جمع بندی دلیل بر صحیح نبودن تخصیصها

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد شعیب

با سلام خدمت شما دوست گرامی
از آنجا که ما شارع را خدا می دانیم و احکام دین ما از سوی اوست اگر نسخ یا تخصیصی در موردی رخ دهد نظر به این که ما خدا را عالم به حال گذشته و آینده می دانیم از این رو حتم داریم که خدا وضعیتی را که در آینده حکم رخ داده می داند برای همین می گوییم که در نسخ و تخصیص حالت ثانویه حکم مد نظر بوده ولی به خاطر مصالحی به صورت ناسخ و منسوخ یا مطلق و مقید بیان کرده است.
حتی در موردی که ما قایل به مشرع بودن پیامبر و ائمه هم باشیم همین سخن جا خواهد داشت به خاطر این که آنها از خطا مصون هستند.

חסר משמעות;602024 نوشت:
از طرف دیگر این احتمال مطرح است که پیامبر(یا مدعی پیامبری) ابتدا سخنی گفته و بعد به اشتباه بودنش پی برده و آنرا تخصیص داده است.

سلام علیکم

به نظرم اگر چنین احتمالی را درست بدانیم کلا همه ی دستورات و سخنان و احکامی که توسط انبیا مطرح شده دچار تردید می شود.چرا که در همه ی موارد (چه آن هایی که تخصیص خورده چه آن هایی که تخصیص نخورده) این احتمال وجود دارد که نعوذ بالله پیامبر اشتباه کرده باشد و در بعضی موارد به اشتباه خود پی برده و نعوذ بالله در مورد بقیه شاید به اشتباه خود پی نبرده!!!
لذا اعتقاد به حکیم بودن خدای متعال و نیز عصمت انبیاء در این مسئله راه گشاست والا سنگ روی سنگ بند نمی شود.

والله اعلم

شعیب;603288 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی
از آنجا که ما شارع را خدا می دانیم و احکام دین ما از سوی اوست اگر نسخ یا تخصیصی در موردی رخ دهد نظر به این که ما خدا را عالم به حال گذشته و آینده می دانیم از این رو حتم داریم که خدا وضعیتی را که در آینده حکم رخ داده می داند برای همین می گوییم که در نسخ و تخصیص حالت ثانویه حکم مد نظر بوده ولی به خاطر مصالحی به صورت ناسخ و منسوخ یا مطلق و مقید بیان کرده است.
حتی در موردی که ما قایل به مشرع بودن پیامبر و ائمه هم باشیم همین سخن جا خواهد داشت به خاطر این که آنها از خطا مصون هستند.

سلام. این پاسخ با فرض پذیرش الهی بودن قرآن است. فرض کنیم می خواهیم پاسخ این مسئله را به یک نامسلمان بدهیم. در این صورت چه جوابی خواهیم داد؟

חסר משמעות;603763 نوشت:
سلام. این پاسخ با فرض پذیرش الهی بودن قرآن است. فرض کنیم می خواهیم پاسخ این مسئله را به یک نامسلمان بدهیم. در این صورت چه جوابی خواهیم داد؟

با سلام
در این صورت اول باید الهی بودن قرآن را ثابت کنیم بعد به مسائل داخلی آن مثل نسخ و تخصیص پاسخ دهیم.

شعیب;604303 نوشت:

با سلام
در این صورت اول باید الهی بودن قرآن را ثابت کنیم بعد به مسائل داخلی آن مثل نسخ و تخصیص پاسخ دهیم.

با سلام. گرامی این روش که منطقی نیست. به جای حل یک مسئله، دهها مسئلۀ جدید برای خودمان طرح کنیم که کارمان دشوارتر می شود. کسی که این شبهه را از خارج از دین مطرح کند، قصدش این است که ثابت کند قرآن کلام خدا نیست، ما به جای اینکه سنگینی اثبات ادعا را به دوش خودش باقی بگذاریم، خودمان مدعی شویم و سنگینی اثبات را قبول کنیم؟

آیا به نظرتان بهتر نیست، با استناد به اصل «اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال» بگوییم همین که احتمال دیگر نیز هست که اشتباه نباشد، استدلال شما علیه قرآن باطل است؟

