سم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام مجدد بر شما گرامی!
شما فرمودید:)) پس از نامیدی از یافتن اثبات عقلانی نبوت سعی کردم با دست آویز به تاریخ و حال و احوال مردم در حکومتهای دینی ناکارآمدی نبوت را به اثبات برسانم (( کمی عجله کردید!بزرگوار! بنده 3 دلیل کاملا عقلی برای نبوت نقل کردم که ای کاش به جای رفتن بحث به سمت مسائل درونی دینی و اختلاف ادیان و غیره همین 3 مثال را اصل قرار میدادید و بر روی هر کدام نقد هایتان را به طور کاملا عقلی و فرا دینی و متمرکز میفرمودید تا میتوانستیم یکی یکی مطالب را جلو ببریم! به همین دلیل عرض کردم که با به وجود آمدن شبهات و سوالات در حوزه های دیگر چون صفات خدا-معاد- مقایسه ادیان-اساس اسلام و مسائل درونی آن و... حداقل محور اساسی را همان 3 موضوع قرار دهیم که ابتدا در همان 3 موضوع بحث اثبات عقلی نبوت بود که بنده با 3 مثال عرض کردم و از شما خواهش میکنم نقد های کامل و عقلی و فرادینی خود را به صورت متمرکز بدون وارد شدن در حیطه های دیگر ادیان و معاد و غیره بفرمایید
ضمن پوزش از تأخیر در پاسخ
دوست عزیز در انکار عقلانی نبوت در پاسخ به متکلمان مسلمان چند مطلب مهم هست که بنده بارها خدمت شما عرض کردم
عمده آن این است که فواید نبوت الزاماً منحصر در نبوت نیست
بعضی از فواید نبوت به مسائل مطرح شده در دین یا نبوت برمیگردد مثلاً نحوه ارتباط با خدا کیفیت و کمیت عبادت بری شدن از شقاوت و گناهانی که در خود دین تعریف شده هستند و یا رسیدن به سعاد تهایی که در خود دین تعریف شده اند که این نیکیهاو بدیها مقولاتی درون دینی هستند و با عقل و بدون وارد شدن به دین آنها مفهومی ندارند
وجوب قاعده لطف بر خدا واجب اثبات شد ه ای نیست
مطالب ذیل خلاصه نظرات متکلمین اسلامی (شیعه) برای اثبات عقلی نبوت هست
عمده دلیل عقلی نبوت بر چند دلیل استوار است دلیل اول ( حکمت الهی)
این دلیل بر مبنای نقصان علم و دانش بشری و عدم کفایت عقل انسان در شناخت راه کمال و سعادت اقامه شده
الف) خدای متعال انسان را برای تکامل اختیاری آفریده است.
ب) تکامل اختیاری درگرو شناخت صحیح راجع به سعادت و شقاوت دنیا و آخرت است.
ج) عقل انسان برای چنین شناختی کفایت نمی کند.
دلیل دوم (قاعده لطف)
اکثر متکلمان قدیم و بسیاری از معاصران برای اثبات ضرورت نبوت به قاعده لطف متوسل شده اند که خلاصه این استدلل چنین است:
بعثت پیامبران لطف است.
لطف برخداوند واجب است.
نتیجه: بعثت پیامبران برخداوند واجب است. دلیل سوم (نیاز به واسطه میان خدا و انسان)
این استدلل بر مبنای عدمِ امکان ارتباط مستقیم خداوند با انسانها و ضرورت وجود واسطه در این میان اقامه شده است دلیل چهارم (علم عنایی خداوند به نظام احسن)
این استدلال حاصل تأملات ملاصدرای شیرازی در مسأله وحی و نبوت است و از ششمقدمه و یک نتیجه تشکیل می شود:
۱. انسان مخلوق خداست.
۲. انسان برای استکمال خود در امر معاد (تشبه به باری) بالذات و برایمعاشِ معطوف به معاد بالعرض محتاج هدایتی است که فقط باید ازجانب خداوند باشد و طی طریق جایگزینی برای آن وجود ندارد.
۳. خداوند به علم عنایی به کمال انسان و غایت قصوای او در نظام احسنآ گاه است.
۴. علم عنایی مستلزم تحقق نظام احسن و ایصال هر ممکن به کمال خودمی باشد.
۵. خداوند از عالم ملکوت اعلی است و انسان به لحاظ کمالات اولیه یخود ساکن عالم طبیعت است و بین این دو، بُعدی طولانی وجود داردکه تنزل از جانب ملکوت و ترقی از جانب انسان را لازم می آورد.
۶. تحقق مقدمات فوق با نظر به ذاتشان ممکن، و با نظر به عنایت الهیواجب است.
نتیجه: پس وصول هدایت تشریعی به انسان از طریق انسانی دیگر واجب است
مطالب بالا به طور خلاصه خدمت شما گردآوری کردم
عمده اشکال بر مطالب بالا این است که بعضی از مطالب که در بالا به عنوان دلیل بعثت انبیاء آمده است آن دلایل و مطلوبها برگرفته از خود متن دین است بعضی از نقایص و یا وظایف هم که بر انسان فرض شده آنها هم از مت دین است و اثباتی بر آنها نیست
و همینطور فرضهایی که بر خدا و آفرینش استنباط شده اساساً فرضیات دینی هستنن نه اثباتها و نیازهایی عقلانی که منشأ نیاز به نبوت باشد
چند مورد از 3 مثالی یاد کردید که به عنوان دلایل عقلی بر وجوب نبوت بود و آن نقل قول روسو که صد البته جناب استوار پاسخ دادند که الزاماً و انحصارآً پاسخگویی به این نیاز در کف نبوت نیست
لطفاً اگر ممکن است یک به یک دوباره اعلام کنید و اثبات عقلانی آن را شرح دهید
در مورد سه مثال مذکور خود و یا آن دلایل چهار گانه که در بالا به طور خلاصه آوردم اگر توضیح و دلیل یا اثباتی دارید بیاورید تا با هم بحث کنیم
سلام.
خوب چطور پیامبر اسلام میتونه من رو قانع کنه که فرستاده خداست؟ اینکه نبی دلیل خودشه یعنی چی؟
سلام
ابتدا عرض کنم که فرضی که در ابتدای تاپیک فرمودید ، به نظر من قابل تغییره. چون اصولاً فهم وجود خدا (یا لااقل شناخت صحیحتر خدا) چیزی بوده که از طریق پیامبران به ما انسان ها رسیده
یعنی اینطور نبوده که ما ابتدا خدا رو شناخته باشیم
و بعد از پذیرش و شناخت خدا ، به پیامبران ایمان آورده باشیم
بلکه غالباً اینطور بوده که ابتدا پیامبری اومده و صحبت از خدا کرده ، و بعد از صحبت اون پیامبر بوده که تازه برای انسانها سؤال پیش اومده که:
خدا کیست؟ممنون میشم اگه ابتدا نظرتون رو در این مورد بفرمایید
البته خوشحالم که اینطور شد چون بحث جذابی بود. تا باشه از این دعواها باشه.
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر عزیزم و رحمت خدا بر شما و برکاتش،
بله بحث خوبی بود، فقط ایرادش اینجا بود که برخی دوستیها درش بیخود و بیجهت خدشهدار شد، اما شما هم تقصیری ندارید و در هر صورت شکایتی هم نیست، به قول فردوسی چنین رفت و این بودنی کار بود، اللهم اجعلنی بِقَسْمِک راضیاً قانعاً و فی جمیع الأحوال لک شاکراً حامداً
divoone1985;716138 نوشت:
اگرچه شما قبلا در مورد این سوال به تفصیل توضیح دادید و به نظر اصلی شما در مورد رسیدن به اینگونه معارف از راه باطن واقفم. اما مشخصا سوال بنده اینه که برای کسی که به دنبال دلایل عقلی برای پاسخ دادن به این بحث میگرده غیر از معجزه چه دلایلی وجود داره؟
پاسخ این سؤالتان را باید دوستان دیگر بدهند، به زعم حقیر هم دلایل دیگری هستند و حتی بحثهای جناب استوار هم میتوانند جواب این سؤال کلی شما را بدهند (گرچه به طور خاص بجز همان موردی که خودتان اشاره کردید دیگر نمیدانم این بحث چطور به آن بحث ارتباط بیابد) ولی هیچکدام ایجاد قطعیت در ذهن نمیکنند و صرفاً ظن و گمانی را ایجاد کرده یا تقویت میکنند که انسان در نداشتن جواب بهتر به طور موقتی ممکن است به آن اعتماد کند ولی همواره شک در وجودش باقی خواهد ماند ... یعنی این راهها بهترینِ راهها نیستند ... حتی برخی ممکن است با همین بحثها به غیرخدا برسند ... به تعبیر حضرت آیتالله جوادی آملی در مناظرهای که لینک سایتش را در همین تاپیک گذاشته بودم فلسفه مانند پل صراط است ... مستقیم است ولی از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است و هر کسی نمیتواند از آن عبور کند و بسیاری هم از آن سقوط میکنند ... دکتر سروش یک نمونهاش ... اینکه در قدیم علما این علوم معقول را تنها به خواص از شاگردانشان آموزش میدادند میتواند از همین جهت باشد ... اما علاوه بر آن حتی مستقیم بودن را هم به زعم حقیر باید رویش بحث کرد که مستقیم تا کجا ادامه دارد؟ تا خود مقصد یا تا خروجی شهر مبدأ ... صرفاً برای عبور از برخی از کوچههای همین شهر مبدأ ...؟ به عبارت دیگر روشهای فلسفی یک ظن و گمان چکشکاری شده و خوب را در انسان ایجاد میکنند که انتظار این است قابلیت اتکای بالاتری نسبت به نظرات معمول داشته باشند، ولی این مسأله عمومیت بالإطلاق ندارد و به همین جهت به طور قطعی قابل اتکا نیستند ... به اتکای آنها انسان در کوچه پسکوچههای شهر و روستای مبدأ گم نمیشود ولی در خارج از شهر تضمینی نیست که در بیابان در ظلمات شب هم راه را گم نکند ... اتکا کردن به gps باطنی قابلیت اطمینان بالاتری دارد نسبت به چشم سر گرچه چشم سر مجهز به چراغقوه یا حتی نورافکن عقل منطقی با برد چند صد متر باشد ...
برادر اگر حقیر میگویم به کنه این مسائل از راه باطن باید رسید منظورم این نیست که متأسفانه راه بهتری که همان استدلالهای منطقی باشند برای این مسائل سراغ نداریم، اینجا تأسفی در کار نیست، بلکه آن درک باطنی قابل اعتمادتر از همان استدلالهای منطقی نیز هست ... صحبت از درک مستقیم در مقابل درک باواسطه است ... یکجا قلب مستقیماً حقیقت را میچشد و تصدیق میکند و یکجای دیگر همان قلب و نه چیز دیگری این بار از راه استدلالهای پر از نقص و کاستی ما به تقریبی گاهی نزدیک و گاهی دور از همان درک قبلی میرسد ... تنها در این وسط استفاده از عقل سلیم لازم است برای آنکه شخص مطمئن شود که آنچه درک کرده است درک قلبی اوست و در واقع درک قلبیاش درست به او (بر روی میز کارش، همان جایی که میتواند روی دادههای موجود در آن تفکر نماید، حافظهی کوتاه مدت) منعکس شده است.
در اسلام گرچه گفتهاند اصولالدین را تحقیق کنید و بپذیرید ولی توجه به یک نکته ضروری است ... درست است که شرط ورود به بهشت و رستگاری ایمان است ولی شرط پذیرش همان ایمان هم عمل صالح است ... یعنی کار به بحث نظری صرف بر نمیآید ... مثال از برخی بزرگان جریان کفر هم زدم مثل ابلیس که در عرفان نظری بسیار جلو بود ولی این عرفان نظری و یقینی ناشی از آن هم او را نجات نداد (گرچه او ادعای عرفان عملی را هم داشت) ... یعنی بدون عمل ظاهری درست فعل باطنی هم تحقق نمییابد (ایمان فعل قلب است) ... این مطلب ظاهراً در مورد تمام مراتب ایمان صادق است، از جمله در مورد ابتداییترین مرتبهی آن که پذیرش اصل دین و اسلام ظاهری در همان ابتدای راه ... چرا هر کسی نمیتواند مسلمان شود و برخی مقابل دعوت حق همیشه رویگردان بوده و هستند؟ چرا ضعفا و فقرا و نیکوکاران و آزادگان و لوتیها همیشه راحتتر ایمان آورده و مسلمان شدهاند؟ چون حتی قبل از آنکه دین به ایشان عرضه شود هم ایشان عمل صالح داشتهاند یا بهتر زندگی کرده بودند ... حال آیا بدون عمل صالح و روحیهی آزادگی و شاکلهی حقطلبی کسی بتواند صرفاً با یک بحث نظری ایمان بیاورد؟ کدام مسلمان میتواند یک بحث نظری صرف را شرط کافی برای ایمان آوردن یا محکم کردن ایمان و بالا بردن عیار ایمان اشخاص بداند؟ ... اگر قرار بود بشود با دلایل صرفاً نظری و روی کاغذ بر اساس تفکر منطقی ایمان آورد و اگر میشد دلیلی پیدا کرد که هیچ مویی لای درز آن نرود آن وقت هنگامی که خدای قرآن میفرمود که آن کس را که خدا در گمراهی وا گذارد هیچ کس را یارای هدایت او نیست میشد گفت که ما دلایلی منطقی داریم که او نمیتواند مقابلش بایستد و ناچار از پذیرش آنها خواهد شد و ایمان خواهد آورد ... اگر خدا چنین آیات روشنی را در دنیا قرار دهد بر خلاف حکمت خلقت دنیا توسط خودش خواهد بود ... در دنیا اتفاقاً باید همیشه بشود اگر کسی خواست راه خود را توجیه کند بتواند، انسان همیشه باید فرصت داشته باشد تا بتواند غلط خود و نپذیرفتن درست را برای خودش توجیه کند ... برای این کار هم لازم است که استدلال نظری که جای هیچ شک و شبههای ندارد در دسترس انسان معمولی نباشد ... بنابراین اگر جناب استوار توانستند روی کاغذ وجود خدا و رسول خدا صلیاللهعلیهواله را اثبات کنند، اثباتی که برای همگان روشن بوده و هیچ شبههای به آن وارد نباشد و هیچ تردیدی هم نتوان در آن وارد کرد و هیچ کسی نتواند آن را بخواند مگرآنکه منطقاً ناچار از پذیرش باشد و خلاصه برای تمام انسانها با هر شرایط فرهنگی و تاریخی و اخلاقی و غیره بر روی کاغذ قابل پذیرش باشد در این صورت خود این مسأله چه بسا این شبهه را ایجاد کند که اسلام اشکال دارد ... یعنی اینکه چنین استدلالی برای عوام مردم در دسترس باشد به نوعی ایشان را ناچار از پذیرش دین خدا میکند حال آنکه لا اکراه فی الدین ... چنین آیاتی در اصل وجود دارد ولی در دسترس مردمان عادی نیست ... در عالم ذر مؤمن از روی رغبت و کافر با کراهت زیر بار نعمت ولایت رفتند گرچه کافران اگر میتوانستند نمیپذیرفتند، در کوه طور هم زیر آن کوه بر فراز سرشان نگاه داشته شده بود همگان عهد بستند ولی بعد که اوضاع عادی شد زیرش زدند ... این بحثها دروندینی است قبول دارم، ولی تبعات یک نظر را باید سنجید، گاهی انسان یک نظر را نمیتواند بپذیرد یا رد کند ولی میتواند قابل قبول بودن نتایج منطقی آن نظر را بررسی نماید، چه بسا همانها در بحث بر روی همان نظر هم تأثیر بگذارند ...
divoone1985;716239 نوشت:
این رو بیشتر توضیح میدین؟
همان جواب جناب رضا برایتان قابل قبول نیست؟ وقتی که میگویند یک چیز نمیتواند دلیل خودش باشد وقتی است که آن کسی که این دلیل را بررسی میکند از خودش هیچ نداشته باشد، مانند جماد باشد، نقش آن Passive باشد و از خودش هیچ اثری نداشته باشد، ولی وقتی این مخاطب انسان است بحث فرق دارد ... شما اگر نگاه کنید یک نفر که یک اعتقادی دارد وقتی مواجه میشود با یک گزاره که موافق نظرش هست و نسبت به هیچ کجای آن اعتراضی ندارد بدون آنکه دلیلی از شخص مدعی بخواهد نظرش را میپذیرد، دلیلش این است که گزارهی او موافق است با دانستههایی که از پیش جمع کرده است ... در اینجا هم پیامبر کتابی میآورد و انسان به درون خودش نگاه میکند که آیا این کتاب موافق هست با چیزی که او از پیش بداند یا خیر، اگر پیامبر واقعاً از جانب خدا بود و او هم فطرتش بیدار یا در غفلت سبک بود در این صورت این شناسایی با پاسخ مثبت ختم میشود و شخص ایمان میآورد و گرنه تردید کرده و تلاش میکند تا با انواع روشهایی که به ذهنش میرسد تردیدش را برطرف کند چه در جهت اثبات و چه در جهت نفی. ادعای مغلطه بودن این مطلب از طرف جناب استوار از این نظر در اینجا وارد نیست که ایشان انسان بودن انسان در کسب شناخت را به هیچ گرفتهاند و گمان میکنند دلیل بودن یک چیزی برای خودش مانند اتکای وجودی یک شیء بر خودش است که آن هم فقط در مورد واجبالوجود صدق میکند و یکتایی وجود واجب هم سبب میشود که قرآن یا معجزات دیگر نتوانند نمونههای دیگری برای وجود واجب در کنار خدا باشند، به عبارت دیگر ناچار معجزه نمیتواند دلیل خودش باشد، حال آنکه اینطور نیست، معجزه دلیل بر خودش است وقتی مخاطب پیام آن انسان یا موجود دیگری باشد که حداقل در یک ویژگی با انسان مشترک است و آن داشتن فطرت الهی است ...
سلام
ابتدا عرض کنم که فرضی که در ابتدای تاپیک فرمودید ، به نظر من قابل تغییره. چون اصولاً فهم وجود خدا (یا لااقل شناخت صحیحتر خدا) چیزی بوده که از طریق پیامبران به ما انسان ها رسیده
یعنی اینطور نبوده که ما ابتدا خدا رو شناخته باشیم
و بعد از پذیرش و شناخت خدا ، به پیامبران ایمان آورده باشیم
بلکه غالباً اینطور بوده که ابتدا پیامبری اومده و صحبت از خدا کرده ، و بعد از صحبت اون پیامبر بوده که تازه برای انسانها سؤال پیش اومده که:
خدا کیست؟ممنون میشم اگه ابتدا نظرتون رو در این مورد بفرمایید
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما برادر
حق با شماست ولی اگر انسان فطرت الهی نداشت و خدا را در درون خود نمیشناخت با پرسیدن آن سؤال از پیامبران و پاسخ دادن آنها هم راهی برای شناخت قطعی و یقینی خدا نداشت ... یعنی همه چیز در شناخت خدا بر میگردد به این مسأله که انسان خودش خدا را میشناسد فقط کثرت در عالم دنیا سبب مخدوش شدن نسبی این شناخت شده است و امر بر او مشتبه شده است و گاه این شناخت به کل نفی میشود و حتی عکس آن پذیرفته میشود ... به همین دلیل در فرایند شناخت حق با شماست که انسان ابتدا با پیامبر خدا مواجه میشود ولی چون در درون خود خدا را میشناسد میتواند دست آخر آن پیامبر را تأیید نماید ... اگر انسان فطرت الهی نداشت هیچ معجزهای هم برای او اطمینانآور نبود به همان دلایلی که جناب متحیر بیان کردند، یعنی دلایل ایشان برای این حالت فرضی درست میبود ولی در حالت واقعی که انسان فطرت الهی دارد وارد نمیباشند ... اگر هم بگویند از کجا بفهمیم اینطور هست و آنطور نیست به ایشان یادآوری میشود که ما گربه نیستیم که ندانیم انسان بودن چگونه است و یک نفر ادعا کرده باشد انسان اینطور است و ما ندانیم میشود به او اعتماد کرد یا خیر، ما خود انسان هستیم و هر کسی میتواند لااقل یک نمونه از انسان بودن را در خودش با هر روشی که خواست مطالعه نماید تا بداند انسان بودن چگونه است ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
در اینجا هم پیامبر کتابی میآورد و انسان به درون خودش نگاه میکند که آیا این کتاب موافق هست با چیزی که او از پیش بداند یا خیر، اگر فطرتش در او بیدار بود و پیامبر هم از جانب خدا بود در این صورت این شناسایی با پاسخ مثبت ختم میشود و شخص ایمان میآورد و گرنه تردید کرده و تلاش میکند تا با انواع روشهایی که به ذهنش میرسد تردیدش را برطرف کند چه در جهت اثبات و چه در جهت نفی.
سلام.
از نظر شما باید کتابی که پیامبر ارائه کرده رو سنجید. اونهم با معیار فطرت و اون چیزی که انسان از قبل در درونش داره و میدونه.
بنابراین راه شناخت پیامبر خدا اینه که اونچیزی که خودش یا کتابش میگه رو بتونیم بپذیریم. درسته؟
سوالی که بعد از این بوجود میاد اینه که آیا هیچ انسان غیر نبی نمیتونه چیزی بگه یا کتابی بنویسه که با فطرت و پیش دانسته های ما مطابقت داشته باشه؟ چطور میشه این دو نفر رو از هم تشخیص داد؟
در مورد بخش اول فرمایشات شما هم با خطرناک بودن راه فلسفه موافقم. اما شخصا ترجیح میدم قلب و عقلم یک چیز رو بگن.
Reza-D;716265 نوشت:
بلکه غالباً اینطور بوده که ابتدا پیامبری اومده و صحبت از خدا کرده ، و بعد از صحبت اون پیامبر بوده که تازه برای انسانها سؤال پیش اومده که: خدا کیست؟
سلام.
شما فرض کنید فردی اومد و خدا رو به ما معرفی کرد و ما هم وجود خدا رو پذیرفتیم. آیا این دلیلی بر اینه که اون شخص مستقیما از طرف خدا اومده؟
این فرمایش جناب استوار رو قبول دارم. اما به نظرم اینطور میرسه که اثبات ضرورت نبوت کمکی به اثبات نبوت خاصه نمیکنه و تنها رد اون میتونه نبوت خاصه رو رد کنه.
در مورد ضرورت نبوت سه حالت رو میشه متصور شد.
اول: اگر ضرورت نبوت اثبات بشه دلیلی بر این نیست که پیامبر اسلام قطعا از جانب خدا فرستاده شده و این موضوع باید با دلایل دیگری بررسی بشه.
دوم: اگر ضرورت نبوت اثبات نشه، باز هم دلیلی نه بر رد پیامبر اسلام داریم و نه بر اثباتش.
و در حالت سوم: اگر اثبات بشه که نبوت نه تنها ضرورت نداره بلکه با صفات خداوند تعارض داره، اونوقت دلیلی بر رد این مطلب که پیامبر اسلام از طرف خداوند فرستاده شده خواهد بود.
باء;716123 نوشت:
کاملاً با شما موافقم ... جزء اولین مطالبی است که در این تاپیک (از جایی که در بحثش شرکت کردم) منطقش برایم قابل درک بودم ... خدا خیرتان بدهد برادر
مورد اول درسته اما کامل نیست.
به این دلیل که نبوت عامه مقدمه نبوت خاصه است.
نبوت عامه در مورد مسائل کلی نبوت مانند لازم و ضروری بودن نبوت، وحی و اعجاز (آیت) صرف نظر از یک دین خاص یا پیامبر خاص بحث میکند.
پس برای اثبات نبوت خاصه، باید ابتدا آن مقدمه را پاس کرد. مورد دوم درسته اما کامل نیست. علت کامل نبودنش را در مورد چهارم توضیح خواهم داد. مورد سوم درسته. مورد چهارم که شما ذکر نکردید، اینست: اثبات شود که اصل نبوت، لازم و ضروری نیست.
در علم منطق در مقابل هر ضرورت، یک امکان وجود دارد.
اگر اصل نبوت لازم و ضروری نباشد، آنگاه نبوت فقط به یک امکان تبدیل میشود. (درباره مورد دوم هم تا زمانی که ضرورت نبوت اثبات نشده، در حد یک امکان باقی میماند)
در نتیجه یکی از اصول چندگانه دین اسلام حذف شده و به تبع آن، باید ضروریات و الزامات و اوامر و دستورات را از دین اسلام حذف نمود.
که عمدتاً شامل احکام و کیفرها و مجازاتها خواهد بود.
آنگاه خواندن نماز و گرفتن روزه، مراسم حج، احکام ارث، احکام ازدواج و ... بسیار مسائل دیگر، ضروری نخواهند بود و اصولاً نباید بصورت لازم الاجرا در دین اسلام بیان شوند.
و از دین تنها ارجاع به عقل و فطرت باقی میماند. (نه قوانین و دستورالعملهای لازم الاجرا)
[/HR]جناب باء، شما دوست گرامی من بودید، هستید و انشاالله خواهید بود.
هر چند در این تاپیک دلخوری حاصل شد، اما هر چه بود گذشت، و دوستی ما پا برجاست. :Gol:
با توجه به نقل قولی که از شما آوردم، لطفاً اگر مطلبی در مورد پاسخم به جناب divoone1985 دارید بیان کنید.
سلام
این رو هم با یک جمله توی پرانتز توضیح دادم برادر:
Reza-D;716265 نوشت:
اصولاً فهم وجود خدا (یا لااقل شناخت صحیحتر خدا) چیزی بوده که از طریق پیامبران به ما انسان ها رسیده
یعنی یا انسان درکی از خدا نداشت ، یا درک نادرستی داشت. که در هر دو حالت این پیامبران بودند که درک ردست رو برای بشر توضیح دادن
divoone1985;716322 نوشت:
سلام.
شما فرض کنید فردی اومد و خدا رو به ما معرفی کرد و ما هم وجود خدا رو پذیرفتیم. آیا این دلیلی بر اینه که اون شخص مستقیما از طرف خدا اومده؟
سلام
خب باید دید اون شخص چه قدرت استدلالی داشته که باعث شده شما خدا رو بپذیرید
آیا هر شخص مدعی میتونه چنین اعتقادی در شما بوجود بیاره؟
آیا همین نمیتونه دلیلی بر صداقت اون شخص باشه؟
البته با فرض شما پیش میریم ، ولی مطلب قبل رو هم در نظر داشته باشیدخب ، فرض میکنیم شما با بررسی شخصی ، با پژوهش در ادیان مختلف یا به هر دلیل دیگه خدا رو پذیرفتید
لذا الان پرسش شما اینه:
divoone1985;665177 نوشت:
کسی که به خدا باور دارد چطور یقین پیدا کند که محمد بن عبدالله قطعا از جانب خدا فرستاده شده و دینی که معرفی نموده آخرین دین از جانب خداست؟
در حقیقت دو سؤال دارید
1 - آیا محمد قطعاً فرستادهء خداست؟
2 - آیا دینش آخرین دین است؟
جناب "دیوانه" ، طبق پرسش های شما نتیجه میگیرم که پیامبران دیگر رو قبول دارید. مثلاً نوح ، موسی ، عیسی....
درست متوجه شدم یا خیر؟
مورد اول درسته اما کامل نیست.
به این دلیل که نبوت عامه مقدمه نبوت خاصه است.
نبوت عامه در مورد مسائل کلی نبوت مانند لازم و ضروری بودن نبوت، وحی و اعجاز (آیت) صرف نظر از یک دین خاص یا پیامبر خاص بحث میکند.
پس برای اثبات نبوت خاصه، باید ابتدا آن مقدمه را پاس کرد.
سلام.
بله. اگر بخواهیم پله پله حرکت کنیم حرف شما رو قبول دارم. اما عرض بنده این بود که اثبات ضرورت نبوت عامه کمکی به اثبات نبوت خاصه نمیکنه.
استوار;716360 نوشت:
مورد دوم درسته اما کامل نیست. علت کامل نبودنش را در مورد چهارم توضیح خواهم داد.
استوار;716360 نوشت:
مورد چهارم که شما ذکر نکردید، اینست: اثبات شود که اصل نبوت، لازم و ضروری نیست.
در علم منطق در مقابل هر ضرورت، یک امکان وجود دارد.
اگر اصل نبوت لازم و ضروری نباشد، آنگاه نبوت فقط به یک امکان تبدیل میشود. (درباره مورد دوم هم تا زمانی که ضرورت نبوت اثبات نشده، در حد یک امکان باقی میماند)
مورد چهارم که شما فرمودید همون مورد دومه که بنده عرض کردم. تفاوتی بین این دو نمیبینم. البته شاید توضیح این مطلب که حالت دوم نبوت رو به یک امکان تبدیل میکنه بتونه مشکل رو حل کنه.
Reza-D;716415 نوشت:
آیا هر شخص مدعی میتونه چنین اعتقادی در شما بوجود بیاره؟
آیا همین نمیتونه دلیلی بر صداقت اون شخص باشه؟
هر شخص که نه. اما افراد زیادی هستند که بدون اینکه مستقیما از جانب خدا حرف بزنن میتونن ما رو به حقیقت وجود خدا دعوت کنن و الان که دیگه پیامبری وجود نداره دارن اینکارو میکنن.
این مطلب نه دلیل بر ارتباط مستقیمشون با خداست و نه دلیلی بر صداقت همیشگی اونها.
Reza-D;716415 نوشت:
جناب "دیوانه" ، طبق پرسش های شما نتیجه میگیرم که پیامبران دیگر رو قبول دارید. مثلاً نوح ، موسی ، عیسی....
درست متوجه شدم یا خیر؟
سوالاتم همونهاست که فرمودین.
اما نتیجه گیریتون خیر. این فرض در سوال بنده موجود نیست. اگر اثبات نبوت سایر پیامبران کمکی به پاسخ سوالات بنده میکنه بفرمایین.
اما افراد زیادی هستند که بدون اینکه مستقیما از جانب خدا حرف بزنن میتونن ما رو به حقیقت وجود خدا دعوت کنن
به صحبت بنده دقت بفرمایید بزرگوار
عرض کردم ما اصلاً وجود خدا و کیستی خدا رو با پیامبران شناختیم (کیستی در حد فهم خودمون)
ولی شما دارید زمان بعد از شناخت خدا رو میگید. حتی در جملهء خودتون هم بود:
divoone1985;716533 نوشت:
الان که دیگه پیامبری وجود نداره دارن اینکارو میکنن
فرض بگیرید داریم موضوع صحبت ما قوانین نیوتون باشه (بگیرید معادل خداشناسی)روی صحبت من با کسی هست که قوانین رو آورده ، نه کسانی که دارن اون قوانین رو تدریس میکنن
اساتید دانشگاه هم بدون اینکه بخوان از ابتدا کشف فرمول و قانون کنن (بدون ارتباط مستقیم با منبع) این قوانین رو به دانشجوها یاد میدن
اما اولین کسی که این قوانین یا فرمول ها رو آورده ، ناجاراً باید ارتباط مستقیم با منبع میداشته
divoone1985;716533 نوشت:
این فرض در سوال بنده موجود نیست. اگر اثبات نبوت سایر پیامبران کمکی به پاسخ سوالات بنده میکنه بفرمایین
موردی در صحبت شما وجود داره که حاصلش همون نتیجه ای میشه که من گرفتم (اعتقاد به پیامبران پیشین)
سؤال دوم شما این بود که: آیا دین محمد آخرین دین است؟
زمانی "آخرین بودن" برای کسی سؤال میشه ، که "قبلی" وجود داشته باشه
اما احتمالاً منظور شما این بود که ادعای خود محمد رو اثبات کنیم (خودش گفته آخرین)
عرض کردم ما اصلاً وجود خدا و کیستی خدا رو با پیامبران شناختیم (کیستی در حد فهم خودمون)
سلام. شاید معرفی اولیه خدا در گذشته توسط پیامبران بوده باشه. اما نکته ای که وجود داره اینه که طبق چیزی که بنده فهمیدم انسان با رجوع به فطرتش هم میتونه به وجود خدا پی ببره.
ضمن اینکه در حال حاظر بدون رجوع به گفته های پیامبران و با براهین عقلی هم میشه وجود خدا رو اثبات کرد.
البته شاید بفرمایید این براهین هم ریشه در گفتار پیامبران داره که خب بحثی مجاست و باید روش صحبت کرد که آا واقعا اینچنینه؟
در زمان حضور پیامبران شاید نیازی به ارائه براهین عقلی نبوده. اما حالا با همین براهین میشه در مورد وجود خدا صحبت کرد.
Reza-D;716542 نوشت:
اساتید دانشگاه هم بدون اینکه بخوان از ابتدا کشف فرمول و قانون کنن (بدون ارتباط مستقیم با منبع) این قوانین رو به دانشجوها یاد میدن
در مورد این مثال هم همون مطلب صدق میکنه.
درسته که نیوتن ابتدا این قوانین رو مطرح کرد. اما سایر دانشمندان هم میتونستن به این قوانین برسن. کما اینکه بعدها به قوانین کاملتری رسیدند.
Reza-D;716542 نوشت:
سؤال دوم شما این بود که: آیا دین محمد آخرین دین است؟
زمانی "آخرین بودن" برای کسی سؤال میشه ، که "قبلی" وجود داشته باشه
اما احتمالاً منظور شما این بود که ادعای خود محمد رو اثبات کنیم (خودش گفته آخرین)
بله احتمالتون درسته. البته شاید بهتر بود این مطلب رو در تاپیک جداگانه ای بحث میکردیم. ولی احساس کردم این دو مطلب به هم مربوطه و میشه در ادامه سوال اول به سوال دوم هم پرداخت.
Reza-D;716542 نوشت:
با توجه به موارد بالا ، ممنون میشم بفرمایید که:
1 - چگونه به وجود خدا پی بردید؟
2 - چه تعریفی از خدا دارید؟
پاسخ دادن بنده به این سوال کمکی به ادامه بحث نمیکنه. چون به هرحال ممکنه تعریف بنده با تعریف شما متفاوت باشه و مسیر بحث منحرف بشه.
