دلیل شما برای اعتقاد به خدا

تب‌های اولیه

224 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

B-neshan;443272 نوشت:
1- فرض کنیم یک پیشگویی صحیح از آینده داریم به این صورت که در این پیشگویی شخص "الف" عمل "ب" رو انجام میده. به کل این فرآیند @ میگیم.

2-چون پیشگویی حتما درسته @ حتما انجام میشه. (نتیجه ی 1)

حالا اختیار رو تعریف کنیم:

3- در اینجا؛ اختیار برای شخص الف یعنی شخص بر انجام دادن و هم بر انجام ندادن کار "ب" در اینده توانا باشد. یعنی اگر دوست داشت بتواند انجام بدهد. اگر دوست نداشت ، بتواند انجام ندهد.

=================

آیا تا اینجا با این تعاریف و فرضیات موافقیم؟

================

2 به ما میگیه: @ باید انجام بگیره، نتیجه اینکه شخص الف باید"ب" رو انجام بده، و این یعنی شخص "الف" نمیتونه عمل "ب" رو انجام نده.
نتیجه====>
4- شخص "الف" بر انجام ندادن عمل "ب" توانا نیست.

از طرف دیگه طبق 3{ تعریف اختیار} شخص الف اگر مختار باشد؛ باید بر انجام ندادن عمل "ب" هم توانا باشد. عکس نقیض این گزاره میشه، ====>

5-اگر شخص بر انجام ندادن "ب" توانا نباشد پس مختار نیست. (نتیجه ی 4)

با ترکیب 4 و 5 نتیجه میگیریم شخص الف مختار نیست. 4 میگه : شخص "الف" بر انجام ندادن عمل "ب" توانا نیست. و 5 میگه :اگر شخص بر انجام ندادن "ب" توانا نباشد پس مختار نیست.

نتیجه نهایی شخص مختار نیست.


من نمیدونم چرا انقد پیچیدش میکنید!مشکل استلالتون این است که پیشگویی اگاهی دادن است نه تعیین توانایی یا عدم توانایی.شخص الف دوتا را دارد : 1 ب رو انجام بده 2 ب رو انجام نده.
انجام به پیشگویی درسته انجام نده درست نیست.حالا اگه پیش گویی درست از اب در بیاد یعنی 1 اتفاق افتاده و 2 اتفاق نیافتاده.حالا مشکل شما اینه که در مور تشخیص علت وقوع دو مطلب دارید خلط مبحث میکنید.
1:علت وقوع 1 رو اشتباه گرفتید!!علت وقوع 1 پیش گویی نیست علتش اراده ی فرد ست.پیش گویی فقط از این اراده خبر میده.این یه اشکال.
2:دومین اشکالم اینه که میگید چون پیش گویی خدا هرگز غلط نمیشه پس فرد مجبور به انجام ب ست. در صورتی که علت درست بودن پیشگویی خدا علم خداست نه تسلط خدا به اراده ی فرد.
اگر قدرت تفکیک این دو مسئله رو پیدا کنید و بتونید درک کنید که این دو رخ داد دو علت دارند نه یک علت متوجه اشکالتون میشید.(یعنی شما علت دست بودن پیشگویی رو به اشتباه قطعیت درست بودن پیشگویی خدا میانید....که گفتم این طور نیست. )
پیشگویی ممکن ست به دو علت درست از اب در بیاد.یکیش ایجاد جبر از طریق پیش گو است دومی علم پیشگو.شما دومی رو به چه دلیل حذف میکنید از برهان؟؟؟

در نتیجه اصل اشکال شما این بخش است:

B-neshan;443272 نوشت:
2 به ما میگیه: @ باید انجام بگیره، نتیجه اینکه شخص الف باید"ب" رو انجام بده، و این یعنی شخص "الف" نمیتونه عمل "ب" رو انجام نده.
نتیجه====>
4- شخص "الف" بر انجام ندادن عمل "ب" توانا نیست.

کسی نمیگه ب باید انجام بشه.میگه ب انجام خواهد شد.
در مورد بند بعد هم الف توانایی انجام نددن ب رو دارد اما پیشگو" خبر میدهد " او ب را انجام نخواهد داد.

برای فهم بهتر میتونید این مسئله رو در مورد غیر خدا مطرح کنید در مورد غیر خدا که لزومی بر صحت پیشگویی نیست.هست؟پس ممکنه است پیشگویی درست باشه ممکن هم هست درست نباشه.حالا اگر درست بود یعنی پیشگو ایجاد جبر کرده؟؟مثلا کسی که شم اقتصادی خوبی دارد در مورد انچه در برس رخ خواهد داد پیشگویی میکند ولی این یعنی فرد بورس رو دستکاری کرده الزاما؟؟پس این مورد به اصل مسئله ی پیشگویی وارد نیست.حالا یک قید اضافه میکنیم و میگیم پیشگو خداست و میخوایم از ین نتیجه بگیریم که نتیجه صد درصد درست میشه.این نتیجه ناشی از علم خداست .که "کامل" است.
مثلا من هر قدر اطلاعاتم نسبت به شخصیت شما بیشتر باشد میتونم پیشگویی ندیکتری نسبت به ری اکشن شما نسبت به این پست داشته باشم و پیشگویی کنم که مثلا:"این پست را نخواهید پذیرفت!" اما ایا شما رو مجبور کردم این پست رو نپذیرید؟نه!"تا حدودی" نسبت به شخصیتتون اطلاعات دارم و مطابق ان دارم" خبر میدم."

Kinzie Kensington;443380 نوشت:
یعنی اگر چیزی حکمت داشته باشد و پیشگویی بشود دیگر جبر نیست؟ یا جبر بودن آن اشکالی ندارد؟

علی الظاهر حضرتعالی به تمام مطالب دقت نمی کنید، بنده عرض کردم جبر یعنی مجبور کردن دیگری بر انجام کاری بطوری که طرف هیچگونه اختیار واراده ای از خود ندارد، آیا خبر دادن خداوند به خاطر احاطه اش بر حقایق عالم هستی وشناخت کامل ودقیقی که از انسان دارد دلیل تحمیل وانجام جبری فعلی می شود؟ شما با توجه به معنای جبر بفرمایید این پیشگویی از اتفاقات آینده چطور جبر به وجود می آورد؟ مردم روم وایرانی که آن زمان به قرآن اعتقادی نداشته واز آن خبر نداشتند چطور با پیشگویی قرآن مجبور به این جنگ وشکست ایران در مقابل روم بود؟

B-neshan;443272 نوشت:

نتیجه نهایی شخص مختار نیست.
------------------------------------------

Kinzie Kensington;443380 نوشت:
یعنی اگر چیزی حکمت داشته باشد و پیشگویی بشود دیگر جبر نیست؟ یا جبر بودن آن اشکالی ندارد؟ :Gig:

سلام

پیشگویی ارتباطی به جبر ندارد و با عالم مجردات مرتبط است که زمان در آن نقشی ندارد. پس در این عالم گذشته و آینده وجود ندارد و اینها برای ما پیشگویی به حساب میاید نه برای خود آن عوالم.

مثلا پیش میاد خوابی میبینیم که سالها بعد عینا آن را در بیداری میبینیم. یا 5 دقیقه خوابیدیم در این زمان نصفه جهان رو میگردیم اینها همه تسلط عالم معنا بر عالم ماده است.

سلام و عرض ادب

کریم;444287 نوشت:
علی الظاهر حضرتعالی به تمام مطالب دقت نمی کنید، بنده عرض کردم جبر یعنی مجبور کردن دیگری بر انجام کاری بطوری که طرف هیچگونه اختیار واراده ای از خود ندارد، آیا خبر دادن خداوند به خاطر احاطه اش بر حقایق عالم هستی وشناخت کامل ودقیقی که از انسان دارد دلیل تحمیل وانجام جبری فعلی می شود؟ شما با توجه به معنای جبر بفرمایید این پیشگویی از اتفاقات آینده چطور جبر به وجود می آورد؟ مردم روم وایرانی که آن زمان به قرآن اعتقادی نداشته واز آن خبر نداشتند چطور با پیشگویی قرآن مجبور به این جنگ وشکست ایران در مقابل روم بود؟

دوست عزیز
چون در قرآن پیشگویی شده که روم پیروز جنگ است
و این پیشگویی میبایست بهحقیقت بپیوندد تا آن پیشگویی از نظر ما و یا در حقیقت علم غیبی که خدا حتی قبل از بوجود آمدن ایران یا روم هم اینموضوع را میدانسته صورت واقعیت به خود بگیرد باید تمامی تاریخ به همان صورت بی کم و کاست نقش بگیرد تا اول ایران و روم شکل بگیرند و سپس جنگی بشود و نتیجه اش هم پیروزی روم باشد!!1 از این موضوع شما قضاوت به جبر مطلق نکنید عجیب است.

موفق باشید

سلام و عرض ادب

.امین.;444400 نوشت:
سلام

پیشگویی ارتباطی به جبر ندارد و با عالم مجردات مرتبط است که زمان در آن نقشی ندارد. پس در این عالم گذشته و آینده وجود ندارد و اینها برای ما پیشگویی به حساب میاید نه برای خود آن عوالم.

مثلا پیش میاد خوابی میبینیم که سالها بعد عینا آن را در بیداری میبینیم. یا 5 دقیقه خوابیدیم در این زمان نصفه جهان رو میگردیم اینها همه تسلط عالم معنا بر عالم ماده است.


دوست گرامی
به فرمایش خود دقت کنید دوباره یا چند باره بخوانید
مفهوم حرف شماتأیید سخن ماست که در باور دینی جبر مطلق حاکم است
به فرض صحت صحبت های شما در عالم مجرد این نوشته ها که من در پاسخ شما مینگارم قبل از اینکه تایپ کنم بوده است پس من فقط عروسک خیمه شب بازی هستم نه اینکه به اراده یا به اختیار خود تایپ کرده باشم
یا آن مثل خواب و رؤیای صادقه که مثال می اورید یعنی فیالحال آینده موجود است پس حای اختیار و فعالیت من کجاست اگر از الآن آینده مشخص باشد

امیدوارم باز با تأنی بیشتر مطلب خود را بخوانید و با نتیجه گیری ما که در نگاه دینی جبر مطلق وحود دارد همراه شوید

موفق باشید

متحیر;444407 نوشت:
سلام و عرض ادب

دوست گرامی
به فرمایش خود دقت کنید دوباره یا چند باره بخوانید
مفهوم حرف شماتأیید سخن ماست که در باور دینی جبر مطلق حاکم است
به فرض صحت صحبت های شما در عالم مجرد این نوشته ها که من در پاسخ شما مینگارم قبل از اینکه تایپ کنم بوده است پس من فقط عروسک خیمه شب بازی هستم نه اینکه به اراده یا به اختیار خود تایپ کرده باشم
یا آن مثل خواب و رؤیای صادقه که مثال می اورید یعنی فیالحال آینده موجود است پس حای اختیار و فعالیت من کجاست اگر از الآن آینده مشخص باشد

امیدوارم باز با تأنی بیشتر مطلب خود را بخوانید و با نتیجه گیری ما که در نگاه دینی جبر مطلق وحود دارد همراه شوید

موفق باشید

سلام علیکم

جناب متحیر شما اشتباه میکنید، در باور دینی جبر مطلق حاکم نیست.

شاید برداشت بنده از پیشگویی برداشت غلطی باشه و یا نیاز به توضیحاتی داشته باشه که در دایره درک ما نیست.

ولی چیزی که شما بهش جبر میگویید در رابطه با خداوند مصداق ندارد و به علم خدا مربوط میشود.

مثالی از جهان خودمان میزنم که برایتان ملموستر باشد.

شما در کنار جاده ای ایستاده اید و دو ماشین را مشاهده میکنید که یکی با سرعت 40 کیلومتر و دیگری با سرعت 120 کیلومتر به پرتگاهی نزدیک میشوند.

شما میتوانید پیشبینی کنید که اولی با رسیدن به پرتگاه میایستد و دومی در پرتگاه سقوط میکند. آیا اگر دومی سقوط کرد ما میتوانیم بگوییم این شما بودید که با پیشگویتان او را وادار به سقوط در دره کردید؟

مثال دیگری در رابطه با خداوند. مثلا خدا میداند من بخاطر صفت بد طمع، مال فردی را به حرام میخورم. آیا اگر من چنین کاری کردم دلالت بر این دارد که خداوند من را مجبور به این کار کرده است؟

سلام و عرض ادب

.امین.;444431 نوشت:
جناب متحیر شما اشتباه میکنید، در باور دینی جبر مطلق حاکم نیست

در باور دینی اسلامی دو باور قدیم اشعری معتزله وجود دارد
یکی قائل به جبر و دیگری قائل به احتیار
پس اینکه مطلقاً بگویید نیست اشتباه هست
در منظر شیعه اثنی عشری هم میگویند نه جیر است و نه تفویض بلکه امری میان آن دو است

ولی این تتاقض با عالم الهی دارد
برای رفع این ابهام میگویند در علم غیب خدا میداند شما با اختیار خود چه میکنید
در نظر من این فقط بازی با کلمات است باز هم از اهمان استناط جبر را دارد

.امین.;444431 نوشت:
شما در کنار جاده ای ایستاده اید و دو ماشین را مشاهده میکنید که یکی با سرعت 40 کیلومتر و دیگری با سرعت 120 کیلومتر به پرتگاهی نزدیک میشوند.

شما میتوانید پیشبینی کنید که اولی با رسیدن به پرتگاه میایستد و دومی در پرتگاه سقوط میکند. آیا اگر دومی سقوط کرد ما میتوانیم بگوییم این شما بودید که با پیشگویتان او را وادار به سقوط در دره کردید؟


خبر من بر اساس تجربه مشاهده و تحلیل پیشبینی میکنم
این پیشبینی هم قرار نیست اتفاق بیفتد
ولی خدا بر اساس علم غیب واقعیت آینده را میگوید. یعنی وقایع را چون هستند میگوید نه اینکه احتمال قریب به یقین را اعلام کند
به خصوص در مورد پیشگویی تاریخی که تنها یک فاکتور مثل سرعت ماشین و سیستم نرمز ماشین دخالت داشته باشد
در وقایع تاریخی مثل سوره روم برای اینکه شما پیشبینی حتمی کنید باید تمامی امور را بدانید از وضع آب و هوا و تکتک رفتار موجودات سلامت جسمی و روحیشان میزان زاد و ولد رفتار افراد و بازخورد رفتار دیگران در مقابل پیشآمدها که تعداد آنها سر به فلک میزند حتی وقع زلزه یا آتشفشان راهم باید بدانید یا برخور سیارک ها داشتن چنین دانش عظیمی شمار را قادر به پیشبینی قریب به یقین میکند ولی باز هم حتمی نیست مگر اینکه وقایع اتفاق بیفتدو صحت تک تک آنها تأیید شود
آیا پیشگویی علم خدا این چنین است؟ خیر او چون عیناً وقایع آینده را در همین الآن در آینده میبیند از آینده میگوید چنین چیزی غیر از جبر نیست او حتی پیروزی روم بر ایران را قبل ازخلقت زمین و آسمان میدانسته با چنین دانشی مگر ما و پدران ما و یا فرزندان ما راه دیگری برای زندگی داشته اند؟

.امین.;444431 نوشت:
مثال دیگری در رابطه با خداوند. مثلا خدا میداند من بخاطر صفت بد طمع، مال فردی را به حرام میخورم. آیا اگر من چنین کاری کردم دلالت بر این دارد که خداوند من را مجبور به این کار کرده است؟

برادر من در نگر دینی خداوند از سعادت و شقاوت و سرنوشت من میداند چون میداند پس طمعکاری من هم دست خودم نیست من با هر فریب خوردگی ذهنی باز باید طمعکار میشدم تا آن علم الهی حتمی میشد

امیدوارم با دوباره خوانی پاسخ خود و تأمل در آنها بیشتر دقت کنید

پیروز و موفق باشید

متحیر;444464 نوشت:
سلام و عرض ادب
در باور دینی اسلامی دو باور قدیم اشعری معتزله وجود دارد
یکی قائل به جبر و دیگری قائل به احتیار
پس اینکه مطلقاً بگویید نیست اشتباه هست

در منظر شیعه اثنی عشری هم میگویند نه جیر است و نه تفویض بلکه امری میان آن دو است



سلام و عرض ادب

ببخشید من میخواستم این اشکال رو به سخن شما بگیرم ولی فکر کردم که میدانید طرف بحثتون شیعه اثنی عشره نه اشاعره یا معتزله پس نیازی به توضیحات اضافی ندیدم

اما لازمه شما دو تا بحث رو از هم جدا کنید تا متوجه جایگاه جبر و اختیار در دستگاه آفرینش و خلقت انسانها شوید.

