دلایل جهانی بودن نبوت حضرت محمد (ص) ؟؟؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دلایل جهانی بودن نبوت حضرت محمد (ص) ؟؟؟

سلام ، لطفا دلایلی را که نشان می دهد، نبوت حضرت محمد (ص) جهانی بوده و مختص عربستان نبوده است رو بیان کنید...

با سلام
شخصيت آسماني پيامبر گرامي كه از جانب خداي متعال به سمت رسالت و به عنوان رهبر و رهنماي جهانيان مبعوث گرديده و كتاب آسماني قرآن را كه مجموعه سخنان خداي يگانه و كليات تعاليم علمي و عملي و معجزه باقيه اوست و برنامه زندگي ميليونها نفر پيرامون خود را مورد توجه بشر قرار داده و بايد به عنوان يكي از مهمترين عوامل تحول و تكامل زندگي بشر به شمار آورد.1
محمد (ص) را نبايد تنها رسول عربي دانست كه شكوه حضور پيامبرانه او براي هميشه انسان و انسانيت بوده است. پيامبري كه جز سرنوشت جان‌ها سرنوشت دل‌ها را نيز در قبضه داشت.2
- از سويي حضور تاريخي ايشان در نقطه‌اي تاريخي و در بستري جغرافيايي امري ناگزير بوده است كه خود باعث نگاهي مقطعي در تاريخ اسلام به شخصيت و سيره ايشان است.
نگاهي كه البته به خاطر فرا زماني و فرا مكاني بودن حضرت، محدود به انسان آن روزگار نمي‌شود. اما شناخت آن در بستر زماني و مكاني خودش حائز اهميتي بسيار است.3
- رسالت همه انبيا يكي است، و اختلافشان تنها به ادوار زندگي بسته است، ادوار زندگي با توجه به «تكامل و تكوين». جوهر انقلاب پيامبران بر ضد بت‌پرستي به هر شكلي كه باشد، در مراحل و ادوار مختلف تفاوتي نمي‌كند. زيرا كه آنان رهبراني رهايي بخشند؛ به دقيق‌ترين معاني‌اي كه ما امروز از اين دو واژه (رهبر و رهايي‌بخش) در مي‌يابيم. گزاف نيست اگر بگوييم حضرت محمد (ص) بزرگ‌ترين پيامبر است و انقلاب او بزرگ‌ترين انقلاب. اين بيان واقعي اين انقلاب است و نتايج اين انقلاب و تاريخ، اين را ثابت كرده است.
اعتقاد به خاتميت در نزد مسلمانان در رديف اعتقاد به يگانگي خداوند و ايمان به معاد و يكي از اركان دين اسلام به شمار مي‌رود.
- ظهور دين اسلام، با اعلام جاودانگي آن و پايان يافتن دفتر نبوت توأم بوده است. مسلمانان همواره ختم نبوت را امر واقع شده تلقي كرده‌اند. هيچ گاه براي آنها اين مسئله مطرح نبوده كه پس از حضرت محمد (ص) پيغمبر ديگري خواهد آمد يا نه؟ چه، قرآن كريم با صراحت، پايان يافتن نبوت را اعلام و پيغمبر بارها آن را تكرار كرده است. در ميان مسلمين انديشه ظهور پيغمبر ديگر، مانند انكار يگانگي خدا يا انكار قيامت، با ايمان به اسلام همواره ناسازگار شناخته شده است.4

خاتميت در معارف به معني پايان فضل و كمال است و فضل كامل كه صورت گرفت، فضل ديگري مغاير با آن وجود نخواهد داشت. بنابر اين برخي از عالمان مسلمان گفته‌اند: پيامبر خاتم؛ آن پيامبري است كه جميع مراتب را طي كرده است و از نظر او مرحله طي نشده وجود ندارد.5
خاتم (به فتح تا، يا به كسر تا) دلالت بر اين مي‌كند كه نبوت مهر خورده و اين مهر شكسته نخواهد شد و پيامبر ديگري با شريعتي جديد نخواهد آمد. چنان كه موارد استعمال واژه‌هاي هم خانواده خاتم همچون «تختم، مختوم، ختام» نيز به همين معناست يعني مهر كردن و به آخر رسيدن يا پايان يافتن است و به عبارت ديگر: خاتم به معناي چيزي است كه به وسيله آن پايان داده مي‌شود و چون خاتم به معناي پايان دادن است، پيامبر اسلام، پايان‌بخش نبوت است و خاتم‌الانبياء بودن پيامبر، به معناي خاتم المرسلين بودن هست زيرا مرحله رسالت، مرحله‌اي فراتر از نبوت است كه با ختم نبوت، رسالت نيز خاتمه مي‌يابد. روايات فراواني نيز از پيامبر و ائمه وارد شده كه بر همين معنا پافشاري مي‌كنند و اين كه برخي خاتم را به معناي انگشتر و چيزي كه مايه زينت به حساب آورده‌اند، به خاطر همين است كه نقش مهره را بر روي انگشترهايشان مي‌كندند و به وسيله آن نامه‌ها را مهر مي‌كردند كه اين مهر كردن، حكايت از پايان‌نامه داشت.6
- در لغت عرب به آن «ختام» مي‌گفتند و مقصود از آيه «وَ خِتامُهُ مِسْكَ» نيز همين است، يعني چيزي كه با آن درهاي مايعات بهشتي را لاك و مهر مي‌كنند، بوي مشك مي‌دهد.7
در كتاب‌هاي لغت و تفسير، هنگامي كه لفظ خاتم را تفسير مي‌كنند مي‌گويند: «خاتم» به معناي «ما يختم به» است، يعني چيزي كه با آن نامه و سند و غيره مهر مي‌شود.8

