جمع بندی خواهان دوستی مجدد با خدا هستم

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نسیم رحمت

قبل از ورود به پاسخ باید عرض کنم : پاسخ به سوال کاربر محترم بر اساس سوالاتی است که برای شفاف شدن مورد سوال شون به صورت خصوصی از ایشان سوال شده است؛

Sara.amiri;944931 نوشت:
راجع به چیزایی که نمیفهمم از آفرینش یا هدف خلقت و یا خیلیییییی چیزای دیگه که برام سوال پیش میاد( بیشتر فلسفی) و کسی هم نیست ک بهم جواب بده عصبانی میشم و به خدا گیر میدم و باهاش قهر میکنم یا مثلا هر چی مشکل پیش میاد به خدا ربطش میدم و ازش شکایت میکنم بعد شب که میشه یادش میوفتم و ازش عذرخواهی میکنم خیلی گیج کنندس میدونم :)

مي‏ دانيد که فطرت آدمي حقيقت طلب است و تا آن را نيابد، آرام نمي‏ گيرد.

به گفته مولوي :
کز نيستان تا مرا ببريده ‏اند از نفيرم مرد و زن ناليده ‏اند
سينه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگويم شرح درد اشتياق
هر کسي کو دور ماند از اصل خويش باز جويد روزگار وصل خويش

آدمي آن روز آرام مي‏گيرد که جرعه‏اي از زلال حقيقت بچشد و حلاوت آن را در دل خويش احساس کند.
«سوال، شک و ترديد مقدمه‏ اي براي رشد و کمال فکري است». شک و ترديد انگيزه ‏اي است که موجب تلاش فکري مي‏ شود و آدمي را از نقاط تاريک، به وادي نور و روشنايي سوق مي‏دهد. پس بايد از اين انگيزه استقبال کرد و در جست و جوي راه کارهاي مناسب جهت حل مشکلات بود. البته اگر آدمي تسليم ترديدها بشود و براي رسيدن به حقيقت تلاش نکند، در گرداب اوهام و ترديدهاي خويش غرق خواهد شد.
بنابراين از این که این سوالات و شک ها به ذهن شما می آیند، نگران نباشید. بلکه هر آن چه به ذهنتان می آید را در دفتر چه ای بنویسید و بعد با برنامه‏ اي منظم و حساب شده، با طرح سوالات تون را همکاران ما در همین سایت به رفع ترديدها و کشف حقيقت بپردازيد. در این صورت هم به پاسخ سوالات خودتون می رسیدو هم این که از خدا عصبانی نمیشین و ......

Sara.amiri;944931 نوشت:
خلاصه اینکه جوری شده اوضاع که هر موقع سمت خدا میرم تا دعا کنم یا چیزی ازش بخوام نمیتونم اینکار رو انجام بدم انگار خدا نمیخواد برم پیشش ...

اگر نوع نگاه و تفکرات تون رو بر اساس آن چه دربالا مطرح شد اصلاح کنید این نوع بینش اصلاح میشه و دغدغه های برای شما نخواهد بود.

Sara.amiri;944931 نوشت:
منم زیاد حال منت کشیشو ندارم و میرم . ولی خب میخوام بهش نزدیک تر بشم میدونم باید توبه کنم که دیگه کفر نگم یا نمازامو بخونم ولی انگاری نمیتونم انگار خدا منو نمیکشونه سمت خودش یا نمیخواد همچین موجود کثیفی باهاش هم کلام شه هر وقت میرم تا دعا کنم و...

