*** درسنامه ی پیامبر شناسی ***

تب‌های اولیه

108 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

اينك به توضيحى پيرامون عناصر سه گانه تعريف فوق مى‌پردازيم.

امور خارق العاده

پديده هايى كه در اين جهان، پديد مى‌آيد غالباً از راه اسباب و عللى است كه با آزمايشهاى گوناگون، قابل شناخت مى‌باشد مانند اكثريت قريب به اتفاق پديده هاى فيزيكى و شيميايى و زيستى و روانى. ولى در موارد نادرى، پاره‌اى از اين پديده ها بگونه ديگرى تحقق مى‌يابد و مى‌توان كليّه اسباب و علل آنها را بوسيله آزمايشهاى حسى شناخت و شواهدى يافت مى‌شود كه در پيدايش اينگونه پديده ها نوع ديگرى از عوامل، مؤثر است مانند كارهاى شگفت انگيزى كه مرتاضان، انجام مى‌دهند و متخصصان علوم مختلف، گواهى مى‌دهند كه اين كارها براساس قوانين علوم مادى و تجربى، انجام نمى‌يابد. چنين امورى را «خارق العاده» مى‌نامند.

خارق العاده هاى الهى

امور خارق العاده را مى‌توان به دو بخش كلى، تقسيم كرد: يكى امورى كه هر چند اسباب و علل عادى ندارد، اما اسباب غيرعادى آنها كم و بيش در اختيار بشر قرار مى‌گيرد و مى‌توان با آموزشها و تمرينهاى ويژه‌اى به آنها دست يافت مانند كارهاى مرتاضان. بخش ديگر، كارهاى خارق العاده‌اى است كه تحقق آنها مربوط به اذن خاص الهى مى‌باشد. و اختيار آنها بدست افرادى كه ارتباط با خداى متعال ندارند سپرده نمى‌شود و از اينروى داراى دو ويژگى اساسى است. اولا قابل تعليم و تعلّم نيست، و ثانياً تحت تأثير نيروى قويترى قرار نمى‌گيرد و مغلوب عاملِ ديگرى واقع نمى‌شود. اينگونه خوارق عادت، مخصوص بندگان برگزيده خداست و هرگز در دام گمراهان و هوسبازان نمى‌افتد ولى اختصاص به پيامبران ندارد بلكه گاهى ساير اولياء خدا هم از آنها برخوردار مى‌شوند و از اينروى، باصطلاح كلامى، همه آنها را «معجزه» نمى‌خوانند و معمولا چنين كارهايى كه از غير پيامبران سرمى زند بنام «كرامت» موسوم مى‌گردد چنانكه علمهاى غيرعادى الهى هم منحصر به «وحى نبوّت» نيست و هنگامى كه چنين علمهايى به ديگران داده شود بنام «الهام» و «تحديث» و مانند آنها ناميده مى‌شود.

﴿ صفحه 221﴾

ضمناً راه بازشناسى اين دو نوع از خوارق عادت «الهى و غيرالهى» نيز معلوم شد يعنى اگر انجام دادن امر خارق العاده‌اى قابل تعليم و تعلّم باشد يا فاعل ديگرى بتواند جلو ايجاد يا ادامه آنرا بگيرد و اثرش را خنثى سازد از قبيل خوارق عادت الهى نخواهد بود. چنانكه تبهكارى و فساد عقايد و اخلاق شخص را مى‌توان نشانه ديگرى بر عدم ارتباط وى با خداى متعال، و شيطانى يا نفسانى بودن كارهايش بحساب آورد.
در اينجا مناسب است به نكته ديگرى اشاره كنيم كه فاعل كارهاى خارق العاده الهى را مى‌توان خداى متعال دانست (علاوه بر فاعليتى كه نسبت به همه مخلوقات و از جمله پديده هاى عادى دارد) از اين نظر كه تحقق آنها منوط به اذن خاص وى مى‌باشد1، و مى‌توان آنها را به وسايطى مانند فرشتگان يا پيامبران، نسبت داد به لحاظ نقشى كه بعنوان واسطه يا فاعل قريب دارند چنانكه در قرآن كريم، احياء مردگان و شفاء بيماران و خلق طير، به حضرت عيسى (عليه السلام) نسبت داده شده است2 و بين اين دو نسبت، تعارض و تضادى وجود ندارد زيرا فاعليّت الهى در طول فاعليّت بندگان است.

ويژگى معجزات انبياء

سومين مطلبى كه در تعريف معجزه، به آن اشاره شد كه معجزات پيامبران، نشانه صدق ادّعاى ايشان است و از اينروى، هنگامى كه امر خارق العاده‌اى باصطلاح خاصّ كلامى «معجزه» ناميده مى‌شود كه علاوه بر استناد به اذن خاص الهى، بعنوان دليلى بر پيامبرى پيامبران پديد آيد. و با اندكى تعميم در مفهوم آن، شامل امور خارق العاده‌اى نيز مى‌شود كه بعنوان دليل بر صدق ادّعاى امامت، انجام يابد. و بدين ترتيب، اصطلاح «كرامت» اختصاص مى‌يابد به ساير خارق العاده هاى الهى كه از اولياء خدا صادر مى‌شود در برابر خوارق عادتى كه مستند به نيروهاى نفسانى و شيطانى است مانند سحر و كهانت و اعمال مرتاضان، اينگونه اعمال، هم قابل تعليم و تعلّم است و هم بوسيله نيروى قويترى مغلوب مى‌گردد و معمولا الهى نبودنِ آنها را مى‌توان از راه فساد عقايد و اخلاقِ صاحبانشان نيز شناخت.
-----------------
1.ر. ك: سوره رعد آيه 37، سوره غافر آيه 78.
2.ر. ك: سوره آل عمران آيه 49، سوره مائده آيه 110.

﴿ صفحه 222﴾

نكته‌اى كه در اينجا بايد به آن توجه كرد اين است كه آنچه را معجزات انبياء (عليهم السلام) مستقيماً اثبات مى‌كند صدق ايشان در ادّعاى نبوّت است و اما صحّت محتواى رسالت، و لزوم اطاعت از فرمانهايى كه ابلاغ مى‌كنند مع الواسطه و بطور غيرمستقيم، ثابت مى‌شود. و به ديگر سخن: نبوّت انبياء (عليهم السلام) با دليل عقلى، و اعتبار محتواى پيامهايشان با دليل تعبّدى، اثبات مى‌گردد1


پرسش
1- پيامبران راستين را از چه راههايى مى‌توان شناخت؟ و چه فرقى بين اين راهها وجود دارد؟
2- نشانه هاى كذب مدّعيان دروغين چيست؟
3- معجزه را تعريف كنيد؟
4- امور خارق العاده كدامند؟
5- فرق خارق العاده هاى الهى با غيرالهى چيست؟
6- خارق العاده هاى الهى را از چه راههايى مى‌توان شناخت؟
7- ويژگى معجزات انبياء در ميان خارق العاده هاى الهى چيست؟
8- اصطلاحات معجزه و كرامت را بيان كنيد.
9- معجزه، كار خداست يا كار پيامبر؟
10- معجزه، دليل بر صدق پيامبر است يا بر صحّت محتواى پيام؟
----------------

1.ر. ك: درس چهارم و درس بيست و يكم از همين كتاب.

﴿ صفحه 223﴾ پایان درس بیست و هفتم

درس بيست و هشتم

حلّ چند شبهه


ـ آيا اعجاز، اصل عليّت را نقض نمى‌كند؟
شامل: آيا خرق عادت، بمنزله تغيير در سنّت الهى نيست؟
ـ چرا پيامبر اسلام از ارائه معجزات، خوددارى مى‌كرد؟
ـ آيا معجزات، برهان عقلى است يا دليل اقناعى؟

﴿ صفحه 225﴾

حلّ چند شبهه

پيرامون مسأله اعجاز، شبهاتى مطرح مى‌شود كه اينك به ذكر و توضيح آنها مى‌پردازيم:
1- شبهه اول آنكه: هر پديده مادّى، علت خاصى دارد كه مى‌توان آنرا به كمك آزمايشهاى علمى شناخت، و ناشناخته بودن علت پديده‌اى كه معلول نقص ابزارهاى آزمايشگاهى مى‌باشد را نمى‌توان دليلى بر عدم وجود علت عادى براى پديده‌اى قلمداد كرد. بنابراين، پديده هاى خارق العاده را تنها به اين عنوان مى‌توان پذيرفت از علل و عوامل ناشناخته‌اى بوجود مى‌آيند. و حداكثر، آگاهى از علل آنها در زمانى كه هنوز ناشناخته هستند را مى‌توان امرى اعجازآميز بحساب آورد. و اما انكار علل قابل شناخت بوسيله آزمايشهاى علمى، بمعناى نقض اصل عليّت و مردود است.
پاسخ اين است كه اصل عليّت، بيش از اين، اقتضائى ندارد كه براى هر موجود وابسته و معلولى، علتى اثبات شود و اما اينكه هر علتى بايد لزوماً قابل شناخت بوسيله آزمايشهاى علمى باشد به هيچ وجه لازمه اصل عليّت نيست و دليلى هم بر آن نمى‌توان يافت زيرا بُرد آزمايشهاى علمى، محدود به امور طبيعى است و هرگز نمى‌توان وجود يا عدم امور ماوراء طبيعى يا عدم تأثير آنها را بوسيله ابزارهاى آزمايشگاهى، ثابت كرد.
و اما تفسير اعجاز به آگاهى از علل ناشناخته، صحيح نيست زيرا اگر اين آگاهى از راه علل عادى، بدست آمده باشد تفاوتى با ساير پديده هاى عادى نخواهد داشت و به هيچ وجه نمى‌توان آنرا امرى خارق العاده بحساب آورد، و اگر آگاهى مزبور بصورت غيرعادى، حاصل شده باشد

﴿ صفحه 227﴾

هر چند امرى خارق العاده خواهد بود و در صورتى كه مستند به اذن خاص خداى متعال و بعنوان دليلى بر صدق نبوت باشد يكى از اقسام معجزه (معجزه علمى) بشمار خواهد رفت چنانكه آگاهى حضرت عيسى (عليه السلام) از خوراكها و اندوخته هاى مردم، يكى از معجزات آن حضرت شمرده شده است1، ولى نمى‌توان معجزه را منحصر به همين قسم دانست و ساير اقسام آنرا نفى كرد. سرانجام، جاى اين سؤال، باقى مى‌ماند كه فرق بين اين پديده با ساير پديده هاى خارق العاده، در ارتباط با اصل عليّت چيست؟
2- شبهه دوم آنكه: سنت الهى بر اين، جارى شده كه هر پديده‌اى را از راه علت خاصى بوجود بياورد، و طبق آيات كريمه قرآن سنتهاى الهى، تغيير و تبديلى نخواهد يافت2. بنابراين، خرق عادت كه بمنزله تغيير و تبديل در سنت الهى است بوسيله چنين آياتى نفى مى‌شود.
اين شبهه، نظير شبهه پيشين است با اين تفاوت كه در آنجا صرفاً از راه عقل، استدلال مى‌شود و در اينجا به آيات قرآنى، استناد شده است.
و پاسخ آن اينست: انحصار اسباب و علل پديده ها در اسباب و علل عادى را يكى از سنتهاى تغييرناپذير الهى شمردن، سخنى است بى دليل، و نظير اينست كه كسى ادعا كند كه منحصر بودن علت حرارت در آتش، يكى از سنتهاى تغييرناپذير الهى است! و در برابر چنين ادعاهايى مى‌توان گفت كه تعدّد انواع علل براى انواع معلولها و جانشين شدن اسباب غيرعادى براى اسباب عادى، امرى است كه هميشه در جهان وجود داشته و از اينروى بايد آنرا يكى از سنن الهى بشمار آورد و منحصر شدن اسباب به اسباب عادى را تغييرى براى آن تلقى كرد كه در آيات كريمه قرآن، نفى شده است.
بهرحال، تفسير كردن آياتى كه دلالت بر نفى تغيير و تحول در سنتهاى الهى دارد بصورتى كه جانشين ناپذيرى اسباب عادى بعنوان يكى از آن سنتهاى تغييرناپذير بحساب آيد تفسيرى است بى دليل. بلكه آيات فراوانى كه دلالت بر وقوع معجزات و خوارق عادت دارد
-------------------
1.ر. ك: سوره آل عمران، آيه 49.
2.ر. ك: سوره اسراء: آيه 77، سوره احزاب: آيه 62، سوره فاطر: آيه 43، سوره فتح: آيه 23.

