در صراط معرفت انسان کامل

تب‌های اولیه

375 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بسمه الهادی

اویس;817925 نوشت:
به همين خاطر بايد گفت مهمتر از معجزه اژدها نمودن عصا، معجزه جوشيدن آب علوم و معارف از دل سنگيِ قوم بني‌اسرائيل، پس از ضرب عصاي موسي علیه السلام بود که در قرآن کريم فرمود:

وَ إِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلا تَعْثَوْا فِي الأَْرْضِ مُفْسِدِينَ

تعبیر بسیار زیبایی است.

امّا استاد بزرگوار،اگر بتوان یکی از وجوه تفسیر باطنی این آیه ی شریفه را جوشیدن علوم و معارف از قلب بنی اسرائیل دانست

اولا ضربت عصا در این میانه چیست؟ تصرف ولی الله در قلوب آنهاست؟ یا چیز دیگری و چرا؟ یعنی چه چیز باعث می شود

ولی الله در قلب کسی تصرف کند طوری که چشمه های علم و معرفت از قلب او بجوشد آنهم انسانهایی مانند بنی اسرائیلی ها

با آن سابقه ی لجاجت و طغیانی که داشتند؟

و مطلب دیگر اینکه بعد از جوشیدن علم و معرفت در قلب می شود انسان باز هم اهل لجاج و عناد باشد همانگونه که بنی اسرائیل بودند؟

با تشکر

حبیبه;818114 نوشت:
مقصود حضرتعالی از مرتبه ی ظاهر و باطن در فرمایش فوق چیست؟

سلام و احترام
منظور باید مراتب نفس انسانی:حس،خیال و عقل باشد. اینطور نیست؟

بسمه البصیر

یکی دیگه.;818133 نوشت:
سلام و احترام
منظور باید مراتب نفس انسانی:حس،خیال و عقل باشد. اینطور نیست؟

عرض سلام و ادب

در اولیاء و انبیاء این مراتب تطهیر تام دارند و تحت تصرف حقند

بنابراین یکدیگر را تأیید و تقویت می کنند.

ضمن اینکه کلام هر کس بیان مافی الضمیر اوست که باطن وی محسوب می شود

و در اولیاء انطباق تام بین ظاهر و باطن وجود دارد بنابراین چیزی را که نمی دانند نمی گویند.

و ریا نمی کنند(معاذ الله) و....

به همین دلیل از استاد بزرگوار معنای ظاهر و باطن را در کلام شریفشان جویا شدم.

حبیبه;818137 نوشت:
ضمن اینکه کلام هر کس بیان مافی الضمیر اوست که باطن وی محسوب می شود

و در اولیاء انطباق تام بین ظاهر و باطن وجود دارد بنابراین چیزی را که نمی دانند نمی گویند.

و ریا نمی کنند(معاذ الله) و..


اویس;817922 نوشت:
به عبارت دیگر این بخش از کلام حضرت موسی اشاره به احاطه مراتب عالی روحانی وی بر مراتب دانی نفسانی موسی دارد که گاه شخص کلامی را بر زبان می آورد و خود در مرتبه ظاهر به سرّ مراتب باطنی آن گفتار واقف نیست.

لذا در کلام موسی اگرچه آمده است که «در عصا رفع احتیاجات دیگری نهفته است» اما مرتبه ظاهر وی غافل است که یکی از احتیاجات موسی، همین تصرف در ماده تکوینی عصا و تبدیل آن به اژدهاست، در عین حالی که مراتب باطنی روحانی او از این حقیقت آگاه بوده و همان وقوف و آگاهی مراتب باطنی وی است که منجر به بیان این کلام شده است. یعنی موسی آنچه را که در خود داشت ز بیگانه طلب می کرد.


باز منتظر توضیح بیشتر می مانیم.

[="Tahoma"][="Blue"]

فاتح;817944 نوشت:
مساله "خوف" است استاد , خوف از تغئیر صورت , با مفهومی که از انسان کامل میفرمائید و اعطای الهی که فرمودید همخوانی ندارد . اگر اعطای الهی اتفاق افتاده بود و حضرت باذنه متصرف میشد خود دچار خوف نمیگردید و خداوند به او نمیفرمود نترس مومنین در امانند ( طه / 17 الی 21 )

ظاهرا به عرض بنده توجه لازم را نفرمودید.
بنده عرض کردم که نوع انسان از جمله انسان کامل دارای مراتب از فرش تا فوق عرش است و چه بسا انسانی در مراتب مادون نفسانی خویش از احکام مراتب مافوق نفسانی خویش مطلع نباشد و این عدم اطلاع در عالم مادون (عالم طبیعت) احکامی را به دنبال خواهد داشت که از جمله آن احکام همین «خوف» است که می فرمایید.
انتظار بنده از شما و دیگر خوانندگان قلیل این تاپیک آن است که اکنون که در میان انبوه کاربران این انجمن، دو الی سه نفر به مطالعه این مباحث عمیق انسان ساز روی آورده اند اهتمامشان را در تامل و تفکر و دقت در جزییات مباحث بیشتر نموده و به جای طرح سوال، تعقل و تفکرشان را در مباحث ارائه شده بیشتر نمایند.
[/]

فاتح;817950 نوشت:
در تفسیر علامه در آیه 10 سوره نمل آنچنان نیامده که در توصیف انسان کامل و اعطای الهی فرمودید ایشان خوف حضرت را از لبس صورت و بدون پیشینه و آگاهی قبلی تفسیر و توضیح فرموده و در آن نشانه ای از تصرف و آگاهی ومعرفت دیده نمیشود .

بطونِ بی نهایتِ قرآن کریم، وحی مُنزَل نیستند که فقط درقالب یک تفسیر و یا یک دیدگاه خاص گنجانده شوند.
به عبارت دیگر قرآن به وزان انسان است و همچنان که انسان داری مراتب بیشمار است قرآن کریم نیز دارای مراتب بسیار از فرش معانی تنزیلی تا فوق عرش معانی انزالی است.
لذا اگر حکیم و یا عارفی، تفسیری خاص از آیه ای ارائه داد منافی تفاسیر و تاویلات دیگری که از آن آیه استفاده می شود ندارد.
شما نیز اگر می خواهید به مشاهده حقیقت جامع قرآن کریم نائل شوید شرط اول قدم آن است که در منزل سراح (اطلاق) رحل اقامت گزینید و خود را از قیودات رها سازید.

[="Tahoma"][="Blue"]

یکی دیگه.;817995 نوشت:
سلام و ادب استاد گرامی
این آب و چشمه های دوازده گانه رابه آب علوم و معارف تفسیر میفرمایید.خواهش میکنم این قسمت را کمی باز بفرمایید
و اینکه چرا 12 چشمه بود و چرا برای هر سبطی جداگانه؟

با سلام خدمت شما خواهر ارجمند
ارائه توضیح بیش از این مقدار موجب خروج از موضوع بحث اصلی تاپیک است.فقط به همین مقدار بسنده می کنم که کلمه آب در قاموس تفاسیر انفسی آیات قرآن کریم، مشیر به حقیقت علم است همچنان که رویت آب در خواب، در مورد دانش آموختگان و محصلان، به کسب علوم و معارف الهیه و در مورد تاجران و کاسبان، به کسب مال و ثروت تعبیر می شود.
تعدد چشمه ها نیز حاکی از گوناگونی استعدادها و قوابل است زیرا از جمله علوم لدنی انسان کامل یکی این است که قوابل را به مقتضای ظرفیتهای وجودی ایشان فیض رسانی می کند.

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;818114 نوشت:
عرض سلام و ادب

استاد گرامی مقصود حضرتعالی از مرتبه ی ظاهر و باطن در فرمایش فوق چیست؟


سلام علیکم
مراد از مرتبه ظاهر، عالم محسوسات و مراد از مرتبه باطن، عالم فوق طور عقل حضرت موسی علیه السلام است.
[/]

ممنون از مطلب زیبا و آموزنده تان

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;818126 نوشت:
تعبیر بسیار زیبایی است.

امّا استاد بزرگوار،اگر بتوان یکی از وجوه تفسیر باطنی این آیه ی شریفه را جوشیدن علوم و معارف از قلب بنی اسرائیل دانست

اولا ضربت عصا در این میانه چیست؟ تصرف ولی الله در قلوب آنهاست؟ یا چیز دیگری و چرا؟ یعنی چه چیز باعث می شود

ولی الله در قلب کسی تصرف کند طوری که چشمه های علم و معرفت از قلب او بجوشد آنهم انسانهایی مانند بنی اسرائیلی ها

با آن سابقه ی لجاجت و طغیانی که داشتند؟

و مطلب دیگر اینکه بعد از جوشیدن علم و معرفت در قلب می شود انسان باز هم اهل لجاج و عناد باشد همانگونه که بنی اسرائیل بودند؟

با تشکر


اولا مراد از ضربت عصا، همان تصرف در قلوب بنی اسرائیل است که عبارت از تاثیرگذاری وحی الهی برای نفوس مستعده برخی از ایشان می باشد.

ثانیا باید توجه داشت که جماعت بنى اسرائیلی که به حكم الهی طىّ منازل كرده و حضرت موسی علیه السلام را در این واقعه همراهی نموده و از ایشان در خواست آب داشتند به گواه منابع تاریخی 600 هزار نفر بوده است و این چنین نبود که تعدادشان 12 نفر بوده باشد و همه آن 12 نفر شقی و ظالم بوده باشند.
حضرت موسی به امر الهی با این معجزه که از جمله بزرگترین معجزات حضرت بود، نهال ایمان را در قلوب برخی از ایشان جای نمودند و از احیاگری همین آب وحی الهی بود که آن بذور در سالهای بعد سردرآورده و از بنی اسرائیل بیش از 4000 نفر به مقام نبوت رسیدند.
[/]

بسمه الواسع

اویس;818153 نوشت:
مراد از مرتبه ظاهر، عالم محسوسات و مراد از مرتبه باطن، عالم فوق طور عقل حضرت موسی علیه السلام است.

عرض سلام و ادب و تشکر از توضیحات حضرتعالی

در ابتدای بحث، فرمایش حضرتعالی مبتنی بر مقام "کن" و ولایت تکوینی انبیاء و انسان کامل از جمله حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام بود

و سپس فرمودید حضرت موسی (ع) در عالم ظاهر(محسوسات) از عالم باطن(طور فوق عقل حضرتش) خبر نداشتند و لذا فرمودند(ولی مآرب اخری)

عرض حقیر این است که علوم انبیاء علم لدنی و علم حضوری است و مقامی که حضرت موسی(ع) در آن حاضر بوده اند مقام عندیت است به قرینه ی

"لا یخاف لدی المرسلون"آیا در این مقام علم نبی علم حضوری نیست؟

آیا علم حضوری و علم لدنی قوی ترین و شدیدترین درجه ی علم نیست؟

و آیا می شود در آن مقام همزمان که در معرض اتصال به وحی قرار گرفته ای

هم به محتوای وحی و عوالم مربوط به آن که فراتر از عالم محسوسات و ظاهر است متصل باشی

و هم در ظاهر از آن بیخبر؟

جهات وجودی انسان از ظاهر گرفته تا باطن و درجات آن گرچه مقول به تشکیک است امّا اتحاد و پیوستگی عمیقی

دارد،چطور حضرت موسی از جمله ای که فرمودند در مقام عقل با خبر و در مقام حس بیخبر بودند؟

پ.ن

استاد گرامی،سؤال در این نوع مباحث برای فهم و روشن شدن جوانب مبهم مسئله است

و به فهم بهتر معارف قرانی کمک می کند و البته بعد از تأمل در مطالب جنابتان این سؤالات

طبیعی است که در ذهن جولان دهند.

با تشکر و عذرخواه

بسمه المنّان بالعطیّات

اویس;818159 نوشت:
حضرت موسی به امر الهی با این معجزه که از جمله بزرگترین معجزات حضرت بود، نهال ایمان را در قلوب برخی از ایشان جای نمودند و از احیاگری همین آب وحی الهی بود که آن بذور در سالهای بعد سردرآورده و از بنی اسرائیل بیش از 4000 نفر به مقام نبوت رسیدند.

