جمع بندی دروغ مصلحتی خدا

تب‌های اولیه

60 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

نقل قول:

چرا که می داند اگر دیگران اندکی احتمال بدهند که او ممکن است دروغ بگوید، دیگر به قول او اعتماد نمی کنند.

وقتی دروغ مصلحتی گفته شود ولی مردم متوجهش نشوند، چرا باید سلب اعتماد شود؟! سخن شما در صورتی قابل طرح است که مردم تصور کنند خدا دروغ مصلحتی میگوید ولی وقتی خدا دروغ مصلحتی بگوید ولی مردم تصور کنند دروغ مصلحتی نیست، اشکالی رخ نمیدهد...

اگر هم عده ای متوجه شوند دروغ مصلحتی گفته شده، باز هم دلیل بر سلب اعتماد نیست. چون میدانند دروغ مصلحتی بوده و خیر و صلاح آنها در این دروغ بوده است...

احمدصابری;982156 نوشت:
استاد نمیگوید دروغ حکیمانه با خیرخواهی منافات دارد بلکه آنطور که فهمیدم میگوید: دروغی که ظاهرا حکیمانه است و به سود مردم است، در مورد خداوند، مفسده بزرگتری دارد که اساسا آن را غیرحکیمانه میکند: مفسده بی اعتمادی به خداوند. در این صورت، تنها راه برای شناخت خداوند برای عموم مردم (که قدرت ذهنی بالایی برای فلسفه ندارند) مسدود میشود.

بی اعتمادی مردم شاید محکم ترین دلیل باشد
لکن به آن هم ان قلت و اشکال وجود دارد
که در ارسال اخیر به آن اشاره کردم

خباء;982158 نوشت:
وقتی دروغ مصلحتی گفته شود ولی مردم متوجهش نشوند، چرا باید سلب اعتماد شود؟! سخن شما در صورتی قابل طرح است که مردم تصور کنند خدا دروغ مصلحتی میگوید ولی وقتی خدا دروغ مصلحتی بگوید ولی مردم تصور کنند دروغ مصلحتی نیست، اشکالی رخ نمیدهد...

اگر هم عده ای متوجه شوند دروغ مصلحتی گفته شده، باز هم دلیل بر سلب اعتماد نیست. چون میدانند دروغ مصلحتی بوده و خیر و صلاح آنها در این دروغ بوده است...

خباء;982160 نوشت:
بی اعتمادی مردم شاید محکم ترین دلیل باشد
لکن به آن هم ان قلت و اشکال وجود دارد
که در ارسال اخیر به آن اشاره کردم

مساله این نیست که مردم دروغ مصلحتی رو فهمیدن یا نه. مساله این است که مردم همین که این احتمال رو مطرح کنن که خداوند دروغ می گوید کافی است تا به حکیم خواندن خداوند توسط خداوند نیز تردید کنند.

احمدصابری;982287 نوشت:
به حکیم خواندن خداوند توسط خداوند نیز تردید کنند.

این استدلال ، دور است.
ما حکیم بودن خدا را با عقل و برهان متوجه میشویم
نه از گفتار خود خداوند مبنی بر حکیم بودن خودش.

به عبارت ساده تر
اگر کسی به ما بگوید چرا خدا حکیم است؟
ما نمیگوییم چون خودش میگوید حکیم است پس حکیم است...
بلکه میگوییم عقل و برهان اقتضا میکند خداوند حکیم باشد

مشابه این مطلب توسط منکران الهی بودن قرآن یا ناباوران به تحریف ناپذیری قرآن نیز مطرح میشود
مثلا آنها میگویند وقتی از مسلمانها میپرسیم چرا قرآن تحریف نشده است؟
آنها میگویند چون خود قرآن فرموده تحریف نشده است...
این دور است....
یا مثلا میگویند وقتی میپرسیم چرا قرآن الهی است میگویند چون قران گفته از طرف خدا است...

البته میدانیم استدلال علما یک استدلال دوری نیست و الا دچار اشکال فوق میشود...

احمدصابری;982287 نوشت:
این احتمال رو مطرح کنن که خداوند دروغ می گوید کافی است تا به حکیم خواندن خداوند توسط خداوند نیز تردید کنند.