به چند نکته توجه کنيد:
1. حقيقت روشن و بديهي اين است که خداي مهربان را نشناخته ايم. قرآن مي فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيم» (1) نفرمود فقط مؤمنان را دوست دارد، بلکه فرمود: خداوند نسبت به همه مردمان (الناس) مهربان و بخشاينده است.
آري؛ بنده هر چه ايمان و معرفت و درجه يقين و اعتمادش به خدا بيش تر باشد، خدا او را بيش تر دوست دارد، با اين همه او همه بندگانش را دوست دارد.
2. از نظر تعاليم ديني استجابت دعا همواره به معناي بر آورده شدن و عملي شدن آنچه ما خواسته ايم نيست. راز عدم استجابت برخي دعاها در اين واقعيت نهفته است که از باطن هستي و مصالح حقيقي خود و جهان بي خبريم. قرآن کريم مي فرمايد:
«چه بسا از امري اکراه داشته باشيد، در حالي که خير شما در آن است، يا چيزي را دوست داشته باشيد و حال آن که شر و بدبختي شما در آن است. خدا مي داند و شما نمي دانيد »؟!(2)
چه بسا اتفاق مي افتد که انسان رسيدن به مقصد يا برآورده شدن حاجتي را ايده آل و مطلوب خويش مي­پندارد. چنان به منفعت و خير بودن آن يقين دارد که آن را همانند دو دو تا چهارتا واضح مي داند؛ حال آن که واقعيت امر غير از پندار ما است. عکس آن نيز صادق است؛ يعني چه بسا امري را زشت و به ضرر خود مي پنداريم، ولي از آثار و عواقب آن بي اطلاعيم و نمي­دانيم آنچه رُخ داده، از الطاف پنهان پروردگار است.
به همين دليل گاهي مي‌پنداريم خير و مصلحت ما در تحقق و برآورده شدن حاجتي يا دفع و رفع مشکل و مانعي در زماني که ما مي خواهيم است. بر اساس اين پيش فرض وقتي مي‌بينيم خواسته ما بر آورده نمي‌شود، رنجيده خاطر مي‌شويم و مي گوييم اين قدر براي خدا ارزش ندارم يا خدايي نکرده خدا مرا دوست ندارد که حاجت مرا برآورده نمي کند. در حالي که اگر حجاب از روي «حقيقت باطني» عالم کنار رود و آينده و نتيجه برخي خواسته‌ها براي ما آشکارگردد، خدا را شکر مي‌کنيم که خواسته و حاجت ما را آن گونه که مي خواستيم، برآورده نکرده است. پس چه زيباست که انسان بعد از تهيه مقدمات، برآورده شدن خواسته هايش را به مصلحت خداوند واگذارد.
3.برآورده شدن هر خواسته اي و نتيجه گرفتن از هر اقدامي، علل و اسباب مادي يا معنوي خود را دارد. انسان براي رسيدن به مقصد و دستيابي به هدف، بايد راه آن را بيابد و به دنبالش حرکت کند تا به نتيجه برسد.
دعا به تنهايي راه­ حل صد در صدي براي حل مشکلات نيست؛ زيرا خداوند نظام هستي و گردش امور و تمام فعل و انفعالات را بر پايه دو دسته عوامل مادي و معنوي استوار ساخته است. دعا، يکي از مجموعه عوامل معنوي است. از اين رو، دعا بدون کار و تلاش و تدبير و برنامه­ ريزي نتيجه ­اي ندارد.
4. البته شما در پاسخی که به پیام بنده دادید فرموده اید که خواسته بی جواب از خداوندنداشته اید و همه در حال محقق شدن است. به نظر میاد این بخش اول سوال تون به همان دغدغه بخش اول یعنی عدم یافتن پاسخ برای سوالاتتان باشد. در این صورت با انجام آ« چه در بخش اول پاسخ بنده مطرح شد یعنی ارتباط با کارشناسان سایت و طرح سوالاتی که به ذهنتان می رسد این مشکل هم برطرف خواهد شد.
موفق و سربلند باشيد.

پي نوشت ها :
1. بقره(2) آيه 142.
2. همان، آيه 216.

[="Tahoma"][="Navy"]