پس آن دلیل که باعث جلب نظر ولایی ولی الله می شود اطاعت از حضرتش و اخلاص در آن است؟

و آنکه چشمه ی جوشان معارف را در قلب سالک جاری می کند دست غیبی ولی الله است؟

حبیبه;818162 نوشت:
جهات وجودی انسان از ظاهر گرفته تا باطن و درجات آن گرچه مقول به تشکیک است امّا اتحاد و پیوستگی عمیقی

دارد،چطور حضرت موسی از جمله ای که فرمودند در مقام عقل با خبر و در مقام حس بیخبر بودند؟


سلام و عرض ادب
در کتاب کافی بابی هست تحت عنوان «ان الائمه اذا شاءو ان یعلمو علمو» که در آن به احادیثی اشاره شده است که معصومین هرگاه اراده کنند که بدانند،میدانند.
شاید بشود از این احادیث برداشت کرد که ائمه و معصومین علیهما السلام،هرگاه اراده کنند متوجه عالم عقل میشوند نه همیشه.

بسمه الشکور

یکی دیگه.;818167 نوشت:
سلام و عرض ادب
در کتاب کافی بابی هست تحت عنوان «ان الائمه اذا شاءو ان یعلمو علمو» که در آن به احادیثی اشاره شده است که معصومین هرگاه اراده کنند که بدانند،میدانند.
شاید بشود از این احادیث برداشت کرد که ائمه و معصومین علیهما السلام،هرگاه اراده کنند متوجه عالم عقل میشوند نه همیشه.

سلام و عرض ارادت

اگر آدرس دقیق حدیث را بفرمائید بهتر می توانم مراجعه کرده و موضوع و محتوای حدیث را ببینم

ولی فکر می کنم مربوط به علم غیب امام و شبهات پیرامون آن است.

ضمن اینکه موقعیتی که حضرت موسی علیه السلام در بحث مورد نظر در آن قرار داشتند

مقام اتصال به منبع غیب و وحی بوده است.

هر عالَمی احکام مخصوص به خودش را دارد کما اینکه کفار در مقام تکذیب رسول خدا صلی الله

علیه و آله می گفتند: "ما لهذا الرسول یأکل الطعام و یمشی فی الاسواق"

این چه پیامبری است که غذا می خورد و در بازار ها راه می رود؟

بنابراین شاید بتوان گفت که گرچه حضرت موسی علیه السلام در موطن عقل و وحی و تجرد

به علم شهودی و حضوری و اراده ی ولایی تکوینی،از تغییر صورت چوب به مار آگاه بودند

امّا در عالم محسوس و رتبه ی مادی وجود جسمانیشان طبیعی است که از چنین صحنه ای

خوف کنند و "لا تخف" هم اطمینان بخشی از سوی خداوند است که مورد آسیب مار قرار نمی گیرند

چرا که همانگونه که خداوند حافظ وحی است حافظ جان رسول در آن مقام نیز هست چون قرار است

که تبدیل عصا به مار معجزه ای جهت اثبات نبوت و هدایت باشد،بنابراین موجب آسیب به موسی(ع) نخواهد شد.

سلام علیکم و رحمه الله

اویس;818149 نوشت:
بنده عرض کردم که نوع انسان از جمله انسان کامل دارای مراتب از فرش تا فوق عرش است و چه بسا انسانی در مراتب مادون نفسانی خویش از احکام مراتب مافوق نفسانی خویش مطلع نباشد و این عدم اطلاع در عالم مادون (عالم طبیعت) احکامی را به دنبال خواهد داشت که از جمله آن احکام همین «خوف» است که می فرمایید.

متوجه فرمایش شما هستم و عرض کردم فهم بنده کم است . بنده این را متوجه نمیشوم که کسی که مراتب مافوق نفسانی خویش را مطلع نیست چگونه بین ذات و صورت اشیاء تصرف میتواند بکند ؟ یا بقولی در هیولی ای تصرف کند که از لبس صورت و خرق عادت در آن هراسان شود ؟

حضرت علامه در انتهای تفسیر نمل 10 توضیح میفرماید که پس از انداختن عصا در مرتبه اول ( در بالای کوه طور ) تعلیم صورت گرفته و آگاهی قبلی ای وجود ندارد .

حضرت آیت الله حسن زاده آملی که به آیه 107 سوره اعراف اشاره دارند مربوط به مرتبه دوم الق عصا است که در برابر فرعون حضرت عصایش را بر زمین می اندازد . و نده انتظار تنبیه داشتم از طرف شما که بفرمائید این مرتبه دوم است و معرفت در آن وجود دارد و اعطای الهی اگر در مرتبه نخست نبوده آنطور که از شواهد بر می آید در مرتبه دوم بوده .

ولی اصرار دارید که همان مرتبه اول نیز ایشان در ذات متصرف میشده با اینحال که به عالم مافوق دست داشته از مادون هراسان میگردیده .

حبیبه;818170 نوشت:
اگر آدرس دقیق حدیث را بفرمائید بهتر می توانم مراجعه کرده و موضوع و محتوای حدیث را ببینم

ولی فکر می کنم مربوط به علم غیب امام و شبهات پیرامون آن است.


اواخر جلد 1 هست.صفحه 245 شاید
بله در مورد علم غیب است.بالاخره هر دو موضوع خبر از عالم عقل است.
حبیبه;818170 نوشت:
ضمن اینکه موقعیتی که حضرت موسی علیه السلام در بحث مورد نظر در آن قرار داشتند

مقام اتصال به منبع غیب و وحی بوده است.


بله درسته.
ولی در هنگامی هم که حضرت ابراهیم از خداوند درخواست میکند که زنده شدن مردگان را به او نشان دهد،در مقام اتصال به منبع غیب بوده است.یعنی ظاهرا موقعیت مشابه بوده است. در هر دو متصل به منبع وحی بوده اند.ولی میفرمایند میخواهم یقینم افزون شود.در خالیکه در آن موقعیت اتصال،باید به علم حضوری آگاه باشند. و علم حضوری جامع و کامل است.

بسمه الشکور

یکی دیگه.;818175 نوشت:
بالاخره هر دو موضوع خبر از عالم عقل است.

در علم امام مطرح می شود که اگر امام علیه السلام علم غیب دارند چرا مثلا حضرت امام رضا علیه السلام جام زهر را نوشیدند و مسائلی

که پیرامون آن پیش می آید که البته در روایتی خود امام رضا علیه السلام آن را موکول به اراده حق تعالی می فرمایند که هر گاه خداوند اراده کند

پرده کنار می رود و امام مسائلی را مربوط به عالم غیب مطلع می شوند(نقل به مضمون)

امّا وقتی این پرده کنار رفت دیگر اینگونه نیست که بخشی از وجود امام، از آن مطلع و بخشی غافل باشد.

در مورد حضرت موسی علیه السلام در همان حین کنار رفتن پرده، شبهه ایی در ذهن بنده ایجاد شده است

که چگونه بخشی از وجود ایشان در همان حین اتصال به آن مقام از حقیقت تغییر صورت چوب به مار می توانند غافل باشند

ضمن اینکه بحث سر این است که به ولایت تکوینی و احراز مقام "کن" و اراده ی خود انسان کامل و اذن الله تعالی عصا تبدیل به مار شد.

اشکال از اینجا ناشی می شود و البته یقین دارم استاد اویس برای این سؤال پاسخ خوبی خواهند داشت(طبق معمول)امیدوارم تنبیه نشویم

اگر هم مؤاخذه شویم، چوب استاد مبارک است و خوردنش ثمرات بسیاری دارد.

بسمه العلیم

یکی دیگه.;818175 نوشت:
بله درسته.
ولی در هنگامی هم که حضرت موسی از خداوند درخواست میکند که زنده شدن مردگان را به او نشان دهد،در مقام اتصال به منبع غیب بوده است.یعنی ظاهرا موقعیت مشابه بوده است. در هر دو متصل به منبع وحی بوده اند.ولی میفرمایند میخواهم یقینم افزون شود.در خالیکه در آن موقعیت اتصال،باید به علم حضوری آگاه باشند. و علم حضوری جامع و کامل است.

این موضوع مربوط به درجات یقین است و با غفلت فرق دارد،حضرت ابراهیم علی نبینا و اله و علیه السلام غافل نبودند بلکه طالب اعلا درجه ی یقین

و معاینه بودند، همان حق الیقین احتمالا.

حبیبه;818179 نوشت:
امّا وقتی این پرده کنار رفت دیگر اینگونه نیست که بخشی از وجود امام، از آن مطلع و بخشی غافل باشد.

در طه 21 آمده است:قال خذها و لا تخف سنعیدها سیرتها الاولی
ممکن است حضرت موسی میدانسته اند که این عصا اژدها میشود و در واقع از اژدها شدن آن نترسیده باشند،بلکه پس از تبدیل شدن به اژدها،حالا ترسیده اند که این اژدها آسیبی نرساند،
با توجه به اینکه همه ی علم خداوند که در اختیار پیامبران و امامان نیست.شاید آن بخش دوم،از همان قسمی باشد که در اختیار نبوده است.و شاید «سنعیدها سیرتها الاولی »هم نشاندهنده ی این باشد که این بخش را حضرت موسی اطلاع نداشته اند.
همان اعلی درجه ی یقین هم که فرمودید شاید به همین نحو قابل توجیه باشد.(بخشی از علم را دارا هستند،بخشی را نه)
حبیبه;818179 نوشت:
اگر هم مؤاخذه شویم، چوب استاد مبارک است و خوردنش ثمرات بسیاری دارد.

صد البته همین طور است.
ولی نگران نباشید فکر نمی کنم به خاطر بلند بلند فکر کردن تنبیه شویم.

بسمه الحفیظ

یکی دیگه.;818192 نوشت:
ممکن است حضرت موسی میدانسته اند که این عصا اژدها میشود و در واقع از اژدها شدن آن نترسیده باشند،بلکه پس از تبدیل شدن به اژدها،حالا ترسیده اند که این اژدها آسیبی نرساند،

عرض بنده هم همین بود.

یکی دیگه.;818192 نوشت:
صد البته همین طور است.
ولی نگران نباشید فکر نمی کنم به خاطر بلند بلند فکر کردن تنبیه شویم.

از تنبیه شدن نمی ترسم از کوتاهی در رعایت حرمت و حریم استاد می ترسم.

و از این نکته چیزی به ذهنم رسید: و آن اینکه خوف حضرت موسی علیه السلام خوف عقلی بوده است نه نفسی!

در محضر خداوند مشاهده ی تبدیل عصا به مار و ادراک عظمت خداوند و اینکه سر رشته ی هستی و تطور و تغییر آنها به دست خداست

و ادراک مالک علی الاطلاق بودن خداوند، باعث خوف عقلی می گردد(شاید) امّا لا تخف،می دانید که یک جمله ی ساده نیست اثر وجودی دارد

آن حالت خوف از ادراک جلال و عظمت را تبدیل به استقرار نفس و ثبات می کند(الله اعلم)

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;818162 نوشت:
عرض سلام و ادب و تشکر از توضیحات حضرتعالی

در ابتدای بحث، فرمایش حضرتعالی مبتنی بر مقام "کن" و ولایت تکوینی انبیاء و انسان کامل از جمله حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام بود

و سپس فرمودید حضرت موسی (ع) در عالم ظاهر(محسوسات) از عالم باطن(طور فوق عقل حضرتش) خبر نداشتند و لذا فرمودند(ولی مآرب اخری)

عرض حقیر این است که علوم انبیاء علم لدنی و علم حضوری است و مقامی که حضرت موسی(ع) در آن حاضر بوده اند مقام عندیت است به قرینه ی

"لا یخاف لدی المرسلون"آیا در این مقام علم نبی علم حضوری نیست؟

آیا علم حضوری و علم لدنی قوی ترین و شدیدترین درجه ی علم نیست؟

و آیا می شود در آن مقام همزمان که در معرض اتصال به وحی قرار گرفته ای

هم به محتوای وحی و عوالم مربوط به آن که فراتر از عالم محسوسات و ظاهر است متصل باشی

و هم در ظاهر از آن بیخبر؟

جهات وجودی انسان از ظاهر گرفته تا باطن و درجات آن گرچه مقول به تشکیک است امّا اتحاد و پیوستگی عمیقی

دارد،چطور حضرت موسی از جمله ای که فرمودند در مقام عقل با خبر و در مقام حس بیخبر بودند؟

پ.ن

استاد گرامی،سؤال در این نوع مباحث برای فهم و روشن شدن جوانب مبهم مسئله است

و به فهم بهتر معارف قرانی کمک می کند و البته بعد از تأمل در مطالب جنابتان این سؤالات

طبیعی است که در ذهن جولان دهند.