برادر ، دارید مثال رو بررسی میفرمایید؟! بعیده از شما!
divoone1985;716555 نوشت:
پاسخ دادن بنده به این سوال کمکی به ادامه بحث نمیکنه. چون به هرحال ممکنه تعریف بنده با تعریف شما متفاوت باشه و مسیر بحث منحرف بشه
از کجا میدونید کمکی نمیکنه؟ چرا بحث باید منحرف بشه؟
من اصرار دارم که این عقیدهء شما درمورد دو سؤالی که پرسیدم رو بدونم
مگر اینکه شما بفرمایید مایل به توضیح نیستم که در اون صورت بنده اصراری نمیکنم و بحث رو ادامه میدیم
عرض بنده این بود که اثبات ضرورت نبوت عامه کمکی به اثبات نبوت خاصه نمیکنه
divoone1985;716533 نوشت:
مورد چهارم که شما فرمودید همون مورد دومه که بنده عرض کردم. تفاوتی بین این دو نمیبینم. البته شاید توضیح این مطلب که حالت دوم نبوت رو به یک امکان تبدیل میکنه بتونه مشکل رو حل کنه.
تفاوتشان در قطعیت مورد چهارم است.
منظورم از بیان مورد چهارم واضح بود.
اما ظاهرا شما پذیرای ضرورت اثبات یک کل قبل از اثبات جزء نیستید.
بگذریم...
با توجه به اینکه به عنوان استارتر تاپیک، بحث در مورد ضروری بودن اثبات اصل نبوت را لازم نمیدانید، و با توجه به اینکه کارشناس محترم نیز پاسخگوی مطالب نیستند، من بیشتر از این روی نبوت عامه اصرار نمیکنم.
موفق باشید.
برادر ، دارید مثال رو بررسی میفرمایید؟! بعیده از شما!
سلام.
خیر. جمله قبلش رو هم لطفا در نظر بگیرید. عرض کردم که مثل همون بحث پیامبرانه. در حقیقت از مثال خودتون برای زدن مثال استفاده کردم.
Reza-D;716561 نوشت:
از کجا میدونید کمکی نمیکنه؟ چرا بحث باید منحرف بشه؟
چون مسلما شما قصد دارید از این سوال نتیجه ای در مورد سوال بگیرید. مسلما اگر جواب بنده مورد انتظار شما نباشه سعی میکنید تعریف بنده رو به تعریف مورد نظر خودتون اصلاح کنید و از اینجاست که بحث منحرف میشه.
ترجیح میدم مشخصا روی همین بحث و سوال صحبت کنیم.
استوار;716568 نوشت:
با توجه به اینکه به عنوان استارتر تاپیک، بحث در مورد ضروری بودن اثبات اصل نبوت را لازم نمیدانید، و با توجه به اینکه کارشناس محترم نیز پاسخگوی مطالب نیستند، من بیشتر از این روی نبوت عامه اصرار نمیکنم.
سلام مجدد.
اجازه بدین منظورم رو به روش دیگه ای بیان کنم.
شما نگاهی به بخش نبوت عامه و تاپیکهاش بندازین. (احتمالا قبلا مطالعه و مشارکت داشتین)
از اون تاپیکها چه نتیجه ای حاصل شده؟ آیا شما پذیرفتید که نبوت عامه ضرورت داره؟
آیا تونستید کارشناسان یا سایر معتقدین به ضرورت نبوت عامه رو قانع کنید که نبوت عامه ضرورت نداره یا لزوم نداره؟
بعید میدونم همچین اتفاقی افتاده باشه.
بنابراین باز کردن این بحث در این تاپیک به نظرم چندان مفید نیست.
البته خوشحال میشم نظر شما رو هم بدونم و در ادامه بحث نظراتتون رو ببینم. چون بخش قابل توجهی از نظرات شما برای بنده آموزندست.
سلام.
از نظر شما باید کتابی که پیامبر ارائه کرده رو سنجید. اونهم با معیار فطرت و اون چیزی که انسان از قبل در درونش داره و میدونه.
بنابراین راه شناخت پیامبر خدا اینه که اونچیزی که خودش یا کتابش میگه رو بتونیم بپذیریم. درسته؟
بسم الله الرحمن ... الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما و برکاتش،
باید معجزهی پیامبر را سنجید که در زمان فعلی قران است ... پیامبران همگی مذکِّر بودهاند و یادآوری کننده، چیزی را که انسان نداند را به او یاد میدهند نه اینکه به یادش بیاورند ... مثلاً فرض کنید خدای ناکرده دست شما نزدیک شعلهی آتش بوده باشد و نزدیک باشد که بسوزد ولی شما در چنان فکر عمیقی هستید که حواستان به این مسأله نیست، سیگنالهای حسی از پوست به مغز میرسد ولی شما حواستان به آن دادهها نیست چون توجهتان (وجه یعنی صورت و توجه یعنی صورت باطنی انسان که به هر سمت باشد تمرکز انسان به آن طرف است) به جای دیگر است، الآن اگر کسی به شما بگوید که مراقب باشید شما را به چیزی که ندانید توجه نداده است بلکه به چیزی که از آن غافل ماندهاید تذکر داده است، یعنی توجه شما را از جایی که لازم نیست برداشته و به سمت چیزی که در حال حاضر برای شما ضرورت بیشتری دارد معطوف کرده است ... گاهی انسان چیزی مقابل چشمش هست ولی متوجه آن نمیشود، گاهی چیزی در گوشهی ذهنش هست ولی به آن توجه نمیکند، گاهی در عمق وجودش هست ولی از آن غافل شده است ... کار پیامبران هم یادآوری است و جهت دادن فکری که در نبود ایشان مطابق قوای واهمه در انسان و متأثر از نفس او به صورت شبه رندوم به هر جهت دلخواهی ممکن است روی کند و ایجاد تمرکز برای یادآوری چیزی که فراموشش کرده بودیم ... در مواجهه با یک پیامبر مدعی هم باید درون خود را واکاوی کرد و دید که آیا آنچه ادعایش را دارد جزء چیزهایی که ما به آنها یقین داشته باشیم (یقینی که درش شک نداشته باشیم) هست یا خیر ... دیدهاید کسی که حافظهاش را از دست داده است گاهی یک اتفاق یا یک شوک دیگر میتواند حافظهاش را بازگرداند؟ در زمان پیامبران گذشته و حتی پیامبر خاتم معجزات عموماً از جنس شوک بودهاند، یعنی امری که در توصیف آن خارق عادت بودن بوده است را نشان میدادند و ایشان در حیرت ناشی از آن شوک در قلب خود مستقل از اینکه این رخداد چه باشد انقلابی را مشاهده میکردند و خدایی که این پیامبر مدعی فرستاده شدن از طرف او بوده است را با چشم دل ولو به صورت لحظهای میدیدند ... توصیفش کار سادهای نیست ولی حتماً همه تجربههایی از این دست را داشتهاند ... مثل اینکه دامنهی نگاه عقل انسان ناگهان انبساط عظیمی مییابد و انسان عظمت خدا را میبیند و خود را در حضور او حقیر میبیند و این حقارت تواضع عجیبی را در او ایجاد میکند و چه بسا ناخودآگاه اشک در چشمش حدقه میزند و تجربهای میکند که اصلاً انتظارش را نداشته است ... در آن زمان انسان جهل خودش در سرگرمی به مسائلی که اهمیتی ندارد را میبیند و قداستی را با تمام وجود در مقابل خود حس میکند که قابل انکار نیست و تعجب میکند که چطور چنین چیزی بوده و من از آن غافل بودهام ... این همان است که به آن استبصار میگویند ... اینکه چشم دل انسان باز میشود ... کنار رفتن پردههاست ... ولو به صورت موقتی ... در لحظهای که انسان در آن حالت قرار دارد اگر از او بپرسید چقدر احتمال میدهد که این تجربه غیرواقعی و توهم باشد این احتمال را صفر میداند ... تنها از بعد از تمام شدن این تجربه و عادی شدن حال انسان است که شخص ممکن است دچار تردید گردد ... ولی با تکرار این مسأله میتوان این تردیدها را به بوتهی آزمایش گذاشت تا هر شکی برای انسان برطرف شود و به واقعی بودن این تجربه ایمان آورد و حتی وقتی که شرایطش عادی شد هم جزء مؤمنین به آن باشد ... در مورد قران دیگر مانند معجزات دیگر از اهرام وارد کردن شوک استفاده نشده است، متنش گاهی جلب توجه میکند ولی میزان این جلب توجه به پارامترهای زیادی بستگی دارد، به حال و هوای شخص بستگی دارد، به نحوهی قرائت قاری بستگی دارد، به گرمی و سردی هوا بستگی دارد، به ناراحت یا خوشحال بودنش بستگی دارد، به اینکه عربی بلد باشد یا نباشد بستگی دارد و ...، اما در عوض گفتهاند که درش تدبر کنید ... یعنی خودتان توجهتان را روی آن متمرکز کنید ... نهایت این تمرکز هم در پاسخ دادن به تحدی است که صورت میپذیرد ... انسان وقتی بخواهد کم نیاورد و حرف خود را به کرسی بنشاند است که تمام تلاشش را میکند ...
divoone1985;716322 نوشت:
سوالی که بعد از این بوجود میاد اینه که آیا هیچ انسان غیر نبی نمیتونه چیزی بگه یا کتابی بنویسه که با فطرت و پیش دانسته های ما مطابقت داشته باشه؟ چطور میشه این دو نفر رو از هم تشخیص داد؟
آیا آن شخص حقیقت محض را میگوید یا معجونی از حقیقت اغشته به باطل را بیان میکند؟ در روایات وارد شده که اگر باطل را بما هو باطل بیان میکردند همه از زشتی آن منزجر میشدند و کسی به سوی آن جلب نمیشد مگر شاید عدهای خاص، اما در عوض متولیان باطل حق و باطل را به هم مخلوط میکنند تا به شیرینی حقیقت مردم را دور خود جمع کنند و بعد باطل خود را مخلوط با آن به ایشان تحویل میدهند ... اگر در باورهای اقوام مختلف معاصر و باستانی دقت کنیم خیلی از مواردی را میتوان یافت که بارقههایی از حقیقت درشان هست ولی نهایتاً از جایی به انحراف افتادهاند ... با این حساب اگر کسی چیزی گفت که جذابیتی هم داشت اینطور نیست که سریع بگوییم پس او بر حق است ... بلکه باید معیاری قویتر داشته باشیم ...
از طرف دیگر اینطور هم نیست که بگوییم باید تمام مطالب او را به دلمان عرضه کنیم و ببینیم اگر یک ذره از آن هم با فطرتمان سازگاری نداشت بگوییم پس این ادعا باطل است ... مگرنه خود اسلام پر است از مسائلی که یک شخصی معمولی که در این جامعه بزرگ شده باشد آن مسائل را خلاف اخلاق شناسایی خواهد کرد ... مثل حقوق زنان ... مثل بحث بردهداری ... مثل جزیه و غیره ... در خود قران این مطلب بیان شده است که برخی هستند که قلوبشان مریض است ... یا شیطان قسم یاد کرد که بندگان خدا را اغوا کند و ظاهراً اغوا کردن یعنی گمراه کردن از طریق جابجا کردن جای ارزش و ضد ارزش در نظر ایشان، اینکه بدیها را در نظر ایشان زیبا جلوه دهد یا بدیهایشان را کوچک نشان داده و توجیه نماید و به تدریج از زشتی آنها در ذهنشان کم میکند تا جایی که حتی چه بسا خود را مُحِق و ارزشمدار هم بدانند ... از معصوم علیهالسلام پرسیدند که اینکه خداوند فرموده برخی در دلشان مرض است منظور چیست؟ ایشان فرمودند که یعنی به بدی تمایل دارند و از خوبی کراهت دارند ... از امام حسین علیهالسلام سؤال شد کسی که دلش بیمار است یا عقلش بیمار است چه کند و ایشان فرمودند که از شرع تبعیت کند تا به تدریج سلامت خودش را بازیابد ... این از آن جهت است که هر چه شرع به آن دستور دهد عقل هم به همان دستور میدهد و برعکس ... یعنی اگر زمانی حکم عقل مقابل حکم شرع قرار گرفت یا با آن همراهی نکرد این عقل است که از تنظیم خارج شده است و آن اثر بیماری قلب است ... چنانکه فرمودند بیماری شما بخاطر گناهان شماست و شفای شما در استغفار است (دائکم الذنوب و دوائکم الإستغفار) ... بنابراین اگر بخواهیم تکتک احکام و آموزههای اسلام را هم سعی کنیم که با فطرت خود بسنجیم در عمل این کار نشدنی است و یا در واقع قابل اعتماد نیست، چون چه بسا دل قساوت قلب پیدا کرده باشد و قضاوتش باطل باشد ...
بنابراین باید به دنبال معیار دیگری باشیم که به کمک آن بتوان هم اختلاط حق و باطل را تشخیص داد و هم وارد جزئیات آموزهها نشویم ... به نظر میرسد خود این کار یک چالش جدی باشد ... ولی در واقع بحث اعجاز میتواند یک پاسخ کافی باشد ...
divoone1985;716322 نوشت:
در مورد بخش اول فرمایشات شما هم با خطرناک بودن راه فلسفه موافقم. اما شخصا ترجیح میدم قلب و عقلم یک چیز رو بگن.
نظر شما محترم است ... معمولاً دوستان همین مطلب را میگویند و چه بسا ترجیح میدهند بار اصلی را هم به دوش عقل (البته عقل و قلب از نظر عملکرد تقریباً یکسان هستند و احتمالاً منظور از عقل در اینجا چیز دیگری باشد، عقل منطقی و تجربی در این میان قابل بحثند) بیاندازند ... چرا که یه قضاوت قلبی خود اعتماد ندارند ... چرا که وادی باطن خود را درست نمیشناسیم و نمیتوانیم تفاوت قضاوت قلبی با قضاوتی که هوی و هوس در آن تحریف میکند را به سادگی تشخیص دهیم ... اما ظاهراً اصل بر این است که تعقل را برای تمیز دادن همین مطلب به کار بگیریم به جای آنکه بر اساس بدیهیات ذهنی و براهین فلسفی بخواهیم بحث را به جلو ببریم که کار هر کسی هم نیست و زمان و توان زیادی را هم به خود اختصاص میدهد و ایمن از خطا هم نیست ... برای اینکه عقل در این راه درستترش به کار گرفته شود انسانی که دیده است قضاوتهایش معمولاً متمایل به تمایلات نفسانیاش هست باید مدام نفس را در موضع اتهام قرار داده و او را بازجویی نماید و سعی کند تا نظر قلب را از لابلای دروغهایی که نفس به انسان میدهد تشخیص داد ... حرف راست را باید از قلب شنید ولی باید تعقل کرد که راست از دروغ تمیز داده شود ...
جناب باء، شما دوست گرامی من بودید، هستید و انشاالله خواهید بود.
هر چند در این تاپیک دلخوری حاصل شد، اما هر چه بود گذشت، و دوستی ما پا برجاست. :Gol:
بسم الله الرحمن ... الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما
:Gol::Gol:
استوار;716360 نوشت:
مورد اول درسته اما کامل نیست.
به این دلیل که نبوت عامه مقدمه نبوت خاصه است.
نبوت عامه در مورد مسائل کلی نبوت مانند لازم و ضروری بودن نبوت، وحی و اعجاز (آیت) صرف نظر از یک دین خاص یا پیامبر خاص بحث میکند.
پس برای اثبات نبوت خاصه، باید ابتدا آن مقدمه را پاس کرد. مورد دوم درسته اما کامل نیست. علت کامل نبودنش را در مورد چهارم توضیح خواهم داد. مورد سوم درسته. مورد چهارم که شما ذکر نکردید، اینست: اثبات شود که اصل نبوت، لازم و ضروری نیست.
در علم منطق در مقابل هر ضرورت، یک امکان وجود دارد.
اگر اصل نبوت لازم و ضروری نباشد، آنگاه نبوت فقط به یک امکان تبدیل میشود. (درباره مورد دوم هم تا زمانی که ضرورت نبوت اثبات نشده، در حد یک امکان باقی میماند)
در نتیجه یکی از اصول چندگانه دین اسلام حذف شده و به تبع آن، باید ضروریات و الزامات و اوامر و دستورات را از دین اسلام حذف نمود.
که عمدتاً شامل احکام و کیفرها و مجازاتها خواهد بود.
آنگاه خواندن نماز و گرفتن روزه، مراسم حج، احکام ارث، احکام ازدواج و ... بسیار مسائل دیگر، ضروری نخواهند بود و اصولاً نباید بصورت لازم الاجرا در دین اسلام بیان شوند.
و از دین تنها ارجاع به عقل و فطرت باقی میماند. (نه قوانین و دستورالعملهای لازم الاجرا)
حالات ممکن ظاهراً شش مورد باشد:
۱. اثبات ضرورت نبوت عامه (نبوت عامه حتماً باید باشد)
۲. اثبات ضرورت عدم نبوت عامه (نبوت عامه حتماً باید نباشد)
۳. اثبات عدم ضرورت نبوت عامه (اثبات وجود امکان با احتمال حتماً کمتر از یک) :Gig:
۴. اثبات عدم ضرورت عدم نبوت عامه (اثبات وجود امکان با احتمال حتماً بزرگتر از صفر) :Gig:
۵. عدم اثبات ضرورت نبوت عامه (وجود امکان با هر احتمالی از صفر تا یک)
۶. اثبات عدم وجود اثبات برای ضروت یا عدم ضرورت نبوت عامه (وجود امکان با هر احتمالی از صفر تا یک)
تا وقتی که هیچ اثباتی ارائه نشود تنها مورد پنجم است که حاکم است، نه مورد چهارمِ شما که مورد سوم در بالا است و نتیجه میدهد تبعیت از احکام دین غیراجباری باشد (در همین نتیجهگیری هم باید بحث کرد، ان شاء الله در پایین به آن میپردازم) ... در حالت ششم معنای منطقی بحث این است که طرح مسأله به لحاظ منطقی اشکال دارد ... در حالت پنجم هم که فعلاً تا کسی اثباتی ارائه نداده باشد انتخاب ما خواهد بود معنای بحث این است که فعلاً با روشهای منطقی که ما در پیش گرفتهایم جوابی برای مسألهی خود نداریم و اگر از این مسیر نمیتوان به پاسخ مسأله رسید مناسب است راههای دیگر هم امتحان شوند. برای مثال فرض کنید نبوت عامه را نه بتوان اثبات کرد و نه بتوان رد کرد (چه نتوانستنی ابدی و چه نتوانستنی با قدرت منطقی فعلی ما) در این صورت اگر کسی بتواند یک مثال برای وجود یک نبوت قطعی بیابد، اگر صفت حکیم بودن خدا هم پذیرفته شده باشد، در واقع میتواند بگوید که حداقل در برخی شرایط ضرورت برای نبوت وجود داشته است و باید قاعدتاً اثباتی هم بشود برای ضرورت نبوت عامه در این شرایط یافت اگرچه ما هنوز به آن دست پیدا نکرده باشیم ... ممکن است تا چند قرن بعد هم این اثبات منطقی پیدا نشود ولی به هر حال نمیشود تا آن موقع دست روی دست گذاشت و صبر کرد و متوقف بود ...
اما در مورد اینکه آیا اگر مورد سوم در بالا برقرار باشد تبعیت از احکام انبیاء اجباری هست یا خیر هم ظاهراً نتیجهای که گرفتهاید واضح نیست که حتماً درست نباشد ... اول اینکه آیا شما نبوت آن انبیاء برایتان احراز شده است یا خیر؟ اگر بله که خود آن یک مثال از ضرورت است با توجه به حکمت خدایی که در فرض تاپیک با صفاتش پذیرفته شده است، اما اگر خیر در این صورت بله حق با شماست ... پیامبری که نبوتش اثبات نشود نیازی نیست از او تبعیت شود، گاهی عکس آن ضرورت دارد و گاهی هم مطابق قمار پاسکال حکم عقل سلیم بر رعایت احتیاط در عمل کردن به آن احکام میباشد ... همین حکم عقلی میتواند الزامآور هم باشد دوباره ... تصمیمگیری در مورد این مسائل نیاز به بحثهای بیشتری دارد، لااقل برای حقیر خیلی روشن نیست
عرض کردم که مثل همون بحث پیامبرانه. در حقیقت از مثال خودتون برای زدن مثال استفاده کردم
بخشی که شما مثال زدید مع الفارق بود برادر به دلایل زیر
فرمودید:
divoone1985;716555 نوشت:
سایر دانشمندان هم میتونستن به این قوانین برسن
اما نتونستن!
همونطور که سایر انسان ها(سایر به معنای بجز پیامبران) میتونستن پیامبر بشن ، اما نشدن
و فرمودید:
divoone1985;716555 نوشت:
کما اینکه دانشمندان بعدها به قوانین کاملتری رسیدند
عرض شد پیامبر وحی رو مستقیماً از خدا گرفته. چه کسی بعد از پیامبران تونسته وحی رو مستقیماً از خدا بگیره؟
وقتی کسی نتونسته ، چطور میشه ادعا کرد که کارش کامل تر از پیامبران بوده؟ پس قیاسِ مثال شما درست نیست
divoone1985;716587 نوشت:
مسلما اگر جواب بنده مورد انتظار شما نباشه سعی میکنید تعریف بنده رو به تعریف مورد نظر خودتون اصلاح کنید و از اینجاست که بحث منحرف میشه
خیر ، اصلاً چنین هدفی نداشتم. میخواستم تفکر شما رو بدونم تا ببینم دلایلم رو چطور باید ارائه بدم که به تفکر شما نزدیکتر باشه و برای شما قابل پذیرش
ولی خب گفتم که مهم نیست. انشاالله با همون فرضی که گفتید پاسخ میدم (در حد دانش خودم). ولی فردا که از کار برگشتم خونه
البته فعلاً چیزی بیشتر از جناب "باء" برای گفتن ندارم :ok:
تا ببینم صحبت شما با ایشون به چه نتیجه ای میرسه
سلام
این رو هم با یک جمله توی پرانتز توضیح دادم برادر: یعنی یا انسان درکی از خدا نداشت ، یا درک نادرستی داشت. که در هر دو حالت این پیامبران بودند که درک ردست رو برای بشر توضیح دادن
بسم الله الرحمن ... الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما،
ببخشید منظور شما را درست متوجه نشده بودم،
خدا خیرتان بدهد :Gol:
یا علی علیهالسلام
بنابراین باید به دنبال معیار دیگری باشیم که به کمک آن بتوان هم اختلاط حق و باطل را تشخیص داد و هم وارد جزئیات آموزهها نشویم ... به نظر میرسد خود این کار یک چالش جدی باشد ... ولی در واقع بحث اعجاز میتواند یک پاسخ کافی باشد ...
سلام.
توضیحات شما کامل بود. نکته هم همینجاست که چطور میشه مدعیان رو از هم تمیز داد. رجوع به قلب برای همه انسانها قابل تجویز نیست. و رجوع به عقل هم همونطور که فرمودید خطرهایی داره.
اما ظاهرا راهی جز اعجاز برای پیامبران نبوده جهت اثبات نبوت به همه انسانها. البته برخی نیازی به دیدن معجزه نداشتن. ولی برای اثبات نبوت به همه انسانها ظاهرا راهی جز معجزه نبوده و ما هم برای یقین راهی جز همین مسیر نداریم.(خودم رو عرض کردم. وگرنه شما که از مسیر قلب به یقین رسیدید.)
Reza-D;716629 نوشت:
عرض شد پیامبر وحی رو مستقیماً از خدا گرفته. چه کسی بعد از پیامبران تونسته وحی رو مستقیماً از خدا بگیره؟
وقتی کسی نتونسته ، چطور میشه ادعا کرد که کارش کامل تر از پیامبران بوده؟ پس قیاسِ مثال شما درست نیست
بحث بر یر این مثال و فرمایشات شما مجددا ما رو به بحث بر سر اثبات نبوت عامه میکشونه.
نمیدونم از این مطالب به کجا قصد دارید برسید.
حتی اگر فرض کنیم پیامبری بوده که مستقیما از طرف خدا اومده باز هم اثباتی بر نبوت پیامبر اسلام نیست.
Reza-D;716629 نوشت:
میخواستم تفکر شما رو بدونم تا ببینم دلایلم رو چطور باید ارائه بدم که به تفکر شما نزدیکتر باشه و برای شما قابل پذیرش
شما دلایلتون رو بفرمایید تا بر سر پذیرش و عدم پذیرشش صحبت کنیم. از خلال همین صحبتها احتمالا به تفکر بنده نزدیک میشید.
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام مجدد بر شما گرامی!
اول اینکه در همان 2 پست ابتدا عرض کردم که:((
خوب خدا را شکر! پس از نظر شما و بحث هایی که داشتیم آیا آن دو مثال(سوای از روسو) که عرض کردم ادله عقلی و منطقی صحیحی برای اثبات نبوت عامه از نظر عقلی هست! درست عرض میکنم؟(پس اگر همین را بپذیریم به نظرم به هدف مشخص که اصل اثبات عقلی نبوت عامه است رسیدیم اگر سایر دوستان هم چنین نظری دارند بفرمایند حالا روسو را بحث میکنیم)
اما جوابی در این باب ندادید! پس اگر آن دو مثال دیگر را عقلانی و صحیح میدانید بحث عقلی نبوت اثبات شده است!
اما در باب روسو اول اینکه عرض کردم:(( درباب مغلطه مذکور شما در پست 208 فرمودید که:((مثلاً سیگاریها سرطان ریه میگیرند اما نه الزاماً. زیرا عدهای هم هستند که سیگار میکشند اما سرطان ریه نمیگیرند.)) (شما در بخش دوم جمله از تجربه عینی و مشهود ادله آوردید برای مطلب اول)ببینید سعادت از منظر دینی در دنیا و آخرت عموما تعبیر میشود و از نظر فرا دینی به زندگی مادی و روحی و فکری و معنوی (حالا این معنویات چیست کاری نداریم) و فراموش نکنیم که زمانی یک ملت و جامعه را میشود سعادت مند نامید که همه آن مردمان یا حداقل اکثریت فراوان آنها چه از منظر دینی و چه فرادینی(در تعاریفی که عرض کردم عموما در دین و فرا دین نسبت به سعادت وجود دارد) به هر دو یا چند بعد موجود در تعریف سعادت رسیده باشند!درست است؟خوب حالا بنده بر همین مبنا از شما سوال میکنم شما یک ملت و یک قوم در طول تاریخ بشر در دیروز و امروز به ما معرفی کنید که به سعادت(چه به معنای دینی و چه فرا دینی) رسیده اند اما دین اساسا در آنها وجود و نقشی نداشته؟؟؟؟؟)) ببینید بر اساس همان استدلال تجربی شما بنده عرضم این است که شما عقلا نمیتوانید اثبات کنید که حکومتی بدون دین توانسته باشد به سعادت به معنای واقعی رسیده باشد!!! چون اگر مدعی این مطلب شوید بنده نمونه های فراوان امروزی و دیروزی برای شما می آورم که غیر این مطلب را ثابت میکند! پس با همان استدلال شما در باب سیگاری ها و سرطان این مطلب به راحتی قابل اثبات است! خوب! پس اگر بر فرض نشود دین و نبوت و حکومت دینی را ثابت کرد مسلما نمیتوان حکومت و راه عقلی صرف را هم ثابت کرد! این مطلب اول!
در باب این جمله شما:(( ما گفتیم عقل این امکان که انسان بتواند قوانین سعادتمندانه را خودش تعیین کند، را محال نمیداند.
این یک امکان است و شما قادر نیستید با یک استقراء تجربیِ تام، صفر بودن آن احتمال را اثبات کنید. چون اسناد کافی برون دینی از تاریخ تمدن بشر در همه مکانها و زمانها در دسترستان نیست. ))
عرض بنده این است که اولا ما قرار نیست اصول را بر احتمالات که نمیدانیم باشد یا نباشد بنا کنیم! و مطالبی که فعلا با قطعیت مشخص شده را رها کرده و به سراغ احتمالی که معلوم نیست باشد یا نباشد و احتمال وجود آن هم بسیار کم است برویم!!!! این عقلا و منطقا کار صحیحی نیست و در صورت انجام آن عموم قوانین اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و .... مختل شده و ناکارآمد و بیهوده و بدون کاربرد خواهد شد!!!
ثانیا یک نکته مهم را فراموش نکنید که اصولا بیش از 90 درصد کتب تاریخی یا نوشته های درون دینی است یا نوشته متدین ها به ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی!! آن وقت چگونه میشود گفت که بله تاریخ برون دینی و درون دینی و ....؟؟؟!! پس ما برای بررسی تاریخ لاجرم مجبوریم از منابع درون دینی استفاده کنیم و بلکه بالاتر در بسیاری از موارد منبعی جز منابع درون دینی نداریم!!!!!!
ثالثا بنده در بحث مثال فرمانده ارتش و بحث فطرت و تفاوت عقل ها در پست های قبلی با دلیل منطقی و عقلی ثابت کردم که بدون دین عقل و فطرت هرگز به تنهایی نمیتوانند برنامه جامعی برای بشر تنظیم کند و تا جایی که در تاریخ گذشته و زندگی امروز در دنیای مدرن دیده و میبینیم نتیجه تجربی صد در صد موافق همین نظریه است که عقل و فطرت و اخلاق به تنهایی بدون پشتوانه دین نمیتوانند برنامه جامعی برای بشر و هدایت کامل آن داشته باشند!
شما فرمودید:(( حال شما بفرمائید چگونه میتوان نا محتمل بودن آن امکانی که بنده عرض کردم را اثبات کرد؟
اگر نامحتمل بودنش اثبات شود، آنگاه شروط جناب روسو تام است و ضرورت وصفی نبوت عامه اثبات میشود. ))
حتی اگر مثال و مصداق تجربی را هم بر فرض شما بخواهیم نادیده بگیریم در بالا هم عرض کردم که:((در بحث مثال فرمانده ارتش و بحث فطرت و تفاوت عقل ها در پست های قبلی با دلیل منطقی و عقلی ثابت کردم که بدون دین عقل و فطرت هرگز به تنهایی نمیتوانند برنامه جامعی برای بشر تنظیم کند))
حال اگر شما به جز استدلال رد تجربی استدلال عقلی برای رد آن مطلب دارید بفرمایید با تشکر
سلام...من احساس می کنم، بحث داره همینطور درجا می زنه...گفتنی ها گفته شد و من احساس می کنم راهی عقلی و یقینی که ضرورت بعثت انبیاء رو (بدون اما و اگر ثابت کنه)بیان نشده...و متاسفانه در طول تاریخ صد ها نفر سوختند و مردند و هلاک شدند و اما نه پیامبری و نه امدادی و نه ندایی از خدا بهشون نرسید...
اما جوابی در این باب ندادید! پس اگر آن دو مثال دیگر را عقلانی و صحیح میدانید بحث عقلی نبوت اثبات شده است!
برادر گرامی، به نقل قول فوق یک پاسخ کلی تعلق میگیرد:
برهان علاوه بر ماده به لحاظ صورت نیز باید در نهایت استواری و اتقان باشد. با این حساب، نمیتوان از استقراء ناقص و تمثیل در برهان استفاده کرد.
قرآن حکیم;716800 نوشت:
ببینید بر اساس همان استدلال تجربی شما بنده عرضم این است که شما عقلا نمیتوانید اثبات کنید که حکومتی بدون دین توانسته باشد به سعادت به معنای واقعی رسیده باشد!!! چون اگر مدعی این مطلب شوید بنده نمونه های فراوان امروزی و دیروزی برای شما می آورم که غیر این مطلب را ثابت میکند! پس با همان استدلال شما در باب سیگاری ها و سرطان این مطلب به راحتی قابل اثبات است! خوب! پس اگر بر فرض نشود دین و نبوت و حکومت دینی را ثابت کرد مسلما نمیتوان حکومت و راه عقلی صرف را هم ثابت کرد! این مطلب اول!
برادر گرامی، بنده در پی اثبات چیزی نبودم.
بلکه استدلال روسو را نقد کرده و ایراد منطقی که به نظرم رسید را بیان نمودم. همین.
اما همانطور که قبلاً عرض شد، برای ابطال یک استقرای تجربی تام، کافیست تنها یک مورد عینی خلاف آن ذکر گردد.
و از سوی دیگر مطابق «عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود» نمیتوان یک استقراء ناقص تجربی را به جای تام جا زد!
سلام.
توضیحات شما کامل بود. نکته هم همینجاست که چطور میشه مدعیان رو از هم تمیز داد. رجوع به قلب برای همه انسانها قابل تجویز نیست. و رجوع به عقل هم همونطور که فرمودید خطرهایی داره.
اما ظاهرا راهی جز اعجاز برای پیامبران نبوده جهت اثبات نبوت به همه انسانها. البته برخی نیازی به دیدن معجزه نداشتن. ولی برای اثبات نبوت به همه انسانها ظاهرا راهی جز معجزه نبوده و ما هم برای یقین راهی جز همین مسیر نداریم.(خودم رو عرض کردم. وگرنه شما که از مسیر قلب به یقین رسیدید.)
