دليل‌هاى عقلى اثبات‌كننده معاد

تب‌های اولیه

43 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

دليل عادل‌بودن خدا

ظلم معلول نقص است، يعنى سبب آن يكى از موارد زير است:

  • نادانى؛
  • نياز به ظالم؛
  • شقاوت و خبث ذات؛
  • حسادت.
در حالى كه هر نوع نقصى از خداى تعالى منتفى است؛ پس خدا عادل مي‌باشد.

تقرير ديگر علاّمه طباطبايى (ره) بر اساس آيه «اَم نجعل الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات كالمفسدين فى الارض...3»

انسان همانند ديگر انواع مخلوقات كمالى دارد و كمال او، خارج‌شدن از قوّه به فعل در علم و عمل است، به اين كه اعتقادات حق داشته باشد و كارهاى صالح را انجام دهد؛ پس «الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات» افراد متّقى هستند كه در انسانيّت كامل مي‌باشند و «المفسدين فى الارض» فجّار ناقصى مى‌باشند كه راه انسانيّت را گم كرده‌اند و مقتضاى اين كمال و نقص آن است كه به ازاى كمال، زندگانى خوش و پاكيزه داشته باشند و برعكس.
از طرفى زندگى اين دنيا بر اساس اسباب و عوامل مادّي بنا شده است و نسبتش به كامل و ناقص يكي است و هر كه بيش‌تر در راه اسباب مادي بكوشد، زندگانى بهترى خواهد داشت و بر عكس و اگر پاداش فقط زندگى همين دنيا باشد، منافى با عنايت و عدالت الهى خواهد بود.

اِشكال: هر كس در اين دنيا به جزاى كار خويش مي‌رسد. در نتيجه، با جزاى متناسب خود، تسويه بين خوب‌ها و بدها پيش نمى‌آيد.

چنين نيست؛ زيرا:

  • با چشم خود مى‌بينيم كه چه بسا ظالمين، فاسدين، و مفسدهايى كه تا آخر عمرشان در نهايت عزّت دنيوى و قدرت زندگى مي‌كنند و چه بسا انسان‌هاى خوبى كه تا آخر عمرشان در نهايت سختى و مشكلات به سر مي‌برند.
  • علاوه بر اين، كارهاى مؤمنان و كافران هم درجات مختلفى دارد و بعضى از آن‌ها از مواردى هستند كه نمى‌توان جزاى آن‌ها را در دنيا داد؛ مانند كسى كه هزاران انسان را بكشد يا كسى كه افراد بسيارى را معالجه يا هدايت نمايد، به ويژه پيامبران و اوليا و به ويژه پيامبر بزرگ اسلام (صلى الله عليه و آله) كه جزايشان غير قابل محاسبه است.
  • علاوه بر اين، كارهاى انسان در حال مرگ و بعد از آن مانند شهادت را نمى‌توان در اين دنيا جزا داد.
اشكال: اين سخن زمانى صحيح است كه تناسخ محال باشد. در غير اين صورت، بازگشتن‌هاى مكرّر و بدون محدوديّت موجب تكامل جزاى كارهاى خوب و بد مي‌شود.

تناسخ از مباحثى است كه چند دليل محال‌بودن آن را اثبات مى‌كنند و علاوه بر آن‌، ضرورت دين‌هاى مختلف بر خلاف آن اقتضا مي‌كند.

دلايل محال‌بودن تناسخ

  • اگر بدن ديگر نفس دارد، تناسخ موجب اجتماع دو نفس در يک بدن مى‌شود و اين محال است؛ زيرا يک شىء نمى‌تواند دو ذات و نفس داشته باشد و اين همان وحدت كثير و كثرت واحد است، در حالى كه افراد تنها يك نفس را براى خود احساس مى‌كنند و اگر بدن ديگر نفس ندارد، هنگامى كه نفس از بدن قبلى خارج مى‌شود، از قوّه خارج گرديده و به فعليّت مى‌رسد، در حالى كه اگر بخواهد در بدن ديگرى قرار بگيرد، بايد حالت قوّه داشته باشد و حال اين كه در حالت فعليّت قرار دارد؛4 زيرا هنگامى كه نفس در حالت قوّه قرار دارد، قابليّت پيشرفت و تحصيل درجات را دارد؛ امّا هنگامى كه به حالت فعليّت رسيد، در حالت جارى خود باقى مي‌ماند و انتقال از نقص به كمال را نمى‌پذيرد.
  • دنيا همواره به همراه مشكلات و سختي‌ها است و اگر نفس در بدن ديگرى هم قرار بگيرد، باز به آن مشكلات و سختى‌ها دچار مى‌شود و جزاى افراد خوب داده نمى‌شود؛ زيرا جزا، نعمت محض بدون تكليف و مسئوليّت است، در حالى كه نعمت‌هاى دنيوى چنين نيستند.

پی‌نوشت‌ها:

  1. زيرا عدل عبارت است از: «اعطاء كل ذى حقّ حقّه».
  2. آيه‌هاى «و لا تحسبنّ الله غافلاً عمّا يَعْمَل الظّالمون اِنّما يؤخّرهم ليوم تَشخصُ فيه الابصار» (سوره ابراهيم، آيه 42)، «اَم نجعل الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتّقين كالفجّار» (سوره ص، آيه 28)، و «ام حسب الّذين اجترحوا السّيّئات اَن نجعلم كالّذين آمنوا و عملوا الصّالحات سواء محياهُم و مماتهم ساء ما يحكمون و خلق الله السّماوات و الارض بالحقّ و لتُجزى كلّ نفس بما كسبت و هم لا يُظلمون (سوره جاثيه، آيه 21)» اشاره به همين استدلال دارند.
  3. سوره ص، آيه 28.
  4. علامه طباطبايى (ره) در تفسير تناسخ به اين سبک استدلال اشاره كرده است.

كلّ این مباحث خلاصه كتاب «بدایة المعارف الالاهیه نوشته آیة الله خرازی» است.

باسلام خدمت دوستان خوبم.

یک قاعده كلي و عقلائي «دفع ضرر محتمل» هم وجود دارد كه از جمله دلائل اثبات معاد است وآن راتقریر مکنم در کنار دلائل خوب کارشناسان.
بر فرض كه دعوت كنندگان به معاد و معاد باوران هيچ دليلي بر وجود معاد نداشته باشند، در اين صورت تكليف انسان عاقل و خرد ورز با توجّه به دعوت فراواني كه از ناحية پيامبران به معاد رسيده چيست؟
آيا انسان در مواقعي كه پاي خطري بزرگ در كار است و در مواردي كه احتمال ضرر مهم مي رود نبايد از احتمال خطر و ضرر جلوگيري كند؟
و به تعبير ديگر، آيا «دفع ضرر محتمل» عقلاً لازم، بلكه واجب نيست؟ انسان هر جا احتمال ضرر و خسارت مادي و دنيوي بدهد با همة وجود براي رفع آن مي كوشد و حتي به گفتة كودكان مُهر صحت مي نهد اگر انسان دروغگو يا كودكي به كسي بگويد عقربي در جامه توست، خرد كامل با پيش بيني و حزم حكم مي كند جامه ات را كاوش كني، مبادا به تو آسيبي وارد آيد: گـر تو را طفلي بگويد كي فلان عقربي در جـامه‎ات ديـدم بدان بي تحاشي جامه را بيرون كني پيروي بر قول هر مجنون كني همچنين اگر به انساني كه قصد گذر از بياباني دراز و تفتيده دارد گفته شود بياباني است بي آب و گياه. براي چند روز بايد آب و غذا آماده كرد، آيا عقل به پيش بيني و حزم حكم نمي كند؟
قطعاً انسان در اين گونه موارد بيش از آنچه احتمال دارد پيش بيني مي كند. آيا جز اين است كه عقل فرمان به احتياط داده است؟
بنابراين، وقتي پيامبران بگويند: روزي در پيش داريد به نام «روز عظيم» و «خبر بزرگ» و واقعه اي است تكان دهنده، آيا نبايد سخن اين نخبگان، برجستگان و راستگوترين افراد بشر را پذيرفت؟! آيا آدمي مي پندارد كه به حال خود رها شده است: «أيحسب الإنسانُ أن يُترَك سُديً» قيامت/36. نه تكليفي در كار است نه پاداش و كيفر و قيامتي؟!
ابن ابي العوجاء و ابن مقفّع در مسجد الحرام به تماشاي مردم نشسته بودند. ابن مقفّع با اشاره به مردمي كه طواف مي‎كردند به دوست خود گفت: در ميان اينان كسي نيست كه نام آدمي شايان او باشد، جز اين شيخ كه نشسته است (مقصودش امام صادق(ع) بود) اما ديگر مردمان گروهي اوباش و اراذل و حيوانند؛ زيرا به اين كار بي فايده (طواف خانه خدا) اشتغال دارند. ابن أبي العوجاء به وي گفت: چرا انسانيت تنها ويژه آن شيخ است نه ديگران ؟! ابن مقفع گفت: زيرا نزد او چيزي ديدم كه نزد ديگران نديدم. آنگاه هر دو خدمت امام صادق(ع) رسيدند. امام(ع) سخن را درباره هدفمند بودن نظام هستي آغاز كرده، فرمود: «إن يكن الأمر علي ما يقول هؤلاء، وهو علي ما يقولون، يعني أهل الطّواف، فقد سلموا وعطبتم و إن يكن الأمر علي ما تقولون، وليس كما تقولون، فقد استويتم وهم» (اصول كافي 1/75، كتاب التوحيد، ح 2)؛ [اگر حقيقت همان است كه اينان مي‎گويند و بي‎ترديد حقيقت همان است كه اينان (گرويدگان به خدا و قيامت) مي‎گويند آنان به سلامت هستند و شما به هلاكت افتاد?ايد، و اگر حق اين است كه شما (منكران خدا و قيامت) مي گوييد و مسلماً اين چنين نيست، در اين صورت شما و آنان يكسانيد و آنان از گرويدن به خدا و باور به قيامت زياني نكرده اند؛ زيرا اگر با مردن نابود مي شويد و هيچ كس بعد از مرگ زنده نمي شود، فرقي بين عادل و ظالم، صالح و طالح نخواهد بود؛ چون در حال عدم تمايزي نيست.]

پاورقي:

: آية الله جوادي آملي تفسير موضوعي قرآن ج 4 (معاد در قرآن).

یک دلیل عقلی دیگری راهم که میتوانیم ذکر کنیم این است که فيض و رحمت بيپايان الهي ايجاب ميكند كه فيض دائمي او با مرگ از انسان قطع نشود و تكامل افراد مستعد و شايسته همچنان ادامه يابد. قرآن اين مهم را با تعبير زيبايي بيان ميكند و در سوره زخرف آيه 24 ميفرمايد: و انا الي ربنا لمنقلبون بدون شك، ما در حركت، دگرگوني و انقلاب مداوم روح و نفس، بسوي پروردگار خويش، غايت و هدف جهان هستي، مراتب حيات را پشت سر ميگذاريم و در آخرين سير و آخرين مرتبه به جهان رستاخيز وارد شده و با طي منازل و موافق قيامت به سوي كمال مطلوب ميشتابيم.

مقاله دلايل معاد مكارم شيرازي.

با سلام خدمت همه دوستان شاید بتوان گفت مهمترین دلیلی که می توان برضرورت معاد و وجود جهان آخرت ارائه کرد دلیل حکمت خداوند متعال باشد چرا که بر ادله دیگر به نحوی میتوان اشکال کرد ،البته در این برهان نمیخواهیم بگوییم که خداوند حکیم است واگر زندگی به همین دنیا ختم شود کار خداوند لغو است چرا که ممکن است کسی بگوید شما از کجا میدانید لغو بوده شاید خداوند متعال هدفی داشته و ما نمی دانیم . بلکه از جهت دیگری میخواهیم وارد شویم ؛همانطور که حضرت امام خمینی (ره) در کتاب چهل حدیث مفصل مطرح می کند میگوییم در انسان حسی به نام میل به جاودانگی وجود دارد ، میل به کمال مطلق دارد ، میل به زندگانی دارد که سراسر آسایش وراحتی باشد ، زندگی که در آن اثری از درد ورنج و عذاب نباشد ،سراسر خوبی وبدون کوچکترین درد و اذیت باشد که تنها در بهشت معنا پیدا می کندچرا که در دنیا ولو بهترین زندگی آن همیشه دردهایی وجود دارد .
لذا برهان این است که چون در این دنیا این حس ها وگرایش های درونی انسان پاسخی نمی یابند اگر جای دیگری نباشد که این امیال پاسخی مناسب پیدا کنند قرار دادن آنها در وجود انسان توسط خداوند متعال لغو و بیهوده خواهد بود وخداوند متعال هرگز کار لغو و بیهوده انجام نمیدهد .
در نتیجه برهان ما بر ضرورت واثبات معاد برهان حکمت است ولی با این بیان که در انسان امیالی وجود دارد که جز در جهان آخرت وسرای باقی پاسخی نمی یابند پس اگر جهان آخرتی نباشد این امیال ابتر مانده وقرار دادن آنها در انسان لغو و بیهوده خواهد بود وخداوند هرگز کار لغو وبیهوده انحام نمی دهد؛پس وجود جهان آخرت ضرورت پیدا میکند چون خداوند متعال حکیم است.