﴿ صفحه 228﴾

دليل محكمى بر عدم صحّت اين تفسير مى‌باشد. و تفسير صحيح آيات مزبور را بايد از كتب تفسير، جستجو كرد و در اينجا بطور اجمال، اشاره مى‌كنيم كه اين دسته از آيات شريفه، ناظر به نفى تخلف معلول از علت است نه نفى تعدّد علت و جانشين شدنِ علت غيرعادى نسبت به علت عادى، بلكه شايد بتوان گفت كه قدر متيقّن از مورد اين آيات، تأثير اسباب و علل غيرعادى است.
3- شبهه سوم آنكه: در قرآن كريم آمده است كه مردم مكرراً از پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) درخواست معجزات و خوارق عادت مى‌كردند و آن حضرت از اجابت چنين درخواستهايى خوددارى مى‌كرد1 و اگر ارائه معجزات، راهى براى اثبات نبوت است چرا پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) از اين راه، استفاده نمى‌كرد؟
پاسخ اينست كه اينگونه آيات، مربوط به درخواستهايى است كه بعد از اتمام حجت و اثبات نبوت آن حضرت از هر سه راه (قرائن صدق، بشارات پيامبران پيشين، و ارائه معجزه) و از سر لجاج و عناد يا اغراض ديگرى غير از كشف حقيقت انجام مى‌گرفت2 و حكمت الهى، اقتضاء اجابت چنين درخواستهايى را نداشت.
توضيح آنكه: هدف از ارائه معجزات كه امرى استثنائى در نظام حاكم بر اين جهان است و گاهى بعنوان اجابت درخواست مردم (مانند ناقه حضرت صالح (عليه السلام)) و گاهى بطور ابتدايى (مانند حضرت عيسى (عليه السلام)) انجام مى‌گرفت شناساندن پيامبران خدا و اتمام حجت بر مردم بود نه الزام بر پذيرفتن دعوت انبياء (عليهم السلام) و تسليم و انقياد جبرى در برابر ايشان، و نه فراهم كردن وسيله‌اى براى سرگرمى و بر هم زدن نظام اسباب و مسبّبات عادى. و چنان هدفى اقتضاء پاسخ مثبت به هر درخواستى را ندارد بلكه اجابت بعضى از آنها خلاف حكمت و نقض غرض مى‌باشد مانند درخواستهايى كه مربوط به كارهايى بود كه راه گزينش را مسدود مى‌ساخت و مردم را براى پذيرفتن دعوت انبياء (عليهم السلام) تحت فشار
---------------------
1.ر. ك: سوره انعام: آيه 37، 109، سوره يونس: آيه 20، سوره رعد: آيه 7، سوره انبياء: آيه 5.
2.ر. ك: سوره انعام: آيه 35، 124، سوره طه: آيه 133، سوره صافّات: آيه 14، سوره قمر: آيه 2، سوره شعراء: آيه 3 و 4، 197، سوره اسراء: آيه 59، سوره روم: آيه 58.

﴿ صفحه 229﴾

قرار مى‌داد يا درخواستهايى كه از سر عناد و لجاج و يا با انگيزه هاى ديگرى غير از حقيقت جويى، انجام مى‌گرفت. زيرا از سويى، ارائه معجزات، به ابتذال كشيده مى‌شد و مردم بعنوان سرگرمى به تماشاىِ آنها روى مى‌آورند، يا براى تأمين منافع شخصى، گرد پيامبران اجتماع مى‌كردند؛ و از سوى ديگر، باب امتحان و آزمايش و گزينش آزاد، مسدود مى‌شد و مردم از روى كراهت و تحت تأثير عامل فشار، پيروى انبياء (عليهم السلام) را مى‌پذيرفتند و اين هر دو، برخلاف حكمت و هدف از ارائه معجزات بود. اما در غير اين موارد و در جايى كه حكمت الهى، اقتضاء مى‌كرد درخواستهاى ايشان را مى‌پذيرفتند چنانكه معجزات فراوانى از پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) نيز ظاهر گشت كه بسيارى از آنها با نقل با متواتر، ثابت شده است و در رأس آنها معجزه جاودانى آن حضرت يعنى قرآن كريم قرار دارد و توضيح آن خواهد آمد.
4- شبهه چهارم آنكه: معجزه از آن جهت كه منوط به اذن خاص الهى است مى‌تواند نشانه‌اى بر وجود ارتباط خاصى بين خداى متعال و آورنده معجزه باشد به اين دليل كه آن اذن خاص را به او داده، و به تعبير ديگر: كار خود را بدست او و از مجراى اراده او تحقق بخشيده است. اما لازمه عقلىِ اين نوع ارتباط، آن نيست كه ارتباط ديگرى هم بين خداى متعال و آورنده معجزه، بعنوان فرستادن و گرفتن وحى، برقرار باشد. پس نمى‌توان معجزه را دليلى عقلى بر صحّت ادّعاى نبوت شمرد و حداكثر بايد آنرا نوعى دليل ظنّى و اقناعى بحساب آورد.
پاسخ اين است كه كار خارق العاده هر چند خارق العاده الهى باشد خودبخود دلالتى بر وجود رابطه وحى ندارد و از اينروى نمى‌توان كرامات اولياء خدا را دليلى بر پيامبرى ايشان دانست ولى سخن درباره كسى است كه ادّعاى نبوت كرده و معجزه را بعنوان نشانه‌اى بر صدق ادّعاى خودش انجام داده است. اگر فرضاً چنين كسى به دروغ، ادّعاى نبوّت مى‌كرد يعنى بزرگترين و زشت ترين گناهانى كه موجب بدترين مفاسد دنيا و آخرت مى‌شود را انجام مى‌داد1 هرگز صلاحيت و شايستگى چنان ارتباطى را با خداى متعال نمى‌داشت و حكمت
------------------
1.ر. ك: سوره انعام: آيه 21، 93، 144، سوره اعراف: آيه 37، سوره يونس: آيه 17، سوره هود: آيه 18، سوره كهف: آيه 15، سوره عنكبوت: آيه 68، سوره شورى: آيه 24.

﴿ صفحه 230﴾

الهى اقتضاء نمى‌كرد كه قدرت بر ارائه معجزه را به او بدهد تا موجبات گمراهى بندگان را فراهم آورد.1
حاصل آنكه: عقل به روشنى درمى يابد كه كسى شايستگىِ ارتباط خاص با خداى متعال و اعطاء قدرت بر انجام معجزات را دارد كه به مولاى خودش خيانت نكند و موجبات گمراهى و بدبختى ابدىِ او را فراهم نياورد.
بنابراين، آوردن معجزه، دليل عقلىِ قاطعى بر صحّت ادعاى نبوّت خواهد بود.


پرسش
1- مفاد اصل عليّت چيست؟ و لازمه آن كدام است؟
2- چرا پذيرفتن اصل عليّت، منافاتى با پذيرفتن اعجاز ندارد؟
3- چرا تفسير اعجاز، به آگاهى از علل ناشناخته، صحيح نيست؟
4- آيا پذيرفتن اعجاز، منافاتى با تغييرناپذيرى سنتهاى الهى دارد؟ چرا؟
5- آيا انبياء ابتدائاً اقدام به آوردن معجزه مى‌كردند يا برحسب درخواست مردم انجام مى‌دادند؟
6- چرا پيامبران به هر درخواستى براى معجزه، پاسخ مثبت نمى‌دادند؟
7- توضيح دهيد كه معجزه، تنها يك دليل ظنّى اقناعى نيست بلكه برهانى عقلى بر صدق ادّعاى نبوّت است.
---------------
1.ر. ك: سوره الحاقه: آيات 44-46 .

﴿ صفحه 231﴾ پایان درس بیست و هشتم

درس بيست و نهم

ويژگيهاى پيامبران


ـ كثرت پيامبران
ـ تعداد پيامبران
شامل: نبوّت و رسالت
ـ پيامبران اولواالعزم
ـ چند نكته

﴿ صفحه 233﴾

كثرت پيامبران

تاكنون سه مسأله بنيادى از مسائل نبوت و راهنماشناسى را مورد بحث قرار داديم و به نتيجه رسيديم كه با توجه به نارسايى دانش بشرى براى دستيابى به همه معلوماتى كه نقش اساسى را در سعادت دنيا و آخرت دارد مقتضاى حكمت الهى اين است كه پيامبر يا پيامبرانى را برگزيند و حقايق مورد نياز را به ايشان تعليم دهد تا آنها را سالم و دست نخورده به ساير انسانها برسانند، و از سوى ديگر: آنان را براى ديگران بگونه‌اى معرفى كند كه حجت بر ايشان تمام شود، و عمومى ترين راه آن، ارائه معجزات مى‌باشد.
اين مطالب را با براهين عقلى، اثبات كرديم. ولى براهين مزبور، دلالتى بر لزوم تعدّد انبياء و كتب و شرايع آسمانى نداشت، و اگر فرضاً شرايط زندگى بشر بگونه‌اى بود كه يك پيامبر مى‌توانست همه نيازمنديهاى انسانها را تا پايان جهان، بيان كند بطورى كه هر فردى و هر گروهى در طول تاريخ بتواند وظيفه خود را بوسيله پيامهاى همان پيامبر بشناسند خلاف مقتضاى اين براهين نبود.
اما مى‌دانيم كه: اولا عمر هر انسانى و از جمله پيامبران محدود است و مقتضاى حكمت آفرينش، اين نبوده كه نخستين پيامبر تا پايان جهان، زنده بماند و همه انسانها را شخصاً راهنمايى كند.
ثانياً شرايط و اوضاع و احوال زندگى انسانها در زمانها و مكانهاى مختلف يكسان نيست و اين اختلاف و تغيير شرايط و بويژه، پيچيده شدنِ تدريجىِ روابط اجتماعى مى‌تواند در كيفيت

﴿ صفحه 235﴾

و كميّت احكام و قوانين و مقرّرات اجتماعى، مؤثر باشد و در پاره‌اى از موارد، تشريع قوانين جديدى را مى‌طلبد و اگر اين قوانين بوسيله پيامبرى كه هزاران سال قبل، مبعوث شده بيان مى‌شد كار لغو و بيهوده‌اى مى‌بود چنانكه حفظ و تطبيق آنها بر موارد خاص، كار بسيار سخت و دشوارى مى‌باشد.
ثالثاً در بسياى از زمانهاى گذشته امكانات تبليغ و نشر دعوت انبياء (عليهم السلام) به گونه‌اى نبوده كه يك پيامبر بتواند پيامهاى خود را به همه جهانيان ابلاغ نمايد.
رابعاً تعاليم يك پيامبر در ميان همان مردمى كه آنها را دريافت مى‌داشتند به مرور زمان و تحت تأثير عوامل مختلفى دستخوش تحريف1 و تفسيرهايى نادرست قرار مى‌گرفت و پس از چندى تبديل به يك آيين انحرافى مى‌شد، چنانكه آيين توحيدىِ عيسى بن مريم (عليهما السلام) پس از چندى تبديل به آيين تثليث و سه گانگى گرديد.
با توجه به اين نكات، حكمت تعدّد انبياء (عليهم السلام) و اختلاف شرايع آسمانى در پاره‌اى از احكام عبادى يا قوانين اجتماعى، روشن مى‌شود2 با اينكه همه آنها علاوه بر يكسانى در اصول عقايد و مبانى اخلاقى، در كلّيات احكام فردى و اجتماعى نيز هماهنگى داشته اند3. مثلا نماز در همه اديان آسمانى، وجود داشته هر چند كيفيّت اداء يا قبله نمازِ امتها متفاوت بوده است، يا زكوة و انفاق در همه شرايع بوده گرچه مقدار يا موارد آن يكسان نبوده است.
بهرحال، ايمان به همه پيامبران و فرق نگذاشتن بين آنها از نظر تصديق نبوت و نيز پذيرفتن همه پيامها و معارفى كه بر آنان نازل شده و عدم تبعيض بين آنها، بر هر انسانى لازم است4 و تكذيب هيچيك از پيامبر، بمنزله تكذيب همه ايشان، و انكار يك حكم الهى، بمثابه انكار همه احكام خداست5. البته وظيفه عملىِ هر امتى و در زمانى، پيروى از دستورالعملهاى پيامبرِ همان امت و همان زمان مى‌باشد.
نكته‌اى را كه بايد در اينجا خاطر نشان كنيم اين است كه هر چند عقل انسان مى‌تواند با
-------------------
1. براى آگاهى از نمونه هايى از اين تحريفات، به كتاب «الهدى الى دين المصطفى» تأليف علامه شيخ محمدجواد بلاغى نجفى، مراجعه كنيد.
2. ر. ك: مائده: آيه 48، سوره حج: آيه 67.
3. ر. ك: سوره بقره: آيه 131، 137، 285، سوره آل عمران: آيه 19، 20.
4. ر. ك: سوره شورى: آيه 13، سوره نساء: آيه 136، 152، سوره آل عمران: آيه 84، 85.
5. ر. ك: سوره نساء: آيه 150، سوره بقره: آيه 85.

