در باب بینهایت

تب‌های اولیه

71 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

چالشگر;342076 نوشت:
با عرض سلام
من فکز میکنم اگر در مورد مطلب زیر به نتیحه ای برسم به احتمال زیاد پاسخ سایر موارد را خواهم یافت:

ابتدا چند پیش فرض را به عنوان گزاره های خبری عرص میکنم:
- بر مسلمان واجب است که از راه یقین به اصول دین باور پیدا کند.
- بدون پذیرش اصول دین مسلمانی معنی ندارد.
- معاد یکی از اصول دین است.
- معاد یعنی حیات جاوید و به تبع آن جزا و پاداش جاوید.
- جاوید یعنی تا ابد. ابد یعنی بینهایت زمانی.

با این ترتیب میتوان نتیجه گرفت ایمان به معاد با تمام وجوه آن شامل ایمان به بینهایت باید باشد.
البته این نتیجه گیری بسیار ساده میباشد ولی با این وجود من میتوانم سوال خود را به گونه ای دیگر نیز مطرح کنم که در واقع همان است:
- چگونه میتوان به حیات جاوید (باور ) پیدا کرد بدون اینکه درکی از جاویدان بودن و بینهایت داشت؟
با تشکر

سلام الان میتونم بپرسم مشکل شما فقط درک نکردن بینهایته یا تو کیفیت جهنم هم مشکل دارید ؟
اینکه انسان مثلا یک روز تمام نه بینهایت روز تو اتیش بسوزه براتون قابله هضمه ؟ اگر بله شما تجربه ای داشتید که تونستید اون رو درک کنید ؟ بنظر من حتی یک روزش هم برای ما عمیقا قابل درک نیست ولی یک چیزیه که میتونیم قبول کنیم .

43892;347004 نوشت:
سلام الان میتونم بپرسم مشکل شما فقط درک نکردن بینهایته یا تو کیفیت جهنم هم مشکل دارید ؟
اینکه انسان مثلا یک روز تمام نه بینهایت روز تو اتیش بسوزه براتون قابله هضمه ؟ اگر بله شما تجربه ای داشتید که تونستید اون رو درک کنید ؟ بنظر من حتی یک روزش هم برای ما عمیقا قابل درک نیست ولی یک چیزیه که میتونیم قبول کنیم .

سلام دوست عزیز
اجازه بدهید مرحله به مرحله پیش برویم. در غیر این صورت مباحث با هم مخلوط میشود. در حال حاضر اگر امکان دارد همان سوالات قبلی من را پاسخ بفرمایید.

حامد;341819 نوشت:
منظور ما از یقین یقین شهودی بود که از راه تبعیت شرع مقدس و تعلیم ولی الهی محقق می شود نه یقین اجمالی عرفی که از طرق مختلفی مانند شنیدن و باور یا مطالعه و تحقیق فکری قابل حصول است

اعتقاد به اصول دین پیش نیاز اسلام آوردن است. تا کسی توحید، نبوت و معاد را نپذیرد مسلمان نیست. برای کسی که هنوز در این مرحله است آنچه شما تبعیت شرع مقدس و تعالیم الهی عنوان کرده اید وجود ندارد. تبعیت شرع مقدس پس از اسلام آوردن و پس از پذیرش توحید، نبوت و معاد ممکن است. این فرد چگونه باید در خصوص ابدیت و بینهایت که مقدمه پذیرش معاد است به یقین برسد تا به تبع آن بتواند در مورد معاد به یفین برسد؟
با تشکر

چالشگر;347221 نوشت:
برای کسی که هنوز در این مرحله است آنچه شما تبعیت شرع مقدس و تعالیم الهی عنوان کرده اید وجود ندارد. تبعیت شرع مقدس پس از اسلام آوردن و پس از پذیرش توحید، نبوت و معاد ممکن است. این فرد چگونه باید در خصوص ابدیت و بینهایت که مقدمه پذیرش معاد است به یقین برسد تا به تبع آن بتواند در مورد معاد به یفین برسد؟

سلام
فکر میکنم به جواب بنده درست توجه نمی کنید یا جواب بنده مبهم است
دقت بفرمایید
یقین مراتب مختلف دارد آن یقینی که مد نظر است و جزء تفاصیل معرفت دینی است و با کشف و شهود حاصل می شود مرتبه عالی یقین است و برای کسی که می خواهد به دین وارد شود و به اصولش باور یابد لازم نیست بلکه یقین اجمالی در اینجا کافی است
والله الموفق

seyyed*;342078 نوشت:
البته از علامه حسن زاده مطالبی خواندم راجع به اینکه حقیقت ملائکه مقرب یعنی جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل سلام الله علیهم اجمعین یکی است و در واقع چهار ملک نیست بلکه یک ملک است با چهار نوع شئون و ظهور مختلف اما در مورد حقیقت چهارده معصوم ندیدم اگر منبع رو ذکر کنید برای تحقیق بیشتر و اعتبار کلام خیلی خوبه. شما بیان کردید پیامبر خاتم اتم مظاهر حقیقت کلی صادر اول در زمان خودشان بوده یعنی احتمال دارد در جلوه ای دیگر و ظهور حقیقت کلیه صادر اول در زمانی غیر از زمان فعلی مثلا امام جواد یا امام هادی علیهم السلام مظهر اتم بشوند؟ آیا مظهریت این حقیقت کلی منحصر در چهارده نفر انسان در هر زمان و عصری بعد و قبل از دوران آدم و غیره است یا احتمال اضافه یا کم شدن ظهور این حقیقت کلی در اشخاص و عالم کثرات وجود دارد؟ و آیا مقام محمدی مقطعی است به دلیل ارتقاء وجودی پیامبر و ظهور اتم در زمان فعلی؟ آیا سعهٔ وجودی تمام حضرات معصومین در عالیترین مرتبه یکی است و در ظهور مختلف یا در عالی​ترین مرتبه وجودی هم اختلاف سعه و درجه وجود دارد؟

سلام
مظاهر حقایق کلیه در یک مرتبه نیستند
بطور کلی حجت الهی در هر زمان مظهر عقل کلی است
این مظاهر در قیاس با همدیگر دارای رتبه اند
اما مظاهر اتم این حقیقت چهارده معصوم بوده که در میان خود اختلاف مراتبی هم دارند
والله الموفق

چالشگر;347221 نوشت:
سلام دوست عزیز
اجازه بدهید مرحله به مرحله پیش برویم. در غیر این صورت مباحث با هم مخلوط میشود. در حال حاضر اگر امکان دارد همان سوالات قبلی من را پاسخ بفرمایید.