با سلام،
اگر خدا عادل است چرا باید گناهان را با آتش جبران کند؟ اگر کسی سر کس دیگر را کلاه گذاشت چرا باید به نحوی دیگر مجازات شود؟ عدالت آنست که به همان شکل که او فریب داده است به همان شکل خود او فریب بخورد. این می شود عدالت!
افراد زیادی هستند که بیمار مادرزادی هستند. گفته می شود که این حکمت خداست که این افراد دچار نقص باشند. حالا این چه حکمتی است می گویند نمی دانیم. بعد در جای دیگر برای اثبات خدا می گویند که خدا عادل است و حکمت خدا اقتضا می کند که جهان دیگری در کار باشد. خوب شما که از درک حکمت خدا عاجزید چرا برای خدا تعیین تکلیف می کنید؟

naghad;132374 نوشت:
اگر خدا عادل است چرا باید گناهان را با آتش جبران کند؟ اگر کسی سر کس دیگر را کلاه گذاشت چرا باید به نحوی دیگر مجازات شود؟ عدالت آنست که به همان شکل که او فریب داده است به همان شکل خود او فریب بخورد. این می شود عدالت! افراد زیادی هستند که بیمار مادرزادی هستند. گفته می شود که این حکمت خداست که این افراد دچار نقص باشند. حالا این چه حکمتی است می گویند نمی دانیم. بعد در جای دیگر برای اثبات خدا می گویند که خدا عادل است و حکمت خدا اقتضا می کند که جهان دیگری در کار باشد. خوب شما که از درک حکمت خدا عاجزید چرا برای خدا تعیین تکلیف می کنید؟

سلام
1- تصور شما در مورد جزا و پاداش صحیح نیست . پاداش و جزای عمل بنابر تصریح قرآن عین عمل است : هل یجزون الا ما کانوا یعملون (اعراف 147 و سبا 33 ) آیا چیزی غیر از آنچه انجام می دهند پاداش داده می شوند ؟ که استفهام انکاری است یعنی جزای آنها چیزی جز عمل خودشان نیست اما از آنجایی که ما صورت برزخی و آخرتی اعمال را نمی شناسیم فکر می کنیم بین عمل و پاداش تناسبی نیست و آخر اینکه جزای بدیها فقط آتش نیست بلکه موارد دیگری هم دارد که در لابلای آیات و روایات بدان اشاره شده است . عدل در جزا بالاتر از این نیست که عین عمل جزایش باشد .
2- حکم به حکیمانه بودن در این موارد بر اساس اصل حکمت الهی در خلقت است . نگاه صحیح به پدیده ها یک نگاه شبکه ای است یعنی آنرا در تمام روابطی که با سایر پدیده ها دارد باید دید . مثلا همین فرد ناقص اگر در حدی هوشیاری و توانایی داشته باشد که اعمال دینی انجام دهد مطمئنا پاداش او چند برابر دیگران خواهد بود چون روایت فرمود : افضل الاعمال اهمزها برترین اعمال سخت ترین آنهاست دیگر اینکه اطرافیان این شخص با رسیدگی به امورش و بر اساس همین روایت پاداش بزرگی دارند وو
موفق باشید

حامد;132412 نوشت:
سلام
1- تصور شما در مورد جزا و پاداش صحیح نیست . پاداش و جزای عمل بنابر تصریح قرآن عین عمل است : هل یجزون الا ما کانوا یعملون (اعراف 147 و سبا 33 ) آیا چیزی غیر از آنچه انجام می دهند پاداش داده می شوند ؟ که استفهام انکاری است یعنی جزای آنها چیزی جز عمل خودشان نیست اما از آنجایی که ما صورت برزخی و آخرتی اعمال را نمی شناسیم فکر می کنیم بین عمل و پاداش تناسبی نیست و آخر اینکه جزای بدیها فقط آتش نیست بلکه موارد دیگری هم دارد که در لابلای آیات و روایات بدان اشاره شده است . عدل در جزا بالاتر از این نیست که عین عمل جزایش باشد .
2- حکم به حکیمانه بودن در این موارد بر اساس اصل حکمت الهی در خلقت است . نگاه صحیح به پدیده ها یک نگاه شبکه ای است یعنی آنرا در تمام روابطی که با سایر پدیده ها دارد باید دید . مثلا همین فرد ناقص اگر در حدی هوشیاری و توانایی داشته باشد که اعمال دینی انجام دهد مطمئنا پاداش او چند برابر دیگران خواهد بود چون روایت فرمود : افضل الاعمال اهمزها برترین اعمال سخت ترین آنهاست دیگر اینکه اطرافیان این شخص با رسیدگی به امورش و بر اساس همین روایت پاداش بزرگی دارند وو
موفق باشید

با سلام؛
1- همین که صورت اعمال در آخرت متفاوت است با عالم واقع خلاف عدالت است. عدالت کامل آنست که عین آسیبی که عمل من بر کسی وارد می کند بر خود من و با همان شرایط وارد گردد.
2- منظور مرا درست متوجه نشدید! بنده می گویم که حکمت خدا آنقدر زیاد است که ما قادر به درک آن نیستیم . پس بر چه اساسی معاد را لازمه آن می دانیم؟ شاید این که کسی ظلم کند و کسی هم مظلوم واقع شود نیز حکمتی داشته باشد که ما از آن بی خبریم. اینکه یک شیر خرگوشی را می خورد نیز حکمتی دارد و شیر هرگز به سبب خوردن خرگوش محاکمه نمی شود.

naghad;132654 نوشت:
همین که صورت اعمال در آخرت متفاوت است با عالم واقع خلاف عدالت است. عدالت کامل آنست که عین آسیبی که عمل من بر کسی وارد می کند بر خود من و با همان شرایط وارد گردد.

سلام
هستی ساختار خاص خودش را دارد و به میل ما تشکیل نشده است لذا هر حقیقتی در این عالم ، صورت خاص خودش را در آن عالم خواهد داشت . ایندو از جهت عینیت یکی اند فقط احکامشان تغییر می کند مثل بدن انسان در دنیا و برزخ که عین همند اما بدن دنیایی ماده دارد اما بدن برزخی ماده ندارد . بدن دنیایی محدود و ضعیف است اما بدن برزخی کاملا به اختیار نفس انسانی است . بدن دنیایی برای اینکه از اینجا به جای دیگر برود صد دردسر دارد اما بدن برخی به صرف اراده نفس به محل مورد نظر منتقل می شود وووو بر همین منوال است تفاوت اعمال در دنیا و آخرت

naghad;132654 نوشت:
پس بر چه اساسی معاد را لازمه آن می دانیم؟ شاید این که کسی ظلم کند و کسی هم مظلوم واقع شود نیز حکمتی داشته باشد که ما از آن بی خبریم. اینکه یک شیر خرگوشی را می خورد نیز حکمتی دارد و شیر هرگز به سبب خوردن خرگوش محاکمه نمی شود.

حکمت یعنی کارمتقن هدفمند . بر این اساس باید برای این فعل الهی یعنی خلقت انسانها نتیجه و اثری باشد و نتیجه و اثر از نظر اهل دین عالم آخرت و معاد است
و اما محاکمه فرد بر سر اعمال اختیاری برای موجودات مکلف ( نه شیر و خرگوش ) است چه اینکه هرکسی هم باید نتیجه و اثر عمل خود را ببیند . این نتیجه و اثری که با عقل ثابت می شود را وحی تفسیر و تشریح می کند که مثلا فلان عمل چه اثری دارد . فلان نیکی یا فلان بدی چه نتیجه اخروی دارد .
موفق باشید

با سلام

حامد;132697 نوشت:
هستی ساختار خاص خودش را دارد و به میل ما تشکیل نشده است لذا هر حقیقتی در این عالم ، صورت خاص خودش را در آن عالم خواهد داشت . ایندو از جهت عینیت یکی اند فقط احکامشان تغییر می کند مثل بدن انسان در دنیا و برزخ که عین همند اما بدن دنیایی ماده دارد اما بدن برزخی ماده ندارد . بدن دنیایی محدود و ضعیف است اما بدن برزخی کاملا به اختیار نفس انسانی است . بدن دنیایی برای اینکه از اینجا به جای دیگر برود صد دردسر دارد اما بدن برخی به صرف اراده نفس به محل مورد نظر منتقل می شود وووو بر همین منوال است تفاوت اعمال در دنیا و آخرت

تغییر احکام هم به هر حال تغییر است و بنابراین می توانیم بگوییم که شرایط یکسان نیست. بنابراین نمی توان گفت عدالت برقرار شده است.
حامد;132697 نوشت:
حکمت یعنی کارمتقن هدفمند . بر این اساس باید برای این فعل الهی یعنی خلقت انسانها نتیجه و اثری باشد و نتیجه و اثر از نظر اهل دین عالم آخرت و معاد است و اما محاکمه فرد بر سر اعمال اختیاری برای موجودات مکلف ( نه شیر و خرگوش ) است چه اینکه هرکسی هم باید نتیجه و اثر عمل خود را ببیند . این نتیجه و اثری که با عقل ثابت می شود را وحی تفسیر و تشریح می کند که مثلا فلان عمل چه اثری دارد . فلان نیکی یا فلان بدی چه نتیجه اخروی دارد .

اولا شما از کجا ثابت می کنید که فعل الهی خلقت انسان هاست که بعد بخواهد هدف داشته باشد. ممکن است خلقت انسان ها هم اثر جانبی از فعل الهی باشند که هدف آن چیز دیگری است. برای مثال نجاری که یک چوب را می برد هدف او ساخت چیزی است نه درست کردن خاک اره. به عبارت دیگر خاک اره اثر جانبی از فعل نجار است و نه هدف آن. خلقت انسان هم می تواند مثل خلقت خرگوش و شیر و هزار سیاره و ستاره دور افتاده باشد.
ثانیا از کجا ثابت می کنید که شیر و خرگوش اراده و اختیار و یا احساس درد ندارند؟ به هر حال ظلمی به خرگوش شده که باید جبران شود. آیا خدای عادل آن را جبران نمی کند؟ حال می خواهد مکلف باشد یا نه.
ثالثا حکمت خدا بی کران است و این طور که گفته می شود از درک آن عاجزیم. ممکن است این حکمت خدا باشد که کسی هزار نفر را بکشد. ما چگونه برای حکمت خدا تکلیف تعیین می کنیم وقتی از درک آن عاجزیم؟

naghad;132858 نوشت:
تغییر احکام هم به هر حال تغییر است و بنابراین می توانیم بگوییم که شرایط یکسان نیست. بنابراین نمی توان گفت عدالت برقرار شده است.

سلام
معلوم نیست تصور شما از عدالت چیست ؟ آیا بالاتر از عینیت چیزی داریم ؟ عینیتی در یک مرتبه و مقام دیگر ؟ پاداش عین عمل است .

naghad;132858 نوشت:
اولا شما از کجا ثابت می کنید که فعل الهی خلقت انسان هاست که بعد بخواهد هدف داشته باشد. ممکن است خلقت انسان ها هم اثر جانبی از فعل الهی باشند که هدف آن چیز دیگری است. برای مثال نجاری که یک چوب را می برد هدف او ساخت چیزی است نه درست کردن خاک اره. به عبارت دیگر خاک اره اثر جانبی از فعل نجار است و نه هدف آن. خلقت انسان هم می تواند مثل خلقت خرگوش و شیر و هزار سیاره و ستاره دور افتاده باشد.

در پهنه عالم همه چیز مخلوق الهی است چه اینکه او خالق واحد است پس خالقهای دیگری نیستند که بخواهند انسان را بی هدف خلق کنند اما اینکه جایگاه انسان در مجموعه خلقت کجاست باید از مقام مرتبه و آثارش آنرا بشناسیم . وقتی می بینیم انسان شان سلطه بر تمام هستی را دارد و تا حد زیادی این سلطه هم حاصل شده است معلوم است خلقت او اصیل است وگرنه معنا ندارد مخلوق مادون مسلط بر مافوق باشد . البته تصریحات وحی هم بعنوان دلیل درون دینی کاملا این مسائل را تایید می کند .
naghad;132858 نوشت:
ثانیا از کجا ثابت می کنید که شیر و خرگوش اراده و اختیار و یا احساس درد ندارند؟ به هر حال ظلمی به خرگوش شده که باید جبران شود. آیا خدای عادل آن را جبران نمی کند؟ حال می خواهد مکلف باشد یا نه.

