ...

بسمه النور

Reza-D;826813 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط حبیبه نمایش پست ها
اخلاق در عمل ظهور دارد و بدون آن شناخته نمی شود
توضيح دقيق بدهيد لطفاً

شما می توانید مفهومی اخلاقی را مثال بزنید که بدون فعل اخلاقی آن را درک کرده باشید؟

حبیبه;826833 نوشت:
شما می توانید مفهومی اخلاقی را مثال بزنید که بدون فعل اخلاقی آن را درک کرده باشید؟
منظور شما را متوجه شدم خواهر گرامي
سوالم اين است كه ارتباطش با صحبت من چيست؟ اين را خواستم توضيح بفرمائيد
اينكه اخلاق در عمل ظهور پيدا ميكند (يا نميكند) چه تغييري در صورت مسئله ايجاد ميكند؟

با سلام
پیشنهاد میکنم رساله ایت الله مظاهری رو مطالعه کنید
من همیشه دوسش داشتم تنها به این خاطر که احکام اخلاقی در او اورده شده است.

Reza-D;826825 نوشت:
كافي نيست
هدف از قانون و احكام بايد حفظ منافع طرفين باشد. اگر كسي بتواند از يك قانون سوء استفاده كند يعني ضعف قانون
مي فرمائيد همين كه او را ذم ميكنند كافي است. اما من ميگويم امكان ندارد عملي مذموم باشد ولي عزاب اهروي نداشته باشد

سلام
عذاب مراتب دارد و این مراتب را از خود قرآن کریم هم می توان استنباط کرد که علما هم کرده اند لذا گناهان را به کبیره و صغیره تقسیم کرده اند و گفته اند کبیره آن است که در قرآن کریم برایش عذاب آتش وعده شده باشد و صغیره وعده عذاب و آتش ندارد. به نظر شما کیفر قتل و کیفر یک نگاه از روی ریبه به نامحرم یکسان است ؟ هردو به یک اندازه عقاب دارند؟

Reza-D;826825 نوشت:
گر گفته بود : "بر حسب شرايط انجام بدهيد" كه ديگري بحثي نبود
نكتهء اصلي گفتگوي ما همين است كه نگفته بر حسب شرايط
كجا گفته شده زن برحسب شرايط مزد بگيرد؟
كجا گفته شده مرد برحسب شرايط زن دوم بگيرد؟

منظور ما از شرایط، ویژگیهای خود موضوع به جهت ضرورت و امثال آن است . به عبارت دیگر حکم فقهی خودش نشانگر یک ویژگی در موضوع حکم است که باعث شده آن حکم برایش وضعش شود نه اینکه بگویند با چنین شرایطی مجازید. هرچند اغلب خالی از این نوع شرایط هم نیست مثلا شرط عدالت در تعدد زوجات یا شرط رضایت همسر اول برای ازدواج مجدد و امثال آن

Reza-D;826825 نوشت:
فرصت دادن به بدهكار "بطور عام" مستحب است اما واجب نيست.

اگر واجب بود اکثر بدهکاران پرداخت را تا زمان دلخواه به تاخیر می انداختند چون بر طلبکار دادن مهلت واجب بود. آنوقت کسی هم جرات نمی کرد قرضی بدهد چون می دید دیگران به طلب خود نمی رسند نهایتا بنیان قرض دادن خراب می شد.
برادر بنده قبلا گفتم که باید حق طرفین را به حسب اولویتهای واقعی لحاظ کرد در حالی که در احکام به ظاهر اخلاقی بجای صاحب حق اصلی به طرف مقابل حق می دهند مثلا در غرب یک نفر ده نفر را می کشد بعد می گویند این قاتل حق حیات دارد مثل آنکه مقتولین حق مرگ داشته اند. شما هم دارید اینطوری نگاه می کنید و این خلاف منطق است.
خوب گفت خدای متعال : شما ( در ارث ) نمی دانید کدامیک از وراث در نفع رساندن به شما نزدیکترند .
این بخاطر آنستکه که انسان در حکم کردن اغلب تحت تاثیر احساسات و نگاههای عرفی قرار می گیرد و از خیلی ابعاد هم غافل یا بی خبر است.
یا علیم

حبیبه;826832 نوشت:
عرض سلام و ارادت

نکته ای که سرکار به آن اشاره فرمودید اشکالی است که بر تعبد ما نسبت به احکام الهی وجود دارد

بندگی و انقیاد نیست که جبهه گیری در مقابل حقوق الهی زن و مرد پیش می آید وگرنه حق حق است.

سلام حبیبه خانم
فرمایش شما درست است نوع تعبد ما مشکلاتی دارد ولی احکام هم ما را به همان سو سوق می دهد که اگر با اخلاق دینی آمیخته نشود با مشکل مواجه خواهیم بود .

مثلا وقتی در ادارات یا محافل عمومی شاهد گفتگو و خنده، مردان و زنانی هستیم با توجه به اطلاعاتی که از شرع داریم "صحبت غیر ضروری ممنوع و ظاهر امر بسیار مستعد این حکم است " اخلاق دینی چی حکم می کند؟ از سوء ظن بپرهیز ، یا امام صادق می فرمایند 70 دلیل و توجیه بر آن رفتار بکن تا به سوء ظن دچار نشوی.

در بحث حقوق زن و مرد در خانه مسائل این چنین کم نداریم!
برای من این حکم که زن از شیردهی به فرزند خود مزد دریافت کند! یا از انجام امور خانه می تواند پاداش مالی بگیرد! جالب نیست بنظرم اولین حکم سهمی از مادر برای فرزند به اندازه پدر قائل نشده است!!