با تشکر و عذرخواه

با سلام خدمت شما خواهر ارجمند

اجازه دهید در ابتدا در ضمن بخش دوم گفتارتان مطلبی را عرض کنم:

اینکه گفتم:

انتظار بنده از خوانندگان قلیل این تاپیک آن است که اکنون که در میان انبوه کاربران این انجمن، دو الی سه نفر به مطالعه این مباحث عمیق انسان ساز روی آورده اند اهتمامشان را در تامل و تفکر و دقت در جزییات مباحث بیشتر نموده و به جای طرح سوال، تعقل و تفکرشان را در مباحث ارائه شده بیشتر نمایند.

اولا هر سوالی نبود؟ زیرا هر عاقلی می پذیرد که سوال اگر بجا و سنجیده باشد نه تنها مذموم نیست بلکه منشا بسیاری از برکات دیگر است.

ثانیا از جمله آداب دانش آموخته مکتب اهل بیت علیهم السلام آن است که ذکات علم و دانش خود را آنجا که سوالی در سطح پایین طرح می گردد ادا نماید و سوال را بی جواب نگذاشته و سوال دیگر را بدان ضمیمه نکند و اگر کلام بنده در پست گذشته اشعاری به شما و آن دیگری داشت از این جهت بود.

و اما پاسخ سوالتان:
درست است که حضرت موسی علیه السلام خلیفه الله و انسان کامل است اما توجه داشته باشید که نباید تمامی انبیا و اولیای الهی را در یک سطح خلافت و ولایت دانست. «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ» به همان وزان که معجزه اقدس حقیقت محمدیه به نام قرآن کریم اشرف و اکمل از تمامی معجزات انبیای پیشین است مدارج علمی و معارج الهی انبیای دیگر، مادون مدارج و معارج حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله است و نباید قدر و منزلت همه اولیای الهی را در یک مکیال سنجید.

آنچه شما می گویید مربوط به نفس نفیس ذوات قدسیه نبی اکرم صلی الله علیه و ائمه اطهار علیهم السلام است که ظاهرشان همواره در تمامی حالات از همه مراتب باطنیشان مطلع بوده و مظهر تام کریمه «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» بوده اند.
اما این موهبت و منقبتی نیست که همه انبیا به یک حد و اندازه از آن برخوردار باشند.
شما می توانید در قصص متعدد قرآن کریم از زندگی انبیای پیشین شاهدی بر این گفتار حقیر مشاهده فرمایید.
[/]

هو دلیل المتحیّرین

اویس;818195 نوشت:
درست است که حضرت موسی علیه السلام خلیفه الله و انسان کامل است اما توجه داشته باشید که نباید تمامی انبیا و اولیای الهی را در یک سطح خلافت و ولایت دانست. «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ» به همان وزان که معجزه اقدس حقیقت محمدیه به نام قرآن کریم اشرف و اکمل از تمامی معجزات انبیای پیشین است مدارج علمی و معارج الهی انبیای دیگر، مادون مدارج و معارج حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله است و نباید قدر و منزلت همه اولیای الهی را در یک مکیال سنجید.

عرض سلام و ادب و تشکر از بیانات حضرتعالی

افضلیت بعضی انبیاء بر بعضی دیگر کلامی کاملا متقن و بر مبنای معارف قران است و شکی در این ندارم

امّا استاد گرامی حقیر به دنبال دلیلی بر غفلت موسی علیه السلام در عالم محسوس از تغییر صورت

چوب به مار در عین اراده ی حضرتش بر این تغییر و تصرفشان در زمان و سرعت بخشیدن به این تغییر صورت هستم.

با تشکر

حبیبه;818193 نوشت:
از کوتاهی در رعایت حرمت و حریم استاد می ترسم.

دقیقا خواهر گرامیم،نگرانی بنده هم از همین است.
خصوصا اینکه میدانم حتی اگر ناخواسته هم خدای نکرده مرتکب خطای اخلاقی شویم،نفس تاثیر میگیرد و همین ،ما را بیشتر در گرداب جهل فرو میکشاند.

بهر حال تا اینجا اگر خطایی از بنده سر زده امیدوارم جناب استاد عفو بفرمایند و خواهش می کنم در آموختن این اخلاق عملی هم ما را از استادی خویش بی نصیب نگذارند.

حبیبه;818218 نوشت:
عرض سلام و ادب و تشکر از بیانات حضرتعالی

افضلیت بعضی انبیاء بر بعضی دیگر کلامی کاملا متقن و بر مبنای معارف قران است و شکی در این ندارم

امّا استاد گرامی حقیر به دنبال دلیلی بر غفلت موسی علیه السلام در عالم محسوس از تغییر صورت

چوب به مار در عین اراده ی حضرتش بر این تغییر و تصرفشان در زمان و سرعت بخشیدن به این تغییر صورت هستم.

با تشکر

مسلما مهمترین دلیلی که می تواند منجر به چنین غفلتی شود حد معرفت است و از این حیث است که عارفان بالله گفته اند: حضرت موسی کلیم علیه السلام در قرآن کریم نماد عقل انسان است.
و عقل با همه نورانیتی که دارد دارای حد و رسم خاصی است که این حدود او را از مشاهده تمام حقایق عالم هستی باز می دارد و با این نگرش باید به داستان همراهی موسی با خضر علیهماالسلام توجه نمود.

بسمه النور

اویس;818348 نوشت:

مسلما مهمترین دلیلی که می تواند منجر به چنین غفلتی شود حد معرفت است و از این حیث است که عارفان بالله گفته اند: حضرت موسی کلیم علیه السلام در قرآن کریم نماد عقل انسان است.
و عقل با همه نورانیتی که دارد دارای حد و رسم خاصی است که این حدود او را از مشاهده تمام حقایق عالم هستی باز می دارد و با این نگرش باید به داستان همراهی موسی با خضر علیهماالسلام توجه نمود.

عرض سلام و ادب و تشکر از فرمایشات حضرتعالی

استاد گرامی در واقعه ی تبدیل عصا به اژدها،عرفاء تفاسیر گوناگونی دارند مثل آنچه جناب فاتح از قول حضرت علامه طباطبایی(ره)

و علامه حسن زاده آملی حفظه الله بیان فرمودند و در فص موسوی شرح فصوص الحکم هم حقیر مطالبی از اینقرار یافتم:

"همچنان كه بدن مرتبه نازله نفس است. يعنى بدن روح متنزل و متجسم است. آن اژدها نيز مرتبه نازله نفس موسوى است كه تا نفس بدان أشراف و اشراق دارد به اراده خود آن را به صورت اژدها نگه مى‏ دارد. پس در عين حال آن اژدها يكى از مظاهر نفس موسوى است. چنانكه وهم او و خيال او و قواى شهوى و غضبى و ديگر قواى نازل و صاعد او همه مظاهر نفس بلكه يك هويت واحده ممتد از طبيعت مادى تا تعين اول است، پس آن اژدها صورت نفس مطمئنه موساى كليم است كه مفنى موهومات و مخيلات است و خود نفس عصاى اوست كه فرمود: هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى‏ غَنَمِي وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى‏. يعنى بر اين عصا كه نفس من است اتكا دارم و بدان در سير و سلوكم بر مطالبم استعانت مى‏ جويم و براى غنم خودم (قواى بدنيه و آن چه كه زير دست من مى ‏باشند چون رعاياى من)، براى آنها از همين نفس رزق و روزى مى ‏آورم كه واسطه در فيض است و مرا در اين عصا كه نفس است مقاصد ديگر است. كه مراد كمالات مكتسبه ‏اى است كه بايد از نفس حاصل بشوند. لذا نفس را كه به صورت اژدها درآورده است تعبير به ثعبان كرده است كه ثعبان از ثعب است و انثعاب، انفجار و انكشاف علوم و معارف از نفس است پس اين عصا را كه نفس ناطقه انسانى است مآرب بسيار است."(حسین ابن حسن خوارزمی،شرح فصوص الحکم،ج2،ص 760)

البته این مخلص کلام خوارزمی است.

بین فرمایشات حضرتعالی و تفسیر فوق چگونه می توان جمع نمود؟

با تشکر

حبیبه;818367 نوشت:
بین فرمایشات حضرتعالی و تفسیر فوق چگونه می توان جمع نمود؟

سلام و ادب خواهرم
چه تناقضی وجود دارد؟
اژدها،همان صورت نفس حضرت موسی باشد،نفس هم مراتب گوناگونی اعم از حس و وهم و عقل دارد.
میشه منظورتون رو واضح تر بفرمایید؟

بسمه الخالق

یکی دیگه.;818387 نوشت:
سلام و ادب خواهرم
چه تناقضی وجود دارد؟
اژدها،همان صورت نفس حضرت موسی باشد،نفس هم مراتب گوناگونی اعم از حس و وهم و عقل دارد.
میشه منظورتون رو واضح تر بفرمایید؟

سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار

علت در شدت و قوت از معلول برتر و ظاهر در مرتبه ای بالاتر از مظهر قرار دارد

کما اینکه قیام شعاع شمس به شمس است قیام مظاهرِ نفس به نفس است، پس قیام ثعبان

و حقیقت آن به نفس موسی علی نبینا و اله و علیه السلام است،و نفس مطمئنه ی موسی علت تغییر صورتِ مظهر، چگونه این علت

از معلول خویش و عوارض مترتب بر آن که فعل نفس خود موسی(ع) و به جهت قوت روحانیّت اوست غافل است؟

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;818367 نوشت:
عرض سلام و ادب و تشکر از فرمایشات حضرتعالی

استاد گرامی در واقعه ی تبدیل عصا به اژدها،عرفاء تفاسیر گوناگونی دارند مثل آنچه جناب فاتح از قول حضرت علامه طباطبایی(ره)

و علامه حسن زاده آملی حفظه الله بیان فرمودند و در فص موسوی شرح فصوص الحکم هم حقیر مطالبی از اینقرار یافتم:

"همچنان كه بدن مرتبه نازله نفس است. يعنى بدن روح متنزل و متجسم است. آن اژدها نيز مرتبه نازله نفس موسوى است كه تا نفس بدان أشراف و اشراق دارد به اراده خود آن را به صورت اژدها نگه مى‏ دارد. پس در عين حال آن اژدها يكى از مظاهر نفس موسوى است. چنانكه وهم او و خيال او و قواى شهوى و غضبى و ديگر قواى نازل و صاعد او همه مظاهر نفس بلكه يك هويت واحده ممتد از طبيعت مادى تا تعين اول است، پس آن اژدها صورت نفس مطمئنه موساى كليم است كه مفنى موهومات و مخيلات است و خود نفس عصاى اوست كه فرمود: هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى‏ غَنَمِي وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى‏. يعنى بر اين عصا كه نفس من است اتكا دارم و بدان در سير و سلوكم بر مطالبم استعانت مى‏ جويم و براى غنم خودم (قواى بدنيه و آن چه كه زير دست من مى ‏باشند چون رعاياى من)، براى آنها از همين نفس رزق و روزى مى ‏آورم كه واسطه در فيض است و مرا در اين عصا كه نفس است مقاصد ديگر است. كه مراد كمالات مكتسبه ‏اى است كه بايد از نفس حاصل بشوند. لذا نفس را كه به صورت اژدها درآورده است تعبير به ثعبان كرده است كه ثعبان از ثعب است و انثعاب، انفجار و انكشاف علوم و معارف از نفس است پس اين عصا را كه نفس ناطقه انسانى است مآرب بسيار است."(حسین ابن حسن خوارزمی،شرح فصوص الحکم،ج2،ص 760)

البته این مخلص کلام خوارزمی است.

بین فرمایشات حضرتعالی و تفسیر فوق چگونه می توان جمع نمود؟

با تشکر

بسمه البصیر

با سلام خدمت شما خواهر گرامی

عرض حقیر با کلامی که شما از فص موسوی شرح فصوص الحکم نقل نمودید نه تنها منافاتی ندارد بلکه ایندو معاضد یکدیگرند.

در کلام شارح فصوص، معجزه انسان کامل از جمله اژدها کردن عصا، به عنوان مرتبه ای از مراتب نفسانی انسان کامل برشمرده شده است. به عبارت دیگر تمامی معجزات فعلی و قولی ذوات قدسیه معصومین ارائه شعباتی از آثار دورنی خویش به جهان خارج است و البته که معجزه حضرت موسی علیه السلام نیز از این قاعده مستثنی نیست.