חסר משמעות;604350 نوشت:
با سلام. گرامی این روش که منطقی نیست. به جای حل یک مسئله، دهها مسئلۀ جدید برای خودمان طرح کنیم که کارمان دشوارتر می شود. کسی که این شبهه را از خارج از دین مطرح کند، قصدش این است که ثابت کند قرآن کلام خدا نیست، ما به جای اینکه سنگینی اثبات ادعا را به دوش خودش باقی بگذاریم، خودمان مدعی شویم و سنگینی اثبات را قبول کنیم؟

آیا به نظرتان بهتر نیست، با استناد به اصل «اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال» بگوییم همین که احتمال دیگر نیز هست که اشتباه نباشد، استدلال شما علیه قرآن باطل است؟


با سلام خدمت شما دوست گرامی
کلید حل مساله مطرح شده همان است که عرض کردم
طرف مقابل می خواهد بگوید که این نسخ ها و تخصیص ها بر اثر تکامل علم پیامبر شما از موضوعات و مسایل بوده است که در قرآن ثبت شده
شما باید بگویید این قرآن معجزه است و بشری نیست که نسخ در آن منشاش علم پیامبر باشد اثبات حکیم بودن خدا نیز در این میان خیلی راهگشاست و الا طرف با هیچ استدلالی کوتاه نمی آید چرا که پیامبر را با انسان های عادی مقایسه می کند و قرآن را با کتب متداول که بعد از تحقیق و تدبر به مساله ای جدید می رسند مقایسه می کند شما باید ریشه این سوال را بشناسید و آن را پاسخ دهید که همان الهی بودن قرآن است.

شعیب;604363 نوشت:

با سلام خدمت شما دوست گرامی
کلید حل مساله مطرح شده همان است که عرض کردم
طرف مقابل می خواهد بگوید که این نسخ ها و تخصیص ها بر اثر تکامل علم پیامبر شما از موضوعات و مسایل بوده است که در قرآن ثبت شده
شما باید بگویید این قرآن معجزه است و بشری نیست که نسخ در آن منشاش علم پیامبر باشد اثبات حکیم بودن خدا نیز در این میان خیلی راهگشاست و الا طرف با هیچ استدلالی کوتاه نمی آید چرا که پیامبر را با انسان های عادی مقایسه می کند و قرآن را با کتب متداول که بعد از تحقیق و تدبر به مساله ای جدید می رسند مقایسه می کند شما باید ریشه این سوال را بشناسید و آن را پاسخ دهید که همان الهی بودن قرآن است.

سلام. کارشناس گرامی، فرض بفرمایید می خواهیم برای کسی حقانیت قرآن را ثابت کنیم و یکی از ابعاد اعجاز که عدم اختلاف است را مطرح می کنیم و آن فرد همین شبهه را مطرح می کند.
یعنی وقتی ما می گوییم عدم اختلاف قرآن نشانگر الهی بودن آن است، او می گوید: «در قرآن می بینیم که گاهی امری کلی را مطرح می کند و بعدها آنرا تخصیص می دهد. حکمی را می آورد و بعد حکم را نسخ می کند. چرا باید به فکر کنیم که این یک اختلاف و تغییر در نظر آورنده نیست؟»

مسلماً اگر اینجا استدلال به عدم اختلاف یا الهی بودن قرآن کنیم، مرتکب دور شده ایم و باید به شبهه به نحوی دیگر پاسخ داده شود.

با تشکر

[="Navy"]

חסר משמעות;602024 نوشت:
خب مسئله ای که هست، این است که از یک سو احتمال فوق مطرح است، و از طرف دیگر این احتمال مطرح است که پیامبر(یا مدعی پیامبری) ابتدا سخنی گفته و بعد به اشتباه بودنش پی برده و آنرا تخصیص داده است.