این نکته هم لازم است که همیشه بعد از دروغ کلمه مصلحت را بیافزایید چون بحث ما درباره دروغ مصلحتی است

پس عبارت شما اینطور میشود :
''این احتمال رو مطرح کنن که خداوند دروغ مصلحتی می گوید کافی است تا به حکیم خواندن خداوند توسط خداوند نیز تردید کنند.''

به عبارتی از نظر شما
دروغ مصلحتی باعث تردید در حکمت خدا میشود

اما از نظر من
دروغ مصلحتی، حکمت خدا را تایید میکند...
و اصلا دروغ مصلحتی برخواسته از حکمت است ...

احمدصابری;982287 نوشت:
مردم همین که این احتمال رو مطرح کنن.

ما تا به حال نشنیدیم که مردم احتمال دروغ برای خدا رو مطرح کنن...
اتفاقا همیشه شنیدیم که مردم احتمال هر گونه دروغی رو از خدا نفی کردند...
پس مشکلی از این بابت پیش نیومده..

خباء;982306 نوشت:
این نکته هم لازم است که همیشه بعد از دروغ کلمه مصلحت را بیافزایید چون بحث ما درباره دروغ مصلحتی است

پس عبارت شما اینطور میشود :
''این احتمال رو مطرح کنن که خداوند دروغ مصلحتی می گوید کافی است تا به حکیم خواندن خداوند توسط خداوند نیز تردید کنند.''

به عبارتی از نظر شما
دروغ مصلحتی باعث تردید در حکمت خدا میشود

اما از نظر من
دروغ مصلحتی، حکمت خدا را تایید میکند...
و اصلا دروغ مصلحتی برخواسته از حکمت است ...

سلام و عرض ادب

دروغ مصلحتی باعث می شود که آدمی به قول خداوند اعتماد نکند و چون اکثر مردم فیلسوف نیستند تا بواسطه برهان حکمت خداوند را بفهمند و اثبات کنند، تنها راه شناخت آنها برای فهم حکمت خداوند نیز مسدود می شود. بنابراین، مردم اگر احتمال کذب بدهند، نمیتوانند حکمت خداوند را از طریق قول خداوند بفهمند.

به نظرم اساس دینداری مردم، مبتنی بر اعتماد به قول انسان صادق است. مردم عادی اهل استدلال و فلسفه نیستند و حقیقتا برخی از استدلالهای فلسفی را متوجه نمی شوند. بسیاری از مردم، از طریق اعتماد به قول صادق، زندگی خود را تنظیم و تدبیر می کنند.

بنده هم قبول دارم که دروغ حکیمانه، زشت و ناپسند نیست و به لحاظ اخلاقی به حکمت و صداقت شخص آسیبی وارد نمی کند؛ اما عرض بنده، ناظر به حیثیت معرفت شناختی است؛ و این که مردم به لحاظ معرفتی از طریق قول صادق پیش میروند و کمتر اهل فلسفه می باشند.

خباء;982308 نوشت:
ما تا به حال نشنیدیم که مردم احتمال دروغ برای خدا رو مطرح کنن...
اتفاقا همیشه شنیدیم که مردم احتمال هر گونه دروغی رو از خدا نفی کردند...
پس مشکلی از این بابت پیش نیومده..

عرض ما نیز همین است که مردم عادی هیچ گاه چنین احتمالی را به ذهن نمی آورند و به همین جهت، به قول خداوند اعتماد می کنند و توصیفی که خداوند از خودش و علم و حکمتش ارائه می دهد را می پذیرند.

قول سدید;982339 نوشت:
سلام و عرض ادب

عرض ما نیز همین است که مردم عادی هیچ گاه چنین احتمالی را به ذهن نمی آورند و به همین جهت، به قول خداوند اعتماد می کنند و توصیفی که خداوند از خودش و علم و حکمتش ارائه می دهد را می پذیرند.

سلام و احترام

بزرگوار وقتی خودتان میگویید ''مردم هیچ گاه چنین احتمالی را به ذهن نمی آورند''
پس لزومی ندارد خداوند دروغ حکیمانه نگوید...