مقال بنده نیز این بود که انسان کامل دارای مراتبی است از فرش تا فوق عرش الهی. در حقیقت غرض بنده از ارائه این اصل آن بود که بگویم معجزه نیز به عنوان اظهار یکی از مراتب باطنی انسان کامل برشمرده می شود یعنی توانایی بر ارائه معجزه در کمون ذاتی انسان کامل نهاده شده است. اما انسان کامل به حسب حد وجودی خویش که همان حدود معرفت حضوری وی است گاه از این توانایی های ذاتی مراتب باطنی خویش غافل بوده و به حسب همین غفلت است که گاه دچار خوف می گردد که در قرآن کریم آمده است:
«فلّما رَآها تَهتزُّ كانّها جانٌّ ولیّ مدبراً و لم یَعقِّبْ، یا موسی، لاتَخَف اِنّی لایخاف لدیّ المُرسلون» النمل/10

یعنی چون موسی دید که عصایش همانند ماری می جنبد، گریزان بازگشت و به عقب ننگریست. ای موسی، مترس پیامبران نباید که در نزد من بترسند.
[/]

بسمه اللطیف

اویس;818666 نوشت:
لاتَخَف اِنّی لایخاف لدیّ المُرسلون» النمل/10

یعنی چون موسی دید که عصایش همانند ماری می جنبد، گریزان بازگشت و به عقب ننگریست. ای موسی، مترس پیامبران نباید که در نزد من بترسند.

عرض سلام و ادب و همینطور تشکر از توضیحات حضرتعالی

امیدوارم سؤالات مکرر بنده شما را خسته نکند،استاد گرامی

ترس حضرت موسی علیه السلام از رؤیت مار، علت برداشتی است که در بیانات حضرتعالی وجود دارد؟

خب می توان گفت که در سیر نزولی حقایق الهیه از مرتبه ی به تعبیر شما فوق عقل که مکانت وحی است تا

مرتبه طبیعت که مشاهده ی ثعبان توسط حضرت موسی علیه السلام است هر مرتبه اقتضائات خودش را دارد

و ترس موسی علیه السلام حاصل اقتضای مرتبه ی محسوس وجود ایشان است،چرا باید بگوئیم که حضرت از

قوت مراتب باطنی و ذاتی خویش غافل بوده است؟

کما اینکه در هنگامه ی وحی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله که به قوت روحانیّت خود حضرت بر ایشان نازل می شده

امّا آثار جسمانی آن برای حضرت تعریق،لرزش بدن و پیچیدن جامه دور خویش بوده است.

این آثار را در هنگام نماز اولیاء هم شنیده ایم،روح مشاهد عوالمی است که سنگینی رؤیت آن در جسم آثاری دارد

چرا باید در تحلیل آن واقعه،خوف را به غفلت نسبت دهیم؟

حبیبه;818691 نوشت:
کما اینکه در هنگامه ی وحی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله که به قوت روحانیّت خود حضرت بر ایشان نازل می شده

امّا آثار جسمانی آن برای حضرت تعریق،لرزش بدن و پیچیدن جامه دور خویش بوده است.


با عرض سلام و ادب
و تشکر از جناب استاد بخاطر راهنمایی های ظریفشان
به سیاق آیه دقت کنیم:

ولی مدبرا و لم یعقب:رو به فرار نهاد و بازنگشت.

این نوع خوف را نمی توان با حالتی که در وجود رسول اکرم (ص)،بعد از دریافت وحی پدیدار میشد و ناشی از عظمت جلال الهی بود،از یک نوع دانست.

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی دیگه.;818813 نوشت:
با عرض سلام و ادب
و تشکر از جناب استاد بخاطر راهنمایی های ظریفشان
به سیاق آیه دقت کنیم:

ولی مدبرا و لم یعقب:رو به فرار نهاد و بازنگشت.

این نوع خوف را نمی توان با حالتی که در وجود رسول اکرم (ص)،بعد از دریافت وحی پدیدار میشد و ناشی از عظمت جلال الهی بود،از یک نوع دانست.

سلام قولا من ربّ الرحیم

هم مظروف متفاوت بوده است،هم ظرف و نیز ظرفیت.

آینه ی وجود هر یک از اولیاء بقدر سعه ی وجودی خویش تجلیّات الهی را منعکس می کند

و آثاری هم که در عالم محسوس از آن عارض می شود در شدت و ضعف متفاوتند.

یکی نیز مانند همام قالب تهی می کند.

حبیبه;818691 نوشت:
عرض سلام و ادب و همینطور تشکر از توضیحات حضرتعالی

امیدوارم سؤالات مکرر بنده شما را خسته نکند،استاد گرامی

ترس حضرت موسی علیه السلام از رؤیت مار، علت برداشتی است که در بیانات حضرتعالی وجود دارد؟

خب می توان گفت که در سیر نزولی حقایق الهیه از مرتبه ی به تعبیر شما فوق عقل که مکانت وحی است تا

مرتبه طبیعت که مشاهده ی ثعبان توسط حضرت موسی علیه السلام است هر مرتبه اقتضائات خودش را دارد

و ترس موسی علیه السلام حاصل اقتضای مرتبه ی محسوس وجود ایشان است،چرا باید بگوئیم که حضرت از

قوت مراتب باطنی و ذاتی خویش غافل بوده است؟

کما اینکه در هنگامه ی وحی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله که به قوت روحانیّت خود حضرت بر ایشان نازل می شده

امّا آثار جسمانی آن برای حضرت تعریق،لرزش بدن و پیچیدن جامه دور خویش بوده است.

این آثار را در هنگام نماز اولیاء هم شنیده ایم،روح مشاهد عوالمی است که سنگینی رؤیت آن در جسم آثاری دارد

چرا باید در تحلیل آن واقعه،خوف را به غفلت نسبت دهیم؟

بسمه المجیب

با سلام خدمت شما خواهر گرامی
خیر سوالات حضرتعالی موجب ملالت و کدورت بنده واقع نمی شود.

و اما پاسخ به سوالتان:

اینکه شما ترس حضرت موسی علیه السلام را با لرزش جسمانی حاصل از انزال و تنزیل قرآن کریم بر جان مبارک حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله قیاس نموده و منشا هر دو را یک چیز می دانید، هم قیاس مع الفارق است و هم ایندو منشایی جدای از یک دیگر دارند.

دقت نمایید که خوف وصف نفس است نه وصف تن، در حالی که لرزش تن و تب، وصف جسم است نه روح و آن که موسی مبتلای بدان بود خوفی بود که وصف روح است و آنکه پیامبر اکرم صلی الله ناگزیر از آن بود مقتضای جسمیت و عالم طبیعت بود.

شما در پست شماره 232 فرمودید:

حبیبه;818823 نوشت:
آینه ی وجود هر یک از اولیاء بقدر سعه ی وجودی خویش تجلیّات الهی را منعکس می کند

بنده نیز در صدد بیان همین مطلبم و غرض بنده بیان حد وجود نفسانی حضرت موسای کلیم علیه السلام نسبت به سعه روحانی حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که بدیهی است هرکدام از این سعه و ضیق، احکامی را به دنبال دارند که از جمله احکام حد معرفت(ضیق نفسانی حضرت موسی) همان غفلت از کنه جبلت نفس و نهایت توانایی خدادادی وی است.

لطفا در این آیات که پیرامون منش حضرت موسی علیه السلام وارد شده تامل بیشتری فرمایید:

وَإِذْ نَادَىٰ رَبُّكَ مُوسَىٰ أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿١٠﴾ قَوْمَ فِرْعَوْنَ ۚ أَلَا يَتَّقُونَ ﴿١١﴾ قَالَ رَبِّ إِنِّي
أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ ﴿١٢﴾ وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنْطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَىٰ هَارُونَ ﴿١٣﴾ وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ ﴿١٤﴾ قَالَ كَلَّا ۖ فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا ۖ إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ ﴿١٥﴾{1}

(به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت موسی را ندا داد که به سراغ قوم ستمگر برو...«10»
قوم فرعون، آیا آنان (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهیز نمی‌کنند؟!«11»
(موسی) عرض کرد: «پروردگارا! از آن بیم دارم که مرا تکذیب کنند،«12»
و سینه‌ام تنگ شود، و زبانم بقدر کافی گویا نیست؛ (برادرم) هارون را نیز رسالت ده (تا مرا یاری کند)!«13»
و آنان (به اعتقاد خودشان) بر گردن من گناهی دارند؛ می‌ترسم مرا بکشند (و این رسالت به پایان نرسد)!«14»
فرمود: «چنین نیست، (آنان کاری نمی‌توانند انجام دهند)! شما هر دو با آیات ما (برای هدایتشان) بروید؛ ما با شما هستیم و (سخنانتان را) می‌شنویم!

توجه داشته باشید دو کلمه خوفی که در آیات فوق مورد بیان قرار گرفته است از سنخ خوف تجلیات صرصر و بی مثال حضرت ربوبی نیست که بخواهید آنرا با خوف ناشی از انزال وحی و تجلیات بی مثال وارد بر قلب حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله مساوی بدانید، بلکه هر دو خوفی که در آیات فوق بدانها شاره شده است خوف از مواجهه با خلق و ابلاغ کلام وحی می باشد. پس نیک و نیکتر تامل فرمایید که همواره تامل مضاعف ماحی سوال مکرر و مفیض پاسخ مقرر است.

پی نوشت:

  1. شعرا: 15-10

بسمه اللطیف

اویس;819121 نوشت:
اینکه شما ترس حضرت موسی علیه السلام را با لرزش جسمانی حاصل از انزال و تنزیل قرآن کریم بر جان مبارک حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله قیاس نموده و منشا هر دو را یک چیز می دانید، هم قیاس مع الفارق است و هم ایندو منشایی جدای از یک دیگر دارند.

عرض سلام و ادب و تشکر برای زحمتی که جهت پاسخ به سؤالات مکرر حقیر می کشید.

و همینطور بابت به درازا کشیده شدن بحث از حضرتعالی و سایر همراهان بزرگوار عذرخواهم.

استاد بزرگوار، بنده حالات نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و اله را در حین دریافت وحی، مماثل و مساوی حالت حضرت موسی علیه السلام

ندانسته و با هم قیاس نکردم،چه کسی می تواند قول ثقیل معارف قران را که به قدر مقام یلی الحقی حقیقت محمدیه(ص) عظیم است را

با اعجازی محسوس در حدّ اژدها شدن عصای حضرت موسی یکسان بداند؟ که فرق ایندو به قدر معقول و محسوس و بلکه بسیار بیشتر است.

غرض حقیر از بیان مثال مذکور بیان آثار ارتباط با عوالم وحی در جسم انبیاء است نه بیان تساوی معارف نازل شده بر آنان.

اویس;819121 نوشت:
دقت نمایید که خوف وصف نفس است نه وصف تن، در حالی که لرزش تن و تب، وصف جسم است نه روح و آن که موسی مبتلای بدان بود خوفی بود که وصف روح است و آنکه پیامبر اکرم صلی الله ناگزیر از آن بود مقتضای جسمیت و عالم طبیعت بود.

بله خوف اگر نفسانی باشد وصف نفس است اما آثاری بر جسم دارد مثل زرد شدن چهره و رنگ پریدگی،در مَثَل اگر گرگی به انسان حمله کند دچار خوف نفسانی

شده و رنگ از رخسار پریده و از ترس پا به فرار خواهد گذاشت.

خوفی که وصف روح باشد خوف عقلی است و خوف عقلی ناشی از مشاهده ی جلال و جبروت الوهی و لذا با آنچه شما از غفلت حضرت موسی از ذاتیات آن جناب

مطرح کردید در تناقض.آنچه در قران داریم:"وَأَلْقِ عَصَاكَ ۚ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّىٰ مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ ۚ يَا مُوسَىٰ لَا تَخَفْ"فرار موسی از ترس است.

حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام یک بار دیگر هم به شهادت قران از درک جلال الهی دچار خوف شده و از شدت آن بیهوش گشتند:

"فلما تجلی ربه علی الجبل دکا فخر موسی صعقا"وقتی موسی عظمت و جلال الوهی را در تجلی بر کوه و متلاشی شدن آن دید بیهوش بر زمین افتاد

این خوف عقلی است،اما استاد گرامی از ترس مار فرار کردن به نظر خوف نفسی می رسد نه خوف روحی یا عقلی،و این لازمه ی سرای طبیعت و ُبعد

طبیعی انسان است که از حمله ی چیری مانند مار بترسد،به نظر می رسد که خداوند به حضرت یاد آوری می کنند که نترس تو در پیشگاه ما و حفظ

و امان مایی.

