رابطه اراده خداوند با اراده بشر

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
رابطه اراده خداوند با اراده بشر



اراده و خواستن از ویژگی های انسان است، انسانی که خداوند او را از نعمت عقل بهره مند ساخته است و به او حق انتخاب داده است، انتخابی که می تواند تعیین کننده سرنوشت او باشد، سرنوشتی که محصول عملکرد و روش و منش اوست. در قرآن کریم هر جا سخنی از اراده انسان ها مطرح است این واقعیت ثابت می شود که هر انسانی دخالت مستقیم و آزادانه در تنظیم سرنوشت زندگی خود دارد. البته روشن است که اعتماد به خداوندی که خالق همه هستی است و مالک و صاحب اختیار دنیا و آخرت است در بردارنده و تأمین کننده سعادت دنیا و آخرت است. خداوندی که شنوا و بیناست، تضمین کننده سعادت راستین انسانی است که واقعاً اراده کرده است که خود را از سرنوشتی روشن و باشکوه برخوردار کند. به آیه 134 سوره نساء توجه کنید: « من کان یرید ثواب الدنیا فعند الله ثواب الدنیا و الاخرة و کان الله سمیعا بصیرا؛ کسانی که پاداش دنیوی بخواهند - و در قید نتایج معنوی و اخروی نباشند، در اشتباهند زیرا پاداش دنیا و آخرت نزد خداست و خداوند شنوای بیناست».

بعضی افراد که فقط آیاتی را می بینند که می گوید همه چیز به اراده خداست، خیال می کنند که قرآن کریم چون فرموده همه چیز به اراده خداست پس قائل به اسباب و مسببات و از آن جمله قائل به اختیار و اراده بشر نیست. مخصوصا اروپائیها اغلب اوقات که درباره اسلام اظهار نظر می کنند اسلام را العیاذ بالله یک دین جبری معرفی می کنند یعنی دینی که برای بشر هیچگونه اختیار و اراده ای قائل نیست. ولی واضح است که این، یک تهمت به قرآن است. قرآن به شکلی عموم مشیت الهی و عموم قضا و قدر را قائل است که هیچگونه منافاتی بین آن و اختیار و اراده بشر نیست.

از جمله آیاتی که مسئله اختیار و اراده بشر را به طور جدی مطرح فرموده است این آیه است که می گوید: « ذلک بما قدمت ایدیکم» نمی گوید این به موجب اعمال شماست، که بگوییم ما اختیار داشتیم یا نداشتیم. می گوید: «بما قدمت ایدیکم» به موجب کارهایی که به دست خودتان یعنی به اراده و اختیار خودتان بدون هیچ اجباری انجام دادید (آل عمران/182 و انفال/51). خدا شما را مختار و آزاد آفرید « فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر؛ هر که می خواهد یعنی به اختیار خودش ایمان آورد و هر که می خواهد کفر بورزد» (29 کهف). «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا؛ ما راه را به بشر نمودیم، این دیگر به خود او بستگی دارد که شاکر باشد یا کافر» (انسان/ 3).



هر عاملی را که در نظر بگیریم محکوم قانون علیت و مظهری از مظاهر آن است. عاملی که خود تجلی اراده حق و مظهر خواست او و آلت اجرای قضا و قدر او نباشد یا از حوزه قانون علیت خارج بوده باشد و در مقابل آن عرض اندام کند تصور ندارد پس تغییر و تبدیل سرنوشت به معنای قیام عاملی در نقطه مقابل قضا و قدر یا در جهت مخالف قانون علیت، محال و ممتنع است. برخی پنداشته اند که اگر نظام هستی و قرار گرفتن هر معلولی را در جای خود یک امر ضروری و قطعی بدانند نوعی محدودیت برای قدرت و اراده مطلقه باری تعالی قائل شده اند، غافل از اینکه سخن در این نیست که چیزی غیر از خود موجودات جهان در جهان هست که باید باشد و تخلف پذیر نیست و آن چیز همان نظام و ترتیب موجودات است، سخن در این است که ترتیب و نظام موجودات عین وجود آنهاست که از ناحیه ذات حق افاضه می شود، اراده حق است که به آنها نظام داده است ولی نه به این معنی که با یک اراده آنها را آفریده و با اراده ای دیگر به آنها نظام داده است تا فرض شود اگر اراده به نظام برداشته شود، اراده به اصل آفرینش آنها باقی بماند. چون وجود موجودات و مرتبه وجود آنها یکی است، اراده وجود آنها عین اراده نظام، و اراده نظام عین اراده وجود آنها است. از اینرو اراده باری تعالی به وجود هر شی ء، تنها از راه اراده وجود سبب آن چیز صورت می گیرد، و اراده وجود آن سبب، از راه اراده وجود سبب صورت می گیرد، و جز این، محال است. موجودات در نظام طولی منتهی می شوند به سببی که مستقیما اراده حق به او تعلق گرفته است، اراده حق وجود او را، عین اراده وجود همه اشیاء و همه نظامات است. « و ما امرنا الا واحده؛ و فرمان ما جز یک فرمان نیست» (قمر / 50 ).

گمنام;185418 نوشت:
از جمله آیاتی که مسئله اختیار و اراده بشر را به طور جدی مطرح فرموده است این آیه است که می گوید: « ذلک بما قدمت ایدیکم»

مسئله جبر و اختیار رو با این چند آیه نتونستم برای خودم حل کنم:

1- ما أصابَکَ من حَسَنَه فَمِنَ الله وَ ما أصابَکَ مِن سَیِّئَه فَمِن نَفسِک

2-قُل لَن یُصیبَنا إلّا ما کَتَبَ اللهُ لَنا

3- همون آیه ای که خودتون اشاره کردید

بالاخره آنچه که به ما مرسد یا بر سر ما میاد خدا برای ما نوشته که اینجوری بشه یا خودمون با اعمالمون باعثش یشیم یا ما فقط باعث اتفاقای بد میشیم و خوبهاش از طرف خداست؟؟!!:Gig:

اراده حق تعالی و آزادی انسان:
آیا می توان گفت که لازمه آزادی و اختیار انسان آن است که او هر راهی را انتخاب کند همان مراد خداست و دیگر کیفر و پاداش معنا ندارد و آیا وجود خواست الهی مبنی بر ایمان آوردن مردم با اعطای آزادی و اختیار به انسان منافات ندارد؟ برای پاسخ به این پرسشها و روشن شدن این مطلب که میان آزادی انسان و اراده حق تعالی مبنی بر ایمان آوردن و همچنین کیفر و پاداش الهی منافاتی وجود ندارد باید گفت که اراده حق تعالی در آیات و روایات به دو معنا وارد شده که از آن به اراده تکوینی و اراده تشریعی تعبیر شده است. اراده تکوینی خدا یعنی نوع خلقت خدا در اینجا نوع خلقت خدا و اینکه خداوند انسان را چگونه آفریده مطرح است. اراده تکوینی خداوند بر این قرار گرفته که انسان موجودی باشد دارای قوای مختلف مثل نفس- عقل- گرایشهای نفسانی- غریزی- فطری و معنوی و اینکه خودش آزادانه با محاسبه هایی که در نزد خود می کند یک راه را به نفع خود تشخیص دهد و انتخاب نماید. تا اینجا سخن از ایجاد است و بحث پاداش و کیفر نیست همچنان که اراده تکوینی خداوند در آفرینش حیوانات بر این قرار گرفته که آنان موجوداتی باشند تابع غرایز طبیعی محض و بدون قوه تعقل و توان انتخاب. پس اگر می گوییم اراده خدا بر آزادی و اختیار انسان است یعنی اینکه خداوند انسان را چنین آفریده و چنین قدرت و توانی به او داده است.

و اما در مرحله بعد اراده تشریعی است یعنی اینکه خداوند می خواهد انسان به گونه ای خاص باشد و کارهای مشخصی را انجام دهد بهمین جهت به چیزهایی امر می کند و از چیزهایی نهی می کند. در اینجا سخن از اراده تشریعی است. بلی در این مرحله خداوند جز ایمان- توحید - عمل صالح و اخلاق متعالی از انسان نمی خواهد و غیر آن را برای انسان نمی پسندد و به آنچه می خواهد امر کرده و از آنچه نمی پسندد نهی کرده است ولی این اراده تشریعی مبتنی بر اراده تکوینی است. یعنی اگر خداوند انسان را دارای توان انتخاب خوب و بد نیافریده بود و انسان به اراده تکوینی خدا توان کفر ورزیدن یا ایمان آوردن نداشت دیگر امر و نهی او معنا پیدا نمی کرد. پس اراده تکوینی خدا بر آزادی انسان و اراده تشریعی او بر حق پرستی و حق طلبی انسان است. پس چه انسان انجام دهد مطابق اراده تکوینی حق است و هیچ کس قدمی خارج از اراده تکوینی حق بر نمی دارد و در عین حال که تمام اعمال و رفتار انسان مطابق اراده تکوینی است او مختار می باشد و می تواند طبق اراده تشریعی خداوند حرکت کند و یا مخالفت نموده و بر خلاف اراده تشریعی حق عمل نماید و در هر صورت از دایره اراده تکوینی خارج نشده است. البته اگر مطابق اراده تشریعی حق عمل کرد رضایت خدا و پاداش شامل حال او خواهد شد. و اگر بر خلاف اراده تشریعی حق عمل کرد قهر - غضب و کیفر الهی شامل حال او می گردد پس اراده تکوینی خدا بر آزادی و اختیار انسان است و اراده تشریعی خدا بر ایمان و تقوای انسانهاست. هر کس آزادانه ایمان را بر گزیند مطابق اراده تکوینی و تشریعی حق عمل کرده و هر کس آزادانه راه کفر را بر گزیند مطابق اراده تکوینی و خلاف تشریعی عمل کرده است.

توسل به زور و آزادی انسان:
آیا توسل به زور شمشیر توسط هدایتگران با آزادی انسان منافات ندارد؟ و آیا توسل با شان هدایتگری آنان سازگار است؟ و مگر نه اینکه بسیاری از پیامبران و جانشینان آنان برای پیشبرد مقاصد خود به زور شمشیر متوسل شده اند؟ در جواب می گوییم- خداوند انسان را طوری آفریده و در خلقت و طبیعت او گرایشهایی به ودیعه نهاده که بخودی خود و بطور طبیعی و فطری طالب حق - حقیقت- فضائل و مکارم است و این نوع خلقت مربوط به یک گروه و یک زمان نیست بلکه همه انسانها بر چنین فطرتی خلق شده اند و چنین گرایشهایی دارند. پیام پیامبران هم چیزی جز گرایشهای فطری و طبیعی نیست. آنان انسانها را به شناخت خدا- اطاعت فرمان خدا- کسب فضائل و پیراستگی از رذائل دعوت می کنند که همان گرایشهای فطری خودشان هست. و بطور طبیعی انسانها اجابت کننده دعوت پیامبران هستند مگر اینکه موانعی آنها را باز دارد. بنابراین پیامبران در ابتدا برای انجام رسالت خود جز به تبلیغ و بیان به چیز دیگری احتیاج ندارند. اما از آن رو که همیشه در جوامع- افراد و گروهایی هستند که منافع خود را در جهل- خرافه پرستی و ضلالت انسانها می بینند و دعوت پیامبران قد علم کرده و مانع رسیدن پیام حیاتبخش آنان به انسانهای تشنه هدایت می گردند. اینان برای خاموش کردن چراغ فروزان رسالت به زور و حیله و.. . متوسل می شوند. پیامبران و پیروان آنان نیز چاره ای نمی بینند جز اینکه برای دفاع از خود و رفع این موانع دست به شمشیر ببرند. پس استفاده پیامبران از سلاح و زور فقط برای دفاع و رفع موانع است و هیچگاه برای دعوت ابتدایی نبوده است بلکه وظیفه پیامبران در ابتدا فقط بیان و تبلیغ است و هر گاه هوادارانی یافتند وظیفه دفاع و در مرحله بعد وظیفه رفع موانع را پیدا می کنند. و لذا استفاده از قوه قهریه- برای دفاع و رفع مانع در مراحل بعدی دعوت بوده است. توسل به زور در دعوت ابتدایی- در صورت امکان- فقط فقط تظاهر به ایمان را بار می آورد و تظاهر به ایمان خواست خدای تعالی نیست. خدای تعالی ایمان آگاهانه و آزادانه انسانها را خواهان است و چنین ایمانی با بیان و تبلیغ حاصل می شود و احتیاجی به زور و شمشیر ندارد.