1- خالق

بعنوان آفریننده بر هر آنچه که آفریده است علم و تسلط و اراده دارد.

2- وقتی پای شریعت و

امر و نهی به میان آمده میشود یعنی آفریدگار با قدرت و اختیار خود امور جبریی را که برمیگردد به سلب اختیار در گزینش خیر یا شر از انسان برمیدارد. بدین معنا که هم شعور و آگاهی لازم برای تمیز حق و باطل را به او میدهد. و هم اختیار انتخاب به آنها داده میشود

شما میفرمایید چون ما (شیعیان اثنی عشری) اعتقاد داریم که خداوند

عالم الغیب هست پس حرف و عقیده امون با هم سازگاری ندارد، به این دلیل که علم خدا از آینده انسان نشاندهنده یک برنامه ریزی از پیش تعیین شده است و این خود جبره.

در صورتیکه چنین نیست.

چون اگر خداوند به عنوان خالق ، از سرنوشت یکایک آفریدگانش آگاهی داشته باشد هیچ جای تعجبی نیست.

اما وقتی اختیار را هم به ما داده و انسانها

بدست خود میتوانند سرنوشتشان را تغییر دهند پس حتی اگر عاقبت انسانها را خداوند بداند تنها به علم او برمیگردد و نمیتوان به آن نسبت جبر داد.

بنابراین لوح محو و اثبات را قرار داده است.


پس اگر جنابعالی از این موضوع فهم دیگری دارید نمیتوانید آن را به باور دینی شیعیان اثنی عشری نسبت دهید.

متحیر;444464 نوشت:

ولی این تتاقض با عالم الهی دارد
برای رفع این ابهام میگویند در علم غیب خدا میداند شما با اختیار خود چه میکنید
در نظر من این فقط بازی با کلمات است باز هم از اهمان استناط جبر را دارد


جدیدا رسم شده هر کی به هرجایی میرسه که پاسخی نداره حرف طرفشو به بازی با کلمات نسبت میده.

نه گرامی اگر خداوند بداند که من مرتکب گناه میشوم و بی هیچ شایستگیی مرا از گناه بازدارد جبر است نه اینکه بداند و کاری به من نداشته باشد.

با تشکر

[=arial]از امام صادق علیهالسلام روایت است كه فرمودند:

1. لا جبر و لا تفویض و لكن أمرٌ بین أمرین، قال قلت: و ما امرٌ بین أمرین؟ قال(ع): مثل ذلك رجلٌ رأیته على معصیهٍ فنهیته فلم ینته فتركته ففعل تلك المعصیه، فلیس حیث لم یقبل منك فتركته كنت أنتالّذى أمرته بالمعصیه. کافی/1/160
نه جبر است و نه تفویض، بلكه چیزى میان این دو است. راوى گوید گفتم: چیزى میان این دو یعنى چه؟ حضرت فرمودند: مثال آن، مثال كسى است كه در حال گناه است و تو او را نهى مى‏كنى و او نمى‏پذیرد. پس از آن رهایش مى‏كنى و او آن گناه را انجام مى‏دهد، پس چنان نیست كه چون از تو نپذیرفت و تو به حال خود رهایش كردى، این تو بوده‏اى كه به گناه فرمانش دادى!

2. ما استطعت أن تلوم العبد علیه فهو منه و ما لم تستطع أن تلوم العبد علیه فهو من فعلاللّه، یقولاللّه تعالی للعبد: لم عصیت؟ لم فسقت؟ لم شربت الخمر؟ لم زنیت؟ فهذا فعل العبد، و لا یقول له لم مرضت؟ لم قصرت؟ لم ابیضضت؟ لم اسوددت؟ لأنّه من فعلاللّه تعالى.

هر كارى را كه بتوانى بنده را بر آن سرزنش كنى، از آن اوست، و هرچه را كه نتوانى بنده را بر آن سرزنش نمایى، از آن خداست. خداوند به بنده‏اش مى‏فرماید: چرا سركشى كردى؟ چرا نافرمانى نمودى؟ چرا شراب خوردى؟ چرا زنا كردى؟ اینها كار بنده است. خداوند از بنده‏اش نمى‏پرسد: چرا مریض شدى؟ چرا قدت كوتاه است؟ چرا سفید رنگى؟ چرا سیاه رویى؟ زیرا اینها كار خداوند است.
«جبر» و «تفویض» دو طرف دارد:

1. طرفى كه به خدا و صفات خدا بازمى‏گردد.
2. طرفى كه به انسان و صفات او مربوط مى‏شود.

آنچه از جبر و تفویض به خدا و صفات خدا مربوط است، سزاوار آن است كه آن را از خدا و انبیاى خدا و اوصیاى ایشان بگیریم. و آنچه به انسان و صفات و افعال او مربوط مى‏شود همین مقدار كه مى‏گوییم:

من این كار را مى‏كنم، و من آن كار را نمى‏كنم، كافى است تا بدانیم كه هرچه مى‏كنیم به اختیار خویش است. در بحثهاى گذشته نیز دانستیم كه سیر زندگى انسان با سیر ذره و اتم و سیارات و كهكشانها و دیگر مسخّرات به فرمان خدا، در حركات و نتایج، یكسان نیست. این از یك طرف، از طرف دیگر، خداوند انسان را به حال خود رها نكرده و او را به خود واگذار ننموده تا هر چه را بخواهد، همان‏گونه كه دوست دارد و هواى نفس او فرمانش مى‏دهد، همان را انجام دهد، بلكه خداوند بهوسیله انبیاى خود راهنمایى‏اش كرده: هم راه ایمان قلبى به حق را به او نشان داده، و هم روش عمل شایسته سودمند جسمانى را به او نموده و هم از اعمال زیانبار آگاهش ساخته است. او اگر از هدایت خدا پیروى كند و یك گام در صراط مستقیم الهى پیش رود، خداوند دستش را گرفته و ده گام جلوترش مى‏برد، سپس به خاطر آثار عملش در دنیا و آخرت هفتصد برابر پاداشش مى‏دهد، و خداوند به مقتضاى حكمت و سنت خویش براى هر كس بخواهد مى‏افزاید.

ما، در كتاب عقاید اسلام مثالى زدیم و گفتیم: خداوند این دنیا را همانند مهمانسرایى از نوع «سلف سرویس» براى مؤمن و كافر هر دو آماده كرده است، چنانكه در سوره اسراء، آیه 20 مى‏فرماید: «كلّاً نمدّ هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربّك و ما كان عطاء ربّك محظوراً؛ هر دو گروه، اینان و آنان را، از عطاى پروردگارت افزون مى‏دهیم، زیرا عطاى پروردگارت هرگز از كسى دریغ نشده است.

راستى را كه اگر امداد الهى نبود، و بندگان خدا توان جسمى و فكرى خویش و امكانات آماده و مسخّر این عالم را از خداى سبحان نداشتند، نه مؤمن ره‏یافته مى‏توانست عمل صالح و شایسته انجام دهد، و نه كافر گمراه توان اقدام زیانبار فاسد را داشت، راستى اگر خداوند یك لحظه عطاى خود را از انسان سلب كند، حتى اگر جزء كوچكى از آن باشد: بینایى، سلامت، عقل و اندیشه و... چه مى‏تواند بكند؟ بنابراین، انسان هرچه مى‏كند به اختیار خود و به وسیله ابزارى است كه خداوند به او بخشیده است. پس، انسان در انتخاب مختار و در اكتساب وامدار است.

آرى، انسان ‏در این ‏عالم ‏خودكار محض نیست، همان‏گونه كه مجبور صرف هم نیست. نه همه كارها به او واگذار شده و نه بر كارى [كه انتخاب مى‏كند] مجبور است، بلكه امرى است ‏میان ‏دو امر [امر بین امرین]، و این همان مشیت خدا و سنت و قانون او درباره افعال بندگان است.

«و لن تجد لسنهاللّه تبدیلاً؛
و هرگز در سنت الهى تغییر
و تبدیلى نیابى!»

سلام و عرض ادب

.امین.;444534 نوشت:
1- خالق بعنوان آفریننده بر هر آنچه که آفریده است علم و تسلط و اراده دارد

این چنبن به طور مطلق هم نیست
برای هر امر نیاز به اسباب هست

علم او به امور محال هم وجود ندارد
آینده نیامده ؛ چون نیامده ،پس علمی هم راجع به آن نیست
علم داشتن به آینده نیامده جزو امور محال است
به محض وقوع آینده علم آن هم پدید میآید[SPOILER]
البته در نگر من آفریدگار یا پدید آورنده این جهان با خدای ادیان سراسر تفاوت دارد
تسلط او بر امور این جهان از طریق قوانین شکننده ای است که خود وضع کرده پس تسلط و علمش هم خارج از آن قوانین نیست
که باز هم در نگرش دینی این چنین خدایی قادر مطلق یا دانای مطلق نیست ولی همان خدای ادیان هم قادر به امور محال و یا آفرینش های خلق الساعه بی اسباب نیست
این میتواند موضوع بحث در تاپیک دیگر باشد که چرا خدای ادیان نمیتواند واقعیت داشته باشد
این را در متن پنهان آوردم که پرداختن به آن ما را ازبحث فعلی مان دور نکند[/SPOILER]

.امین.;444534 نوشت:
2- وقتی پای شریعت و امر و نهی به میان آمده میشود یعنی آفریدگار با قدرت و اختیار خود امور جبریی را که برمیگردد به سلب اختیار در گزینش خیر یا شر از انسان برمیدارد. بدین معنا که هم شعور و آگاهی لازم برای تمیز حق و باطل را به او میدهد. و هم اختیار انتخاب به آنها داده میشود

شما میفرمایید چون ما (شیعیان اثنی عشری) اعتقاد داریم که خداوند عالم الغیب هست پ[HL]س حرف و عقیده امون با هم سازگاری ندارد، به این دلیل که علم خدا از آینده انسان نشاندهنده یک برنامه ریزی از پیش تعیین شده است و این خود جبره.[/HL]

در صورتیکه چنین نیست.


بله عقیده توأم بر علم غیب و وجود همان اختیار محدود با هم متناقض است

.امین.;444534 نوشت:
چون اگر خداوند به عنوان خالق ، از سرنوشت یکایک آفریدگانش آگاهی داشته باشد هیچ جای تعجبی نیست.

خداوند میتواند دانای هر احتمالی باشد زیرا خود قوانین را وضع کرده پس جواب هر پیش آمد احتمالی را میداند
ولی اینکه بداند من در چه تاریخی بدنیا میآیم و یا میمیرم و یا در کجا میمیرم این دانستن او که مساوی حقیقت محض است باید درست زندگی من مثل یکساعت بگردد تا هم در موقع و مکان مناسب بدنیا بیایم و بمیرم البته نه من بلکه تمام آباء و اجداد من و همه آن چیزهایی که با آنها در تعامل بوده
همینطور هم شما !1باید امر ازدواج پدر و مادر شما در یک وقت معین بوده باشد تا شما دقیقآ بر طبق آنچه در لوح محفوط است دنیا بیایید و همانطور پدران و فرزندان شما
.امین.;444534 نوشت:
ما وقتی اختیار را هم به ما داده و انسانها بدست خود میتوانند سرنوشتشان را تغییر دهند پس حتی اگر عاقبت انسانها را خداوند بداند تنها به علم او برمیگردد و نمیتوان به آن نسبت جبر داد.

آفرین اگر من با اختیار خود قادر باشم سرنوشتم را تغییر دهم پس علم خدا تغییر میکند و اگر تغییر کند پس علم غیب او هم عوض میشود اگر همین را با هم توافق داشته باشیم و مورد تأیید کارشناسان هم باشد در اینباره مشکل نداریم
ولی بعضی از متون دینی اجازه چنین توافقی را نمیدهد

.امین.;444534 نوشت:
جدیدا رسم شده هر کی به هرجایی میرسه که پاسخی نداره حرف طرفشو به بازی با کلمات نسبت میده.

چنین اتهامی اگر نابجا و ناحق باشد مغالطه است
شما با زبان ساده علم غیب را شرح دهید
و همان اختیار محدود را شرح دهید
و چاشنی آن را هم متن آیات اول سوره روم را بگذارید و یا آیاتی که بیانگر آن است همه چیز در لوح محفوظ ثبت است و همینطور احادیثی مبنی بر خیر دادن از وقوع واقعه کربلا
اگر در این تعاریف به تناقض برنخوردید بله من اشتباه کردم

پیروز و موفق باشید

متحیر;444654 نوشت:
سلام و عرض ادب

این چنبن به طور مطلق هم نیست
برای هر امر نیاز به اسباب هست
علم او به امور محال هم وجود ندارد
آینده نیامده ؛ چون نیامده ،پس علمی هم راجع به آن نیست
علم داشتن به آینده نیامده جزو امور محال است
به محض وقوع آینده علم آن هم پدید میآید



متقابلا عرض سلام و ادب


پس با آنچه در اینجا و در متن پنهان آوردید شما خداوند را ضعیف میدانید که اینچنین او را در امر مختار کردن موجودی مثل انسان ناتوان میدانید.

این عقاید شما با آیات قرآن کریم و احادیث اهل بیت علیهم السلام همخوانی ندارد و ما نیز چنین خدایی را قبول نداریم.

پس دلایل جنابعالی مبنی بر اینکه دیدگاه ما برخلاف عقیدمان جبری است نمیتواند صحیح باشد.

نکته ای که در استدلالات شما جلب توجه میکند تناقض گفتارتان است

اینچنین که از یک طرف بوسیله عقیده خود ما علم مطلق خدا را ، نفی اختیار از انسانها میدانید و از طرف دیگر در رد پاسخ بنده و اثبات همین نفیتان ، علم و قدرت خداوند را محدود میکنید...

ختم کلام اینکه

اگر سخن شما صحیح باشد پس نباید بدی بد باشد و خوبی خوب. چون همه چیز جبر است
و چنین دیدگاهی اگر برای شما پذیرفتنیست برای ما غیر ممکن هست.

با تشکر از بذل توجهتان:Gol:

متحیر;444401 نوشت:
چون در قرآن پیشگویی شده که روم پیروز جنگ است
و این پیشگویی میبایست بهحقیقت بپیوندد تا آن پیشگویی از نظر ما و یا در حقیقت علم غیبی که خدا حتی قبل از بوجود آمدن ایران یا روم هم اینموضوع را میدانسته صورت واقعیت به خود بگیرد باید تمامی تاریخ به همان صورت بی کم و کاست نقش بگیرد تا اول ایران و روم شکل بگیرند و سپس جنگی بشود و نتیجه اش هم پیروزی روم باشد!!1 از این موضوع شما قضاوت به جبر مطلق نکنید عجیب است.

شما به سوال ما درست جواب نمی دهید، جبر وادار کردن به انجام کاری است این سخنان که شما می گویید چه واداری در آنها هست؟! بحث ما فط بر سر انسان است، وما معتقدیم انسان دارای اختیار در گزینش است ومی تواند آنطرفی را که خود می خواهد انتخاب کند واگر قرار بود انسان مجبور باشد معنی نداشت خداوند این همه پیامبر برای هدایت انسان بفرستد، معنی نداشت بفرماید: إنا هدیناه السبیل إما شاکرا وإما کفورا(انسان)، ما راه را به انسان نشان دادیم حال می خواهد بنده شاکر باشد ویا کفران نعمت کند. واگر بخواهید ا زاین قبیل آیات صدها مورد می توان مثال زد. چرا خداوند انسانهای گنهکار وظالم را این همه مذمت می کند زمانی که آنها مجبور به انجام این کارها هستند؟ خلاصه سخن اینکه سخنان خداوند ودأبی که در قرآن دارد منافات با جبر وسلب اختیار دارد، وخداوند حکیم حرفی خلاف حقیقت نمی گوید.
علم خداوند مانند ما نیست که محدود باشد ویا کسبی وآموزشی، بلکه علم او حضوری است وچون مجرد محض است وزمان ومکان واین حجابها برای او وجود ندارد. می توالند از آینده نیز خبر دار شود، واین آگاهی از آینده معنایش مجبور کردن انسانها بر انجام اعمال نیست. اگر هست شما لطف کنید با توجه به معنای جبر اثبات کنید که جبر بر عالم حاکم است.

