دلایل عقلی نبوت

تب‌های اولیه

420 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام و عرض ادب.

mousavi928;718609 نوشت:
سلام خدمت شما کاربر گرامی
بنده عرض کردم همه چی با توجه به شرایط بوده است
شما در نظر بگیرید در سه سال اول چند تفر انگشت شمار فقط در شمار مسلمین بودند. پس از آن هم فقط از فامیل های نزدیک پیامبر اکرم (ص) دعوت به عمل آمد.
جمع این مدت ها چند سال می شود.
زمانی که دعوت بیشتر فراگیر شد و مردم عادی در شرف پذیرش اسلام بودند، ثروتمندان موقعیت خود را در خطر دیدند و از آن زمان به بعد مخالفت ها و لجاجت های خود را نشان دادند (در این برهه از زمان هر کدام لقبی به پیامبر اکرم (ص) نسبت دادند و اتفاقا خداوند جواب آنها را در قرآن داده است که فرستاده من هرگز شاعر و... نبوده است) و چه بسا شق القمر و تحدی هم در همین زمان صورت گرفته باشد.
بنابراین هر آیه ای و معجزه ای با توجه به شرایط آن زمان نازل شده و رخ داده است.

برادر عزیز، من متوجه منظور شما شدم. اما نمیدانم چگونه شما هنوز متوجه منظور بنده نشده‌اید؟
پرسش مذکور را بار دیگر در پست قبلی و در ذیل نقل قول جناب باء مکتوب کردم.

شما فرمودید که معجزه اصلی قرآن است و بحث تحدی.
و در ادمه هم فرمودید این دلیلتان مربوط به زمان خاصی نمیشود.
منهم گفتم پس باید این دلیل شما برای مخاطبی که در 5 سال اول بعثت بوده، کاربرد داشته باشد.
اما تحدی در آن 5 سال به وی ابلاغ نشده.
حتی معجزه شق القمر را هم ندیده.
در حالیکه از سال سوم به بعد دعوت علنی شده بود.

مجدداً و برای چندمین بار تکرار می‌کنم:
بنابراین اگر قرآن را معجزه اصلی پیامبر میدانید، لطفاً پاسخ دهید که آن قرآنِ 5 ساله که هنوز بحث تحدی را ابلاغ نکرده، چگونه میتواند به عنوان معجزه، دلیلی بر صدق ادعای پیامبر اسلان(ص) باشد؟

این پرسش من اصلاً ارتباطی به تعداد مسلمین و ... ندارد. در آن 5 سال اول، دعوت انجام شده و آنهم بصورت علنی.

استوار;718618 نوشت:
سلام و عرض ادب.
...
مطلبتان قانع کننده نیست.
به شخصی که در 5 سال اول نبوت پیامبر(ص) مخاطبِ ایشان بوده، اصلاً بحث تحدی ابلاغ نشده است.
لذا چگونه آن قرآن مشتمل بر سوره‌هائی که نام برده شد، میتواند اعجاز پیامبر باشد؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و عرض ادب
آیا حقیر تا کنون جایی ادعا کرده‌ام که تحدی تنها راه اثبات قرآن است؟ :Gig: تحدی آخرین راه اثبات قرآن است آن هم برای کسانی که در حقانیت قرآن تردید دارند بعد از آنکه آنرا شنیدند و خواندند و درش تدبر کردند و باز در تردید ماندند ... اصل بر آیت و نشانه بودن قرآن است که اولین آیه‌ی نازل شده‌ی قرآن هم این ویژگی را داشته است و به همین دلیل به آن می‌گویند آیه.
چه بسا گوشه‌ای از تفاوت ظاهری سُوَر مکی و مدنی به همین مسأله برگردد ...
اما مسائل دیگری هم می‌تواند در این بین مطرح بشود ... مثلاً در آن آغاز هنوز همه یادشان بوده است که شخص مدعی نبوت همان محمد امین است، صلی‌الله‌علیه‌وآله، ایمان آوردن مولود کعبه به ایشان و مسائل محتمل دیگر همگی می‌توانست شرایط را کمی تغییر دهد، روابط خویشاوندی میان ایشان و بزرگان قریش که از کفار بودند می‌توانست عامل دیگری باشد، آن زمان برخی دشمنی‌ها هنوز علنی نشده بوده است و سایر مسائل ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

استوار;718638 نوشت:
برادر عزیز، من متوجه منظور شما شدم. اما نمیدانم چگونه شما هنوز متوجه منظور بنده نشده‌اید؟
پرسش مذکور را بار دیگر در پست قبلی و در ذیل نقل قول جناب باء مکتوب کردم.

شما فرمودید که معجزه اصلی قرآن است و بحث تحدی.
و در ادمه هم فرمودید این دلیلتان مربوط به زمان خاصی نمیشود.
منهم گفتم پس باید این دلیل شما برای مخاطبی که در 5 سال اول بعثت بوده، کاربرد داشته باشد.
اما تحدی در آن 5 سال به وی ابلاغ نشده.
حتی معجزه شق القمر را هم ندیده.
در حالیکه از سال سوم به بعد دعوت علنی شده بود.


بردار عزیزم اتفاقا منم این رو متوجه نمیشم که باید چجوری شما رو متوجه کنم. بخاطر همین عرض کردم دیگه واقعا نمی دونم چطوری باید توجه شما رو به این موضوع جلب کنم؟
شما می فرمایید در پنج سال یک شخص فرضی چگونه باید به قرآن ایمان بیاورد. عرض کردم قرآن با توجه به شرایط آن دوره نازل شده است. یعنی این شخص خیالی و فرضی با همچین تفکری طی این 5 سال نیازی به اعجاز تحدی نداشته است. اما به محض اینکه افکار به این سمت رفت که قرآن می تواند محصول دست بشر باشد موضوع تحدی بلافاصله پیش آمد.
دوباره و چند باره تکرار می کنم قرآن با توجه به شرایط آن دوره نازل شده است. شک نکنید اگر این شخصی با این تفکرات که شما فرمودید نیاز می داشت قطعا خداوند زودتر این آیه ی دعوت به تحدی را نازل می کرد ولی نیاز آن دوره اینطور نبوده است. ولی بعدهای که دشمنان (که اغلب ثروتمندان بودند) گفتند قرآن از جانب خود شخص پیامبر اکرم ص است این آیه نازل شد. این افراد قبل از آن موقعیت خود را در خطر نمی دیدند و نیازی نبود اینگونه بهتان بزنند ولی وقتی دیدند مردم زیادی دارند جذب می شوند این حرف ها را زدند و پس از آن هم که به هیچ روشی ایمان نیاوردند قصد جان پیامبر اکرم ص را کردند

سلام و عرض ادب

قرآن حکیم;716958 نوشت:
حالا آیا این ارتش میشود بدون فرمانده باشد؟؟ با وجود اینکه خود پادشاه هست و بسیار قوی هم هست و قانونش هم قوی و صحیح است نیروی نظامی اش هم لایق و منظم و بافکر است(یعنی خدا هست قوانین صحیح هم وضع کرده به ما هم عقل و شعور داده ما هم داریم استفاده از عقل خود میکنیم) اما این ارتش یک فرمانده لایق ندارد!! در اینجا آیا ممکن است که این ارتش به پیروزی برسد و نیروی خود را حفظ کند؟؟ یا متلاشی خواهد شد؟؟(یعنی اگر یک پیامبر یا امامی نباشد که فرماندهی کند بشریت را و این فرماندهی زیر نظر همان پادشاه باشد که خداست و آن پادشاه هم لایق ترین و زبده ترین فرد از میان همان ارتشی ها یعنی انسان ها رابرای فرماندهی انتخاب میکند یعنی پیامبری از جنس خود بشر نه از جنس فرشته و جن یا هر چیز دیگر هرگز آن امت و جامعه بشری مانند آن ارتش بدون فرمانده ولو با وجود پادشاه مقتدر و قانون فوق العاده خوب و داشتن زبده ترین افسر ها نمیتواند به پیروزی برسد!!) امیدوارم مثالم واضح بوده باشد!!

دوست عزیز خدمت شما گفتم موضوعاتی مثل فرشته یا جن موضوعاتی درون دینی هستند پس اینکه عنوان میکنید خدا می توانست موجودانی دیگر را به عنوان رسول ارسال کند که از سر لطف نکرد چون این موجودات اساساً واقعیت خارجی ندارند چنین موجوداتی را نفرستاده است همین
واینکه بگویید به هر حال خدا از انسانها کسی را برگزیده غیر از خود شخص برگزیده چه کسی میتواند ادعای او را به طور عقلانی تأیید کند که آن فرستاده مبعوث خداست وقتی که هنوز نه خود نبوت را اثبات کردید و نه شدنی بودن اعجاز، به عنوان نشانه نبوت، را اثبات کردید .
از نگاه برون دینی معجزه نه به طور بقین وقوعش اثبات شده و نه اینکه شرایط اعجاز، شرایطی شدنی هست به پست 74 مراجعه کنید و مصداقاً در مورد پیامبر اسلام در پستهای 80 81 بحث کردیم
قرآن حکیم;716958 نوشت:
آنچه شما پرسیدید عملا خارج از دایره اندیشه صحیح و منطق است و نمیتواند پاسخ آن پرسش های بنده را بدهد چون هیچ ارتشی در هیچ کشوری در عصر حاضر و گذشته نبوده که خود مختار باشد و کاری به پادشاه یا رئیس مملکت داشته باشد و خودش برای خودش فرمانده انتخاب کند و بر فرض هم اگر انتخاب کند این نوابغ و درجه داران عالی رتبه که افراد بسیار محدودی هستند توان نسبی(دقت کنید باز هم تکرار میکنم نسبی نه کامل و صحیح بدون غرض و مرض خاص) برای انتخاب فرمانده رادارند! پس با این فرض و سوالاتی که پرسیدم:اولا باید این انتخاب از شایسته ترین فرد بدون غرض و مرض خاص برای رهبری بشریت صورت گیرد

ملاک بی غرضی چیست؟ بعضی عبارات قشنگ هستند ولی در عمل دست یافتنی نیستند بی غرضی چه مفهومی دارد وقتی هر موضوعی قطعاً برای افراد و موجودات مختلف حاوی ضرر و نفع هست
قرآن حکیم;716958 نوشت:
ثانیا هرگز عوام الناس بشری قادر به انتخاب شایسته ترین فرد نخواهند بود! چون سواد و علم و تخصص لازم راندارند!(مانند انتخاب فرمانده کل برای ارتش توسط سرباز ها و گروهبان ها)

چطور شما به چنین علمی رسیدید! که چنین حکمی صادر میکنید مگر همه شرایط را دنبال کردید؟
قرآن حکیم;716958 نوشت:
ثالثا باید بزرگان عقلی ومعرفتی که هیچ گونه تمایل نژاد پرستانه و منفعت طلبانه در انتخاب خود نداشته باشند شخصی را انتخاب کنند(ماند انتخاب آن فرمانده توسط تیمسار ها و نخبگان نظامی عالی رتبه- و به همین دلیل است که اکثر بزرگان علمی و معرفتی تاریخ بشر که برخی را نام بردم و شما گفتید قولشان حجت نیست!!! معترف به برتری و بزرگی انبیا و اوصیا آنها به نام هستند و با وجود اینکه عمدتا خارج از مذهب و دین آن پیامبر بودند اما بدلیل اینکه نژاد پرست و منفعت طلب نبودند صادقانه اعتراف به برتری آن پیامبر یا وصی او کرده اند

برای این مقصود شما بشر از برآیند اجتماع و رأی گیری انتخابات آزادانه و برابر به همراه آزادی بیان و عقیده استفاده میکند
خذمت شما گفتم فرد مبعوث شده باید چه برتری و ویژگی داشته باشد که رسالتش از لحاظ عقلی مورد تأیید جامعه باشد به هر حال حتی اگر خدا فردی را مبعوث کند تا مقبولیت اجتماعی که همان شرط انتخاب شدن توسط گزینش مبتنی بر عقل و شناخت با امکان رأی آزادنه و برابر همراهش نباشد؛ آن فرد مورد پذیرش قرار نمیگیرد تا بعد بتواند رسالتش را بیان کند یعنی شما راهی غیر از پذیرفته شدن و گزینش توسط جمع انسانها ندارید یعنی انتخاب خدا باید از کانال انتخاب مردم بگذرد این هم از همان شرایط غیر قابل دسترسی است

قرآن حکیم;716958 نوشت:
رابعا بر فرض افتادن این اتفاق چون این بینش و شناخت نسبی است نه کامل مانند خداوند متعال باز هم نمیتوان یقین به انتخاب آنها داشت(یعنی آنها هم خطا پذیرند اما خدای متعال هرگز اینگونه نیست چون جنسش و نگاهش با نوع بشری فرق میکند مانند پادشاهی که از بیرون با اشراف کامل عقلی به درون نیروی نظامی خود مینگرد)

اینجا هم شما پذیرفتید که انتخابهای بشر همیشه بد و نابخردانه نیست بلکه حتی انتخاهای خردمندانه هم داشته و دارد همین که چنین قدرت انتخابی بشر به واسطه عقل میتواند داشته باشد نیاز به نبوت منتفی است

قرآن حکیم;716958 نوشت:
پس نتیجه همان میشود که برترین انتخاب را خدای متعال دارد و اینکه بشر به فرماندهی از جنس خودش نیاز قطعی و مبرم دارد نه از جنس فرشته و جن وغیره!!

برترین انتخاب را میتواند خدا داشته باشد ولی ظهورو مقبولیت آن جز به دست انتخاب مردم نیست یعنی خدا هر چه که انتخاب کند باز شیوه عاقلانه ای برای پذیرش نبی بدون آنکه ایمان بیاوری و ارد دین بشوی وجود ندارد چنین کاری یعنی نبوت از خدا ی حکیم بعید است

موفق باشید

سلام و عرض ادب.

باء;718670 نوشت:

آیا حقیر تا کنون جایی ادعا کرده‌ام که تحدی تنها راه اثبات قرآن است؟ :Gig: تحدی آخرین راه اثبات قرآن است آن هم برای کسانی که در حقانیت قرآن تردید دارند بعد از آنکه آنرا شنیدند و خواندند و درش تدبر کردند و باز در تردید ماندند ... اصل بر آیت و نشانه بودن قرآن است که اولین آیه‌ی نازل شده‌ی قرآن هم این ویژگی را داشته است و به همین دلیل به آن می‌گویند آیه.

دوست عزیز، معجزه مقرون به تحدی است.
یک جمع بندی کلی از پاسخی که به استارتر تاپیک تا اینجا داده شده، اینست که قرآن معجزه اصلی پیامبر است.
لذا با بحث تحدی این اعجاز باید اثبات شود.

در مورد قسمت قرمز:
اولین آیه : «بخوان به نام پروردگارت كه آفريد»
چگونه این آیه، صدق ادعای پیامبر را به مخاطب ثابت می‌کند؟

باء;718670 نوشت:

اما مسائل دیگری هم می‌تواند در این بین مطرح بشود ... مثلاً در آن آغاز هنوز همه یادشان بوده است که شخص مدعی نبوت همان محمد امین است، صلی‌الله‌علیه‌وآله، ایمان آوردن مولود کعبه به ایشان و مسائل محتمل دیگر همگی می‌توانست شرایط را کمی تغییر دهد، روابط خویشاوندی میان ایشان و بزرگان قریش که از کفار بودند می‌توانست عامل دیگری باشد، آن زمان برخی دشمنی‌ها هنوز علنی نشده بوده است و سایر مسائل ...

فراموش نکنید بحث این تاپیک دلایل عقلی نبوت است.
قبلاً گفتم که بنا بر سیاست کارشناس گرامی و نیز نقطه نظر استارتر محترم تاپیک، از بحث اثبات عقلی نبوت عامه منصرف شدم.
اما هنوز بحث تاپیک بر سر اثبات نبوت خاصه شخص محمد بن عبدالله(ص) دلایل عقلی را می‌طلبد.
جناب باء، واقعاً نقل قول بالا حاوی دلایل عقلیست؟

سلام و عرض ادب.

mousavi928;718681 نوشت:

دوباره و چند باره تکرار می کنم قرآن با توجه به شرایط آن دوره نازل شده است. شک نکنید اگر این شخصی با این تفکرات که شما فرمودید نیاز می داشت قطعا خداوند زودتر این آیه ی دعوت به تحدی را نازل می کرد ولی نیاز آن دوره اینطور نبوده است. ولی بعدهای که دشمنان (که اغلب ثروتمندان بودند) گفتند قرآن از جانب خود شخص پیامبر اکرم ص است این آیه نازل شد. این افراد قبل از آن موقعیت خود را در خطر نمی دیدند و نیازی نبود اینگونه بهتان بزنند ولی وقتی دیدند مردم زیادی دارند جذب می شوند این حرف ها را زدند و پس از آن هم که به هیچ روشی ایمان نیاوردند قصد جان پیامبر اکرم ص را کردند

برای جناب باء توضیح دادم. خدمت شما نیز جهت یادآوری عرض می‌کنم:
بحث بر سر دلایل عقلی جهت اثبات نبوت پیامبر اسلام(ص)، به اینجا رسید که قرآن معجزه اصلی ایشان است.
و از آنجا که معجزه مقرون به تحدی است، برای اثبات آن اعجاز، مخاطب به تحدی دعوت می‌شود.

اگر دلیل فوق عقلی باشد، همانطور که خودتان هم قبلاً فرمودید، منحصر به زمان خاصی نیست.
آن شخصی که من خدمتتان عرض کردم در دوران 5 سال اول بعثت، یک شخص فرضی و خیالی نیست و مصداق واقعی داشته. ضمناً بیاد ندارم که تفکرات خاصی از آن شخص را بیان کرده باشم. (متن قرمز رنگ)

در حالیکه دعوت از سال سوم علنی شد، بر اساس چه دلیل عقلی جمله آبی رنگ را بیان میکنید؟
چرا نیاز نداشته؟

به هر حال،
اگر آن شخص و بقیه مخاطبین در آن 5 سال اول بعثت نیازی به معجزه و فراخوان تحدی نداشته‌اند، از شما خواهشمندم تا چند دلیل عقلی برای اینکه بتوان در دوران مذکور بر صدق ادعای پیامبر(ص) یقین حاصل کرد را ذکر بفرمائید تا در مورد آنها بحث کنیم.

mousavi928;718631 نوشت:
در کتب مسیحیت و یهودیت هم به آمدن پیامبر اکرم (ص) اشاره شده است و پیامبر اکرم (ص) نیز دقیقاً با همان نشانه ها آمد.

سلام.
مجددا به این دلیل که پستهای قبلی رو مطالعه نکردید، از صحبت در این مورد هم اطلاع ندارید.
به صورت خلاصه عرض کنم:
نام پیامبر اسلام تنها در یک کتاب اومده و اون کتاب هم بعد از پیامبری ایشون نوشته شده.

mousavi928;718631 نوشت:
بزرگوار بنده دروغی نگفته ام که شما فرمودید مخلوطی از راست و دروغ....
شما لااقل مطمئن باشید که بنده حقیر تحقیقات کامل و وسیعی در این زمینه داشته ام و آنقدری که به اسم خودم مطمئن هستم به این موضوعات هم مطمئن هستم و ای بسا بیشتر از آن. البته واضح است که شما هم به دنبال حقیقت هستید. فقط موضوعی که باقی می ماند این است که هر محققی باید بدون تعصب تحقیق کنید که امیدوارم این مهم در شما صدق کند.

عرض بنده این نبود که شما دروغ گفتید. منظورم این بود که کسانی که برخی از این داستانها رو میسازند، دروغ گفتن.
به عنوان مثال آقای ران وایت که ادعای کشف کشتی نوح مربوط به ایشونه و کاملا واضحه که ایشون کلا کلاهبردار بودن. بد نیست نگاهی به سایر اکتشافات ایشون بندازین تا متوجه عرض بنده بشین.
امیدوارم شما هم بدون تعصب تحقیق کنید.

باء;718589 نوشت:
اگر هیچ راهی شما را به آن درک نرساند باز مخاطب خدای قرآن هستید که اگر تردید دارید این کتاب از طرف خدا باشد مانند یکی از سوره‌های آن را بیاورید ... اگر وارد تحدی هم شدید و تمام سعیتان را برای پیروز شدن با تمام امکاناتی که دارید کردید و باز معلومتان نشد از نظر خدای قرآن حجت دارید که قرآن را رد کنید، اگر قیامتی و خدایی نبود که هیچ و اگر هم بود باز شما معذور هستید چون آن کسی که گفته بود خودم آیاتم را نشانتان می‌دهم تا آنها را بشناسید در مورد شما خلف وعده کرده است و تقصیر از جانب اوست

سلام.
قرار نیست هر کسی که در خدایی بودن قران شک داشته باشد خودش شخصا وارد عمل شده و کتابی یا سوره ای بنویسد. همین که قرآن یا یکی از سوره هایش را با متون بشری دیگر مقایسه کند کافی است. اگر شخصی با مقایسه قرآن با متون ادبی هنری معنوی و ... بشری به این نتیجه رسید که نمونه ی قرآن را می توان آورد خودش می داند و وجدانش و خدا. دیگر لازم نیست وقتش را در این راه تلف کند.
باء;718589 نوشت:
دست آخر هم اینکه توانستید یا نتوانستید قرآن را بپذیرید برای ما در حکم شهادت شاهدان را دارد، دلیل و حجت برای ما نیست گرچه قوت قلب می‌تواند باشد و می‌تواند احتمالات یا ظن و گمان‌ها را قوت بخشد یا ضعیف گرداند

دقیقا. همانطور که ایمان آوردن سلمان و ابوذر و .... برای ما حجت نیست. ایمان هیچ شخصی برای شخص دیگری حجت نیست. با این روش دیگر هیچ مدهب و دین و مکتب بشری یا الهی را نمی توانید زیر سوال ببرید. چرا که پیروان هر دینی می توانند بگویند که : اگر روح دین آنها و متون مقدسشان یا آیینهایشان را دریابی میتوانی آرامش حقیقی را درک کنی. شما هم هیچ راهی برای رد ادعاهای آنها نداری.
باء;718589 نوشت:
این سؤالتان را باید از کارشناس قرآن یا کارشناس اخلاق و عرفان یا کارشناسان دیگر بپرسید ... از ایشان بپرسید که چرا خدای قران گفته است که هر کسی ادعا کرد که مثلاً فلان کس زنا کرده است باید شاهد بیاورد؟ مگر نمی‌توان شاهد خرید؟ کسی که می‌تواند پول بدهد شاهد بخرد تا جانش آزاد شود آیا این کار را نخواهد کرد؟ پاسخ این سؤال را که گرفتید پاسخ سؤالی که در اینجا پرسیده‌اید هم معلوم می‌شود ... آوردن شاهد در کنار تحدّی کارکردی در درون خود انسان دارد ... مگرنه در آیه‌ای دیگر خداوند ابتدا به کافران می‌گوید شاهدان خود را بیاورید تا شهادت دهند ولی بعد به رسولش می‌فرماید اگر آمدند و شهادت دادند تو با آنها شهادت نده ... یعنی در اینجا خود شاهد آوردن است که موضوعیت دارد و نه اینکه آنها به چه چیزی شهادت خواهند داد

هر چه می خواهم با روش جنابعالی منطقی جلو بروم باز شما ما را به درون ارجاع می دهی و راه را بر هر بحث منطقی می بندی!!
باء;718589 نوشت:
مگر حقیر روی خارق عادت بودن اعجاز برای اثبات آن اصراری کردم و یا اصلاً اهمیتی حقیقی برای آن قائل شدم که شما چرایی آن را از حقیر بخواهید؟ اصلاً حقیر ادعا دارم که ظاهر معجزات جعل شدنی هستند ... حقیر می‌گویم که اگر یک کلمه که در قرآن هست ولی مختص قرآن نیست بدون قصد کتابت قران نوشته شود حکم قرآن را ندارد و اثرات باطنی قرآن را هم ندارد ... شما بنویسید کلب به معنای سگ، حالا با نیت کتابت قرآن بنویسید کلب باز به همان معنای سگ، این و آن یکی نیستند اگرچه ظاهرشان یکسان باشد، از نظر فقهی یکسان نیستند و لمس کردن یکی بدون وضو حرام است، از نظر بحث تحدی هم یکی نیستند چون اصل آیت بودن قران در باطن آن است و نه در ظاهرش، آن نوری که به قلب می‌رساند و قلب آن را شناخته و مقابل آن خاضع می‌گردد در ظاهر قرآن نیست ... متوجه نمی‌شوم چرا گمان می‌کنید سؤالتان همچنان پابرجاست؟

در نتیجه معتقدید که ظاهر قرآن را می توان آورد ولی باطنش را خیر. منتها کارکرد باطنی قرآن پس از ایمان آوردن انسان ها نمود پیدا می کند. نه قبل از آن. بستگی به باور انسان ها دارد. اصلا شاید کل کارکرد آرامش دهندگی قرآن در خود قرآن نباشد در باور انسان باشد. بگذارید یک مثال بزنم.
شخصی را هیپنوتیزم کردند و قطعه ی یخی را روی دستش گذاشتند و به او تلقین کردند که این یک آهن گداخته است. پس از آن ملاحظه کردند که دستش تاول زد. مسلما تاولی که در دستش ایجاد شد هیچ ربطی به یخ نداشت. بلکه این قدرت باورش بود که باعث این امر شد. آرامشی هم که در متون مقدس ملاحظه می شود پس از ایمان آوردن انسان ها کارکردش بیشتر می شود. اگر انسانی زودباور باشد ( این زد باوری انسان هم ممکن است به هزار و یک دلیل باشد. محیطی که در آن بزرگ شده یا تربیتی که داشته و ... ) در برابر دعوت هایی که از محیط بیرون از او می شود زودتر واکنش مثبت نشان می دهد و انسان های دیرباور دیرتر. تقصیر خودشان هم نیست. سیستم باورپذیریشان اینگونه رشد کرده است. مثل افرادی که با یک نگاه عاشق می شوند. حالا شما بیا با هزار و یک منطق به اینها نشان بده که این راهی که می روی اشتباه است. اصلا تاثیرگذار نیست. انسان های منطقی و عقل گرا کمتر اسیر نگاه اول می شوند.
[SPOILER]بنده هم زمانی اسیر همین اتفاقات بودم. باور و اعتقادم به قرآن مانند شما بود. ولی مانند شما که متحول شدید بنده هم متحول شدم. منتها مسیر تحولمان برعکس بود. [/SPOILER]
باء;718589 نوشت:
یا باز چند بار گفتم که فریبی اگر بتواند در کار باشد در هر استدلال و اثباتی هم احتمال رخداد آن فریب هست

بالاخره انسان است و همین ابزار عقلی که به او اعطا شده. اگر آن دنیایی هم باشد بر اساس ظرفیت عقلی انسان او را حساب و کتاب می کند.
باء;718589 نوشت:
با عرض شرمندگی تلاش برای اثبات منطقی به نحوی که مو لای درزش نرود و همگان با خواندن آن رأی به درستی آن بدهند بی‌ثمر است

اگر واقعا ادیان همان ادعایی را که دارند درست باشد نباید اصولا تلاش بی ثمر باشد. مگر اینکه منطقا ادعاهای آنها کاذب باشد.
باء;718589 نوشت:
نتیجه‌ی این بحث هم می‌شود بروز مکاتب متفاوت فلسفی که هر کدام یک سری فرض را برای خود در نظر گرفته و روی آنها بحث منطقی می‌کنند و خدا می‌داند که هر کدام چه بهره‌ای از هدایت دارند و چه بهره‌ای از گمراهی ...

نتیجه ی شیوه جنابعالی هم چیزی غیر از این نیست. به هر حال هر کس ندای درونش او را به یک سمتی می برد. شما نمی توانید ادعا کنید که میلیاردها انسان ندای درونشان را اشتباهی فهمیده اند. اگر می خواهد آنها را متوجه اشتباهشان کنید ناچارید از دلایل منطقی استفاده کنید و از تکیه بر ارجاع انسان ها به درون دست بردارید.
باء;718589 نوشت:
روش بنده‌ی حقیر حجت نباشد هیچ روش دیگری هم حجت نیست، اگر قلب انسان قابل فریب خوردن باشد باید بدانید که دست آخر استدلال‌های منطقی که به دنبالش هستید را هم همان قلب باید فهم کند و باز این همان قلبی است که قابل فریب خوردن است

به هر حال وقتی به شما می گویند آبی که در منزل استفاده می کنید ممکن است که آلوده باشد عقل حکم می کند فیلترهایی که بر سر راه آب مصرفی تان می گذارید را بیشتر کنید. شما فرض کنید استدلال منطقی هم یکی از همین فیلترهاست. اگر ضرورت نبوت با دلایل منطقی اثبات شد باز هم در پذیرش آن توسط همه انسان زوری در کار نیست. هر کس که می خواهد می تواند آن را بررسی کند و قبول نکند.
همیشه این امکان وجود دارد که استدلال های منطقی هم اشتباه باشند. به هر حال این سایت و این گونه فروم ها به ما این امکان را می دهد که از نظرات متخصصین در این امر بهره ببریم و درصد اشتباهاتمان را بکاهیم. مشورت گرفتن و استفاده از خرد جمعی امری کاملا معقول و در جهت کاهش خطاهای انسانی است. نمی توانید بگویید چون احتمال خطا همیشه هست پس بحث کردن فایده ای ندارد. خوبی این روش همین است که می توانی مشورت کنی. ولی در روش شما یک طرف ادعاست و یک طرف ارجاع به درون. همین.
باء;718589 نوشت:
خدا کمر همت به گمراهی بندگان نبسته است ... ولی کسی را هم مجبور نمی‌کند که هدایت شود

اینکه انتظار داشته باشیم کلام قرآن دوپهلو نباشد. صریح باشد. شفاف باشد. منظورش را راحت برساند و به قول خودش آیات متشابه در آن نباشد کجایش معنای جبر میدهد. با تحقق این انتظارات باز هم انسان ها مختارند که راه هدایت را برگزینند یا راه ضلالت را.
باء;718589 نوشت:
اثباتی که شما به دنبالش هستید که مو لای درزش نرود در این ساز و کار برای عوام که ما باشیم قابل دسترسی نیست ... چون مخالف فرصت بروز اختیار در انسان است ... چون شخص را در سه کنجی قرار می‌دهد تا راهی جز پذیرش نظر شما نداشته باشد

همان طور که عرض شد جبری در کار نیست. مگر خود انسان با اختیار کامل خودش رامتعهد به تمکین کردن در مقابا استدلالهای منطقی بکند که باز این روش را خودش با اختیار پذیرفته است.
باء;718589 نوشت:
عنی باز هم آن حجتی که مو لای درزش نرود و همیشه و مستقل از فرهنگ و تاریخ و غیره مردم باشد یافت نخواهید کرد

هر کس ملزم به پایبندی به نتیجه ای است که در هر زمان به آن رسیده باشد. اتفاقا اگر معتقد باشیم که استدلالی که آورده ایم مو لا درزش نمی رود و تا قیام قیامت قابل نقض نیست که این می شود تعصب بی جا. تواصع در علم هم یعنی همین که انسان نظر خودش را غیرقابل تغییر نداند و این رمز موفقیت و پیشرفت انسان ها در تمام عرصه هاست. اتفاقا روش جنابعالی این خاصیت را دارد. در بالا اشاره کردم کسی که عاشق می شود حتی اگر اشتباه هم کرده باشد دیگر شما بیا هزار دلیل و منطق بیاور. قبول نمی کند که نمی کند.
بنده در مباحثه با شما به دنبال این نیستم که دلیل منطقی و فلسفی بر لزوم نبوت بیاورم. می خواهم بدانم آخر روش شما به کجا می انجامد و نتیجه ای در بر دارد یا خیر. همین .

باء;718589 نوشت:
یعنی حتی شک هم ندارند که بر باطل هستند؟ اگر شک ندارند که معذور هستند و قاصر، ولی اگر شک دارند پس حکم عقل این است که در پی دانستن و برطرف کردن شک خود باشند و اگر کوتاهی کردند نزد خداوند مقصر خواهند بود ... اینکه بگویید ایشان حتماً به دنبال هدایت هستند و می‌گویید باور کنم که اینطور است مانند این است که حقیر از شما بخواهم باور کنید که قرآن از طرف خداست، آیا شما باور می‌کنید که بنده لزومی داشته باشد باور کنم؟ دلیلتان چیست که ایشان در درون خودشان چیزی را ندانند که همانجا مخفی کرده و بروز نمی‌دهند؟ از کجا می‌دانید چه درصدی از ایشان قاصرند چه درصدی مقصر؟ از کجا می‌دانید چه تعدادشان هرگز در تفکرشان تردید نکرده‌اند که تحقیق بر ایشان واجب عقلایی شود؟ همینطوری مطلبتان را باور کنم؟
داعش را هم عاشق خدا معرفی کردید ... تمام اینها را می‌گویید که بگویید اثبات ضرورت نبوت عامه ضروری است؟ برای همین ضروری بودنش اثبات دارید؟

با روش شما ( ارجاع به درون ) این مطلب شما در مورد خودتان هم صدق می کند. یعنی اگر شک هم در باورهایتان ندارید ممکن است در زمره قاصران قرار بگیرید. یکی از آشنایانم شنیدم که می گفت حاضر است در راه اعتقادش پدرش را بکشد!! شیعه بود و دوازده امامی و البته روحانی. لذا فکر نکنید اینگونه تفکرات تندروانه فقط در داعش یافت می شود.
اینگونه افراد در هر دین و مسلکی اگر شکی در اعتقاداتشان نداشته باشند قاصر شمرده می شوند. منتها این خاصیت قلب است که تکیه زیاد بر آن و تعطیلی عقل چنین تبعاتی را به دنبال دارد.
در مورد تعداد سخن گفتید. اصلا مهم نیست. حتی اگر یک نفر هم با روش جنابعالی موجه قلم داد شود فاجعه است. چرا که به قول همین قرآن هر کس یک نفر را ( بیگناه ) بکشد گویی تمام انسان های روی زمین را کشته است )
شک گرایی خوبی اش همین جا معلوم می شود که باعث می شود انسان اعتقاداتش را صد در صد درست نداند و برای همین هم حاضر نباشد جان کسی را در راه همین اعتقاد بگیرد.
باء;718589 نوشت:
داعش را هم عاشق خدا معرفی کردید ... تمام اینها را می‌گویید که بگویید اثبات ضرورت نبوت عامه ضروری است؟ برای همین ضروری بودنش اثبات دارید

خیر اثباتی تا به الان نیافتم. مشارکتم در این گونه مباحث دقیقا به خاطر یافتم چنین اثباتی است.
بله. داعشی ها هم عاشق خدا هستند. ( کاری به درصد و تعداد آنها ندارم ) ولی هستند افرادی در بین آنها که عاشق خدا هستند. منتها عشقشان چون از فیلتر عقل رد نشده است باعثش شده همین چیزی که شما می بینید. بنده به کارکرد قلب باور دارم. هیچ عقلی اگر نهایتا به عشق نیانجامد بی ثمر است. سرانجام همه انسان ها باید عشق باشد و ایمان. ولی عشقی روشن و شفاف که چراغش همان عقل است.
باء;718589 نوشت:
بارها از شما و جناب استوار خواستم که بگویید بعد از اثبات ضرورت نبوت عامه با فرض آنکه موفق به اثباتش شدید چطور می‌خواهید به سؤال اصلی تاپیک در مورد نبوت خاصه‌ی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بپردازید ... ولی هیچ یک جواب ندادید ... یا سکوت کردید یا حقیر متهم به اتهاماتی شدم

خیر سکوتی در کار نبود. مگر نه این بوده که در پست های قبل سعی بنده در این بوده که با روش شما جلو بروم. تمام سعی ام را هم کردم ولی متاسفانه از هر دری وارد شدم با ارجاع به قلب مواجه گشتم.
مگر نه در مورد تتحدی بحث شد. ولی باز شما آن را به درون ارجاع دادید. غیر از اعجاز و تحدی راهی برای اثبات این مساله وجود ندارد که در همین هم ایراد وارد شده است. شما روش مراجعه به معجزه را هم در نبوت خاصه و هم عامه مطرح کردید. که بنده هم سوالی مطرح کردم و شما به درون خودم ارجاع دادید. اگر هیچ راهی در اثبات نبوت خاصه پیامبر ( البته بدون ایراد ) یافت نشود مشخص می شود که نبوت عامه ای که درست فرض کرده بودیم اشتباه بوده است. در واقع یک جورایی می شود برهان خلف.
باء;718589 نوشت:
لطفاً شما یا جناب استوار پاسخ دهید و اجتنبوا مواضع التهم ... انسان همیشه فقط مسؤول حرفی که زده نیست، گاهی هم مسؤول حرفی است که باید می‌زد و نزد ...