مثال شما صحیح نیست چون شیر برای حیات خود نیازمند غذاست و خرگوش هم تکوینا صید اوست پس دلیلی ندارد شیر را بخاطر صید خرگوش مواخذه کنند همانطور که انسانها بخاطر تامین غذای خود از حیوانات دیگر مواخذه نمی شوند .
البته بنابر بیان بعضی علماء حیوانات هم به اندازه خود از شعور و آگاهی و تکلیف برخوردارند و با همان میزان سنجیده می شوند اما این ربطی به صید خرگوش توسط شیر ندارد .

naghad;132858 نوشت:
ثالثا حکمت خدا بی کران است و این طور که گفته می شود از درک آن عاجزیم. ممکن است این حکمت خدا باشد که کسی هزار نفر را بکشد. ما چگونه برای حکمت خدا تکلیف تعیین می کنیم وقتی از درک آن عاجزیم؟

معنای این کلام جبر است در حالیکه ما جبر را قبول نداریم ضمن اینکه اگر کسی هزار نفر را بکشد بطور طبیعی از آثار دنیوی و اخروی آن متاثر خواهد شد و این اثر مطمئنا یک اثر خوشایندی نخواهد بود و طبق بیان وحی جنایت موجب عذاب دردناک می شود .
پاداش عین عمل است . خوب در این معنا بینیدیشد . معاد نقد است و مرگ فقط آنرا بر ما آشکار می کند .
موفق باشید

با سلام،

حامد;132959 نوشت:
معلوم نیست تصور شما از عدالت چیست ؟ آیا بالاتر از عینیت چیزی داریم ؟ عینیتی در یک مرتبه و مقام دیگر ؟ پاداش عین عمل است .

تصور شما هم از عینیت مشخص نیست. عینیت از نظر من اینست که اگر ظلمی به کسی کردم او هم به من همان ظلم را در همان شرایط بکند.
حامد;132959 نوشت:
در پهنه عالم همه چیز مخلوق الهی است چه اینکه او خالق واحد است پس خالقهای دیگری نیستند که بخواهند انسان را بی هدف خلق کنند اما اینکه جایگاه انسان در مجموعه خلقت کجاست باید از مقام مرتبه و آثارش آنرا بشناسیم . وقتی می بینیم انسان شان سلطه بر تمام هستی را دارد و تا حد زیادی این سلطه هم حاصل شده است معلوم است خلقت او اصیل است وگرنه معنا ندارد مخلوق مادون مسلط بر مافوق باشد . البته تصریحات وحی هم بعنوان دلیل درون دینی کاملا این مسائل را تایید می کند .

سلطه هرگز نشان دهند جایگاه نیست. چه بسیار انسان هایی که قدرت و زور داشتند و بر مردمان ضعیف سلطه پیدا کردند. آیا این به معنی بالا بودن جایگاه آن هاست؟ اینکه انسان حیوانات مظلوم دیگر را اسیر خود کرده نیز نمی تواند به معنی جایگاه بلند او باشد. در ثانی شاید موجودات دیگری به وجود آیند که بتوانند بر انسان هم مسلط شوند.
اما در مورد وحی باید گفت که نمی توان آن را جزء دلایل عقلی به حساب آورد. اگر ملاک وحی باشد که خوب دیگر نیازی به این دلایل عقلی نیست.
حامد;132959 نوشت:
مثال شما صحیح نیست چون شیر برای حیات خود نیازمند غذاست و خرگوش هم تکوینا صید اوست پس دلیلی ندارد شیر را بخاطر صید خرگوش مواخذه کنند همانطور که انسانها بخاطر تامین غذای خود از حیوانات دیگر مواخذه نمی شوند . البته بنابر بیان بعضی علماء حیوانات هم به اندازه خود از شعور و آگاهی و تکلیف برخوردارند و با همان میزان سنجیده می شوند اما این ربطی به صید خرگوش توسط شیر ندارد

حیوانات برای یافتن غذا، قلمرو و جفت با هم رقابت می کنند که نتیجه این رقابتها نزاع بین حیوانات است که در آن یکی غالب و دیگر مغلوب می شود. در زندگی اجتماعی انسان ها هم وضع به همین روال است. اگر گروهی از انسان ها از بمب اتم استفاده می کنند و هزاران نفر را می کشند هم برای دفاع از قلمرو و منافعشان است. به عبارت دیگر برای نیازی که به بقاء دارند این کار را می کنند. بنابراین این ها هم نباید مواخذه شوند.

naghad;133156 نوشت:
تصور شما هم از عینیت مشخص نیست. عینیت از نظر من اینست که اگر ظلمی به کسی کردم او هم به من همان ظلم را در همان شرایط بکند.

سلام
اتفاقا دقیقا همین اثر را دارد . شما در دریافت عین عمل در مرتبه دیگر وجود ، رنجی را که به دیگری رسانده اید با تمام وجود خود حس می کنید بلکه شدیدتر و دقیقتر . چون آنجا دیگر حجاب جسم نیست پس دریافت شدیدتر و وقویتر خواهد بود

naghad;133156 نوشت:
سلطه هرگز نشان دهند جایگاه نیست. چه بسیار انسان هایی که قدرت و زور داشتند و بر مردمان ضعیف سلطه پیدا کردند. آیا این به معنی بالا بودن جایگاه آن هاست؟ اینکه انسان حیوانات مظلوم دیگر را اسیر خود کرده نیز نمی تواند به معنی جایگاه بلند او باشد. در ثانی شاید موجودات دیگری به وجود آیند که بتوانند بر انسان هم مسلط شوند.

ملاک برتری موجودات بر یکدیگر میزان آثار و احاطه و سلطه وجودی بر دیگران است همانگونه که خدای متعال به این معیار از همه برتر است لذا انسانی که با علم و دانش و اندیشه و تفکر و بوسیله آلات و ابزار و غیره بر موجودات عالم مسلط می شود با این معیار از موجودات دیگر برتر است .
در این اصل تفکر کنید که : اثر هر چیز نشانه دارایی اوست لذا هرچه اثر موجودی بیشتر و برتر باشد داراتر است و هرچه دارایی وجودیش بیشتر بود برتر است

naghad;133156 نوشت:
اما در مورد وحی باید گفت که نمی توان آن را جزء دلایل عقلی به حساب آورد. اگر ملاک وحی باشد که خوب دیگر نیازی به این دلایل عقلی نیست.

ما که گفتیم وحی دلیل درون دینی است
naghad;133156 نوشت:
در زندگی اجتماعی انسان ها هم وضع به همین روال است. اگر گروهی از انسان ها از بمب اتم استفاده می کنند و هزاران نفر را می کشند هم برای دفاع از قلمرو و منافعشان است. به عبارت دیگر برای نیازی که به بقاء دارند این کار را می کنند. بنابراین این ها هم نباید مواخذه شوند.

فکر می کنم اینجا دو اشتباه اساسی وجود دارد :
1- شما همه حیوانات را یکجا در مقابل نوع انسان قرار می دهید در حالیکه حیوانات خود انواع مختلف دارند و نباید تعاملات انواع حیوانات را مانند تعاملات افراد نوع انسانی گرفت به عبارت دیگر باید عالم شیرها را جدا عالم خرگوشها را جدا و عالم دیگر نوع حیوانی را جدا حساب کنید . تعامل افراد نوع انسان با همدیگر مثل تعاملات افراد نوع شیر با یکدیگر است نه مثل تعامل انواع حیوانی با یکدیگر
2- آیا واقعا شما باور کرده اید که کشتن دیگران با بمب اتمی برای به دست آوردن نیازهای ضروری زندگی است ؟ عجیب است !
موفق باشید

با سلام؛

حامد;133220 نوشت:
اتفاقا دقیقا همین اثر را دارد . شما در دریافت عین عمل در مرتبه دیگر وجود ، رنجی را که به دیگری رسانده اید با تمام وجود خود حس می کنید بلکه شدیدتر و دقیقتر . چون آنجا دیگر حجاب جسم نیست پس دریافت شدیدتر و وقویتر خواهد بود

این گفته خود شما را قرمز کردم تا متوجه شود که ما عین عمل خود را دریافت نمی کنیم. در جهان باقی حس عمل شدیدتر است و حجاب جسم وجود ندارد پس عین عمل را متحمل نمی شویم. پس عدالت برقرار نشده است.
حامد;133220 نوشت:
ملاک برتری موجودات بر یکدیگر میزان آثار و احاطه و سلطه وجودی بر دیگران است همانگونه که خدای متعال به این معیار از همه برتر است لذا انسانی که با علم و دانش و اندیشه و تفکر و بوسیله آلات و ابزار و غیره بر موجودات عالم مسلط می شود با این معیار از موجودات دیگر برتر است . در این اصل تفکر کنید که : اثر هر چیز نشانه دارایی اوست لذا هرچه اثر موجودی بیشتر و برتر باشد داراتر است و هرچه دارایی وجودیش بیشتر بود برتر است

کسی هم که با بمب اتم دیگران را مغلوب می کند نیز از علم و دانش خود استفاده کرده است. در جنگل هم شیر با چنگ و دندان خود دیگر حیوانات را مغلوب می کند اینکه دلیل برتری او نیست. عقل انسان هم نوعی ابزار طبیعی است که انسان را برتر کرده است و این هم دلیل برتری نیست.
حامد;133220 نوشت:
- شما همه حیوانات را یکجا در مقابل نوع انسان قرار می دهید در حالیکه حیوانات خود انواع مختلف دارند و نباید تعاملات انواع حیوانات را مانند تعاملات افراد نوع انسانی گرفت به عبارت دیگر باید عالم شیرها را جدا عالم خرگوشها را جدا و عالم دیگر نوع حیوانی را جدا حساب کنید . تعامل افراد نوع انسان با همدیگر مثل تعاملات افراد نوع شیر با یکدیگر است نه مثل تعامل انواع حیوانی با یکدیگر 2- آیا واقعا شما باور کرده اید که کشتن دیگران با بمب اتمی برای به دست آوردن نیازهای ضروری زندگی است ؟ عجیب است

1- حیوانات هم در بین نوع خود نزاع می کنند. شیرهای نر برای جفت با هم مبارزه می کنند و از قلمرو خود در برابر شیرهای دیگر محافظت می نمایند. حیواناتی که در این نزاع برنده می شوند می توانند نسل خود را بقا بخشند. این قانون طبیعت است و حکمت خداست. اگر انسانی برای مسئله جنسی خود همین کار را انجام دهد قانون طبیعت را اجرا کرده است و این جز حکمت چیز دیگری نیست.
2- همان طور که گفته شد حیوانات هم برای منافع خود هم نوع خود را از بین می برند. حال سبب برتری در بین حیوانات قدرت تن و دندان است در بین انسان ها عقل (که البته حیوانات هم کم و بیش از عقل خود استفاده می کنند. برای مثال گوریل ها در جنگ های بین خود از پرتاب سنگ استفاده می کنند). یک گرگ که یک گله را می درد با یک گوسفند هم سیر می شود و نیازش برطرف می شود. بنابراین به مقدار نیاز حیاتی خود حیوانات را نابود نمی کند بلکه بر طبق سرشتی عمل می کند که در وجود اوست. این سرشت هم نتیجه حکمت خداست که به او داده است. اگر انسانی هم که برای منافع خود دست به اقدامی برای کشتن هزاران نفر می کند نیز بر اساس سرشت خودکامگی این کار را می کند که آن هم حکمت خداست.

naghad;133340 نوشت:
این گفته خود شما را قرمز کردم تا متوجه شود که ما عین عمل خود را دریافت نمی کنیم. در جهان باقی حس عمل شدیدتر است و حجاب جسم وجود ندارد پس عین عمل را متحمل نمی شویم. پس عدالت برقرار نشده است.

سلام
اتفاقا عین عمل آن جلوه قویتر و شدیدتر است . آنچه که انسان را در اینجا از درک آثار عین عمل خود مانع می شود حجاب جسمانی اوست . پس شدیدتر بودن به حسب اختلاف مراتب ادراکی خود شخص است .

naghad;133340 نوشت:
کسی هم که با بمب اتم دیگران را مغلوب می کند نیز از علم و دانش خود استفاده کرده است. در جنگل هم شیر با چنگ و دندان خود دیگر حیوانات را مغلوب می کند اینکه دلیل برتری او نیست. عقل انسان هم نوعی ابزار طبیعی است که انسان را برتر کرده است و این هم دلیل برتری نیست.