﴿ صفحه 236﴾

توجه به نكات ياد شده، حكمت تعدّد انبياء و كتب آسمانى و تفاوت شرايع الهى را درك مى‌كند اما نمى‌تواند فرمول دقيقى براى تعداد پيامبران و شرايع آسمانى بدست بياورد به گونه‌اى كه بتواند قضاوت كند كه در چه زمان و در چه مكانى مى‌بايست پيامبر ديگرى مبعوث شود يا شريعت جديدى نازل گردد. همين اندازه مى‌توان فهميد كه هر گاه شرايط زندگى بشر به گونه‌اى باشد كه دعوت پيامبر به همه جهانيان برسد و پيامهاى او براى آيندگان، محفوظ و مصون بماند و دگرگونى شرايط اجتماعى، مستلزم تشريعات اساسىِ جديد و تغيير احكام و قوانين موجود نباشد ارسالِ پيامبر ديگرى ضرورت نخواهد داشت.
تعداد پيامبران

چنانكه اشاره شد عقل ما، راهى براى تعيين تعداد پيامبران و كتب آسمانى ندارد و اثبات اينگونه مطالب، جز از راه دليل نقلى، ميسر نيست. در قرآن كريم هم با اينكه تأكيد شده بر اينكه خداى متعال براى هر امتى پيامبرى مبعوث فرموده1، اما شماره امتها و پيامبران ايشان مشخص نگرديده و تنها نام بيست و چند نفر از انبياء الهى (عليهم السلام) ذكر شده و به داستان چند نفر ديگر بدون ذكر نام ايشان نيز اشاره شده است2. ولى در چند روايت منقول از اهل بيت عصمت و طهارت (سلام الله عليهم اجمعين) آمده است3 كه خداى متعال يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر، مبعوث فرموده، و سلسله انبياء با حضرت آدم ابوالبشر (عليه السلام) آغاز، و با حضرت محمد بن عبدالله (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) پايان يافته است.
پيامبران خدا علاوه بر عنوان «نبى» كه نشانه اين منصب خاص الهى است داراى صفات ديگرى از قبيل «نذير» و «مُنذِر» و «بشير» و «مُبَشِّر»4 بوده‌اند و نيز از «صالحين» و «مُخلَصين» بشمار مى‌رفته‌اند و شمارى از ايشان، منصب «رسالت» را هم داشته‌اند و در بعضى از روايات، عده رسولان الهى سيصد و سيزده نفر، تعيين شده است5.
----------------------
1.ر. ك: سوره فاطر: آيه 24، سوره نحل: آيه 36.
2. ر. ك: سوره بقره: آيه 246 و 256.
3. ر. ك: رساله اعتقادات صدوق، و بحارالانوار (طبع جديد): ج 11، ص 28، ص 30، ص 32، ص 42.
4. ر. ك: سوره بقره: 213، سوره نساء: آيه 165.
5. ر. ك: بحارالانوار، ج 11، ص 32.

﴿ صفحه 237﴾

به همين مناسبت، در اينجا به توضيحى پيرامون مفهوم نبوّت و رسالت و فرق بين «نبى» و «رسول» مى‌پردازيم.

نبوت و رسالت

واژه «رسول» به معناى «پيام آور»، و واژه «نبى» اگر از مادّه «نبأ» باشد به معناى «صاحب خبر مهم» و اگر از مادّه «نبو» باشد به معناى «داراى مقام والا و برجسته» است.
بعضى گمان كرده‌اند كه مفهوم نبى، اعم از مفهوم رسول است به اين بيان: نبى يعنى كسى كه از طرف خداى متعال به او وحى شده باشد خواه مأمور به ابلاغ به ديگران هم باشد و خواه نباشد، ولى رسول يعنى كسى كه مأموريت ابلاغ وحى را هم داشته باشد.
اما اين ادعا، صحيح نيست، زيرا در بعضى از آيات قرآن كريم، صفت «نبى» بعد از صفت «رسول» آمده است1 در صورتى كه طبق بيان مزبور، بايد صفتى كه مفهوماً عام باشد (نبى) قبل از صفت خاص (رسول) ذكر شود. افزون بر اين، دليلى بر اختصاص مأموريت ابلاغ وحى، به رسولان نداريم.
در پاره‌اى از روايات آمده است كه مقتضاى مقام نبوت اين است كه فرشته وحى را در حال خواب ببيند و در حال بيدارى، فقط صداى او را بشنود در حالى كه صاحب مقام رسالت، فرشته وحى را در حال بيدارى هم مى‌بيند2.
اما اين فرق را هم به حساب مفهوم لفظ نمى‌توان گذاشت. و بهرحال، آنچه را مى‌توان پذيرفت اين است كه «نبى» از نظر مصداق (و نه از نظر مفهوم) اعم از رسول است. يعنى همه پيامبران، داراى مقام نبوت بوده‌اند ولى مقام رسالت اختصاص به گروهى از ايشان داشته است و به حسب روايتى كه قبلا اشاره شد تعداد رسولان، سيصد و سيزده نفر مى‌باشد. و طبعاً مقام ايشان بالاتر از مقام ساير انبياء خواهد بود، چنانكه خود رسولان هم از نظر مقام و فضيلت، يكسان نبوده اند3 و بعضى از ايشان به مقام «امامت» نيز مفتخر گرديده اند4.
------------------
1. ر. ك: سوره مريم: آيه 51 و آيه 54.
2. ر. ك: اصول كافى، ج 1، ص 176.
3. ر. ك: سوره بقره: آيه 253، سوره اسراء: آيه 55.
4. ر. ك: سوره بقره: آيه 124، سوره انبياء: آيه 73، سوره سجده: آيه 24.

﴿ صفحه 238﴾

پيامبران اولوالعزم

در قرآن كريم، گروهى از پيامبران خدا بعنوان «اولوالعزم» معرفى شده اند1 ولى ويژگيهاى آنان مشخص نشده است. و به حسب آنچه از روايات اهل بيت (عليهم الصلوة و السلام) بدست مى‌آيد پيامبران اولوالعزم پنج نفر بوده‌اند به اين ترتيب: حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت موسى، حضرت عيسى و حضرت محمد بن عبدالله (عليهم الصلاة و السلام)2. و ويژگى ايشان علاوه بر صبر و استقامت ممتاز كه در قرآن كريم نيز به آن، اشاره شده اين بوده كه هر كدام از ايشان كتاب و شريعت مستقلى داشته‌اند و پيامبران معاصر يا متأخر، از شريعت آنان تبعيّت مى‌كرده‌اند تا هنگامى كه يكى ديگر از پيامبران اولوالعزم، مبعوث به رسالت مى‌شد و كتاب و شريعت جديدى مى‌آورد.
ضمناً روشن شد كه اجتماع دو پيامبر در زمان واحد، ممكن است چنانكه حضرت لوط، معاصر حضرت ابراهيم (عليهما السلام) بود و حضرت هارون با حضرت موسى (عليهما السلام) به پيامبرى رسيد و حضرت يحيى در زمان حضرت عيسى (عليهما السلام) مى‌زيست.

چند نكته

در پايان اين درس به چند نكته پيرامون مسأله نبوت فهرست وار اشاره مى‌كنيم:
الف- پيامبران خدا يكديگر را تصديق مى‌كرده‌اند و به آمدن پيامبرى بشارت مى‌داده اند3. بنابراين، اگر كسى ادعاى نبوت كرد و پيامبران پيشين يا معاصر را تكذيب نمود دروغگو خواهد بود.
ب- پيامبران خدا اجر و مزدى بر انجام وظايف پيامبرى، از مردم نمى‌خواستند4 و تنها
-------------------
1. ر. ك: سوره احقاف: آيه 35.
2. ر. ك: بحارالانوار، ج 11، ص 33-34، و معلم النبوة: ص 113.
3. ر. ك: سوره آل عمران، آيه 81.
4. ر. ك: سوره انعام: آيه 90، سوره يس: آيه 21، سوره طور: آيه 40، سوره قلم: آيه 46، سوره يونس: آيه 72، سوره هود: آيه 29، 51، سوره فرقان: آيه 57، سوره شعراء: آيه 109، 127، 145، 164، 180، سوره يوسف: آيه 104.

﴿ صفحه 239﴾

پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) مودّت اهل بيتش را بعنوان اجر رسالت، به امت خويش توصيه فرمود1 تا تأكيدى بر پيروى از آنان باشد و در حقيقت، نفع آن به خود امت، باز مى‌گردد2.
ج- بعضى از پيامبران خدا مناصب الهى ديگرى مانند قضاوت و حكومت داشته‌اند كه در ميان پيامبران پيشين مى‌توان بعنوان نمونه از حضرت داود و حضرت سليمان (عليهما السلام) ياد كرد. و از آيه (64) از سوره نساء، كه اطاعت هر رسولى را بطور مطلق، واجب فرموده است مى‌توان استفاده كرد كه همه رسولان داراى چنين مقامهايى بوده اند.
د- جنيان كه نوعى از مخلوقات مختار و مكلف هستند و در حال عادى، مورد رؤيت انسانها قرار نمى‌گيرند از دعوت بعضى از انبياء الهى آگاه مى‌شده‌اند و افراد صالح و پرهيزگارشان به آنان ايمان مى‌آوردند و در ميان ايشان پيروان حضرت موسى (عليه السلام) و پيروان حضرت محمد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) وجود ندارد3 چنانكه برخى ديگر به تبعيت از ابليس، به پيامبران خدا كفر ورزيده اند4.
---------------
1. ر. ك: سوره شورى، آيه 23.
2. ر. ك: سوره سبأ: آيه 47.
3. ر. ك: سوره احقاف: 29-32.
4. ر. ك: سوره جن: آيه 1-14.

﴿ صفحه 240﴾

پرسش
1- حكمتهاى تعدّد انبياء را بيان كنيد.
2- وظيفه مردم نسبت به دعوت همه انبياء و دستورات ايشان چيست؟
3- در چه صورتى فرستادن پيامبر جديد، ضرورتى نخواهد داشت؟
4- تعداد انبياء و رُسُل را بيان كنيد.
5- فرق بين نبى و رسول چيست؟ و چه نسبتى از نظر مفهوم و از نظر مصداق بين آنها وجود دارد؟
6- پيامبران چه برتريهايى از نظر مناصب الهى بر يكديگر داشته اند؟
7- پيامبران اولوالعزم چه كسانى هستند؟ و ويژگيهاى ايشان كدام است؟
8- آيا تعدّد پيامبر در زمان واحد، ممكن است؟ در صورت امكان، چه نمونه هايى را مى‌توانيد ذكر كنيد؟
9- چه اوصاف ديگرى از انبياء الهى مى‌شناسيد؟
10- رفتار جنيان از نظر ايمان و كفر به انبياء چگونه بوده است؟

﴿ صفحه 241﴾پایان درس بیست و نهم

درس سى‌ام

مردم و پيامبران


ـ مقدمه
ـ واكنش مردم در برابر پيامبران
شامل: علل و انگيزه هاى مخالفت با انبياء
ـ شيوه هاى برخورد با انبياء
ـ برخى از سنت هاى الهى در تدبير جوامع


﴿ صفحه 243﴾

مقدّمه

قرآن كريم هنگامى كه از پيامبران پيشين ياد مى‌كند و گوشه هايى از زندگى درخشان و پربركت ايشان را شرح مى‌دهد و زنگار تحريفات عمدى و غيرعمدى را از صفحات نورانى تاريخ ايشان مى‌زدايد اهتمام فراوانى به بيان واكنش هاى امتها در برابر انبياء (عليهم السلام) مبذول مى‌دارد: از يك سوى، به بيان موضع گيريهاى مردم در برابر پيامبران خدا و علل و عوامل مخالفتهاى ايشان مى‌پردازد؛ و از سوى ديگر به روشهاى هدايت و تربيت انبياء و مبارزه آنان بر ضدّ عوامل كفر و شرك و انحراف، اشاره مى‌كند و نيز سنتهاى الهى را در تدبير جوامع، به ويژه از نظر ارتباط متقابل مردم با انبياء يادآور مى‌شود كه حاوى نكاتى بس آموزنده و روشنگر است.
اين مباحث هر چند ارتباط مستقيم با مسائل اعتقادى و كلامى ندارد ولى هم به جهت خصلت روشنگرانه‌اى كه پيرامون مسائل نبوت دارد و بسيارى از ابهامها را در اين زمينه مى‌زدايد و هم از نظر اهميتى كه در آموزندگى و سازندگى انسانها و پند و عبرت گرفتن از حوادث مهم تاريخى دارد از اهميت فوق العاده‌اى برخوردار مى‌باشد. از اينروى، در اين درس به مهمترين آنها اشاره مى‌كنيم.


﴿ صفحه 245﴾

واكنش مردم در برابر پيامبران

هنگامى كه پيامبران الهى بپا مى‌خاستند و مردم را به پرستش خداى يگانه1 و اطاعت از دستورات او، بيزارى از بتها و معبودهاى باطل و پرهيز از شياطين و طاغوتها و ترك ظلم و افساد و گناهان و كارهاى زشت، دعوت مى‌كردند عموماً با انكار و مخالفت مردم مواجه مى‌شدند2 و مخصوصاً فرمانروايان و ثروتمندان جامعه كه سرمست عيش و نوش3 و مغرور به مال و مكنت يا علم و دانش خودشان4 بودند، سرسختانه كمر مبارزه با ايشان را مى‌بستند و بسيارى از قشرهاى ديگر را به دنبال خودشان مى‌كشاندند و از پيروى راه حق بازمى داشتند5. و تدريجاً گروه اندكى كه غالباً از محرومان جامعه بودند به انبياء الهى ايمان مى‌آوردند6 و كمتر اتفاق مى‌افتاد كه جامعه‌اى بر پايه عقايد صحيح و موازين عدل و قسط و مطيع فرمان خدا و پيامبران، تشكيل گردد آنچنانكه فى المثل در زمان حضرت سليمان (عليه السلام) تشكيل شد. هر چند بخشهايى از تعاليم انبياء تدريجاً در فرهنگ جوامع، نفوذ مى‌كرد و از جامعه‌اى به جامعه ديگر، انتقال مى‌يافت و مورد اقتباس، قرار مى‌گرفت و احياناً بعنوان ابتكارات سردمداران كفر، ارائه مى‌شد چنانكه بسيارى از نظامهاى حقوقى جهان، از شرايع آسمانى اقتباس كرده‌اند و بدون ذكر منبع و مآخذ، و بنام افكار و آراء خودشان عرضه داشته و مى‌دارند.