Sara.amiri;944931 نوشت:
سلام ،
خسته نباشید .من یه دختر هیجده ساله هستم که میخواستم بگم یه یک سال الی یک سال و نیم هست که با خدا قهرم البته منظورم بیشتر از قهر اینه که همش به خدا راجع به چیزایی که نمیفهمم از آفرینش یا هدف خلقت و یا خیلیییییی چیزای دیگه که برام سوال پیش میاد( بیشتر فلسفی) و کسی هم نیست ک بهم جواب بده عصبانی میشم و به خدا گیر میدم و باهاش قهر میکنم یا مثلا هر چی مشکل پیش میاد به خدا ربطش میدم و ازش شکایت میکنم بعد شب که میشه یادش میوفتم و ازش عذرخواهی میکنم خیلی گیج کنندس میدونم Smile
خلاصه اینکه جوری شده اوضاع که هر موقع سمت خدا میرم تا دعا کنم یا چیزی ازش بخوام نمیتونم اینکار رو انجام بدم انگار خدا نمیخواد برم پیشش ... منم زیاد حال منت کشیشو ندارم و میرم . ولی خب میخوام بهش نزدیک تر بشم میدونم باید توبه کنم که دیگه کفر نگم یا نمازامو بخونم ولی انگاری نمیتونم انگار خدا منو نمیکشونه سمت خودش یا نمیخواد همچین موجود کثیفی باهاش هم کلام شه هر وقت میرم تا دعا کنم و... یاد ی چیزی میوفتم و میرم کار دیگه ای میکنم نمیدونم چجوری بگم...
دیگه خدا رو انگار نمیشناسم خدا رو یه کسی میدونم که فقط جهنم ساخته و به همین جهت ازش یه جورایی تنفر دارم میدونم نباید داشته باشم میدونم اشتباه فکر میکنم خواهش میکنم کمکم کنید .
میخوام خدا رو همیشه توی همه ی مراحل زندگیم داشته باشم کمکم کنید توی بد دامی افتادم .
ممنون از سایت خوبتون .

سلام
بنده همه این فراز و نشیبهای فکری و روحی شما را مقدمه توجه و تقرب و معرفت خداوند متعال می شمارم.
باید بدانید که تا او کشش و جذبه ای نداشته باشد شما به آنسو میل نمی کنید. این مهر و لطف اوست که شما را به او مایل و متوجه می سازد. اگر هم گاهی بی میل می شوید نه از بی میلی اوست بلکه از مانعی است که ممکن است با فکر یا عمل خود ایجاد کنید.
دیگر اینکه باید بپذیریم علم و دانش ما در برابر علم و دانش بیکران او هیچ است در عین حال او به عدل و صدق بلکه به عشق رفتار می کند اما عشقی که با حکمت آمیخته است.
ما باید داستان و ماموریت خود را در این دنیا بدانیم. بدانیم که برای چه آمده ایم. ما آمده ایم تا برای درک کمالاتی آزموده شویم. خودمان ماموریتمان را پذیرفتیم و عهد بستیم که از این آزمونها سرافراز در بیاییم. اما زندگی مادی همه چیز را از یادمان برد. پیامبران بعنوان تذکر دهندگان آمدند تا عهد را به یادمان بیاورندو آنرا تجدید کنند.
پس تمام شرایط خوب و بد زندگی برای آزموده شدن است. نه فقیر پیش خدا بی ارزش بوده که فقیر شده و نه غنی پیش خدا عزیز بوده که غنی گشته است . فقر و غنا سختی و آسانی همه و همه برای آزمایش ماست. اگر به این حقیقت باور پیدا کنیم مشکلمان حل است.
و آخر اینکه باید بدانیم با وجود همه گناهان ذره ای از مهر الهی نسبت به ما کم نمی شود آنچه که کم می شود احساس ما از لطف و محبت او با حجاب گناه است.
یا علیم[/]

سلام مجددhappy
ممنون پاسخ های خوب و کاملتون واقعااااا بی نظیر بودن ولی درباره ی سوالاتم باید بگم که خیلی زیادن .
یکی از اونا رو که تقریبا یکی از اساسی ترین سوالاتم محسوب میشه خدمتتون عرض میکنم.
اینکه من تا بحال یاد نداشتم کار کسی رو که بهم واگذار کرده تا انجام بدم عقب ننداختم و با دل و جون انجام دادم یا مثلا در امانت خیانت نکردم و به مسئله ی حق الناس خیلییییی معتقدم و بهش عمل میکنم سوال اینجاست که چرا وقتی من کاری رو که برای دیگرون انجام نمیدم چرا دیگرون برای من انجام میدن؟ مگه خداوند عادل نیست؟ پس بحث عدالت چی میشه؟
یک مثال به عرضتون میرسونم اینکه همونطور که در بالا ذکر شد من اصلا اهل خیانت در امانت نیستم یعنی هر کس چیزی رو به میده تا براش نگه دارم یا کار های دیگه من از اون وسیله( یا هر چیز دیگه) جوری نگه داری میکنم که از وسیله ی خودم بیشتر بهش اهمیت میدم چون میدونم اگه طوریش بشه من مسولم و حق الناسه ولی تا بحال هیچ وقت برای همین کار دیگران مثل من با خودم رفتار نکردن. مگه نمیگن هر کاری رو برای دیگران انجام بدی همون کار با همون شرایط برات انجام میشه؟
گاهی اوقات میگم دیگه اینا دروغه چون اینقدر برای من عکس کار های خوبم اتفاق افتاده که نسبت به این حرفا بی اعتماد شدم.
منتظر پاسختون هستم ممنون.