توانایی ساختن ابزار سلطه غیر از استفاده غیر انسانی آنست . همین انسان می تواند از دانش هسته ای خود بمب بسازد و انسانهای بی گناه را بکشد و یا در موارد صلح طلبانه ای که به نفع همگان باشد استفاده کند .
این که انسان می تواند دانش هسته ای داشته باشد نشانه برتری اوست نه استفاده ظالمانه ای که از آن می کند

naghad;133340 نوشت:
حیوانات هم در بین نوع خود نزاع می کنند. شیرهای نر برای جفت با هم مبارزه می کنند و از قلمرو خود در برابر شیرهای دیگر محافظت می نمایند. حیواناتی که در این نزاع برنده می شوند می توانند نسل خود را بقا بخشند. این قانون طبیعت است و حکمت خداست. اگر انسانی برای مسئله جنسی خود همین کار را انجام دهد قانون طبیعت را اجرا کرده است و این جز حکمت چیز دیگری نیست.

خوب این چه اشکالی دارد که انسان حافظ خانواده خود باشد ؟
naghad;133340 نوشت:
همان طور که گفته شد حیوانات هم برای منافع خود هم نوع خود را از بین می برند. حال سبب برتری در بین حیوانات قدرت تن و دندان است در بین انسان ها عقل (که البته حیوانات هم کم و بیش از عقل خود استفاده می کنند. برای مثال گوریل ها در جنگ های بین خود از پرتاب سنگ استفاده می کنند). یک گرگ که یک گله را می درد با یک گوسفند هم سیر می شود و نیازش برطرف می شود. بنابراین به مقدار نیاز حیاتی خود حیوانات را نابود نمی کند بلکه بر طبق سرشتی عمل می کند که در وجود اوست. این سرشت هم نتیجه حکمت خداست که به او داده است. اگر انسانی هم که برای منافع خود دست به اقدامی برای کشتن هزاران نفر می کند نیز بر اساس سرشت خودکامگی این کار را می کند که آن هم حکمت خداست.

باز هم دارید مناسبات انواع را با مناسبات افراد درهم می کنید . بگذریم
به نظر شما حیوانات با آن درک و شعوری که نسبت به انسان دارند معیار خوبی برای سنجیدن انسان اندیشمند هستند ؟ آیا اقتضای حکمت الهی در حیات حیوانات معیار حکمت او در حیات انسان عاقل و متفکر و اندیشمند است ؟!!!
موفق باشید

با سلام؛

حامد;133356 نوشت:
اتفاقا عین عمل آن جلوه قویتر و شدیدتر است . آنچه که انسان را در اینجا از درک آثار عین عمل خود مانع می شود حجاب جسمانی اوست . پس شدیدتر بودن به حسب اختلاف مراتب ادراکی خود شخص است

فرض کنید من به کسی ظلمی می کنم. حالا چرا باید تاوان این ظلم من شدیدتر باشد؟ آیا این انصاف و عدالت است؟
حامد;133356 نوشت:
توانایی ساختن ابزار سلطه غیر از استفاده غیر انسانی آنست . همین انسان می تواند از دانش هسته ای خود بمب بسازد و انسانهای بی گناه را بکشد و یا در موارد صلح طلبانه ای که به نفع همگان باشد استفاده کند . این که انسان می تواند دانش هسته ای داشته باشد نشانه برتری اوست نه استفاده ظالمانه ای که از آن می کند

انسان ها از حشره کشها برای کشتن حشرات و از ابزار ها برای شکار حیوانات استفاده می کنند. این ممکن است به نفع خودشان باشد ولی به ضرر محیط زیست است. استفاده از انرژی هسته ای هم به هر حال به ضرر محیط زیست است. در ثانی استفاده از قدرت هسته ای برای منافع هیچ فرقی با حیوانی که از قدرت تن و دندان برای برتری استفاده می کند ندارد. ثالثا این خداست که به گروهی از انسان ها قدرت از بین بردن گروه دیگری را داده است و این حکمت خداست و ما نمی توانیم بگوییم ظالمانه است. شاید شکار شدن یک خرگوش توسط شیر هم ظالمانه به نظر آید اما با تفکر می بینیم که حکمت است. ما نمی دانیم که اگر عده ای توسط عده دیگر از بین برده نمی شدند چه می شد. برای مثال نمی دانیم که اگر از بمب اتم استفاده نمی شد سرنوشت جنگ جهانی دوم به کجا می رسید. این حکمت خدا بود که بر اتمام جنگ با بمب اتم قرار گرفت.
حامد;133356 نوشت:
خوب این چه اشکالی دارد که انسان حافظ خانواده خود باشد ؟

اشکال زمانی پیش می آید که بدانیم همیشه حیوانات مدافع پیروز نیستند و یا همیشه حیوانات مدافع نیستند. خوی حمله و گشترش قلمرو و بدست آوردن جفت در تمام حیوانات و انسان وجود دارد. این خوی حمله حکمت خداست و نباید به سبب آن کسی مجازات شود.
حامد;133356 نوشت:
باز هم دارید مناسبات انواع را با مناسبات افراد درهم می کنید . بگذریم به نظر شما حیوانات با آن درک و شعوری که نسبت به انسان دارند معیار خوبی برای سنجیدن انسان اندیشمند هستند ؟ آیا اقتضای حکمت الهی در حیات حیوانات معیار حکمت او در حیات انسان عاقل و متفکر و اندیشمند است ؟!!!

قدرت عقل هم مانند قدرت تن و دندان ابزاری است که در اختیار انسان قرار گرفته است. این حکمت خداست که قابلیت های مختلف به حیوانات مختلف بدهد. یکی قدرت پرواز خوبی دارد، یکی سرعت بالا دارد و یکی هم مثل انسان قدرت عقل بالایی دارد. این حکمت خداست که کسی با عقل خود هزاران نفر بکشد و ما نمی دانیم که اگر نمی کشت چه می شد. فکر کنم شما باید یک بار داستان خضر نبی را بخوانید آنجا که کودکی که هنوز مرتکب گناه نشده بود را کشت.

سلام علیکم
عذر میخواهم که در بیان بحث جناب حامد بزرگوار و نقاد گرامی وارد شدم
با خواندن عنوان این تاپیک یاد حرف استادکلامم افتادم که فرمودند :ابوعلی سینا میگوید دلیل عقلی برای اثبات معاد وجود ندارد ما آن را از روی تعبد میپذیریم.در صورتی که بنده هم این دلایلی که شما آوردید در کتابهایم خوانده ام.میخواهم بدانم یعنی اینها به ذهن بوعلی سینا نرسیده؟که بسیار بعید است با علم بالای او
و اگر رسیده یعنی اینها دلایل عقلی نبوده؟
از طرفی هم صحبت نقاد گرامی در قسمت عدالت در عذاب برایم سوال شد.من میدانم که در آن دنیا حواس بسیار قوی تز از این دنیاست.پس انگار به نحوی بی عدالتی است
اینکه ضربه ای باعث آن همه عذاب میشود کمی عجیب است.
البته اساتید گرانقدرمان می فرمودند مانند این است که شما لحظه ای حواستان در رانندگی پرت شود و تصادف کنید و عمری فلج شوید.این نتیجه آن است
نمیدانم.کمی گیج شدم

maryam;133404 نوشت:
ابوعلی سینا میگوید دلیل عقلی برای اثبات معاد وجود ندارد ما آن را از روی تعبد میپذیریم.در صورتی که بنده هم این دلایلی که شما آوردید در کتابهایم خوانده ام.میخواهم بدانم یعنی اینها به ذهن بوعلی سینا نرسیده؟که بسیار بعید است با علم بالای او و اگر رسیده یعنی اینها دلایل عقلی نبوده؟ از طرفی هم صحبت نقاد گرامی در قسمت عدالت در عذاب برایم سوال شد.من میدانم که در آن دنیا حواس بسیار قوی تز از این دنیاست.پس انگار به نحوی بی عدالتی است اینکه ضربه ای باعث آن همه عذاب میشود کمی عجیب است.

سلام
منظور جناب ابن سینا جسمانیت معاد است نه اصل معاد . یعنی جسمانی بودن معاد را نمی توان با برهان ثابت کرد البته در صورتی که جسمانی بودن معاد را به عنوان یک امر قطعی غیر قابل خدشه بدانیم .
و اما عذاب ناشی از عمل از ابتدا در عین عمل هست اما چون انسان محجوب به حجاب بدن است از آنرا ادراک نمی کند اما وقتی با مرگ حجاب بدن برداشته شد عملش را همانطور که هست ( دردناک و شدید ) ادراک می کند
موفق باشید

naghad;133397 نوشت:
فرض کنید من به کسی ظلمی می کنم. حالا چرا باید تاوان این ظلم من شدیدتر باشد؟ آیا این انصاف و عدالت است؟

سلام
بنده فکر می کنم شما در جواب هیچ تاملی ندارید وگرنه بارها یک سوال را تکرار نمی فرمودید . گفتیم که پاداش عین عمل است اما چون انسان در هنگام عمل ناشایست ، محجوب به حجاب بدن است نمی تواند عذاب و درد آنرا آنطور که هست ادراک کند . وقتی مرد حجاب بدن برداشته می شود و همان را که بود و درکش نمی کرد درک می کند .

naghad;133397 نوشت:
انسان ها از حشره کشها برای کشتن حشرات و از ابزار ها برای شکار حیوانات استفاده می کنند. این ممکن است به نفع خودشان باشد ولی به ضرر محیط زیست است. استفاده از انرژی هسته ای هم به هر حال به ضرر محیط زیست است. در ثانی استفاده از قدرت هسته ای برای منافع هیچ فرقی با حیوانی که از قدرت تن و دندان برای برتری استفاده می کند ندارد. ثالثا این خداست که به گروهی از انسان ها قدرت از بین بردن گروه دیگری را داده است و این حکمت خداست و ما نمی توانیم بگوییم ظالمانه است. شاید شکار شدن یک خرگوش توسط شیر هم ظالمانه به نظر آید اما با تفکر می بینیم که حکمت است. ما نمی دانیم که اگر عده ای توسط عده دیگر از بین برده نمی شدند چه می شد. برای مثال نمی دانیم که اگر از بمب اتم استفاده نمی شد سرنوشت جنگ جهانی دوم به کجا می رسید. این حکمت خدا بود که بر اتمام جنگ با بمب اتم قرار گرفت.

شما با این مباحث دارید موضوع را به مساله دیگر یعنی جبر و اختیار می کشانید که بحث جدایی است . بحث ما در معاد بود و اینکه وقوع معاد اقتضای حکمت الهی است چون خداوند حکیم است و می بایست بر کار حکیمانه نتیجه ای بار شود و اعمال و کردار انسان جزا و پاداشی داشته باشد .
البته برای همه مطالبی که اینجا گفته اید پاسخ هست اما از موضوع تاپیک خارج است .

naghad;133397 نوشت:
اشکال زمانی پیش می آید که بدانیم همیشه حیوانات مدافع پیروز نیستند و یا همیشه حیوانات مدافع نیستند. خوی حمله و گشترش قلمرو و بدست آوردن جفت در تمام حیوانات و انسان وجود دارد. این خوی حمله حکمت خداست و نباید به سبب آن کسی مجازات شود.

عجیب است که غریزه حیوانات ملاک صحت فعل انسانی باشد . از کجا معلوم که در تکالیف غریزی آنها این امور ممنوع نباشد ؟ مگر حیوان موجود معصوم است که هرکاری کرد بگوییم درست است و خداوند اینگونه خواسته است ، پس انسان هم می تواند مثل حیوان عمل کند ؟
naghad;133397 نوشت:
این حکمت خداست که کسی با عقل خود هزاران نفر بکشد و ما نمی دانیم که اگر نمی کشت چه می شد. فکر کنم شما باید یک بار داستان خضر نبی را بخوانید آنجا که کودکی که هنوز مرتکب گناه نشده بود را کشت.

اینجا یک خلط مبحث خیلی ظریف صورت گرفته است .
شما دارید افعال انسانی را از آن جهت که فعل الهی است دلیل بر عدم عقاب می گیرید و این کاملا غلط است .
اگر حکمت و عدل الهی بطور مثال اقتضای عقاب گروه و قومی با قوم دیگر را بکند مفهومش این نیست که گروه مهاجم از آثار فعلی که انجام داده است در امان باشد بلکه حتی نمی توان آن فعل را به حسب گروه مهاجم الزاما کار حق و صحیحی دانست . اینها در دو مرتبه کاملا متفاوتند و باید جدا دیده شوند .
موفق در تامل و دقت

با سلام؛

حامد;133490 نوشت:
بنده فکر می کنم شما در جواب هیچ تاملی ندارید وگرنه بارها یک سوال را تکرار نمی فرمودید . گفتیم که پاداش عین عمل است اما چون انسان در هنگام عمل ناشایست ، محجوب به حجاب بدن است نمی تواند عذاب و درد آنرا آنطور که هست ادراک کند . وقتی مرد حجاب بدن برداشته می شود و همان را که بود و درکش نمی کرد درک می کند .

