جمع بندی خلود در عذاب و تطابق کیفر با عمل

تب‌های اولیه

170 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

.امین.;575427 نوشت:
با سلام و عرض ادب

نکته ای که در اینجا مورد غفلت قرار گرفت اینست که این روایت اگر صحیح باشد هم ناقض نظریات ما نمیباشد.

باتشکر

سلام علیکم برادر عزیزم،
می‌شود لطفاً بیشتر توضیح دهید؟ در حدیث صحبت از جاودانگی است وگرنه اصلاً سؤالی مطرح نمی‌شد که نیاز به پاسخ داشته باشد؟ :Gig:
یا علی

سلام علیکم برادر عزیزم،
یک سؤال دیگر هم در مورد نظریه‌اتان دارم که اگر لطف کنید پاسخ بدهید. فرض را بر این بگیریم که معاندینی که هرگز از جهنم خارج نمی‌شوند قرار باشد که بخاطر عدالت خداوند لازم باشد از زمانی به بعد عدم شوند، حالا سؤالم اینجاست که با توجه به رحمت بسیار زیاد خداوند به نظر شما اگر عذاب ایشان با شدت کمتری ولی در زمان بلندتری به ایشان برسد و بعد عدم شوند منطقی‌تر است یا اینکه عذاب ایشان با شدت بسیار زیاد باشد ولی در مدت کمتری به ایشان برسد و عدم شوند؟ به نظر حقیر شدت زیاد عذاب ایشان با توجه به رحمت خداوند فقط به شرطی توجیه دارد که هرگز عدم شدنی در کار نباشد مگرنه می‌شد حتی آن وسط به جهنمیان استراحت هم داد و مثلاً ده روز دیرتر عدم شوند، نمی‌شد؟ :Gig:
با تشکر، :Gol:
یا علی

باء;575475 نوشت:

سلام علیکم برادر عزیزم،
می‌شود لطفاً بیشتر توضیح دهید؟ در حدیث صحبت از جاودانگی است وگرنه اصلاً سؤالی مطرح نمی‌شد که نیاز به پاسخ داشته باشد؟ :Gig:
یا علی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم ورحمه الله

توضیح نیاز ندارد برادر، مگر در قرآن کریم هم چیزی غیر از خلود در عذاب آمده است؟

خلود:

کلمه خلود در اصل به معنای مصونیت از فساد و تباهی و ثبات بر حالت اولیه، بدون عروض هیچ‌گونه فرسودگی و تغییر می‌باشد.

خالد
و نیز به هر چیز آسیب‌ناپذیر که فرسودگی و دگرگونی و تباهی در آن راه پیدا نکند و یا خیلی دیر عارض شود، کلمه خالد اطلاق می‌گردد.

مخلد

لذا به کسی که پیری دیر به سراغش می‌آید، مخلد گفته می‌شود.

کلمه خلود به تنهایی دلیل بر ابدیت نیست زیرا هر نوع بقاء طولانی را شامل می ­شود. مفهوم ابدیت را با قیودی مثل خالدین فیها ابدا نشان میدهد

و بحث ما اینست که قید ابدیت برای نشان دادن بیرون نیامدنشان از آن عذاب است، خواه معدوم شده باشند خواه نشده باشند، در هردو صورت معنای خلود را میدهد.

باء;575479 نوشت:
سلام علیکم برادر عزیزم،
یک سؤال دیگر هم در مورد نظریه‌اتان دارم که اگر لطف کنید پاسخ بدهید. فرض را بر این بگیریم که معاندینی که هرگز از جهنم خارج نمی‌شوند قرار باشد که بخاطر عدالت خداوند لازم باشد از زمانی به بعد عدم شوند، حالا سؤالم اینجاست که با توجه به رحمت بسیار زیاد خداوند به نظر شما اگر عذاب ایشان با شدت کمتری ولی در زمان بلندتری به ایشان برسد و بعد عدم شوند منطقی‌تر است یا اینکه عذاب ایشان با شدت بسیار زیاد باشد ولی در مدت کمتری به ایشان برسد و عدم شوند؟ به نظر حقیر شدت زیاد عذاب ایشان با توجه به رحمت خداوند فقط به شرطی توجیه دارد که هرگز عدم شدنی در کار نباشد مگرنه می‌شد حتی آن وسط به جهنمیان استراحت هم داد و مثلاً ده روز دیرتر عدم شوند، نمی‌شد؟ :Gig:
با تشکر، :Gol:
یا علی

سلام علیکم

شما میفرمایید حالا که قرار است سرانجامشان فنا باشد پس چرا در بین عذاب به آنها استراحت داده نشود؟ این سوال شما از آنجا نشات میگیرد که فکر میکنید هلاکتشان یک چیزی مثل عفو و فرجه هست

درصورتیکه چنین نیست نابودی آنها برایشان فرجه نیست بلکه همان تجسم اعمالشان است که سرانجام به این شکل بروز میکند.

میفرماید:

[=simplified arabic]وَ لَكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَ ءَابَاءَهُمْ حَتى نَسوا الذِّكرَ وَ كانُوا قَوْمَا بُوراً(18)
[=simplified arabic] ولى آنان و پدرانشان را از نعمتها برخوردار نمودى تا اينكه آنها (به جاى شكر نعمت ) ياد تو را فراموش كردند، و هلاك شدند.


پس هلاکت سرانجام آن غفلت و سرگرم شدنشان به دنیا بوده نه اینکه مورد عفو قرار گرفته باشند.
[=simplified arabic]

به بیان دیگر سرگرم شدن به دنیا عذاب خودش را در آخرت دارد و هلاکت هم عاقبت این سرگرمی است

ضمنا خلود در عذاب به معنای تغییر ناپذیری عذاب است و اگر عذاب تغییر کند و کم شود دیگر خلود معنایی ندارد.
[=simplified arabic]

.امین.;575512 نوشت:
سلام علیکم

شما میفرمایید حالا که قرار است سرانجامشان فنا باشد پس چرا در بین عذاب به آنها استراحت داده نشود؟ این سوال شما از آنجا نشات میگیرد که فکر میکنید هلاکتشان یک چیزی مثل عفو و فرجه هست

درصورتیکه چنین نیست نابودی آنها برایشان فرجه نیست بلکه همان تجسم اعمالشان است که سرانجام به این شکل بروز میکند.


[=simplified arabic]

سلام علیکم برادر عزیزم،
حقیر با توضیحات شما قانع نشدم، :Gol:
از یک طرف اگر بگوییم ابدی بودن عذابشان تجسم اعمالشان است می‌فرمایید این ابدی بودن با عدالت خداوند و یا با رحمت خداوند سازگار نیست ... از طرف دیگر اگر بگوییم که حالا که قرار است عدم شوند و عذابشان محدود است و نامحدود نیست چرا اینقدر با شدت عذاب شوند و عدالت خداوند که خراب نمی‌شود اگر همانقدر عذاب در زمان بیشتری و در عوض با شدت کمتری به ایشان برسد و این با رحمت خداوند هم سازگارتر است که شدت عذاب ایشان کمتر باشد اما شما می‌فرمایید که اینطور شدید عذاب شدن تا زمان انتهای عذاب و عدم شدنشان تجسم اعمالشان است.
استباه می‌کنم؟ :Gig:

.امین.;575501 نوشت:
توضیح نیاز ندارد برادر، مگر در قرآن کریم هم چیزی غیر از خلود در عذاب آمده است؟

.امین.;575501 نوشت:
کلمه خلود به تنهایی دلیل بر ابدیت نیست زیرا هر نوع بقاء طولانی را شامل می ­شود. مفهوم ابدیت را با قیودی مثل خالدین فیها ابدا نشان میدهد
و بحث ما اینست که قید ابدیت برای نشان دادن بیرون نیامدنشان از آن عذاب است، خواه معدوم شده باشند خواه نشده باشند، در هردو صورت معنای خلود را میدهد.

باز هم قانع نشدم :Gol:
قبول دارم لفظ خلود را می‌توان تعبیر به زیاد بودن زمان یک دوره نمود ولی در آن حدیث اگر از خلود برداشت از مدت زیاد می‌شد اصلاً آن سؤال و پاسخ پیش نمی‌آمد، فکر کنید شخصی از امام علیه‌السلام بپرسد که چرا در آخرت توقف در جهنم پیش از عدم شدن معاندان آنقدر طولانی است؟ امام علیه‌السلام هم در پاسخ بفرمایند چون نیتشان در دنیا برای زندگی طولانی بوده است ... خیر،‌ آنهایی که شاکله‌ی ایشان مشکل دارد نیتشان این است که تا ابد هم در همین دنیا زندگی کنند هرگز تسلیم خداوند نشده و معارض با او باشند، در نتیجه از آن حدیث تا حقیر می‌توانم ببینم عذاب ابدی برداشت می‌شود و نه عذاب طولانی‌مدت و خیلی طولانی.
استباه می‌کنم؟ :Gig:

یا علی

باء;575543 نوشت:

سلام علیکم برادر عزیزم،
حقیر با توضیحات شما قانع نشدم، :Gol:
از یک طرف اگر بگوییم ابدی بودن عذابشان تجسم اعمالشان است می‌فرمایید این ابدی بودن با عدالت خداوند و یا با رحمت خداوند سازگار نیست ... از طرف دیگر اگر بگوییم که حالا که قرار است عدم شوند و عذابشان محدود است و نامحدود نیست چرا اینقدر با شدت عذاب شوند و عدالت خداوند که خراب نمی‌شود اگر همانقدر عذاب در زمان بیشتری و در عوض با شدت کمتری به ایشان برسد و این با رحمت خداوند هم سازگارتر است که شدت عذاب ایشان کمتر باشد اما شما می‌فرمایید که اینطور شدید عذاب شدن تا زمان انتهای عذاب و عدم شدنشان تجسم اعمالشان است.
استباه می‌کنم؟ :Gig:
باز هم قانع نشدم :Gol:
قبول دارم لفظ خلود را می‌توان تعبیر به زیاد بودن زمان یک دوره نمود ولی در آن حدیث اگر از خلود برداشت از مدت زیاد می‌شد اصلاً آن سؤال و پاسخ پیش نمی‌آمد، فکر کنید شخصی از امام علیه‌السلام بپرسد که چرا در آخرت توقف در جهنم پیش از عدم شدن معاندان آنقدر طولانی است؟ امام علیه‌السلام هم در پاسخ بفرمایند چون نیتشان در دنیا برای زندگی طولانی بوده است ... خیر،‌ آنهایی که شاکله‌ی ایشان مشکل دارد نیتشان این است که تا ابد هم در همین دنیا زندگی کنند هرگز تسلیم خداوند نشده و معارض با او باشند، در نتیجه از آن حدیث تا حقیر می‌توانم ببینم عذاب ابدی برداشت می‌شود و نه عذاب طولانی‌مدت و خیلی طولانی.
استباه می‌کنم؟ :Gig:

یا علی

بسم الله الرحمن الرحیم

علیکم السلام ورحمه الله

درمورد حدیث اگر خلود را به معنای فنای بعد از عذاب بدانیم همان معنا را میدهد که در عذاب ابدی متصور میشود. یعنی پرسش کننده از امام میپرسد چرا اینها در جهنم خالدند و پس از اینکه مجازات نشدند از آن خلاص نمیشوند و بیرون نمیایند. امام علیه السلام هم میفرمایند به این دلیل که گناه شاکله ایشان شده ....

در آخر اینکه شما یاهر کسی که این مساله را قبول ندارد لازم است برای اثبات سخن خود از یک نفر عرب زبان یا کسیکه مسلط به زبان عربی هست سوال کند و با مدرک سخن بگوید.

و برای ما ثابت کند که اگر غرض خداوند از خلود ، جاودانگی در عذاب تا زمانیکه معدوم شوند ؛ باشد نمیتواند با جمله "خالدین فیها ابدا " یا و "فی العذاب هم خالدون" آن را مشخص فرماید و لازم است برای فهماندن این مطلب از یک جمله دیگری استفاده کند و آن جمله را هم برای ما بیاورید.

باتشکر

[="Navy"]

باء;574214 نوشت:
سلا علیکم برادر عزیزم و رحمة الله و برکاته،
کلام شما متین است و احادیثی که آوردید مطابقت کامل دارد با این بیان که «سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه» و البته همه را هم قبول دارم، اگرچه خوانده بودم که این ارفاق در مورد قوم رسول آخرالزمان صل‌الله‌علیه‌وآله بوده است و در مورد بنی‌اسرائیل نیت گناه هم به عنوان گناه ثبت می‌شده است، ولی اگر بفرمایید آن حدیث اشکال داشته است پذیرش آن برایم ساده است.

عليكم السلام و رحمه الله
البته ىر اينكه گناه نبودن نيت گناه تنها تفضل خداوند متعال در امت حضرت محمد صلی الله علیه و آله باشد محل تامل است زیرا در روایتی معتبر که با سند صحیح بود و در نوبت قبل ذکر گردید بیان شده بود که حضرت آدم هنگامی در آن گفتگویی که با خداوند داشت فرمود:
إِنَّ آدَمَ ع قَالَ يَا رَبِّ سَلَّطْتَ عَلَيَ‏ الشَّيْطَانَ وَ أَجْرَيْتَهُ مِنِّي‏ مَجْرَى الدَّمِ‏ فَاجْعَلْ لِي شَيْئاً فَقَالَ يَا آدَمُ جَعَلْتُ لَكَ أَنَّ مَنْ هَمَّ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ بِسَيِّئَةٍ لَمْ تُكْتَبْ عَلَيْهِ فَإِنْ عَمِلَهَا كُتِبَتْ عَلَيْهِ سَيِّئَة (کافی،ج2،ص:440)
که خداوند فرمود در ذریه تو هر کس نیت گناه کند بر او نوشته نمی شود اگر انجام دهد آن گناه را بر او آن گناه نوشته می شوید.
اما اینکه حلال یا مباح الهی (البته اگر بتوان گفت نیت گناه حلال است) بر قومی مثلا بنی اسرائیل به دلیل گناهانشان حرام شود منع عقلی و قرآنی ندارد بلکه اصل آن مویداتی دارد زیرا خداوند متعال فرمود:
فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيرًا ﴿النساء: ١٦٠﴾
بخاطر ظلمی که از یهود صادر شد، و (نیز) بخاطر جلوگیری بسیار آنها از راه خدا، بخشی از چیزهای پاکیزه را که بر آنها حلال بود، حرام کردیم.
وَعَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَمِنَ الْبَقَرِ وَالْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُمَا إِلَّا مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ الْحَوَايَا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذَٰلِكَ جَزَيْنَاهُم بِبَغْيِهِمْ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ ﴿الأنعام: ١٤٦﴾
و بر یهودیان، هر حیوان ناخن‌دار [= حیواناتی که سم یکپارچه دارند] را حرام کردیم؛ و از گاو و گوسفند، پیه و چربیشان را بر آنان تحریم نمودیم؛ مگر چربیهایی که بر پشت آنها قرار دارد، و یا در دو طرف پهلوها، و یا آنها که با استخوان آمیخته است؛ این را بخاطر ستمی که می‌کردند به آنها کیفر دادیم؛ و ما راست می‌گوییم.

اما با این حال هم نمی توان حکم قطعی داد که با توجه به امکان اینکه چنین چیزی وجود دارد (امکان گناه بودن نیت گناه برای بنی اسرائیل و نبود منع عقلی و نقلی) حکم به وجود آن داد بلکه اصل هم بر عدم وجود است مگر آن روایتی که شما اشاره کردید (که البته بنده چنین روایتی را تا کنون ندیده ام) منبع آن را قرار دهید تا بررسی سندی شود و سپس در مورد آن قضاوت شود هر چند که بودن یا نبودن چنین چیزی تاثیری در اصل بحث ندارد و بهتر است بیش از این به این موضوع پرداخته نشود.

باء;574214 نوشت:
با این وجود حتی این مطلب هم مغایرتی با آن حدیث شریف ندارد چون بحث سر نیت گناه نیست، بحث سر رویکرد کلی انسان است، تا جایی که حقیر فهمیده‌ام تنها کسانی در جهنم ابدی گرفتار خواهند شد که با دین خداوند سر دشمنی دارند، مثل داشتن حسادت و کینه و دشمنی نسبت به اهل بیت علیهم‌السلام و شیعیان راستین ایشان از انبیاء و اولیاء علیهم‌السلام ... هر گناه دیگری اگر از سر دشمنی نباشد عاقبت پاک خواهد شد، آنچه که پاک نمی‌شود بغض است نسبت به حقّ.

مطلب اول آنکه مهمترین دلیلی که بر خلود آورده می شود آیات قرآن است اما این آیات را که برخی از معتقدین به خلود به کفار و منافقین معاند معنا می نمایند اما ظاهرا آیات شامل تنها این گروه نمی شود و خداوند به برخی مومنبن و مسلمین هم چنین وعده ای داده است از جمله
اگر مسلمانی ربا خوار باشد طبق قرآن خالد در آتش است:
الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىٰ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿البقرة: ٢٧٥﴾
کسانی که ربا می‌خورند، (در قیامت) برنمی‌خیزند مگر مانند کسی که بر اثر تماسّ شیطان، دیوانه شده (و نمی‌تواند تعادل خود را حفظ کند؛ گاهی زمین می‌خورد، گاهی بپا می‌خیزد). این، به خاطر آن است که گفتند: «داد و ستد هم مانند ربا است (و تفاوتی میان آن دو نیست.)» در حالی که خدا بیع را حلال کرده، و ربا را حرام! (زیرا فرق میان این دو، بسیار است.) و اگر کسی اندرز الهی به او رسد، و (از رباخواری) خودداری کند، سودهایی که در سابق [= قبل از نزول حکم تحریم‌] به دست آورده، مال اوست؛ (و این حکم، گذشته را شامل نمی‌گردد؛) و کار او به خدا واگذار می‌شود؛ (و گذشته او را خواهد بخشید.) امّا کسانی که بازگردند (و بار دیگر مرتکب این گناه شوند)، اهل آتشند؛ و همیشه در آن می‌مانند.

قتل عمد مومن به دست مومن جزایش جهنم ابدی است:
ابتدا خداوند می فرماید:
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً ﴿النساء: ٩٢﴾ هیچ فرد باایمانی مجاز نیست که مؤمنی را به قتل برساند، مگر اینکه این کار از روی خطا و اشتباه از او سر زند؛ و در آیه بعد می فرماید اگر کسی از این حکم (یعنی جایز نبودن کشتن مومن) اعراض نمود و مومنی را به قتل رساند خالد در آتش خواهد بود وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا ﴿النساء: ٩٣﴾ و هر کس، فرد باایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است؛ در حالی که جاودانه در آن می‌ماند؛ و خداوند بر او غضب می‌کند؛ و او را از رحمتش دور می‌سازد؛ و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است.

خداوند مومنینی که به حکم ارثی که در قرآن آمده عمل نکند وعده به خلود در آتش می دهد:
ابتدا در دو آیه احکام ارث را بیان می دارد سپس بیان می کند تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿النساء: ١٣﴾
اینها مرزهای الهی است؛ و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند، (و قوانین او را محترم بشمرد،) خداوند وی را در باغهایی از بهشت وارد می‌کند که همواره، آب از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن می‌مانند؛ و این، پیروزی بزرگی است!
وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُّهِينٌ ﴿النساء: ١٤﴾
و آن کس که نافرمانی خدا و پیامبرش را کند و از مرزهای او تجاوز نماید، او را در آتشی وارد می‌کند که جاودانه در آن خواهد ماند؛ و برای او مجازات خوارکننده‌ای است.
و یا آیه
إِلَّا بَلَاغًا مِّنَ اللَّهِ وَرِسَالَاتِهِ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ﴿الجن: ٢٣﴾
تنها وظیفه من ابلاغ از سوی خدا و رساندن رسالات اوست؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش کند، آتش دوزخ از آن اوست و جاودانه در آن می‌مانند!

در این باره مطلب زیاد است و به همین مختصر اکتفا می شود پس اولا ظاهر آیات تنها به کفار و منافقین معاند وعده عذاب نداده و سوال ما این است که این وعده خلود را چگونه توجیه می کنید و ثانیا وجه استدلال کسانی که خلود را به معنای مدت زمان طولانی می گیرند می تواند اینگونه باشد که با توجه به اینکه خداوند به برخی از مسلمین وعده خلود داده اما با توجه به روایات می دانیم این خلود به معنای زمان بسیار طولانی است و پس از آن وارد بهشت می شوند پس می توان نتیجه گرفت که خالدین فیها ابدا به معنای مدت زمان طولانی است.