متحیر;444407 نوشت:
مفهوم حرف شماتأیید سخن ماست که در باور دینی جبر مطلق حاکم است

نظر خود را قبل اینکه بتوانید اثبات کنید به دین نسبت ندهید. فعلا بحث بر سر همین است که اصلا در باورهای دینی چنین چیزی هست یا نه؟

متحیر;444464 نوشت:
در باور دینی اسلامی دو باور قدیم اشعری معتزله وجود دارد
یکی قائل به جبر و دیگری قائل به احتیار
پس اینکه مطلقاً بگویید نیست اشتباه هست
در منظر شیعه اثنی عشری هم میگویند نه جیر است و نه تفویض بلکه امری میان آن دو است
ولی این تتاقض با عالم الهی دارد
برای رفع این ابهام میگویند در علم غیب خدا میداند شما با اختیار خود چه میکنید

علی الظاهر شما خود دارید با کلمات بازی می کنید، اعتقاد به امر بین امرین کجایش با عالم الهی منافات دارد، شیعه معتقد است همه نعمت های وجودی انسان از اعضاء بدن گرفته تا قلب وروح وعل وغیره از جانب خداوند می باشد وخداوند این توانایی را به انسان داده است که خود فکر کند ومسیر درست یا غلط را انتخاب کند. اینجا آزای مطلق نیست چون ابزاری که با آنها انسان کار انجام می دهد از جانب خداست وهمچنین نفسی که می کشد نعمت الهی است که هر آن به او می رسد، اما همین اسان هم با استفاده از این نعمتها با فکر وعقل خود انتخاب می کند که از راههای پیش رو کدام را انتخاب کند. زمانی جبر مطلق می شد که انسان توان انتخاب نداشته باشد در حالی که ما بالوجدان می دانیم که چنین توانی را داریم.

سلام و عرض ادب
خدمت کارشناس محترم

کریم;445167 نوشت:
شما به سوال ما درست جواب نمی دهید،

من پاسخ دادم شما متوجه نمیشوید
حال ببینیم سؤال شما چیست و پاسخ ارسالی ما چه بود؟
کریم;443326 نوشت:
جبر یعنی اینکه انسان را مجبور کنند که کاری را انجام دهد مثل اینکه دست وپایش را بسته وسم را در دهانش بریزند، روم وایران در زمان نزول قرآن اصلا اعنقادی به این قرآن نداشتند که خبر قرآن آنها را مجبور کند جنگ کنند واز این آیات اصلا خبر نداشتند. آنها طبق منافع ومصالح خود جنگ یا صلح می کردند.

کریم;444287 نوشت:
علی الظاهر حضرتعالی به تمام مطالب دقت نمی کنید، بنده عرض کردم جبر یعنی مجبور کردن دیگری بر انجام کاری بطوری که طرف هیچگونه اختیار واراده ای از خود ندارد، آیا خبر دادن خداوند به خاطر احاطه اش بر حقایق عالم هستی وشناخت کامل ودقیقی که از انسان دارد دلیل تحمیل وانجام جبری فعلی می شود؟ شما با توجه به معنای جبر بفرمایید این پیشگویی از اتفاقات آینده چطور جبر به وجود می آورد؟ مردم روم وایرانی که آن زمان به قرآن اعتقادی نداشته واز آن خبر نداشتند چطور با پیشگویی قرآن مجبور به این جنگ وشکست ایران در مقابل روم بود؟

کریم;443326 نوشت:
بله، هر کسی آیات قرآن را را بخواند در موارد متعدد متوجه می شود که قرآن خبر از آینده داده است، اما عرض ما این بود که قرآن کتاب پیشگویی نیست واگر در جایی خبر از آینده داده است حکمت ودلیل دارد ونمونه آن مساله خبر از شکست ایران به دست روم بود که توضیح آنرا را قبلا دادیم.

متحیر;444401 نوشت:
چون در قرآن پیشگویی شده که روم پیروز جنگ است
و این پیشگویی میبایست بهحقیقت بپیوندد تا آن پیشگویی از نظر ما و یا در حقیقت علم غیبی که خدا حتی قبل از بوجود آمدن ایران یا روم هم اینموضوع را میدانسته صورت واقعیت به خود بگیرد باید تمامی تاریخ به همان صورت بی کم و کاست نقش بگیرد تا اول ایران و روم شکل بگیرند و سپس جنگی بشود و نتیجه اش هم پیروزی روم باشد!!1 از این موضوع شما قضاوت به جبر مطلق نکنید عجیب است.

دوست عزیز چبری که خدا میبیند برابر وقوع بدون شک آن است
و به قول شما خدا آینده را میبیند همانطور که گذشته را میبیند
این خبر زمانی بوده که ایران و روم درگیر چنگ نهایی نشده بودند
با این واقعیت منعکس در آینده مگر ایران چاره ای جز شکست داشته؟
ایران چه اقدامی میتوانسته انجام دهد تا پیروزی خود را بر روم تکمیل کند؟
این خبر از آینده با پیشبینی فرق میکند
این واقعیت مختوم ایران است

یک سؤال :برای اینکه این قضیه را راحت تر بیان کنیم
از منظر شما آیا خدا یه زمان و مکان تولد شما از روز ازل آگاه بوده است یا نه؟

موفق باشید

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

چند صفحه اول تاپیک رو خوندم
یه نکته:
چرا این بزرگواران سوال را به این شکل مطرح کرده اند؟ «دلیل شما برای اعتقاد به خدا چیست؟»

چرا نرفته اند و دلایل براهین نظم، علیت و .... را نقد کنند؟

آدم اگه بخواد تحقیق کنه بهتره اول پیشینه اوم موضوع رو بررسی و مطالعه کنه و بعد سراغ دلایل جدید بیاد.

در پناه خدای منان

متحیر;445323 نوشت:
دوست عزیز چبری که خدا میبیند برابر وقوع بدون شک آن است
و به قول شما خدا آینده را میبیند همانطور که گذشته را میبیند
این خبر زمانی بوده که ایران و روم درگیر چنگ نهایی نشده بودند
با این واقعیت منعکس در آینده مگر ایران چاره ای جز شکست داشته؟
ایران چه اقدامی میتوانسته انجام دهد تا پیروزی خود را بر روم تکمیل کند؟
این خبر از آینده با پیشبینی فرق میکند
این واقعیت مختوم ایران است

یک سؤال :برای اینکه این قضیه را راحت تر بیان کنیم
از منظر شما آیا خدا یه زمان و مکان تولد شما از روز ازل آگاه بوده است یا نه؟


با سلام
خدا از همه چیز خبر داره وآنهم به خاطر احاطه علمی است واینکه همیشه خالق عصر، ولی علم خدا به اختیار ما، اختیار ما را سلب نمی کند.
در مورد ایران وروم هم دوست عزیز در آن زمان مثل الان نبود که یک خبر سریع در دنیا بپیچد وایران خبردار شود که قرآن مسلمانها شکست آنها را اعلام کرده است، با توجه به اینکه پادشاه ایران اصلا پیامبر ودین خدایی را قبول نداشت تا بخواهد از سخن قرآن تاثیر پذیرد. البته آنها اصلا از این سخن اطلاعی نداشتند وخبرگزاری های الان نبود تا به آنها خبر دهد.

[="Microsoft Sans Serif"]گاهی وقت‌ها، آدم وقتی برمی‌گرده به گذشته‌ش، به بعضی از کارهاش پوزخند می‌زنه و از برخی کارهاش هم، شرمگین می‌شه.
توی این گفتار، من با خانم kinzie اونجوری که شایسته و بایسته بود، حرف نزدم که الان از شیوه‌ی بیانم پشیمون نشم؛ نگاه که میکنم، میبینم، خانم کینزه، خیلی با آرامش جواب میدادن ولی من، با تنش.
ایشون کاربریشون مسدود شده و من نمیتونم توی کاربریشون معذرت‌خواهی کنم؛ من از شیوه‌ی بیانم که بدون‌شک، باعث رنجش ایشون شده، معذرت می‌خوام :Gol::hamdel::Gol:

امیدوارم هرجا هستن، سرفراز و پیروز باشن :Sham:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
در این تاپیک شرطیه پاسکال (که در حقیقت آن را نباید به پاسکال نسبت بدهیم) مطرح شده است و این شرطیه نقد شده.ابتدا شرطیه پاسکال را مطرح می کنیم (به معنای کلی و نه دقیقاً آنچه که پاسکال گفته است) و سپس جواب نسبتاً مناسبی به این نقد ها می دهیم.

تقریر شرط بندی پاسکال
شرطیه پاسکال اینطور می گوید که یا خدا وجود دارد و یا خدا وجود ندارد.حالت دیگری مطرح نیست.
حال اگر خدا وجود داشته باشد و ما عبادت کنیم،اولاً به زندگی دنیویمان رسیده ایم،ثانیاً چیزی را در آخرت از دست نداده ایم (چون وظایف دینی را انجام داده ایم).پس به صورت خلاصه:
اگر خدا باشد --->هم در دنیا سوده کرده ایم هم در آخرت.
حال اگر خدا وجود نداشته باشد و ما عبادت کنیم،باز هم به زندگی دنیویمان رسیده ایم،با وجود این که آخرتی در کار نیست.پس به صورت خلاصه:
اگر خدا نباشد--->باز هم در دنیا سوده کرده ایم.
در واقع اگر خدا باشد و ما معتقد باشیم ضرری که قطعاً نکرده ایم.ولی اگر خدا باشد و ما معتقد نباشیم به وجودش،در آخرت ضرر خواهیم کرد.

نقد این شرط بندی و پاسخ به این نقد
نقدی که به این شرط بندی شده است این است که می گویند شما در شرطیه از این گزاره استفاده کرده اید که: "اگر خدا باشد و ما از او پیروی کنیم،آنگاه در آخرت سعادتمند خواهیم شد".حال آن که ممکن است خداوند به شما به صرف معتقد بودن پاداش ندهد.بلکه خداوند به تحقیق درباره وجودش پاداش بدهد،نه به پیروی از خودش.لذا این ملاک که به صرف پیروی شما سعادتمند خواهید شد شاید درست نباشد.چه بسا یک کافر که با تحقیق به کفرش رسیده است نزد خداوند مرتبه اش بالاتر باشد تا مومنی که تحقیق کافی نکرده است و صرفاً پیروی کرده است.

پاسخ به نقد
اما پاسخ به این نقد به دو صورت ممکن است.اول این که پیروی از خدا،تحقیق را هم شامل می شود.یعنی کسی که از خداوند پیروی کند طبق دستور متون دینی به سمت تحقیق درباره مسائل مختلف و کسب علم می رود.
پاسخ دوم که پاسخ مناسب تری است،این است که در اینجا طبق معمول وضعیت شیعه با سایر ادیان فرق می کند.توسط معصومین (ع) استدلالی مشابه استدلال بالا به کار برده شده است.از طرقی قول معصومین (ع) حجت محسوب می شود و از آنجایی که در قول ایشان در واقع این گزاره که "اگر پیروی کنید،سعادتمند می شوید" (و یا با مضمون مشابه) به کار رفته است،نتیجه می گیریم که از نظر ائمه شیعه (ع) این گزاره درست است.لذا نتیجه می گیریم شیعه معتقد به گزاره بالاست.
به صورت خلاصه از آنجایی که در روایات معصومین (ع) استدلال بالا را به کار برده اند و از آنجایی که سخن ایشان نظر شیعه است،پس نظر شیعه این است که گزاره مذکور درست است.پس این انتقاد به هر دین و آیینی وارد باشد،به شیعه وارد نیست.هر چند درباره روایاتی که در آن ها معصومین (ع) این استدلال را به کار برده اند می شود بحث کرد،ولی با فرض صحت این روایات شرطیه پاسکال در شیعه درست خواهد بود.

لبیک یا مهدی
و من الله التوفیق

سلام.
ابتدا برهان رو نقد میکنم بعد نقد شمارو

بن موسی;504353 نوشت:
تقریر شرط بندی پاسکال
شرطیه پاسکال اینطور می گوید که یا خدا وجود دارد و یا خدا وجود ندارد.حالت دیگری مطرح نیست.
حال اگر خدا وجود داشته باشد و ما عبادت کنیم،اولاً به زندگی دنیویمان رسیده ایم،ثانیاً چیزی را در آخرت از دست نداده ایم (چون وظایف دینی را انجام داده ایم).پس به صورت خلاصه:
اگر خدا باشد --->هم در دنیا سوده کرده ایم هم در آخرت.
حال اگر خدا وجود نداشته باشد و ما عبادت کنیم،باز هم به زندگی دنیویمان رسیده ایم،با وجود این که آخرتی در کار نیست.پس به صورت خلاصه:
اگر خدا نباشد--->باز هم در دنیا سوده کرده ایم.
در واقع اگر خدا باشد و ما معتقد باشیم ضرری که قطعاً نکرده ایم.ولی اگر خدا باشد و ما معتقد نباشیم به وجودش،در آخرت ضرر خواهیم کرد.

این برهان بر پایه این مدعای بدون دلیل بنا شده که اگر آن دنیایی باشد انگاه کسانی که خداوند را عبادت کرده اند وضعیت بهتری دارند از کسانی که کفر ورزیده اند.

اما دلیل این مدعا چیست؟ از کجا معلوم که در جهان آخرت خدا به کفار پاداش ندهد و مومنین را تنبیه نکند؟
توجه داشته باشید که در این برهان ما هیچ آشنایی با رفتار خداوند احتمالی در جهان آخرت نداریم. بنابراین به ناچار باید فرض کنیم خداوند هر کاری را میتواند در آخرت انجام دهد. یعنی دلیلی بر این نداریم که احتمال پاداش دادن مومنان بیشتر از احتمال عذاب کردن آنها باشد!

============

توجه مهم اینکه این برهان رو زمانی به کار میبرند که طرف مقابل با هیچ برهان دیگه ای مجاب نشده. بنابراین بحث شرطبندی و قمار پیش میاد.

بن موسی;504353 نوشت:
به صورت خلاصه از آنجایی که در روایات معصومین (ع) استدلال بالا را به کار برده اند و از آنجایی که سخن ایشان نظر شیعه است،پس نظر شیعه این است که گزاره مذکور درست است.پس این انتقاد به هر دین و آیینی وارد باشد،به شیعه وارد نیست.هر چند درباره روایاتی که در آن ها معصومین (ع) این استدلال را به کار برده اند می شود بحث کرد،ولی با فرض صحت این روایات شرطیه پاسکال در شیعه درست خواهد بود.

بن موسی;504353 نوشت:
.توسط معصومین (ع) استدلالی مشابه استدلال بالا به کار برده شده است.از طرقی قول معصومین (ع) حجت محسوب می شود و از آنجایی که در قول ایشان در واقع این گزاره که "اگر پیروی کنید،سعادتمند می شوید" (و یا با مضمون مشابه) به کار رفته است،

اگر برای کسی قول معصومین حجت محسوب میشود یعنی قبلا به طریقی معصومیت این افراد برای این شخص اثبات شده، این شخص چه نیازی دارد که از شرط بندی پاسکال استفاده کند؟؟؟

عرض کردم که این برهان پاسکال را برای کسی میآورند که سایر روشها نتوانسته قانعش کند، یعنی بر این شخص ثابت نشده امامان شیعه از جانب خدا هستند.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

B-neshan;504909 نوشت:
این برهان بر پایه این مدعای بدون دلیل بنا شده که اگر آن دنیایی باشد انگاه کسانی که خداوند را عبادت کرده اند وضعیت بهتری دارند از کسانی که کفر ورزیده اند.

