جمع بندی دیدگاه علامه حسن زاده آملی در بارۀ تناهی یا عدم تناهی ابعاد عالم چیست؟

تب‌های اولیه

60 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

امن;887842 نوشت:
علم خدا نیز نامتناهی است .پس کلمات خدا علم خدایند

از اینکه علم خدا نامتناهیه چطور نتیجه گرفتی کلمات خدا علم خدایند؟!

امن;887842 نوشت:
در این آیه منظور علم خدا بوده

منظور از چی علم خدا بوده؟

باسمه الواسع

Miss.Narges;887814 نوشت:
منظور تان از قدیم زمانی ازلی بودن زمان است؟

سلام و عرض ارادت

جمله اثباتی نبود خواهرم.

جمله به صورت کامل:

«اعتقاد به وجود زمانى مقدم بر عالم، خود نقض غرض متکلمین از حدوث زمانى است، چرا که به دنبال خود قدم زمانى خود زمان را به همراه مى ‏آورد; و بنا به عقیده متکلمین هر چه که قدیم زمانى باشد، واجب ‏الوجود است; در نتیجه زمان نیز واجب ‏الوجود خواهد شد" .

[="Tahoma"][="Navy"]

حبیبه;887294 نوشت:
سلام علیکم

از توضیحات حضرتعالی متشکرم.

مقصودتان از آغاز،آغاز زمانی است؟

آغاز زمانی عالم مشکلات کلامی و فلسفی ایجاد می کند

از جمله:

"از نظر فلاسفه، حدوث زمانى عالم، به معناى مسبوقیت آن به عدم زمانى، باطل است چرا که به معناى وجود زمانى است که در آن، عالم نبوده است و این قول از دو جهت اشکال دارد: اول این که زمان را موجودى مستقل از عالم ماده و مقدم بر آن فرض مى‏ کند که به اعتقاد قاطبه حکما باطل است (و فیزیک مدرن نیز همین عقیده را پذیرفته است) ; و ثانیا «اعتقاد به وجود زمانى مقدم بر عالم، خود نقض غرض متکلمین از حدوث زمانى است، چرا که به دنبال خود قدم زمانى خود زمان را به همراه مى ‏آورد; و بنا به عقیده متکلمین هر چه که قدیم زمانى باشد، واجب ‏الوجود است; در نتیجه زمان نیز واجب ‏الوجود خواهد شد" .

البته نظر دیگری هم هست و آن بی معنا بودن حدوث یا قدم زمانی عالم است:

"زمان بُعدى از جهان و مقدار حرکت آن است، لذا پرسش از این که جهان، کى آفریده شده و آیا حادث زمانى است ‏یا قدیم زمانى، اساسا بى‏ معنا است; همان گونه که سؤال از این که عالم در کجا واقع شده، نامفهوم و بى‏ معنا است "


سلام
الفاظ برای زندگی روزمره و معانی مربوط به آن است لذا نباید انتظار داشت با آنها بتوان به همه مسائل دقیق اشاره کرد. منظور از آغاز یعنی بدو پیدایش. یعنی جهان مادی نبود و بود شد و چون بود شد زمان نیز آغاز گردید و از آغاز زمان تا کنون چهارده و نیم میلیارد سال می گذرد.
البته این مساله به نحو کلی اش خالی از اشکالات کلامی و فلسفی است چون ظاهرا اشکال آن دو علم نیز سر لفظ است نه اصل موضوع ؛ اینکه بگوییم زمانی بود که جهان آغاز شد غلط است چون قبل پیدایش جهان مادی زمانی نبوده است.
خلاصه اینکه علوم تجربی نیز برای جهان آغاز و پایانی قائل است و این موید محدودیت زمانی و مکانی آن است.
یا علیم[/]

باسمه الواسع

محی الدین;887910 نوشت:
منظور از آغاز یعنی بدو پیدایش. یعنی جهان مادی نبود و بود شد و چون بود شد زمان نیز آغاز گردید و از آغاز زمان تا کنون چهارده و نیم میلیارد سال می گذرد.

محی الدین;887910 نوشت:
خلاصه اینکه علوم تجربی نیز برای جهان آغاز و پایانی قائل است و این موید محدودیت زمانی و مکانی آن است.

سلام علیکم

"الکلام یجر الکلام"(عذرخواه)

اگر بخواهیم موضوع آغاز جهان را از منظر فیزیک و فلسفه بررسی کنیم بحث به درازا می کشد

و از موضوع اصلی دور خواهیم شد ولی خلاصه عرض کنم اینگونه نیست که مهبانگ آغاز جهان مادی باشد

فیزیکدانها با استفاده از محاسبات گرانشی کوانتومی توانستند سر نخهایی از زمان قبل از مهبانگ بیابند

آنها توانستند به کیهانی در حال چروکیده شدن قبل از مهبانگ برسند که فیزیکی شبیه فیزیک کیهان ما داشته است.