بسم الله الرحمن ... الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما
متوجه نشدم چرا رجوع به قلب را برای همگان امکانپذیر نمیدانید و تعقل را هم خطرناک میدانید؟ چون برخی قلبها بیمار است و فلسفه مانند پل صراط از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است؟ ولی رجوع به قلب با عقل سلیم نسخهی نهایی بود که حقیر ارائه دادم (معجزه بحثش جداست ولی موضوع اینجاست که زمانهایی بوده است که هیچ معجزهای در دسترس نبوده است چون پیامبران گذشته معجزهی ماندگار مانند قرآن نداشتند، برخی هم هستند که اصلاً هرگز خبر انبیاء به ایشان نمیرسد ولی باز ایشان به اندازهی خودشان مکلّف هستند، اگر نبوت موجود بود چون امکان رشد بیشتر است پس انتظار هم بیشتر است) اینکه در روایات هم گفتهاند «عقل» انسان را جز به خدا نمیرساند عمدتاً از همین جهت است و این عقل همان عقل سلیم است که معمولاً از یک انسان عاقل و بالغ انتظار میرود چنین توانایی داشته باشد و انسان عاقل و بالغ همان شخصی است که مکلف نیز محسوب میشود ... آن تعقلی که شاید انسان را به غیرخدا برساند از یک جهت ناظر بر تفکر منطقی است که از عهدهی هر کسی برنمیآید و از طرف دیگر بحث نظری صرف است که لزوماً اینطور نیست که به ایمان قلبی منجر شود یا سبب استحکام ایمان گردد، در واقع این تعقل استفادهی کامل از عقل آنطور که باید از آن استفاده نمود نیست. رجوع به قلب همواره لازم است ... کسی که میداند همواره قضاوتهایش به سمتی جهت دارد که تمایلات نفسانیاش به آن سمت است عقل میگوید به این نفس اعتماد نکن و همواره از او استنطاق و بازجویی کن ... محاسبهی نفس در شریعت اسلام هم وارد شده است ... در هر ابتلایی انسان باید به خودش فکر کند که در این موقعیت چطور عمل کردم و نفسم چه تمایلاتی را از خود بروز داد و خلاصه باید سعی کرد تا میشود متهم را شناخت تا بشود راست و دروغ از سخنها و نظراتش را تمیز داد و کلام قلب را از میان این دادههای مشتّت بیرون کشید ... برخی برای آنکه تعقل را تعطیل کنند و کار برایشان کمی سادهتر شود بنا را بر ان میگذاشتند که هر چه نفس گفت ایشان مخالفت کنند، اما آنها که تعقل دارند سعی در شناخت بهتر خود میکنند و حق را در درون خود مییابند ...
معجزه اما این مشکلات را ندارد و میتواند مسیر را روشن گرداند ... حتی قلب مریض هم میتواند حقیقت را عریان و بدون شائبه در مواجههی با معجزه مشاهده کرده و بشناسند ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
معجزه اما این مشکلات را ندارد و میتواند مسیر را روشن گرداند ...
سلام و ممنون از توضیحاتتون.
پیروز;716815 نوشت:
سلام...من احساس می کنم، بحث داره همینطور درجا می زنه...گفتنی ها گفته شد و من احساس می کنم راهی عقلی و یقینی که ضرورت بعثت انبیاء رو (بدون اما و اگر ثابت کنه)بیان نشده...و متاسفانه در طول تاریخ صد ها نفر سوختند و مردند و هلاک شدند و اما نه پیامبری و نه امدادی و نه ندایی از خدا بهشون نرسید...
سلام.
تنها یک راه بیان شد و اونهم معجزه بود.
البته در مورد معجزه هم مسلما سوالات و صحبتهای فراوانی هست که موضوع این تاپیک نیست.
سلام...من احساس می کنم، بحث داره همینطور درجا می زنه...گفتنی ها گفته شد و من احساس می کنم راهی عقلی و یقینی که ضرورت بعثت انبیاء رو (بدون اما و اگر ثابت کنه)بیان نشده...و متاسفانه در طول تاریخ صد ها نفر سوختند و مردند و هلاک شدند و اما نه پیامبری و نه امدادی و نه ندایی از خدا بهشون نرسید...
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام این ها مدعای شماست که باید برای آن دلیل بیاورید :ok:
بحث در حال ادامه و پخته شدن است و ان شا الله نتایج خوبی هم خواهد داشت!
برادر گرامی، به نقل قول فوق یک پاسخ کلی تعلق میگیرد:
برهان علاوه بر ماده به لحاظ صورت نیز باید در نهایت استواری و اتقان باشد. با این حساب، نمیتوان از استقراء ناقص و تمثیل در برهان استفاده کرد.
برادر گرامی، بنده در پی اثبات چیزی نبودم.
بلکه استدلال روسو را نقد کرده و ایراد منطقی که به نظرم رسید را بیان نمودم. همین.
اما همانطور که قبلاً عرض شد، برای ابطال یک استقرای تجربی تام، کافیست تنها یک مورد عینی خلاف آن ذکر گردد.
و از سوی دیگر مطابق «عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود» نمیتوان یک استقراء ناقص تجربی را به جای تام جا زد!
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بزرگوار شما در پست 226 فرمودید:(( مطالبی که در فوق عنوان کردید و مثالهایتان به نوبه خود صحیح و عقلانی هستند.
اما بحث من در مورد این است که برهان مطرح شده (یا همان استدلال روسو) از نظر منطقی مشکل دارد و نمیتوان از آن، تنها و تنها ضرورت نبوت را استنتاج نمود. ))
پس شما عقلانی و صحیح بودن مثال ها و مطالب را به جز مطلب روسو صحیح دانستید!! و استدلال روسو را نیز از نظر علم منطق دارای مشکل دانستید!
بنده هم عرضم این است که اگر این مطالب صحیح و عقلانی است خوب اثبات نبوت عامه انجام شده است!(حالا سوای از بحث در علم منطق) چون در این تاپیک سعی بر اثبات عقلانی نبوت عامه بود که شده! حالا اگر شما ردی عقلی بر آن دو مطلب و مثال بنده دارید بفرمایید اما اگر مطلبتان بحث در علم منطق است باید وارد حیطه دیگری شد که مفصل است و در نوع خودش هم بحثی است که البته برای بسته شدن راه برای اشکال انجام میشود و الا عقل(همانطور که شما هم گفتید) اثبات نبوت عامه را میپذیرد و پذیرفته!!! :ok: اما بهتر است برای روشن شدن مطلب بار دیگر مطلب روسو را نقل کنم و مطالبی را بررسی کنیم: ((برای کشف بهترین قوانین که به درد ملل بخورد یک عقل کل لازم است که تمام شهوات انسانی را ببیند ولی خود هیچ حس نکند با طبیعت هیچ رابطه ای نداشته باشد ولی آن را کاملا بشناسد سعادت او به ما مربوط نباشد ولی حاضر شود به سعادت ما کمک کند .... بنا بر آنچه گفته شد فقط خدایان میتوانند چنانکه شاید و باید برای مردم قانون بیاورند)) بدیهی است که روسو مردی مسیحی بوده است و اعتقادی به خدایان نداشته لذا مقصودش از خدایان انسان های الهی و مربوط به ماورای طبیعت میباشد (قرار داد اجتماعی روسو ص 81 به نقل از تفسیر نهج البلاغه علامه جعفری ج 2 ص 42)
ببینید اینجا بحث اصلی این است که اگر بخواهیم بهترین قوانین را برای جهان بشریت تدوین کنیم با ید چگونه و با چه راهکاری و با چه پشتوانه و به وسیله چه کسی این کار را انجام دهیم! روسو مطالبی را میگوید که پاسخ همه این سوالات است! حال شما میفرمایید این یک (( مغلطه «نه الزاماً» بود. )) و جالب آنکه شما برای این مطلب و اثبات ان مثالی از سرطان و سیگاری ها نقل فرمودید! حال 2 مطلب در این باب عرض میکنم:
الف-اگر بنده اشتباه متوجه نشده باشم(که اگر شدم بفرمایید) مقصود شما از آن مثال و مطلب مغلطه که فرمودید این است که جوامعی بودند یا هستند که برخلاف این فرمول روسو به سعادت رسیده اند پس همین یک نمونه در تاریخ برای رد نظر روسو کافی است! بنده از شما خواستم نمونه ای بیاورید اگر شما مدعی هستید که بر اساس همان مثال خودتان با یک مثال که بدون فرمول روسو توانسته به سعادت برسد میشود فرمول روسو برای سعادت و حکومت قوانین اعلی را نقض کرد بنده عرض میکنم باید بر اساس همان مثال خودتان شما حداقل یک مثال و مصداق خارجی و عینی برای این مطلب بیاورید که مثلا این جامعه و این گروه بدون فرمول روسو توانسته به سعادت برسد! پس مثال عینی بیاورید! و اگر بگویید که:(( چون اسناد کافی برون دینی از تاریخ تمدن بشر در همه مکانها و زمانها در دسترس نیست. )) بنده عرض میکنم پس چگونه میخواهیم یا میشود که اصول را بر احتمالات که نمیدانیم باشد یا نباشد بنا کنیم! و مطالبی که فعلا با قطعیت مشخص شده را رها کرده و به سراغ احتمالی که معلوم نیست باشد یا نباشد و احتمال وجود آن هم بسیار کم است برویم!!!! این عقلا و منطقا کار صحیحی نیست و در صورت انجام آن عموم قوانین اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و .... مختل شده و ناکارآمد و بیهوده و بدون کاربرد خواهد شد!!! ب- بر فرض که بر اساس همان مثال شما چند نمونه هم هست که سیگاری بودند اما به سرطان ریه مبتلا نشدند! آیا به این معناست که اساسا سیگار باعث سرطان ریه نمیشود؟؟(حالا سوای از اینکه آیا چند نفر با وجود سیگاری بودن به این سرطان مبتلا نشدند!) مسلما خیر! چون سیگاری های فراوانی هم هستند که به سرطان ریه مبتلا شدند و عاملش هم سیگار بوده و آزمایش های علمی و پزشکی هم صد در صد این مطلب را اثبات میکند!
پس اگر برفرض اندک جوامعی هم بودند که سوای از فرمول روسو به سعادت رسیدند این به معنای این نیست که فرمول و مطلب روسو عقلا و منطقا نمیتواند جامعه بشری را به سعادت برساند پس نتیجه این میشود که حداقل این مطلب از فرمول روسو ثابت میشود که این راه هم از راه های کاملا عقلی و صحیح برای هدایت و سعادت جامعه بشری است! پس عقلا این نظر روسو هم اثباتی عقلی و منطقی برای اثبات نبوت عامه است! حال چه مصداق عینی و تجربی داشته باشد(که داشته) و یا نداشته باشد! با تشکر از شما
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام بر شما گرامی! خواهش میکنم همان طور که خود شما هم بیان داشتید مهم غنی بودن بحث ومطلب است که ان شا الله همین گونه باشد! :ok: در باب ادعا ها و استدلال های متکلمان مسلمان این مطلبی است که باید خود آنها پاسخ گو باشند!! بنده در حد خودم سعی میکنم ان شا الله مطالب را عرض کنم و دلایل و استدلال ها را خدمتتان بگویم!(البته در باب برخی از استدلال های متکلمان هم میشود با هم بحث کنیم مثلا در باب معجزه که قرار در بحث با شما هم که 3 موضوع بود یکی از آنها معجزه بود!) در باب پاسخ جناب استوار هم بنده پاسخ دادم میتوانید به پست های 327 و 321 مراجعه کنید!
اما استدلا های بنده اول مثال ارتش و توضیحات آن که در ارسال بعدی عرض خواهم کرد!....
چند مورد از 3 مثالی یاد کردید که به عنوان دلایل عقلی بر وجوب نبوت بود و آن نقل قول روسو که صد البته جناب استوار پاسخ دادند که الزاماً و انحصارآً پاسخگویی به این نیاز در کف نبوت نیست
لطفاً اگر ممکن است یک به یک دوباره اعلام کنید و اثبات عقلانی آن را شرح دهید
در مورد سه مثال مذکور خود و یا آن دلایل چهار گانه که در بالا به طور خلاصه آوردم اگر توضیح و دلیل یا اثباتی دارید بیاورید تا با هم بحث کنیم
ادامه ارسال قبلی ارتش باید فرمانده داشته باشد و الا با وجود قانون و نیروی نظامی زبده و حتی وجود رئیس جمهور اگر ارتش فرمانده و رهبر نداشته باشد هرگز منسجم و منظم و قدرتمند نخواهد بود مسئله نبوت هم شبیه ارتش است اگر قوانین راخودمان درست کردیم و وجود خدار ا هم پذیرفتم و خدا هم هست اما پیامبری برای رهبری جامعه بشری نباشد(البته مقصود از پیامبر هر حجج الهی اعم از نبی-رسول و امام است) مانند ارتشی میماند که که فرمانده ندارد!! پس عملا جامعه بشری رو به بی نظمی و انحطاط خواهد رفت)) حالا این مطلب را باز میکنم دقت کنید: مقصود بنده از مثال این است که اگر مثلا خدا را (معاذ الله البته مثال است) رهبر یا نخست وزیر یا پادشاه یک کشور یعنی همان عالم هستی بدانیم(البته فرض بنده این که مقصود شخص اول مملکت هستی بودن است نه اینکه خوب مثلا نخست وزیر که عوض میشود پس خدا هم همینگونه است!! هرگز! به عنوان مثال است که جای مناقشه نیست!!) حالا این پادشاه دارای ارتشی متفکر و منظم و زبده است(یعنی وجود عموم انسان های عاقل) و در این مملکت هم او قوانینی وضع کرده و کاملا همه کشور روی نظم و قانون است(یعنی نظم هستی) حالا آیا این ارتش میشود بدون فرمانده باشد؟؟ با وجود اینکه خود پادشاه هست و بسیار قوی هم هست و قانونش هم قوی و صحیح است نیروی نظامی اش هم لایق و منظم و بافکر است(یعنی خدا هست قوانین صحیح هم وضع کرده به ما هم عقل و شعور داده ما هم داریم استفاده از عقل خود میکنیم) اما این ارتش یک فرمانده لایق ندارد!! در اینجا آیا ممکن است که این ارتش به پیروزی برسد و نیروی خود را حفظ کند؟؟ یا متلاشی خواهد شد؟؟(یعنی اگر یک پیامبر یا امامی نباشد که فرماندهی کند بشریت را و این فرماندهی زیر نظر همان پادشاه باشد که خداست و آن پادشاه هم لایق ترین و زبده ترین فرد از میان همان ارتشی ها یعنی انسان ها رابرای فرماندهی انتخاب میکند یعنی پیامبری از جنس خود بشر نه از جنس فرشته و جن یا هر چیز دیگر هرگز آن امت و جامعه بشری مانند آن ارتش بدون فرمانده ولو با وجود پادشاه مقتدر و قانون فوق العاده خوب و داشتن زبده ترین افسر ها نمیتواند به پیروزی برسد!!) امیدوارم مثالم واضح بوده باشد!! و آنچه شما پرسیدید عملا خارج از دایره اندیشه صحیح و منطق است و نمیتواند پاسخ آن پرسش های بنده را بدهد چون هیچ ارتشی در هیچ کشوری در عصر حاضر و گذشته نبوده که خود مختار باشد و کاری به پادشاه یا رئیس مملکت داشته باشد و خودش برای خودش فرمانده انتخاب کند و بر فرض هم اگر انتخاب کند این نوابغ و درجه داران عالی رتبه که افراد بسیار محدودی هستند توان نسبی(دقت کنید باز هم تکرار میکنم نسبی نه کامل و صحیح بدون غرض و مرض خاص) برای انتخاب فرمانده رادارند! پس با این فرض و سوالاتی که پرسیدم:اولا باید این انتخاب از شایسته ترین فرد بدون غرض و مرض خاص برای رهبری بشریت صورت گیرد ثانیا هرگز عوام الناس بشری قادر به انتخاب شایسته ترین فرد نخواهند بود! چون سواد و علم و تخصص لازم راندارند!(مانند انتخاب فرمانده کل برای ارتش توسط سرباز ها و گروهبان ها) ثالثا باید بزرگان عقلی ومعرفتی که هیچ گونه تمایل نژاد پرستانه و منفعت طلبانه در انتخاب خود نداشته باشند شخصی را انتخاب کنند(ماند انتخاب آن فرمانده توسط تیمسار ها و نخبگان نظامی عالی رتبه- و به همین دلیل است که اکثر بزرگان علمی و معرفتی تاریخ بشر که برخی را نام بردم و شما گفتید قولشان حجت نیست!!! معترف به برتری و بزرگی انبیا و اوصیا آنها به نام هستند و با وجود اینکه عمدتا خارج از مذهب و دین آن پیامبر بودند اما بدلیل اینکه نژاد پرست و منفعت طلب نبودند صادقانه اعتراف به برتری آن پیامبر یا وصی او کرده اند) رابعا بر فرض افتادن این اتفاق چون این بینش و شناخت نسبی است نه کامل مانند خداوند متعال باز هم نمیتوان یقین به انتخاب آنها داشت(یعنی آنها هم خطا پذیرند اما خدای متعال هرگز اینگونه نیست چون جنسش و نگاهش با نوع بشری فرق میکند مانند پادشاهی که از بیرون با اشراف کامل عقلی به درون نیروی نظامی خود مینگرد) پس نتیجه همان میشود که برترین انتخاب را خدای متعال دارد و اینکه بشر به فرماندهی از جنس خودش نیاز قطعی و مبرم دارد نه از جنس فرشته و جن وغیره!!
چند مورد از 3 مثالی یاد کردید که به عنوان دلایل عقلی بر وجوب نبوت بود و آن نقل قول روسو که صد البته جناب استوار پاسخ دادند که الزاماً و انحصارآً پاسخگویی به این نیاز در کف نبوت نیست
لطفاً اگر ممکن است یک به یک دوباره اعلام کنید و اثبات عقلانی آن را شرح دهید
در مورد سه مثال مذکور خود و یا آن دلایل چهار گانه که در بالا به طور خلاصه آوردم اگر توضیح و دلیل یا اثباتی دارید بیاورید تا با هم بحث کنیم
ادامه ارسال قبلی ((برای کشف بهترین قوانین که به درد ملل بخورد یک عقل کل لازم است که تمام شهوات انسانی را ببیند ولی خود هیچ حس نکند با طبیعت هیچ رابطه ای نداشته باشد ولی آن را کاملا بشناسد سعادت او به ما مربوط نباشد ولی حاضر شود به سعادت ما کمک کند .... بنا بر آنچه گفته شد فقط خدایان میتوانند چنانکه شاید و باید برای مردم قانون بیاورند)) بدیهی است که روسو مردی مسیحی بوده است و اعتقادی به خدایان نداشته لذا مقصودش از خدایان انسان های الهی و مربوط به ماورای طبیعت میباشد (قرار داد اجتماعی روسو ص 81 به نقل از تفسیر نهج البلاغه علامه جعفری ج 2 ص 42)
ببینید اینجا بحث اصلی این است که اگر بخواهیم بهترین قوانین را برای جهان بشریت تدوین کنیم با ید چگونه و با چه راهکاری و با چه پشتوانه و به وسیله چه کسی این کار را انجام دهیم! روسو مطالبی را میگوید که پاسخ همه این سوالات است!
حال مطالبی که برای جناب استوار هم فرستادم برای شما هم میگویم:
حال شما میفرمایید این یک (( مغلطه «نه الزاماً» بود. )) و جالب آنکه شما برای این مطلب و اثبات ان مثالی از سرطان و سیگاری ها نقل فرمودید! حال 2 مطلب در این باب عرض میکنم:
الف-اگر بنده اشتباه متوجه نشده باشم(که اگر شدم بفرمایید) مقصود شما از آن مثال و مطلب مغلطه که فرمودید این است که جوامعی بودند یا هستند که برخلاف این فرمول روسو به سعادت رسیده اند پس همین یک نمونه در تاریخ برای رد نظر روسو کافی است! بنده از شما خواستم نمونه ای بیاورید اگر شما مدعی هستید که بر اساس همان مثال خودتان با یک مثال که بدون فرمول روسو توانسته به سعادت برسد میشود فرمول روسو برای سعادت و حکومت قوانین اعلی را نقض کرد بنده عرض میکنم باید بر اساس همان مثال خودتان شما حداقل یک مثال و مصداق خارجی و عینی برای این مطلب بیاورید که مثلا این جامعه و این گروه بدون فرمول روسو توانسته به سعادت برسد! پس مثال عینی بیاورید! و اگر بگویید که:(( چون اسناد کافی برون دینی از تاریخ تمدن بشر در همه مکانها و زمانها در دسترس نیست. )) بنده عرض میکنم پس چگونه میخواهیم یا میشود که اصول را بر احتمالات که نمیدانیم باشد یا نباشد بنا کنیم! و مطالبی که فعلا با قطعیت مشخص شده را رها کرده و به سراغ احتمالی که معلوم نیست باشد یا نباشد و احتمال وجود آن هم بسیار کم است برویم!!!! این عقلا و منطقا کار صحیحی نیست و در صورت انجام آن عموم قوانین اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و .... مختل شده و ناکارآمد و بیهوده و بدون کاربرد خواهد شد!!! ب- بر فرض که بر اساس همان مثال شما چند نمونه هم هست که سیگاری بودند اما به سرطان ریه مبتلا نشدند! آیا به این معناست که اساسا سیگار باعث سرطان ریه نمیشود؟؟(حالا سوای از اینکه آیا چند نفر با وجود سیگاری بودن به این سرطان مبتلا نشدند!) مسلما خیر! چون سیگاری های فراوانی هم هستند که به سرطان ریه مبتلا شدند و عاملش هم سیگار بوده و آزمایش های علمی و پزشکی هم صد در صد این مطلب را اثبات میکند!
پس اگر برفرض اندک جوامعی هم بودند که سوای از فرمول روسو به سعادت رسیدند این به معنای این نیست که فرمول و مطلب روسو عقلا و منطقا نمیتواند جامعه بشری را به سعادت برساند پس نتیجه این میشود که حداقل این مطلب از فرمول روسو ثابت میشود که این راه هم از راه های کاملا عقلی و صحیح برای هدایت و سعادت جامعه بشری است! پس عقلا این نظر روسو هم اثباتی عقلی و منطقی برای اثبات نبوت عامه است! حال چه مصداق عینی و تجربی داشته باشد(که داشته) و یا نداشته باشد!
پس اگر بفرمایید دین و نوبت هیچ و به کنار خوب حالا باید چه کنیم؟ آیا لازم است از عقل و فطرت و وجدان و اخلاق برای اداره جامعه بشری استفاده کنیم یا نه؟؟! اگر نه که هیچ!!دیگر بحثی باقی نمیماند و باید با نظم و قانون و در نهایت هستی و زندگی خدا حافظی کنیم!!!!!!! و اگر آری حالا این مطالب مطرح میشود: آیا عموم انسان ها از نعمت وجدان وعقل و فطرت برخوردارند؟ مسلما آری! پس چرا در کشور های مختلف جهان که دین در آنها دخالتی در حکومت و سیاست ندارد و اصلا در برخی از جامعه ها هم دینی وجود ندارد! دارای اختلافات و مشاجرات و تفاوت های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در درون خود و در برون با سایر کشور ها و ملل هستند؟؟؟!! چرا یک آمریکایی با یک چینی و با یک روس که هر 3 داری عقل و فطرت و وجدانند هر کدام یک مطلبی را عقلی میدانند که دیگری نمیداند؟؟؟؟؟!!(البته این به معنای نسبی بودن عقل یا فطرت نیست! بلکه به این دلیل است که عقل و فطرت اولا ابزار کاملی برای رهبری و هدایت مطلق بشر نیستند!!! ثانیا این عقل و فطرت با هزاران خواهش نفسانی و تبلیغات بمباران گونه رسانه ها و تفاوت های فرهنگی و تربیتی و اجتماعی و ... آمیخته شده و این مطالب مانند گرد و غباری هستند که بر پیکر آینه فطرت و عقل نشسته اند و مانع از انعکاس کامل و صحیح آن شده اند!!!)
ملاک عدل و یا رفتار اخلاقی یا مدیریت و غیره چیست؟؟! چون ممکن است از دیدگاه یک شخص عدالت معنای خاص خود را داشته باشد و برای شخص دیگری به حالت دیگر!!!! و بقیه مطالب هم همین طور!! و حال شما این را با تفاوت کشور ها با یکدیگر مقایسه کنید!!! چه میشود!!!!!!!!!!! پس عقلا ومنطقا باید یک برنامه جامعی باشد که هیچ گونه تاثیری از یک فرهنگ خاص یا شرایط خاص نژادی و قومی و فکری و ... نپذیرد و از دید بالا به بشر امروز و آینده بنگرد وزندگی دیروز و امروز او را در نظر بگیرد و از تمامی عقول بشری برتر باشد!!(یعنی تقریبا همان که روسو گفت!)
چند مورد از 3 مثالی یاد کردید که به عنوان دلایل عقلی بر وجوب نبوت بود و آن نقل قول روسو که صد البته جناب استوار پاسخ دادند که الزاماً و انحصارآً پاسخگویی به این نیاز در کف نبوت نیست
لطفاً اگر ممکن است یک به یک دوباره اعلام کنید و اثبات عقلانی آن را شرح دهید
در مورد سه مثال مذکور خود و یا آن دلایل چهار گانه که در بالا به طور خلاصه آوردم اگر توضیح و دلیل یا اثباتی دارید بیاورید تا با هم بحث کنیم
ادامه ارسال قبلی
به این مثال توجه کنید:اگر شما مریض بشوید عقل شما به شما چه میگوید؟ آیا باید درمان شوید یا همین گونه مریض بمانید؟ مسلما باید درمان شوید1 حال آیا باید خودتان درمان کنید خود را یا باید نزد طبیب بروید؟ مسلما نزد طبیب باید بروید و این حکم عقل است! به قول جناب مولوی:
عقل رنجور آورد پیش طبیب لیک نبود در دوا حکمش مسیب!
رابطه عقل و وحی و عقل و نبوت هم همین گونه است!عقل میفهمد که خیلی از چیز ها را نمیفهمد!! و برای آن نیاز به یک عقل کل که فرای عقول معمولی باشد است تقریبا همان که روسو گفت! آیا عقل و خرد فردی و جمعی وجود دارد که مدعی باشد هر چه به آن میرسد حقیقت مطلق است؟؟؟؟! قطعا خیر! پس قطعا نیازی به فراتر از عقل است که آن وحی و نبوت است! همانطور که یک انسان عاقل مریض طبیب نیست! پس به حکم عقل باید به طبیب برای درمان خود مراجعه کند! با تشکر از شما منتظر پاسخ هایتان هستم فقط خواهش میکنم هر کدام را جداگانه پاسخ بفرمایید
سیگاری های فراوانی هم هستند که به سرطان ریه مبتلا شدند و عاملش هم سیگار بوده
سلام.
از بحثتون استفاده میکنم.
فقط یک سوال:
این جمله شما در مثالی که برای مطلب روسو زده شد به این معناست که: جوامع بسیاری هستند (یا بودند) که با این فرمول به سعادت رسیدند.
امکانش هست چند نمونه از جوامعی که با این روش به سعادت رسیدن ذکر کنید؟
بزرگوار شما در پست 226 فرمودید:(( مطالبی که در فوق عنوان کردید و مثالهایتان به نوبه خود صحیح و عقلانی هستند.
اما بحث من در مورد این است که برهان مطرح شده (یا همان استدلال روسو) از نظر منطقی مشکل دارد و نمیتوان از آن، تنها و تنها ضرورت نبوت را استنتاج نمود. ))
پس شما عقلانی و صحیح بودن مثال ها و مطالب را به جز مطلب روسو صحیح دانستید!! و استدلال روسو را نیز از نظر علم منطق دارای مشکل دانستید!
بنده هم عرضم این است که اگر این مطالب صحیح و عقلانی است خوب اثبات نبوت عامه انجام شده است!
برادر گرامی، برهان استدلال معتبری است که فقط از مقدمه یا مقدمات یقینی به معنای اخص تشکیل میشود و ضرورتاً نتیجهای یقینی به دست میدهد.
تمثیل ممکن است به نوبه خود مطلبی صحیح و عقلانی را در مورد موضوعِ خودش بیان کند. اما به هر حال در برهان از تمثیل استفاده نمیگردد.
مثالهای شما حتی اگر در قالب یک برهان نوشته شوند و از مقدمات یقینی، نتیجه یقینی حاصل کنند، باز هم مربوط به همان موضوع خودشان بوده و از لحاظ منطقی نمیتوان برای اثبات عقلی موضوع کلیتری مانند نبوت بسطشان داد.
قرآن حکیم;716946 نوشت:
(حالا سوای از بحث در علم منطق) چون در این تاپیک سعی بر اثبات عقلانی نبوت عامه بود که شده!
اشتباهتان همینجاست.
قوانین علم منطق ابزارِ عقلند و باعث میشوند تا تفکری صحیحتر و بدور از خطا و افتادن در دام مغالطات، صورت پذیرد.
قرآن حکیم;716946 نوشت:
الف-اگر بنده اشتباه متوجه نشده باشم(که اگر شدم بفرمایید) مقصود شما از آن مثال و مطلب مغلطه که فرمودید این است که جوامعی بودند یا هستند که برخلاف این فرمول روسو به سعادت رسیده اند پس همین یک نمونه در تاریخ برای رد نظر روسو کافی است! بنده از شما خواستم نمونه ای بیاورید اگر شما مدعی هستید که بر اساس همان مثال خودتان با یک مثال که بدون فرمول روسو توانسته به سعادت برسد میشود فرمول روسو برای سعادت و حکومت قوانین اعلی را نقض کرد بنده عرض میکنم باید بر اساس همان مثال خودتان شما حداقل یک مثال و مصداق خارجی و عینی برای این مطلب بیاورید که مثلا این جامعه و این گروه بدون فرمول روسو توانسته به سعادت برسد! پس مثال عینی بیاورید! و اگر بگویید که:(( چون اسناد کافی برون دینی از تاریخ تمدن بشر در همه مکانها و زمانها در دسترس نیست. )) بنده عرض میکنم پس چگونه میخواهیم یا میشود که اصول را بر احتمالات که نمیدانیم باشد یا نباشد بنا کنیم! و مطالبی که فعلا با قطعیت مشخص شده را رها کرده و به سراغ احتمالی که معلوم نیست باشد یا نباشد و احتمال وجود آن هم بسیار کم است برویم!!!!
در مورد قسمت قرمز رنگ، منظور من آن نیست.
اول - استدلال مربوط به جناب روسو است و ایشان باید تام بودن مقدماتش را اثبات کند.
دوم - برای رد تام بودن مقدمه ایشان، نیازی نیست حداقل یک مصداق عینی بر خلاف آن آورده شود.
زیرا در واقع، بدیهیست که تام بودن مقدمه ایشانمحال است.
محال است بتوان تمام جوامع بشری در همه مکانها و زمانها تاکنون را بررسی نمود و حکم قطعی داد که فقط جوامع دینی بودهاند که به فیض سعادت رسیدهاند.
در مورد قسمت آبی رنگ، در واقع شما به نوعی دچار مغلطه طلب برهان از مخالفین شدهاید.
شما از آن محال بدیهی که در بالا ذکر شد گذشتید، و حالا از مخاطبتان میخواهید که اگر آن گزاره را قبول ندارد، مصداق عینی بیاورد؟!
ببینید بزرگوار، یک وقتی امکان بررسی عینی تمام اجزاء مجموعه وجود دارد.
در این حالت استقراء تام محال نیست.
پس اگر بخواهیم نشان دهیم که آن استقراء تام نبوده و ناقص است، کافیست حداقل یک مورد خلاف آن را نشان دهیم.
اما یک وقتی امکان بررسی تمام اجزاء مجموعه وجود ندارد و در نتیجه تام بودن استقراء محال است. و این موضوع کاملاً بدیهیست.
سلام و عرض ادب
ضمن تشکر از جناب استوار برای توضیح و هموار کردن راه بررسی پستهای 328 تا 331 شما قرآن جکیم گرامی
استوار;717166 نوشت:
برادر گرامی، برهان استدلال معتبری است که فقط از مقدمه یا مقدمات یقینی به معنای اخص تشکیل میشود و ضرورتاً نتیجهای یقینی به دست میدهد.
تمثیل ممکن است به نوبه خود مطلبی صحیح و عقلانی را در مورد موضوعِ خودش بیان کند. اما به هر حال در برهان از تمثیل استفاده نمیگردد.
مثالهای شما حتی اگر در قالب یک برهان نوشته شوند و از مقدمات یقینی، نتیجه یقینی حاصل کنند، باز هم مربوط به همان موضوع خودشان بوده و از لحاظ منطقی نمیتوان برای اثبات عقلی موضوع کلیتری مانند نبوت بسطشان داد.
اینجانب سعی میکنم با مطالعه یک به یک مثالهای شما مقدمات آن را مشخص کنم و بعدطرز استدلال و نتیجه گیری جنابعالی را بررسی کنم که صد البته شما در این امر بهتر میتوانید کمک کنید
لازم به یادآوری است:
قبل از اثبات نبوت دسترسی ما به نتایج و محصولات نبوت کوتاه هست یعنی تا نبوت را اثبات نکنید مقاهیمی چون روح ملائک اجنه شیطان گناه بهشت دوزخ جهاد حج نماز عبادت و از این قبیل معنا یا مفهومی ندارند و بالتبع دستورات دینی مبنی بر حلال یا حرام واجب یا مستحب
با عدم پذیرش نبوت به آن اهداف و نتایج هر چند به ظاهر خوشایند مثلاً بهشت موعود نرسیم جای اعتراضی ندارد
اینکه ما خدا را پذیرفتیم دلیل بر شناخت اوصاف یا اهداف خدا نیست ما در حد و اندازه این نیستیم که بتوانیم خدا را دریابیم یا صفات و خواسته ای او را در حد تمناهایمان محدود کنیم هر چند این تمناها دلچسب و انسانی و یا نیک باشند و یا از نظر ما عین کمال باشد.