قضا و قدر:
یکی دیگر از مسائلی که در بحث آزادی و اختیار انسان باید مطرح شود مساله قضا و قدر و بعبارتی سرنوشت است. این مساله بویژه با تفسیر عامیانه از آن سبب شده تا بسیاری گمان کنند که سرنوشت آنان از پیش تعیین شده و انسان توان تغییر آن را ندارد و انسان در برابر آن موجودی بی اراده بحساب می آید. اما حقیقت مطلب آن است که قضا و قدر با مفهوم فوق هرگز وجود خارجی نداشته و ظرف وجودی آن تنها و هم انسان است. برای توضیح مطلب و بیان شکل حقیقی بحث قضا و قدر لازم است به سه دیدگاه در باره حوادث که در جهان واقع می شود توجه کنیم:

1- آن که بگوییم حوادث با گذشته خود هیچ گونه ارتباطی ندارد - نه اصل وجود آنها مربوط به امور قبل از خودشان است و نه خصوصیات و شکل و اندازه و مختصات زمانی و مکانی را از امور قبلی شان گرفته اند. با این فرض دیگر سرنوشت معنا ندارد. علاوه آنکه این فرض مستلزم انکار اصل علیت و اعتقاد به گزاف و اتفاقی بودن حوادث است که قطعا امری باطل و غلط است.

2- آنکه تنها ذات حق را علت پدید آمدن حوادث بدانیم و نظام اسباب و مسببات را انکار کنیم. شهید مطهری در این باره می نویسد::: نظر دیگر برای هر حادثه علت قائل شویم ولی نظام اسباب و مسببات را و اینکه هر علتی معلول خاص را ایجاب می کند و هر معلولی از علت معین امکان صدور دارد منکر شویم و چنین پنداریم که در همه عالم و جهان هستی یک علت و یک فاعل بیشتر وجود ندارد و آن ذات حق است همه حوادث و موجودات مستقیما و بلا واسطه از او صادر می شوند اراده خدا به هر حادثه ای مستقیما و جدا گانه تعلق می گیرد چنین فرض کنیم که قضای الهی یعنی علم و اراده حق بوجود هر موجودی مستقل است از هر علم دیگر و قضای دیگر. در این صورت باید قبول کنیم که عاملی غیر از خدا وجود ندارد علم حق در ازل تعلق گرفته که فلان حادثه در فلان وقت وجود پیدا کند و قهرا آن حادثه در آن وقت وجود پیدا می کند و هیچ چیزی هم در وجود آن حادثه دخالت ندارد. افعال و اعمال بشر یکی از آن حوادث است. این افعال و اعمال را مستقیما و بلا واسطه قضا و قدر یعنی علم و اراده الهی بوجود می آورد و اما خود بشر و قوه و نیروی او دخالتی در کار ندارد اینها صرفا یک پرده ظاهری و یک نمایش پنداری هستند. این همان مفهوم جبر و سرنوشت جبری است و این همان اعتقادی است که اگر در فرد یا قومی پیدا شود زندگی آنها را تباه می کند. استاد شهید پس از بیان دیدگاه فوق آن را به دلیل مخالفت با نظام اسباب و مسببات و رابطه علی و معلولی بین حوادث که مورد تائید علوم طبیعی و مشاهدات حسی و تجربی و استدلالات عقلی است و از طرفی قران کریم نیز رابطه علی و معلولی بین حوادث را تایید می کند مردود می شمارد.

3- آن که اصل علیت عمومی و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث آن پذیرفته و معتقد است که هر حادثه ای ضرورت و قطعیت وجود خود را و همچنین شکل و خصوصیات زمانی و مکانی و.. . را از ناحیه علل پیشین خود کسب می کند و یک پیوند نا گسستنی میان گذشته و حال و آینده هر موجودی دارد. بنابراین نظر- سرنوشت هر موجودی بدست موجود دیگری است که علت او بوده و به او ضرورت و حتمیت داده است. اعتقاد به قضا و قدر یا سرنوشت به این معنا صحیح بوده و همه مذاهب الهی و غیر الهی در این موضوع هم عقیده اند. اما تفاوت از این ناحیه است که الهیون مجموع سلسله علل و معلول ها را فعل و مخلوق الهی می دانند که خداوند در عالم خلقت ایجاد کرده و مشیتش بر انجام امور از این طریق بوده است. علاوه آنکه همه حوادث با توجه به همین سلسله علل در علم الهی ثبت شده است. البته باید این نکته را مورد تاکید قرار داد که در سلسله علل نقش اراده انسانی در انجام امور نیز باید دقت قرار گیرد و باید توجه داشت که یکی از مهمترین علل افعال اراده انسانی است. بهمین جهت با اینکه همه افعال انسانی از سویی به خداوند متعال منتسب است که نظام علت و معلول را بر پا کرده است. اما از سوی دیگر بخود انسان منسوب بوده چون اراده او در همه افعال موثر است و از این رو او مسئول همه آنها خواهد بود.