اما دلیل این مدعا چیست؟ از کجا معلوم که در جهان آخرت خدا به کفار پاداش ندهد و مومنین را تنبیه نکند؟
توجه داشته باشید که در این برهان ما هیچ آشنایی با رفتار خداوند احتمالی در جهان آخرت نداریم. بنابراین به ناچار باید فرض کنیم خداوند هر کاری را میتواند در آخرت انجام دهد. یعنی دلیلی بر این نداریم که احتمال پاداش دادن مومنان بیشتر از احتمال عذاب کردن آنها باشد!


B-neshan;504909 نوشت:
این برهان بر پایه این مدعای بدون دلیل بنا شده که اگر آن دنیایی باشد انگاه کسانی که خداوند را عبادت کرده اند وضعیت بهتری دارند از کسانی که کفر ورزیده اند.

اما دلیل این مدعا چیست؟ از کجا معلوم که در جهان آخرت خدا به کفار پاداش ندهد و مومنین را تنبیه نکند؟
توجه داشته باشید که در این برهان ما هیچ آشنایی با رفتار خداوند احتمالی در جهان آخرت نداریم. بنابراین به ناچار باید فرض کنیم خداوند هر کاری را میتواند در آخرت انجام دهد. یعنی دلیلی بر این نداریم که احتمال پاداش دادن مومنان بیشتر از احتمال عذاب کردن آنها باشد!


توجه بفرمایید که این نقد را خودمان هم در پستمان آوردیم و سپس دلیلی در پاسخ به این نقد آوردیم.

B-neshan;504909 نوشت:
توجه مهم اینکه این برهان رو زمانی به کار میبرند که طرف مقابل با هیچ برهان دیگه ای مجاب نشده. بنابراین بحث شرطبندی و قمار پیش میاد.

با فرض ثابت شدن هم به کارگیری این برهان باز سودمند است.

B-neshan;504909 نوشت:
اگر برای کسی قول معصومین حجت محسوب میشود یعنی قبلا به طریقی معصومیت این افراد برای این شخص اثبات شده، این شخص چه نیازی دارد که از شرط بندی پاسکال استفاده کند؟؟؟

عرض کردم که این برهان پاسکال را برای کسی میآورند که سایر روشها نتوانسته قانعش کند، یعنی بر این شخص ثابت نشده امامان شیعه از جانب خدا هستند.


دقیقاً احتمال این که چنین پاسخی داده شود را می دادم.در پاسخ به شما باید گفت که اصلاً نیازی نیست حجت بودن حرف معصومین (ع) برای فرد ثابت شود.فرد به اینصورت عمل می کند:
شرطیه را به کار می برد.سپس این شبهه در ذهنش به وجود می آید که کدام مکتب و دین است که این شرطیه در آن صادق می شود؟می بیند که این شرطیه در شیعه صادق می شود.
نیازی به این نیست که حجت بودن سخن معصومین (ع) برای فرد ثابت شده باشد،چون فرد فقط صدق شرطیه را در نظر می گیرد و می بیند که در شیعه این شرطیه صادق است.
این نقد مانند آن است که بگوییم برخی مسیحی ها ها تثلیث را قبول دارند و سپس گفته شود مگر حرف مسیحی ها حجت است که ما این حرف را بپذیریم.در واقع استدلال فردی که با شرطیه پاسکال سر و کار دارد از دو مقدمه زیر حاصل می شود:
1-در هر دینی شرطیه پاسکال برقرار است در صورتی که گزاره اگر پیروی کنی،آنگاه سعادت مند می شوی برقرار شود.
2-شیعه می گوید گزاره اگر پیروی کنی،آنگاه سعادتمند می شوی برقرار است.
نتیجه:شرطیه پاسکال در شیعه برقرار است.
استدلال ما استدلال بالاست.نیاز نیست حرف شیعه حجت باشد.کافی است شیعه این را بگوید،حتی اگر درست نباشد.اگر دو مقدمه بالا را بپذیرید متوجه می شوید اثبات حجت بودن حرف شیعه لازم نیست.

لبیک یا مهدی
و من الله التوفیق

بن موسی;504918 نوشت:
در واقع استدلال فردی که با شرطیه پاسکال سر و کار دارد از دو مقدمه زیر حاصل می شود:
1-در هر دینی شرطیه پاسکال برقرار است در صورتی که گزاره اگر پیروی کنی،آنگاه سعادت مند می شوی برقرار شود.
2-شیعه می گوید گزاره اگر پیروی کنی،آنگاه سعادتمند می شوی برقرار است.
نتیجه:شرطیه پاسکال در شیعه برقرار است.
استدلال ما استدلال بالاست.نیاز نیست حرف شیعه حجت باشد.کافی است شیعه این را بگوید،حتی اگر درست نباشد.اگر دو مقدمه بالا را بپذیرید متوجه می شوید اثبات حجت بودن حرف شیعه لازم نیست.

با سلامی دوباره.

دو نکته را توجه بفرمایید.

در مورد مقدمه دوم:

شیعه می گوید گزاره اگر پیروی کنی{ از تشیع؟!} ،آنگاه سعادتمند می شوی برقرار است.

درسته که شیعه "میگوید:" ... و مقدمه دوم شما صحیحه؛ اما ما هنوز ثابت نکرده ام که اگر از تشیع پیروی کنید سعادتمند میشوید.
==============
نکته دوم و مهمتر؛
چطور از این دو مقدمه نتیجه میگیرید که شرطیه پاسکال در شیعه صادق است؟؟
{

شرطیه پاسکال در شیعه برقرار است= پیروی از تشیع باعث سعادتمندی است}

به نظرم نتیجه ی گرفته شده، ارتباط منطقی با دو مقدمه ی ما نداره.

لطفا توضیح بیشتری بدید.

ممنونم و شاد باشید

سلام
مثل این است که بگویی یک دلیل بیاور که الان تو خودت وجود داری

سلام
تشکر از تمامی کاربرانی که در این مبحث شرکت کردند
بنده زیاد وارد نیسام که مباحث رو پیگیری کتم پس اول از همه بگم جای سرکار خانم kinzie خالی هست و امیدوارم ایشون به سایت برگردند.واقعا لحن گفتار بسیار خوب و عالی دارند
مساله دوم جواب بنده به تاپیک هست.
من به خدا اعتقاد دارم چون آدمیزاد ناخودآگاه دوست داره دلایل چیز های عجیب و خفن رو یک شخص و یک موجود ابرقدرت بدونه.من وقتی این نظم و هماهنگی توی بدن آدمیزاد رو میبینم و بعضی مواقع توی دروس فیزیولوژی با خودم میگفتم عجب پروسه پیچیده ای هست که تا حالا هیچ کس نتونسته شبیه سازیش کنه ، بنابراین میگفتم یه شخصی باید خالق این بدن باشه و با خودم میگفتم اون شخص احتمالا خداست.اما همیشه این سوال هم برام بود که پس حالا اون خدا رو کی آفریده؟ با خودم میگفتم اون خدا از اول بوده و بعد دوباره میگفتم پس چرا به خودم نگم این انسان با این همه پیچیدگیش هم از اول بوده؟ پس دد نتیجه همیشه در قانع کردن آتءیست ها ناموفق بودم و الان هم قبول دارم که من با اعتقاد راسخ و محکم خدا رو قبول ندارم
یکم امیدوارم و دوست دارم که خدایی باشه و عدل و عدالتی برای خوب و بد و بهشت و جهنم باشه
یکم هم میترسم اگر اعتقاد نداشته باشم برم توی جهنم که بیشتر به خاطر باور مذهبی و فرهنگی جامعه و خونوادم هست.
خلاصه این بود علت اعتقاد من به پروردگار
از بقیه دوستان و کاربران سایت هم خواهش میکنم بیان و صادقانه اگر قبولش دارن دلیلشون رو بگند اگر هم قبولش ندارند دلیلشون رو بگند.

B-neshan;511246 نوشت:
با سلامی دوباره.

دو نکته را توجه بفرمایید.

در مورد مقدمه دوم:

شیعه می گوید گزاره اگر پیروی کنی{ از تشیع؟!} ،آنگاه سعادتمند می شوی برقرار است.

درسته که شیعه "میگوید:" ... و مقدمه دوم شما صحیحه؛ اما ما هنوز ثابت نکرده ام که اگر از تشیع پیروی کنید سعادتمند میشوید.
==============
نکته دوم و مهمتر؛
چطور از این دو مقدمه نتیجه میگیرید که شرطیه پاسکال در شیعه صادق است؟؟
{

شرطیه پاسکال در شیعه برقرار است= پیروی از تشیع باعث سعادتمندی است}

به نظرم نتیجه ی گرفته شده، ارتباط منطقی با دو مقدمه ی ما نداره.

لطفا توضیح بیشتری بدید.

ممنونم و شاد باشید


سلام علیکم برادر،
البته برادرمان آقای «بن‌موسی» ان‌شاء‌الله استدلال خودشان را کامل می‌کنند. حقیر تا جایی که فهمیده‌ام این برهان امام صادق علیه‌السلام (که پاسکال هم تحت عنوان Pascal's Wager مطرحش کرده) نه برهان برای اثبات وجود خداوند است و نه اثبات برای تشیع. این برهان نمی‌گوید خداوند وجود دارد، بلکه می‌گوید فارغ از اینکه خدایی وجود دارد یا خیر باید به خدایی معتقد بود چون «دفع خطر احتمالی وقتی که این خطر بی‌نهایت بزرگ است عقلاً واجب است».

با کافری صحبت می‌کردم، به این برهان این ایراد را گرفت که گیرم من خواستم که به خدایی ایمان داشته باشم، به خدای شما ایمان آورم یا خدای ادیان دیگر؟ پاسخ این سؤال روشن است. این خطر احتمالی در کدام ادیان است که ریسک نپذیرفتنش بی‌نهایت بزرگ و غیرقابل جبران باشد؟ پاسخ فقط ادیان آسمانی است که همگی می‌گویند روز حساب و کتابی هست و اگر از ما باشی اهل بهشت مگرنه اهل جهنم خواهی بود (البته اسلام واقعاً این را نمی‌گوید اگر اشتباه نفهمیده باشم). بودایی و مکاتب زمینی که چنین چیزی ندارند. این برهان «لزوم اعتقاد به وجود خداوندی که بهشت و جهنم دارد» را در مقابل اعتقاد به نابودی بعد از مرگ یا تناسخ و ... اثبات می‌کند. اگر کسی بگوید حالا مسلمان شوم یا مسیحی یا یهودی این برهان چیز بیشتری به او نخواهد گفت و او باید دیگر به مطالعه‌ی کتب مقدس و تعالیم آنها و تاریخشان و ... مراجعه کند. اینکه اگر خواست مسلمان بشود برود اهل سنت شود یا شیعه شود و شیعه‌ی ۱۲ امامی شود یازیدی شود یا اسماعیلی شود و ... اینها همگی به طریق اولی استدلال‌های دیگر می‌خواهند.

B-neshan;504909 نوشت:
این برهان بر پایه این مدعای بدون دلیل بنا شده که اگر آن دنیایی باشد انگاه کسانی که خداوند را عبادت کرده اند وضعیت بهتری دارند از کسانی که کفر ورزیده اند.
اما دلیل این مدعا چیست؟ از کجا معلوم که در جهان آخرت خدا به کفار پاداش ندهد و مومنین را تنبیه نکند؟
توجه داشته باشید که در این برهان ما هیچ آشنایی با رفتار خداوند احتمالی در جهان آخرت نداریم. بنابراین به ناچار باید فرض کنیم خداوند هر کاری را میتواند در آخرت انجام دهد. یعنی دلیلی بر این نداریم که احتمال پاداش دادن مومنان بیشتر از احتمال عذاب کردن آنها باشد!

فرض کنید که نعوذبالله خداوند قصد دارد به کسانی که انکارش کرده‌اند پاداش دهد و مؤمنین به خودش را به جهنم بیاندازد. آیا برای اعلام این قصد خود پیامبری فرستاده است؟ آیا کتابی نزد کفار هست که آن را ملاک درستی راه خود معرفی کنند؟ آیا عهدی نزد خداوند دارند که مطابق با آن خداوند به آنها ایمنی از آتش داده باشد؟ اگر دارند که رو کنند و ندارند، اما اگر ندارند پس این خدا خدایی است که بدون آنکه قوانین و راه هدایت را مشخص کند مجازات خواهد کرد، مثل اینکه راهنمایی و رانندگی فردا تمام کسانی که سرعتشان در خط سرعت زیر ۱۵۰ است را جریمه کند، بعد هم بگوید این مطابق قانونی است که لزومی نداشته به شما اعلام شود. همانطور که این کار ظلم است آن کار خداوند که هدایتی نفرستاده و فقط اعلام قانون می‌کند ظلم خواهد بود و چنین خدایی برای مای امروز قوانینش چیزی در حدّ رخدادی تصادفی است که خروجی‌اش هر چیزی ممکن است باشد، ممکن است طبق قوانین او مؤمنین نجات یابند، ممکن است کافران نجات یابند، ممکن است تعداد دلخواهی از مؤمنان و تعداد دلخواهی از کفار نجات یابند و باقی اهل جهنم شوند، ممکن است همه بهشتی و ممکن است همه جهنمی شوند. از این بابت هم مثل اعتقاد به اینکه خدایی وجود ندارد اعتقاد داشتن یا نداشتن به این خدا تفاوتی در سرنوشت انسان‌ها نخواهد داشت.
اما این بیان ادعای هیچ یک از ادیان یا مذاهب نیست که کسی خودش را درگیر ان کند. دو حال دارد یا کسی قصد دارد دین خودش را تأسیس کند و یا از میان ادیان موجود یکی را برگزیند. در صورت اول که باید برای هر حرفی که می‌خواهد بزند سند داشته باشد (معجزه‌ای چیزی ...) و می‌دانیم که ندارد چون خودش دارد دین خودش را تأسیس می‌کند و می‌داند که این دین پایه و اساسی ندارد و تنها دیگران ممکن است باورش کنند، اما در صورت دوم ادیان یا الهی هستند که گفته‌اند مؤمنان به آنها از جهنم بازداشته می‌شوند و یا اصلاً ادعای جهنم ندارند که باز بر می‌گردیم سر بحث اول و صدق برهان برای کسی که می‌خواهد عقلاً ببیند لزومی دارد که به دینی معتقد باشد یا خیر.

یا علی

muiacir;511490 نوشت:
سلام...
من به خدا اعتقاد دارم چون آدمیزاد ناخودآگاه دوست داره دلایل چیز های عجیب و خفن رو یک شخص و یک موجود ابرقدرت بدونه.من وقتی این نظم و هماهنگی توی بدن آدمیزاد رو میبینم و بعضی مواقع توی دروس فیزیولوژی با خودم میگفتم عجب پروسه پیچیده ای هست که تا حالا هیچ کس نتونسته شبیه سازیش کنه ، بنابراین میگفتم یه شخصی باید خالق این بدن باشه و با خودم میگفتم اون شخص احتمالا خداست.اما همیشه این سوال هم برام بود که پس حالا اون خدا رو کی آفریده؟ با خودم میگفتم اون خدا از اول بوده و بعد دوباره میگفتم پس چرا به خودم نگم این انسان با این همه پیچیدگیش هم از اول بوده؟ پس دد نتیجه همیشه در قانع کردن آتءیست ها ناموفق بودم و الان هم قبول دارم که من با اعتقاد راسخ و محکم خدا رو قبول ندارم
یکم امیدوارم و دوست دارم که خدایی باشه و عدل و عدالتی برای خوب و بد و بهشت و جهنم باشه
یکم هم میترسم اگر اعتقاد نداشته باشم برم توی جهنم که بیشتر به خاطر باور مذهبی و فرهنگی جامعه و خونوادم هست.
خلاصه این بود علت اعتقاد من به پروردگار
از بقیه دوستان و کاربران سایت هم خواهش میکنم بیان و صادقانه اگر قبولش دارن دلیلشون رو بگند اگر هم قبولش ندارند دلیلشون رو بگند.