علل و انگيزه هاى مخالفت با انبياء

مخالفت با انبياء (عليهم السلام) علاوه بر انگيزه كلى «ميل به بى بند و بارى و پيروى از هواهاى نفسانى»7 علل و انگيزه هاى ديگرى نيز داشته است. از جمله خودخواهى و غرور و خود برتربينى (استكبار) بود كه بيشتر در ميان اشراف و نخبگان و ثروتمندان، بروز مى‌كرد8.
-----------------
1. ر. ك: سوره نحل: آيه 36، سوره انبياء: آيه 25، سوره فصّلت: آيه 14 و سوره احقاف: آيه 21.
2. ر. ك: سوره ابراهيم: آيه 9، سوره مؤمنون: آيه 44.
3. ر. ك: سوره سبأ: آيه 34.
4. ر. ك: سوره غافر: آيه 83، سوره قصص: آيه 78، سوره زمر: آيه 49.
5. ر. ك: سوره احزاب: آيه 67، سوره سبأ: آيه 31-33.
6. ر. ك: سوره هود: آيه 40، و آيات 27-31.
7. ر. ك: سوره مائده: آيه 70.
8. ر. ك: سوره غافر: آيه 56، سوره اعراف: آيه 76.

﴿ صفحه 246﴾

ديگرى تعصبات و پايبندى به سنتهاى پيشينيان و نياكان و ارزشهاى غلطى بود كه در ميان جوامع مختلف، رواج داشت1.
همچنين حفظ منابع اقتصادى و موقعيتهاى اجتماعى، انگيزه نيرومندى براى ثروتمندان و حكمرانان و دانشمندان بود2، و از سوى ديگر، جهل و ناآگاهى توده هاى مردم، عامل بزرگى براى فريب خوردن از سردمداران كفر، و پيروى از بزرگان و اكثريت جامعه بود و موجب اين مى‌شد كه به اوهام و پندارهاى خودشان دل، خوش كنند و از ايمان به آيينى كه جز افراد معدودى آنرا نپذيرفته بودند سرباز زنند آن هم افرادى كه غالباً از موقعيت اجتماعى چشمگيرى بهره‌مند نبودند و از طرف بزرگان قوم و اكثريت جامعه، طرد مى‌شدند. ضمناً فشار قشر حاكم و زورگويان را نبايد از نظر دور داشت3.

شيوه هاى برخورد با انبياء

مخالفان انبياء براى جلوگيرى از پيشرفت كار ايشان با شيوه هاى گوناگون به مبارزه مى‌پرداختند:
الف- تحقير و استهزاء نخست گروهى مى‌كوشيدند كه شخصيت پيام آوران الهى را بوسيله تحقير و استهزاء و توهين و مسخره كردن بكوبند4 تا توده هاى مردم نسبت به ايشان بى اعتناء شوند.
ب- افتراء و نسبتهاى ناروا سپس دست به دروغ و افتراء مى‌زدند و نسبتهاى ناروا به ايشان مى‌دادند و از جمله آنان را «سفيه» و «مجنون» مى‌خواندند5 و هنگامى كه معجزه‌اى را اظهار مى‌كردند تهمت سحر و افسون به ايشان مى‌زدند6
-----------------
1. ر. ك: سوره بقره: آيه 170، سوره مائده: آيه 104، سوره اعراف: آيه 28، سوره يونس: آيه 78، سوره انبياء: آيه 53، سوره شعراء: آيه 74، سوره لقمان: آيه 21، سوره لقمان: آيه 21، سوره زخرف: آيه 22-23.
2. ر. ك: سوره هود: آيه 84-86، سوره قصص: آيه 76-79، سوره توبه: آيه 34.
3. ر. ك: سوره ابراهيم: آيه 21، سوره فاطر: آيه 47، سوره هود: آيه 27، سوره شعراء: آيه 111.
4. ر. ك: سوره حجر: آيه 11، سوره يس: آيه 30، سوره زخرف: آيه 7، سوره مُطفّفين: آيه 29-32.
5. ر. ك: سوره اعراف: آيه 66، سوره بقره: آيه 13، سوره مؤمنون: آيه 25.
6. ر. ك: سوره الذاريات: آيه 39، 52، 53، سوهر انبياء: آيه 3، سوره قمر: آيه 2.

﴿ صفحه 247﴾

و افسانه ها مى‌ناميدند1.
ج- مجادله و مغالطه هنگامى كه فرستادگان خدا با لسان حكمت و استدلال برهانى سخن مى‌گفتند يا با شيوه «جدال احسن» به بحث و گفتگو مى‌پرداختند يا مردم را موعظه و نصيحت مى‌كردند و نسبت به پيامدهاى كفر و شرك و طغيان، هشدار مى‌دادند و نتايج سودمند و خوش فرجام خداپرستى را بازگو مى‌نمودند و مژده سعادت دنيا و آخرت به مؤمنان و صالحان مى‌دادند و در چنين موقعى سردمداران كفر مردم را از گوش دادن به سخنان ايشان منع مى‌كردند و سپس با منطقى ضعيف و ابلهانه به ايشان پاسخ مى‌دادند و مى‌كوشيدند توده هاى مردم را با سخنان آراسته بفريبند2 و از پيروى انبياء (عليهم السلام) باز دارند و غالباً به روش و منش پيشينيان و نياكان، استناد مى‌كردند3 و مال و ثروت و پيشرفتهاى مادى خودشان را به رخ آنان مى‌كشيدند و ضعف و عقب ماندگيهاى مادى پيروان انبياء را دليل نادرستى، عقايد و رفتارشان قلمداد مى‌كردند4. و بهانه هايى را دستاويز خودشان قرار مى‌دادند از اين قبيل كه چرا خدا رسولان و سفيران خود را از ميان فرشتگان، انتخاب نكرده است؟ يا چرا فرشته‌اى را به همراه آنان نفرستاده است؟ يا چرا ايشان را از مزاياى مالى و اقتصادى چشمگيرى بهره‌مند نساخته است؟5 و گهگاه لجاجت را بدان جا مى‌رساندند كه مى‌گفتند: ما در صورتى ايمان مى‌آوريم كه به خودمان وحى شود يا خدا را ببينيم و سخنانش را بىواسطه بشنويم!6
د- تهديد و تطميع شيوه ديگرى كه در قرآن كريم از بسيارى از امتها نقل شده اين است كه پيامبران خدا و پيروانشان را تهديد به انواع شكنجه و اخراج از شهر و وطن و سنگسار
--------------
1. ر. ك: سوره انعام: آيه 25، سوره انفال: آيه 24، سوره مؤمنون: آيه 83، سوره فرقان: آيه 5، سوره نمل: آيه 68، سوره احقاف: آيه 17، سوره قلم: آيه 15، سوره مُطفّفين: آيه 13.
2. ر. ك: سوره نوح: آيه 7، سوره فصلت: آيه 26، سوره انعام: آيه 112، 121، سوره غافر: آيه 5، 35، سوره اعراف: آيه 70، 71، سوره كهف: آيه 56.
3. ر. ك: سوره بقره: آيه 170، سوره مائده: آيه 104، سوره اعراف: آيه 28، سوره انبياء: آيه 53، سوره يونس: آيه 78، سوره لقمان: آيه 21.
4. ر. ك: سوره يونس: آيه 88، سوره سباء: آيه 35، سوره قلم: آيه 14، سوره مريم: آيه 77، سوره مدثّر: آيه 12، سوره مزمل: آيه 11، سوره احقاف: آيه 11.
5. ر. ك: سوره انعام: آيات 7-9، سوره اسراء: آيات 90-95، سوره فرقان: آيات 4-8.
6. ر. ك: سوره بقره: آيه 118، سوره انعام: آيه 124، سوره نساء: آيه 153.

﴿ صفحه 248﴾

كردن و كشتن مى‌كردند1. و از سوى ديگر ابزار تطميع را بكار مى‌گرفتند و مخصوصاً با صرف اموال هنگفتى مردم را از پيروى انبياء باز مى‌داشتند2.
ه خشونت و قتل و سرانجام با ديدن صبر و استقامت و صلابت و متانت انبياء (عليهم السلام)3 و جدّيت و پايمردى پيروان راستينشان، و با نوميدى از تأثير تبليغات سوء و حربه هايى كه بكار مى‌گرفتند اقدام به عملى كردن تهديداتشان مى‌كردند و دست به اعمال خشونت آميز مى‌زدند چنانكه بسيارى از پيامبران خدا را به قتل رساندند4 و جامعه انسانى را از بزرگترين نعمتها و مواهب الهى و شايسته ترين مصلحان و رهبران اجتماعى، محروم ساختند.

برخى از سنتهاى الهى در تدبير جامعه

هر چند هدف اصلى از بعثت انبياء (عليهم السلام) اين بود كه مردم به شناختهاى لازم براى تحصيل سعادت دنيا و آخرتشان دست يابند و نارسايى عقل و تجاربشان بوسيله وحى، جبران شود و به ديگر سخن: حجت بر ايشان تمام گردد5. اما خداى متعال از فرط رحمت خودش هنگام ظهور پيامبران، با تدابيرات حكيمانه‌اش زمينه هاى روانى خاصى براى پذيرفتن دعوت ايشان فراهم مى‌كرد تا كمكى براى حركت تكاملى مردم باشد. و چون بزرگترين عامل كفر و روگردانى از خدا و پيامبران، احساس بى نيازى6، و غفلت از نيازمنديهاى فراگير و همه جانبه خلق بود پروردگار حكيم، شرايطى فراهم مى‌كرد كه مردم، توجه به نيازمندى خودشان پيدا كنند و از مركب غفلت و غرور و نخوت، فرود آيند و از اينروى، سختيها و گرفتاريهايى پيش مى‌آورد خواه ناخواه به ناتوانى خودشان پى ببرند و رو بسوى خدا آورند7.
اما اين عامل هم تأثير كلى و همگانى نداشت و بسيارى از مردم، به ويژه كسانى كه از امكانات مادّى بيشترى برخوردار بودند و ساليان درازى با ظلم و ستم بر ديگران، وسايل عيش
------------------------
1. ر. ك: سوره ابراهيم: آيه 13، سوره هود: آيه 91، سوره مريم: آيه 46، سوره يس: آيه 18، سوره غافر: آيه 26.
2. ر. ك: انفال: آيه 36.
3. ر. ك: سوره ابراهيم: آيه 12.
4. ر. ك: سوره بقره: آيات 61، 87، 91، سوره آل عمران:آيات 21، 112، 181، سوره مائده: آيه 70، سوره نساء:آيه 155.
5. ر. ك: سوره نساء: آيه 65، سوره طه: آيه 134.
6. ر. ك: سوره علق: آيه 6.
7. ر. ك: سوره انعام: آيه 42، سوره اعراف: 94.

﴿ صفحه 249﴾

و نوش زيادى براى خودشان فراهم كرده بودند و به تعبير قرآن كريم دلهاى ايشان سخت همانند سنگ شده بود، بخود نمى‌آمدند1. و همچنان در خواب غفلت، فرو مى‌ماندند و به راه باطلشان ادامه مى‌دادند. چنانكه مواعظ و اندرزها و هشدارهاى پيامبران هم تأثيرى در ايشان نمى‌بخشيد. و هنگامى كه خداى متعال بلاها و گرفتاريها را رفع مى‌فرمود و بار ديگر نعمتهاى خود را بر مردم، ارزانى مى‌داشت مى‌گفتند: اين گونه دگرگونيها و نوسانات و جابجا شدن سختى و آسايش و غم و شادى، لازمه زندگى است و براى پيشينيان هم رخ داده است2. و مجدداً به ستمگرى و اندوختن ثروت و توسعه نيروها مى‌پرداختند غافل از اينكه همين افزايش امكانات، دامى است الهى براى شقاوت دنيا و آخرت ايشان3.
بهرحال، در صورتى كه پيروان انبياء از نظر شما و توان بحدى مى‌رسيدند كه بتوانند جامعه مستقلى تشكيل دهند و از خودشان دفاع كنند و با دشمنان خدا به مبارزه برخيزند مأمور به جهاد مى‌شدند4. و به دست ايشان عذاب الهى بر سر كافران و ستمگران فرود مى‌آمد5 و در غير اين صورت، مؤمنان به دستور پيامبران، از كافران كناره مى‌گرفتند و سپس عذاب الهى از مجارى ديگرى بر جامعه‌اى كه اميد خير و بازگشتى درباره آن نمى‌رفت نازل مى‌شد6. و اين است سنت تغييرناپذير الهى در تدبير جوامع بشرى7.

پرسش
1- واكنش مردم در برابر دعوت انبياء (عليهم السلام) چگونه بود؟
2- علل و انگيزه هاى مخالفت با پيامبران را شرح دهيد.
3- مخالفين انبياء چه شيوه هايى را بكار مى‌گرفتند؟
4- سنتهاى الهى را در ارتباط با بعثت پيامبران و واكنش مردم در برابر ايشان بيان كنيد.
----------------------
1. ر. ك: سوره انعام: آيه 43، سوره مؤمنون: آيه 76.
2. ر. ك: سوره اعراف: آيه 183، 95.
3. ر. ك: سوره اعراف: آيه 183، 182، سوره آل عمران: آيه 178، سوره توبه: آيه 55، 85، سوره مؤمنون: آيه 54، 56.
4. ر. ك: سوره آل عمران: آيه 146.
5. ر. ك: سوره آل عمران: آيه 146.
6. ر. ك: سوره عنكبوت: آيه 41، و بسيارى از موارد ديگر.
7. ر. ك: سوره فاطر: آيه 43، سوره غافر: آيه 85، سوره اسراء: آيه 77.