من میدونم مشکل شما در مورد عذاب ابدی هست و منظور من این بود که فقط بحث کمیت نیست کلا جهنم و حتی بهشت از نظر کیفیت هم برا ما عمیقا قابل درک نیست ولی قابل قبوله پس نباید ذهنمون رو درگیرش کنیم چون همه ما انسانها تو این مورد مشترکیم و فقط منو شما نیستیم که نمیتونیم کاملا درکش کنید . پس اگه میدونیم قران کلام خداست اون رو قبول کنیم و سعی کنیم با عقلی که خدا بهمون داده اون رو تفسیر کنیم . اینکه چیزی همیشگی و ابدی باشه اصلا چیز عجیبی نیست اما اینکه انسان تا ابد بدون هدف در اتش بسوزه عجیبه .عقل من بهم میگه میگه محاله خالق موجودی رو خلق کنه و بذاره بیهوده تا ابد در اتیش بسوزه پس یا اتیش اون اتیشی که ما فکر میکنیم نیست یا جهنم ابدی نیست که نمیتونه اینطور باشه چون خدا گفته که هست پس احتمال بعدی اینه که خدا از خلق جهنم هدفی رو دنبال میکنه .شاید انسان در جهنم تبدیل بشه به یه خلقت جدید برای یک هدف خاص! ولی از اونجا که به مرحه پایینتری رسیده در صورتی که میتونسته به کمال برسه خدا از اون به عنوان عذاب ابدی یاد میکنه .

پس انسان بهشتی انسان کامله چون به کمال رسیده اما انسان جهنمی انسان جهش یافته و پستی هست . اگه توجه کنید ما از همه چی تو دنیا اعلی و پست یا مرقوب یا بیکیفیت داریم پس انسان هم میتونه برای همیشه محکوم به یه همچنین سرنوشتی باشه .

حامد;347384 نوشت:
فکر میکنم به جواب بنده درست توجه نمی کنید یا جواب بنده مبهم است
دقت بفرمایید
یقین مراتب مختلف دارد آن یقینی که مد نظر است و جزء تفاصیل معرفت دینی است و با کشف و شهود حاصل می شود مرتبه عالی یقین است و برای کسی که می خواهد به دین وارد شود و به اصولش باور یابد لازم نیست بلکه یقین اجمالی در اینجا کافی است

با عرض سلام
بنده متوجه فرمایش شما شده ام و ابهامی هم در آن وجود ندارد. فکر میکنم اختلاف در معنی یقین باشد و پسوندی که به آن اضافه شده، (اجمالی). (اجمالی) هر چه باشد (یقین) را نفی نمیکند. معنی یقین مشخص است و با اجمالی تفییر نمیکند. وگر نه شاید میشد از واژه هایی چون احتمال و امکان و امثال آن استفاده کرد.
موضوع هم موضوع کوچکی نیست که بتوان با نگاهی (اجمالی) از آن گذشت. تمام فلسفه دینی بر این اساس استوار است. علاوه بر این اصل معاد در کنار دو اصل دیگر توجید و نبوت (و به تعبیر شیعه عدل و امامت) نشسته که در تمام آنها علمای اسلامی بحث و (استدلال) دارند. حال چگونه است که برای پذیرش جزا و پاداش ابدی و بینهایت باید به آنچه شما آنرا (یقین اجمالی) نام نهاده اید بسنده کرد؟
با تشکر

43892;347711 نوشت:
منظور من این بود که فقط بحث کمیت نیست کلا جهنم و حتی بهشت از نظر کیفیت هم برا ما عمیقا قابل درک نیست ولی قابل قبوله

با عرض سلام
اگر موافق باشید قدم به قدم با پاسخ شما پیش برویم. شمامیقرمایید (قابل قبول است)
1) قابل قبول بودن یک چیز به معنی (واقع بودن) آن نیست، میتواند باشد یا نباشد.
2) قابل قبول بودن یک موضوع به معنای واحد بودن پاسخ برای آن نیست، پاسخ های دیگر هم میتواند وجود داشته باشد و به نوبه خود قابل قبول باشد.
3) قابل قبول بودن یک موضوع اثباتی برای نفی نبودن آن نیست. به عبارت دیگر موضوعی میتواند قابل قبول باشد ولی واقع نشود.
علاوه بر اینها وقتی ما موضوعی را (قابل قبول) میدانیم، برای آن باید دلایلی ارائه کنیم که قابل اثبات باشد. در همین رابطه میخواهم در پاسخ به قرمایش شما بپرسم: چرا قابل قبول است؟
43892;347711 نوشت:
اگه میدونیم قران کلام خداست اون رو قبول کنیم و سعی کنیم با عقلی که خدا بهمون داده اون رو تفسیر کنیم .

در این مورد در پست های قبلی مطالبی عرض کرده ام. قدم اول در اسلام آوردن پذیرش اصول دین است. این اصول زیربنای اعتقادی را تشکیل میدهند و باید به قدر کافی مستدل باشند. در واقع قبل از تفسیر قرآن و یا پذیرش تفاسیری که علمای اسلامی انجام داده اند، ابتدا باید معاد برای ما قابل پذیرش باشد. پس از این پذیرش که قطعا باید با بررسی و تحقیق باشد ما میتوانیم به مراحل بعد برویم.
43892;347711 نوشت:
عقل من بهم میگه میگه محاله خالق موجودی رو خلق کنه و بذاره بیهوده تا ابد در اتیش بسوزه پس یا اتیش اون اتیشی که ما فکر میکنیم نیست یا جهنم ابدی نیست که نمیتونه اینطور باشه چون خدا گفته که هست پس احتمال بعدی اینه که خدا از خلق جهنم هدفی رو دنبال میکنه .شاید انسان در جهنم تبدیل بشه به یه خلقت جدید برای یک هدف خاص

این شاید ها و هزاران شاید دیگر میتواند درست باشد یا نباشد. اما چیزی که علمای اسلامی میگویند هیچ کدام از این شاید ها نیست. ما در مورد آن بحث میکنیم. من فرمایش شما را که ممکن است موضوع دیگری ورای این ظاهر نهفته باشد رد نمیکنم و همیشه به آن فکر میکنم اما آن موضوع اگر باشد، هرچه باشد دیگر این اسلام نیست. دین اسلام چنین مطالبی را نمیگوید.
با تشکر