در ثانی دلیل شما بر این چیست که بغض گناهی است که هرگز پاک نخواهد شد چیست؟ دلیل اول معتقدین بر پاک شدن این می تواند باشد که بسیاری از مبغضین اهل بیت بوده اند در دنیا که با دیدن رفتار اهل بیت با ایشان شیعه شده اند و این بغض از بین رفته و به محبت تبدیل شده (چون خود حضرت عالی با این روایات آشنایی دارید از ذکر متن آن روایات خودداری می شود) و اگر در دنیا این بغض قابل رفع است به همان دلیل در قیامت هم (البته با شیوه ای مثل عذاب) قابل رفع خواهد بود
دلیل دوم هم این می تواند باشد که تمام انسان ها بر فطرت الهی خلق شده اند و این فطرت قابل دگرگونی نیست:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿الروم: ٣٠﴾
پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار؛ ولی اکثر مردم نمی‌دانند!

در این فطرت الهی بغض وجود ندارد پس بغضی که نسبت به حق وجود دارد عرضی است و امر عرضی قدرت مقابله و غلبه بر امر فطری را ندارد بنا بر این شخص مبغض پس از تحمل عذاب های دردناک در مدت های مدید از کدورت ها و هیات ظلمانی رهایی می یابند و به فطرت اصیل خود باز خواهد گشت (مشابه این استدلال را می توان برای هر گناهی به کار برد).

ثالثاً در مورد رویکرد اصلی انسان که فرمودید بحث سر نیت گناه نیست و بحث سر رویکرد اصلی گناه است ظاهرا به دلیل اینکه بنده توضیحی ‍پیرامون روایات نداده ام نتوانسته ام دقیق منظور خودم را از بیان آن روایات بیان کنم و فقط روایات را بیان کردم و نتیجه گیری را به عهده مخاطب گذاشتم.
هدف بنده از استدلال به آن روایت این بود که آن روایت مذکور توسط حضرت عالی چنین استدلال کرده است که إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ النَّارِ فِي النَّارِ لِأَنَّ نِيَّاتِهِمْ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَوْ خُلِّدُوا فِيهَا أَنْ يَعْصُوا اللَّهَ أَبَداً وَ إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ الْجَنَّةِ فِي الْجَنَّةِ لِأَنَّ نِيَّاتِهِمْ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَوْ بَقُوا فِيهَا أَنْ يُطِيعُوا اللَّهَ أَبَداً فَبِالنِّيَّاتِ خُلِّدَ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاء ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى- قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ‏ قَالَ عَلَى نِيَّتِه‏
معنای تحت الفظی روایت چنین است که جز این نیست خلود اهل آتش در آتش مگر به نیاتشان در دنیا که نیاتشان این بود که اگر در دنیا جاودان بودند همیشه از خداوند نافرمانی می کردند و جز این نیست جاودانگی بهشتیان مگر اینکه نیاتشان در دنیا این بوده است که اگر در دنیا می ماندند همواره خدا را اطاعات می کردند پس به واسطه نیت این گروه و آن گروه خالد شدند سپس این آیه را تلاوت کرد که هر کسی طبق شاکله اش عمل می کند و فرمود معنای شاکله نیت است.

این مطلبی که شما از روایت برداشت کرده اید با خود روایت تفاوت می کند که ما در نقل قول بعدی به برداشت شما از روایت هم پاسخی خواهیم داد اما خود روایت آن چیزی را که شما از آن برداشت کرده اید ظاهرا نمی خواهد بیان کند زیرا مشابه همین استدلال در روایت دیگری آمده است (بحارالانوار ج8 ص346) که یکی از علمای یهودی با زبان اعتراض به پیامبر(ص) گفت: "فان کان ربّک لا یظلم، فکیف یخلّد النّار ابدالابدین من لم یعصه الاّ ایّاماً معدودة؟"
(اگر پروردگار تو ظلم نمی کند، چگونه کسی را که چند روزی معصیت او را نموده به طور ابد در آتش مخلّد می کند؟)
پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند:"یخلّد علی نیّته فمن علم الله نیّته انّه لو بقی فی الدنیا الی انقضائها کان یعص الله عزّوجل خلّده فی ناره علی نیّته"
(او را بر اساس نیّتش عذاب می کند، کسی را که خدا می داند نیّت او این است اگر تا همیشه در دنیا بماند خدای عزوجل را معصیت می کند، خدا هم بر اساس نیّتش او را مخلّد در آتش می کند)

که علاوه بر اشکالاتی که ذکر شد از جمله ضعف سند ایرادات دیگری هم شاید بدان وارد باشد از جمله اینکه:
اولا فرض کنیم که کافر نیّتش این باشد که اگر همیشه در دنیا باشد، دست از گناه بر ندارد، ولی آیا نیّت به گناه هم مجازات دارد و آن هم مجازات همیشگی؟ و یا وقتی این نیّت به گناه عملی منجر شد مجازات دارد؟
ثانیا بعضی از کفار هم بودند که ابتدا کافر بوده و حتی دشمنی های فراوانی با اسلام داشته اند و نتیشان هم این بوده که اگر زنده باشند همواره معصیت خداوند را بکنند و سپس از کفر به ایمان برگشته اند پس چگونه می شود گفت هر کافری چون این صفت یعنی نیت ابدی برای کفر در قلب او وجود دارد اگر به صورت همیشه هم در دنیا بماند و زندگی کند دست از عصیان نخواهد کشید؟ اگر هم گفته شود خدا علم دارد که مثلاً فلان کافر اگر همیشه در دنیا بماند معصیت خواهد نمود و یا در کفر خود خواهد ماند و به همین خاطر او را همیشه و به طور دائم در جهنّم عذاب می کند، جواب این است که خدا به این علم خود کسی را مجازات نمی کند. چون اگر چنین بود هیچ پیامبری را نمی فرستاد و به همین علم خود به آینده بهشتیان و جهنمیان را مشخص می نمود ولی حکمت خدا این است که به آنچه در خارج اتفاق می افتد و عمل می شود جزاء دهد نه تنها به با ملاک علم خود.
ثالثا: بعضی از آیاتی در قرآن داریم که این خلود در جهنم را برای مومنین هم بیان نموده،(که به آنها اشاره شد) در این حالت که کفری نیست، این خلود را چگونه می توان معنی کرد و چگونه می توان با اعتقاد بر اینکه مومن بالاخره پس از مدت های مدید عذاب از جهنم بیرون خواهد آمد جمع نمود؟ آیا نیت ابدی داشته است؟!!

رابعا اینکه فرموده اید بحث بر سر نیت گناه نیست بلکه بحث بر سر رویکرد کلی انسان است جای سوال دارد که این رویکرد کلی انسان چیست؟ یا جز نیات است و یا جز اعمال اگر جز نیات باشد که همان اشکالی که مطرح شد پا بر جاست و اگر جز اعمال باشد ابتدا باید همین مورد ثابت شود و سپس همان ایراد عمل محدود و مجازات نا محدود پا بر جاست البته همچنان متوجه فرق این دو نشده ام که چه فرقی می کند کسی که نیت کند تا زمان نامتناهی گناه کند با این مثالی که شما زدید؟!!!!

خامسا روایت ظاهرا خلاف قرآن است زیرا خداوند بهشت را جزایی بسیار بیشتر از اعمال انسان می دهد و خلود در بهشت با این مورد حل می شود اما مجازات جهنم را خداوند تنها در برابر عمل قرار داده و نه قصد و نیت و یا شاکله و چیز دیگر آنجا که فرمود:
مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿القصص: ٨٤﴾
که با فلا یجزی ... الا مجازات حصر شده است تنها در عمل (آنهم عملی که در قیامت آورده شود (دقت نمایید)) و غیر عمل از آن خارج شده است.
و اشکالات دیگری که فعلا به همین مقدار بسنده می شود.

باء;574214 نوشت:
اگر مرگ مشخص باشد یک نفر می‌گوید خدایا قبل از مرگ توبه خواهم کرد، چنین کسی چه توبه کند و چه نکند معلوم است که سر دشمنی ندارد و هوا و هوس بر او غالب شده است، اما یک نفر می‌گوید خدایا تا آن زمان که هیچ اگر تا ابد هم بهم وقت بدهی هرگز زیر بار ولایت تو نخواهم رفت چون من من هستم و مرکز عالم هستم و بنده‌ی کسی جز خودم نیستم ... این جهت‌گیری است که عذاب ابدی را بر شخص واجب می‌کند ... این با نیت گناه کردن و انجام دادن یا ندادن فرق دارد.

مطلب اول آنکه چه تعداد از کسانی که خداوند در قرآن به آنها وعده خلود در آتش را داده جز این دسته ای هستند که شما می فرمایید یعنی از سر هوا و هوس نمی باشد؟ حقیقتا اکثریت این افراد چنین نیستند و غالبا هوا و هوس بر آنها چیره شده مثلا ربا خواری که خدا به او وعده عذاب ابدی داده چند درصد آنها می گویند خدایا با اینکه تو گفتی ربا حرام است اما من برای مخالفت با تو ربا خواهم گرفت و اگر تا قیامت هم به من مهلت دهی باز هم همین کار را از سر عناد و دشمنی که با تو دارم انجام خواهم داد؟ و دیگر اعمالی که وعده عذاب داده شده نیز همینطور.پس بر فرض این توجیه شما را بپذیریم جوابگوی تمامی گناهانی که وعده خلود به آنها داده شده نیست.

مطلب دوم اینکه به عنوان مثال هیچ مسیحی نخواهد بود مگر قبل از موتش پس از روشن شدن حق ایمان بیاورد به اینکه عیسی بنده و فرستاده ای از فرستاده های خداست و پسر خدا نمی باشد و خود این نشان می دهد که این عقیده اینها از سر جهل و یا هوی و هوس بوده است و گر نه معنا نداشت این عقیده را قبول کنند ولی آیا طبق قرآن اینها خالد در آتش نیستند؟ یعنی حتما باید نیتشان این باشد که با اینکه می دانیم و یقین داریم عیسی پسر خدا نیست اما برای مخالفت با تو تا ابد هم اگر زنده باشیم می گوییم عیسی پسر خداست از روی عناد تا خالد در آتش باشند؟!
وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا ﴿النساء: ١٥٩﴾
و هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر اینکه پیش از مرگش به او [= حضرت مسیح‌] ایمان می‌آورد؛ و روز قیامت، بر آنها گواه خواهد بود.

وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ قيل يعني ما من اليهود و النصارى أحد إلا ليؤمنن بأن عيسى عليه السلام عبد اللَّه و رسوله قبل أن يموت
تفسير الصافي، ج‏1، ص: 518

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُولَٰئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ ﴿البينة: ٦﴾
کافران از اهل کتاب و مشرکان در آتش دوزخند، جاودانه در آن می‌مانند؛ آنها بدترین مخلوقاتند!

در آخر هم فرق این نیت گناه که ناه نمی باشد با این مطلبی که شما بیان کردید را متوجه نشدم! چه فرقی دارد شخصی بگوید که خدایا تا آن زمان که هیچ اگر تا ابد هم بهم وقت بدهی هرگز زیر بار ولایت تو نخواهم رفت چون من من هستم و مرکز عالم هستم و بنده‌ی کسی جز خودم نیستم با کسی که بگوید خداوندا من زیرا بار ولایت تو نمی روم چون من هستم و مرکز عالم هستم و بنده کسی جز خودم نیستم!(قید ابد حذف شده) این دو هر دو خالد در جهنم هستند فرقش جز این است که اولی نیت کرده است که تا ابد هم اگر زنده باشد همین کار را می کند و دومی نیت نکرده است؟!! یعنی شما می فرمایید شخص دوم خالد در آتش نیست؟

باء;574214 نوشت:
موافق وجود چنین تفاوتی هستید یا به آن اشکالی وارد می‌دانید؟

بنده متوجه تفاوت این دو نشدم اما خلاصه ای از دلایل قرآنی بر عدم خلود را هم ذکر خواهم کرد:
آيات زير در باره خلود اهل بهشت و آتش كاملا جاى دقّت و تدبّر است ما اوّل آيات را نقل سپس آنها را بررسى ميكنيم.
1- يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ. خالِدِينَ‏ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ هود:105- 107.
2- وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ‏ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ هود: 108.
3- قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ‏ خالِدِينَ‏ فِيها إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ‏ انعام: 128.
4- إِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً لِلطَّاغِينَ مَآباً لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً نباء: 21- 23.
آيه اوّل در خلود اهل آتش‏
صريح است ولى‏ «إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ» آنرا از قوّت مياندازد يعنى آنها در آتش مخلّداند مگر در وقتيكه خدا بيرون شدن را بخواهد و جمله‏ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ بنظر ميآيد كه اين استثناء واقع شدنى است (و اللّه العالم) بر خلاف ذيل آيه دوّم كه پس از استثناء فرموده: عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ يعنى بهشت آنها عطائى غير قابل قطع است، اين ميرساند كه استثناء در آيه دوّم فقط براى اين است كه خدا مسلوب القدره نيست و اهل بهشت گر چه مخلّد اند امّا خدا در هر حال قادر است كه بيرونشان كند. ولى ذيل آيه اوّل چنانكه گفته شد غير از اين است.
آيه سوّم مطلق و شامل همه اهل آتش است ولى پس از وعده خلود ميگويد: إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ‏ يعنى در آتش مخلّداند آنوقت خطاب را متوجه حضرت رسول (ص) كرده فرمايد: مگر وقتيكه خدا بخواهد خارج شوند و آمدن دو اسم حكيم و عليم كه حكايت از حكمت و دانائى خدا دارند ميرساند كه استثناء واقع شدنى است و اللّه العالم.
آيه چهارم گر چه در باره مطلق طاغيان است ولى آيات ذيل نشان ميدهد كه مراد از «الطاغين» كفّار و مكذّبين آيات حق و معاداند كه در بيان علّت آن فرموده:
إِنَّهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً.
و «احقاب» چنانكه «حقب‏» در لغت نامه ها آمده بمعنى مدّتهاى زياد و زمانهاى مفصّل است نتيجه اين ميشود كه مكذّبين معاد مدّتهاى زياد و سالهاى متمادى در آتش خواهند بود نه هميشه و اللّه اعلم.
و در روایتی نیز موجود است که أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ جَعْفَرِ بْن‏ مُحَمَّدِ بْنِ عُقْبَةَ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً قَالَ الْأَحْقَابُ ثَمَانِيَةُ أَحْقَابٍ وَ الْحُقْبَةُ ثَمَانُونَ سَنَةً وَ السَّنَةُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ سِتُّونَ يَوْماً وَ الْيَوْمُ‏ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون‏
جعفر بن محمّد بن عقبه از شخصى از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه در تفسير قول خداوند لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً (در آن سالهاى پى در پى درنگ نمائيد- نبأ 78: 23) فرمود: هشت دوره پى در پى طولانى است و «حقبه» هشتاد سال‏ است، و سال سيصد و شصت روز، و هر روزى مانند هزار سال است از آنچه كه شما بشمار مى‏آوريد.
معاني الأخبار، النص، ص: 221
نا گفته نماند: اگر مراد از آيه چهارم و از استثناها آن باشد كه گفته شد در اينصورت آياتيكه در باره خلود اهل عذاب‏اند همه با اين آيات مقيّد ميشوند و در باره آنها بايد گفت: اهل آتش مخلّداند مگر آنكه خدا بخواهد.
در باره اين استثناها وجوه متعدّدى گفته‏اند كه قويتر از همه یک وجه است.
و آن اینکه اين استثناها صرفا براى اثبات قدرت خداست يعنى اهل بهشت و آتش هر دو مخلّداند ولى اين خلود طورى نيست كه خدا در مقابل آن مسلوب القدرة باشد خدا هر وقت خواست خارجشان ميكند امّا نخواهد كرد.
ولى چنانكه گفتيم جمله‏ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ‏- ... إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ مانع از اين حمل است و لا اقلّ آنرا مخدوش ميكند ولى جمله‏ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ نشان ميدهد كه استثناء در آيه دوّم براى اثبات قدرت است و صريح آن ميگويد كه اين عطا قطع شدنى نيست.[/]

.امین.;575681 نوشت:

با سلام و درود

نسبت به مطالب شما، مواردی عرض می شود:

1. روح می تواند ابدی باشد ولی جزیی از خداوند نباشد. موجود در عین این که می تواند قدیمی و ابدی و ازلی باشد، در عین حال به خاطر حدوث ذاتی ای که دارد مرتبه ای از امکان در او هست؛ لذا این بیان که اگر روح بخواهد ابدی باشد باید جزیی از خدا باشد، صحیح نیست.(البته این موضوع را باید در جای خود پیگیری نمود)

2. خداوند بر هر کاری قادر است و ابدی بودن روح به معنای عدم توانایی خداوند بر نابودی او نیست. خداوند نمی خواسته روح و نفس را نابود کند.

3. تفاوت قائل شدن بین روح بهشتیان و جهنمیان، نیاز به دلیل دارد و نمی توان بدون دلیل، چنین ادعایی کرد.

4. خداوند وقتی به انسان اختیار داده و انسان به عنوان موجودی مستقل، با سوء اختیارش، سرانجامی بد برای خود رقم زده است، اصلا ظلم محسوب نمی شود، زیرا به انتخاب و اختیار خودش بوده است.
نظام احسن اقتضاء دارد که خداوند موجودی مختار بیافریند. و این موجود مختار می تواند سرانجامی ابدی و خوب یا بد برای خود رقم بزند.

5. تعبیر به هلاکت در قرآن، به معنای مرگ و یا بر هم خوردن نظام آن چیز است. از طرفی برخی از موارد تعبیر به هلاکت، ناظر به این دنیا و نظام دنیوی است؛ نه نیست و نابود شدن.

6. «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ»؛ و در «صور» دميده مى ‏شود، پس همه كسانى كه در آسمانها و زمينند مى‏ ميرند، مگر كسانى كه خدا بخواهد سپس بار ديگر در «صور» دميده مى ‏شود، ناگهان همگى به پا مى‏ خيزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند. (زمر، 68)

در این آیه شریفه همین که در ادامه، سخن از حیات مجدد است، روشن می شود که مراد از صعق، نابودی نیست بلکه بیهوشی یا مرگ است.

7. تعبیر آوردن به ابدی بودن عذاب، قطعا مصلحت و نکته ای هدایتگرانه داشته که خداوند این گونه تعبیر آورده است. و تاثیر تربیتی و انذاری ابدیت، بیشتر از طولانی بودن است، و انسان را متوجه می کند که نسبت به این موارد باید بسیار دوری کند و بترسد از این که سرانجامش به ابدیت عذاب منتهی شود.

8. در مورد تناسب کیفر با گناه، در پست های ابتدایی، مفصل توضیح دادم. لذا نمی توان با ادعای عدم تناسب، معنای ابدی بودن را نفی کرد.

9. در قرآن، جهنم خلد، نیامده ولی خالد بودن در آن آمده است «خالِدينَ فيها أَبَدا»(نساء، 169). از طرفی آیات بسیاری هستند که همگی یا دلیل یا قرینه بر این معنا ی ابدی بودن هستند. از جمله:
«بِئْسَ الْقَرار» (ابراهیم، 29)
«جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها ... وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقيم‏» (توبه، 28)
«فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيى»؛ آتش دوزخ براى اوست در آن جا، نه مى ‏ميرد و نه زندگى مى ‏كند.‏ (طه، 74)
«إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً»؛ كه عذابش سخت و پر دوام است. . (فرقان، 65)
«لا يُقْضى‏ عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها»؛ هرگز فرمان مرگشان صادر نمى ‏شود تا بميرند، و نه چيزى از عذابش از آنان تخفيف داده مى ‏شود. (فاطر، 36)
«في‏ عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ» (زخرف، 74)
«فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها أَبَداً» (جن، 23)

10. اگر چه در لغت، خلود به معنای طولانی مدت هم آمده ولی ظاهر آیات و روایات، معنای ابدیت را می رساند. و شما اگر ادعایی خلاف این دارید باید دلیل اقامه کنید، آن هم دلیلی که با آن بتوان از ظاهر قرآن دست برداشت. (مطالبی که بیان فرموده اید این گونه نیست)

افزون بر این که روایات معصومین علیهم السلام نیز همین ابدی بودن را می رساند. (البته چون فرموده اید بحث قرآنی باشد وارد بحث روایات نمی شوم)

بنابر این:

ـ تفاوت قائل شدن بین روح و نفس بهشتیان و جهنمیان، که یکی نابود شدنی و دیگری ابدی است
ـ تفاوت قائل شدن بین تعبیر «خالد بودن» برای بهشتیان و جهنمیان
ـ نیست و نابود شدن جهنمیان پس از مدتی

دلیل می خواهد و آیات متعدد قرآن، خلاف این را ثابت می کند و ظهور در خلاف این دارد.

برای دست برداشتن از ظهور آیات متعدد، و حمل روایات بر وجهی دیگر، دلیلی بسیار قطعی و محکم لازم است تا بتوان ظهور آیات و روایات را کنار گذاشت؛ نه آن چه شما به عنوان موجه شمردن ادعای مطرح شده آورده اید.

میقات;575843 نوشت:
7. تعبیر آوردن به ابدی بودن عذاب، قطعا مصلحت و نکته ای هدایتگرانه داشته که خداوند این گونه تعبیر آورده است. و تاثیر تربیتی و انذاری ابدیت، بیشتر از طولانی بودن است، و انسان را متوجه می کند که نسبت به این موارد باید بسیار دوری کند و بترسد از این که سرانجامش به ابدیت عذاب منتهی شود.