جناب استوار را نمی دانم. ولی شخص بنده نظرم تا به الان این بوده که چون اثباتی برای نبوت عامه یافت نشده لذا نبوت خاصه هم از ضرورت می افتد و لزوم عمل به احکام درون آن هم از ضرورت ساقط می شود.
حالا نمی دانم دقیقا شما به دنبال چه پاسخی هستید؟
و من الله توفیق

سلام

استوار;718832 نوشت:
آن شخصی که من خدمتتان عرض کردم در دوران 5 سال اول بعثت، یک شخص فرضی و خیالی نیست و مصداق واقعی داشته. ضمناً بیاد ندارم که تفکرات خاصی از آن شخص را بیان کرده باشم. (متن قرمز رنگ)

منظور از تفکرات، تحدی است.
استوار;718832 نوشت:
در حالیکه دعوت از سال سوم علنی شد، بر اساس چه دلیل عقلی جمله آبی رنگ را بیان میکنید؟
چرا نیاز نداشته؟

دوست عزیز برادر ارجمند وقتی مردم آن دوره نیازی به این امر (تحدی) نداشته اند چرا می بایست خداوند زودتر از موعد اعلام تحدی فرماید؟ حالا بهر دلیلی که بوده است مردم ابتدا در پذیرش قرآن و نبوت پیامبر اکرم ص اینقدر مشکل نداشته اند ولی بعدها که اسلام قوت گرفت این بهتان ها از سوی ثروتمندان زده شد.
خیلی از افراد لجوج نبودند، مثلاً به یکباره به پیامبر ص عرض می کردند اگر تو راست می گویی پیامبری بگو من الان در منزل چه غذایی دارم؟ با همین چیزا افراد زیادی مسلمون شدند.
شما باید کامل بروید به آن دوره تا بتوانید بهتر بررسی نمایید که چرا تحدی از همان ابتدا نبوده است.
مردمی را در نظر بگیرید که دختران خود را زنده به گور می کردند و این امر عادی بوده است
آب باران و ادرار شتر که در جایی جمع می شده است آنرا می خوردند
مردار حیوان می خوردند
از گوشت باقیمانده شکار شده مربوط به حیوانات وحشی می خوردند
برده داری امری رایج بوده است
جنگ های چند ده ساله سر موضوعی واهی مانند جنگ سی ساله دو قبیله بر سر یک شتر (جزئیات این مورد رو یکم شک دارم)!
و....
توی این زمان شخصی میاد میگه دختران را نکشید، آراسته باشید، عطر بزنید، نجاسات نخورید، آب پاک بخورید.....
استوار;718832 نوشت:
در دوران 5 سال اول بعثت، یک شخص فرضی و خیالی نیست و مصداق واقعی داشته

چه کسی بوده است؟
استوار;718832 نوشت:
به هر حال،
اگر آن شخص و بقیه مخاطبین در آن 5 سال اول بعثت نیازی به معجزه و فراخوان تحدی نداشته‌اند، از شما خواهشمندم تا چند دلیل عقلی برای اینکه بتوان در دوران مذکور بر صدق ادعای پیامبر(ص) یقین حاصل کرد را ذکر بفرمائید تا در مورد آنها بحث کنیم.

اگر شما دنبال اثبات نبوت هستید چرا خودتان را درگیر مسائل جزئی کرده اید؟ با این حال بنده دلایل زیادی اوردم که چرا در 5 سال اول این امر صورت نپذیرفته است اما سوال شما همچنان به قوت خود باقی. البته ایرادی ندارد شما نام آن شخص را بفرمایید تا بهتر بتوانیم بحث را ادامه دهیم.
شما می فرمایید چرا در 5 سال اول تحدی نبوده و چرا بعدا این موضوع بوجود آمده است. مانند این است که بگویید چرا بجای ماه، خورشید دو نیم نشده است؟ چرا ماه دو نیم شده است؟ خب جوابش میشه اینکه چون مردم نخواستند خورشید دو نیم شود بلکه درخواست مردم این بوده که ماه دو نیم شود.
در واقع فشاری که به ثروتمندان وارد شد (اکثرا برده های آنها مسلمان می شدند) و قدرت خود را رو به خطر می دیدند باعث می شد به مرور زمان بیشتر و بیشتر بر پیامبر اکرم ص خورده بگیرند. به گونه ای که پس از 13 سال رسماً قصد جان پیامبر اکرم ص را کردند، حال اینکه از ابتدا که افراد زیادی مسلمان نشده بودند ثروتمندان نیز خیلی پیامبر ص را مسخره نمی کردند

divoone1985;718856 نوشت:
سلام.
مجددا به این دلیل که پستهای قبلی رو مطالعه نکردید، از صحبت در این مورد هم اطلاع ندارید.
به صورت خلاصه عرض کنم:
نام پیامبر اسلام تنها در یک کتاب اومده و اون کتاب هم بعد از پیامبری ایشون نوشته شده.

سلام
خیر دوست عزیز، هرگز اینجوری نیست. همه می دونن تورات و انجیل تحریف شده است اما با این حال استاد رائفی پور از روی خود این کتب نام پیامبر اسلام را استخراج کرده است که نوشته شده است معد معد
عرض کردم ایشان با مدارک خیلی نبوت و حتی 12 امام بعدی را اثبات کرده است. توی همین کتب نوشته شده است 12 ناوی و امام اما آنها ترجمه کرده اند 12 رئیس پس از ایشان...
شما اگر این سخنرانی را لطفاً گوش دهید متوجه می شوید که دلایل خیلی محکمی وجود دارد. ایشون اینها رو به زبون عبری می خونن نه اون ترجمه ی تحریف شده ی انگلیسی
divoone1985;718856 نوشت:
عرض بنده این نبود که شما دروغ گفتید. منظورم این بود که کسانی که برخی از این داستانها رو میسازند، دروغ گفتن.
به عنوان مثال آقای ران وایت که ادعای کشف کشتی نوح مربوط به ایشونه و کاملا واضحه که ایشون کلا کلاهبردار بودن. بد نیست نگاهی به سایر اکتشافات ایشون بندازین تا متوجه عرض بنده بشین.
امیدوارم شما هم بدون تعصب تحقیق کنید.

مطمئن باشید بنده بدون تعصب تحقیق کرده ام
دوست گرامی این امر توسط یک شخص خاص انجام نشده است. بلکه توسط یک تیم انجام شده است. گیرم همه آنها دروغ گفته اند! اما آزمایشات نشان می دهد که چون این کشتی مربوط به هزاران سال قبل است. کشتی 200 متری هنوز که هنوزه خیلی از کشورها قادر به ساختنش نیستند.

متحیر;718759 نوشت:
به هر حال خدا از انسانها کسی را برگزیده غیر از خود شخص برگزیده چه کسی میتواند ادعای او را به طور عقلانی تأیید کند که آن فرستاده مبعوث خداست وقتی که هنوز نه خود نبوت را اثبات کردید و نه شدنی بودن اعجاز، به عنوان نشانه نبوت، را اثبات کردید .

یعنی من حودم لااقل اینهمه دلیل اوردم لینک، رفرنس و... همه هیچی بودند؟
بزارید بصورت معکوس بحث کنیم
فرض کنید پیامبر اکرم (ص) از جانب شما مورد تایید است و شما واقعا و بصورت قلبی به این موضوع ایمان دارید.
بنده این را (بصورت فرضی) قبول ندارم. حالا شما چگونه می خواهید نبوت را به من اثبات کنید؟

یا اینکه شما بفرمایید برای اثبات نبوت باید چکار کرد؟ چه چیزی برای شما قابل قبول است؟

متحیر;718759 نوشت:
اگر خدا فردی را مبعوث کند تا مقبولیت اجتماعی که همان شرط انتخاب شدن توسط گزینش مبتنی بر عقل و شناخت با امکان رأی آزادنه و برابر همراهش نباشد؛ آن فرد مورد پذیرش قرار نمیگیرد تا بعد بتواند رسالتش را بیان کند یعنی شما راهی غیر از پذیرفته شدن و گزینش توسط جمع انسانها ندارید یعنی انتخاب خدا باید از کانال انتخاب مردم بگذرد این هم از همان شرایط غیر قابل دسترسی است

این حرف حرفی بود که ابلیس زد. برای خدا تعیین تکلیف کرد. به خدا گفت من خودم برای تو تعیین می کنم که چی خوبه چی بده. من خودم تعیین می کنم تو باید چگونه پرستیده بشی! خداوند نیز فرمود من دوست دارم اونجوری پرستیده بشم که خودم بهت دستور میدم نه اونجوری که تو خودت دوست داری. بهرحال تصمیم با خودتونه. شما هم یا اونجوری خدا رو بپرستید که خودش تعیین کرده و یا اینکه....
متحیر;718759 نوشت:
بشر به واسطه عقل میتواند داشته باشد نیاز به نبوت منتفی است

عقل محدود است و نمی تواند وحی الهی را دریافت نماید
متحیر;718759 نوشت:
برترین انتخاب را میتواند خدا داشته باشد ولی ظهورو مقبولیت آن جز به دست انتخاب مردم نیست یعنی خدا هر چه که انتخاب کند باز شیوه عاقلانه ای برای پذیرش نبی بدون آنکه ایمان بیاوری و ارد دین بشوی وجود ندارد چنین کاری یعنی نبوت از خدا ی حکیم بعید است

یعنی خدا باید از تک تک مردم اجازه بگیره؟ باید به تک تک مردم بگه تو راضی هستی من این رو انتحاب کنم؟ اصلا بنده یعنی چی؟ معبود یعنی چی؟ اگر قرار باشه شخص یا اشخاص برای خدا تعیین تکلیف کنند که بهتره جای عبد و معبود تغییر کنه!
شریعت عقلانی;718894 نوشت:
با ین روش دیگر هیچ مدهب و دین و مکتب بشری یا الهی را نمی توانید زیر سوال ببرید.
جالبه بدون مراجع و علمای ما همیشه خواهان مناظره و بحث های استدلالی با علمای سایر ادیان بوده اند و هستند اما آنها همیشه سرباز می زنند. که این خودش نشان دهنده قوت دین ما و ضعف و تحریف دین آنهاست. با این حال شما می تونید تو نت سرچ کنید، مناظرات بسیاری از علمای ما و آنها وجود دارد. قضاوت با خودتان
شریعت عقلانی;718894 نوشت:
در نتیجه معتقدید که ظاهر قرآن را می توان آورد ولی باطنش را خیر. منتها کارکرد باطنی قرآن پس از ایمان آوردن انسان ها نمود پیدا می کند. نه قبل از آن. بستگی به باور انسان ها دارد. اصلا شاید کل کارکرد آرامش دهندگی قرآن در خود قرآن نباشد در باور انسان باشد. بگذارید یک مثال بزنم.
شخصی را هیپنوتیزم کردند و قطعه ی یخی را روی دستش گذاشتند و به او تلقین کردند که این یک آهن گداخته است. پس از آن ملاحظه کردند که دستش تاول زد. مسلما تاولی که در دستش ایجاد شد هیچ ربطی به یخ نداشت. بلکه این قدرت باورش بود که باعث این امر شد. آرامشی هم که در متون مقدس ملاحظه می شود پس از ایمان آوردن انسان ها کارکردش بیشتر می شود. اگر انسانی زودباور باشد ( این زد باوری انسان هم ممکن است به هزار و یک دلیل باشد. محیطی که در آن بزرگ شده یا تربیتی که داشته و ... ) در برابر دعوت هایی که از محیط بیرون از او می شود زودتر واکنش مثبت نشان می دهد و انسان های دیرباور دیرتر. تقصیر خودشان هم نیست. سیستم باورپذیریشان اینگونه رشد کرده است. مثل افرادی که با یک نگاه عاشق می شوند. حالا شما بیا با هزار و یک منطق به اینها نشان بده که این راهی که می روی اشتباه است. اصلا تاثیرگذار نیست. انسان های منطقی و عقل گرا کمتر اسیر نگاه اول می شوند.

اگر شما توانستید قرآنی از جانب خودتان بیاورید ملااقل بنده این قرآن و دین رو کنار می زارم. چون بنده تعصب الکی ندارم. هر چند حتی به اندازه یک اپسیلون احتمال موفقیت در آوردن قرآن را نمی دهم. من خودم لااقل، چیزی رو از سر احساسات یا از سر اینکه دین پدر و مادرم بوده است قبول نکرده ام.
شریعت عقلانی;718894 نوشت:
اینکه انتظار داشته باشیم کلام قرآن دوپهلو نباشد. صریح باشد. شفاف باشد. منظورش را راحت برساند و به قول خودش آیات متشابه در آن نباشد کجایش معنای جبر میدهد. با تحقق این انتظارات باز هم انسان ها مختارند که راه هدایت را برگزینند یا راه ضلالت را.

این حرف شماست

شریعت عقلانی;718894 نوشت:
بالاخره انسان است و همین ابزار عقلی که به او اعطا شده. اگر آن دنیایی هم باشد بر اساس ظرفیت عقلی انسان او را حساب و کتاب می کند.

اینم حرف خود شماست

حالا فرض کنید میلیون ها انسان در زمان های مختلف با علوم و توانایی های مختلف همشون می خوان قرآن بخونن.
چون این کلام کلام خداست به شکل منطقی کسی که فقط سواد خوندن و نوشتن داره باید یچیزایی از قرآن رو بفهمه درسته؟
حالا میشه کسی که دکترا داره اونم فقط در حد همون شخص قبلی قرآن رو بفهمه؟

قبلاً توی مدارس روستایی هر 5 تا کلاس ابتدایی باهم بودند و معلم برای همشون همزمان درس میداد (هنوزم بعضی جاها اینجور هستن) خب معلم باید برای همشون درس بده
قرآن هم برای همه انسانها و همه زمان هاست. اون چیزی از قرآن رو که امروز من درک می کنم که میگه زمین مشرق ها و مغرب ها دارد یعنی زمین گرده و برای من جالبه که خداوند 1400 سال پیش این رو گفته. شاید همین موضوع جای سوال داشته برای مردم اون دوره. کما اینکه همه می گن گالیله برای اولین بار در 600 سال پیش فهمید زمین گرده!!!!!!!!!!!!
شاید جیزی رو مه من الان درک نمی کنم 100 سال دیگه براحتی برای مردم دیگه قابل درک باشه
پس این مشکل قرآن نیست
قرآن مثل دریاست. کسی نمیتونه دریا رو توی مشتش بگیره، بلکه فقط به اندازه مشت خودش ازین دریا می تونه آب برداره. دیگه به خود انسان بستگی داره که مشتش چقدر بزرگ باشه و چقدر عمیقتر بتونه قرآن رو درک کنه

شریعت عقلانی;718894 نوشت:
کسی که عاشق می شود حتی اگر اشتباه هم کرده باشد دیگر شما بیا هزار دلیل و منطق بیاور. قبول نمی کند که نمی کند.

شما دلیل بیاورید بنده قبول می کنم
شریعت عقلانی;718894 نوشت:
جناب استوار را نمی دانم. ولی شخص بنده نظرم تا به الان این بوده که چون اثباتی برای نبوت عامه یافت نشده لذا نبوت خاصه هم از ضرورت می افتد و لزوم عمل به احکام درون آن هم از ضرورت ساقط می شود.
حالا نمی دانم دقیقا شما به دنبال چه پاسخی هستید؟

دوست گرامی ما که مایل نیستیم راجب چیز بی موردی بحث کنیم. مثلاً هم من هم شما باور داشته باشیم ابلیس وجود دارد بعد بیایم اون رو اثبات کنیم!
حقیر می گویم شما دقیقاً بفرمایید چی چیزی رو قبول دارید و توی چه چیزی سوال دارید تا دقیقاً راجب همان موضوع بحث نماییم.
البته راجب اثبات نبوت چند مطلب خودم گذاشتم، شما اگر توی این زمینه سوال دارید لطفا ابتدا آنها را بخوانید. من در خدمتم
موفق و سربلند باشید

سلام و عرض ادب.

mousavi928;718902 نوشت:
منظور از تفکرات، تحدی است.

آیا تحدی جزء تفکرات مخاطب است؟ :Moteajeb!:
آیا نباید بواسطۀ شخصِ مدعیِ اعجاز، دعوت به آن صورت گیرد؟

mousavi928;718902 نوشت:
وقتی مردم آن دوره نیازی به این امر (تحدی) نداشته اند چرا می بایست خداوند زودتر از موعد اعلام تحدی فرماید؟

من از شما دلیلِ این عدم نیاز را پرسیدم. اما به جای دلیل آوردن برای سخنتان، دوباره تکرارش می‌کنید.

mousavi928;718902 نوشت:
شما باید کامل بروید به آن دوره تا بتوانید بهتر بررسی نمایید که چرا تحدی از همان ابتدا نبوده است.

شما فرمودید که قرآن معجزه است. ما هم گفتیم که معجزه مقرون به تحدیست.
اگر تحدی نبوده، پس قرآن هم برای اشخاصی که در آن 5 سال اول از مدعووین پیامبر بوده‌اند، معجزه محسوب نمیشود.

mousavi928;718902 نوشت:
توی این زمان شخصی میاد میگه دختران را نکشید، آراسته باشید، عطر بزنید، نجاسات نخورید، آب پاک بخورید.....

بله، حرفهای بسیار زیبائی گفته شده. اما اینها دلیل عقلی برای یقین بر صدق ادعای نبی نیست.

mousavi928;718902 نوشت:
چه کسی بوده است؟

می‌تواند یکی از اشخاصی باشد که در آن دوران و در مکه زندگی میکرده، باشد.
می‌تواند تاجری ایرانی، شامی، یا عراقی بوده باشد که در همان اثناء در مکه بوده و از دعوت پیامبر آگاه می‌شود.
به هر حال یک ربات نبوده!
انسانی بوده که عقل داشته. و لزومی نداشته ببیند که ثروتمندان و سران قریش چه موضعی در مقابل پیامبر می‌گیرند که او هم همانرا تقلید کند.

mousavi928;718902 نوشت:
اگر شما دنبال اثبات نبوت هستید چرا خودتان را درگیر مسائل جزئی کرده اید؟

من درگیر مسائل جزئی نشده‌ام. داریم کلی بودن ادعای شما در مورد معجزه بودن قرآن را برای آن شخص بررسی می‌کنیم.
اما ظاهراً شما برای همین مسأله به ظاهر جزئی، پاسخ مناسب و عقلی ندارید.

mousavi928;718902 نوشت:
با این حال بنده دلایل زیادی اوردم که چرا در 5 سال اول این امر صورت نپذیرفته است اما سوال شما همچنان به قوت خود باقی. البته ایرادی ندارد شما نام آن شخص را بفرمایید تا بهتر بتوانیم بحث را ادامه دهیم.

دلایلتان عقلی نبود. به همین جهت، هم این مورد را به شما یادآوری کردم و هم پرسشم را دوباره تکرار نمودم.

mousavi928;718902 نوشت:
شما می فرمایید چرا در 5 سال اول تحدی نبوده و چرا بعدا این موضوع بوجود آمده است. مانند این است که بگویید چرا بجای ماه، خورشید دو نیم نشده است؟ چرا ماه دو نیم شده است؟ خب جوابش میشه اینکه چون مردم نخواستند خورشید دو نیم شود بلکه درخواست مردم این بوده که ماه دو نیم شود.

قیاس مع الفارق قشنگی بود.
تعداد گروندگان به دعوت پیامبر اسلام(ص) تا انتهای سال 5 بعد از بعثت بسیار کم (اگر اشتباه نکنم در حدود 40 نفر) بوده.
از طرفی مطابق نقل قول فوق، مخاطبین این دعوت، از پیامبر درخواست معجزه نکرده‌اند. چون اگر کرده بودند، با توجه به اینکه همان قرآن معجزۀ پیامبر بوده، باید ایشان بحث تحدی را نیز به مردم ابلاغ می‌کردند.
خب وقتی مردم درخواست اعجاز نمیکنند، و از سوی دیگر علیرغم علنی شدن دعوت، پیامبر می‌بیند که تعداد گروندگان بسیار کم است، چرا خود ایشان بحث اعجاز و تحدی مرتبط با آنرا بیان نمیکنند؟
مگر فقط یک مدل اعجاز وجود دارد؟ و آنهم اعجاز درخواستی است؟!

به هر حال در پست قبلی از شما درخواست نمودم:

نقل قول:
به هر حال،
اگر آن شخص و بقیه مخاطبین در آن 5 سال اول بعثت نیازی به معجزه و فراخوان تحدی نداشته‌اند، از شما خواهشمندم تا چند دلیل عقلی برای اینکه بتوان در دوران مذکور بر صدق ادعای پیامبر(ص) یقین حاصل کرد را ذکر بفرمائید تا در مورد آنها بحث کنیم.

اما پاسخی ندادید.

mousavi928;718915 نوشت:
اون چیزی از قرآن رو که امروز من درک می کنم که میگه زمین مشرق ها و مغرب ها دارد یعنی زمین گرده و برای من جالبه که خداوند 1400 سال پیش این رو گفته. شاید همین موضوع جای سوال داشته برای مردم اون دوره. کما اینکه همه می گن گالیله برای اولین بار در 600 سال پیش فهمید زمین گرده!!!!!!!!!!!!

سلام
میشه بگید چطور نتیجه گرفتید زمین گرده؟

سلام و عرض ادب

قرآن حکیم;716960 نوشت:
ادامه ارسال قبلی
((برای کشف بهترین قوانین که به درد ملل بخورد یک عقل کل لازم است که تمام شهوات انسانی را ببیند ولی خود هیچ حس نکند با طبیعت هیچ رابطه ای نداشته باشد ولی آن را کاملا بشناسد سعادت او به ما مربوط نباشد ولی حاضر شود به سعادت ما کمک کند .... بنا بر آنچه گفته شد فقط خدایان میتوانند چنانکه شاید و باید برای مردم قانون بیاورند)) بدیهی است که روسو مردی مسیحی بوده است و اعتقادی به خدایان نداشته لذا مقصودش از خدایان انسان های الهی و مربوط به ماورای طبیعت میباشد (قرار داد اجتماعی روسو ص 81 به نقل از تفسیر نهج البلاغه علامه جعفری ج 2 ص 42)

البته توضیح بر این نوشته برگرفته از قرارداد اجتماعی روسو در ابتدای فصل هفتم است لازم هست که: به عنوان سرآغاز مشخصات قانون نویس آورده شده و در تبیین جایگاه استقلال قوه مقننه هست که برای درج قوانین باید از افرادی کمک گرفت که در اجرای قانون دخیل نباشند و یا از اجرای قانون بهره یا ضرر نبرند در حقیقت تأکید به استقلال قوای سه گانه مقننه، مجریه و قضاییه هست که ایده آل شخص قانونگزار، شخصی آگاه،منصف و عادل است که قرابتی با آن شهر یا کشور و یا اجتماع نداشته باشد.
به هر حال چون چنین چیزی تقریباً ناممکن هست روسو پیشنهاد داده که اجتماعات بشری در حد امکانکوچک و افرادی برابر و آزاد و آگاه به هم باشند تا روح قرارداد اجتماعیشان بیشتر و بهتر با سعادت ایشان عجین باشد
پس مراد شخص ایشان قانونگذاری برای کل بشریت نبوده که حضرت علامه از این فراز سخن روسو برای تبیین نبوت کمک گرفته اند
بگذریم ولی بحث ما راجع به خود روح قانون است که در مطلب روسو بدان اشاره شده
قرآن حکیم;716960 نوشت:
ببینید اینجا بحث اصلی این است که اگر بخواهیم بهترین قوانین را برای جهان بشریت تدوین کنیم با ید چگونه و با چه راهکاری و با چه پشتوانه و به وسیله چه کسی این کار را انجام دهیم! روسو مطالبی را میگوید که پاسخ همه این سوالات است!

از آنجا که جز آن چه را که خدا در نهاد تک تک ما به ودیعه گذاشته (یعنی عقل) چیزی در بساط نداریم از آن باید به عنوان پشتوانه باید استفاده کنیم و اینکه با چه راهکاری از آن یعنی عقل بهره برد اتکا به مجموع آن یعنی خرد جمعی است و اینکه خرد جمعی چگونه نمود پیدا کند راهکاری به چز دموکراسی با رعایت اصول آن یعنی آزادی و برابری و آگاهی در دسترس بشر نیست . آزادی بیان و عقیده برابری افراد در نهادهای اجتماعی و داشتن حق رأی و آگاهی از کم و کیف احوال اجتماع و محیط خود
به وسیله یک دموکراسی ممتاز که ارکان آن رقابت‌های انتخاباتی عادلانه ، آزادی بیان، آزادی اندیشهٔ سیاسی، و مطبوعات آزاد است میتوان به آنچه روسو مد نظرش در تبیین قرارداد اجتماعی مناسب است دست پیدا کرد.

قرآن حکیم;716960 نوشت:
الف-اگر بنده اشتباه متوجه نشده باشم(که اگر شدم بفرمایید) مقصود شما از آن مثال و مطلب مغلطه که فرمودید این است که جوامعی بودند یا هستند که برخلاف این فرمول روسو به سعادت رسیده اند پس همین یک نمونه در تاریخ برای رد نظر روسو کافی است! بنده از شما خواستم نمونه ای بیاورید اگر شما مدعی هستید که بر اساس همان مثال خودتان با یک مثال که بدون فرمول روسو توانسته به سعادت برسد میشود فرمول روسو برای سعادت و حکومت قوانین اعلی را نقض کرد بنده عرض میکنم باید بر اساس همان مثال خودتان شما حداقل یک مثال و مصداق خارجی و عینی برای این مطلب بیاورید که مثلا این جامعه و این گروه بدون فرمول روسو توانسته به سعادت برسد! پس مثال عینی بیاورید! و اگر بگویید که:(( چون اسناد کافی برون دینی از تاریخ تمدن بشر در همه مکانها و زمانها در دسترس نیست. )) بنده عرض میکنم پس چگونه میخواهیم یا میشود که اصول را بر احتمالات که نمیدانیم باشد یا نباشد بنا کنیم! و مطالبی که فعلا با قطعیت مشخص شده را رها کرده و به سراغ احتمالی که معلوم نیست باشد یا نباشد و احتمال وجود آن هم بسیار کم است برویم!!!! این عقلا و منطقا کار صحیحی نیست و در صورت انجام آن عموم قوانین اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و .... مختل شده و ناکارآمد و بیهوده و بدون کاربرد خواهد شد!!!

دوست عزیز مسلما خواست مطلب بالا خواست ایده آل هست ولی چنین امکانی نیست تنها میتوان برای رسیدن به آن تلاش کرد نمونه آن هم در جهان امروز کشورهای اسکاندیناوی است
ولی در در خواستی مشابه از شما که برای ما مثال از حکومتی مبتنی بر نبوت بیاورید که افراد اجتماع در زیر حکومت دینی سعادتمند بوده باشند بیاورید شما هم ناتوان هستید اشاره به حکومتهای سلیمان یا یوسف در ازمنه قدیم کردید پاسخ دادیم اینها داستانها و نقلیات دینی هستند چنین حکومتهایی با آن کیفیت که در نقلهای دینی آورده شده هرگز واقعیت تاریخی نداشته اند
اشاره به حکومت پیامبر کردید که غزوات پیامبر و آنچه بر مردم رفته خود حاکی از عدم توفیق ایشان بوده و حتی مطلب قبلتان که حکومت مبتنی بر نبوت منظم و پایدار است را هم حتی اگر بپذیریم حکومت پیامبر کاملا عادلانه بوده باز چنین فرایندی را طی نکرده
اشاره به حکومت امام اول سیعیان کردید مسلم پهنه حکومت علی تنها کوفه نبوده مردم استخر در زیر باز جزیه سر به شورش گذاشتند که رفتار علی با ایشان مانند خلفای قبلی بوده
و حتی با اشاره به کمکهای شبانه علی به مردم فقیر میرساند که سیستم حکومتی مبتنی بر نبوت در ریشه کن کردن فقر هرگز برنامه ای نداشته و ندارد
همینطور در زیر لوای حکومت دینی هرگز بردگان آزاد نشده و لغو برده داری اعلام نشده
قرآن حکیم;716960 نوشت:
ب- بر فرض که بر اساس همان مثال شما چند نمونه هم هست که سیگاری بودند اما به سرطان ریه مبتلا نشدند! آیا به این معناست که اساسا سیگار باعث سرطان ریه نمیشود؟؟(حالا سوای از اینکه آیا چند نفر با وجود سیگاری بودن به این سرطان مبتلا نشدند!) مسلما خیر! چون سیگاری های فراوانی هم هستند که به سرطان ریه مبتلا شدند و عاملش هم سیگار بوده و آزمایش های علمی و پزشکی هم صد در صد این مطلب را اثبات میکند!
پس اگر برفرض اندک جوامعی هم بودند که سوای از فرمول روسو به سعادت رسیدند این به معنای این نیست که فرمول و مطلب روسو عقلا و منطقا نمیتواند جامعه بشری را به سعادت برساند پس نتیجه این میشود که حداقل این مطلب از فرمول روسو ثابت میشود که این راه هم از راه های کاملا عقلی و صحیح برای هدایت و سعادت جامعه بشری است! پس عقلا این نظر روسو هم اثباتی عقلی و منطقی برای اثبات نبوت عامه است! حال چه مصداق عینی و تجربی داشته باشد(که داشته) و یا نداشته باشد!

این مطلب جنا استوار مبنی بر صحبت شما بود که حکومتهای غیر دینی همه گرفتار نابودی و هلاکت هستند که ما با فرض اینکه گفتار نبوت عین سعادت هست که نیست گفتیم اگر نمونه ای بیاوریم که حکومت آن غیر دینی است و مردم آن سعادتمند باشند به عنوان نقض گفتار و فرض شماست نمونه هم حکومتهای سکولار جوامع غربی است که به نسبت سایر کشورها که حکومتهای دینی دارند رفاه و سعادت بهتری دارند
قرآن حکیم;716960 نوشت:
پس اگر بفرمایید دین و نوبت هیچ و به کنار خوب حالا باید چه کنیم؟ آیا لازم است از عقل و فطرت و وجدان و اخلاق برای اداره جامعه بشری استفاده کنیم یا نه؟؟! اگر نه که هیچ!!دیگر بحثی باقی نمیماند و باید با نظم و قانون و در نهایت هستی و زندگی خدا حافظی کنیم!!!!!!! و اگر آری حالا این مطالب مطرح میشود:

مسلماً بله چون این تنها ودیعه ای است که خدا در اختیار همه انسانها قرار داده

قرآن حکیم;716960 نوشت:
آیا عموم انسان ها از نعمت وجدان وعقل و فطرت برخوردارند؟ مسلما آری!

بله

قرآن حکیم;716960 نوشت:
پس چرا در کشور های مختلف جهان که دین در آنها دخالتی در حکومت و سیاست ندارد و اصلا در برخی از جامعه ها هم دینی وجود ندارد! دارای اختلافات و مشاجرات و تفاوت های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در درون خود و در برون با سایر کشور ها و ملل هستند؟؟؟!! چرا یک آمریکایی با یک چینی و با یک روس که هر 3 داری عقل و فطرت و وجدانند هر کدام یک مطلبی را عقلی میدانند که دیگری نمیداند؟؟؟؟؟!!(البته این به معنای نسبی بودن عقل یا فطرت نیست! بلکه به این دلیل است که عقل و فطرت اولا ابزار کاملی برای رهبری و هدایت مطلق بشر نیستند!!! ثانیا این عقل و فطرت با هزاران خواهش نفسانی و تبلیغات بمباران گونه رسانه ها و تفاوت های فرهنگی و تربیتی و اجتماعی و ... آمیخته شده و این مطالب مانند گرد و غباری هستند که بر پیکر آینه فطرت و عقل نشسته اند و مانع از انعکاس کامل و صحیح آن شده اند!!!)

دوست عزیز اختلافات بر سر منابع و مزایا همیشه گریبانگیر افراد اجتماع و یا بین جوامع بوده که در حالت بدوی آن با زورآزمایی و جنگ فیصله پیدا میکرده و با پیشرفت تمدن و فرهنگ با سیاست مصالحه میشده و اگر بشر در زمینه فرهنگ و معرفت پیشرفت کند مسلم با درایت اختلافات پذیرفته و حل میشود
این اشکال شما وقتی صحیح است که نقیض آن یعنی حکومتهای دینی را مثالبیاورید که افراد آن یک دل و یک رأی باشند و در آنها اختلاف و منازعه ای نباشد و حتی اگر در امر حکومت از آوردن مثال عاجز هستید لاآقل یک دین را مثال بزنید که دچار انشعاب نشده باشد گرچه که ما انتظاری بالاتر داریم و آن اینکه ادیان اصلاً اختلافی نداشته باشند چه رسد به اختلافات درون دین و یا درون مذهب و یا فرقه های مختلف و قرائات مختلف از متون دینی

و حال که شما عقل را ناتوان از مجتمع و متحد کردن افراد در حکومت میدانید و رجوع به آن را مایه اختلاف میدانید همانطور که شما در پاسخ ما میگویید که مردم در رجوع به دین اصیل بازمانده اند که چنین متفرقند به ما هم همین حق رابدهید که بگوییم مردم از رجوع به عقل و فطرت بازمانده اند که مختلف شدند
ولی نکته مهم این است که با بروز بیشتر حکومتهای لائیک و سکولار اختلاف ها و جنگها کمتر میشود و لی با مهیا شدن حکومتهای دینی زمینه جنگ و خونریزی روزبروز بیشتر میشود کما اینکه در گذشته شاهد جنگهای مختلف عقیدتی و دینی بوده ایم

قرآن حکیم;716960 نوشت:
ملاک عدل و یا رفتار اخلاقی یا مدیریت و غیره چیست؟؟! چون ممکن است از دیدگاه یک شخص عدالت معنای خاص خود را داشته باشد و برای شخص دیگری به حالت دیگر!!!! و بقیه مطالب هم همین طور!! و حال شما این را با تفاوت کشور ها با یکدیگر مقایسه کنید!!! چه میشود!!!!!!!!!!!