به عبارت دیگر
اگر شما میگفتید مردم چنین احتمالی درباره خدا دارند
،آنگاه میشد گفت خداوند نباید دروغ مصلحتی بگوید
اما وقتی مردم هیچ گاه چنین احتمالی نمیدهند
پس لزومی ندارد که خداوند از دروغ حکیمانه پرهیز کند...

پرسش:
از کجا بفهمیم خدا به ما دروغ مصلحتی نمیگه؟ اگه رفتیم اون دنیا و دیدیم خبری از بهشت و جهنم نیست و خدا هم بهمون بگه که دروغ مصلحتی گفتم، اون وقت چی؟

پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مورد نظر، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. تمامی مسلمانان در این عقیده اتفاق نظر دارند که خداوند صادق است چرا که در قرآن آمده است «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فيهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَديثاً»(1)؛ خداوند، معبودى جز او نيست؛ و به يقين، همه شما را در روز رستاخيز-كه شكى در آن نيست- جمع مى‏كند. و كيست كه از خداوند، راستگوتر باشد؟
همچنین در آیه دیگر بیان شده است که: «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قيلاً»(2)؛ و كسانى كه ايمان آورده‏اند و اعمال صالح انجام داده‏اند، بزودى آن را در باغهايى از بهشت وارد مى‏كنيم كه نهرها از زير درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند. وعده حق خداوند است و كيست كه در گفتار و وعده‏هايش، از خدا صادقتر باشد؟!

2. برای اثبات عقلی این اعتقاد که خداوند ضرورتا صادق است و کذب از او منتفی است، دلایل عقلی متعددی بیان شده است؛ از جمله دلیل مبتنی بر حسن و قبح عقلی، و دلیل مبتنی بر فقدان علت صدور کذب. در ادامه، هر یک را مستقلا مورد بررسی قرار می دهیم.

3. دلیل مبتنی بر حسن و قبح را می توان چنین صورتبندی کرد:
مقدمه اول: خداوند حکیم است؛
مقدمه دوم: حکیم مرتکب قبیح نمی شود؛
مقدمه سوم: کذب قبیح است؛
نتیجه: بنابراین، خداوند مرتکب کذب نمی شود.(3)

4. دلیل مبتنی بر فقدان علت صدور کذب را نیز می توان چنین صورتبندی کرد:
مقدمه اول: هر کذبی یا ناشی از این است که شخص کاذب از صدق ضرر می بیند و یا ناشی از این است که شخص کاذب به صدق علم نداشته است.
مقدمه دوم: فرض اول متضمن قبول عجز شخص کاذب است؛ فرض دوم نیز متضمن قبول جهل شخص کاذب است.
مقدمه سوم: خداوند نه عاجز است و نه جاهل بلکه هم قادر است و هم عالم.
نتیجه: بنابراین، کذب از خداوند صادر نمی شود(4).

5. هر دو استدلال متکلمان ناتمام به نظر می رسند و محتاج این هستند که نکات دیگری به آنها افزود و صورتبندی دیگری از آنها ارائه کرد. توضیح مطلب این که استدلال اول ناتمام است چرا که انسان ها به همه امور علم ندارند و از تمامی وجوه با خبر نیستند؛ از این رو، ممکن است شخصی حکیم باشد و به خاطر مصلحتی والاتر مرتکب قبیحی فروتر بشود؛ مثلا شخص حکیم به خاطر حفظ جان مومن، مرتکب دروغ بشود. در واقع، صدق و کذب -برخلاف عدل و ظلم- از موضوعات اخلاقی ای هستند که اگرچه به خودی خود دارای مصلحت و وصف حَسَن(در مورد صدق) و مفسده و وصف قبیح(در مورد کذب) هستند اما ممکن است که مفسده والاتری بر صدق، و یا مصلحت والاتری برای کذب مطرح شود که صدق را قبیح و کذب را حَسَن نماید.
از آن جایی که ما به همه جوانب علم و آگاهی نداریم، نمی توانیم مدعی بشویم که برای صدق الهی مفسده والاتری در کار نبوده است و یا برای کذب الهی مصلحت والاتری مطرح نبوده است. از این رو، ممکن است که خداوند حکیم نیز در وضعیتی قرار بگیرد که مرتکب قبیح بشود؛
مثلا در این وضعیت قرار بگیرد که برای هدایت عموم انسان ها به سعادت ابدی چاره ای جز القای کذب نداشته باشد. استدلال دوم نیز ناتمام است چرا که گاهی ضرر یک فعل، به فاعل نمی رسد بلکه به کسانی می رسد که محبوب فاعل هستند. از این رو، ممکن است که خداوند نیز در وضعیتی قرار بگیرد که به خاطر مصلحت بندگان به آنها دروغ بگوید. به دیگر سخن، علت إلقای کذب، محدود به آن دو مورد(عجز فاعل و جهل فاعل) نیست که مستدِلّ بیان کرد.