سلام
به نکته بسیار جالبی اشاره کردید که چه بسا خداوند از این جهت وعید به خلود می دهد مثل پدر دلسوزی که از فرزندانش می خواهد کاری را انجام دهند و اگر انجام ندهند فلان مجازات را برایشان تعیین می کنند اما بعدا از کرم خویش این مجازات را اجرایی نمی کند یا تخفیف می دهد.
همانطور که می دانیم خلف وعید نه تنها قبیح نیست بلکه در برخی از موارد حُسن هم دارد چون این کار نوعی اظهار کرم است
یاد این شعر افتادم که
وفدت‏ على‏ الكريم‏ بغير زاد
من الحسنات و القلب السليم‏
فحمل الزّاد أقبح كلّ شي‏ء
إذا كان الوفود على الكريم‏

بنا بر این با توجه به آنچه که گفته شد حتی اگر هیچ قرینه ای بر این نباشد که جهنم خالد نخواهد بود و همین یک مطلب باشد که خلف وعید از خداوند کریم نه تنها قبیح نیست بلکه نیکو است کفایت می نمود بر اثبات مطلب علاوه بر اینکه در قرآن هم مویداتی وجود دارد که قبلا ذکر شد از جمله این نقل قول:

ملاصدرا;575752 نوشت:
آيات زير در باره خلود اهل بهشت و آتش كاملا جاى دقّت و تدبّر است ما اوّل آيات را نقل سپس آنها را بررسى ميكنيم.
1- يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ. خالِدِينَ‏ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ هود:105- 107.
2- وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ‏ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ هود: 108.
3- قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ‏ خالِدِينَ‏ فِيها إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ‏ انعام: 128.
4- إِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً لِلطَّاغِينَ مَآباً لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً نباء: 21- 23.
آيه اوّل در خلود اهل آتش‏
صريح است ولى‏ «إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ» آنرا از قوّت مياندازد يعنى آنها در آتش مخلّداند مگر در وقتيكه خدا بيرون شدن را بخواهد و جمله‏ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ بنظر ميآيد كه اين استثناء واقع شدنى است (و اللّه العالم) بر خلاف ذيل آيه دوّم كه پس از استثناء فرموده: عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ يعنى بهشت آنها عطائى غير قابل قطع است، اين ميرساند كه استثناء در آيه دوّم فقط براى اين است كه خدا مسلوب القدره نيست و اهل بهشت گر چه مخلّد اند امّا خدا در هر حال قادر است كه بيرونشان كند. ولى ذيل آيه اوّل چنانكه گفته شد غير از اين است.
آيه سوّم مطلق و شامل همه اهل آتش است ولى پس از وعده خلود ميگويد: إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ‏ يعنى در آتش مخلّداند آنوقت خطاب را متوجه حضرت رسول (ص) كرده فرمايد: مگر وقتيكه خدا بخواهد خارج شوند و آمدن دو اسم حكيم و عليم كه حكايت از حكمت و دانائى خدا دارند ميرساند كه استثناء واقع شدنى است و اللّه العالم.
آيه چهارم گر چه در باره مطلق طاغيان است ولى آيات ذيل نشان ميدهد كه مراد از «الطاغين» كفّار و مكذّبين آيات حق و معاداند كه در بيان علّت آن فرموده:
إِنَّهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً.
و «احقاب» چنانكه «حقب‏» در لغت نامه ها آمده بمعنى مدّتهاى زياد و زمانهاى مفصّل است نتيجه اين ميشود كه مكذّبين معاد مدّتهاى زياد و سالهاى متمادى در آتش خواهند بود نه هميشه و اللّه اعلم.
و در روایتی نیز موجود است که أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ جَعْفَرِ بْن‏ مُحَمَّدِ بْنِ عُقْبَةَ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً قَالَ الْأَحْقَابُ ثَمَانِيَةُ أَحْقَابٍ وَ الْحُقْبَةُ ثَمَانُونَ سَنَةً وَ السَّنَةُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ سِتُّونَ يَوْماً وَ الْيَوْمُ‏ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون‏
جعفر بن محمّد بن عقبه از شخصى از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه در تفسير قول خداوند لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً (در آن سالهاى پى در پى درنگ نمائيد- نبأ 78: 23) فرمود: هشت دوره پى در پى طولانى است و «حقبه» هشتاد سال‏ است، و سال سيصد و شصت روز، و هر روزى مانند هزار سال است از آنچه كه شما بشمار مى‏آوريد.
معاني الأخبار، النص، ص: 221
نا گفته نماند: اگر مراد از آيه چهارم و از استثناها آن باشد كه گفته شد در اينصورت آياتيكه در باره خلود اهل عذاب‏اند همه با اين آيات مقيّد ميشوند و در باره آنها بايد گفت: اهل آتش مخلّداند مگر آنكه خدا بخواهد.
در باره اين استثناها وجوه متعدّدى گفته‏اند كه قويتر از همه یک وجه است.
و آن اینکه اين استثناها صرفا براى اثبات قدرت خداست يعنى اهل بهشت و آتش هر دو مخلّداند ولى اين خلود طورى نيست كه خدا در مقابل آن مسلوب القدرة باشد خدا هر وقت خواست خارجشان ميكند امّا نخواهد كرد.
ولى چنانكه گفتيم جمله‏ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ‏- ... إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ مانع از اين حمل است و لا اقلّ آنرا مخدوش ميكند ولى جمله‏ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ نشان ميدهد كه استثناء در آيه دوّم براى اثبات قدرت است و صريح آن ميگويد كه اين عطا قطع شدنى نيست.

و الله اعلم

ملاصدرا;575752 نوشت:

عليكم السلام و رحمه الله
البته ىر اينكه گناه نبودن نيت گناه تنها تفضل خداوند متعال در امت حضرت محمد صلی الله علیه و آله باشد محل تامل است زیرا در روایتی معتبر که با سند صحیح بود و در نوبت قبل ذکر گردید بیان شده بود که حضرت آدم هنگامی در آن گفتگویی که با خداوند داشت فرمود:
إِنَّ آدَمَ ع قَالَ يَا رَبِّ سَلَّطْتَ عَلَيَ‏ الشَّيْطَانَ وَ أَجْرَيْتَهُ مِنِّي‏ مَجْرَى الدَّمِ‏ فَاجْعَلْ لِي شَيْئاً فَقَالَ يَا آدَمُ جَعَلْتُ لَكَ أَنَّ مَنْ هَمَّ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ بِسَيِّئَةٍ لَمْ تُكْتَبْ عَلَيْهِ فَإِنْ عَمِلَهَا كُتِبَتْ عَلَيْهِ سَيِّئَة (کافی،ج2،ص:440)
که خداوند فرمود در ذریه تو هر کس نیت گناه کند بر او نوشته نمی شود اگر انجام دهد آن گناه را بر او آن گناه نوشته می شوید.
اما اینکه حلال یا مباح الهی (البته اگر بتوان گفت نیت گناه حلال است) بر قومی مثلا بنی اسرائیل به دلیل گناهانشان حرام شود منع عقلی و قرآنی ندارد بلکه اصل آن مویداتی دارد زیرا خداوند متعال فرمود:
فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيرًا ﴿النساء: ١٦٠﴾
بخاطر ظلمی که از یهود صادر شد، و (نیز) بخاطر جلوگیری بسیار آنها از راه خدا، بخشی از چیزهای پاکیزه را که بر آنها حلال بود، حرام کردیم.
وَعَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَمِنَ الْبَقَرِ وَالْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُمَا إِلَّا مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ الْحَوَايَا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذَٰلِكَ جَزَيْنَاهُم بِبَغْيِهِمْ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ ﴿الأنعام: ١٤٦﴾
و بر یهودیان، هر حیوان ناخن‌دار [= حیواناتی که سم یکپارچه دارند] را حرام کردیم؛ و از گاو و گوسفند، پیه و چربیشان را بر آنان تحریم نمودیم؛ مگر چربیهایی که بر پشت آنها قرار دارد، و یا در دو طرف پهلوها، و یا آنها که با استخوان آمیخته است؛ این را بخاطر ستمی که می‌کردند به آنها کیفر دادیم؛ و ما راست می‌گوییم.

اما با این حال هم نمی توان حکم قطعی داد که با توجه به امکان اینکه چنین چیزی وجود دارد (امکان گناه بودن نیت گناه برای بنی اسرائیل و نبود منع عقلی و نقلی) حکم به وجود آن داد بلکه اصل هم بر عدم وجود است مگر آن روایتی که شما اشاره کردید (که البته بنده چنین روایتی را تا کنون ندیده ام) منبع آن را قرار دهید تا بررسی سندی شود و سپس در مورد آن قضاوت شود هر چند که بودن یا نبودن چنین چیزی تاثیری در اصل بحث ندارد و بهتر است بیش از این به این موضوع پرداخته نشود.


سلام علیکم برادر عزیزم و رحمة الله و برکاته،
اول از شما تشکر ویژه‌ای دارم بابت این نقد جانانه و چالش‌برانگیز و وقتی که صرف نوشتن آن کرده‌اید. :Gol:

توضیح شما در بالا برای حقیر ک
املاً منطقی و قابل پذیرش بود در ضمن اینکه آن روایت را به خاطر ندارم و شاید هم در آن زمینه اشتباه از حقیر بوده باشد که چنان مطلبی را یبان کردم :Gol:

ملاصدرا;575752 نوشت:

مطلب اول آنکه مهمترین دلیلی که بر خلود آورده می شود آیات قرآن است اما این آیات را که برخی از معتقدین به خلود به کفار و منافقین معاند معنا می نمایند اما ظاهرا آیات شامل تنها این گروه نمی شود و خداوند به برخی مومنبن و مسلمین هم چنین وعده ای داده است از جمله
اگر مسلمانی ربا خوار باشد طبق قرآن خالد در آتش است:
الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىٰ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿البقرة: ٢٧٥﴾
کسانی که ربا می‌خورند، (در قیامت) برنمی‌خیزند مگر مانند کسی که بر اثر تماسّ شیطان، دیوانه شده (و نمی‌تواند تعادل خود را حفظ کند؛ گاهی زمین می‌خورد، گاهی بپا می‌خیزد). این، به خاطر آن است که گفتند: «داد و ستد هم مانند ربا است (و تفاوتی میان آن دو نیست.)» در حالی که خدا بیع را حلال کرده، و ربا را حرام! (زیرا فرق میان این دو، بسیار است.) و اگر کسی اندرز الهی به او رسد، و (از رباخواری) خودداری کند، سودهایی که در سابق [= قبل از نزول حکم تحریم‌] به دست آورده، مال اوست؛ (و این حکم، گذشته را شامل نمی‌گردد؛) و کار او به خدا واگذار می‌شود؛ (و گذشته او را خواهد بخشید.) امّا کسانی که بازگردند (و بار دیگر مرتکب این گناه شوند)، اهل آتشند؛ و همیشه در آن می‌مانند.

خوب حقیر همچنان معتقدم که خلود به معنای ابدی آن فقط شامل حال دشمنان می‌شود، در مورد آیاتی که شما جمع‌آوری نموده‌اید دو مطلب می‌توان گفت:
۱. این خلودها لزوماً معنای ابدی ندارند و تنها بخشی از انها ممکن است قید ابدی هم برایشان منظور باشد؛
۲. این کار ایشان آنها را از گروه مؤمنین و حتی اسلام خارج کند و بالاتر از آن حتی وارد در گروه دشمنان نماید، به طور خاص در مورد رباخوار داریم که ایشان علم دشمنی با خداوند را برداشته‌اند:


يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَذَرُ‌وا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّ‌بَا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ / فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْ‌بٍ مِّنَ اللَّـهِ وَرَ‌سُولِهِ ... [البقرة، ۲۷۸ و ۲۷۹]

که به طور خلاصه می‌فرماید ای مؤمنان اگر واقعاً مؤمن هستید تقوای خدا را پیشه کنید و آنچه از ربا مانده است را واگذارید، ولی اگر نگذارید، که پس مؤمن هم نیستید، در این صورت اذان جنگ را بدهید با خدا و رسولش ...

پس به طور خاص در مورد ربا حقیر تعجبی نمی‌کنم اگر خلود در جهنم شامل رباخواران نیز بشود، ایشان با خداوند سر جنگ دارند، دشمنی دارند ...

ملاصدرا;575752 نوشت:

قتل عمد مومن به دست مومن جزایش جهنم ابدی است:
ابتدا خداوند می فرماید:
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً ﴿النساء: ٩٢﴾ هیچ فرد باایمانی مجاز نیست که مؤمنی را به قتل برساند، مگر اینکه این کار از روی خطا و اشتباه از او سر زند؛ و در آیه بعد می فرماید اگر کسی از این حکم (یعنی جایز نبودن کشتن مومن) اعراض نمود و مومنی را به قتل رساند خالد در آتش خواهد بود وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا ﴿النساء: ٩٣﴾ و هر کس، فرد باایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است؛ در حالی که جاودانه در آن می‌ماند؛ و خداوند بر او غضب می‌کند؛ و او را از رحمتش دور می‌سازد؛ و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است.

باز همان دو مورد را می‌توان اینجا هم برشمرد، کسی که مؤمنی را از روی عمد بکشد آیا می‌تواند مسلمان باشد؟
یک مثال برایتان می‌زنم، حتماً شما بهتر می‌دانید، یکی از علمای بزرگ فرستادند دنبال عالم بزرگ دیگری و برایشان یک ظرف غذا گذاشته بودند که برای فلان همسایه‌ات ببر که سه روز است هیچ نخورده است! آن عالم می‌گویند من نمی‌دانستم مگرنه خودم برایش چیزی می‌بردم. آن عالم بزرگوار هم می‌گویند اینکه نمی‌دانستی اینقدر براشفته‌ام کرده است و اگر می‌دانستی و باز او گرسنه می‌خوابید که دیگر از اسلام خارج شده بودی. در واقع حتماً شما هم روایت مبارکه را دیده‌اید که چنین بی‌تفاوتی را سبب خروج از اسلام می‌داند. با چنین روایتی تکلیف قتل عمد یک مؤمن دیگر هم معلوم است. (

در مقام قیاس نیستم و با توجه به آیه‌ی فوق که شما آوردید این مطلب را به عنوان یک احتمال بیان کردم)
البته اگر کسی قتل عمد مؤمنی را کرده باشد اگر توبه کند ممکن است باز در جرگه‌ی اسلام وارد شود ولی اگر حقیر اشتباه نکنم خود قتل عمد سبب خروج از اسلام است چنانکه قابیل با کشتن هابیل ملعون دو عالم شد و مانند کسی شد که امتی را کشته باشد:

فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِ‌ينَ [المائده، ۳۰]
...
أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ‌ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْ‌ضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا ... [المائده، ۳۲]

ملاصدرا;575752 نوشت:

خداوند مومنینی که به حکم ارثی که در قرآن آمده عمل نکند وعده به خلود در آتش می دهد:
ابتدا در دو آیه احکام ارث را بیان می دارد سپس بیان می کند تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿النساء: ١٣﴾
اینها مرزهای الهی است؛ و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند، (و قوانین او را محترم بشمرد،) خداوند وی را در باغهایی از بهشت وارد می‌کند که همواره، آب از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن می‌مانند؛ و این، پیروزی بزرگی است!
وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُّهِينٌ ﴿النساء: ١٤﴾
و آن کس که نافرمانی خدا و پیامبرش را کند و از مرزهای او تجاوز نماید، او را در آتشی وارد می‌کند که جاودانه در آن خواهد ماند؛ و برای او مجازات خوارکننده‌ای است.
و یا آیه
إِلَّا بَلَاغًا مِّنَ اللَّهِ وَرِسَالَاتِهِ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ﴿الجن: ٢٣﴾
تنها وظیفه من ابلاغ از سوی خدا و رساندن رسالات اوست؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش کند، آتش دوزخ از آن اوست و جاودانه در آن می‌مانند!

باز همانطور فکر کنم می‌شود راجع به آن بحث کرد، معصیت خداوند در مقابل تسلیم او بودن است و خروج از اسلام را خیلی راحت‌تر می‌توان از آن نتیجه گرفت، البته با شرایطی که در ادامه به آنها بیشتر می‌پردازم وقتی بحثمان روی نیت جلوتر بود

ملاصدرا;575752 نوشت:

در این باره مطلب زیاد است و به همین مختصر اکتفا می شود پس اولا ظاهر آیات تنها به کفار و منافقین معاند وعده عذاب نداده و سوال ما این است که این وعده خلود را چگونه توجیه می کنید

ملاصدرا;575752 نوشت:

و ثانیا وجه استدلال کسانی که خلود را به معنای مدت زمان طولانی می گیرند می تواند اینگونه باشد که با توجه به اینکه خداوند به برخی از مسلمین وعده خلود داده اما با توجه به روایات می دانیم این خلود به معنای زمان بسیار طولانی است و پس از آن وارد بهشت می شوند پس می توان نتیجه گرفت که خالدین فیها ابدا به معنای مدت زمان طولانی است.

هنوز فکر می‌کنم آیات فوق یا خلود به معنای ابدیت را معنا نمی‌دهند و یا اگر بدهند مخاطب آنها مؤمن یا مسلمان (

و یا حتی شخص بی‌تفاوتی نسبت به حق :Gig:) هم نمی‌تواند باشد، مگرآنکه همچنان به این توضیحات ایرادی جدّی وارد بدانید :Gig:

ملاصدرا;575752 نوشت:

در ثانی دلیل شما بر این چیست که بغض گناهی است که هرگز پاک نخواهد شد چیست؟

حقیر بغض را گناه نمی‌دانم بلکه بغض را در مقابل حسنه می‌دانم، ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب حسنه‌ای است که هیچ گناهی به آن ضرر نم

ی‌رساند، مقابل آن هم بغض اهل بیت علیهم‌السلام است که هیچ کار خوبی آنرا جبران نمی‌کند و چنین مطلبی به خوبی از دیث طینت که با سی آیه‌ قرآن مدد می‌شود موافقت دارد.
هل‌ الدین الا الحب و البغض هم نشان می‌دهد که اصل بر حبّ و بغض است، حبّ و بغض ابدیت را شکل می‌دهد و گناه و ثواب نعمات و سختی‌های موقت را شکل می‌دهند، اینها در همان حدیث طینت توضیح داده شده‌اند

ملاصدرا;575752 نوشت:

دلیل اول معتقدین بر پاک شدن این می تواند باشد که بسیاری از مبغضین اهل بیت بوده اند در دنیا که با دیدن رفتار اهل بیت با ایشان شیعه شده اند و این بغض از بین رفته و به محبت تبدیل شده (چون خود حضرت عالی با این روایات آشنایی دارید از ذکر متن آن روایات خودداری می شود) و اگر در دنیا این بغض قابل رفع است به همان دلیل در قیامت هم (البته با شیوه ای مثل عذاب) قابل رفع خواهد بود

در حدیث علوی داریم که اصل شر جهل است، در حدیث عقل و جهل هم جهل در مقابل عقل قرار می‌گیرد، ولی آنچه که شما از آن یاد کردید جهل شخصی است که جاهل قاصر باشد، اما آنچه که منظور حقیر بوده است جهل شخصی است که جاهل مقصر باشد. جاهل مقصر اگر در مقابل اهل بیت علیهم‌السلام قرار بگیرند و عمری هم رفتارهای ایشان را ببیند باز جنایات خودش را انجام می‌دهد و تاریخ هم کم از این دست جنایت‌ها را ثبت نکرده است. آن بغضی که به محبت تبدیل می‌شود ناشی از جهلی بوده است که ناشی از تقصیر شخص نبوده باشد.
[SPOILER][SPOILER][SPOILER]کسی که در دنیا بغض داشته باشد و تعمدی حقّ را تکذیب کند در قیامت هم بغضش قابل رفع شدن نیست، آتش هم بغض او را برطرف نمی‌کند، یعنی سوء ظن او به خداوند و اولیاء خداوند هرگز از او خارج نمی‌شود، همچنانکه کسی که در عالم ذر به اکراه بله گفته باشد در دنیا هم ایمان نیاورده و نخواهد آورد:

[/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER]

[SPOILER][SPOILER][SPOILER]... فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا مِن قَبْلُ ... [الأَعراف، ۱۰۱]

ترسم از این است که کسی این مطالب را بدون دقت کافی بخواند و درست نفهمد و از این مطالب برداشت جبرگرایی کند حال آنکه چنین برداشت‌هایی اشتباه است ....

[/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER]
ملاصدرا;575752 نوشت:

دلیل دوم هم این می تواند باشد که تمام انسان ها بر فطرت الهی خلق شده اند و این فطرت قابل دگرگونی نیست:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿الروم: ٣٠﴾
پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار؛ ولی اکثر مردم نمی‌دانند!