﴿ صفحه 250﴾پایان درس سی ام

درس سى و يكم

پيامبر اسلام


شامل: مقدمه
ـ اثبات رسالت پيامبر اسلام

﴿ صفحه 251﴾

مقدّمه

دهها هزار پيامبر الهى در مقاطع مختلف تاريخى و در نقاط گوناگون زمين، مبعوث شدند و نقش ممتاز خود را در هدايت و تربيت انسانها ايفاء كردند و آثار درخشانى در جامعه بشرى بجاى نهادند. و هركدام، گروهى را براساس عقايد صحيح و ارزشهاى والا، تربيت كردند و تأثيرات غيرمستقيمى نيز بر ديگران بخشيدند. و بعضى از ايشان موفق شدند كه جامعه‌اى توحيدى و عادلانه نيز بوجود آورند و رهبرى آنرا بعهده بگيرند.
در ميان ايشان، حضرت نوح و حضرت ابراهيم و حضرت موسى و حضرت عيسى (عليهم الصلاة و السلام) از طرف خداى متعال، كتابهايى مشتمل بر احكام و مقررات فردى و اجتماعى و وظايف اخلاقى و قانونى متناسب با شرايط زمان، در دسترس بشر قرار دادند. ولى اين كتابها يا به مرور زمان بكلى محو شد و از ميان رفت، و يا دستخوش تحريفهاى لفظى و معنوى قرار گرفت، و در نتيجه، آيينها و شريعتهاى آسمانى بصورت مسخ شده‌اى در آمد. چنانكه تورات موسى (عليه السلام) مورد تحريفهاى فراوانى واقع شد و چيزى به نام انجيل عيسى (عليه السلام) باقى نماند بلكه از دست نويسهاى افرادى كه از پيروان آن حضرت شمرده مى‌شدند مجموعه هايى تهيه شد و به نام كتاب مقدس، قلمداد گرديد.
هر شخص بى غرضى كه نظرى بر عهدين (تورات و انجيل فعلى) بيفكند خواهد دانست كه هيچكدام از آنها كتابى كه بر موسى يا عيسى (عليهما السلام) نازل شده نيست. اما تورات، علاوه بر اينكه خداى متعال را (العياذباللّه) بصورت انسانى ترسيم مى‌كند كه نسبت به بسيارى

﴿ صفحه 253﴾

از امور، آگاهى ندارد1 و بارها از كار خودش پشيمان مى‌شود2. و با يكى از بندگانش (حضرت يعقوب) كشتى مى‌گيرد و نمى‌تواند بر او غالب شود و سرانجام التماس مى‌كند كه از او دست بردارد تا مردم، خدايشان را در چنين حالى نبينند3. و علاوه بر اينكه نسبتهاى ناروايى به پيامبران الهى مى‌دهد چنانكه (العياذباللّه) نسبت زناى محصنه به حضرت داود (عليه السلام)4 و نسبت شرب خمر و زناى با محارم به حضرت لوط (عليه السلام) مى‌دهد5. علاوه بر همه اينها جريان مرگ حضرت موسى (عليه السلام) يعنى آورنده كتاب تورات را نيز شرح مى‌دهد كه چگونه و در كجا از دنيا رفت6.
آيا تنها همين نكته، كافى نيست كه ما بفهميم اين كتاب، از حضرت موسى (عليه السلام) نيست؟!
و اما وضع انجيل، از تورات هم رسواتر است زيرا اولا چيزى به نام كتابى كه بر حضرت عيسى (عليه السلام) نازل شده در دست نيست و خود مسيحيان هم چنين ادعايى ندارند كه انجيل فعلى، كتابى است كه خدا بر حضرت عيسى (عليه السلام) نازل كرده است، بلكه محتواى آن، گزارشاتى است منسوب به چند تن از پيروان آن حضرت.
و علاوه بر تجويز شرب خمر، ساختن آنرا بعنوان معجزه عيسى قلمداد مى‌كند7.
در يك جمله، وحيهاى نازل شده بر اين دو پيامبر بزرگوار، تحريف شده و نمى‌تواند نقش خود را در هدايت مردم، ايفاء كند.
و اما اينكه چرا و چگونه اين تحريفها و دستبردها انجام گرفته، داستانهاى مفصّلى دارد كه در اينجا مجال بيان آنها نيست8.
بارى، در ششمين سده بعد از ميلاد مسيح (عليه السلام) در حالى كه سراسر جهان را تيرگيهاى جهل و ظلم، فرا گرفته بود و مشعلهاى هدايت الهى در همه سرزمينها به خاموشى
---------------------
1. ر. ك: تورات، سفر پيدايش، باب سوم، شماره 8-12.
2. ر. ك: تورات، سفر پيدايش، باب ششم، شماره 6.
3. ر. ك: تورات، سفر پيدايش، باب 32، شماره 24-32.
4. ر. ك: عهد قديم، كتاب دوم سموئيل، باب 11.
5. ر. ك: تورات، سفر پيدايش، باب 19، شماره 30-38.
6. ر. ك: تورات، سفر تثنيه، باب 34.
7. ر. ك: انجيل يوحنّا، باب دوم.
8. ر. ك: اظهار الحق، نوشته رحمة الله هندى، الهدى الى دين المصطفى، از علامه بلاغى، راه سعادت از علامه شعرانى.

﴿ صفحه 254﴾

گراييده بود خداى متعال آخرين و برترين پيامبران خود را در تاريكترين و منحط ترين جوامع آنروز، برانگيخت تا مشعل پر فروغ وحى را فرا راه همه انسانها و براى هميشه برافروزد. و كتاب الهى جاويدان و مصون از تحريف و نسخ را در دسترس بشر قرار دهد، و معارف حقيقى و حكمتهاى آسمانى و احكام و قوانين الهى را به مردم بياموزد، و همه انسانها را بسوى سعادت دنيا و آخرت، رهبرى كند1.
اميرمؤمنان (عليه السلام) در بخشى از سخنانش در وصف اوضاع و احوال جهان، هنگام ظهور پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) چنين مى‌فرمايد:
«خداى متعال، پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را هنگامى به رسالت برگزيد كه دير زمانى از بعثت انبياء پيشين گذشته بود، مردمان در خوابى عميق و طولانى فرو رفته بودند، شعله هاى فتنه و آشوب در سراسر دنيا برافروخته، و رشته كارها از هم گسيخته بود. آتش جنگ، شعله ور؛ و تاريكى جهل و گناه، فراگير؛ و نيرنگ و تزوير، آشكار بود. برگهاى درخت زندگى بشر به زردى گراييده، اميد باروبرى از آن نبود. آبها فرو رفته؛ مشعلهاى هدايت، سرد و خاموش گشته؛ پرچمهاى ضلالت و گمراهى برافراشته بود. پستى و بدبختى به بشر، هجوم آورده چهره زشت خود را نمايان ساخته بود. اين فساد و تيره روزى، چيزى جز فتنه و آشوب، ببار نمى‌آورد و مردمى كه بيم و هراس و ناامنى برايشان چيره گشته بود پناهگاهى جز شمشير خون آشام نمى‌ديدند2.
از زمان ظهور پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) مهمترين موضوع براى هر انسان حقيقت جويى (بعد از خداشناسى) تحقيق درباره نبوت و رسالت آن حضرت و حقّانيت دين مقدس اسلام است. و با اثبات اين موضوع كه توأم با اثبات حقّانيت قرآن كريم و اعتبار آن بعنوان تنها كتاب آسمانى موجود در دست بشر و محفوظ از تحريف و تغيير خواهد بود راه تضمين شده‌اى براى اثبات ساير عقايد صحيح و تبيين نظام ارزشى و وظايف عملى همه انسانها تا پايان جهان، شناخته مى‌شود و كليد حلّ ساير مسائل جهان بينى و ايدئولوژى بدست مى‌آيد.
--------------------
1. ر. ك: سوره جمعه: آيه 2، 3.
2. ر. ك: نهج البلاغه، خطبه 187.

﴿ صفحه 255﴾

اثبات رسالت پيامبر اسلام

در درس بيست و هفتم گفته شد كه پيامبرى پيامبران، از سه راه قابل اثبات است: يكى از راه آشنايى با منش ايشان و استفاده از قرائن اطمينان بخش. دوم از راه پيشگويى پيامبران پيشين. و سوم راه ارائه معجزه.
در مورد پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) هر سه راه، وجود داشت: از سويى مردم مكه، چهل سال زندگى پرافتخار آن حضرت را از نزديك ديده بودند كه كوچكترين نقطه تاريكى در آن، يافت نمى‌شد و آنچنان او را به راستگويى و درست كردارى شناخته بودند كه لقب «امين» به آن حضرت داده بودند. و طبعاً در مورد چنين شخصى احتمال دروغ و ادّعاى كذب، داده نمى‌شد.
از سوى ديگر، پيامبران پيشين، بشارت بعثت آن حضرت را داده بودند1. و گروهى از اهل كتاب، انتظار ظهور او را مى‌كشيدند و نشانه هاى روشن و گويايى از وى در دست داشتند2 و حتى به مشركان عرب مى‌گفتند كه از ميان فرزندان حضرت اسماعيل (عليه السلام) (كه قبايلى از عرب را تشكيل مى‌دادند) كسى مبعوث به رسالت خواهد شد كه پيامبران پيشين و اديان توحيدى را تصديق خواهد كرد3. و بعضى از دانشمندان يهود و نصارى، با استناد به همان پيشگوييها، به آن حضرت ايمان آوردند4 هر چند بعضى ديگر در اثر انگيزه هاى نفسانى و شيطانى از پذيرفتن دين اسلام سرباز زدند.
قرآن كريم، با اشاره به اين راه مى‌فرمايد: «أَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِي إِسْرائِيلَ»5.
شناسايى پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بوسيله علماء بنى اسرائيل و براساس پيشگوييها و معرّفيهاى پيامبران پيشين، همانگونه كه دليل روشنى بر صحّت رسالت آن
--------------------
1. ر. ك: سوره صف، آيه 6.
2. ر. ك: سوره اعراف: آيه 157، سوره بقره: آيه 146، سوره انعام: آيه 20.
3. ر. ك: سوره بقره، آيه 89.
4. ر. ك: سوره مائده: آيه 83، سوره احقاف: آيه 10.
5. ر. ك: سوره شعراء، آيه 197.

﴿ صفحه 256﴾

حضرت براى همه اهل كتاب بود حجت قانع كننده اى، هم بر حقّانيت پيامبران بشارت دهنده، و هم بر حقّانيت پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) براى ديگران بشمار مى‌رفت زيرا صدق اين پيشگوييها و انطباق شواهد و علامات معرّفى شده را بر آن حضرت، با چشم خود مى‌ديدند و با عقل خودشان تشخيص مى‌دادند.
و عجيب اين است كه در همين تورات و انجيل تحريف شده، با همه تلاش و كوششى كه براى محو كردن اين گونه بشارتها بعمل آمده نكته هايى يافت مى‌شود كه حجت را بر حق جويان، تمام مى‌كند چنانكه بسيارى از علماء يهود و نصارى كه طالب حق و حقيقت بودند با استفاده از همين نكات و بشارات، هدايت شدند و به دين مقدس اسلام، ايمان آوردند1.
همچنين از پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) معجزات فراوانى ظاهر گشت كه در كتب تاريخ و حديث، ضبط شده و نقل بسيارى از آنها به حد تواتر رسيده است2. اما عنايت الهى در مورد معرّفى آخرين پيامبر و دين جاودانى او، اقتضاء داشت كه علاوه بر معجزاتى كه حجت را بر حاضرين تمام مى‌كرد و ديگران مى‌بايست از راه نقل، از آنها آگاه شوند معجزاتى جاودانى به او بدهد كه براى هميشه، حجت را بر جهانيان تمام كند، و آن قرآن كريم است.
از اينروى، در درس آينده به بيان اعجاز اين كتاب عزيز مى‌پردازيم.


پرسش
1- وضع كتابهاى پيامبران پيشين را شرح دهيد.
2- برخى از نشانه هاى تحريف تورات را بيان كنيد.
3- عدم اعتبار انجيل موجود را ثابت كنيد.
4- اهميت مسأله «رسالت پيامبر اسلام» را بيان كنيد.
5- راههاى اثبات پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را شرح دهيد.
------------------------
1. از جمله مى‌توان از ميرزا محمدرضا (از دانشمندان بزرگ، يهود تهران) صاحب كتاب «اقامه الشهود فى ردّ اليهود» و حاج بابا قزوينى يزدى (از علماء يهود يزد) صاحب كتاب «محضر الشهود فى ردّ اليهود» و پروفسور عبدالاحد داود (اسقف سابق مسيحى) صاحب كتاب «محمد در تورات و انجيل» كه اخيراً از انگليسى به فارسى برگردانده شده ياد كرد.
2. ر. ك: بحارالانوار، ج 17، ص 225، تا آخر 18، و ساير مجامع حديث و كتب معتبر تاريخ.