یعنی اعتراض ما به نرسیدن به نتایج دلخواه دلیلی بر انکار دلیل طرف مقابل نیست
قرآن حکیم;716958 نوشت:
ارتش باید فرمانده داشته باشد و الا با وجود قانون و نیروی نظامی زبده و حتی وجود رئیس جمهور اگر ارتش فرمانده و رهبر نداشته باشد هرگز منسجم و منظم و قدرتمند نخواهد بود مسئله نبوت هم شبیه ارتش است اگر قوانین راخودمان درست کردیم و وجود خدار ا هم پذیرفتم و خدا هم هست اما پیامبری برای رهبری جامعه بشری نباشد(البته مقصود از پیامبر هر حجج الهی اعم از نبی-رسول و امام است) مانند ارتشی میماند که که فرمانده ندارد!! پس عملا جامعه بشری رو به بی نظمی و انحطاط خواهد
مقدمات مثال شما:
جامعه بشری مبتنی بر نظم هست
هر قانونی منجر به نظم و دوام جامعه نیست
تنها قوانینی که توسط خدا انشاء شده باشند منجر به نظم در جامعه و دوام جامعه میشود
نبوت مجرای نزول قوانین خدا بر جوامع بشری هست
نتیجه اینکه نبوت یک نیاز واجب هست
همانطور که قبلاً هم خدمت شما عرض کردم شرط قبول فرض شما این است که مدارک تاریخی همسو و هم جهت مقدمات شما یاشد یافت هر مورد استثناء نتیجه یا مقدمات شما را باطل میکند
اول اینکه شرط تعریف یک جامعه و اطلاق اصطلاح جامعه به یک گروه برقراری ارتباط بین اعضا وجود اشتراک و نظم و تبعیت از یک سری قوانین ساده تا پیچیده بین اعضاست که اگر اشتراکی بین ایشان نباشد زمینه ارتباط بین ایشان فراهم نیست و اگر ارتباطشان تابع نظم و قانون و تبعیت از آن نباشد هیچ جامعه ای دوام نمی یابد
باید بپذیریم با پذیرش لفظ اجتماع یا جامعه همراه آن پذیرفته ایم که نظمی بین اعضا آن هست
که ساده یا پیچیده بودن روابط بین اعضا جامعه موجب تشکیل جوامع بدوی تا پیشرفته و نوسعه یافته و مدرن میشود از قبایل وحشی که بویی از مدنیت نبرده تا آنچه را که ما امروزه شاهد هستیم
پس نظم و اجتماع شاخصه انسان هست ربطی به باور به خدا یا غیر آن ندارد چه رسد به نزول وحی، بروز دین یا بی دینی
پس بحث باقی مانده پایداری و توسعه جوامع هست
مسلم در طی تاریخ جوامع مختلف بوجود می آیند رشد می یابند و ار بین میروند ولی این بدان معنا نیست که از هیچ بوجود آمده باشند و یا کاملا نابود شوند معمولا جوامع تازه باقی مانده از نزاع یا تعامل حاصل ترکیب و در هم آمیختگی فرهنگی جوامع غالب و مغلوب هستند که صد البته برای بقا شکل و فرم رسوم هم تغییر می یابد آنقدر تغببر مییابد تا یا منجر به رسم های جدید شوند و یا در قالب جدید پذیرفته و دلخواه شوند
به فرض چامعه ای که پیامبر اسلام در مدینه بنا نهاد بر مبنای وحی!؟!؟!؟ و جامعه ای ایده آل بوده !!! آیا آن جامعه دوام داشته با وفات پیامبر اسلام همه چیز تمام شدغیر از این هست؟آیا هدف نبوت که شما در مثال خود آوردید «جامعه ای منظم و پایدار» با خود نبوت و بلافصل از آن یدید آمد؟
گر به انصاف بنگریم تابحال جامعه پایدار بر یک رسم و رسوم ایستا نداشته ایم چه دینی و چه غیر دینی
نتیجه منطقی و کلی این بحث این است که بود و نبود دین ربطی به نظم یا پایداری یک جامعه ندارد
قرآن حکیم;716958 نوشت:
مقصود بنده از مثال این است که اگر مثلا خدا را (معاذ الله البته مثال است) رهبر یا نخست وزیر یا پادشاه یک کشور یعنی همان عالم هستی بدانیم(البته فرض بنده این که مقصود شخص اول مملکت هستی بودن است نه اینکه خوب مثلا نخست وزیر که عوض میشود پس خدا هم همینگونه است!! هرگز! به عنوان مثال است که جای مناقشه نیست!!) حالا این پادشاه دارای ارتشی متفکر و منظم و زبده است(یعنی وجود عموم انسان های عاقل) و در این مملکت هم او قوانینی وضع کرده و کاملا همه کشور روی نظم و قانون است(یعنی نظم هستی) حالا آیا این ارتش میشود بدون فرمانده باشد؟؟ با وجود اینکه خود پادشاه هست و بسیار قوی هم هست و قانونش هم قوی و صحیح است نیروی نظامی اش هم لایق و منظم و بافکر است(یعنی خدا هست قوانین صحیح هم وضع کرده به ما هم عقل و شعور داده ما هم داریم استفاده از عقل خود میکنیم) اما این ارتش یک فرمانده لایق ندارد!! در اینجا آیا ممکن است که این ارتش به پیروزی برسد و نیروی خود را حفظ کند؟؟ یا متلاشی خواهد شد؟؟(یعنی اگر یک پیامبر یا امامی نباشد که فرماندهی کند بشریت را و این فرماندهی زیر نظر همان پادشاه باشد که خداست و آن پادشاه هم لایق ترین و زبده ترین فرد از میان همان ارتشی ها یعنی انسان ها رابرای فرماندهی انتخاب میکند یعنی پیامبری از جنس خود بشر نه از جنس فرشته و جن یا هر چیز دیگر هرگز آن امت و جامعه بشری مانند آن ارتش بدون فرمانده ولو با وجود پادشاه مقتدر و قانون فوق العاده خوب و داشتن زبده ترین افسر ها نمیتواند به پیروزی برسد!!)
دوست عزیز اگر بپذیریم که خدا آفریننده جهان کره زمین و موجودات ساکن در آن هست
چه دلیل عقلانی دارید که انسان سرآمد و هدف آفرینش هست
چه دلیلی دارید که پیروزی و سروری انسان هدف آفرینش باشد
یعنی با پذیرش اینکه خدا هست چه چیز ما را به تنایج بالا سوق میدهد
ما شاهد نظم یا بی نظمی این جهان هستیم شما از مجموعه جهان، کهکشان راه شیری را با ملیاردها ستاره حذف کن! چه تأثیری در وجود خدا دارد؟ و چه نقصی را بر آفرینش آن میتوان گرفت؟
از کهکشان راه شیری سامانه خورشیدی هم، حذف شود؛ این کهکشان کاستی ندارد!!
و همینطور حذف کره زمین از سامانه خورشیدی !!!
از عمر ملیاردی کره زمین بود و نبود حیات و در فاصله زمانی کوتاه ظهور بشر به عنوان یک گونه تاثیری در روند حیات نداشته و ندارد
این چه خود بزرگ بینی بشر دارد؟ که خود را تافته جدا بافته و شایسته التفات ویژه خدا میداند! جای تاسف و تحیر دارد. هیچ دلیل عقلی مبنی بر این انتخاب نداریم حتی اگر معترف به وجود خدا باشیم
ارتش و نظم خدا شامل تمامی جهان هست
«انسان مرکزی» درست مثل مدل «زمین مرکزی» درکیهان شناسی قدیم مردود است و
از دید من هیچ فرد یا گروهی یا موجودی مرکز جهان نیست باید این باور را بپذیریم که جهان مرکز ندارد این راه را بر اصول دینامیک تفکر و اندیشه ئ نگرش انسان ها باز میکند تا بهتر بتوانند مسایل و مشکلات پیش رو را حل کننند
اینکه یک رده یا رسته ریز و گم در این پهنه بیکران جهان خود را از مجموع جهان سرتربداند و یا هدف از خلقت و آفرینش خود را معرفی کند جز نادانی نیست
برتری دادن و سیادت انسان هم با توجه به دوام کم انسان به عنوان یک گونه بر پهنه جهان یا زمین با توجه به عمر بلند جهان یا زمین چه از گذشته دور و تا آیند ه ای بسیار بعید که حدی بر آن نمیتوان متصور شد غیر عقلانی است
مطالب بالا به این خاطر بود که یادآور شویم ما انسانها تنها و یکه آفرینش و جهان نیستیم و نخواهیم بود.
به نظر شما این صحیح و عقلانی است که آن نیرو و اراده شگرفی که این جهان را بر پایه قوانین ساده فیزیک منظم و خود تنظیم بنا نهاده
باید همواره نگران و ترسان و غضبناک نظاره گر کارکرد آفریده خود باشد مثل یک راننده دائم سر به راه پیچ و خم جاده باشد که هر آن با دخالت دفعی مثل معجزه یا نبوت مسیر حرکت جهان را اصلاح کند
آیا نگاه برد و باخت و شکست و|پیروزی به بقای جهان نگاهی حقیر و انسان گونه به جهان نیست که اگر انسان سعادتمند شد خدا پیروز و برنده هست .
جهان یک ندبیر است همین؛ ولی ما از سَرُ و سِرّ این تدبیر سردر نمیآوریم
از زاویه دید یک باورمند به نبوت، جهان محتاج خدایی دائم نگران پیروزی و شکست هست ! آخر پیروزی بر چه؟ و شکست از چه ؟!!
خدا به چه کسی میخواهد خود را ثابت کند؟
اینکه اینگونه فکر میکنید نهایت شرک نیست ؟ ! که خدا یرای اینکه خجالت زده و تحقیر شکست نشود دست به اقداماتی دفعی مثل معجزه و یا ارسال نبی بزند!!
آخر وقتی میگویید خدا هست که دیگر چیزی مقابل آن نیست که شکست یا پیروزیِ اعمال، افعال یا اراده خدا، معنا داشته باشد.
کسی که قرآن را نپذیرفته معنا ندارد تفاسیر آیات آن را تعبداً بپذیرد، ولی وقتی دارد قرآن را بررسی میکند و میخواهد قرآن را مطابق با دستورالعملی که برای تدبر در قرآن معرفی شده بررسی کند چارهای ندارد که فرض کند آن تفاسیر (با تکیهی اصلی بر تفاسیر روایی و بعد تفاسیر سایر علما) منظور آن آیات را بیان کردهاند ... بعد بر مبنای همان آیات و همان تفاسیر بررسیاش را ادامه میدهد ... گرچه در این بین اگر به دنبال اشتباه میگردد باید به دنبال اشتباهاتی بگردد که رفعشدنی نیستند مگرنه در دسترسی نداشتن به اهل بیت همیشه این احتمال هست که منظور از آیات چیز دیگری باشد، گرچه احتمالاً نیازی هم به این احتیاطها نیست بخصوص اگر وزنهی اصلی را به تفاسیر روایی بدهد که آیات را با روایات اهل بیت علیهمالسلام تفسیر کردهاند ...تفاسیر روایی حالت توجیه ندارند اگر بررسی کرده باشید و اتفاقاً گاهی مطالبی در آنها هست که خود آنها برای بسیاری از افراد ایجاد شبهه میکند
معمولا برای حل مشکل به چند تفسیر مراجعه می کنم.
باء;715234 نوشت:
هر کسی باید وجدان خودش را قاضی گرداند و دادگاهی در درون خود تشکیل دهد که قرآن متهم باشد و عقل دادستان باشد، قرآن و خدا وکیل هم لازم ندارند و انتظار این است که خودشان از خودشان دفاع کنند، در این دادگاه نابرابر که همه چیز بر علیه خداست از خدا انتظار میرود حقانیت خودش را اثبات گرداند
به خودم و وجدانم رجوع کردم و نتوانستم قبول کنم که قرآن کلام خداست و محمد ص فرستاده او.
باء;715234 نوشت:
ولی مگر شهداء معنای شاهدان را نمیدهد؟
وقتی مبارزه به قول شما وجدانی است پس اینها که خدا گفتخه دعوت کنید باید شاهد چه چیزی باشند؟ چه نیاز به شاهد؟
باء;715234 نوشت:
جناب متحیر در پست ۷۴ فرمودهاند:
قبل از اینکه به مطالب شما پیرامون استدلال جناب متتحیر بپردازیم ایراد خودم هنوز پابرجاست :
چرا معجزه دلیل نبوت است؟ چه کسی این فرض را کرده که هر کس آمد و ادعایی کرد ( نبوت ) و کار خارق عادتی انجام داد که هیچ کس نتوانست انجام دهد حتما از جانب خداست. شاید موجوداتی فرازمینی او را فرستاده باشند تا انسان ها را فریب دهد. یا هر امکان دیگر. به هر حال باید این مساله عقلا اثبات شود که چرا معجزه دلالت بر صدق ادعای مجری معجزه هست؟ این سوال در پاسخ به این پست استارتر هم می تواند باشد :
divoone1985;716849 نوشت:
تنها یک راه بیان شد و اونهم معجزه بود.
باء;715234 نوشت:
در این نگاه به کمک قران با رعایت کردن همان چند شرط ساده میتوان در مورد درستی یا غلط بودن الهی بودن قرآن به قطعیت رسید ... نه بحث ضرورت نبوت عامه مطرح میشود و نه بحث اثبات واجبالوجود و نه بحثهای دیگر ... لازم هم نیست که حتماً مسلمان باشید تا بتوانید این کارها را بکنید ... یعنی بحث بروندینی است ... نتیجهی این تجربیات هم تنها برای همان کسی که تجربهاش کرده است حجت قطعی است و برای دیگران میتواند صرفاً نقض شاهد را داشته باشد گرچه شهادتش هم اثر قطعی بر دادگاه در درون دیگری ندارد ... چه بسا قلب تشخیص دهد که شهادت این شخص مردود است و شاهد سلب صلاحیت گردد
برای همین هم بارها خدمت شما دوستان عرض کردند که روش جنابعالی نمی تواند حجت برای هیچ کسی باشد. حتی اگر معجزه بودن قرآن برای همه انسان ها محرض باشد و برای بنده خیر بنده باید به ندای وجدان خودم لبیک گویم. برای همین هم لزوم اثبات عقلی ضرورت نبوت احساس می شود.
باء;715386 نوشت:
مگر ما گفتیم دین و کلام وحی قابل سوء استفاده در ایجاد تفرق نباشد؟ فرقههای ضاله در خود روایات هم مورد اشاره قرار گرفتهاند و در قرآن هم اشاراتی در مورد آن آمده است ... اصلاً متشابهات در قرآن آمده که اگر کسی دوست دارد منحرف بشود فرصتش را بیابد ... بالاتر از آن دنیا خلق شد تا فرصت بروز پلیدیها هم در کنار فرصت بروز نیکیها مهیا گردد ... شما در کل معنای کتاب هدایت و یا دعوت انبیاء برایتان اشتباه جا افتاده است که فکر میکنیم باید جلوی هر اشتباهی در ظاهر آنها گرفته شو
مگر نه خدا به شیطان مهلت داد تا انسان را گمراه کند؟ مگر نه انسان اختیار دارد و می تواند راه نادرست را انتخاب کند؟ مگر نه نبوت برای این است که انسان با انتخاب آن خود را از گزند شیطان برهاند؟ خوب انسان مختار است که نبوت را انتخاب کند و هدایت شود یا انتخاب نکند و هدایت نشود. حالا این گمراهی از راه نبوت چه بود که خدا آن را در آیات متشابهات قرآن قرار داد؟ به هیچ عنوان مطلب شما قابل قبول نیست. نبوت و هدایت خدا که در قؤآن قرار داده شده است باید آنقدر شفاف باشدکه هیچ رخنه و سوراخی نتوان در آن پیدا کرد و هیچ سوء استفاده ای نتوان از آن کرد. ولی ظاهرا خود خداوند هم ( با فرض شما ) دست در دست شیطان کمر همت بسته به گمراهی بندگان.
باء;715386 نوشت:
وحی راه روشن است برای کسی که به دنبال هدایت باشد ... روشنی این راه توسط قلب درک میشود و نه از روی ظاهر کلام ... ولی اشتباه و سوء نیت هم باید راه برای توجیه بیابند و به همین دلیل قرار نیست که ظاهر هم بر حقیقت منطبق گردد ... این ویژگی قیامت است که یوم تبلی السرائر است و ظاهر بر باطن منطبق میگردد و حق و باطل عیان و آشکار میگردند ... ولی نگران نباشید که کسی در سختیها و طوفان حوادث میتواند آن نور روشن را ببیند یا خیر، اصلاً در سختیها هدایتپذیری انسانها بیشتر میشود و طوفان حوادث یک محرک برای زدودن غفلت، صیقل خوردن دل و تیز شدن چشم دل است برای یافتن راه حل ... و در این حالت نور هدایت را هم بهتر میتواند تشخیص دهد
باور بفرمایید تمام پیروان فرق مختلف دین اسلام به دنبال هدایت اند. اصلا خود را هدایت یافته می دانند. حتی آن داعشی که یک به یک شیعه را گردن می زند با عشق و اعتقاد راسخ به اینکه دارد فرمان خدا را انجام می دهد این کار را می کند. این طور نیست که عمدا راه ضلالت را انتخاب کرده است. خیر. و البته مهمترین مسبب این ضلالتی که در ظاهرا در آن گرفتار شده است خود قرآن و متون دینی است.
سلام.
کسی که به خدا باور دارد چطور یقین پیدا کند که محمد بن عبدالله قطعا از جانب خدا فرستاده شده و دینی که معرفی نموده آخرین دین از جانب خداست؟
سلام
مطالبی که در این راستا فرمودید بسیار هستند و بنده همه آنها را مطالعه ننمودم. اما اگر مایل باشید می توانیم بحث را از اینجا شروع کنیم:
معجزه پیامبر عظیم الشان (ص) قرآن است. برای شناخت بیشتر پیامبر اکرم (ص) و خداوند و اسلام راستین باید به قرآن مراجعه نمایید و آنرا همراه با تدبر مطالعه نمایید. در اینصورت دو گزینه وحود دارد، یا می پذیرید که قرآن از جانب خداست که توسط پیامبر اکرم (ص) به ما ابلاغ شده است یا نمی پذیرید.
اگر پذیرفتید که الحدلله
اما اگر نپذیرفتید باید دلیل منطقی بیاورید. همچنین باید یک قرآن از جانب خودتان (از هر کس و هر چیزی هم که خواستید کمک بگیرید) بیاورید
سلام
مطالبی که در این راستا فرمودید بسیار هستند و بنده همه آنها را مطالعه ننمودم. اما اگر مایل باشید می توانیم بحث را از اینجا شروع کنیم:
معجزه پیامبر عظیم الشان (ص) قرآن است. برای شناخت بیشتر پیامبر اکرم (ص) و خداوند و اسلام راستین باید به قرآن مراجعه نمایید و آنرا همراه با تدبر مطالعه نمایید. در اینصورت دو گزینه وحود دارد، یا می پذیرید که قرآن از جانب خداست که توسط پیامبر اکرم (ص) به ما ابلاغ شده است یا نمی پذیرید.
اگر پذیرفتید که الحدلله
اما اگر نپذیرفتید باید دلیل منطقی بیاورید. همچنین باید یک قرآن از جانب خودتان (از هر کس و هر چیزی هم که خواستید کمک بگیرید) بیاورید
فرض کنیم شخص مورد نظر در پرسش ابتدای تاپیک، شخصی باشد که در دوران 5 ساله بعد از بعثت پیامبر اسلام(ص) میزیسته.
در این حالت او به چه معجزهای دسترسی داشته؟
سؤال تاپیک یک سؤال کلی است. لطفاً فقط آنرا منحصر به زمان فعلی نکنید.
فرض کنیم شخص مورد نظر در پرسش ابتدای تاپیک، شخصی باشد که در دوران 5 ساله بعد از بعثت پیامبر اسلام(ص) میزیسته.
در این حالت او به چه معجزهای دسترسی داشته؟
سؤال تاپیک یک سؤال کلی است. لطفاً فقط آنرا منحصر به زمان فعلی نکنید.
سلام
بنده هم آنرا به زمان خاصی انحصار نداده ام
پس از بعثت قرآن به طور پیوسته نازل شده است؛ پس در 5 سال اول هم بخشی ار قرآن نازل شده است.
ضمن اینکه پیامبر ص معجرات دیگری هم داشته است اما مهمترین آن قرآن است.
مانند شکافتن ماه، جابجایی درخت، تسبیح سنگ ریزه ها در دست پیامبر اکرم (ص) و...
سلام و ممنون از مشارکت شما در بحث.
این بنده نیستم که باید دلیل بیارم. بلکه کسی که ادعای الهی بودن قرآن رو داره باید این ادعا رو اثبات کنه و براش دلیل بیاره.
mousavi928;718249 نوشت:
همچنین باید یک قرآن از جانب خودتان (از هر کس و هر چیزی هم که خواستید کمک بگیرید) بیاورید
این جمله جنابعالی هم همینطوره. بنده ادعایی در مورد ارتباط مستقیم با خدا ندارم که بخوام کتابی از طرفش بیارم. کسی که این ادعا رو کرده باید در مورد ادعای خودش اثبات و دلیل بیاره که واقعا از طرف خدا اومده یا نه.
سلام
بنده هم آنرا به زمان خاصی انحصار نداده ام
پس از بعثت قرآن به طور پیوسته نازل شده است؛ پس در 5 سال اول هم بخشی ار قرآن نازل شده است.
ضمن اینکه پیامبر ص معجرات دیگری هم داشته است اما مهمترین آن قرآن است.
مانند شکافتن ماه، جابجایی درخت، تسبیح سنگ ریزه ها در دست پیامبر اکرم (ص) و...
برادر گرامی، با توجه به مطالبی که در پست 336 مکتوب کردید، و نیز نقل قول فوق، مطالبی را خدمتتان عرض میکنم:
اول:
ظاهراً تا سال 5 بعد از بعثت، تنها 18 سوره از قرآن و به ترتیب زیر بر پیامبر(ص) نازل شده:
علق، قلم، مزمل، مدثر، حمد، مسد(لهب)، تکویر، اعلی، لیل، فجر، ضحی، انشراح، عصر، عادیات، کوثر، تکاثر، ماعون و کافرون.
و در هیچکدام از آنها بحث تحدی به چشم نمیخورد.
دوم:
شق القمر مطابق برخی روایات و نیز نظر علامه طباطبائی(ره) در سال 8 بعثت (5 سال قبال از هجرت) واقع شده.
لذا به پرسش من از شما مربوط نمیشود.
سوم:
بقیه معجزات روائی نیز شامل پاسختان در پست 336 نمیشود. چون صحبت شما بر سر قرآن بود.
برادر گرامی، با توجه به مطالبی که در پست 336 مکتوب کردید، و نیز نقل قول فوق، مطالبی را خدمتتان عرض میکنم:
اول:
ظاهراً تا سال 5 بعد از بعثت، تنها 18 سوره از قرآن و به ترتیب زیر بر پیامبر(ص) نازل شده:
علق، قلم، مزمل، مدثر، حمد، مسد(لهب)، تکویر، اعلی، لیل، فجر، ضحی، انشراح، عصر، عادیات، کوثر، تکاثر، ماعون و کافرون.
و در هیچکدام از آنها بحث تحدی به چشم نمیخورد.
دوم:
شق القمر مطابق برخی روایات و نیز نظر علامه طباطبائی(ره) در سال 8 بعثت (5 سال قبال از هجرت) واقع شده.
لذا به پرسش من از شما مربوط نمیشود.
سوم:
بقیه معجزات روائی نیز شامل پاسختان در پست 336 نمیشود. چون صحبت شما بر سر قرآن بود.
سلام
همانگونه که می دانید قرآن طی مدت نسبتاً طولانی و با توجه به شرایط بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است. ابتدا جان پیامبر اکرم (ص) در خطر بود و به مدت سه سال بطور کاملا پنهانی پیامبر اکرم (ص) برخی مردم را دعوت می کرد. پس از این مدت ابلاغ عمومی از جانب ایشان (ص) و البته به اذن خداوند صورت پذیرفت.
از این پس مردم، مخصوصاً ثروتمندان بهانه های گوناگونی می گرفتند. با توجه به این شرایط هر بار آیات قرآن بر پیامبر اکرم (ص) نازل می شدند پس چه بسا مردم آن زمان تا قبل از آن نیازی به شق القمر نداشته اند.
در واقع اینها همه بهانه بودند. در همین ماجرا عده ای به پیامبر (ص) عرض کردند اگر راست می گویی همین الان ماه را دو نیم کن تا بتو ایمان بیاوریم، پیامبر ص فرمود اگر ماه را دو نیم کنم واقعا ایمان می آورید؟ گفتند بله. اما پس از این ماجرا بیشتر لجوج شدند
لذا خداوند که از درون آنها با خبر بود خیلی به پیامبر اکرم (ص) اذن نمی داد معجزات اینچنین از خود نشان دهد. معجزه اصلی پیامبر ص قرآن است که کاملا عقلی است و برای همه زمان ها. وگرنه اگر بنا بود مردم با این چیزا ایمان بیاورند چه کسی مانند حضرت موسی و حضرت سلیمان معجزه آورد؟ آخرش چه شد؟
سلام و ممنون از مشارکت شما در بحث.
این بنده نیستم که باید دلیل بیارم. بلکه کسی که ادعای الهی بودن قرآن رو داره باید این ادعا رو اثبات کنه و براش دلیل بیاره.
divoone1985;718400 نوشت:
این جمله جنابعالی هم همینطوره. بنده ادعایی در مورد ارتباط مستقیم با خدا ندارم که بخوام کتابی از طرفش بیارم. کسی که این ادعا رو کرده باید در مورد ادعای خودش اثبات و دلیل بیاره که واقعا از طرف خدا اومده یا نه.
سلام و سپاس از شما
خب این خودش دلیلی از نبوت پیامبر ص است
می فرمایند قرآن از جانب خداوند است نه بنده خدا. اگر باور ندارید و فکر می کنید از جانب بنده خداست پس شما هم مانند آنرا بیاورید
می فرمایند قرآن از جانب خداوند است نه بنده خدا. اگر باور ندارید و فکر می کنید از جانب بنده خداست پس شما هم مانند آنرا بیاورید
سلام.
کاش از همون ابتدا میفرمودید تحدی و اینهمه توضیح نمیدادین.
همونطور که فرمودید نوشته های دیگر دوستان رو مطالعه نفرمودین. در این مورد صحبت شد.
البته تحدی رو دوستان راهی برای اثبات اعجاز قرآن ذکر کردن و اعجاز رو راهی برای اثبات الهی بودن پیامبر اسلام.
بنابراین همونطور که قبلا عرض کردم تا اینجای بحث تنها راهی که دوستان برای پاسخ به سوال بنده فرمودند اعجازه.
اگر چیزی جز این به نظرتون میرسه بفرمایید.
بنابراین همونطور که قبلا عرض کردم تا اینجای بحث تنها راهی که دوستان برای پاسخ به سوال بنده فرمودند اعجازه.
اگر چیزی جز این به نظرتون میرسه بفرمایید.
سلام
کاربر گرامی پندا بنده حقیر این است که شما به دنبال دلیل عقلانی هستید. خب فکر می کنم یک دلیل کافی باشد؟
اما مطلب خاصی مد نظر شماست بفرمایید تا راجب آن مطلب هم با کمال میل، صحبت نماییم.
124 هزار پیامبر از جانب خداوند ارسال شده است، با معجزات گوناگون. شما دنبال این هستید که مثلاً معجزه ای مانند شکافتن دریا از جانب پیامبر اکرم ص ذکر کنیم؟ همانگونه که میدانید قبلاً اینگونه معجزات رخ داده اند ولی مردم پس از اینکه پیامبرشان را از داده اند بدتر از قبل گمراه شدند! ولی می بینید که معجزه پیامبر اسلام ص همچنان به قوت خود باقی ست و قومش نیز پابرجا هستند (مانند سایر قوم های دیگر پیامبران گمراه نشدند).
اما راجب قرآن، چندین محقق از کشورهای دیگر هستند که با معجزات قرآن مسلمان شده اند.
مثلاً شخصی فقط با خواندن سوره وتین و زیتون مسلمان شد زیرا فقط انجیر و زیتون باعث جوانانی می شوند و برگشت باطنی این انجیر و زیتون به امام حسن و امام حسین است وقتی به گفتند امام حسن و امام حسین جوانان اهل بهشت هستند به سادگی ایمان آورد.
نمونه دیگر آن که شخص محققی (موریس بوکای) از بریتانا مسلمان شد این بود که جسد فرعون (رامسس دوم) را کشف کرد، آنرا کالبد شکافی کرد وقتی مسلمانان بهش گفتند در قرآن ما 1400 سال پیش راجب این موضوع مطلبی است و خداوند خودش فرموده جهت عبرت سایرین جسد فرعون را حفظ می کند ایمان آورد زیرا به تازگی این جسد پیدا شده است.
راجب کشتی نوح (که در کوه های آرارات ترکیه یافت شده است)
راجب آهن و سوره حدید
و چندین موضوع دیگر که خودم شخصاً خوندم، محققین خارجی خوشان شخصاً مسلمان شدند.
خب اینها همه جز معجزات قرآن هستند.
باز هم در این باره شنیده ان که چندین محقق موسیقی دان گفته اند که قرائت قرآن آهنگ خاصی دارد و انسان را آرام می کند (خیلی بصورت تخصصی بحث کرده اند)
مثلا در سوره اخلاص همه کلمات فتحه دارند ولی کلمه وسطی فقط کسره دارد (یلد) این یک آهنگ خاصی دارد که اثرات ویژه ای روی بدن می گذارد. وقتی به این موسیقی دان می گویند این قرآن مربوط به 1400 سال پیش است باید چه واکنشی نشان دهد؟
با سلام.
... به خودم و وجدانم رجوع کردم و نتوانستم قبول کنم که قرآن کلام خداست و محمد ص فرستاده او.
بسم الله الرحمن ... الرحیم
سلام علیکم
یک کلید به شما دادند و گفتند یک دور به سمت راست بچرخان تا درب باز شود، شما کلید را گرفتید و نیمدور به سمت راست چرخاندید و گفتید باز نشد پس این کلید کلید این درب نیست ... اگر این حجت برای شما کفایت میکند همینجا از بررسی صدق دعوی رسول خدا صلیاللهعلیهواله دست بکشید و شهادت دهید که قرآن کلام خدا نیست و حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله هم فرستادهی او نیست ... ولی اگر این حجت را متوجه هستید که کفایت نمیکند پس از همان طریقی که گفتهاند و با رعایت شرایطش بررسیاتان را کنید ... اگر هیچ راهی شما را به آن درک نرساند باز مخاطب خدای قرآن هستید که اگر تردید دارید این کتاب از طرف خدا باشد مانند یکی از سورههای آن را بیاورید ... اگر وارد تحدی هم شدید و تمام سعیتان را برای پیروز شدن با تمام امکاناتی که دارید کردید و باز معلومتان نشد از نظر خدای قرآن حجت دارید که قرآن را رد کنید، اگر قیامتی و خدایی نبود که هیچ و اگر هم بود باز شما معذور هستید چون آن کسی که گفته بود خودم آیاتم را نشانتان میدهم تا آنها را بشناسید در مورد شما خلف وعده کرده است و تقصیر از جانب اوست ...
دست آخر هم اینکه توانستید یا نتوانستید قرآن را بپذیرید برای ما در حکم شهادت شاهدان را دارد، دلیل و حجت برای ما نیست گرچه قوت قلب میتواند باشد و میتواند احتمالات یا ظن و گمانها را قوت بخشد یا ضعیف گرداند
شریعت عقلانی;718179 نوشت:
وقتی مبارزه به قول شما وجدانی است پس اینها که خدا گفتخه دعوت کنید باید شاهد چه چیزی باشند؟ چه نیاز به شاهد؟
این سؤالتان را باید از کارشناس قرآن یا کارشناس اخلاق و عرفان یا کارشناسان دیگر بپرسید ... از ایشان بپرسید که چرا خدای قران گفته است که هر کسی ادعا کرد که مثلاً فلان کس زنا کرده است باید شاهد بیاورد؟ مگر نمیتوان شاهد خرید؟ کسی که میتواند پول بدهد شاهد بخرد تا جانش آزاد شود آیا این کار را نخواهد کرد؟ پاسخ این سؤال را که گرفتید پاسخ سؤالی که در اینجا پرسیدهاید هم معلوم میشود ... آوردن شاهد در کنار تحدّی کارکردی در درون خود انسان دارد ... مگرنه در آیهای دیگر خداوند ابتدا به کافران میگوید شاهدان خود را بیاورید تا شهادت دهند ولی بعد به رسولش میفرماید اگر آمدند و شهادت دادند تو با آنها شهادت نده ... یعنی در اینجا خود شاهد آوردن است که موضوعیت دارد و نه اینکه آنها به چه چیزی شهادت خواهند داد ...