در این فطرت الهی بغض وجود ندارد پس بغضی که نسبت به حق وجود دارد عرضی است و امر عرضی قدرت مقابله و غلبه بر امر فطری را ندارد بنا بر این شخص مبغض پس از تحمل عذاب های دردناک در مدت های مدید از کدورت ها و هیات ظلمانی رهایی می یابند و به فطرت اصیل خود باز خواهد گشت (مشابه این استدلال را می توان برای هر گناهی به کار برد).


در دینامیک آشوب پدیده‌ای هست به نام دوشاخگی، گاهی با شروع شدن تقریباً از یک وضعیت ابتدایی به جایی می‌رسیم که دو پاسخ برای سیستم ممکن می‌باشد. وضعیت انسان و فطرتش هم همینطور است، با شرایط یکسان شروع می‌کنند اما می‌توانند در دو جهت کاملاً متفاوت ابدی شوند. چنین امکانی جزء ذات و خلقت انسان است و عرضی نیست.
[SPOILER][SPOILER][SPOILER]مطابق با حدیثی که سوره‌ی جمعه را توضیح می‌دهد جمعه روز عهد الست است، در این روز که پایان شش روز خلقت آسمان‌ها و زمین است خداوند تمام خلقت خود در آسمان‌ها و زمین را جمع کرده و خود را به ایشان معرفی می‌کند و فطرت الهی از این معرفی و عهدی که بر آن گرفته شده است شکل می‌گیرد، یعنی مطابق این حدیث فطرت اضافه شده به اصل خلقت انسان و سایر موجودات است، علمی است که به صورت تکوینی به انسان داده شده است و در نتیجه در همه وجود دارد. در همان روزی که فطرت به انسان‌ها داده شد در همان روز هم ایشان مخاطب گرفتن عهد الست قرار گرفتند و برخی به اکراه زیر بار آن رفتند ... با این حساب بازگشت به فطرت الهی به نظر حقیر ضرورتی ندارد، آن موقع اکراه بود ولی دنیا محل انتخاب بود و عده‌ای با انتخاب خود اکراه خود را علنی کردند و عملاً عهد خود را با اراده‌ی خود رد کرده و جهل خود را تثبیت کردند و در این جهل هم ابدی می‌شوند.
در مورد اینکه فرمودید این بغض اصالتی ندارد به نظر حقیر با توجه به حدیث عقل و جهل و طینت باید بیشتر مورد بررسی قرار گیرند.[/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER]


ملاصدرا;575752 نوشت:

ثالثاً در مورد رویکرد اصلی انسان که فرمودید بحث سر نیت گناه نیست و بحث سر رویکرد اصلی گناه است ظاهرا به دلیل اینکه بنده توضیحی ‍پیرامون روایات نداده ام نتوانسته ام دقیق منظور خودم را از بیان آن روایات بیان کنم و فقط روایات را بیان کردم و نتیجه گیری را به عهده مخاطب گذاشتم.
هدف بنده از استدلال به آن روایت این بود که آن روایت مذکور توسط حضرت عالی چنین استدلال کرده است که إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ النَّارِ فِي النَّارِ لِأَنَّ نِيَّاتِهِمْ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَوْ خُلِّدُوا فِيهَا أَنْ يَعْصُوا اللَّهَ أَبَداً وَ إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ الْجَنَّةِ فِي الْجَنَّةِ لِأَنَّ نِيَّاتِهِمْ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَوْ بَقُوا فِيهَا أَنْ يُطِيعُوا اللَّهَ أَبَداً فَبِالنِّيَّاتِ خُلِّدَ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاء ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى- قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ‏ قَالَ عَلَى نِيَّتِه‏
معنای تحت الفظی روایت چنین است که جز این نیست خلود اهل آتش در آتش مگر به نیاتشان در دنیا که نیاتشان این بود که اگر در دنیا جاودان بودند همیشه از خداوند نافرمانی می کردند و جز این نیست جاودانگی بهشتیان مگر اینکه نیاتشان در دنیا این بوده است که اگر در دنیا می ماندند همواره خدا را اطاعات می کردند پس به واسطه نیت این گروه و آن گروه خالد شدند سپس این آیه را تلاوت کرد که هر کسی طبق شاکله اش عمل می کند و فرمود معنای شاکله نیت است.

این مطلبی که شما از روایت برداشت کرده اید با خود روایت تفاوت می کند که ما در نقل قول بعدی به برداشت شما از روایت هم پاسخی خواهیم داد اما خود روایت آن چیزی را که شما از آن برداشت کرده اید ظاهرا نمی خواهد بیان کند زیرا مشابه همین استدلال در روایت دیگری آمده است (بحارالانوار ج8 ص346) که یکی از علمای یهودی با زبان اعتراض به پیامبر(ص) گفت: "فان کان ربّک لا یظلم، فکیف یخلّد النّار ابدالابدین من لم یعصه الاّ ایّاماً معدودة؟"
(اگر پروردگار تو ظلم نمی کند، چگونه کسی را که چند روزی معصیت او را نموده به طور ابد در آتش مخلّد می کند؟)
پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند:"یخلّد علی نیّته فمن علم الله نیّته انّه لو بقی فی الدنیا الی انقضائها کان یعص الله عزّوجل خلّده فی ناره علی نیّته"
(او را بر اساس نیّتش عذاب می کند، کسی را که خدا می داند نیّت او این است اگر تا همیشه در دنیا بماند خدای عزوجل را معصیت می کند، خدا هم بر اساس نیّتش او را مخلّد در آتش می کند)


حدیث دوم هم برایم خیلی جالب بود، ممنون،

:Gol: ولی آیا سند آن هم ضعیف است؟

ملاصدرا;575752 نوشت:

که علاوه بر اشکالاتی که ذکر شد از جمله ضعف سند ایرادات دیگری هم شاید بدان وارد باشد از جمله اینکه:
اولا فرض کنیم که کافر نیّتش این باشد که اگر همیشه در دنیا باشد، دست از گناه بر ندارد، ولی آیا نیّت به گناه هم مجازات دارد و آن هم مجازات همیشگی؟ و یا وقتی این نیّت به گناه عملی منجر شد مجازات دارد؟

نیت انجام گناه همانطور که شما هم احادیثی را در این زمینه آوردید سبب ثبت خود گناه نمی‌شود، ولی این احادیث را هم شما بهتر از حقیر می‌دانید:
۱. الأعمال بالنیات
۲. اگر کسی در شرق عالم کسی را بکشد و کسی در غرب عالم ز این کار او راضی باشد در علم خداوند او هم در آن قتل شریک است و البته امام رضا علیه‌السلام که این مطلب را فرمودند بعد آیه‌ای از قرآن را دلیل بر این مطلب می‌آورند و آن اینکه شتر صالح علیه‌السلام را یک نفر پِی کرد ولی خداوند می‌فرماید آن قوم چنان کاری را کردند

این احادیث همگی درست هستند، پس باید بین آنها را جمع نمود، به نظر شما چطور می‌شود این کار را کرد؟


ملاصدرا;575752 نوشت:

ثانیا بعضی از کفار هم بودند که ابتدا کافر بوده و حتی دشمنی های فراوانی با اسلام داشته اند و نتیشان هم این بوده که اگر زنده باشند همواره معصیت خداوند را بکنند و سپس از کفر به ایمان برگشته اند پس چگونه می شود گفت هر کافری چون این صفت یعنی نیت ابدی برای کفر در قلب او وجود دارد اگر به صورت همیشه هم در دنیا بماند و زندگی کند دست از عصیان نخواهد کشید؟

ایمان دو صورت است، ایمان مستقرّ و ایمان مستودع، مشابه این را می‌شود در مورد کفر هم گفت، حدیثی در این رابطه داریم که باز ترس دارم به صورت علنی بیانش کنم و راجع به تعداد شیعیان است که حتماً شما بهتر از حقیر می‌دانید، نه هر کسی که ابراز کفر کند لزوماً واقعاً کافر است و نه کسی که ادعای تشیع کند لزوماُ واقعاً شیعه است.
دنیا محل بروز حب و بغض است، هم ایمان و هم کفر بین افراد متفاوت حرکت کرده تا عاقبت مستقرّ خود را بیابند، عقل و جهل ارادی ...


ملاصدرا;575752 نوشت:

اگر هم گفته شود خدا علم دارد که مثلاً فلان کافر اگر همیشه در دنیا بماند معصیت خواهد نمود و یا در کفر خود خواهد ماند و به همین خاطر او را همیشه و به طور دائم در جهنّم عذاب می کند، جواب این است که خدا به این علم خود کسی را مجازات نمی کند. چون اگر چنین بود هیچ پیامبری را نمی فرستاد و به همین علم خود به آینده بهشتیان و جهنمیان را مشخص می نمود ولی حکمت خدا این است که به آنچه در خارج اتفاق می افتد و عمل می شود جزاء دهد نه تنها به با ملاک علم خود.

خوب دنیا برای همین خلق شد دیگر مگرنه خداوند از ابتدا می‌دانست که چه کسی به حق رو خواهد کرد و چه کسی از حق روی بر خواهد گرداند

:Gig:
بحث گناه نیست لزوماً، توجه کنید که از معصوم علیه‌السلام پرسیدند که آیا مؤمن دزدی می‌کند؟ فرمودند بله ممکن است در فشار باشد و دزدی کند؛ آیا ممکن است زنا کند؟ بله ممکن است؛ آیا ممکن است ...؟ بله ...
پس بحث چیز دیگری است، بحث رویکرد کلی است، شخص مؤمن بخاطر گناهانش عذاب می‌شود، چه در دنیا چه در زمان مرگ و چه در برزخ و چه در قیامت و چه در آخرت، اما ...
تمام عالم وجود از جمله اسماء و صفات الهی از پیش از خلق شدنشان در علم خداوند بوده‌اند ولی در ذیل روابط علّی و معلولی بروز عینی یافته‌اند ... مشابه این هم خلقت دنیا لازم بوده است تا علم خداوند در مورد جایگاه انسان‌ها توسط اراده‌ی خود انسان‌ها عینیت پیدا کند ... یک گروه جایگاهشان جهنم است و عذاب و یک گروه هم جایگاهشان بهشت ابد است و نعمات، هر دو گروه هم برای خداوند یکی هستند و از عذاب دیدن آن گروه یا بهره‌مندی از نعمت گروه دیگر خداوند نه لذتی می‌برد نه ناراحت می‌شود، نه سودی می‌برد و نه ضرری ...
اینکه تمامی افرادی که در جهنم ابدی می‌شوند حتماً دنیا را تجربه کرده‌اند نشان می‌دهد که خداوند تنها از روی علم خود برای ایشان ثبت جهنم نکرده است، این بحث نیت و شاکله هم پس مربوط به صرف علم خداوند نیست و مربوط به افعال انسان است، اما ایمان و کفر هم فعل انسان است، فعل قلب هستند، کسی که سینه‌اش را به روی کفر بگشاید قبلش تیره شده و نور عقلش دیگر به او نمی‌رسد، چنین کسی در ظلمات جهل خواهد بود در مقابل کسی که سینه‌اش را به سوی ایمان می‌گشاید تا سیاهی‌ها برطرف شوند و از ظلمات جهل به نور حقیقت و عقل وارد شود:

اللَّـهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِ‌جُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ‌ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُ‌وا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِ‌جُونَهُم مِّنَ النُّورِ‌ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَـٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ‌ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ [البقرة، ۲۵۷]

حالا این مسأله‌ی خوبی است که رویش فکر کنیم که آیا عذاب جهنم قلب را که تیره شده بود روشن می‌کند یا خیر؟
به نظر حقیر تا وقتی که روزنه‌ی نوری در قلب مانده باشد عذاب می‌تواند آن را پاک کند، اما اگر قلب کامل سیاه شده باشد دیگر عذاب هرگز پاکش نخواهد کرد، چنین کسانی در اوج عذاب حتی اگر عذاب را حقّ خود هم بدانند از رحمت خداوند مأیوس هستند (
بزرگترین گناه یأس از رحمت خداست) و چشم طمع به رحمت خداوند ندارند و اگر در همان جهنم دست به دعا بلند کنند بخشیده می‌شوند، ولی جهل ایشان از رحمت و غفران خداوند مانع از این مسأله می‌شود:

قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَ‌بِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ۖ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا [الفرقان، ۷۷]

ملاصدرا;575752 نوشت:

ثالثا: بعضی از آیاتی در قرآن داریم که این خلود در جهنم را برای مومنین هم بیان نموده،(که به آنها اشاره شد) در این حالت که کفری نیست، این خلود را چگونه می توان معنی کرد و چگونه می توان با اعتقاد بر اینکه مومن بالاخره پس از مدت های مدید عذاب از جهنم بیرون خواهد آمد جمع نمود؟ آیا نیت ابدی داشته است؟!!

در این باره نظرم را دادم، فکر نمی‌کنم وعید خلود در جهنم به مؤمن یا حتی مسلمانی داده شده باشد اما اگر داده شده باشد هم این خلود ابدی نخواهد بود و همان مدت زیاد می‌توان معنایش کرد


ملاصدرا;575752 نوشت:

رابعا اینکه فرموده اید بحث بر سر نیت گناه نیست بلکه بحث بر سر رویکرد کلی انسان است جای سوال دارد که این رویکرد کلی انسان چیست؟ یا جزء نیات است و یا جز اعمال اگر جز نیات باشد که همان اشکالی که مطرح شد پا بر جاست و اگر جز اعمال باشد ابتدا باید همین مورد ثابت شود و سپس همان ایراد عمل محدود و مجازات نا محدود پا بر جاست البته همچنان متوجه فرق این دو نشده ام که چه فرقی می کند کسی که نیت کند تا زمان نامتناهی گناه کند با این مثالی که شما زدید؟!!!!

آن نیتی که فعل قلب است باید متفاوت باشد از آن نیتی که به صورت قصد غیرقطعی معنا می‌دهد، مثلاً خیلی‌ها در شرایطی قصد گناه می‌کنند ولی وقتی شرایط عوض شد ایشان هم منصرف می‌شوند ولی برخی اوقات شرایط عوض می‌شود اما شخص بر روی قصد خود اصرار دارد و آنقدر سعی می‌کند تا عاقبت آن را انجام دهد یا مسأله‌ای پیش بیاید که به هر حال غضب خداوند شامل حالش بشود، بالاترین غضب خداوند هم این است که کسی را به حال خود رها کند، تا نخواهد آن شخص نمی‌تواند گناه کند ولی اگر خداوند او را به خود واگذارد در بسیاری از موارد آن شخص هم موفق به انجام گناه می‌شود، اینجاست که بحث حواله دادن به عذاب در آینده یا املاء و استدراج مطرح می‌شود و از شخص سلب توفیق توبه می‌شود و غیره.
فکر می‌کنم اگر اصرار بر انجام فعل و قطعیت را در دل نیت بگنجانیم این نیت دیگر خوب و بدش عمل به حساب خواهد آمد و همراه خواهد بود با رویکرد کلی انسان در زندگی و حبّ و بغض او و اینکه رضایتش در کجاست، در بندگی یا طغیان و عصیان ...
[SPOILER][SPOILER][SPOILER]چنین چیزی دیگر بحث زمان عمل محدود و عذاب نامحدود برایش مطرح نخواهد بود، این شاکله‌ی شخص را شکل می‌دهد و این همانطور که گفته شد تغییر در فطرت نیست بلکه مقدم بر فطرت است چنانکه در عهد الست هم اکراه در گفتن بله را داشته‌ایم.[/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER]


ملاصدرا;575752 نوشت:

خامسا روایت ظاهرا خلاف قرآن است زیرا خداوند بهشت را جزایی بسیار بیشتر از اعمال انسان می دهد و خلود در بهشت با این مورد حل می شود اما مجازات جهنم را خداوند تنها در برابر عمل قرار داده و نه قصد و نیت و یا شاکله و چیز دیگر آنجا که فرمود:
مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿القصص: ٨٤﴾
که با فلا یجزی ... الا مجازات حصر شده است تنها در عمل (آنهم عملی که در قیامت آورده شود (دقت نمایید)) و غیر عمل از آن خارج شده است.
و اشکالات دیگری که فعلا به همین مقدار بسنده می شود.

بهشت را جزایی بیشتر معرفی می‌کند ولی نه بی‌نهایت‌برابر، شما بفرمایید یک میلیارد برابر ولی باز محدود خواهد بود.
جهنم هم مقابل عمل قلب است نه مقابل عمل بدن، چه آنکه بهشت و جهنم در قاب ایمان و کفر است نه لزوماً عمل صالح و گناه، عمل صالح هم اگر نقشی دارد بخاطر نقشی است که در تثبیت ایمان دارد، چنانکه گناه هم نقش زیادی در تثبیت کفر دارد ...
در مورد عینیت پیدا کردن کفر هم در دنیا صحبت‌هایی که شد که فکر کنم باز بتواد جواب این بخض از نقدهای خوب ششما باشد

:Gol:

ملاصدرا;575752 نوشت:

مطلب اول آنکه چه تعداد از کسانی که خداوند در قرآن به آنها وعده خلود در آتش را داده جز این دسته ای هستند که شما می فرمایید یعنی از سر هوا و هوس نمی باشد؟ حقیقتا اکثریت این افراد چنین نیستند و غالبا هوا و هوس بر آنها چیره شده مثلا ربا خواری که خدا به او وعده عذاب ابدی داده چند درصد آنها می گویند خدایا با اینکه تو گفتی ربا حرام است اما من برای مخالفت با تو ربا خواهم گرفت و اگر تا قیامت هم به من مهلت دهی باز هم همین کار را از سر عناد و دشمنی که با تو دارم انجام خواهم داد؟ و دیگر اعمالی که وعده عذاب داده شده نیز همینطور.پس بر فرض این توجیه شما را بپذیریم جوابگوی تمامی گناهانی که وعده خلود به آنها داده شده نیست.

(ادامه دارد ان شاء الله)

ملاصدرا;575752 نوشت:

مطلب دوم اینکه به عنوان مثال هیچ مسیحی نخواهد بود مگر قبل از موتش پس از روشن شدن حق ایمان بیاورد به اینکه عیسی بنده و فرستاده ای از فرستاده های خداست و پسر خدا نمی باشد و خود این نشان می دهد که این عقیده اینها از سر جهل و یا هوی و هوس بوده است و گر نه معنا نداشت این عقیده را قبول کنند ولی آیا طبق قرآن اینها خالد در آتش نیستند؟ یعنی حتما باید نیتشان این باشد که با اینکه می دانیم و یقین داریم عیسی پسر خدا نیست اما برای مخالفت با تو تا ابد هم اگر زنده باشیم می گوییم عیسی پسر خداست از روی عناد تا خالد در آتش باشند؟!

وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا ﴿النساء: ١٥٩﴾
و هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر اینکه پیش از مرگش به او [= حضرت مسیح‌] ایمان می‌آورد؛ و روز قیامت، بر آنها گواه خواهد بود.

وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ قيل يعني ما من اليهود و النصارى أحد إلا ليؤمنن بأن عيسى عليه السلام عبد اللَّه و رسوله قبل أن يموت
تفسير الصافي، ج‏1، ص: 518

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُولَٰئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ ﴿البينة: ٦﴾
کافران از اهل کتاب و مشرکان در آتش دوزخند، جاودانه در آن می‌مانند؛ آنها بدترین مخلوقاتند!


از معصوم علیه‌السلام سؤال شد که ما چند نفر از اهل کتاب را موقع جان‌دادن نگاه کردیم هیچ کدام را ندیدیم که مطلب خاصی برایشان رخ بدهد، امام علیه‌آلسلام فرمودند که تأویل این آیه هنوز فرا نرسیده است و اگر درست خاطرم باشد تأویلش مربوط به زمان ظهور امام علیه‌السلام و هبوط حضرت عیسی علیه‌السلام است، این مطلب به نظر حقیر هم درست است چون که اگر اینطور نبود معنا نداشت تمام اهل کتاب از جمله یهود هم به ایشان ایمان بیاورند، داشت؟

در سوره‌ی بینه هم که آیه‌اش را آوردید مطابق حدیث منظور از اهل کتاب شیعه است و منظور از کسانی که کفر ورزیدند به ایشان کسانی است که شیعه را تکفیر می‌کنند و یهود و نصاری شاید در بخش مشرکان در این آیه مطرح شوند، البته آنهایی که در جهل خود مقصر باشند و نه قاصر. در دل تکفیر کردن هم دشمنی نهفته است و در نتیجه تمام مسلین غیر شیعه منظور از این آیه نمی‌توانند باشد، اگر اشتباه نکنم.