خنده‌آور، تصرّف نابجا و مضحكي است كه برخي از فِرَق ضالّه درباره «خاتم النّبيين» انجام داده‌اند و براي اغواي مريدان خود، چنين وانمود كرده‌اند كه مقصود از «خاتم» در آيه، همان انگشتر است و هدف از تشبيه پيامبر به انگشتر، بيان موقعيت پيامبر در ميان پيامبران مي‌باشد، زيرا همان طور كه انگشتر زينت دست به شمار مي‌رود، همچنين وجود پيامبر اسلام در ميان پيامبران، زينت آنان مي‌باشد.
اين تأويل به قدري سست است كه حتي پايه‌گذار اين مسلك و حزب، در برخي از كتاب‌هاي خود ناچار شده است كه خاتم را به همان معناي صحيح خود تفسير كند و اين تأويل غلط را رها سازد.
تفسير خاتم به انگشتر، يك نوع خيالبافي است كه براي فريب دادن ساده‌لوحان صورت گرفته است و هرگز در لغت عرب، معناي واقعي «خاتم»، انگشتر نيست؛ بلكه همان طور كه گفته شد به معناي چيزي است كه با آن اسناد و دفاتر را مهر مي‌كردند و اگر به انگشتر نيز خاتم مي‌گفتند به اين دليل بود كه با آن نيز نامه و دفتر و سند را امضا و مهر مي‌كردند.
ما در تفسير قرآن؛ هرگز حق نداريم از پيش خود براي لغتي معنايي بتراشيم، بلكه بايد از استعمالات رايج در ميان عرب‌زبانان پيروي كنيم؛ در صورتي كه هيچ گاه در لغت عرب، لفظ خاتم كنايه از زينت به كار نرفته و هرگز نمي‌گويند فلاني خاتم خانواده خود است و مقصود اين باشد كه او زينت آنهاست و اگر هدف از توصيف پيامبر به خاتميّت، بيان موقعيّت او در ميان آنان بود و اين كه او زينت اين گروه است، لازم بود از استعمالات رايج در اين زمينه پيروي نموده و بگويد: پيامبر اسلام «تاج» و «اكليل» انبياست.
چهارده قرن همه مسلمانان جهان از اين لفظ همان معناي خاتميّت را فهميده‌اند و در احاديث اسلامي در بيان موقعيّت پيامبر نسبت به خاتميّت اين لفظ به كار برده شده است.
- برخي از آنان تصرّف نابجاي ديگري در لفظ «خاتم» نموده‌اند و مي‌گويند كه خاتم در آيه به معناي مُهر است، ولي هدف از توصيف پيامبر به «خاتم پيامبران» همان تصديق حقّانيّت انبياي گذشته است؛ زيرا همان طور كه مهر گواهي بر صحّت مضامين يك نامه مي‌دهد، همچنين پيامبر اسلام نيز بر صحّت و استواري همه پيامبران گواه است.
اين تفسير از نظر بي‌پايگي‌ دست كمي از اولي ندارد، زيرا درست است كه مهر بر صحّت يك نامه گواهي مي‌دهد، ولي هرگز در لغت عرب سابقه ندارد به شاهد و گواه، خاتم بگويند به‌طوري كه اگر كسي پاي نامه‌اي را امضا كرد و يا بر حادثه‌اي گواهي داد، بگويند او «خاتم» است.9

- چگونه مي‌توان فرض كرد كه با اعلام ختم نبوت اين رابطه يكباره بريده شود و پلي كه جهان انسان را به جهان غيب متصل مي‌كند، يكسره خراب گردد و ديگر پيامي به بشر نرسد و بشريت بلاتكليف گذاشته شود؟
- قبل از هر چيز لازم است با سيماي ختم نبوت آنچنانكه اسلام ترسيم كرده است آشنا بشويم و آن را بررسي كنيم، سپس پاسخ پرسشهاي خود را دريافت داريم.
در سوره احزاب، آيه 40 چنين مي‌خوانيم:
ما كان محمد ابا احد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيين... .
محمد پدر هيچ‌يك از پدران شما نيست. همانا او فرستاده خدا و پايان دهنده پيامبران است.10
- اولين پرسشي كه انديشه ختم نبوت به وجود مي‌آورد، درباره رابطه انسان با جهان غيب است. چطور مي‌شود كه انسان اوليه با همه بدويت و بساطت، از طريق وحي و الهام با جهان غيب ارتباط پيدا كرده و دروازه‌هاي آسمان به روي او باز بوده است، اما بشر پيشرفته بعدي از اين موهبت محروم و درهاي آسمان به رويش بسته شده است؟ آيا واقعاً استعدادهاي معنوي و روحي بشر كاهش يافته و بشريت از اين نظر تنزل كرده است. 2. تصرّف ناروا در معناي خاتم: 3. مسأله ختم نبوت و دلايل خاتميت: 1. معناي لغوي خاتم:
..