در پاسخ این خواست شما قبلاً هم گفتم که انسان زاییده زمانه خویش هست
ملاکها و خواستهای ما با زمان و زمانه تغییر پیدا میکند پس بیایید به جای ترسیم خطوط قرمز و تراز رفتارهای اخلاقی هر جامعه و هر نسل را به خودشان واگذاریم که در این امور تصمیم بگیرند
ولی بعضی از اصول با زمانه تغییر نمی یبند پس قابل مذاکره و واگذاری نیستند مثل آزادی و برابری که در حکومتهای دینی آزادی در عقیده و برابری افراد مؤمن و غیر مؤمن پذیرفته نیست بنابراین چون دین با این امر ذاتی مخالف هست نباید به دین یا نبوت وقعی گذاشت
موفق باشید

divoone1985;717078 نوشت:
سلام.
از بحثتون استفاده میکنم.
فقط یک سوال:
این جمله شما در مثالی که برای مطلب روسو زده شد به این معناست که: جوامع بسیاری هستند (یا بودند) که با این فرمول به سعادت رسیدند.
امکانش هست چند نمونه از جوامعی که با این روش به سعادت رسیدن ذکر کنید؟

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام علیکم ضمن عرض پوزش بابت تاخیر در پاسخ شما گرامی و تشکر از لطفتان

دوست گرامی اولا پاسخ و بحث در مثال مورد نظر بود ثانیا با آن پاسخ اثبات عقلی و تمثیلی ایشان را تعدیل کردیم به این معنا که اگر عده ای سیگاری هم سرطان ریه نگیرند مسلما عده ای هم بوده و هستند که به علت سیگار سرطان ریه گرفته اند پس اثبات میشود که اگر مطلب بنده (که البته با توضیحاتی که داده و باز هم در ادامه بحث ها با شکل های دیگر میدهم که صحیح است) بر فرض صحیح نباشد با همان استدلال مطلق بودن نفی دوستان هم رد است!
ثالثا اینکه اگر شما تواریخ دینی را قبول دارید و حتی به یافته های علمی و باستان شناسی اعتقاد دارید برای نمونه میتوان به 2 حکومت دینی حضرات سلیمان و یوسف اشاره کرد که بسیار موفق بودند!
رابعا اینکه سوال بنده از شما این است که اگر برفرض مطلبی صحیح بود اما هیچ کس به آن عمل نکرد یا ناقص عمل کرد آیا انتقاد به اصل صحت آن چیز است یا به استفاده نکردن یا ناقص استفاده کردن از آن؟؟! مثلا اگر بر فرض محال همه بشریت خواستند جواب 2+2 شود 5! آیا این اجماع بشریت بر این نتیجه غلط اعتبار ریاضیات را زیر سوال میبرد؟؟! یا این اجماع نتیجه حقیقی و واقعی این جمع را 5 میکند؟!! هرگز! نتیجه همان 4 است و ریاضیات هم کاملا صحیح! اشکال از نحوه استفاده و بلکه سو استفاده است!! در دین هم همینطور است! اگر عقلاو منطقا ثابت شد که دین صحیح است و با دین میشود به سعادت رسید حتی اگر همه انسان ها هم آن را ترک کنند ذره ای از اعتبار اصل دین زیر سوال نخواهد رفت! :ok:
یا مثالی ملموس تر آیا سیگار ضرر دارد یا نه؟ مسلما دارد! حالا آیا میلیون ها سیگاری در دنیا هست یا نه؟ مسلما بله! حال آیا اصل این مطلب علمی و عقلی که سیگار اساسا مضر است زیر سوال میرود؟ هرگز! دین هم همینطور است! :ok:
با تشکر از شما :Gol:

:ok:

[=verdana]وَلِلَّذِينَ كَفَرُ‌وا بِرَ‌بِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ‌ [=verdana] ﴿٦﴾[=verdana] إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقًا وَهِيَ تَفُورُ‌ ﴿٧﴾

تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ ۖ كُلَّمَا أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ‌ ﴿٨﴾

قَالُوا بَلَىٰ قَدْ جَاءَنَا نَذِيرٌ‌ فَكَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّـهُ مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ كَبِيرٍ‌ ﴿٩﴾

وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ‌ ﴿١٠﴾

استوار;717166 نوشت:
سلام و عرض ادب.

برادر گرامی، برهان استدلال معتبری است که فقط از مقدمه یا مقدمات یقینی به معنای اخص تشکیل میشود و ضرورتاً نتیجه‌ای یقینی به دست می‌دهد.
تمثیل ممکن است به نوبه خود مطلبی صحیح و عقلانی را در مورد موضوعِ خودش بیان کند. اما به هر حال در برهان از تمثیل استفاده نمیگردد.
مثال‌های شما حتی اگر در قالب یک برهان نوشته شوند و از مقدمات یقینی، نتیجه یقینی حاصل کنند، باز هم مربوط به همان موضوع خودشان بوده و از لحاظ منطقی نمیتوان برای اثبات عقلی موضوع کلی‌تری مانند نبوت بسطشان داد.

اشتباهتان همینجاست.
قوانین علم منطق ابزارِ عقلند و باعث میشوند تا تفکری صحیحتر و بدور از خطا و افتادن در دام مغالطات، صورت پذیرد.

در مورد قسمت قرمز رنگ، منظور من آن نیست.
اول - استدلال مربوط به جناب روسو است و ایشان باید تام بودن مقدماتش را اثبات کند.
دوم - برای رد تام بودن مقدمه ایشان، نیازی نیست حداقل یک مصداق عینی بر خلاف آن آورده شود.
زیرا در واقع، بدیهیست که تام بودن مقدمه ایشان محال است.
محال است بتوان تمام جوامع بشری در همه مکانها و زمانها تاکنون را بررسی نمود و حکم قطعی داد که فقط جوامع دینی بوده‌اند که به فیض سعادت رسیده‌اند.

در مورد قسمت آبی رنگ، در واقع شما به نوعی دچار مغلطه طلب برهان از مخالفین شده‌اید.
شما از آن محال بدیهی که در بالا ذکر شد گذشتید، و حالا از مخاطبتان میخواهید که اگر آن گزاره را قبول ندارد، مصداق عینی بیاورد؟!

ببینید بزرگوار، یک وقتی امکان بررسی عینی تمام اجزاء مجموعه وجود دارد.
در این حالت استقراء تام محال نیست.
پس اگر بخواهیم نشان دهیم که آن استقراء تام نبوده و ناقص است، کافیست حداقل یک مورد خلاف آن را نشان دهیم.
اما یک وقتی امکان بررسی تمام اجزاء مجموعه وجود ندارد و در نتیجه تام بودن استقراء محال است. و این موضوع کاملاً بدیهیست.

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام علیکم ضمن عرض پوزش بابت تاخیر در پاسخ شما گرامی و تشکر از لطفتان

چند نکته در باب فرمایشات شما عرض میکنم:

1-عرض بنده این است که اگر مثال ها عقلانی و صحیح است پس عملا برای یک مخاطب عام اثبات عقلی انجام شده! اما از نظر علم منطق(خصوصا برای مخاطب خاص مانند شما گرامی) میشود بحث کنیم که آن سرجای خودش دارای بحث است که در ادامه عرض میکنم ان شا الله!

2-در باب علم منطق که فرمودید اتفاقا خدمت شما عرض کنم که اساسا منطق هم بدون اشکال نیست! و این هم توسط یکی از علمای بزرگ مسلمان با ادله اثبات شده(که بیش از 40 اشکال بر منطق گرفته اند) و هم در میان برخی از بزرگان غربی چون هیوم که به استقرا ایراد گرفت!!پس این که شما گمان میکنید منطق معصوم از خطا است و طبعا عامل این میشود که برداشت های فلسفی و علمی که با استفاده از این ابزار انجام میشود مسلما نتایج آن هم بدور از خطا و اشتباه است این جای بحث و اثبات دارد! که گسترده است و فعلا در آن وارد نمیشویم!

3-اما در باب تمثیل مسلما میدانید تمثیل در منطق یکی از انواع استدلال است! پس از نظر همان علم منطق دارای اعتبار مشخصی است! و با این حساب در علم منطق برهان یکی از انواع استدلال است نه همه آن! و دیگر استدلال ها هم معتبر و دارای ارزش مشخص(با شرایطش) هستند!

4-اما یک مطلبی خدمت شما عرض میکنم که با منطق ارسطویی نمیتوان آن را صورت بندی کرد اما هم استدلال است و هم صحیح!
توجه بفرمایید مسلما قانون یک مجموعه علمی و دقیق و عقلی از باید ها و نباید هاست که انسان را اداره و سر انجام به منزل مقصود و سعادت در زندگی برساند! درست؟ خوب حالا دقت کنید به این استدلال:
یا علی برادرِ رضا است یا حسن برادرِ رضا است.
علی برادرِ رضا نیست.
نتیجه: حسن برادرِ رضا است.

حالا با این دلیل که وجود قانون الزامی است برای بشر:
یا این قانون را خدا به انسان میدهد یا خود انسان ها برای خودشان!
خود انسان ها نتواسنتند یا نمیتوانند قانون بدهند(که دلیل آن هم مشخص است که وجود اختلاف در قوانین ملل-تغییرات در قانون و حال آنکه باید کامل و دقیق باشد-عدم توجه کامل به بعد روحی و معنوی جوامع بشری و همچنین مسائل فرهنگی و مذهبی و در کل ناقص بودن قوانین بشری که کاملا ثابت و واضح است)
نتیجه:پس خدا باید قانون (کلی دقیق و صحیح) به بشر بدهد! (برای توضیح بیشتر در مورد این نوع از منطق به این آدرس مراجعه کنید:https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82

استوار;717166 نوشت:
در مورد قسمت قرمز رنگ، منظور من آن نیست.
اول - استدلال مربوط به جناب روسو است و ایشان باید تام بودن مقدماتش را اثبات کند.
دوم - برای رد تام بودن مقدمه ایشان، نیازی نیست حداقل یک مصداق عینی بر خلاف آن آورده شود.
زیرا در واقع، بدیهیست که تام بودن مقدمه ایشان محال است.
محال است بتوان تمام جوامع بشری در همه مکانها و زمانها تاکنون را بررسی نمود و حکم قطعی داد که فقط جوامع دینی بوده‌اند که به فیض سعادت رسیده‌اند.

در مورد قسمت آبی رنگ، در واقع شما به نوعی دچار مغلطه طلب برهان از مخالفین شده‌اید.
شما از آن محال بدیهی که در بالا ذکر شد گذشتید، و حالا از مخاطبتان میخواهید که اگر آن گزاره را قبول ندارد، مصداق عینی بیاورد؟!

ببینید بزرگوار، یک وقتی امکان بررسی عینی تمام اجزاء مجموعه وجود دارد.
در این حالت استقراء تام محال نیست.
پس اگر بخواهیم نشان دهیم که آن استقراء تام نبوده و ناقص است، کافیست حداقل یک مورد خلاف آن را نشان دهیم.
اما یک وقتی امکان بررسی تمام اجزاء مجموعه وجود ندارد و در نتیجه تام بودن استقراء محال است. و این موضوع کاملاً بدیهیست.

5-شما فرمودید:((
استدلال مربوط به جناب روسو است و ایشان باید تام بودن مقدماتش را اثبات کند.))
که واقعا جالب است!!!:Nishkhand: بزرگوار! ایشان فعلا در عالم دیگر تشریف دارند! :khandeh!: اما به هر حال بنده از شما میخواهم به عنوان کسی که اساسا از علم منطق هیچ نمیداند!!(خودم را فرض گرفتم) شما بفرمایید و این جمله جناب روسو را صورت بندی منطق ارسطویی کنید و اثبات کنید که مقدمات جناب روسو تام نیست!(دقت بفرمایید این را به عنوان یک طلب برهان از شما به عنوان رد کردن استدلالم نمیخواهم بلکه به عنوان شخصی که این جمله را از روسو دیده و از شما بزرگوار سوال میکند که از نظر منطقی چرا ایراد دارد)

6-شما فرمودید:(( محال است بتوان تمام جوامع بشری در همه مکانها و زمانها تاکنون را بررسی نمود و حکم قطعی داد که فقط جوامع دینی بوده‌اند که به فیض سعادت رسیده‌اند. ))
اولا در کجای استدلال روسو این مطالبی که فرمودید آمده؟؟!! بزرگوار! حرف روسو این است که برای تدوین بهترین قوانین نیاز به عقل کلی است که دارای آن خصوصیات باشد که این خصوصیات در انسان معصوم است(حالا تعبیر ایشان خدایان است) این کجایش اشکال دارد؟؟!
ثانیا بنده قبلا هم گفتم که سعادت یک موضوع و مطلب عام است یعنی هم بعد مادی و هم بعد معنوی هم روحی و هم جسمی!(حالا از نظر درون دینی که اگر بحث بهشت و دوزخ و آخرت مطرح شود و مطالب معاد اساسا عقلا محال است که بدون وجود یک برنامه و قانون مدون سیستم جزا و پاداشی برقرار باشد که اگر اساس عقلی لزوم بهشت و دوزخ مشخص شد اتوماتیک وار وجود دین و نبوت هم اثبات شده است که فعلا کاری به آن نداریم) حالا به نظر شما اگر جامعه ای در تاریخ بوده باشد که فقط در جنبه مادی در اوج بوده باشد(به شرط نبود و استفاده نکردن از دین) سعادت مند شده؟؟!
ثالثا به نظر شما آیا جامعه ای بدون دین در تاریخ بوده که در اوج ثروت و رفاه و آسایش و آرامش مادی و معنوی و روحی و جسمی همه افراد جامعه یا حداقل اکثریت آن بوده باشد اما نامی از آن نمانده باشد؟؟! و حال آنکه بسیاری از اقوامی که خیلی پست تر از این شرایط ایده آل مفروض را داشته اند دارای تمدن و شهر و آثار تاریخی و بازمانده های باستان شناسی و نوشته های مکتوب تاریخی هستند!!! پس چطور تمدنی این چنین استثنایی(بدون استفاده از دین) که در اوج بوده و مسلما باید با داشتن آن ثروت و رفاه و قدرت و ... نه تنها بسیار با عظمت بلکه بسیار گسترده و دارای امپراطوری و حکومتی پهناور و تمدنی شگرف باشد تاکنون حتی در قصه های تاریخی(چه رسد به علم تاریخ و کاوش های باستان شناسی) حتی نامی و اشاره ای نیست و به فکری هم خطور نکرده و در هیچ کتاب و توسط هیچ مورخی و در هیچ اثری نامی و اشاره و گفته ای از آنها نیست؟!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟! برادر گرامی خواهش میکنم تامل بیشتری بفرمایید! این امر قطعا محال است!! و هیچ عاقلی آن را نمیپذیرد!! حتی به عنوان فرضیه! :ok:
رابعا آیا این صحیح است که ما تمام علوم و داشته های خود را که قطعی است فدای شکیاتی کنیم که اساسا یا پایه منطقی و عقلی ندارد یا حداقل یقینی نیست و ثابت نشده؟؟!!

7-اما در باب استقرا که فرمودید اولا استقرا ناقص ممکن است نادرست باشد! نه اینکه حتما نادرست است!!
ثانیا ایراداتی بر خود استقرا هم گرفته شده(که بهتر است اینجا بیان نکنم چون هم بحث را بسیار تخصصی میکند و هم از مسیر اصلی خارج!)
ثالثا به نظر میرسد مطلب روسو با قیاس(استنتاج) که از انواع استدلال است قابل اثبات است!

8-شما فرمودید:(( در مورد قسمت آبی رنگ، در واقع شما به نوعی دچار مغلطه طلب برهان از مخالفین شده‌اید. )) میشود لطف بفرمایید بگویید بنده دچار کدام نوع از انواع مغالطه از نظر علم منطق شدم؟؟؟؟
با تشکر از شما

استوار;718823 نوشت:
سلام و عرض ادب.
...
دوست عزیز، معجزه مقرون به تحدی است.
یک جمع بندی کلی از پاسخی که به استارتر تاپیک تا اینجا داده شده، اینست که قرآن معجزه اصلی پیامبر است.
لذا با بحث تحدی این اعجاز باید اثبات شود.


بسم الله الرحمن ... الرحیم
سلام علیکم و عرض ادب و احترام،
خیر برادر، این مطلب را چندین بار توضیح داده‌ام، به طور مثال در خطاب به جناب شریعت‌عقلانی در نقد جناب متحیر:[INDENT=2]
باء;715234 نوشت:

در داخل خود قرآن اصلاً لفظ اعجاز یا معجزه نیامده است ... بلکه همه جا گفته شده است آیت یا آیات یا آیات‌البینات ... یعنی نشانه ... نه بیشتر ... لفظ معجزه در روایات وارد شده است که توضیحی در مورد این آیات می‌دهد که از چه جهت آیت بودن آنها معلوم می‌شود ... در مورد برخی از آیات وجه صورت و ظاهری آیات آنقدر برجسته است که شاید شخص تصور کند منظور از اعجاز هم در همان راستاست ... بعد هم می‌پرسند که پس عرفایی که پیامبر نیستند چطور می‌توانند کراماتی انجام دهند که شبیه معجزات انبیاء علیهم‌السلام باشد ... دلیل این شبهات همین پرداختن بیش از حد به لفظ اعجاز به جای لفظ آیات است ... کرامت عرفا آیت خدا نیست ... توجه به همین اختلاف لفظی خیلی از شبهات را می‌تواند پاسخ دهد ... مثل اینکه چرا برخی معتقدند در معجزه مثلاً ادعای نبوت داشتن شرط است یا چیزی شبیه به آن ... اما مطلب اصلی این است که نشانه باید چگونه شناخته شود؟ با چشم و گوش یا با قلب و یا با هر دو؟ اگر با فقط قلب در این صورت چرا این معجزات صورت کارهای خارق‌العاده به خود می‌گرفتند و اگر فقط با چشم و گوش در این صورت چطور باید میان این کارها و جادوگری و سحر و کرامت عرفا و غیره با آیات انبیاء علیهم‌السلام تفاوت قائل شد؟ طبیعی است که پاسخ هر دو باشد ولی باز طبیعی است که اصالت با قلب باشد ... چرا که فهم در آنجا رخ می‌دهد ... در مورد قران بخش محسوسات ظاهری کمتر نمود دارد ... چند تاپیک دوستان باز کردند که مثلاً تعداد صنایع ادبی در فلان سوره چه میزان است و اگر زیاد نیست چرا می‌گویید هر سوره‌ی قران جداگانه یک شاهکار ادبی است ... و مسائلی از این دست ... حال آنکه می‌توان نشان داد که اصالت باید با قلب تشخیص داده شود مگرنه همواره یک عدم قطعیت در نسبت دادن یک آیت به خداوند باقی می‌ماند ... چرا که ظاهر معمولاً قابل جعل است ... هم در اثر خطاهای قوای ادراکی ظاهری و هم در استفاده از علوم غریبه که فعلاً در دسترس خواص است و عوام از آن علوم بی‌بهره هستند ... اگر با علوم موجود یا در دامنه‌ی خطاهای محتمل قوای ظاهری هم ظاهر یک اعجاز قابل جعل نباشد باز نمی‌توان اطمینان داشت که این حتماً کار خداست چون شاید قرن‌ها بعد آن مطلب از غیرخدا هم امکان سر زدن داشته باشد ... یا بالاتر از آن تمامی انبیاء علیهم‌السلام در کنار صحبت‌هایی که از خدا می‌کرده‌اند از موجودات غیبی دیگری مانند فرشتگان و جنیان هم صحبت به میان می‌آوردند، اگر آن کارها کار خودشان نباشد شاید کار موجوداتی باشد که ما آنها را نمی‌شناسیم، مهم نیست که چنین موجوداتی را اعتقاد داشته باشیم یا نداشته باشیم بلکه مهم اینجاست که وقتی احتمال مطرح شود استدلال باطل می‌شود، وقتی بحث احتمالات مطرح شود قطعیت از بین می‌رود، وقتی یک راه محتمل وجود داشته باشد دیگر نمی‌توان گفت فلان راه تنها راه ممکن است ... بنابراین تضخیص اصالت یک نشانه باید دست آخر به قلب معطوف باشد ... یعنی نشانه بودن یک نشانه را قلب است که باید تشخیص دهد ... برای ما تعریف نکرده‌اند که وقتی شتر حضرت صالح علیه‌السلام از کوه آمد در درون هر یک از ناظران چه انقلابی رخ داد و قلبشان چطور برای خداوند خاضع شد و کرنش کرد، فقط گفته‌اند شتر در آمد و همه تعجب کردند و یک عده هم ایمان آوردند، یک عده هم نیاوردند ... اینطور که بحث را به صورت ظاهری بیان می‌کنند ما باید حق را به آنها که ایمان نیاوردند بدهیم چون هزار تردید می‌توان در این میان مطرح کرد که شاید اینطور باشد یا آنطور دیگر باشد، تنها وقتی این تردیدها کنار می‌رود که نهایت فهم به طور مستقیم توسط خود قلب صورت پذیرد ... و اصل کارکرد آیات‌البینات هم همین است ... ظاهر عجیب معجزات کارکردشان چه بوده است؟ کارکرد ظاهر خارق‌العاده‌ی آن معجزات در جلب دقت و توجه ناظران بوده است ... همان کارکردی که تدبر قرار است در قران داشته باشد ... گفته‌اند تدبر کنید ... خیلی تدبر کنید ... اگر شکتان برطرف نشد دیگر نمی‌گویم تدبر کنید چون هر چه بگویم شما که کم‌طاقت هستید سریع می‌گویید به اندازه‌ی توانم تدبر کرده‌ام، پس من هم که شما را می‌شناسم «وَكَانَ الْإِنسَانُ عَجُولًا» طرز بیانم را عوض می‌کنم که شما هم واکنشتان متناسب با آن تغییر نماید، می‌گیم نمی‌توانید مانند آن را بیاورید و شما را دعوت می‌کنم به مبارزه‌ای همه‌جانبه با تمام امکاناتتان، و باز من شما را می‌شناسم که غرور و تکبر جاهلانه‌ و گردن‌کشی‌اتان شما را به این مبارزه ترغیب می‌نماید و در این مبارزه شما ناچار باید روی قران عمیق شوید و آنجاست که تدبر به میزان کفایتش متحقق شد و قلب مستبصر می‌شود و حقیقت قران را می‌بیند و مقابل عظمت خداوند خاضع می‌گردد و کرنش می‌کند ...

[/INDENT]
اگر نقدی وارد می‌دانید بفرمایید، مگرنه آیا درست است که بدون نقد کردن نظرم فقط روی نظر خود اصرار بورزید؟ آنچه گواه صدق انبیاء علیهم‌السلام است آیت است و نه اعجاز، اعجاز صورت اکمل و اتم آیت است که حجت را بر همگان از کسی که دلش پاک است تا کسی که دلش آلوده است تمام می‌کند. آیت هم فقط اعجاز نیست، حتی خود پیامبر خدا در مقیاس بشر بودنش هم می‌تواند آیت باشد، مانند این همه کسانی که در تاریخ صدر اسلام تنها با دیدن رسول خدا یا شنیدن کلامی از ایشان ایمان آوردند، بدون اینکه حضرت برایشان معجزه‌ای بیاورند یا آیه‌ای از آیات قرآن را بخوانند ... تأکید دارم و باز تأکید دارم که برای ایمان آوردن باید روی وجه آیت بودن قران تکیه کرد، وجه اعجاز آن جنبه‌ی اتمام حجت را دارد ... با این حساب اینکه ۵ سال یا ۲۰ سال یا در تمام مدت رسالت یک پیامبر خبری از معجزه نباشد هیچ ایرادی وارد نیست، ممکن است باشد ولی می‌تواند هم نباشد، چون می‌تواند نباشد پس نمی‌توان با مثال شما چیزی را رد کرد.
شما ۵ سال ابتدای بعثت را مثال زدید، یعنی بحثتان رفت سراغ تاریخ اسلام، پس مثال‌هایی که حقیر زدم را هم در همان تاریخ اسلام می‌توانید بیابید، و از نظر آن پیامبر راستین یا دروغین هم ایمان آن افرادی که با یک نگاه یا یک مکالمه ایمان آوردند پذیرفته شد که یعنی از نظر این پیامبر و این دین همین مقدار هم می‌تواند کفایت کند ...
حالا شما بپرسید که آیا آنها که آنطور ایمان آوردند و ایمانشان از طرف خدای قرآن (اگر وجود داشته باشد) پذیرفته شد از روی ظاهر رسول یا ظاهر کلام ایشان ایمان آوردند؟ پاسخ این است که خیر! ظاهر برای همگان مشترک است ولی همگان اینطور ایمان نیاوردند و اینطور حجت بر ایشان تمام نشد، پس باید بار اصلی ایمان در عقاید اسلام بر باطن باشد و نه ظاهر، مگرنه ایمان آن اشخاص باید رد می‌شد ...
...
آیا تا کنون پای صحبت کسی که نفسش حق باشد نشسته‌اید؟ آیا تا کنون نماز صبح آیت‌الله‌بهجت را دیده‌اید؟ آیا می‌دانید دیدن و شنیدن افرادی که به ربانیون شناخته می‌شوند چگونه انسان را از درون منقلب کرده و ایشان را در همان وضعی که بودند روحانی می‌کند؟ آیا این اتفاقات ظاهری است؟ آیا هر کسی همان کارها را بکند و همان حرف‌ها را بزند همان اثر را خواهد داشت؟ آیا در زمانی که در کنار آیت‌الله‌بهجت روحتان همراه ایشان به عرش خدا می‌رفت نیازی به تعقل منطقی داشتید که این تجربه از کجا برایتان فراهم شده و از کجا باید دانست که راستین هست یا نیست؟

استوار;718823 نوشت:
در مورد قسمت قرمز:
اولین آیه : «بخوان به نام پروردگارت كه آفريد»
چگونه این آیه، صدق ادعای پیامبر را به مخاطب ثابت می‌کند؟


اثبات می‌کند ...
نکته‌ی جالبی که معمولاً در بحث تحدی به آن توجه نمی‌شود همین است، اینکه آیات قرآن همه آیت هستند ولی تحدی به سوره‌ها شده است و نه به اجزاء آنها که آیات می‌باشد ... این خودش نشان می‌دهد که حق نداریم قرآن را صرفاً معجزه بدانیم و بعد معجزه را همان آیت خدا بودن بدانیم، بلکه اصل بر آیت بودن است و اعجاز یک وجه جمعی از گروه‌هایی از آیات است ... در هر سوره اگر کسی تحدی کند بنا به وضعیت و حال و روزش و بسته به امکاناتش و علمش در یک آیه فرو خواهد ماند ... ممکن است آیه‌ای که شما را در پاسخ دادن به تحدی خدا زمین‌گیر کرده و ایمان به خدا و رسولش را در ذیل همان آیه به شما عرضه می‌کند متفاوت باشد از آیه‌ی دیگری از همان سوره که حقیر را زمین‌گیر کرده است و به دو راهی ایمان و کفر رسانده است که باید دست به انتخاب بزنیم ... اثر استفاده از عقل سلیم یا به کنار گذاردنش (ولو به بهانه‌ی اینکه باید دستاویزی هم از عقل منطقی و استدلال‌های منطقی داشت یا دلیلی تجربی بر آن دید یا لمس کرد که اینها مصداق وسواس است وقتی حق علناً بر شخص عیان شده و غیرقابل انکار باشد) در همین انتخاب است که وارد می‌شود ...
استوار;718823 نوشت:
فراموش نکنید بحث این تاپیک دلایل عقلی نبوت است.

قبلاً گفتم که بنا بر سیاست کارشناس گرامی و نیز نقطه نظر استارتر محترم تاپیک، از بحث اثبات عقلی نبوت عامه منصرف شدم.
اما هنوز بحث تاپیک بر سر اثبات نبوت خاصه شخص محمد بن عبدالله(ص) دلایل عقلی را می‌طلبد.
جناب باء، واقعاً نقل قول بالا حاوی دلایل عقلیست؟


و آیا عقل منحصر است در همان معنی که شما به دنبالش هستید؟

در بحار‌الأنوار ۶ اصطلاح و معنی برای عقل خواندم، البته علامه طباطبایی ظاهراً آن را نپذیرفته‌اند، لیکن در کتاب آیت‌الله‌ مرتضی رضوی که در آن نقد علامه طباطبایی را بر علامه مجلسی خواندم خود نویسنده که آیت‌الله‌رضوی هستند هم نقد علامه طباطبایی را نقد کرده‌اند تا درستی بحث علامه‌ی مجلسی بهتر مشخص شود. اگر خواستید از روی کتاب ایشان هر دو نقد را بخوانید ... ولی نتیجه‌ی حقیر این است که اصل عقل همان عقل سلیم است، عقلی که در فلسفه به کار گرفته می‌شود هم بهره‌ای از آن دارد ولی نه لزوماً در همه حال، چه آنکه عقل به باطل حکم نمی‌دهد لیکن بسیاری از فیلسوفان با همان روش تفلسف به باطل هم ممکن است برسند ...
حالا به نظر شما پاسخ آغازگر تاپیک را چطور باید بدهیم؟ ایشان را فقط باید به سوی براهین به سبک ارسطویی و غیره سوق دهیم؟ آیا خود دین اسلام چنین راهی را به رسمیت شناخته یا تجویز کرده است یا ضمانت کرده است که ولو ده نفر هم قادر به انجام این استدلالات باشند برای همان ده نفر حتماً جواب خواهد داد؟ ... ظاهراً که اینطور نیست ...

اما اینکه فرمودید آیا بحث حقیر حاوی دلایل عقلی هست یا خیر ... به زعم حقیر هست ... یعنی با توجه به توضیحات بالا ... شما اگر نقدی دارید بفرمایید تا حقیر هم روی آن فکر کنم ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

متحیر;718007 نوشت:
اینجانب سعی میکنم با مطالعه یک به یک مثالهای شما مقدمات آن را مشخص کنم و بعدطرز استدلال و نتیجه گیری جنابعالی را بررسی کنم که صد البته شما در این امر بهتر میتوانید کمک کنید
لازم به یادآوری است:
قبل از اثبات نبوت دسترسی ما به نتایج و محصولات نبوت کوتاه هست یعنی تا نبوت را اثبات نکنید مقاهیمی چون روح ملائک اجنه شیطان گناه بهشت دوزخ جهاد حج نماز عبادت و از این قبیل معنا یا مفهومی ندارند و بالتبع دستورات دینی مبنی بر حلال یا حرام واجب یا مستحب
با عدم پذیرش نبوت به آن اهداف و نتایج هر چند به ظاهر خوشایند مثلاً بهشت موعود نرسیم جای اعتراضی ندارد
اینکه ما خدا را پذیرفتیم دلیل بر شناخت اوصاف یا اهداف خدا نیست ما در حد و اندازه این نیستیم که بتوانیم خدا را دریابیم یا صفات و خواسته ای او را در حد تمناهایمان محدود کنیم هر چند این تمناها دلچسب و انسانی و یا نیک باشند و یا از نظر ما عین کمال باشد.
یعنی اعتراض ما به نرسیدن به نتایج دلخواه دلیلی بر انکار دلیل طرف مقابل نیست

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام علیکم ضمن عرض پوزش بابت تاخیر در پاسخ شما گرامی و تشکر از لطفتان

چند نکته در باب فرمایشات شما عرض میکنم:

1-شما فرمودید:(( یعنی تا نبوت را اثبات نکنید مقاهیمی چون روح ملائک اجنه شیطان گناه بهشت دوزخ جهاد حج نماز عبادت و از این قبیل معنا یا مفهومی ندارند و بالتبع دستورات دینی مبنی بر حلال یا حرام واجب یا مستحب ))
به صورت مطلق موافق نیستم! چون عقل و علم هم در برخی موارد میتوانند اساس و اصول و حتی در موارد خیلی محدود جزئیات این مواردی که فرمودید را اثبات کند!:ok:

2-شما فرمودید:(( اینکه ما خدا را پذیرفتیم دلیل بر شناخت اوصاف یا اهداف خدا نیست ما در حد و اندازه این نیستیم که بتوانیم خدا را دریابیم یا صفات و خواسته ای او را در حد تمناهایمان محدود کنیم هر چند این تمناها دلچسب و انسانی و یا نیک باشند و یا از نظر ما عین کمال باشد. ))
اگر خدا را پذیرفتیم بلافاصله این سوال مطرح میشود که این خدا چگونه است؟ و اساسا وقتی شما کسی را نشناخته اید ولو در اندازه فهم و عقل خودتان چگونه میتوانید وجود او را برای خودتان اثبات کنید؟؟ پس یا باید بشناسید یا باید از کسانی که او را میشناسند وجود او را بپذیرید که باز هم ناچار به پرسیدن از آنها برای اوصاف و مشخصات او هستید و اینکه باز هم شما با شناخت وجود او را پذیرفتید(ولو اینکه در اینجا غیر مستقیم است اما باز هم شناخت است هم شناخت شما از آن افراد و هم شناخت افراد از آن وجود) و الا پذیرش شما ناقص و به معنی صحیح تر اساسا پذیرش نخواهد بود!!! :ok:

3-شما فرمودید:(( همانطور که قبلاً هم خدمت شما عرض کردم شرط قبول فرض شما این است که مدارک تاریخی همسو و هم جهت مقدمات شما یاشد یافت هر مورد استثناء نتیجه یا مقدمات شما را باطل میکند ))
اولا بحث بر سر مثال مفروض است و نه اسناد تاریخی!
ثانیا اگر بحث اسناد تاریخی باشد اثبات وجود نبوت و انبیا و دین داران و حکومت های دینی و ... بسیار راحت و با دست باز و فراخ تر خواهد بود!
ثالثا شما اگر سندی تاریخی و مستدل دارید که جامعه ای را در طول تاریخ به ما نشان دهد که بدون وجود نبی و دین به سعادت به معنی اتم آن یعنی

هم بعد مادی و هم بعد معنوی هم روحی و هم جسمی همه اعضای جامعه یا حداقل اکثریت رسیده باشد ارائه بفرمایید!(چه با اسناد دینی و چه غیر دینی)
رابعا
اینکه سوال بنده از شما این است که اگر برفرض مطلبی صحیح بود اما هیچ کس به آن عمل نکرد یا ناقص عمل کرد آیا انتقاد به اصل صحت آن چیز است یا به استفاده نکردن یا ناقص استفاده کردن از آن؟؟! مثلا اگر بر فرض محال همه بشریت خواستند جواب 2+2 شود 5! آیا این اجماع بشریت بر این نتیجه غلط اعتبار ریاضیات را زیر سوال میبرد؟؟! یا این اجماع نتیجه حقیقی و واقعی این جمع را 5 میکند؟!! هرگز! نتیجه همان 4 است و ریاضیات هم کاملا صحیح! اشکال از نحوه استفاده و بلکه سو استفاده است!! در دین هم همینطور است! اگر عقلاو منطقا ثابت شد که دین صحیح است و با دین میشود به سعادت رسید حتی اگر همه انسان ها هم آن را ترک کنند ذره ای از اعتبار اصل دین زیر سوال نخواهد رفت!
یا مثالی ملموس تر آیا سیگار ضرر دارد یا نه؟ مسلما دارد! حالا آیا میلیون ها سیگاری در دنیا هست یا نه؟ مسلما بله! حال آیا اصل این مطلب علمی و عقلی که سیگار اساسا مضر است زیر سوال میرود؟ هرگز! دین هم همینطور است!


شریعت عقلانی;718894 نوشت:

سلام.
قرار نیست هر کسی که در خدایی بودن قران شک داشته باشد خودش شخصا وارد عمل شده و کتابی یا سوره ای بنویسد. همین که قرآن یا یکی از سوره هایش را با متون بشری دیگر مقایسه کند کافی است. اگر شخصی با مقایسه قرآن با متون ادبی هنری معنوی و ... بشری به این نتیجه رسید که نمونه ی قرآن را می توان آورد خودش می داند و وجدانش و خدا. دیگر لازم نیست وقتش را در این راه تلف کند.


بسم الله الرحمن ... الرحیم
سلام علیکم،
پس شماقبول دارید که مصداق کسانی باشید که به ایشان گفته‌اند که این کلید درب را باز می‌کند به شرط آنکه یک دور به سمت راست چرخانده شود ولی شما نیم‌دور چرخانده‌اید و درب باز نشده است و الآن معتقد هستید که این کلید این درب را باز نمی‌کند؟
خدای قرآن گفته است اگر شک دارید (
إِن كُنتُمْ فِي رَ‌يْبٍ) یا اگر قبول ندارید (أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَ‌اهُ) این کار را کنید، شما هم شک دارید ولی آن کار را نکرده‌اید، پس در قیامت اگر قیامتی باشد به شما می‌گویند چرا ایمان نیاوردی؟ شما هم می‌گویی چون شکم به یقین بدل نشد! بعد می‌گویند چرا آن کار که گفتیم را نکردی؟ می‌گویید به نظرم ضروری نرسید! می‌گویند پس کوتاهی کردی چون ما گفته بودیم ... چه خواهید گفت؟ آیا حجتی در مقابل خدای ادعایی قرآن خواهید داشت؟

فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَلَن تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ‌ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَ‌ةُ ۖ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِ‌ينَ [البقرة، ۲۴]

شریعت عقلانی;718894 نوشت:

دقیقا. همانطور که ایمان آوردن سلمان و ابوذر و .... برای ما حجت نیست. ایمان هیچ شخصی برای شخص دیگری حجت نیست.