شما هم زیاد در پاسختان تامل نمی کنید و گوش نمی دهید من چه می گویم. این پاسخ شما هیچ ربطی به سوال من ندارد. شما می گویید خدا عادل است پس باید باید جهان دیگری باشد. حال این سوال من است که اگر خدا عادل است باید بین بندگان به عدالت رفتار کند. اگر من ظلمی به شما کردم شما هم همان ظلم را در همان شرایط به من بکنید نه کمتر و نه بیشتر. برای مثال اگر من به شما با چوب در حالی که بدن شما بی حس است ضربه ای بزنم شما هم باید در حالی که بدن من بی حس است با چوب هما ضربه را بزنی. نه اینکه من بی حس نباشم و شما با فولاد ضربه بزنی. این می شود عدالت.
این چیزی که شما دارید می گویید نتیجه عمل است. مثل اینکه کسی سیگار بکشد و بیمار شود. بیماری نتیجه سیگار کشیدن اوست. ما به این نمی گوییم بر قراری عدالت. در واقع این ربطی به عدالت ندارد. این مربوط می شود به حکمت خدا.
خلاصه کلام اینکه از عدالت خدا نمی توان معاد را نتیجه گرفت! حداکثر می شود ادعا کرد که وجود جهان باقی با عدالت خدا تنافی ندارد و گرنه نمی توان گفت خدا عادل است پس باید جهان باقی وجود داشته باشد.
حامد;133490 نوشت:
شما با این مباحث دارید موضوع را به مساله دیگر یعنی جبر و اختیار می کشانید که بحث جدایی است . بحث ما در معاد بود و اینکه وقوع معاد اقتضای حکمت الهی است چون خداوند حکیم است و می بایست بر کار حکیمانه نتیجه ای بار شود و اعمال و کردار انسان جزا و پاداشی داشته باشد . البته برای همه مطالبی که اینجا گفته اید پاسخ هست اما از موضوع تاپیک خارج است .

خیر بحث هدفمندی خلقت است. اینکه انسان سلطه دارد و شما سلطه را چگونه تعریف می کنید و از آن نتیجه می گیرید که انسان هدف خلقت است جای بحث دارد. می گویید انسان بر طبیعت مسلط گشته است پس هدف خلقت اوست. در حالی که نه تعریف درستی از سلطه دارید و نه می توانید ثابت کنید که انسان تنها موجود مسلط بر جهان است و این سلطه تا قیامت باقی می ماند.
حامد;133490 نوشت:
عجیب است که غریزه حیوانات ملاک صحت فعل انسانی باشد . از کجا معلوم که در تکالیف غریزی آنها این امور ممنوع نباشد ؟ مگر حیوان موجود معصوم است که هرکاری کرد بگوییم درست است و خداوند اینگونه خواسته است ، پس انسان هم می تواند مثل حیوان عمل کند ؟

انسان هم معصوم نیست و شما نمی توانید ثابت کنید که به غیر از تمایلات غریزی تمایلات دیگری در انسان نهفته باشد. سرشت حمله در انسان مانند حیوانات نهفته است و این سرشت را کسی جز خدا در وجود او قرار نداده است.
حامد;133490 نوشت:
اینجا یک خلط مبحث خیلی ظریف صورت گرفته است . شما دارید افعال انسانی را از آن جهت که فعل الهی است دلیل بر عدم عقاب می گیرید و این کاملا غلط است . اگر حکمت و عدل الهی بطور مثال اقتضای عقاب گروه و قومی با قوم دیگر را بکند مفهومش این نیست که گروه مهاجم از آثار فعلی که انجام داده است در امان باشد بلکه حتی نمی توان آن فعل را به حسب گروه مهاجم الزاما کار حق و صحیحی دانست . اینها در دو مرتبه کاملا متفاوتند و باید جدا دیده شوند .

خیر درست متوجه نشدید. بنده می گویم ممکن است که کشتن هزار نفر توسط یک نفر از نظر ما ظالمانه و بی عدالتی به نظر اید اما از جهت حکمت الهی به هیچ وجه بی عدالتی نباشد. ممکن است این هزار نفر گناهی کرده باشند که آثار این گناه باعث آسیب به قاتل شده باشد و به این ترتیب خدا کار آن ها را تلافی کرده باشد. این مسئله ای است که ما از درک آن عاجزیم.

naghad;133507 نوشت:
این پاسخ شما هیچ ربطی به سوال من ندارد. شما می گویید خدا عادل است پس باید باید جهان دیگری باشد. حال این سوال من است که اگر خدا عادل است باید بین بندگان به عدالت رفتار کند. اگر من ظلمی به شما کردم شما هم همان ظلم را در همان شرایط به من بکنید نه کمتر و نه بیشتر. برای مثال اگر من به شما با چوب در حالی که بدن شما بی حس است ضربه ای بزنم شما هم باید در حالی که بدن من بی حس است با چوب هما ضربه را بزنی. نه اینکه من بی حس نباشم و شما با فولاد ضربه بزنی. این می شود عدالت. این چیزی که شما دارید می گویید نتیجه عمل است. مثل اینکه کسی سیگار بکشد و بیمار شود. بیماری نتیجه سیگار کشیدن اوست. ما به این نمی گوییم بر قراری عدالت. در واقع این ربطی به عدالت ندارد. این مربوط می شود به حکمت خدا.

سلام
این معنا از عدالت را کسی ضروری نمی داند بلکه عدالت در جزا آنستکه هرکس پاداش و جزای عمل خویش را ببیند . این را هرکس اعتراف می کند . مثلا یک کارگر برای شما کار می کند و مزدش 10 هزار تومان است . عدالت آنستکه ده هزار تومان بدهید نه نه هزار تومان . کسی شک ندارد که این عدالت است . اما اینکه عدالت اینستکه در همان شرایط طرف مقابل به من پس بزند هرچند ضروری نیست اما در دریافت عین عمل بالاترین نحو مشابهت را ما داریم چون همانطور که گفته شد انسان در مشاهده عمل خود عین آن صحنه را با تمامی وقایعش می چشد به عبارت دیگر انسان ظالم عین درد و رنجی که به دیگری رسانده می چشد . فکر نمی کنم در هیچ جنس عدالتی اینقدر نزدیکی بین عمل و پاداش آن باشد

naghad;133507 نوشت:
خلاصه کلام اینکه از عدالت خدا نمی توان معاد را نتیجه گرفت! حداکثر می شود ادعا کرد که وجود جهان باقی با عدالت خدا تنافی ندارد و گرنه نمی توان گفت خدا عادل است پس باید جهان باقی وجود داشته باشد.

دریافت عین عمل در مرتبه ای دیگر از وجود که اقتضای عدالت است همان معاد است . چطور معاد را نمی توان با عدالت خدا تعلیل کرد ؟
naghad;133507 نوشت:
خیر بحث هدفمندی خلقت است. اینکه انسان سلطه دارد و شما سلطه را چگونه تعریف می کنید و از آن نتیجه می گیرید که انسان هدف خلقت است جای بحث دارد. می گویید انسان بر طبیعت مسلط گشته است پس هدف خلقت اوست. در حالی که نه تعریف درستی از سلطه دارید و نه می توانید ثابت کنید که انسان تنها موجود مسلط بر جهان است و این سلطه تا قیامت باقی می ماند.

در ذیل مباحث شما می خواستید بگویید وجود انسان می تواند یک وجود فرعی زائد بر فعل الهی باشد که ما گفتیم انسان موجود برتری است و ملاک برتری اش آثار بیشتر و برتر است که از کسی مخفی نیست . اما شما بحث اثر داشتن را با نحوه اثرگذاری ( ظالمانه ) خلط کرده و به مباحث دیگر می کشانید .
naghad;133507 نوشت:
انسان هم معصوم نیست و شما نمی توانید ثابت کنید که به غیر از تمایلات غریزی تمایلات دیگری در انسان نهفته باشد. سرشت حمله در انسان مانند حیوانات نهفته است و این سرشت را کسی جز خدا در وجود او قرار نداده است.

بحث محوریت عقل و احکام آن در نوع انسان یک بحث نشناخته ای نیست که حالا کسی بخواهد نظام حیات انسانی را وارونه کرده و غرایزش را ملاک بگیرد . همه انسانها می دانند که اصل غرایز صحیح است اما باید تحت کنترل عقل مورد استفاده قرار گیرند لذا در انسان غریزه اصل و محور نیست که بخواهیم حکمت الهی را در حیات او با آن بسنجیم . غریزه در حیوان اصل است نه در انسان .
naghad;133507 نوشت:
بنده می گویم ممکن است که کشتن هزار نفر توسط یک نفر از نظر ما ظالمانه و بی عدالتی به نظر اید اما از جهت حکمت الهی به هیچ وجه بی عدالتی نباشد. ممکن است این هزار نفر گناهی کرده باشند که آثار این گناه باعث آسیب به قاتل شده باشد و به این ترتیب خدا کار آن ها را تلافی کرده باشد. این مسئله ای است که ما از درک آن عاجزیم.

خدای متعال از طریق سفرایش ظلم و عدل را برای ما معرفی فرموده بلکه اغلب مصادیق ظلم و عدل را عقل خود انسان هم درک می کند لذا اگر از کسی فعل ظالمانه سر بزند ولو اینکه در سطح فعل و علم الهی ، دلیل موجهی داشته باشد باز هم فرد ظالم به آثار تکوینی فعل خودش ( بلکه عین فعلش ) معذب خواهد بود . پس صحت امری در علم و حکمت الهی در مرتبه ای موجب صحت آن و بی اثر بودنش ( نداشتن عقاب ) نمی شود .
موفق باشید

naghad;133507 نوشت:
با سلام؛
حال این سوال من است که اگر خدا عادل است باید بین بندگان به عدالت رفتار کند. اگر من ظلمی به شما کردم شما هم همان ظلم را در همان شرایط به من بکنید نه کمتر و نه بیشتر.