سلام علیکم مؤمن،
این ایراد را فلاسفه‌ی غرب هم به مثلاً تعریف واجب‌الوجود می‌گیرند و می‌گویند اگر اصلاً چنین چیزی ممکن است که موجودی باشد که همیشه بوده و خواهد بود خوب چرا برویم و مفهومی مثل خدا را بیاوریم که این لقب را به او بدهیم؟ به همین دنیا می‌دهیم که دم دستمان است و می‌دانیم وجود دارد!
اما این نقد غلط است. مجموعه‌ی تمامی وجودهایی که ما می‌شناسیم از نوع ممکن‌الوجود هستند، یعنی ممکن است باشند و ممکن است نباشند و بودنشان نیازمند جمع شدن شرایط لاز برای بودنشان هست. مجموعه‌ی تمامی ممکن‌الوجودها هم همچنان ممکن‌الوجود خواهد بود و نمی‌تواند واجب‌الوجود باشد (چون اگر مجموعه‌ی شرایط a مقدمه‌ی وقوع شرایط b باشد امکان ندارد که b‌هم مقدمه‌ی وقوع a باشد، یعنی دور باطل است، با همین رویکرد دور a -> b -> c -> a هم باطل است به همین دلیل مجموعه‌ی تمامی ممکن‌الوجودها نمی‌تواند شرایط مورد نیاز برای وقوع مجموعه‌ی تمامی ممکن‌الوجودها را در خود داشته باشد)، یعنی نیاز به علت یا علتهایی خارج از خودش دارد و در نتیجه واجب‌الوجود نمی‌تواند همین جهان باشد که همه چیز آن ممکن‌الوجود است. بحث سر یکتایی اعضای مجموعه‌ی واجب‌الوجودها بحث دیگری است که بعد یکتایی خداوند را اثبات می‌کند.
اما به آن نقد طور دیگر هم می‌توان پاسخ داد. مثل اینکه اگر موجودی بخواهد واجب‌الوجود باشد (که وجود واجب‌الوجود برای وقوع مجموعه‌ی ممکن‌الوجودها در بالا لازم تشخیص داده شد و پذیرش وجود داشتن حداقل یک ممکن‌الوجود که خود شما هستید وجود واجب‌الوجود را اثبات خواهد کرد) باید که نیاز به هیچ وجود دیگری جز خود نداشته باشد. پس واجب‌الوجود باید موجودی بسیط باشد که اگر نباشد آن وقت به اجزاء خود نیازمند باشد و اگر یکی از اجزائش را از دست بدهد دیگر نمی‌تواند وجود داشته باشد که بر خلاف تعریف واجب‌الوجود است، موجودی که مستقل از هر موجود دیگری حتماً وجود دارد. این اثبات می‌کند که واجب‌الوجود باید موجودی بسیط باشد. حال آنکه مجموعه‌ی دنیا مجموعه‌ای متکثر و مرکب است و در نتیجه دنیا نمی‌تواند واجب‌الوجود باشد.
همچنین می‌توان نشان داد که واجب‌الوجود ازلی و ابدی است و هیچ گونه تحولی نمی‌تواند داشته باشد حال آنکه دنیا مدام در حال تحولی از صورتی به صورت دیگری است. انسان به همان علت ممکن‌الوجود بودنش نیازمند جمع شدن شرایطی برای حاصل شدنش می‌باشد و نمی‌تواند ازلی باشد، یعنی باید لحظه‌ی شروعی را بتوان برای وجود و وقوع آن در نظر گرفت. این مشکل را خداوند ندارد.
یا علی

owari;511513 نوشت:
سلام علیکم مؤمن،
این ایراد را فلاسفه‌ی غرب هم به مثلاً تعریف واجب‌الوجود می‌گیرند و می‌گویند اگر اصلاً چنین چیزی ممکن است که موجودی باشد که همیشه بوده و خواهد بود خوب چرا برویم و مفهومی مثل خدا را بیاوریم که این لقب را به او بدهیم؟ به همین دنیا می‌دهیم که دم دستمان است و می‌دانیم وجود دارد!
اما این نقد غلط است. مجموعه‌ی تمامی وجودهایی که ما می‌شناسیم از نوع ممکن‌الوجود هستند، یعنی ممکن است باشند و ممکن است نباشند و بودنشان نیازمند جمع شدن شرایط لاز برای بودنشان هست. مجموعه‌ی تمامی ممکن‌الوجودها هم همچنان ممکن‌الوجود خواهد بود و نمی‌تواند واجب‌الوجود باشد (چون اگر مجموعه‌ی شرایط a مقدمه‌ی وقوع شرایط b باشد امکان ندارد که b‌هم مقدمه‌ی وقوع a باشد، یعنی دور باطل است، با همین رویکرد دور a -> b -> c -> a هم باطل است به همین دلیل مجموعه‌ی تمامی ممکن‌الوجودها نمی‌تواند شرایط مورد نیاز برای وقوع مجموعه‌ی تمامی ممکن‌الوجودها را در خود داشته باشد)، یعنی نیاز به علت یا علتهایی خارج از خودش دارد و در نتیجه واجب‌الوجود نمی‌تواند همین جهان باشد که همه چیز آن ممکن‌الوجود است. بحث سر یکتایی اعضای مجموعه‌ی واجب‌الوجودها بحث دیگری است که بعد یکتایی خداوند را اثبات می‌کند.
اما به آن نقد طور دیگر هم می‌توان پاسخ داد. مثل اینکه اگر موجودی بخواهد واجب‌الوجود باشد (که وجود واجب‌الوجود برای وقوع مجموعه‌ی ممکن‌الوجودها در بالا لازم تشخیص داده شد و پذیرش وجود داشتن حداقل یک ممکن‌الوجود که خود شما هستید وجود واجب‌الوجود را اثبات خواهد کرد) باید که نیاز به هیچ وجود دیگری جز خود نداشته باشد. پس واجب‌الوجود باید موجودی بسیط باشد که اگر نباشد آن وقت به اجزاء خود نیازمند باشد و اگر یکی از اجزائش را از دست بدهد دیگر نمی‌تواند وجود داشته باشد که بر خلاف تعریف واجب‌الوجود است، موجودی که مستقل از هر موجود دیگری حتماً وجود دارد. این اثبات می‌کند که واجب‌الوجود باید موجودی بسیط باشد. حال آنکه مجموعه‌ی دنیا مجموعه‌ای متکثر و مرکب است و در نتیجه دنیا نمی‌تواند واجب‌الوجود باشد.
همچنین می‌توان نشان داد که واجب‌الوجود ازلی و ابدی است و هیچ گونه تحولی نمی‌تواند داشته باشد حال آنکه دنیا مدام در حال تحولی از صورتی به صورت دیگری است. انسان به همان علت ممکن‌الوجود بودنش نیازمند جمع شدن شرایطی برای حاصل شدنش می‌باشد و نمی‌تواند ازلی باشد، یعنی باید لحظه‌ی شروعی را بتوان برای وجود و وقوع آن در نظر گرفت. این مشکل را خداوند ندارد.
یا علی

جناب اواری ... اصلا تمام استدلال شما درست ...
پس انسانها دو دسته تقسیم میشن ...

1- انسانهایی که از رویه احساسشون به خدا اعتقاد دارن ... مثلا احساس میکنن و دوست دارن خدا وجود داشته باشه ...
2- یه سری از علما و فلسا و دانشمندانی که تک تکه این مسیرهای فلسفی رو طی کردن و تونستن تمام اقوال رو نابود کنن و خدا رو اثبات کنن ... حداقل برای خودشون .

انشالله تعداد فلسا زیاد باشه تا شاهد بهشتیان زیادی باشیم .

owari;511513 نوشت:
سلام علیکم مؤمن،
این ایراد را فلاسفه‌ی غرب هم به مثلاً تعریف واجب‌الوجود می‌گیرند و می‌گویند اگر اصلاً چنین چیزی ممکن است که موجودی باشد که همیشه بوده و خواهد بود خوب چرا برویم و مفهومی مثل خدا را بیاوریم که این لقب را به او بدهیم؟ به همین دنیا می‌دهیم که دم دستمان است و می‌دانیم وجود دارد!
اما این نقد غلط است. مجموعه‌ی تمامی وجودهایی که ما می‌شناسیم از نوع ممکن‌الوجود هستند، یعنی ممکن است باشند و ممکن است نباشند و بودنشان نیازمند جمع شدن شرایط لاز برای بودنشان هست. مجموعه‌ی تمامی ممکن‌الوجودها هم همچنان ممکن‌الوجود خواهد بود و نمی‌تواند واجب‌الوجود باشد (چون اگر مجموعه‌ی شرایط a مقدمه‌ی وقوع شرایط b باشد امکان ندارد که b‌هم مقدمه‌ی وقوع a باشد، یعنی دور باطل است، با همین رویکرد دور a -> b -> c -> a هم باطل است به همین دلیل مجموعه‌ی تمامی ممکن‌الوجودها نمی‌تواند شرایط مورد نیاز برای وقوع مجموعه‌ی تمامی ممکن‌الوجودها را در خود داشته باشد)، یعنی نیاز به علت یا علتهایی خارج از خودش دارد و در نتیجه واجب‌الوجود نمی‌تواند همین جهان باشد که همه چیز آن ممکن‌الوجود است. بحث سر یکتایی اعضای مجموعه‌ی واجب‌الوجودها بحث دیگری است که بعد یکتایی خداوند را اثبات می‌کند.
اما به آن نقد طور دیگر هم می‌توان پاسخ داد. مثل اینکه اگر موجودی بخواهد واجب‌الوجود باشد (که وجود واجب‌الوجود برای وقوع مجموعه‌ی ممکن‌الوجودها در بالا لازم تشخیص داده شد و پذیرش وجود داشتن حداقل یک ممکن‌الوجود که خود شما هستید وجود واجب‌الوجود را اثبات خواهد کرد) باید که نیاز به هیچ وجود دیگری جز خود نداشته باشد. پس واجب‌الوجود باید موجودی بسیط باشد که اگر نباشد آن وقت به اجزاء خود نیازمند باشد و اگر یکی از اجزائش را از دست بدهد دیگر نمی‌تواند وجود داشته باشد که بر خلاف تعریف واجب‌الوجود است، موجودی که مستقل از هر موجود دیگری حتماً وجود دارد. این اثبات می‌کند که واجب‌الوجود باید موجودی بسیط باشد. حال آنکه مجموعه‌ی دنیا مجموعه‌ای متکثر و مرکب است و در نتیجه دنیا نمی‌تواند واجب‌الوجود باشد.
همچنین می‌توان نشان داد که واجب‌الوجود ازلی و ابدی است و هیچ گونه تحولی نمی‌تواند داشته باشد حال آنکه دنیا مدام در حال تحولی از صورتی به صورت دیگری است. انسان به همان علت ممکن‌الوجود بودنش نیازمند جمع شدن شرایطی برای حاصل شدنش می‌باشد و نمی‌تواند ازلی باشد، یعنی باید لحظه‌ی شروعی را بتوان برای وجود و وقوع آن در نظر گرفت. این مشکل را خداوند ندارد.
یا علی

سلام.مطلبوت یکم طولانی بود و گیج کننده اما با یکی دوبار خوندن تونستم متوجه بشم.
مطالبی که شما به صورت استدلالی و نتیجه گیری رفتین جلو یه ایراد داره
تو علم روانشناسی میخوندیم ماها میتونیم از از هر گزاره ای یه نتیجه بگیریم اما باید یاد بگیریم وقتی نتیجه گزاره به صورت شهودی قابل اثبات نیست ، هرکس ممکنه از اون گزاره یه نتیجه متفاوت بگیره
توی بحثتون خیلی جاها میگفتین پس به دلیل فلان ، فلان نتیجه گرفته میشه.
به نظرم ایرادی نداره که این اجازه رو به مابقی دوستان بدین که از گزاره های شما نتیجه دیگری بگیرند.

muiacir;511552 نوشت:
سلام.مطلبوت یکم طولانی بود و گیج کننده اما با یکی دوبار خوندن تونستم متوجه بشم.
مطالبی که شما به صورت استدلالی و نتیجه گیری رفتین جلو یه ایراد داره
تو علم روانشناسی میخوندیم ماها میتونیم از از هر گزاره ای یه نتیجه بگیریم اما باید یاد بگیریم وقتی نتیجه گزاره به صورت شهودی قابل اثبات نیست ، هرکس ممکنه از اون گزاره یه نتیجه متفاوت بگیره
توی بحثتون خیلی جاها میگفتین پس به دلیل فلان ، فلان نتیجه گرفته میشه.
به نظرم ایرادی نداره که این اجازه رو به مابقی دوستان بدین که از گزاره های شما نتیجه دیگری بگیرند.

سلام علیکم مؤمن،
معلوم است که هر کسی به شرط انصاف اجازه دارد هر نتیجه‌ای که خواست را از هر گزاره‌ای بگیرد (چیزی که بد است اصرار بر باطل با وجود دانستن حق)، اما خوب است که آن درک‌های جایگزین از گزاره‌ها را به صورت نقد بیان کنند تا هم برای تقریر کننده‌ی آن گزاره‌ها مفید باشد که رویشان فکر کند و هم برای دیگران، شاید نقد آنها هم جواب داشت و شاید هم درست بود، تا بیان نکرده‌اند به کار بقیه نمی‌آید.
یا علی

owari;511572 نوشت:
سلام علیکم مؤمن،
معلوم است که هر کسی به شرط انصاف اجازه دارد هر نتیجه‌ای که خواست را از هر گزاره‌ای بگیرد (چیزی که بد است اصرار بر باطل با وجود دانستن حق)، اما خوب است که آن درک‌های جایگزین از گزاره‌ها را به صورت نقد بیان کنند تا هم برای تقریر کننده‌ی آن گزاره‌ها مفید باشد که رویشان فکر کند و هم برای دیگران، شاید نقد آنها هم جواب داشت و شاید هم درست بود، تا بیان نکرده‌اند به کار بقیه نمی‌آید.
یا علی

مجدد سلام بر شما و تشکر بابت پاسخ گویی
من خودم به وجود پروردگار معتقدم و دلیلش رو هم گفتم
اون درک های جایگزین رو هم ناخداباوران باید بیایند و بیان کنند
اما یه مساله ای که به نظرم توی صحبت ها و استدلال های جناب عالی مطرح بود این بود که دنیای ممکن الوجود نمیتواند در عین حال واجب الوجود باشد اما چرا ما base دنیا رو واجب الوجود در نظر نگیریم؟
در واقع base دنیا منظورم این هست که کسی نمیتداند کره زمین رو مثلا با بمب اتم از بین ببره.
یا کره زمین رو از مدار خورشید خارج کنه
یا کهکشان ها رو ناپدید کنه
یا تمامی گیاهان و حیوانات رو نابود کنه
به نظرتون این ها نمیتونه واجب الوجود باشه؟

نفرنفر;511515 نوشت:
جناب اواری ... اصلا تمام استدلال شما درست ...
پس انسانها دو دسته تقسیم میشن ...

1- انسانهایی که از رویه احساسشون به خدا اعتقاد دارن ... مثلا احساس میکنن و دوست دارن خدا وجود داشته باشه ...
2- یه سری از علما و فلسا و دانشمندانی که تک تکه این مسیرهای فلسفی رو طی کردن و تونستن تمام اقوال رو نابود کنن و خدا رو اثبات کنن ... حداقل برای خودشون .

انشالله تعداد فلسا زیاد باشه تا شاهد بهشتیان زیادی باشیم .