سلام
خیلییی ممنونم بابت پاسخ خیلی خوبتون گل

چه قدر زیبا و متعالی است شخصیت کسی که بی مزد و بی انتظار میبخشد..
بی مزد و انتظار احسان میکند
بی مزد و انتظار امانت نگه میدارد
بی مزد و انتظار به حقوق مردم احترام میگذارد

در یک کلام بی مزد و انتظار عبودیت میکند...

البته آن کس که عبودیت میکند تا خدا در دنیا یا آخرت مزدی به او بدهد بسیار انسان خوبی است
زیرا انتظار عدالت خدا را میکشد و این نشان میدهد که به عدالت خدا ایمان دارد

اما نباید انتظار داشته باشد عدالت خدا در دنیا تحقق یابد
زیرا اینجا سرای آزمایش است
ممکن است خوبی کند و بدی ببیند...
اما او برای خدا خوبی میکند و نه برای مردم

[="Tahoma"][="Navy"]

Sara.amiri;946021 نوشت:
سلام مجدد
ممنون پاسخ های خوب و کاملتون واقعااااا بی نظیر بودن ولی درباره ی سوالاتم باید بگم که خیلی زیادن .
یکی از اونا رو که تقریبا یکی از اساسی ترین سوالاتم محسوب میشه خدمتتون عرض میکنم.
اینکه من تا بحال یاد نداشتم کار کسی رو که بهم واگذار کرده تا انجام بدم عقب ننداختم و با دل و جون انجام دادم یا مثلا در امانت خیانت نکردم و به مسئله ی حق الناس خیلییییی معتقدم و بهش عمل میکنم سوال اینجاست که چرا وقتی من کاری رو که برای دیگرون انجام نمیدم چرا دیگرون برای من انجام میدن؟ مگه خداوند عادل نیست؟ پس بحث عدالت چی میشه؟
یک مثال به عرضتون میرسونم اینکه همونطور که در بالا ذکر شد من اصلا اهل خیانت در امانت نیستم یعنی هر کس چیزی رو به میده تا براش نگه دارم یا کار های دیگه من از اون وسیله( یا هر چیز دیگه) جوری نگه داری میکنم که از وسیله ی خودم بیشتر بهش اهمیت میدم چون میدونم اگه طوریش بشه من مسولم و حق الناسه ولی تا بحال هیچ وقت برای همین کار دیگران مثل من با خودم رفتار نکردن. مگه نمیگن هر کاری رو برای دیگران انجام بدی همون کار با همون شرایط برات انجام میشه؟
گاهی اوقات میگم دیگه اینا دروغه چون اینقدر برای من عکس کار های خوبم اتفاق افتاده که نسبت به این حرفا بی اعتماد شدم.
منتظر پاسختون هستم ممنون.

سلام
اگر آن اصل اساسی که ذکر کردیم فراموش نشود پاسخ این سوال و امثال آن روشن است. آن اصل این بود که ما برای آزمون آمده ایم. قرار ما از اول این بوده. قرار نبوده ما پاداش همه کارهای خوبمون رو دونه دوه در دنیا دریافت کنیم. بلکه قرار بوده اینجور امور مخالف انتظار رو هم بچشیم. یعنی امانت داری کنیم و به ما خیانت شود تا به این خیانت آزموده بشیم. آزمونها هم درس دارند هم راه. درسشان شناخت افراد است. راهشان نوع رفتاری است که ما با آنها می کنیم. یعنی خدمت مجدد یا خیانت به پاسخ خیانت. گاهی باید بخشید گاهی باید برخورد کرد و گاهی باید خود را از وساوس شیطان برای پاسخگویی به خیانت خود را نگاه داشت. در جنگ صفین معاویه آب را برعلی ع و یارانش بست اما وقتی حضرت شریعه را تصرف کرد فرمود آب را باز بگذارید. پس حتی علی عالی اعلی هم به خیانت دیگران آزموده شد که آیا اصول انسانی را رعایت می کند یا نه ؟ به ما بدی می شود تا پایداری ما در مرز نیکیها آزموده شود.
اساسا عادت کنید منتظر پاسخ خوب از دیگران برای کارهای خوبتان نداشته باشد. خداوند خوب می داند کجاها پاسخ آن کارهای نیک را به شما بدهد.
یا علیم[/]