یعنی قبل از مهبانگ کیهانی در حال انقباض وجود داشته است که توسط نیروهای گرانشی به داخل کشیده شده است

و در واقع مهبانگ و کیهان جدید به نوعی یک"واگشت کوانتومی" است.لذا اینکه آغاز جهان به لحاظ تجربی پدیده ی مهبانگ باشد

با توجه به نظریات جدید مخدوش است.

پ.ن

موضوع اصلی تاپیک: "تفسیر عرفانی عدم تناهی ابعاد عالم از منظر حضرت علامه حسن زاده آملی دامت برکاته"

[="Tahoma"][="Navy"]

حبیبه;887991 نوشت:
سلام علیکم

"الکلام یجر الکلام"(عذرخواه)

اگر بخواهیم موضوع آغاز جهان را از منظر فیزیک و فلسفه بررسی کنیم بحث به درازا می کشد

و از موضوع اصلی دور خواهیم شد ولی خلاصه عرض کنم اینگونه نیست که مهبانگ آغاز جهان مادی باشد

فیزیکدانها با استفاده از محاسبات گرانشی کوانتومی توانستند سر نخهایی از زمان قبل از مهبانگ بیابند

آنها توانستند به کیهانی در حال چروکیده شدن قبل از مهبانگ برسند که فیزیکی شبیه فیزیک کیهان ما داشته است.

یعنی قبل از مهبانگ کیهانی در حال انقباض وجود داشته است که توسط نیروهای گرانشی به داخل کشیده شده است

و در واقع مهبانگ و کیهان جدید به نوعی یک"واگشت کوانتومی" است.لذا اینکه آغاز جهان به لحاظ تجربی پدیده ی مهبانگ باشد

با توجه به نظریات جدید مخدوش است.

پ.ن

موضوع اصلی تاپیک: "تفسیر عرفانی عدم تناهی ابعاد عالم از منظر حضرت علامه حسن زاده آملی دامت برکاته"


سلام
این مساله قابل مناقشه است اما نافی تناهی عالم مادی نیست بلکه اگر دقت بفرمایید مثبت آن است
یا علیم[/]

جهان از یک نقطه بسیار کوچک و با مهبانگ شروع شد.
البته منظور ، کیهان فعلی است.

جهان در حال گسترش است.
طبق علم فیزیک ، وقتی این گسترش به حد خاصی رسید ، انقباض کیهان شروع می شود تا نهایتا در یک نقطه مثل نقطه اولیه جمع شود.

دوباره از آن نقطه بسیار کوچک ، با مهبانگ ، کیهانی در حال گسترش ایجاد خواهد شد.

و این سلسله ادامه خواهد یافت.

پس :
هر کیهان ، حادث است و مبدأ زمانی دارد.
اما مجموعه متوالی کیهانها و مهبانگ هایی که پشت سر هم می آیند ، نامتناهی و قدیم است.

باسمه القیّوم

سلام علیکم

بزرگواران می توانند تاپیک را ببندند،پاسخ سؤالم را گرفتم.

با تشکر

جمع بندی
____________________________________________________________
تناهی ابعاد
پرسش
ظاهرا حضرت علامه حسن زادۀ آملی دامت افاضاته معتقد به عدم تناهی ابعاد عالمند،از سوی دیگر ایشان با استفاده از برهان "تُرسی"تناهی ابعاد عالم را اثبات نموده اند،لطفا ضمن شرح برهان "تُرسی،رأی نهای ایشان در تناهی یا عدم تناهی عالم را با شرح کامل بفرمائید.
پاسخ