سلام علیکم،
فکر نکنم منظورتان را درست متوجه شده باشم ولی تقسیم‌بندی شما بر اساس حرف حقیر هم برایم واضح نیست و فکر کنم با آن موافق باشم، در این پست و این پست فکر کنم دلیلم برای این مطلب را بیابید. دلیل چیزی است که به مطلبی دلالت (راهنمایی) کند و اثبات چیزی است که باعث ثبات یک مطلب در دل شود. عقل یکی از راه‌های دلالت و ثبات یک مطلب است و واژه‌های حتی متعارف در اصل با هم متفاوت‌اند، ولو جزئی.
در پناه خداوند باشید
یا علی

muiacir;511579 نوشت:

اما یه مساله ای که به نظرم توی صحبت ها و استدلال های جناب عالی مطرح بود این بود که دنیای ممکن الوجود نمیتواند در عین حال واجب الوجود باشد اما چرا ما base دنیا رو واجب الوجود در نظر نگیریم؟
در واقع base دنیا منظورم این هست که کسی نمیتداند کره زمین رو مثلا با بمب اتم از بین ببره.
یا کره زمین رو از مدار خورشید خارج کنه
یا کهکشان ها رو ناپدید کنه
یا تمامی گیاهان و حیوانات رو نابود کنه
به نظرتون این ها نمیتونه واجب الوجود باشه؟

سلام علیکم مؤمن،
اگر منظورتان از base دنیا وجود داشتن دنیاست این یک مطلب است و اگر از صورتی به صورت دیگر تبدیل شدن دنیاست (با بمب اتمی خراب کردن زمین، خارج شدن زمین از مدارش دور خورشید و ...) یک مطلب دیگر.
اگر منظورتان قول اول باشد بحث اصالت وجود پیش می‌آید که بعد وحدت وجود را مطرح می‌کند و باز به همان واجب‌الوجود خارج از حیطه‌ی ممکنات می‌رسد یعنی خداوند.
اما اگر منظورتان قول دوم باشد:

۱. هر گونه تغییر و تحولی و مرکب بودن (داشتن اجزاء) بر خلاف واجب بودن مستقل واجب‌الوجود خواهد بود،

۲. اینها که مثال آوردید همه از ممکنات هستند، زمین را چرا نشود با بمب اتمی مانند گرد پراکنده درآورد؟ ممکن است اورانیوم برای این منظور کم بیاورید یا هیدروژن کم بیاورید ولی اگر به منبعی از این مواد در داخل یا خارج از کره‌ی زمین دسترسی پیدا کردید می‌توانید این کره را هم مانند اجزاء آن متلاشی کنید، اگرچه فعلاً بعید است، خارج شدن زمین از مدارش هم به این دلیل سخت است که زمین دور محور خودش و بعد در مدارش حول خورشید و آن در مدارش در منظومه‌ی شمسی و آن هم در مداری دیگر به نوعی حرکت ژیروسکوپی دارند که پایدارساز است مگرنه مثلاً خود زمین تا کنون بارها از مدارش خارج شده بود و یک طوفان خورشیدی هم برای این مهم کافی می‌بود شاید، حالا اگر به هر دلیل که باز ممکن است در این حرکت ژیروسکوپی اخلال ایجاد شود شاید با یک شهاب‌سنگ دیگر که به زمین بخورد زمین کم‌کم انحراف خودش از مدارش را آغاز کند آن هم وقتی که در فضای حرکتی زمین اصطکاک خاصی وجود ندارد که آن را از انحرافش تا حدودی منصرف کند. چیزی که مهم است این است که تمام مثالها وقوعشان ممکن است فقط شرایط وقوعشان چیزی نیست که معمولا در دسترس باشند، اگر پیدا شدند وقوع آن موارد هم حتمی خواهد شد.

یا علی

سلام
خوب معلومه:
دین حقی داره و حق است.....

owari;511511 نوشت:
فرض کنید که نعوذبالله خداوند قصد دارد به کسانی که انکارش کرده‌اند پاداش دهد و مؤمنین به خودش را به جهنم بیاندازد. آیا برای اعلام این قصد خود پیامبری فرستاده است؟ آیا کتابی نزد کفار هست که آن را ملاک درستی راه خود معرفی کنند؟ آیا عهدی نزد خداوند دارند که مطابق با آن خداوند به آنها ایمنی از آتش داده باشد؟

با سلام.

ببنید گرامی، شما میفرمایید احتمال اینکه خداوند مومنین را عذاب کند کمتر از احتمال عذاب کردن کافران است. دلیل شما هم این است که پیامبرانی که فرستاده شده اند همه بر مجازات شدن کفار تاکید داشتند. اما

با چه برهانی میخواهید ثابت کنید پیامبران حقیقت را گفته اند؟ با چه برهانی میخواهید ثابت کنید که خداوند خلف وعده نمیکند؟ و هزاران احتمال دیگر.

توجه داشته باشید که اگر شخص طرف بحث شما، به صداقت پیامبران اعتقاد داشت چه لزومی به استفاده از این برهان میبود؟

اگر طرف بحث شما، به وجود خدای "خلف وعده نکننده" و راستگو معتقد بود چه لزومی به استفاده از این برهان میبود؟

این برهان را به عنوان آخرین تیر ترکش برای کسی مطرح میکنند که با هیچ روشی وجود خدا را نپذیرفته و یعنی نه به پیامبران اعتقاد دارد و نه به ....

بنابراین در این استدلال نمیتوانید از اینگونه مسایل( که پیامبران اینطور گفتند: ...) استفاده کرد.

B-neshan;511677 نوشت:
با سلام.

ببنید گرامی، شما میفرمایید احتمال اینکه خداوند مومنین را عذاب کند کمتر از احتمال عذاب کردن کافران است. دلیل شما هم این است که پیامبرانی که فرستاده شده اند همه بر مجازات شدن کفار تاکید داشتند. اما با چه برهانی میخواهید ثابت کنید پیامبران حقیقت را گفته اند؟ با چه برهانی میخواهید ثابت کنید که خداوند خلف وعده نمیکند؟ و هزاران احتمال دیگر.

سلام علیکم برادر،
بخاطر همین هم در همان پست گفتم:

owari;511511 نوشت:
... چنین خدایی برای مای امروز قوانینش چیزی در حدّ رخدادی تصادفی است که خروجی‌اش هر چیزی ممکن است باشد، ممکن است طبق قوانین او مؤمنین نجات یابند، ممکن است کافران نجات یابند، ممکن است تعداد دلخواهی از مؤمنان و تعداد دلخواهی از کفار نجات یابند و باقی اهل جهنم شوند، ممکن است همه بهشتی و ممکن است همه جهنمی شوند. از این بابت هم مثل اعتقاد به اینکه خدایی وجود ندارد اعتقاد داشتن یا نداشتن به این خدا تفاوتی در سرنوشت انسان‌ها نخواهد داشت.
اما این بیان ادعای هیچ یک از ادیان یا مذاهب نیست که کسی خودش را درگیر ان کند.

در واقع اگر خدا آنطور می‌بود (توجه کنید که این برهان کارکرد خودش را دارد و برای سؤالات دیگر شما براهین دیگری هست و واقعاً بحث آنقدر هم روی هوا نیست) انسان هر تصمیمی برای زندگی امروزش بگیرد نمی‌تواند مطمئن باشد که دست آخر رستگار شود، پس وقتی احتمال رخداد هر چیزی وجود دارد عقل باز حکم می‌کند که به سراغ آن ادیانی برود که ادعا دارند اگر اینطور باشی عذاب نخواهی شد. اگر مطلب آنطور است که آن «تصادفی‌انگارها» درباره‌ی خدا می‌گویند که چه شما به آنچه آن «تصادفی‌انگارها» می‌گویند ایمان بیاورید و چه نیاورید یکسان خواهد بود چون به هر حال به صورت تصادفی یا با شما خوب برخورد خواهد شد و یا بد، اما اگر مطلب همانطوری باشد که آن ادیان می‌گویند راه فرار از جهنم و رسیدن به رستگاری به بهشت بر شما بسته نیست در حالیکه طبق تعالیم این ادیان آن «تصادفی‌انگارها»ی درباره‌ی عملکرد خداوند باز به جهنم خواهند افتاد. پس برد با کسی است که باز به آن ادیان پناه ببرد.
یا علی

owari;511708 نوشت:
اما اگر مطلب همانطوری باشد که آن ادیان می‌گویند راه فرار از جهنم و رسیدن به رستگاری به بهشت بر شما بسته نیست در حالیکه طبق تعالیم این ادیان آن «تصادفی‌انگارها»ی درباره‌ی عملکرد خداوند باز به جهنم خواهند افتاد. پس برد با کسی است که باز به آن ادیان پناه ببرد.

بذارید مساله رو یکبار از اول باز کنیم،شرط بندی پاسکال میگوید اگر خدایی نباشد کافران و مومنان تقریبا برابرند و به یک اندازه سود یا زیان میکنند. اما اگر خدا وجود داشته باشد کافران بیشتر ضرر میکنند.

اشکال این برهان این است که در صورت بودن خداوند ما نمیتوانیم تشخیص دهیم چه کسی را عذاب میکند و چه کسی را پاداش میدهد. بنابراین اعتقاد به وجود داشتن خدا، به این علت که ما از نحوه برخورد او با خودمان آگاه نیستیم ممکن است به سود ما شود و یا ممکن است به زیان ما شود.

از آنجایی که ما نسبت به ویژگی های خدای احتمالی و اینکه او چگونه برخورد میکند داده ای نداریم،احتمال انجام دادن هر کاری از طرف وی میرود. هیچ دلیلی نداریم که تصور کنیم احتمال پاداش مومنان بیشتر از کافران است.

====================

اما ایراد صحبتهای شما اینجاست که {به طور ضمنی}میفرمایید ادیان میگویند چنین و چنان، پس احتمال چنین و چنان شدن بیشتر است!!
شما احتمال مجازات شدن مومنان را کلا در نظر نمیگیریدو میفرمایید که:

1-

اگر مطلب آنطور است که آن «تصادفی‌انگارها» درباره‌ی خدا می‌گویند که چه شما به آنچه آن «تصادفی‌انگارها» می‌گویند ایمان بیاورید و چه نیاورید یکسان خواهد بود چون به هر حال به صورت تصادفی یا با شما خوب برخورد خواهد شد و یا بد،

2-
اما اگر مطلب همانطوری باشد که آن ادیان می‌گویند راه فرار از جهنم و رسیدن به رستگاری به بهشت بر شما بسته نیست در حالیکه طبق تعالیم این ادیان آن «تصادفی‌انگارها»ی درباره‌ی عملکرد خداوند باز به جهنم خواهند افتاد. پس برد با کسی است که باز به آن ادیان پناه ببرد.

و اما مورد سوم را هم من اضافه میکنم:

3- اگر آخرت دقیقا برعکس چیزی باشد که مومنین فکر میکنند کافران سود میبرند و مومنان ضرر

از آنجایی که ما هیچ داده ای برای پیشبینی فعل خداوند نداریم احتمال حادث شدن هیچ یک از موارد فوق از دیگری بیشتر نیست.

شاد باشید

[="DarkOrchid"]

muiacir;511579 نوشت:
مجدد سلام بر شما و تشکر بابت پاسخ گویی
من خودم به وجود پروردگار معتقدم و دلیلش رو هم گفتم
اون درک های جایگزین رو هم ناخداباوران باید بیایند و بیان کنند
اما یه مساله ای که به نظرم توی صحبت ها و استدلال های جناب عالی مطرح بود این بود که دنیای ممکن الوجود نمیتواند در عین حال واجب الوجود باشد اما چرا ما base دنیا رو واجب الوجود در نظر نگیریم؟
در واقع base دنیا منظورم این هست که کسی نمیتداند کره زمین رو مثلا با بمب اتم از بین ببره.
یا کره زمین رو از مدار خورشید خارج کنه
یا کهکشان ها رو ناپدید کنه
یا تمامی گیاهان و حیوانات رو نابود کنه
به نظرتون این ها نمیتونه واجب الوجود باشه؟

سلام خدمت شما...
فلاسفه گذشته ما در این مورد با متکلمین اختلاف بسیاری داشتند...
متکلمین عقیده داشتند جهان نبوده و حادث شده...
و اما فلاسفه معتقد بودند جهان قدیم زمانی است و از ازل بوده ....
و متکلمین اومدند اشکال گرفتند ! و گفتند امکان نداره جهان قدیم زمانی باشه در این صورت واجب الوجود هستش !
و فلاسفه پاسخ دادند : چرا شما فکر میکنید هرچیزی که قدیم زمانی هست و از ازل بوده و یا نبوده و حادث شده بی نیاز از علت هست ؟! مناط احتیاج به علت رو مربوط کردن به ذات شئ ! و ممکنه ذات یک شی واجب الوجود باشه مثل قدیم بودن جهان اما این واجب الوجود خلاء ذاتی داره ! و یک شیء که خلاء ذاتی داره نیازمند علت هست چه قدیم زمانی باشه و چه حادث... و اینکه جهان رو ازلی بدونیم عقیده فلاسفست اما این قدیم دونستن بی نیاز از علت نیست چون خلاء ذاتی داره...
و جناب صدرالمتاهلین به طرح اصالت وجود مسئله ای جدید رو توی فلسفه به وجود اورد در این رابطه ها...

[/]

B-neshan;511735 نوشت:
بذارید مساله رو یکبار از اول باز کنیم،شرط بندی پاسکال میگوید اگر خدایی نباشد کافران و مومنان تقریبا برابرند و به یک اندازه سود یا زیان میکنند. اما اگر خدا وجود داشته باشد کافران بیشتر ضرر میکنند.

اشکال این برهان این است که در صورت بودن خداوند ما نمیتوانیم تشخیص دهیم چه کسی را عذاب میکند و چه کسی را پاداش میدهد. بنابراین اعتقاد به وجود داشتن خدا، به این علت که ما از نحوه برخورد او با خودمان آگاه نیستیم ممکن است به سود ما شود و یا ممکن است به زیان ما شود.

سلام علیکم برادر،
برهان ارائه شده توسط امام صادق علیه‌السلام:
«اگر حقیقت آنطور باشد که شما می‌گویید و بعد از مرگ همه نابود شوید و حساب و کتابی نباشد آن قت هر دو مساوی خواهید بود، اما اگر حقیقت آنطور باشد که ایشان می‌گویند آن وقت ایشان سود کرده و شما ضرر می‌کنید»
مخاطب امام در این سخن یک زندیق بوده که مرگ را پایان کار انسان می‌دانسته و آن افراد دیگری که امام به آنها اشاره دارند خداباورانی بوده‌اند که به خدای عادل اعتقاد داشته‌اند که همگی یا اکثراً با غیر این برهان خداباور شده‌اند، یعنی براهین دیگری برای خودشان دارند که این مشکلاتی که شما برایشان شمرده‌اید را ضمانت کنند که برایشان پیش نیاید (البته به زعم خودشان). اینجا امام فرموده‌اند که یا مثل اینها باشید یا مهیای پذیرش عذاب شوید. گزینه‌ی مد نظر شما گزینه‌ی سومی است که یا مانند اینها باشید و یا مهیای عذاب، اما اگر مانند ایشان بودید هم باز مهیای عذاب باشید که معلوم نیست اعتقاد آنها هم درست باشد. اما این بیان سوم چندان با روش این برهان سازگاری ندارد، چون این برهان فقط ایشان را در یک دوراهی قرار می‌دهد که لااقل وارد تعالیم ایشان شوید که شاید همین راه برای شما راه نجات باشد و اگر تعالیم ایشان اشتباه بود (که اتفاقا آن مسلمین دور کعبه هم بعید می‌دانم همه شیعه بوده باشند و احتمالا امام نمی‌خواسته‌اند بگویند که دقیقا باید اعتقادات ایشان را داشته باشید) آنوقت ببینید دین دیگری هست که تعالیمش درست باشد یا خیر.
فکر کنم اساس کار این برهان ایجاد دغدغه برای طرف مقابل باشد مگرنه قرار نیست که طرف با این دید وارد عرصه‌ی دینداری شوند و واقعاً هم خداوند را نپرستند و همه‌اش ترس از جهنم یا طمع بهشت باشد. همین الآن هم که گروهی خدا را بخاطر ترس از جهنم وطمع بهشت می‌پرستند (خدا می‌داند حقیر هم جزء آنها باشم یا خیر) باز پیش خودشان به خداوند اعتقاد دارند و اینطور نیست که بگویند اعتقاد ندارم و فقط نماز می‌خوانم که جهنم نروم. ایمان و عمل صالح با هم شرط است و این برهان منع از ایمان و سفارش تنها به عمل صالح نمی‌کند. این برهان به نظرم ایجاد دغدغه می‌کند همانطور که گفتم، یعنی ای کسی که به راحتی می‌گویی قبول ندارم! اگر فردا دیدی که درست بود و اینها را که امروز مسخره می‌کنی دیدی که دستشان پر است و دست تو خالی چه خواهی کرد؟ این بیان در قرآن و از زبان پیامبران دیگر هم آمده است. اینها جنبه‌ی انذاری و هشداری دارند یعنی قصدشان ایجاد دغدغه است، اگر اشتباه برداشت نکرده باشم.
ایراد بیان حقیر از برهان امام برطرف شد؟ البته مد نظر هم قرار بدهید که شاید اصلاً برداشت حقیر از بیان امام درست نباشد و آن برهان خیلی کارایی بیشتری داشته باشد. ان شاء الله برادرمان «بن موسی» و کارشناسان محترم یا دوستان دیگر هم نظر بدهند و این پاسخ را نقد کنند که اگر برهان مورد نظر واقعاً دلالت به حتی تشیع هم دارد و حقیر از درکش عاجز هستم تذکر دهند.
با تشکر، یا علی

باتمام عقل گشتم و گشتم و گشتم و....
درکش نکردم وندانستم
بازهم کنجکاو ماندم بعد پیدایش کردم در همین پیدا نکردن
یافتم او را که هست چون دست نیافتنی دانستمش!
همین نرسیدن گفت من ناقصم ویکی هست که دنبالشم.بعد فهمیدم یکی هست که الله میگویند
بعد
الله لا اله الا هو الحی القیوم...تا آخر
بعد

که آخر ندارد

عقل فعال;511757 نوشت:
[="DarkOrchid"]
سلام خدمت شما...
فلاسفه گذشته ما در این مورد با متکلمین اختلاف بسیاری داشتند...
متکلمین عقیده داشتند جهان نبوده و حادث شده...
و اما فلاسفه معتقد بودند جهان قدیم زمانی است و از ازل بوده ....
و متکلمین اومدند اشکال گرفتند ! و گفتند امکان نداره جهان قدیم زمانی باشه در این صورت واجب الوجود هستش !
و فلاسفه پاسخ دادند : چرا شما فکر میکنید هرچیزی که قدیم زمانی هست و از ازل بوده و یا نبوده و حادث شده بی نیاز از علت هست ؟! مناط احتیاج به علت رو مربوط کردن به ذات شئ ! و ممکنه ذات یک شی واجب الوجود باشه مثل قدیم بودن جهان اما این واجب الوجود خلاء ذاتی داره ! و یک شیء که خلاء ذاتی داره نیازمند علت هست چه قدیم زمانی باشه و چه حادث... و اینکه جهان رو ازلی بدونیم عقیده فلاسفست اما این قدیم دونستن بی نیاز از علت نیست چون خلاء ذاتی داره...
و جناب صدرالمتاهلین به طرح اصالت وجود مسئله ای جدید رو توی فلسفه به وجود اورد در این رابطه ها...