با سلام به دوستان بزرگوار
رعایت تناسب، بحثی است که در مورد کیفرهای اجتماعی و قرار دادی قابل طرح است. در اینگونه کیفرها، قانونگذار باید متناسب بودن کیفر را با جرم در نظر بگیرد، اما در کیفرهایی که رابطه تکوینی با عمل دارد یعنی معلول واقعی و اثر حقیقی کردار است یا کیفری که با گناه، رابطه عینیت و وحدت دارد، یعنی در حقیقت خود عمل است و نه غیرآن، دیگر مجالی برای بحث تناسب داشتن و نداشتن نیست.
مجازات های جهان دیگر با گناهان، رابطه تکوینی دارند. رابطه عمل با جزای آن در آخرت مانند قوانین جزایی قراردادی و اعتباری نیست؛ و نیز مانند مکافات های دنیوی از نوع رابطه علی و معلولی نیست، بلکه از آن هم بالاتر است. در آنجا رابطه عینیت و اتحاد حکمفرما است؛ یعنی آنچه در آخرت به عنوان پاداش یا کیفر به نیکوکاران و بدکاران داده می شود تجسم اعمال خود آنها است. جزا و پاداش الهی باطن اعمال نیک و بد ماست که به هنگام کنار رفتن حجاب رخ می نمایاند و تجسم و تمثل پیدا می کند. در آن حالت، مثلا تلاوت قرآن کریم صورتی زیبا شده و در کنار انسان قرار می گیرد؛ غیبت و رنجانیدن دیگران به صورت خورش سگان جهنم در می آید. در واقع اعمال ما صورتی مَُلکی دارند که فانی و موقت است و آن همان است که در این جهان به صورت اعمال و کردارها از ما بروز پیدا می کند.
اما این اعمال صورت و وجهه ای ملکوتی نیز دارند که هرگز فانی نمی شود و از همراهان همیشگی ما خواهد بود. اعمال ما از جهت ملکوتی و غیبی باقی است و روزی به آن ها رسیده و با همان چهره مشاهده شان خواهیم کرد. اگر زیبا و لذت بخش است برایمان نعمت، و اگر زشت و کریه است، آتش و جحیم خواهد بود. قرآن کریم در این باره می فرماید: «یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ماعملت من سوء تود لو ان بینها و بینه امدا بعیدا؛ روزی که هر کس کارهایی را که انجام داده، اعم از کار نیک یا زشت؛ حاضر می بیند و آرزو می کند که کاش بین او و کار زشتش مسافت درازی فاصله بود» (آل عمران/30).
و در جای دیگر می فرماید: «و وجدوا ما عملوا حاضرا و لایظلم ربک احدا؛ آنچه را که انجام داده اند حاضر می یابند و پروردگار تو به احدی ستم نمی کند» (کهف/49) و جای دیگری می فرماید: «یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم، فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره؛ در آن روز مردم گروه گروه بیرون می آیند تا در نما یشگاه اعمال (قیامت) اعمال آنها به آنها ارائه داده شود. پس هر کس هموزن یک ذره کار نیک کند، آنرا می بیند و هر کس هموزن یک ذره کار زشت کند می بیند» (زلزال/ آیه 7 و 8) و یا در جای دیگر می فرماید: «واتقوا یوما ترجعون فیه الی الله ثم توفی کل نفس ما کسبت و هم لایظلمون؛ و بپرهیزید از آن روز که بسوی خدا بازگشت داده می شوید. آنگاه به هر کس آنچه که فراهم کرده است به تمام و کمال پرداخت می گردد و به آنان ستم نمی شود» (بقره/281).
قرآن کریم مومنین را چنین اندرز می دهد: «یا ایها الذین آمنوا اتقو الله ولتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقو الله؛ ای ایمان داران پروای خدا را داشته باشید و هر کس باید بنگرد که چه چیزی برای فردای خود پیش فرستاده است و از خدا پروا کنید» (حشر/18). لحن این آیه لحنی قاطع و صریح است که به صورت امر می فرماید: هر کس باید بنگرد که برای فردای خود چه پیش فرستاده است. سخن از پیش فرستادن است؛ یعنی شما عینا همان چیزهایی را که اکنون می فرستید خواهید دید. لذا درست بنگرید که چه می فرستید؟
در سوره تکویر آیه 14 می فرماید: علمت نفس ما احضرت؛هر کس خواهد دانست که چه آماده و حاضر کرده است، یعنی آنچه به آدمی در آن جهان می رسد، اعم از نعیم بهشتی و عذاب اخروی، همان چیزهایی است که آدمی خودش آماده و حاضر ساخته است؛ جز این که در این دنیا آنها را نمی شناسد در آخرت آنها را خواهد شناخت و این مضمون آیات بسیاری از قرآن کریم است که می فرماید: روز قیامت خدا به شما خبر می دهد که شما چه می کردید، یعنی شما اکنون خبر ندارید که چکار می کنید. روز رستاخیز از کار خویش باخبر می شوید و کردار خود را خواهید شناخت: «قل ان الموت الذی تفرون منه فانه ملاقیکم ثم تردون الی عالم الغیب و الشهادة فینبئکم بما کنتم تعملون؛ بگو مرگ که از آن می گریزید بزودی با شما ملاقات خواهد داشت؛ آنگاه به سوی دانای پنهان و آشکار برگردانده می شوید. پس شما را به کردارهایتان آگاه می سازد» (جمعه/ 8). بنابراین مجازات آخرت تجسم نفس عمل است و چیزی جدای از عمل نیست.[1]

[=Times New Roman][1][=Times New Roman].برای اطلاع بیشتر به کتاب عدل الهی مرحوم شهید مطهری مراجعه شود.

با سلام؛

حامد;133596 نوشت:
دریافت عین عمل در مرتبه ای دیگر از وجود که اقتضای عدالت است همان معاد است . چطور معاد را نمی توان با عدالت خدا تعلیل کرد ؟

خوب از عدالت خدا نمی توان معاد را نتیجه گرفت زیرا :
1- ممکن است ما در همین زندگی دنیایی پاداش و جزایی که سزاوار آن هستیم را دریافت کرده باشیم. اینکه دنیا ظرفیت برقراری عدالت را ندارد نمی توان ثابت کرد و این خداست که باید بگوید دنیا این ظرفیت را داشته یا نه و این ما نیستیم که نظر بدهیم.
2- عدالت با تناسخ هم امکانپذیر است. یعنی ممکن است جهان بعد از نابودی دوباره خلق شود و روح ها جا به جا شوند. برای مثال روح من و شما عوض شود و شما همان ظلمی را که من به شما کردم به من بکنید با همان شرایط.
حامد;133596 نوشت:
در ذیل مباحث شما می خواستید بگویید وجود انسان می تواند یک وجود فرعی زائد بر فعل الهی باشد که ما گفتیم انسان موجود برتری است و ملاک برتری اش آثار بیشتر و برتر است که از کسی مخفی نیست . اما شما بحث اثر داشتن را با نحوه اثرگذاری ( ظالمانه ) خلط کرده و به مباحث دیگر می کشانید .

اولا برتری در اثر تعریفی می خواهد. در ثانی برتری انسان قابل اثبات نیست. حداکثر برتری انسان می تواند در منظومه شمسی باشد که یک غبار در کائنات محسوب می شود. ما نمی دانیم که آن سوی منظومه شمسی چه خبر است. ممکن است موجوداتی برتر از انسان هم باشند. در ضمن بحث ظالمانه بودن یک عمل در قسمت دیگر و به صورت مجزا بحث می شود و خلطی صورت نگرفته است.
حامد;133596 نوشت:
بحث محوریت عقل و احکام آن در نوع انسان یک بحث نشناخته ای نیست که حالا کسی بخواهد نظام حیات انسانی را وارونه کرده و غرایزش را ملاک بگیرد . همه انسانها می دانند که اصل غرایز صحیح است اما باید تحت کنترل عقل مورد استفاده قرار گیرند لذا در انسان غریزه اصل و محور نیست که بخواهیم حکمت الهی را در حیات او با آن بسنجیم . غریزه در حیوان اصل است نه در انسان

اینکه غرایز باید تحت کنترل عقل باشد را چه کسی گفته است؟ باید و نبایدها را خالق تعیین می کند و این ما نیستیم که بگوییم باید چه باشد.
حامد;133596 نوشت:
خدای متعال از طریق سفرایش ظلم و عدل را برای ما معرفی فرموده بلکه اغلب مصادیق ظلم و عدل را عقل خود انسان هم درک می کند لذا اگر از کسی فعل ظالمانه سر بزند ولو اینکه در سطح فعل و علم الهی ، دلیل موجهی داشته باشد باز هم فرد ظالم به آثار تکوینی فعل خودش ( بلکه عین فعلش ) معذب خواهد بود . پس صحت امری در علم و حکمت الهی در مرتبه ای موجب صحت آن و بی اثر بودنش ( نداشتن عقاب ) نمی شود

همان طور که گفته شد با وحی نمی توان معاد را اثبات عقلی کرد. بحث بر سر اینست که آیا برای معاد دلیل عقلی وجود دارد یا نه. عقل هم از درک حکمت و عدل خدا عاجز است. اگر کسی صد نفر را کشت و یک بار قصاص شد نمی توانیم بگوییم که عدالت برقرار نشده است و حتما باید جهان دیگری باشد. ممکن است از لحاظ عقل ناقص ما عدالت نباشد ولی از لحاظ حکمت خدا عین عدل در همین دنیا رعایت شده باشد و دیگر نیازی به جهان باقی نباشد.

naghad;133666 نوشت:
ممکن است ما در همین زندگی دنیایی پاداش و جزایی که سزاوار آن هستیم را دریافت کرده باشیم. اینکه دنیا ظرفیت برقراری عدالت را ندارد نمی توان ثابت کرد و این خداست که باید بگوید دنیا این ظرفیت را داشته یا نه و این ما نیستیم که نظر بدهیم.

سلام
کسی که دهها هزار نفر را کشته یا دهها هزار نفر را نجات داده - امثال این موارد بسیار است - کدامیک پاداش خود را آنطور که شما سختگیرانه عدالت را قبول دارید پاداش خود را گرفته اند ؟

naghad;133666 نوشت:
عدالت با تناسخ هم امکانپذیر است. یعنی ممکن است جهان بعد از نابودی دوباره خلق شود و روح ها جا به جا شوند. برای مثال روح من و شما عوض شود و شما همان ظلمی را که من به شما کردم به من بکنید با همان شرایط.

عدم امکان تناسخ در جای خودش ثابت است و باید در محل خودش از آن بحث کرد .
naghad;133666 نوشت:
اولا برتری در اثر تعریفی می خواهد. در ثانی برتری انسان قابل اثبات نیست. حداکثر برتری انسان می تواند در منظومه شمسی باشد که یک غبار در کائنات محسوب می شود. ما نمی دانیم که آن سوی منظومه شمسی چه خبر است. ممکن است موجوداتی برتر از انسان هم باشند. در ضمن بحث ظالمانه بودن یک عمل در قسمت دیگر و به صورت مجزا بحث می شود و خلطی صورت نگرفته است.

ما که بر اساس امکان بحث نمی کنیم آنچه بر ما ثابت شده اینستکه در میان موجوداتی که تا کنون شناخته ایم از کوچک تا بزرگش هیچیک آثار نوع انسان را ندارند . اما اینکه می فرمایید ما نمی توانیم معیاری در برتری تعیین کنیم هم صحیح نیست در ابعاد مختلف ملاکهای برتری قابل تعیین است . همین که انسان از قدرت تفکری برخوردار است که می تواند با کمک آن موجودات دیگر را تحت سلطه و کنترل و تصرف خود قرار دهد معنایش برتری است .
naghad;133666 نوشت:
اینکه غرایز باید تحت کنترل عقل باشد را چه کسی گفته است؟ باید و نبایدها را خالق تعیین می کند و این ما نیستیم که بگوییم باید چه باشد.

هم خالق گفته هم انسان با عقل خود این را درک می کند . عقل یعنی قوه ای که مصالح و مفاسد را درک می کند و انسان را به سمت رعایت آنها سوق می دهد لذا غرایز تنها یکی از موضوعات مورد توجه عقلند و شکی نیست که حدود برخورداری از خواص غرایز را هم او می تواند تعیین کند .
naghad;133666 نوشت:
همان طور که گفته شد با وحی نمی توان معاد را اثبات عقلی کرد. بحث بر سر اینست که آیا برای معاد دلیل عقلی وجود دارد یا نه. عقل هم از درک حکمت و عدل خدا عاجز است. اگر کسی صد نفر را کشت و یک بار قصاص شد نمی توانیم بگوییم که عدالت برقرار نشده است و حتما باید جهان دیگری باشد. ممکن است از لحاظ عقل ناقص ما عدالت نباشد ولی از لحاظ حکمت خدا عین عدل در همین دنیا رعایت شده باشد و دیگر نیازی به جهان باقی نباشد.

ما هم نخواستیم با وحی اثبات عقلی کنیم اما نسبت عدم ادراک عدل و ظلم به عقل و بی نظر بودن آن در این خصوص هم ادعایی نپذیرفتنی از سوی شماست بخصوص با مبانی سختگیرانه ای که در خصوص عدالت دارید بلکه بر مبانی شما معاد امر ضروری است چه اینکه آن نحو از پاداش اعمال که مد نظر شما بود اصلا در حیات دنیوی قابل اجرا نیست چرا که اگر کسی ده نفر را بکشد فقط می توان جزای قتل یکی از آنها را داد و دیگر جایی برای بقیه باقی نمی ماند . پس حدا اقل بر مبانی مورد تاکید خودتان بمانید و مرتب تغییر موضع ندهید .
به نظر بنده بحث تمام است . دیگر حرفها حاشیه ای و غیر اصولی و در مواردی خارج از بحث است .
والحمد لله

naghad;133666 نوشت:
با سلام؛

خوب از عدالت خدا نمی توان معاد را نتیجه گرفت زیرا :
1- ممکن است ما در همین زندگی دنیایی پاداش و جزایی که سزاوار آن هستیم را دریافت کرده باشیم. اینکه دنیا ظرفیت برقراری عدالت را ندارد نمی توان ثابت کرد و این خداست که باید بگوید دنیا این ظرفیت را داشته یا نه و این ما نیستیم که نظر بدهیم.


با سلام:Gol:

جناب نقاد:Gol:

پاسخ به اشکال شما مستلزم مقدمه ای است به این تقریر که:

آنچه روشن و مسلم است اینکه نخستین شرط تکامل معنوى و اخلاقى بشر، داشتن اختیار و آزادى اراده است اینکه بشر با پاى خود این راه بپیماید نه به اضطرار، همچون عوامل اضطرارى جهان طبیعت، و اگر خداوند این موهبت بزرگ را به انسان بخشیده به خاطر همین هدف عالى است.