اویس;819121 نوشت:
بنده نیز در صدد بیان همین مطلبم و غرض بنده بیان حد وجود نفسانی حضرت موسای کلیم علیه السلام نسبت به سعه روحانی حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که بدیهی است هرکدام از این سعه و ضیق، احکامی را به دنبال دارند که از جمله احکام حد معرفت(ضیق نفسانی حضرت موسی) همان غفلت از کنه جبلت نفس و نهایت توانایی خدادادی وی است.

بله مسلم است که مراتب وجودی رسول خدا صلی الله علیه و اله با موسی علیه السلام به هیچ وجه قابل قیاس نیست:

نام احمد نام جمله انبیا است/چونکه صد آید نود هم پیش ماست

در نتیجه سعه ی وجودی رسول خدا(ص) که رحمة للعالمین است با سعه ی وجودی حضرت موسی علیه السلام یکی نیست.

سؤال حقیر دقیقا همان قسمتی است که بولد نمودم،یک دلیل عقلی و یا برهانی نقلی و یا نکته ای معرفتی غیر از اینکه می فرمائید

ضیق نفس موسی علیه السلام دلیل غفلت از کنه جبلت و نهایت توانایی خدادادی ایشان است بیاورید.

حقیر دلیلی را که خلاف فرمایش حضرتعالی است برای خواهرم سرکار یکی دیگه بیان نمودم:

حبیبه;818389 نوشت:
علت در شدت و قوت از معلول برتر و ظاهر در مرتبه ای بالاتر از مظهر قرار دارد

کما اینکه قیام شعاع شمس به شمس است قیام مظاهرِ نفس به نفس است، پس قیام ثعبان

و حقیقت آن به نفس موسی علی نبینا و اله و علیه السلام است،و نفس مطمئنه ی موسی علت تغییر صورتِ مظهر، چگونه این علت

از معلول خویش و عوارض مترتب بر آن که فعل نفس خود موسی(ع) و به جهت قوت روحانیّت اوست غافل است؟

اویس;819121 نوشت:
وَإِذْ نَادَىٰ رَبُّكَ مُوسَىٰ أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿١٠﴾ قَوْمَ فِرْعَوْنَ ۚ أَلَا يَتَّقُونَ ﴿١١﴾ قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ ﴿١٢﴾ وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنْطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَىٰ هَارُونَ ﴿١٣﴾ وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ ﴿١٤﴾ قَالَ كَلَّا ۖ فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا ۖ إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ ﴿١٥﴾{1}

(به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت موسی را ندا داد که به سراغ قوم ستمگر برو...«10»
قوم فرعون، آیا آنان (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهیز نمی‌کنند؟!«11»
(موسی) عرض کرد: «پروردگارا! از آن بیم دارم که مرا تکذیب کنند،«12»
و سینه‌ام تنگ شود، و زبانم بقدر کافی گویا نیست؛ (برادرم) هارون را نیز رسالت ده (تا مرا یاری کند)!«13»
و آنان (به اعتقاد خودشان) بر گردن من گناهی دارند؛ می‌ترسم مرا بکشند (و این رسالت به پایان نرسد)!«14»
فرمود: «چنین نیست، (آنان کاری نمی‌توانند انجام دهند)! شما هر دو با آیات ما (برای هدایتشان) بروید؛ ما با شما هستیم و (سخنانتان را) می‌شنویم!

توجه داشته باشید دو کلمه خوفی که در آیات فوق مورد بیان قرار گرفته است از سنخ خوف تجلیات صرصر و بی مثال حضرت ربوبی نیست که بخواهید آنرا با خوف ناشی از انزال وحی و تجلیات بی مثال وارد بر قلب حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله مساوی بدانید، بلکه هر دو خوفی که در آیات فوق بدانها شاره شده است خوف از مواجهه با خلق و ابلاغ کلام وحی می باشد.

اویس;819121 نوشت:
از جمله احکام حد معرفت(ضیق نفسانی حضرت موسی) همان غفلت از کنه جبلت نفس و نهایت توانایی خدادادی وی است.

لطفا در این آیات که پیرامون منش حضرت موسی علیه السلام وارد شده تامل بیشتری فرمایید:

وَإِذْ نَادَىٰ رَبُّكَ مُوسَىٰ أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿١٠﴾ قَوْمَ فِرْعَوْنَ ۚ أَلَا يَتَّقُونَ ﴿١١﴾ قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ ﴿١٢﴾ وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنْطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَىٰ هَارُونَ ﴿١٣﴾ وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ ﴿١٤﴾ قَالَ كَلَّا ۖ فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا ۖ إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ ﴿١٥﴾{1}

عرض کردم که اینها را مساوی با هم نمی دانم.

اما یک سؤال: خوفِ مواجهه با خلق در هنگام تبلیغ وحی(تکذیب و آزار از سوی مردم) و خوف،از موردِ تعقیب قرار گرفتن از سوی قبطیان به خاطر قتل یکی از آنها

(دستگیری و قتل حضرت توسط آنان) با خوف از آسیب مار،اینها خوف نفسانی نیست؟

همه اش ترس از آسیب است! و اقتضای جهت طبیعی وجود انسان.

با تشکر فراوان از حضرتعالی

حبیبه;819148 نوشت:
خوفی که وصف روح باشد خوف عقلی است و خوف عقلی ناشی از مشاهده ی جلال و جبروت الوهی و لذا با آنچه شما از غفلت حضرت موسی از ذاتیات آن جناب

مطرح کردید در تناقض


سلام و ادب خواهرم
اینکه استاد می فرمایند خوفی که موسی مبتلای به آن بود خوفی بود که وصف روح بود،منظورشان اینست که این خوف از نفس حضرت موسی بر میخیزد و خوف نفسانی است.کما اینکه این فرمایش استاد موید همین مطلب است:

اویس;819121 نوشت:
دقت نمایید که خوف وصف نفس است نه وصف تن

برداشت بنده از این فرمایش استاد اینست که حالتی که پیامبر داشتند،را اگر بخواهیم دقیق بررسی کنیم و به قالب کلمات در آوریم در واقع خوف نمی توان نامید.و اگر بخواهیم دقیق بگوییم خوف عقلی است و خوف عقلی در واقع همان محبت است.
آن چیزی که در جسم مبارک نبی مکرم اسلام نمودار می گشت آثار خشیت الهی بود.

حبیبه;819148 نوشت:
اما استاد گرامی از ترس مار فرار کردن به نظر خوف نفسی می رسد نه خوف روحی یا عقلی،و این لازمه ی سرای طبیعت و ُبعد

طبیعی انسان است که از حمله ی چیری مانند مار بترسد،به نظر می رسد که خداوند به حضرت یاد آوری می کنند که نترس تو در پیشگاه ما و حفظ

و امان مایی.


بله درست است . این خوف نفسی است و فرمایش استاد هم همین بود.شما خوف روحی را با عقلی یکی گرفته اید.ولی در کلام استاد به این معنی نبود.
روح انسان می تواند هم در مرتبه نفس باشد هم در مرتبه ی عقل.البته این جمله ای که عرض میکنم یک نتیجه گیری شخصی است و این جمله را در کتاب یا منبعی ندیده ام.لذا شاید جمله ی دقیقی نباشد.

ببینید خواهرم من فکر میکنم نمی توان گفت این ترس لازمه ی بعد طبیعی و مادی انسان است.آن هم انسان کامل.ما میدانیم که حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام در هنگامی که قرار بود به آتش افکنده شوند نه تنها خوفی نداشتند بلکه آرامشی عظیم ایشان را فرا گرفته بود.

بسمه اللطیف

یکی دیگه.;819270 نوشت:
سلام و ادب خواهرم
اینکه استاد می فرمایند خوفی که موسی مبتلای به آن بود خوفی بود که وصف روح بود،منظورشان اینست که این خوف از نفس حضرت موسی بر میخیزد و خوف نفسانی است.کما اینکه این فرمایش استاد موید همین مطلب است:

سلام و عرض ارادت

اگر خوفی که حضرت استاد به آن اشاره می فرمایند خوف نفسی باشد مقصود بنده تأمین می گردد!

عرض بنده هم همین است خوف نفسی است.

یکی دیگه.;819270 نوشت:
برداشت بنده از این فرمایش استاد اینست که حالتی که پیامبر داشتند،را اگر بخواهیم دقیق بررسی کنیم و به قالب کلمات در آوریم در واقع خوف نمی توان نامید.و اگر بخواهیم دقیق بگوییم خوف عقلی است و خوف عقلی در واقع همان محبت است.
آن چیزی که در جسم مبارک نبی مکرم اسلام نمودار می گشت آثار خشیت الهی بود.

خواهرم عرض بنده حالت خوف در پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نبود اشاره حقیر به آثار جسمانی وحی بود.

ضمن اینکه خوف همان محبت نیست بلکه حالت خوف ناشی از تجلی و غلبه ی اسماء جلالی حق است که متناسب با تعظیم و رهبت است

و محبت ناشی از تجلی اسماء جمالی حق و متناسب با شوق و حب است لذا قلوب اولیاء را بالنسبه بر اسمی که بر آنها غالب بوده است به

خوفی و حبی تقسیم می کنند،گرچه در هر خوفی حبی پنهان و در هر حبی خوفی نهان است اما بسته با اینکه کدامیک ظهور

و غلبه ی بیشتری داشته باشند قلب از آن تأثیر می پذیرد و در حالات اولیاء ظهور می یابد مثلا حضرت یحیی علی نبینا و اله و علیه السلام

خوفی بوده اند یعنی بیشتر اسماء جلال بر ایشان تجلی داشته است،من باب تبرک و تیمن کلامی در این باره از مولا علی علیه السلام

را عنایت بفرمائید:

«سبحان من اتسعت رحمته لاولیائه فی شده نقمته و اشتدت نقمته لاعدائه فی سعه رحمته» (نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 215، خطبه 89)

یعنی: «منزه است کسی که عذاب و نقمتش شدید است و در همان حال رحمت او دوستانش را فراگرفته، و با آنکه دایره ی رحمتش فراگیر است

عذاب و نقمتش برای دشمنان شدت گرفته است.»این همان معنای بطون و ظهور خوف و حب است.

یکی دیگه.;819270 نوشت:
بله درست است . این خوف نفسی است و فرمایش استاد هم همین بود.شما خوف روحی را با عقلی یکی گرفته اید.ولی در کلام استاد به این معنی نبود.
روح انسان می تواند هم در مرتبه نفس باشد هم در مرتبه ی عقل.البته این جمله ای که عرض میکنم یک نتیجه گیری شخصی است و این جمله را در کتاب یا منبعی ندیده ام.لذا شاید جمله ی دقیقی نباشد.

ببینید خواهرم من فکر میکنم نمی توان گفت این ترس لازمه ی بعد طبیعی و مادی انسان است.آن هم انسان کامل.ما میدانیم که حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام در هنگامی که قرار بود به آتش افکنده شوند نه تنها خوفی نداشتند بلکه آرامشی عظیم ایشان را فرا گرفته بود.

بله از آنجایی که خوف یا نفسانی است و یا عقلانی لذا خوف روحی نمی تواند خوف نفسانی معنا شود و لاجرم در مقابل خوف نفسانی قرار می گیرد

و از آن رایحه ی خوف عقلی به مشام ذهن می رسد.(شاید منظور استاد گرامی را بد فهمیده باشم)

چرا نمی توان گفت؟ با چه استدلالی؟خوف نفسانی تعریف مشخصی در ادبیات عرفانی دارد.و اما اینکه می فرمائید آنهم برای انسان کامل

خلاف آن در قران بیان می گردد:"قل انا بشرا مثلکم"بگو من بشری مانند شما هستم.

ببینید خواهر بزرگوار درست است که انبیاء به لحاظ قوت روحی با بشر عادی فرق دارند اما مقتضیات جسمانی آنها همان است که متناسب

عالم جسمانیات و دنیاست،مشرکین بر پیابر ایراد می گرفتند که این چه پیامبری است که می خورد و می آشامد و در بازارها راه می رود؟:

" وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا."