اين شبهه از اين پندار پديد آمده كه ارتباط و اتصال معنوي با غيب، مخصوص پيامبران است و لازمه انقطاع نبوت، بريده شدن هرگونه رابطه معنوي و روحاني ميان جهان غيب و جهان انسان است.
- اما اين پندار، سخت بي‌اساس است. قرآن كريم نيز ملازمه‌اي ميان اتصال با غيب و ملكوت و ميان مقام نبوت قائل نيست، همچنانكه خرق عادت را به تنهايي دليل بر پيامبري نمي‌شناسد. قرآن كريم افرادي را ياد مي‌كند كه از زندگي معنوي نيرومندي برخوردار بوده‌اند، با فرشتگان هم‌سخن بوده و امور خارق‌العاده از آنها سر مي‌زده بدون آنكه (نبي) بوده باشند. بهترين مثال، مريم دختر عمران مادر عيسي مسيح است كه قرآن داستان‌هاي حيرت‌انگيزي از او نقل كرده است. قرآن درباره مادر موسي نيز مي‌گويد:
ما به او وحي كرديم كه موسي را شير بده و آن گاه كه بر جان او بيم كردي او را به دريا بسپار، ما او را حفظ كرده، به تو باز خواهيم گرداند.11
چنانكه مي‌دانيم نه مادر عيسي پيامبر است و نه مادر موسي.
- حقيقت اين است كه اتصال به غيب و شهود حقايق ملكوتي، شنيدن سروش غيبي و بالاخره (خبر شدن) از غيب، نبوت نيست، نبوت (خبر باز آوردن) است و نه (هر كه او را خبر شد، خبر باز آورد)
قرآن باب اشراق و الهام را بر روي همه كساني كه باطن خويش را پاك كنند باز مي‌داند: ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا.
نبوت تبليغي- پرسش ديگر اين است: پيامبران مجموعاً دو وظيفه انجام مي‌داده‌اند: يكي اينكه از جانب خدا براي بشر قانون و دستورالعمل مي‌آورده‌اند، دوم اينكه مردم را به خدا و عمل به دستورالعمل‌هاي الهي آن عصر و زمان دعوت و تبليغ مي‌كرده‌اند. غالب پيامبران فقط وظيفه دوم را انجام مي‌داده‌اند، عده بسيار كمي از پيامبران كه قرآن آنها را (اولوالعزم) مي‌خواند، قانون و دستورالعمل آورده‌اند. به عبارت ديگر، دو نوع نبوت بوده است: نبوت تشريعي و نبوت تبليغي. پيامبران تشريعي كه عددشان بسيار اندك است صاحب قانون و شريعت بوده‌اند، ولي پيامبران تبليغي كارشان تعليم و تبليغ و ارشاد مردم به تعليمات پيامبر صاحب شريعت بوده است. اسلام كه ختم نبوت را اعلام كرده است، نه تنها به نبوت تشريعي خاتمه داده است بلكه به نبوت تبليغي نيز پايان داده است. چرا چنين است؟ چرا امت محمد و امت اسلام از هدايت و ارشاد چنين پيامبراني محروم مانده‌اند؟ فرضاً اين مطلب را پذيرفتيم كه اسلام به واسطه كمال و كليت و تماميت و جامعيتش به نبوت تشريعي پايان داده است، پايان يافتن نبوت تبليغي را با چه حساب و فلسفه‌اي مي‌توان توجيه كرد؟
- حقيقت اين است كه وظيفه اصلي نبوت و هدايت وحي، همان وظيفه اول است، اما تبليغ و تعليم و دعوت، يك وظيفه نيمه بشري و نيمه الهي است. وحي و نبوت، يعني اتصال مرموز با ريشه وجود و سپس مأموريت براي ارشاد خلق، مظهري است از مظاهر هدايت كه بر سراسر هستي حكمفرماست: قال ربنا الذي اعطي كل شيء خلقه ثم هدي.12
- مسئله خاتميّت و خاتم بودن پيامبر عاليقدر اسلام، از نظر علما و دانشمندان اسلامي، از ضروريّات دين و بديهيّات آيين مقدّس اسلام به شمار مي‌رود و هر فرد بيگانه و اجنبي، پس از تماس با افراد و جامعه‌هاي اسلامي، اين حقيقت را به خوبي درك و لمس مي‌كند و هرگز ممكن نيست كه فردي در يك محيط اسلامي زندگي نمايد، اما موضوع خاتميّت به گوش او نخورد و از آن آگاه نگردد و اين خود نشانه ضروري بودن مسئله خاتميّت پيامبر اسلام (ص) است.
هرگاه از «ضروري» بودن آن و اين كه خاتميّت مورد اتفاق و اجماع مسلمانان جهان است بگذريم، از ميان آيات قرآن روشن‌ترين آيه‌اي كه بر خاتم بودن پيامبر اسلام تصريح مي‌كند، آيه 40، سوره احزاب است:
«ما كانَ مُحَمّد اَبا اَحَد مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللهِ و خاتَمَ النَّبِييّنَ وَ كانَ اللهُ بِكُلِّ شيء عَليماً»؛
محمد (صلي الله عليه و آله) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست؛ ولي رسول خدا و ختم كننده و آخرين پيامبر است و خداوند به همه چيز آگاه است!»13
خاتميّت را از چند راه ديگر نيز مي‌توان توجيه كرد:
الف) از راه علل فاعلي. وقتي قرآن مي‌فرمايد: «و إنّ الي ربّك المنتهي»14 پايان كار به سوي پروردگار تو است.
بدين معنا است كه شخص پيامبر تحت تربيت و ربوبيّت حق تعالي به آخرين درجات كمال بار يافته و به منتها درجه رسيدن او از آيه (فكان قاب قوسين او أدني) نيز فهميده مي‌شود، و در قوس نزول هم نخستين صادر است، بنابراين «إنّا لله و إنّا اليه راجعون» بر قلب پيامبر نازل گشته و مصداق بارز آيه است، پس بالاتر از آن مقامي فرض ندارد و همتايي بر او فرض ندارد، در نتيجه دليلي بر آمدن پيامبر بعد و سخن جديد نيست.
ب) از راه علل قابلي، فرض اين است كه بهترين ميوه جهان طبيعت به عنوان پيامبر خاتم عرضه گشته و ابر و باد و مه و خورشيد و فلك افتخار دارند كه بهترين خلق اولين و آخرين را در دامن خود پروريده و جهان بشريت را از چنين نعمتي بهره‌مند ساخته‌اند.
ج) از راه علل غايي هم نياز بشر تأمين شده. زيرا اراده حق كشف گرديده است اين اراده از طريق وحي، قرآن، سنّت، يعني توسط خبر واحد، متواتر، اجماع، شهرت و عقل كشف شده و ديگر نيازي به شريعت جديد و اعزام رسل و انزال كتب نيست.15