ولى این نعمت بزرگ (اراده و اختیار) همچون گلى است که خارهایى نیز در کنار آن مى روید، و آن سوء استفاده ی افراد، از این آزادى و آلوده شدن به ظلم و فساد و گناه است.

البته براى خدا هیچ مانعى نداشت که اگر انسانى دست به ظلم و ستم بیالاید فوراً او را به چنان بلایى مبتلا سازد که دیگر فکر این کار به مغز او نیاید، دستش فلج شود، چشمش بى نور، و زبانش از کار بیفتد.

درست است که در این صورت هیچ کس از آزادى سوء استفاده نمى کرد و به سراغ گناه و طغیان، نمى رفت ولى این پرهیزگارى و تقوى در حقیقت جنبه اجبارى داشته، و هیچ گونه افتخارى براى انسان محسوب نمى شد، بلکه از ترس مجازات شدید و سریع، فورى و بدون وقفه بود.

پس به هر حال، انسان باید آزاده باشد، و در برابر امتحانات گوناگون پروردگار قرار گیرد، و از مجازات هاى فورى - جز در موارد استثنایى - مصون باشد تا ارزش وجودى خود را نشان دهد.

ولى در این جا یک مطلب باقى مى ماند. و آن این که: اگر وضع به همین منوال بماند و هر کس راهى را انتخاب کند قانون عدالت پروردگار که بر جهان هستى حاکم است نقض خواهد شد.

با این مقدمه وارد ذی المقدمه و اصل مطلب می شویم اینکه:

این جاست که به حکم عقل و نقل، یقین مى کنیم براى انسان، دادگاه و محکمه اى تعیین شده (معاد) که همگان بدون استثنا باید در آن حضور یابند و به جزاى اعمال خود برسند و سهم خود را از عدالت عمومى جهان آفرینش دریافت دارند.

چند سؤال روشن:

- آیا ممکن است نمرودها و فرعون ها و چنگیزها و قارون ها یک عمر به ظلم و ستم ادامه دهند و حساب و کتابى براى آنها در کار نباشد؟

- آیا ممکن است مجرمان و پرهیزگاران در کفه عدالت پروردگار یکسان باشند؟

گفته اید:

اینکه دنیا ظرفیت برقراری عدالت را ندارد نمی توان ثابت کرد و این خداست که باید بگوید دنیا این ظرفیت را داشته یا نه و این ما نیستیم که نظر بدهیم.

خداوند در قرآن، پاسخ شما را به صراحت در آیات متعددی داده است که به دو مورد اشاره می کنیم:

(افنجعل المسلمین کالمجرمین مالکم کیف تحکمون);(1) «آیا کسانى را که تسلیم در برابر قانون خدا و حق و عدالتند همچون مجرمان قرار دهیم؟ چگونه حکم مى کنید؟».

و در جاى دیگر مى گوید: (ام نجعل المتقین کالفجار);(2) «آیا ممکن است پرهیزگاران را همچون فاجران قرار دهیم؟».

یک اعتراف به واقعیات جاری جهان:

1. درست است که گروهى از بدکاران در این جهان به مکافات اعمال خویش مى رسند و یا سهمى از آن را دریافت مى دارند.

2. و درست است که محکمه وجدان مسئله مهمّى است.

3. و نیز درست است که عکس العمل هاى گناه و ظلم و ستم و عواقب شوم بى عدالتى ها گاه دامان خود انسان را مى گیرد.

با این وجود حقیقت چیست؟

امّا اگر درست دقّت کنیم مى بینیم هیچ یک از این امور سه گانه آنچنان عمومى و همگانى نیست که هر ظالم و گنهکارى را درست به اندازه ظلم و گناهش کیفر بدهد، و بسیارند کسانى که از چنگال مکافات عمل، مجازات وجدان، و بازتاب هاى اعمال شوم خود فرار مى کنند، یا به قدر کافى کیفر نمى شوند.

باید براى این گونه افراد، و براى همگان محکمه و دادگاه عدلى باشد که سر سوزن کار نیک و بد در آنجا محاسبه شود، وگرنه اصل عدالت تأمین نخواهد شد.

بنابراین قبول «وجود پروردگار» و «عدالت او» مساوى است با قبول وجود رستاخیز و سراى دیگر، و این دو هرگز از یکدیگر تفکیک نخواهند شد.(3)

پاورقی_________________________________________
1. سوره قلم، آیات 35 و 36.
2. سوره ص، آیه 28.
3. پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان، ص 357، بنقل از پایگاه آیة الله مکارم شیرازی، با کمی دخل و تصرف.


naghad;133666 نوشت:

2- عدالت با تناسخ هم امکانپذیر است. یعنی ممکن است جهان بعد از نابودی دوباره خلق شود و روح ها جا به جا شوند. برای مثال روح من و شما عوض شود و شما همان ظلمی را که من به شما کردم به من بکنید با همان شرایط.

بحث بطلان تناسخ هم که در جای خود بسیار گفته شده و امری ثابت و مسلم است. و ادلۀ فلسفی که برای آن تقریر شده جایی برای این اشکال نمی گذارد.

موفق ...:Gol:

با سلام،

حامد;133754 نوشت:
کسی که دهها هزار نفر را کشته یا دهها هزار نفر را نجات داده - امثال این موارد بسیار است - کدامیک پاداش خود را آنطور که شما سختگیرانه عدالت را قبول دارید پاداش خود را گرفته اند

آنگونه که من از عدالت صحبت می کنم با معادی که شما می گویید جور در نمی آید. اما اگر عدالتی که در نظر شما هست را هم قبول کنیم باز هم معاد ثابت نمی شود. ما از کجا می دانیم که کسی که هزار نفر را کشته بیشتر از کسی که یک نفر را کشته است گناه مرتکب شده است و از کجا می دانیم پاداش خود را در این دنیا دریافت نکرده باشد. چشم ظاهر بین ما فقط ظاهر را می بیند که مثلا فلان کس هزار نفر را کشته است ولی همه پارامتر های دخیل در ماجرا را نمی بینیم.
حامد;133754 نوشت:
عدم امکان تناسخ در جای خودش ثابت است و باید در محل خودش از آن بحث کرد

این مسئله تا زمانی که در محل خودش بحث شود برای من باقی خواهد ماند.
حامد;133754 نوشت:
ما که بر اساس امکان بحث نمی کنیم آنچه بر ما ثابت شده اینستکه در میان موجوداتی که تا کنون شناخته ایم از کوچک تا بزرگش هیچیک آثار نوع انسان را ندارند . اما اینکه می فرمایید ما نمی توانیم معیاری در برتری تعیین کنیم هم صحیح نیست در ابعاد مختلف ملاکهای برتری قابل تعیین است . همین که انسان از قدرت تفکری برخوردار است که می تواند با کمک آن موجودات دیگر را تحت سلطه و کنترل و تصرف خود قرار دهد معنایش برتری است

گفته می شود که ممکن است انسان بیشترین اثر و برتری را بین موجودات داشته باشد. خوب این یعنی امکان و نه اثبات. قدرت تفکر هم در انسان یک قابلیت است که مثل بقیه قابلیت ها مثل پرواز کردن و شنا کردن و غیره است و دلیل نمی شود که چون انسان این قابلیت را دارد هدف از خلقت او باشد.
حامد;133754 نوشت:
هم خالق گفته هم انسان با عقل خود این را درک می کند . عقل یعنی قوه ای که مصالح و مفاسد را درک می کند و انسان را به سمت رعایت آنها سوق می دهد لذا غرایز تنها یکی از موضوعات مورد توجه عقلند و شکی نیست که حدود برخورداری از خواص غرایز را هم او می تواند تعیین کند

متاسفانه برخی تصور می کنند چون عقل دارند و بیشتر از حیوانات می فهمند می توانند در حد خالق هم فکر کنند. خالق به گونه ای غرایز را در انسان و دیگر حیوانات نهاده است که می توانند هم دیگر را کنترل و تنظیم کنند و نیازی نیست که با عقل و وحی کنترل شوند.
حامد;133754 نوشت:
ما هم نخواستیم با وحی اثبات عقلی کنیم اما نسبت عدم ادراک عدل و ظلم به عقل و بی نظر بودن آن در این خصوص هم ادعایی نپذیرفتنی از سوی شماست بخصوص با مبانی سختگیرانه ای که در خصوص عدالت دارید بلکه بر مبانی شما معاد امر ضروری است چه اینکه آن نحو از پاداش اعمال که مد نظر شما بود اصلا در حیات دنیوی قابل اجرا نیست چرا که اگر کسی ده نفر را بکشد فقط می توان جزای قتل یکی از آنها را داد و دیگر جایی برای بقیه باقی نمی ماند . پس حدا اقل بر مبانی مورد تاکید خودتان بمانید و مرتب تغییر موضع ندهید . به نظر بنده بحث تمام است . دیگر حرفها حاشیه ای و غیر اصولی و در مواردی خارج از بحث است

همان طور که گفتم با معیاری هم که شما از عدالت گفتید باز معاد ثابت نمی شود. می فرمایید که عدالت یعنی اینکه هر کس نتیجه عمل خود را بگیرد نه اینکه بین دو نفر تساوی بر قرار شود. حالا بنده می گویم ممکن است هر کس در این دنیا پاداش خود را گرفته باشد و ما نمی توانیم درک کنیم.
بنده هم دیگر تمایلی به ادامه این بحث ندارم. دلایل عقلی خیلی قدرت داشته باشند می توانند خالق را ثابت کنند و بحث هایی که برای اثبات معاد می شود خیلی سست تر هستند.

با سلام،

صدیق;133876 نوشت:
امّا اگر درست دقّت کنیم مى بینیم هیچ یک از این امور سه گانه آنچنان عمومى و همگانى نیست که هر ظالم و گنهکارى را درست به اندازه ظلم و گناهش کیفر بدهد، و بسیارند کسانى که از چنگال مکافات عمل، مجازات وجدان، و بازتاب هاى اعمال شوم خود فرار مى کنند، یا به قدر کافى کیفر نمى شوند.

شاید هم اگر بیشتر دقت کنیم ببینیم که همه به اندازه گناهشان کیفر دیده باشند.

گمنام;56555 نوشت:



عدالت خداوند

حدّ وسط اين استدلال، عدالت خداى تعالى است. شكل قياسى اين استدلال كه معاد مكلّفين و عاملين را اثبات مى‌كند، به صورت زير است:
مقدّمه 1: خداى تعالى عادل است؛
مقدّمه 2: فرد عادل ظالم و مظلوم را مساوى قرار نداده، ظالم را بر مظلوم مقدّم ننموده، و حق مظلوم را از ظالم مي‌گيرد1؛
نـتـيجه: خداى تعالى ظالم و مظلوم را مساوى قرار نداده، ظالم را بر مظلوم مقدّم ننموده، و حق مظلوم را از ظالم مي‌گيرد.
اكنون قياس استثنايى زير را به آن مي‌افزاييم:
مقدّمه 1: اگر براى انسان معادى وجود نداشته باشد، تساوى بين ظالم و مظلوم، مقدّم‌بودن ظالم بر مظلوم، و اخلال بر پيگيرى حق مظلوم از ظالم پيش مى‌آيد؛
مقدّمه 2: خدا منزّه از تساوى بين ظالم و مظلوم، مقدّم‌بودن ظالم بر مظلوم، و اخلال بر پيگيرى حق مظلوم از ظالم است؛
نـتـيجه: انسان زندگى دائمى و معاد در قيامت دارد تا هر انسانى به آنچه كه استحقاق آن را دارد، برسد.2


بنابر استدلال شما اگر معاد نباشد، ظالم و مظلوم مساوي خواهند بود. در واقع استدلال شما مبتني بر وجود ظالم و مظلوم در عالم است. در نتيجه اگر ظلمي در عالم وجود نداشته باشد، معاد هم طبيعتاً وجود نخواهد داشت. بنابراين بايد استدلال ديگري كه مبتني بر اين فرض نباشد ارائه كرد.

دليل عقلي براي اثبات معاد اين است كه:
م1. خداوند حكيم است.
م2. شخص حكيم، كار بيهوده و بي هدف انجام نميدهد.
م3. هدف خداوند از آفرينش اين است كه انسان به كمال نهايي دست يابد.
م4. اين هدف نميتواند به طور كامل در اين دنيا تحقق يابد. چون ظرفيت آن محدود و ناقص است.
نتيجه: پس بايد معاد وجود داشته باشد تا اين هدف تحقق يابد.