سلام
" نسخ" از نظر لغت به معنى از بين بردن و زائل نمودن است، و در منطق شرع، تغيير دادن حكمى و جانشين ساختن حكمى ديگر بجاى آن است، به عنوان مثال:
1- مسلمانان بعد از هجرت به مدينه مدت شانزده ماه به سوى بيت المقدس نماز مى‏خواندند، پس از آن دستور تغيير قبله صادر شد، و موظف شدند هنگام نماز رو به سوى كعبه كنند.
2- در سوره نساء آيه 15 در باره مجازات زنان زناكار دستور داده شده كه در صورت شهادت چهار شاهد، آنها را در خانه حبس كنند تا زمانى كه مرگشان فرا رسد، يا خداوند راه ديگرى براى آنان مقرر دارد.
اين آيه بوسيله آيه 2 سوره نور نسخ شد (طبق قولی) و در آن آيه مجازاتشان تبديل به يكصد تازيانه شده است.
در اينجا ايراد معروفى است كه به اين صورت مطرح مى‏شود: اگر حكم اول داراى مصلحتى بوده پس چرا نسخ شده؟ و اگر نبوده چرا از آغاز تشريع گرديده؟ و به تعبير ديگر: چه مى‏ شد از آغاز حكم چنان تشريع مى‏ گشت كه احتياجى به نسخ و تغيير نداشت؟
پاسخ اين سؤال را دانشمندان اسلام از قديم در كتب خود آورده ‏اند و حاصل آن با توضيحى از ما چنين است:
مى‏ دانيم نيازهاى انسان گاه با تغيير زمان و شرائط محيط دگرگون مى‏ شود و گاه ثابت و بر قرار است، يك روز برنامه ‏اى ضامن سعادت او است ولى روز ديگر ممكن است بر اثر دگرگونى شرائط همان برنامه سنگ راه او باشد.
يك روز دارويى براى بيمار فوق العاده مفيد است و طبيب به آن دستور مى‏دهد، اما روز ديگر به خاطر بهبودى نسبى بيمار ممكن است اين دارو حتى زيانبار باشد، لذا دستور قطع آن و جانشين ساختن داروى ديگر را مى‏ دهد.
ممكن است درسى امسال براى دانش ‏آموزى سازنده باشد، اما همين درس براى سال آينده بى فايده باشد، معلم آگاه بايد برنامه را آن چنان تنظيم كند كه سال به سال دروس مورد نياز شاگردان تدريس شود.
اين مساله مخصوصا با توجه به قانون تكامل انسان و جامعه‏ ها روشنتر مى‏ گردد كه در روند تكاملى انسانها گاه برنامه‏ اى مفيد و سازنده است و گاه زيانبار و لازم التغيير، به خصوص در هنگام شروع انقلابهاى اجتماعى و عقيدتى، لزوم دگرگونى برنامه‏ ها در مقطع هاى مختلف زمانى روشنتر به نظر مى‏رسد.
البته نبايد فراموش كرد كه اصول احكام الهى كه پايه‏ هاى اساسى را تشكيل مى‏دهد در همه جا يكسان است، هرگز اصل توحيد يا عدالت اجتماعى و صدها حكم مانند آن دگرگون نمى‏ شود، تغيير در مسائل كوچكتر و دست دوم است.
اين نكته را نيز نبايد فراموش كرد كه ممكن است تكامل مذاهب به جايى برسد كه آخرين مذهب به عنوان خاتم اديان نازل گردد به طورى كه دگرگونى در احكام آن بعدا راه نيابد.
گر چه معروف است كه يهود نسخ را به كلى منكرند و به همين دليل دگرگونى قبله را به مسلمانان ايراد مى‏ گرفتند ولى طبق منابع مذهبيشان ناچارند نسخ را بپذيرند.
چرا كه طبق گفته تورات هنگامى كه نوح ع از كشتى پياده شد خداوند همه حيوانات را بر او حلال كرد، ولى اين حكم در شريعت موسى ع نسخ شد و قسمتى از حيوانات تحريم گشت.
در تورات سفر تكوين فصل 9 شماره 3 مى‏خوانيم:" و هر جنبنده‏ اى كه زندگى نمايد براى تو طعام خواهد بود و همه را چون علف سبزه به شما دادم" ولى عموميت اين حكم بعدا نسخ گرديد.[/]