6. در ادامه می کوشیم تا با استفاده از دو استدلال مذکور، استدلالی با صورتبندی دقیق تر عرضه کنیم که خالی از این اشکالات باشد:
مقدمه اول: صدق به دو معنا مطرح می شود: الف. معنای معرفت شناسانه: قولی که مطابقت با واقعیت دارد؛ ب. معنای اخلاقی و هنجارشناسانه: القای قولی که مطابقت با واقعیت دارد، از سوی کسی که به مطابقت آن قول با واقعیت نیز آگاهی دارد.
مقدمه دوم: آنچه که تحت عنوان صدق کلام الهی مطرح می شود، ناظر به معنای دوم است؛ و به همین جهت، برخی برای اثبات آن به حسن و قبح عقلی متمسک می شوند. البته معنای اخلاقی صدق، متضمن معنای معرفت شناسانه صدق نیز هست یعنی قول صادق به معنای دوم، صادق به معنای اول نیز هست؛ و همچنین قول صادق به معنای دوم، صادق به معنای اول نیز هست. بنابراین، بحث از صدق کلام الهی متضمن دو امر است: اولا کلام الهی باید مطابق با واقعیت باشد و ثاینا خداوند نیز با آگاهی از مطابقت آن با واقعیت، آن قول را بیان می کند. بحث از کذب کلام الهی نیز متضمن دو امر است: اولا کلام الهی با واقعیت مطابقت ندارد، و ثانیا خداوند نیز با آگاهی از عدم مطابقت آن با واقعیت، آن قول را بیان می کند.
مقدمه سوم: در این صورت، قول کاذب یا ناشی از این است که شخص به کذب آن آگاهی ندارد؛ یا شخص به کذب آن آگاهی دارد اما از القای صدق ضرر می بیند؛ و یا خودش ضرر نمی بیند بلکه دیگران ضرر می بینند؛ و یا نه خودش ضرر می بیند و نه دیگران، اما قدرت این را ندارد که قول صادق را بیان کند؛ و یا قدرت آن را دارد اما خیرخواهی ندارد و نسبت به بیان قول صادق اهتمام ندارد.
مقدمه چهارم: در جای خودش ثابت شده است که خداوند واجد علم مطلق و قدرت مطلق و خیرخواهی مطلق و حکمت مطلق است و این صفات الهی، وجودا، عین همدیگر و عین ذات او هستند. با استفاده از این مطلب، روشن می شود که چون خداوند عالم مطلق است، نسبت به کذب آن آگاهی دارد؛ و چون قادر مطلق است هیچ کسی نمی تواند به او ضرری وارد سازد و یا مانع از این بشود که او قول صادق را بیان نماید؛ و چون خیرخواهی دارد از بیان قول صادق دریغ نمی ورزد؛ و چون حکیم مطلق است برای جلوگیری کردن از ضرر رسیدن به دیگران، دروغ نمی گوید بلکه روش دیگری را برمی گزیند، چرا که می داند اگر دیگران اندکی احتمال بدهند که او ممکن است دروغ بگوید، دیگر به قول او اعتماد نمی کنند. بنابراین، با عنایت به اوصاف الهی متوجه می شویم که اساسا محال است که خداوند دروغ بگوید.
به دیگر سخن، احتمال دروغگویی در خداوند، اعتماد مطلق را از او سلب می کند. در واقع، خداوند موجودی است که مردم عموما اوصافش را از طریق وحی و دین می شناسند. مردم غالبا نمی توانند حکمت و سایر اوصاف الهی را از طریق فلسفیدن و استدلال ورزیدن قبول کنند چرا که فلسفیدن و استدلال ورزیدن نیازمند مطالعه و صبوری فراوان است که غالبا مردم فاقد آن هستند. به همین جهت، مردم خداوند را بیشتر از طریق دین و کلام الهی می شناسند. اگر جایز باشد که خداوند دروغ بگوید، در این صورت، مردم نسبت به سایر آیاتی که خداوند را حکیم و قادر و عالم و خیرخواه معرفی می کند نیز احتمال دروغگویی می دهند. در این صورت، مردم عموما به حکمت خداوند نیز شک و تردید می کنند و نمی توانند در موردی که احتمال دروغ مطرح است، آن دروغ را لزوما حکیمانه بدانند.
کوتاه سخن این که چون با احتمال کذب (حتی کذب حکیمانه) مفسده مهمتری رخ می دهد (این که راه شناخت خدا برای اکثریت مردم مسدود می شود و حتی حکیم بودن خداوند نیز برای اکثریت اثبات نمی شود ) پس دروغ از سوی خداوند رخ نمی دهد حتی اگر آن دروغ در وهله نخست، و از منظر دیگر، حکیمانه باشد. به تعبیر دیگر، دروغی که ظاهرا حکیمانه است و به سود مردم است، در مورد خداوند، مفسده بزرگتری دارد که اساسا آن را غیرحکیمانه می کند: مفسده بی اعتمادی به خداوند. در این صورت، تنها راه برای شناخت خداوند برای عموم مردم (که قدرت ذهنی بالایی برای فلسفه ندارند) مسدود می شود.