در دومی جایگاه زن در خانه متزلزل است و او را بعنوان فردی در خانه (نه شریکی درآن خانه) نگاه می کند! که میتواند جایگزین هم داشته باشد!!
با ورود به بحث اخلاق دینی و روان شناختی می توانیم بخشی از این مراتب را التیام بدهیم .

خدا حفظ کند جناب حامی را که اصطلاح خانواده داری را جایگزین خانه داری برای زن کرده است؛ واقعا زیباست.

بسمه الحکیم

Reza-D;826835 نوشت:
اينكه اخلاق در عمل ظهور پيدا ميكند (يا نميكند) چه تغييري در صورت مسئله ايجاد ميكند؟

مسئلۀ اصلی حضرتعالی از ابتدا رابطۀ اخلاق با احکام بوده است؛درست است؟

مسائل فرعیتان هم ظاهرا اینها:

1-تقابل اخلاق با احکام(در بعضی از شرایط)

2-نسبیت اخلاق(فرموده بودید در جامعه ای فلان کار خوب است و در جامعه ای بد)

3-و رابطۀ عموم و خصوص بین اخلاق و احکام

در همۀ این مسائل عینیت اخلاق و احکام و به تعبیر حقیر اخلاق و عمل،باید مدّ نظر قرار گیرد وگرنه موضوع اصلا

قابل بحث در سطح تعیین مصداق نیست و تنها در بخش نظر و تئوری قابل طرح است.

بسمه الحق

ریحــانه الــنبی;826851 نوشت:
مثلا وقتی در ادارات یا محافل عمومی شاهد گفتگو و خنده، مردان و زنانی هستیم با توجه به اطلاعاتی که از شرع داریم "صحبت غیر ضروری ممنوع و ظاهر امر بسیار مستعد این حکم است " اخلاق دینی چی حکم می کند؟ از سوء ظن بپرهیز ، یا امام صادق می فرمایند 70 دلیل و توجیه بر آن رفتار بکن تا به سوء ظن دچار نشوی.

همان دینی که به زن و مرد نامحرم حکم می کند که در ارتباطات اجتماعی حدود شرع را رعایت کنند به کسی که خنده و شوخی نامحرمان

را با هم به طور علنی می بیند حکم امر به معروف و نهی از منکر دارد،شما نمی توانید حرام علنی را ببینید و بگوئید ان شاالله خیر است

آن جا هم وظایف شرعی دیگری دارید فقط باید مراقب بود که موضوع را بدتر از آنچه هست تصور نکرد این مراقبت از قوۀ خیال است.

در این قسم هم شما به نوعی یک عمل شرعی انجام می دهید،(ترک سوء ظن) که البته اخلاقی هم هست،چرا؟ چون:"ان بعض الظن اثم"

بعضی از گمانها معصیت است.

ریحــانه الــنبی;826851 نوشت:
در بحث حقوق زن و مرد در خانه مسائل این چنین کم نداریم!
برای من این حکم که زن از شیردهی به فرزند خود مزد دریافت کند! یا از انجام امور خانه می تواند پاداش مالی بگیرد! جالب نیست بنظرم اولین حکم سهمی از مادر برای فرزند به اندازه پدر قائل نشده است!!

عنایت بفرمائید:"می تواند" نه اینکه حتما مزد بگیرد،شاید این تدبیری است برای تقویت مالی زن

و یا یک جور بار تکلیف مالی بر مرد که خیال نکند مستخدم بی مزد و مواجب به خانه اش آورده است

و به هر حال بداند مسئول تأمین هزینه های همسرش است و در این هم حکمتهایی است که تا انسان

در تنگنا قرار نگیرد شاید نفهمد.امّا وقتی یک زن مظلوم واقع شد و نادار و بی چیز و بی پناه،همین قوانین

به ظاهر خشک، به دادش می رسند(قابلیت اجرای عدالت را ایجاد می کند).

محی الدین;826847 نوشت:
مثلا در غرب یک نفر ده نفر را می کشد بعد می گویند این قاتل حق حیات دارد مثل آنکه مقتولین حق مرگ داشته اند. شما هم دارید اینطوری نگاه می کنید
@-)
دقيقاً بر چه مبنايي چنين برداشتي كرديد؟!!

حبیبه;826858 نوشت:
حکم امر به معروف و نهی از منکر دارد،شما نمی توانید حرام علنی را ببینید و بگوئید ان شاالله خیر است

آن جا هم وظایف شرعی دیگری دارید فقط باید مراقب بود که موضوع را بدتر از آنچه هست تصور نکرد این مراقبت از قوۀ خیال است.


وقتی برای موردی که مثال زدم فکر نهی از منکر از ذهنم بگذرد درواقع پیش نیازش همان سوء ظن است یعنی من مطمئنم شما خوش و بشتان از روی هوا و هوس است!!
من فقط ظاهر قضیه را می بینم چطور می توان همیچین قضاوتی بکنم! شاید محرم باشند، خندیدن که حرام نیست شاید دارند به مسئله خنده داری می خندند و شاید ....

حبیبه;826858 نوشت:
"می تواند"

"می تواند" مرد را به مرحله واجب برای پرداخت برساند.
حبیبه;826858 نوشت:
شاید این تدبیری است برای تقویت مالی زن

و یا یک جور بار تکلیف مالی بر مرد که خیال نکند مستخدم بی مزد و مواجب به خانه اش آورده است


من دقیقا برعکس این قضیه این خیال به ذهنم می زند که گویا مستخدم آورده که به بچه او شیر بدهد و یا خانه او را مرتب کند .

