ذوالقرنین کیست ؟!

تب‌های اولیه

111 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

11

آنكس كه بداند و بداند كه بداند
اسب خرد از گنبد گيتي بجهاند

آنكس كه نداند و بداند كه نداند
لنگان خرك خويش به مقصد برساند

آنكس كه نداند و نداند كه نداند
در جهل مركب ابد و دهر بماند

ما، آزموده ایم در این شهر بخت خویش


باید برون کشید از این ورطه رخت خویش

abcdefg;121320 نوشت:
سلام و عرض ادب:gol::gol:

مقاله زیر بی ارتباط با تاپیک و جریان فکری جناب شهاب نیست. حالا که تاپیک مجددا جون گرفته مطرح کردنش خالی از لطف نیست!!!
در این مقاله عنوان شده که بنای تخت جمشید یک بنای عیلامی بوده و هرگز به بهره برداری نرسیده و ادعای حضورهخامنشیان در آن به مدت 200 سال دروغی بوده که یهودیان به تاریخ ما وارد کرده اند!!
از جنابmmj عزیز که دستی بر آتش تاریخ دارند ، جناب شهاب و دیگر دوستان درخواست دارم در مورد مطالب این مقاله نظر خود و کارشناسان را اعلام کنند.

با تشکر


با سلام و احترام

اين موضوعاتي كه مطرح شده بسيار گسترده است و
نمي توان تنگ نظرانه گفت كه همه آنها درست يا نادرست است ...

اين نوشته برگرفته از مقالات و كتاب و مستند ناصر پورپيرار است
بدون كم و كاست...
بهتر است بگوييم هم ادعاهاي درست در خود دارد و هم نادرست ...
به عقيده من بدليل بزرگنمايي نوشته هاي نادرست آن بيش از نوشته هاي
درست انست ...

اگر بحثهاي عمده ي آنرا بخواهيم بررسي كنيم
اول :
بايد گفت كه سخن از عيلامي بودن بناي تخت جمشيد
يك سخن خردپذير نيست ، لااقل بايد بگويم اين موضوع
براي من اثبات نشده است ...
بعنوان مثال درباره گورها بايد گفت
اين گورها را مي توان به خود هخامنشيان نيز منتسب كرد
چنانچه در برخي كتب دانشمندان هم آمده ...

دوم اينكه نيمه كاري بودن تخت جمشيد يك بحث كاملا
اثبات شده است ، كسي هم مخالف آن نيست ، فقط
در درصد اتمام آن اغلب اختلاف دارند كه در اين مقاله
درصد بالايي را در نظر گرفته است ...

سوم اينكه گفته شده تخت جمشيد هويتي بابلي دارد ...
در حالي كه تخت جمشيد يادگار مردم بومي ايران و خاورميانه است
و يك بناي تركيبي است و طبيعتا از هنر بابلي به بهترين نحو سود برده
و مردم ايران و بين النهرين نيز از گذشته ارتباطهاي زيادي داشته اند و
اين ربطي به ظهور هخامنشيان نداشته ...

چهارم و مهمترين نكته اينكه ، عده اي با نقد ديگران سعي مي كنند
براي خود وجهه علمي بتراشتند ...
اينكه ما برويم از دانشمندان خرده بگيريم ،
الزاما سواد ما را نشان نمي دهد
اينكه برويم هر منتقدي را تخريب كنيم ،
الزاما ما را موجه و منطقي و خردمند نميسازد ...

korosh_ra1400;121334 نوشت:
تنديس رو تو ايران پيدا كردن بالاش با خط ميخي نوشته بوده من كوروش هخامنشي هستم .
آقا ميگه اين يه بت مصري.خدايا پناه ميبرم از اين جماعت نفهم به تو

korosh_ra1400;121335 نوشت:
آنكس كه بداند و بداند كه بداند
اسب خرد از گنبد گيتي بجهاند

آنكس كه نداند و بداند كه نداند
لنگان خرك خويش به مقصد برساند

آنكس كه نداند و نداند كه نداند
در جهل مركب ابد و دهر بماند

دوست گرامي

بجاي شعر نوشتن و توهين مي توانيد موضوع را بررسي كنيد ...

اين موضوع بت مصري+بابلي كاملا اثبات شده است و
اين سخن "نو"يي نيست ...


كجاي اين مجسمه نوشته كه مربوط به كوروش است ؟!!