لذا اقتضائات بشری در مورد پیامبران نیز موضوعیت دارد و به این نکته در آیاتی که استاد معظم شاهد مثال آوردند به صراحت اشاره شده است:

قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ ﴿١٢﴾ وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنْطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَىٰ هَارُونَ ﴿١٣﴾ وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ ﴿١٤﴾ قَالَ كَلَّا ۖ فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا ۖ إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ ﴿١٥﴾{1}

و در آخر بزرگوار مقام حضرت ابراهیم با مقام حضرت موسی علیهما السلام متفاوت است،حضرت ابراهیم علیه السلام عبدالهی است

که به فرمان حق قصد داشتند فرزندشان را با دست خویش ذبح کنند، و ......بگذریم می ترسم از سر جهالت چیزی بگویم که معاقب باشد!

سخن گفتن در باره پیامبران علیهم السلام وادی بسیار سخت و موضوعی است که باید در آن بسیار احتیاط کرد و بهتر است اگر چیزی می گوئیم

بر طبق قران و یا کلام معصوم علیه السلام باشد.لذا در مقایسه ی این دو پیامبر بزرگ الهی کلام را به اهلش وا می گذارم.

پ.ن

با تشکر از شما خواهر خوبم که با مباحثات خویش باعث رونق این بحث می شوید.

@};-

سلامو عرض ادب

حبیبه;819317 نوشت:
گرچه در هر خوفی حبی پنهان و در هر حبی خوفی نهان است

بله البته این در خوف نفسی صدق نمی کند
حبیبه;819317 نوشت:
ضمن اینکه خوف همان محبت نیست

عرض حقیر ناظر به این مطلب است:
در دعای ابو حمزه ثمالی داریم که خدایا قلب مرا پر از محبّت کن ، بعد می فرماید پر از ترس کن.اللّهم انّی اسالک ان تملا قلبی حبّاً لک وخشیةً منک
حبیبه;819317 نوشت:
و اما اینکه می فرمائید آنهم برای انسان کامل
حبیبه;819317 نوشت:

خلاف آن در قران بیان می گردد:"قل انا بشرا مثلکم"بگو من بشری مانند شما هستم.

ببینید خواهر بزرگوار درست است که انبیاء به لحاظ قوت روحی با بشر عادی فرق دارند اما مقتضیات جسمانی آنها همان است که متناسب

عالم جسمانیات و دنیاست


از این آیه برداشت این است که پیامبران و اولیاء الهی هم نیازهای مادی دارند،از مرگ عزیزانشان ناراحت میشوند و آثار خوف هر چند عقلی بر جسم مبارک پیامبر هم مترتب میشود.و از این قبیل.
به این معنا نیست که بطور مثال اگر من از مرگ یا مورد مخالفت قرار گرفتن میترسم،پیامبران هم باید چنین باشند چون بشرند و اقتضای جسمشان است.همانطور که خداوند می فرمایند پیامبران نزد من نمی ترسند.
حبیبه;819317 نوشت:
و در آخر بزرگوار مقام حضرت ابراهیم با مقام حضرت موسی علیهما السلام متفاوت است،حضرت ابراهیم علیه السلام عبدالهی است

که به فرمان حق قصد داشتند فرزندشان را با دست خویش ذبح کنند، و ......بگذریم می ترسم از سر جهالت چیزی بگویم که معاقب باشد!


ما اینجا داریم سعی میکنیم مطلبی را به درستی درک کنیم و برای اینکار ناگریز از به زبان آوردن و مبادله ی افکار هستیم.در واقع ما اینجا داریم فکر میکنیم.فکر نمی کنم مشمول عقوبت شویم.ان شاء الله...
حبیبه;819317 نوشت:
با تشکر از شما خواهر خوبم که با مباحثات خویش باعث رونق این بحث می شوید.

سعادتی است در محضرتان فیض می بریم.

بسمه البصیر

یکی دیگه.;819366 نوشت:
بله البته این در خوف نفسی صدق نمی کند

عرض سلام و ارادت

موضوع بحث خوف عقلی بود و اینکه شما آن را معادل محبت گرفتید.

بنده نیز سخن سرکار را تحلیل نمودم و اشاره ای به خوف نفسی در میان نبود.

یکی دیگه.;819366 نوشت:
عرض حقیر ناظر به این مطلب است:
در دعای ابو حمزه ثمالی داریم که خدایا قلب مرا پر از محبّت کن ، بعد می فرماید پر از ترس کن.اللّهم انّی اسالک ان تملا قلبی حبّاً لک وخشیةً منک

این مطلب را ضمن شاهد مثالی از کلام مولا علی علیه السلام توضیح دادم:

حبیبه;819317 نوشت:
گرچه در هر خوفی حبی پنهان و در هر حبی خوفی نهان است اما بسته با اینکه کدامیک ظهور

و غلبه ی بیشتری داشته باشند قلب از آن تأثیر می پذیرد و در حالات اولیاء ظهور می یابد مثلا حضرت یحیی علی نبینا و اله و علیه السلام

خوفی بوده اند یعنی بیشتر اسماء جلال بر ایشان تجلی داشته است،من باب تبرک و تیمن کلامی در این باره از مولا علی علیه السلام

را عنایت بفرمائید:

«سبحان من اتسعت رحمته لاولیائه فی شده نقمته و اشتدت نقمته لاعدائه فی سعه رحمته» (نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 215، خطبه 89)

یعنی: «منزه است کسی که عذاب و نقمتش شدید است و در همان حال رحمت او دوستانش را فراگرفته، و با آنکه دایره ی رحمتش فراگیر است

عذاب و نقمتش برای دشمنان شدت گرفته است.»این همان معنای بطون و ظهور خوف و حب است.

یکی دیگه.;819366 نوشت:
از این آیه برداشت این است که پیامبران و اولیاء الهی هم نیازهای مادی دارند،از مرگ عزیزانشان ناراحت میشوند و آثار خوف هر چند عقلی بر جسم مبارک پیامبر هم مترتب میشود.و از این قبیل.
به این معنا نیست که بطور مثال اگر من از مرگ یا مورد مخالفت قرار گرفتن میترسم،پیامبران هم باید چنین باشند چون بشرند و اقتضای جسمشان است.همانطور که خداوند می فرمایند پیامبران نزد من نمی ترسند.

بنده چنین چیزی عرض نکردم!

پیامبران و اولیاء شائق به لقاء الهی بوده اند و این به خاطر مراتب بالای معرفت و یقین به معاد و رؤیت حقایق آن بوده است

کلام مولا علی علیه السلام:

"والله لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدی اُمه" یعنی من به مرگ مشتاقم...

ولی آن حضرت از زیر دیواری که کج بود و ممکن بود بر سر مبارکشان خراب شود برخاستند

و جای دیگری استراحت کردند این احتیاط است و شرط عقل، مثل فرار از نیش و حمله ی مار و یا تعقیب فرعونیان.

ترس از دست دادن جان آنهم بیهوده و الزام حفظ آن، چه منافاتی با پیامبری دارد؟ و یا چه تناقضی با اقتضای عالم طبیعتی که پیامبران

هم با آن مواجه بوده اند؟بله مورد آخر را قبلا هم عرض کردم خداوند به موسی علیه السلام اطمینان می دهد که از خطر حمله ی مار

در امانی شاید مقصود این است که نزد من و در حفظ من به تو آسیبی نمی رسد،ولی ما که نمی توانیم کلام قران را نادیده بگیریم

موسی علیه السلام از حمله مار فرار کردند خواهرم و پشت سرشان را هم نگاه نفرمودند تا اینکه خداوند به ایشان وحی کرد که نترس(لا تخف)

یکی دیگه.;819366 نوشت:
ما اینجا داریم سعی میکنیم مطلبی را به درستی درک کنیم و برای اینکار ناگریز از به زبان آوردن و مبادله ی افکار هستیم.در واقع ما اینجا داریم فکر میکنیم.فکر نمی کنم مشمول عقوبت شویم.ان شاء الله...

درست است فکر می کنیم ولی این فکر باید در چهار چوب برهان، قران،سنت و معارف الهی باشد.که الحمد لله این التزام از سوی شما وجود دارد.

یکی دیگه.;819366 نوشت:
سعادتی است در محضرتان فیض می بریم.

سعادت حضور در مباحث معرفتی با اساتید بزرگوار و عالم و فرزانه و همراهانی دانا و کوشا چون شما باعث افتخار بنده است.

با تشکر@};-

با سلام خدمت شما خواهر گرامی
از مباحثه علمی که بین شما و سرکار خانم یکی دیگه برقرار گشت مستفیض شدیم.
انشالله خداوند شما را با اولیای الهی محشور فرماید.

حبیبه;819148 نوشت:
خوفی که وصف روح باشد خوف عقلی است و خوف عقلی ناشی از مشاهده ی جلال و جبروت الوهی و لذا با آنچه شما از غفلت حضرت موسی از ذاتیات آن جناب

مطرح کردید در تناقض.آنچه در قران داریم:"وَأَلْقِ عَصَاكَ ۚ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّىٰ مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ ۚ يَا مُوسَىٰ لَا تَخَفْ"فرار موسی از ترس است.

حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام یک بار دیگر هم به شهادت قران از درک جلال الهی دچار خوف شده و از شدت آن بیهوش گشتند:

"فلما تجلی ربه علی الجبل دکا فخر موسی صعقا"وقتی موسی عظمت و جلال الوهی را در تجلی بر کوه و متلاشی شدن آن دید بیهوش بر زمین افتاد

این خوف عقلی است،


عرض بنده این نبود که حضرت موسی علیه السلام هرگز به مشاهده جلال الهی متنعم نبوده و خوفشان همواره خوف نفسی بود که شما به آیه «لما تجلی ربه علی الجبل دکا فخر موسی صعقا» تمسک فرمودید. بدیهی است که همه انبیا به وفق حالات بندگیشان از مشاهده تجلیات جلالی حق برخوردار بوده و از آن ناحیه به فیض خوف عقلانی نیز رسیده‌اند.
آیه ای که بنده در پست پیشین به عرض محضرتان رساندم و ظاهرا مورد تامل و اندیشه کافی قرار نگرفته است آیه ای نبود که مصداق خوف عقلی حضرت موسی علیه السلام باشد بلکه مصداقی برای خوف طبیعی حضرت بود که ناشی از حد معرفتی حضرت موسی علیه السلام است. آنجا که خطاب به حق سبحانه و تعالی فرمود: «قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ»و یا فرمود: «وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ»
ترس از تکذیب شدن یا ترس از کشته شدن خوف عقلی نیست که حضرتعالی به آن پافشاری می کنید. و همین ترس وجه افضلیت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و اله با حضرت موسی علیه السلام است.

حبیبه;819148 نوشت:
اما استاد گرامی از ترس مار فرار کردن به نظر خوف نفسی می رسد نه خوف روحی یا عقلی،و این لازمه ی سرای طبیعت و ُبعد

طبیعی انسان است که از حمله ی چیری مانند مار بترسد،به نظر می رسد که خداوند به حضرت یاد آوری می کنند که نترس تو در پیشگاه ما و حفظ

و امان مایی.

اما این که می فرمایید: ترس از مار و فرار کردن از آن لازمه ی سرای طبیعت است و دلالت بر حد معرفتی حضرت موسی ندارد، هرگز پذیرفته نیست. اگر قرار باشد هر ترسی که میتنی بر علل مادی نشئه طبیعت است معفو بر انسان کامل باشد پس جایگاه علم احاطی انسان کامل به توحید صمدی قرآنی و آگاهی وی بر اندماج حق در سرائر ممکنات چه خواهد بود؟
به عبارت دیگر اگر قرار باشد این چنین ترسی حاکی از نقص معرفتی انسان کامل نباشد و هر ترسی که ناشی از علل مادی طبیعت است مجاز شمرده شود پس چه تفوق و برتری میان انسان کامل و دیگر آحاد جامعه در مواجهه با خطرات نشئه طبیعت است؟!
برای مزید بصیرت در نکته ای که خدمتتان تقدیم داشتم و مقایسه حد معرفتی حضرت موسی که ناشی از نماد عقلانیت وی در قرآن کریم است با ائمه اطهار علیهم السلام که جامع تمامی اسمای حسنای الهی اند کافی است که به قضیه معجزه امام رضا علیه السلام در دربار مامون تاملی داشته باشید که وقتی حضرت مورد هتک حرمت آن مرد گستاخ قرار گرفت که در میان حضار گفت: اگر راست می گوئی پس امر کن به این دو شیر روی پرده و آنها را زنده کن و بر من مسلط گردان! امام به اذن الهی آن دو عکس شیر را زنده کرده و به آنها فرمودند: این مرد فاجر را طعمه خود قرار دهید و از او عین و اثری باقی نگذارید!
حال سوال اینجاست که اگر به قول شما ترس از شیر لازمه سرای طبعیت است، پس چرا امام رضا علیه السلام از این انشای نفسانی خویش نترسیدند و آیا این عدم ترس از انشای نفسانی خویش در مقام خارج، حاکی از عمق معرفتی و ژرفای بینش توحیدی امام رضا علیه السلام نسبت به حضرت موسی علیه السلام نیست؟!