شریعت عقلانی;718179 نوشت:
قبل از اینکه به مطالب شما پیرامون استدلال جناب متتحیر بپردازیم ایراد خودم هنوز پابرجاست :
چرا معجزه دلیل نبوت است؟ چه کسی این فرض را کرده که هر کس آمد و ادعایی کرد ( نبوت ) و کار خارق عادتی انجام داد که هیچ کس نتوانست انجام دهد حتما از جانب خداست. شاید موجوداتی فرازمینی او را فرستاده باشند تا انسان ها را فریب دهد. یا هر امکان دیگر. به هر حال باید این مساله عقلا اثبات شود که چرا معجزه دلالت بر صدق ادعای مجری معجزه هست؟
چطور پاسخ سؤال شما در توضیحات داده شده نیست؟ مگر حقیر روی خارق عادت بودن اعجاز برای اثبات آن اصراری کردم و یا اصلاً اهمیتی حقیقی برای آن قائل شدم که شما چرایی آن را از حقیر بخواهید؟ اصلاً حقیر ادعا دارم که ظاهر معجزات جعل شدنی هستند ... حقیر میگویم که اگر یک کلمه که در قرآن هست ولی مختص قرآن نیست بدون قصد کتابت قران نوشته شود حکم قرآن را ندارد و اثرات باطنی قرآن را هم ندارد ... شما بنویسید کلب به معنای سگ، حالا با نیت کتابت قرآن بنویسید کلب باز به همان معنای سگ، این و آن یکی نیستند اگرچه ظاهرشان یکسان باشد، از نظر فقهی یکسان نیستند و لمس کردن یکی بدون وضو حرام است، از نظر بحث تحدی هم یکی نیستند چون اصل آیت بودن قران در باطن آن است و نه در ظاهرش، آن نوری که به قلب میرساند و قلب آن را شناخته و مقابل آن خاضع میگردد در ظاهر قرآن نیست ... متوجه نمیشوم چرا گمان میکنید سؤالتان همچنان پابرجاست؟
یا باز چند بار گفتم که فریبی اگر بتواند در کار باشد در هر استدلال و اثباتی هم احتمال رخداد آن فریب هست ... مثلاً یک نفر یک استدلال برای شما میآورد و شما میگویید پذیرفتم و فهمیدم در حالی که خودتان بعداً چند سال بعد چه بسا اعتراف کنید که اشتباه فهمیده بودید، این فریب همواره محتمل است ... و این فریب محتمل است چون بیشتر بحثهای مبتنی بر علوم تجربی و حتی فلسفی و منطقی مبتنی بر شناخت موشکافانهی خارج است بدون موشکافی و واکاوی خود چگونگی تحقق فهم در درون انسان ... شما یک چیز خلاف نظرات بندهی حقیر بگویید، یک نفر که همفکر شماست و اعتقادات یکسانی با شما دارد آن را میپذیرد بدون آنکه دلیل خیل خاصی از شما بخواهد، دلیل سادهی شما هم برای او کفایت میکند چون نظر شما با پیشفرضها و پشتههای اطلاعاتی که در ذهنش انباشته کرده است سازگار است و تضادی ندارد، او استدلال شما را درست میداند و گزارهاتان را تأیید میکند چون فرضش این است که آنچه در ذهنش خودش از قبل دارد درست باشد، او چیزی را از شما به عنوان درست میپذیرد که چند سال بعد شاید خودش رأی به بداهت بطلان آن بدهد ...
با عرض شرمندگی تلاش برای اثبات منطقی به نحوی که مو لای درزش نرود و همگان با خواندن آن رأی به درستی آن بدهند بیثمر است، تنها اشتراک همهی انسانها در فطرتشان اگر باشد همان فطرت هم از نگاه بیشتر مردم مخفی است، نتیجهی این بحث هم میشود بروز مکاتب متفاوت فلسفی که هر کدام یک سری فرض را برای خود در نظر گرفته و روی آنها بحث منطقی میکنند و خدا میداند که هر کدام چه بهرهای از هدایت دارند و چه بهرهای از گمراهی ...
شریعت عقلانی;718179 نوشت:
برای همین هم بارها خدمت شما دوستان عرض کردند که روش جنابعالی نمی تواند حجت برای هیچ کسی باشد. حتی اگر معجزه بودن قرآن برای همه انسان ها محرض باشد و برای بنده خیر بنده باید به ندای وجدان خودم لبیک گویم. برای همین هم لزوم اثبات عقلی ضرورت نبوت احساس می شود.
روش بندهی حقیر حجت نباشد هیچ روش دیگری هم حجت نیست، اگر قلب انسان قابل فریب خوردن باشد باید بدانید که دست آخر استدلالهای منطقی که به دنبالش هستید را هم همان قلب باید فهم کند و باز این همان قلبی است که قابل فریب خوردن است ... و اگر فریبخوردنی نیست بنابرین روش بنده هم میتواند حجت باشد ... هر استدلالی که شما بیاورید برای عدهای که تفکرات مشابهی با شما دارند میتواند حجت باشد ولی همان حجت هم همواره حجت ظنی خواهد بود و نه یقینی ... اصولاً یقین در انسان با عمل است که نهادینه میشود و با بحث نظری یقین کاذب نهایت حدّ دانستن است ...
بله برای شما هم ندای وجدان خودتان است که حجت است و نه ندای وجدان دیگران ...
اما چطور از این مطلب گزارهی آخر را نتیجه گرفتید که «برای همین هم لزوم اثبات عقلی ضرورت نبوت احساس می شود»؟ :Gig:
شریعت عقلانی;718179 نوشت:
مگر نه خدا به شیطان مهلت داد تا انسان را گمراه کند؟ مگر نه انسان اختیار دارد و می تواند راه نادرست را انتخاب کند؟ مگر نه نبوت برای این است که انسان با انتخاب آن خود را از گزند شیطان برهاند؟ خوب انسان مختار است که نبوت را انتخاب کند و هدایت شود یا انتخاب نکند و هدایت نشود. حالا این گمراهی از راه نبوت چه بود که خدا آن را در آیات متشابهات قرآن قرار داد؟ به هیچ عنوان مطلب شما قابل قبول نیست. نبوت و هدایت خدا که در قؤآن قرار داده شده است باید آنقدر شفاف باشدکه هیچ رخنه و سوراخی نتوان در آن پیدا کرد و هیچ سوء استفاده ای نتوان از آن کرد. ولی ظاهرا خود خداوند هم ( با فرض شما ) دست در دست شیطان کمر همت بسته به گمراهی بندگان.
بالاتر از آن خداوند در انسان نفس اماره را قرار داده است ... در خود قرآن فرموده که بگویید اعوذ برب الناس ... من شر الوسواس الخناس
هنوز فکر میکنید این مطلب فرض بنده است؟ هدف از آفرینش دنیا چیست؟ که حجت بر مردمان تمام شود؟ اگر هدف از دنیا این بود که در عالم ذر این اتفاق در همان عهد الست رخ داده بود، دیگر چه نیازی به دنیا و ما فیها؟ باز خود خدای قران فرموده است که ای پیامبر از ایمان نیاوردن ایشان غمگین نباش و حسرت نخور که اگر میخواستیم بر ایشان نشانهای میآوردیم که نتوانند انکار نمایند و همه ایمان بیاورند ... اما این کاری نیست که خدا در دنیا بکند چون با هدف کلی خلقت دنیا منافات دارد ... استثناء بردار هست (مثلاً زمانی که کوه بالای سر برگزیدگان بنیاسرائیل نگاه داشته شد) ولی اگر رخ بدهد هم استثناء بر قاعده است ...
بله انسان مختار است ... حکم عقل است که اگر مختار است هدایت به او برسد ولی دیگر به او فرصت داده شود که از خودش از اختیارش استفاده نماید ... راه برای توجیه باید باز باشد ... مگرنه زیاد نیستند کسانی که در وقاحت به حدی برسند که در روز روشن بگویند شب تار است، در واقع افراد وقیح هم از ترس شماتت دیگران و از خجالتشان امور بدیهی که غیرقابل انکار باشد را انکار نمیکنند، بلکه سعی در توجیه نظرات خود میکنند تا بتوانند هر طور که دوست دارند اعتقاد داشته باشند و عمل کنند ...
خدا کمر همت به گمراهی بندگان نبسته است ... ولی کسی را هم مجبور نمیکند که هدایت شود ... و اثباتی که شما به دنبالش هستید که مو لای درزش نرود در این ساز و کار برای عوام که ما باشیم قابل دسترسی نیست ... چون مخالف فرصت بروز اختیار در انسان است ... چون شخص را در سه کنجی قرار میدهد تا راهی جز پذیرش نظر شما نداشته باشد ... و این شدنی نیست مگر به صورت محدود ... برای آنکه رعایت انصاف شود به صورت محدود آن را هم بیان میکنم ... امام صادق علیهالسلام بارها بینی دهریهای زمان خویش را در بحثهای کلامی و فلسفی به خاک مالیدند ولی بعد از آن نگفتند پس باید ایمان بیاوری و ایشان را رها میکردند ... آنها هم بعضاً از حضرت ایشان فراری بودند چون میدانستند یارای مقاومت در مقابل ایشان را ندارند ... اگر چنان استدلالهایی به صورت عام و در دسترس عوام قرار بگیرد امکانش هست و شاید هم طرف مقابل تا مقابل شما ایستاده است اظهار اسلام کند ولی در خلوت خودش ابراز کفر کند و ناراحتی از اینکه از پس استدلالهای شما برنیامده، ولی همانها هم فرصت بروز کفر و نفاق خود را خواهند یافت و این حجتها همگی موقتی و محدود خواهند بود ... یعنی باز هم آن حجتی که مو لای درزش نرود و همیشه و مستقل از فرهنگ و تاریخ و غیره مردم باشد یافت نخواهید کرد ... و الله العالم
شریعت عقلانی;718179 نوشت:
باور بفرمایید تمام پیروان فرق مختلف دین اسلام به دنبال هدایت اند. اصلا خود را هدایت یافته می دانند. حتی آن داعشی که یک به یک شیعه را گردن می زند با عشق و اعتقاد راسخ به اینکه دارد فرمان خدا را انجام می دهد این کار را می کند. این طور نیست که عمدا راه ضلالت را انتخاب کرده است. خیر. و البته مهمترین مسبب این ضلالتی که در ظاهرا در آن گرفتار شده است خود قرآن و متون دینی است.
یعنی حتی شک هم ندارند که بر باطل هستند؟ اگر شک ندارند که معذور هستند و قاصر، ولی اگر شک دارند پس حکم عقل این است که در پی دانستن و برطرف کردن شک خود باشند و اگر کوتاهی کردند نزد خداوند مقصر خواهند بود ... اینکه بگویید ایشان حتماً به دنبال هدایت هستند و میگویید باور کنم که اینطور است مانند این است که حقیر از شما بخواهم باور کنید که قرآن از طرف خداست، آیا شما باور میکنید که بنده لزومی داشته باشد باور کنم؟ دلیلتان چیست که ایشان در درون خودشان چیزی را ندانند که همانجا مخفی کرده و بروز نمیدهند؟ از کجا میدانید چه درصدی از ایشان قاصرند چه درصدی مقصر؟ از کجا میدانید چه تعدادشان هرگز در تفکرشان تردید نکردهاند که تحقیق بر ایشان واجب عقلایی شود؟ همینطوری مطلبتان را باور کنم؟
داعش را هم عاشق خدا معرفی کردید ... تمام اینها را میگویید که بگویید اثبات ضرورت نبوت عامه ضروری است؟ برای همین ضروری بودنش اثبات دارید؟
بارها از شما و جناب استوار خواستم که بگویید بعد از اثبات ضرورت نبوت عامه با فرض آنکه موفق به اثباتش شدید چطور میخواهید به سؤال اصلی تاپیک در مورد نبوت خاصهی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بپردازید ... ولی هیچ یک جواب ندادید ... یا سکوت کردید یا حقیر متهم به اتهاماتی شدم ... لطفاً پاسخ بدهید چون با توجه به مطلبی که جناب استوار در چند پست پیش نوشتند که اگر این ضرورت اثبات نشود آنگاه تبعاتش میشود اختیاری شدن اطاعت از انبیاء علیهمالسلام حقیر دارم به این نتیجه میرسم که این ضرورت را از آن باب میخواهید که در واقع اگر اثبات نشود چه خواهد شد، یعنی قرار نیست هرگز به اصل سؤال بپردازید بلکه به دنبال آن هستید که ابتدا بگویید اثباتی برای ضرورت نبوت عامه نداریم پس به نظر میرسد (گرچه با آن مطلب هرگز این مطلب اثبات نمیشود) نبوت عامه اصلاً ضرورتی نداشته باشد و در نتیجه پرداختن به نبوت خاصهی یک مدعی رسالت هم اهمیت خاصی ندارد ... لطفاً شما یا جناب استوار پاسخ دهید و اجتنبوا مواضع التهم ... انسان همیشه فقط مسؤول حرفی که زده نیست، گاهی هم مسؤول حرفی است که باید میزد و نزد ...
با تشکر :Gol:
یا علی علیهالسلام
سلام
همانگونه که می دانید قرآن طی مدت نسبتاً طولانی و با توجه به شرایط بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است. ابتدا جان پیامبر اکرم (ص) در خطر بود و به مدت سه سال بطور کاملا پنهانی پیامبر اکرم (ص) برخی مردم را دعوت می کرد. پس از این مدت ابلاغ عمومی از جانب ایشان (ص) و البته به اذن خداوند صورت پذیرفت.
از این پس مردم، مخصوصاً ثروتمندان بهانه های گوناگونی می گرفتند. با توجه به این شرایط هر بار آیات قرآن بر پیامبر اکرم (ص) نازل می شدند پس چه بسا مردم آن زمان تا قبل از آن نیازی به شق القمر نداشته اند.
در واقع اینها همه بهانه بودند. در همین ماجرا عده ای به پیامبر (ص) عرض کردند اگر راست می گویی همین الان ماه را دو نیم کن تا بتو ایمان بیاوریم، پیامبر ص فرمود اگر ماه را دو نیم کنم واقعا ایمان می آورید؟ گفتند بله. اما پس از این ماجرا بیشتر لجوج شدند
لذا خداوند که از درون آنها با خبر بود خیلی به پیامبر اکرم (ص) اذن نمی داد معجزات اینچنین از خود نشان دهد. معجزه اصلی پیامبر ص قرآن است که کاملا عقلی است و برای همه زمان ها. وگرنه اگر بنا بود مردم با این چیزا ایمان بیاورند چه کسی مانند حضرت موسی و حضرت سلیمان معجزه آورد؟ آخرش چه شد؟
با تشکر از شما برادر گرامی،
اما در نقل قول فوق پاسخ مشخصی به پست قبلی بنده، به چشم نمیخورد. :Gol::Gol:
من لیست سورههائی که تا سال 5 بعثت بر پیامبر(ص) نازل شده بودند را به ترتیب نزولشان، ارائه کردم.
و گفتم در هیچکدام از آنها بحث تحدی مطرح نشده.
حال پرسشم اینست که آن قرآنِ 5 ساله، چه چیزی داشته که خودش بتواند خودش را اثبات کند و بتوان از آن به عنوان معجزه و آیت نام برد؟
من لیست سورههائی که تا سال 5 بعثت بر پیامبر(ص) نازل شده بودند را به ترتیب نزولشان، ارائه کردم.
و گفتم در هیچکدام از آنها بحث تحدی مطرح نشده.
حال پرسشم اینست که آن قرآنِ 5 ساله، چه چیزی داشته که خودش بتواند خودش را اثبات کند و بتوان از آن به عنوان معجزه و آیت نام برد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
همانطور که بیان کردید تا پنج سال نخست تعدادی سوره نازل شده بودهاند و در تحدی هم گفته شده است سورهای مانند سورههای قرآن بیاورید و گفته نشده است سورهای مانند هر سورهای از سورههای قرآن بجز آن چند سورهی ابتدایی بیاورید ... پس تحدی به همان سورههای ابتدایی هم میشود کرد ولی تا آن زمان پیشنهاد تحدی مطرح نشده بوده است ... پس قران در همان پنج سال اول هم میتوانسته خود را اثبات گرداند و میشده از آن به عنوان آیت نام برد، فقط شاید نمیشده از آن با عنوان اعجاز نام برد که اهمیتی هم ندارد، چون اعجاز تعریف آیت نیست و تنها یک صفت برای آن است
در پناه خدا باشید :Gol:
یا علی علیهالسلام
حال پرسشم اینست که آن قرآنِ 5 ساله، چه چیزی داشته که خودش بتواند خودش را اثبات کند و بتوان از آن به عنوان معجزه و آیت نام برد؟
سلام خدمت شما کاربر گرامی
بنده عرض کردم همه چی با توجه به شرایط بوده است
شما در نظر بگیرید در سه سال اول چند تفر انگشت شمار فقط در شمار مسلمین بودند. پس از آن هم فقط از فامیل های نزدیک پیامبر اکرم (ص) دعوت به عمل آمد.
جمع این مدت ها چند سال می شود.
زمانی که دعوت بیشتر فراگیر شد و مردم عادی در شرف پذیرش اسلام بودند، ثروتمندان موقعیت خود را در خطر دیدند و از آن زمان به بعد مخالفت ها و لجاجت های خود را نشان دادند (در این برهه از زمان هر کدام لقبی به پیامبر اکرم (ص) نسبت دادند و اتفاقا خداوند جواب آنها را در قرآن داده است که فرستاده من هرگز شاعر و... نبوده است) و چه بسا شق القمر و تحدی هم در همین زمان صورت گرفته باشد.
بنابراین هر آیه ای و معجزه ای با توجه به شرایط آن زمان نازل شده و رخ داده است.
کاربر گرامی پندا بنده حقیر این است که شما به دنبال دلیل عقلانی هستید. خب فکر می کنم یک دلیل کافی باشد؟
سلام.
بنده به دنبال دلیل عقلی نیستم. به دنبال دلایل عقلی هستم. لطفا به عنوان تاپیک دقت کنید. این سخت گیری هم از این جهته که اگر با یک دلیل قانع نشدم دلیل دیگه ای برای بررسی باشه تا بتونه بنده رو قانع کنه.
...
مواردی که در ادامه فرمودید مخلوطی از راست و دروغه که چون موضوع تاپیک نیست بهش نمیپردازم. فقط میتونم بگم بیشتر در این موارد و سایر موارد تحقیق کنید و هر چیزی رو باور نکنید.
البته جنابعالی به دنبال اثبات این بودید که قرآن معجزه هست. ولی همونطور که عرض کردم اعجاز قبلا به عنوان تنها دلیل نام برده شد. اگر دلیل دیگه ای بر الهی بودن پیامبر اسلام دارید خوشحال میشم بفرمایید.
همانطور که بیان کردید تا پنج سال نخست تعدادی سوره نازل شده بودهاند و در تحدی هم گفته شده است سورهای مانند سورههای قرآن بیاورید و گفته نشده است سورهای مانند هر سورهای از سورههای قرآن بجز آن چند سورهی ابتدایی بیاورید ... پس تحدی به همان سورههای ابتدایی هم میشود کرد ولی تا آن زمان پیشنهاد تحدی مطرح نشده بوده است ... پس قران در همان پنج سال اول هم میتوانسته خود را اثبات گرداند و میشده از آن به عنوان آیت نام برد، فقط شاید نمیشده از آن با عنوان اعجاز نام برد که اهمیتی هم ندارد، چون اعجاز تعریف آیت نیست و تنها یک صفت برای آن است
مطلبتان قانع کننده نیست.
به شخصی که در 5 سال اول نبوت پیامبر(ص) مخاطبِ ایشان بوده، اصلاً بحث تحدی ابلاغ نشده است.
لذا چگونه آن قرآن مشتمل بر سورههائی که نام برده شد، میتواند اعجاز پیامبر باشد؟
سلام.
بنده به دنبال دلیل عقلی نیستم. به دنبال دلایل عقلی هستم. لطفا به عنوان تاپیک دقت کنید. این سخت گیری هم از این جهته که اگر با یک دلیل قانع نشدم دلیل دیگه ای برای بررسی باشه تا بتونه بنده رو قانع کنه.
...
مواردی که در ادامه فرمودید مخلوطی از راست و دروغه که چون موضوع تاپیک نیست بهش نمیپردازم. فقط میتونم بگم بیشتر در این موارد و سایر موارد تحقیق کنید و هر چیزی رو باور نکنید.
البته جنابعالی به دنبال اثبات این بودید که قرآن معجزه هست. ولی همونطور که عرض کردم اعجاز قبلا به عنوان تنها دلیل نام برده شد. اگر دلیل دیگه ای بر الهی بودن پیامبر اسلام دارید خوشحال میشم بفرمایید.
سلام
حقیقتاً و جسارتاً کامل متوجه فرمایش شما نشدم!
معجزات فراوان هستند.
در کتب مسیحیت و یهودیت هم به آمدن پیامبر اکرم (ص) اشاره شده است و پیامبر اکرم (ص) نیز دقیقاً با همان نشانه ها آمد. اصلاً برای همین، یهودیان به تیما (در اطراف مدینه) آمدند که پیامبر اکرم (ص) را حمایت کنند اما چون پیامبر ص از نسل آنها نبود علیه او جبهه گرفتند. اتفاقاً استاد رائفی پور سخنرانی کاملی همراه با اسناد قوی در این زمینه دارند و می توانید به آن رجوع کنید.
بزرگوار بنده دروغی نگفته ام که شما فرمودید مخلوطی از راست و دروغ....
شما لااقل مطمئن باشید که بنده حقیر تحقیقات کامل و وسیعی در این زمینه داشته ام و آنقدری که به اسم خودم مطمئن هستم به این موضوعات هم مطمئن هستم و ای بسا بیشتر از آن. البته واضح است که شما هم به دنبال حقیقت هستید. فقط موضوعی که باقی می ماند این است که هر محققی باید بدون تعصب تحقیق کنید که امیدوارم این مهم در شما صدق کند.
موفق باشید
سلام و عرض ادب
ضمن پوزش از تأخیر در پاسخ
دوست عزیز در انکار عقلانی نبوت در پاسخ به متکلمان مسلمان چند مطلب مهم هست که بنده بارها خدمت شما عرض کردم
عمده آن این است که فواید نبوت الزاماً منحصر در نبوت نیست
بعضی از فواید نبوت به مسائل مطرح شده در دین یا نبوت برمیگردد مثلاً نحوه ارتباط با خدا کیفیت و کمیت عبادت بری شدن از شقاوت و گناهانی که در خود دین تعریف شده هستند و یا رسیدن به سعاد تهایی که در خود دین تعریف شده اند که این نیکیهاو بدیها مقولاتی درون دینی هستند و با عقل و بدون وارد شدن به دین آنها مفهومی ندارند
وجوب قاعده لطف بر خدا واجب اثبات شد ه ای نیست
مطالب ذیل خلاصه نظرات متکلمین اسلامی (شیعه) برای اثبات عقلی نبوت هست
عمده دلیل عقلی نبوت بر چند دلیل استوار است
دلیل اول ( حکمت الهی)
این دلیل بر مبنای نقصان علم و دانش بشری و عدم کفایت عقل انسان در شناخت راه کمال و سعادت اقامه شده
الف) خدای متعال انسان را برای تکامل اختیاری آفریده است.
ب) تکامل اختیاری درگرو شناخت صحیح راجع به سعادت و شقاوت دنیا و آخرت است.
ج) عقل انسان برای چنین شناختی کفایت نمی کند.
دلیل دوم (قاعده لطف)
اکثر متکلمان قدیم و بسیاری از معاصران برای اثبات ضرورت نبوت به قاعده لطف متوسل شده اند که خلاصه این استدلل چنین است:
بعثت پیامبران لطف است.
لطف برخداوند واجب است.
نتیجه: بعثت پیامبران برخداوند واجب است.
دلیل سوم (نیاز به واسطه میان خدا و انسان)
این استدلل بر مبنای عدمِ امکان ارتباط مستقیم خداوند با انسانها و ضرورت وجود واسطه در این میان اقامه شده است
دلیل چهارم (علم عنایی خداوند به نظام احسن)
این استدلال حاصل تأملات ملاصدرای شیرازی در مسأله وحی و نبوت است و از ششمقدمه و یک نتیجه تشکیل می شود:
۱. انسان مخلوق خداست.
۲. انسان برای استکمال خود در امر معاد (تشبه به باری) بالذات و برایمعاشِ معطوف به معاد بالعرض محتاج هدایتی است که فقط باید ازجانب خداوند باشد و طی طریق جایگزینی برای آن وجود ندارد.
۳. خداوند به علم عنایی به کمال انسان و غایت قصوای او در نظام احسنآ گاه است.
۴. علم عنایی مستلزم تحقق نظام احسن و ایصال هر ممکن به کمال خودمی باشد.
۵. خداوند از عالم ملکوت اعلی است و انسان به لحاظ کمالات اولیه یخود ساکن عالم طبیعت است و بین این دو، بُعدی طولانی وجود داردکه تنزل از جانب ملکوت و ترقی از جانب انسان را لازم می آورد.
۶. تحقق مقدمات فوق با نظر به ذاتشان ممکن، و با نظر به عنایت الهیواجب است.
نتیجه: پس وصول هدایت تشریعی به انسان از طریق انسانی دیگر واجب است
مطالب بالا به طور خلاصه خدمت شما گردآوری کردم
عمده اشکال بر مطالب بالا این است که بعضی از مطالب که در بالا به عنوان دلیل بعثت انبیاء آمده است آن دلایل و مطلوبها برگرفته از خود متن دین است بعضی از نقایص و یا وظایف هم که بر انسان فرض شده آنها هم از مت دین است و اثباتی بر آنها نیست
و همینطور فرضهایی که بر خدا و آفرینش استنباط شده اساساً فرضیات دینی هستنن نه اثباتها و نیازهایی عقلانی که منشأ نیاز به نبوت باشد
چند مورد از 3 مثالی یاد کردید که به عنوان دلایل عقلی بر وجوب نبوت بود و آن نقل قول روسو که صد البته جناب استوار پاسخ دادند که الزاماً و انحصارآً پاسخگویی به این نیاز در کف نبوت نیست
لطفاً اگر ممکن است یک به یک دوباره اعلام کنید و اثبات عقلانی آن را شرح دهید
در مورد سه مثال مذکور خود و یا آن دلایل چهار گانه که در بالا به طور خلاصه آوردم اگر توضیح و دلیل یا اثباتی دارید بیاورید تا با هم بحث کنیم
موفق باشید
سلام
ابتدا عرض کنم که فرضی که در ابتدای تاپیک فرمودید ، به نظر من قابل تغییره. چون اصولاً فهم وجود خدا (یا لااقل شناخت صحیحتر خدا) چیزی بوده که از طریق پیامبران به ما انسان ها رسیده
یعنی اینطور نبوده که ما ابتدا خدا رو شناخته باشیم
و بعد از پذیرش و شناخت خدا ، به پیامبران ایمان آورده باشیم
بلکه غالباً اینطور بوده که ابتدا پیامبری اومده و صحبت از خدا کرده ، و بعد از صحبت اون پیامبر بوده که تازه برای انسانها سؤال پیش اومده که:
خدا کیست؟ ممنون میشم اگه ابتدا نظرتون رو در این مورد بفرماییدبسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر عزیزم و رحمت خدا بر شما و برکاتش،
بله بحث خوبی بود، فقط ایرادش اینجا بود که برخی دوستیها درش بیخود و بیجهت خدشهدار شد، اما شما هم تقصیری ندارید و در هر صورت شکایتی هم نیست، به قول فردوسی چنین رفت و این بودنی کار بود، اللهم اجعلنی بِقَسْمِک راضیاً قانعاً و فی جمیع الأحوال لک شاکراً حامداً
پاسخ این سؤالتان را باید دوستان دیگر بدهند، به زعم حقیر هم دلایل دیگری هستند و حتی بحثهای جناب استوار هم میتوانند جواب این سؤال کلی شما را بدهند (گرچه به طور خاص بجز همان موردی که خودتان اشاره کردید دیگر نمیدانم این بحث چطور به آن بحث ارتباط بیابد) ولی هیچکدام ایجاد قطعیت در ذهن نمیکنند و صرفاً ظن و گمانی را ایجاد کرده یا تقویت میکنند که انسان در نداشتن جواب بهتر به طور موقتی ممکن است به آن اعتماد کند ولی همواره شک در وجودش باقی خواهد ماند ... یعنی این راهها بهترینِ راهها نیستند ... حتی برخی ممکن است با همین بحثها به غیرخدا برسند ... به تعبیر حضرت آیتالله جوادی آملی در مناظرهای که لینک سایتش را در همین تاپیک گذاشته بودم فلسفه مانند پل صراط است ... مستقیم است ولی از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است و هر کسی نمیتواند از آن عبور کند و بسیاری هم از آن سقوط میکنند ... دکتر سروش یک نمونهاش ... اینکه در قدیم علما این علوم معقول را تنها به خواص از شاگردانشان آموزش میدادند میتواند از همین جهت باشد ... اما علاوه بر آن حتی مستقیم بودن را هم به زعم حقیر باید رویش بحث کرد که مستقیم تا کجا ادامه دارد؟ تا خود مقصد یا تا خروجی شهر مبدأ ... صرفاً برای عبور از برخی از کوچههای همین شهر مبدأ ...؟ به عبارت دیگر روشهای فلسفی یک ظن و گمان چکشکاری شده و خوب را در انسان ایجاد میکنند که انتظار این است قابلیت اتکای بالاتری نسبت به نظرات معمول داشته باشند، ولی این مسأله عمومیت بالإطلاق ندارد و به همین جهت به طور قطعی قابل اتکا نیستند ... به اتکای آنها انسان در کوچه پسکوچههای شهر و روستای مبدأ گم نمیشود ولی در خارج از شهر تضمینی نیست که در بیابان در ظلمات شب هم راه را گم نکند ... اتکا کردن به gps باطنی قابلیت اطمینان بالاتری دارد نسبت به چشم سر گرچه چشم سر مجهز به چراغقوه یا حتی نورافکن عقل منطقی با برد چند صد متر باشد ...
برادر اگر حقیر میگویم به کنه این مسائل از راه باطن باید رسید منظورم این نیست که متأسفانه راه بهتری که همان استدلالهای منطقی باشند برای این مسائل سراغ نداریم، اینجا تأسفی در کار نیست، بلکه آن درک باطنی قابل اعتمادتر از همان استدلالهای منطقی نیز هست ... صحبت از درک مستقیم در مقابل درک باواسطه است ... یکجا قلب مستقیماً حقیقت را میچشد و تصدیق میکند و یکجای دیگر همان قلب و نه چیز دیگری این بار از راه استدلالهای پر از نقص و کاستی ما به تقریبی گاهی نزدیک و گاهی دور از همان درک قبلی میرسد ... تنها در این وسط استفاده از عقل سلیم لازم است برای آنکه شخص مطمئن شود که آنچه درک کرده است درک قلبی اوست و در واقع درک قلبیاش درست به او (بر روی میز کارش، همان جایی که میتواند روی دادههای موجود در آن تفکر نماید، حافظهی کوتاه مدت) منعکس شده است.
در اسلام گرچه گفتهاند اصولالدین را تحقیق کنید و بپذیرید ولی توجه به یک نکته ضروری است ... درست است که شرط ورود به بهشت و رستگاری ایمان است ولی شرط پذیرش همان ایمان هم عمل صالح است ... یعنی کار به بحث نظری صرف بر نمیآید ... مثال از برخی بزرگان جریان کفر هم زدم مثل ابلیس که در عرفان نظری بسیار جلو بود ولی این عرفان نظری و یقینی ناشی از آن هم او را نجات نداد (گرچه او ادعای عرفان عملی را هم داشت) ... یعنی بدون عمل ظاهری درست فعل باطنی هم تحقق نمییابد (ایمان فعل قلب است) ... این مطلب ظاهراً در مورد تمام مراتب ایمان صادق است، از جمله در مورد ابتداییترین مرتبهی آن که پذیرش اصل دین و اسلام ظاهری در همان ابتدای راه ... چرا هر کسی نمیتواند مسلمان شود و برخی مقابل دعوت حق همیشه رویگردان بوده و هستند؟ چرا ضعفا و فقرا و نیکوکاران و آزادگان و لوتیها همیشه راحتتر ایمان آورده و مسلمان شدهاند؟ چون حتی قبل از آنکه دین به ایشان عرضه شود هم ایشان عمل صالح داشتهاند یا بهتر زندگی کرده بودند ... حال آیا بدون عمل صالح و روحیهی آزادگی و شاکلهی حقطلبی کسی بتواند صرفاً با یک بحث نظری ایمان بیاورد؟ کدام مسلمان میتواند یک بحث نظری صرف را شرط کافی برای ایمان آوردن یا محکم کردن ایمان و بالا بردن عیار ایمان اشخاص بداند؟ ... اگر قرار بود بشود با دلایل صرفاً نظری و روی کاغذ بر اساس تفکر منطقی ایمان آورد و اگر میشد دلیلی پیدا کرد که هیچ مویی لای درز آن نرود آن وقت هنگامی که خدای قرآن میفرمود که آن کس را که خدا در گمراهی وا گذارد هیچ کس را یارای هدایت او نیست میشد گفت که ما دلایلی منطقی داریم که او نمیتواند مقابلش بایستد و ناچار از پذیرش آنها خواهد شد و ایمان خواهد آورد ... اگر خدا چنین آیات روشنی را در دنیا قرار دهد بر خلاف حکمت خلقت دنیا توسط خودش خواهد بود ... در دنیا اتفاقاً باید همیشه بشود اگر کسی خواست راه خود را توجیه کند بتواند، انسان همیشه باید فرصت داشته باشد تا بتواند غلط خود و نپذیرفتن درست را برای خودش توجیه کند ... برای این کار هم لازم است که استدلال نظری که جای هیچ شک و شبههای ندارد در دسترس انسان معمولی نباشد ... بنابراین اگر جناب استوار توانستند روی کاغذ وجود خدا و رسول خدا صلیاللهعلیهواله را اثبات کنند، اثباتی که برای همگان روشن بوده و هیچ شبههای به آن وارد نباشد و هیچ تردیدی هم نتوان در آن وارد کرد و هیچ کسی نتواند آن را بخواند مگرآنکه منطقاً ناچار از پذیرش باشد و خلاصه برای تمام انسانها با هر شرایط فرهنگی و تاریخی و اخلاقی و غیره بر روی کاغذ قابل پذیرش باشد در این صورت خود این مسأله چه بسا این شبهه را ایجاد کند که اسلام اشکال دارد ... یعنی اینکه چنین استدلالی برای عوام مردم در دسترس باشد به نوعی ایشان را ناچار از پذیرش دین خدا میکند حال آنکه لا اکراه فی الدین ... چنین آیاتی در اصل وجود دارد ولی در دسترس مردمان عادی نیست ... در عالم ذر مؤمن از روی رغبت و کافر با کراهت زیر بار نعمت ولایت رفتند گرچه کافران اگر میتوانستند نمیپذیرفتند، در کوه طور هم زیر آن کوه بر فراز سرشان نگاه داشته شده بود همگان عهد بستند ولی بعد که اوضاع عادی شد زیرش زدند ... این بحثها دروندینی است قبول دارم، ولی تبعات یک نظر را باید سنجید، گاهی انسان یک نظر را نمیتواند بپذیرد یا رد کند ولی میتواند قابل قبول بودن نتایج منطقی آن نظر را بررسی نماید، چه بسا همانها در بحث بر روی همان نظر هم تأثیر بگذارند ...