با توجه به این دیدگاه که مورد تایید و تاکید منابع اسلامی است می توان تصویر صحیح از قضا و قدر در ذهن داشت و نه گرفتار اعتقاد به جبر شد و نه تعیین یا تغییر سرنوشت توسط انسان را منکر گردید. مساله تغییر سرنوشت نیز با توجه به نگرش فوق به قضا و قدر قابل حل است زیرا سرنوشت یعنی واقع شدن در سلسله علل و معلول حال اگر انسانی با اراده خویش - جایگاه خود را در این سلسله تغییر داد می تواند سرنوشت خویش را عوض نماید بعنوان مثال اگر بیماری که دچار سرنوشت خاصی شده است. مبادرت بخوردن دوا بکند سرنوشت خود را تغییر خواهد داد و اگر از خوردن دارو بپرهیزد سرنوشت دیگری را برای خود خواهد پذیرفت. همچنین اگر پزشک از این بیمار عیادت کرده و دو نسخه مخالف برای او نوشته باشند که یکی شفا دهنده و دیگری کشنده است دو سرنوشت در انتظار این بیمار خواهد بود که هیچ کدام حتمی نیست و بیمار با انتخاب خود یکی را حتمی می کند.

نقش عوامل مادی و معنوی در قضا و قدر:
سلسله علل و معلول و نظام اسباب و مسببات به اسباب و مسببات مادی منحصر نیست بلکه عوامل دیگری هم که آنها را عوامل روحی یا معنوی می نامیم همدوش عوامل مادی در کار اجل و روزی و سلامتی و سعادت و شقاوت انسان موثرند و به همین جهت نقش این امور در سرنوشت را نباید نا دیده انگاشت زیرا بسیاری از قضایا که ما گمان می کنیم بدون علت بوجود آمده و یا معلول تصادفند. بر اثر نقش آفرینی این عوامل معنوی است. از جمله این عوامل مساله دعا - صدقات- احسانها- توبه- نیکوکاری و.. . و نیز گناه و ظلم- بدکاری و نفرین و. .. است. امام صادق ع در مورد نقش گناهان و اعمال صالح در سر نوشت انسان می فرماید:« من یموت بالذنوب اکثر ممن یموت بالاجال و من یعیش بالاحسان اکثر ممن یعیش بالاعمار» ترجمه: کسانی که بواسطه گناهان می میرند بیشتر از کسانی هستند که به واسطه سر آمدن عمر می میرند! کسانی که به سبب نیک. کاری عمر طولانی می کنند بیشتر از کسانی هستند که با عمر طبیعی خود زندگی می کنند!( بحار الانوار ج۵ص۱۴۰).

استاد مطهری می فرماید: مساله قضا و قدر، از مسایلی است كه در برابر آزادی انسان مطرح می شود اگر چه پاسخ آن بیش از هزار سال است كه داده شده و ثابت شده كه این دو امر (آزادی و قضا و قدر الهی) با یكدیگر هیچ منافاتی ندارند. اساساً انسان به دلیل آنكه تحفه ای الهی است می تواند آزادی داشته باشد والا اگر انسان همین اندام باشد و فقط در وجود طبیعی خلاصه شده باشد و اراده اش زاییده همین حركات جبری اتمها و غیره باشد پس آدمی فقط می تواند بر اساس جبر طبیعت عمل نماید و اساساً اراده هیچ مفهومی نخواهد داشت. «پس چون خدا هست و نیروی ماورایی وجود دارد آدمی می تواند اراده خارج از طبیعت داشته باشد. »

«ساتر» می گوید: «انسان یك اراده آزاد است. » ما می پرسیم: «خود اراده از كجا پیدا شده؟»اگر فكر و اراده انسان خاصیت های جبری طبیعت و ماده باشد، پس آزادی یعنی چه؟ این سخن را كسی می تواند بگوید كه برای انسان، قدرتی، فوق طبیعت تأمل است، یعنی انسان را مقهور طبیعت نمی داند، قاهر بر طبیعت می داند و طبیعت را اصل و در كنارش روح را فرع نمی داند بلكه دو نیرو قائل است:«طبیعت و ماوراء طبیعت در انسان» و انسان به حكم آنكه فیضی است ماوراء طبیعی پس می تواند بر طبیعت خودش مسلط شود و تصمیمش عین حركات اتمها نباشد، می تواند طبیعت را تغییر دهد و بر طبیعت غلبه كند پس: «انسان هیچ خودی ندارد، غیر از آزادی! انسان خودش وجود خود را می سازد، خودش وجود خود را انتخاب می كند، یعنی انسان مانند اشیاء طبیعی نیست، همه آنچه در طبیعت موجود است همان چیزی است كه خلق شده، بجز انسان كه همان چیزی است كه بخواهد باشد و این بدان معنا نیست كه انسان فاقد سرشت و فطرت طبیعت است بلكه این به آن معناست كه اساساً سرشت انسان، چنین است. انسان خودی است كه چنین اقتضایی دارد پس سرشت انسان بر اساس اراده است نه بر اساس جبر و این چیزی جز یك نیروی ماورایی و الهی نیست.

آزادى و اراده انسان
قلمرو آزادی ازسوی تقدیر وقضای الهی محدود نشده است انتخابهای او منسوب به خودش می باشد، البته ازجهت طبیعی اراده انسان تحت تاثیرعواملی است وبه جهت تشریعی نیزقلمروآزادی اومحدوداست به رعایت آزادیهای دیگران ورعایت مصالح واقعی خود فرد. بدیهی است که انسان در عین آزادی برای ساختن اندامهای روانی خویش و تبدیل محیط طبیعی به صورت مطلوب خود و ساختن آینده خویش آن چنانکه خود می خواهد، محدودیتهای فراوانی دارد و آزادی اش آزادی نسبی است، یعنی آزادی در داخل یک دایره محدود است، در داخل همین دایره محدود است که هم می تواند آینده سعادت بخش برای خود انتخاب کند و هم آینده شقاوت آلو. معمولا خیال می کنند عامل اساسی محدودیت انسان قضا و قدر الهی است، اما بر عکس، قضا و قدر الهی امری قطعی و مسلم است، ولی عامل محدود کردن انسان نیست.