[="Times New Roman"][="Black"]

نسیم رحمت;945779 نوشت:

اتفاق مي افتد که انسان رسيدن به مقصد يا برآورده شدن حاجتي را ايده آل و مطلوب خويش مي­پندارد.
چنان به منفعت و خير بودن آن يقين دارد که آن را همانند دو دو تا چهارتا واضح مي داند؛
حال آن که واقعيت امر غير از پندار ما است. عکس آن نيز صادق است؛
يعني چه بسا امري را زشت و به ضرر خود مي پنداريم،
ولي از آثار و عواقب آن بي اطلاعيم و نمي­دانيم آنچه رُخ داده، از الطاف پنهان پروردگار است.
به همين دليل گاهي مي‌پنداريم خير و مصلحت ما در تحقق و برآورده شدن حاجتي
يا دفع و رفع مشکل و مانعي در زماني که ما مي خواهيم است.
بر اساس اين پيش فرض وقتي مي‌بينيم خواسته ما بر آورده نمي‌شود، رنجيده خاطر مي‌شويم
و مي گوييم اين قدر براي خدا ارزش ندارم يا خدايي نکرده خدا مرا دوست ندارد که حاجت مرا برآورده نمي کند.
در حالي که اگر حجاب از روي «حقيقت باطني» عالم کنار رود و آينده و نتيجه برخي خواسته‌ها براي ما آشکارگردد،
خدا را شکر مي‌کنيم که خواسته و حاجت ما را آن گونه که مي خواستيم، برآورده نکرده است.

سلام استاد عزیز.
قسمت آبی رنگ بارها و بارها برای من پیش اومده.

ولی حکمت یه چیزی رو تا الان نفهمیدم.

واسه بعضی خواسته ها خدا از ابتدا تا انتهای مسیر تک تک دعاهامو مستجاب میکنه.

تمام موانع رو کنار میزنه و من کاملا حضور خدا رو حس میکنم که داره کمکم میکنه.

ولی یه دفعه توی قدم آخر که می خوام به خواستم برسم تنهام میزاره و هرچه سعی میکنم مانع رو بردارم نمی تونم و نمیشه.

و من با خودم میگم اگر نمی خواست بده چرا این همه منو دواند. خوب همون اول بهم می فهموند که مستجاب نمیشه مثل خیلی از خواسته های دیگه.

نظر شما چیه؟[/]

مشکلات فقط توهم هستند:

به سه نکته ی زیر که از نوشته های قدیمی نقل قول شده اند بیندیشید.

خداوند انقدر پاک است که نمی تواند هیچگونه شر و بدی را ببیند.

- خداوند خالق همه چیز است و هر ان چه را که خداوند افریده است نیکوست.

- چشمان شما انقدر پاک است که نمی تواند شر و بدی را ببیند. شما نمی توانید خطایی را تحمل کنید.

- انچه از نیکی ها به تو می رسد .از طرف خداست و انچه از بدی به تو می رسد .از سوی خود توست. (نساء ایه 79. )

اگر خدا خوب است و همه چیز را خدا افریده است پس همه چیز خوب است و خداوند نمی تواند شاهد بدی و شرارت باشد.

بنابر این انچه ما تحت عنوان مشکلات .طبقه بندی و نام گذاری کرده ایم از کجا نشات می گیرد؟

پاسخ کاملا اشکار است. هنگامی که معتقدیم از خدا جدا هستیم. ذهن ما این احساس جدایی را تجربه میکند و به ما می گوید که

مشکل داریم . مشکلی که توسط عقاید ما به وجود می اید و در ذهنمان شکل می گیرد سبب می شود احساس کنیم در اطراف ما

ارامش و عشق وجود ندارد. این عقاید می تواند به صورت بیماری در جسم ما ظاهر شود و ما جستجو برای راه حل را اغاز می کنیم.