دكتر سيد حسين صفوي در مورد اين مجسمه به صراحت مينويسد :
[INDENT]اين مجسمه ... ابدا متعلق به كوروش نيست و اكثر دانشمندان برآنند كه اين پيكر نه متعلق به كوروش اول و نه متعلق به كوروش دوم كوچك برادر اردشير دوم بلكه خواسته اند ملكي را بنمايانند كه در حال پرواز است و دست خود را براي رد كردن ارواح شرير بلند كرده است حال مسئله اين است كه چگونه و چه كسي يك مجسمه بياسم و رسمي چنين را «كوروش» نامگذاري كرده و آنرا «ذوالقرنين» دانسته است. اينجاست كه جعل و جعليات به اوج خود ميرسد و ميگويند نه امروز بلكه روزگاري بر روي اين مجسمه كتيبهاي با دو سطر خط پارسي باستان و يك سطر خط بابلي و يك سطر خط عيلاي بوده كه روي آن نوشته شده بود «من كوروش، پادشاه هخامنشي»!!
[/INDENT]دكتر بهاءالدين پازارگاد استاد دانشگاه در كتاب وزين خود «تاريخ فلسفه و مذاهب جهان» كتاب دوم آيين زرتشت و ساير مذاهب ايران باستان در مورد همين نقش به اصطلاح كوروش و كتيبه به اصطلاح روزگاري موجود در روي آن به صراحت مينويسد :
[INDENT] « من شخصا مدت يك هفته اين سنگ را در محل خود بررسي نمودم و به اين نتيجه رسيدم كه امكان نداشته است كه كتيبهاي بالاي اين سنگ (مجسمه كوروش) وجود داشته باشد.
به نظر من اين طور رسيد كه يكي از مسافران انگليسي در قرن هيجدهم اين محل را بازديد كرده است و كتيبهاي را كه هنوز روي يكي ازجرزهاي سنگي در اين محل به خط ميخي موجود است در كتابي كه منتشر نموده نقاشي كرده است و شخصا فرشته بالداري كه روي جرز(ستون) ديگري بوده رسم نموده است. دانشمند ديگري كه هيچ وقت به ايران مسافرت نكرده و «دوبوا» نام دارد و فرانسوي است كه كتاب آن نويسنده انگليسي را خوانده و معلوم نيست به چه علت در كتاب خود آن كتيبه را بالاي آن فرشته بالدار قرار داده است بعدا ديگران كتاب «دوبوا» را خواندهاند و وقتي به پاسارگاد آمدهاند ديدهاند آن كتيبه بالاي آن فرشته (مجسمه كوروش) نيست».
تاريخ فلسفه ومذاهب جهان. كتاب دوم آيين زرتشت و ساير مذاهب ايران باستان، دكتر بهاالدين پازارگاد، چاپ اول، 1347، به نقل از اسكندر و ادبيات ايران، ص 292

[/INDENT]



در تحقيقات جديد عوض نوشتن نام كوروش در زير آن مجسمه كذايي دانشمندان فعلي مرقوم ميدارند : فرشته بالدار. چنانچه در كتاب «تخت جمشيد» نوشته مهرداد بهار- نصراله كسرائيان دقيقا در زير همين ستون پاسارگادي و درتوضيح همان نقش جنجالي به صراحت نوشته شده «فرشته بالدار».كتاب تخت جمشيد ، مهرداد بهار- نصراله كسرائيان، تدوين شهريار ايزدي ترجمه سودابه دقيقي، چاپ چهارم، 1372، ص 95



و نيز در كتاب سرزمين مهرو ماه تخت جمشد، نقش رستم، نقش رجب، پاسارگاد» در زير همان مجسمه به اصطلاح كوروش سابق نوشته شده : پاسارگاد – فرشته بالدار . سرزمين مهروماه، تخت جمشيد، نقش رستم، نقش رجب، دكتر فرخ سعيدي، سازمان ميراث فرهنگي كشور، چاپ اول، تهران، 1376، زير تصوير منسوب به كوروش سابق (بدون صفحه)




حتي در كتاب راهنماي تخت جمشيد به قلم جناب دكتر فرخ سعيد – كه از سوي سازمان ميراث فرهنگي كشور- منتشر شده در مورد عدم كوروش بودن و طرز لباس و ساير مشخصات آن مينويسد :
[INDENT]لباس بلند فردي كه اينجا ديده ميشود تا ساق پاي او ميرسد كه با آستينهاي كوتاه، يك لباس كاملا عيلامي است نيمرخ مرد ي نشان داده شده است كه در حال حركت به سوي تالار است و دست راست بلند شدهاش از آرنج خم شده است. دو جفت بال بزرگ با پرهاي روي هم افتاده از جلو و عقب بدنش بيرون آمده است. موهاي سروريش كوتاه او حالت تابيده شده دارد. نكتهاي كه روشن نيست تاج شاخ مانند اوست كه سه چيز گلدان مانند را نگه داشته و مانند تاج خدايان مصري به ويژه هارپوكراتس Harpocrates است بايد در نظر داشت كه كوروش هرگز به مصر كه پسرش كامبيز آنرا تسخير كرد نرفته بوده.