[/]

سلام
تشکر بابت پاسخ گویی
امیدوارم ناراحت نشید اما راستش خیلی پستتون برای من سخت بود
اگر خواهش کنم ساده تر بیان کنید امکانش هست؟

[="DarkOrchid"]

muiacir;511973 نوشت:
سلام
تشکر بابت پاسخ گویی
امیدوارم ناراحت نشید اما راستش خیلی پستتون برای من سخت بود
اگر خواهش کنم ساده تر بیان کنید امکانش هست؟

با سلام و عرض ادب خدمت شما دوست عزیز و گرامی...
متکلمین عقیده داشتن جهان از اون اول نبوده و بعد از مدتی به وجود اومده ..
اما فیلسوفان عقیده داشتن جهان از اون اول بوده و اینطور نبوده که یهویی به وجود اومده باشه...
و متکلمین گفتن اگه جهان ازلی باشه پس واجب الوجوده و جهان که نمیتونه واجب الوجود باشه ... فقط خداست که واجب الوجوده یعنی ازلیه و ابدیه...
اما فیلسوفا گفتن نه اینطور هم نیست چرا شما هرچیزی که ازلیه و از اون اول بوده رو فقط نسبت به خدا میدونید ؟!
جهان ممکنه از اون اول بوده باشه...ولی این دلیل نمیشه که بی نیاز از علت باشه بلکه ممکنه چیزی هم که از ازل بوده یه خلا ذاتی داشته باشه ... و خلا ذاتی باعث میشه که به علت نیازمند باشه...
:Gol::Gol::Gol:
[/]

عقل فعال;512009 نوشت:
[="DarkOrchid"]
با سلام و عرض ادب خدمت شما دوست عزیز و گرامی...
متکلمین عقیده داشتن جهان از اون اول نبوده و بعد از مدتی به وجود اومده ..
اما فیلسوفان عقیده داشتن جهان از اون اول بوده و اینطور نبوده که یهویی به وجود اومده باشه...
و متکلمین گفتن اگه جهان ازلی باشه پس واجب الوجوده و جهان که نمیتونه واجب الوجود باشه ... فقط خداست که واجب الوجوده یعنی ازلیه و ابدیه...
اما فیلسوفا گفتن نه اینطور هم نیست چرا شما هرچیزی که ازلیه و از اون اول بوده رو فقط نسبت به خدا میدونید ؟!
جهان ممکنه از اون اول بوده باشه...ولی این دلیل نمیشه که بی نیاز از علت باشه بلکه ممکنه چیزی هم که از ازل بوده یه خلا ذاتی داشته باشه ... و خلا ذاتی باعث میشه که به علت نیازمند باشه...
:Gol::Gol::Gol:
[/]

ممنون بابت پاسخ گویی.
جناب owari به بنده گفتند در این استدلال که جهان میتونه واجب الوجود باشه یه مشکل هست اونم اینکه جهان واجب الوجود نیست و میشه به راحتی(توی تءوری مثلا برداری یه میلیارد تن بمب اتم بندازی روش و نباودش کنی) نابودش کرد پس اون وقت این چه واجب الوجودیه که دارای خلآ هست و میشه نابودش کرد
شما الان میفرمایین همین واجب الوجود میتونه خلا ذاتی داشته باشه و لینکه دارای خلآ باشه اصلا مشکلی نیست
من میخوام بگم آتءیست ها میگن این جهان از اول بوده همونطور که خدای دین داران به قول خودشون واجب الوجود هست و از اول بوده
اما دین داران میگند خدا هیچ خلا ذاتی نداره
در حالی که طبق قول شما و جناب owari جهان دارای خلا ذاتی هست.
پس حداقلش اینه که خدای دین داران یک موجودی هست که خیلی قدرتمنده و تونسته همین جهان واجب الوجود ه دارای خلاء ذاتی رو ، به وجود بیاره

muiacir;512017 نوشت:
ممنون بابت پاسخ گویی.
جناب owari به بنده گفتند در این استدلال که جهان میتونه واجب الوجود باشه یه مشکل هست اونم اینکه جهان واجب الوجود نیست و میشه به راحتی(توی تءوری مثلا برداری یه میلیارد تن بمب اتم بندازی روش و نباودش کنی) نابودش کرد پس اون وقت این چه واجب الوجودیه که دارای خلآ هست و میشه نابودش کرد
شما الان میفرمایین همین واجب الوجود میتونه خلا ذاتی داشته باشه و لینکه دارای خلآ باشه اصلا مشکلی نیست
من میخوام بگم آتءیست ها میگن این جهان از اول بوده همونطور که خدای دین داران به قول خودشون واجب الوجود هست و از اول بوده
اما دین داران میگند خدا هیچ خلا ذاتی نداره
در حالی که طبق قول شما و جناب owari جهان دارای خلا ذاتی هست.
پس حداقلش اینه که خدای دین داران یک موجودی هست که خیلی قدرتمنده و تونسته همین جهان واجب الوجود ه دارای خلاء ذاتی رو ، به وجود بیاره

سلام علیکم مؤمن،
یک کمی بیشتر با دقت پست دوستمان «عقل فعال» را مطالعه کنید، نه ایشان (از قول متکلمین و فلاسفه) ادعا کردند که جهان واجب‌الوجود باشد و نه حقیر گفتم می‌شود جهان را نابود کرد. دقت کنید که در جواب آن پست شما گفتم اگر منظورتان از نابودی تبدیل کردن به عدم (خلق نشده) باشد نه ما نمی‌توانیم و فقط از خداوند برمی‌آید، اما اگر منظورتان از نابود کردن تغییر کیفیت دادن از صورتی به صورت دیگر است بله می‌شود و بعد هم آن مثال بمب‌های اتمی و غیره. در بحث اصالت وجود ملاصدرا ابتدا بیان می‌شود که هر چیزی که وجود دارد یک کیفیت هم دارد، منتها وجودش ثابت است و کیفیتش تغییر می‌کند. یک چیزی شبیه به قانون بقای جرم که جرم خلق نمی‌شود و نابود هم نمی‌شود فقط از صورتی به صورت دیگر تبدیل می‌شود، که البته ما خیلی با این بیان موافق نیستیم به عنوان یک قاعده‌ی کلی، البته اگر اشتباه نکنم. شما هم نمی‌توانید ماده را به عدم تبدیل کنید بلکه وقتی می‌گوییم بمب‌ها را روی جهان انداختیم و جهان نابود شد منظورمان این است که صورتش آنقدر دگرگون شد که دیگر هیچ شباهتی به ان جهان قبل از اصابت بمبها ندارد، ساختارها و صفات هستند که نابود می‌شوند نه اینکه وجود‌ها به عد تبدیل شوند، ساختمانی خراب می‌شود ولی ذرات تشکیل‌دهنده‌ی آن همچنان موجود است ...
جهان به علت هم مرکب بودنش و هم تغییر و تحول داشتن نمی‌تواند واجب‌الوجود باشد، اما اثبات وجود یکتای واجب‌الوجود ما را به یقین می‌رساند که باید واجب‌الوجودی در ورای این جهان داشته باشیم که او خداست. بحثی که دوستمان مطرح کردند این است که آیا ازلی و ابدی بودن خداوند منحصر به خداوند است یا اینکه جهان خلقت که می‌دانیم ابدی است هم می‌تواند ازلی هم باشد. مناظره‌ی نقل شده توسط دوستمان این است که حتی اگر شمای انسان با این همه پیچیدگی از ازل بوده باشید هم باز نیاز ذاتی شما به وجود داشتن را انکار نمی‌کند، شما به هر حال اول باید وجود داشته باشید تا بعد صفات دیگر را کسب نمایید. به بدن خودتان نگاه کنید، اجزای اینها الأن جزء بدن شما به حساب می‌ایند ولی چند سال پیش جاهای دیگر جهان آفرینش بوده‌اند و چند سال دیگر هم شاید باز به جاهای دیگری بروند، اما همگی وجود دارند. اگرچه استدلال فلاسفه به اینکه ما فقر ذاتی به واجب‌الوجود داریم (یعنی در اصل وجود داشتنمان هم محتاج هستیم به خدا) درست است اما باز اینکه بشود عالم را ازلی گرفت محل تردید است، به شخصه با آن وافق نیستم و زمان را دارای لحظه‌ی صفر می‌دانم که شروع خلقت این جهان باشد (مطابق با روایات تا جایی که دیدم اگر درست هم فهمیده باشم) ولی پیش از آن هم بستر وجود عالم بوده است و چون هیچ موجودی در آن نبوده است و تغییر و تحولی در آن نبوده است صحبت کردن از زمان در قبل از لحظه‌ی صفر خلقت بی‌معنی خواهد بود مگر در حد همین که بگوییم «قبل از شروع خلقت» ولی بیشتر از آن نمی‌توان صحبتی کرد، مثلاً یک ثانیه یا ده ثانیه قبل از خلقت فرقی با هم ندارند، چون قبل از خلقت وسیله‌ی سنجشی هم برای زمان وجود نخواهد داشت و معیاری برای گذر زمان وجود نداشته است. با این توصیف دوباره می‌توان مفهوم ازل را بازتعریف کرد که ازلی بودن نه به معنای وجود داشتن از زمان منفی بی‌نهایت که به معنای وجود داشتن از ابتدای محور زمان (شروع خلقت) می‌باشد و دراین صورت دیگر بدیهی است که عالم را ازلی هم بدانیم.
حالا حقیر هم تخصصی ندارم و ممکن است خیلی از آنچه می‌گویم اشتباه باشد
یا علی

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

b-neshan;511246 نوشت:
دو نکته را توجه بفرمایید.

در مورد مقدمه دوم:
شیعه می گوید گزاره اگر پیروی کنی{ از تشیع؟!} ،آنگاه سعادتمند می شوی برقرار است.

درسته که شیعه "میگوید:" ... و مقدمه دوم شما صحیحه؛ اما ما هنوز ثابت نکرده ام که اگر از تشیع پیروی کنید سعادتمند میشوید.


ابتدا باید به این نکته دقت کرد که ارزش این دو گزاره متفاوت است:
1-شیعه می گوید اگر پیروی کنی (از تشیع)،آنگاه سعادتمند می شوی.
2-اگر پیروی کنی (از تشیع)،آنگاه سعادتمند می شوی.
صحت گزاره اول،محتاج اثبات صحت گزاره دوم نیست.چون ملاک در آن "گفتن" است.با یک مثال بگذارید قضیه را بازتر کنیم.
فرض کنید فردی به نام کامران دزدی می کند و دستگیر می شود،ولی اعتراف نمی کند.کامران دوستی دارد به نام رضا.رضا برای آن که کامران بازداشت نشود،خودش را معرفی می کند و می گوید که من دزدی کردم.حال ما اینجا دو گزاره داریم:
1-رضا می گوید که من دزدی کرده ام.
2-رضا دزدی کرده است.
گزاره اول،یک گزاره درست است.چون واقعاً رضا این را گفته است.ولی گزاره دوم درست نیست.چون کامران دزدی کرده است.

لذا برای تعیین این که گزاره "شیعه می گوید اگر پیروی کنی (از تشیع)،آنگاه سعادتمند می شوی" صادق است یا کاذب،نیاز به این داریم که ببینیم شیعه چه می گوید.نه این که آنچه که می گوید درست است یا نه.اگر ما ثابت کنیم آنچه که شیعه می گوید درست باشد،دیگر نیازی به طرح بحث احتمالات نیست.

b-neshan;511246 نوشت:
نکته دوم و مهمتر؛
چطور از این دو مقدمه نتیجه میگیرید که شرطیه پاسکال در شیعه صادق است؟؟
{شرطیه پاسکال در شیعه برقرار است= پیروی از تشیع باعث سعادتمندی است}

به نظرم نتیجه ی گرفته شده، ارتباط منطقی با دو مقدمه ی ما نداره.

لطفا توضیح بیشتری بدید.


ما از این دو گزاره استفاده کردیم:
1-در هر دینی شرطیه پاسکال برقرار است در صورتی که گزاره اگر پیروی کنی،آنگاه سعادت مند می شوی برقرار شود.
2-شیعه می گوید گزاره اگر پیروی کنی،آنگاه سعادتمند می شوی برقرار است.
اگر گزاره های 1 و 2 را صحیح فرض کنیم،استدلال به این شکل می شود:
1-شرطیه پاسکال در دین a برقرار است اگر و تنها اگر گزاره "اگر پیروی کنی،آنگاه سعادتمند می شوی" در آن دین برقرار باشد (مقدمه اول).
2-اگر گزاره "اگر پیروی کنی،آنگاه سعادتمند می شوی" در دین a برقرار باشد،آنگاه شرطیه پاسکال در دین a برقرار است (نتیجه از 1 و استفاده از تعریف اگر و تنها اگر).
3-گزاره"اگر پیروی کنی،آنگاه سعادتمند می شوی" در تشیع برقرار است (مقدمه دوم).
4-شرطیه پاسکال در تشیع برقرار است (نتیجه از 2 و 3 و قاعده وضع مقدم در منطق).

نکته دیگر این که ما این تساوی را که "شرطیه پاسکال در شیعه برقرار است= پیروی از تشیع باعث سعادتمندی است" بیان نکردیم و در مقدمات ما چنین تساوی ای نیست.
لبیک یا مهدی
و من الله التوفیق

سلام.
اجازه بدید وارد جزئیات بشیم:

بن موسی;512295 نوشت:
3-گزاره"اگر پیروی کنی،آنگاه سعادتمند می شوی" در تشیع برقرار است (مقدمه دوم).