حبیبه;826858 نوشت:
امّا وقتی یک زن مظلوم واقع شد و نادار و بی چیز و بی پناه،همین قوانین

به ظاهر خشک، به دادش می رس


حبیبه خانم یک از نادر مواردی که زن حق انتخاب و در این زمینه اختیار دارد مهریه است چقدر می گویند که مهریه را کم بگیرید (کم را هم خودشان تعریف می کنند) کاش به اینجا ختم می شد بعدش می خواهند تا مهریه ببخشی !! زن از اینجا که شروع زندگی اش است از نظر مادی خواهان نداریش هستند.(مهریه زیاد را تایید نمی کنم ولی این مراحل هست)

زن زمانی مظلوم تر می شود که بعد از فوت شوهرش یک هشتم از شوهرش ارث می برد در حالیکه مادر همسرش یک ششم ارث می برد!!(هر دو زن هستند)
نکته اینجاست که اغلب مدت زمانی که زن با همسرش زندگی کرده است بیشتر از مدت زمانی است که همسرش با مادر خود زندگی کرده است!

در این موارد هم باید آمیخته به اخلاق فردی باشد تا زندگی تلخ نشود وگرنه احکام به تنهایی در این مورد شیرین نیست.

بسمه الحق

ریحــانه الــنبی;826868 نوشت:
وقتی برای موردی که مثال زدم فکر نهی از منکر از ذهنم بگذرد درواقع پیش نیازش همان سوء ظن است یعنی من مطمئنم شما خوش و بشتان از روی هوا و هوس است!!
من فقط ظاهر قضیه را می بینم چطور می توان همیچین قضاوتی بکنم! شاید محرم باشند، خندیدن که حرام نیست شاید دارند به مسئله خنده داری می خندند و شاید ....

با قرینۀ (ادارات و زنان و مردانی) گمان کردم مقصودتان زنان و مردان نامحرم است،بله خوب صرف اینکه زن و مردی گفتگو می کنند

و خوش و بش می نمایند نمی توان فورا قضاوت کرد که نامحرمند.

ریحــانه الــنبی;826868 نوشت:
حبیبه خانم یک از نادر مواردی که زن حق انتخاب و در این زمینه اختیار دارد مهریه است چقدر می گویند که مهریه را کم بگیرید (کم را هم خودشان تعریف می کنند) کاش به اینجا ختم می شد بعدش می خواهند تا مهریه ببخشی !! زن از اینجا که شروع زندگی اش است از نظر مادی خواهان نداریش هستند.(مهریه زیاد را تایید نمی کنم ولی این مراحل هست)

اینها واجب نیست در چهارچوب ارشاد و توصیه بیان شده و امر مولوی نیست ضمن اینکه اینها یک مجموعه هستند

در مقابل وظیفۀ مردان هم این است که اگر زن مهریه اش را مطالبه نمود باید بپردازد،پس نمی توان توصیه به کم

گرفتن مهریه را دید امّا عند المطالبه بودنش را ندید.اصولا دین را نمی شود گزینشی معنا کرد.

ریحــانه الــنبی;826868 نوشت:
زن زمانی مظلوم تر می شود که بعد از فوت شوهرش یک هشتم از شوهرش ارث می برد در حالیکه مادر همسرش یک ششم ارث می برد!!(هر دو زن هستند)
نکته اینجاست که اغلب مدت زمانی که زن با همسرش زندگی کرده است بیشتر از مدت زمانی است که همسرش با مادر خود زندگی کرده است!

در این موارد هم باید آمیخته به اخلاق فردی باشد تا زندگی تلخ نشود وگرنه احکام به تنهایی در این مورد شیرین نیست.

خب شما حتما می دانید که زن می تواند مهریه اش را بعد از وفات همسرش از ارث مطالبه کند.

ضمن اینکه احکامی هم که راجع به اجرت المثل مورد نقد شماست اینجا به درد زن می خورد،با احتساب این موارد و سایر مواردی

که در قانون پیش بینی شده است،فکر نمی کنم دیگر چیز زیادی از اموال مرد مرحوم برای بقیه وراث باقی بماند.

حبیبه;826873 نوشت:
اینها واجب نیست در چهارچوب ارشاد و توصیه بیان شده و امر مولوی نیست ضمن اینکه اینها یک مجموعه هستند

در مقابل وظیفۀ مردان هم این است که اگر زن مهریه اش را مطالبه نمود باید بپردازد،پس نمی توان توصیه به کم

گرفتن مهریه را دید امّا عند المطالبه بودنش را ندید.اصولا دین را نمی شود گزینشی معنا کرد.


حبیبه;826873 نوشت:
خب شما حتما می دانید که زن می تواند مهریه اش را بعد از وفات همسرش از ارث مطالبه کند.

ضمن اینکه احکامی هم که راجع به اجرت المثل مورد نقد شماست اینجا به درد زن می خورد،با احتساب این موارد و سایر مواردی

که در قانون پیش بینی شده است،فکر نمی کنم دیگر چیز زیادی از اموال مرد مرحوم برای بقیه وراث باقی بماند.

موضوع رابطه احکام با اخلاقه
در همه موارد که فرمودید حتی مواردی که با شما اختلاف سلیقه دارم دقت کنید اگر اخلاق فردی و دینی نباشد واقعا زندگی تلخ خواهد شد.