بله حجت نیست ... دیگران شاهدانی هستند که ایمان یا کفرشان سبب تقویت ایمان یا کفر دیگرانی دیگر می‌شود ...
اما خوب است که هر کسی بنگرد که همراه او در صف اعتقاداتی که درش ایستاده است چه کسان دیگری هم حضور دارند ...
شریعت عقلانی;718894 نوشت:

با این روش دیگر هیچ مدهب و دین و مکتب بشری یا الهی را نمی توانید زیر سوال ببرید. چرا که پیروان هر دینی می توانند بگویند که : اگر روح دین آنها و متون مقدسشان یا آیینهایشان را دریابی میتوانی آرامش حقیقی را درک کنی. شما هم هیچ راهی برای رد ادعاهای آنها نداری.

چرا نمی‌توانیم؟ اتفاقاً هر کسی که حقیقت را در درون خود یافته و شناخته باشد می‌تواند به اعتبار آنچه با تمام وجود برایش مشخص شده در مورد هر دین و مکتب الهی یا بشری دیگر قضاوت نماید ... این فرق اساسی کسانی است که از راه باطن به یقین می‌رسند و کسانی که راه ظاهر را می‌جویند ... در مسیر استدلال‌های به مدارک ظاهری هرچقدر هم که اطمینان حاصل شود همچنان تردیدی در شخص وجود خواهد داشت که نکند من بر اشتباه باشم و آن دیگری بر حق باشد؟ اما کسی که از راه باطن به یقین می‌رسد و عقل سلیم چراغ راه بارش است می‌تواند تا به آنجا پیش رود که در موردش بگویند در نزد خداوند کالجسد بین یدی الغسال بوده است، یا ید الله بوده است، بازویی بوده است که اراده‌ی خدا توسط او اعمال می‌شده است ... همه چیزش را هم ممکن است در این راه بدهد و باز لاخوف علیهم و لا هم یحزنون باشد ... برای آنانکه سالکان مسیر ظاهر هستند چنین اطمینانی قابل تصور نیست مگر در اثر فریب و تعطیل کردن عقل سلیم به بهانه‌هایی و پیروی از عقل منطقی که غلط‌بردار هستند هم می‌تواند یکی از این بهانه‌ها باشد ...

نگاه درون دینی: در اینجاست که از امام معصوم علیه‌السلام پرسیدند که عقل چیست؟ فرمودند آنچه که خدا به آن پرستش شود و عقل انسان را جز به خدا نمی‌رساند، پرسیدند که پس آنچه که معاویه داشت چه بود؟ فرمودند که آن شیطنت بوده است و عقل نیست گرچه شبیه عقل باشد ...
نگاه درون‌دینی: آیا با تعقل فلسفی همه به خدا رسیده‌اند؟ آیا تمام فلاسفه و منطقیون که کارشان تفکر منطقی است و عمرشان در این راه گذشته است به خدا رسیده‌اند؟ آیا عقل فلسفی و منطقی همان عقل حقیقی است؟

شریعت عقلانی;718894 نوشت:

هر چه می خواهم با روش جنابعالی منطقی جلو بروم باز شما ما را به درون ارجاع می دهی و راه را بر هر بحث منطقی می بندی!!

اگر برای رسیدن به یقین کامل راه دیگری نباشد باز اصرار دارید که بحث را صرفاً با تکیه بر منطقی که خودتان هم می‌دانید خطابردار است ادامه دهید؟
شریعت عقلانی;718894 نوشت:

در نتیجه معتقدید که ظاهر قرآن را می توان آورد ولی باطنش را خیر. منتها کارکرد باطنی قرآن پس از ایمان آوردن انسان ها نمود پیدا می کند. نه قبل از آن. بستگی به باور انسان ها دارد. اصلا شاید کل کارکرد آرامش دهندگی قرآن در خود قرآن نباشد در باور انسان باشد. بگذارید یک مثال بزنم.
شخصی را هیپنوتیزم کردند و قطعه ی یخی را روی دستش گذاشتند و به او تلقین کردند که این یک آهن گداخته است. پس از آن ملاحظه کردند که دستش تاول زد. مسلما تاولی که در دستش ایجاد شد هیچ ربطی به یخ نداشت. بلکه این قدرت باورش بود که باعث این امر شد. آرامشی هم که در متون مقدس ملاحظه می شود پس از ایمان آوردن انسان ها کارکردش بیشتر می شود. اگر انسانی زودباور باشد ( این زد باوری انسان هم ممکن است به هزار و یک دلیل باشد. محیطی که در آن بزرگ شده یا تربیتی که داشته و ... ) در برابر دعوت هایی که از محیط بیرون از او می شود زودتر واکنش مثبت نشان می دهد و انسان های دیرباور دیرتر. تقصیر خودشان هم نیست. سیستم باورپذیریشان اینگونه رشد کرده است. مثل افرادی که با یک نگاه عاشق می شوند. حالا شما بیا با هزار و یک منطق به اینها نشان بده که این راهی که می روی اشتباه است. اصلا تاثیرگذار نیست. انسان های منطقی و عقل گرا کمتر اسیر نگاه اول می شوند.
[SPOILER]بنده هم زمانی اسیر همین اتفاقات بودم. باور و اعتقادم به قرآن مانند شما بود. ولی مانند شما که متحول شدید بنده هم متحول شدم. منتها مسیر تحولمان برعکس بود. [/SPOILER]


منظورتان چیست که باطن قران بعد از ایمان آوردن انسان‌ها نمود پیدا می‌کند؟ مگر صحبتمان سر ایمان آوردن با باطن قرآن نیست؟ اگر بله که پس اصل اثرگذازی آن باطن را باید در پیش از ایمان آوردن به اسلام دنبال کنیم نه پس از آن :Gig:
این خلاف روال منطقی بحث است ... بله چه ظاهر و چه باطن قرآن بعد از ایمان آوردن اثراتی دیگر خواهند داشت، چه در ظاهرش که انواع علوم ظاهری و باطنی یافت می‌شود و چه در باطنش که شفا فی الصدور است و علی بذکر الله تطمئن القلوب هست و غیره و غیره ... اما مگر صحبت ما سر بعد از ایمان آوردن است؟ یا مگر بعد از آنکه ایمان آوردیم باز می‌شود شک کرد که شاید این اثرات از تلقین‌های خودمان به خودمان باشد؟
به کل نفهمیدم چرا این مسائل را گفتید :Gig:
شریعت عقلانی;718894 نوشت:

بالاخره انسان است و همین ابزار عقلی که به او اعطا شده. اگر آن دنیایی هم باشد بر اساس ظرفیت عقلی انسان او را حساب و کتاب می کند.

بله ... ولی ظرفیت عقل ما چقدر است؟ شما ظرفیت عقل خودتان را می‌شناسید؟ شما ظرفیت حل مسأله‌ی خود را می‌شناسید؟ آیا شما در منزل با شما سر جلسه‌ی امتحان یک میزان توانایی دارید؟ آیا شما در یک روز معمولی با شب امتحان اگر درس‌هایتان هم مانده باشند یک توانایی دارید؟
انچه شما به عنوان ظرفیت عقل معرفی می‌کنید احتمالاً مربوط به شرایط معمولی زندگی انسان است ... و البته این ظرفیت را خیلی کم تخمین می‌زنید ... انتظاری که از انسان می‌رود مطابق کدام ظرفیت است؟ ظرفیت حقیقی یا ظرفیت اسمی در شرایط کارکرد معمول انسان در زندگی؟
پاسخ حقیر ظرفیت حقیقی است و نه ظرفیت اسمی ... گرچه خود قرآن هم اساس را بر ابتلائات انسانی و چشاندن شرایط متفاوت راحتی و سختی گاهی با شدت‌های زیاد برای بیدار کردن هوشیاری انسان نسبت به خودش و ضعف‌ها و قوت‌هایش و انجام برخی اقدام‌ها گذاشته است ولی دلیل تجربی هم بر این مدعا زیاد است ... با این جود ظرفیت انسان که مطابق با آن مکلف می‌شود هر چه که باشد ظرفیت اسمی او در شرایط زندگی نرمال و یکنواخت نیست ...
از نظر تجربه هر کسی حتماً در شرایط متعددی این مسأله را تجربه کرده است ... اما شاید یک مثال خیلی خوبش داستان آن دو کوهنوردی باشد که تلویزیون خودمان هم تا کنون چندین بار مستند آنها را نشان داده است، داستان لمس کردن خلأ:

Touching the Void

Both climbers successfully reach the summit of the previously unclimbed West Face of Siula Grande in Peru. Joe is injured during the descent after falling, resulting in a badly broken leg. The pair decide to lower Joe with the help of ropes on the steep snowy slope, while an enormous storm rages on. Simon cannot see where he is lowering Joe and Joe eventually drops off a cliff and is suspended by the rope in mid-air. Simon arrests his fall, but neither sees the predicament his partner is in nor hears him, due to the severity of the storm.

After about an hour, Simon realizes that there is little chance of recovery from this situation for either of them and he makes the decision to cut Joe's rope. After surviving a subzero and stormy night on the mountain, Simon descends, but cannot find his partner. He decides his partner is dead, and returns to the base camp alone, where he stays to recover.
Joe, who survived the fall but fell into a large crevasse, manages to lower himself further into the dark abyss despite his broken leg and find an exit leading to the base of the mountain. He then spends days crawling across glacier and rocks with his broken leg and other injuries. Delirious, he found and crawled into the climbers' base camp the night before the day in which Simon had decided to leave.

اگر این فیلم را ندیده‌اید حتماً ببینید، جوانی با پای شکسته گرسنه و تشنه در حالی که دوستش گمان می‌کند که مرده باشد تازه در یک دره‌ی عمیق یخی سقوط می‌کند که امکان پیدا کردنش با هلیکوپتر هم نباشد ... از کمپ اصلی هم چندین کیلومتر دور است و مسیر هم ناهموار است و او هم پایش شکسته است ... تازه اگر بتواند از دره بیرون بیاید ... خودش هست و خودش و مرگی که در همان نزدیکی انتظار او را می‌کشد ... عقل مطلقاً احتمال ناچیزی را برای زنده ماندن برای او پیشنهاد می‌کند که در عمل رسیدن به آن احتمال ناچیز صفر است ... در شرایط معمولی بخاطر پای شکسته و آن سقوط که داشته است باید چندین روز استراحت کند تا اجازه داشته باشد از تخت بیرون بیاید ولی او الآن در وسط ماجراست و تختی و پرستاری و پزشکی در اطرافش نیست ... تلاشی اگر بکند برای زنده ماندن است ...
این جوان اما با تمام دردی که دارد چند روز با گرسنگی و تشنگی سینه خیز روی کف دره را طی می‌کند تا عاقبت نوری را می‌بیند و خود را به حفره‌ای می‌رساند که از دره بیرون رود ... ولی هنوز کلی راه مانده است ... شاید دوستش تا بحال اصلاً رفته باشد و دیگر تا چند صد کیلومتر کسی نباشد که به دادش برسد ... مسیر دیگر برفی نیست ... ارتفاع کم شده و در آن ارتفاع برف‌ها آب شده‌اند و مسیر پر است از سنگ‌های بزرگ که باید از آن‌ها پرید ولی او پای پریدن ندارد ... قدم به قدم این ماجرا پر از نشانه‌هایی است که هر عقل منطقی را به توقف وامی‌دارد ... ولی او تلاش می‌کند ... عاقبت در تاریکی شب چندم پشت سنگی می‌افتد و تسلیم می‌شود ... تمام سعیش را کرد و نتوانست ... ناگهان دستش از پشت همان سنگ در چادر در کمپ اصلی صدایی را می‌شنود ... صدای ناله‌ای که باد آن را می‌آورد ... صدا را دنبال می‌کند و دوستی را پیدا می‌کند که اطمینان داشت چند روز است که مرده است و جسدش را هم نتوانسته بود پیدا کند ...
شما ظرفیت عقل خودتان را می‌شناسید؟ ما ظرفیت کدام توانایی‌امان را می‌شناسیم؟
شریعت عقلانی;718894 نوشت:

اینکه انتظار داشته باشیم کلام قرآن دوپهلو نباشد. صریح باشد. شفاف باشد. منظورش را راحت برساند و به قول خودش آیات متشابه در آن نباشد کجایش معنای جبر میدهد. با تحقق این انتظارات باز هم انسان ها مختارند که راه هدایت را برگزینند یا راه ضلالت را.

آیا به دنبال این هستیم که حقیقت مانند راحت‌الحلقوم در کاممان ریخته شود؟
قرآن باید شفاف باشد و صریح باشد؟ ابلیس باید دیده شود؟ شیطان درون نباید وجود داشته باشد؟ باز هم می‌شود حق را انکار کرد و نپذیرفت بله! ولی این الگوی هدایت انسان نیست ... و اینکه بگوییم چون الگوی هدایت انسان اینطور نیست که من می‌خواهم باشد پس الگوی مناسبی نیست هم نظر شایسته‌ای نیست ... ولی خب است اگر رویش بحث کنیم که چرا اینطور هست و آنطور نیست و چراهای دیگر ...
شریعت عقلانی;718894 نوشت:

اگر واقعا ادیان همان ادعایی را که دارند درست باشد نباید اصولا تلاش بی ثمر باشد. مگر اینکه منطقا ادعاهای آنها کاذب باشد.

ادعای اسلام صادق است ... تلاشی حتماً بی‌ثمر نیست که از راهی باشد که آن راه تضمین شده باشد ... مگرنه ای بسا سرکنگبین هم صفرا فزاید ... آیا خودتان نمی‌دانید که این مسیر تعقل منطقی چقدر خطاپذیر است؟ وقتی قطعیتی در کار نیست، وقتی احتمال به بیراهه رفتن هست، چطور انتظار دارید که اصولاً تلاش نباید بی‌ثمر باشد مگرنه ادیان دروغگو هستند؟ پس سهم خطای شما کجاست که یکسره دروغگویی ادیان را نتیجه گرفتید؟ باید و مگر شما روال منطقی را طی می‌کنند؟
شریعت عقلانی;718894 نوشت:

نتیجه ی شیوه جنابعالی هم چیزی غیر از این نیست. به هر حال هر کس ندای درونش او را به یک سمتی می برد. شما نمی توانید ادعا کنید که میلیاردها انسان ندای درونشان را اشتباهی فهمیده اند. اگر می خواهد آنها را متوجه اشتباهشان کنید ناچارید از دلایل منطقی استفاده کنید و از تکیه بر ارجاع انسان ها به درون دست بردارید.

می‌توانم ادعا کنم اگر حق را در درون خود عیان دیده باشم و عقل سلیم تأیید کرده باشد ... اما گاهی در باطن خود تردید دارم و آن را از شما مخفی می‌کنم، شما فکر می‌کنید که بنده قطعیت دارم در حالی که ندارم، گاهی هم اینطور نیست، شما راهی برای درکش ندارید که بدانید هر کسی در ادعای خود چقدر صادق است مگر آنکه صرفاً به تجربه‌ی خودتان اتکا کنید و به شهادت‌های دیگران صرفاً به عنوان یک مرجع نه چندان معتبر استناد کنید، دست به عصا و محتاطانه ...
شریعت عقلانی;718894 نوشت:

به هر حال وقتی به شما می گویند آبی که در منزل استفاده می کنید ممکن است که آلوده باشد عقل حکم می کند فیلترهایی که بر سر راه آب مصرفی تان می گذارید را بیشتر کنید. شما فرض کنید استدلال منطقی هم یکی از همین فیلترهاست. اگر ضرورت نبوت با دلایل منطقی اثبات شد باز هم در پذیرش آن توسط همه انسان زوری در کار نیست. هر کس که می خواهد می تواند آن را بررسی کند و قبول نکند.
همیشه این امکان وجود دارد که استدلال های منطقی هم اشتباه باشند. به هر حال این سایت و این گونه فروم ها به ما این امکان را می دهد که از نظرات متخصصین در این امر بهره ببریم و درصد اشتباهاتمان را بکاهیم. مشورت گرفتن و استفاده از خرد جمعی امری کاملا معقول و در جهت کاهش خطاهای انسانی است. نمی توانید بگویید چون احتمال خطا همیشه هست پس بحث کردن فایده ای ندارد. خوبی این روش همین است که می توانی مشورت کنی. ولی در روش شما یک طرف ادعاست و یک طرف ارجاع به درون. همین.


چرا فرض کنم که عقل منطقی فیلتری است که حتماً آب را پاکتر می‌کند و آلوده‌تر نمی‌کند؟ می‌دانید که خطاپذیر است، نه تنها آلودگی را از خود عبور می‌دهد که شاید خودش به ان اضافه هم کند و تولید گمراهی نماید اما باز چنین فرضی می‌کنید؟ حجتتان چیست؟

اما در مورد اینکه می‌گویید بحث کردن فایده‌ای دارد یا ندارد ... حقیر مجدداً تأکید می‌کنم که با اصل بحث شما مخالفتی نداشتم و ندارم و چه بسا اگر جای دیگر باشد خودم هم درش وارد شوم، آنچه که محکم مقابلش ایستاده‌ام و اگر از ابتدای تاپیک نگاه کنید بارها گفته‌ام این است که اثبات نبوت عامه برای ایمان آوردن ضروری نیست، نه اینکه بحث کردن روی آن اشکالی داشته باشد و شما بخواهید بحث کنید و بنده مدام بگویم به جای این کارهای باطل به درونتان رجوع کنید ... خیر بحث کنید، خیلی هم خوب است، ولی چیزی که ضروری نیست را ضروری معرفی ننمایید مگر آنکه برایش دلیل ارائه دهید ... لطفاً دیگر حقیر را در مقابل عقل منطقی و در جبهه‌ی ضد آن طبقه‌بندی نکنید ... بحث حقیر صرفاً در مورد روالی است که در این تاپیک در پیش گرفته شده بود که ظاهراً دیگر قرار نیست پیگیری شود

شریعت عقلانی;718894 نوشت:

همان طور که عرض شد جبری در کار نیست. مگر خود انسان با اختیار کامل خودش رامتعهد به تمکین کردن در مقابا استدلالهای منطقی بکند که باز این روش را خودش با اختیار پذیرفته است.

تا بحال اعتراف گرفتن از مجرمین را دیده‌اید؟ مدارکی را می‌گذارند جلوی ایشان و ایشان که می‌بینند حقیقت کشف شده است، راه فرار و انکاری دیگر در مقال خود نمی‌یابند و به ناچار اعتراف می‌کنند ... حتی گاهی اشک در چشمشان جمع می‌شود و اعتراف می‌کنند ... گاهی هم پرخاشگری می‌کنند و عکس‌العمل تندی از خودشان نشان می‌دهند ... ولی فکر کنم درصد کسانی که باز زل بزنند در چشم بازپرس و با همان آرامش قبلی انکار کنند و بگویند دروغ است درصد کم و ناچیزی باشد ... فکر می‌کنید انسان چرا اینگونه است؟ آیا کسی او را مجبور به اعتراف کرده است؟ عجیب است که در قیامت هم آمده:

يَقُولُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ‌ ﴿١٠ كَلَّا لَا وَزَرَ‌ ﴿١١ إِلَىٰ رَ‌بِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ‌ ﴿١٢ يُنَبَّأُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ‌ ﴿١٣ بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَ‌ةٌ ﴿١٤ وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَ‌هُ ﴿١٥ [القیامة]

و باز آمده:

وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَ‌هُ فِي عُنُقِهِ ۖ وَنُخْرِ‌جُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنشُورً‌ا ﴿١٣ اقْرَ‌أْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا ﴿١٤﴾ [الإسراء]

آنچه انسان باید بر اساس آن ایمان بیاورد بر اساس همان نظارتی است که بر خودش دارد ... ببیند اینکه قرآن را قبول ندارد و یا در مقابل اسلام قرار گرفته است واقعاً بخاطر نفسانیاتش هست یا اینکه واقعاً این کتاب کتاب خدا نیست ... بررسی و واکاوی باطنی هم با چراغ عقل باید صورت بخورد ... هر سنجشی معیاری دارد و برای این کار هم باید معیارش را یافت ... اگر هیچ راهی کمک نکرد تلاش برای پاسخ دادن به تحدی کمک می‌کند ...

شریعت عقلانی;718894 نوشت:

هر کس ملزم به پایبندی به نتیجه ای است که در هر زمان به آن رسیده باشد. اتفاقا اگر معتقد باشیم که استدلالی که آورده ایم مو لا درزش نمی رود و تا قیام قیامت قابل نقض نیست که این می شود تعصب بی جا. تواصع در علم هم یعنی همین که انسان نظر خودش را غیرقابل تغییر نداند و این رمز موفقیت و پیشرفت انسان ها در تمام عرصه هاست. اتفاقا روش جنابعالی این خاصیت را دارد. در بالا اشاره کردم کسی که عاشق می شود حتی اگر اشتباه هم کرده باشد دیگر شما بیا هزار دلیل و منطق بیاور. قبول نمی کند که نمی کند.
بنده در مباحثه با شما به دنبال این نیستم که دلیل منطقی و فلسفی بر لزوم نبوت بیاورم. می خواهم بدانم آخر روش شما به کجا می انجامد و نتیجه ای در بر دارد یا خیر. همین .


آخرش به جای خاصی نمی‌رسد ... آخرش را اولش گفتم ... اگر نقدی دارید بفرمایید تا رویش فکر کنم...
اینکه فرمودید هر کسی ملزم به پایبندی به نتیجه‌ای است که در هر زمان به آن رسیده باشد بله با شما موافقم ... به شرط آنکه عقل سلیم وضعیت فعلی او را تأیید نماید
اینکه فرمودید تواضع در علم تردید کردن در علم خود است این مطلب درست نیست مگر برای علم اکتسابی یا شهود باطنی که راستی‌آزمایی نشده باشد ... مگرنه تواضع هم جا و مکان دارد ... تواضع کسی که حق را می‌داند در مقابل کسی که نمی‌داند مانند تواضع خلبان است در مقابل یک کودک مسافر که خلبان بیاید و به او بگوید شاید تو بهتر از من باشی بیا و تو هواپیما را بران ...
شریعت عقلانی;718894 نوشت:

با روش شما ( ارجاع به درون ) این مطلب شما در مورد خودتان هم صدق می کند. یعنی اگر شک هم در باورهایتان ندارید ممکن است در زمره قاصران قرار بگیرید. یکی از آشنایانم شنیدم که می گفت حاضر است در راه اعتقادش پدرش را بکشد!! شیعه بود و دوازده امامی و البته روحانی. لذا فکر نکنید اینگونه تفکرات تندروانه فقط در داعش یافت می شود.
...
در مورد تعداد سخن گفتید. اصلا مهم نیست. حتی اگر یک نفر هم با روش جنابعالی موجه قلم داد شود فاجعه است. چرا که به قول همین قرآن هر کس یک نفر را ( بیگناه ) بکشد گویی تمام انسان های روی زمین را کشته است )

یعنی فکر می‌کنید تفاوت شیعه و داعش در کشتن یا نکشتن است؟ خیر، در چه کسی را کشتن یا نکشتن است ... در قران هم آمده است «أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ‌ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْ‌ضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا » یا «وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّ‌مَ اللَّـهُ إِلَّا بِالْحَقِّ» ... تا وقتی ملاک‌ها ظاهری باشد می‌گویند او کشت و این هم کشت پس این دو یکسان هستند ... در جنگ جمل علی علیه‌السلام کشت و عایشه هم کشت پس هر دو مقصرند ... نعوذبالله ... یا در جنگ با خوارج ...
شریعت عقلانی;718894 نوشت:

اینگونه افراد در هر دین و مسلکی اگر شکی در اعتقاداتشان نداشته باشند قاصر شمرده می شوند. منتها این خاصیت قلب است که تکیه زیاد بر آن و تعطیلی عقل چنین تبعاتی را به دنبال دارد.
...
شک گرایی خوبی اش همین جا معلوم می شود که باعث می شود انسان اعتقاداتش را صد در صد درست نداند و برای همین هم حاضر نباشد جان کسی را در راه همین اعتقاد بگیرد.

پس شما اصلاً نمی‌توانید به آغازگر تاپیک در رسیدن به اطمینان و قطعیت و یقین کمکی کنید، چون برای شما ندانستن و شک‌گرایی به خودی خود ارزش دارد ... با این رویه شما مسلمان هستید تا وقتی بگویند نماز بخوان و زکات بده ... ولی اگر بگویند جهاد کن می‌شوید از جمله‌ی کسانی که در قرآن جزء عذرخواهی کنندگان و قاعدین شمرده شده‌اند که از جنگ سر باز می‌زدند ... کسی که دراعتقاداتش شک داشته باشد نمی‌تواند جان کسی دیگر را در راه این اعتقاد بگیرد ... دیگر فرقی ندارد که آن کس دیگر از حزب معاویه باشد یا هر کس دیگری ... شاید آنها بر حق باشند و ما نمی‌دانیم و بعداً خواهیم فهمید و شاید هم هرگز نفهمیم ...
اشتباه می‌کنم؟
ندانستن ارزش است؟ اگر نمی‌دانیم خوب است مانند آغازگر تاپیک به دنبال راهی باشیم تا بدانیم ... تا یا رومی روم و یا زنگی زنگ ... اگر ایمان داریم که تا آخرش بایستیم «الَّذِينَ قَالُوا رَ‌بُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا» و اگر نداریم دیگر همین نماز و زکات و غیره را هم انجام ندهیم و کار درست‌تر را انجام دهیم ... کج‌دار و مریز شک به گور ببریم که چه شود؟
شک اگر به دانستن و اصلاح و تکمیل دانش ختم شود خوب است مگرنه اینکه شک بما هو شک خوب شمرده شود چه وجه عقلایی دارد؟
شریعت عقلانی;718894 نوشت:

بله. داعشی ها هم عاشق خدا هستند. ( کاری به درصد و تعداد آنها ندارم ) ولی هستند افرادی در بین آنها که عاشق خدا هستند. منتها عشقشان چون از فیلتر عقل رد نشده است باعثش شده همین چیزی که شما می بینید. بنده به کارکرد قلب باور دارم. هیچ عقلی اگر نهایتا به عشق نیانجامد بی ثمر است. سرانجام همه انسان ها باید عشق باشد و ایمان. ولی عشقی روشن و شفاف که چراغش همان عقل است.

خوب شما که بدون دلیل و مدرک صحبتی نمی‌کنید، برای بنده‌ی حقیر اثبات کنید که یک نفر داعشی وجود داشته باشد که عاشق خدا باشد ... آیا می‌توانید؟ دست روی هر کسی که بگذارید می‌گوییم شاید عاشق باشد و شاید هم نباشد ... آیا شاید و ندانستن مبنای اثبات ماست؟ آیا چون اگر عکس آن باشد عجیب خواهد بود این تعجب و حیرانی مبنای اثبات ماست؟ آیا اینکه باورش سخت است که هیچ داعشی نباشد مگرآنکه جهنمی خواهد بود به عقل منطقی مدد می‌شود که بگوییم احتمالش صفر است و عقل منطقی آنرا نامحتمل می‌داند؟

بله عشق روشن و شفاف ... حقیر هم که شما را به درونتان رجوع دادم برای رسیدن به معرفتی باطنی ولی پر از شک و تردید نبود ... واضح است که چنین معرفتی حجیت نداشته باشد ... اگر چراغ عقل سلیم را در واکاوی درون خود به کار بندید ان شاء الله حقیقت را همانطور روشن و بدون آلودگی شرک و تردید در درون خود بیابید ... آنچنان که خدا را ببینید و بشناسید و با تمام وجود مقابلش کرنش کنید و تعجب کنید از اینکه چطور تا کنون حقیقتی این چنین را که از آفتاب در وسط روز هم واضح‌تر است را نمی‌دیدید و از دیدنش غافل بودید ...

شریعت عقلانی;718894 نوشت:

خیر سکوتی در کار نبود. مگر نه این بوده که در پست های قبل سعی بنده در این بوده که با روش شما جلو بروم. تمام سعی ام را هم کردم ولی متاسفانه از هر دری وارد شدم با ارجاع به قلب مواجه گشتم.
مگر نه در مورد تتحدی بحث شد. ولی باز شما آن را به درون ارجاع دادید. غیر از اعجاز و تحدی راهی برای اثبات این مساله وجود ندارد که در همین هم ایراد وارد شده است. شما روش مراجعه به معجزه را هم در نبوت خاصه و هم عامه مطرح کردید. که بنده هم سوالی مطرح کردم و شما به درون خودم ارجاع دادید. اگر هیچ راهی در اثبات نبوت خاصه پیامبر ( البته بدون ایراد ) یافت نشود مشخص می شود که نبوت عامه ای که درست فرض کرده بودیم اشتباه بوده است. در واقع یک جورایی می شود برهان خلف.


ایرادتان را اگر پاسخ ندادم باز با بیان دیگری مطرح کنید، ان شاء الله اگر متوجه ایرادتان بشوم جوابگو باشم ...

یک برهان خلف هم اینطور است ... فرض می‌کنیم قرآن بافته و دروغ باشد ... سعی می‌کنیم شکستش دهیم ... مطابق ادعای خدای قرآن اگر راست باشد باید جایی در میان کارزار حقانیت آن برایمان روشن شود ... اگر روشن شد پس فرض ابتدایی غلط بوده و قرآن راست بوده و از طرف خدا بوده است

شریعت عقلانی;718894 نوشت:

جناب استوار را نمی دانم. ولی شخص بنده نظرم تا به الان این بوده که چون اثباتی برای نبوت عامه یافت نشده لذا نبوت خاصه هم از ضرورت می افتد و لزوم عمل به احکام درون آن هم از ضرورت ساقط می شود.
حالا نمی دانم دقیقا شما به دنبال چه پاسخی هستید؟
و من الله توفیق

اگر اثباتی برای نبوت عامه پیدا نشود آیا اثبات بر عدم ضرورت آن پیدا شده است که آنطور نتیجه گیری کنید؟ آیا نفس شماست که تمایل دارد عکس این مطلب را بدون سند و مدرک بپذیرید یا عقل شما؟
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

استوار;718923 نوشت:
من از شما دلیلِ این عدم نیاز را پرسیدم. اما به جای دلیل آوردن برای سخنتان، دوباره تکرارش می‌کنید.

شاید اگر شما شخصاً تو همون پنج سال بودید و معجزه ای مانند شکافتن دریا هم می خواستید پیامبر اکرم ص به اذن خود این کار رو می کرد. ولی وقتی چیزی نیاز نبوده خب نیاز نبوده دیگه
استوار;718923 نوشت:
شما فرمودید که قرآن معجزه است. ما هم گفتیم که معجزه مقرون به تحدیست.
اگر تحدی نبوده، پس قرآن هم برای اشخاصی که در آن 5 سال اول از مدعووین پیامبر بوده‌اند، معجزه محسوب نمیشود.

بنده بارها عرض کردم معجزات دیگری هم بوده اسمشون رو هم اوردم. مثلا معجزه حرکت کردن درخت

استوار;718923 نوشت:
می‌تواند یکی از اشخاصی باشد که در آن دوران و در مکه زندگی میکرده، باشد.
می‌تواند تاجری ایرانی، شامی، یا عراقی بوده باشد که در همان اثناء در مکه بوده و از دعوت پیامبر آگاه می‌شود.
به هر حال یک ربات نبوده!
انسانی بوده که عقل داشته. و لزومی نداشته ببیند که ثروتمندان و سران قریش چه موضعی در مقابل پیامبر می‌گیرند که او هم همانرا تقلید کند.

خب منکه نگفتم ربات بوده دوست عزیز! عرض کردم مشخصاتش رو بدین شاید مطلب تاریخی راجبش پیدا کردیم که بدردمون بخوره

استوار;718923 نوشت:
من درگیر مسائل جزئی نشده‌ام. داریم کلی بودن ادعای شما در مورد معجزه بودن قرآن را برای آن شخص بررسی می‌کنیم.
اما ظاهراً شما برای همین مسأله به ظاهر جزئی، پاسخ مناسب و عقلی ندارید.

کدوم شخص؟
اسم و مشخصاتش رو بدین شاید خود شخص پیامبر اکرم ص با آن شخص بحثی داشته اند شاید معجزه جداگانه برایش داشته اند. وقتی جنابعالی همه ی معجزات و دلایل دیگر را کنار گذاشته اید و فقط روی ماجرای شخصی در مدت 5 سال اول.... (که معلوم نیست واقعا وجود خارجی دارد یا خیر) تمرکز کرده اید این بنظر حقیر یعنی جزئیات
استوار;718923 نوشت:
تعداد گروندگان به دعوت پیامبر اسلام(ص) تا انتهای سال 5 بعد از بعثت بسیار کم (اگر اشتباه نکنم در حدود 40 نفر) بوده.
از طرفی مطابق نقل قول فوق، مخاطبین این دعوت، از پیامبر درخواست معجزه نکرده‌اند. چون اگر کرده بودند، با توجه به اینکه همان قرآن معجزۀ پیامبر بوده، باید ایشان بحث تحدی را نیز به مردم ابلاغ می‌کردند.
خب وقتی مردم درخواست اعجاز نمیکنند، و از سوی دیگر علیرغم علنی شدن دعوت، پیامبر می‌بیند که تعداد گروندگان بسیار کم است، چرا خود ایشان بحث اعجاز و تحدی مرتبط با آنرا بیان نمیکنند؟
مگر فقط یک مدل اعجاز وجود دارد؟ و آنهم اعجاز درخواستی است؟!

شما باید محیط آن دوره را در نظر بگیرید تا به جواب برسید.
من چندین مرتبه عرض کردم فقط تحدی نبوده. معجزات دیگری هم بوده
چه نیازی بوده خود پیامبر اکرم ص بحث تحدی رو پیش بکشند؟ بازم میگم معجزات دیگری هم بوده اند

متاسفانه من همش دارم حرفام رو برای شما تکرار می کنم! ولی شما به سوالتون ی لباس دیگری می پوشید درصورتیکه من واقعا دارم یه سوالتون جواب میدم و سفسطه نمی کنم

استوار;718923 نوشت:
به هر حال،
اگر آن شخص و بقیه مخاطبین در آن 5 سال اول بعثت نیازی به معجزه و فراخوان تحدی نداشته‌اند، از شما خواهشمندم تا چند دلیل عقلی برای اینکه بتوان در دوران مذکور بر صدق ادعای پیامبر(ص) یقین حاصل کرد را ذکر بفرمائید تا در مورد آنها بحث کنیم.
اما پاسخی ندادید.

پاسخ دادم و بخش اعظم حرفاهای بنده هم تکراری هستند ولی بازم....
کدام شخص؟
معجزات دیگری مانند حرکت درخت در طی سه مرحله
تسبیح سنگریزه ها در دستان پیامبر اکرم ص
اطلاع از غذای درون منزل مردم و.... هر کدام می تواند دلیلی بر صدق گفتار ایشان ص باشند
راد;718995 نوشت:
سلام
میشه بگید چطور نتیجه گرفتید زمین گرده؟

سلام کاربر گرامی
بله با کمال میل
شما تصور کنید مردمی که دختران خود را زنده به گور می کنند. تصور کنید در کل عربستان فقط 17 نفر با سواد است تصور کنید که ادرار شتر رو می خوردند تصور کنید که.... خیلی حرف های دیگه
حالا انتظار ندارید که پیامبر اکرم ص بیاد تو این دوره قرآن رو اینجوری براشون تفسیر کنه مثلا بفرمایند فاصله خورشید با زمین n کیلومتر است و حجم زمین m تن است و....
ولی از آنجا که قرآن برای زمان من و شما هم هست خداوند فرموده کوه های میخ های زمین هستند. یعنی چی؟
زمین مشرق ها و مغرب ها دارد. یعنی چی؟
یعنی اگر کوه ها نبودند پوسته های زمین به طرف دیگری کشیده میشدند. همچنین زمین مشرق ها و مغرب ها دارد پس یعنی در چرخش است.
(در مورد کروی بودن زمین) شما بفرمایید چه شکل دیگری می شود متصور شد که مشرق و مغرب آن مدام در حال تغییر باشد؟

البته این گونه معجزات در قرآن فراوان هستند. مثلاً در جایی دیگر خداوند می فرمایید فرمانروای مورچه ها مونث است. همه گیاهان و مخلوقات زوج هستند. در مورد فلق پیدایش شب و روز که این هم باز می تواند اشاراتی به کروی بودن زمین داشته باشید و...