به نظر من دنیا فقط از یک چیز تشکیل شده و هر چیزی که ما متفاوت با بقیه چیز ها می بینیم شکل دیگه ی اون چیز اصلیه هست. وقتی رو صندلی نشستم بدنم رو صندلی قرار داره ، دستم روی میز قرار داره ، محل تماس دستم با میز و محل تماس بدنم با صندلی رو که حس میکنم ، حس میکنم دنیا یک فضای پیوسته ست و من و صندلی و میز بهم پیوسته ایم، همه یک قسمت یک چیز اصلی هستیم که در واقع فقط اون چیز وجود داره.و ما هم همونیم . من همون چیزه هستم، میز همون چیزه س،صندلی همون چیزه س.همه ی دنیا همون چیزه س. فقط همون چیزه س که کامله. بقیه ناقصن.بقیه اصلن چیز نیستن. به نظر من هدف از زندگی و وجود و کلن هر چیزی ، پیدا کردن تکامل هستش. همونطور که اتفاق میفتاده.مثلا" تکامل حیوانات و ...
به نظر من بی نهایت برای ما همون چیزه س.چیزی که همه چی رو در بر بگیره.حالا شما میخوای اسمشو بذار خدا، یا وجود یا نیروی گرانش یا چیز یا اصلا هر چیزی. مهم نیس چون اون همه چیزه و همه چیز اونه. فقط یه چیز وجود داره.بی نهایت اون یه چیزه و اون یه چیز بی نهایته.چون همه چیز یه چیزه . وحدت داریم

چالشگر;347736 نوشت:
بنده متوجه فرمایش شما شده ام و ابهامی هم در آن وجود ندارد. فکر میکنم اختلاف در معنی یقین باشد و پسوندی که به آن اضافه شده، (اجمالی). (اجمالی) هر چه باشد (یقین) را نفی نمیکند. معنی یقین مشخص است و با اجمالی تفییر نمیکند. وگر نه شاید میشد از واژه هایی چون احتمال و امکان و امثال آن استفاده کرد. موضوع هم موضوع کوچکی نیست که بتوان با نگاهی (اجمالی) از آن گذشت. تمام فلسفه دینی بر این اساس استوار است. علاوه بر این اصل معاد در کنار دو اصل دیگر توجید و نبوت (و به تعبیر شیعه عدل و امامت) نشسته که در تمام آنها علمای اسلامی بحث و (استدلال) دارند. حال چگونه است که برای پذیرش جزا و پاداش ابدی و بینهایت باید به آنچه شما آنرا (یقین اجمالی) نام نهاده اید بسنده کرد؟

سلام
اتفاقا بین اجمال و تفصیل تفاوت بسیار است
در یک مثال ساده تفاوت یقین اجمالی و تفصیلی مثل تفاوت یک دانه گندم و و یک بوته گندم است
تفاوت یک هسته خرما و یک درخت خرماست
این آنست اما این کجا و آن کجا
اینکه انسان اجنمالا و در مقام تصور ذهنی به خدای یکتا باور داشته باشد و اینکه دآن حقیقت را در سراسر هستی شهود کند زمین تا آسمان فرق است
یقین یک معنا بیشتر ندارد و آن منتفی بودن احتمال خلاف است و در معنایش اصلا اجمال و تفصیل لحاظ نشده است پس اجمال و تفصیل بیانگر مراتب است برای یک حقیقت واحده
والله الموفق

حامد;348433 نوشت:
یقین یک معنا بیشتر ندارد و آن منتفی بودن احتمال خلاف است

با عرض سلام
با توجه به تعریف فوق الذکر، اگر به هر علت کسی به واسطه عدم درک بینهایت، نتواند به یقینی در مورد معاد و به تبع آن جزا و پاداش ابدی و بینهایت برسد، نتوانسته است اصول دین را با یقین بپذیرد و به عبارت دیگر یقینی برای او در این مورد حاصل نشده است. ..........تکلیف او چیست؟
با تشکر

[="Garamond"][="Garamond"]

[="DarkOrange"][="SeaGreen"]با او[/]

سلام و ادب خدمت دوست گرامی؛ «چالشگر» با نام و امضای زیبایی که برای خود انتخاب کرده اند. همچنین بر دوستان عزیزی که مدت ها بوده و هست که در عالَم مجازی زیارتشان نکرده ایم و سوابق تلخ و شیرینی از روزگاران این سایت در خاطرات ذهن داریم.[/]

جناب چالشگر در پاسخ به سوال شما در دو بخش «نکات کلّی فرعی» و «نکات کلّی اصلی» مطالبی را عرض می کنم. اگر انسجام مورد نظر در عرائض اینجانب نبود، به خاطر آشفتگی مضاعف این روزهای ذهنِ آشفته ی بنده است که بیش از این قابل انتظام و انسجام نبوده است:

[="Red"]«نکات کلی فرعی»؛[/]

[="Red"]1-[/]از این که با جدی ترین مسائل و حقایق عالَم که همان امور هستی و امور دینی است، با تسامح و سادگی برخورد نکرده و به دنبال جستجوگری و کسب یقین هستید، ابراز خوشحالی و امتنان دارم. قطعا این مسیری است که شما را گرچه با صرف زمان و انرژی زیاد و تحمل سختی، به نتیجه ی ارزشمند می رساند. امروزه برخی تفکرات شرقی و غربی تحت عنوان کلی «ایمان گروی»، شناخت را تابع ایمان قرار داده و استدلال و عقل را عاجز از بیان و اثبات حقایق هستی و دین معرفی می کنند که این مسئله قابل پذیرش نیست. چرا که همین نظر گریبان خودش را هم می گیرد و می گوید: خودِ اعتماد به این قانون که شناخت و یقین تابع ایمان است، خودش ایمانی است که بعدا به آن یقین پیدا خواهیم کرد یا شناخت و یقینی است که چراغ راه ایمان و کمالمان خواهد بود؟

[="red"]2-[/]با نظر به قلمتان به نظر می رسد، ذهن عقل گرا و منطقی دارید. ولی کمی دانسته ها و مطالعاتتان در حیطه ی دو دانش «منطق؛Logic» و «فلسفه» کم است. توصیه می کنم در گنار تلاش های خودکفای ذهن، به تاملات و دست یافت های منطق دانان و فلاسفه ی اسلامی و فلاسفه ی غرب هم رجوع داشته باشید. چنان که همین مسئله ی بی نهایت و بی کران و ابدی، از دغدغه های مهم فلاسفه بوده است. از ابن سینا و شیخ اشراق و ملاصدرا در فضای اسلامی بگیرید، تا هگل و کرکگور در سنت تفکر غرب. به طور خاص هگل تحلیل خاصی در مورد ابدی و بی کران دارد و کرکگور نظری مخالف با نظر هگل. شاید مطالعه ی کتاب «ترس و لرز» کرکگور که تحلیلی از ماجرای قربانی کردن فرزند ابراهیم توسط اوست، و در خلال آن به مسئله ی بی کرانو ابدی اشاره دارد، ذهنتان را فعال تر کند.