بسمه الحق

ریحــانه الــنبی;826903 نوشت:
موضوع رابطه احکام با اخلاقه
در همه موارد که فرمودید حتی مواردی که با شما اختلاف سلیقه دارم دقت کنید اگر اخلاق فردی و دینی نباشد واقعا زندگی تلخ خواهد شد.

بله دقیقا حق با شماست.

[=WebRoya]«اخلاق » جمع «خلق » (بر وزن قفل) و «خلق ». (بر وزن افق) می باشد، به گفته «راغب » در کتاب «مفردات »، این دو واژه در اصل به یک ریشه باز می گردد، خلق به معنی هیئت و شکل و صورتی است که انسان با چشم می بیند و خلق به معنی قوا و سجایا و صفات درونی است که با چشم دل دیده می شود.
[=WebRoya]
[=WebRoya]

[=WebRoya]

بنابراین می توان گفت: «اخلاق مجموعه صفات روحی و باطنی انسان است » و به گفته بعضی از دانشمندان، گاه به بعضی از اعمال و رفتاری که از خلقیات درونی انسان ناشی می شود، نیز اخلاق گفته می شود (اولی اخلاق صفاتی است و دومی اخلاق رفتاری).
«اخلاق » را از طریق آثارش نیز می توان تعریف کرد، و آن این که «گاه فعلی که از انسان سر می زند، شکل مستمری ندارد; ولی هنگامی که کاری بطور مستمر از کسی سر می زند (مانند امساک در بذل و بخشش و کمک به دیگران) دلیل به این است که یک ریشه درونی و باطنی در اعماق جان و روح او دارد، آن ریشه را خلق و اخلاق می نامند.
اینجاست که «ابن مسکویه » در کتاب «تهذیب الاخلاق وتطهیر الاعراق »، می گوید: «خلق همان حالت نفسانی است که انسان را به انجام کارهایی دعوت می کند بی آن که نیاز به تفکر و اندیشه داشته باشد.»
همین معنی را مرحوم فیض کاشانی در کتاب «حقایق » آورده است، آنجا که می گوید: «بدان که خوی عبارت است از هیئتی استوار با نفس که افعال به آسانی و بدون نیاز به فکر و اندیشه از آن صادر می شود.»
و به همین دلیل اخلاق را به دو بخش تقسیم می کنند: «ملکاتی که سرچشمه پدیدآمدن کارهای نیکو است و اخلاق خوب و ملکات فضیله نامیده می شود، و آنها که منشا اعمال بد است و به آن اخلاق بد و ملکات رذیله می گویند.
و نیز از همین جا می توان علم اخلاق را چنین تعریف کرد: «اخلاق علمی است که از ملکات و صفات خوب و بد و ریشه ها و آثار آن سخن می گوید» و به تعبیر دیگر، «سرچشمه های اکتساب این صفات نیک و راه مبارزه با صفات بد و آثار هر یک را در فرد و جامعه مورد بررسی قرار می دهد».
البته همانطور که گفته شد، گاه به آثار عملی و افعال ناشی از این صفات نیز واژه «اخلاق » اطلاق می شود; مثلا، اگر کسی پیوسته آثار خشم و عصبانیت نشان می دهد به او می گویند: این اخلاق بدی است، و بعکس هنگامی که بذل و بخشش می کند می گویند: این اخلاق خوبی است که فلان کس دارد; در واقع این دو، علت و معلول یکدیگرند که نام یکی بر دیگری اطلاق می شود.
بعضی از غربیها نیز علم اخلاق را چنان تعریف کرده اند که از نظر نتیجه با تعریفهایی که ما می کنیم یکسان است، از جمله در کتاب «فلسفه اخلاق » از یکی از فلاسفه غرب به نام «ژکس » می خوانیم که می گوید: «علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمی به آن گونه که باید باشد.»
در حالی که بعضی دیگر که بینشهای متفاوتی دارند (مانند فولکیه) در تعریف علم اخلاق می گوید: «مجموع قوانین رفتار که انسان به واسطه مراعات آن می تواند به هدفش برسد، علم اخلاق است.»

باسلام
حال با این تعاریف
بنده احکامی که دوست ندارم و برام خوشایند نیست انجام ندهم کار اخلاقی انجام دادم یا غیر اخلاقی؟

اللیل والنهار;826989 نوشت:
بنده احکامی که دوست ندارم و برام خوشایند نیست انجام ندهم کار اخلاقی انجام دادم یا غیر اخلاقی؟
سلام و عرض ادب
اگر صرف خوش نيامدن شخصي باشد ، قطعاً كار غيراخلاقي انجام داده ايد. اما اگر براي حفظ شان و جايگاه و كرامت خودتان يا شخص ديگري باشد ، قطعاً اخلاقي است

صحبت بالا پاسخ سوال شما بود ، اما سوال شما

(با احترام @};-) در بحث اصلي ما موضوعيت ندارد

بحث ما بر سر اين نيست كه اخلاق و احكام در تضاد هستند و حالا بايد بين اخلاق و احكام يكي را انتخاب كنيم
بلكه بحث اين است كه چگونه ميشود بين اخلاق و احكامي كه در حال حاضر ، بعضاً در تعارض با يكديگر هستند ، رابطه اي ايجاد كرد كه
"نه اخلاق غيرفقهي باشد"و "نه فقه غيراخلاقي باشد"

خيلي برايم عجيب است چطور شما و برخي ديگر از دوستان زير پست هاي استاد "حافظ" صلوات زديد اما همچنان روي نظر خود پافشاري ميكنيد!!