قضای الهی عبارت است از حکم قطعی الهی درباره جریانات و حوادث، و قدر الهی عبارت است از اندازه گیری پدیده ها و حوادث. از نظر علوم الهی مسلم است که قضای الهی به هیچ حادثه ای مستقیما و بلا واسطه تعلق نمی گیرد، بلکه هر حادثه را تنها و تنها از راه علل و اسباب خودش ایجاب می کند. قضای الهی ایجاب می کند که نظام جهان نظام اسباب و مسببات باشد. انسان هر اندازه آزادی از ناحیه عقل و اراده دارد و هر اندازه محدودیت که از ناحیه عوامل موروثی و محیطی و تاریخی دارد، به حکم قضای الهی و نظام قطعی سببی و مسببی جهان است. بنابراین خود قضای الهی یک عامل برای محدودیت انسان به شمار نمی رود. محدودیتی که به حکم قضای الهی نصیب انسان شده است همان محدودیت ناشی از شرایط موروثی و شرایط محیطی و شرایط تاریخی است نه محدودیت دیگر، همچنانکه آزادی ای هم که نصیب انسان شده به حکم قضای الهی است ولی به این صورت که قضای الهی ایجاب کرده انسان موجودی صاحب عقل و اراده باشد و در دایره محدود شرایط طبیعی و اجتماعی بتواند خود را به مقیاس و سیعی از قید تسلیم به آن شرایط آزاد سازد و سرنوشت و آینده خویش را در دست گیرد .

فاطمه بانو;185529 نوشت:
مسئله جبر و اختیار رو با این چند آیه نتونستم برای خودم حل کنم: 1- ما أصابَکَ من حَسَنَه فَمِنَ الله وَ ما أصابَکَ مِن سَیِّئَه فَمِن نَفسِک 2-قُل لَن یُصیبَنا إلّا ما کَتَبَ اللهُ لَنا 3- همون آیه ای که خودتون اشاره کردید بالاخره آنچه که به ما مرسد یا بر سر ما میاد خدا برای ما نوشته که اینجوری بشه یا خودمون با اعمالمون باعثش یشیم یا ما فقط باعث اتفاقای بد میشیم و خوبهاش از طرف خداست

أَيْنَمَا تَكُونُواْ يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُّشَيَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُواْ هَـذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُواْ هَـذِهِ مِنْ عِندِكَ قُلْ كُلًّ مِّنْ عِندِ اللّهِ فَمَا لِهَـؤُلاء الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا -مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا(نساء ،آيه 78 و79)


مطالعه اين دو آيه كه در قرآن پشت سر هم قرار گرفته است سوالى را در ذهن ترسيم مى كند كه چرا در آيه اول ، همه نيكيها و بديها (حسنات و سيئات ) به خدا نسبت داده شده ، در حالى كه آيه دوم فقط نيكيها را به خدا نسبت مى دهد و بديها و سيئات را به مردم ؟!

قطعا در اينجا نكته اى نهفته است و گرنه چگونه ممكن است دو آيه پشت سر همديگر اختلاف به اين روشنى داشته باشد؟

با مطالعه و دقت در مضمون دو آيه به چند نكته برخورد مى كنيم كه هر كدام مى تواند پاسخ جداگانه اى به اين سوال بوده باشد:


1 - در آيه اول تمام حسنات و سيئات به خداوند نسبت داده شده است به خاطر آن است كه تمام منابع قدرت حتى قدرتهائى كه از آن سوء استفاده مى شود، از ناحيه خدا است و سرچشمه قسمتهاى سازنده و مثبت او است ، و اگر در آيه دوم سيئات به مردم نسبت داده شده است اشاره به همان جنبه هاى منفى قضيه و سوء استفاده از مواهب و قدرتهاى خدادادى است ، و اين درست به آن مى ماند كه پدرى سرمايه اى به فرزند خود براى ساختن خانه خوبى بدهد، ولى او آن را در راه مواد مخدر و فساد و تبهكارى و يا دائر كردن خانه و مركز فساد به كار اندازد، شكى نيست كه او از نظر اصل سرمايه مديون پدر است ولى از نظر سوء استفاده ، مستند به خود او است .


2 - ممكن است آيه شريفه اشاره به مسئله ((الامر بين الامرين )) بوده باشد كه در بحث جبر و تفويض به آن اشاره شده است و خلاصه آن اين است كه همه حوادث جهان حتى اعمال و افعال ما خواه حسنه باشد يا سيئه ، خوب باشد يا بد از يك نظر مربوط به خدا است زيرا او است كه به ما قدرت داده و اختيار و آزادى اراده بخشيده است ، بنابراين آنچه ما اختيار مى كنيم و با آزادى اراده انتخاب مى نمائيم بر خلاف خواست خدا نيست ، ولى در عين حال اعمال ما به ما نسبت دارد و از وجود ما سرچشمه مى گيرد زيرا عامل تعيين كننده عمل ، اراده و اختيار ما است ، و به همين دليل ما در برابر اعمالمان مسئوليم ، و استناد اعمال ما به خدا آنچنان كه اشاره شد از ما سلب مسئوليت نمى كند و موجب عقيده جبر نيست .

بنابراين آنجا كه مى فرمايد: حسنات و سيئات از خدا است ، اشاره مى كند به همان فاعليت خداوند نسبت به همه چيز، و آنجا كه مى فرمايد : سيئات از شما است ، اشاره به فاعليت ما و مسئله اراده و اختيار ما مى كند و در واقع مجموع دو آيه ، مسئله ((امر بين الامرين )) را ثابت مى كند (دقت كنيد).


3 - تفسير ديگرى كه براى اين دو آيه وجود دارد و در اخبار اهلبيت (عليهم السلام ) نيز به آن اشاره شده است اين است كه : منظور از سيئات ، كيفرهاى اعمال و مجازات و عقوبات معاصى است ، شكى نيست كه اين كيفرها از ناحيه خداوند است ، ولى چون نتيجه اعمال و افعال بندگان مى باشد از اين جهت گاهى به بندگان نسبت داده ميشود و گاهى به خداوند، و هر دو صحيح است ، مثلا صحيح است گفته شود قاضى دست دزد را قطع مى كند، و نيز صحيح است كه گفته شود اين خود دزد است كه دست خود را قطع مى نمايد!.