חסר משמעות;613283 نوشت:
سلام. کارشناس گرامی، فرض بفرمایید می خواهیم برای کسی حقانیت قرآن را ثابت کنیم و یکی از ابعاد اعجاز که عدم اختلاف است را مطرح می کنیم و آن فرد همین شبهه را مطرح می کند.
یعنی وقتی ما می گوییم عدم اختلاف قرآن نشانگر الهی بودن آن است، او می گوید: «در قرآن می بینیم که گاهی امری کلی را مطرح می کند و بعدها آنرا تخصیص می دهد. حکمی را می آورد و بعد حکم را نسخ می کند. چرا باید به فکر کنیم که این یک اختلاف و تغییر در نظر آورنده نیست؟»

مسلماً اگر اینجا استدلال به عدم اختلاف یا الهی بودن قرآن کنیم، مرتکب دور شده ایم و باید به شبهه به نحوی دیگر پاسخ داده شود.

با تشکر


با سلام
برای همچنین فردی که تخصیص و نسخ را اختلاف در قرآن می داند نباید از وجه اعجازی عدم اختلاف در قرآن سخن به میان آورد بلکه از وجوه دیگر اعجاز قرآن مثل اعجاز ادبی قرآن یا علمی قرآن یا این که توسط فرد درس نخوانده آورده شده و ... را بیان کرد.
مگر این که بتوانیم اول او را با آوردن نمونه هایی از تخصیص های حکیمان بزرگ و کتاب های علمی و همچنین بیان حکیمانه بودن این امور مانند نسخ و تخصیص قانع سازیم و بعد به اعجاز عدم اختلاف در قرآن تمسک جوییم.

با سلام.

شعیب;620378 نوشت:

با سلام
برای همچنین فردی که تخصیص و نسخ را اختلاف در قرآن می داند نباید از وجه اعجازی عدم اختلاف در قرآن سخن به میان آورد بلکه از وجوه دیگر اعجاز قرآن مثل اعجاز ادبی قرآن یا علمی قرآن یا این که توسط فرد درس نخوانده آورده شده و ... را بیان کرد.
مگر این که بتوانیم اول او را با آوردن نمونه هایی از تخصیص های حکیمان بزرگ و کتاب های علمی و همچنین بیان حکیمانه بودن این امور مانند نسخ و تخصیص قانع سازیم و بعد به اعجاز عدم اختلاف در قرآن تمسک جوییم.

لطفاً چنین تخصیصهایی از این حکیمان بزرگ، ذکر بفرمایید، زیرا در اعجاز ادبی و علمی هم، گاهی اسیر همین تخصیصهای مشابه می شویم.

با تشکر

חסר משמעות;620465 نوشت:
لطفاً چنین تخصیصهایی از این حکیمان بزرگ، ذکر بفرمایید، زیرا در اعجاز ادبی و علمی هم، گاهی اسیر همین تخصیصهای مشابه می شویم.

با تشکر


آوردن خاص بعد از عام هم از نظر ادبی و هم از نظر بلاغی و هم از نظر علمی(تجربی) داری اثراتی است.
مولای عرفی وقتی به عبد خود می گوید " اکرم العلما" و بعد از چندی میگوید " الا الفساق منهم" یا می گوید "لا تکرم الفساق" چند نکته در آن هست اول این که وجه اکرام مشخص می شود که نه تنها اکرام بر اساس علم باید صورت بپذیرد بلکه عدالت هم مورد نظر است و از نظر روانشناسی یک زمینه فکری برای مخاطب ایجاد می کند که که فسق در علما نیز مانع از تکریم است و نتیجه می گیرد که عدالت علت اصلی اکرام است نه علم. و از آن نتیجه ها می گیرد . که این نتیجه اگر عام قبل از خاص نیامده بود حاصل نمی شد و این اثرات را نداشت.
در علوم تجربی پر است از مطلق و مقید و خاص و عام که بیشتر به عنوان مورد های استثنا بیان شده اند.
مثلا می گویند : آب در 100 درجه به جوش می آید در جای دیگر می گوید آب در سطح دریا در 100 درجه به جوش می آید. و نمونه های دیگر که قیود قاعده کلی را بیان می کنند.