ملاصدرا;575752 نوشت:

در آخر هم فرق این نیت گناه که گناه نمی باشد با این مطلبی که شما بیان کردید را متوجه نشدم! چه فرقی دارد شخصی بگوید که خدایا تا آن زمان که هیچ اگر تا ابد هم بهم وقت بدهی هرگز زیر بار ولایت تو نخواهم رفت چون من من هستم و مرکز عالم هستم و بنده‌ی کسی جز خودم نیستم با کسی که بگوید خداوندا من زیرا بار ولایت تو نمی روم چون من هستم و مرکز عالم هستم و بنده کسی جز خودم نیستم!(قید ابد حذف شده) این دو هر دو خالد در جهنم هستند فرقش جز این است که اولی نیت کرده است که تا ابد هم اگر زنده باشد همین کار را می کند و دومی نیت نکرده است؟!! یعنی شما می فرمایید شخص دوم خالد در آتش نیست؟

با توجه به مطالب گفته شده فرقی وجود دارد میان نیت گناهی که گناه نیست و رویکردی که گناه است اگرچه در رابطه با یک عمل خاص باشد، ولی حقیر هم نمیتوانم درست آنها را تمیز دهم.


ملاصدرا;575752 نوشت:

بنده متوجه تفاوت این دو نشدم اما خلاصه ای از دلایل قرآنی بر عدم خلود را هم ذکر خواهم کرد:
آيات زير در باره خلود اهل بهشت و آتش كاملا جاى دقّت و تدبّر است ما اوّل آيات را نقل سپس آنها را بررسى ميكنيم.
1- يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ. خالِدِينَ‏ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ هود:105- 107.
2- وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ‏ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ هود: 108.
3- قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ‏ خالِدِينَ‏ فِيها إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ‏ انعام: 128.
4- إِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً لِلطَّاغِينَ مَآباً لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً نباء: 21- 23.
آيه اوّل در خلود اهل آتش‏
صريح است ولى‏ «إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ» آنرا از قوّت مياندازد يعنى آنها در آتش مخلّداند مگر در وقتيكه خدا بيرون شدن را بخواهد و جمله‏ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ بنظر ميآيد كه اين استثناء واقع شدنى است (و اللّه العالم) بر خلاف ذيل آيه دوّم كه پس از استثناء فرموده: عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ يعنى بهشت آنها عطائى غير قابل قطع است، اين ميرساند كه استثناء در آيه دوّم فقط براى اين است كه خدا مسلوب القدره نيست و اهل بهشت گر چه مخلّد اند امّا خدا در هر حال قادر است كه بيرونشان كند. ولى ذيل آيه اوّل چنانكه گفته شد غير از اين است.
آيه سوّم مطلق و شامل همه اهل آتش است ولى پس از وعده خلود ميگويد: إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ‏ يعنى در آتش مخلّداند آنوقت خطاب را متوجه حضرت رسول (ص) كرده فرمايد: مگر وقتيكه خدا بخواهد خارج شوند و آمدن دو اسم حكيم و عليم كه حكايت از حكمت و دانائى خدا دارند ميرساند كه استثناء واقع شدنى است و اللّه العالم.
آيه چهارم گر چه در باره مطلق طاغيان است ولى آيات ذيل نشان ميدهد كه مراد از «الطاغين» كفّار و مكذّبين آيات حق و معاداند كه در بيان علّت آن فرموده:
إِنَّهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً.
و «احقاب» چنانكه «حقب‏» در لغت نامه ها آمده بمعنى مدّتهاى زياد و زمانهاى مفصّل است نتيجه اين ميشود كه مكذّبين معاد مدّتهاى زياد و سالهاى متمادى در آتش خواهند بود نه هميشه و اللّه اعلم.
و در روایتی نیز موجود است که أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ جَعْفَرِ بْن‏ مُحَمَّدِ بْنِ عُقْبَةَ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً قَالَ الْأَحْقَابُ ثَمَانِيَةُ أَحْقَابٍ وَ الْحُقْبَةُ ثَمَانُونَ سَنَةً وَ السَّنَةُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ سِتُّونَ يَوْماً وَ الْيَوْمُ‏ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون‏
جعفر بن محمّد بن عقبه از شخصى از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه در تفسير قول خداوند لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً (در آن سالهاى پى در پى درنگ نمائيد- نبأ 78: 23) فرمود: هشت دوره پى در پى طولانى است و «حقبه» هشتاد سال‏ است، و سال سيصد و شصت روز، و هر روزى مانند هزار سال است از آنچه كه شما بشمار مى‏آوريد.
معاني الأخبار، النص، ص: 221
نا گفته نماند: اگر مراد از آيه چهارم و از استثناها آن باشد كه گفته شد در اينصورت آياتيكه در باره خلود اهل عذاب‏اند همه با اين آيات مقيّد ميشوند و در باره آنها بايد گفت: اهل آتش مخلّداند مگر آنكه خدا بخواهد.
در باره اين استثناها وجوه متعدّدى گفته‏اند كه قويتر از همه یک وجه است.
و آن اینکه اين استثناها صرفا براى اثبات قدرت خداست يعنى اهل بهشت و آتش هر دو مخلّداند ولى اين خلود طورى نيست كه خدا در مقابل آن مسلوب القدرة باشد خدا هر وقت خواست خارجشان ميكند امّا نخواهد كرد.
ولى چنانكه گفتيم جمله‏ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ‏- ... إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ مانع از اين حمل است و لا اقلّ آنرا مخدوش ميكند ولى جمله‏ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ نشان ميدهد كه استثناء در آيه دوّم براى اثبات قدرت است و صريح آن ميگويد كه اين عطا قطع شدنى نيست.

بله همانطور که فرمودید آیات قابل تأملی هستند، بخصوص آیه‌ای که از احقاب صحبت می‌کند که اگر درست حساب کرده باشم مجموعاً توقفشان در جهنم از مرتبه‌ی یک میلیارد سال ما می‌شود، اما در مورد آیات دیگری که آوردید حقیر آنطور که از مجموع روایات در تفسیر آیات قرآن برداشتی ناقص و عجولانه کرده‌ام شاید اینطور باشد که دو جهنم داریم و دو بهشت، یک بهشت در بالای بهشت دیگر و یک جهنم در زیر جهنم دیگر، بهشت بالایی بهشت اولیاء خداست و ابدی است آنچنان که جهنم زیرین جهنم دشمنان خداست و آن هم ابدی است، اما در این بین جهنم بالایی و بهشت پایینی جهنم و بهشتی هستند که ابدی نیستند و در داخل ساختار آسمان‌ها و زمین قرار دارند و تا انتهای آسمان‌ها و زمین هم باقی می‌مانند. جهنم بالایی محل کسانی است که شیعه نیستند ولی دشمن خدا و حقّ هم نیستند و آنها دیر یا زود (حداکثر تا انتهای عمر آسمان‌ها و زمین) از آن جهنم خارج شده و به بهشت پایینی وارد می‌گردند، بهشت پایینی هم محل اصحاب یمین است (نه السابقین و اولیاء خدا) که جهنمیان بهشتی شده به آن وارد می‌شوند و این بهشت هم تا انتهای عمر آسمان‌ها و زمین عمر دارد و هر کسی داخل آن است دیر یا زود از آن خارج شده به سمت بهشت بالایی، اما کسی که وارد جهنم زیرین شده باشد یا کسی که وارد بهشت بالایی شود هرگز از آنها خارج نشده و در آنها ابدی خواهد شد. برای خروج از بهشت پایینی و ورود به بهشت بالایی مطابق حدیثی که یادم نیست کجا دیده بودمش خداوند برای هر کس از آنها که بخواهد دینی قرار می‌دهد که با آن دین وارد بهشت موعود بگردند ... برخی از روایاتی که برای چنین برداشتی از آنها استفاده کرده‌ام روایاتی هستند که در ادامه آورده شده‌اند:

الزهد، النص، ص: ۹۵ و ۹۶
فَضَالَةُ بْنُ أَيُّوبَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ أُدَيْمٍ أَخِي أَيُّوبَ عَنْ حُمْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّهُمْ يَقُولُونَ لَا تَعْجَبُونَ مِنْ قَوْمٍ يَزْعُمُونَ أَنَّ اللَّهَ يُخْرِجُ قَوْماً مِنَ النَّارِ فَيَجْعَلُهُمْ مِنْ أَصْحَابِ الْجَنَّةِ مَعَ أَوْلِيَائِهِ فَقَالَ أَ مَا يَقْرَءُونَ قَوْلَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ إِنَّهَا جَنَّةٌ دُونَ جَنَّةٍ وَ نَارٌ دُونَ نَارٍ إِنَّهُمْ لَا يُسَاكِنُونَ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ وَ قَالَ إِنَّ بَيْنَهُمَا وَ اللَّهِ مَنْزِلَةً [مَنْزِلَتَيْنِ‏] وَ لَكِنْ لَا أَسْتَطِيعُ أَنْ أَتَكَلَّمَ إِنَّ أَمْرَهُمْ لَأَضْيَقُ‏ مِنَ الْحَلْقَةِ إِنَّ الْقَائِمَ لَوْ قَامَ بَدَأَ بِهَؤُلَاء

الإختصاص، النص، ص: ۳۵۶ و ۳۵۷
وَ عَنْهُ عَنْ عَوْفٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ الْجِنَانَ أَرْبَعٌ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ وَ هُوَ أَنَّ الرَّجُلَ يَهْجُمُ عَلَى شَهْوَةٍ مِنْ شَهَوَاتِ الدُّنْيَا وَ هِيَ مَعْصِيَةٌ فَيَذْكُرُ مَقَامَ رَبِّهِ فَيَدَعُهَا مِنْ مَخَافَتِهِ فَهَذِهِ الْآيَةُ فِيهِ فَهَاتَانِ جَنَّتَانِ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ السَّابِقِينَ وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ يَقُولُ مِنْ دُونِهِمَا فِي الْفَضْلِ وَ لَيْسَ مِنْ دُونِهِمَا فِي الْقُرْبِ وَ هُمَا لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ وَ هِيَ جَنَّةُ النَّعِيمِ وَ جَنَّةُ الْمَأْوى‏ وَ فِي هَذِهِ الْجِنَانِ الْأَرْبَعِ‏ فَوَاكِهُ فِي الْكَثْرَةِ كَوَرَقِ الشَّجَرِ وَ النُّجُومِ وَ عَلَى هَذِهِ الْجِنَانِ الْأَرْبَعِ حَائِطٌ مُحِيطٌ بِهَا طُولُهُ مَسِيرَةُ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ لَبِنَةٌ مِنْ فِضَّةٍ وَ لَبِنَةٌ مِنْ ذَهَبٍ وَ لَبِنَةٌ دُرٌّ وَ لَبِنَةٌ يَاقُوتٌ وَ مَلاطُهُ الْمِسْكُ وَ الزَّعْفَرَانُ وَ شُرَفُهُ نُورٌ يَتَلَأْلَأُ يَرَى الرَّجُلُ وَجْهَهُ فِي الْحَائِطِ وَ فِي الْحَائِطِ ثَمَانِيَةُ أَبْوَابٍ عَلَى كُلِّ بَابٍ مِصْرَاعَانِ عَرْضُهُمَا كَحُضْرِ الْفَرَسِ الْجَوَادِ سَنَة

تفسير القمي، ج‏2، ص: ۳۴۵
أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ غَالِبٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ: وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ قَالَ خَضْرَاوَتَانِ فِي الدُّنْيَا يَأْكُلُ الْمُؤْمِنُونَ مِنْهَا- حَتَّى يَفْرُغُوا مِنَ الْحِسَابِ‏

. نوادر الأخبار فيما يتعلق بأصول الدين (للفيض)، النص، ص: ۳۷۹ و ۳۸۰
و عن الصّادق عليه السّلام، ... قال: لا تقولنّ انّ الجنة واحدة إنّ اللّه يقول: «وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ» و لا تقولنّ درجة واحدة إنّ اللّه يقول: «درجات بعضها فوق بعض» انّما تفاضل القوم بالأعمال‏ ...
و عن الصادق عليه السّلام- قيل له: إنّ النّاس يتعجّبون منّا اذا قلنا يخرج قوم من جهنّم فيدخلون الجنة، فيقولون لنا: فيكونون مع أولياء اللّه في الجنة. فقال: «انّ اللّه يقول: «وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ» لا و اللّه لا يكونون مع أولياء اللّه قيل: كانوا كافرين؟ قال: لا و اللّه لو كانوا كافرين ما دخلوا الجنة، قيل: كانوا مؤمنين؟ قال: لا و اللّه لو كانوا مؤمنين ما دخلوا النّار و لكن بين ذلك».


با تشکر مجدد از لطف شما، ان شاء الله پاسخ‌های حقیر را اگر خیلی اشتباه هستند به حساب جدال با حق نگذارید، این از کمی علم حقیر است که ان شاء الله خداوند هم در این بحث به شما و جناب .امین. صبر بیشتری عنایت کند :Gol:

یا علی

[="Tahoma"]با سلام و درود

دوستان بزرگوار به موضوع تاپیک توجه داشته و در خصوص همان، مطلب ارائه فرمایند.

مطالب حاشیه ای ما را از موضوع اصلی دور کرده و به خروج از موضوع تاپیک و حذف مطلب، منجر می شود. حیف است مطالب خوب دوستان به حذف بیانجامد. پس بهتر است آن ها را در جای مناسب خود، مطرح فرمایند.

میقات;575843 نوشت:

با سلام و درود
نسبت به مطالب شما، مواردی عرض می شود:
1. موجود در عین این که می تواند قدیمی و ابدی و ازلی باشد، در عین حال به خاطر حدوث ذاتی ای که دارد مرتبه ای از امکان در او هست؛ لذا این بیان که اگر روح بخواهد ابدی باشد باید جزیی از خدا باشد، صحیح نیست.(البته این موضوع را باید در جای خود پیگیری نمود)

بسم الله الرحمن الرحیم
باسلام و عرض ادب واحترام خدمت شما

در اینباره که روح قدیم و ابدی و ازلی است روایات چیز دیگری میگویند. در روایات آمده است که روح حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه واله اولین مخلوق است. اگر روح کفار هم ازلی باشد چرا این مساله در احادیث نیامده و بالعکس با روایات وارده مغایرت دارد؟

میقات;575843 نوشت:

2. خداوند بر هر کاری قادر است و ابدی بودن روح به معنای عدم توانایی خداوند بر نابودی او نیست.
خداوند نمی خواسته روح و نفس را نابود کند.


الحمدلله که در این مساله با هم اتفاق نظر داریم

ادامه در پست بعد

نقل قول:

همانطور که خدمت جناب صادق هم عرض کردم طبق آیات شریفه هرچیزی که وجه الهی نداشته باشد هالک و نابود شدنی است. تفاوت بین روح جهنمیان و بهشتیان اینست که روح جهنمیان وجه الهی ندارد پس نابود شدنی است.

ضمنا ارواح تقسیم بندیهایی دارند و روحی که همان عقل است با روحی که صرفا جنبه حیات دارد متفاوت است. جهنمیان این عقل را که به سبب شرافتش به خداوند نسبت داده شده و به سبب آن است که فرموده نفخت فیه من روحی در خود کشته اند پس ابدی بودن روح انسانیشان هیچگونه وجهی ندارد.

با سلام و درود

در فلسفه و در جای خود ثابت شده که نمی توان زمانی باشد که واجب الوجود باشد ولی مخلوقی نداشته باشد. لذا این که هلاکت را به معنای نابودی و مرگ همه چیز، حتی مجردات، گرفته اید صحیح نیست. البته این را ادامه نمی دهم چون موجب خروج از موضوع تاپیک است.

نه جهنمیان و نه بهشتیان قدرت ندارند روحی که خدا به آن ها داده را از بین ببرند. مستور شدن روح انسانی در لابلای گناه و سرپوش گذاشتن بر فطرت پاک الهی، به معنای نابود کردن روح نیست.

نقل قول:

1- ان الله لایظلم مثقال ذره. خداوند به اندازه ذره ای ظلم نمیکند. این مساله بسیار مهم است که ابدی بودن عذاب امکان این را دارد که حتی ذره ای ظلم را دربر داشته باشد.
اگر این ظلم به کیفر اعمال ایشان هم برنگردد قطعا به مساله خالقیت خدایی که میتوانسته آنها را خلق نکند و اختیارشان ندهد تا مجبور شوند برای ابد عذاب بکشند برمیگردد.

خیر، هیچ ظلمی محقق نمی شود و خداوند ذره ای ظلم نمی کند. شاهدش هم همین آیه ای است که قرآن بدان تصریح دارد.

خداوند فیضش دائمی است لذا خلق کردن مطابق با فیاضیت الهی است. از طرفی اختیار دادن به انسان، هیچ اجباری برای انتخاب عذاب ابدی برای انسان نیست، کما این که انسان های بسیار زیادی (اکثریت انسان ها) به عذاب ابدی دچار نمی شوند. اگر خلق کردن و اختیار دادن موجب جبر می شد، چرا بقیه به چنین جبری نرسیدند و دچار عذاب ابدی نشدند؟!

لذا این استدلال نادرست است.

نقل قول:

2- قرآن کریم جهنم را دارالبوار یعنی سرای هلاکت نامیده .


اگر به ادامه آیه توجه بفرمایید، همین جهنم را توصیف می کند:

«جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ»؛ (سراى نيستى و نابودى، همان) جهنم است كه آنها در آتش آن وارد مى‏ شوند و بد قرارگاهى است! (ابراهیم، 29)

می بینید که قرآن، آن را قرارگاه می داند. لذا آن «دارالبوار» به معنای نابودی روح آنان نیست بلکه از این جهت است که جهنمیان هیچ چیزی (عمل صالح) با خود نیاورده و همه چیز آنان نابود شده است.


میقات;575843 نوشت:

4. خداوند وقتی به انسان اختیار داده و انسان به عنوان موجودی مستقل، با سوء اختیارش، سرانجامی بد برای خود رقم زده است، اصلا ظلم محسوب نمی شود، زیرا به انتخاب و اختیار خودش بوده است.


مساله اختیار نمیتواند دلیل موجهی برای عذاب ابدی باشد.

به نظر بنده کفار بیشتر از ما خدا راشناخته اند که در انجام گناهان جرات پیدا میکنند. آنان نمیتوانند بپذیرند که خالقشان آنها را بیشتر از آنچیزی که مستحقش هستند عذاب کند و ابدیت در عذاب یعنی عذابی بیشتر از آنچیزی که استحقاقش را دارند.

(و البته مستحضرید که اگر آنها عذاب خدا را تکذیب میکنند بدلیل جهلشان نیست و پس از اینکه به یقین رسیدند باز هم به خود جرات طغیانگری میدهند.)

میقات;575843 نوشت:

نظام احسن اقتضاء دارد که خداوند موجودی مختار بیافریند. و این موجود مختار می تواند سرانجامی ابدی و خوب یا بد برای خود رقم بزند.


اینهم نمیتواند دلیلی بر ابدی بودن عذاب باشد.

میقات;575843 نوشت:

5. تعبیر به هلاکت در قرآن، به معنای مرگ و یا بر هم خوردن نظام آن چیز است. از طرفی برخی از موارد تعبیر به هلاکت، ناظر به این دنیا و نظام دنیوی است؛ نه نیست و نابود شدن.


در قرآن کریم عذاب را جداگانه توصیف میفرماید هلاکت را جداگانه. و همانطور که قبلا توضیح داده شد هلاکت سرانجام کار ایشان است هم در دنیا و هم در آخرت.

مگر آخرت چیزی غیر از همین دنیاست؟

اگر در دنیا ناظر به نیست و نابود شدنشان نبود، میشد حرف شما را پذیرفت.

ضمنا صراحتا میفرماید:

واحلوا قومهم
دارالبوار.
ان یهلکون الا انفسهم

مگر اینها ظاهر قرآن نیست که میفرمایید دلایل ما با ظاهر آیات تطابقی ندارد؟


ادامه در پست بعد

میقات;575843 نوشت:


. «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ»؛ و در «صور» دميده مى ‏شود، پس همه كسانى كه در آسمانها و زمينند مى‏ ميرند، مگر كسانى كه خدا بخواهد سپس بار ديگر در «صور» دميده مى ‏شود، ناگهان همگى به پا مى‏ خيزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند. (زمر، 68)



اگر در نفخ صور لفظ مرگ نیامده به این دلیل است که ارواح هم در نفخ صور میمیرند یا بیهوش میشوند ، چون مرگ فقط برای موجودی بکار میرود که روح دارد.
به هرترتیب با این کلام میفهماند که ارواح هم از قید حیات خارج میشوند و همین مساله بیانگر اینست که ارواح ابدی نیستند و اگر روح مومنان ابدی میشود علت خاصی دارد...

میقات;575843 نوشت:

7. تعبیر آوردن به ابدی بودن عذاب، قطعا مصلحت و نکته ای هدایتگرانه داشته که خداوند این گونه تعبیر آورده است. و تاثیر تربیتی و انذاری ابدیت، بیشتر از طولانی بودن است، و انسان را متوجه می کند که نسبت به این موارد باید بسیار دوری کند و بترسد از این که سرانجامش به ابدیت عذاب منتهی شود.



لطفا شما بفرمایید اگر منظور خداوند متعال ، عذابی قطع ناشدنی ،
کم نشدنی و برای مدتی بسیار مدید باشد که سرانجام آن نابودی است، این مساله را باید چگونه به ما بفهماند؟

ادامه در پست بعد

میقات;575843 نوشت:

8. در مورد تناسب کیفر با گناه، در پست های ابتدایی، مفصل توضیح دادم. لذا نمی توان با ادعای عدم تناسب، معنای ابدی بودن را نفی کرد.