برگرفته از تفسير نمونه ، ذيل آيات 78 و 79 سوره نساء)

چگونه دواراده برای خدا قایل شدهاید کدام ایات دلالت براین دواراده میکند مطابق عبارت فوق اراده تکوینی بر امری واراده تشریعی برخلاف ان اقتضا میکندکدام اراده بردیگری غلبه دارد نهایتا وقتی این دواراده بر خلاف هم باشند یکی ازاین دو بایدتحقق یابد باید درانچه میگوییم دقت کنیم امرخداوند واحد است امرواحد اراده ای واحدرا اقتضا میکند

اینکه فرموده اید اراده تکوینی خدا براینست که انسان موجودی مختار باشد انتخابش باراده خودش باشد ایا این اراده باین تعلق گرفته که انسان مختار چه کاریرا انجام دهد یانه ازاینجا ببعد خداوند بیتفاوت است جواب واضح است اراده تکوینی خداوند نمیتوانددر موضع بیتفاوتی باشد وازاعمال وسرنوشت انسان کنارگیری کند چون چنین فرضی بدین معنیست که خدا نسبت به اعمال بندگانش بی اراده است پس اراده تکوینی خدا براینست که انسان مختاراست و همانطورکه درعلم خدا تمام اعمال انسان مشخص شده اراده خداهم برتمام اعمالش تعلق گرفته که آن کارها رادردنیا بمیل واختیار خودانجام دهد وانچه که بنام اراده تشریعی نامیده ایداراده نیست یاامر ونهی است یاانذارواخباروتعلیم .مانند اینکه گفته شودهرکه فلان کار راانجام دهد به فلان نتیجه مشخص میرسد واینجا خدااراده نکرده که فلان شخص یاگروه عملی را انجا.م بدهد یا نه

[=B Nazanin]سوال: آیا آفرینش فقط به همین کهکشانها و آسمان و زمین و جهنم و بهشت است و آیا چون خالق است باید بیافریند. چرا انسان ضعیف و ناقص آفریده شده است[=B Nazanin].
[=B Nazanin]پاسخ : دوست عزیز انسان را خداوند کامل و بدون نیاز و نقص خلق کرده است در ذات خداوند آفرینش هیچ موجودی را با کوچکترین نقص یا سعی خطایی نیافریده و نمی آفریند و آفرینش خداوند به این کهکشان ها و دنیای بی نهایت محدود نشده است و این آفرینش و کهکشانها و آسمان و زمین و جهنم و بهشت و فقط درپاسخ به دعای اهل عالم ذر بود و فقط برای پاسخ به آنها آفریده شده است و بعد آزمون فقط بهشت مانداگار خواهد و جهنم هم ماندگار نیست چون در ذات خداوند عذاب و اذیت وجود ندارد و ازل و ابد عوالم از درک انسان خارج است خداوند آفریده و می آفریند و اینکه او چون خالق است و می آفریند است و این سخن سخیف و گناه است اما بسیاری آن را بکار می برند بدون اینکه بر بدانند این یک گناه و سخن اشتباه است و از روی سطحی نگری و ضعف شدید در شناخت خداوند است. لیکن برخی عالم بی عمل یا سطحی نگران با توجیه ها و سخنها و نوشتار نادرست؛ و از طرفی انسان خود با فراموش نمودن هدفی که در آمدن به این عالم و انجام تعهدی که باخدا داشته خود را پر عیب و نقص و عالم را بی خود می داند. دوست عزیز خداوند انسان را مانند تمام مخلوقات نادیده و ناشناخته و عوالم و دنیاهای نادیده و ناشناخته دیگر که از درک انسانها و مخلوقات، خارج است؛ کامل و بدون نقص آفرید و هر چه نیاز او بوده در اختیار انسان قرار داده و بسیار بیشتر از نیاز و احتیاج انسان در اختیارش قرار داده است.
[=B Nazanin]سوال : انسان قبل از آمدن به این عالم کجا بوده است و چگونه می زیسته و چه می کرده است؟
[=B Nazanin]پاسخ : عالم ذر عالمی است از عوالم نامحدود خداوند که در حد و مرز و زمان و مکان نمی گنجد از ازل بوده و ابد خواهد بود و در عالم ذر نامحدود از مخلوقات متعدد و گوناگون وجود دارند و در ناز و نعمت و لذات زندگی نموده به عبادت و درک خدا مشغول بودند و در این بین فرزندان آدم نیز مثل نامحدود آفریدهای دیگر خداوند در عالم ذر به عبادت و درک خدا مشغولند و هیچ نقص و عیب و مشکلی نداشته و حیاتی ازلی و ابدی و زیبا و خوب و با انواع لذتها و خوشی دارند و به عبادت و تقرب خداوند مشغولند و در عبادت خداوند از هم سبقت می گیرند در این بین یکی از فرزندان آدم بنام محمد (ص) و خاندانش در عبادت و بندگی خداوند بحدی از کمال و تقرب رسید که برکت وجود بنام محمد (ص) و خاندانش عالم ذر را برکت فرا گرفت و مراتب عالم ذر در درگاه خداوند افزون شد و موجودات و مخلوقات و ملایکی که در عالم ذر بود اطاعت و احترام به آدم و خاندانش نمودند که چنین فرزندی را پرورانده و کرسی سروری و بزرگی عالم ذر را به او دادند. همه ملایک و موجودات و مخلوقات دیگر درعالم ذر بر آدم احترام تکریم نموده اند و در این بین شیطان و فرزندانش از خداوند خواستند که خود به عین الیقین در سروری و بزرگی آدم و فرزندانش برسند پس خداوند از آنجا که عدالت و رحمت در ذات اوست شیطان را از روی رحمت و رفعت فرصت داد تا خود بیازمایید و به عین الیقین برسد و این نکته که خداوند چون شیطان اطاعت فرمان ننمود و خداوند بر او خشم گرفت و را راند و از شیطان ناراحت و خشمگین و غضبناک شد و خواست انتقام بگیرد او را عذاب دهد نیز سخن نادرست و ناصحیح است که از برداشت ها و تفاسیر نادرست از کلام وحی گرفته شده است چرا که خشم و غضب و انتقام و عذاب از صفات مخلوق و موجودات ضعیف است نه قدرت مطلق و قهار؛ و خداوند جز رحمت و رفعت و مهربانی بر مخلوقاتش عرضه نمی کند و نسبت دادن صفاتی که مختص موجودات و مخلوقات و چون خشم و غضب و عذاب و اذیت بر خداوند قدرت قهار گناه کبیره است و متاسفانه این برداشت و تفسیری بسیار اشتباه از جریان شیطان است که در اکثر کتب و نوشتار و گفتارها دیده و شنیده می شود. و موجب انحراف و سردرگمی و گمراهی بسیاری می شود. و این اشتباهی بزرگ و محض است که بسیاری عنوان می کنند.
[=B Nazanin]پاسخ سوال: چرا انسان به این دنیا آمده و هدف از آمدنش چه بوده است آیا بالاجبار آمده و خداوند خواسته به این عالم بیاید یا خود انسان؟
[=B Nazanin]پاسخ : مقام و مرتبه و تقرب محمد (ص) و خاندانش به اندازه ای بود که عالم ذر از وجودش پر شده بود و چنان شد که تمام مخلوقات نامحدود عالم ذر از خداوند خواستند تا آنها را هم به مقام مرتبه محمد (ص) خاندانش برسند و از خداوند درخواست نمودند آنان را در آزمونی قرار دهد تا بندگی خود را به اثباب رسانند و خداوند از روی رفعت و رحمت به این خواست و دعای اهل عالم ذر و بخصوص فرزندان آدم پاسخ مثبت داد و در زمانی برابر شش شب و روز؛ عالم فعلی و یعنی کهکشانها و منظومه شمسی و زمین و جهنم و بهشت را آفرید و روز هفتم را تمام مخلوقات عالم ذر به دیدن محل آزمون رهنمود نموده و تمام مخلوقات عالم ذر از جزییات آفرینش اعم از کهکشاشانها و زمین و آسمان و جهنم و بهشت و هرچه در آن بود با جزیی ترین ها را دیده و درک نمودند سه نکته مهم : یکی اینکه تمام مخلوقات عالم ذر این آفرینش را درک کرده اند درک کردن با دیدن و شیندن و لمس کردن غیر قابل مقایسه است درک یعنی شدن خود آن چیز؛ و با تمام ذرات آن را حس کردن درک بمعنی این است که هرگز از ذهن و جان و خاطر و حس بدر نمی رود. نکته دوم اینکه بنا بر همین اساس است که انسانها بیاد آن روز جمعه را دید و باز و گردش در طبیعت خدا می روند که این کار پسندیده ایست. اما برخی کتب و گفتارها نوشته اند خدا شش روز زمین آسمان را آفرید و روز هفتم استراحت نمود که این نیز یکی از خرافات و دورغ و گناهان است و نکته سوم اینکه در بسیاری روایات و احادیث است که آفرینش عالم و از کهکشانها و زمین و آسمان و جهنم و بهشت از برکت وجود محمد(ص) و خاندانشان است احادیث کاملا درست و صحیح است و این آفرینش از برکت وجود محمد (ص) و خاندانش است؛ نکته چهارم اینکه انسنها و سایر مخلوقات با اختیار تام و به درخواست خود و درک و معرفت از هدفی مشخص و روشن پا به این عالم نهاده اند.