همان جواب جناب رضا برایتان قابل قبول نیست؟ وقتی که میگویند یک چیز نمیتواند دلیل خودش باشد وقتی است که آن کسی که این دلیل را بررسی میکند از خودش هیچ نداشته باشد، مانند جماد باشد، نقش آن Passive باشد و از خودش هیچ اثری نداشته باشد، ولی وقتی این مخاطب انسان است بحث فرق دارد ... شما اگر نگاه کنید یک نفر که یک اعتقادی دارد وقتی مواجه میشود با یک گزاره که موافق نظرش هست و نسبت به هیچ کجای آن اعتراضی ندارد بدون آنکه دلیلی از شخص مدعی بخواهد نظرش را میپذیرد، دلیلش این است که گزارهی او موافق است با دانستههایی که از پیش جمع کرده است ... در اینجا هم پیامبر کتابی میآورد و انسان به درون خودش نگاه میکند که آیا این کتاب موافق هست با چیزی که او از پیش بداند یا خیر، اگر پیامبر واقعاً از جانب خدا بود و او هم فطرتش بیدار یا در غفلت سبک بود در این صورت این شناسایی با پاسخ مثبت ختم میشود و شخص ایمان میآورد و گرنه تردید کرده و تلاش میکند تا با انواع روشهایی که به ذهنش میرسد تردیدش را برطرف کند چه در جهت اثبات و چه در جهت نفی. ادعای مغلطه بودن این مطلب از طرف جناب استوار از این نظر در اینجا وارد نیست که ایشان انسان بودن انسان در کسب شناخت را به هیچ گرفتهاند و گمان میکنند دلیل بودن یک چیزی برای خودش مانند اتکای وجودی یک شیء بر خودش است که آن هم فقط در مورد واجبالوجود صدق میکند و یکتایی وجود واجب هم سبب میشود که قرآن یا معجزات دیگر نتوانند نمونههای دیگری برای وجود واجب در کنار خدا باشند، به عبارت دیگر ناچار معجزه نمیتواند دلیل خودش باشد، حال آنکه اینطور نیست، معجزه دلیل بر خودش است وقتی مخاطب پیام آن انسان یا موجود دیگری باشد که حداقل در یک ویژگی با انسان مشترک است و آن داشتن فطرت الهی است ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
بسم الله ... الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما برادر
حق با شماست ولی اگر انسان فطرت الهی نداشت و خدا را در درون خود نمیشناخت با پرسیدن آن سؤال از پیامبران و پاسخ دادن آنها هم راهی برای شناخت قطعی و یقینی خدا نداشت ... یعنی همه چیز در شناخت خدا بر میگردد به این مسأله که انسان خودش خدا را میشناسد فقط کثرت در عالم دنیا سبب مخدوش شدن نسبی این شناخت شده است و امر بر او مشتبه شده است و گاه این شناخت به کل نفی میشود و حتی عکس آن پذیرفته میشود ... به همین دلیل در فرایند شناخت حق با شماست که انسان ابتدا با پیامبر خدا مواجه میشود ولی چون در درون خود خدا را میشناسد میتواند دست آخر آن پیامبر را تأیید نماید ... اگر انسان فطرت الهی نداشت هیچ معجزهای هم برای او اطمینانآور نبود به همان دلایلی که جناب متحیر بیان کردند، یعنی دلایل ایشان برای این حالت فرضی درست میبود ولی در حالت واقعی که انسان فطرت الهی دارد وارد نمیباشند ... اگر هم بگویند از کجا بفهمیم اینطور هست و آنطور نیست به ایشان یادآوری میشود که ما گربه نیستیم که ندانیم انسان بودن چگونه است و یک نفر ادعا کرده باشد انسان اینطور است و ما ندانیم میشود به او اعتماد کرد یا خیر، ما خود انسان هستیم و هر کسی میتواند لااقل یک نمونه از انسان بودن را در خودش با هر روشی که خواست مطالعه نماید تا بداند انسان بودن چگونه است ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
سلام.
از نظر شما باید کتابی که پیامبر ارائه کرده رو سنجید. اونهم با معیار فطرت و اون چیزی که انسان از قبل در درونش داره و میدونه.
بنابراین راه شناخت پیامبر خدا اینه که اونچیزی که خودش یا کتابش میگه رو بتونیم بپذیریم. درسته؟
سوالی که بعد از این بوجود میاد اینه که آیا هیچ انسان غیر نبی نمیتونه چیزی بگه یا کتابی بنویسه که با فطرت و پیش دانسته های ما مطابقت داشته باشه؟ چطور میشه این دو نفر رو از هم تشخیص داد؟
در مورد بخش اول فرمایشات شما هم با خطرناک بودن راه فلسفه موافقم. اما شخصا ترجیح میدم قلب و عقلم یک چیز رو بگن.
سلام.
شما فرض کنید فردی اومد و خدا رو به ما معرفی کرد و ما هم وجود خدا رو پذیرفتیم. آیا این دلیلی بر اینه که اون شخص مستقیما از طرف خدا اومده؟
سلام و عرض ادب.
مورد اول درسته اما کامل نیست.
به این دلیل که نبوت عامه مقدمه نبوت خاصه است.
نبوت عامه در مورد مسائل کلی نبوت مانند لازم و ضروری بودن نبوت، وحی و اعجاز (آیت) صرف نظر از یک دین خاص یا پیامبر خاص بحث میکند.
پس برای اثبات نبوت خاصه، باید ابتدا آن مقدمه را پاس کرد.
مورد دوم درسته اما کامل نیست. علت کامل نبودنش را در مورد چهارم توضیح خواهم داد.
مورد سوم درسته.
مورد چهارم که شما ذکر نکردید، اینست: اثبات شود که اصل نبوت، لازم و ضروری نیست.
در علم منطق در مقابل هر ضرورت، یک امکان وجود دارد.
اگر اصل نبوت لازم و ضروری نباشد، آنگاه نبوت فقط به یک امکان تبدیل میشود. (درباره مورد دوم هم تا زمانی که ضرورت نبوت اثبات نشده، در حد یک امکان باقی میماند)
در نتیجه یکی از اصول چندگانه دین اسلام حذف شده و به تبع آن، باید ضروریات و الزامات و اوامر و دستورات را از دین اسلام حذف نمود.
که عمدتاً شامل احکام و کیفرها و مجازاتها خواهد بود.
آنگاه خواندن نماز و گرفتن روزه، مراسم حج، احکام ارث، احکام ازدواج و ... بسیار مسائل دیگر، ضروری نخواهند بود و اصولاً نباید بصورت لازم الاجرا در دین اسلام بیان شوند.
و از دین تنها ارجاع به عقل و فطرت باقی میماند. (نه قوانین و دستورالعملهای لازم الاجرا)
[/HR]جناب باء، شما دوست گرامی من بودید، هستید و انشاالله خواهید بود.
هر چند در این تاپیک دلخوری حاصل شد، اما هر چه بود گذشت، و دوستی ما پا برجاست. :Gol:
با توجه به نقل قولی که از شما آوردم، لطفاً اگر مطلبی در مورد پاسخم به جناب divoone1985 دارید بیان کنید.
این رو هم با یک جمله توی پرانتز توضیح دادم برادر:
خب باید دید اون شخص چه قدرت استدلالی داشته که باعث شده شما خدا رو بپذیرید
آیا هر شخص مدعی میتونه چنین اعتقادی در شما بوجود بیاره؟
آیا همین نمیتونه دلیلی بر صداقت اون شخص باشه؟ البته با فرض شما پیش میریم ، ولی مطلب قبل رو هم در نظر داشته باشید خب ، فرض میکنیم شما با بررسی شخصی ، با پژوهش در ادیان مختلف یا به هر دلیل دیگه خدا رو پذیرفتید
لذا الان پرسش شما اینه:
1 - آیا محمد قطعاً فرستادهء خداست؟
2 - آیا دینش آخرین دین است؟
جناب "دیوانه" ، طبق پرسش های شما نتیجه میگیرم که پیامبران دیگر رو قبول دارید. مثلاً نوح ، موسی ، عیسی....درست متوجه شدم یا خیر؟
سلام.
بله. اگر بخواهیم پله پله حرکت کنیم حرف شما رو قبول دارم. اما عرض بنده این بود که اثبات ضرورت نبوت عامه کمکی به اثبات نبوت خاصه نمیکنه.
مورد چهارم که شما فرمودید همون مورد دومه که بنده عرض کردم. تفاوتی بین این دو نمیبینم. البته شاید توضیح این مطلب که حالت دوم نبوت رو به یک امکان تبدیل میکنه بتونه مشکل رو حل کنه.
هر شخص که نه. اما افراد زیادی هستند که بدون اینکه مستقیما از جانب خدا حرف بزنن میتونن ما رو به حقیقت وجود خدا دعوت کنن و الان که دیگه پیامبری وجود نداره دارن اینکارو میکنن.
این مطلب نه دلیل بر ارتباط مستقیمشون با خداست و نه دلیلی بر صداقت همیشگی اونها.
سوالاتم همونهاست که فرمودین.
اما نتیجه گیریتون خیر. این فرض در سوال بنده موجود نیست. اگر اثبات نبوت سایر پیامبران کمکی به پاسخ سوالات بنده میکنه بفرمایین.
عرض کردم ما اصلاً وجود خدا و کیستی خدا رو با پیامبران شناختیم (کیستی در حد فهم خودمون)
ولی شما دارید زمان بعد از شناخت خدا رو میگید. حتی در جملهء خودتون هم بود:
اساتید دانشگاه هم بدون اینکه بخوان از ابتدا کشف فرمول و قانون کنن (بدون ارتباط مستقیم با منبع) این قوانین رو به دانشجوها یاد میدن
اما اولین کسی که این قوانین یا فرمول ها رو آورده ، ناجاراً باید ارتباط مستقیم با منبع میداشته
موردی در صحبت شما وجود داره که حاصلش همون نتیجه ای میشه که من گرفتم (اعتقاد به پیامبران پیشین) سؤال دوم شما این بود که: آیا دین محمد آخرین دین است؟
زمانی "آخرین بودن" برای کسی سؤال میشه ، که "قبلی" وجود داشته باشه
اما احتمالاً منظور شما این بود که ادعای خود محمد رو اثبات کنیم (خودش گفته آخرین)
با توجه به موارد بالا ، ممنون میشم بفرمایید که:
1 - چگونه به وجود خدا پی بردید؟
2 - چه تعریفی از خدا دارید؟
سلام. شاید معرفی اولیه خدا در گذشته توسط پیامبران بوده باشه. اما نکته ای که وجود داره اینه که طبق چیزی که بنده فهمیدم انسان با رجوع به فطرتش هم میتونه به وجود خدا پی ببره.
ضمن اینکه در حال حاظر بدون رجوع به گفته های پیامبران و با براهین عقلی هم میشه وجود خدا رو اثبات کرد.
البته شاید بفرمایید این براهین هم ریشه در گفتار پیامبران داره که خب بحثی مجاست و باید روش صحبت کرد که آا واقعا اینچنینه؟
در زمان حضور پیامبران شاید نیازی به ارائه براهین عقلی نبوده. اما حالا با همین براهین میشه در مورد وجود خدا صحبت کرد.
در مورد این مثال هم همون مطلب صدق میکنه.
درسته که نیوتن ابتدا این قوانین رو مطرح کرد. اما سایر دانشمندان هم میتونستن به این قوانین برسن. کما اینکه بعدها به قوانین کاملتری رسیدند.
بله احتمالتون درسته. البته شاید بهتر بود این مطلب رو در تاپیک جداگانه ای بحث میکردیم. ولی احساس کردم این دو مطلب به هم مربوطه و میشه در ادامه سوال اول به سوال دوم هم پرداخت.
پاسخ دادن بنده به این سوال کمکی به ادامه بحث نمیکنه. چون به هرحال ممکنه تعریف بنده با تعریف شما متفاوت باشه و مسیر بحث منحرف بشه.
من اصرار دارم که این عقیدهء شما درمورد دو سؤالی که پرسیدم رو بدونم
مگر اینکه شما بفرمایید مایل به توضیح نیستم که در اون صورت بنده اصراری نمیکنم و بحث رو ادامه میدیم
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
تفاوتشان در قطعیت مورد چهارم است.
منظورم از بیان مورد چهارم واضح بود.
اما ظاهرا شما پذیرای ضرورت اثبات یک کل قبل از اثبات جزء نیستید.
بگذریم...
با توجه به اینکه به عنوان استارتر تاپیک، بحث در مورد ضروری بودن اثبات اصل نبوت را لازم نمیدانید، و با توجه به اینکه کارشناس محترم نیز پاسخگوی مطالب نیستند، من بیشتر از این روی نبوت عامه اصرار نمیکنم.
موفق باشید.
سلام.
خیر. جمله قبلش رو هم لطفا در نظر بگیرید. عرض کردم که مثل همون بحث پیامبرانه. در حقیقت از مثال خودتون برای زدن مثال استفاده کردم.
چون مسلما شما قصد دارید از این سوال نتیجه ای در مورد سوال بگیرید. مسلما اگر جواب بنده مورد انتظار شما نباشه سعی میکنید تعریف بنده رو به تعریف مورد نظر خودتون اصلاح کنید و از اینجاست که بحث منحرف میشه.
ترجیح میدم مشخصا روی همین بحث و سوال صحبت کنیم.
سلام مجدد.
اجازه بدین منظورم رو به روش دیگه ای بیان کنم.
شما نگاهی به بخش نبوت عامه و تاپیکهاش بندازین. (احتمالا قبلا مطالعه و مشارکت داشتین)
از اون تاپیکها چه نتیجه ای حاصل شده؟ آیا شما پذیرفتید که نبوت عامه ضرورت داره؟
آیا تونستید کارشناسان یا سایر معتقدین به ضرورت نبوت عامه رو قانع کنید که نبوت عامه ضرورت نداره یا لزوم نداره؟
بعید میدونم همچین اتفاقی افتاده باشه.
بنابراین باز کردن این بحث در این تاپیک به نظرم چندان مفید نیست.
البته خوشحال میشم نظر شما رو هم بدونم و در ادامه بحث نظراتتون رو ببینم. چون بخش قابل توجهی از نظرات شما برای بنده آموزندست.
بسم الله الرحمن ... الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما و برکاتش،
باید معجزهی پیامبر را سنجید که در زمان فعلی قران است ... پیامبران همگی مذکِّر بودهاند و یادآوری کننده، چیزی را که انسان نداند را به او یاد میدهند نه اینکه به یادش بیاورند ... مثلاً فرض کنید خدای ناکرده دست شما نزدیک شعلهی آتش بوده باشد و نزدیک باشد که بسوزد ولی شما در چنان فکر عمیقی هستید که حواستان به این مسأله نیست، سیگنالهای حسی از پوست به مغز میرسد ولی شما حواستان به آن دادهها نیست چون توجهتان (وجه یعنی صورت و توجه یعنی صورت باطنی انسان که به هر سمت باشد تمرکز انسان به آن طرف است) به جای دیگر است، الآن اگر کسی به شما بگوید که مراقب باشید شما را به چیزی که ندانید توجه نداده است بلکه به چیزی که از آن غافل ماندهاید تذکر داده است، یعنی توجه شما را از جایی که لازم نیست برداشته و به سمت چیزی که در حال حاضر برای شما ضرورت بیشتری دارد معطوف کرده است ... گاهی انسان چیزی مقابل چشمش هست ولی متوجه آن نمیشود، گاهی چیزی در گوشهی ذهنش هست ولی به آن توجه نمیکند، گاهی در عمق وجودش هست ولی از آن غافل شده است ... کار پیامبران هم یادآوری است و جهت دادن فکری که در نبود ایشان مطابق قوای واهمه در انسان و متأثر از نفس او به صورت شبه رندوم به هر جهت دلخواهی ممکن است روی کند و ایجاد تمرکز برای یادآوری چیزی که فراموشش کرده بودیم ... در مواجهه با یک پیامبر مدعی هم باید درون خود را واکاوی کرد و دید که آیا آنچه ادعایش را دارد جزء چیزهایی که ما به آنها یقین داشته باشیم (یقینی که درش شک نداشته باشیم) هست یا خیر ... دیدهاید کسی که حافظهاش را از دست داده است گاهی یک اتفاق یا یک شوک دیگر میتواند حافظهاش را بازگرداند؟ در زمان پیامبران گذشته و حتی پیامبر خاتم معجزات عموماً از جنس شوک بودهاند، یعنی امری که در توصیف آن خارق عادت بودن بوده است را نشان میدادند و ایشان در حیرت ناشی از آن شوک در قلب خود مستقل از اینکه این رخداد چه باشد انقلابی را مشاهده میکردند و خدایی که این پیامبر مدعی فرستاده شدن از طرف او بوده است را با چشم دل ولو به صورت لحظهای میدیدند ... توصیفش کار سادهای نیست ولی حتماً همه تجربههایی از این دست را داشتهاند ... مثل اینکه دامنهی نگاه عقل انسان ناگهان انبساط عظیمی مییابد و انسان عظمت خدا را میبیند و خود را در حضور او حقیر میبیند و این حقارت تواضع عجیبی را در او ایجاد میکند و چه بسا ناخودآگاه اشک در چشمش حدقه میزند و تجربهای میکند که اصلاً انتظارش را نداشته است ... در آن زمان انسان جهل خودش در سرگرمی به مسائلی که اهمیتی ندارد را میبیند و قداستی را با تمام وجود در مقابل خود حس میکند که قابل انکار نیست و تعجب میکند که چطور چنین چیزی بوده و من از آن غافل بودهام ... این همان است که به آن استبصار میگویند ... اینکه چشم دل انسان باز میشود ... کنار رفتن پردههاست ... ولو به صورت موقتی ... در لحظهای که انسان در آن حالت قرار دارد اگر از او بپرسید چقدر احتمال میدهد که این تجربه غیرواقعی و توهم باشد این احتمال را صفر میداند ... تنها از بعد از تمام شدن این تجربه و عادی شدن حال انسان است که شخص ممکن است دچار تردید گردد ... ولی با تکرار این مسأله میتوان این تردیدها را به بوتهی آزمایش گذاشت تا هر شکی برای انسان برطرف شود و به واقعی بودن این تجربه ایمان آورد و حتی وقتی که شرایطش عادی شد هم جزء مؤمنین به آن باشد ... در مورد قران دیگر مانند معجزات دیگر از اهرام وارد کردن شوک استفاده نشده است، متنش گاهی جلب توجه میکند ولی میزان این جلب توجه به پارامترهای زیادی بستگی دارد، به حال و هوای شخص بستگی دارد، به نحوهی قرائت قاری بستگی دارد، به گرمی و سردی هوا بستگی دارد، به ناراحت یا خوشحال بودنش بستگی دارد، به اینکه عربی بلد باشد یا نباشد بستگی دارد و ...، اما در عوض گفتهاند که درش تدبر کنید ... یعنی خودتان توجهتان را روی آن متمرکز کنید ... نهایت این تمرکز هم در پاسخ دادن به تحدی است که صورت میپذیرد ... انسان وقتی بخواهد کم نیاورد و حرف خود را به کرسی بنشاند است که تمام تلاشش را میکند ...
آیا آن شخص حقیقت محض را میگوید یا معجونی از حقیقت اغشته به باطل را بیان میکند؟ در روایات وارد شده که اگر باطل را بما هو باطل بیان میکردند همه از زشتی آن منزجر میشدند و کسی به سوی آن جلب نمیشد مگر شاید عدهای خاص، اما در عوض متولیان باطل حق و باطل را به هم مخلوط میکنند تا به شیرینی حقیقت مردم را دور خود جمع کنند و بعد باطل خود را مخلوط با آن به ایشان تحویل میدهند ... اگر در باورهای اقوام مختلف معاصر و باستانی دقت کنیم خیلی از مواردی را میتوان یافت که بارقههایی از حقیقت درشان هست ولی نهایتاً از جایی به انحراف افتادهاند ... با این حساب اگر کسی چیزی گفت که جذابیتی هم داشت اینطور نیست که سریع بگوییم پس او بر حق است ... بلکه باید معیاری قویتر داشته باشیم ...
از طرف دیگر اینطور هم نیست که بگوییم باید تمام مطالب او را به دلمان عرضه کنیم و ببینیم اگر یک ذره از آن هم با فطرتمان سازگاری نداشت بگوییم پس این ادعا باطل است ... مگرنه خود اسلام پر است از مسائلی که یک شخصی معمولی که در این جامعه بزرگ شده باشد آن مسائل را خلاف اخلاق شناسایی خواهد کرد ... مثل حقوق زنان ... مثل بحث بردهداری ... مثل جزیه و غیره ... در خود قران این مطلب بیان شده است که برخی هستند که قلوبشان مریض است ... یا شیطان قسم یاد کرد که بندگان خدا را اغوا کند و ظاهراً اغوا کردن یعنی گمراه کردن از طریق جابجا کردن جای ارزش و ضد ارزش در نظر ایشان، اینکه بدیها را در نظر ایشان زیبا جلوه دهد یا بدیهایشان را کوچک نشان داده و توجیه نماید و به تدریج از زشتی آنها در ذهنشان کم میکند تا جایی که حتی چه بسا خود را مُحِق و ارزشمدار هم بدانند ... از معصوم علیهالسلام پرسیدند که اینکه خداوند فرموده برخی در دلشان مرض است منظور چیست؟ ایشان فرمودند که یعنی به بدی تمایل دارند و از خوبی کراهت دارند ... از امام حسین علیهالسلام سؤال شد کسی که دلش بیمار است یا عقلش بیمار است چه کند و ایشان فرمودند که از شرع تبعیت کند تا به تدریج سلامت خودش را بازیابد ... این از آن جهت است که هر چه شرع به آن دستور دهد عقل هم به همان دستور میدهد و برعکس ... یعنی اگر زمانی حکم عقل مقابل حکم شرع قرار گرفت یا با آن همراهی نکرد این عقل است که از تنظیم خارج شده است و آن اثر بیماری قلب است ... چنانکه فرمودند بیماری شما بخاطر گناهان شماست و شفای شما در استغفار است (دائکم الذنوب و دوائکم الإستغفار) ... بنابراین اگر بخواهیم تکتک احکام و آموزههای اسلام را هم سعی کنیم که با فطرت خود بسنجیم در عمل این کار نشدنی است و یا در واقع قابل اعتماد نیست، چون چه بسا دل قساوت قلب پیدا کرده باشد و قضاوتش باطل باشد ...
بنابراین باید به دنبال معیار دیگری باشیم که به کمک آن بتوان هم اختلاط حق و باطل را تشخیص داد و هم وارد جزئیات آموزهها نشویم ... به نظر میرسد خود این کار یک چالش جدی باشد ... ولی در واقع بحث اعجاز میتواند یک پاسخ کافی باشد ...
نظر شما محترم است ... معمولاً دوستان همین مطلب را میگویند و چه بسا ترجیح میدهند بار اصلی را هم به دوش عقل (البته عقل و قلب از نظر عملکرد تقریباً یکسان هستند و احتمالاً منظور از عقل در اینجا چیز دیگری باشد، عقل منطقی و تجربی در این میان قابل بحثند) بیاندازند ... چرا که یه قضاوت قلبی خود اعتماد ندارند ... چرا که وادی باطن خود را درست نمیشناسیم و نمیتوانیم تفاوت قضاوت قلبی با قضاوتی که هوی و هوس در آن تحریف میکند را به سادگی تشخیص دهیم ... اما ظاهراً اصل بر این است که تعقل را برای تمیز دادن همین مطلب به کار بگیریم به جای آنکه بر اساس بدیهیات ذهنی و براهین فلسفی بخواهیم بحث را به جلو ببریم که کار هر کسی هم نیست و زمان و توان زیادی را هم به خود اختصاص میدهد و ایمن از خطا هم نیست ... برای اینکه عقل در این راه درستترش به کار گرفته شود انسانی که دیده است قضاوتهایش معمولاً متمایل به تمایلات نفسانیاش هست باید مدام نفس را در موضع اتهام قرار داده و او را بازجویی نماید و سعی کند تا نظر قلب را از لابلای دروغهایی که نفس به انسان میدهد تشخیص داد ... حرف راست را باید از قلب شنید ولی باید تعقل کرد که راست از دروغ تمیز داده شود ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
بسم الله الرحمن ... الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما
:Gol::Gol:
حالات ممکن ظاهراً شش مورد باشد:
۱. اثبات ضرورت نبوت عامه (نبوت عامه حتماً باید باشد)
۲. اثبات ضرورت عدم نبوت عامه (نبوت عامه حتماً باید نباشد)
۳. اثبات عدم ضرورت نبوت عامه (اثبات وجود امکان با احتمال حتماً کمتر از یک) :Gig:
۴. اثبات عدم ضرورت عدم نبوت عامه (اثبات وجود امکان با احتمال حتماً بزرگتر از صفر) :Gig:
۵. عدم اثبات ضرورت نبوت عامه (وجود امکان با هر احتمالی از صفر تا یک)
۶. اثبات عدم وجود اثبات برای ضروت یا عدم ضرورت نبوت عامه (وجود امکان با هر احتمالی از صفر تا یک)
تا وقتی که هیچ اثباتی ارائه نشود تنها مورد پنجم است که حاکم است، نه مورد چهارمِ شما که مورد سوم در بالا است و نتیجه میدهد تبعیت از احکام دین غیراجباری باشد (در همین نتیجهگیری هم باید بحث کرد، ان شاء الله در پایین به آن میپردازم) ... در حالت ششم معنای منطقی بحث این است که طرح مسأله به لحاظ منطقی اشکال دارد ... در حالت پنجم هم که فعلاً تا کسی اثباتی ارائه نداده باشد انتخاب ما خواهد بود معنای بحث این است که فعلاً با روشهای منطقی که ما در پیش گرفتهایم جوابی برای مسألهی خود نداریم و اگر از این مسیر نمیتوان به پاسخ مسأله رسید مناسب است راههای دیگر هم امتحان شوند. برای مثال فرض کنید نبوت عامه را نه بتوان اثبات کرد و نه بتوان رد کرد (چه نتوانستنی ابدی و چه نتوانستنی با قدرت منطقی فعلی ما) در این صورت اگر کسی بتواند یک مثال برای وجود یک نبوت قطعی بیابد، اگر صفت حکیم بودن خدا هم پذیرفته شده باشد، در واقع میتواند بگوید که حداقل در برخی شرایط ضرورت برای نبوت وجود داشته است و باید قاعدتاً اثباتی هم بشود برای ضرورت نبوت عامه در این شرایط یافت اگرچه ما هنوز به آن دست پیدا نکرده باشیم ... ممکن است تا چند قرن بعد هم این اثبات منطقی پیدا نشود ولی به هر حال نمیشود تا آن موقع دست روی دست گذاشت و صبر کرد و متوقف بود ...
اما در مورد اینکه آیا اگر مورد سوم در بالا برقرار باشد تبعیت از احکام انبیاء اجباری هست یا خیر هم ظاهراً نتیجهای که گرفتهاید واضح نیست که حتماً درست نباشد ... اول اینکه آیا شما نبوت آن انبیاء برایتان احراز شده است یا خیر؟ اگر بله که خود آن یک مثال از ضرورت است با توجه به حکمت خدایی که در فرض تاپیک با صفاتش پذیرفته شده است، اما اگر خیر در این صورت بله حق با شماست ... پیامبری که نبوتش اثبات نشود نیازی نیست از او تبعیت شود، گاهی عکس آن ضرورت دارد و گاهی هم مطابق قمار پاسکال حکم عقل سلیم بر رعایت احتیاط در عمل کردن به آن احکام میباشد ... همین حکم عقلی میتواند الزامآور هم باشد دوباره ... تصمیمگیری در مورد این مسائل نیاز به بحثهای بیشتری دارد، لااقل برای حقیر خیلی روشن نیست
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
فرمودید:
همونطور که سایر انسان ها(سایر به معنای بجز پیامبران) میتونستن پیامبر بشن ، اما نشدن
و فرمودید:
وقتی کسی نتونسته ، چطور میشه ادعا کرد که کارش کامل تر از پیامبران بوده؟ پس قیاسِ مثال شما درست نیست
خیر ، اصلاً چنین هدفی نداشتم. میخواستم تفکر شما رو بدونم تا ببینم دلایلم رو چطور باید ارائه بدم که به تفکر شما نزدیکتر باشه و برای شما قابل پذیرش
ولی خب گفتم که مهم نیست. انشاالله با همون فرضی که گفتید پاسخ میدم (در حد دانش خودم). ولی فردا که از کار برگشتم خونه
البته فعلاً چیزی بیشتر از جناب "باء" برای گفتن ندارم :ok:
تا ببینم صحبت شما با ایشون به چه نتیجه ای میرسه
برادر اگر به دنبال پاسخ هستید کلیدی ترین نکته همینه که جناب "باء" گفتن :ok:
من فعلاً نظری نمیدم چون بحث در مسیر درست داره پیش میره و صحبت من فقط باعث تداخل میشه. انشاالله اگر نیاز بود بعد صحبت میکنم
بسم الله الرحمن ... الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمت خدا بر شما،
ببخشید منظور شما را درست متوجه نشده بودم،
خدا خیرتان بدهد :Gol:
یا علی علیهالسلام
سلام.
توضیحات شما کامل بود. نکته هم همینجاست که چطور میشه مدعیان رو از هم تمیز داد. رجوع به قلب برای همه انسانها قابل تجویز نیست. و رجوع به عقل هم همونطور که فرمودید خطرهایی داره.
اما ظاهرا راهی جز اعجاز برای پیامبران نبوده جهت اثبات نبوت به همه انسانها. البته برخی نیازی به دیدن معجزه نداشتن. ولی برای اثبات نبوت به همه انسانها ظاهرا راهی جز معجزه نبوده و ما هم برای یقین راهی جز همین مسیر نداریم.(خودم رو عرض کردم. وگرنه شما که از مسیر قلب به یقین رسیدید.)
بحث بر یر این مثال و فرمایشات شما مجددا ما رو به بحث بر سر اثبات نبوت عامه میکشونه.
نمیدونم از این مطالب به کجا قصد دارید برسید.
حتی اگر فرض کنیم پیامبری بوده که مستقیما از طرف خدا اومده باز هم اثباتی بر نبوت پیامبر اسلام نیست.
شما دلایلتون رو بفرمایید تا بر سر پذیرش و عدم پذیرشش صحبت کنیم. از خلال همین صحبتها احتمالا به تفکر بنده نزدیک میشید.
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام مجدد بر شما گرامی!
اول اینکه در همان 2 پست ابتدا عرض کردم که:((
خوب خدا را شکر! پس از نظر شما و بحث هایی که داشتیم آیا آن دو مثال(سوای از روسو) که عرض کردم ادله عقلی و منطقی صحیحی برای اثبات نبوت عامه از نظر عقلی هست! درست عرض میکنم؟(پس اگر همین را بپذیریم به نظرم به هدف مشخص که اصل اثبات عقلی نبوت عامه است رسیدیم اگر سایر دوستان هم چنین نظری دارند بفرمایند حالا روسو را بحث میکنیم)
اما جوابی در این باب ندادید! پس اگر آن دو مثال دیگر را عقلانی و صحیح میدانید بحث عقلی نبوت اثبات شده است!
اما در باب روسو اول اینکه عرض کردم:(( درباب مغلطه مذکور شما در پست 208 فرمودید که:((مثلاً سیگاریها سرطان ریه میگیرند اما نه الزاماً. زیرا عدهای هم هستند که سیگار میکشند اما سرطان ریه نمیگیرند.))
(شما در بخش دوم جمله از تجربه عینی و مشهود ادله آوردید برای مطلب اول)ببینید سعادت از منظر دینی در دنیا و آخرت عموما تعبیر میشود و از نظر فرا دینی به زندگی مادی و روحی و فکری و معنوی (حالا این معنویات چیست کاری نداریم) و فراموش نکنیم که زمانی یک ملت و جامعه را میشود سعادت مند نامید که همه آن مردمان یا حداقل اکثریت فراوان آنها چه از منظر دینی و چه فرادینی(در تعاریفی که عرض کردم عموما در دین و فرا دین نسبت به سعادت وجود دارد) به هر دو یا چند بعد موجود در تعریف سعادت رسیده باشند!درست است؟خوب حالا بنده بر همین مبنا از شما سوال میکنم شما یک ملت و یک قوم در طول تاریخ بشر در دیروز و امروز به ما معرفی کنید که به سعادت(چه به معنای دینی و چه فرا دینی) رسیده اند اما دین اساسا در آنها وجود و نقشی نداشته؟؟؟؟؟))
ببینید بر اساس همان استدلال تجربی شما بنده عرضم این است که شما عقلا نمیتوانید اثبات کنید که حکومتی بدون دین توانسته باشد به سعادت به معنای واقعی رسیده باشد!!! چون اگر مدعی این مطلب شوید بنده نمونه های فراوان امروزی و دیروزی برای شما می آورم که غیر این مطلب را ثابت میکند! پس با همان استدلال شما در باب سیگاری ها و سرطان این مطلب به راحتی قابل اثبات است! خوب! پس اگر بر فرض نشود دین و نبوت و حکومت دینی را ثابت کرد مسلما نمیتوان حکومت و راه عقلی صرف را هم ثابت کرد! این مطلب اول!
در باب این جمله شما:(( ما گفتیم عقل این امکان که انسان بتواند قوانین سعادتمندانه را خودش تعیین کند، را محال نمیداند.
این یک امکان است و شما قادر نیستید با یک استقراء تجربیِ تام، صفر بودن آن احتمال را اثبات کنید. چون اسناد کافی برون دینی از تاریخ تمدن بشر در همه مکانها و زمانها در دسترستان نیست. ))
عرض بنده این است که اولا ما قرار نیست اصول را بر احتمالات که نمیدانیم باشد یا نباشد بنا کنیم! و مطالبی که فعلا با قطعیت مشخص شده را رها کرده و به سراغ احتمالی که معلوم نیست باشد یا نباشد و احتمال وجود آن هم بسیار کم است برویم!!!! این عقلا و منطقا کار صحیحی نیست و در صورت انجام آن عموم قوانین اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و .... مختل شده و ناکارآمد و بیهوده و بدون کاربرد خواهد شد!!!