دلیل شما برای درستی این مقدمه چیست؟؟
خود شما بدرستی اشاره کردید که صادق بودن:" شیعه میگوید اگر پیروی کنی سعادتمند میشوی" نتیجه نمیدهد که "اگر از شیعه پیروی کنی آنگاه سعادتمند میشوی"

================

منظور شما از

بن موسی;512295 نوشت:
-شرطیه پاسکال در تشیع برقرار است

دقیقا چیست؟
بنظر میرسه معنای این جمله این باشه که "اگر از تشیع پیروی کنید سعادمند میشوید". نیست؟

a1ireza;438875 نوشت:
هرکس برای اعتقاد به خدا دلیل یا دلایلی دارد اما اکثرا دلیل مردم برهان علیت و برهان نظم هست. اگر دلیل شما این دلایل هست که هیچ اما اگر دلیل یا دلایل دیگری برای اعتقاد به خدا دارید اینجا مطرح کنید.

سلام. من به دلیل ساده برای شما میارم
اگر به شما بگویند که بدن انسان(یا هر موجود زنده) را بشکاف، همه اجزای آن را بیرون بریز، سپس همه را به جای خودش برگردان، شما تا قیام قیامت نمی‌‌توانی این کار را انجام دهی... هرچند همه عالم به کمک تو بیایند
هر چقدر انسان عقل وشعور و دانش داشته باشه، نمی‌‌تونه این کارو انجام بده
درنتیجه یکی باید باشه که این سیستم پیچیده رو سرجاش بذاره
هرعقلی که درست کار کند، نمی‌‌تواند بگوید که این اجزا به خودی خود درست شده و سرجایش قرار داده شده و کسی در انجام دادنش نقشی نداره(در حالی که شما خود از من آگاه ترید؛بدن آنقدر منظم و پیچیده است که اگر یک ذره جابجا شود،کل سیستم بدن شما به هم میخوره.../چو عضوی به درد آورد روزگار\دگر عضو ها را نماند قرار/)
پس این وسط اون شخص مجهول کسی نیست جز خدای تبارک و تعالی
البته این موضوع به برهان نظم ربط داره؛ولی فکر کنم قانع کننده باشه
یا حق...

با سلام خدمت دوستان بزرگوار و کارشناس محترم

شناخت و درک صحیح از حضرت حق به دو صورت امکان پذیر است :

1_ با کمک گرفتن ازعقل و استدلالات عقلی( شناخت عقلی ): طبیعتاً در این مورد نیاز به بحث های عقلی و فلسفی داریم.

در این رابطه کتاب علل گرایش به مادیگری مرحوم شهید مطهری کمک کننده خوبی به ما خواهد بود.

البته کتب دیگری هم در این زمینه وجود دارد ولی این کتاب برای فهمیدن و درک کردن ما مناسب است.

2_ با کمک گرفتن از دل و قلب ( شناخت قلبی و حضوری): انسان با روحی که خداوند به او اعطاء کرده می تواند

خدای خود را بشناسد. در این رابطه می توانید به کتاب خدا شناسی در قرآن استاد مصباح یزدی( مخصوصاً درس اول تا ششم ) مراجعه کنید.

دوستان اگر نظراتی در مورد این مطالب داشته باشند بنده در خدمتم

من فکر می‌کنم دلایل بگید بهتره
یه دلیلش این هست که وقتی من کتاب قرآن رو می‌خونم چیزی که در ذهنم هست رو قرآن جواب می‌ده و باعث می‌شه آرامش پیدا کنم
یا مثلا وقتی احادیث رو می‌خونم و وضع جامعه و دنیا رو می‌بینم بیشتر به گوینده حدیث (که خداوند حدیث رو در قلب ائمه می‌گذاره) ایمان پیدا می‌کنم
در واقع من با آیات الهی خدا رو می‌شناسم
البته فکر کنم همون دلیلی که گفتید درست‌تره! دلیلش برای من کتب الهی هست

متحیر;444654 نوشت:
این چنبن به طور مطلق هم نیست
برای هر امر نیاز به اسباب هست

علم او به امور محال هم وجود ندارد
آینده نیامده ؛ چون نیامده ،پس علمی هم راجع به آن نیست
علم داشتن به آینده نیامده جزو امور محال است
به محض وقوع آینده علم آن هم پدید میآید


سلام علیکم
اینکه هر چیزی اسبابی دارد حرفی نیست ومضمون احادیث ما هم این سخن را تایید می کند که ابی الله ن یجری الاأمور إلا بأسبابها، خداوند ایاء دارد از اینکه امور را بر غیر اسباب خود جاری کند. اما این مساله نافی علم غیب ودر تضادبا آن نیست. چن ما همه چیز را با عینک دنیا ودر این فضای محدود مشاهده می کینم واز طف دیگر تقریبا همه چیز برای ما در امور مادی خلاصه شده وملموس است لذا باور بالاتر از آن برای ما سخت است. در حالی که عالم هستی مراحل ومراتبی دارد وبالاتر از این عالم ملک ملکوت است وچون این عالم بر این دنیا سیطه دارد واز قبیل مادیات نیست لذا مشخص است که در آینده در دنیا چه اتفاقاتی رخ خواهد داد وکسی که به ملکوت متصل شود می تواند از لخبار غیبی آگاه شود که انبیاء وائمه از این انسانها هستند.
دنیا بر اساس علل خود سیر می کند اما خداوندی که بر این جهان سیطه دارد واحاطه دارد ومحیط بر هر چیزی است وخالق اسباب می باشد می داند چه اتفاقاتی خواهد افتاد. از باب مثال شما تصور کنید کسی که مخترع وسییله ای است وبه تمام زوایای آن آگاهی دارد می داند این وسیله کی خراب می شود ویا در چه شرایطی چه اتفاقاتی نسبت به رخ خواهد داد چونلم آنرا را دارد وخداوندی که خالق انسان وعالم به تمام زوایای وجودی هستی است علم به اتفاقت آنیده بر اساس اختیار انسان دارد.

متحیر;444654 نوشت:
بله عقیده توأم بر علم غیب و وجود همان اختیار محدود با هم متناقض است

علم غیب اختیار شما را محدود نمی کند بلکه علم به اختیار شماست واینکه شما چه چیزی را انتخاب خواهید کرد بخاطر علم بالات رواحاطه علمی که خداوند دارد لذا هیچ تناقضی وجود ندارد.

متحیر;444654 نوشت:
ولی اینکه بداند من در چه تاریخی بدنیا میآیم و یا میمیرم و یا در کجا میمیرم این دانستن او که مساوی حقیقت محض است باید درست زندگی من مثل یکساعت بگردد تا هم در موقع و مکان مناسب بدنیا بیایم و بمیرم البته نه من بلکه تمام آباء و اجداد من و همه آن چیزهایی که با آنها در تعامل بوده
همینطور هم شما !1باید امر ازدواج پدر و مادر شما در یک وقت معین بوده باشد تا شما دقیقآ بر طبق آنچه در لوح محفوط است دنیا بیایید و همانطور پدران و فرزندان شما

ما اعتقاد به توحید در ربوبیت اریم واینکه تدبیر عالم در لحظه با خداوند است ولحظه ای عنایت ایشان از دنیا کوتاه نمی شود. وخداوندی که خود خالق همه انسانها است چرا نباید از زمان تولد انسان آگاه باشد وباید لحاظ کرد که خالق حقیقی خداوند هستند وپدر ومادر معد وزمینه ساز می باشند نه خالق حقیقی. یهب لمن یشاء اناثا ویهب لمن یشاء الذکور....ویجعل من یشاء عقیما(شورا 49-50)
این خداوند است که به هرکس بخواهد دختر وبه هر بخواهد پسر عنایت می کند وهر که را بخواهد عقیم قرار می دهد.

متحیر;444654 نوشت:
آفرین اگر من با اختیار خود قادر باشم سرنوشتم را تغییر دهم پس علم خدا تغییر میکند و اگر تغییر کند پس علم غیب او هم عوض میشود اگر همین را با هم توافق داشته باشیم و مورد تأیید کارشناسان هم باشد در اینباره مشکل نداریم
ولی بعضی از متون دینی اجازه چنین توافقی را نمیدهد

وقتی گفته می شود خداوند بر انتخاب واختیار من آگاهی دارد یعنی همین تغییر نظر مرا هم می داند پس علم خداوند عوض نمی شود.مثالی که می زنند یک معلم بر حسب دانش وسطح درس خوانی شاگرد رد طول سال می داند او نمره قبولی خواهد گرفت یا رد ولی این اختیار او را سلب نمی کند. خداوندی که آگاه به زوایای وجودی من است می داند من چه مسیری را انتخاب خواهم کرد.

با سلام

اینکه این همه از عمر زمین گذشته و هنوز هیچ شهاب سنگی نتونسته متلاشی اش کنه دلیل وجود یک نگهبان حافظ هست

این همه ستاره ها و کهکشان ها میتونست خود به خود به وجود بیاد همون اجزای تشکیل دهنده چی اونا هم از اول بودن؟ اصلا فضا چی ؟ فضا چطور به وجود اومد اون محیطی که توش ستاره ها هستن؟!

اصلا فکر کنید این زندگی همیشگی هست و مرگی نیست و خدایی نیست و شما برای همیشه زندگی خواهید کرد میتونید این وضع رو تحمل کنید ؟ فکر نمیکنید که زندگی خیلی تکراری و بی معنی بشه؟؟

پس؟ خدا ما رو برای خودش خلق کرده اول اجنه هارو خلق کرد برا پرستش و بعدش مارو و بقیه مخلوقات رو و خداوند همچنان در حال خلق کردن مخلوقاتی هست که ما ازشون بیخبریم

اجنه رو از اتش و انسان رو از خاک و حیوانات از اب و از باد همه برای تسلیم شدن و عبادت و جاودانگی

owari;511511 نوشت:

فرض کنید که نعوذبالله خداوند قصد دارد به کسانی که انکارش کرده‌اند پاداش دهد و مؤمنین به خودش را به جهنم بیاندازد. آیا برای اعلام این قصد خود پیامبری فرستاده است؟ آیا کتابی نزد کفار هست که آن را ملاک درستی راه خود معرفی کنند؟ آیا عهدی نزد خداوند دارند که مطابق با آن خداوند به آنها ایمنی از آتش داده باشد؟ اگر دارند که رو کنند و ندارند، اما اگر ندارند پس این خدا خدایی است که بدون آنکه قوانین و راه هدایت را مشخص کند مجازات خواهد کرد،
یا علی

سلام جناب اواری ... امسدوارم که خوب و سلامت باشین ...

چرا مسلمانان باید بروند بهشت ؟؟؟ مگه مسلمان بودن چه ارزشی داره ؟؟؟

اجازه بده کمی موضوع رو بیشتر باز کنم ... با هم اطرافمون رو ببینیم ... پیشترفتهای ببشر رو ببینیم ... طریقه تفکر ارزشمند رو با هم پیدا کنیم ...
چه زمانهایی بوده که انسانها موفقیت رو تجربه کردند ؟؟؟ چه زمانی از راه و ایدیولوژی و از بایدها و نبایدهاشون نتیجه گرفتن ...
انسانها زمانهایی موفق بودند که تونستند احساسشون رو کنار بزارن و کاملا منطقی و عقلانی مساله رو مورد بررسی قرار دادند .

اما من هر جور که دین و مذهب رو بررسی میکنم هیچگونه پایه های عقلانی رو در درونش نمیبینم ... ( در حالیکه انسانهای بسیاری دقیقا نظرشون این هست که دارن مسیری عقلانی رو طی میکنن )

سوالات :
1- چرا تو قرآن این همه ما رو ترسونده ... ترس از مهمترین عوامل از بین بردت عقلانیت هست ... به تجربه بهم ثابت شده اگر میخوای عقل کسی رو ازش بگیری بترسونش و تهدیدش کن ... در اینصورت تصمیمی غلط میگیره .
2- چرا در آیات قران این همه حس طمع انسانها رو برانگیخته کرده ... به تجربه بهم ثابت شده اگر میخوای عقل کسی رو ازش بگیری تطمیعش کن .
2- چرا تو دستورات اسلام با احساسات ما بازی شده ... مثلا چرا تا بچه دنیا میاد باید تو گوشش اذان بخونن ... چرا باید 9 سالگی شروع به نماز خوندن بکنن ... من الان نمیدونم باورهای مذهبی من بر اساس عقلم هست یا احساس و جبری که با اون بزرگ شدم .
3- چرا ایدیولوژی های اسلامی جواب نمیدن ... چرا کشورهای اسلامی همه بدبخت و بیچاره هستند .
4- چرا نمیشه از دین و مذهب فیدبک گرفت . مهمترین پایه هایی که عقلانیت یک انسان رو میسازه ... فیدبکی هستش که از تصمیماتش میگیره ... فیدبک این همه نیکی های من کو !!! وقتی من از نیکی هام نتیجه بگیرم یا نگیرم ... میتونم عقلانی بودن این عمل رو تعیین کنم
5- چرا دین در هاله ای از روحانیت هست ... چرا در هاله ای از رهبانیت هست ... چرا عقل انسانها پارامترهای کافی برای تشخیص 100 درصدی صحت دین و رد کردن دینی دیگر رو ندراره ...

خداوند واقعا دنبال کی هست ؟؟؟

1- دنبال یه فوق دانشمند ... که بتونه هزاران برگه و هزارن مدرک رو بررسی کنه ... مدارک جعلی رو از مدارک اصلی تفکیک کنه ... خدای فلسفه و خدای تئوری های نوین باشه ... و با عقلش ( که از نظر من محدودیت هایی در این جهت داره ) پی به وجود خدا ببره و مسلم بشه .

2- دنبال یک سری انسان هستش که ضعف خودشون رو میبینن ... مردن و نابود شدن رو میبینن ... احساس ضعف میکنن ... احساس شکست میکنند ... احساس غم میکنن ...خدا رو احساس میکنند و عقلشون احساسی به خدا ایمان میاره ... از آیات قرآن میترسن .....

حالا بزارین یه رویی دیگه رو با هم بررسی کنیم ... چرا خداوند اینجوری نگاه نکنه ...

من به ببر دندان قوی دادم .... چون نیازش دریدن بود ... به او دندانهای تیز دادم ... چون نیازش سرعت بود به آن سرعت 220 کیلومتر در ساعت دادم .... چون از آیاتم نترسید ... دلی جسور به او میدهم .... چون در جبر ترس و وهم و طمع بهشتم گیر نکرد او را قدرتمند میسازم ....

به هر حال ...

من نمیدونم چرا مومنین لایق بهشت رفتن هستند ؟؟؟ من دین و ایمان رو 100 درصد احساسی میدونم .... 99.999999 درصد ارثی میدونم (طبق آمار) من ذائقه دینی داشتن رو یه جور احساس میدونم که کسی اون رو داره و کسی اون رو نداره ... مثله این میمونه خدا بگه برنامه نویسها ( کسانی که از برنامه نویسی لذت میبرن بیان برن بهشت )

و ....

مهدی59;527171 نوشت:
سلام. من به دلیل ساده برای شما میارم
اگر به شما بگویند که بدن انسان(یا هر موجود زنده) را بشکاف، همه اجزای آن را بیرون بریز، سپس همه را به جای خودش برگردان، شما تا قیام قیامت نمی‌‌توانی این کار را انجام دهی... هرچند همه عالم به کمک تو بیایند
هر چقدر انسان عقل وشعور و دانش داشته باشه، نمی‌‌تونه این کارو انجام بده
درنتیجه یکی باید باشه که این سیستم پیچیده رو سرجاش بذاره
هرعقلی که درست کار کند، نمی‌‌تواند بگوید که این اجزا به خودی خود درست شده و سرجایش قرار داده شده و کسی در انجام دادنش نقشی نداره(در حالی که شما خود از من آگاه ترید؛بدن آنقدر منظم و پیچیده است که اگر یک ذره جابجا شود،کل سیستم بدن شما به هم میخوره.../چو عضوی به درد آورد روزگار\دگر عضو ها را نماند قرار/)
پس این وسط اون شخص مجهول کسی نیست جز خدای تبارک و تعالی
البته این موضوع به برهان نظم ربط داره؛ولی فکر کنم قانع کننده باشه
یا حق...

با چه سنگ محکی این حرف ها رو زدید؟مثلا این حرف که اگر دل و روده ملت رو بریزن بیرون و بگن دوباره درستش کن نمیتونه؟
اگر انسان رو بزارند جلوی شما و بهتون بگند به سازندش نمره بده به شخصه از 10 ، 6 بهش بیشتر نمیدم.
شما میگی 10 میدی؟بسم الله ، ثابت کن

موضوع قفل شده است