[="Magenta"]*********************************************************[/]

[="red"]«نکات کلی اصلی»؛[/]

[="red"]1-[/]بخشی از سوال شما به طور خاص به مباحث دانش «شناخت شناسی؛epistemology» مربوط است. این که ابزار شناخت انسان چه چیزهایی است و هر یک از ابزار چه میزان توان شناخت دارد؟ و محدوده ی شناخت انسان تا کجاست؟ اگر منابع مختلف گفته شده و پذیرفته شده ی شناخت انسان را بپذیریم از جمله حس و تجربه، عقل و استدلال، دل و الهام و...، هر یک چقدر توان شناخت دارد و پدیده ای مثل «بی نهایت» با کدام ابزرا شناختی انسان قابل درک است؟ مطالعه و تامل در مباحث شناخت شناسی(یا معرفت شناسی) شما را در رسیدن به پاسخ سوالتان بسیار کمک خواهد کرد. و این بحث پیش زمینه و شرط تحقق پاسخ سوال شما در باب درک بی نهایت است. اول باید دانست که «درک» چیست، ابزارش کدام است و محدوده اش کجاست تا بعد در مورد مصداق خاصی چون بی نهایت، بتوان اظهار نظر کرد.

[="red"]2-[/]از مقدمات دیگری که برای پاسخ سوال شما لازم است، تفکیک سه عنصر «لفظ»، «معنای لفظ» و «ماهیت آن چیزی که معنای لفظ به آن اشاره دارد»، می باشد. پس لفظ و معنا و ماهیت سه مقوله ی جداست. مثلا با ترکیب حروف «م-ی-د-ا-ن--آ-ز-ا-د-ی» لفظی ساخته می شود به عنوان: میدان آزادی. برای شما که با فارسی آشنا هستید، این دو کلمه و لفظ، یک معنای مشخصی دارد. مثلا معنای لفظ میدان، پدیده ای فیزیکی در سطح زمین است که به شکل دایره ای بوده و شاخصه ای برای عبور و مرور است. لفظ آزادی هم به معنای رهایی و رستگی از قید و بند است. اما ترکیب دو لفظ اشاره شده، معنایش میدان به خصوصی در شهر تهران است که به این اسم شهرت دارد. تا اینجا لفظ و معنا مشخص شده. ولی ماهیت آن بنای فیزیکی مشخص در مختصات مکانی مشخص در شهر تهران که این اسم از آن حکایت می کند، مسئله ی دیگری است. مثلا اینکه شکل، رنگ، ابعاد، ماده ی سازنده، افراد سازنده، طراح، مقاومت، تاریخچه و... این برج مولفه های تشکیل دهنده ی ماهیت آن چیزی هستند که کلمه و معنای «میدان آزادی» بر آن دلالت می کند.

[="red"]3-[/]اما در بالا به ماهیت اشاره کردیم. در خود ماهیت هم دو مولفه مهم تر است: چیستی- چگونگی. تفاوت این دو هم در دو مسئله ای است که در دانش منطق مطرح می شود: تصور-تصدیق. تصور یعنی همان تصویری که ما در ذهن از چیزی داریم که به محض شنیدن نامش، در ذهنمان شکل پیدا می کند. تصدیق یعنی قبول یک حکم و ویژگی برای آن تصور که در موردش جاری است یا جاری نیست. مثلا در مثالی که بالا گفته شد: به محض اینکه کلمه ی میدان آزادی را می شنوید(به فرض اینکه قبلا این میدان را دیده و می شناسید)، تصویر خاصی در ذهنتان حاضر می شود. اما اگر در ادامه گفته شود: میدان آزادی، نارنجی است. اینجا دیگر یک تصویر خالی نیست، بلکه حکمی در مورد آن صادر شده. این مورد دوم، تصدیق است. اولی چیستی آن است ولی دومی به چگونگی آن مربوط می شود.(البته این مطالب را کمی با بی دقتی لفظی بیان می کنم از نظر فلسفی برای انتقال مطلب، و الا بحث دقیق تر هم داریم.). حال باید دقت کرد که این تصور و تصدیق، دارای انواع و حالات مختلفی است. خود شما تجربه داشته اید که تصورتان از یک چیز، پیوسته کامل شده است. مثلا اولین باری که چیزی را برای مدت کوتاه دیده اید، یک تصویر ساده و مبهم داشته اید. رفته رفته با تعامل و تامل بیشتر، تصورتان از آن افزایش پیدا کرده است. این را هم دقت کنید که تقریبا ادعای شناخت و تصور کامل از چیزی برای انسان در حالت عادی ممکن نیست و هر تصوری پیوسته جای کامل تر شدن دارد. اما دقت کنید که به محض اینکه تصور-چه مبهم چه کامل- در ذهن شکل گرفت، می توان در مورد آن احکامی صادر کرد. مثلا چه بدانید که میدان آزادی چه اندازه ای دارد و در چه مختصاتی است و از چه جنسی و چه این ها را ندانید و یک تصویر کلی از آن داشته باشید، می توانید در مورد رنگ آن حکم کنید.

[="red"]4-[/]اما حال در بحث «بی نهایت»، باید همان موارد را لحاظ کنید. اولا لفظی داریم متشکل از حروف (ب-ی--ن-ه-ا-ی-ت) که یک معنایی دارد که در کتب لغت ثبت شده. مثلا آنچه که آغاز و پایانی ندارد. یا آن چه که محدود به زمان و مکان نیست. یا عباراتی از این قبیل. اما مسئله ی سوم، ماهیت بی نهایت است. یعنی چیستی و چگونگی بی نهایت! آن چه مسلم است این که درک بی نهایت برای پدیده ای محدود و دارای نهایت، ممکن نیست. چرا که باید بین ظرف و مظروف و به تعبیر فنی تر مدرِک و مدرَک، سنخیت و تناسب باشد. ولی آیا ذهن آدمی، محدود و دارای نهایت است یا بی نهایت؟ این خود مسئله ای است که باید بررسی شود. البته در نگاه اول، به نظر می رسد ذهن ما محدود و دارای نهایت است. اما آیا این ویژگی مطلق ذهن و عقل ماست؟ یا ممکن است ذهن و عقل آدم در مکانیزمی مشخص، خود را وسعت داده و به بی نهایتی برساند؟