ثانیا یک نکته مهم را فراموش نکنید که اصولا بیش از 90 درصد کتب تاریخی یا نوشته های درون دینی است یا نوشته متدین ها به ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی!! آن وقت چگونه میشود گفت که بله تاریخ برون دینی و درون دینی و ....؟؟؟!! پس ما برای بررسی تاریخ لاجرم مجبوریم از منابع درون دینی استفاده کنیم و بلکه بالاتر در بسیاری از موارد منبعی جز منابع درون دینی نداریم!!!!!!
ثالثا بنده در بحث مثال فرمانده ارتش و بحث فطرت و تفاوت عقل ها در پست های قبلی با دلیل منطقی و عقلی ثابت کردم که بدون دین عقل و فطرت هرگز به تنهایی نمیتوانند برنامه جامعی برای بشر تنظیم کند و تا جایی که در تاریخ گذشته و زندگی امروز در دنیای مدرن دیده و میبینیم نتیجه تجربی صد در صد موافق همین نظریه است که عقل و فطرت و اخلاق به تنهایی بدون پشتوانه دین نمیتوانند برنامه جامعی برای بشر و هدایت کامل آن داشته باشند!
شما فرمودید:(( حال شما بفرمائید چگونه میتوان نا محتمل بودن آن امکانی که بنده عرض کردم را اثبات کرد؟
اگر نامحتمل بودنش اثبات شود، آنگاه شروط جناب روسو تام است و ضرورت وصفی نبوت عامه اثبات میشود. ))
حتی اگر مثال و مصداق تجربی را هم بر فرض شما بخواهیم نادیده بگیریم در بالا هم عرض کردم که:((در بحث مثال فرمانده ارتش و بحث فطرت و تفاوت عقل ها در پست های قبلی با دلیل منطقی و عقلی ثابت کردم که بدون دین عقل و فطرت هرگز به تنهایی نمیتوانند برنامه جامعی برای بشر تنظیم کند))
حال اگر شما به جز استدلال رد تجربی استدلال عقلی برای رد آن مطلب دارید بفرمایید با تشکر
سلام...من احساس می کنم، بحث داره همینطور درجا می زنه...گفتنی ها گفته شد و من احساس می کنم راهی عقلی و یقینی که ضرورت بعثت انبیاء رو (بدون اما و اگر ثابت کنه)بیان نشده...و متاسفانه در طول تاریخ صد ها نفر سوختند و مردند و هلاک شدند و اما نه پیامبری و نه امدادی و نه ندایی از خدا بهشون نرسید...
سلام و عرض ادب.
برادر گرامی، به نقل قول فوق یک پاسخ کلی تعلق میگیرد:
برهان علاوه بر ماده به لحاظ صورت نیز باید در نهایت استواری و اتقان باشد. با این حساب، نمیتوان از استقراء ناقص و تمثیل در برهان استفاده کرد.
برادر گرامی، بنده در پی اثبات چیزی نبودم.
بلکه استدلال روسو را نقد کرده و ایراد منطقی که به نظرم رسید را بیان نمودم. همین.
اما همانطور که قبلاً عرض شد، برای ابطال یک استقرای تجربی تام، کافیست تنها یک مورد عینی خلاف آن ذکر گردد.
و از سوی دیگر مطابق «عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود» نمیتوان یک استقراء ناقص تجربی را به جای تام جا زد!
بسم الله الرحمن ... الرحیم
سلام علیکم و رحمت خدا بر شما
متوجه نشدم چرا رجوع به قلب را برای همگان امکانپذیر نمیدانید و تعقل را هم خطرناک میدانید؟ چون برخی قلبها بیمار است و فلسفه مانند پل صراط از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است؟ ولی رجوع به قلب با عقل سلیم نسخهی نهایی بود که حقیر ارائه دادم (معجزه بحثش جداست ولی موضوع اینجاست که زمانهایی بوده است که هیچ معجزهای در دسترس نبوده است چون پیامبران گذشته معجزهی ماندگار مانند قرآن نداشتند، برخی هم هستند که اصلاً هرگز خبر انبیاء به ایشان نمیرسد ولی باز ایشان به اندازهی خودشان مکلّف هستند، اگر نبوت موجود بود چون امکان رشد بیشتر است پس انتظار هم بیشتر است) اینکه در روایات هم گفتهاند «عقل» انسان را جز به خدا نمیرساند عمدتاً از همین جهت است و این عقل همان عقل سلیم است که معمولاً از یک انسان عاقل و بالغ انتظار میرود چنین توانایی داشته باشد و انسان عاقل و بالغ همان شخصی است که مکلف نیز محسوب میشود ... آن تعقلی که شاید انسان را به غیرخدا برساند از یک جهت ناظر بر تفکر منطقی است که از عهدهی هر کسی برنمیآید و از طرف دیگر بحث نظری صرف است که لزوماً اینطور نیست که به ایمان قلبی منجر شود یا سبب استحکام ایمان گردد، در واقع این تعقل استفادهی کامل از عقل آنطور که باید از آن استفاده نمود نیست. رجوع به قلب همواره لازم است ... کسی که میداند همواره قضاوتهایش به سمتی جهت دارد که تمایلات نفسانیاش به آن سمت است عقل میگوید به این نفس اعتماد نکن و همواره از او استنطاق و بازجویی کن ... محاسبهی نفس در شریعت اسلام هم وارد شده است ... در هر ابتلایی انسان باید به خودش فکر کند که در این موقعیت چطور عمل کردم و نفسم چه تمایلاتی را از خود بروز داد و خلاصه باید سعی کرد تا میشود متهم را شناخت تا بشود راست و دروغ از سخنها و نظراتش را تمیز داد و کلام قلب را از میان این دادههای مشتّت بیرون کشید ... برخی برای آنکه تعقل را تعطیل کنند و کار برایشان کمی سادهتر شود بنا را بر ان میگذاشتند که هر چه نفس گفت ایشان مخالفت کنند، اما آنها که تعقل دارند سعی در شناخت بهتر خود میکنند و حق را در درون خود مییابند ...
معجزه اما این مشکلات را ندارد و میتواند مسیر را روشن گرداند ... حتی قلب مریض هم میتواند حقیقت را عریان و بدون شائبه در مواجههی با معجزه مشاهده کرده و بشناسند ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
سلام و ممنون از توضیحاتتون.
سلام.
تنها یک راه بیان شد و اونهم معجزه بود.
البته در مورد معجزه هم مسلما سوالات و صحبتهای فراوانی هست که موضوع این تاپیک نیست.
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام این ها مدعای شماست که باید برای آن دلیل بیاورید :ok:
بحث در حال ادامه و پخته شدن است و ان شا الله نتایج خوبی هم خواهد داشت!
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بزرگوار شما در پست 226 فرمودید:(( مطالبی که در فوق عنوان کردید و مثالهایتان به نوبه خود صحیح و عقلانی هستند.
اما بحث من در مورد این است که برهان مطرح شده (یا همان استدلال روسو) از نظر منطقی مشکل دارد و نمیتوان از آن، تنها و تنها ضرورت نبوت را استنتاج نمود. ))
پس شما عقلانی و صحیح بودن مثال ها و مطالب را به جز مطلب روسو صحیح دانستید!! و استدلال روسو را نیز از نظر علم منطق دارای مشکل دانستید!
بنده هم عرضم این است که اگر این مطالب صحیح و عقلانی است خوب اثبات نبوت عامه انجام شده است!(حالا سوای از بحث در علم منطق) چون در این تاپیک سعی بر اثبات عقلانی نبوت عامه بود که شده! حالا اگر شما ردی عقلی بر آن دو مطلب و مثال بنده دارید بفرمایید اما اگر مطلبتان بحث در علم منطق است باید وارد حیطه دیگری شد که مفصل است و در نوع خودش هم بحثی است که البته برای بسته شدن راه برای اشکال انجام میشود و الا عقل(همانطور که شما هم گفتید) اثبات نبوت عامه را میپذیرد و پذیرفته!!! :ok:
اما بهتر است برای روشن شدن مطلب بار دیگر مطلب روسو را نقل کنم و مطالبی را بررسی کنیم:
((برای کشف بهترین قوانین که به درد ملل بخورد یک عقل کل لازم است که تمام شهوات انسانی را ببیند ولی خود هیچ حس نکند با طبیعت هیچ رابطه ای نداشته باشد ولی آن را کاملا بشناسد سعادت او به ما مربوط نباشد ولی حاضر شود به سعادت ما کمک کند .... بنا بر آنچه گفته شد فقط خدایان میتوانند چنانکه شاید و باید برای مردم قانون بیاورند)) بدیهی است که روسو مردی مسیحی بوده است و اعتقادی به خدایان نداشته لذا مقصودش از خدایان انسان های الهی و مربوط به ماورای طبیعت میباشد (قرار داد اجتماعی روسو ص 81 به نقل از تفسیر نهج البلاغه علامه جعفری ج 2 ص 42)
ببینید اینجا بحث اصلی این است که اگر بخواهیم بهترین قوانین را برای جهان بشریت تدوین کنیم با ید چگونه و با چه راهکاری و با چه پشتوانه و به وسیله چه کسی این کار را انجام دهیم! روسو مطالبی را میگوید که پاسخ همه این سوالات است! حال شما میفرمایید این یک (( مغلطه «نه الزاماً» بود. )) و جالب آنکه شما برای این مطلب و اثبات ان مثالی از سرطان و سیگاری ها نقل فرمودید! حال 2 مطلب در این باب عرض میکنم:
الف-اگر بنده اشتباه متوجه نشده باشم(که اگر شدم بفرمایید) مقصود شما از آن مثال و مطلب مغلطه که فرمودید این است که جوامعی بودند یا هستند که برخلاف این فرمول روسو به سعادت رسیده اند پس همین یک نمونه در تاریخ برای رد نظر روسو کافی است! بنده از شما خواستم نمونه ای بیاورید اگر شما مدعی هستید که بر اساس همان مثال خودتان با یک مثال که بدون فرمول روسو توانسته به سعادت برسد میشود فرمول روسو برای سعادت و حکومت قوانین اعلی را نقض کرد بنده عرض میکنم باید بر اساس همان مثال خودتان شما حداقل یک مثال و مصداق خارجی و عینی برای این مطلب بیاورید که مثلا این جامعه و این گروه بدون فرمول روسو توانسته به سعادت برسد! پس مثال عینی بیاورید! و اگر بگویید که:(( چون اسناد کافی برون دینی از تاریخ تمدن بشر در همه مکانها و زمانها در دسترس نیست. )) بنده عرض میکنم پس چگونه میخواهیم یا میشود که اصول را بر احتمالات که نمیدانیم باشد یا نباشد بنا کنیم! و مطالبی که فعلا با قطعیت مشخص شده را رها کرده و به سراغ احتمالی که معلوم نیست باشد یا نباشد و احتمال وجود آن هم بسیار کم است برویم!!!! این عقلا و منطقا کار صحیحی نیست و در صورت انجام آن عموم قوانین اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و .... مختل شده و ناکارآمد و بیهوده و بدون کاربرد خواهد شد!!!
ب- بر فرض که بر اساس همان مثال شما چند نمونه هم هست که سیگاری بودند اما به سرطان ریه مبتلا نشدند! آیا به این معناست که اساسا سیگار باعث سرطان ریه نمیشود؟؟(حالا سوای از اینکه آیا چند نفر با وجود سیگاری بودن به این سرطان مبتلا نشدند!) مسلما خیر! چون سیگاری های فراوانی هم هستند که به سرطان ریه مبتلا شدند و عاملش هم سیگار بوده و آزمایش های علمی و پزشکی هم صد در صد این مطلب را اثبات میکند!
پس اگر برفرض اندک جوامعی هم بودند که سوای از فرمول روسو به سعادت رسیدند این به معنای این نیست که فرمول و مطلب روسو عقلا و منطقا نمیتواند جامعه بشری را به سعادت برساند پس نتیجه این میشود که حداقل این مطلب از فرمول روسو ثابت میشود که این راه هم از راه های کاملا عقلی و صحیح برای هدایت و سعادت جامعه بشری است! پس عقلا این نظر روسو هم اثباتی عقلی و منطقی برای اثبات نبوت عامه است! حال چه مصداق عینی و تجربی داشته باشد(که داشته) و یا نداشته باشد! با تشکر از شما
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام بر شما گرامی!
خواهش میکنم همان طور که خود شما هم بیان داشتید مهم غنی بودن بحث و مطلب است که ان شا الله همین گونه باشد! :ok:
در باب ادعا ها و استدلال های متکلمان مسلمان این مطلبی است که باید خود آنها پاسخ گو باشند!! بنده در حد خودم سعی میکنم ان شا الله مطالب را عرض کنم و دلایل و استدلال ها را خدمتتان بگویم!(البته در باب برخی از استدلال های متکلمان هم میشود با هم بحث کنیم مثلا در باب معجزه که قرار در بحث با شما هم که 3 موضوع بود یکی از آنها معجزه بود!) در باب پاسخ جناب استوار هم بنده پاسخ دادم میتوانید به پست های 327 و 321 مراجعه کنید!
اما استدلا های بنده اول مثال ارتش و توضیحات آن که در ارسال بعدی عرض خواهم کرد!....
ادامه ارسال قبلی
ارتش باید فرمانده داشته باشد و الا با وجود قانون و نیروی نظامی زبده و حتی وجود رئیس جمهور اگر ارتش فرمانده و رهبر نداشته باشد هرگز منسجم و منظم و قدرتمند نخواهد بود مسئله نبوت هم شبیه ارتش است اگر قوانین راخودمان درست کردیم و وجود خدار ا هم پذیرفتم و خدا هم هست اما پیامبری برای رهبری جامعه بشری نباشد(البته مقصود از پیامبر هر حجج الهی اعم از نبی-رسول و امام است) مانند ارتشی میماند که که فرمانده ندارد!! پس عملا جامعه بشری رو به بی نظمی و انحطاط خواهد رفت)) حالا این مطلب را باز میکنم دقت کنید:
مقصود بنده از مثال این است که اگر مثلا خدا را (معاذ الله البته مثال است) رهبر یا نخست وزیر یا پادشاه یک کشور یعنی همان عالم هستی بدانیم(البته فرض بنده این که مقصود شخص اول مملکت هستی بودن است نه اینکه خوب مثلا نخست وزیر که عوض میشود پس خدا هم همینگونه است!! هرگز! به عنوان مثال است که جای مناقشه نیست!!) حالا این پادشاه دارای ارتشی متفکر و منظم و زبده است(یعنی وجود عموم انسان های عاقل) و در این مملکت هم او قوانینی وضع کرده و کاملا همه کشور روی نظم و قانون است(یعنی نظم هستی) حالا آیا این ارتش میشود بدون فرمانده باشد؟؟ با وجود اینکه خود پادشاه هست و بسیار قوی هم هست و قانونش هم قوی و صحیح است نیروی نظامی اش هم لایق و منظم و بافکر است(یعنی خدا هست قوانین صحیح هم وضع کرده به ما هم عقل و شعور داده ما هم داریم استفاده از عقل خود میکنیم) اما این ارتش یک فرمانده لایق ندارد!! در اینجا آیا ممکن است که این ارتش به پیروزی برسد و نیروی خود را حفظ کند؟؟ یا متلاشی خواهد شد؟؟(یعنی اگر یک پیامبر یا امامی نباشد که فرماندهی کند بشریت را و این فرماندهی زیر نظر همان پادشاه باشد که خداست و آن پادشاه هم لایق ترین و زبده ترین فرد از میان همان ارتشی ها یعنی انسان ها رابرای فرماندهی انتخاب میکند یعنی پیامبری از جنس خود بشر نه از جنس فرشته و جن یا هر چیز دیگر هرگز آن امت و جامعه بشری مانند آن ارتش بدون فرمانده ولو با وجود پادشاه مقتدر و قانون فوق العاده خوب و داشتن زبده ترین افسر ها نمیتواند به پیروزی برسد!!) امیدوارم مثالم واضح بوده باشد!! و آنچه شما پرسیدید عملا خارج از دایره اندیشه صحیح و منطق است و نمیتواند پاسخ آن پرسش های بنده را بدهد چون هیچ ارتشی در هیچ کشوری در عصر حاضر و گذشته نبوده که خود مختار باشد و کاری به پادشاه یا رئیس مملکت داشته باشد و خودش برای خودش فرمانده انتخاب کند و بر فرض هم اگر انتخاب کند این نوابغ و درجه داران عالی رتبه که افراد بسیار محدودی هستند توان نسبی(دقت کنید باز هم تکرار میکنم نسبی نه کامل و صحیح بدون غرض و مرض خاص) برای انتخاب فرمانده رادارند! پس با این فرض و سوالاتی که پرسیدم:اولا باید این انتخاب از شایسته ترین فرد بدون غرض و مرض خاص برای رهبری بشریت صورت گیرد ثانیا هرگز عوام الناس بشری قادر به انتخاب شایسته ترین فرد نخواهند بود! چون سواد و علم و تخصص لازم راندارند!(مانند انتخاب فرمانده کل برای ارتش توسط سرباز ها و گروهبان ها) ثالثا باید بزرگان عقلی ومعرفتی که هیچ گونه تمایل نژاد پرستانه و منفعت طلبانه در انتخاب خود نداشته باشند شخصی را انتخاب کنند(ماند انتخاب آن فرمانده توسط تیمسار ها و نخبگان نظامی عالی رتبه- و به همین دلیل است که اکثر بزرگان علمی و معرفتی تاریخ بشر که برخی را نام بردم و شما گفتید قولشان حجت نیست!!! معترف به برتری و بزرگی انبیا و اوصیا آنها به نام هستند و با وجود اینکه عمدتا خارج از مذهب و دین آن پیامبر بودند اما بدلیل اینکه نژاد پرست و منفعت طلب نبودند صادقانه اعتراف به برتری آن پیامبر یا وصی او کرده اند) رابعا بر فرض افتادن این اتفاق چون این بینش و شناخت نسبی است نه کامل مانند خداوند متعال باز هم نمیتوان یقین به انتخاب آنها داشت(یعنی آنها هم خطا پذیرند اما خدای متعال هرگز اینگونه نیست چون جنسش و نگاهش با نوع بشری فرق میکند مانند پادشاهی که از بیرون با اشراف کامل عقلی به درون نیروی نظامی خود مینگرد) پس نتیجه همان میشود که برترین انتخاب را خدای متعال دارد و اینکه بشر به فرماندهی از جنس خودش نیاز قطعی و مبرم دارد نه از جنس فرشته و جن وغیره!!
ادامه ارسال قبلی
((برای کشف بهترین قوانین که به درد ملل بخورد یک عقل کل لازم است که تمام شهوات انسانی را ببیند ولی خود هیچ حس نکند با طبیعت هیچ رابطه ای نداشته باشد ولی آن را کاملا بشناسد سعادت او به ما مربوط نباشد ولی حاضر شود به سعادت ما کمک کند .... بنا بر آنچه گفته شد فقط خدایان میتوانند چنانکه شاید و باید برای مردم قانون بیاورند)) بدیهی است که روسو مردی مسیحی بوده است و اعتقادی به خدایان نداشته لذا مقصودش از خدایان انسان های الهی و مربوط به ماورای طبیعت میباشد (قرار داد اجتماعی روسو ص 81 به نقل از تفسیر نهج البلاغه علامه جعفری ج 2 ص 42)
ببینید اینجا بحث اصلی این است که اگر بخواهیم بهترین قوانین را برای جهان بشریت تدوین کنیم با ید چگونه و با چه راهکاری و با چه پشتوانه و به وسیله چه کسی این کار را انجام دهیم! روسو مطالبی را میگوید که پاسخ همه این سوالات است!
حال مطالبی که برای جناب استوار هم فرستادم برای شما هم میگویم:
حال شما میفرمایید این یک (( مغلطه «نه الزاماً» بود. )) و جالب آنکه شما برای این مطلب و اثبات ان مثالی از سرطان و سیگاری ها نقل فرمودید! حال 2 مطلب در این باب عرض میکنم:
الف-اگر بنده اشتباه متوجه نشده باشم(که اگر شدم بفرمایید) مقصود شما از آن مثال و مطلب مغلطه که فرمودید این است که جوامعی بودند یا هستند که برخلاف این فرمول روسو به سعادت رسیده اند پس همین یک نمونه در تاریخ برای رد نظر روسو کافی است! بنده از شما خواستم نمونه ای بیاورید اگر شما مدعی هستید که بر اساس همان مثال خودتان با یک مثال که بدون فرمول روسو توانسته به سعادت برسد میشود فرمول روسو برای سعادت و حکومت قوانین اعلی را نقض کرد بنده عرض میکنم باید بر اساس همان مثال خودتان شما حداقل یک مثال و مصداق خارجی و عینی برای این مطلب بیاورید که مثلا این جامعه و این گروه بدون فرمول روسو توانسته به سعادت برسد! پس مثال عینی بیاورید! و اگر بگویید که:(( چون اسناد کافی برون دینی از تاریخ تمدن بشر در همه مکانها و زمانها در دسترس نیست. )) بنده عرض میکنم پس چگونه میخواهیم یا میشود که اصول را بر احتمالات که نمیدانیم باشد یا نباشد بنا کنیم! و مطالبی که فعلا با قطعیت مشخص شده را رها کرده و به سراغ احتمالی که معلوم نیست باشد یا نباشد و احتمال وجود آن هم بسیار کم است برویم!!!! این عقلا و منطقا کار صحیحی نیست و در صورت انجام آن عموم قوانین اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و .... مختل شده و ناکارآمد و بیهوده و بدون کاربرد خواهد شد!!!
ب- بر فرض که بر اساس همان مثال شما چند نمونه هم هست که سیگاری بودند اما به سرطان ریه مبتلا نشدند! آیا به این معناست که اساسا سیگار باعث سرطان ریه نمیشود؟؟(حالا سوای از اینکه آیا چند نفر با وجود سیگاری بودن به این سرطان مبتلا نشدند!) مسلما خیر! چون سیگاری های فراوانی هم هستند که به سرطان ریه مبتلا شدند و عاملش هم سیگار بوده و آزمایش های علمی و پزشکی هم صد در صد این مطلب را اثبات میکند!
پس اگر برفرض اندک جوامعی هم بودند که سوای از فرمول روسو به سعادت رسیدند این به معنای این نیست که فرمول و مطلب روسو عقلا و منطقا نمیتواند جامعه بشری را به سعادت برساند پس نتیجه این میشود که حداقل این مطلب از فرمول روسو ثابت میشود که این راه هم از راه های کاملا عقلی و صحیح برای هدایت و سعادت جامعه بشری است! پس عقلا این نظر روسو هم اثباتی عقلی و منطقی برای اثبات نبوت عامه است! حال چه مصداق عینی و تجربی داشته باشد(که داشته) و یا نداشته باشد!
پس اگر بفرمایید دین و نوبت هیچ و به کنار خوب حالا باید چه کنیم؟ آیا لازم است از عقل و فطرت و وجدان و اخلاق برای اداره جامعه بشری استفاده کنیم یا نه؟؟! اگر نه که هیچ!!دیگر بحثی باقی نمیماند و باید با نظم و قانون و در نهایت هستی و زندگی خدا حافظی کنیم!!!!!!! و اگر آری حالا این مطالب مطرح میشود:
آیا عموم انسان ها از نعمت وجدان وعقل و فطرت برخوردارند؟ مسلما آری! پس چرا در کشور های مختلف جهان که دین در آنها دخالتی در حکومت و سیاست ندارد و اصلا در برخی از جامعه ها هم دینی وجود ندارد! دارای اختلافات و مشاجرات و تفاوت های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در درون خود و در برون با سایر کشور ها و ملل هستند؟؟؟!! چرا یک آمریکایی با یک چینی و با یک روس که هر 3 داری عقل و فطرت و وجدانند هر کدام یک مطلبی را عقلی میدانند که دیگری نمیداند؟؟؟؟؟!!(البته این به معنای نسبی بودن عقل یا فطرت نیست! بلکه به این دلیل است که عقل و فطرت اولا ابزار کاملی برای رهبری و هدایت مطلق بشر نیستند!!! ثانیا این عقل و فطرت با هزاران خواهش نفسانی و تبلیغات بمباران گونه رسانه ها و تفاوت های فرهنگی و تربیتی و اجتماعی و ... آمیخته شده و این مطالب مانند گرد و غباری هستند که بر پیکر آینه فطرت و عقل نشسته اند و مانع از انعکاس کامل و صحیح آن شده اند!!!)
ملاک عدل و یا رفتار اخلاقی یا مدیریت و غیره چیست؟؟! چون ممکن است از دیدگاه یک شخص عدالت معنای خاص خود را داشته باشد و برای شخص دیگری به حالت دیگر!!!! و بقیه مطالب هم همین طور!! و حال شما این را با تفاوت کشور ها با یکدیگر مقایسه کنید!!! چه میشود!!!!!!!!!!!
پس عقلا ومنطقا باید یک برنامه جامعی باشد که هیچ گونه تاثیری از یک فرهنگ خاص یا شرایط خاص نژادی و قومی و فکری و ... نپذیرد و از دید بالا به بشر امروز و آینده بنگرد وزندگی دیروز و امروز او را در نظر بگیرد و از تمامی عقول بشری برتر باشد!!(یعنی تقریبا همان که روسو گفت!)
ادامه ارسال قبلی
به این مثال توجه کنید:اگر شما مریض بشوید عقل شما به شما چه میگوید؟ آیا باید درمان شوید یا همین گونه مریض بمانید؟ مسلما باید درمان شوید1 حال آیا باید خودتان درمان کنید خود را یا باید نزد طبیب بروید؟ مسلما نزد طبیب باید بروید و این حکم عقل است! به قول جناب مولوی:
عقل رنجور آورد پیش طبیب لیک نبود در دوا حکمش مسیب!
رابطه عقل و وحی و عقل و نبوت هم همین گونه است!عقل میفهمد که خیلی از چیز ها را نمیفهمد!! و برای آن نیاز به یک عقل کل که فرای عقول معمولی باشد است تقریبا همان که روسو گفت! آیا عقل و خرد فردی و جمعی وجود دارد که مدعی باشد هر چه به آن میرسد حقیقت مطلق است؟؟؟؟! قطعا خیر! پس قطعا نیازی به فراتر از عقل است که آن وحی و نبوت است! همانطور که یک انسان عاقل مریض طبیب نیست! پس به حکم عقل باید به طبیب برای درمان خود مراجعه کند! با تشکر از شما منتظر پاسخ هایتان هستم فقط خواهش میکنم هر کدام را جداگانه پاسخ بفرمایید
سلام.
از بحثتون استفاده میکنم.
فقط یک سوال:
این جمله شما در مثالی که برای مطلب روسو زده شد به این معناست که: جوامع بسیاری هستند (یا بودند) که با این فرمول به سعادت رسیدند.
امکانش هست چند نمونه از جوامعی که با این روش به سعادت رسیدن ذکر کنید؟
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
برادر گرامی، برهان استدلال معتبری است که فقط از مقدمه یا مقدمات یقینی به معنای اخص تشکیل میشود و ضرورتاً نتیجهای یقینی به دست میدهد.
تمثیل ممکن است به نوبه خود مطلبی صحیح و عقلانی را در مورد موضوعِ خودش بیان کند. اما به هر حال در برهان از تمثیل استفاده نمیگردد.
مثالهای شما حتی اگر در قالب یک برهان نوشته شوند و از مقدمات یقینی، نتیجه یقینی حاصل کنند، باز هم مربوط به همان موضوع خودشان بوده و از لحاظ منطقی نمیتوان برای اثبات عقلی موضوع کلیتری مانند نبوت بسطشان داد.
اشتباهتان همینجاست.
قوانین علم منطق ابزارِ عقلند و باعث میشوند تا تفکری صحیحتر و بدور از خطا و افتادن در دام مغالطات، صورت پذیرد.
در مورد قسمت قرمز رنگ، منظور من آن نیست.
اول - استدلال مربوط به جناب روسو است و ایشان باید تام بودن مقدماتش را اثبات کند.
دوم - برای رد تام بودن مقدمه ایشان، نیازی نیست حداقل یک مصداق عینی بر خلاف آن آورده شود.
زیرا در واقع، بدیهیست که تام بودن مقدمه ایشان محال است.
محال است بتوان تمام جوامع بشری در همه مکانها و زمانها تاکنون را بررسی نمود و حکم قطعی داد که فقط جوامع دینی بودهاند که به فیض سعادت رسیدهاند.
در مورد قسمت آبی رنگ، در واقع شما به نوعی دچار مغلطه طلب برهان از مخالفین شدهاید.
شما از آن محال بدیهی که در بالا ذکر شد گذشتید، و حالا از مخاطبتان میخواهید که اگر آن گزاره را قبول ندارد، مصداق عینی بیاورد؟!
ببینید بزرگوار، یک وقتی امکان بررسی عینی تمام اجزاء مجموعه وجود دارد.
در این حالت استقراء تام محال نیست.
پس اگر بخواهیم نشان دهیم که آن استقراء تام نبوده و ناقص است، کافیست حداقل یک مورد خلاف آن را نشان دهیم.
اما یک وقتی امکان بررسی تمام اجزاء مجموعه وجود ندارد و در نتیجه تام بودن استقراء محال است. و این موضوع کاملاً بدیهیست.
سلام و عرض ادب
استوار;717166 نوشت:
ضمن تشکر از جناب استوار برای توضیح و هموار کردن راه بررسی پستهای 328 تا 331 شما قرآن جکیم گرامی
اینجانب سعی میکنم با مطالعه یک به یک مثالهای شما مقدمات آن را مشخص کنم و بعدطرز استدلال و نتیجه گیری جنابعالی را بررسی کنم که صد البته شما در این امر بهتر میتوانید کمک کنید
لازم به یادآوری است:
قبل از اثبات نبوت دسترسی ما به نتایج و محصولات نبوت کوتاه هست یعنی تا نبوت را اثبات نکنید مقاهیمی چون روح ملائک اجنه شیطان گناه بهشت دوزخ جهاد حج نماز عبادت و از این قبیل معنا یا مفهومی ندارند و بالتبع دستورات دینی مبنی بر حلال یا حرام واجب یا مستحب
با عدم پذیرش نبوت به آن اهداف و نتایج هر چند به ظاهر خوشایند مثلاً بهشت موعود نرسیم جای اعتراضی ندارد
اینکه ما خدا را پذیرفتیم دلیل بر شناخت اوصاف یا اهداف خدا نیست ما در حد و اندازه این نیستیم که بتوانیم خدا را دریابیم یا صفات و خواسته ای او را در حد تمناهایمان محدود کنیم هر چند این تمناها دلچسب و انسانی و یا نیک باشند و یا از نظر ما عین کمال باشد.
یعنی اعتراض ما به نرسیدن به نتایج دلخواه دلیلی بر انکار دلیل طرف مقابل نیست
مقدمات مثال شما:
جامعه بشری مبتنی بر نظم هست
هر قانونی منجر به نظم و دوام جامعه نیست
تنها قوانینی که توسط خدا انشاء شده باشند منجر به نظم در جامعه و دوام جامعه میشود
نبوت مجرای نزول قوانین خدا بر جوامع بشری هست
نتیجه اینکه نبوت یک نیاز واجب هست
همانطور که قبلاً هم خدمت شما عرض کردم شرط قبول فرض شما این است که مدارک تاریخی همسو و هم جهت مقدمات شما یاشد یافت هر مورد استثناء نتیجه یا مقدمات شما را باطل میکند
اول اینکه شرط تعریف یک جامعه و اطلاق اصطلاح جامعه به یک گروه برقراری ارتباط بین اعضا وجود اشتراک و نظم و تبعیت از یک سری قوانین ساده تا پیچیده بین اعضاست که اگر اشتراکی بین ایشان نباشد زمینه ارتباط بین ایشان فراهم نیست و اگر ارتباطشان تابع نظم و قانون و تبعیت از آن نباشد هیچ جامعه ای دوام نمی یابد
باید بپذیریم با پذیرش لفظ اجتماع یا جامعه همراه آن پذیرفته ایم که نظمی بین اعضا آن هست
که ساده یا پیچیده بودن روابط بین اعضا جامعه موجب تشکیل جوامع بدوی تا پیشرفته و نوسعه یافته و مدرن میشود از قبایل وحشی که بویی از مدنیت نبرده تا آنچه را که ما امروزه شاهد هستیم
پس نظم و اجتماع شاخصه انسان هست ربطی به باور به خدا یا غیر آن ندارد چه رسد به نزول وحی، بروز دین یا بی دینی
پس بحث باقی مانده پایداری و توسعه جوامع هست
مسلم در طی تاریخ جوامع مختلف بوجود می آیند رشد می یابند و ار بین میروند ولی این بدان معنا نیست که از هیچ بوجود آمده باشند و یا کاملا نابود شوند معمولا جوامع تازه باقی مانده از نزاع یا تعامل حاصل ترکیب و در هم آمیختگی فرهنگی جوامع غالب و مغلوب هستند که صد البته برای بقا شکل و فرم رسوم هم تغییر می یابد آنقدر تغببر مییابد تا یا منجر به رسم های جدید شوند و یا در قالب جدید پذیرفته و دلخواه شوند
به فرض چامعه ای که پیامبر اسلام در مدینه بنا نهاد بر مبنای وحی!؟!؟!؟ و جامعه ای ایده آل بوده !!! آیا آن جامعه دوام داشته با وفات پیامبر اسلام همه چیز تمام شدغیر از این هست؟آیا هدف نبوت که شما در مثال خود آوردید «جامعه ای منظم و پایدار» با خود نبوت و بلافصل از آن یدید آمد؟
گر به انصاف بنگریم تابحال جامعه پایدار بر یک رسم و رسوم ایستا نداشته ایم چه دینی و چه غیر دینی
نتیجه منطقی و کلی این بحث این است که بود و نبود دین ربطی به نظم یا پایداری یک جامعه ندارد
دوست عزیز اگر بپذیریم که خدا آفریننده جهان کره زمین و موجودات ساکن در آن هست
چه دلیل عقلانی دارید که انسان سرآمد و هدف آفرینش هست
چه دلیلی دارید که پیروزی و سروری انسان هدف آفرینش باشد
یعنی با پذیرش اینکه خدا هست چه چیز ما را به تنایج بالا سوق میدهد
ما شاهد نظم یا بی نظمی این جهان هستیم شما از مجموعه جهان، کهکشان راه شیری را با ملیاردها ستاره حذف کن! چه تأثیری در وجود خدا دارد؟ و چه نقصی را بر آفرینش آن میتوان گرفت؟
از کهکشان راه شیری سامانه خورشیدی هم، حذف شود؛ این کهکشان کاستی ندارد!!