تُرس=سپر
برهان ترسی شبیه برهان سُلَّمی است که قائلین به تناهی ابعاد در برهان سلمی می گویند در برهان سلمی می گویند:
برهانی که جهت اثبات تناهی ابعاد اقامه کرده اند از این قرار : زاویه منفرجه ای فرض شود که دو ضلع آن بی نهایت امتداد یابد و هر اندازه که دو ضلع آن امتداد یابد به همان اندازه هم به فواصل میان دو ضلع افزوده میشود و در نتیجه هر گاه امتداد دو ضلع بی نهایت باشد آخرین فاصله آن دو از یکدیگر نیز بی نهایت خواهد بود در صورتی که محصور بین دو حاصر است که عبارت از دو ضلع باشد و محصور بودن با غیر متناهی بودن آن منافات دارد یعنی محال است که امری که محصور بین حاصرین میباشد نیز غیر متناهی باشد زیرا معنی غیر متناهی بودن این است که حد و حصری نداشته باشد
در برهان ترس که حضرت علامه وجه تسمیه آن را این گونه بیان می فرمایند: از اين روى ترسى گفته ‏اند كه چون به ظاهر هيأت آسمان مانند سپرى مدور و محدب مى ‏نمايد، چنانكه باين لحاظ كه مانند آس است آسمان ناميده‏ اند؛ برهان را چنين تقرير كرده ‏اند:
جسم مستديرى مانند ترس به شش قسم متساوى تقسيم گردد و چون سه خط مستقيم كه در مركز يكديگر را قطع كنند به نحوى اخراج و ترسيم گردند كه وتر هر يك از قوسهاى ششگانه در ميان هر دو نصف آن سه خط قرار گيرند شش مثلث متساوى الاضلاع و مساوى با هم به وقوع پيوندد و هر يك از زواياى مثلث دو ثلث قائمه يعنى شصت درجه خواهد بود و به اين تقسيم عالم جسمانى به شش قسم تقسيم مى‏ گردد. پس هرگاه دو ضلع هر يك از مثلثها كه رأس آنها مركز ترس باشد به غير نهايت اخراج گردد، انفراج و بعد بين آن دو نيز غير متناهى خواهد بود و حال اينكه مقدار آن بعد و انفراج وترى است كه قاعده مثلث و محصور بين حاصرين اعنى دو ضلع مثلث است. [1]
در واقع وجه اشتراک هر دو برهان این است که محال است امری محصور بین حاصرین باشد و غیر نامتناهی باشد.
حضرت علامه قائل به عدم تناهی ابعاد هستند و به هیچ وجه برهان ترسی و سلمی را قبول ندارند.
ایشان می فرمایند:
در صحف كريمه عارفان اصلا بحث از تناهى ابعاد عنوان نشده است و تفوه بدان نكرده ‏اند و چه خوب كرده ‏اند. مثلا در اين چهار كتاب درسى عرفانى كه بترتيب تمهيد القواعد، و مطلع خصوص الكلم فى معانى فصوص الحكم معروف به شرح فصوص الحكم قيصرى است، و مصباح الانس، و فتوحات مكيه‏ اند حرفى از تناهى ابعاد نيست چه موضوع مباحث و مسائل كتب و رسائل آنان حق سبحانه است كه وجود مطلق صمد است‏. [2]
اما چرا این دو برهان را قبول ندارند:
وقتی شما آن دو خطا را تا بی نهایت ادامه دهی (چنان چه مستدل می گفت) لازم می آید که آن قدر زاویه باز شود که کاملا به یک خط تبدیل شود و اصلا آن مشکل حصر بین محصورین برطرف شود
ایشان در این زمینه می فرمایند:
در صورتى كه بعد غير متناهى شد، آن دو خط از حاصر بودن ساقط مى‏گردند. بايد به صدق غير متناهى اهتمام داشت، وقتى غير متناهى صادق آمد حاصر و حاصرين كدامند. به مثل چنانست كه دو خطى به زاويه حاده يكديگر را تقاطع كرده ‏اند و چون زاويه ميان آن دو تا به صد و هشتاد درجه انفراج يابد آن دو خط يك خط مى ‏شوند و ديگر محيط به زاويه نيستند.
بعد بين آن دو خط مفروض هم وقتى به غير متناهى رسيد اينچنين است. بايد به معنى واقعى بعد غير متناهى دقت داشت.[3]
ایشان قائل به عدم تناهی ابعاد هستند و حرفشان این است :
« مبدأ عالم، وجودى بى‏ حد و پايانست و بنابر متعارف فيلسوف هم بايد سنخيت بين علت و معلول محقق باشد.
علت تعالى شأنه خودش اين حقيقت را به بهترين صورت اداء فرمود كه قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ و خود از اين كل مستثنى نيست چه هر اثر نمودار دارائى مؤثر خودست بنابراين كلمات وجودى را نهايت نبود و اين عالم كه اثر و فعل مبدأ غير متناهى است بر شاكلت و مثال علت خود بى ‏حد و بى‏ پايان است. قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً (كهف 110) وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (لقمان 28) [4].
____________________________
پی نوشت:
[1]. حسن زاده آملی، حسن، هزار و یک نکته، نکته 683 ص 496، ناشر رجاء.
[2]. همان، ص 505.
[3]. همان، ص 507.
[4]. همان، ص 509.

موضوع قفل شده است