[=B Nazanin]سوال: آیا ما انسانها خود تقدیر و سرنوشت خود را تعیین نموده ایم ؟ اختیار به چه معنی است وقتی هیچ چیز در اختیار ما نیست ؟ آیا جهنم و بهشت پایان کار است و آیا جهنم و بهشت ماندگار اند و آیا این کهکشانها محو می شوند یا همواره خواهند بود؟
[=B Nazanin]پاسخ : سپس خداوند از روی رحمت و رفعت، فرزندان آدم و سایر مخلوقات در عالم ذر را اختیار داد که هر که می خواهد مقام و مرتبه محمد(ص) و خاندانش را بیابد با اختیار تام در آفرینش جدید رود و میزان بندگی و حقانیت خود را بیازماید و هر که از این همه آرزوها و آمال و ثروت و مقام و هر آنچه در زمین و عالم آفرینش بهره ببرد و خود را بیازماید هر آنکس که در زمین همچنان یاد خدا بود و چشم از آرزو ها و شهوات و امیال و منصب و هر چیز وسوس کننده در زمین چشم پوشیده پاداش بهشت برین و خطا کاران اینجا فضای کافی برای درج تمام مطلب وجود ندارد پاسخ کامل با منابع معتبر را می توانید در این آدرس ها مشاهده کنید توصیه می کنم حتما بخوانید بسیار کامل و جامع است
http://k105h5.iranblog.com
http://kh105b5.loxblog.com /
http://kh105b5.blogsky.com /

پرسش:

مسئله جبر و اختیار رو با این چند آیه نتونستم برای خودم حل کنم: 1- ما أصابَکَ من حَسَنَه فَمِنَ الله وَ ما أصابَکَ مِن سَیِّئَه فَمِن نَفسِک 2-قُل لَن یُصیبَنا إلّا ما کَتَبَ اللهُ لَنا 3- همون آیه ای که خودتون اشاره کردید بالاخره آنچه که به ما مرسد یا بر سر ما میاد خدا برای ما نوشته که اینجوری بشه یا خودمون با اعمالمون باعثش یشیم یا ما فقط باعث اتفاقای بد میشیم و خوبهاش از طرف خداست

پاسخ:


أَيْنَمَا تَكُونُواْ يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُّشَيَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُواْ هَـذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُواْ هَـذِهِ مِنْ عِندِكَ قُلْ كُلًّ مِّنْ عِندِ اللّهِ فَمَا لِهَـؤُلاء الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا -مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا[1]

هر جا که باشيد ولو در حصارهای سخت استوار ، مرگ شما را در می يابد، واگر خيری به آنها رسد می گويند که از جانب خدا بود و اگر شری به آنها رسد می گويند که از جانب تو بود بگو : همه از جانب خداست چه بر سر اين قوم آمده است که هيچ سخنی را نمی فهمند ?