7. بعد از ذکر استدلال برای اثبات امتناع کذب از سوی خداوند، توجه به این نکته نیز خالی از لطف نیست که اگر هم این دلیل قانع کننده نباشد (فرضاً)، نهایتا نتوانسته ایم امتناع کذب از سوی خدا را ثابت کنیم ولی این بدین معنا نیست که خداوند دروغ گفته است. افزون بر این که اگر هم ثابت شود که خداوند دروغ گفته است (فرضاً)، از آن جایی که حکیم و علیم و خیرخواه است، دروغش همچون دروغ انسانهای سودجو نیست بلکه دروغی خیرخواهانه است؛ از این رو می توانیم به او اعتماد کنیم و دروغ او را حکیمانه و به سود ما بدانیم و بر اساس آن زندگی کنیم و به عاقبت خوشش امیدوار باشیم.

8. مطلب آخر این که آنچه گذشت در گفتمان کلامی می گنجد اما در گفتمان فلسفی اساسا تقریر دیگری از فعل و کلام الهی مطرح است که بررسی تفصیلی آن در این مقال نمی گنجد اما می توان به همین مقدار بسنده کرد که در گفتمان فلسفی، اساسا فعل الهی مسبوق به انگیزه و یا اراده ای زائد بر ذات نیست و اساسا وقفه ای میان فعل و فاعل مطرح نیست بلکه فعل الهی از ذات الهی فیضان می یابد. از این منظر، اساسا کلام الهی خود واقعیت است که در هر مرتبه ای به گونه ای خاص تجلی می یابد. کلام الهی همچون قرآن تجلی مراتب بالاتر کلام الهی همچون عقول است. از این منظر، اساسا تمایز میان واقعیت و کلام منتفی می شود بلکه کلام الهی عین واقعیت است که دارای مراتب است و هر مرتبه ای تجلی مرتبه بالاتر واقعیت است.(5)

پی نوشت ها:
1. نساء/ 87.
2. نساء/ 122.
3. علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، موسسه النشر الاسلامی، 1413، ص290.
4. شیرازی، سید محمد حسین، القول السدید فی شرح التجرید، دار الایمان، 1410، صص281-282.
5. برای مطالعه بیشتر رک: صدرالمتالهین، الحکمه المتعالیه، انتشارات دار احیاء التراث، ج7، مبحث کلام خداوند.

موضوع قفل شده است