بسمه العلیم

اویس;821071 نوشت:
آیه ای که بنده در پست پیشین به عرض محضرتان رساندم و ظاهرا مورد تامل و اندیشه کافی قرار نگرفته است آیه ای نبود که مصداق خوف عقلی حضرت موسی علیه السلام باشد بلکه مصداقی برای خوف طبیعی حضرت بود که ناشی از حد معرفتی حضرت موسی علیه السلام است. آنجا که خطاب به حق سبحانه و تعالی فرمود: «قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ»و یا فرمود: «وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ»
ترس از تکذیب شدن یا ترس از کشته شدن خوف عقلی نیست که حضرتعالی به آن پافشاری می کنید. و همین ترس وجه افضلیت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و اله با حضرت موسی علیه السلام است.

عرض سلام و احترام

از بیانات حضرتعالی متشکرم.

حقیر هم عرض کردم خوف حضرت موسی نفسی است و نه عقلی(ظاهرا).

اصرار بنده بر این است که سخنمان را در تأویلات عرفانی قران کریم،برهانی کنیم،و یا تأییدی از روایات بر آن بیابیم.

یک سؤال:

چه قرینه ای برای عبور از ظاهر آیه و تأویل آن وجود دارد؟

با تشکر

حبیبه;821115 نوشت:
چه قرینه ای برای عبور از ظاهر آیه و تأویل آن وجود دارد؟

بنده در کدام گفتارم از ظاهر قرآن عبور و به تاویل آن پناه بردم؟!
آنچه گفتم اقتباس از ظاهر قرآن بود که دلالت بر خوف حضرت موسی علیه السلام از تکذیب و کشته شدن بواسطه خلق و مار شدن عصا بود که همه اینها به صراحت در قرآن کریم آمده است که البته بنده نعوذ بالله این امور را مجوزی برای ذم و یا سرزنش انسان کامل قلمداد نکردم که شما اینچنین به دفاع و مقابله با آن برخاسته اید.
آنچه گفتم نه تاویل بود و نه تفسیری از قرآن کریم بلکه تحلیلی بود برخاسته از ذهن قاصر و حقیرم بواسطه غور اندکی که در اصول و ضوابط حکمی و عرفانی و مقایسه سطوح معرفتی انسان های کامل داشتم.
بنده هیچ اصراری برای پذیرش گفتارم ندارم و عاجزانه خواستار برهان و دلیلی از جانب شما و دیگران هستم که سیاهی جهلم را به من بنمایاند.
انشالله خداوند مرا مورد هدایت خویش قرار دهد.

بسمه الغفور

اویس;821276 نوشت:

بنده در کدام گفتارم از ظاهر قرآن عبور و به تاویل آن پناه بردم؟!
آنچه گفتم اقتباس از ظاهر قرآن بود که دلالت بر خوف حضرت موسی علیه السلام از تکذیب و کشته شدن بواسطه خلق و مار شدن عصا بود که همه اینها به صراحت در قرآن کریم آمده است که البته بنده نعوذ بالله این امور را مجوزی برای ذم و یا سرزنش انسان کامل قلمداد نکردم که شما اینچنین به دفاع و مقابله با آن برخواسته اید.
آنچه گفتم نه تاویل بود و نه تفسیری از قرآن کریم بلکه تحلیلی بود برخاسته از ذهن قاصر و حقیرم بواسطه غور اندکی که در اصول و ضوابط حکمی و عرفانی و مقایسه سطوح معرفتی انسان های کامل داشتم.
بنده هیچ اصراری برای پذیرش گفتارم ندارم و عاجزانه خواستار برهان و دلیلی از جانب شما و دیگران هستم که سیاهی جهلم را به من بنمایاند.
انشالله خداوند مرا مورد هدایت خویش قرار دهد.

عرض سلام و ادب و احترام

فکر می کنم به خاطر طولانی شدن بحث سوء تفاهمی پیش آمده است

حقیر چگونه می توانم مانند شمایی را اینگونه قضاوت کرده باشم؟

اصل بحث موضوع دیگری بود و آن اینکه چگونه انسان کامل از توانایی های ذاتی خویش غافل و بی خبر است؟

حضرتعالی فرمودید :

اویس;817922 نوشت:
لذا در کلام موسی اگرچه آمده است که «در عصا رفع احتیاجات دیگری نهفته است» اما مرتبه ظاهر وی غافل است که یکی از احتیاجات موسی، همین تصرف در ماده تکوینی عصا و تبدیل آن به اژدهاست، در عین حالی که مراتب باطنی روحانی او از این حقیقت آگاه بوده و همان وقوف و آگاهی مراتب باطنی وی است که منجر به بیان این کلام شده است. یعنی موسی آنچه را که در خود داشت ز بیگانه طلب می کرد.

استاد گرامی و بزرگوار سؤال بنده این بخش از کلام است،بی خبر بودن ظاهر موسی علی نبینا و اله و علیه السلام از حقائق باطنی خویش.

با سپاس و عذرخواه برای کدورت پیش آمده،حلال بفرمائید.

بسم الله خیر الاسماء

عرض سلام و ادب

استاد گرامی لطفا متن ذیل را درباره ی علم انسان کامل ملاحظه و بررسی بفرمائید:

"آنچه در عقل انسانی حاصل می شود،مطابق عالم موجود است و عالم موجود هم

مطابق عالم منظور در نسخه ی الهی و لوح عقلی یعنی همان قلوب ملائک مقرب

است و این عالم نیز مسبوق به وجود آن در لوح قدری است.

ادراک انسان در هر مرتبه ای از صورتهای عالم به موجب اتحاد با آن مرتبه و تحقق

وجود آن مرتبه نزد انسان است.حال بعضی از این وجودات حسی،بعضی مثالی و

بعضی عقلی است.از این رو وجود نیز در مرتبه ی اول، عقلی،بعد نفسی و بعد حسی و مادی

است.نفس نیز به تبع آن گاهی حسی،گاهی نفسی و گاهی عقلی است.انسان اگر به حدّ

بالا و مقام ربّانی برسد،مطّلع بر قضا و قدر ربّانی و شاهد قلم و لوح الهی می گردد و به همین

سبب،کل عالم نزد او حاضر می گردد،انسان کامل مصداق واقعی این مورد است."

(صدرالدین،شیرازی،الشواهد الربوبیه،349-352)

با تشکر

بسم الله السلام
با عرض سلام و ادب

«هل اتیک حدیث ضیف ابراهیم المکرمین»
ایا خبر میهمانان ارجمند ابراهیم به تو رسیده است؟

«اذ دخلو علیه فقالو سلاما قال سلام قوم منکرون فراغ الی اهله فجائ بعجل سمین»
هنگامی که بر او وارد شدند سلام گفتند . گفت سلام[به نظر میرسد شما] مردمی ناشناسید.پس نزد اهل خود رفت و گوساله ای بریان و فربه آورد

«فقربه الیهم قال الا تاکلون »
آنرا نزدیکشان برد [و دید نمی خورند]گفت نمی خورید؟

«فاوجس منهم خیفه قالو لاتخف و بشروه بغلام علیم»
و در دل احساس ترسی کرد و گفتند مترس و او را به پسری دانا مژده دادند.

براستی چرا حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام،ندانستند که اینان فرشتگانی هستند که میهمان ایشان شده اند و برای آنها طعام آوردند؟
و چرا حضرات ائمه معصومین علیهم السلام باید اراده کنند تا از عالم غیب مطلع شوند؟

حبیبه;821329 نوشت:
نفس نیز به تبع آن گاهی حسی،گاهی نفسی و گاهی عقلی است

حبیبه;821294 نوشت:
استاد گرامی و بزرگوار سؤال بنده این بخش از کلام است،بی خبر بودن ظاهر موسی علی نبینا و اله و علیه السلام از حقائق باطنی خویش.

سلام علیکم
مشکل آنجاست که شما بی خبری حضرت موسی علیه السلام را با جهل و نادانی و غفلت آحاد انسانها یکی می دانید در حالیکه مراد حقیر از عدم اگاهی حضرت موسی علیه السلام همان حکم عقلی است که حضرت موسی مظهر تام آن در قرآن کریم است.
وقتی سخن از عقل به میان می آید به طور ذاتی پای حد در میان است و تمامی وقایعی که در قرآن کریم پیرامون حضرت موسی علیه السلام ذکر شده است باید با این حجاب نوریه الهیه تفسیرشود.

برای شمایی که قبول حرف بنده اینقدر گران آمده است سوالی دارم:

شما که انقدر اصرار بر آگاهی حضرت موسی در تمامی مراتب و شئونات عوالم وجود دارید قضیه سوالات مکرر حضرت موسی علیه السلام از حضرت خضر نبی علیه السلام و عدم توان همراهی با حضرتش را علی رقم تعهد به سکوت ایشان چگونه تفسیر می فرمایید؟ آیا عرض بنده خلاف صریح قرآن کریم است که حضرت خضر علیه السلام صریحا در چهار جا به حضرت موسی علیه السلام می فرماید:
إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً
این اخبار حضرت خضر علیه السلام به عدم استطاعت صبر حضرت موسی علیه السلام چیزی غیر از حد معرفتی حضرت موسی علیه السلام است که بنده بدان اشاره کردم؟
ایا از این صریحتر دلیلی از قرآن کریم بر حد معرفتی حضرت موسی علیه السلام خواهانید؟!

اگر همچنان پذیرش گفتار حقیر برایتان ثقیل است توجهتان را به این حدیث شریف جلب میکنم که از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده فرمود: هنگامی که موسی ـ علیه السلام ـ با خضر ـ علیه السلام ـ در کنار دریا ملاقات کرد، پرنده‎ای در برابر آن دو ظاهر شد، قطره‎ای آب دریا با منقارش برداشت، خضر به موسی ـ علیه السلام ـ گفت: آیا می‎دانی این پرنده چه می‎گوید؟ موسی گفت: چه می‎گوید؟
خضر گفت: می‎گوید سوگند به پروردگار آسمانها و زمین و پروردگار دریا، دانش شما دو نفر (موسی و خضر) در مقایسه با علم محمّد و آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ به اندازه مقدار آبی است که به منقار گرفته‎ام نسبت به دریا. (بحارالانوار، ج 13، ص 302).

آیا این حدیث به صراحت دلیل بر حد معرفتی حضرت موسی علیه السلام نیست؟!!

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;821329 نوشت:
بسم الله خیر الاسماء

عرض سلام و ادب

استاد گرامی لطفا متن ذیل را درباره ی علم انسان کامل ملاحظه و بررسی بفرمائید:

"آنچه در عقل انسانی حاصل می شود،مطابق عالم موجود است و عالم موجود هم

مطابق عالم منظور در نسخه ی الهی و لوح عقلی یعنی همان قلوب ملائک مقرب

است و این عالم نیز مسبوق به وجود آن در لوح قدری است.

ادراک انسان در هر مرتبه ای از صورتهای عالم به موجب اتحاد با آن مرتبه و تحقق

وجود آن مرتبه نزد انسان است.حال بعضی از این وجودات حسی،بعضی مثالی و

بعضی عقلی است.از این رو وجود نیز در مرتبه ی اول، عقلی،بعد نفسی و بعد حسی و مادی

است.نفس نیز به تبع آن گاهی حسی،گاهی نفسی و گاهی عقلی است.انسان اگر به حدّ

بالا و مقام ربّانی برسد،مطّلع بر قضا و قدر ربّانی و شاهد قلم و لوح الهی می گردد و به همین

سبب،کل عالم نزد او حاضر می گردد،انسان کامل مصداق واقعی این مورد است."