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

قرآن حکیم;719058 نوشت:
اما در باب تمثیل مسلما میدانید تمثیل در منطق یکی از انواع استدلال است! پس از نظر همان علم منطق دارای اعتبار مشخصی است! و با این حساب در علم منطق برهان یکی از انواع استدلال است نه همه آن! و دیگر استدلال ها هم معتبر و دارای ارزش مشخص(با شرایطش) هستند!

برادر گرامی، در مورد تمثیل نظر شما را به دو نکته مهم جلب میکنم:

1) نتیجه استدلال تمثیلی، بر خلاف استدلال قیاسی از قطعیت برخوردار نیست. یعنی چنان نیست که اگر مقدمات استدلال صادق باشند، نتیجه استدلال نیز حتماً صادق باشد. از این رو در استدلال تمثیلی، نتیجه همراه با واژهٔ «احتمالاً» آورده می‌شود.

2) در استدلال تمثیلی، از یک یا چند گزاره جزئی، یک گزاره جزئی استنتاج می‌شود. در تمثیل، سرایت از یک جزء به جزء دیگر داریم و نه سرایت از جزء به کل.

لذا اگر در موارد فوق دقت کنید، می‌بینید که برای اثباتِ ضرورتِ یک موضوعِ کلی (نبوت عام)، تمثیل وجاهت منطقی ندارد.

قرآن حکیم;719058 نوشت:
حالا با این دلیل که وجود قانون الزامی است برای بشر:
یا این قانون را خدا به انسان میدهد یا خود انسان ها برای خودشان!
خود انسان ها نتواسنتند یا نمیتوانند قانون بدهند

این گزاره آبی رنگ، بیانگر یک استقراء تجربی ناقص است و نه تام.
محقق شدن تام بودن آن محال است.
زیرا بررسی تجربی تمام جوامع بشری در مکانها و زمانهای مختلف، غیر ممکن است.

انشاالله در پست بعدی، پاسخگوی مطالباتان در پست 369 خواهم بود. (از جمله بحث بر سر استدلال روسو) :Gol:

استوار;719264 نوشت:
سلام و عرض ادب.

برادر گرامی، در مورد تمثیل نظر شما را به دو نکته مهم جلب میکنم:

1) نتیجه استدلال تمثیلی، بر خلاف استدلال قیاسی از قطعیت برخوردار نیست. یعنی چنان نیست که اگر مقدمات استدلال صادق باشند، نتیجه استدلال نیز حتماً صادق باشد. از این رو در استدلال تمثیلی، نتیجه همراه با واژهٔ «احتمالاً» آورده می‌شود.

2) در استدلال تمثیلی، از یک یا چند گزاره جزئی، یک گزاره جزئی استنتاج می‌شود. در تمثیل، سرایت از یک جزء به جزء دیگر داریم و نه سرایت از جزء به کل.

لذا اگر در موارد فوق دقت کنید، می‌بینید که برای اثباتِ ضرورتِ یک موضوعِ کلی (نبوت عام)، تمثیل وجاهت منطقی ندارد.

این گزاره آبی رنگ، بیانگر یک استقراء تجربی ناقص است و نه تام.
محقق شدن تام بودن آن محال است.
زیرا بررسی تجربی تمام جوامع بشری در مکانها و زمانهای مختلف، غیر ممکن است.

انشاالله در پست بعدی، پاسخگوی مطالباتان در پست 369 خواهم بود. (از جمله بحث بر سر استدلال روسو) :Gol:

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام علیکم

بزرگوار مطالبتان را در باب تمثیل میدانم اما مقصود بنده این است که در علم منطق تمثیل یکی از انواع استدلال است چگونه شما میفرمایید وجاهت منطقی ندارد؟؟؟؟!! وانگهی در باب تمثیل به این معنا نیست که قطعا بشود مستمسک شدن به تمثیل به عنوان یکی از انواع استدلال را رد کرد بلکه فقط میشود بر سر احتمالی یا قطعی بودن آن بحث کرد!

شما فرمودید:(( این گزاره آبی رنگ، بیانگر یک استقراء تجربی ناقص است و نه تام.
محقق شدن تام بودن آن محال است.
زیرا بررسی تجربی تمام جوامع بشری در مکانها و زمانهای مختلف، غیر ممکن است. ))

برادر گرامی! دقت نفرمودید! بنده در ابتدای همین استدلالی که عرض کردم گفتم:(( اما یک مطلبی خدمت شما عرض میکنم که با منطق ارسطویی نمیتوان آن را صورت بندی کرد اما هم استدلال است و هم صحیح!))
دقت کردید! عرض کردم با منطق ارسطویی نمیتوانید آن را صورت بندی کنید! اما باز شما سراغ استقرا رفتید!!!!
وانگهی گرامی عرض کردم که به خود استقرا ایراد وارد شده!! که اگر خواستید در خصوصی آن را برایتان مطرح میکنم!(چون تخصصی و از موضوع بحثمان خارج است)
پس خواهش میکنم به نوشته ها بیشتر دقت کنید و زیاد خود را مقید به علم منطق نکنید چون اثبات شده که خود منطق دارای ایراداتی است!!
از طرفی دیگر هم عرض کردم که:((
به نظر شما آیا جامعه ای بدون دین در تاریخ بوده که در اوج ثروت و رفاه و آسایش و آرامش مادی و معنوی و روحی و جسمی همه افراد جامعه یا حداقل اکثریت آن بوده باشد اما نامی از آن نمانده باشد؟؟! و حال آنکه بسیاری از اقوامی که خیلی پست تر از این شرایط ایده آل مفروض را داشته اند دارای تمدن و شهر و آثار تاریخی و بازمانده های باستان شناسی و نوشته های مکتوب تاریخی هستند!!! پس چطور تمدنی این چنین استثنایی(بدون استفاده از دین) که در اوج بوده و مسلما باید با داشتن آن ثروت و رفاه و قدرت و ... نه تنها بسیار با عظمت بلکه بسیار گسترده و دارای امپراطوری و حکومتی پهناور و تمدنی شگرف باشد تاکنون حتی در قصه های تاریخی(چه رسد به علم تاریخ و کاوش های باستان شناسی) حتی نامی و اشاره ای نیست و به فکری هم خطور نکرده و در هیچ کتاب و توسط هیچ مورخی و در هیچ اثری نامی و اشاره و گفته ای از آنها نیست؟!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!:Moteajeb!::Moteajeb!: برادر گرامی خواهش میکنم تامل بیشتری بفرمایید! این امر قطعا محال است!! و هیچ عاقلی آن را نمیپذیرد!! حتی به عنوان فرضیه! :ok:))
منتظر پاسختان هستم! با تشکر از شما :Gol:

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

قرآن حکیم;719059 نوشت:
شما بفرمایید و این جمله جناب روسو را صورت بندی منطق ارسطویی کنید و اثبات کنید که مقدمات جناب روسو تام نیست!(دقت بفرمایید این را به عنوان یک طلب برهان از شما به عنوان رد کردن استدلالم نمیخواهم بلکه به عنوان شخصی که این جمله را از روسو دیده و از شما بزرگوار سوال میکند که از نظر منطقی چرا ایراد دارد)

قرآن حکیم;719059 نوشت:
شما فرمودید:(( محال است بتوان تمام جوامع بشری در همه مکانها و زمانها تاکنون را بررسی نمود و حکم قطعی داد که فقط جوامع دینی بوده‌اند که به فیض سعادت رسیده‌اند. ))
اولا در کجای استدلال روسو این مطالبی که فرمودید آمده؟؟!! بزرگوار! حرف روسو این است که برای تدوین بهترین قوانین نیاز به عقل کلی است که دارای آن خصوصیات باشد که این خصوصیات در انسان معصوم است(حالا تعبیر ایشان خدایان است) این کجایش اشکال دارد؟؟!

پاسخ اجمالی:
مطلب برمی‌گردد به همان نوع استدلالی که قبلاً مطرح کردید:

قرآن حکیم;719058 نوشت:

حالا دقت کنید به این استدلال:
یا علی برادرِ رضا است یا حسن برادرِ رضا است.
علی برادرِ رضا نیست.
نتیجه: حسن برادرِ رضا است.

حالا با این دلیل که وجود قانون الزامی است برای بشر:
یا این قانون را خدا به انسان میدهد یا خود انسان ها برای خودشان!
خود انسان ها نتواسنتند یا نمیتوانند قانون بدهند
(که دلیل آن هم مشخص است که وجود اختلاف در قوانین ملل-تغییرات در قانون و حال آنکه باید کامل و دقیق باشد-عدم توجه کامل به بعد روحی و معنوی جوامع بشری و همچنین مسائل فرهنگی و مذهبی و در کل ناقص بودن قوانین بشری که کاملا ثابت و واضح است)
نتیجه:پس خدا باید قانون (کلی دقیق و صحیح) به بشر بدهد!


که ایراد وارد بر آنرا در پست قبلی (374#) و در مورد آن جمله آبی رنگ بیان کردم.

پاسخ تفصیلی:
در مورد ضرورت نبوت عامه، قبلاً خدمتتان عرض شد که این یک ضرورت وصفی بوده و با حضور یک شرط، ضرورت می‌یابد.
و بدون حضور شرط، دیگر ضرورت نیست، بلکه یک امکان است.
و اما آن شروط:

قرآن حکیم;709871 نوشت:

{1} که تمام شهوات انسانی را ببیند ولی خود هیچ حس نکند.
{2} با طبیعت هیچ رابطه ای نداشته باشد ولی آن را کاملا بشناسد.
{3} سعادت او به ما مربوط نباشد ولی حاضر شود به سعادت ما کمک کند.

{1} :
لزومی ندارد که خودش هیچ شهوتی حس نکند.
زیرا اولاً انسان بر خواهشها و امیال نفسانیش واقف است، و ثانیاً امیال نفسانی فی نفسه بد و مذموم نیستند، و ثالثاً انسان بواسطه عقلش، برتری اعتدال و میانه روی بر افراط و تفریط را درمی‌یابد.

{2} :
لزومی ندارد که هیچ رابطه‌ای با طبیعت نداشته باشد.
بلکه بواسطه ارتباطش با طبیعت و همان میزان ظرفیت عقلی که دارد، قادر به الهام گرفتن از طبیعت خواهد بود.

{3} :
لزومی ندارد که خودش هیچ بهره مثبتی از آن قوانین نداشته باشد.
بین منفعتِ شخصیِ صِرف و منفعتی که همزمان نصیب شخص + دیگران می‌شود تفاوت است.
اولی مذموم است، اما در دومی، شخص به همراه جامعه از آن قوانین بهره می‌برد.

بنابراین:
در وهلۀ اول، هیچکدام از شروط فوق از نظر منطقی، ضروری و لازم نیستند.
و در وهلۀ دوم، اگر بخواهیم از راه استقراء تجربی و بررسی میدانی لازم بودن آن شرایط را اثبات کنیم، رسیدن به یک استقراء تجربی تام در این زمینه، محال است.

سلام و عرض ادب.

قرآن حکیم;719285 نوشت:
بزرگوار مطالبتان را در باب تمثیل میدانم اما مقصود بنده این است که در علم منطق تمثیل یکی از انواع استدلال است چگونه شما میفرمایید وجاهت منطقی ندارد؟؟؟؟!! وانگهی در باب تمثیل به این معنا نیست که قطعا بشود مستمسک شدن به تمثیل به عنوان یکی از انواع استدلال را رد کرد بلکه فقط میشود بر سر احتمالی یا قطعی بودن آن بحث کرد!

لطفاً به هر دو مورد ذکر شده در مورد تمثیل که خدمتتان عرض کردم دقت کنید.
تمثیل دو مشخصه بارز دارد که در مورد اثبات ضرورت نبوت عامه وجاهت منطقی ندارد.
اول اینکه گزاره حاصل از استنتاج آن، با واژه «احتمالا» همراه است. این یعنی امکان و نه ضرورت.
دوم اینکه از یک یا چند جزء، جزء دیگر نتیجه گرفته می‌شود و نه یک کل. نبوت عامه بحث کلی نبوت است.

قرآن حکیم;719285 نوشت:
دقت کردید! عرض کردم با منطق ارسطویی نمیتوانید آن را صورت بندی کنید! اما باز شما سراغ استقرا رفتید!!!!

بله برادر گرامی.
دقت کردم!!
منتها عرض شما درست نبود. شما دقیقاً از استقراء ناقص در استدلالی که میفرمائید صورت بندی ارسطوئی ندارد، استفاده کردید.
شما سراغ استقراء رفتید نه من.
من فقط عرض کردم تام نیست بلکه ناقص است. و همین برای نشان دادن خطا در استدلالتان کافیست.

قرآن حکیم;719285 نوشت:
پس خواهش میکنم به نوشته ها بیشتر دقت کنید و زیاد خود را مقید به علم منطق نکنید چون اثبات شده که خود منطق دارای ایراداتی است!!

برادر عزیزم، منطق و نیز استقراء هر چقدر هم که ایراد داشته باشند(!؟) ، اما مطلب زیر یک مطلب بدیهی است:
شما با بررسی چند عضو یک مجموعه، نمیتوانید یک حکم کلی را به تمامی اعضاء مجموعه نسبت دهید. آن حکم کلی، فاقد قطعیت است.

شما دنبال چه هستید؟ میخواهید ثابت کنید استنتاج مبتنی بر استقراء ناقص هم همانند استقراء تام قطعیت دارد؟
واقعاً نیاز است در مورد بدیهیاتی اینچنینی، صحبت کنیم؟

قرآن حکیم;719285 نوشت:
از طرفی دیگر هم عرض کردم که:(( به نظر شما آیا جامعه ای بدون دین در تاریخ بوده که در اوج ثروت و رفاه و آسایش و آرامش مادی و معنوی و روحی و جسمی همه افراد جامعه یا حداقل اکثریت آن بوده باشد اما نامی از آن نمانده باشد؟؟! و حال آنکه بسیاری از اقوامی که خیلی پست تر از این شرایط ایده آل مفروض را داشته اند دارای تمدن و شهر و آثار تاریخی و بازمانده های باستان شناسی و نوشته های مکتوب تاریخی هستند!!! پس چطور تمدنی این چنین استثنایی(بدون استفاده از دین) که در اوج بوده و مسلما باید با داشتن آن ثروت و رفاه و قدرت و ... نه تنها بسیار با عظمت بلکه بسیار گسترده و دارای امپراطوری و حکومتی پهناور و تمدنی شگرف باشد تاکنون حتی در قصه های تاریخی(چه رسد به علم تاریخ و کاوش های باستان شناسی) حتی نامی و اشاره ای نیست و به فکری هم خطور نکرده و در هیچ کتاب و توسط هیچ مورخی و در هیچ اثری نامی و اشاره و گفته ای از آنها نیست؟!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!برادر گرامی خواهش میکنم تامل بیشتری بفرمایید! این امر قطعا محال است!! و هیچ عاقلی آن را نمیپذیرد!! حتی به عنوان فرضیه! ))

خیلی ممنون ار الطافی که نثار مخاطبتان می‌کنید.
اما:
«عدم الوجدان لا يدلّ علي عدم الوجود»
شخص عاقل، گزاره فوق را قبول میکند و نه محال بودن مطلب موجود در نقل قول بالا را.

ضمن اینکه قبلا عرض کردم که گاهی اوقات ارائه یک استقراء تام، محال است. یعنی امکان بررسی همه اعضاء مجموعه وجود ندارد.
در این حالت دیگر لازم نیست برای رد آن استقراء، یک مصداق از آن مجموعه بیان شود.

استوار;719286 نوشت:
سلام و عرض ادب.

استوار;719286 نوشت:
{1} :
لزومی ندارد که خودش هیچ شهوتی حس نکند.
زیرا اولاً انسان بر خواهشها و امیال نفسانیش واقف است، و ثانیاً امیال نفسانی فی نفسه بد و مذموم نیستند، و ثالثاً انسان بواسطه عقلش، برتری اعتدال و میانه روی بر افراط و تفریط را درمی‌یابد.

{2} :
لزومی ندارد که هیچ رابطه‌ای با طبیعت نداشته باشد.
بلکه بواسطه ارتباطش با طبیعت و همان میزان ظرفیت عقلی که دارد، قادر به الهام گرفتن از طبیعت خواهد بود.

{3} :
لزومی ندارد که خودش هیچ بهره مثبتی از آن قوانین نداشته باشد.
بین منفعتِ شخصیِ صِرف و منفعتی که همزمان نصیب شخص + دیگران می‌شود تفاوت است.
اولی مذموم است، اما در دومی، شخص به همراه جامعه از آن قوانین بهره می‌برد.

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام علیکم

خواهشم این است که ابتدا پست 375 بنده را مطالعه کنید که برخی از پاسخ ها در آن پست هست
اما در بباب شروطی که مطرح شده:
1-شما فرمودید:(( لزومی ندارد که خودش هیچ شهوتی حس نکند.
زیرا اولاً انسان بر خواهشها و امیال نفسانیش واقف است، و ثانیاً امیال نفسانی فی نفسه بد و مذموم نیستند، و ثالثاً انسان بواسطه عقلش، برتری اعتدال و میانه روی بر افراط و تفریط را درمی‌یابد. ))
پاسخ:اولا اگر واقف است آیا همه انسان ها واقفند یا برخی؟! اگر همه پس چرا ملل و نحل دیگر برخی از چیزهایی که بنده یا مسلمین یا متدین ها یا ایرانی ها و ... شهوت میدانند آنها نمیدانند؟؟؟! و اگر برخی پس این یک امر کلی و تام نیست!! پس ناقص است و رد میشود!
ثانیا امیال نفسانی اساسا چیست؟ مقصود بنده و عموم کسانی که در باب نفس صحبت میکنند که مواردی چون سرکشی-غرور-خود خواهی-انحصار طلبی-قدرت و ثروت پرستی-حسد-طمع و موراد فراوان دیگر نفسانی و خواهش نفس است حال آیا این موارد به قول شما فی نفسه صحیح است یا خیر؟؟؟! مسلما خیر! پس مطلب شما رد میشود!! :ok:
ثالثا اگر عقل میتواند آیا کامل میتواند؟؟! پس اگر این طور است چرا برخی از پزشکان سیگار میکشند و حال آنکه میدانند سیگار مضر است و علم و عقل هم دارند؟؟!! چرا برخی از انسان ها با وجود اینکه میدانند خیلی چیز ها مضر است و خودشان هم اعتراف دارند و دارای شعور و عقل هم هستند اما باز هم آن کار را انجام میدهند؟!
وانگهی آیا برداشت های هر کس از نظر عقلی یکسان و به یک اندازه است؟؟! مسلما خیر! چون انسان هایی هستند که عقل و شعور ندارند! بیمارند! عقل آنها به خاطر عوامل محیطی و فرهنگی و اجتماعی خاصی که در آن بوده اند عملا در یک بایکوت بوده و مانده! و ....
از طرفی
اگر بفرمایید دین و نبوت هیچ و به کنار خوب حالا باید چه کنیم؟ آیا لازم است از عقل و فطرت و وجدان و اخلاق برای اداره جامعه بشری استفاده کنیم یا نه؟؟! اگر نه که هیچ!!دیگر بحثی باقی نمیماند و باید با نظم و قانون و در نهایت هستی و زندگی خدا حافظی کنیم!!!!!!! و اگر آری حالا این مطالب مطرح میشود:
آیا عموم انسان ها از نعمت وجدان وعقل و فطرت برخوردارند؟ مسلما آری! پس چرا در کشور های مختلف جهان که دین در آنها دخالتی در حکومت و سیاست ندارد و اصلا در برخی از جامعه ها هم دینی وجود ندارد! دارای اختلافات و مشاجرات و تفاوت های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در درون خود و در برون با سایر کشور ها و ملل هستند؟؟؟!! چرا یک آمریکایی با یک چینی و با یک روس که هر 3 داری عقل و فطرت و وجدانند هر کدام یک مطلبی را عقلی میدانند که دیگری نمیداند؟؟؟؟؟!!(البته این به معنای نسبی بودن عقل یا فطرت نیست! بلکه به این دلیل است که عقل و فطرت اولا ابزار کاملی برای رهبری و هدایت مطلق بشر نیستند!!! ثانیا این عقل و فطرت با هزاران خواهش نفسانی و تبلیغات بمباران گونه رسانه ها و تفاوت های فرهنگی و تربیتی و اجتماعی و ... آمیخته شده و این مطالب مانند گرد و غباری هستند که بر پیکر آینه فطرت و عقل نشسته اند و مانع از انعکاس کامل و صحیح آن شده اند!!!)
پس عقلا ومنطقا باید یک برنامه جامعی باشد که هیچ گونه تاثیری از یک فرهنگ خاص یا شرایط خاص نژادی و قومی و فکری و ... نپذیرد و از دید بالا به بشر امروز و آینده بنگرد وزندگی دیروز و امروز او را در نظر بگیرد و از تمامی عقول بشری برتر باشد!!(یعنی تقریبا همان که روسو گفت!)

شما فرمودید:(( لزومی ندارد که هیچ رابطه‌ای با طبیعت نداشته باشد.
بلکه بواسطه ارتباطش با طبیعت و همان میزان ظرفیت عقلی که دارد، قادر به الهام گرفتن از طبیعت خواهد بود. ))

بزرگوار مقصود از طبیعت چیست؟ مسلما این نیست که زنده نباشد یا مثلا در میان ما و به نوع بشر امروزی زندگی نکرده و نمیکند و اساسا فرای از طبیعت است!!
که هیچ پیامبری و نبی و امامی این گونه نبوده و نیست و مسلم عقلی این گونه بودن او(فرای از زندگی طبیعی انسانی) را رد میکند!
خوب پس مقصود این است که در خود طبیعی خودش نمانده باشد و به من اعلی رسیده باشد! یعنی در جنگ میان خود طبیعی با من اعلی من اعلی را برگزیده باشد و وجودش را آنگونه کند و غرق در زندگی مادی عادی نشده باشد!
بعد شما فرمودید ((قادر به الهام گرفتن از طبیعت خواهد بود)) میشود بفرمایید که الهام از طبیعت یعنی چه؟؟! آیا مقام آدمی اینقدر پایین است که راهبر و راهور او موجوداتی سنگی و غریزی و حیوانی و گیاهی باشد؟؟؟!! :Gig: (البته مسلم این هست که تفکر و اندیشه در هستی بسیار مفید و راهبر و راهگشاست برای بشر اما آیا تمام ابعاد زندگی را از هستی گرفتن ممکن و صحیح است؟؟؟!!)
وانگهی خود این طبیعت در این حالت مفروض شما پیامبر و امام انسان خواهد شد!! :ok: و باز هم ما جدای از عقل نیاز داریم که از چیزی دیگر به عنوان رهبر و پیشوا الگو گرفته و پیروی کنیم!! :ok: حالا شما و وجدانتان پیامبر شدن یک انسان با تمام عظمت های روحی و جسمی اش زیباتر و صحیح تر و عقلانی تر خواهد بود یا پیشوا و رهبر شدن حیوانات و گیاهان و دریا و جنگل و کوه و...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شما فرمودید:(( لزومی ندارد که خودش هیچ بهره مثبتی از آن قوانین نداشته باشد.
بین منفعتِ شخصیِ صِرف و منفعتی که همزمان نصیب شخص + دیگران می‌شود تفاوت است.
اولی مذموم است، اما در دومی، شخص به همراه جامعه از آن قوانین بهره می‌برد.))

متوجه نشدم شما از این جمله(سعادت او به ما مربوط نباشد ولی حاضر شود به سعادت ما کمک کند.) چگونه برداشت بالا را داشتید؟؟؟؟!!!:Gig:
روسو میگوید او حاضر است برای جان های آدمیان فدارکاری و ایثارگری کند تا به سعادت برسند یعنی عظمت شخصیت او را نشان میدهد که چقدر دارای روحی بزرگ است! نه اینکه از قوانین نفع ببرد یا نبرد یا...!!!!!!!!!! مسلم عقلی است که خود آن پیامبر یا امام به دلیل اصل انسان بودن و الگو بودن خود باید اولین و بهترین عامل و حافظ قوانینی باشد که از سوی خدا آمده و او واسطه آوردن آن قوانین است! این که بدیهی است! این که اساسا ربطی به مطلب روسو نداشت!!!! :ok:




استوار;719308 نوشت:
سلام و عرض ادب.

استوار;719308 نوشت:
لطفاً به هر دو مورد ذکر شده در مورد تمثیل که خدمتتان عرض کردم دقت کنید.
تمثیل دو مشخصه بارز دارد که در مورد اثبات ضرورت نبوت عامه وجاهت منطقی ندارد.
اول اینکه گزاره حال از استنتاج آن، با واژه «احتمالا» همراه است. این یعنی امکان و نه ضرورت.
دوم اینکه از یک یا چند جزء، جزء دیگر نتیجه گرفته می‌شود و نه یک کل. نبوت عامه بحث کلی نبوت است.

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام علیکم
بله حرف شما صحیح است اگر محور کلمه ضرورت باشد البته در تعریف استقرا هم این چنین است که:(( نوعی استدلال است که در آن ذهن از جزء به کل سیر می‌کند. یعنی چند مورد جزئی را مشاهده می‌کند و سپس یک حکم کلی می‌دهد.)) اما به هر حال مقصود بنده تمثیل به عنوان کلی اش در منطق بود که شما با آوردن این توضیح که در مبحث ضرورت نبوت عامه وجاهت منطقی ندارد منظور خود را مشخص فرمودید!


استوار;719308 نوشت:
بله برادر گرامی.
دقت کردم!!
منتها عرض شما درست نبود. شما دقیقاً از استقراء ناقص در استدلالی که میفرمائید صورت بندی ارسطوئی ندارد، استفاده کردید.
شما سراغ استقراء رفتید نه من.
من فقط عرض کردم تام نیست بلکه ناقص است. و همین برای نشان دادن خطا در استدلالتان کافیست.

برادر بزرگوار! بنده آدرس مطلب خود را عرض کردم حال عین آن را میگذارم شما خودتان بنگرید:
فرگه از نقطهٔ دیگری کار را آغاز نمود. پیش از او این امر شناخته شده بود که با منطقِ ارسطویی برخی از استدلال‌ها را نمی‌توان صورت‌بندی نمود. بااین‌حال این استدلال‌ها درست هستند. به نمونهٔ زیر توجه کنید:
یا علی برادرِ رضا است یا حسن برادرِ رضا است.
علی برادرِ رضا نیست.
نتیجه: حسن برادرِ رضا است.

این استدلال را نمی‌توان به اشکال Aها B هستند و غیره درآورد. از قدیم تلاش‌هایی برایِ این کار انجام شده و به شکست منجر گردیده بود. فرگه منطق را از این قبیل صورت‌ها آغاز نمود. او نمادهایی مانند P و Q و غیره را به عنوانِ جانشین گزاره‌ها (p اولِ proposition به معنیِ گزاره‌است) و نشانه‌های دیگر را به عنوانِ پیوند دهنده جملات به کار برد. اگر P و Q گزاره باشند P~ خوانده می‌شود «نقیضِ P» و P→Q خوانده می‌شود «اگر P آنگاه Q». منطقِ فرگه و راسل قادر است به بررسیِ روابطِ بینِ گزاره‌ها و استدلال‌هایی که به دلیلِ چینشِ این روابط معتبر اند بپردازد. به همین دلیل آن را حسابِ گزاره‌ها یا منطقِ جملات می‌نامند. در مقابل به آن‌چه با منطقِ ارسطویی آغاز گردید منطقِ محمولات گفته می‌شود (زیرا گزاره‌ها را به موضوع و محمول تقسیم می‌کند). به این آدرس: https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82




استوار;719308 نوشت:
برادر عزیزم، منطق و نیز استقراء هر چقدر هم که ایراد داشته باشند(!؟) ، اما مطلب زیر یک مطلب بدیهی است:
شما با بررسی چند عضو یک مجموعه، نمیتوانید یک حکم کلی را به تمامی اعضاء مجموعه نسبت دهید. آن حکم کلی، فاقد قطعیت است.

شما دنبال چه هستید؟ میخواهید ثابت کنید استنتاج مبتنی بر استقراء ناقص هم همانند استقراء تام قطعیت دارد؟
واقعاً نیاز است در مورد بدیهیاتی اینچنینی، صحبت کنیم؟

برادر گرامی اولا که علامت سوال و تعجب ندارد! به شما عرض کردم اگر علاقه مندید در خصوصی میتوانیم بر سر اشکالات منطق بحث کنیم!(به دلیل تخصصی بودن و خارج از موضوع بودن) ثانیا شما که درون مجموعه هستید چگونه میتوانید بر رد یا اثبات مشخصات و ویژگی ها و باید و نباید ها کل اعضای مجموعه نظر دهید؟؟؟! پس یا باید با دیدی بیرون از مجموعه کل مجموعه را دید(توسط یکی از اعضا خود مجموعه) یا کسی که از بیرون کل مجموعه را دیده نظر بدهد یا نهایتا ما توان یک حکم نسبی داریم! در صورت اول انسان باید از فرای هستی بنگرد و از قید و بند های عالم رها باشد(مقصود همان من اعلی است که این مطلب فقط توسط انسان های الهی صورت میگیرد مانند انبیا و ائمه) در حالت دوم یا خدا یا فرشتگان باید نظر بدهند که بحث درون دینی میشود و سوای از درون دین به مطالب خداشناسی و توحید باید رفت در حالت سوم اینکه ما انسان های درون این جهان با نهایت تلاش خودمان با بررسی تواریخ و فرهنگ ها و اندیشه ها به این نتیجه میرسیم که هیچ قومی و ملتی نبوده که بدون نبی و دین به سعادت حقیقی(با آن خصوصیات که در باب سعادت عرض کردم) رسیده باشد!(ولو اینکه به نظر شما ما نتوانیم ادعای همه جانبه بودن و خواندن تاریخ کل بشر را کنیم!) آیا غیر از این 3 حالت حالتی میتواند متصور باشد؟؟
پس در حالت اول انسان هایی بودند که چنین ادعایی داشتند و اثبات هم کردند در حالت دوم هم خدا با فرستادن قرآن و کتب آسمانی این مطلب را به ما گفته در حالت سوم هم باز ما با بررسی تواریخ و اندیشه ها به این نتیجه رسیدیم(ولو اینکه به قول شما ناقص باشد) هیچ قومی در طول تاریخ بدون دین و رسول نتوانسته به سعادت حقیق برسد! پس از هر 3 حالت نظر ما به عقل و منطق نزدیکتر است! :ok:

استوار;719308 نوشت:
خیلی ممنون ار الطافی که نثار مخاطبتان می‌کنید.
اما:
«عدم الوجدان لا يدلّ علي عدم الوجود»
شخص عاقل، گزاره فوق را قبول میکند و نه محال بودن مطلب موجود در نقل قول بالا را.

برادر گرامی بنده هرگز خدایی نکرده قصد توهین و جسارت را نه به شما و نه دوستان و خوانندگان محترم نداشته و ندارم! این یک بحث علمی است و ما هرگز قصد توهین نداریم! این یک مطلب عادی است که در برخی گفته ها و مناظرات استفاده میشود و به هر حال اگر ناراحت شدید بنده عذر خواهی میکنم! :Gol: :Gol:
آیا شخص عاقل قبول میکند که:((
جامعه ای بدون دین در تاریخ بوده که در اوج ثروت و رفاه و آسایش و آرامش مادی و معنوی و روحی و جسمی همه افراد جامعه یا حداقل اکثریت آن بوده باشد اما نامی از آن نمانده باشد؟؟! و حال آنکه بسیاری از اقوامی که خیلی پست تر از این شرایط ایده آل مفروض را داشته اند دارای تمدن و شهر و آثار تاریخی و بازمانده های باستان شناسی و نوشته های مکتوب تاریخی هستند!!! پس چطور تمدنی این چنین استثنایی(بدون استفاده از دین) که در اوج بوده و مسلما باید با داشتن آن ثروت و رفاه و قدرت و ... نه تنها بسیار با عظمت بلکه بسیار گسترده و دارای امپراطوری و حکومتی پهناور و تمدنی شگرف باشد تاکنون حتی در قصه های تاریخی(چه رسد به علم تاریخ و کاوش های باستان شناسی) حتی نامی و اشاره ای نیست و به فکری هم خطور نکرده و در هیچ کتاب و توسط هیچ مورخی و در هیچ اثری نامی و اشاره و گفته ای از آنها نیست؟!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟! ))
خوب برادر عزیز! اگر قبول میکند به چه دلیل؟؟؟! استدلال چیست؟؟ برهان برای قبول چیست؟؟ نمیشود یک مطلبی را همین طور قبول کنیم بدون اینکه دلیل داشته باشیم!! بسم الله بفرمایید شما و سایر دوستان که اگر این مطلب داخل پرانتز بالا امکان پذیر است به فلان دلیل بنده هم یاد میگیرم و استفاده میکنم!:ok:
در چند ارسال قبلی هم گفتم که:((
آیا این صحیح است که ما تمام علوم و داشته های خود را که قطعی است فدای شکیاتی کنیم که اساسا یا پایه منطقی و عقلی ندارد یا حداقل یقینی نیست و ثابت نشده؟؟!!))
در انتها شما به این سوال بنده پاسخ ندادید که:((
شما فرمودید:(( در مورد قسمت آبی رنگ، در واقع شما به نوعی دچار مغلطه طلب برهان از مخالفین شده‌اید. )) میشود لطف بفرمایید بگویید بنده دچار کدام نوع از انواع مغالطه از نظر علم منطق شدم؟؟؟؟))
و هم چنین به این سوال که:((
از شما میخواهم به عنوان کسی که اساسا از علم منطق هیچ نمیداند!!(خودم را فرض گرفتم) شما بفرمایید و این جمله جناب روسو را صورت بندی منطق ارسطویی کنید و اثبات کنید که مقدمات جناب روسو تام نیست!(دقت بفرمایید این را به عنوان یک طلب برهان از شما به عنوان رد کردن استدلالم نمیخواهم بلکه به عنوان شخصی که این جمله را از روسو دیده و از شما بزرگوار سوال میکند که از نظر منطقی چرا ایراد دارد)
منتظر پاسخ شما در باب پست شماره 378 هستم!
با تشکر از شما :Gol:

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

باء;719067 نوشت:

آنچه گواه صدق انبیاء علیهم‌السلام است آیت است و نه اعجاز، اعجاز صورت اکمل و اتم آیت است که حجت را بر همگان از کسی که دلش پاک است تا کسی که دلش آلوده است تمام می‌کند. آیت هم فقط اعجاز نیست، حتی خود پیامبر خدا در مقیاس بشر بودنش هم می‌تواند آیت باشد، مانند این همه کسانی که در تاریخ صدر اسلام تنها با دیدن رسول خدا یا شنیدن کلامی از ایشان ایمان آوردند، بدون اینکه حضرت برایشان معجزه‌ای بیاورند یا آیه‌ای از آیات قرآن را بخوانند ... تأکید دارم و باز تأکید دارم که برای ایمان آوردن باید روی وجه آیت بودن قران تکیه کرد، وجه اعجاز آن جنبه‌ی اتمام حجت را دارد ... با این حساب اینکه ۵ سال یا ۲۰ سال یا در تمام مدت رسالت یک پیامبر خبری از معجزه نباشد هیچ ایرادی وارد نیست، ممکن است باشد ولی می‌تواند هم نباشد، چون می‌تواند نباشد پس نمی‌توان با مثال شما چیزی را رد کرد.