بخشي از صحبت ايشان
لطفاً تمام اين نقل قول ، بخصوص بخش هاي قرمز رنگ را مطالعه بفرمائيد:

حافظ;826536 نوشت:
موضوعات اخلاقی مفاهیمی مشکک و احکام اخلاقی دارای مراتب متعدد طولی است (یعنی طیفی از مراتب خوبی و بدی برای آن وجود دارد) که همواره افراد از مرتبه‌ای که در آن قرار دارند به مراتب بالاتر توصیه و دعوت می‌شوند. فعلا در حال حاضر ، چنین متدی در فقه ما وارد نشده است و جای چنین مطلبی خالی است. اگر چه در احکام فقهی به دلیل عمومیت داشتن زمانی و مکانی و به حسب مخاطبین ، محدودیت برای جعل قانون وجود دارد اما به نظر می‌رسد اینچنین نیست که نتوان برای موارد مختلف ، احکام مختلف فقهی استخراج نمود. این دقیقا همان چشم‌اندازی است که فقه قرار است بدان دست یابد

از آنجا که در احکام اخلاقی ، موضوعات مصداقی تر و جزئی تر مورد مطالعه قرار می‌گیرند اما در فقه حاضر چنین حرکتی صورت نمی‌گیرد این دو در برخی موارد از یکدیگر جدا می‌گردند و الا اگر فقه نیز اینچنین وارد معرکه گردد دقیقا همان حرف اخلاق را خواهد زد. در همه مواردی که گمان شده حکم اخلاق از حکم فقهی جدا شده است ، اگر به دقت بنگریم همان جا هم حکم فقهی تابع حکم اخلاقی خواهد بود (کلما حکم به العقل حکم به الشرع) منتهی از آن جا که ما خواستیم احکام فقهی به کلیت و عمومیت خود باقی بماند لذا موضوع را عاری از قیود و شرایط و ضوابط مورد ملاحظه قرار دادیم. طبیعی است چنین موضوعی حکمی متفاوت از حکم اخلاقی که دارای موضوعی محدود‌ به ضوابط و شرایط و ... می‌باشد، پیدا خواهد کرد

ما نیازمند به یک علومی می باشیم که منطق این علوم منطق تحول و برنامه‌ریزی است و متدولوژی آن حرکت گام به گام از عینیت موجود به سمت آرمان مطلوب و از دامنه واقعیت به قله مطلوبیت.

این علوم از ضرب مطلوبیت‌های دینی در واقعیت‌های اجتماعی پدید می‌آیند و برای پدید آوردن چنين علمي ، مراجعه به آیات و روایات کافی نیست

شاید یک راز آن که

اخلاق و احکام اخلاقی نسبت به برخی احکام فقهی پیشی گرفته و محکَّم است ؛ همین نکته‌ باشدٰ ؛ یعنی در اخلاق ، ظرفیت‌ها و محدودیت‌های انسانی ، تاریخی ، جغرافیایی ، علمی ، تکنولوژِیکی بیشتری مورد ملاحظه قرار می‌گیرد اما در فقه کنونی هنوز چنین اتفاقی نیفتاده است

[="Tahoma"][="Navy"]

Reza-D;826864 نوشت:
دقيقاً بر چه مبنايي چنين برداشتي كرديد؟!!

سلام
شما می فرمایید امهال بدهکار باید واجب باشد مثل اینکه بدهکار حق ندادن دارد نه طلبکار حق گرفتن
یا علیم[/]

محی الدین;826999 نوشت:

سلام
شما می فرمایید امهال بدهکار باید واجب باشد مثل اینکه بدهکار حق ندادن دارد نه طلبکار حق گرفتن
یا علیم

سلام برادر
ابداً چنين حرفي نزدم! فقط يك نقل قول از من بياوريد كه چنين چيزي گفته باشم

من گفتم حكم فقهي عموميت دارد و كليت موضوع را بيان مي كند. مثل اينكه پرداخت بدهي واجب است و دريافت طلب حلال است. اما اخلاق حكم فردي و خصوصي ميدهد. يعني اخلاق ميگويد گر چه تويِ طلبكار بطور كلي حق داري طلب خود را بخواهي و حلال است. اما وقتي جان يك انسان به خطر ميفتد (مثلاً فرزند شخص بدهكار) اينجا موضوعي مهمتر از طلب تو پيش آمده و آن حكم قبلي

"براي تو و طبق شرايط تو" تغيير كرده. يعني الان طلب پول براي شخص تو فرضاً "مكروه" يا "حرام" است. اما اين حكم طبق همين شرايط است نه اينكه كلاً طلب حق "حرام" باشد!

از شما هم مي خواهم پست قبلي

( 172 ) را بخوانيد لطفاً

حافظ;826543 نوشت:
شاید یک راز آن که اخلاق و احکام اخلاقی نسبت به برخی احکام فقهی پیشی گرفته و محکَّم است؛ همین نکته‌ باشدٰ؛ یعنی در اخلاق، ظرفیت‌ها و محدودیت‌های انسانی، تاریخی، جغرافیایی، علمی، تکنولوژِیکی بیشتری مورد ملاحظه قرار می‌گیرد اما در فقه کنونی هنوز چنین اتفاقی نیفتاده است

سلام و عرض ادب
خب استاد تا اينجا به نتيجه مشترك رسيديم

حالا بخش دوم سوالم را مطرح ميكنم:

آيا ممكن است احكام اخلاقي نيز شامل 5 حكم فقهي ، بخصوص دو حكم "واجب" و "حرام" بشوند؟ يعني اگر فرض كنيم فقه به شكل پوياتري كارش را انجام بدهد و بتواند پا را از تعيين حكم عمومي فراتر گذاشته و احكامي طبق شرايط افراد صادر كند ، با توجه به اينكه در اين حالت فقه و اخلاق بر هم منطبق خواهند شد ، آيا نمي توان گفت پس اخلاق هم مي تواند داراي عزاب و پاداشي مانند احكام فقهي باشد؟

[="Arial"][="DarkGreen"]

Reza-D;826757 نوشت:
سلام برادر عزيز
پس قبول داريد احكام فقهي براي تمام انسان ها يكسان است و سرپيچي از آنها و عزاب مساوي در پي خواهد داشت
اما احكام اخلاقي صرفاً براي رسيدن به درجات بالاتر است ولي عزاب در پي نخواهند داشت

خب پس اين آيه را براي من توضيح بدهيد:

احزاب - 30
يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا
اى همسران پيامبر هر كس از شما مبادرت به كار زشت آشكارى كند عذابش دو چندان خواهد بود و اين بر خدا همواره آسان است

سلام دوست گرامی

احکام فقهی احکامیست عمومی نه لزوما یکسان برای عموم و قوانین عمومی هم شامل دسته بندی و استثنا میشن . مثلا در مورد همون مثال حداکثر سرعت در بزرگراه مقدار حداکثر سرعت برای سواری 120 و برای اتوبوس و کامیون 110 هست.

در مورد این آیه خودش یه مبحث دیگه داره مثل واجب بودن نماز شب بر پیامبر. (با توجه به اینکه اطلاعاتم در این مورد دقیق نیست وارد نمیشم فقط در اینجا تا جایی که اطلاع دارم ثواب اعمالشون هم دو برابر هست)

اینطور که برداشت کردم شما دنبال این هستید که باید برای عمل غیر اخلاقی (غیر حرام فقهی) عذاب اخروی باشه چون کسی که اون عمل رو انجام میده با کسی که انجام نمیده باید متفاوت باشه.

اولا نتیجه عمل غیر اخلاقی فرد بسیاری از اوقات (شایدم همیشه الله اعلم) در همین دنیا بهش بر میگرده.

ثانیا لزومی نداره خدا حتما برای همون عمل مجازات اخروی براش در نظر بگیره بلکه در یه جایی یه حرام فقهی انجام داده خدا در مجازات کسی که اخلاق مدارانه رفتار کرده بهش تخفیف یا بخشش میده اونی که نکرده رو نمیبخشه. یا به طور خلاصه با اون شخص مثل خودش برخورد میکنه نه از در رحمت.

(البته نعوذ بالله علم غیب ندارم که خدا چه کاری قراره انجام بده منظورم اینه قضاوت دست کسی هست که ظلم نمیکنه و همه جوانب رو در مجازات لحاظ میکنه)

و من الله توفیق

یا حق[/]

حق دوست;827004 نوشت:
اینطور که برداشت کردم شما دنبال این هستید که:

1 - باید برای عمل غیر اخلاقی (غیر حرام فقهی) عذاب اخروی باشه

2 - چون کسی که اون عمل رو انجام میده با کسی که انجام نمیده باید متفاوت باشه


سلام داداش گل
برداشت شما كمي تا قسمتي ابري بود :Nishkhand:
بخشي را درست برداشت كرديد و بخشي را خير

نظر من اين است:

1 -

برخي از اعمال غير اخلاقي مي تواند شامل عذاب هم بشود ، اما نه تمام آنها. يعني نظرم اين است كه براي اعمال اخلاقي نيز ميشود هر 5 حكم فقهي را تعريف كرد

2 - برعكس برداشت كرديد. دليل اختلاف در احكام ، نشان دادن

تفاوت بين افراد نيست ، بلكه اين تفاوت بين افراد و شرايط آنهاست كه موجب اختلاف در احكام آنها ميشود :ok:

اگر وقتش را داريد پست هاي همين صفحه را بخوانيد

[="Tahoma"][="Navy"]

Reza-D;827001 نوشت:
سلام برادر
ابداً چنين حرفي نزدم! فقط يك نقل قول از من بياوريد كه چنين چيزي گفته باشم

من گفتم حكم فقهي عموميت دارد و كليت موضوع را بيان مي كند. مثل اينكه پرداخت بدهي واجب است و دريافت طلب حلال است. اما اخلاق حكم فردي و خصوصي ميدهد. يعني اخلاق ميگويد گر چه تويِ طلبكار بطور كلي حق داري طلب خود را بخواهي و حلال است. اما وقتي جان يك انسان به خطر ميفتد (مثلاً فرزند شخص بدهكار) اينجا موضوعي مهمتر از طلب تو پيش آمده و آن حكم قبلي "براي تو و طبق شرايط تو" تغيير كرده. يعني الان طلب پول براي شخص تو فرضاً "مكروه" يا "حرام" است. اما اين حكم طبق همين شرايط است نه اينكه كلاً طلب حق "حرام" باشد!