بنده در پستهای گذشته در این رابطه توضیحی دادم. اگر یک دقیقه ،کوتاه کردن عمر یک انسان عذاب ابدی را در پی دارد پس فرقی بین کسی که یک آدمی که دم مرگ است میکشد با آنکه هزاران نفر را میکشد وجود ندارد.

تنها فرقشان در کیفیت عذابشان خواهد بود. این باید در عذابی شدید و مضاعف ابدی شود و دومی در عذابی هزار برابر که مضاعف شده. بعلاوه ی انبوه گناهانی را که در طول عمر خود مرتکب شده؛

باید لحظه به لحظه عذاب کل عمر خود را آن هم بصورت مضاعف تحمل کند حالا چگونه چنین عذابی را یک جا و تا ابد تحمل میکند و این امر چگونه با رحم و عدالت خداوند سازگار است حتما از نظر شما ثابت شده است.


میقات;575843 نوشت:

9. در قرآن، جهنم خلد، نیامده ولی خالد بودن در آن آمده است «خالِدينَ فيها أَبَدا»(نساء، 169). از طرفی آیات بسیاری هستند که همگی یا دلیل یا قرینه بر این معنا ی ابدی بودن هستند. از جمله:



چرا به این سادگی از کنار آیاتی که کلمه به کلمه اش معنا دارد میگذرید جناب میقات؟

اگر همه آیات را در کنار هم قرار داده و قضاوت کنیم خواهیم دید که خالدین فیها ابدا با جهنم خلد بسیار متفاوت است.

جهنم خلد یعنی جهنمی که برای ابد وجود دارد پس میتواند برای ابد عذاب دهنده باشد، اما خالدین فیها ابدا به این معناست که وقتی وارد آن شدند برای ابد از آن خارج نخواهند شد. این خارج نشدن میتواند به دلیل همان معدوم شدنشان باشد.


میقات;575843 نوشت:

«بِئْسَ الْقَرار» (ابراهیم، 29)

«جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها ... وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقيم‏» (توبه، 28)

«إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً»؛ كه عذابش سخت و پر دوام است. . (فرقان، 65)

«في‏ عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ» (زخرف، 74)
«فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها أَبَداً» (جن، 23)



واژه مقیم یا قرار ودیگر واژه ها اگر به معنای استمرار عذاب باشد میتواند بیانگر پایدار بودن عذاب باشد تا زمان هلاکتشان .

و اگر در آیات شریفه توضیح داده نشده که این عذابی که در آن مقیمند یا این عذابی که پایدار تر است یا استقرارشان در این قرارگاه تا چه زمانی است به این جهت میباشد که در سایر آیات بر مساله ی هلاکت ایشان به انواع و اقسام مختلف تاکید شده است.

ادامه در پست بعد

میقات;575843 نوشت:

«فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيى»؛ آتش دوزخ براى اوست در آن جا، نه مى ‏ميرد و نه زندگى مى ‏كند.‏ (طه، 74)

«لا يُقْضى‏ عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها»؛ هرگز فرمان مرگشان صادر نمى ‏شود تا بميرند، و نه چيزى از عذابش از آنان تخفيف داده مى ‏شود. (فاطر، 36)

درباره مرگ هم به اندازه کافی توضیح داده شد. مجددا توضیحی در این زمینه میدهم.

مرگ برای موجودی است که روح دارد همانطور که حضرت علی(ع)هم فرمودند روح در موجوداتی است که مرگ دارند، پس مرگ هم فقط برای موجوداتیست که روح دارند.

جهنمیان تا زمانیکه عذاب میشوند شدت عذابشان به میزانی است که هر لحظه مرگ به آنها رو میاورد تا روح از کالبدشان خارج شود اما نمیمیرند و با همان روالی که در این دنیا مرتکب گناهان شده اند عذابهایشان تجسم میابد

و اینکه هر عذابی چه مقدار بطول بیانجامد به میزان اعمالشان بستگی دارد و پی در پی به همان ترتیبی که مرتکب جرم و فساد شده اند به عقاب اعمالشان میرسند تا زمانیکه هیچ عملی برایشان باقی نمیماند
و این دست و پا و پوستی که میسوخته و مجددا میروئیده (کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها) با سوختن دیگر نمیروید چون دیگر عملی باقی نمانده که بخاطر آن عذاب شود نتیجتا روح و جسمی که در عذاب بوده برای ابد نابود میشود.



میقات;575843 نوشت:

10. اگر چه در لغت، خلود به معنای طولانی مدت هم آمده ولی ظاهر آیات و روایات، معنای ابدیت را می رساند. و شما اگر ادعایی خلاف این دارید باید دلیل اقامه کنید، آن هم دلیلی که با آن بتوان از ظاهر قرآن دست برداشت. (مطالبی که بیان فرموده اید این گونه نیست)

همانطور که عرض شد ظاهر قرآن میگوید کفار خودشان را هلاک میکنند و جهنم هم سرای هلاکت و نابودی نامیده شده. همانطور که هلاکت کفار در این دنیا مساوی است با نابودیشان ؛در آخرت هم همین معنا را خواهد داد. یعنی مثل دنیا یک عذاب دارند و یک سرانجام عذاب که همان ریشه کن شدنشان است.



میقات;575843 نوشت:
افزون بر این که روایات معصومین علیهم السلام نیز همین ابدی بودن را می رساند. (البته چون فرموده اید بحث قرآنی باشد وارد بحث روایات نمی شوم)

درمورد روایات قبلا نظر خود را اعلام کردم. بنابراین فکر نمیکنم نیازی به بحث داشته باشد. به هرصورت اگر روایت متواتری را سراغ دارید میتوانید مطرح فرمایید.

باتشکر

.امین.;576237 نوشت:

بنده در پستهای گذشته در این رابطه توضیحی دادم. اگر یک دقیقه ،کوتاه کردن عمر یک انسان عذاب ابدی را در پی دارد پس فرقی بین کسی که یک آدمی که دم مرگ است میکشد با آنکه هزاران نفر را میکشد وجود ندارد.

تنها فرقشان در کیفیت عذابشان خواهد بود. این باید در عذابی شدید و مضاعف ابدی شود و دومی در عذابی هزار برابر که مضاعف شده. بعلاوه ی انبوه گناهانی را که در طول عمر خود مرتکب شده؛

باید لحظه به لحظه عذاب کل عمر خود را آن هم بصورت مضاعف تحمل کند حالا چگونه چنین عذابی را یک جا و تا ابد تحمل میکند و این امر چگونه با رحم و عدالت خداوند سازگار است حتما از نظر شما ثابت شده است.


سلام علیکم و رحمة الله، و عرض پوزش بابت پریدن وسط صحبت‌هایتان با کارشناس محترم، :Gol:
ابتدا فرمودید که اگر کسی یک نفر یا صد نفر را بکشد اگر عذابشان ابدی باشد پس فرقی میان آنها نیست (انگار عدالت خداوند زیر سؤال رفته باشد)، ولی بعد خودتان فرمودید البته در شدت و ضعف این عذاب می‌تواند تفاوت زیادی باشد (پس علامت سؤال از روی عدالت خداوند برداشته می‌شود)، بعد فرمودید که اما این با رحمت خداوند قابل جمع نیست ... اما به نظر حقیر این ابدی بودن عذاب با رحمت خداوند هم ناسازگار نیست ... وقتی شخص گناهکار حقیقت زشتی کاری که کرده را بفهمد و هرگز غفلت بر او چیره نشود و حجابی مانع این درک شدید نشود او خودش را برای ابد گناهکار دانسته و باز خودش را برای ابد مستحق عذاب می‌داند. کسی که امام حسین علیه‌السلام را شهید کرده است اگر ذره‌ای از عظمت ایشان را بفهمد دیگر هرگز راضی به عذاب نشدن خود نخواهد بود، بله از عذاب درد می‌کشد و باز بله درد نکشیدن را بیشتر دوست دارد ولی خود را مستحق عذاب دانستن بر این احساسات وقتی مقدم شود می‌تواند رضایت از وضع موجود را به بار آورد. مثل پدری که بچه‌اش را کشته است و اینک خود را مستحق تیرباران می‌داند، وقتی تفنگ‌ها را جلوی خود می‌بیند می‌ترسد ولی وقتی باز یادش می‌آید که با دخترش چه کرده است و او التماسش می‌کرد که او را نکشد ولی او باز با رذالتی که داشت وحشیانه دست به کشتنش زد دیگر مرگ و عذاب را در آغوش می‌کشد و اگر جا داشت خودش خودش را از درون منهدم می‌کرد. در جهنم هم دیگر فراموشی وجود ندارد اگر خداوند عالم نخواهد، دیدن عذاب سهمگین هم وقتی صحنه‌ی جرم‌هایی که کرده‌اند جلوی چشمشان باشد ایشان را از انزجار از خود غاف نمی‌کند تا سرگرم دردهای ظاهری و بیرونی جهنم شوند، در واقع عذاب باطنی عذاب اصلی ایشان است و چون آن را از خودشان می‌دانند و نه از طرف خدا پس از خودشان بیزار بوده و همواره خود را مستحق عذاب می‌دانند، ایشان در این رضایت به عذاب شدن است که ابدی می‌شوند، درد می‌کشند و عذابشان تخفیف هم داده نمی‌شود ولی آن را هم مصداق ظلم به خود نمی‌دانند، این مطلب آخر به طور صریح در روایت امام باقر علیه‌السلام آمده است، آیا با این حال باز شما ابدی شدن عذاب را ظلم می‌دانید؟ عذاب ایشان تجسم عملشان است، عمل انسان یک ظاهر دارد و یک باطن که همان نیت است که فعل قلب است، عذاب برای باطن که لازم باشد دیگر لازمان خواهد بود و هر بار که به یاد آورده شود تازه می‌شود و اگر از یاد نرود همواره تازه خواهد ماند. در جهنم هم همین باطن است که بروز ظاهری یافته است و مجسم شده است. (البته باز بر تفاوت میان نیت برای یک فعل خاص و شاکله به عنوان رویکرد کلی زندگی انسان تأکید دارم)

.امین.;576237 نوشت:

اگر همه آیات را در کنار هم قرار داده و قضاوت کنیم خواهیم دید که خالدین فیها ابدا با جهنم خلد بسیار متفاوت است.

جهنم خلد یعنی جهنمی که برای ابد وجود دارد پس میتواند برای ابد عذاب دهنده باشد، اما خالدین فیها ابدا به این معناست که وقتی وارد آن شدند برای ابد از آن خارج نخواهند شد. این خارج نشدن میتواند به دلیل همان معدوم شدنشان باشد.

خلود به معنی ثبوت است، می‌تواند ثبوت برای مدت بلند معنا شود ولی وقتی با قید ابدیت می‌آید دیگر ثبوت ابدی معنا می‌دهد، شما چرا خلود در جهنم برای ابد را فقط خارج نشدن از جهنم ترجمه می‌کنید؟ ثبوت در جهنم برای ابد یعنی زنده وموجود بودنشان هم به مرگ یا عدمشان نخواهد انجامید، همانطور که روز اول هستند در همان وضعیت تا ابد خواهند ماند.
به نظر حقیر ترجمه‌ی شما اشکال دارد که خلود ابدی را صرفاً خارج نشدن از جهنم برای ابد ترجمه می‌کنید و البته حقیر تسلطی به زبان عربی ندارم. :Gol:

یا علی

باء;576351 نوشت:

سلام علیکم و رحمة الله، و عرض پوزش بابت پریدن وسط صحبت‌هایتان با کارشناس محترم، :Gol:
ابتدا فرمودید که اگر کسی یک نفر یا صد نفر را بکشد اگر عذابشان ابدی باشد پس فرقی میان آنها نیست (انگار عدالت خداوند زیر سؤال رفته باشد

و علیکم السلام ورحمه الله وبرکاته

بله مشخصه که این از عدالت به دور است. اگر کسی که یک نفر را میکشد برای ابد عذاب شود این بدان معناست که این شخص با کسی که هزار نفر را کشته در مدت زمان عذابشان هیچ فرقی ندارد.

چون عدل اینست که هرکسی برای هر تعداد انسانی که کشته است به همان نسبت ، زمان عذابش افزایش پیدا کند.

لطفا به این مساله توجه بفرمایید که جهان آخرت مثل دنیا محدودیت ندارد که بگوییم نمیشود یک نفر بخاطر قتل چند نفر، چند بار حبس شود یا اینکه چند بار قصاص شده و کشته و زنده شود. آنجا هیچ مرگی نیست که مانع انجام کیفر به میزان متناسب شود.

باء;576351 نوشت:

ولی بعد خودتان فرمودید البته در شدت و ضعف این عذاب می‌تواند تفاوت زیادی باشد (پس علامت سؤال از روی عدالت خداوند برداشته می‌شود)، بعد فرمودید که اما این با رحمت خداوند قابل جمع نیست ...

سخن ما این بود که اگر قرار باشد شدت عذاب جهنمیان از همان بدو ورودشان به جهنم تا الی الابد ،

به اندازه گناهانی باشد که در کل عمرشان مرتکب شده اند و با توجه به اینکه عذابها بی وقفه و بدون هیچ پایانی هم هست ، این با رحمت خدایتعالی مغایرت دارد.

از نظر شما ندارد؟ آیا این ظلم نیست ؟ در ثانی این مساله چقدر با عذاب مضاعف تطابق دارد؟ اینکه مضاعف به توان n هست .

ضمنا طبق آیات شریفه حسنات، بهتر و 10 برابر پاداش داده میشوند اما سیئات ، فقط مثل خودش کیفر میشود (فلایجزی الذین عملوالسئات الا ما کانوا یعملون)

نفرموده سیئات 10 برابر بلکه هزاران برابر کیفر داده میشوند. اگر عقیده به عذاب ابدی صحیح بود قطعا باید به این مساله تصریح میکرد و میفرمود کسانیکه در جهنم خالدند چندین برابر گناهانشان کیفر میشوند.

باء;576351 نوشت:

اما به نظر حقیر این ابدی بودن عذاب با رحمت خداوند هم ناسازگار نیست ... وقتی شخص گناهکار حقیقت زشتی کاری که کرده را بفهمد و هرگز غفلت بر او چیره نشود و حجابی مانع این درک شدید نشود او خودش را برای ابد گناهکار دانسته و باز خودش را برای ابد مستحق عذاب می‌داند. کسی که امام حسین علیه‌السلام را شهید کرده است اگر ذره‌ای از عظمت ایشان را بفهمد دیگر هرگز راضی به عذاب نشدن خود نخواهد بود، بله از عذاب درد می‌کشد و باز بله درد نکشیدن را بیشتر دوست دارد ولی خود را مستحق عذاب دانستن بر این احساسات وقتی مقدم شود می‌تواند رضایت از وضع موجود را به بار آورد. مثل پدری که بچه‌اش را کشته است و اینک خود را مستحق تیرباران می‌داند، وقتی تفنگ‌ها را جلوی خود می‌بیند می‌ترسد ولی وقتی باز یادش می‌آید که با دخترش چه کرده است و او التماسش می‌کرد که او را نکشد ولی او باز با رذالتی که داشت وحشیانه دست به کشتنش زد دیگر مرگ و عذاب را در آغوش می‌کشد و اگر جا داشت خودش خودش را از درون منهدم می‌کرد. در جهنم هم دیگر فراموشی وجود ندارد اگر خداوند عالم نخواهد، دیدن عذاب سهمگین هم وقتی صحنه‌ی جرم‌هایی که کرده‌اند جلوی چشمشان باشد ایشان را از انزجار از خود غاف نمی‌کند تا سرگرم دردهای ظاهری و بیرونی جهنم شوند، در واقع عذاب باطنی عذاب اصلی ایشان است و چون آن را از خودشان می‌دانند و نه از طرف خدا پس از خودشان بیزار بوده و همواره خود را مستحق عذاب می‌دانند، ایشان در این رضایت به عذاب شدن است که ابدی می‌شوند، درد می‌کشند و عذابشان تخفیف هم داده نمی‌شود ولی آن را هم مصداق ظلم به خود نمی‌دانند، این مطلب آخر به طور صریح در روایت امام باقر علیه‌السلام آمده است، آیا با این حال باز شما ابدی شدن عذاب را ظلم می‌دانید؟ عذاب ایشان تجسم عملشان است، عمل انسان یک ظاهر دارد و یک باطن که همان نیت است که فعل قلب است، عذاب برای باطن که لازم باشد دیگر لازمان خواهد بود و هر بار که به یاد آورده شود تازه می‌شود و اگر از یاد نرود همواره تازه خواهد ماند. در جهنم هم همین باطن است که بروز ظاهری یافته است و مجسم شده است. (البته باز بر تفاوت میان نیت برای یک فعل خاص و شاکله به عنوان رویکرد کلی زندگی انسان تأکید دارم)


خداوند عذاب مجرمین را ظلم در حق ایشان نمیداند میدانید دلیلش چیست؟ دلیلش این نیست که مستحق عذاب ابدی هستند ، دلیلش اینست که در این دنیا برای هدایت آنها و فهم و درکشان از این هدایت ، هیچ چیزی کم نگذاشته است.

بارها به این نکته اشاره فرموده:

ومن خفت موازینه فاولئک الذین خسروا انفسهم فی جهنم خالدون تلفح وجوههم النار وهم فیها کالحون

الم تکن ایاتی تتلی علیکم فکنتم بها تکذبون

کسی که در عین سلامت عقل و نبود مانعی برای هدایت ، از دستورات الهی سرپیچی کند و مرتکب جرم و جنایت شود ، اینطور نیست که تازه در آن دنیا متوجه این مساله شود که مستحق مجازات است

چون خداوند در همین دنیا قوه تشخیص خوبی و بدی را به او داده است وگرنه اگر قرار باشد تازه در آن دنیا متوجه عظمت و حقانیت امام و قبح گناهانش شود که این مجازات او عین ظلم خواهد بود...

باء;576351 نوشت:

خلود به معنی ثبوت است، می‌تواند ثبوت برای مدت بلند معنا شود ولی وقتی با قید ابدیت می‌آید دیگر ثبوت ابدی معنا می‌دهد،
شما چرا خلود در جهنم برای ابد را فقط خارج نشدن از جهنم ترجمه می‌کنید؟ ثبوت در جهنم برای ابد یعنی زنده وموجود بودنشان هم به مرگ یا عدمشان نخواهد انجامید، همانطور که روز اول هستند در همان وضعیت تا ابد خواهند ماند.
به نظر حقیر ترجمه‌ی شما اشکال دارد که خلود ابدی را صرفاً خارج نشدن از جهنم برای ابد ترجمه می‌کنید و البته حقیر تسلطی به زبان عربی ندارم. :Gol:
یا علی

در این مورد هم قبلا خدمت شما عرض شد هر کسی اشکالی میبیند لازم است با دلیل و مدرک نقد کند:


.امین.;575681 نوشت:
در آخر اینکه شما یاهر کسی که این مساله را قبول ندارد لازم است برای اثبات سخن خود از یک نفر عرب زبان یا کسیکه مسلط به زبان عربی هست سوال کند و با مدرک سخن بگوید.

و برای ما ثابت کند که اگر غرض خداوند از خلود ، جاودانگی در عذاب تا زمانیکه معدوم شوند ؛ باشد نمیتواند با جمله "خالدین فیها ابدا " یا و "فی العذاب هم خالدون" آن را مشخص فرماید و لازم است برای فهماندن این مطلب از یک جمله دیگری استفاده کند و آن جمله را هم برای ما بیاورید.

باتشکر

یاعلی

باء;576351 نوشت:
این مطلب آخر به طور صریح در روایت امام باقر علیه‌السلام آمده است، آیا با این حال باز شما ابدی شدن عذاب را ظلم می‌دانید؟ عذاب ایشان تجسم عملشان است، عمل انسان یک ظاهر دارد و یک باطن که همان نیت است که فعل قلب است، عذاب برای باطن که لازم باشد دیگر لازمان خواهد بود و هر بار که به یاد آورده شود تازه می‌شود و اگر از یاد نرود همواره تازه خواهد ماند. در جهنم هم همین باطن است که بروز ظاهری یافته است و مجسم شده است. (البته باز بر تفاوت میان نیت برای یک فعل خاص و شاکله به عنوان رویکرد کلی زندگی انسان تأکید دارم)

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم ورحمه الله

برادر بزرگوار این قسمت از فرمایشاتتان بی پاسخ ماند.

اولا باید خدمت شما عرض کنم خلود در عذاب زمانیکه به شکل عذاب ابدی در نظر گرفته شود نمیتواند تجسم عمل باشد و چیزی ماورای تجسم عمل هست. چون تجسم عمل آنست که از روز نخست تک تک اعمال انسان به ترتیب مجسم شده و روی نظم و قاعده ای خاص عذاب ببیند و اینگونه عذاب دیدن، بالاخره سرانجامی دارد و اینطور نیست که وقتی شخص کیفر همه اعمالش را دید دوباره برگردد و از اول مورد عذاب واقع شود.