برادر گرامی، برای همین و مطابق با بحثی که در مورد اعجاز و آیت بیان کردید، سؤال زیر را از شما پرسیدم:

استوار;718823 نوشت:

اولین آیه : «بخوان به نام پروردگارت كه آفريد»
چگونه این آیه، صدق ادعای پیامبر را به مخاطب ثابت می‌کند؟

شما به جای پاسخ به پرسشم، از تحدی صحبت کردید:

باء;719067 نوشت:
اثبات می‌کند ...
نکته‌ی جالبی که معمولاً در بحث تحدی به آن توجه نمی‌شود همین است، اینکه آیات قرآن همه آیت هستند ولی تحدی به سوره‌ها شده است و نه به اجزاء آنها که آیات می‌باشد ... این خودش نشان می‌دهد که حق نداریم قرآن را صرفاً معجزه بدانیم و بعد معجزه را همان آیت خدا بودن بدانیم، بلکه اصل بر آیت بودن است و اعجاز یک وجه جمعی از گروه‌هایی از آیات است ... در هر سوره اگر کسی تحدی کند بنا به وضعیت و حال و روزش و بسته به امکاناتش و علمش در یک آیه فرو خواهد ماند ...

اما در بحثی که با شما و جناب موسوی در مورد 5 سال اول بعثت داشتم، صحبت بر سر عدم ابلاغ تحدی بود.
جناب موسوی معتقدند که آنزمان تحدی نیاز نبوده.
شما نیز بیان کردید که تحدی آخرین راه اثبات قرآن است. و اصل بر آیت بودن است که همان آیه اول هم همین خاصیت را داشته.
حال لطفاً به پرسشم پاسخ دهید که آیه اول به عنوان یک آیت و در حالیکه هنوز بحث تحدی به میان نیامده است، چگونه ثابت میکند صدق ادعای پیامبر را؟

باء;719067 نوشت:

حالا شما بپرسید که آیا آنها که آنطور ایمان آوردند و ایمانشان از طرف خدای قرآن (اگر وجود داشته باشد) پذیرفته شد از روی ظاهر رسول یا ظاهر کلام ایشان ایمان آوردند؟ پاسخ این است که خیر! ظاهر برای همگان مشترک است ولی همگان اینطور ایمان نیاوردند و اینطور حجت بر ایشان تمام نشد، پس باید بار اصلی ایمان در عقاید اسلام بر باطن باشد و نه ظاهر، مگرنه ایمان آن اشخاص باید رد می‌شد ...
...
آیا تا کنون پای صحبت کسی که نفسش حق باشد نشسته‌اید؟ آیا تا کنون نماز صبح آیت‌الله‌بهجت را دیده‌اید؟ آیا می‌دانید دیدن و شنیدن افرادی که به ربانیون شناخته می‌شوند چگونه انسان را از درون منقلب کرده و ایشان را در همان وضعی که بودند روحانی می‌کند؟ آیا این اتفاقات ظاهری است؟ آیا هر کسی همان کارها را بکند و همان حرف‌ها را بزند همان اثر را خواهد داشت؟ آیا در زمانی که در کنار آیت‌الله‌بهجت روحتان همراه ایشان به عرش خدا می‌رفت نیازی به تعقل منطقی داشتید که این تجربه از کجا برایتان فراهم شده و از کجا باید دانست که راستین هست یا نیست؟

برادر گرامی، دلایل عقلی نبوت چه ارتباطی با نحوه ایمان آوردن برخی، و پذیرش ایمان آنها از طرف خداوند دارد؟
اگر قرار است در این تاپیک، در مورد صدق ادعای پیامبر صحبت شود، فکر نمیکنید پذیرفتن ایمان برخی توسط خداوند با استناد به قرآن، کار اشتباهی باشد و ما را دچار دور کند؟

و آیا نشستن پای صحبت کسی که نفسش حق است و انقلاب درونی، از دلایل عقلی نبوت محسوب می‌شود؟
فراموش کرده‌اید که ما ابتدا همان حق را در مورد ادعای نبی باید اثبات کنیم؟
اگر قرار بود با این تصرفات روحانی کسی ایمان بیاورد که ... !
تجاربی که شما فرمودید تا جائیکه بنده مطلع هستم، تهییج روانی است. ارتباطی با روح ندارد.
از یک عشق معمولی هم می‌تواند ناشی شود و همچنین از سخنان رهبر یک فرقه خاص یا یک مکتب خاص.
نتیجه این تهییج و انقلاب درونی هم در اکثر اوقات می‌تواند حتی به ایثار مال یا جان منجر شود!
بحث ما بر سر مقایسه این تهییج و منابع آن نیست، بحث اینست که اینها نمیتواند ضامن حقانیتِ آن ایمان باشد.
همه آنهائی که تا پای جان از یک اعتقاد خاص دفاع میکنند، همین گونه به آن اعتقاد یقین دارند.

باء;719067 نوشت:

اما اینکه فرمودید آیا بحث حقیر حاوی دلایل عقلی هست یا خیر ... به زعم حقیر هست ... یعنی با توجه به توضیحات بالا ... شما اگر نقدی دارید بفرمایید تا حقیر هم روی آن فکر کنم ...

در بالا نقد شد.

استوار;718923 نوشت:
سلام

متحیر;719000 نوشت:
سلام

سلام خدمت شما بزرگوارن و سایر خوانندگان
خواهشمندم اجازه دهید بحثی را که با هم دنبال نمودیم به نتیجه مشترک برسانیم . توافق صورت پذیرد:Gol:

مقدمه:
«ولید بن مغیره»:

هرگاه اختلافی در میان قبایل عرب پیش می آمد به او مراجعه می شد و چون شاعری، شعر می گفت اول باید شعر خود را به او عرضه می کرد تا مورد تأیید او واقع شود.او همراه سایر بزرگان و بت پرستان مکه، چون "ابوجهل" و "عاص بن وائل" همیشه پیامبر خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را مسخره و به دنبال از بین بردن حضرت بودند و اگرچه ممکن بود که از ته دل ایمانی به بتان و پرستش آنها نداشتند، اما چون بت پرستی منبع درآمد سرشار و سرپوشی برای غارتگری و چپاول و رباخواری آنها و از همه بالاتر، سرگرمی خوبی برای توده مردم بود تا آنها با خیالی راحت و آسوده نقشه های استثمار کننده خود را عملی کنند از این جهت، دائماً آذیت و آزار و تبلیغات وسیعی بر ضد پیغمبر اکرم داشتند.ولید بن مغیره، عاقل و زیرک و باهوش بود و در آزار و اذیت پیغمبر بیشتر جنبه های طعن و احتجاج و رهبری مخالفان را داشت. (زندگانی حضرت محمد: سید هاشم رسول محلاتی )پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم در دوران غربت و بی‌یاوری خویش در مکه، یک روز پس از طواف خانه خدا در گوشه مسجد الحرام مشغول خواندن آیاتی از سوره غافر بودند. در آن هنگام، ولید بن مغیره که در فصاحت و بلاغت معروف بود و به «ریحانه قریش» لقب داشت، از آن ‌جا رد ‌شد. جاذبه قرآن کریم او را گرفت. امّا لجاجت او مانع پذیرش کلام خدا شد؛ لذا از کنار حضرت، رد شد و به دیگر مشرکین پیوست و در مورد قرآن جمله‌ای گفت که به تعبیر بزرگان اهل ادب، این جمله در نهایت فصاحت و بلاغت است.او گفت: «إِنَّ لَهُ لَحَلَاوَةً وَ إِنَّ عَلَیْهِ لَطَلَاوَةً وَ إِنَّ أَعْلَاهُ لَمُثْمِرٌ وَ إِنَّ أَسْفَلَهُ لَمُغْدِقٌ وَ إِنَّهُ لَیَعْلُو وَ لَا یُعْلَى»،[1]؛ «گفتار او شیرینى خاصى دارد، و زیبایى و طراوت مخصوصى، شاخه‏‌هایش پرمیوه، و ریشه‏‌هایش قوى و نیرومند، سخنى است ‌كه از هر سخن دیگر برتر مى‌‏رود و هیچ سخنى بر آن برترى نمى‌‏یابد.»مشرکین قریش از تعبیر ولید بن مغیره نسبت به قرآن و اسلام آوردن وی سخت هراسان شدند، لذا با تحریک لجاجت و حماقت او، وی را از تمایل به پیامبر اکرم صلّی ‌الله‌ علیه‌ و آله‌ و‌ سلّم منصرف کردند و به او گفتند: گرچه این قرآن و پیغمبر حق است و کلام قرآن یک واقعیّت است، ولی چگونه می‌توانیم مردم را از ایمان آوردن نسبت به وی باز داریم؟

عده‌ای گفتند: شایعه ‌پراکنی می‌کنیم و می‌گوییم پیامبر دروغگوست. ولی بقیه گفتند: نه! چنین امری امکان پذیر نیست، زیرا او چهل سال با صداقت و امانت‌داری در میان مردم زندگی کرده، چگونه بگوییم دروغ‌گوست؟ بعضی دیگر گفتند: می‌گوییم دیوانه است. ولی باز نظرات مخالف بود، زیرا چگونه به کسی‌که همگان او را به عقل و درایت و زیرکی می‌شناسند، می‌توان چنین نسبتی داد؟بعد گفتند: می‌گوییم کاهن است و مرتّب شروع به فکر کردن و نظر دادن کردند. قرآن شریف در ادامه می‌فرماید: آن شخص(ولید بن مغیره) فکر کرد، مرتّب فکر کرد و ناگهان با خوشحالی سر بلند کرد و گفت: می‌توانیم بگوییم قرآن سحر است؛ زیرا جاذبه‌اش همه را گرفته، بین خانواده‌‌ها تفرقه انداخته، یکی مسلمان شده و یکی نشده و خلاصه همه را سحر کرده است!افراد حاضر در جلسه دسته جمعی قبول کردند و گفتند فکر خوبی است. قرآن کریم به زیبایی این واقعه را به تصویر کشیده است و می‌فرماید:«إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ، فَقُتِلَ كَیْفَ قَدَّرَ، ثُمَّ قُتِلَ كَیْفَ قَدَّرَ، ثُمَّ نَظَرَ، ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ، ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ، فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ یُۆْثَرُ، إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَ»،[المدثر 24،18]؛ «اوست‌كه فكر و اندیشه بدى كرد (كه رسول خدا را به سحر و ساحرى نسبت داد) و خدایش بكشد كه چقدر اندیشه غلطى كرد، باز هم خدایش بكشد كه چه فكر خطایى نمود، پس باز اندیشه كرد، و (به اظهار تنفّر از اسلام) رو ترش كرد و چهره درهم كشید، آن‌گاه روى گردانید و تكبر و نخوت آغاز كرد، و گفت: این (قرآن) به جز سحر و بیان سحرانگیزى كه (از ساحران گذشته) نقل مى‌‏شود هیچ نیست، این آیات گفتار بشرى بیش نیست.»چرا در این جریان با این‌که آن شخص حلاوت و طراوت و معجره بودن قرآن را درک کرد، ولی در عین حال از پذیرش آن سر باز زد؟آری!عنصر لجاجت که یکی از رذایل زشت و ناپسند اخلاقی است، باعث این امر شد. زیرا در حالت لجبازی چشمه درونی جان انسان خشک می‌شود و وجود انسان به برهوتی تبدیل می‌گردد که هیچ لاله‌‌ای از دوست داشتن حقیقی و پذیرش حق، در آن نمی‌روید.به تعبیر مولوی:«نه ز جان یک چشمه جوشان می‌شود/نه بدان از سبز پوشان می‌شودنه صدای بانگ مشتاقی در او/نه صفای جرعه آبی در او»

حرف شما اثبات پیامبری بود.
بیشتر مبحث پیرامون این بود که در پنج سال اول چرا حرفی از تحدی به میان آورده نشده است.
حرف بنده حقیر این بود که نیازی به تحدی نبوده است.
داستان بالا فقط یک نمونه است. بارها بصورت تاریخی نه دینی آورده شده که سرسخترین دشمنان پیامبر اکرم ص مانند ابوسفیان، مخفیانه به قرائت قرآن گوش می دادند و لذت می بردند.
یعنی اگر بحث به خطر افتادن اموال و موقعیتشان نبود با همین قرائت قرآن ایمان می آورند. چه اینکه در مواردی پیامبر اکرم ص فقط با خواندن بخشی از آیات قرآن مردم را مسلمان می کرد.

در ابتدا این سران پول دار گفتند بگذارید پیامبر ص به حال خود باشد برای ما مهم نیست چرا که کسی زیاد به او توجه نمی کند پس موقعیت ما حفظ خواهد شد. (چرا مردم خیلی به او توجه نمی کردند؟ این رو اگر خواستید مجددا نقل قول بزنید تا بیشتر توضیح بدم، فعلا فقط این رو بگم که بخاطر شرایط آن دوره بوده. مثلاً الان چرا همه ایرانیان صد درصد ببینید دارم می گم 100 درصد، خواهان برگشت امام زمان نیستند؟ چرا؟ با اینکه لااقل دیگه تو ایران همه امام زمان رو میشناسن. ولی کم و بیش همه تقریباً خواهان هستند هر چند نه آنگونه، مانند علمای بزرگ ما)

وقتی که مردم اندکی ایمان می آوردند لجاجت نداشتند، با همین قرائت قرآن، با لبخد و اخلاق بسیار خوب پیامبر معمولاً ایمان می آوردند. این افراد کم غالباً از فامیل پیامبر ص بودند و به او اطمینان داشتند و نیازی به معجزه ای مانند شق القمر نداشتند.

کم کم شرایط تغییر کرد.
سران پول دار موقعیت خود را در خطر دیدند. خب حالا چه کنند؟ ابتدا گفتند بیایید پیامبر اسلام ص را انکار کنیم و بگوییم او دروغگو است. ببینید اینها دنبال معجزه نبودن که ایمان بیارن. اینها هدفشون چیز دیگری بوده. پیامبر اکرم ص می فرمود من چکار کنم که باور کنید؟ می گفتند یک معجزه دیگر بیاور. بارها پیامبر اکرم ص معجزه آنی از جانب خدا می آورد. پس این مورد جواب نداد
بعدها همه باهم شور گذاشتند و بر این شدند که بگویند پیامبر اکرم ص ساحر است و با قرآن مردم را سحر می کند و مردم را سمت خود می کشد!
از اینجا به بعد هر انسانی که کمی درایت داشته باشد چه تصمیمی می گیرد؟
آقا معجزه فایده نداشت. هر کار کردیم فایده نداشت.
حالا هم که مردم دارن مسلمون میشن میگن آره درسته شما میرید سمت پیامبر اما نه به این دلیل که ایشون پیامبره بلکه به این دلیل که ایشون ساحره!
چه به نظر شما می رسد؟ مشکل به هیچ وجه حل نمی شود حتی اگر دریا و ماه هم دو نیم شود می گویند این سحر است.
بزرگورارن من از شما دعوت می کنم نظر بدهید. چه پیشنهادی می دهید؟

فکر می کنم تنها راهش تحدی است.
خداوند هم فرمود اگر پیامبر ص شخص معمولی است (و پیامبر نیست) پس کتابش هم کتاب الهی نیست. پس شما هم برای اثبات حرفتان مانند این کتاب بیاورید.

دوستان عزیز قبل از این، اصلا نیازی به معجزه شق القمر و تحدی نبود. اصلا مردم منتظر پیامبر اکرم ص بودند. در کتب پیشین حتی از ظاهر جسمانی او با خبر بودند. مثلا گفته بودند همچنین شخصی با همچنین مو و صورت و اندامی سوار بر الاغ کی آید.... همین که این مورد رو دیدند خیلی ها ایمان آوردند.
ولی افرادی دیگری بودند که هدفشان گمراه کردن مردم بود که موقعیتشان در خطر نیافتد.

سلام و عرض ادب.

mousavi928;719234 نوشت:
شاید اگر شما شخصاً تو همون پنج سال بودید و معجزه ای مانند شکافتن دریا هم می خواستید پیامبر اکرم ص به اذن خود این کار رو می کرد. ولی وقتی چیزی نیاز نبوده خب نیاز نبوده دیگه

بسیار خوب دوست عزیز. فرمودید نیازی به تحدی نبوده.
پس در آن پنج سال اول نمیتوان صحبتی از اعجاز خود قرآن (به آن شکل که کسی بجز خداوند نمیتواند گوینده آن کلام باشد) کرد. چون تحدی در کار نبوده.

mousavi928;719234 نوشت:
بنده بارها عرض کردم معجزات دیگری هم بوده اسمشون رو هم اوردم.
مثلا معجزه حرکت کردن درخت
مانند حرکت درخت در طی سه مرحله
تسبیح سنگریزه ها در دستان پیامبر اکرم ص
اطلاع از غذای درون منزل مردم و....

حال از شما خواهشمندم اگر برایتان مقدور است، لیست معتبری از این معجزات به همراه سال وقوعشان و تعداد کافران و مشرکانی که ناظر بر این معجزات بودند بیان کنید. لطفاً.
پس از آن می‌توانیم بحثمان را در مورد آن دورانی که به تحدی نیاز نبوده، ادامه دهیم و ببینیم واقعاً چه دلایل عقلی برای اثبات صدق ادعای پیامبر وجود دارد.

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

mousavi928;719372 نوشت:

خواهشمندم اجازه دهید بحثی را که با هم دنبال نمودیم به نتیجه مشترک برسانیم . توافق صورت پذیرد:Gol:

مقدمه:
«ولید بن مغیره»:
...................

حرف شما اثبات پیامبری بود.
بیشتر مبحث پیرامون این بود که در پنج سال اول چرا حرفی از تحدی به میان آورده نشده است.
حرف بنده حقیر این بود که نیازی به تحدی نبوده است.
داستان بالا فقط یک نمونه است.
............

دوستان عزیز قبل از این، اصلا نیازی به معجزه شق القمر و تحدی نبود. اصلا مردم منتظر پیامبر اکرم ص بودند. در کتب پیشین حتی از ظاهر جسمانی او با خبر بودند. مثلا گفته بودند همچنین شخصی با همچنین مو و صورت و اندامی سوار بر الاغ کی آید.... همین که این مورد رو دیدند خیلی ها ایمان آوردند.
ولی افرادی دیگری بودند که هدفشان گمراه کردن مردم بود که موقعیتشان در خطر نیافتد.

همانطور که واقفید بحث ما بر سر 5 سال اول بعثت است.
جائی که تحدی و شق القمر نبوده و شما گفتید به آنها اصلاً نیازی نبوده.
البته معجزات دیگری فرمودید نیاز بوده و واقع شده که من در پست قبل از شما درخواست کردم آنها را با جرئیات بیشتری لیست کنید.

اما در همان 5 سال اول،
1) مگر همه مدعووین پیامبر به دین اسلام، اهل کتاب بوده‌اند؟ (قسمت قرمز رنگ نقل قولتان)
2) این خیلی‌ها چند نفر بودند؟ (قسمت آبی رنگ نقل قولتان) . مگر کل جمعیت مسلمانان در 5 سال اول از حدود 40 نفر افزون بوده؟

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

قرآن حکیم;719309 نوشت:
1-شما فرمودید:(( لزومی ندارد که خودش هیچ شهوتی حس نکند.
زیرا اولاً انسان بر خواهشها و امیال نفسانیش واقف است، و ثانیاً امیال نفسانی فی نفسه بد و مذموم نیستند، و ثالثاً انسان بواسطه عقلش، برتری اعتدال و میانه روی بر افراط و تفریط را درمی‌یابد. ))
پاسخ:اولا اگر واقف است آیا همه انسان ها واقفند یا برخی؟! اگر همه پس چرا ملل و نحل دیگر برخی از چیزهایی که بنده یا مسلمین یا متدین ها یا ایرانی ها و ... شهوت میدانند آنها نمیدانند؟؟؟! و اگر برخی پس این یک امر کلی و تام نیست!! پس ناقص است و رد میشود!

دوست گرامی، یک مطلب مهم را از یاد نبرید لطفاً: مطالبی که در مورد شروط روسو بیان کردم، برای این بود که ضروری نبودنشان را نشان دهم. پس نیازی نیست مطلبی که به این دلیل بیان می‌شود تام باشد. کافیست بر الزامی بودن شرایط روسو خط بطلان بکشد.
قوانین مورد نیاز یک جامعه را همه مردم با هم تدوین نمی‌کنند.
بلکه کافیست عده‌ای که مستضعف عقلی و فکری نیستند و قادرند بر چیرگی عقل بر شهوت، در آن اجنماع حضور داشته باشند.
عقل این کفایت را محال نمی‌داند. بحث ما از اول هم بر سر استدلال روسو همین بود: که آن شرایط، ضرورت نیست. بلکه امکان است.

قرآن حکیم;719309 نوشت:
ثانیا امیال نفسانی اساسا چیست؟ مقصود بنده و عموم کسانی که در باب نفس صحبت میکنند که مواردی چون سرکشی-غرور-خود خواهی-انحصار طلبی-قدرت و ثروت پرستی-حسد-طمع و موراد فراوان دیگر نفسانی و خواهش نفس است حال آیا این موارد به قول شما فی نفسه صحیح است یا خیر؟؟؟! مسلما خیر! پس مطلب شما رد میشود!!

شما خودتان پرسیدید و خودتان هم از طرف من پاسخ دادید!
حال اگر اجازه دهید، منهم از طرف شما و از منظر درون دینی به پرسشتان در باب امیال نفسانی پاسخ دهم:
آنچه موجب حرکت روح آدمیست، «حب و بعض» است. (دوست داشتن و بد آمدن)
انسان با قوای «حبّ» به سوی محبوب حرکت می‌کند و نسبت به هر چیزی که او را دور یا جدا سازد، «بغض» دارد.
امام صادق(ع) می‌فرمایند: ایمان چیزی بجز حب و بغض نیست. (اصول کافی، جلد اول)
آنچه موجب حرکت جسم آدمیست، مرتبه پائینی از حب و بغض، یعنی «شهوت و غضب» است. (تمایل داشتن و تنفر داشتن)
او میل به غذا، خواب، جماع، قدرت، رفاه، سلامتی و امنیت جانی و ... دارد و بالتبع نسبت به هر چه آن امیال را به مخاطره اندازد، تنفر و غضب دارد.
پس خداوند هر چه به انسان داده، از حب و بغض گرفته، تا شهوت و غضب، همه لازمه حیات مادی و معنوی انسان می‌باشد.
لذا در خصوص شهوات نفسانی نیز فرمود که خودم آن را برای انسان زینت دادم. (سوره آل عمران، آیه 14)

پس این امیال نفسانی فی نفسه بد و مذموم نیستند.
لازمه حیات و مایه تمتع دنیویست. لذا تا زمانیکه در حد تعادل به آن پرداخته شود و از افراط و تفریط بدور باشد، هیچگاه بر عقل چیره نخواهد شد.

بنابراین، مطلبی که خدمتتان عرض کردم، مطلبی نیست که بتوانید حکم به نادرستی و ابطالش بدهید.

قرآن حکیم;719309 نوشت:
آیا عموم انسان ها از نعمت وجدان وعقل و فطرت برخوردارند؟ مسلما آری! پس چرا در کشور های مختلف جهان که دین در آنها دخالتی در حکومت و سیاست ندارد و اصلا در برخی از جامعه ها هم دینی وجود ندارد! دارای اختلافات و مشاجرات و تفاوت های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در درون خود و در برون با سایر کشور ها و ملل هستند؟؟؟!! چرا یک آمریکایی با یک چینی و با یک روس که هر 3 داری عقل و فطرت و وجدانند هر کدام یک مطلبی را عقلی میدانند که دیگری نمیداند؟؟؟؟؟!!

قبلاً به این مورد پاسخ دادم.
از آنجا که محال است با بررسی میدانی تام، وضعیت تمامی جوامع دین دار و بی‌دین را بررسی کنیم، ضرورت از این شرط جناب روسو حذف می‌شود.

قرآن حکیم;719309 نوشت:
شما فرمودید:(( لزومی ندارد که هیچ رابطه‌ای با طبیعت نداشته باشد.
بلکه بواسطه ارتباطش با طبیعت و همان میزان ظرفیت عقلی که دارد، قادر به الهام گرفتن از طبیعت خواهد بود. ))

بزرگوار مقصود از طبیعت چیست؟ ...
... مقصود این است که در خود طبیعی خودش نمانده باشد و به من اعلی رسیده باشد! یعنی در جنگ میان خود طبیعی با من اعلی من اعلی را برگزیده باشد و وجودش را آنگونه کند و غرق در زندگی مادی عادی نشده باشد!


بله. وعقل وجود چنین انسانهائی را در میان جوامع بشری، نا محتمل نمیداند. لذا ضرورتِ این شرط جناب روسو نیز باطل است.

قرآن حکیم;719309 نوشت:
بعد شما فرمودید ((قادر به الهام گرفتن از طبیعت خواهد بود)) میشود بفرمایید که الهام از طبیعت یعنی چه؟؟! آیا مقام آدمی اینقدر پایین است که راهبر و راهور او موجوداتی سنگی و غریزی و حیوانی و گیاهی باشد؟؟؟!!

این پرسشتان واقعاً مرا در حیرت فرو برد برادر گرامی!
الهام گرفتن از طبیعت واقعاً به معنای راهبری و راهوری از سنگ و حیوان و گیاه است؟!
قرآن حکیم;719309 نوشت:
شما فرمودید:(( لزومی ندارد که خودش هیچ بهره مثبتی از آن قوانین نداشته باشد.
بین منفعتِ شخصیِ صِرف و منفعتی که همزمان نصیب شخص + دیگران می‌شود تفاوت است.
اولی مذموم است، اما در دومی، شخص به همراه جامعه از آن قوانین بهره می‌برد.))

متوجه نشدم شما از این جمله(سعادت او به ما مربوط نباشد ولی حاضر شود به سعادت ما کمک کند.) چگونه برداشت بالا را داشتید؟؟؟؟!!!
روسو میگوید او حاضر است برای جان های آدمیان فدارکاری و ایثارگری کند تا به سعادت برسند یعنی عظمت شخصیت او را نشان میدهد که چقدر دارای روحی بزرگ است! نه اینکه از قوانین نفع ببرد یا نبرد یا...!!!!!!!!!!


اگر کمی بیشتر دقت کنید، متوجه خواهید شد.
وقتی من می‌خواهم در مورد وضع قوانین از سوی خداوند صحبت کنم، نمیگویم او نفع می‌برد یا نمی‌برد. زیرا واجب الوجود، بی‌نیاز است.
وقتی در مقابل آن، می‌خواهم در مورد وضع قوانین توسط انسان‌ها صحبت کنم، دیگر جمله «سعادت او به ما مربوط نباشد» مفهومی نخواهد داشت.

ما درباره خدا و انسان‌ها صحبت میکنیم. نه پیامبر و سایر انسان‌ها.
اما جمله قرمز رنگتان بدین معناست که به جای خداوند، پیامبر شارع است.

اما با توجه به همان مطلب،
اینکه انسانهائی در جوامع بشری وجود دارند که حاضرند برای جان‌های آدمیان فداکاری و ایثارگری کنند تا به سعادت برسند، از نظر عقل محال نیست.
بنابراین، ضرورتِ این شرط روسو نیز باطل می‌شود.

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

قرآن حکیم;719334 نوشت:
اما به هر حال مقصود بنده تمثیل به عنوان کلی اش در منطق بود که شما با آوردن این توضیح که در مبحث ضرورت نبوت عامه وجاهت منطقی ندارد منظور خود را مشخص فرمودید!

:Gol::Gol:

قرآن حکیم;719334 نوشت:
با منطقِ ارسطویی برخی از استدلال‌ها را نمی‌توان صورت‌بندی نمود. بااین‌حال این استدلال‌ها درست هستند. به نمونهٔ زیر توجه کنید:
یا علی برادرِ رضا است یا حسن برادرِ رضا است.
علی برادرِ رضا نیست.
نتیجه: حسن برادرِ رضا است.

این مطلبتان کاملاً صحیح است. اما بعد از آن و به تبع آن، این استدلال را بیان کردید:
قرآن حکیم;719058 نوشت:

یا این قانون را خدا به انسان میدهد یا خود انسان ها برای خودشان!
خود انسان ها نتواسنتند یا نمیتوانند قانون بدهند
نتیجه:پس خدا باید قانون به بشر بدهد

گزاره‌های آبی رنگ در دو استدلال فوق را با هم مقایسه کنید.
در استدلال اول، «علی برادرِ رضا نیست» قطعیت دارد. فقط راجع به علی صحبت می‌شود.
اما در استدلال دوم، بحث در مورد همه انسانها در همه زمانها و مکانها است. این گزاره قطعیت ندارد چون حصول تام بودنش محال است.

استوار;719389 نوشت:
همانطور که واقفید بحث ما بر سر 5 سال اول بعثت است.
جائی که تحدی و شق القمر نبوده و شما گفتید به آنها اصلاً نیازی نبوده.
البته معجزات دیگری فرمودید نیاز بوده و واقع شده که من در پست قبل از شما درخواست کردم آنها را با جرئیات بیشتری لیست کنید.

سلام مجدد خدمت شما
عرض بنده این است در جایی که لازم بوده و مردم درخواست کرده اند شق القمر، در جایی که لازم بوده و مردم در خواست کرده اند حرکت درخد در طی سه مرحله و.... انجام شده است. اصلا بنده وقت تعیین نکردم و قبل 5 سال و بعد 5 سال اهمیتی در حرف های بنده نداشته است.
استوار;719389 نوشت:
اما در همان 5 سال اول،
1) مگر همه مدعووین پیامبر به دین اسلام، اهل کتاب بوده‌اند؟ (قسمت قرمز رنگ نقل قولتان)

خیر منظورم این است که افرادی که لجوج نبودند و عناد نداشته اند نیازی به معجزات خاصی نداشته اند چه اهل کتاب چه غیر اهل کتاب
استوار;719389 نوشت:
2) این خیلی‌ها چند نفر بودند؟ (قسمت آبی رنگ نقل قولتان) . مگر کل جمعیت مسلمانان در 5 سال اول از حدود 40 نفر افزون بوده؟

بنده اصلا نمی دانم چرا اینقدر درگیر جزئیات هستید؟ کدوم 5 سال؟ اصلا چرا 5 سال؟
هدف ایمان آوردن مردم یا به عبارتی روشن سازی برای مردم بوده. بعضی افراد اطلاعات قبلی داشتند و منتظر رسول الله ص بوده اند. برخی هم با توجه به قرآن به سادگی ایمان آورده اند. تحدی بیشتر برای آن دسته از افراد بوده که قبلا عرض کردم.
سعی می کنم لیست سایر معجزات را برایتان قید کنم

اما شما به سوال بنده پاسخ ندادید.
قبلاً پرسیده بودم اگر شما بخواهید بعثت پیامبر رو اثبات کنید چه پیشنهادی دارد؟ (فرض که خودتان بعثت را پذیرفته باشید). در واقع می خوام ببینم چه چیزی برای شما قابل قبوله

سلام

استوار;719376 نوشت:

حال از شما خواهشمندم اگر برایتان مقدور است، لیست معتبری از این معجزات به همراه سال وقوعشان و تعداد کافران و مشرکانی که ناظر بر این معجزات بودند بیان کنید. لطفاً.
پس از آن می‌توانیم بحثمان را در مورد آن دورانی که به تحدی نیاز نبوده، ادامه دهیم و ببینیم واقعاً چه دلایل عقلی برای اثبات صدق ادعای پیامبر وجود دارد.


چند معجزه ای جانب پیامبر اکرم (ص)
1- قرآن

[=b mitra]2. شقّ القمر[=b mitra]يكي ديگر از معجزاتي كه قرآن كريم براي حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله)بيان مي كند، دو پاره شدن ماه به دست آن حضرت است:[=b mitra](اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انشَقَّ الْقَمَرُ وَ إِن يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ وَ كَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ وَكُلُّ أَمْر مُسْتَقِرٌّ);[=b mitra]قيامت نزديك شد و ماه دو پاره گرديد. و اگر كافران معجزه اي ببينند، روي بگردانند و گويند: جادويي دايم است. و دروغ شمردند و هوس هاي خويش را دنبال كردند. و هر كاري را قراري است.[=b mitra]آيه شريفه اشاره به معجزه «شقّ القمر» دارد كه خداوند به دست حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله) پيش از هجرت، به درخواست مشركان مكّه انجام دادند،48ولي مشركان آن را جادو خواندند و به خاطر پيروي از هوا و هوس هاي خود، آن حضرت را دروغگو شمرده، نبوّتش را نپذيرفتند.

[=b mitra]
3. شهادت حيوانات و نباتات به رسالت حضرت
[=b mitra]برخي از مشركان به حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله) گفتند: اگر واقعاً پيامبر خدا هستي، از آن درختي كه وسط بيابان است بخواه جلو بيايد و به رسالت تو شهادت دهد. پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله)اشاره كردند، درخت پيش آمد و به رسالت ايشان شهادت داد.[=b mitra]نيز امام صادق(عليه السلام) فرمودند: گرگي به رسالت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)شهادت داده است.[=b mitra]

4. تسبيح سنگ ريزه ها در دست حضرت[=b mitra]در روايت است كه برخي از كفّاربه آن حضرت گفتند:اگرواقعاًپيامبرخدا هستي سنگ ريزه ها در دستت سخن بگويند. حضرت سنگ ريزه ها را در دست گرفتند و صداي تسبيح از آنها بلند شد.[=b mitra]

5. خبر از مسموم بودن غذا[=b mitra]فردي نزد حضرت غذاي مسموم آورد به اين نيّت كه اگر ايشان پيامبر باشد خداوند وي را به آن آگاه خواهد ساخت. حضرت به علم الهي، از مسموم بودن آگاه شدند و از آن نخوردند.

منبع کلیک نمایید

متاسفانه تاریخ ندارند. هرچند هرگز متوجه نشدم چه اسراری به 5 ساله اول و یا پس از 5 سال دارید و هنوز دلیلی برای آن بیان نکرده اید. در واقع چرا تاریخ را دو نیم کرده اید؟ آن شخص موهومی را نیز هنوز معرفی نفرموده اید!
اما بنده عرض کرده هر معجزه ای با توجه به نیاز و درخواست مردم بوده است. بنابراین محدودیت زمانی کاملا برداشته می شود.
[=b mitra]
كارهاي خارق العاده بسياري به دست پيامبر اعظم(صلي الله عليه وآله) يا براي تأييد آن حضرت رخ داده كه برخي از آنها معجزه اصطلاحي و براي اثبات نبوّت حضرت بوده است; مانند: قرآن كريم، شقّ القمر، شهادت حيوانات به نبوّت ايشان، تسبيح سنگ ريزه در دست حضرت و خبر از مسموم بودن غذا با علم غيب. برخي ديگر از اين امور نه براي اثبات نبوّت، بلكه به عنوان كرامات حضرت رخ داده است; مانند: معراج، تصرف در ادراك ديگران، انداختن رعب در دل دشمنان و آرامش در دل مؤمنان، ياري شدن با سپاه غيبي، فزوني بخشيدن به غذا، چاق و پر شير كردن گوسفند، شفا دادن امراض، اخبار از غيب، آگاهي از ضمير افراد و اسامي و اوصاف اشيا بدون ديدن آنها، خبر از گم شدگان و آگاهي به زبان و حالات حيوانات. قسم سوم كارهاي خارق العاده پيش از بعثت ايشان و براي ايجاد زمينه براي بعثت بوده كه «ارهاص» نام دارد; مانند: حركت ابر بالاي سر حضرت براي سايه افكندن بر ايشان. اين مقال نيم نگاهي به معجزات و كرامات آن حضرت دارد.
[=b mitra]
[=b mitra]
آیا این همه دلایل برای اثبات صدق ادعای پیامبر اکرم ص کافی نیستند؟

ضمن اینکه درخواست بنده هنوز به قوت خود باقی ست و منتظر پاسخ شما هستم

سلام و عرض ادب.

mousavi928;719410 نوشت:
عرض بنده این است در جایی که لازم بوده و مردم درخواست کرده اند شق القمر، در جایی که لازم بوده و مردم در خواست کرده اند حرکت درخد در طی سه مرحله و.... انجام شده است. اصلا بنده وقت تعیین نکردم و قبل 5 سال و بعد 5 سال اهمیتی در حرف های بنده نداشته است.
بنده اصلا نمی دانم چرا اینقدر درگیر جزئیات هستید؟ کدوم 5 سال؟ اصلا چرا 5 سال؟

برادر گرامی، جناب موسوی، امیدوارم روند بحثمان و جائی که اکنون به آن رسیده‌ایم را فراموش نکرده باشید.
شما در مورد معجزه اصلی (قرآن) و بحث تحدی صحبت کردید.
من گفتم اگر این یک دلیل عقلیست، پس باید برای دوران 5 سال اول بعد از بعثت هم صحیح باشد.
بعد لیستی از سوره‌هائی که طی آن پنج سال نازل شده بود خدمتتان عرض کردم که نشان می‌داد بحث تحدی در آن دوران مطرح نشده.
شما گفتید به تحدی و نیز شق القمر در آن 5 سال نیازی نبوده.
منهم گفتم چشم.
و ادامه دادم پس در آن دوران چه دلایل عقلی برای اثبات صدق ادعای پیامبر وجود داشته؟
فرمودید یک سری معجزات.
و خواهش کردم که لیستی از آن معجزات با سال وقوعشان و تعداد کافران و مشرکانی که ناظر بر وقوعشان بوده‌اند را بیان کنید.