قرآن مجيد افزون بر اين كه خود را به عنوان برهان و نور معرفي كرده، استدلال‌هاي فراواني در جاي جاي آن به كار گرفته است و اگر قرآن از ديگران برهان مي‌طلبد «قل هاتوا برهانكم»، بدان خاطر است كه هم خود برهان است و هم برهان اقامه مي‌كند از اين رو مي‌گويد:
«يا ايّها النّاس قد جائكم برهانّ من ربّكم وانزلنا اليكم نوراً مبيناً»16 اي مردم در حقيقت براي شما از جانب پروردگارتان برهان آمده است و ما به سوي شما نوري تابناك فرو فرستاده‌ايم.
تصديق انبيا به تنهايي از خصايص پيامبر اسلام نيست و هر پيامبر بعدي، نه تنها مصدّق پيامبر پيشين، بلكه تمام انبياي گذشته بوده است. خداوند حضرت مسيح را چنين معرّفي مي‌كند:
وَ اِذْ قالَ عِيسَي بْنُ مَرْيَمَ يا بَني اِسْرائيلَ اِنِّي رَسُولُ اللهِ اِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِمّا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ...؛17
و (به ياد آوريد) هنگامي را كه عيسي بن مريم گفت: اي بني‌اسرائيل! من فرستاده خدا به سوي شما هستم در حالي كه تصديق كننده كتابي كه قبل از من فرستاده شده ]= تورات[ مي‌باشم. 4. خاتميت در قرآن:

5. بررسي خاتميت در روايات:
با دقت در روايات ذيل مي‌توان پرده از ابهام اين واژه برداشت.
امام صادق (عليه السلام) مي‌فرمايد:
«اِنَّ اللهَ خَتَمَ بِنَبيِّكُمُ النّبِيينَ، فَلا نَبِيَّ بَعْدَهُ، وَ خَتَمَ بِكِتابِكُمُ الْكُتُبَ فَلا كِتابَ بَعْدَهُ وَ اَنْزَل‌َ فيهِ تِبْيانُ كُلِّ شَيء»؛
خداوند به وسيله پيامبر شما باب نبوّت را ختم نمود، ديگر پس از او پيامبري نخواهد آمد و با كتاب او به نزول كتاب آسماني پايان داده، پس از آن ديگر كتابي نازل نخواهد شد؛ اين كتاب روشنگر همه چيز است!»
الف- انس مي‌‌گويد: از رسول خدا (ص) شنيدم، مي‌فرمود: انا خاتم الانبياء و انت يا علي خاتم الاولياء. و قال اميرالمؤمنين (ع): ختم محمد (ص) الف نبي و اني ختمت الف وصي...» من پايان دهنده پيامبران و تو يا علي پايان بخش اولياء هستي و اميرالمؤمنين (ع) فرمود: محمد پايان‌بخش هزار پيامبر و من هزار وصي را پايان بخشيدم.18
ب- پيامبر (ص) فرمود: «انا اول الانبياء خلقاً و آخرهم بعثاً»؛ من از نظر آفرينش اولين و از حيث بعثت آخرين پيامبرم.19
ج- پيامبر (ص) فرمود: «مثل من در بين پيامبران، مانند مردي است كه خانه‌اي را بنا كرده و آراسته است، مردم بر گرد آن بگردند و بگويند: بنايي زيباتر از اين نيست جز اين كه يك خشت آن خالي است «فانا موضع اللبـنة، ختم بي الانبياء»، و من پر كننده جاي آن خشت خالي هستم. از اين رو نبوّت پيامبران به من ختم پذيرفت.20
د- امام باقر (عليه السلام) فرمود: «ارسل الله تبارك و تعالي محمِداً الي الجنّ و الانس عامّة و كان خاتم الانبياء و كان من بعده اثني عشر الاوصياء».21
هـ- حق‌تعالي در خطاب به حضرت زكريّا فرمود: «يا زكريّا قد فعلت ذلك بمحمّدٍ ولا نبوّة بعده و هو خاتم الانبياء» پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) ختم پيامبران و پيامبري بعد از او نيست.
و- حضرت موسي بن عمران (ع) نيز همچون ساير پيامبران اين حقيقت را بر زبان آورده است كه پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) خاتم پيامبران است «قال رسول الله: و فيما عهد الينا موسي بن عمران (عليه السلام) انّه اذا كان آخر الزّمان يخرج نبّي يقال له «احمد» (ص) خاتم الانبياء لا نبّي بعده، يخرج من صلبه ائـمّة ابرار عدد الأسباط»
بعد از او پيغمبري نيست و از صلب او دوازده پيشوا به تعداد اسباط بني‌اسرائيل خارج مي‌شوند.22
ز- پيامبر (ص) همچنان فرمود جبرئيل هنگام ظهر بر من نازل شد و گفت: يا محمّد (ص) خداوند تو را سيّد پيامبران و عليّ را سيّد اوصياء قرار داد... «محمّد سيّد النبيّين و خاتم المرسلين و جعل فيه النبوة...» محمّد سيّد پيامبران و خاتم رسول است و در او نبوّت را قرار داد.23
ل- اميرالمؤمنين به كرات در جاي جاي نهج‌البلاغه به خاتميّت حضرت محمّد (ص) تصريح كرده و به طور شفّاف خاطرنشان ساخته است كه محمّد (ص) پايان‌بخش پيامبران است، مانند:

ن- حضرت مسيح (عليه السلام)- بنا به نقل انجيل يوحنّا- فرمود: «انّي سائل ربّي ان يبعث اليكم «فار قليط» آخر يكون معكم الي الابد و هو يعلّمكم كلّ شيءٍ» من از پروردگارم خواستم براي شما «فارقليط» ديگري (يعني حضرت محمّد (ص) را مبعوث فرمايد كه تا ابد با شما باشد و هر چيز را به شما بياموزد.27
ي- امام محمّد باقر (عليه‌السلام) در تفسير آيه «ما كان محمّدً ابا احدٍ من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النّبيّين» مي‌فرمايد: خاتم النّبيّين يعني پيامبري بعد از حضرت محمّد (ص) نخواهد بود «يعني لا نبيّ بعد محمّد».28

از آنجا كه اكثر پيامبران (غير اولوالعزم) دعوتشان منحصراً به محل و محيط خود و يا زمان خود بوده، بشارتي كه درباره آنها در كتب سلف ديده مي‌شود محدود است و اگر هم در ساير كتب درباره آنها باشد چندان مهم نيست. فرق ديگري كه هست آنست كه در مورد ساير پيامبران، بشارت مربوط به وقايع عادي از زندگي آنهاست در حالي كه نسبت به پيامبر اسلام، بشارت حاكي از قدرت فوق‌العاده و كمك و پشتيباني الهي نسبت به آن حضرت مي‌باشد.29
- به قول مولانا عبدالحق ويديارتي نويسنده كتاب پرارزش محمد در كتب مذهبي جهان:
مصلحت خداوندي ايجاب مي‌كرد كه اين بشارت مانند زيبايي‌هاي طبيعت كه محفوظ مي‌ماند يا مانند صندوقچه جواهرفروشان كه به دقت حفظ مي‌شود در لفافه‌اي از اشارات محفوظ بماند تا مورد استفاده نسل‌هاي بعد كه بيشتر با عقل و دانش سر و كار دارند قرار بگيرد.
اين بشارت‌ها از قول پيامبراني كه در قرآن و در تورات مكرراً از آنها نام برده شده است مانند بشارت ادريس نبي (خنوخ) در كتاب يهودا و بشارت حضرت موسي در تورات و بشارت حضرت عيسي در انجيل نقل شده است.30
نتيجه‌گيري:
آيا ممكن است كه در اين جهان چيزي جاويد بماند؟ همه چيز در جهان ضد جاويد ماندن است. اساسي‌ترين اصل جهان، اصل تغيير و تحول است و تنها يك چيز جاوداني است.31
ستارگان و منظومه شمسي پديد مي‌آيد و پس از چندي فرسوده و فاني مي‌گردد اما قانون جاذبه همچنان پا برجاست. و حالا انسان‌ها و قانون زندگي آنها و انسان از جمله شخص پيغمبر مي‌ميرد ولي قانون زندگي او زنده است.
(مصطفي را وعده داد الطاف حق
گر بميري تو نميرد اين سبق) 1) (رسول الله) فقفّي به الرسل و ختم به الوحي.24 2) (رسول الله) «الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق».25 3) «امين وحيه و خاتم رسله».26 6. نگاهي به بشارت انبياء گذشته:

در طبيعت پديده‌ها متغيرند نه قانون‌ها و اسلام قانون است نه پديده.32
اسلام ضمن اعلام ختم نبوت، جاويدان ماندن خويش را چنين اعلام كرده است:
حلال محمد حلال الي اليوم القيامه و حرام محمد حرام اليوم القيامه.33
(پيامبر اسلام ميان جهان قديم و جهان جديد ايستاده. ظهور و ولادت اسلام، ولادت عقل برهاني استقرايي است رسالت با ظهور اسلام و در نتيجه اكتشاف ضرورت پايان يافتن خود رسالت به حد كمال مي‌رسد و اين خود مستلزم دريافت هوشمندانه اين امر است كه زندگي نمي‌تواند پيوسته در مرحله كودكي و رهبري از خارج باقي بماند. القاي كاهني و سلطنت ميراثي در اسلام و توجه دايمي به عقل و تجربه در قرآن و اهميتي كه اين كتاب مبين به طبيعت و تاريخ به عنوان منابع معرفت بشري مي‌دهد و همه سيماهاي مختلف انديشه واحد ختم رسالت است... انديشه خاتميت را نبايد به اين معني گرفت كه سرنوشت نهايي زندگي جانشين شدن كامل عقل به جاي عاطفه است. چنين چيزي نه ممكن است نه مطلوب...)34
در پايان، مطلب قابل توجهي را كه دايرة‌المعارف بزرگ فرانسه، جلد 23، صفحه 4174 در اين باره دارد از نظر خوانندگان مي‌گذرانيم:
«محمد مؤسس دين اسلام و فرستاده خدا و خاتم پيامبران است؛ كلمه محمد به معناي بسيار حمد شده است و از ريشه مصدر حمد كه به معناي تمجيد و تجليل است، مشتق گرديده. بر حسب تصادف عجيب، نام ديگري كه از همان ريشه حمد است مترادف كامل لفظ محمد مي‌‍باشد و آن احمد است كه احتمال قوي مي‌رود عيسويان عربستان، آن لفظ را براي تعيين فارقليط به كار مي‌برند؛ احمد يعني بسيار ستوده شده و بسيار مجلل، ترجمه لفظ پريكليتوس است كه اشتباهاً لفظ پاراكليتوس را جاي آن گذاردند. به اين ترتيب، نويسندگان مذهبي مسلمان مكرر گوشزد كرده‌اند كه مراد از اين لفظ، بشارت ظهور پيامبر اسلام است. قرآن مجيد نيز به طور علني در آيه شگفت‌انگيز سوره صفّ به اين موضوع اشاره مي‌كند».35

پي نوشت:
1- محمد خاتم پيامبران / ص 409 / 1347 / حسينيه ارشاد.
2- محمد / هويت نوپديد / پايگاه منادي.
3- محمد رهبر رهايي‌بخش / پايگاه تبيان.
4- حضرت محمد رهبر رهايي‌بخش / خبرگزاري شبستان.
5- مرتضي- مطهري / اسلام و مقتضيات زمان / ج 1 / ص 359.
6- محمد خاتم پيامبران / ص 512 / 1347.
7- مقدمه ابن خلدون / جلد 1 / صفحه 220.
8- مقدمه ابن خلدون / جلد 1 / صفحه 220.
9- محمدرضا- مصطفي‌پور / خاتميت پيامبر اسلام / پايگاه سراج.
10- محمد خاتم پيامبران / ص 511 / 1347.
11- مطهري- مرتضي / راز ختم نبوت / پايگاه منادي.
12- طه / آيه 50/ راز ختم نبوت / پايگاه منادي.
13- تفسير نمونه / ج 17 / ص 343.
14- نجم / آيه 42.
15- محمدرضا- مصطفي‌پور / خاتميت پيامبر اسلام / پايگاه سراج.
16- نساء / آيه 174
17- سوره صف/ آيه 6
18- نورالثقلين / ج 4 / ص 284.
19- نورالثقلين / ج2 / ص 284.
20- نورالثقلين / ج 4 / ص 285.
21- بحار / ج 11 / ص 52.
22- بحار / ج 36 / ص 284.
23- بحار / ج 35 / ص 27.
24- نهج‌‌البلاغه / معجم المفهرس / خ 133.
25- نهج‌البلاغه / معجم المفهرس / خ 72.
26- نهج‌‌البلاغه / معجم المفهرس / خ 173.
27- بحار، ج 15، ص 211
28- بحار، ج 22، ص 218.
29- محمد خاتم پيامبران – ص 490.
30- محمد خاتم پيامبران / ص 495.
31- محمد خاتم پيامبران / ص 540 / 1347.
32- همان.
33- اصول كافي / جلد 2 / ص 17.
34- مطهري- مرتضي / احياي فكر ديني در اسلام / ص 145.
35- محمد خاتم پيامبران- ص 504.