﴿ صفحه 257﴾ پایان درس سی و یکم

درس سى و دوم

اعجاز قرآن


ـ معجزه بودن قرآن
ـ جهات اعجاز قرآن
شامل: الف فصاحت و بلاغت
ب- امّى بودن آورنده
ج- هماهنگى و عدم اختلاف

﴿ صفحه 259﴾

معجزه بودن قرآن

قرآن كريم، تنها كتاب آسمانى است كه با صراحت و قاطعيّت تمام، اعلام داشته كه هيچكس توان آوردن كتابى همانند آن را ندارد، و حتى اگر همه آدميان و جنّيان با يكديگر همكارى كنند قدرت چنين كارى را نخواهند داشت1. و نه تنها قدرت برآوردن كتاب كاملى مثل كل قرآن را ندارند بلكه قدرت برآوردن ده سوره2 و حتى يك سوره يك سطرى را هم نخواهند داشت3.
سپس با بيشترين تأكيدات، همگان را مورد «تحدّى» قرار داده و به معارضه طلبيده و عدم قدرت ايشان را بر چنين كارى، دليل بر خدايى بودن اين كتاب و رسالت پيامبر گرامى اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) دانسته است4.
پس جاى شكّى نيست كه اين كتاب شريف، ادّعاى معجزه بودن خوش را دارد و آورنده اين كتاب، آنرا بعنوان معجزه‌اى جاودانى و برهانى قاطع بر پيامبرى خودش، به همه جهانيان و براى هميشه، عرضه داشته است. و هم اكنون بعد از گذشتن چهارده قرن، اين نداى الهى هر صبح و شام بوسيله فرستنده هاى دوست و دشمن، به گوش جهانيان مى‌رسد و حجت را بر ايشان تمام مى‌كنند.
------------------------
1. ر. ك: سوره اسراء، آيه 88.
2. ر. ك: سوره هود، آيه 13.
3. ر. ك: سوره يونس، آيه 38.
4. ر. ك: سوره بقره، آيه 23، 24.

﴿ صفحه 261﴾

از سوى ديگر مى‌دانيم كه پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) از نخستين روز اظهار دعوتش، با دشمنان سرسخت و كينه توزى مواجه شد كه از هيچگونه تلاش و كوششى براى مبارزه با اين آيين الهى، كوتاهى نكردند و پس از نوميد شدن از تأثير تهديدات و تطميعات، كمر به قتل آن حضرت بستند. كه با تدبير الهى، اين توطئه هم از هجرت شبانه و مخفيانه آن بزرگوار بسوى مدينه، خنثى شد. و بعد از هجرت هم بقيه عمر شريفش را در جنگهاى متعدّد با مشركان و همدستان يهودى آنان سپرى كرد. و از هنگام رحلت آن حضرت تا امروز هم همواره منافقين داخلى و دشمنان خارجى درصدد خاموش كردن اين نور الهى بوده و هستند و از هيچ كارى در اين راه، فروگذار نكرده و نمى‌كنند. و اگر آوردن كتابى مانند قرآن كريم، امكان مى‌داشت هرگز از آن، صرف نظر نمى‌كردند.
در اين عصر هم كه همه دولتهاى بزرگ دنيا اسلام را بزرگترين دشمن براى سلطه ظالمانه خودشان شناخته و كمر مبارزه جدّى با آن را بسته‌اند و همه گونه امكانات مالى و علمى و سياسى و تبليغاتى را در اختيار دارند اگر مى‌توانستند اقدام به تهيه يك سطر مشابه يكى از سوره هاى كوچك قرآن مى‌كردند و آنرا بوسيله رسانه هاى گروهى و وسايل تبليغات جهانى عرضه مى‌داشتند. زيرا اين كار، ساده ترين و كم هزينه ترين و مؤثرترين راه براى مبارزه با اسلام و جلوگيرى از گسترش آن است.
بنابراين، هر فرد عاقلى كه جوياى حقيقت باشد با توجه به اين نكات، يقين خواهد كرد كه قرآن كريم، كتابى استثنائى و غيرقابل تقليد است و هيچ فرد يا گروهى با هيچ آموزش و تمرينى نمى‌تواند مانند آنرا بياورد. يعنى همه ويژگيهاى يك معجزه (خارق العاده بودن، الهى و غيرقابل تقليد بودن، و بعنوان دليلى بر صحّت نبوّت ارائه شدن) را داراست. و از اينروى، بهترين دليل قاطع بر صدق دعوت پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) و حقّانيت دين مقدس اسلام مى‌باشد. و از بزرگترين نعمتهاى الهى بر جامعه انسانى همين است كه اين كتاب شريف را به گونه‌اى نازل فرموده كه همواره بصورت معجزه‌اى جاويدان باقى بماند و دليل صدق و صحّتش را با خودش داشته باشد. دليلى كه درك دلالت آن، نيازى به تحصيل و تخصص ندارد و براى هر فردى قابل فهم و پذيرش است.

﴿ صفحه 262﴾

جهات اعجاز قرآن

اكنون كه اجمالا و سر بسته دانستيم كه قرآن مجيد، سخنى الهى و اعجازآميز است به توضيح بعضى از جهات اعجاز آن مى‌پردازيم.

الف- فصاحت و بلاغت قرآن

نخستين وجه اعجاز قرآن كريم، شيوايى (فصاحت) و رسايى (بلاغت) آن است. يعنى خداى متعال براى بيان مقاصد خود در هر مقامى شيواترين و زيباترين الفاظ، و سنجيده ترين و خوش آهنگ ترين تركيباتى را بكار گرفته كه به بهترين و رساترين وجهى معانى مورد نظر را به مخاطبين مى‌فهماند. و گزينش چنين الفاظ و تركيبات متناسب و هماهنگ با معانى بلند و دقيق، براى كسى ميسر است كه احاطه كافى بر همه ويژگيهاى الفاظ و دقايق معانى و روابط متقابل آنها داشته باشد و بتواند با در نظر گرفتن همگى اطراف و ابعاد معانى مورد نظر و رعايت مقتضيات حال و مقام، بهترين الفاظ و عبارات را انتخاب كند. و چنين احاطه علمى بدون وحى و الهام الهى براى هيچ انسانى فراهم نمى‌شود.
زيبايى آهنگ جذّاب و ملكوتى قرآن براى همگان، و شيوايى و رسايى آن براى آشنايان به زبان عربى و فنون فصاحت و بلاغت، قابل درك است اما تشخيص معجزه بودن فصاحت و بلاغت، قابل درك است اما تشخيص معجزه بودن فصاحت و بلاغت آن از كسانى ساخته است كه مهارت و تخصص در فنون مختلف سخنورى داشته باشد و آنرا با ديگر سخنان فصيح و بليغ، مقايسه كنند و توان خودشان را در برابر آن بيازمايند و اين، كارى بود كه از شعراء و چكامه سرايان عرب برمى آمد، زيرا بزرگترين هنر اعراب، سخن سرايى بود كه در عصر نزول قرآن، به اوج شكوفايى رسيده بود و نمونه هايى از بهترين اشعار را پس از نقد ادبى بعنوان بهترين و ارزشمندترين دستاوردهاى هنرى، گزينش و معرّفى مى‌كردند.
اساساً حكمت و عنايت الهى، اقتضاء دارد كه معجزه هر پيامبرى متناسب با علم و هنر رايج در آن زمان باشد تا امتياز و برترى اعجازآميز آنرا بر آثار بشرى، به خوبى درك كنند چنانكه امام هادى (عليه السلام) در پاسخ «ابن سكيّت» كه پرسيد: «چرا خداى متعال، معجزه حضرت موسى (عليه السلام) را يد بيضاء و اژدها كردن عصا، و معجزه حضرت عيسى

﴿ صفحه 263﴾

(عليه السلام) را شفاء دادن بيماران، و معجزه پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را قرآن كريم قرار داد؟» فرمود: «هنر رايج حضرت موسى (عليه السلام) سحر و جادو بود از اينروى، خداى متعال معجزه آن حضرت را شبيه كارهاى آنان قرار داد تا عجز و ناتوانى خودشان را از آوردن مانند آن دريابند. و هنر رايج زمان حضرت عيسى (عليه السلام) فنّ پزشكى بود از اينروى، خداى متعال معجزه آن حضرت را شفاء دادن بيماران علاج ناپذير، قرار داد تا جهت اعجاز آنرا بخوبى درك كنند. اما هنر رايج در زمان پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) سخنورى و چكامه سرايى بود از اين جهت، خداى متعال قرآن كريم را با زيباترين اسلوب، نازل فرمود تا برترى اعجازآميز آنرا باز شناسند1.»
بارى، بزرگترين سخن شناسان آن عصر، مانند وليد بن مغيره مخزومى و عتبة بن ربيعه و طفيل بن عمرو، به نهايت فصاحت و بلاغت قرآن و برترى آن بر شيواترين سخنان بشرى، گواهى دادند2. و در حدود يك قرن بعد، كسانى امثال ابن ابى العوجاء و ابن مقفّع و ابوشاكر ديصانى و عبدالملك بصرى، تصميم گرفتند كه توان خود را در معارضه با قرآن بيازمايند و يك سال تمام، نيروى خود را بر سر اين كار گذاشتند ولى كوچكترين كارى از پيش نبردند و سرانجام، همگى در برابر عظمت اين كتاب الهى، زانوى عجز و حيرت به زمين زدند و هنگامى كه در مسجدالحرام جلسه‌اى براى بازرسى كارهاى يك ساله شان تشكيل داده بودند امام صادق (عليه السلام) از كنار ايشان عبور كرد و اين آيه شريفه را تلاوت فرمود:
«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِيراً»3.
ب- اُمّى بودن آورنده

قرآن كريم، كتابى است كه با وجود كوچكى نسبى حجم، مشتمل بر انواعى از معارف و علوم و احكام و قوانين فردى و اجتماعى است و بررسى كامل هر دسته از آنها نيازمند به گروههاى متخصصى است كه در طول ساليان دراز، به تحقيق و تلاش علمى
---------------------
1. ر. ك: اصول كافى، ج 1، ص 24.
2. ر. ك: اعلام الورى، ص 27، 28 و ص 49. و سيره ابن هشام، ج 1، ص 293، و ص 410.
3. سوره اسراء، آيه 88، و نورالثقلين در ذيل همين آيه.

﴿ صفحه 264﴾

درباره آنها بپردازند و تدريجاً رازهاى نهفته آنرا كشف كنند و به حقايق بيشترى دست يابند هر چند كشف همه حقايق و اسرار آن، جز بوسيله كسانى كه داراى علم الهى و تأييد خدايى باشند ميسّر نخواهد بود.
اين مجموعه هاى گوناگون كه شامل ژرفترين و بلندترين معارف، و والاترين و ارزشمندترين دستورات اخلاقى، و عادلانه ترين و استوارترين قوانين حقوقى و جزائى، و حكيمانه ترين مناسك عبادى و احكام فردى و اجتماعى، و سودمندترين مواعظ و اندرزها، و آموزنده ترين نكات تاريخى، و سازنده ترين شيوه هاى تعليم و تربيت، و در يك جمله: حاوى همه اصول مورد نياز بشر براى سعادت دنيا و آخرت است با اسلوبى بديع و بى سابقه، در هم آميخته شده، به گونه‌اى كه همه قشرهاى جامعه بتوانند به فراخور استعدادشان از آن، بهره‌مند شوند.
فراهم آوردن همه اين معارف و حقايق در چنين مجموعه اى، فراتر از توان انسانهاى عادى است. ولى آنچه بر شگفتى آن مى‌افزايد اين است كه اين كتاب عظيم بوسيله يك فرد درس نخوانده و تعليم نديده كه هرگز قلمى بر كاغذ نياورده و در محيطى دور از تمدن و فرهنگ، پرورش يافته بود عرضه شد. و عجيب‌تر آنكه در زندگى چهل ساله قبل از بعثتش نمونه‌اى از اين سخنان، از وى شنيده نشده بود و در دوران رسالتش هم آنچه را بعنوان وحى الهى، ارائه مى‌كرد اسلوب ويژه و هماهنگ و موزونى داشت كه كاملا آنرا از ديگر سخنانش متمايز مى‌ساخت و تفاوت آشكارى ميان اين كتاب با ساير سخنان وى مشهود و محسوس بود.
قرآن كريم با اشاره به اين نكات مى‌فرمايد: «وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتاب وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ»1.
و در جاى ديگر مى‌فرمايد: «قُلْ لَوْ شاءَ اللّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»2 يعنى: اگر خدا خواسته بود اين كتاب را بر شما تلاوت نمى‌كردم و شما را از آن، آگاه نمى‌ساختم، چه اينكه قبلا عمرى را در ميان شما سپرى كردم (در حالى كه نمونه‌اى از اين سخنان از من نشيدند) مگر نمى‌فهميد؟!
-----------------
1. ر. ك: سوره عنكبوت، آيه 48.
2. ر. ك: سوره يونس، آيه 16.