[="red"]5-[/]اما اگر فرض کنیم ذهن ما، محدود و دارای نهایت است و به تبع نمی تواند بی نهایت را کامل درک کند. آیا بر اساس همان تصویر غیر کاملی که دارد و البته رفته رفته می تواند آن را کامل تر کند، می تواند به همان تصویر غیر کامل حکم کرده و در موردش مسئله ای مطرح کند؟ طبق توضیحاتی که قبل تر گفتیم، می شود. یعنی لازمه ی تصدیق، تصور کامل نیست. و نکته ی مهم تر این است که، هر تصدیق جدیدی در مورد تصور ناقص بی نهایت، آن را کامل تر می کند. به این مسئله در فلسفه، شناخت از طریف ملازمه می گوییم. یعنی ماهیت، چیستی و چگونگی چیزی را نه از تحلیل خود آن، بلکه از حقایقی که پیوسته ملازم آن هستند می فهمیم. مثلا یکی از امور ملازم با «بی نهایت»، «حتما و پیوسته بودن» است. یعنی یک «بی نهایت»، محال است که لحظه ای نباشد.(اثبات این تلازم را بگذارید برای فرصتی مناسب، چون بحث مفصل و فنی دارد و من فعلا می خواهم مصال بزنم.). حال اگر ما همین ویژگی حتما و پیوسته بودن را بر تصور ناقصم از بی نهایت حمل کنم، هم تصدیقم درست است و هم شناختم از بی نهایت کامل تر شده است. فهمیده ام که بی نهایت یعنی آن چه که نبودنش محال است.

[="red"]6-[/]به اینن کته ی ظریف هم دقت کنید که تصور بی نهایت با تصور امر فرازمانی و فرامکانی فرق دارد. به تعبیر دقیق تر، تصور «فرا زمان و فرا مکان» با تصور «فرا زمانی و فرا مکانی» فرق دارد. یک وقت خود فرا زمان را تصور می کنیم و یک وقت پدیده ای را که فرا زمانی است. اولی از دومی بسیار مشکل تر است. دومی خیلی سخت نیست. غالب قوانین فلسفه وریاضی، فرا زمانی و فرامکانی اند. مثلا اینکه «هر چیز، خودش خودش است.» یا اینکه «کل از جزء اش بزرگ تر است» یا اینکه «اجتماع دو نقیض محال است.» یا اینکه 2×2=4 همه فرا زمانی و فرا مکانی اند. یعنی در هر زمان و مکانی که فرض کنیم، این قوانین جاری هستند. درست است که خود تصور این مسئله در زمان خاصی صورت می گیرد، ولی پدیده ای فرا زمانی در زمانی مشخص درک می شود. اما آن چه اصل مشکل شماست، تصور فرا زمان است نه فرا زمانی. توجه به این تفاوت های ظریف، در تفکرهای شما بسیار مهم است.

[="red"]7-[/]و اما اصل پرسش شما که همه ی مباحث پیشین برای آن بوده و هست. و آن مسئله ی عذاب بی نهایت و ابدی است. یکی از دوستان در نوشته اش اشاره کرده بود که کمیت عذاب را از کیفیت آن جدا کنیم. در مورد عذاب، بیش از این که کمیت مهم باشد، باید به کیفیت آن هم توجه داشته باشیم. گرچه نهایتا پاسخ آن دوست به چیزی شبیه تناسخ رسیده بود، ولی اصل طرح مسئله اش مهم بود. شما یک کیفیت خاصی از عذاب را از متون دینی یا گفته ی عالمان پیش فرض گرفته اید و حال، به اشکال بر بی نهایت بودنش اشاره می کنید. سوال این است که آیا تصور شما از کیفیت عذاب صحیح است؟ عموما ما تصور می کنیم که عذاب، یک کار مشخصی است که در زمان آینده و مکان مشخصی به نام آتش و جهنم، توسط خداوند بر سر برخی انسان ها اتفاق می افتد. این یک تقریر سطحی از عذاب و متون دینی در مورد آن است. تقریر دیگر از همان متون این است که عذاب، نتیجه ی طبیعی و قهری همان عمل فرد است که در همان زمان و مکان و به محض وقوع فعل، محقق می شود. اما چرا این اثر طبیعی به خداوند مستند شده است؟ چون این قانون را که عمل الف موجب نتیجه ی ب است را خداوند در عالَم برقرار کرده است. خداوند در عالَم پدیده های مختلفی قرار داده و برای هر کدام، نتیجه ی مشخصی تعریف کرده است. ابتدا مثالی فیزیکی و ملموس بزنم: خداوند ماده ای در عالَم خلق کرده به نام سیانور، و برای آن در نسبت با بدن انسان عادی، خاصیت کشندگی را تعریف کرده است. حال اگر انسانی به سراغ این ماده رفت و آن را در تماس با بدن خود قرار داد، بلافاصله می می رد. این اتفاق از جهتی منتسب به خداست و از جهتی منتسب به خود او. از این جهت که این قانون را خداوند در عالَم برقرار کرده، پس قانون خدا باعث مرگ او شده است. ولی از این جهت که این ماده با بدن او تماس پیدا کرد و باعث مردنش شد، انتخاب خودش موجب این مسئله شد.
حال اگر یکی از همین فرمول های نظام هستی این باشد که با انتخاب یک پدیده ای، اندیشه ای یا عملی، فرد دچار ناکامی و تاریکی شدیدی می شود، و مادامی که دست از آن پدیده بر نداشته، این ناکامی و تاریکی ادامه دارد، و به فرض، زمان هم در جریان است، اگر این شخص پیوسته تا پایان زمان(که زمان هم پایانی ندارد.) دست از آن انتخاب بر نداشت، نتیجه ی آن انتخاب که همان تاریکی و ناکامی است برقرار خواهد بود. این فرد تا آخر هستی و تا ابد، مشمول نتیجه ی انتخاب خود خواهد بود. من فرض در زمان را مطرح کردم که هم زمانی باشد و هم بی پایان. گرچه طرح فرازمانی آن هم ممکن است ولی در بحثی طولانی تر.
پس عذاب لزوما آتش به معنای اشتعال و تولید گاز خاصی که موقع سوختن متصاعد می شود نیست. بلکه آتش، بیانی تمثیلی از نتیجه ی طبیعی رفتارها و انتخای های ناهنجار آدم هاست که طبق فرمول های تعریف شده و به جهت انتخاب خود آن افراد، برایشان حاصل می شود و مادامی که از انتخاب خود، صرف نظر نکرده اند، این نتیجه ی طبیعی که خداوند برای آن انتخاب و عمل تعریف کرده، برقرار خواهد بود. در چنین شرایطی، ابزار لازم برای رفع آن نتیجه ی نامطلوب هم محیا نخواهد بود، چرا که ابزارش انصرف و خواست خود فرد است که محقق نمی شود. مثل اینکه فرمول عالم این است که اگر کسی سوزنی را بر بخشی از بدن خود گذاشته و فشار بیاورد، باعث اذیت اوست. حال کسی این عمل و نتیجه اش را انتخاب کرده و سوزنی را بر داشته بر پوست بدنش گذاشته و فشار داده و همینطور نگه داشته. مادامی که سوزن را بر ندارد، اذیت سوزن را حس خواهد کرد. اگر تا ابد سوزن را بر ندارد، اذیت آن را تا ابد لمش خواهد کرد.
توصیه می کنم در مورد کیفیت زندگی انسان در دنیا و بعد از دنیا و کیفیت عذاب و...، به آثار علامه طباطبایی به خصوص رساله ی انسان ایشان رجوع کنید.