9. منابع و مآخذ:
1) پايگاه تبيان / محمد رهبر رهايي بخش (tebyan.net)
2) پايگاه منادي / محمد- هويت نوپديد / (monadi.com)
3) حبيبيان- احمد/ بحار/ 1379/ نشر بين الملل/ جلدهاي 11 و 15 و 22 و 35 و 36/ چاپ سوم
4) جوادي آملي/ خاتميت پيامبر اسلام/ پايگاه سراج (seraj.ir)
5) جمعي از نويسندگان/ محمد خاتم پيامبران/ 1347/ تهران/ حسينيه ارشاد
6) خبرگزاري شبستان/ حضرت محمد رهبر رهايي‌بخش/ (shabestannews.com)
7) غياثي- محمدتقي/ دايرة‌المعارف بزرگ فرانسه/ 1378/ تهران نشر آيلار/ چاپ دوم جلد 23
Dirol كمره‌اي- محمدباقر/ اصول كافي/ 1372/ سازمان اوقاف و امور خيريه/ نشر اسوه/ جلد 2/ 6 جلد
9) محمد پروين/ مقدمه ابن خلدون/ 1379/ تهران نشر علمي فرهنگي/ ج 1/ چاپ نهم
10) مبشري- اسدالله/ نهج‌البلاغه/ 1383/ تهران دفتر فرهنگ اسلامي/ چاپ چهاردهم
11) مصطفي‌پور- محمدرضا/ خاتميت پيامبر اسلام/ پايگاه سراج (seraj.ir)
12) مطهري- مرتضي/ چگونه قرآن بر خاتميت پيامبر اسلام گواهي مي‌دهد/ پايگاه منادي (monadi.com)
13) مطهري- مرتضي/ راز ختم نبوت/ پايگاه منادي (monadi.com)
14) مطهري- مرتضي/ اسلام مقتضيات زمان/ 1373/ تهران/ نشر صدرا/ ج 1/
15) لاهوري- اقبال/ احياي فكر ديني در اسلام/ 1372/ تهران/ چاپ سوم
16) مكارم شيرازي- ناصر/ تفسير نمونه/ 1372/ نشر دارالكتاب الاسلاميه/ جلد 17/ چاپ سوم
17) هزاره نور/ انجيل يوحنّا/ 1379/ تهران/ المعي

مطالبی که توسط جناب "رضا" بیان شده اند ، هیچ پاسخی به سوال استارتر محترم نداده اند .

[=Arial Narrow]

برهان;56922 نوشت:
مطالبی که توسط جناب "رضا" بیان شده اند ، هیچ پاسخی به سوال استارتر محترم نداده اند .

جناب برهان حال به نکات بنده دقت کنید:

شواهد تاریخی فراوانی وجود دارد كه پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به سران كشورهای مانند قیصر روم و پادشاه ایران و فرمانروایان مصر و حبشه و شامات و نیز به رؤسای قبائل مختلف عرب و... نامه نوشتند و پیك ویژه به سوی آنان گسیل داشتند و همگان را دعوت به پذیرفتن این دین مقدس كرده از پیامدهای وخیم كفر و استنكاف از پذیرفتن اسلام، بر حذر داشتند.[1] و اگر دین اسلام، جهانی نبود چنین دعوت عمومی انجام نمی‌گرفت و سایر اقوام و امت‌ها هم عذری برای عدم پذیرش می‌داشتند.
بنابراین نمی‌توان بین ایمان به حقانیت اسلام و ضرورت عمل بر طبق این شریعت الهی، تفكیكی قائل شد و در نتیجه، كسانی را از موظف بودن به پیرویِ عملی از این آیین الهی، مستثنی دانست.