لذا با توجه به روندی که ذکر شد و ابداً نمی‌توانید آن را انکار کنید، جمله قرمز رنگتان چه مفهومی دارد؟
آیا به این معناست که می‌خواهید از بحث فرار کنید؟

mousavi928;719410 نوشت:
خیر منظورم این است که افرادی که لجوج نبودند و عناد نداشته اند نیازی به معجزات خاصی نداشته اند چه اهل کتاب چه غیر اهل کتاب

شناختن پیامبر از روی خصوصیات ظاهریش مربوط به غیر اهل کتاب هم می‌شده؟

mousavi928;719410 نوشت:
اما شما به سوال بنده پاسخ ندادید.
قبلاً پرسیده بودم اگر شما بخواهید بعثت پیامبر رو اثبات کنید چه پیشنهادی دارد؟ (فرض که خودتان بعثت را پذیرفته باشید). در واقع می خوام ببینم چه چیزی برای شما قابل قبوله

برادر عزیزم، بحث این تاپیک بر سر دلایل عقلی نبوت است.
لذا مطلب قابل قبول، همان ارائه دلایل عقلیست.
بحث اثبات ضرورت نبوت عامه به دلایلی بایکوت شد. و تنها ادامه بحثم با برادر گرامی جناب قرآن حکیم، در این خصوص و در ارتباط با استدلال روسو، جاریست.
بحث اثبات نبوت خاصه نیز که با شما و نیز برادر ارجمند، جناب باء ادامه دارد.

سلام و سپاس

استوار;719424 نوشت:
لذا با توجه به روندی که ذکر شد و ابداً نمی‌توانید آن را انکار کنید، جمله قرمز رنگتان چه مفهومی دارد؟
آیا به این معناست که می‌خواهید از بحث فرار کنید؟

دوست عزیز و گرامی آخه من چرا باید از بحث فرار کنم؟
استوار;719424 نوشت:
و ادامه دادم پس در آن دوران چه دلایل عقلی برای اثبات صدق ادعای پیامبر وجود داشته؟
فرمودید یک سری معجزات.

نیاوردم؟

اینهمه معجزه کافی نیست؟ مگر امکان دارد ابر همیشه سایه بر سر شخص خاصی بیافکند؟ آیا همین یک معجزه کافی نیست؟

استوار;719424 نوشت:

شما در مورد معجزه اصلی (قرآن) و بحث تحدی صحبت کردید.


بنده استدلال خود را راجب تحدی عرض کردم. درسته؟ گفتم تحدی با توجه به مطالعاتم برای افراد لجوجی بوده که اصلا هدفشان هدایت نبوده و واقعا هم این همه معجزات در آنها اثر نکرد.
استوار;719424 نوشت:
و خواهش کردم که لیستی از آن معجزات با سال وقوعشان و تعداد کافران و مشرکانی که ناظر بر وقوعشان بوده‌اند را بیان کنید.

بنده لیست معجزات رو آوردم ولی جزئیات مورد درخواستی شما در دسترسم نبودند حالا بازم میگردم اگر پیدا کردم چشم.
استوار;719424 نوشت:
شناختن پیامبر از روی خصوصیات ظاهریش مربوط به غیر اهل کتاب هم می‌شده؟

بله تا حدودی
چون آنها از اهل کتاب مشورت می گرفته اند
استوار;719424 نوشت:

برادر عزیزم، بحث این تاپیک بر سر دلایل عقلی نبوت است.
لذا مطلب قابل قبول، همان ارائه دلایل عقلیست.
بحث اثبات ضرورت نبوت عامه به دلایلی بایکوت شد. و تنها ادامه بحثم با برادر گرامی جناب قرآن حکیم، در این خصوص و در ارتباط با استدلال روسو، جاریست.
بحث اثبات نبوت خاصه نیز که با شما و نیز برادر ارجمند، جناب باء ادامه دارد.

چرا بایکوت شده است؟ نه راجب اونهم بحث می کنیم و انشاءالله به نتیجه می رسیم.

من از شما مجدد درخواستی دارم. همان درخواست قبلی.
فرض خداوند شخصی را به نبوت مبعوث گردانیده. فرض به سراغ شما آمده. چگونه باید به شما اثبات کند؟

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

mousavi928;719438 نوشت:
جزئیات مورد درخواستی شما در دسترسم نبودند حالا بازم میگردم اگر پیدا کردم چشم.

با تشکر از شما. بابت زحمتی که می‌کشید و وقتی که می‌گذارید، سپاسگزارم.

پس منتظر می‌مانم و انشاالله بحث را بعد از آن ادامه خواهیم داد.

mousavi928;719438 نوشت:
چرا بایکوت شده است؟ نه راجب اونهم بحث می کنیم و انشاءالله به نتیجه می رسیم.

خب، خدا رو شکر.

mousavi928;719438 نوشت:
من از شما مجدد درخواستی دارم. همان درخواست قبلی.

در انتهای پست شماره 388 پاسخ دادم.

استوار;719450 نوشت:
با تشکر از شما. بابت زحمتی که می‌کشید و وقتی که می‌گذارید، سپاسگزارم.

پس منتظر می‌مانم و انشاالله بحث را بعد از آن ادامه خواهیم داد.


سلام
خواهش می کنم بنده وظیفه خودم رو انجام می دم.
اما من تاریخی از این معجزات ندیده ام. قبلا اینارو خوندم ولی تاریخی براشون ندیدم.
چون عرض کردم محدود به زمان نیستند. شما که بدنبال معجزه عقلانی هستید همین یک معجزه هم کفایت می کند: خورشید به پیامبر اکرم ص بطور مستقیم نمی تابید و همیشه ابر بالاس سرش بود. و اینکه پیامبر اکرم ص سایه نداشت (حالا بحثش جداست) که این بحث ابر به قبل از بعثت مربوط می شود. آیا شما این را می پذیرید؟ کافی نیست؟
استوار;719450 نوشت:
در انتهای پست شماره 388 پاسخ دادم.

استوار;719424 نوشت:
برادر عزیزم، بحث این تاپیک بر سر دلایل عقلی نبوت است.
لذا مطلب قابل قبول، همان ارائه دلایل عقلیست.

این بود پاسخ شما؟
بنده از شما درخواست کردم خواهش کردم
عرض کردم ماجرا را برعکس کنیم و شما برای من دلیل بیاورید. لااقل یکی دو مورد شما دلیل بیاورید تا من بیشتر با استدلال شما آشنا شوم.

استوار;719354 نوشت:
سلام و عرض ادب.
برادر گرامی، برای همین و مطابق با بحثی که در مورد اعجاز و آیت بیان کردید، سؤال زیر را از شما پرسیدم:
...
شما به جای پاسخ به پرسشم، از تحدی صحبت کردید:


بسم الله الرحمن ... الرحیم
سلام و عرض ادب و احترام
برادر گرامی، شما اصرار بر وجه اعجاز داشتید و اینکه معجزه مقرون به تحدی است، حقیر هم تأکید چندباره‌ای کردم بر اینکه صحبت اصلی بر سر آیت است و نه اعجاز که یکی از وجوه آیت است ... با این حساب در آن پنج سال اول اگر قرآن به عنوان اعجاز هم مطرح نبوده و فقط گفته‌اند کلام خداست، همانطور که کتابهای پیشین هم کلام خدا معرفی می‌شده‌اند بدون آنکه تا آخر رسالت پیامبرانشان و حتی تا به امروز هم کسی ادعا کند که آن کلام خدا اعجاز بوده است، در این صورت هیچ مشکلی نیست و باز می‌شده با آن ایمان بیاورند، چون برای ایمان آوردن نیاز به آیت هست و نیاز به حجت الهی است و انبیاء علیهم‌السلام خودشان ذکر و حجت بوده‌اند و امامان علیهم‌السلام هم با اینکه نه قرآن یا کلام خدا هستند و نه معجزه هستند باز حجت و آیت خدا هستند و اتفاقاً حجج بالغه هم هستند، چیزی که عقل منطقی یک انسان معمولی در حجیت خود نمی‌باشد.
در پنج سال اول بعثت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در میان مردم بودند، نگاه کردن به ایشان و پرسیدن سؤال و شنیدن پاسخ از ایشان خودش می‌توانسته عامل ایجاد ایمان در شخص مقابل گردد. ایمان کار قلب است و عقل سلیم وظیفه‌ی حفظ شخص را از خطرات احتمالی اشتباه در درک باطنی و حتی ظاهری دارد.
اگر حقیر در پاسخ به شما گفتم چرا آیات قرآن را گفتند آیه ولی تحدی به سوره شده است اینجا در مقام بیان تفاوت میان آیت بودن و معجزه بودن بوده‌ام، چرا که دیدم در مورد آیت صحبت می‌کنم و سؤال شما علی‌الدوام بر روی اعجاز است، پس پاسخم آنطور که شما مدعی آن هستید بی‌ارتباط به موضوع صحبت یا پرسش شما نبود، لطفاً بیشتر دقت کنید
استوار;719354 نوشت:
اما در بحثی که با شما و جناب موسوی در مورد 5 سال اول بعثت داشتم، صحبت بر سر عدم ابلاغ تحدی بود.
جناب موسوی معتقدند که آنزمان تحدی نیاز نبوده.
شما نیز بیان کردید که تحدی آخرین راه اثبات قرآن است. و اصل بر آیت بودن است که همان آیه اول هم همین خاصیت را داشته.
حال لطفاً به پرسشم پاسخ دهید که آیه اول به عنوان یک آیت و در حالیکه هنوز بحث تحدی به میان نیامده است، چگونه ثابت میکند صدق ادعای پیامبر را؟


آیت به همان صورت که ایت است خودش نشانه و گواه بر صدق نبوت ایشان بوده است ... معنای آیت مگر غیر از این است؟ آیت اگر نشانه‌ی صدق نیست پس نشانه‌ی چه قرار است باشد؟ مثال جعبه‌ی شکلات را به خاطر بیاورید آنجا مفصل پیرامون این مطلب بحث کردم ...
استوار;719354 نوشت:
برادر گرامی، دلایل عقلی نبوت چه ارتباطی با نحوه ایمان آوردن برخی، و پذیرش ایمان آنها از طرف خداوند دارد؟
اگر قرار است در این تاپیک، در مورد صدق ادعای پیامبر صحبت شود، فکر نمیکنید پذیرفتن ایمان برخی توسط خداوند با استناد به قرآن، کار اشتباهی باشد و ما را دچار دور کند؟


حقیر به روش بحث شما اعتراض دارم ... اینکه شما می‌خواهید بحث وابسته به سطح علم و دانش و باورهای دو طرف نداشته باشد خودش توجیه عقلایی ندارد، نه از آن جهت که خوب نباشد اگر ممکن باشد بلکه از آن جهت که ممکن نیست ... دور اگر دور است و باطل است به این دلیل باطل نیست که چیز بدی است، دور فلسفی باطل است از آن جهت که امکان رخداد ندارد، اگر چیزی در عالم واقع رخ داد پس دور فلسفی نبوده است، در اینجا هم بحث دو نفر که هم‌عقیده هستند یا عقایدشان نزدیک است با توجه به مشترکات عقیده‌ای میان آنها کار اشتباهی نیست و اتفاقا توجیه عقلایی بیشتری دارد نسبت به اینکه هر دو طرف سعی کنند که ذهنشان را از اعتقاداتشان خالی کنند و بعد وارد بحث شوند، چه آنکه اینجا هم فقط سعی کرده‌اند مگرنه همچنان ذهنشان خالی نشده و نخواهد شد، دست آخر هر کدام بر برخی از پیش‌فرض‌ها اصرار خواهند کرد که اسمش را می‌گذارند بدیهی اما لزوماً اینطور نیست که همه‌ی انسان‌ها در همه‌ی زمان‌ها روی همان بدیهیات هم اتفاق داشته باشند. بله با این تلاش شما امکان دارد دامنه‌ی بحث از دو نفر برسد به دویست نفر، اما اینکه کسی بخواهد بحثی را با دامنه‌ی دو نفر یا بیست نفر انجام دهد و شما بگویید این کار خلاف روش علمی است یا تفتیش عقاید است یا دور است و خلاصه حلاف عقل است بی‌انصافی است ... اگر گمان می‌کنید که نیست اثبات کنید وجود دارند بدیهیاتی که همه‌ی انسان‌ها بر روی آنها اتفاق نظر قطعی داشته باشند، بعد که بحث فراشخصی و کاملاً عمومی شد حقیر قبول می‌کنم که اعتراض‌های شما به حقیر و بحث‌هایم به طور مطلق وارد هستند و شما با این اعتراض‌ها صرفاً سعی بر تحمیل سلیقه‌ی خود ندارید
استوار;719354 نوشت:
و آیا نشستن پای صحبت کسی که نفسش حق است و انقلاب درونی، از دلایل عقلی نبوت محسوب می‌شود؟
فراموش کرده‌اید که ما ابتدا همان حق را در مورد ادعای نبی باید اثبات کنیم؟
اگر قرار بود با این تصرفات روحانی کسی ایمان بیاورد که ... !
تجاربی که شما فرمودید تا جائیکه بنده مطلع هستم، تهییج روانی است. ارتباطی با روح ندارد.
از یک عشق معمولی هم می‌تواند ناشی شود و همچنین از سخنان رهبر یک فرقه خاص یا یک مکتب خاص.
نتیجه این تهییج و انقلاب درونی هم در اکثر اوقات می‌تواند حتی به ایثار مال یا جان منجر شود!
بحث ما بر سر مقایسه این تهییج و منابع آن نیست، بحث اینست که اینها نمیتواند ضامن حقانیتِ آن ایمان باشد.
همه آنهائی که تا پای جان از یک اعتقاد خاص دفاع میکنند، همین گونه به آن اعتقاد یقین دارند.

تا عقل چه باشد
ایرادی ندارد ... شما بگویید تهییج روانی ... بگویید ارتباطی با روح ندارد ... ولی روح اصلاً چیست؟ ... شما هم هر اثبات عقلی که بیاورید وقتی در بحث با مخاطبان هم‌سلک خود به نتیجه‌ی دلخواه رسیدید و گفتید فهمیدم فهمیدم حقیر می‌گویم این فهمیدن ناشی از جوگیری است، شما چیزی که دوست‌داشته‌اید بفهمید را صرفاً در نظر خود موجه نشان داده و پذیرفته‌اید، مگرنه بیشتر بگردید باز در ان ایرادهای بسیار و مسائل حل نشده‌ی زیادی خواهید یافت که نیاز به تفکر و تعقل بیشتر دارد و چه بسا انتهایی برای این راه نباشد که بشود گفت شما در آن فهمیدن خود صادق بوده‌اید ... با قطعیت نمی‌توان گفت مگرنه هم می‌توان حدس زد و هم می‌توان امیدوار بود که اینطور باشد ... اما آیا شما به دنبال حدس و ظن و گمان و یا به دنبال امیدواری است که وارد این مباحثات می‌شوید؟
آنهایی که به باطل ایمان آوردند و بر سر ان جان و مالشان را دادند و جان و مال دیگران را گرفتند بله باورشان محکم است، منکر آن نیستم، عمل کردن به هر باوری برای انسان اطمینان بیشتر به آن باور را به ارمغان می‌آورد، بلکه بحث حقیر پیرامون تعقل به عقل سلیم است ... فرقم با شما از آن جهت است که شما عقل سلیم را در عمل (نه لزوماً به لحاظ نظری) منکر شده (از آن جهت که در کسب شناخت از حقیقت ظاهراً جایگاهی مستقل از عقل منطقی برایش قائل نیستید) و عقل را فروکاسته‌اید به یکی از کاربردهایش که در بررسی گزاره‌های منطقی و مشابه آن باشد، کاربرد عقل را فروکاسته‌اید به مسیری که هرگز در آن اطمینان و یقین راهی ندارد و هر چقدر هم که جلو بروید اگرچه ظن و گمانتان قوی‌تر شود ولی همواره این ترس وجود دارد که شاید مطلبی از قلم افتاده باشد و راه را به کل به خطا رفته باشید ... مطلبی که الآن حقیر در مورد فلسفه‌ی قوی و غنی صدرایی نیز به آن رسیده‌ام ... فیلسوفان و متفکرین مسلمانی که تازه در تفلسف خود قرآن و روایات شیعه را هم قبول داشته و مدّ نظر داشته‌اند و بعضاً در آنها در کسوت استادی هم بوده‌اند با آن هم تعقل و تفکر با تفلسف و بحث منطقی به نتایجی رسیده‌اند که با برخی از آموزه‌های قرانی و روایی معتبر ناسازگار است ولی به جای اعتراف به نقص خود در فهم مطالب گاه به آنچه که در دست دارند دلشادند ... از این نظر فرقی میان فیلسوفان و دانش‌پژوهان تجربی غربی نیست ... چند روز پیش که با یکی از اعضای هیئت علمی مؤسسه‌ی حکمت و فلسفه‌ی ایران بحثی داشتم در آن بحث این نتیجه برایم ملموس‌تر گردید ... آیا آنها که به اشتباهات خود شادند و بر آن اطمینان دارند تفاوت حقیقی و بنیادی دارند با آنکه به باطل ایمان قلبی آورده‌اند و زندگی خود را بر آن گذاشته‌اند؟ بله شما می‌گویید ایشان شیعه هستند و کلیت دین و حتی فقه و شریعت و جزئيات اعتقادی را قبول دارند با تأویل‌هایی که از آنها می‌کنند، بله حقیر هم قبول دارم که بین ایشان و آنهای دیگر فرق هست و ایشان شرافت مسلمانی و شیعه بودن و ایمان به خدا و رسول گرامی اسلام و حضرت علی مرتضی علیهما‌السلام را دارند، ولی اگر صحبت از شباهتی کردم شباهت در روش شناخت حقیقت و ایمان آوردنشان بود ... اگر ایمان آوردنشان یا استحکام ایمان خود را در عمل بر روی همین بحث‌های منطقی گذاشته باشند که ظاهراً هم اینطور نیست و این بحث‌ها جدای از اعتقادات شخصی‌اشان هست ... اما اگر شما هم در مورد گزاره‌ی آخر با حقیر موافق باشید در آن صورت باید اذعان کنید که بحث تاپیک فعلی در مورد خود ایمان آوردن است و نه بحث‌هایی که با وجود ایمان داشتن یا نداشتن انجام می‌دهیم و دست آخر تأثیر خاصی هم بر ایمان آوردن یا نیاوردنمان نخواهد گذاشت ...

اگر نقدی دارید بفرمایید ... بخصوص اگر راه خود را اطمینان‌آور به معنای واقعی می‌دانید که می‌توان بر اساس آن به یک دین ایمان آورد و در راه آن ایمان جان داد و مال داد و در صورت نیاز برای حفظ آن دین یا در راستای ارزش‌های اخلاق و اجتماعی آن دین جان و مال دشمنان را گرفت
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

mousavi928;719372 نوشت:
بارها پیامبر اکرم ص معجزه آنی از جانب خدا می آورد. پس این مورد جواب نداد

سلام...ببخشید بنده وارد بحثتان می شوم.آیا برای این سخنتون که پیامبر معجزه آتی از جانب خدا می آورد...اشاره ای در قرآن شده؟

mousavi928;719372 نوشت:
ز اینجا به بعد هر انسانی که کمی درایت داشته باشد چه تصمیمی می گیرد؟
آقا معجزه فایده نداشت. هر کار کردیم فایده نداشت.

پیامبر جز خواندن آیات قرآن که معجزه در نظر بگیریمشان، دیگر چه معجزه ای داشتند، با توجه به آیات قرآن البته.(واقعیت، سخنان و موارد تاریخی آنچنان به نظرم سندیت ندارند.من شنیدم که آقای مجلسی چهار هزار معجزه برای پیامبر نوشته اند!!گذشته از این روایات، ایا در قران به معجزه ای که از پیامبر سر زده باشد به وضوح اشاره شده؟ و از لفظ معجزه بهره برده شده. و یا چیزی هست که به یقیم بتوان نام معجزه بر آن نهاد)

mousavi928;719372 نوشت:
. در کتب پیشین حتی از ظاهر جسمانی او با خبر بودند.

اینکه وعده ظهور پیامبر جدید داده شده بود و یا نه، و به چه کیفیتی، را کنار می گذاریم و فرض می گیرم تا حدی به مشخصات پیامبر اشاره شده باشد در کتاب ها.ولی همین اشارات، می تواند، آن جرقه اولی باشد که شخصی را به این سو بکشاند که ادعای نبوت کند.یعنی به پشتوانه پیش گویی ها، ادعایی بکند.مثلا امروزه روز، کسانی هستند که به حسب اعتقاد و یا پیشگویی ظهور امام زمان در میان مردم، ادعای امام رمانی می کنند.یعنی این پیشگویی ها به خودی خود اگر بخواهیم بدون تعصب به قضیه نگاه کنیم، چیزی رو اثبات نمی کنند.مگر اینکه پیشگویی ها به سر حد اعلا دقیق و حساب شده باشند که به طوری که محال باشد به کسی غیر از پیامبر بتوان آن پیشگویی ها را نسبت داد و محال باشد که کسی خود را با پیشگویی ها تطبیق بدهد.مثلا در کتاب پیشگویی شده که فلانی در چهل سالگی ادعای پیامبری می کند و شخص هم می آید با توجه به نوشته ها، در چهل سالگی ادعای نبوت می کند.
و مردمی که استدلال را از مغلطه تشخصی نمی دهند، خیلی راحت می توانند خام این نوشته ها شوند...
------
شما اشاره داشتید، به معجزه ای که خورشید به سمت پیامبر به طور مستقیم نمی تابید.واقعا، نمی دانم این را با چه منطقی جور در می آید.اگر واقعا کسی همچین رخدادی بر او وارد شود، چطور می توان قبول کرد که در چندید سال تنها تعداد معدودی به سوی او جذب شوند.مردمی که اشاره کردم، مغلطه را از استدلال تشخصی نمی دهند.چطور به سوی فردی که همیشه ابر بالای سرش بود، با همچین قدرتی نشتافتند(در اوایل بعثت)؟؟چطور پیامبری که همیشه ابر بالا سرش بود، از او درخواست می شد، و سوال می شد، که چه عجیب است که خدایش معجزه نمی آورد.چرا به آسمان نمی رود مثلا نامه ای نمی آورد. و امثال اینها.به نظر می رسد که پیامبر در نزد مردم هیچ عمل فوق العاده ای انجام نمی داد.احتمالا در خلوت و تنها ابر بالا سر پیامبر می آمد.والا از آیات قرآن که اینگونه به نظر می رسد

پیروز;719463 نوشت:
سلام...ببخشید بنده وارد بحثتان می شوم.آیا برای این سخنتون که پیامبر معجزه آتی از جانب خدا می آورد...اشاره ای در قرآن شده؟

سلام
خوش آمدید
فکر می کنم در قرآن فقط به شق القمر و تحدی اشاره شده است.
پیروز;719463 نوشت:
پیامبر جز خواندن آیات قرآن که معجزه در نظر بگیریمشان، دیگر چه معجزه ای داشتند، با توجه به آیات قرآن البته.(واقعیت، سخنان و موارد تاریخی آنچنان به نظرم سندیت ندارند.من شنیدم که آقای مجلسی چهار هزار معجزه برای پیامبر نوشته اند!!گذشته از این روایات، ایا در قران به معجزه ای که از پیامبر سر زده باشد به وضوح اشاره شده؟ و از لفظ معجزه بهره برده شده. و یا چیزی هست که به یقیم بتوان نام معجزه بر آن نهاد)

معجزات دیگری بوده اند به تاریخ نویسان هم از آنها حرف زده اند. در صفحه 39 چند مورد رو خلاصه عرض کرده ام
پیروز;719463 نوشت:
اینکه وعده ظهور پیامبر جدید داده شده بود و یا نه، و به چه کیفیتی، را کنار می گذاریم و فرض می گیرم تا حدی به مشخصات پیامبر اشاره شده باشد در کتاب ها.ولی همین اشارات، می تواند، آن جرقه اولی باشد که شخصی را به این سو بکشاند که ادعای نبوت کند.یعنی به پشتوانه پیش گویی ها، ادعایی بکند.مثلا امروزه روز، کسانی هستند که به حسب اعتقاد و یا پیشگویی ظهور امام زمان در میان مردم، ادعای امام رمانی می کنند.یعنی این پیشگویی ها به خودی خود اگر بخواهیم بدون تعصب به قضیه نگاه کنیم، چیزی رو اثبات نمی کنند.مگر اینکه پیشگویی ها به سر حد اعلا دقیق و حساب شده باشند

دقیقاً همینطوری است
ببنید وقتی می دانند این شخصی که قرار است پیامبر شود تکه ابری همیشه بالای سر اوست تا آفتاب به او نخورد. چگونه می توانند این را شبیه سازی کنند؟
برای امام زمان هم مسئله همین است. ما خیلی دشمن داریم. امام زمان خیلی دشمن داره. ولی کسی نتونسته هنوز قرص و محکم به دروغ بیاد بگه من امام زمانم! درسته این وسط برخی افراد ساده لوح هم گول خورده اند تا کنون که آن هم به دلیل جهل خودشان است.
پیروز;719463 نوشت:
شما اشاره داشتید، به معجزه ای که خورشید به سمت پیامبر به طور مستقیم نمی تابید.واقعا، نمی دانم این را با چه منطقی جور در می آید.اگر واقعا کسی همچین رخدادی بر او وارد شود، چطور می توان قبول کرد که در چندید سال تنها تعداد معدودی به سوی او جذب شوند.مردمی که اشاره کردم، مغلطه را از استدلال تشخصی نمی دهند.چطور به سوی فردی که همیشه ابر بالای سرش بود، با همچین قدرتی نشتافتند(در اوایل بعثت)؟؟چطور پیامبری که همیشه ابر بالا سرش بود، از او درخواست می شد، و سوال می شد، که چه عجیب است که خدایش معجزه نمی آورد.چرا به آسمان نمی رود مثلا نامه ای نمی آورد. و امثال اینها.به نظر می رسد که پیامبر در نزد مردم هیچ عمل فوق العاده ای انجام نمی داد.احتمالا در خلوت و تنها ابر بالا سر پیامبر می آمد.والا از آیات قرآن که اینگونه به نظر می رسد

شما فکر می کنید از شکافته شدن دریا عجیب تر است؟ کدام عجیب تر است؟
اینکه حضرت ابراهیم رو میفرستن تو آتیش و اونجا گلستان می شود چطور؟
اینکه مردم دیدند کودک تازه متولد شده سخن می گوید (حضرت عیسی ع) این چطور؟
اینکه حضرت سلیمان جن و انس رو به خدمت گرفت چطور؟
لجاجت بد چیزی است.
بله دوست عزیز پیامبر اکرم ص نیز این معجزات را داشتند ولی برای مردم مهم نبود. زوری که نیست

با سلام.

باء;719112 نوشت:
پس شماقبول دارید که مصداق کسانی باشید که به ایشان گفته‌اند که این کلید درب را باز می‌کند به شرط آنکه یک دور به سمت راست چرخانده شود ولی شما نیم‌دور چرخانده‌اید و درب باز نشده است و الآن معتقد هستید که این کلید این درب را باز نمی‌کند؟

خیر معتقد نیستم. عرض شد با مقایسه آثار دیگران می توان به غیربشری بودن یا نبودن قرآن پی برد. لازم نیست تمام انسان ها یک به یک وارد عمل شوند. ولی باز هم قبول. شما فرض کن بنده متنی آوردم و با قرآن مبارزه کرد و پیروز شد. خوب بعدش چی؟ اصلا فرض کن مثنوی مولانا را آوردم. مگر قرار است متن را بیاوریم اینجا و روی آن با هم بحث کنیم؟ همین که به قول شما وجدانم این را پذیرفت که در مبارزه متن مذکور پیروز شده کافی است. داور و قاضی وجدان انسان هاست
باء;719112 نوشت:
چرا نمی‌توانیم؟ اتفاقاً هر کسی که حقیقت را در درون خود یافته و شناخته باشد می‌تواند به اعتبار آنچه با تمام وجود برایش مشخص شده در مورد هر دین و مکتب الهی یا بشری دیگر قضاوت نماید

قضاوتش کاملا شخصی است و فقط و فقط برای خودش اعتبار دارد. باز هم تکرار می کنم با تکیه بر درون شما نمی توانید دین و آیین دیگران را زیر سوال ببرید. پس چگونه مثلا یک بودایی یا حتی مسیحی و یهودی را به دین اسلام دعوت می کنید. افرادی که قلبشان گرفتار دین و آیین خودشان است و عمری است آرامش را در آن یافته اند.
باء;719112 نوشت:
اگر برای رسیدن به یقین کامل راه دیگری نباشد باز اصرار دارید که بحث را صرفاً با تکیه بر منطقی که خودتان هم می‌دانید خطابردار است ادامه دهید؟

منطق شما خطا بردار نیست؟ آیا مدعی هستید قلب میلیاردها انسان روی زمین اشتباه ایمان آورده است؟ اگر بله دلیلتان چیست؟ اگر دلیلتان ایمان قلبی خودتان هست همین می تواند دلیل رد ایمان شما ا طرف آنها هم باشد.
باء;719112 نوشت:
منظورتان چیست که باطن قران بعد از ایمان آوردن انسان‌ها نمود پیدا می‌کند؟ مگر صحبتمان سر ایمان آوردن با باطن قرآن نیست؟ اگر بله که پس اصل اثرگذازی آن باطن را باید در پیش از ایمان آوردن به اسلام دنبال کنیم نه پس از آن
این خلاف روال منطقی بحث است ... بله چه ظاهر و چه باطن قرآن بعد از ایمان آوردن اثراتی دیگر خواهند داشت، چه در ظاهرش که انواع علوم ظاهری و باطنی یافت می‌شود و چه در باطنش که شفا فی الصدور است و علی بذکر الله تطمئن القلوب هست و غیره و غیره ... اما مگر صحبت ما سر بعد از ایمان آوردن است؟ یا مگر بعد از آنکه ایمان آوردیم باز می‌شود شک کرد که شاید این اثرات از تلقین‌های خودمان به خودمان باشد؟
به کل نفهمیدم چرا این مسائل را گفتید

خواستم کمی مساله ایمان و باور انسان ها را بیشتر باز کنم. کسی که با یک نگاه یا یک صدا یا یک جمله ایمان می آورند مانند بسیاری از انسان های صدر اسلام اصولا سیستم باورپذیریشان اینطوری رشد کرده است. مظمئن باشید فیزیولوژی درونی شان هم با انسان های دیرباور فرق دارد. این مساله قبل از ایمان آوردن هم اعتبار دارد.
باء;719112 نوشت:
بله ... ولی ظرفیت عقل ما چقدر است؟ شما ظرفیت عقل خودتان را می‌شناسید؟ شما ظرفیت حل مسأله‌ی خود را می‌شناسید؟ آیا شما در منزل با شما سر جلسه‌ی امتحان یک میزان توانایی دارید؟ آیا شما در یک روز معمولی با شب امتحان اگر درس‌هایتان هم مانده باشند یک توانایی دارید؟
انچه شما به عنوان ظرفیت عقل معرفی می‌کنید احتمالاً مربوط به شرایط معمولی زندگی انسان است ... و البته این ظرفیت را خیلی کم تخمین می‌زنید ... انتظاری که از انسان می‌رود مطابق کدام ظرفیت است؟ ظرفیت حقیقی یا ظرفیت اسمی در شرایط کارکرد معمول انسان در زندگی؟
پاسخ حقیر ظرفیت حقیقی است و نه ظرفیت اسمی ... گرچه خود قرآن هم اساس را بر ابتلائات انسانی و چشاندن شرایط متفاوت راحتی و سختی گاهی با شدت‌های زیاد برای بیدار کردن هوشیاری انسان نسبت به خودش و ضعف‌ها و قوت‌هایش و انجام برخی اقدام‌ها گذاشته است ولی دلیل تجربی هم بر این مدعا زیاد است ... با این جود ظرفیت انسان که مطابق با آن مکلف می‌شود هر چه که باشد ظرفیت اسمی او در شرایط زندگی نرمال و یکنواخت نیست ...

حقیر معتقدم ظرفیت ماکزیممی وجود ندارد. عقل انسان در طول زندگی رو به تکامل است. هر روز کاملتر می شود. روز به روز ظرفیت عقلش بیشتر می شود. و البته فشارها و تنش هایی در که در زندگی انسان جبرا به او تحمیل می شود در استفاده از این ظرفیت ماکزیمم عقلش که در هر لحظه یک میزان است موثر است.
باء;719112 نوشت:
آیا خودتان نمی‌دانید که این مسیر تعقل منطقی چقدر خطاپذیر است؟ وقتی قطعیتی در کار نیست، وقتی احتمال به بیراهه رفتن هست، چطور انتظار دارید که اصولاً تلاش نباید بی‌ثمر باشد مگرنه ادیان دروغگو هستند؟ پس سهم خطای شما کجاست که یکسره دروغگویی ادیان را نتیجه گرفتید؟

ایمان آوردن هم نتیجه تعقل منطقی است. به عنوان مثال اگر محمد ص در جامعه ای ظهور می کرد که درپیشینه اش خدایی وجود نداشت مسلما امثال سلمان و ابوذر و علی و ... هم نمی بودند که ایمان بیاورند. چون در پیش فرض های ذهنی شان نبوت معنا نداشت. ولی وقتی در جامعه ای محمد ص ظهور کرد که هم مسیحی وجود داشت و هم یهودی مسلما این شرایط اجتماعی سیاسی حاکم در آن زمان بر تعقل انسان های آن زمان هم تاثیر گذار بود. لذا اگر بگوییم سلمان و ابوذر و ... هم تعقل کردند و بعد ایمان آوردند بیراه نگفته ایم. حال این تعقلی که به قول شما امکان خطا همیشه در آن هست در ایمان آوردن این انسان ها هم می تواند خطا وجود داشته باشد.لذا مسلما ندای درونی قلب انسان و آرامشی که کسب می کند موثر از شرایط اجتماعی است که فرد در آن بزرگ شده است که در رشذ عقلی انسان ها تاثیر گذار بوده است. هر عملی که از انسان سر می زند نتیجه یک سری تجزیه و تحلیل عقلی و منطقی است و سپس یک انتخاب. ایمان آوردن هم از این قاعده مستثنی نیست. اگر خطا و اشتباهی در تفکر و تعقل باشد در ایمان آوردن هم هست.
در ضمن بنده منطورم از کاذب بودن کذب منطقی بود نه اخلاقی. وگر نه شخصیت بزرگوار انبیاء به اعتقاد شخصی بنده منزه از دروغگویی و فریبکاری است.
باء;719112 نوشت:
می‌توانم ادعا کنم اگر حق را در درون خود عیان دیده باشم و عقل سلیم تأیید کرده باشد ... اما گاهی در باطن خود تردید دارم و آن را از شما مخفی می‌کنم، شما فکر می‌کنید که بنده قطعیت دارم در حالی که ندارم، گاهی هم اینطور نیست، شما راهی برای درکش ندارید که بدانید هر کسی در ادعای خود چقدر صادق است مگر آنکه صرفاً به تجربه‌ی خودتان اتکا کنید و به شهادت‌های دیگران صرفاً به عنوان یک مرجع نه چندان معتبر استناد کنید، دست به عصا و محتاطانه ...