[="DarkOrange"]بعد از مدت ها رجوع به سایت، زیاده گویی شد.
پیوسته متعادل و متعالی
یاحق[/]

چالشگر;348763 نوشت:
با عرض سلام با توجه به تعریف فوق الذکر، اگر به هر علت کسی به واسطه عدم درک بینهایت، نتواند به یقینی در مورد معاد و به تبع آن جزا و پاداش ابدی و بینهایت برسد، نتوانسته است اصول دین را با یقین بپذیرد و به عبارت دیگر یقینی برای او در این مورد حاصل نشده است. ..........تکلیف او چیست؟ با تشکر

سلام
آن یقینی که مستلزم تبعیت از دین است همان اطمینان عرفی است
لذا صرف وجود احتمال خلاف عقلا مجوز اعراض از دین نیست علتش هم این است که در این اعراض ، خطر بسیار بزرگی است و عقل نمی پذیرد به صرف احتمال خلاف چنین خطری پذیرفته شود
والله الموفق

با عرض سلام حضور پاسخگوی بزرگوار، طارق.
از توضیحات شما صمیمانه تشکر میکنم. متاسفانه علیرغم دلنشین بودن این توضیحات هنوز فرصت مطالعه کامل آن ها را پیدا نکرده ام. فرصت کوتاهی میخواهم که گفتگو را ادامه بدهیم.

حامد;348937 نوشت:
آن یقینی که مستلزم تبعیت از دین است همان اطمینان عرفی است
لذا صرف وجود احتمال خلاف عقلا مجوز اعراض از دین نیست علتش هم این است که در این اعراض ، خطر بسیار بزرگی است و عقل نمی پذیرد به صرف احتمال خلاف چنین خطری پذیرفته شود

با عرض سلام
من سوال مشابهی را در سایتی مشابه پرسیده بودم. در زیر عین سوال و پاسخ آن را برای شما میاورم:

[="red"]سوال من در رابطه با پذیرش خود اسلام از طریق مطالعه اصول دین است. اگر برای فردی تمام اصول دین قابل قبول نباشد (به قول معروف بینی و بین الله) چه میشود؟ با فرض اینکه آنچه در اسلام در مورد آخرت آمده درست باشد و این فرد آنها را نپذیرقته باشد، تکلیف او در آن دنیا چیست و با او چه برخوردی میشود؟ اگر بر اساس فرمایش زیرین شما به یقینی رسید که این اصول را نفی میکند چه میشود؟:[/]

[="seagreen"]نوشته اصلی توسط پاسخگو
تحقیق و مطالعه باید متناسب با درک و فهم انسان و به اندازه ای باشد که به یقین برسد. لذا لازم نیست که تمامی استدلال ها ، کتب و ... را مطالعه و بررسی کند.
نوشته اصلی توسط پاسخگو
پس آنچه مهم است رسیدن به یقین در اعتقادات است حتی اگر کتابی هم مطالعه نکند و بر اساس فطزتش به دلایلی دست یابد که موجب یقینش شود.[/]

پاسخ پاسخگو در آن سایت:

با سلام خدمت شما

[="magenta"]اگر کسی بدون پیش داوری و با منطق صحیح به تحقیق در اصول دین اسلام بپردازد قطعا تمامی اصول دین اسلام را قبول می کند. بر فرض (قبلا هم بیان شد که این فرض محال است) اگر بعد از تحقیق منطقی ، منصفانه و عاقلانه شخصی یکی از اصول دین را قبول نکند معذور است و تکلیفی در پیشگاه خداوند ندارد.
البته باز تاکید می کنم که این فرض، امکان وقوعی ندارد زیرا از کسی که فطرتش پاک و سالم است بدون هیچگونه تحقیقی نیز می تواند اصول دین اسلام را قبول و تاکید کند.
[/]
سوال:
این مقدار تفاوت در پاسخ از کجا ناشی میشود؟
با تشکر

چالشگر;349358 نوشت:
با عرض سلام من سوال مشابهی را در سایتی مشابه پرسیده بودم. در زیر عین سوال و پاسخ آن را برای شما میاورم: سوال من در رابطه با پذیرش خود اسلام از طریق مطالعه اصول دین است. اگر برای فردی تمام اصول دین قابل قبول نباشد (به قول معروف بینی و بین الله) چه میشود؟ با فرض اینکه آنچه در اسلام در مورد آخرت آمده درست باشد و این فرد آنها را نپذیرقته باشد، تکلیف او در آن دنیا چیست و با او چه برخوردی میشود؟ اگر بر اساس فرمایش زیرین شما به یقینی رسید که این اصول را نفی میکند چه میشود؟: نوشته اصلی توسط پاسخگو تحقیق و مطالعه باید متناسب با درک و فهم انسان و به اندازه ای باشد که به یقین برسد. لذا لازم نیست که تمامی استدلال ها ، کتب و ... را مطالعه و بررسی کند. نوشته اصلی توسط پاسخگو پس آنچه مهم است رسیدن به یقین در اعتقادات است حتی اگر کتابی هم مطالعه نکند و بر اساس فطزتش به دلایلی دست یابد که موجب یقینش شود. پاسخ پاسخگو در آن سایت: با سلام خدمت شما اگر کسی بدون پیش داوری و با منطق صحیح به تحقیق در اصول دین اسلام بپردازد قطعا تمامی اصول دین اسلام را قبول می کند. بر فرض (قبلا هم بیان شد که این فرض محال است) اگر بعد از تحقیق منطقی ، منصفانه و عاقلانه شخصی یکی از اصول دین را قبول نکند معذور است و تکلیفی در پیشگاه خداوند ندارد. البته باز تاکید می کنم که این فرض، امکان وقوعی ندارد زیرا از کسی که فطرتش پاک و سالم است بدون هیچگونه تحقیقی نیز می تواند اصول دین اسلام را قبول و تاکید کند. سوال: این مقدار تفاوت در پاسخ از کجا ناشی میشود؟ با تشکر

سلام
به نظرم تفاوتی نیست هر کدام از نگاه خود جنبه ای را ذکر کرده اند
والله الموفق

با عرض سلام حضور شما برادر بزرگوار، طارق. قبل از هرچیز لازم میدانم از شما مجددا به خاطر توضیجاتتان و اینکه به زیبایی دو مقوله درک بینهایت و عذاب بینهایت را به صورت مستقل بررسی کردید تشکر کنم.