[=Book Antiqua]دلایل قرآنی بر جهانی بودن اسلام
همان گونه كه اشاره شد بهترین دلیل و معتبرترین مدرك برای اثبات این گونه مطالب، قرآن كریم است و كسی كه یك مرور اجمالی بر این كتاب الهی بكند با كمال روشنی درخواهد یافت كه دعوت آن، عمومی و همگانی است و اختصاص به قوم و اهل نژاد و زبان معینی ندارد.
از جمله، در آیات زیادی همه مردم را به عنوان «یا ایها الناس»[2] و «یا بنی آدم»[3] مورد خطاب، قرار داده و هدایت خود را شامل همه انسان‌ها (الناس[4] و العالمین[5]) دانسته است. و همچنین در آیات فراوانی رسالت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ را برای همه مردم (الناس[6] و العالمین[7]) ثابت كرده، و در آیه‌ای شمول دعوت وی را نسبت به هر كسی كه از آن، مطلع شود مورد تأكید قرار داده است.[8] و از سوی دیگر، پیروان سایر ادیان را به عنوان «اهل كتاب» مورد خطاب و عتاب قرار داده[9] و رسالت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ را در مورد آنان تثبیت فرموده، و اساساً هدف از نزول قرآن كریم بر پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ را پیروزی اسلام بر سایر ادیان، شمرده است.[10]
با توجه به این آیات، جای هیچ گونه شكّ و شبهه‌ای درباره همگانی بودن دعوت قرآن كریم و جهانی بودن دین مقدس اسلام، باقی نمی‌ماند.
[=Arial Narrow]
پاورقی:
[1] . نامه‌های پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در كتاب‌های معتبر تاریخی، ضبط شده و مجموعه آنها به صورت كتاب مستقلی به نام «مكاتیب الرسول» گردآوری شده است.
[2] . ر.ك: بقره, 21، نساء, 1، 174، فاطر, 15.
[3] . ر.ك: اعراف, 26، 27، 28، 31، 35، یس, 60.
[4] . ر.ك: بقره, 185، 187، آل عمران, 138، ابراهیم, 1، 52، جاثیه, 20، زمر, 41، نحل, 44، كهف, 54، حشر, 21.
[5] . ر.ك: انعام, 90، یوسف, 104، ص, 87، تكویر, 27، قلم, 52.
[6] . ر.ك: نساء, 79، حج, 49، سباء, 28.
[7] . رك: انبیاء, 107، فرقان, 1.
[8] . ر.ك: انعام, 19.
[9] . ر.ك: آل عمران, 65، 70، 71، 98، 99، 110، مائده, 15، 19.
[10] . ر.ك: توبه, 33، فتح, 28، صف, 9.

با عرض سلام خدمت همه دوستان من فکر می کنم آقای برهان درست می گند مطالب جناب رضا خیلی ربطی به بحث نداشت وبیشتر راجع به خاتمیت پیامبر عظیم الشان اسلام بو تا بحث جهانی بودن،ام پاسخ جناب "وفا" هم قشنگ بود استدلالی وبرهانی بود نه؟با تشکر

نیایش سبز;22480 نوشت:
سلام ، لطفا دلایلی را که نشان می دهد، نبوت حضرت محمد (ص) جهانی بوده و مختص عربستان نبوده است رو بیان کنید...

سلام
آیات قرآن بر جهانی بودن رسالت پیامبر اسلام ص تصریح دارند :
1- و ما ارسلناک الا کافه للناس : ما تورا جز برای تمام مردم نفرستادیم (سبا 28)
2- و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین : و ما تورا جز رحمتی برای تمام عالمیان نفرستادیم ( انبیاء 107)
3- قرآن دین اسلام را دین فطرت معرفی می کند و با توجه به یکسان بودن فطرت در تمام انسانها اسلام نیز جهانی است
4- قرآن دین اسلام را دین وسط و معتدل معرفی می کند و خط اعتدال خط مرجع تمام انسانها است
5- اساسا دین جهانی است و معنا ندارد که خداوند دینی بفرستد که برای بعضی موجب هدایت و برای بعضی موجب ضلالت باشد
موفق باشید

نیایش سبز;22480 نوشت:
سلام ، لطفا دلایلی را که نشان می دهد، نبوت حضرت محمد (ص) جهانی بوده و مختص عربستان نبوده است رو بیان کنید...

با سلام خدمت همه دوستان و با تشکر از پاسخ های آنها آیات قرآنی که گویای این مطلب بود را دوستان عزیز بیان کردند و اینکه پیامبر عظیم الشان اسلام "رحمه للعالمین" است پس دعوت او نیر جهانی است .
این مطلب در سخنان گوهر بار نبی گرامی اسلام نیز به صراحت وجود دارد ؛ مهمترین آن سخنان ، حدیث معروف "ثقلین" است که مورد اتفاق شیعه واهل سنت است . این حدیث به این شرح است :" عَنِ النَّبِيِّ (ص ) : أَنَّهُ قَالَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض‏ : همانا من شما را ترک می کنو و در میان شما "ثقلین" دو امانت گرانبها به جا می گزارم که مکادامیکه به این دو چنگ زنید گمراه نخواهید شد ."1

همانطور که در این روایت می بینیم خود حضرت به صراحت بیان می کند این دو امانت گران بها را در میان "ثقلین " که به معنای "جن و انس " است به جا می گذارد و از آنها می خواهد به این دو امانت چنگ زنند ؛ یعنی دعوت پیامبر نه تنها در میان انسانها است بلکه جنیان را نیز در بر می گیرد ، در نتیجه طبق این حدیث ارجمند دعوت پیامبر گرامی اسلام عمومی و فراگیر است وتمام انسانهای روی زمین و حتی جنان را در بر می گیرد .

1-شیخ حر عاملی ، وسائل الشیعه ؛ موسسه ال البیت ، قم ؛ 1409 ق ؛ ج 27 ص 34

موضوع قفل شده است