هر چه که به تو رسد از جانب خداست و هر شری که به تو رسد از جانب خود تو است تو را به رسالت به سوی مردم فرستاديم و خدا به شهادت کافی است

حسنات كه عبارت است از امورى كه انسان به حسب طبع خود آن را حسن و محبوب مى‏داند، از قبيل: عافيت و نعمت و امنيت و آسايش همه از ناحيه خداى سبحان است، و سيئات كه عبارت شد از امورى كه انسان از آن تنفر دارد از قبيل: مرض و ذلت و فقر و مسكنت و فتنه و ناامنى، همه و همه منشاش خود انسان‏ها هستند نه خداى سبحان، و بنا بر اين آيه شريفه قريب المضمون به آيه زير است كه مى‏فرمايد:" ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ"[2] و اين معنا كه حسنات مستند به خداى تعالى و سيئات مستند به خلق باشد، منافات ندارد كه از يك نظر كلى هر دو قسم مستند به خداى تعالى باشد[3]

مطالعه اين دو آيه كه در قرآن پشت سر هم قرار گرفته است سوالى را در ذهن ترسيم مى كند كه چرا در آيه اول ، همه نيكيها و بديها (حسنات و سيئات ) به خدا نسبت داده شده ، در حالى كه آيه دوم فقط نيكيها را به خدا نسبت مى دهد و بديها و سيئات را به مردم ؟!
قطعا در اينجا نكته اى نهفته است و گرنه چگونه ممكن است دو آيه پشت سر همديگر اختلاف به اين روشنى داشته باشد؟

با مطالعه و دقت در مضمون دو آيه به چند نكته برخورد مى كنيم كه هر كدام مى تواند پاسخ جداگانه اى به اين سوال بوده باشد:

1 - در آيه اول تمام حسنات و سيئات به خداوند نسبت داده شده است به خاطر آن است كه تمام منابع قدرت حتى قدرتهائى كه از آن سوء استفاده مى شود، از ناحيه خدا است و سرچشمه قسمتهاى سازنده و مثبت او است ، و اگر در آيه دوم سيئات به مردم نسبت داده شده است اشاره به همان جنبه هاى منفى قضيه و سوء استفاده از مواهب و قدرتهاى خدادادى است ، و اين درست به آن مى ماند كه پدرى سرمايه اى به فرزند خود براى ساختن خانه خوبى بدهد، ولى او آن را در راه مواد مخدر و فساد و تبهكارى و يا دائر كردن خانه و مركز فساد به كار اندازد، شكى نيست كه او از نظر اصل سرمايه مديون پدر است ولى از نظر سوء استفاده ، مستند به خود او است .

2 - ممكن است آيه شريفه اشاره به مسئله ((الامر بين الامرين )) بوده باشد كه در بحث جبر و تفويض به آن اشاره شده است و خلاصه آن اين است كه همه حوادث جهان حتى اعمال و افعال ما خواه حسنه باشد يا سيئه ، خوب باشد يا بد از يك نظر مربوط به خدا است زيرا او است كه به ما قدرت داده و اختيار و آزادى اراده بخشيده است ، بنابراين آنچه ما اختيار مى كنيم و با آزادى اراده انتخاب مى نمائيم بر خلاف خواست خدا نيست ، ولى در عين حال اعمال ما به ما نسبت دارد و از وجود ما سرچشمه مى گيرد زيرا عامل تعيين كننده عمل ، اراده و اختيار ما است ، و به همين دليل ما در برابر اعمالمان مسئوليم ، و استناد اعمال ما به خدا آنچنان كه اشاره شد از ما سلب مسئوليت نمى كند و موجب عقيده جبر نيست .
بنابراين آنجا كه مى فرمايد: حسنات و سيئات از خدا است ، اشاره مى كند به همان فاعليت خداوند نسبت به همه چيز، و آنجا كه مى فرمايد : سيئات از شما است ، اشاره به فاعليت ما و مسئله اراده و اختيار ما مى كند و در واقع مجموع دو آيه ، مسئله ((امر بين الامرين )) را ثابت مى كند (دقت كنيد).

3 - تفسير ديگرى كه براى اين دو آيه وجود دارد و در اخبار اهلبيت (عليهم السلام ) نيز به آن اشاره شده است اين است كه : منظور از سيئات ، كيفرهاى اعمال و مجازات و عقوبات معاصى است ، شكى نيست كه اين كيفرها از ناحيه خداوند است ، ولى چون نتيجه اعمال و افعال بندگان مى باشد از اين جهت گاهى به بندگان نسبت داده ميشود و گاهى به خداوند، و هر دو صحيح است ، مثلا صحيح است گفته شود قاضى دست دزد را قطع مى كند، و نيز صحيح است كه گفته شود اين خود دزد است كه دست خود را قطع مى نمايد!.


[1] نساء ،آيه 78 و79


[2] و اين بدان جهت است كه خداى تعالى نعمتى را كه بر مردمى ارزانى داشته تغيير نمى‏دهد تا آنكه آن مردم، خود تغيير دهند و خدا شنواى دانا است." سوره انفال، آيه 53"

[3] ترجمه تفسير الميزان، ج‏5، ص: 9 ، نويسنده: علامه طباطبايى- سيد محمد باقر موسوى همدانى‏، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى‏ ، مكان چاپ: قم‏ ، سال چاپ: 1374 ش‏ ، نوبت چاپ: پنجم‏

[4] برگرفته از تفسير نمونه ، ذيل آيات 78 و 79 سوره نساء


موضوع قفل شده است