اما در حقیقت از انجایی که خداوند فقط مظهر پاکی و زیبایی است و در همه جا حضور دارد .تنها کاری که کرده ایم این است که در ذهن خود

خویش را از خداوند . جدا کرده ایم.

اگر چه ما از مشکلاتمان رنج می بریم اما باید بدانیم هر چیزی که به ان برچسب مشکل زده ایم. توهمی بیش نیست.

جهان سرشار از خوبیها است :خداوند مظهر خیر است. خداوند در همه جا حضور دارد. خداوند همان معنویت غیر قابل رویت است.

هیچ گونه شر و بدی در دنیا وجود ندارد. اما ما احساس می کنیم که بدی وجود دارد. پس باید راه حلی بیابیم .

راه حل همیشه در دسترس شماست. و اکنون درست مقابل شماست. "

یا حق.

پرسش :
من یک دختر هیجده ساله هستم که می خواستم بگم یه یک سال الی یک سال و نیم هست که با خدا قهرم البته منظورم بیشتر از قهر این است که به خدا راجع به چیزایی که نمیفهمم از آفرینش یا هدف خلقت و یا خیلیییییی چیزای دیگه که برام سوال پیش میاد(بیشتر فلسفی) و کسی هم نیست ک بهم جواب بده عصبانی می شوم و به خدا گیر می دهم و باهاش قهر می کنم یا مثلا هر چی مشکل پیش میاد به خدا ربطش می دهم و ازش شکایت می کنم بعد شب که یادش میوفتم و ازش عذرخواهی میکنم خیلی گیج کننده است می دونم
خلاصه اینکه جوری شده اوضاع که هر موقع سمت خدا میرم تا دعا کنم یا چیزی ازش بخوام نمیتونم اینکار رو انجام بدم انگار خدا نمیخواد برم پیشش ... منم زیاد حال منت کشیشو ندارم و میرم . ولی خب میخوام بهش نزدیک تر بشم میدونم باید توبه کنم که دیگه کفر نگویم یا نمازامو بخونم ولی انگاری نمیتونم انگار خدا منو نمیکشونه سمت خودش یا نمیخواد همچنین موجود کثیفی باهاش هم کلام شه هر وقت میرم تا دعا کنم و... یاد ی چیزی می افتم و میرم کار دیگرای می کنم نمی دونم چه جوری بگویم...
دیگه خدا رو انگار نمیشناسم خدا رو یه کسی میدونم که فقط جهنم ساخته و به همین جهت ازش یه جورایی تنفر دارم میدونم نباید داشته باشم میدونم اشتباه فکر میکنم خواهش می کنم کمکم کنید .
میخواهم خدا رو همیشه توی همه ی مراحل زندگیم داشته باشم کمکم کنید توی بد دامی افتادم .

پاسخ :
مي‏ دانيد که فطرت آدمي حقيقت طلب است و تا آن را نيابد، آرام نمي‏ گيرد. به گفته مولوي :
کز نيستان تا مرا ببريده ‏اند /از نفيرم مرد و زن ناليده ‏اند
سينه خواهم شرحه شرحه از فراق / تا بگويم شرح درد اشتياق
هر کسي کو دور ماند از اصل خويش/ باز جويد روزگار وصل خويش