دليل ديگر براي اثبات معاد اين است كه:
م1. روح انسان امري مجرد؛ يعني غير مادي است. دليل آن همان ثبات شخصيتي است كه ما آن را در خود مي يابيم. البته ادله ديگري نيز دارد.
م2. امر مجرد جاودانه است. چون تجزيه و تحليل شدن و فنا از ويژگي هاي عالم ماده است.
م3. روح جاودانه است. (نتيجه دو مقدمه قبلي)
م4. حال كه روح جاودانه است، بايد جايي وجود داشته باشد كه روح بعد از مرگ در آنجا حضور داشته باشد.
نتيجه: پس عالم آخرت كه محل استقرار روح است وجود دارد.

naghad;134143 نوشت:
ما از کجا می دانیم که کسی که هزار نفر را کشته بیشتر از کسی که یک نفر را کشته است گناه مرتکب شده است و از کجا می دانیم پاداش خود را در این دنیا دریافت نکرده باشد. چشم ظاهر بین ما فقط ظاهر را می بیند که مثلا فلان کس هزار نفر را کشته است ولی همه پارامتر های دخیل در ماجرا را نمی بینیم.
naghad;134143 نوشت:
قدرت تفکر هم در انسان یک قابلیت است که مثل بقیه قابلیت ها مثل پرواز کردن و شنا کردن و غیره است و دلیل نمی شود که چون انسان این قابلیت را دارد هدف از خلقت او باشد.
naghad;134143 نوشت:
متاسفانه برخی تصور می کنند چون عقل دارند و بیشتر از حیوانات می فهمند می توانند در حد خالق هم فکر کنند
naghad;134143 نوشت:
حالا بنده می گویم ممکن است هر کس در این دنیا پاداش خود را گرفته باشد و ما نمی توانیم درک کنیم.

سلام
با این همه لا ادری گفتن چطور می توان به پایه ای از معرفت رسید و اصلا چگونه می توان بحث کرد
موفق باشید

با سلام،

حامد;148651 نوشت:
سلام با این همه لا ادری گفتن چطور می توان به پایه ای از معرفت رسید و اصلا چگونه می توان بحث کرد

پس قبول دارید که نمی توان درباره دلایل عقلی اثبات معاد بحث کرد؟

naghad;148661 نوشت:
با سلام،

پس قبول دارید که نمی توان درباره دلایل عقلی اثبات معاد بحث کرد؟

سلام.

معاد با عقل تنها قابل اثبات نیست چون اثبات معاد ملزم اثبات خصوصیاتش است و خصوصیات ان نیز با عقل محض قابل اثبات نیست ،بلکه معاد با عقل، همراه با نقل قطعی یعنی قران قابل اثبات است،...

----

naghad;148661 نوشت:
پس قبول دارید که نمی توان درباره دلایل عقلی اثبات معاد بحث کرد؟

سلام
وقتی شما مکرر عقل و شناخت عقلی را نفی می کنید چه وجه اشتراکی برای سخن گفتن می ماند
ولی کسی که عقل و شناخت آنرا باور دارد می توان با او درباره اثبات عقلی معاد سخن گفت
موفق باشید

با سلام؛

حامد;148682 نوشت:
سلام وقتی شما مکرر عقل و شناخت عقلی را نفی می کنید چه وجه اشتراکی برای سخن گفتن می ماند ولی کسی که عقل و شناخت آنرا باور دارد می توان با او درباره اثبات عقلی معاد سخن گفت موفق باشید

عقل و شناخت عقلی را برای اثبات های ریاضی قبول دارم. ولی در مورد اثبات معاد نمی توان از عقل استفاده کرد.

naghad;134145 نوشت:
با سلام،

شاید هم اگر بیشتر دقت کنیم ببینیم که همه به اندازه گناهشان کیفر دیده باشند.


با سلام:Gol:

حقيقتاً اينهمه ترديد و گرفتار آمدن در شك و ابهام، آنهم در بديهياتي كه دقت كم يا زياد، هيچ تأثيري در افزايش و كاهش نسبتهاي آن دخالتي ندارد، نشان و گواه چيزي نيست مگر آلوده شدن عقل و قلب به شبهات، بگونه اي كه نمي تواند حتي براي بديهي ترين امور با توجه به دلائل و براهين محكم، سر تعظيم فرود آورده و تمكين كند.

جناب نقاد

با چه فرايندي و از طريق كدام امكان مي خواهي دقت و تأمل بيشتري كني؟ از طريق عقل؟ از طريق قلب؟ ...

منتظر تأملات و دقت بيشتر شما هستيم تا مكاشفات و دريافت هاي جديدتان را در اين عرصه مستند و مستدل شاهد باشيم؟؟؟

راستي مستحضريد كه اثبات معاد دلايل بسياري داشته و از زواياي مختلفي قابل اثبات است، بحث عدل الهي و جزاء و پاداش يكي از انهاست.

به فرض محال، با دقت و تأمل بيشتر، پيش فرض شما مبني بر اينکه "همه به اندازه گناهشان کیفر دیده باشند" ثابت شود؛ براي براهين ديگري كه در اثبات معاد مطرح است (حكمت الهي، جاودانگي و تجرد روح، گواهي فطرت بر معاد، ميل انسان به جاودانگي و ...) چه پاسخي مي توانيد بياوريد.

با اينهمه دلايل و شواهد و قرائن محكم، عدم پذيرش حقيقت معاد و ناتواني در اثبات عقلاني آن، چيزي جز گرفتاري روح و روان انسان در شبهات و آلودگي عقل و قلب نيست تا جائيكه گاهاً در برابر بديهي ترين امور، يا به سرسختي و انكار و گاه به لاادري گري تن مي دهد.

موفق باشيد ...:Gol:

با سلام؛

صدیق;149816 نوشت:
با چه فرايندي و از طريق كدام امكان مي خواهي دقت و تأمل بيشتري كني؟ از طريق عقل؟ از طريق قلب؟ ... منتظر تأملات و دقت بيشتر شما هستيم تا مكاشفات و دريافت هاي جديدتان را در اين عرصه مستند و مستدل شاهد باشيم؟؟؟ راستي مستحضريد كه اثبات معاد دلايل بسياري داشته و از زواياي مختلفي قابل اثبات است، بحث عدل الهي و جزاء و پاداش يكي از انهاست. به فرض محال، با دقت و تأمل بيشتر، پيش فرض شما مبني بر اينکه "همه به اندازه گناهشان کیفر دیده باشند" ثابت شود؛ براي براهين ديگري كه در اثبات معاد مطرح است (حكمت الهي، جاودانگي و تجرد روح، گواهي فطرت بر معاد، ميل انسان به جاودانگي و ...) چه پاسخي مي توانيد بياوريد

اگر کسی بگوید تنها با وحی معاد قابل اثبات است پذیرفتنی است اما با استفاده از عقل و برهان اثبات معاد ممکن نیست. ثابت شده است که عوامل ژنتیکی و محیطی در رفتار انسان ها تاثیر گذار است. ایا عقل ما می تواند تمام این پارامتر ها را ببیند؟ آیا کسی که ذاتا فرد عصبانی و خشنی است با یک میزان سنجیده می شود؟ آیا سلیقه همه انسان ها یکی است؟ آیا حس بدی و خوشی برای همه یکسان است؟ آیا زندگی جهانی یک زندگی تکرار شونده است و یا با دنیا شروع و به آخرت ختم می شود؟ آیا عقل می تواند این ها مشخص کند؟ برای دانستن این ها تجربه لازم است نه عقل.
در مورد حکمت خداوند آیا عقل ما می تواند به طور کامل آن را درک کند؟ در مورد جاودانگی روح از کجا ثابت می شود؟ در مورد فطرت آیا افرادی که مثلا در ژاپن زندگی می کنند و دیدشان در مورد زندگی بعد از مرگ فرق می کند فطرت ندارند؟ در مورد میل به جاودانگی باید گفت این میل لازمه حیات دنیای است. به عبارت دیگر اگر ترس از مرگ و نابودی در انسان وجود نداشت شاید تا کنون انسانی در زمین باقی نمانده بود.

naghad;148689 نوشت:
عقل و شناخت عقلی را برای اثبات های ریاضی قبول دارم. ولی در مورد اثبات معاد نمی توان از عقل استفاده کرد.

سلام
این دلیل چطوره ؟
معاد یعنی اینکه انسان از عملش متاثر می شود و این تاثر برای همیشه در او باقی می ماند مانند خاطرات خوب و بد که همیشه در انسان باقی اند و با یادآوری آنها انسان شاد یا آزرده می شود . این دلیل به انضمام جاودانگی روح معاد را اثبات می کند .
مقدمات این برهان همه وجدانی اند یعنی ماخوذ از اموری اند که همه انسانها آنرا تجربه کرده اند .
موفق باشید

سلام اگرکسی به صورت مادرزادی مشکلی داره خدایی که اون مریضی رودروجوداون قرارداده درمقابل ازاون انسان انتظاربجاآوردن تمام احکام دین رونداره اگردراین دنیانقصی دارن درآخرت یک امتیازنسبت به دیگران داره !

naghad;150583 نوشت:
با سلام؛

اگر کسی بگوید تنها با وحی معاد قابل اثبات است پذیرفتنی است اما با استفاده از عقل و برهان اثبات معاد ممکن نیست. ثابت شده است که عوامل ژنتیکی و محیطی در رفتار انسان ها تاثیر گذار است. ایا عقل ما می تواند تمام این پارامتر ها را ببیند؟ آیا کسی که ذاتا فرد عصبانی و خشنی است با یک میزان سنجیده می شود؟ آیا سلیقه همه انسان ها یکی است؟ آیا حس بدی و خوشی برای همه یکسان است؟ آیا زندگی جهانی یک زندگی تکرار شونده است و یا با دنیا شروع و به آخرت ختم می شود؟ آیا عقل می تواند این ها مشخص کند؟ برای دانستن این ها تجربه لازم است نه عقل.
در مورد حکمت خداوند آیا عقل ما می تواند به طور کامل آن را درک کند؟ در مورد جاودانگی روح از کجا ثابت می شود؟ در مورد فطرت آیا افرادی که مثلا در ژاپن زندگی می کنند و دیدشان در مورد زندگی بعد از مرگ فرق می کند فطرت ندارند؟ در مورد میل به جاودانگی باید گفت این میل لازمه حیات دنیای است. به عبارت دیگر اگر ترس از مرگ و نابودی در انسان وجود نداشت شاید تا کنون انسانی در زمین باقی نمانده بود.


[="green"]با سلام خدمت همه دوستان و تشکر از مطالب اساتید بزرگوار، جناب نقاد پله پله جلو رویم بهتر است ما معتقدیم خداوند متعال حکیم است؛حکیم بودن خداوند مورد اتفاق علمای شیعه و فلاسفه اسلامی است یکی از دلایل ما بر حکمت خداوند متعال این است که چون او واجب الوجود است باید جامع جمیع کمالات وجودی باشد، زیرا در غیر اینصورت دارای نقص است و نقص با واجب بودن و بی نیازی سازگاری ندارد، یکی از کمالات نیز حکمت است و اینکه شخص کاری را بیهوده و لغو انجام ندهد، و خداوند نیز باید این کمال وجودی را داشته باشد و الا نقص دارد.
یکی دیگر از دلایل وجود حکمت در ذات باری تعالی قائده "حسن و قبح عقلی" است؛ –البته ممکن است کسی مانند اشاعره حسن و قبح را رد کند و آن را قبول نداشته باشد که در اینصورت با او جور دیگری صحبت خواهیم کرد- در این برهان گفته می شود چون خداوند خیر محض است قبیح از او صادر نمی شود و به اصطلاح متکلمان داعی بر قبیح ندارد، لذا قبیح از او سر نمی زند؛ حال یکی از مواردی که انسان آن را قبیح می شمارد انجام کار لغو و بیهوده است، پس این کار از خداوند متعال صادر نمی شود، زیرا قبیح است.
لذا شیعه معتقد است اولا: خداوند متعال حکیم است و کار لغو و بیهوده انجام نمی دهد. ثانیا: از خلق این عالم و به خصوص خلفت انسان قطعا هدفی دارد و آن هدف را در قرآن بیان کرده است و آن هدف نیز عبادت و بندگی خداوند متعال است آنجا که می فرماید :" وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ "(ذاریات آیه 56). و هدف از این عبادت نیز رشد و کمال آدمی و توسعه وجودی او و نزدیک شدن به خداوند متعال است؛ پس هدف زندگی بندگی اوست یعنی هر چه او گفت اطاعت کنیم. تا اینجا را عقل می فهمد.
قرآن کریم نیز ما را به این قائده عقلی راهنمایی می کند آنجا که می فرماید:" الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ" (آل عمران آیه 191). یعنی این خلقت به این عظمت که مشاهده می کنید بدون هدف و بیهوده نیست و ما از خلق آن قطعا هدفی داریم و لو انسان آن هدف را درک نکند.
[/]
موضوع قفل شده است