انسان نه تنها نمی تواند از درون قلب انسان های دیگر اطمینان حاصل کند بلکه از درون قلب خودش هم نمی تواند مطمئن باشد. چون هر لحطه به یک چیز دچار است. در هر برهه ای از زندگی اش یک چیز او را به آرامش می رساند. تنها راهی که می توان هم ادعای درونی قلب خود و هم ادهای انسان های دیگر را سنجید تفکر و تعقل است. باز هم سوال می کنم : چگونه ایمان و یقین قلبی یک بودایی یا مسیحی یا یهودی را زیر سوال می برید؟ چگونه به آنها ثابت می کنید قلب آنها سیاه شده است و قلب شما سفید و پاک است؟
نتیجه روش جنابعالی مخالف هدفی است که بدنبال آن هستید. ارجاع انسان ها به درون قلبشان نتیجه اش می شود پلورالیزم. یعنی هر مکتبی که آرامش قلبی را برای انسان فراهم آورد درست است.
باء;719112 نوشت:
اثبات نبوت عامه برای ایمان آوردن ضروری نیست،

مقوله ایمان مقوله پیچیده ای است. ابتدا باید تعیین کنیم که اختیار و اراده انسان از کجا ناشی می شود. اگر ثابت شود اراده و اختیار انسان از عقل نشات می گیرد دیگر افعال قلب غیر اختیاری می شوند و اصولا روی افعال غیر اختیاز نمی شود بخث کرد. عشق و ایمان به اعتقاد بنده یک فعل غیراختیاری است. یا شاید بتوان ایمان را به دو قسم ارادی و غیرارادی تقسیم کرد. وقتی فردی قلبش به شکل غیرارادی به آرامش می رسد آنگاه می رود به دنبال استدلال هایی که او را به آن ایمانی که قلبش دچار آن شده برساند. ولی ایمان ارادی ایمانی است که از عقل و در نتیجه تجزیه و تحلیل عقل ناشی می شود. اصولا این ایمان از آن فلاسفه است. یک فیلسوف وقتی پای در وادی پر خظر عقل می گذارد با خود شرط می کند که هر نتیجه ای که حاصل شد به آن پایبند باشد. اینگونه ایمان ایمان ارادی و اختیاری است.
حالا برویم سراغ گزاره مذکور :
اثبات نبوت عامه برای ایمان آوردن ضروری است/نیست.
در ایمان غیر اختیاره این گزاره اصولا معنا و مفهومی ندارد. کلا هیچ گزاره ای نمی توان اقامه کرد. چون وقتی پای جبر به میان می آید دیگر شرط و شروط تعیین کردن بی معنی است. این مطلب را قبلا هم عرض کردم و دوباره عرض می کنم. وقتی یک جوانی در یک نگاه عاشق یک دختر خانمی می شود به نظر شما او در این عشق ارده ای داشته است یا خیر؟ این نوع عشق و ایمان غیر ارادی است و نمی توان گفت عقل و استدلال در این عشق باید نقش مقدمه را ایفا کند. عقل تنها می تواند ابتدا در صحیح و غلط بودن این عشق و یا در کنترل آن نقش داشته باشد. همین. وقتی قلب عاشق می شود دیگر هیچ عقلی یارای مقابله با او را ندارد. مقوله ایمان غیر ارادی هم همین است. شاید بتوان گفت بسیاری از انسان ها به شکل غیرارادی و با اسیر شدن قلبشان به اسلام ایمان آوردنند. ولی وقتی سخن از ایمان ارادی می شود اینجا کارکرد عقل معنا پیدا می کند. یعنی انسان از پیش با خودش شرط کرده است که هر چه عقل من بدان حکم کرد به آن پایبند خواهم بود. اگر انسان بتواند به این مساله متعهد باشد رفته رفته قلبش هم با او همراهی می کند و تنها زمانی به آرامش می رسد که عقل توانسته استدلالی برای مساله ای اقامه کند.
لذا وقتی میگوییم اثبات نبوت عامه برای ایمان آوردن ضروری است منظور ایمان ارادی است. یعنی طرف اراده می کند و ایمان می آورد. آنهایی که برایشان هنوز نبوت عامه اثبات نشده ایمان می آورند خیال می کنند در این ایمان آوردن اراده ای داشته اند. آنها قبل از اینکه بخواهند به شکل ارادی ایمان بیاورند قلبشان تسخیر شده است.
باء;719112 نوشت:
یعنی فکر می‌کنید تفاوت شیعه و داعش در کشتن یا نکشتن است؟ خیر، در چه کسی را کشتن یا نکشتن است ... در قران هم آمده است «أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ‌ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْ‌ضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا » یا «وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّ‌مَ اللَّـهُ إِلَّا بِالْحَقِّ» ... تا وقتی ملاک‌ها ظاهری باشد می‌گویند او کشت و این هم کشت پس این دو یکسان هستند ... در جنگ جمل علی علیه‌السلام کشت و عایشه هم کشت پس هر دو مقصرند ... نعوذبالله ... یا در جنگ با خوارج ...

خوب شما با شیوه خودتان ثابت کنید که آن داعشی وقتی سر می برد اشتباه می کند. شاید خدایش به او گفته باشد. قلبش هم به این کار راضی باشد. شما اگر بخواهید او را متوجه اشتباهش بکنید چه می کنید؟ وقتی که قلب او به این کار راضی است؟
باء;719112 نوشت:
خوب شما که بدون دلیل و مدرک صحبتی نمی‌کنید، برای بنده‌ی حقیر اثبات کنید که یک نفر داعشی وجود داشته باشد که عاشق خدا باشد ... آیا می‌توانید؟ دست روی هر کسی که بگذارید می‌گوییم شاید عاشق باشد و شاید هم نباشد ... آیا شاید و ندانستن مبنای اثبات ماست؟

بحث بنده هم دقیقا همین است. وقتی که مساله روی ارجاع به درون باشد هر کسی می تواند موجه باشد. راهی نه برای اثباتش هست نه ردش. ولی وقتی مساله روی تفکر و تعقل باشد آنگاه می توان براحتی نشان داد که عمل هر فردی چقدر موجه است و چقدر ناموجه.
باء;719112 نوشت:
ایرادتان را اگر پاسخ ندادم باز با بیان دیگری مطرح کنید، ان شاء الله اگر متوجه ایرادتان بشوم جوابگو باشم ...

ایراد اصل معجزه : چه کسی گفته هر کس بیاید و کار خارق عادتی انجام دهد حتما ادعایش راست است؟
ایراد تحدی قرآن : بالفرض که من آمدم و وقت گذاشتم و متنی در پاسخ گویی با قرآن آوردم. آنوقت چه کسی می خواهد بین من و خدا داوری کند؟ متن را هم مثنوی مولانا فرض بگیرید. بر همین اساس تحدی و مبارزه طلبی قرآن وجه معقولی ندارد. مگر اینکه به قول شما برویم درون خودمان.
باء;719112 نوشت:
یک برهان خلف هم اینطور است ... فرض می‌کنیم قرآن بافته و دروغ باشد ... سعی می‌کنیم شکستش دهیم ... مطابق ادعای خدای قرآن اگر راست باشد باید جایی در میان کارزار حقانیت آن برایمان روشن شود ... اگر روشن شد پس فرض ابتدایی غلط بوده و قرآن راست بوده و از طرف خدا بوده است

مشکل اینجاست که اگر شخصی نتوانست خدا را شکست دهد دلیل بر این نیست که دیگری نتواند. لذا دلیل بر ایمان آوردن بقیه نیست.
ولی اگر شخصی توانست خدا را شکست دهد دیگر نیازی نیست بقیه هم وارد کارزار شوند بدلیل اینکه اگر قرآن از جانب خدا بود شکست نمی خورد.
باء;719112 نوشت:
اگر اثباتی برای نبوت عامه پیدا نشود آیا اثبات بر عدم ضرورت آن پیدا شده است که آنطور نتیجه گیری کنید؟ آیا نفس شماست که تمایل دارد عکس این مطلب را بدون سند و مدرک بپذیرید یا عقل شما؟

اگر انسان متعهد شده بع پایبندی به نتایج عقلش دیگر نیازی نیست که عدم ضرورت اثبات شود. همین که ضرورت اثبات نشد می توان در مقابل گفته های پیامبر هم مانند گفته های الباقی انسان ها واکنش نشان داد. به هر حال استفاده از تجربیات انسان ها امری کاملا معقول است. از تجربیات پیامبر هم می توان در چهارچوب عقل استفاده کرد.
و من الله توفیق

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

mousavi928;719454 نوشت:
اما من تاریخی از این معجزات ندیده ام. قبلا اینارو خوندم ولی تاریخی براشون ندیدم.
چون عرض کردم محدود به زمان نیستند.

برادر گرامی، با توجه به روند بحثی که بین شما و بنده صورت گرفت و آنرا جهت یادآوری در پست 388 مجدداً ذکر کردم، بسیار مهم است شما هم سال وقوع معجزات و هم تعداد ناظرین آنها از کفار و مشرکان را ذکر کنید.
فراموش نکنید در دوران 5 ساله اول بعد از بعثت شما دو ادعای مهم کردید:
1) در آن دوران، تحدی و شق القمر نیاز نبوده
2) مردم آن دوران با توجه معجزات زیاد دیگری می‌توانسته‌اند ایمان آورند.

ادعایتان وقتی ثابت میشود که جزئیات درخواستی در مورد معجزات را ارائه دهید.
لذا این محدوده زمانی که نتیجه روند بحثمان است، بسیار مهم بوده و نتیجتاً جمله قرمز رنگتان کاملا اشتباه است.

mousavi928;719454 نوشت:
شما که بدنبال معجزه عقلانی هستید همین یک معجزه هم کفایت می کند: خورشید به پیامبر اکرم ص بطور مستقیم نمی تابید و همیشه ابر بالاس سرش بود. و اینکه پیامبر اکرم ص سایه نداشت (حالا بحثش جداست) که این بحث ابر به قبل از بعثت مربوط می شود. آیا شما این را می پذیرید؟ کافی نیست؟

آنهائی که دیده‌اند ایمان نیاوردند.
آیا همانند دربار فرعون، در بین ناظرین این واقعه، ساحرینی بوده‌اند که اذعان کنند این واقعاً سحر نیست؟
آیا تاریخ در مورد اظهار نظر همه کسانی که قبل از بعثت این واقعه را رؤیت کرده‌اند چیزی برای گفتن دارد؟
تا موارد فوق روشن نشود، بنده برای پذیرش چنین رخدادی، اعتبار عقلی قائل نمی‌شوم.

mousavi928;719454 نوشت:
این بود پاسخ شما؟
بنده از شما درخواست کردم خواهش کردم

بله. خواهش می‌کنم برادر عزیزم.
شما امر فرمودید که بگویم چه چیزی برایم قابل قبول است. منهم با توجه به موضوع تاپیک، عرض کردم ارائه دلایل عقلی.
و اگر روند بحث را دنبال کرده باشید خواهید دید که موضع بنده در بررسی دلایل ارائه شده بوده و نه ارائه پیشنهادی در این زمینه.

mousavi928;719454 نوشت:
عرض کردم ماجرا را برعکس کنیم و شما برای من دلیل بیاورید. لااقل یکی دو مورد شما دلیل بیاورید تا من بیشتر با استدلال شما آشنا شوم.

این وظیفه کارشناس گرامی و سایر کاربران مطلع و آگاه است.
دلایل را ارائه می‌دهند. ما دریافت می‌کنیم. با عقلمان تحلیل می‌کنیم. اگر تشخیص دادیم ایراداتی دارند، بیان می‌کنیم تا انشاالله به نتیجه برسیم.

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

باء;719456 نوشت:
در پنج سال اول بعثت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در میان مردم بودند، نگاه کردن به ایشان و پرسیدن سؤال و شنیدن پاسخ از ایشان خودش می‌توانسته عامل ایجاد ایمان در شخص مقابل گردد. ایمان کار قلب است و عقل سلیم وظیفه‌ی حفظ شخص را از خطرات احتمالی اشتباه در درک باطنی و حتی ظاهری دارد.

بین مردم و پیامبر، چه سؤال و جوابی می‌تواند رد و بدل شود که بتوان آنرا به عنوان دلایل عقلی صدق ادعای ایشان پذیرفت؟
اگر ردو بدل شده، نمونه آنرا ذکر کنید.
اگر رد و بدل نشده، خودتان یک سلسله از این سؤال و جواب را ذکر کنید تا بررسی کنیم.

باء;719456 نوشت:
آیت به همان صورت که ایت است خودش نشانه و گواه بر صدق نبوت ایشان بوده است ... معنای آیت مگر غیر از این است؟ آیت اگر نشانه‌ی صدق نیست پس نشانه‌ی چه قرار است باشد؟

باز هم به جای پاسخ به پرسشم، حرفتان را برای چندمین بار تکرار کردید.
پرسیدم:
استوار;719354 نوشت:
آیه اول به عنوان یک آیت و در حالیکه هنوز بحث تحدی به میان نیامده است، چگونه ثابت میکند صدق ادعای پیامبر را؟

باء;719456 نوشت:
حقیر به روش بحث شما اعتراض دارم

اعتراضتان وارد نیست برادر گرامی.
شما فرمودید عده‌ای با شنیدن یک یا چند آیه، ایمان آوردند و ایمان آنها مورد پذیرش خداوند واقع شد.
اما مدرک و سند این حرف شما، قرآن است.
هنگامی که در مورد دلایل عقلی صدق ادعای پیامبر بحث میکنیم، این یک دور است. یک دور باطل.

باء;719456 نوشت:

آنهایی که به باطل ایمان آوردند و بر سر ان جان و مالشان را دادند و جان و مال دیگران را گرفتند بله باورشان محکم است، منکر آن نیستم، عمل کردن به هر باوری برای انسان اطمینان بیشتر به آن باور را به ارمغان می‌آورد، بلکه بحث حقیر پیرامون تعقل به عقل سلیم است

ایمان آوردن از طریق قلب و در اثر تهییج روانی، هیچ ضمانتی بر حقانیت آن باور نخواهد داشت.
جمله قرمز رنگ شما، مؤید همان مطلب بنده است.

اما در مورد عقل سلیم.
از ابتدا تا کنون بر روی این واژه تکرار مکرر کردید.
لطفاً بصورتی واضح، معنای این عقل سلیم را بیان کنید.

استوار;719498 نوشت:
برادر گرامی، با توجه به روند بحثی که بین شما و بنده صورت گرفت و آنرا جهت یادآوری در پست 388 مجدداً ذکر کردم، بسیار مهم است شما هم سال وقوع معجزات و هم تعداد ناظرین آنها از کفار و مشرکان را ذکر کنید.
فراموش نکنید در دوران 5 ساله اول بعد از بعثت شما دو ادعای مهم کردید:
1) در آن دوران، تحدی و شق القمر نیاز نبوده
2) مردم آن دوران با توجه معجزات زیاد دیگری می‌توانسته‌اند ایمان آورند.

ادعایتان وقتی ثابت میشود که جزئیات درخواستی در مورد معجزات را ارائه دهید.
لذا این محدوده زمانی که نتیجه روند بحثمان است، بسیار مهم بوده و نتیجتاً جمله قرمز رنگتان کاملا اشتباه است.


سلام
عرض بنده این بوده که هر معجزه ای و امر غیر عادی که مردم درخواست می کرده اند در صورتیکه هدفشان واقعا هدایت بوده پیامبر اکرم ص آن امر را انجام می دادند. اگر دو ابتدای نبوت بحثی از تحدی نبوده حتما نیازی به آن نبوده. شق القمر نیز با توجه به درخواست عده ای از بزرگان قریش صورت گرفت؛ پس نیازی نبوده قبل از آن انجام شود.
استوار;719498 نوشت:
1) در آن دوران، تحدی و شق القمر نیاز نبوده
2) مردم آن دوران با توجه معجزات زیاد دیگری می‌توانسته‌اند ایمان آورند.

ادعایتان وقتی ثابت میشود که جزئیات درخواستی در مورد معجزات را ارائه دهید.


یعنی تصور شما این است که تحدی و شق القمر نیاز بوده؟ ولی پیامبر ص این کار را انجام نداده؟ خب اینکه در زمان مناسبش انجام شده پس چرا اگر قبل از اون نیاز بوده انجام نشده؟ دلیلی می تونه وجود داشته باشه؟ وقتی کسی شق القمر نخواسته چرا باید اینکار انجام شود؟
این معجزات سندهای معتبر دارند ولی اگر تاریخ ندارند دلیل نمی شود که کل آنها را کذب بنامید!
خیلی از محققین تحقیقات گسترده انجام می دهند و پس از آن زمان تقریبی می دهند مثلا می گویند این کوزه سفالی عتیقه مربوط به 1000 یا 3000 سال پیش است. حالا اینکه نمی تونه بطور خیلی دقیق تاریخش را مشخص کنه میشه بگیم کل حرفش دروغه؟
شما زمان خودمان را در نظر نگیرید که ضبط صوت و موبایل و رکوردر وجود دارد. این را بدانید شرایط آن دوره و حتی پس از نبوت بسیار خفقان بوده به گونه ای که به محض شهادت پیامبر تمامی یا بخش بسیار زیادی از احادیث را از بین بردند و هیچ کس حق نداشت حدیثی بر خلاف نظر خلفای سه گانه بخواند. بخاطر همین حتی در تاریخ های مهمی مانند تاریخ شهادت و تولد خود پیامبر ص و حضرت فاطمه هم بین شیعه و سنی اختلاف نظر است. پس این اختلافات و این ظلمی که در حق اهل بیت کردند دلیل بر ضعف معجزات یا کاستی از سوی خداوند نیست!
با اینجال برخی از وقایع و معجزات از سوی افراد غیر مسمان هم ذکز شده اند و صرفاً بصورت تاریخی ثبت شد ه اند نه دینی پس هیچ نظر سوئی نمی توان نسبت به آنها داشت.
استوار;719498 نوشت:
آنهائی که دیده‌اند ایمان نیاوردند.
آیا همانند دربار فرعون، در بین ناظرین این واقعه، ساحرینی بوده‌اند که اذعان کنند این واقعاً سحر نیست؟

مگر همان موقع که ساحرین گفتند این سحر نیست، مردم به حضرت موسی ع ایمان آوردند؟؟؟؟ تازه اون معجزش خیلی هم خفن بود. حضرت موسی خیلی معجزات فراوانی داشت اما هیچ فایده نداشت. فقط همین ساحران و عده محدودی ایمان آوردند.
استوار;719498 نوشت:
آیا تاریخ در مورد اظهار نظر همه کسانی که قبل از بعثت این واقعه را رؤیت کرده‌اند چیزی برای گفتن دارد؟
تا موارد فوق روشن نشود، بنده برای پذیرش چنین رخدادی، اعتبار عقلی قائل نمی‌شوم.

عرض کردم با همه شرایط خاص آن زمان، هر حدیث و روایتی سندی دارد. گاهی به طور اتفاقی در کنار آن، اسناد تاریخی هم یافت می شود. مانند معجزه شکافتن ماه که برای کشورهای دیگر هم قابل رویت بوده است.
استوار;719498 نوشت:
این وظیفه کارشناس گرامی و سایر کاربران مطلع و آگاه است.
دلایل را ارائه می‌دهند. ما دریافت می‌کنیم. با عقلمان تحلیل می‌کنیم. اگر تشخیص دادیم ایراداتی دارند، بیان می‌کنیم تا انشاالله به نتیجه برسیم.

بهرحال بنده مایل بودم با استدلال شما آشنا شوم. در واقع هدفم این بود که مطلع شوم چه چیزی بیشتر برای شما قابل قبول است.
ضمن اینکه هنوز پاسخی دریافت نکرده ام که آن شخص که بود؟ چرا کل تاریخ را به 5 سال اول بعثت و 18 سال پس از آن تقسیم نموده اید!

جناب استوار تو یک پراتنز می تونم چیزی عرض کنم؟(
شما کلا شق المقمر را قبول ندارید؟ یا قبول دارید و با تاریخ آن مسئله دارید؟ و یا معجزات دیگر
اگر قبول دارید که همین برای اثبات نبوت کافی ست. نیست؟ اگر هدف ما فقط اثبات نبوت است پس چرا تاریخ را به دو بخش تقسیم نموده اید؟ مگر من یا شما توی بخش 5 سال اول و یا پس از آن زندگی می کنیم؟
اما اینکه شما بفرمایید کلا شق المقر را قبول ندارید بحثش کاملا قابل قبولتر است و می توانم پیرامون آن سند بیاورم.
)
پرانتز بسته

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

mousavi928;719540 نوشت:

عرض بنده این بوده که هر معجزه ای و امر غیر عادی که مردم درخواست می کرده اند در صورتیکه هدفشان واقعا هدایت بوده پیامبر اکرم ص آن امر را انجام می دادند. اگر دو ابتدای نبوت بحثی از تحدی نبوده حتما نیازی به آن نبوده. شق القمر نیز با توجه به درخواست عده ای از بزرگان قریش صورت گرفت؛ پس نیازی نبوده قبل از آن انجام شود.

یعنی تصور شما این است که تحدی و شق القمر نیاز بوده؟ ولی پیامبر ص این کار را انجام نداده؟ خب اینکه در زمان مناسبش انجام شده پس چرا اگر قبل از اون نیاز بوده انجام نشده؟ دلیلی می تونه وجود داشته باشه؟ وقتی کسی شق القمر نخواسته چرا باید اینکار انجام شود؟
این معجزات سندهای معتبر دارند ولی اگر تاریخ ندارند دلیل نمی شود که کل آنها را کذب بنامید!


گاهی اوقات واقعاً مرا شگفت زده می‌کنید برادرم.
شما گفتید به شق القمر و تحدی نیاز نبوده. دلیل خواستم. گفتید کسی طلب نکرده.
و در کنارش گفتید اما در آن 5 سال معجزات دیگری بوده.
علیرغم اینکه برای ادعایتان دلیل قانع کننده‌ای ارائه ندادید، مطلبتان را تلویحاً پذیرفتم و درخواست کردم جزئیات آن معجزات را بگوئید.
اما نه تاریخ وقوعشان را مشخص کردید و نه تعداد ناظرین بر آنها را.
و حتی مشخص نکردید این معجزات به درخواست مردم صورت گرفته یا خیر.

من حکم به کذب بودن چیزی ندادم. بلکه بدلیل فقدان مدارک و اسناد معتبر، عرض کردم ادعای شما در مورد وجود معجزات بسیار در آن 5 سال اول، عقلاً غیر قابل پذیرش است.

mousavi928;719540 نوشت:
مگر همان موقع که ساحرین گفتند این سحر نیست، مردم به حضرت موسی ع ایمان آوردند؟؟؟؟ تازه اون معجزش خیلی هم خفن بود. حضرت موسی خیلی معجزات فراوانی داشت اما هیچ فایده نداشت. فقط همین ساحران و عده محدودی ایمان آوردند.

حداقل فایده‌اش این بود که ساحرین، متوجه شدند موسی(ع) سحر نمیکند.
آن تعداد علامت سؤال موجود در نقل قولتان، بیانگر این است که حتی اگر ساحرانی هم بودند و اقرار میکردند که معجزه پیامبر سحر نیست، بی‌فایده بوده و باز هم مردم ایمان نمی‌آوردند.
حال چرا این بی‌فایدگی، باعث نشد که اصلاً معجزه‌ای رخ ندهد؟

mousavi928;719540 نوشت:
عرض کردم با همه شرایط خاص آن زمان، هر حدیث و روایتی سندی دارد. گاهی به طور اتفاقی در کنار آن، اسناد تاریخی هم یافت می شود. مانند معجزه شکافتن ماه که برای کشورهای دیگر هم قابل رویت بوده است.

اگر امکان دارد نام کشورهای دیگری که معجزه شق القمر در آنها قابل رؤیت بوده و باعث شده از این واقعه، اسناد تاریخی موجود باشد را ذکر کنید.
همچنین، آن اسناد تاریخی را نیز نام ببرید.

mousavi928;719540 نوشت:
ضمن اینکه هنوز پاسخی دریافت نکرده ام که آن شخص که بود؟ چرا کل تاریخ را به 5 سال اول بعثت و 18 سال پس از آن تقسیم نموده اید!

چندین بار به روند بحثمان و اینکه چگونه به 5 سال اول بعثت رسیدیم اشاره کردم و آن را یادآوری نمودم. (از جمله در ابتدای پست 388)
با این حساب، واقعاً این پرسش تکراری شما چه معنا و مفهومی دارد؟
تنها مفهومی که بنده از آن متوجه می‌شوم، اینست که نمیتوانید پاسخگوی مطالبم باشید.
لذا مرتب تلاش می‌کنید از این بن‌بستِ 5 سال رهائی یابید.

استوار;719558 نوشت:
گاهی اوقات واقعاً مرا شگفت زده می‌کنید برادرم.
شما گفتید به شق القمر و تحدی نیاز نبوده. دلیل خواستم. گفتید کسی طلب نکرده.
و در کنارش گفتید اما در آن 5 سال معجزات دیگری بوده.
علیرغم اینکه برای ادعایتان دلیل قانع کننده‌ای ارائه ندادید، مطلبتان را تلویحاً پذیرفتم و درخواست کردم جزئیات آن معجزات را بگوئید.
اما نه تاریخ وقوعشان را مشخص کردید و نه تعداد ناظرین بر آنها را.
و حتی مشخص نکردید این معجزات به درخواست مردم صورت گرفته یا خیر.

من حکم به کذب بودن چیزی ندادم. بلکه بدلیل فقدان مدارک و اسناد معتبر، عرض کردم ادعای شما در مورد وجود معجزات بسیار در آن 5 سال اول، عقلاً غیر قابل پذیرش است.


با سلام و احترام
بنده باید دلیل بیارم که نیازی نبوده؟ یا شما باید دلیل بیاورید که نیاز بوده؟ کدوم؟ فکر میکنم شما باید دلیل بیاورید که نیاز بوده.
بحث من محدود به 5 سال نبوده و من تاریخ را به دو بخش تقسیم نکرده ام بلکه عرض بنده این بوده که با توجه به شرایط و درخواست مردم معجزات واقع شده اند و اصلا قید زمانی اهمیتی در بحث بنده نداشته .
عرض کردم (دوربین و رکورد نبوده مانند الان) که همه چیز را با جزئیات کامل رکورد کنند. این چیزهایی هم که اکنون وجود دارد باقیمانده های سنت پیامبر اکرم ص و حوادث آن است نه همه آن. دلیلش هم حکومت های ظالم پس از آن است.
اسنادی برای معجزات وجود دارند (ولی تاریخ ندارند تا اونجایی که بنده اطلاع دارم). زیرا محدود به زمان نیستند. مثلاً همه اهل کتاب قبول دارند دریا شکافته شد ولی تاریخ دقیقش رو نمی دونن زیرا اصلا نیازی به تاریخ دقیق آن نیست. مهم اتفاقی ست که افتاده
استوار;719558 نوشت:
حداقل فایده‌اش این بود که ساحرین، متوجه شدند موسی(ع) سحر نمیکند.
آن تعداد علامت سؤال موجود در نقل قولتان، بیانگر این است که حتی اگر ساحرانی هم بودند و اقرار میکردند که معجزه پیامبر سحر نیست، بی‌فایده بوده و باز هم مردم ایمان نمی‌آوردند.
حال چرا این بی‌فایدگی، باعث نشد که اصلاً معجزه‌ای رخ ندهد؟

خودتون دلیلش رو فرمودید. حداقل اینکه ساحران ایمان آوردند.
هر چند که بیشتر از اینها انتظار می رفت
استوار;719558 نوشت:
چندین بار به روند بحثمان و اینکه چگونه به 5 سال اول بعثت رسیدیم اشاره کردم و آن را یادآوری نمودم. (از جمله در ابتدای پست 388)

با سند معتبر لطفا بفرمایید تحدی مربوط به چه سالی است و این 5 سال رو شما به چه استنادی می فرمایید.
استوار;719558 نوشت:
با این حساب، واقعاً این پرسش تکراری شما چه معنا و مفهومی دارد؟
تنها مفهومی که بنده از آن متوجه می‌شوم، اینست که نمیتوانید پاسخگوی مطالبم باشید.
لذا مرتب تلاش می‌کنید از این بن‌بستِ 5 سال رهائی یابید.

پرسشم رو تکرار می کنم چون واقعا متوجه نمیشم چرا تاریخ رو به دو بخش تقسیم کرده اید!
بنده حقیر خودم رو اصلا به زمان محدود نکرده ام چه برسد به اینکه بخواهم خودم رو به 5 سال محدود کنم! وقتی خودم رو به زمان محدود نکرده ام نیازی به فرار رو رهایی هم نیست غالبا.

شما بفکر ایمان مردم قبل از 5 سال هستید؟ یعنی از بعد 5 سال همه چیز رو قبول دارید؟


استوار;719558 نوشت:
اگر امکان دارد نام کشورهای دیگری که معجزه شق القمر در آنها قابل رؤیت بوده و باعث شده از این واقعه، اسناد تاریخی موجود باشد را ذکر کنید.
همچنین، آن اسناد تاریخی را نیز نام ببرید.

طبق آنچه در روايات آمده ، معجزه ي شقّ القمر در اوائل شب رخ داده و مدّت آن حدود دو ساعت بوده است. لذا مردم آفريقا و اروپا و آمريكا نمي توانستند آن را ببينند ؛ چرا كه در اين مناطق هنوز روز بوده است. پس بديهي است نبايد گزارشي تاريخي از آنها به ما رسيده باشد. در قسمتهاي شرقي آسيا نيز اوّلاً شب از نصفه گذشته بوده و بعيد بوده كه در آن هنگام كسان قابل توجّهي بيدار بوده و توجّه به ماه داشته باشند. ثانياً در آن هنگام احتمال غروب ماه در افق آنها نيز وجود دارد.
بنا بر اين ، شقّ القمر تنها در ايران ، عراق ، قسمتهايي از هند ، قسمتهايي از روسيّه و ممالك بين اين كشورها ، كه در قديم زير مجموعه اينها بوده اند ، قابل مشاهده بوده است. پس يكي از عواملي كه باعث شده اين حادثه به نحو فراگير نقل نگردد اين بوده كه تنها در بخش محدودي از زمين قابل مشاهده بوده است.
2ـ حال بايد ديد در زمان وقوع اين حادثه ، مناطق ياد شده از نظر ثبت وقايع نجومي در چه موقعيّتي بوده اند.
حتماً مطّلع هستيد كه مردم روسيّه در تاريخ علم قديم سهم قابل ذكري ندارند و درخشش علمي اين كشور تنها محدود به دهه هاي اخير است. از ايران آن روز ، كه شامل چندين كشور امروزي بوده ، نيز دانشمند و نويسنده ي معروفي را سراغ نداريم و از ايرانيان آن دوره نوشته ي علمي خاصّي در زمينه ي نجوم و تاريخ نجوم در دست نيست ، تا در ميان آن دنبال گزارشي از شقّ القمر بگرديم. از هند آن دوران نيز نوشته ي قابل توجّهي در باب تاريخ علم در دست نيست ؛ البته در كتاب تاريخ فرشته ، تاليف محمدقاسم هندوشاه استرابادي معروف به فرشته ، كه در باره ي تاريخ هند است ، آمده است كه اهل مليبار هندوستان به عهد رسول خدا شقّ القمر را ديدند و پس از آنكه علّتش بر حاكم شهر آشكار شد و فهميد كه اين حادثه معجزه رسول الله بوده است ، اسلام آورد.» ( ر.ك: اظهار الحقّ ، رحمت الله هندى ، ج2 ، ص 105 ، به نقل از مقاله ي يازدهم تاريخ فرشته)

در این زمینه شخصیتی به‌نام دكتر «دیوید پیت كوك» كه هم اكنون رئیس كرسی حزب اسلامی بریتانیا است می‌گوید: من به وسیله آیه «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ» مسلمان شدم.

وی می‌گوید: من علاقه‌مند به مطالعه ادیان تطبیقی بودم درباره همه ادیان مطالعه كردم به دین اسلام رسیدم، دوستی مسلمان داشتم به او گفتم من می‌خواهم در رابطه با اسلام تحقیق كنم، قرآنی با ترجمه انگلیسی به من داد و من خوشحال شدم. شب هنگام همین كه قرآن را ورق می‌زدم نظرم جلب سوره قمر شد آن را باز كردم ببنیم قرآن درباره ماه، چه گفته است دیدم قرآن بیان كرده «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ» آن قدر به فكر فرو رفتم و از خدا پرسیدم، بر فرض ماه شكافته شد چگونه دو مرتبه به حالت اولی بازگشت هرچه به فكرم مراجعه كردم برایم قابل هضم نبود به طوری كه از قرآن منزجر شدم و آن را كنار گذاشتم و این آیه مرا از مطالعه قرآن منصرف كرد.

وی ادامه می‌دهد: از آن‌جایی كه كارم خالصانه بود. چند شب بعد تلویزیون برنامه‌ای را دیدم كه سه فضانورد را نشان می‌داد كه مطالعات خود را در روی كرده ارائه می‌كنند. مجری برنامه این سوال را از فضانوران می‌پرسید كه شما بودجه بسیار سنگینی را به كره ماه بردید در صورتی كه در كره زمین این همه مردم نیازمند هستند آیا بهتر نبود این پول‌ها را خرج مردم كره زمین می‌كردید؟ فضانوردان در پاسخ گفتند: پول‌هایی كه ما خرج این سفرها كردیم به بی‌راهه نرفته است بلكه ما به یك حقایقی دست یافتیم كه اگر چندین برابر این ‌پول را خرج می‌كردیم باز هم ارزشمند بود. مجری می‌گوید این حقیقت چه بود این همه ارزش داشت؟، آن‌ها گفتند: ما از قبل با رصد كردن ماه شكاف‌هایی را بر روی این كره مشاهده كرده بودیم؛ اما به هیچ وجه نمی‌توانستیم در رابطه با آن‌ها اظهارنظر كنیم تا این كه به كره ماه رفتیم و توسط آپولوی 10 ،عكس‌برداری كردیم و ما از فاصله 14 كیلومتری تصاویری را مشاهده كردیم كه این‌ها به خوبی نشان می‌داد كه این ماه در گذشته یك شكاف عظیمی برداشته است و زمانی كه با آپولوی 11 بر سطح كره ماه فرود آمدیم از نزدیك این شكاف‌ها را مشاهه كردیم. آن‌ها ادامه دادند و گفتند ما اگر می‌خواستیم این مسائل را برای مردم بیان كنیم كسی حرف ما را نمی‌پذیرفت تا این كه این سفرهای مكرر باعث شد كه ما چنین كشف مهمی را انجام دهیم.

فضانوردان گفتند: موسسه ناسا سال‌ها در این رابطه مطالعه و تحقیق انجام داده است و مقالاتی فراوانی در این رابطه ارائه داده‌اند. در این رابطه شكاف‌هایی فراوانی را می‌توان توسط عكس‌ها بر روی كره ماه دید این شكاف‌ها بر سه نوع است؛ اول شكاف‌های مارپیچی است دوم شكاف‌های دایره‌ای است كه گاهی قطرش به هزار كیلومتر می‌رسد و آخر شكاف‌های مستقیمی است كه به طور كمربندی دور ماه را گرفته است. دانشمندان احتمال می‌دهند كه شكاف‌های دایره‌ای در اثر سقوط سنگ‌های آسمانی است؛ اما شكاف‌هایی كمربندی كه دور ماه را گرفته است نمی‌تواند با سقوط سنگ آسمانی پدید آمده باشد. آن‌ها ادامه دادند: طبق تصاویری كه از توسط فضانوردان ارائه شده است كاملا مشخصی می‌شد كه این دو نیم كره چگونه پس از جدا شده از هم به یكدیگر جوش خورده و متصل شده‌اند.

موضوع قفل شده است