از شما هم مي خواهم پست قبلي ( 172 ) را بخوانيد لطفاً


سلام
اگر چنین بوده جای بحث دارد
یا علیم[/]

Reza-D;826998 نوشت:
سلام و عرض ادب
اگر صرف خوش نيامدن شخصي باشد ، قطعاً كار غيراخلاقي انجام داده ايد. اما اگر براي حفظ شان و جايگاه و كرامت خودتان يا شخص ديگري باشد ، قطعاً اخلاقي است

صحبت بالا پاسخ سوال شما بود ، اما سوال شما

(با احترام @};-) در بحث اصلي ما موضوعيت ندارد

بحث ما بر سر اين نيست كه اخلاق و احكام در تضاد هستند و حالا بايد بين اخلاق و احكام يكي را انتخاب كنيم
بلكه بحث اين است كه چگونه ميشود بين اخلاق و احكامي كه در حال حاضر ، بعضاً در تعارض با يكديگر هستند ، رابطه اي ايجاد كرد كه
"نه اخلاق غيرفقهي باشد"و "نه فقه غيراخلاقي باشد"

خيلي برايم عجيب است چطور شما و برخي ديگر از دوستان زير پست هاي استاد "حافظ" صلوات زديد اما همچنان روي نظر خود پافشاري ميكنيد!!

بخشي از صحبت ايشان
لطفاً تمام اين نقل قول ، بخصوص بخش هاي قرمز رنگ را مطالعه بفرمائيد:

باسلام
از اولین پست بنده نگفتم در تضاد هستند
باتوجه به توضیح آلبوم
کاملا اختیاری بودن اخلاق برای رسیدن به نتیجه مطلوب مد نظر بنده بوده

Reza-D;827003 نوشت:
حالا بخش دوم سوالم را مطرح ميكنم:
آيا ممكن است احكام اخلاقي نيز شامل 5 حكم فقهي ، بخصوص دو حكم "واجب" و "حرام" بشوند؟ يعني اگر فرض كنيم فقه به شكل پوياتري كارش را انجام بدهد و بتواند پا را از تعيين حكم عمومي فراتر گذاشته و احكامي طبق شرايط افراد صادر كند ، با توجه به اينكه در اين حالت فقه و اخلاق بر هم منطبق خواهند شد ، آيا نمي توان گفت پس اخلاق هم مي تواند داراي عزاب و پاداشي مانند احكام فقهي باشد؟

اگر نیک بنگرید پاسخ منفی این سؤال خود را در پاسخ‌های بنده خواهید یافت آن جا که عرض شد «منشأ مشروعیت احکام فقهی اراده تشریعی شارع است که به‌صورت جعل و اعتبار قانونیِ شرعی، انشا می‌شود و البته مبتنی بر مصالح و مفاسد تکوینی و نفس‌الامری است؛ در حالی‌که منشأ احکام اخلاقی، تنها ارادة تکوینی خالق متعال است؛ یعنی حکم اخلاقی رابطه تکوینی میان یک فعل یا صفت با کمال انسانی را بیان می‌کند. در علم فقه به‌دنبال وظیفه الهی و در علم اخلاق به‌دنبال وظیفه واقعی عَقلانی یا عُقَلایی هستیم»
اصلا مناسبات مطرح در فقه با مناسبات مطرح در اخلاق متفاوت است. در اخلاق با یک ادبیات دیگری صحبت می‌شود که در فقه با آن ادبیات صحبت نمی‌شود.
برای تقریب به ذهن این مثال مناسب است:
«در مجالس اهلبیت برای تحریک و تحریض افراد به عزاداری برای سید الشهداء کسی از حور و پری و پاداش اخروی دم نمی‌زند بلکه در آنجا عشق و علاقه افراد بر این گونه مزایا هیمنه انداخته، افراد را سیاقت و رهبری می‌کند.»
اساسا منطق فقه و اخلاق منطبق بر یکدیگر نیست.
شما در سؤال خود منطق فقه را در منطق اخلاق وارد نموده‌اید و این از قبیل خطای در متد است. چه لزومی دارد که بخواهید، در کشور فرانسه، با فرانسوی زبانان، به زبان فارسی مفاهمه داشته باشید آنجا زبان و ادبیات ویژه خود را می‌طلبد. همانطور که در جمع عشاق، صحبت از جزا و پاداش لغو می‌باشد، در فضای اخلاق، استفاده از واژه‌هایی نظیر «معذریت و منجزیت، رفع تکلیف، امتثال، برائت، طاعت و عصیان، رهایی از عقاب» لغو و بیهوده خواهد بود. در اینجا صحبت از سعادت و کمال و تعالی و رشد معنوی و ارتقای وجودی و فلاح است. اگر چه این دو وادی بر یکدیگر منطبق خواهند شد و مثلا کسی که در مسیر سعادت، به فلاح رسید، از عقاب نیز رها می گردد و در حقیقت، تکالیف خود را امتثال نموده است؛ اما دقت بفرمایید، بحث بر سر استفاده از یک نوع ادبیات و منطق است.
پس به نظر حقیر ضرورتی ندارد که اخلاق را در فقه ترجمه کنیم و یا فقه را در اخلاق. چون اگر چنین ادغامی روا می‌بود، پس چه لزومی به جداسازی و تخصصی نمودن این دو بود! پس همان علتی که دوئیت را در میان این دو آفرید، همان علت کماکان باقی ست.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

در فقهی که قرآن این کتاب گویا و پویا و منور ظنی الدلاله!! باشد و حدیث که اساس اعتبار آن و اصل وجودی آن منوط به تایید قرآن کریم است(مثل حجیت داشتن سخن پیامبر و اهل بیت علیهم السلام و روایات متواتر عرضه احادیث بر کتاب و...) قطعی الدلاله چه انتظاری بیش از این میتوان داشت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!