﴿ صفحه 265﴾

و به احتمال قوى، آيه (23) از سوره بقره «فَأْتُوا بِسُورَة مِنْ مِثْلِهِ» نيز اشاره به همين جهت اعجاز است يعنى احتمال قوى دارد كه ضمير «مثله» به «عبدنا» برگردد.
حاصل آنكه: اگر بفرض محال، امكان داشته باشد كه صدها گروه دانشمند و متخصص با همكارى و هميارى يكديگر، چنين كتابى را تهيه كنند اما هرگز يك فرد درس نخوانده، از عهده چنين كارى برنخواهد آمد.
بنابراين، ظهور چنين كتابى با اين ويژگيها از فرد تحصيل نكرده اى، مبيّن جهت ديگرى از جهات اعجاز آن مى‌باشد.
ج- هماهنگى و عدم اختلاف

قرآن كريم، كتابى است كه در طول بيست و سه سال رسالت پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) كه دورانى بحرانى و پرماجرا و توأم با فراز و نشيبها و حوادث تلخ و شيرين فراوان بود نازل گرديد ولى اين دگرگونيهاى عجيب، تأثيرى در انسجام مطالب و شيوه اعجازآميز آن نگذاشت. و همين هماهنگى و يكنواختى آن از نظر شكل و محتوى، جهت ديگرى از جهات اعجاز بشمار مى‌رود كه مانند دو جهت ديگر، در خود قرآن به آن، اشاره شده است در آنجا كه مى‌فرمايد: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً»1.
توضيح آنكه: هر انسانى دست كم، دستخوش دو نوع دگرگونى قرار مى‌گيرد: يكى آنكه تدريجاً بر معلومات و مهارتهايش افزوده مى‌شود و افزايش دانشها و توانشها در سخنانش انعكاس مى‌يابد و طبعاً در فاصله زمانى بيست ساله، تفاوت و اختلاف چشمگيرى بين گفتارهايشان نمايان مى‌گردد.
دو ديگر، آنكه حوادث گوناگون زندگى، موجب پيدايش حالات روانى و احساسات و عواطف مختلفى از قبيل بيم و اميد غم و شادى و هيجان و آرامش مى‌شود و اختلاف اين حالات، تأثير بسزايى در انديشه و گفتار و كردار شخص مى‌گذارد و طبعاً با شدت يافتن اين دگرگونيها، سخنان وى هم دچار اختلاف شديدى مى‌گردد. و در حقيقت تغييرات گفتار، تابعى از تغييرات حالات روانى است كه آنها هم به نوبه خود، تابع اوضاع و احوال طبيعى و اجتماعى مى‌باشد.
----------------
1. ر. ك: سوره نساء، آيه 82.

﴿ صفحه 266﴾

اكنون اگر فرض كنيم كه قرآن كريم، دستبافت شخص پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بعنوان يك انسان محكوم دگرگونيهاى ياد شده، باشد با توجه به شرايط بسيار متغيّر زندگى آن حضرت، مى‌بايست از نظر شكل و محتوى، داراى اختلافات فراوانى باشد در صورتى كه اثرى از چنين اختلافات، در آن مشاهده نمى‌شود.
پس نتيجه مى‌گيريم كه هماهنگى و عدم اختلاف در مضامين قرآن و در سطح بلاغت اعجازآميز آن، نشانه ديگرى از صدور اين كتاب شريف، از منبع علم ثابت و نامتناهى خداى متعال است كه حاكم بر طبيعت و نه محكوم پديده هاى دگرگون شونده آن مى‌باشد.


پرسش
1- توضيح دهيد كه قرآن كريم، ادّعاى معجزه بودن خودش را دارد.
2- دليل اجمالى بر اعجاز قرآن چيست؟
3- آيا مى‌توان احتمال داد كه كسى نخواسته است مانند قرآن را بياورد يا آورده است و ما مطلع نشده ايم؟ چرا؟
4- بلاغت اعجازآميز قرآن را شرح دهيد.
5- امّى بودن پيامبر اكرم چه ارتباطى با اعجاز قرآن دارد؟
6- عدم اختلاف در قرآن، چه دلالتى بر معجزه بودن آن دارد؟

﴿ صفحه 267﴾ پایان درس سی و دوم

درس سى و سوم

مصونيت قرآن از تحريف


ـ مقدمه
شامل: زياد نشدن چيزى بر قرآن
ـ كم نشدن چيزى از قرآن


﴿ صفحه 269﴾

مقدّمه

چنانكه قبلا اشاره شد دليل ضرورت نبوت، اقتضاء دارد كه پيامهاى الهى بطور سالم و دست نخورده، در دسترس انسانها قرار گيرد تا بتوانند از آنها براى پيمودن راه سعادت دنيا و آخرتشان بهره بگيرند.
بنابراين، مصونيّت قرآن كريم تا هنگام ابلاغ به مردم، مانند هر كتاب آسمانى، بعد از آنكه در اختيار مردم، قرار گرفت كمابيش دستخوش تحريفات و تغييراتى گرديد و يا پس از چندى بدست فراموشى سپرده شد چنانكه امروز اثرى از كتاب حضرت نوح و حضرت ابراهيم (عليهماالسلام) در دست نيست و كتاب حضرت موسى و حضرت عيسى (عليهماالسلام) به صورت اصلى، يافت نمى‌شود. با توجه به اين مطلب، سؤالى مطرح مى‌شود كه: از كجا بدانيم كه آنچه امروز بنام آخرين كتاب آسمانى در دست ماست همان كتابى است كه بر پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) نازل شده و هيچ گونه تغيير و تبديلى در آن، راه نيافته و نه چيزى بر آن افزوده و نه چيزى از آن، كاسته شده است؟
البته كسانى كه اندك آشنايى با تاريخ اسلام و مسلمين داشته باشند و از اهتمام رسول اكرم و جانشينان معصومش (صلّى اللّه عليه و عليهم) به كتابت و ضبط آيات قرآن، آگاه باشند و همچنين از اهتمام مسلمانان به حفظ كردن آيات قرآن، مطلع باشند بطورى كه تنها در يك جنگ، عدد شهدايى كه حافظ قرآن بودند به هفتاد نفر رسيد. و نيز از نقل متواتر قرآن در طول چهارده قرن و اهتمام به شمارش آيات و كلمات و حروف و مانند آنها با خبر باشند چنين


﴿ صفحه 271﴾

كسانى احتمال كمترين تحريف در اين كتاب شريف را نخواهند داد. ولى صرف نظر از اين قرائن يقين آور تاريخى، مى‌توان مصونيّت قرآن كريم را با بيانى مركّب از يك دليل عقلى و يك دليل نقلى، نيز ثابت كرد يعنى مى‌توان نخست، زياد نشدن چيزى بر قرآن كريم را با دليل عقلى ثابت كرد و بعد از ثابت شدن اينكه قرآن موجود، از طرف خداى متعال است با استناد به آيات آن، كاسته نشدن چيزى از آن را نيز به اثبات رساند.
از اينروى، موضوع مصونيّت قرآن شريف از هرگونه تحريف را در دو بخش جداگانه، مورد بررسى قرار مى‌دهيم.

زياد نشدن چيزى بر قرآن

زياد نشدن چيزى بر قرآن كريم، مورد اجماع همه مسلمانان بلكه مورد اتّفاق همه آگاهان جهان است و هيچگونه حادثه‌اى كه منشأ احتمال افزايش چيزى بر قرآن شود روى نداده، و هيچگونه سندى براى چنين احتمالى، قابل ارائه نيست. در عين حال، مى‌توان فرض افزايش را با دليل عقلى نيز ابطال كرد به اين بيان:
اگر فرض شود كه مطلب تامّى بر قرآن، افزوده شده معنايش اين است كه آوردن مثل قرآن، امكان داشته است و چنين فرضى با اعجاز قرآن و عدم توانايى بشر برآوردن مثل آن، سازگار نيست. و اگر فرض شود كه تنها يك كلمه يا آيه كوتاهى (مانند «مُدْهامَّتانِ»)1افزوده شده لازمه‌اش اين است كه نظم سخن بهم خورده باشد و از صورت اصلى اعجاز آميزش خارج شده باشد و در اين صورت، قابل تقليد و آوردن مثل آن خواهد بود. زيرا نظم اعجازآميز عبارات قرآنى، به انتخاب كلمات و حروف نيز بستگى دارد و با دگرگونى آنها از حالت اعجازآميز، خارج مى‌شود.
پس به همان دليلى كه معجزه بودن قرآن كريم، ثابت شد محفوظ بودن آن از اضافات نيز ثابت مى‌شود. چنانكه با همين دليل، كم شدن كلمات يا جملاتى كه موجب خروج آيات از حالت اعجاز باشد نفى مى‌گردد. و اما عدم حذف يك سوره كامل يا يك مطلب تامّ به گونه‌اى
----------------------
1. ر. ك: سوره الرحمن، آيه 64.

﴿ صفحه 272﴾

كه موجب خارج شدن بقيه آيات از حالت اعجاز نباشد احتياج به دليل ديگرى دارد.

كم نشدن چيزى از قرآن

بزرگان علماء اسلام از شيعه و سنّى، تصريح و تأكيد كرده‌اند به اينكه: همانگونه كه چيزى بر قرآن كريم، افزوده نشده چيزى هم از آن كم نشده است. و براى اين مطلب، دلايل فراوانى آورده اند. ولى متأسفانه در اثر نقل پاره‌اى روايات مجعول در كتب حديث فريقين، و برداشت نادرست از برخى روايات معتبر1 بعضى احتمال داده‌اند و يا حتى تأييد كرده‌اند كه آياتى از قرآن كريم، حذف شده است.
اما علاوه بر وجود قرائن قطعى تاريخى بر مصونيّت قرآن كريم از هرگونه تحريفى خواه به زياد كردن باشد و خواه به حذف كردن و علاوه بر اينكه حذفى كه موجب بهم خوردن نظم اعجازآميز آن باشد بوسيله دليل اعجاز، نفى مى‌شود مى‌توان مصونيّت از حدف آيه يا سوره مستقل را از خود قرآن كريم، استفاده كرد.
يعنى بعد از آنكه ثابت شد كه همه قرآن موجود، كلام خداست و چيزى بر آن، افزوده نشده، مفاد آيات آن بعنوان محكمترين دلايل نقلى و تعبّدى، حجت مى‌شود. و يكى از مطالبى كه از آيات كريمه قرآن بدست مى‌آيد همين است كه خداى متعال، مصونيّت اين كتاب را از هرگونه تحريفى ضمانت كرده است برخلاف ساير كتب آسمانى كه نگهدارى آنها بعهده مردم گذاشته شده بود2.
اين مطلب از آيه (9) از سوره حجر، استفاده مى‌شود كه مى‌فرمايد: «إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ».
اين آيه شريفه از دو جمله، تشكيل يافته است: در جمله اول «إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْر» بر اين مطلب، تأكيد شده كه قرآن كريم از طرف خداى متعال، نازل شده و در هنگام نزول، هيچگونه تصرفى
----------------------
1. مانند رواياتى كه در مقام تفسير آيات و ذكر بعضى از مصاديق آنها، يا در مقام ابطال تفسيرهاى غلط و تحريفهاى معنوى است و از آنها چنين برداشت شده كه دلالت بر حذف كلمات يا عباراتى از قرآن كريم دارد.
2. چنانكه در آيه (44) از سوره مائده درباره علماء يهود و نصارى مى‌فرمايد: «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداء».

﴿ صفحه 273﴾

در آن، صورت نگرفته است. و در جمله دوم «إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ» با استفاده مجدّد از ادوات تأكيد و هيئتى كه دلالت بر استمرار مى‌كند محفوظ بودن هميشگى قرآن از هرگونه تحريفى تضمين شده است.
اين آيه هر چند دلالت بر اضافه نشدن چيزى بر قرآن نيز دارد ليكن استدلال به آن براى نفى اين قسم از تحريف، نوعى استدلال دورى است زيرا فرض زياد شدن چيزى بر قرآن، شامل زياد شدن همين آيه هم مى‌شود و ابطال چنين فرضى با خود اين آيه، صحيح نيست. از اينروى، ما آن فرض را با استناد به دليل معجزه بودن قرآن كريم، ابطال كرديم و سپس با استفاده از اين آيه شريفه، محفوظ بودن آنرا از حذف آيه يا سوره مستقلّى (به نحوى كه موجب بهم خوردن نظم اعجازآميز آن نشود) را نيز ثابت كرديم. و بدين ترتيب، مصونيّت قرآن كريم از تحريف به زيادى و حذف، با بيانى مركّب از يك دليل عقلى و يك دليل نقلى، ثابت مى‌شود.
در پايان لازم است اين نكته را خاطر نشان كنيم كه منظور از مصونيّت قرآن شريف از تحريف اين نيست كه هر جا كتابى بنام قرآن يافت شود قرآن كامل و محفوظ از اشتباهات كتابتى يا قرائنى باشد و يا هيچگونه تفسير غلط و تحريف معنوى درباره آن، امكان نداشته باشد و يا آيات و سوره هاى آن به ترتيب نزول، تنظيم شده باشد، بلكه منظور اين است كه قرآن كريم چنان در ميان بشر باقى بماند كه طالبان حقيقت، امكان دسترسى به همه آيات آن بدان گونه كه نازل شده است داشته باشند. بنابراين، ناقص بودن يا غلط داشتن بعضى از نسخه هاى قرآن، يا اختلاف قرائن ها، يا تنظيم آيات و سوره هاى آن برخلاف ترتيب نزول، يا وجود تحريفهاى معنوى و انواع تفسير بِرأى، منافاتى با مصونيّت قرآن كريم از تحريف مورد بحث ندارد.