و همینطور حذف کره زمین از سامانه خورشیدی !!!
از عمر ملیاردی کره زمین بود و نبود حیات و در فاصله زمانی کوتاه ظهور بشر به عنوان یک گونه تاثیری در روند حیات نداشته و ندارد
این چه خود بزرگ بینی بشر دارد؟ که خود را تافته جدا بافته و شایسته التفات ویژه خدا میداند! جای تاسف و تحیر دارد. هیچ دلیل عقلی مبنی بر این انتخاب نداریم حتی اگر معترف به وجود خدا باشیم
ارتش و نظم خدا شامل تمامی جهان هست
«انسان مرکزی» درست مثل مدل «زمین مرکزی» درکیهان شناسی قدیم مردود است و
از دید من هیچ فرد یا گروهی یا موجودی مرکز جهان نیست باید این باور را بپذیریم که جهان مرکز ندارد این راه را بر اصول دینامیک تفکر و اندیشه ئ نگرش انسان ها باز میکند تا بهتر بتوانند مسایل و مشکلات پیش رو را حل کننند
اینکه یک رده یا رسته ریز و گم در این پهنه بیکران جهان خود را از مجموع جهان سرتربداند و یا هدف از خلقت و آفرینش خود را معرفی کند جز نادانی نیست
برتری دادن و سیادت انسان هم با توجه به دوام کم انسان به عنوان یک گونه بر پهنه جهان یا زمین با توجه به عمر بلند جهان یا زمین چه از گذشته دور و تا آیند ه ای بسیار بعید که حدی بر آن نمیتوان متصور شد غیر عقلانی است
مطالب بالا به این خاطر بود که یادآور شویم ما انسانها تنها و یکه آفرینش و جهان نیستیم و نخواهیم بود.
به نظر شما این صحیح و عقلانی است که آن نیرو و اراده شگرفی که این جهان را بر پایه قوانین ساده فیزیک منظم و خود تنظیم بنا نهاده
باید همواره نگران و ترسان و غضبناک نظاره گر کارکرد آفریده خود باشد مثل یک راننده دائم سر به راه پیچ و خم جاده باشد که هر آن با دخالت دفعی مثل معجزه یا نبوت مسیر حرکت جهان را اصلاح کند
آیا نگاه برد و باخت و شکست و|پیروزی به بقای جهان نگاهی حقیر و انسان گونه به جهان نیست که اگر انسان سعادتمند شد خدا پیروز و برنده هست .
جهان یک ندبیر است همین؛ ولی ما از سَرُ و سِرّ این تدبیر سردر نمیآوریم
از زاویه دید یک باورمند به نبوت، جهان محتاج خدایی دائم نگران پیروزی و شکست هست ! آخر پیروزی بر چه؟ و شکست از چه ؟!!
خدا به چه کسی میخواهد خود را ثابت کند؟
اینکه اینگونه فکر میکنید نهایت شرک نیست ؟ ! که خدا یرای اینکه خجالت زده و تحقیر شکست نشود دست به اقداماتی دفعی مثل معجزه و یا ارسال نبی بزند!!
آخر وقتی میگویید خدا هست که دیگر چیزی مقابل آن نیست که شکست یا پیروزیِ اعمال، افعال یا اراده خدا، معنا داشته باشد.
تا اینجا کافی است اگر فرصت باشد ادامه میدهیم
موفق باشید
با سلام.
باء;715234 نوشت:
باء;715234 نوشت:
باء;715234 نوشت:
باء;715234 نوشت:
divoone1985;716849 نوشت:
عرض پوزش از تاخیر زیاد در پاسخ.
معمولا برای حل مشکل به چند تفسیر مراجعه می کنم.
به خودم و وجدانم رجوع کردم و نتوانستم قبول کنم که قرآن کلام خداست و محمد ص فرستاده او.
وقتی مبارزه به قول شما وجدانی است پس اینها که خدا گفتخه دعوت کنید باید شاهد چه چیزی باشند؟ چه نیاز به شاهد؟
قبل از اینکه به مطالب شما پیرامون استدلال جناب متتحیر بپردازیم ایراد خودم هنوز پابرجاست :
چرا معجزه دلیل نبوت است؟ چه کسی این فرض را کرده که هر کس آمد و ادعایی کرد ( نبوت ) و کار خارق عادتی انجام داد که هیچ کس نتوانست انجام دهد حتما از جانب خداست. شاید موجوداتی فرازمینی او را فرستاده باشند تا انسان ها را فریب دهد. یا هر امکان دیگر. به هر حال باید این مساله عقلا اثبات شود که چرا معجزه دلالت بر صدق ادعای مجری معجزه هست؟ این سوال در پاسخ به این پست استارتر هم می تواند باشد :
برای همین هم بارها خدمت شما دوستان عرض کردند که روش جنابعالی نمی تواند حجت برای هیچ کسی باشد. حتی اگر معجزه بودن قرآن برای همه انسان ها محرض باشد و برای بنده خیر بنده باید به ندای وجدان خودم لبیک گویم. برای همین هم لزوم اثبات عقلی ضرورت نبوت احساس می شود.
مگر نه خدا به شیطان مهلت داد تا انسان را گمراه کند؟ مگر نه انسان اختیار دارد و می تواند راه نادرست را انتخاب کند؟ مگر نه نبوت برای این است که انسان با انتخاب آن خود را از گزند شیطان برهاند؟ خوب انسان مختار است که نبوت را انتخاب کند و هدایت شود یا انتخاب نکند و هدایت نشود. حالا این گمراهی از راه نبوت چه بود که خدا آن را در آیات متشابهات قرآن قرار داد؟ به هیچ عنوان مطلب شما قابل قبول نیست. نبوت و هدایت خدا که در قؤآن قرار داده شده است باید آنقدر شفاف باشدکه هیچ رخنه و سوراخی نتوان در آن پیدا کرد و هیچ سوء استفاده ای نتوان از آن کرد. ولی ظاهرا خود خداوند هم ( با فرض شما ) دست در دست شیطان کمر همت بسته به گمراهی بندگان.
باور بفرمایید تمام پیروان فرق مختلف دین اسلام به دنبال هدایت اند. اصلا خود را هدایت یافته می دانند. حتی آن داعشی که یک به یک شیعه را گردن می زند با عشق و اعتقاد راسخ به اینکه دارد فرمان خدا را انجام می دهد این کار را می کند. این طور نیست که عمدا راه ضلالت را انتخاب کرده است. خیر. و البته مهمترین مسبب این ضلالتی که در ظاهرا در آن گرفتار شده است خود قرآن و متون دینی است.
سلام
مطالبی که در این راستا فرمودید بسیار هستند و بنده همه آنها را مطالعه ننمودم. اما اگر مایل باشید می توانیم بحث را از اینجا شروع کنیم:
معجزه پیامبر عظیم الشان (ص) قرآن است. برای شناخت بیشتر پیامبر اکرم (ص) و خداوند و اسلام راستین باید به قرآن مراجعه نمایید و آنرا همراه با تدبر مطالعه نمایید. در اینصورت دو گزینه وحود دارد، یا می پذیرید که قرآن از جانب خداست که توسط پیامبر اکرم (ص) به ما ابلاغ شده است یا نمی پذیرید.
اگر پذیرفتید که الحدلله
اما اگر نپذیرفتید باید دلیل منطقی بیاورید. همچنین باید یک قرآن از جانب خودتان (از هر کس و هر چیزی هم که خواستید کمک بگیرید) بیاورید
سلام و عرض ادب.
فرض کنیم شخص مورد نظر در پرسش ابتدای تاپیک، شخصی باشد که در دوران 5 ساله بعد از بعثت پیامبر اسلام(ص) میزیسته.
در این حالت او به چه معجزهای دسترسی داشته؟
سؤال تاپیک یک سؤال کلی است. لطفاً فقط آنرا منحصر به زمان فعلی نکنید.
سلام
بنده هم آنرا به زمان خاصی انحصار نداده ام
پس از بعثت قرآن به طور پیوسته نازل شده است؛ پس در 5 سال اول هم بخشی ار قرآن نازل شده است.
ضمن اینکه پیامبر ص معجرات دیگری هم داشته است اما مهمترین آن قرآن است.
مانند شکافتن ماه، جابجایی درخت، تسبیح سنگ ریزه ها در دست پیامبر اکرم (ص) و...
سلام و ممنون از مشارکت شما در بحث.
این بنده نیستم که باید دلیل بیارم. بلکه کسی که ادعای الهی بودن قرآن رو داره باید این ادعا رو اثبات کنه و براش دلیل بیاره.
این جمله جنابعالی هم همینطوره. بنده ادعایی در مورد ارتباط مستقیم با خدا ندارم که بخوام کتابی از طرفش بیارم. کسی که این ادعا رو کرده باید در مورد ادعای خودش اثبات و دلیل بیاره که واقعا از طرف خدا اومده یا نه.
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
برادر گرامی، با توجه به مطالبی که در پست 336 مکتوب کردید، و نیز نقل قول فوق، مطالبی را خدمتتان عرض میکنم:
اول:
ظاهراً تا سال 5 بعد از بعثت، تنها 18 سوره از قرآن و به ترتیب زیر بر پیامبر(ص) نازل شده:
علق، قلم، مزمل، مدثر، حمد، مسد(لهب)، تکویر، اعلی، لیل، فجر، ضحی، انشراح، عصر، عادیات، کوثر، تکاثر، ماعون و کافرون.
و در هیچکدام از آنها بحث تحدی به چشم نمیخورد.
دوم:
شق القمر مطابق برخی روایات و نیز نظر علامه طباطبائی(ره) در سال 8 بعثت (5 سال قبال از هجرت) واقع شده.
لذا به پرسش من از شما مربوط نمیشود.
سوم:
بقیه معجزات روائی نیز شامل پاسختان در پست 336 نمیشود. چون صحبت شما بر سر قرآن بود.
سلام
همانگونه که می دانید قرآن طی مدت نسبتاً طولانی و با توجه به شرایط بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است. ابتدا جان پیامبر اکرم (ص) در خطر بود و به مدت سه سال بطور کاملا پنهانی پیامبر اکرم (ص) برخی مردم را دعوت می کرد. پس از این مدت ابلاغ عمومی از جانب ایشان (ص) و البته به اذن خداوند صورت پذیرفت.
از این پس مردم، مخصوصاً ثروتمندان بهانه های گوناگونی می گرفتند. با توجه به این شرایط هر بار آیات قرآن بر پیامبر اکرم (ص) نازل می شدند پس چه بسا مردم آن زمان تا قبل از آن نیازی به شق القمر نداشته اند.
در واقع اینها همه بهانه بودند. در همین ماجرا عده ای به پیامبر (ص) عرض کردند اگر راست می گویی همین الان ماه را دو نیم کن تا بتو ایمان بیاوریم، پیامبر ص فرمود اگر ماه را دو نیم کنم واقعا ایمان می آورید؟ گفتند بله. اما پس از این ماجرا بیشتر لجوج شدند
لذا خداوند که از درون آنها با خبر بود خیلی به پیامبر اکرم (ص) اذن نمی داد معجزات اینچنین از خود نشان دهد. معجزه اصلی پیامبر ص قرآن است که کاملا عقلی است و برای همه زمان ها. وگرنه اگر بنا بود مردم با این چیزا ایمان بیاورند چه کسی مانند حضرت موسی و حضرت سلیمان معجزه آورد؟ آخرش چه شد؟
سلام و سپاس از شما
خب این خودش دلیلی از نبوت پیامبر ص است
می فرمایند قرآن از جانب خداوند است نه بنده خدا. اگر باور ندارید و فکر می کنید از جانب بنده خداست پس شما هم مانند آنرا بیاورید
سلام.
کاش از همون ابتدا میفرمودید تحدی و اینهمه توضیح نمیدادین.
همونطور که فرمودید نوشته های دیگر دوستان رو مطالعه نفرمودین. در این مورد صحبت شد.
البته تحدی رو دوستان راهی برای اثبات اعجاز قرآن ذکر کردن و اعجاز رو راهی برای اثبات الهی بودن پیامبر اسلام.
بنابراین همونطور که قبلا عرض کردم تا اینجای بحث تنها راهی که دوستان برای پاسخ به سوال بنده فرمودند اعجازه.
اگر چیزی جز این به نظرتون میرسه بفرمایید.
سلام
کاربر گرامی پندا بنده حقیر این است که شما به دنبال دلیل عقلانی هستید. خب فکر می کنم یک دلیل کافی باشد؟
اما مطلب خاصی مد نظر شماست بفرمایید تا راجب آن مطلب هم با کمال میل، صحبت نماییم.
124 هزار پیامبر از جانب خداوند ارسال شده است، با معجزات گوناگون. شما دنبال این هستید که مثلاً معجزه ای مانند شکافتن دریا از جانب پیامبر اکرم ص ذکر کنیم؟ همانگونه که میدانید قبلاً اینگونه معجزات رخ داده اند ولی مردم پس از اینکه پیامبرشان را از داده اند بدتر از قبل گمراه شدند! ولی می بینید که معجزه پیامبر اسلام ص همچنان به قوت خود باقی ست و قومش نیز پابرجا هستند (مانند سایر قوم های دیگر پیامبران گمراه نشدند).
اما راجب قرآن، چندین محقق از کشورهای دیگر هستند که با معجزات قرآن مسلمان شده اند.
مثلاً شخصی فقط با خواندن سوره وتین و زیتون مسلمان شد زیرا فقط انجیر و زیتون باعث جوانانی می شوند و برگشت باطنی این انجیر و زیتون به امام حسن و امام حسین است وقتی به گفتند امام حسن و امام حسین جوانان اهل بهشت هستند به سادگی ایمان آورد.
نمونه دیگر آن که شخص محققی (موریس بوکای) از بریتانا مسلمان شد این بود که جسد فرعون (رامسس دوم) را کشف کرد، آنرا کالبد شکافی کرد وقتی مسلمانان بهش گفتند در قرآن ما 1400 سال پیش راجب این موضوع مطلبی است و خداوند خودش فرموده جهت عبرت سایرین جسد فرعون را حفظ می کند ایمان آورد زیرا به تازگی این جسد پیدا شده است.
راجب کشتی نوح (که در کوه های آرارات ترکیه یافت شده است)
راجب آهن و سوره حدید
و چندین موضوع دیگر که خودم شخصاً خوندم، محققین خارجی خوشان شخصاً مسلمان شدند.
خب اینها همه جز معجزات قرآن هستند.
باز هم در این باره شنیده ان که چندین محقق موسیقی دان گفته اند که قرائت قرآن آهنگ خاصی دارد و انسان را آرام می کند (خیلی بصورت تخصصی بحث کرده اند)
مثلا در سوره اخلاص همه کلمات فتحه دارند ولی کلمه وسطی فقط کسره دارد (یلد) این یک آهنگ خاصی دارد که اثرات ویژه ای روی بدن می گذارد. وقتی به این موسیقی دان می گویند این قرآن مربوط به 1400 سال پیش است باید چه واکنشی نشان دهد؟
بد نیست که اینجا رو هم مشاهده نمایید. کلیک کنید لطفاً
بسم الله الرحمن ... الرحیم
سلام علیکم
یک کلید به شما دادند و گفتند یک دور به سمت راست بچرخان تا درب باز شود، شما کلید را گرفتید و نیمدور به سمت راست چرخاندید و گفتید باز نشد پس این کلید کلید این درب نیست ... اگر این حجت برای شما کفایت میکند همینجا از بررسی صدق دعوی رسول خدا صلیاللهعلیهواله دست بکشید و شهادت دهید که قرآن کلام خدا نیست و حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله هم فرستادهی او نیست ... ولی اگر این حجت را متوجه هستید که کفایت نمیکند پس از همان طریقی که گفتهاند و با رعایت شرایطش بررسیاتان را کنید ... اگر هیچ راهی شما را به آن درک نرساند باز مخاطب خدای قرآن هستید که اگر تردید دارید این کتاب از طرف خدا باشد مانند یکی از سورههای آن را بیاورید ... اگر وارد تحدی هم شدید و تمام سعیتان را برای پیروز شدن با تمام امکاناتی که دارید کردید و باز معلومتان نشد از نظر خدای قرآن حجت دارید که قرآن را رد کنید، اگر قیامتی و خدایی نبود که هیچ و اگر هم بود باز شما معذور هستید چون آن کسی که گفته بود خودم آیاتم را نشانتان میدهم تا آنها را بشناسید در مورد شما خلف وعده کرده است و تقصیر از جانب اوست ...
دست آخر هم اینکه توانستید یا نتوانستید قرآن را بپذیرید برای ما در حکم شهادت شاهدان را دارد، دلیل و حجت برای ما نیست گرچه قوت قلب میتواند باشد و میتواند احتمالات یا ظن و گمانها را قوت بخشد یا ضعیف گرداند
این سؤالتان را باید از کارشناس قرآن یا کارشناس اخلاق و عرفان یا کارشناسان دیگر بپرسید ... از ایشان بپرسید که چرا خدای قران گفته است که هر کسی ادعا کرد که مثلاً فلان کس زنا کرده است باید شاهد بیاورد؟ مگر نمیتوان شاهد خرید؟ کسی که میتواند پول بدهد شاهد بخرد تا جانش آزاد شود آیا این کار را نخواهد کرد؟ پاسخ این سؤال را که گرفتید پاسخ سؤالی که در اینجا پرسیدهاید هم معلوم میشود ... آوردن شاهد در کنار تحدّی کارکردی در درون خود انسان دارد ... مگرنه در آیهای دیگر خداوند ابتدا به کافران میگوید شاهدان خود را بیاورید تا شهادت دهند ولی بعد به رسولش میفرماید اگر آمدند و شهادت دادند تو با آنها شهادت نده ... یعنی در اینجا خود شاهد آوردن است که موضوعیت دارد و نه اینکه آنها به چه چیزی شهادت خواهند داد ...
چطور پاسخ سؤال شما در توضیحات داده شده نیست؟ مگر حقیر روی خارق عادت بودن اعجاز برای اثبات آن اصراری کردم و یا اصلاً اهمیتی حقیقی برای آن قائل شدم که شما چرایی آن را از حقیر بخواهید؟ اصلاً حقیر ادعا دارم که ظاهر معجزات جعل شدنی هستند ... حقیر میگویم که اگر یک کلمه که در قرآن هست ولی مختص قرآن نیست بدون قصد کتابت قران نوشته شود حکم قرآن را ندارد و اثرات باطنی قرآن را هم ندارد ... شما بنویسید کلب به معنای سگ، حالا با نیت کتابت قرآن بنویسید کلب باز به همان معنای سگ، این و آن یکی نیستند اگرچه ظاهرشان یکسان باشد، از نظر فقهی یکسان نیستند و لمس کردن یکی بدون وضو حرام است، از نظر بحث تحدی هم یکی نیستند چون اصل آیت بودن قران در باطن آن است و نه در ظاهرش، آن نوری که به قلب میرساند و قلب آن را شناخته و مقابل آن خاضع میگردد در ظاهر قرآن نیست ... متوجه نمیشوم چرا گمان میکنید سؤالتان همچنان پابرجاست؟
یا باز چند بار گفتم که فریبی اگر بتواند در کار باشد در هر استدلال و اثباتی هم احتمال رخداد آن فریب هست ... مثلاً یک نفر یک استدلال برای شما میآورد و شما میگویید پذیرفتم و فهمیدم در حالی که خودتان بعداً چند سال بعد چه بسا اعتراف کنید که اشتباه فهمیده بودید، این فریب همواره محتمل است ... و این فریب محتمل است چون بیشتر بحثهای مبتنی بر علوم تجربی و حتی فلسفی و منطقی مبتنی بر شناخت موشکافانهی خارج است بدون موشکافی و واکاوی خود چگونگی تحقق فهم در درون انسان ... شما یک چیز خلاف نظرات بندهی حقیر بگویید، یک نفر که همفکر شماست و اعتقادات یکسانی با شما دارد آن را میپذیرد بدون آنکه دلیل خیل خاصی از شما بخواهد، دلیل سادهی شما هم برای او کفایت میکند چون نظر شما با پیشفرضها و پشتههای اطلاعاتی که در ذهنش انباشته کرده است سازگار است و تضادی ندارد، او استدلال شما را درست میداند و گزارهاتان را تأیید میکند چون فرضش این است که آنچه در ذهنش خودش از قبل دارد درست باشد، او چیزی را از شما به عنوان درست میپذیرد که چند سال بعد شاید خودش رأی به بداهت بطلان آن بدهد ...
با عرض شرمندگی تلاش برای اثبات منطقی به نحوی که مو لای درزش نرود و همگان با خواندن آن رأی به درستی آن بدهند بیثمر است، تنها اشتراک همهی انسانها در فطرتشان اگر باشد همان فطرت هم از نگاه بیشتر مردم مخفی است، نتیجهی این بحث هم میشود بروز مکاتب متفاوت فلسفی که هر کدام یک سری فرض را برای خود در نظر گرفته و روی آنها بحث منطقی میکنند و خدا میداند که هر کدام چه بهرهای از هدایت دارند و چه بهرهای از گمراهی ...
روش بندهی حقیر حجت نباشد هیچ روش دیگری هم حجت نیست، اگر قلب انسان قابل فریب خوردن باشد باید بدانید که دست آخر استدلالهای منطقی که به دنبالش هستید را هم همان قلب باید فهم کند و باز این همان قلبی است که قابل فریب خوردن است ... و اگر فریبخوردنی نیست بنابرین روش بنده هم میتواند حجت باشد ... هر استدلالی که شما بیاورید برای عدهای که تفکرات مشابهی با شما دارند میتواند حجت باشد ولی همان حجت هم همواره حجت ظنی خواهد بود و نه یقینی ... اصولاً یقین در انسان با عمل است که نهادینه میشود و با بحث نظری یقین کاذب نهایت حدّ دانستن است ...
بله برای شما هم ندای وجدان خودتان است که حجت است و نه ندای وجدان دیگران ...
اما چطور از این مطلب گزارهی آخر را نتیجه گرفتید که «برای همین هم لزوم اثبات عقلی ضرورت نبوت احساس می شود»؟ :Gig:
بالاتر از آن خداوند در انسان نفس اماره را قرار داده است ... در خود قرآن فرموده که بگویید اعوذ برب الناس ... من شر الوسواس الخناس
هنوز فکر میکنید این مطلب فرض بنده است؟
هدف از آفرینش دنیا چیست؟ که حجت بر مردمان تمام شود؟ اگر هدف از دنیا این بود که در عالم ذر این اتفاق در همان عهد الست رخ داده بود، دیگر چه نیازی به دنیا و ما فیها؟ باز خود خدای قران فرموده است که ای پیامبر از ایمان نیاوردن ایشان غمگین نباش و حسرت نخور که اگر میخواستیم بر ایشان نشانهای میآوردیم که نتوانند انکار نمایند و همه ایمان بیاورند ... اما این کاری نیست که خدا در دنیا بکند چون با هدف کلی خلقت دنیا منافات دارد ... استثناء بردار هست (مثلاً زمانی که کوه بالای سر برگزیدگان بنیاسرائیل نگاه داشته شد) ولی اگر رخ بدهد هم استثناء بر قاعده است ...
بله انسان مختار است ... حکم عقل است که اگر مختار است هدایت به او برسد ولی دیگر به او فرصت داده شود که از خودش از اختیارش استفاده نماید ... راه برای توجیه باید باز باشد ... مگرنه زیاد نیستند کسانی که در وقاحت به حدی برسند که در روز روشن بگویند شب تار است، در واقع افراد وقیح هم از ترس شماتت دیگران و از خجالتشان امور بدیهی که غیرقابل انکار باشد را انکار نمیکنند، بلکه سعی در توجیه نظرات خود میکنند تا بتوانند هر طور که دوست دارند اعتقاد داشته باشند و عمل کنند ...
خدا کمر همت به گمراهی بندگان نبسته است ... ولی کسی را هم مجبور نمیکند که هدایت شود ... و اثباتی که شما به دنبالش هستید که مو لای درزش نرود در این ساز و کار برای عوام که ما باشیم قابل دسترسی نیست ... چون مخالف فرصت بروز اختیار در انسان است ... چون شخص را در سه کنجی قرار میدهد تا راهی جز پذیرش نظر شما نداشته باشد ... و این شدنی نیست مگر به صورت محدود ... برای آنکه رعایت انصاف شود به صورت محدود آن را هم بیان میکنم ... امام صادق علیهالسلام بارها بینی دهریهای زمان خویش را در بحثهای کلامی و فلسفی به خاک مالیدند ولی بعد از آن نگفتند پس باید ایمان بیاوری و ایشان را رها میکردند ... آنها هم بعضاً از حضرت ایشان فراری بودند چون میدانستند یارای مقاومت در مقابل ایشان را ندارند ... اگر چنان استدلالهایی به صورت عام و در دسترس عوام قرار بگیرد امکانش هست و شاید هم طرف مقابل تا مقابل شما ایستاده است اظهار اسلام کند ولی در خلوت خودش ابراز کفر کند و ناراحتی از اینکه از پس استدلالهای شما برنیامده، ولی همانها هم فرصت بروز کفر و نفاق خود را خواهند یافت و این حجتها همگی موقتی و محدود خواهند بود ... یعنی باز هم آن حجتی که مو لای درزش نرود و همیشه و مستقل از فرهنگ و تاریخ و غیره مردم باشد یافت نخواهید کرد ... و الله العالم
یعنی حتی شک هم ندارند که بر باطل هستند؟ اگر شک ندارند که معذور هستند و قاصر، ولی اگر شک دارند پس حکم عقل این است که در پی دانستن و برطرف کردن شک خود باشند و اگر کوتاهی کردند نزد خداوند مقصر خواهند بود ... اینکه بگویید ایشان حتماً به دنبال هدایت هستند و میگویید باور کنم که اینطور است مانند این است که حقیر از شما بخواهم باور کنید که قرآن از طرف خداست، آیا شما باور میکنید که بنده لزومی داشته باشد باور کنم؟ دلیلتان چیست که ایشان در درون خودشان چیزی را ندانند که همانجا مخفی کرده و بروز نمیدهند؟ از کجا میدانید چه درصدی از ایشان قاصرند چه درصدی مقصر؟ از کجا میدانید چه تعدادشان هرگز در تفکرشان تردید نکردهاند که تحقیق بر ایشان واجب عقلایی شود؟ همینطوری مطلبتان را باور کنم؟
داعش را هم عاشق خدا معرفی کردید ... تمام اینها را میگویید که بگویید اثبات ضرورت نبوت عامه ضروری است؟ برای همین ضروری بودنش اثبات دارید؟
بارها از شما و جناب استوار خواستم که بگویید بعد از اثبات ضرورت نبوت عامه با فرض آنکه موفق به اثباتش شدید چطور میخواهید به سؤال اصلی تاپیک در مورد نبوت خاصهی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بپردازید ... ولی هیچ یک جواب ندادید ... یا سکوت کردید یا حقیر متهم به اتهاماتی شدم ... لطفاً پاسخ بدهید چون با توجه به مطلبی که جناب استوار در چند پست پیش نوشتند که اگر این ضرورت اثبات نشود آنگاه تبعاتش میشود اختیاری شدن اطاعت از انبیاء علیهمالسلام حقیر دارم به این نتیجه میرسم که این ضرورت را از آن باب میخواهید که در واقع اگر اثبات نشود چه خواهد شد، یعنی قرار نیست هرگز به اصل سؤال بپردازید بلکه به دنبال آن هستید که ابتدا بگویید اثباتی برای ضرورت نبوت عامه نداریم پس به نظر میرسد (گرچه با آن مطلب هرگز این مطلب اثبات نمیشود) نبوت عامه اصلاً ضرورتی نداشته باشد و در نتیجه پرداختن به نبوت خاصهی یک مدعی رسالت هم اهمیت خاصی ندارد ... لطفاً شما یا جناب استوار پاسخ دهید و اجتنبوا مواضع التهم ... انسان همیشه فقط مسؤول حرفی که زده نیست، گاهی هم مسؤول حرفی است که باید میزد و نزد ...
با تشکر :Gol:
یا علی علیهالسلام
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
با تشکر از شما برادر گرامی،
اما در نقل قول فوق پاسخ مشخصی به پست قبلی بنده، به چشم نمیخورد. :Gol::Gol:
من لیست سورههائی که تا سال 5 بعثت بر پیامبر(ص) نازل شده بودند را به ترتیب نزولشان، ارائه کردم.
و گفتم در هیچکدام از آنها بحث تحدی مطرح نشده.
حال پرسشم اینست که آن قرآنِ 5 ساله، چه چیزی داشته که خودش بتواند خودش را اثبات کند و بتوان از آن به عنوان معجزه و آیت نام برد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
همانطور که بیان کردید تا پنج سال نخست تعدادی سوره نازل شده بودهاند و در تحدی هم گفته شده است سورهای مانند سورههای قرآن بیاورید و گفته نشده است سورهای مانند هر سورهای از سورههای قرآن بجز آن چند سورهی ابتدایی بیاورید ... پس تحدی به همان سورههای ابتدایی هم میشود کرد ولی تا آن زمان پیشنهاد تحدی مطرح نشده بوده است ... پس قران در همان پنج سال اول هم میتوانسته خود را اثبات گرداند و میشده از آن به عنوان آیت نام برد، فقط شاید نمیشده از آن با عنوان اعجاز نام برد که اهمیتی هم ندارد، چون اعجاز تعریف آیت نیست و تنها یک صفت برای آن است
در پناه خدا باشید :Gol:
یا علی علیهالسلام
سلام خدمت شما کاربر گرامی
بنده عرض کردم همه چی با توجه به شرایط بوده است
شما در نظر بگیرید در سه سال اول چند تفر انگشت شمار فقط در شمار مسلمین بودند. پس از آن هم فقط از فامیل های نزدیک پیامبر اکرم (ص) دعوت به عمل آمد.
جمع این مدت ها چند سال می شود.
زمانی که دعوت بیشتر فراگیر شد و مردم عادی در شرف پذیرش اسلام بودند، ثروتمندان موقعیت خود را در خطر دیدند و از آن زمان به بعد مخالفت ها و لجاجت های خود را نشان دادند (در این برهه از زمان هر کدام لقبی به پیامبر اکرم (ص) نسبت دادند و اتفاقا خداوند جواب آنها را در قرآن داده است که فرستاده من هرگز شاعر و... نبوده است) و چه بسا شق القمر و تحدی هم در همین زمان صورت گرفته باشد.
بنابراین هر آیه ای و معجزه ای با توجه به شرایط آن زمان نازل شده و رخ داده است.
سلام.
بنده به دنبال دلیل عقلی نیستم. به دنبال دلایل عقلی هستم. لطفا به عنوان تاپیک دقت کنید. این سخت گیری هم از این جهته که اگر با یک دلیل قانع نشدم دلیل دیگه ای برای بررسی باشه تا بتونه بنده رو قانع کنه.
...
مواردی که در ادامه فرمودید مخلوطی از راست و دروغه که چون موضوع تاپیک نیست بهش نمیپردازم. فقط میتونم بگم بیشتر در این موارد و سایر موارد تحقیق کنید و هر چیزی رو باور نکنید.
البته جنابعالی به دنبال اثبات این بودید که قرآن معجزه هست. ولی همونطور که عرض کردم اعجاز قبلا به عنوان تنها دلیل نام برده شد. اگر دلیل دیگه ای بر الهی بودن پیامبر اسلام دارید خوشحال میشم بفرمایید.
سلام و عرض ادب.
مطلبتان قانع کننده نیست.
به شخصی که در 5 سال اول نبوت پیامبر(ص) مخاطبِ ایشان بوده، اصلاً بحث تحدی ابلاغ نشده است.
لذا چگونه آن قرآن مشتمل بر سورههائی که نام برده شد، میتواند اعجاز پیامبر باشد؟
سلام
حقیقتاً و جسارتاً کامل متوجه فرمایش شما نشدم!
معجزات فراوان هستند.
در کتب مسیحیت و یهودیت هم به آمدن پیامبر اکرم (ص) اشاره شده است و پیامبر اکرم (ص) نیز دقیقاً با همان نشانه ها آمد. اصلاً برای همین، یهودیان به تیما (در اطراف مدینه) آمدند که پیامبر اکرم (ص) را حمایت کنند اما چون پیامبر ص از نسل آنها نبود علیه او جبهه گرفتند. اتفاقاً استاد رائفی پور سخنرانی کاملی همراه با اسناد قوی در این زمینه دارند و می توانید به آن رجوع کنید.
بزرگوار بنده دروغی نگفته ام که شما فرمودید مخلوطی از راست و دروغ....
شما لااقل مطمئن باشید که بنده حقیر تحقیقات کامل و وسیعی در این زمینه داشته ام و آنقدری که به اسم خودم مطمئن هستم به این موضوعات هم مطمئن هستم و ای بسا بیشتر از آن. البته واضح است که شما هم به دنبال حقیقت هستید. فقط موضوعی که باقی می ماند این است که هر محققی باید بدون تعصب تحقیق کنید که امیدوارم این مهم در شما صدق کند.
موفق باشید