[/INDENT]حتي استاد مرحوم پيرنيا نيز بت بودن (مصري +بابلي) اين
مجسمه را تاييد مي كند ...

korosh_ra1400;121336 نوشت:
آنكس كه بداند و بداند كه بداند
اسب خرد از گنبد گيتي بجهاند

آنكس كه نداند و بداند كه نداند
لنگان خرك خويش به مقصد برساند

آنكس كه نداند و نداند كه نداند
در جهل مركب ابد و دهر بماند


الشعراء

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ طسم«1»
طسم‌

تِلْكَ آیاتُ الْكِتَابِ الْمُبِینِ«2»
این آیات کتاب روشنگر است.

لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا یكُونُوا مُؤْمِنِینَ«3»
گویی می‌خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست دهی بخاطر اینکه آنها ایمان نمی‌آورند!

إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آیةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ«4»
اگر ما اراده کنیم، از آسمان بر آنان آیه‌ای نازل می‌کنیم که گردنهایشان در برابر آن خاضع گردد!

وَمَا یأْتِیهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ«5»
و هیچ ذکر تازه‌ای از سوی خداوند مهربان برای آنها نمی‌آید مگر اینکه از آن روی‌گردان می‌شوند!

فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَیأْتِیهِمْ أَنْبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ یسْتَهْزِئُونَ«6»
آنان تکذیب کردند؛ اما بزودی اخبار (کیفر) آنچه را استهزا می‌کردند به آنان می‌رسد!

korosh_ra1400;121336 نوشت:
ما، آزموده ایم در این شهر بخت خویش


باید برون کشید از این ورطه رخت خویش

کورش جان توکه سیمرغ بودی و چون خورشید به جهانیان فخر میفروختی چرا بجای پر کشیدن بسوی قاف در اتشی که خود بر افروخته ای در حال غروبی

[="lime"]حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَینٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا یا ذَا الْقَرْنَینِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا«الکهف/86»[/]

از دوستان عزيز خواهش مي كنم بحث را كاملا علمي دنبال كنند
به حاشيه بردن بحثها به كسي كمك نمي كند ...

----------------------------------------------------------------------------

يك سوال از دوستاني كه با تفسير قران آشنا هستند :

در قرآن از عبارت "بَيْنَ السَّدَّيْنِ " براي محلي كه سد احداث

شده است استفاده شده ...

به شخصه تا كنون چنين استدلالي را كه مطرح مي كنم نخوانده ام

ولي قرآن براي عبارت " كوه" يا " بين دو كوه" لغت كم نداشته ...

چرا از عبارت "بين دو سد" استفاده كرده است ؟!!

نتيجه گيري شخصي :

ذوالقرنين (فارغ از اينكه كه بوده ) به گروهي رسيده كه

از آزار دو قوم آزرده بودند ،‌و سدي را ساخته بودند

كه بخشي از آن آسيب پذير بود و ذوالقرنين با داشتن

"علم ساختن سد" آنرا براي قوم مذكور ساخته ...

يعني ما با يك سد قديمي تر طرفيم كه ذوالقرنين

بخش آسيب پذير آنرا بطور علمي ترميم كرده و سدي

ساخته كه نفوذ ناپذير بوده ...

اين را نبايد فراموش كرد كه مردم او را از ديد فيزيكي و

امكانات كمك كرده اند و فقط توانايي علمي او مد نظر

قران بوده ...

در صورتي كه سد كهن را بپذيريم تقريبا تمام سخنان پيشين

و استدلالهاي گذشته فرو خواهد ريخت ...

سلام

شهاب عزیز این را اوردم عین متن است مگر خورشید محل طلوع و غروب دارد مگر باسد میتوان جلوی انسان را گرفت این ایات تمامش مشابهات است یعنی معنی باطنی دارد و معنی انرا فقط راسخون میتوانند باز گو کنند این بنده حقیر یک مطلبی به نظرم رسید عرض کردم ، عین به معنی چشم و حمئه به معنی جوشان است و میدانیم خورشید خود عین حمئه است پس غروب گاه خورشید در خودش است!

سلام
و با تشکر از همه کاربران محترم

با توجه به اینکه تاپیک حاضر با تاپیکی مشابه در همین انجمن به صورت موازی فعال است، لذا برای حفظ یکپارچگی بحث ها نسبت به بستن این تاپیک اقدام می شود.
کاربران گرامی می توانند برای ادامه بحث به تاپیک داستان ذوالقرنين مراجعه کنند.

ضمنا بسته شدن این تاپیک به دلیل بی نتیجه بودن یا فقدان بار علمی نیست، صحت مطالب مستند مندرج قابل بررسی است.
با تشکر.

موضوع قفل شده است