طارق;348872 نوشت:
امروزه برخی تفکرات شرقی و غربی تحت عنوان کلی «ایمان گروی»، شناخت را تابع ایمان قرار داده و استدلال و عقل را عاجز از بیان و اثبات حقایق هستی و دین معرفی می کنند که این مسئله قابل پذیرش نیست.

من هم با شما موافقم. به همین علت هم به دنبال یافتن ایمانی مستدل و عقلایی هستم... البته تا جایی که بضاعت فکری و زمانی من اجازه دهد. امیدوارم بیابمش.... اگر نه اندوخته ایمان سنتی خود را از دست خواهم داد.
طارق;348872 نوشت:
توصیه می کنم در گنار تلاش های خودکفای ذهن، به تاملات و دست یافت های منطق دانان و فلاسفه ی اسلامی و فلاسفه ی غرب هم رجوع داشته باشید.

متاسفانه در سن و شرایطی نیستم که بتوانم فعالانه به مطالعه بپردازم. تنها کاری که در توانم است توسل به سایت هایی چون این سایت است. بیش از این حتی خود را مکلف هم نمیدانم.... آنهایی که وظیفه تحقیق و شناسایی و شناساندن دین را به جامعه بعده دارند شاید بهتر بود کمی زودتر درد های حامعه کنونی و آینده را ببینند و کمی فراتر از احکام رساله عملیه با حهان متحول امروز و نیاز های آن خود را سازگار کنند. البته این نظر شخصی من است. گلایه نیست.
در مورد بینهایت، لازم است تاکید کنم عرایض من در نفی (بی نهایت) نیست و در شناخت آن است. ما در علوم هم به بینهایت بر میخوریم. در بسیاری از توابع ریاضی میل به سوی بینهایت را به عنوان (یک تعریف) می پذیریم و با بینهایت در حد یک تعریف اجمالی برخورد میکنیم، تعریفی فقط برای حل الباقی مسئله و نه بعنوان پارامتری دخیل در حل مسئله. علت آن هم واضح است، تعریف بی نهایت یک تعریف شاید مجازی باشد. بینهایت در هیچ یک از رشته های علوم قابل درک نیست. مشکل بنده هم همین جا آغاز میشود. ابد، به عنوان زمان بی نهایت (که حتی واژه زمان را هم نمیتوان در این رابطه به کار برد) مبهم است، یک کمیت نیست،قابل اندازه گیری نیست، قابل مقایسه نیست و .... ما به صورت قراردادی حروفی را که شما به صورت مقطع اشاره فرمودید کنار هم میچینیم و آنرا می خوانیم و کلیتی مبهم از آن را در ذهن خود به (تصویر) میکشیم، غافل از آنکه هر آنچه به تصویر کشیده شود (حد ) دارد و دیگر بینهایت نیست. فکر کنم تا اینجا با هم هم عقیده باشیم چون شما هم به این موضوع اشاره فرموده اید:
طارق;348872 نوشت:
چیستی و چگونگی بی نهایت! آن چه مسلم است این که درک بی نهایت برای پدیده ای محدود و دارای نهایت، ممکن نیست. چرا که باید بین ظرف و مظروف و به تعبیر فنی تر مدرِک و مدرَک، سنخیت و تناسب باشد.

اشاره فرموده اید:
طارق;348872 نوشت:
اگر فرض کنیم ذهن ما، محدود و دارای نهایت است و به تبع نمی تواند بی نهایت را کامل درک کند. آیا بر اساس همان تصویر غیر کاملی که دارد و البته رفته رفته می تواند آن را کامل تر کند، می تواند به همان تصویر غیر کامل حکم کرده و در موردش مسئله ای مطرح کند؟ طبق توضیحاتی که قبل تر گفتیم، می شود. یعنی لازمه ی تصدیق، تصور کامل نیست. و نکته ی مهم تر این است که، هر تصدیق جدیدی در مورد تصور ناقص بی نهایت، آن را کامل تر می کند.

همانطور که عرض کردم ما بی نهایت را پذیرفته ایم، حد اقل به این دلیل که نمیتوانیم آنرا نفی کنیم. ولی نمیتوانیم آنرا به عنوان یک (پارامتر) در مسائل مختلف و محاسبات خود دخالت بدهیم. حتی ماشین حساب هایمان را چنین برنامه ریزی میکنیم که وقتی نتیجه محاسبه (میل به سوی بینهایت دارد)، Error نشان بدهند.
طارق;348872 نوشت:
سوال این است که آیا تصور شما از کیفیت عذاب صحیح است؟ عموما ما تصور می کنیم که عذاب، یک کار مشخصی است که در زمان آینده و مکان مشخصی به نام آتش و جهنم، توسط خداوند بر سر برخی انسان ها اتفاق می افتد.

من فکر مینم به قدر کافی مستندات در تمامی متون دینی وجود دارد که تعریف عذاب و در سوی مقابلش پاداش برای ما روشن گردد. آیا شما این مستندات را نفی میکنید؟ ما در اسلام با عذابی مواحه هستیم که نار یا آتش نامیده میشود و کاملا تعریف شده است. همینطور با پاداشی مواجه هستیم که بهشت نامدارد و آنهم تعریف شده است. ما میتوانیم از چیز های دیگری بعنوان جزا و پاداش صحبت کنیم، از بهشت و جهنمی دیگر گفتگو کنیم. جزا و پاداش را محدود و زمان دار کنیم ووو اما انها دیگر (اسلام) نیستند. مبحثی دیگرند. مگر اینکه بپذیریم آنچه صراحتا و مستقیم و غیر مستقیم در تمامی متون دینی آمده به همان معنایی که آمده نیست. البته خود این پذیرش سوالات خود را در پی خواهد داشت.
طارق;348872 نوشت:
چون این قانون را که عمل الف موجب نتیجه ی ب است را خداوند در عالَم برقرار کرده است. خداوند در عالَم پدیده های مختلفی قرار داده و برای هر کدام، نتیجه ی مشخصی تعریف کرده است.

کاملا با این نکته موافقم.
طارق;348872 نوشت:
اگر یکی از همین فرمول های نظام هستی این باشد که با انتخاب یک پدیده ای، اندیشه ای یا عملی، فرد دچار ناکامی و تاریکی شدیدی می شود، و مادامی که دست از آن پدیده بر نداشته، این ناکامی و تاریکی ادامه دارد، و به فرض، زمان هم در جریان است، اگر این شخص پیوسته تا پایان زمان(که زمان هم پایانی ندارد.) دست از آن انتخاب بر نداشت، نتیجه ی آن انتخاب که همان تاریکی و ناکامی است برقرار خواهد بود. این فرد تا آخر هستی و تا ابد، مشمول نتیجه ی انتخاب خود خواهد بود.