اما اگر عذاب، ابدی و بی هیچ پایانی متصور شود باید به همان صورت که خدمت شما عرض شد باشد؛ یعنی کل گناهانی که از اول تا آخر عمر مرتکب شده است بصورت یک عذاب سهمگین برای شخص مجسم شود و لحظه به لحظه آن عذاب تکرار گردد که چنین چیزی بعید به نظر میرسد که صحیح باشد.

اما در مورد نیت ، این حدیث با آیات قرآنی مخالفت صریح دارد.

اگر به این آیه دقت بیشتری داشته باشید میفرماید:


.امین.;556202 نوشت:
وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ

کسانیکه مرتکب گناهان میشوند جزایی نمیبینند غیر از آنچیزی که انجام داده اند.

این آیه صراحتا با کیفر شدن بخاطر نیت

گناه مخالفت دارد ؛ چون میفرماید کیفر فقط در مقابل عمل هست (و نه چیز دیگری مثل نیت گناه یا شاکله...)

[="Tahoma"]

.امین.;576229 نوشت:
همانطور که خدمت جناب صادق هم عرض کردم طبق آیات شریفه هرچیزی که وجه الهی نداشته باشد هالک و نابود شدنی است. تفاوت بین روح جهنمیان و بهشتیان اینست که روح جهنمیان وجه الهی ندارد پس نابود شدنی است.

ضمنا ارواح تقسیم بندیهایی دارند و روحی که همان عقل است با روحی که صرفا جنبه حیات دارد متفاوت است. جهنمیان این عقل را که به سبب شرافتش به خداوند نسبت داده شده و به سبب آن است که فرموده نفخت فیه من روحی در خود کشته اند پس ابدی بودن روح انسانیشان هیچگونه وجهی ندارد.

با سلام و درود

در فلسفه و در جای خود ثابت شده که نمی توان زمانی باشد که واجب الوجود باشد ولی مخلوقی نداشته باشد. لذا این که هلاکت را به معنای نابودی و مرگ همه چیز، حتی مجردات، گرفته اید صحیح نیست. البته این را ادامه نمی دهم چون موجب خروج از موضوع تاپیک است.

نه جهنمیان و نه بهشتیان قدرت ندارند روحی که خدا به آن ها داده را از بین ببرند. مستور شدن روح انسانی در لابلای گناه و سرپوش گذاشتن بر فطرت پاک الهی، به معنای نابود کردن روح نیست.

.امین.;576229 نوشت:
1- ان الله لایظلم مثقال ذره. خداوند به اندازه ذره ای ظلم نمیکند. این مساله بسیار مهم است که ابدی بودن عذاب امکان این را دارد که حتی ذره ای ظلم را دربر داشته باشد.
اگر این ظلم به کیفر اعمال ایشان هم برنگردد قطعا به مساله خالقیت خدایی که میتوانسته آنها را خلق نکند و اختیارشان ندهد تا مجبور شوند برای ابد عذاب بکشند برمیگردد.

خیر، هیچ ظلمی محقق نمی شود و خداوند ذره ای ظلم نمی کند. شاهدش هم همین آیه ای است که قرآن بدان تصریح دارد.

خداوند فیضش دائمی است لذا خلق کردن مطابق با فیاضیت الهی است. از طرفی اختیار دادن به انسان، هیچ اجباری برای انتخاب عذاب ابدی برای انسان نیست، کما این که انسان های بسیار زیادی (اکثریت انسان ها) به عذاب ابدی دچار نمی شوند. اگر خلق کردن و اختیار دادن موجب جبر می شد، چرا بقیه به چنین جبری نرسیدند و دچار عذاب ابدی نشدند؟!

لذا این استدلال نادرست است.

.امین.;576229 نوشت:
2- قرآن کریم جهنم را دارالبوار یعنی سرای هلاکت نامیده .

اگر به ادامه آیه توجه بفرمایید، همین جهنم را توصیف می کند:

«جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ»؛ (سراى نيستى و نابودى، همان) جهنم است كه آنها در آتش آن وارد مى‏ شوند و بد قرارگاهى است! (ابراهیم، 29)

می بینید که قرآن، آن را قرارگاه می داند. لذا آن «دارالبوار» به معنای نابودی روح آنان نیست بلکه از این جهت است که جهنمیان هیچ چیزی (عمل صالح) با خود نیاورده و همه چیز آنان نابود شده است.

[="Tahoma"]

.امین.;576232 نوشت:


مساله اختیار نمیتواند دلیل موجهی برای عذاب ابدی باشد.

به نظر بنده کفار بیشتر از ما خدا راشناخته اند که در انجام گناهان جرات پیدا میکنند. آنان نمیتوانند بپذیرند که خالقشان آنها را بیشتر از آنچیزی که مستحقش هستند عذاب کند و ابدیت در عذاب یعنی عذابی بیشتر از آنچیزی که استحقاقش را دارند.

(و البته مستحضرید که اگر آنها عذاب خدا را تکذیب میکنند بدلیل جهلشان نیست و پس از اینکه به یقین رسیدند باز هم به خود جرات طغیانگری میدهند.)

اشتباه می کنند زیرا عذابی که خداوند به گناهکار می دهد، چیزی اضافه بر گناهش نیست. این عذاب، نمود عمل او است و خداوند ذره ای در حق کسی ظلم نمی کند و ذره ای عذاب اضافی نمی دهد.
«الْيَوْمَ تُجْزى‏ كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْيَوْم‏»؛ امروز هر كس در برابر كارى كه انجام داده است پاداش داده مى‏شود امروز هيچ ظلمى نيست. (غافر، 17)

نقل قول:
ضمنا صراحتا میفرماید:
واحلوا قومهم دارالبوار.
ان یهلکون الا انفسهم

مگر اینها ظاهر قرآن نیست که میفرمایید دلایل ما با ظاهر آیات تطابقی ندارد؟




این ها ناظر به دنیا یا اعمال دنیوی آن ها است و نمی توان از این آیات، نابودی روح را اثبات کرد چون اصلا ناظر با آن نیست. لذا برداشت شما صرف احتمالی است که خلاف ظاهر قرآن است و اگر به قرآن نسبت بدهید تحمیل بر قرآن است.

[="Tahoma"]

.امین.;576235 نوشت:


اگر در نفخ صور لفظ مرگ نیامده به این دلیل است که ارواح هم در نفخ صور میمیرند یا بیهوش میشوند ، چون مرگ فقط برای موجودی بکار میرود که روح دارد.
به هرترتیب با این کلام میفهماند که ارواح هم از قید حیات خارج میشوند و همین مساله بیانگر اینست که ارواح ابدی نیستند و اگر روح مومنان ابدی میشود علت خاصی دارد...

بله، هر آن چه روح دارد می میرد ولی مرگ و مردن به معنای جدا شدن روح از بدن است، نه به معنای مرگ روح. لذا صغرا کبرای استدلالتان صحیح نیست.

در اثر مرگ، روح از بدن مادی جدا می شود و به بدن دیگر (برزخی یا قیامتی) می شود، نه این که روح بمیرد.

نقل قول:

لطفا شما بفرمایید اگر منظور خداوند متعال ، عذابی قطع ناشدنی ،
کم نشدنی و برای مدتی بسیار مدید باشد که سرانجام آن نابودی است، این مساله را باید چگونه به ما بفهماند؟

چون این گونه نیست و نابود شدنی نیست، نیازی هم به تعبیر آوردن نیست. اگر منظور آن بود، بیانی دیگر می آورد و از خلود و این همه قرینه بر بقاء و ابدی بودن استفاده نمی شد.

[="Tahoma"]

.امین.;576237 نوشت:


بنده در پستهای گذشته در این رابطه توضیحی دادم. اگر یک دقیقه ،کوتاه کردن عمر یک انسان عذاب ابدی را در پی دارد پس فرقی بین کسی که یک آدمی که دم مرگ است میکشد با آنکه هزاران نفر را میکشد وجود ندارد.

تنها فرقشان در کیفیت عذابشان خواهد بود. این باید در عذابی شدید و مضاعف ابدی شود و دومی در عذابی هزار برابر که مضاعف شده. بعلاوه ی انبوه گناهانی را که در طول عمر خود مرتکب شده؛

باید لحظه به لحظه عذاب کل عمر خود را آن هم بصورت مضاعف تحمل کند حالا چگونه چنین عذابی را یک جا و تا ابد تحمل میکند و این امر چگونه با رحم و عدالت خداوند سازگار است حتما از نظر شما ثابت شده است.


شما خودتان پاسخ را داده اید. تفاوت در کیفیت عذاب است لذا به کسی ظلم نمی شود و هر کس مطابق با عملش عذاب می شود.

خوب و بد بودن که بر اساس و مقدار زمان محاسبه نمی شود بلکه بر اساس طبیعت و ماهیت عمل محاسبه می شود.

اما این که خداوند چگونه چنین عمل می کند که هر دو با توجه به تفاوت گناهان، به مجازات برسند و در حق کسی هم ظلم نشود، ما نمی دانیم و به خود خدا مربوط است. ما فقط می دانیم که خداوند در حق کسی ذره ای ظلم نمی کند.

نقل قول:
جهنم خلد یعنی جهنمی که برای ابد وجود دارد پس میتواند برای ابد عذاب دهنده باشد، اما خالدین فیها ابدا به این معناست که وقتی وارد آن شدند برای ابد از آن خارج نخواهند شد. این خارج نشدن میتواند به دلیل همان معدوم شدنشان باشد.

این که خارج نشدن به معنای نابود شدن است، ادعای شما است که با ظاهر آیات دیگر ناسازگار است؛ لذا نمی توانید آن را به قرآن نسبت بدهید و مدعی شوید این ایه می خواهد این را اثبات کند.

خارج نشدن از جهنم و کم نشدن از عذاب و مقیم بودن در حهنم، همه معنای ابتدای و ظاهری آن ها، ابدی و ماندگار بودن است؛ نه نابود شدن.

[="Tahoma"]

.امین.;576238 نوشت:
درباره مرگ هم به اندازه کافی توضیح داده شد. مجددا توضیحی در این زمینه میدهم.

مرگ برای موجودی است که روح دارد همانطور که حضرت علی(ع)هم فرمودند روح در موجوداتی است که مرگ دارند، پس مرگ هم فقط برای موجوداتیست که روح دارند.

قبلا در این زمینه عرض کردم که مرگ به معنای مردن و مرگ روح نیست بلکه به معنای جدایی روح از بدن مادی است. لذا درست است که هر موجود دارای روحی، مرگ دارد ولی معنایش نابودی و مرگ روح نیست بلکه جدایی روح از بدن مادی و انتقال آن به بدن دیگر (برزخی یا قیامتی) است.

نقل قول:

و این
دست و پا و پوستی که میسوخته و مجددا میروئیده (کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها) با سوختن دیگر نمیروید چون دیگر عملی باقی نمانده که بخاطر آن عذاب شود نتیجتا روح و جسمی که در عذاب بوده برای ابد نابود میشود.

این ادعای شما است و از این آیه آنچه شما ادعا کرده اید فهم نمی شود.

اتفاقا ظاهر این عبارت این است که عذاب ابدی است و کسی که مبتلا به عذاب ابدی شده است نابود شدنی نیست. این که خیلی واضح است و قرآن بدان تصریح دارد.

شما نمی توانید چیزی از خودتان به آیه اضافه کنید و نسبت بدهید که این تبدیل و جایگزینی اعضای بدن، تا جایی است که عمل تمام شود. این ها دلیل می خواهد و شما دلیلی بر اثبات آن ندارید.

[="Tahoma"]

.امین.;576240 نوشت:


همانطور که عرض شد ظاهر قرآن میگوید کفار خودشان را هلاک میکنند و جهنم هم سرای هلاکت و نابودی نامیده شده. همانطور که هلاکت کفار در این دنیا مساوی است با نابودیشان ؛در آخرت هم همین معنا را خواهد داد. یعنی مثل دنیا یک عذاب دارند و یک سرانجام عذاب که همان ریشه کن شدنشان است.



همان طور که عرض کردم، هلاکت و نابودی به معنای نابودی روح نیست بلکه به معنای هلاکت از دنیا و نابودی اعمالشان است. بهشتیان عمل صالحشان را به دنبال می برند و پاداشش را می گیرند ولی جهنمیان عمل صالحی ندارند و همه اعمالشان در این دنیا نابود می شود و عمل صالحی برای همراه بردن ندارد لذا روحشان در عذاب است.

میقات;576938 نوشت:

با سلام و درود

در فلسفه و در جای خود ثابت شده که نمی توان زمانی باشد که واجب الوجود باشد ولی مخلوقی نداشته باشد. لذا این که هلاکت را به معنای نابودی و مرگ همه چیز، حتی مجردات، گرفته اید صحیح نیست. البته این را ادامه نمی دهم چون موجب خروج از موضوع تاپیک است.


بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب
ما نگفتیم در نفخ صور همه میمیرند. طبق آیات و روایات افرادی هم هستند که زنده خواهند ماند: فصعق من فی السموات و من فی الارض الا من شاءلله. و ایشان همان اهلبیت علیهم السلام هستند که ایشان را مخلوق اول دانسته اند. نه ارواح کفار...


میقات;576938 نوشت:

نه جهنمیان و نه بهشتیان قدرت ندارند روحی که خدا به آن ها داده را از بین ببرند. مستور شدن روح انسانی در لابلای گناه و سرپوش گذاشتن بر فطرت پاک الهی، به معنای نابود کردن روح نیست.

این اصطلاح بود که بکار بردم. قرآن در اینباره میفرماید:
خداوند بر قلبهایشان مهر میزند و نیز میفرماید افانت تسمع الموتی ولوکانوا لایعقلون. خود خداوند ایشان را که تعقل نمیکنند مرده میخواند

در روایات هم آمده است که عقلشان را میگیرد. پس ایشان در همین دنیا از نعمت عقل محروم میشوند.


میقات;576938 نوشت:

خیر، هیچ ظلمی محقق نمی شود و خداوند ذره ای ظلم نمی کند. شاهدش هم همین آیه ای است که قرآن بدان تصریح دارد.

چون خداوند هیچ ظلمی نمیکند پس تفسیر آیات خلود به عذاب ابدی صحیح است؟؟؟!!!!:Gig:

میقات;576938 نوشت:

خداوند فیضش دائمی است لذا خلق کردن مطابق با فیاضیت الهی است. از طرفی اختیار دادن به انسان، هیچ اجباری برای انتخاب عذاب ابدی برای انسان نیست،


ما نگفتیم آفرینش آنها اجباری است برای انتخاب عذاب، مساله اینست که خداوند قبل از آفرینش انسان میدانسته که بعضی از آنها از اختیارات خود سوءاستفاده میکنند و به خود و دیگران ظلم میکنند و سرانجامشان آتش و عذاب است. اما با این وجود آنها را خلق میکند. اگر عذاب ابدی و همیشگی باشد این با رحم خداوند سازگار نیست. (اشتباه نشه قصد ما دفاع از دشمنان خدا نیست بلکه قصدمان اینست که این چهره ظالمانه ای که در میان مردم ، از خداوند ساخته شده را تایید نکنیم)


میقات;576938 نوشت:

کما این که انسان های بسیار زیادی (اکثریت انسان ها) به عذاب ابدی دچار نمی شوند. اگر خلق کردن و اختیار دادن موجب جبر می شد، چرا بقیه به چنین جبری نرسیدند و دچار عذاب ابدی نشدند؟!
لذا این استدلال نادرست است.

آیا این سخن شما هیچگونه پایه و اساس روایی دارد؟ در قرآن که ما خلاف آن را میبینیم.

بسم الله الرحمن الرحیم
تلك آيات الكتاب والذي انزل اليك من ربك الحق ولكن اكثر الناس لا يومنون
ومن يكفر به من الاحزاب فالنار موعده فلا تك في مريه منه انه الحق من ربك ولكن اكثر الناس لا يومنون
ام تحسب ان اكثرهم يسمعون او يعقلون ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا
ان الله لذو فضل علي الناس ولكن اكثرهم لا يشكرون
قل سيروا في الارض فانظروا كيف كان عاقبه الذين من قبل كان اكثرهم مشركين
قالوا سبحانك انت ولينا من دونهم بل كانوا يعبدون الجن اكثرهم بهم مومنون
قل يا اهل الكتاب هل تنقمون منا الا ان آمنا بالله وما انزل الينا وما انزل من قبل وان اكثركم فاسقون

لقد حق القول علي اكثرهم فهم لا يومنون
بشيرا ونذيرا فاعرض اكثرهم فهم لا يسمعون
ام اتخذوا من دونه آلهه قل هاتوا برهانكم هذا ذكر من معي و ذكر من قبلي بل اكثرهم لا يعلمون الحق فهم معرضون
وما يتبع اكثرهم الا ظنا ان الظن لا يغني من الحق شييا ان الله عليم بما يفعلون
ان في ذلك لآيه وما كان اكثرهم مومنين
ان الساعه لآتيه لا ريب فيها ولكن اكثر الناس لا يومنون
ولقد ضل قبلهم اكثر الاولين
و لقد صرفنا للناس في هذا القرآن من كل مثل فابي اكثر الناس الا كفورا
ولقد صرفناه بينهم ليذكروا فابي اكثر الناس الا كفورا


پس از دید خدایتعالی اکثریت انسانها ایمان نمیاورند و مانند انعام بل هم اضل هستند . البته با همه ی این احوال از نظر شما ظلم نیست که خداوند بداند اقلیتی ایمان میاورند و اهل بهشتند اما با این وجود اینهمه انسان را خلق کند که چند روزی در این دنیای فانی سر کنند و بعد برای ابد در عذابشان نگاه دارد.

میقات;576938 نوشت:


اگر به ادامه آیه توجه بفرمایید، همین جهنم را توصیف می کند:

«جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ»؛ (سراى نيستى و نابودى، همان) جهنم است كه آنها در آتش آن وارد مى‏ شوند و بد قرارگاهى است! (ابراهیم، 29)

می بینید که قرآن، آن را قرارگاه می داند. لذا آن «دارالبوار» به معنای نابودی روح آنان نیست بلکه از این جهت است که جهنمیان هیچ چیزی (عمل صالح) با خود نیاورده و همه چیز آنان نابود شده است.




جهنم بدقرارگاهی است. این سخن بیانگر عذاب ابدی نیست و اگر هم معنای بقا را بدهد این بقا میتواند تا لحظه معدوم شدنشان باشد. چون شدت عذاب جهنم آنچنان وصف شده است که میفرماید و مرگ از هر سو به ایشان رو میکند. ولی نمیمیرند. این توصیفاتی چنینی بیانگر بقای عذابشان است تا زمانیکه کیفر میشوند، نه ابدیتشان در عذاب

سلام علیکم و رحمة الله،
جناب میقات، آیا به لحاظ زبان عربی، «خلود ابدی» می‌تواند به تنها خارج نشدن از جایی تا ابد دلالت کند (یعنی مثلاً تعبیر به این شود که وجود تا زمانی و سپس عدم از زمانی به بعد) یا وجود و حضور ابدی در آنجا را نیز نیاز خواهد داشت؟ بحث معنای لغوی منظورم هست.
اینکه اگر وجود و حضور هم لازم باشد اینکه این مسأله چطور با رحمت خداوند سازگار می‌شود یک بحث ثانویه خواهد بود.
ممنون از لطفتون :Gol:
یا علی

[="Tahoma"]

.امین.;577005 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب
ما نگفتیم در نفخ صور همه میمیرند. طبق آیات و روایات افرادی هم هستند که زنده خواهند ماند: فصعق من فی السموات والارض الا من شاءلله. و ایشان همان اهلبیت علیهم السلام هستند که ایشان را مخلوق اول دانسته اند. نه ارواح کفار...


با سلام و درود

در هر صورت دلیل قرآنی بر مرگ ارواح در آخر دنیا، نداریم. از آیه شریفه هم این مطلب فهم و اثبات نمی شود.

نقل قول:

این اصطلاح بود که بکار بردم. قرآن در اینباره میفرماید:
خداوند بر قلبهایشان مهر میزند و نیز میفرماید افانت تسمع الموتی ولوکانوا لایعقلون. خود خداوند ایشان را که تعقل نمیکنند مرده میخواند

در روایات هم آمده است که عقلشان را میگیرد. پس ایشان در همین دنیا از نعمت عقل محروم میشوند.



این که از عدم شعور و تعقل نداشتن، به موت و مرگ تعبیر شود، تعبیری کنایی و مرسوم است. لذا اصلا این گونه آیات ناظر به نابودی و مرگ روح نیست.

نقل قول:
چون خداوند هیچ ظلمی نمیکند پس تفسیر آیات خلود به عذاب ابدی صحیح است؟؟؟!!!!:Gig:


بله؛ آیات قرآن که بر ابدی بودن عذاب برای برخی دلالت دارند. از طرفی هم می دانیم که خداوند ذره ای ظلم نمی کتد. لذا می توان نتیجه گرفت که ابدی بودن عذاب برای برخی، ظلم از طرف خداوند محسوب نمی شود.