چه زیبا فرمود علامه طباطبایی:«علوم حوزوی به گونه ای تنظیم شده اند که به هیچ وجه به قرآن احتیاج ندارند، به طوری که شخص متعلم می تواند تمام این علوم را از صرف، نحو، بیان، لغت، حدیث، رجال، درایه، فقه و اصول فرا گرفته و به آخر برسد و آنگاه متخصص در آنها بشود و ماهر شده در آنها اجتهاد کند ولی اساساً قرآن نخواند و جلدش را هم دست نزند!

در حقیقت برای قرآن جز تلاوت کردنش برای کسب ثواب و یا بازوبندی فرزندان که از حوادث روزگار حفظشان کند چیزی نمانده، اگر اهل عبرتی عبرت بگیر!»

المیزان (ترجمه فارسی 20 جلدی) ج5 ص 450


امام خمینی:
«مع الاسف به دست دشمنان توطئه گر و دوستان جاهل، قرآن این کتاب سرنوشت ساز نقشی جز در گورستان ها و مجلس مردگان نداشته و ندارد!» وصیت نامه صفحه ۲.

به این منبع: http://ahdallah.blog.ir/tag/%D9%81%D...A7%D9%86%DB%8C

چرا اینگونه فرمودند؟ چون وقتی به فقه به تفسیر به حدیث و به سایر علوم اسلامی نگاه میشود یا مطالب رایج با قرآن فاصله دارد و خلاف قرآن است یا اساسا قران در ان نقشی ندارد یعنی از معارف قرآن در آن استفاده نشده است!(به جز مواردی که در علوم مختلف اسلامی وجود دارد)

مثلا بنده 2 نمونه از این مطالب فقهی خلاف قرآن را در 2 تاپیک زیر قرار داده ام:


نمونه ای از احکام مهجور قرآنی:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=55436&p=817743#post8177
http://www.askdin.com/showthread.php?t=54872

که اگر دوستان نظری داشتند خوشحال میشوم بفرمایند!

توصیه میکنم این 2 کتاب را حتما بخوانید:

http://www.olumquran.com/fa/publicat...m/quran-howzeh

http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/feghh-gooya

با تشکر

حافظ;827090 نوشت:

اصلا مناسبات مطرح در فقه با مناسبات مطرح در اخلاق با هم متفاوت است. در اخلاق با یک ادبیات دیگری صحبت می‌شود که در فقه با آن ادبیات صحبت نمی‌شود.
[=#0000ff]شما در سؤال خود منطق فقه را در منطق اخلاق وارد نموده‌اید و این از قبیل خطای در متد است

[="#0000FF"][/]
سلام استاد
فکر میکنم گره کور ماجرا را پیدا کردم. چیزی که شما و سرکار حبیبه سعی داشتید به من بگویید ولی من متوجه نبودم. خب حالا جوری سوالم را می پرسم که دیگر ایراد فوق وارد نباشد

با توضیحات شما دو بزرگوار به این نتیجه رسیدم که شاید می بایست از ابتدا می پرسیدم:
((چرا احکام فقهی وارد جزییات نمیشوند؟))

در واقع ما یک فقه عمومی داریم که در مقام بیان احکام پنج گانه برای موضوعات مختلف است اما صرفا بطور عام

از طرفی یک اخلاق داریم که اصولا منطقش بر رسیدن به درجات بالاتر انسانی است. لذا در مقام تعیین واجب و حرام نیست و نهایتا می تواند بگوید این مستحب است یا آن مکروه است (مستحب و مکروه اخلاقی)

با این تعاریف که امیدوارم صحیح گفته باشم ، حالا سوال من این است که اما در این میان یک خلاء احساس میشود. اینکه گاهی یک موضوع برای اشخاص به گونه ای رقم میخورد که متفاوت با شرایط عمومی آن موضوع است. در اینجا اخلاق که نمی تواند حکم شرعی صادر کند چون کارکردش چیز دیگری است. فقه هم که سکوت کرده ، پس تکلیف چیست؟

Reza-D;827236 نوشت:
((چرا احکام فقهی وارد جزییات نمیشوند؟))

در واقع ما یک فقه عمومی داریم که در مقام بیان احکام پنج گانه برای موضوعات مختلف است اما صرفا بطور عام

از طرفی یک اخلاق داریم که اصولا منطقش بر رسیدن به درجات بالاتر انسانی است. لذا در مقام تعیین واجب و حرام نیست و نهایتا می تواند بگوید این مستحب است یا آن مکروه است (مستحب و مکروه اخلاقی)

با این تعاریف که امیدوارم صحیح گفته باشم ، حالا سوال من این است که اما در این میان یک خلاء احساس میشود. اینکه گاهی یک موضوع برای اشخاص به گونه ای رقم میخورد که متفاوت با شرایط عمومی آن موضوع است. در اینجا اخلاق که نمی تواند حکم شرعی صادر کند چون کارکردش چیز دیگری است. فقه هم که سکوت کرده ، پس تکلیف چیست؟


سلام علیکم؛
بهتر است یک رایزنی هم با عزیزان انجمن فقه داشته باشید.

بسمه الکریم

حافظ;827254 نوشت:
سلام علیکم؛
بهتر است یک رایزنی هم با عزیزان انجمن فقه داشته باشید.

عرض سلام و ادب

و همینطور تشکر از سعۀ صدر و صبوری حضرتعالی در پاسخ به سؤالات و مطالعه مطالب همراهان

حقیر از استاد سجاد گرامی خواستم موضوع را بررسی بفرمایند و هنوز منتظر هستم،البته می دانم

ایشان در بخش مربوط به خودشان بسیار پر مشغله اند.

به نظر من درباره این مبحث اگر بیشتر توضیح داده بشه بهتره

موضوع قفل شده است