قسمت بولد شده فرمایش شما را که ادامه مطلب قبلی آن میباشد کاملا قبول دارم ولی در قسمت بعدی باز بر میگردیم به اصل سوال که (چرا) باید چیزی که نبوده موجود شود، در فقط چند ده سال موچودیت و اختیار خود، اشتباه و خطا بکند و سپس تا (البته تا اینجا مفهومی ندارد چون حدی وچود ندارد) ابد به پای اشتباه خود به نوعی بسوزد؟ چرا یک نبود باید بود بشود، چند ده سال زندگی کند و به ازای هر آنچه کرده (تا؟؟) ابد بود بماند و در بود خود بسوزد؟ امیدوارم به این نکته توجه داشته باشید که به هر حال ابد حکایت از زمان میکند و از هر تصور زمانی (مثل یکصد هزار بیلیارد تریلیارد سال!) بیشتر است.
با تشکر

حامد;349367 نوشت:
سلام
به نظرم تفاوتی نیست هر کدام از نگاه خود جنبه ای را ذکر کرده اند

با عرض سلام
یعنی بین این دو قسمت که من از شما دو بزرگوار در زیر نقل میکنم تفاوتی وچود ندارد؟
حامد;348937 نوشت:
صرف وجود احتمال خلاف عقلا مجوز اعراض از دین نیست
پاسخگوی سایت دیگر;349358 نوشت:
اگر بعد از تحقیق منطقی ، منصفانه و عاقلانه شخصی یکی از اصول دین را قبول نکند معذور است و تکلیفی در پیشگاه خداوند ندارد.

با تشکر

چالشگر;350570 نوشت:
با عرض سلام یعنی بین این دو قسمت که من از شما دو بزرگوار در زیر نقل میکنم تفاوتی وچود ندارد؟ نقل نمایش پست ها نوشته اصلی توسط : حامد صرف وجود احتمال خلاف عقلا مجوز اعراض از دین نیست نقل نمایش پست ها نوشته اصلی توسط : پاسخگوی سایت دیگر اگر بعد از تحقیق منطقی ، منصفانه و عاقلانه شخصی یکی از اصول دین را قبول نکند معذور است و تکلیفی در پیشگاه خداوند ندارد. با تشکر

سلام
منافات نیست بنده به غیر عقلانی بودن و ایشان به امکان اعراض بعد از تحقیق اشاره کرده اند پس مفهوم آنستکه فرد محقق حقانیت دین برایش ثابت نشده حتی در حد یک احتمال ضعیف وگرنه اگر احتمال ضعیفی هم بدهد عقلا لازم است پیگیری کند تا بطلان ثابت شود یا به احتمل قوی تری خلاف دین برایش ثابت گردد
والله الهادی الموفق

حامد;350575 نوشت:
منافات نیست بنده به غیر عقلانی بودن و ایشان به امکان اعراض بعد از تحقیق اشاره کرده اند پس مفهوم آنستکه فرد محقق حقانیت دین برایش ثابت نشده حتی در حد یک احتمال ضعیف وگرنه اگر احتمال ضعیفی هم بدهد عقلا لازم است پیگیری کند تا بطلان ثابت شود یا به احتمل قوی تری خلاف دین برایش ثابت گردد

با عرض سلام
متشکرم.

[=Times New Roman]

[="Arial"]جمع بندی: درباب بی نهایت[="Arial"]

[=Times New Roman][="Arial"]سوال:تعریف بی نهایتچیست؟[="Arial"]
[=Times New Roman][="Arial"]جواب:بی نهایت برایچیزی به کار می رود که برای او نهایتی تصور نمی شود وبه تعبیر دیگر دائمی وازلیاست وهمیشه خواهد بود وزمانی نخواهد بود که اونباشد. ودر عین حال محدودیت وجودیندارد که اگر در مکانی بود در مکان دیگر نباشد.[="Arial"]
[=Times New Roman][="Arial"]سوال:موجود محدود میتواند نامحدود را تصور کند؟[="Arial"]
[=Times New Roman][="Arial"]جواب:تصور موجودوامور بی نهایت برای انسان غیر ممکن نیست چون بی نهایت محصور در مکان وزمانی نیستوخاتمه وجودی ندارد واز تعریف مساله مشخص است که تصور آن ممکن است. البته تصوراشیاء وفهم این امور به قوه دراکه انسان برمی گردد که مجرد از امور مادی است واینامور مادی هستند که به خاطر انحصار در زمان ومکان محدود توان سیر در بیش از حدودزمانی ومکانی خود را ندارند.[="Arial"]
[=Times New Roman][="Arial"]سوال:منظور از عذابابدی چیست؟[="Arial"]
[=Times New Roman][="Arial"]جواب:منظور از عذابابدی این است که بعضی از افراد به خاطر ظلمها وستمهای فراوانی که انجام داده اندومو جب ازبین بردن حیات دنیوی ویا معنوی خیلی از انسانها شده اند برای همیشهدرعذاب خواهند بود وعذاب آنها در قیامت برای هیچوقت قطع نخواهد شد.[="Arial"]
[=Times New Roman][="Arial"]سوال:آیا عذاب ابدیجهنم با گناه محدود این دنیا سازار است؟[="Arial"]
[=Times New Roman][="Arial"]جواب:آنچه مسلم استخداوند عادل است وکسی را بیشتر از گناهش مواخذه وعذاب نمی کند. وکسانی درقرآن برایآنها وعده عذاب ابدی داده شده است شامل کفار ومنافقین می شود که عمر خود را تباهکرده اند واگر در این دنیا تا ابد می مانند همیشه به دنبال شر وبدی بودند.[="Arial"]
[=Times New Roman][="Arial"]علامه حسن زاده آملیدر علت خلود این افراد در جهنم می فرماید:کافر به خاطرابطال نفس خود وقطع کردن آناز خوبی ها وخیرات آنرا از سنخ جهنم قرار داده است فلذا وارد بر نعمتهای بهشتی نمیشود.واگر کافر در این دنیا همیشگی بود لحظه ای دست از کارهای زشت خود برنمی داشتودر این دنیا کور بود(حقایق وخوبی ها را نمی دید) وهیچ وقت این اشکال وارد نمی شودکه گفته شود عمل بد او موقت بوده است پس چرا در عذاب دائمی قرار گرفته است.(تعلیقهکشف المراد،ص 561)[="Arial"]
[=Times New Roman][=Calibri]
[=Times New Roman]
موضوع قفل شده است