﴿ صفحه 274﴾

پرسش

1- زمينه طرح مسأله «مصونيّت قرآن از تحريف» را بيان كنيد.
2- چه شواهد تاريخى بر مصونيّت قرآن، وجود دارد؟
3- مصونيّت قرآن را با چه بيانى مى‌توان اثبات كرد؟
4- زياد نشدن چيزى بر قرآن را اثبات كنيد.
5- به چه دليل، چيزى از قرآن، كم نشده است؟
6- آيا با همين دليل مى‌توان ثابت كرد كه چيزى بر قرآن، اضافه نشده است؟ چرا؟
7- توضيح دهيد كه نقص و غلط در بعضى از نسخه هاى قرآن و اختلافات قرائات، يا اختلاف ترتيب كتابت آيات و سوره هاى آن با ترتيب نزول، يا وجود تفسيرهاى نادرست و تحريفهاى معنوى، منافاتى با مصونيّت قرآن از تحريف مورد بحث ندارد.

﴿ صفحه 275﴾ پایان درس سی و سوم

درس سى و چهارم

جهانى و جاودانى بودن اسلام


ـ مقدمه
ـ جهانى بودن دين اسلام
شامل: دلايل قرآنى بر جهانى بودن اسلام
ـ جاودانى بودن اسلام
ـ حلّ چند شبهه

﴿ صفحه 277﴾

مقدّمه

دانستيم كه ايمان به همه پيامبران و پذيرفتن همه پيامهاى ايشان ضرورت دارد1 و انكار يك پيامبر يا انكار يكى از احكام و پيامهاى او به معناى انكار ربوبيّت تشريعى الهى و نظير كفر ابليس مى‌باشد.
بنابراين، بعد از ثابت شدن رسالت پيامبر اسلام(ص) ايمان به آن حضرت و ايمان به همه آياتى كه بر او نازل شده و همه احكام و قوانينى كه از طرف خداى متعال آورده است ضرورت دارد.
اما ايمان آوردن به هر پيامبر و كتاب آسمانى او مستلزم ضرورت عمل بر طبق شريعت وى نيست چنانكه مسلمانان، ايمان به همه پيامبران عظام (عليهم السلام) و به همه كتب آسمانى دارند ولى نمى‌توانند و نبايد به شرايع پيشين، عمل كنند و قبلا نيز اشاره شد كه وظيفه عملى هر امتى عمل كردن به دستورات پيامبر همان امت است2. پس ضرورت عمل كردن همه مردم به شريعت اسلام در صورتى ثابت مى‌شود كه رسالت پيامبر اسلام، اختصاص به قوم خاصى (مانند عرب) نداشته باشد و نيز پيامبر ديگرى بعد از آن حضرت مبعوث نشده باشد كه شريعت وى را نسخ كند. و به ديگر سخن: اسلام، دين جهانى و جاودانى
---------------------
1. (1) و (2) درس بيست و نهم از همين كتاب.
2. (1) و (2) درس بيست ونهم از همين كتاب.

﴿ صفحه 279﴾

باشد.
از اينروى، لازم است اين مسأله را مورد بحث قرار دهيم كه: آيا رسالت پيامبر اسلام(ص) جهانى و جاودانى است، يا اختصاص به قوم معيّن يا زمان محدودى داشته است؟
روشن است كه چنين مسأله‌اى را نمى‌توان با روش عقلى خالص، مورد بررسى قرار داد بلكه بايد از روش تحقيق در علوم نقلى و تاريخى، بهره گرفت يعنى بايد به اسناد و مدارك معتبر، مراجعه كرد.
و كسى كه حقّانيت قرآن كريم و نبوّت و عصمت پيامبر اسلام(ص) را احراز كرده باشد براى وى هيچ مدركى معتبرتر از كتاب و سنت نخواهد بود.

جهانى بودن اسلام

جهانى بودن دين اسلام و عدم اختصاص آن به قوم يا منطقه خاصى، از ضروريّات اين آيين الهى است و حتى كسانى هم كه ايمان به آن ندارند مى‌دانند كه دعوت اسلام، همگانى بوده و محدود به منطقه جغرافيايى خاصّى بنوده است.
افزون بر اين، شواهد تاريخى فراوان وجود دارد كه پيامبر اكرم(ص) به سران كشورها مانند قيصر روم و پادشاه ايران و فرمانروايان مصر و حبشه و شامات و نيز به رؤساى قبائل مختلف عرب و... نامه نوشتند و پيك ويژه بسوى آنان گسيل داشتند و همگان را دعوت به پذيرفتن اين دين مقدّس كرده از پيامدهاى وخيم كفر و استنكاف از پذيرفتن اسلام، بر حذر داشتند1. و اگر دين اسلام، جهانى نبود چنين دعوت عمومى انجام نمى‌گرفت و ساير اقوام و امتها هم عذرى براى عدم پذيرش مى‌داشتند.
بنابراين نمى‌توان بين ايمان به حقّانيت اسلام و ضرورت عمل بر طبق اين شريعت الهى، تفكيكى قائل شد و در نتيجه، كسانى را از موظف بودن به پيروى عملى از اين آيين الهى، مستثنى دانست.
-------------------------
1. نامه هاى پيامبر اكرم(ص) در كتابهاى معتبر تاريخى، ضبط شده و مجموعه آنها بصورت كتاب مستقلى بنام «مكاتب الرسول» گردآورى شده است.

﴿ صفحه 280﴾

دلايل قرآنى بر جهانى بودن اسلام

همانگونه كه اشاره شد بهترين دليل و معتبرترين مدرك براى اثبات اينگونه مطالب، قرآن كريم است كه حقّانيت و اعتبار آن در درسهاى گذشته، واضح گرديد. و كسى كه يك مرور اجمالى بر اين كتاب الهى بكند با كمال روشنى در خواهد يافت كه دعوت آن، عمومى و همگانى است و اختصاص به قوم و اهل نژاد و زبان معيّنى ندارد.
از جمله، در آيات زيادى همه مردم را بعنوان «يا أَيُّهَا النّاس»1 «يا بَنِي آدَم»2 مورد خطاب، قرار داده و هدايت خود را شامل همه انسانها «النّاس3 و الْعالَمِين4» دانسته است. و همچنين در آيات فراوانى رسالت پيامبر اكرم(ص) را براى همه مردم «النّاس5 و الْعالَمِين6» ثابت كرده، و در آيه‌اى شمول دعوت وى را نسبت به هر كسى كه از آن، مطّلع شود مورد تأكيد قرار داده است7. و از سوى ديگر، پيروان ساير اديان را بعنوان «اهل كتاب» مورد خطاب و عتاب قرار داده8 و رسالت پيامبر اكرم(ص) را در مورد آنان تثبيت فرموده، و اساساً هدف از نزول قرآن كريم بر پيامبر اكرم(ص) را پيروزى اسلام بر ساير اديان، شمرده است9.
با توجه به اين آيات، جاى هيچگونه شك و شبهه‌اى درباره همگانى بودن دعوت قرآن كريم و جهانى بودن دين مقدّس اسلام، باقى نمى‌ماند.

جاودانى بودن اسلام

آيات مزبور همانگونه كه با بكار گرفتن الفاظ عامّ (مانند بنى آدم و الناس و العالمين) و با متوجه كردن خطاب به اقوام غيرعرب و پيروان ساير اديان (مانند «يا أَهْلَ الْكِتاب») عموميّت و جهانى بودن اسلام را ثابت مى‌كند همچنين با اطلاق زمانى، محدوديّت و مقيّد بودن آنرا به
----------------
1. ر. ك: سوره بقره: آيه 21، سوره نساء: آيه 1، 174، سوره فاطر: آيه 15.
2. ر. ك: سوره اعراف: آيه 26، 27، 28، 31، 35، سوره يس: آيه 60.
3. ر. ك: سوره بقره: آيه 185، 187، سوره آل عمران: آيه 138، سوره ابراهيم: آيه 1، 52، سوره جاثيه: آيه 20، سوره زمر: آيه 41، سوره نحل: آيه 44، سوره كهف: آيه 54، سوره حشر: آيه 21.
4. ر. ك: سوره انعام: آيه 90، سوره يوسف: آيه 104، سوره تكوير: آيه 27، سوره قلم: آيه 52.
5. ر. ك: سوره نساء: آيه 79، سوره حج: آيه 49، سوره سبأ: آيه 28.
6. ر. ك: سوره انبياء: آيه 107، سوره فرقان: آيه 1.
7. ر. ك: سوره انعام: آيه 19.
8. ر. ك: سوره آل عمران: آيه 65، 70، 71، 98، 99، 110، سوره مائده: آيه 15، 19.
9. ر. ك: سوره توبه: آيه 33، سوره فتح: آيه 38، سوره صف: آيه 9.

﴿ صفحه 281﴾

زمان معينى نفى مى‌كند و بويژه، تعبير «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه»1 جاى هيچگونه شبهه‌اى باقى نمى‌گذارد. همچنين مى‌توان به آيه (42) از سوره فصّلت، استدلال كرد كه مى‌فرمايد: «وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ. لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيم حَمِيد» و دلالت دارد بر اينكه هيچگاه قرآن كريم، صحّت و اعتبار خود را از دست نخواهد داد. نيز دلايل خاتميّت پيامبر اسلام(ص) (كه در درس ديگرى مورد بحث، واقع مى‌شود) هرگونه توهّمى را نسبت به امكان نسخ شدن اين دين الهى بوسيله پيامبر و شريعت ديگرى، باطل مى‌سازد. و نيز روايات فراوانى به اين مضمون، وارد شده است: «حلال محمد حلال الى يوم القيامة، و حرامه حرام الى يوم القيامة»2 علاوه بر اينكه جاودانى بودن اسلام، مانند جهانى بودن آن، از ضروريات ان دين الهى و بى نياز از دليلى زائد بر دلايل حقّانيت اسلام است.
حلّ چند شبهه

دشمنان اسلام كه براى جلوگيرى از گسترش اين دين الهى، از هيچگونه تلاشى فروگذار نكرده و نمى‌كنند، درصدد برآمدند كه با القاء شبهاتى چنين وانمود كنند كه دين اسلام فقط براى مردم عربستان نازل شده و رسالتى نسبت به ساير مردم نداشته است!
از جمله به آياتى تشبّت كرده‌اند كه پيامبر اكرم(ص) را مأمور هدايت خويشان و نزديكان خودش يا اهل مكه و حوالى آن كرده است3 و نيز آيه (69) از سوره مائده كه بعد از اشاره به يهود و صابئين و نصارى، ملاك سعادت را ايمان و عمل صاحل مى‌داند و نامى از پذيرفتن دين اسلام بعنوان شرط سعادت نمى‌برد. علاوه بر اينكه در فقه اسلامى اهل كتاب، همسنگ مشركان نيستند بلكه با پرداختن جزيه (بجاى خمس و زكاتى كه مسلمانان مى‌پردازند) امنيت ايشان در پناه دولت اسلامى حفظ مى‌شود و مى‌توانند به احكام شريعت خودشان عمل كنند و اين، نشانه به رسميّت شناختن اين اديان است.
در پاسخ بايد گفت: آياتى كه خويشان پيامبر اكرم(ص) و اهل مكه را ذكر مى‌كند درصدد
-----------------
1. ر. ك: سوره توبه: آيه 33، سوره فتح: آيه 38، سوره صف: 9.
2. ر. ك: كافى: ج 1، ص 57، ج 2، ص 260، ج 24، ص 288، وسايل الشيعه: ج 18، ص 124.
3. ر. ك: سوره شعراء: آيه 214، سوره انعام: آيه 92، سوره شورى: آيه 7، سوره سجده: آيه 3، سوره قصص: آيه 46، پس 5 و 6.

﴿ صفحه 282﴾

بيان مراحل دعوت است كه از خويشان آن حضرت شروع مى‌شود و سپس به ساير اهل مكه و حوالى آن، گسترش مى‌يابد و سرانجام همه جهانيان را در برمى گيرد. و چنين آياتى را نمى‌توان مختصّ آياتى شمرد كه رسالت آن حضرت را جهانى مى‌داند، زيرا علاوه بر آنكه لحن اين آيات، اباى از تخصيص دارد، لازمه چنين تخصيصى «تخصيص اكثر» است كه در عرف عقلاء، مستهجن و غيرقابل قبول مى‌باشد.
و اما آيه ياد شده از سوره مائده، در مقام بيان اين نكته است كه صرف انتساب به اين يا آن دين، براى رسيدن به سعادت حقيقى، كافى نيست بلكه عامل سعادت، ايمان واقعى و عمل به وظايفى است كه خداى متعال براى بندگانش مقرّر فرموده است و طبق دلايلى كه جهانى بودن و جاودانى بودن اسلام را اثبات مى‌كند وظيفه همه مردم بعد از ظهور پيامبر اسلام، عمل به احكام و قوانين اين دين است.
و اما امتيازى كه در اسلام براى اهل كتاب بر ساير كافران، منظور شده به معناى معاف بودن ايشان از پذيرفتن اسلام و عمل به احكام آن نيست بلكه در واقع، ارفاقى دنيوى است كه بنابر مصالحى در حق آنان روا داشته شده و به اعتقاد شيعه، همين ارفاق هم موقّتى است و در زمان ظهور ولى عصر عجّل الله فرجه الشريف حكم نهايى ايشان اعلام، و با آنان مانند ديگر كافران رفتار خواهد شد و اين مطلب را از جمله «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه» مى‌توان استفاده كرد

﴿ صفحه 283﴾
موضوع قفل شده است