(صدرالدین،شیرازی،الشواهد الربوبیه،349-352)

با تشکر

کدام بخش این عبارت در رد عرایض این حقیر است؟!!
[/]

بسمه الحمید

اویس;821503 نوشت:
مشکل آنجاست که شما بی خبری حضرت موسی علیه السلام را با جهل و نادانی و غفلت آحاد انسانها یکی می دانید

عرض سلام و ادب

خیر استاد گرامی چنین تصوری ندارم جهل منافی عصمت انبیاء است

اگر انبیاء هم مانند عوام از مردم جاهل بودند(نعوذ بالله)بساط نبوت

و رسالت از عالم بر چیده می شد.

آیه:"وَ إِذْ قالَ مُوسي‏ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلينَ"

اویس;821503 نوشت:
شما که انقدر اصرار بر آگاهی حضرت موسی در تمامی مراتب و شئونات عوالم وجود دارید

چنین ادعایی ندارم استاد بزرگوار.

اویس;821503 نوشت:
قضیه سوالات مکرر حضرت موسی علیه السلام از حضرت خضر نبی علیه السلام و عدم توان همراهی با حضرتش را علی رقم تعهد به سکوت ایشان چگونه تفسیر می فرمایید؟ آیا عرض بنده خلاف صریح قرآن کریم است که حضرت خضر علیه السلام صریحا در چهار جا به حضرت موسی علیه السلام می فرماید:
إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً

حدّ معارف انبیاء با یکدیگر متفاوت است و این هم به براهین نقلی و هم به استدلالات عقلی ثابت است:

«تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض»؛ آن پیامبران، برخی را نسبت به برخی برتری دادیم.

«لقد فضّلنا بعض النّبیّین علی بعض»؛ مطمئنّاً ما بعضی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:

«انّ اللّه تعالی فضّل انبیائه المرسلین علی الملائکة المقرّبین و فضّلنی علی جمیع الأنبیاء و المرسلین...»

« خدای متعال، پیامبران مرسل خویش را بر فرشتگان مقرّبش برتری داد و مرا بر تمامی پیامبران و مرسلان...»

اویس;821503 نوشت:
ایا از این صریحتر دلیلی از قرآن کریم بر حد معرفتی حضرت موسی علیه السلام خواهانید؟!

شاگرد حقیر حضرتعالی(بنده) در مورد حدّ معرفتی موسی علی نبینا و اله و علیه السلام سؤال،شبهه و اشکالی ندارد(ان شاالله)

داستان موسی و خضر علیهما السلام با ماجرای اژدها شدن عصای موسی(ع) فرق دارد.

این معجزه به قوت روحانیت موسی(ع) صورت پذیرفت و این صورت قائم به نفس موسی(ع) بود.

اما حضرت خضر علیهم السلام در داستان همراهی موسی (ع) با ایشان به اذن الله دست به اموری

می زنند که فراتر از حدّ معرفت حضرت موسی(ع) است،و فرقش با داستان اژدها شدن عصا این است

که "الله اعلم حیث یجعل رسالته"اگر موسی چنین ظرفیت معرفتی نداشتند عصا به دست پیامبر دیگری

از بنی اسرائیل اژدها می شد کما اینکه ایشان معارف خضر(ع) را نداشتند و کشتی به دست خضر سوراخ

می شود و کودکِ به ظاهر بی گناه به دست وی کشته می شود و....

پس اینها دو موضوعند و نیازمند دو حدّ از معرفت و دو قوت و شدت اثر وجودی.

اینکه حضرت موسی علیه السلام از حکمت اعمال حضرت خضر(ع) خبر نداشته باشند

قابل خدشه نیست چرا که هم در قران«تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض»

و هم به برهان قابل اثبات است،اما اشکال این است که موسی علیه السلام از معارف

خویش و حدود وجودی خویش خبر نداشته باشند.

پ.ن

ظاهرا اشکال را مربوط به قصور درک بنده از موضوع می دانید لذا بیش از این مصدع

اوقات شریف حضرتعالی و همراهان گرامی نمی شوم و ان شاالله در ادامه ی مباحث

همچنان شاگردی خواهم کرد.

بسمه العلیم

اویس;821504 نوشت:
کدام بخش این عبارت در رد عرایض این حقیر است؟!!

حقیر در صدد ردّ فرمایشات حضرتعالی نیستم بلکه مشتاق فهم آن چیزی بودم که شما فهمیده اید.

اما آنچه باعث شد از جناب ملا صدرا نقل قول کنم قسمت بولد شده ی فرمایشات ایشان بود:

حبیبه;821329 نوشت:
ادراک انسان در هر مرتبه ای از صورتهای عالم به موجب اتحاد با آن مرتبه و تحقق

وجود آن مرتبه نزد انسان است.

اگر صورت عصا به قوت روحانیت نفس موسی(ع) و با قیام به نفس شریف حضرت تبدیل به اژدها شد که چنین نیز هم

هست،و اگر انسان با علم و قدرت خویش متحد است پس باید این حد از قدرت و علم را تعقل کنند و یا بالاتر از آن

به علم حضوری ادراک بفرمایند،موطن انبیاء علیهم السلام موطن شهود است و موسی(ع) در حال دریافت وحی بوده اند.

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;821535 نوشت:
اما اشکال این است که موسی علیه السلام از معارف

خویش و حدود وجودی خویش خبر نداشته باشند.


سلام علیکم
مهمترین گواهان بر بی خبری، یکی خوفی است که در نفس حادث می شود و دیگری سوالی است که از حضرت حق سبحانه و تعالی پرسیده میشود و این دو گواه در قرآن کریم از ناحیه حضرت موسی علیه السلام آمده است. گواهی که در مورد نبی اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام منتفی است.

حبیبه;821535 نوشت:
ظاهرا اشکال را مربوط به قصور درک بنده از موضوع می دانید

خیر اشکالتان قابل تامل بوده و شاید درک بنده از آیات ناصحیح باشد. بنده اصراری به صحت و القای بی چون و چرای مافی الضمیر خود ندارم و من نیز چون شما جویای حقیقتم.

حبیبه;821536 نوشت:
اگر صورت عصا به قوت روحانیت نفس موسی(ع) و با قیام به نفس شریف حضرت تبدیل به اژدها شد که چنین نیز هم

هست،و اگر انسان با علم و قدرت خویش متحد است پس باید این حد از قدرت و علم را تعقل کنند و یا بالاتر از آن

به علم حضوری ادراک بفرمایند،موطن انبیاء علیهم السلام موطن شهود است و موسی(ع) در حال دریافت وحی بوده اند.


درست است که انسان در همه نشئات وجودی خود یک حقیقت است اما باید توجه داشت که اتحاد آدمی با تمامی شئونات و مراتب نازل و عالی خود، لزوما به معنای درک مرتبه نازل نسبت به مقتضیات مراتب عالی نیست و نشانه این نیز همان سوالی است که به محضر حق سبحانه و تعالی ارائه گردیده و حق سبحانه و تعالی با کلام خود حضرت موسی علیه السلام را از این توانایی روحانی خویش آگاه نمودند.
[/]

حبیبه;821536 نوشت:
اگر صورت عصا به قوت روحانیت نفس موسی(ع) و با قیام به نفس شریف حضرت تبدیل به اژدها شد که چنین نیز هم

هست،و اگر انسان با علم و قدرت خویش متحد است پس باید این حد از قدرت و علم را تعقل کنند و یا بالاتر از آن

به علم حضوری ادراک بفرمایند،

با عرض سلام و خسته نباشید
موسی ع در همان ابتدایی که مورد خطاب خداوند قرار گرفت،دو معجزه الهی به او نشان داده شد و از این امر ترسید و پا به فرار گذاشت.
بعد در مقابل فرعون قرار گرفت و قرار بود معجزاتش را عرضه کند.
قال بل القوا فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه من سحرهم انها تسعى (66)
فاوجس فى نفسه خيفه موسى (67)
و در این هنگام باز هم دچار خیفه(ترس آنی و زودگذر) شد.
دلیل این ترس چه بود؟

در المیزان آمده است که :

نمی توان گفت به دلیل اینکه مردم هنوز معجزه موسی را ندیده بودند و نمی دانستند عصای موسی تمامی سحر ساحران را خواهد بلعید موسی ترسید که امر بر مردم مشتبه شود و نتوانند میان معجزه او و سحر پیامبران فرق بگذارند ،چرا که قبل از آ« خداوند به موسی فرموده بود:
باياتنا انتما و من اتبعكما الغالبون

همچنین ترس موسی از این نبود که مردم فبل از دیدن معجزه موسی فرار کنند و متفرق شوند و تمام زحمات از بین رود،

چون ظاهر آيه شريفه اين است كه جمله فاوجس فى نفسه خيفه...متفرع بر جمله فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه...باشد، و خلاصه ترس او از ناحيه همان ما (خيل اليه ) بوده، يعنى از آنچه به نظرش رسيده ترسيده نه از فرار و تفرقه مردم، زيرا اگر ترسش از اين بود، هرگز راضى نمى شد كه ابتدا آنها سحر خود را ارائه دهند، علاوه بر اين، اين وجه با تقويتى كه خداى تعالى از دل او كرد و فرمود: (قلنا لا تخف انك انت الاعلى ) جور در نمى آيد و جا داشت بفرمايد: (نترس ما نمى گذاريم متفرق شوند تا تو عصاى خود را بيفكنى ).

و عظمت سحر ساحران هم در شریفه 116 اعراف آمده است:

[=arial]قَالَ [=arial]أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ[=arial] (116)

بنا براین به این نتیجه میرسیم که ترس موسی ع از این بوده است که مبادا مغلوب شود.

حالا اگر این را هم نگویم(چون خداوند به او اطمینان داده بود که غالب است)،حداقل از آن صورت های خیالی خیفه ای داشت. چرا؟ نمی توانست خیال را از واقع تمیز دهد؟
حال سوال بنده این است:
آیا میتوانیم صد در صد بگوییم که در تمام معجزات ،نفس پیامبر و قدرت آن دخیل بوده است؟

اگر اینگونه بوده است چه دلیلی دارد که موسی از سحر ساحران که طبق آیه قران خیالی بیش نبوده است،خیفه ای به دل راه دهد؟
قوه خیال از طرفی به عالم مادی راه دارد و از طرفی به عالم ملکوت.آیا یک عالم وارسته که بوسیله قدرت نفسش خوارق عاداتی انجام میدهد،تفاوت بین خیال واهی و اتصال به حقیقت و ملکوت اعلی را در نمی یابد؟

این فقط یک سوال بود. نه بیشتر!

بسمه الکبیر المتعال

اویس;821642 نوشت:
مهمترین گواهان بر بی خبری، یکی خوفی است که در نفس حادث می شود و دیگری سوالی است که از حضرت حق سبحانه و تعالی پرسیده میشود

سلام علیکم و رحمة الله

از ابتدای بحث حقیر عرضم این بوده که این ترس نفسانی اقتضای طبیعت و شرط احتیاط عقلانی است

و حضرتعالی فرموده اید این ترس به سبب بی خبری موسی علی نبینا و آله و علیه السلام است

کدام سؤال استاد گرامی؟

اویس;821642 نوشت:
درست است که انسان در همه نشئات وجودی خود یک حقیقت است اما باید توجه داشت که اتحاد آدمی با تمامی شئونات و مراتب نازل و عالی خود، لزوما به معنای درک مرتبه نازل نسبت به مقتضیات مراتب عالی نیست

پس معرفة النفس و معرفة الله چه فایده ای دارد؟

اگر حتی انبیاء هم از عوالم ماوراء ماده و حقایق وجودی خویش بی خبرند آنهم پیامبر اولی العزم،پس چرا بنده باید در پی

معرفت نفس باشم؟که به چه چیز دست بیابم؟

سؤال دیگر اینکه آیا توحید موسی(ع) ضعیف بوده است؟

توحید افعالی حق در وجود ایشان تجلی نداشته؟

نمی دانسته اند مار به اذن الله به ایشان صدمه می زند؟

یا اینکه با وجود چشم حق بین، باید در هر عالمی طبق مقتضیات آن رفتار کرد و شرط عقل انسان احتیاط است؟

مانند اینکه حضرات معصومین علیهم السلام در جنگها زره و کلاهخود داشتند،از مرگ می ترسیدند؟

از صدمه ی دشمن هراس داشتند؟ نمی دانستند(نعوذ بالله) مرگ حتی در مضاجعشان نیز سر خواهد رسید؟

و یا این عالم عالم دنیاست و باید طبق مقتضیات آن عمل کرد؟

با تشکر و احترام