آدمي آن روز آرام مي‏ گيرد که جرعه‏اي از زلال حقيقت بچشد و حلاوت آن را در دل خويش احساس کند.
«سوال، شک و ترديد مقدمه‏ اي براي رشد و کمال فکري است». شک و ترديد انگيزه ‏اي است که موجب تلاش فکري مي‏ شود و آدمي را از نقاط تاريک، به وادي نور و روشنايي سوق مي‏ دهد. پس بايد از اين انگيزه استقبال کرد و در جست و جوي راه کارهاي مناسب جهت حل مشکلات بود. البته اگر آدمي تسليم ترديدها بشود و براي رسيدن به حقيقت تلاش نکند، در گرداب اوهام و ترديدهاي خويش غرق خواهد شد.
بنابراين از این که این سوالات و شک ها به ذهن شما می آیند، نگران نباشید. بلکه هر آن چه به ذهنتان می آید را در دفتر چه ای بنویسید و بعد با برنامه‏ اي منظم و حساب شده، با طرح سوالات تان را همکاران ما در همین سایت به رفع ترديدها و کشف حقيقت بپردازيد. در این صورت هم به پاسخ سوالات خودتان می رسیدو هم این که از خدا عصبانی نمی شوید.
اگر نوع نگاه و تفکرات تان رو بر اساس آن چه دربالا مطرح شد اصلاح کنید این نوع بینش که"هر موقع سمت خدا می روم تا دعا کنم یا چیزی ازش بخواهم نمی تونم اینکار رو انجام بدم انگار خدا نمی خواهد" اصلاح می شود و دغدغه های برای شما نخواهد بود.
در مورد و استجابت دعایتان نیز لازم است به چند نکته توجه کنيد:
1. حقيقت روشن و بديهي اين است که خداي مهربان را نشناخته ايم. قرآن مي فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيم» (1) نفرمود فقط مؤمنان را دوست دارد، بلکه فرمود: خداوند نسبت به همه مردمان (الناس) مهربان و بخشاينده است.
آري؛ بنده هر چه ايمان و معرفت و درجه يقين و اعتمادش به خدا بيش تر باشد، خدا او را بيش تر دوست دارد، با اين همه او همه بندگانش را دوست دارد.
2. از نظر تعاليم ديني استجابت دعا همواره به معناي بر آورده شدن و عملي شدن آنچه ما خواسته ايم نيست. راز عدم استجابت برخي دعاها در اين واقعيت نهفته است که از باطن هستي و مصالح حقيقي خود و جهان بي خبريم. قرآن کريم مي فرمايد:
«چه بسا از امري اکراه داشته باشيد، در حالي که خير شما در آن است، يا چيزي را دوست داشته باشيد و حال آن که شر و بدبختي شما در آن است. خدا مي داند و شما نمي دانيد »؟!(2)
چه بسا اتفاق مي افتد که انسان رسيدن به مقصد يا برآورده شدن حاجتي را ايده آل و مطلوب خويش مي­پندارد. چنان به منفعت و خير بودن آن يقين دارد که آن را همانند دو دو تا چهارتا واضح مي داند؛ حال آن که واقعيت امر غير از پندار ما است. عکس آن نيز صادق است؛ يعني چه بسا امري را زشت و به ضرر خود مي پنداريم، ولي از آثار و عواقب آن بي اطلاعيم و نمي­دانيم آنچه رُخ داده، از الطاف پنهان پروردگار است.
به همين دليل گاهي مي‌پنداريم خير و مصلحت ما در تحقق و برآورده شدن حاجتي يا دفع و رفع مشکل و مانعي در زماني که ما مي خواهيم است. بر اساس اين پيش فرض وقتي مي‌بينيم خواسته ما بر آورده نمي‌شود، رنجيده خاطر مي‌شويم و مي گوييم اين قدر براي خدا ارزش ندارم يا خدايي نکرده خدا مرا دوست ندارد که حاجت مرا برآورده نمي کند. در حالي که اگر حجاب از روي «حقيقت باطني» عالم کنار رود و آينده و نتيجه برخي خواسته‌ها براي ما آشکارگردد، خدا را شکر مي‌کنيم که خواسته و حاجت ما را آن گونه که مي خواستيم، برآورده نکرده است. پس چه زيباست که انسان بعد از تهيه مقدمات، برآورده شدن خواسته هايش را به مصلحت خداوند واگذارد.
3.برآورده شدن هر خواسته اي و نتيجه گرفتن از هر اقدامي، علل و اسباب مادي يا معنوي خود را دارد. انسان براي رسيدن به مقصد و دستيابي به هدف، بايد راه آن را بيابد و به دنبالش حرکت کند تا به نتيجه برسد.
دعا به تنهايي راه­ حل صد در صدي براي حل مشکلات نيست؛ زيرا خداوند نظام هستي و گردش امور و تمام فعل و انفعالات را بر پايه دو دسته عوامل مادي و معنوي استوار ساخته است. دعا، يکي از مجموعه عوامل معنوي است. از اين رو، دعا بدون کار و تلاش و تدبير و برنامه­ ريزي نتيجه ­اي ندارد.
موفق و سربلند باشيد.

پي نوشت ها :
1. بقره(2) آيه 142.
2. همان، آيه 216.

موضوع قفل شده است