از این ها گذشته اگر بر وجه ادبی و بلاغی قرآن تکیه شود در اعجاز قرآن ، در مطلق و مقید های آن اصلا سوالی پیش نمی آید چرا که شما ادعا می کنید که قرآن از نظر ادبی معجزه است و اگر کسی ادعا می کند که بشری است یک سوره مثل آن را بیاورد با هر مطلق و مقید و عام و خاص و ناسخ و .. که می خواهد بیاورد .

پرسش:
در زندگی انبیاء می بینیم که گاهی پیامبری امری کلی را مطرح می کند و بعدها آنرا تخصیص می دهد. حکمی را می آورد و بعد حکم را نسخ می کند.
از کجا بدانیم که کدام یک از این دو احتمال در یک تخصیص یا نسخ، رخ داده است؟
فرض بفرمایید می خواهیم برای کسی حقانیت قرآن را ثابت کنیم و یکی از ابعاد اعجاز که عدم اختلاف است را مطرح می کنیم و آن فرد همین شبهه را مطرح می کند.

پاسخ:
از آنجا که ما شارع را خدا می دانیم و احکام دین ما از سوی اوست اگر نسخ یا تخصیصی در موردی رخ دهد نظر به این که ما خدا را عالم به حال گذشته و آینده می دانیم از این رو حتم داریم که خدا وضعیتی را که در آینده حکم رخ داده می داند برای همین می گوییم که در نسخ و تخصیص حالت ثانویه حکم مد نظر بوده ولی به خاطر مصالحی به صورت ناسخ و منسوخ یا مطلق و مقید بیان کرده است.
حتی در موردی که ما قایل به مشرع بودن پیامبر و ائمه هم باشیم همین سخن جا خواهد داشت به خاطر این که آن ها از خطا مصون هستند.

همچنین فردی که تخصیص و نسخ را اختلاف در قرآن می داند نباید از وجه اعجازی عدم اختلاف در قرآن سخن به میان آورد بلکه از وجوه دیگر اعجاز قرآن مثل اعجاز ادبی قرآن یا علمی قرآن یا این که توسط فرد درس نخوانده آورده شده و ... را بیان کرد.
مگر این که بتوانیم اول او را با آوردن نمونه هایی از تخصیص های حکیمان بزرگ و کتاب های علمی و همچنین بیان حکیمانه بودن این امور مانند نسخ و تخصیص قانع سازیم و بعد به اعجاز عدم اختلاف در قرآن تمسک جوییم.

آوردن خاص بعد از عام هم از نظر ادبی و هم از نظر بلاغی و هم از نظر علمی (تجربی) داری اثراتی است.
مولای عرفی وقتی به عبد خود می گوید " اکرم العلما" و بعد از چندی می گوید " الا الفساق منهم" یا می گوید "لا تکرم الفساق" چند نکته در آن هست اول این که وجه اکرام مشخص می شود که نه تنها اکرام بر اساس علم باید صورت بپذیرد بلکه عدالت هم مورد نظر است و از نظر روانشناسی یک زمینه فکری برای مخاطب ایجاد می کند که که فسق در علما نیز مانع از تکریم است و نتیجه می گیرد که عدالت علت اصلی اکرام است نه علم. و از آن نتیجه ها می گیرد. که این نتیجه اگر عام قبل از خاص نیامده بود حاصل نمی شد و این اثرات را نداشت.
در علوم تجربی پر است از مطلق و مقید و خاص و عام که بیشتر به عنوان مورد های استثنا بیان شده اند.
مثلا می گویند : آب در 100 درجه به جوش می آید در جای دیگر می گوید آب در سطح دریا در 100 درجه به جوش می آید. و نمونه های دیگر که قیود قاعده کلی را بیان می کنند.

از این ها گذشته اگر بر وجه ادبی و بلاغی قرآن تکیه شود در اعجاز قرآن ، در مطلق و مقید های آن اصلا سوالی پیش نمی آید چرا که شما ادعا می کنید که قرآن از نظر ادبی معجزه است و اگر کسی ادعا می کند که بشری است یک سوره مثل آن را بیاورد با هر مطلق و مقید و عام و خاص و ناسخ و ... که می خواهد بیاورد .

موضوع قفل شده است