البته تحلیل و بیان چگونگی ظلم نبودن، در قرآن نیامده و بر عهده علم فلسفه و ... است که در جای خود بیان شده است و ارتباطی با اصل مطلب ندارد.

نقل قول:
ما نگفتیم آفرینش آنها اجباری است برای انتخاب عذاب، مساله اینست که خداوند قبل از آفرینش انسان میدانسته که بعضی از آنها از اختیارات خود سوءاستفاده میکنند و به خود و دیگران ظلم میکنند و سرانجامشان آتش و عذاب است. اما با این وجود آنها را خلق میکند. اگر عذاب ابدی و همیشگی باشد این با رحم خداوند سازگار نیست. (اشتباه نشه قصد ما دفاع از دشمنان خدا نیست بلکه قصدمان اینست که این چهره ظالمانه ای که در میان مردم ، از خداوند ساخته شده را تایید نکنیم)

اگر ظلمی هست ظلمی است که خود جهنمیان در حق خود کرده و با سوء انتخاب، عذاب ابدی را برای خود رقم زده اند:

«وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون‏»؛ خدا به آنها ستم نكرده بلكه آنها، خودشان به خويشتن ستم مى ‏كنند. (آل عمران، 117)

مطلب دیگر این که در جای خود ثابت شده که علم الهی موجب جبر نیست و اختیار را از انسان سلب نمی کند. لذا این که خداوند می دانسته برخی با سوء انتخاب، سرانجام بدی را برای خود رقم می زنند، دلیل بر این نیست که آن ها مجبور بوده اند.

اصل وجود عذاب ابدی هم برای انذار و ترساندن است و اثر تربیتی دارد و اگر اصلا مصداقی هم پیدا نکند و کسی محکوم به عذاب ابدی نشود، هیچ مشکلی پیش نمی آید. لذا این که عده ای با سوء انتخاب، آن را فعلیت می بخشند، دیگر ایرادی بر خداوند وارد نیست.

[="Tahoma"]

.امین.;577007 نوشت:

آیا این سخن شما هیچگونه پایه و اساس روایی دارد؟ در قرآن که ما خلاف آن را میبینیم.

بسم الله الرحمن الرحیم
تلك آيات الكتاب والذي انزل اليك من ربك الحق ولكن اكثر الناس لا يومنون
ومن يكفر به من الاحزاب فالنار موعده فلا تك في مريه منه انه الحق من ربك ولكن اكثر الناس لا يومنون
ام تحسب ان اكثرهم يسمعون او يعقلون ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا
ان الله لذو فضل علي الناس ولكن اكثرهم لا يشكرون
قل سيروا في الارض فانظروا كيف كان عاقبه الذين من قبل كان اكثرهم مشركين
قالوا سبحانك انت ولينا من دونهم بل كانوا يعبدون الجن اكثرهم بهم مومنون
قل يا اهل الكتاب هل تنقمون منا الا ان آمنا بالله وما انزل الينا وما انزل من قبل وان اكثركم فاسقون

لقد حق القول علي اكثرهم فهم لا يومنون
بشيرا ونذيرا فاعرض اكثرهم فهم لا يسمعون
ام اتخذوا من دونه آلهه قل هاتوا برهانكم هذا ذكر من معي و ذكر من قبلي بل اكثرهم لا يعلمون الحق فهم معرضون
وما يتبع اكثرهم الا ظنا ان الظن لا يغني من الحق شييا ان الله عليم بما يفعلون
ان في ذلك لآيه وما كان اكثرهم مومنين
ان الساعه لآتيه لا ريب فيها ولكن اكثر الناس لا يومنون
ولقد ضل قبلهم اكثر الاولين
و لقد صرفنا للناس في هذا القرآن من كل مثل فابي اكثر الناس الا كفورا
ولقد صرفناه بينهم ليذكروا فابي اكثر الناس الا كفورا


پس از دید خدایتعالی اکثریت انسانها ایمان نمیاورند و مانند انعام بل هم اضل هستند . البته با همه ی این احوال از نظر شما ظلم نیست که خداوند بداند اقلیتی ایمان میاورند و اهل بهشتند اما با این وجود اینهمه انسان را خلق کند که چند روزی در این دنیای فانی سر کنند و بعد برای ابد در عذابشان نگاه دارد.

دقت بفرمایید.

عذاب ابدی برای گروه خاصی است نه برای اکثریت؛ لذا این آیات اصلا ناظر به سخن بنده نیست.

هر جهنمی ای که محکوم به عذاب ابدی نیست.

به غیر از آن گروه خاص، بقیه جهنمیان پس از عذاب و پاک شدن، از عذاب خارج و به بهشت منتقل و بابت اعمال نیکشان پاداش داده می شوند.

نقل قول:

جهنم بدقرارگاهی است. این سخن بیانگر عذاب ابدی نیست و اگر هم معنای بقا را بدهد این بقا میتواند تا لحظه معدوم شدنشان باشد. چون شدت عذاب جهنم آنچنان وصف شده است که میفرماید و مرگ از هر سو به ایشان رو میکند. ولی نمیمیرند. این توصیفاتی چنینی بیانگر بقای عذابشان است تا زمانیکه کیفر میشوند، نه ابدیتشان در عذاب

این قید "تا زمانیکه کیفر می شوند، نه ابدیتشان در عذاب" را شما به آیه اضافه می کنید و الا از آیات این فهم نمی شود. آیات شریفه چنین قیدی که ندارند هیچ، بر خلاف آن هم دلالت دارند.

خارج نشدن عذاب و کم نشدن عذاب و تجدید و جایگزین شدن اعضای سوخته و ...، همگی دلالت بر عذاب ابدی دارد، بدون این که قیدی زده شده باشد.

لذا این قیدی که می زنید، در آیات نیست بلکه شما بر آیه وارد می کنید.

[="Tahoma"]

باء;577013 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله،
جناب میقات، آیا به لحاظ زبان عربی، «خلود ابدی» می‌تواند به تنها خارج نشدن از جایی تا ابد دلالت کند (یعنی مثلاً تعبیر به این شود که وجود تا زمانی و سپس عدم از زمانی به بعد) یا وجود و حضور ابدی در آنجا را نیز نیاز خواهد داشت؟ بحث معنای لغوی منظورم هست.
اینکه اگر وجود و حضور هم لازم باشد اینکه این مسأله چطور با رحمت خداوند سازگار می‌شود یک بحث ثانویه خواهد بود.
ممنون از لطفتون :Gol:
یا علی

با سلام و درود

خلود به معنای مدت طولانی و مدید، دوام بقاء، جاودان بودن، ثبات داشتن و ... است.

"دار خلد" که به آخرت اطلاق می شود نیز به جهت باقی بودن اهلش در آن، این گونه نامیده می شود.

دوام و بقاء هر چیزی به حسب خودش است. دوام و بقاء در دنیا به معنای طولانی بودن عمر و مدت طولانی است؛ ولی دوام و بقاء در آخرت، برای ابد و تا وقتی است که آخرت باقی است.

خلود، مطلق استمرار و دوام را می رساند و وقتی مقید به قید «ابدا» (خالدین فیها ابدا) و ... شود استمرار دائمی و همیشگی را می رساند.

خلود، بقاء مستمر است و استمرار داشتن، ملازم با آن است. (ر.ک: التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج ‏3، ص 97 به بعد؛ لسان العرب، ج ‏3، ص 164؛ و ...)

بنابر این:

خلود، معنای دوام و استمرار را دارد؛ خصوصا وقتی با قیودی مانند ابدی بودن و ... بیاید، روشن می شود که معنای طولانی مدت بودن مراد نیست و معنای ابدی و جاودان بودن مراد است.

تعابیر قرآن در باره عذاب ابدی برخی جهنمیان، از همین باب است.

معدوم و نابود شدن جهنمیان و ...، از آیات قرآن که فهم نمی شود، هیچ؛ با ظاهر آیات متعدد قرآن، عدم سازگاری و منافات دارد.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

جناب میقات بحث ما با شما نتیجه ای ندارد. بنده توضیحات کافی را داده ام.

فقط یک نکته میماند:

میقات;577231 نوشت:
دقت بفرمایید.

عذاب ابدی برای گروه خاصی است نه برای اکثریت؛ لذا این آیات اصلا ناظر به سخن بنده نیست.

هر جهنمی ای که محکوم به عذاب ابدی نیست.

به غیر از آن گروه خاص، بقیه جهنمیان پس از عذاب و پاک شدن، از عذاب خارج و به بهشت منتقل و بابت اعمال نیکشان پاداش داده می شوند.

خداوند خلود در عذاب را برای مشرکان دانسته است (ان الله لایغفر ان یشرک به) و مشرکان را هم اکثریت مردم میداند و میفرماید:

فانظروا كيف كان عاقبه الذين من قبل كان اكثرهم مشركين

علاوه بر آن در ادامه آیه شریفه میفرماید : و یغفر مادون ذلک لمن یشاء:

خداوند بجز شرک هر گناهی را برای هر کس که بخواهد میبخشد. اگر بخشش برای همه غیر از مشرکان بود قید "لمن یشاء" را نمیاورد.

پس اطمینانی هم بر این نیست که همه افراد بخشوده نشده فقط مشرک باشند...

ثانیا در مورد جهنمیانی که بخشیده نمیشوند هم فرموده است : ولقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن والانس لهم قلوب لایفقهون بها.. اولئک کالنعام بل هم اضل

در این آیه میفرماید تعداد کثیری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم و در آیه دیگر میفرماید:

آیا گمان میکنی
اکثر آنها میشنوند یا تعقل میکنند؟ جز این نیست که آنها مانند چهارپایانند بلکه گمراهتر از آنها ..

نمیدانم باز هم نیاز به توضیح دارد که طبق آیات قرآن ، اکثریت جهنمیان مشرکند و مورد عفو الهی قرار نمیگیرند یا خیر؟

میقات;577273 نوشت:
معدوم و نابود شدن جهنمیان و ...، از آیات قرآن که فهم نمی شود، هیچ؛ با ظاهر آیات متعدد قرآن، عدم سازگاری و منافات دارد.


کلشی هالک الا وجهه
ظاهر قرآن نیست
دارالبوار
ظاهر قرآن نیست
واتقوالنار التی وقودها الناس و الحجاره. طبق این آیه انسانها
هیزم جهنم هستند . ظاهر قرآن نیست

بقیه آیات و دلایل هم که اصلا گفتن نداره.
ممنون

.امین.;577274 نوشت:
چیزی که من در این تاپیک میخواستم آیه یا آیاتی بود که بتوان با آن ثابت کرد که انسان در جهنم برای ابد زنده است ..

سلام علیکم برادر عزیز و بزرگوار،
آیا شما با اینکه استاد فرمودند که:

میقات;577273 نوشت:
خلود به معنای مدت طولانی و مدید، دوام بقاء، جاودان بودن، ثبات داشتن و ... است.
...
خلود، مطلق استمرار و دوام را می رساند و وقتی مقید به قید «ابدا» (خالدین فیها ابدا) و ... شود استمرار دائمی و همیشگی را می رساند.

مخالفتی دارید؟ حقیر هم که در کتب لغت نگاه کرده بودم جز اینها را ندیده بودم، آیا شما مخالف این استمرار را از خلود ابدی برداشت می‌کنید؟
اگر خلود ابدی به معنای استمرار داشتن ابدی است آیا وجود معذَّب نباید تا ابد هم وجود داشته باشد و هم معذَّب باشد؟
با شما موافق می‌بودم اگر بحث سر این بود که «ما خارجین عنها ابداً» می‌بود، اما الآن بحث «خالدین فیها ابداً» است، بحث فقط سر بیرون نرفتن از جهنم نیست که شما بفرمایید اگر عدم هم بشوند باز هم از جهنم بیرون نیامده‌اند، بلکه بحث سر این است که در داخل جهنم باید برای ابد خالد باشند و در نتیجه برای ابد باید حضورشان و عذابشان در جهنم استمرار داشته باشد و ثبات و بقا داشته باشد؟ شما چطور با این مسأله مخالف هستید را نمی‌توانم درک کنم؟

ببخشید، می‌دانم که از تکرار این گفته‌ی حقیر خسته شده‌اید ولی تا کنون از شما جوابی در این مورد نشنیده‌ام مگرآنکه حقیر را حواله داده‌اید به کسی که بر خلاف حقیر به زبان عربی مسلط باشد، به همین دلیل هم حقیر از کارشناس پرسیدم و پاسخ ایشان هم مؤید همان مطلب بود، آیا دلیل دیگری هم بر ردّ این مطلب دارید؟

با تشکر، :Gol:
یا علی

باء;577293 نوشت:

سلام علیکم برادر عزیز و بزرگوار،
آیا شما با اینکه استاد فرمودند که:

مخالفتی دارید؟ حقیر هم که در کتب لغت نگاه کرده بودم جز اینها را ندیده بودم، آیا شما مخالف این استمرار را از خلود ابدی برداشت می‌کنید؟

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم ورحمه الله

جناب باء چیزی که من در بحث با جناب میقات دریافتم این است که ایشان یک سری پاسخهای از قبل تعیین شده را میدهند و حتی در مورد ظاهر آیات هم چیزی را نمیپذیرند و هر آنچه که در اینترنت بارها و بارها کپی پیست شده است را پاسخ میدهند حتی اگر مخالفت صریح با آیات باشد. مثل همین جواب رایج که اکثریت انسانها بخشیده میشوند و به بهشت میروند ، تا به این ترتیب مخاطب را قانع کنند

در مورد معنای لغت خلود هم ما و شما با هم هیچ اختلافی نداریم. جناب میقات هم همان معانی که ما گفتیم را آوردند و اگر توجه بفرمایید ایشان نفرمودند که معنای لغوی واژه خلود نمیشود معدوم شدن پس از عذاب طولانی باشد بلکه فرمودند :

میقات;577273 نوشت:

تعابیر قرآن در باره عذاب ابدی برخی جهنمیان، از همین باب است. معدوم و نابود شدن جهنمیان و ...، از آیات قرآن که فهم نمی شود، هیچ؛ با ظاهر آیات متعدد قرآن، عدم سازگاری و منافات دارد.

پس اشکالی که ایشان از بنده گرفته اند از باب معنای خلود ابدی که سرانجامش عدم باشد نیست بلکه میفرمایند سخنان ما با ظاهر قرآن تطبیق ندارد.
چیزی که مشخص هست عقیده به عذاب ابدی برمیگردد به همان عقیده ی فلاسفه به از بین نرفتن روح و جناب میقات برای اینکه ثابت کنند با آیات قرآن هم تطبیق ندارد اینگونه اشکال تراشیها را میکنند. وگرنه بسیاری از آیات هستند که تا به آیات دیگر رجوع نشود نمیتوان آنها را تفسیر کرد و به در بسته میخوریم و سر از ناکجا آباد در میاوریم. نمونه اش را هم قبلا آوردم

باء;577293 نوشت:

با شما موافق می‌بودم اگر بحث سر این بود که «ما خارجین عنها ابداً» می‌بود، اما الآن بحث «خالدین فیها ابداً» است،


برادر گرامی بحث سر خلود است در عذاب بنابراین اوصاف این خلود که بر میگردد به:

1-عدم خروجشان از عذاب

2- دوام و استمرار عذاب

3- سرانجامشان که هلاکت است

همه اینها را باید در آیات دیگر جستجو کرد و نمیتوان از همین 3 کلمه خالدین فیها ابدا عین این عبارت بیرون کشید

باء;577293 نوشت:

بحث فقط سر بیرون نرفتن از جهنم نیست که شما بفرمایید اگر عدم هم بشوند باز هم از جهنم بیرون نیامده‌اند، بلکه بحث سر این است که در داخل جهنم باید برای ابد خالد باشند و در نتیجه برای ابد باید حضورشان و عذابشان در جهنم استمرار داشته باشد و ثبات و بقا داشته باشد؟ شما چطور با این مسأله مخالف هستید را نمی‌توانم درک کنم؟

ببخشید، می‌دانم که از تکرار این گفته‌ی حقیر خسته شده‌اید ولی تا کنون از شما جوابی در این مورد نشنیده‌ام مگرآنکه حقیر را حواله داده‌اید به کسی که بر خلاف حقیر به زبان عربی مسلط باشد، به همین دلیل هم حقیر از کارشناس پرسیدم و پاسخ ایشان هم مؤید همان مطلب بود، آیا دلیل دیگری هم بر ردّ این مطلب دارید؟

با تشکر، :Gol:
یا علی

اگر قانع نمیشوید به خودتان مربوط است.

ما اصراری به اینکه شما یا هر کس دیگری را قانع کنیم نداریم.

ممنونم از حضور شما در بحث:Gol:

یا علی

[="Tahoma"]

.امین.;577274 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

جناب میقات بحث ما با شما نتیجه ای ندارد. بنده توضیحات کافی را داده ام.

فقط یک نکته میماند:

خداوند خلود در عذاب را برای مشرکان دانسته است (ان الله لایغفر ان یشرک به) و مشرکان را هم اکثریت مردم میداند و میفرماید:

فانظروا كيف كان عاقبه الذين من قبل كان اكثرهم مشركين

علاوه بر آن در ادامه آیه شریفه میفرماید : و یغفر مادون ذلک لمن یشاء:

خداوند بجز شرک هر گناهی را برای هر کس که بخواهد میبخشد. اگر بخشش برای همه غیر از مشرکان بود قید "لمن یشاء" را نمیاورد.

پس اطمینانی هم بر این نیست که همه افراد بخشوده نشده فقط مشرک باشند...

ثانیا در مورد جهنمیانی که بخشیده نمیشوند هم فرموده است : ولقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن والانس لهم قلوب لایفقهون بها.. اولئک کالنعام بل هم اضل

در این آیه میفرماید تعداد کثیری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم و در آیه دیگر میفرماید:

آیا گمان میکنی
اکثر آنها میشنوند یا تعقل میکنند؟ جز این نیست که آنها مانند چهارپایانند بلکه گمراهتر از آنها ..

نمیدانم باز هم نیاز به توضیح دارد که طبق آیات قرآن ، اکثریت جهنمیان مشرکند و مورد عفو الهی قرار نمیگیرند یا خیر؟

با سلام و درود

برداشت و تفسیر از آیات قرآن، اسلوب و روش خاص خود را دارد که بدون توجه به آن ها نمی توان به تفسیر صحیح رسید.

خلود در عذاب، تنها اختصاص به شرک ندارد؛ از طرفی هر مشرکی هم خلود در عذاب ندارد.

برخی از خالدین در عذاب الهی:
کافران (بقره، 25 و 217 و ...)، رباخواران (بقره، 275)، ظالمان (نساء، 168)، دشمنان خدا و رسول (توبه، 63)، قاتلان (نساء 93) و ... .

هر گناهی با توبه بخشیده می شود:
«إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعا» (زمر، 53)
«إِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ» (آل عمران، 89)

کسی که باقی بر شرک و کفر و ...، و در آن حال بمیرد، بخشیده نمی شود:
«وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»؛ كسى كه از آيينش برگردد، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك (گذشته) او، در دنيا و آخرت، بر باد مى ‏رود و آنان اهل دوزخند و هميشه در آن خواهند بود. (بقره، 217)

افزون بر این که حجت باید بر او تمام باشد:
«لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَميعٌ عَليمٌ»؛ تا آنها كه هلاك (و گمراه) مى ‏شوند، از روى اتمام حجّت باشد و آنها كه زنده مى ‏شوند (و هدايت مى ‏يابند)، از روى دليل روشن باشد و خداوند شنوا و داناست. (انفال، 42)

بنابر این اگر حجت بر او تمام نبوده است، به عذاب ابدی مبتلا نمی شود.

مطلب دیگر این که، سخن ما بر روی ورود به جهنم نیست بلکه بر روی عذاب ابدی و همیشه در جهنم بودن است. لذا این که بسیار وارد جهنم شوند ولی عذاب ابدی نداشته باشند، هیچ منافاتی با عرائض بنده ندارد.

[="Tahoma"]

.امین.;577281 نوشت:

کلشی هالک الا وجهه
ظاهر قرآن نیست
دارالبوار
ظاهر قرآن نیست
واتقوالنار التی وقودها الناس و الحجاره. طبق این آیه انسانها
هیزم جهنم هستند . ظاهر قرآن نیست

بقیه آیات و دلایل هم که اصلا گفتن نداره.
ممنون

مراد از ظاهر قرآن، ظهور داشتن الفاظ قرآن است.

شما نمی توانید لفظ «هلک» را مختص معدوم شدن و نابودی بدانید و آن را به قرآن نسبت بدهید و بگویید این ظاهر قرآن است.

هلاکت، دارالبوار و هیزم جهنم بودن، هیچ کدام به معنای معدوم شدن نیست تا شما آن را ظاهر قرآن دانسته و مراد و نظرات خودتان را به قرآن نسبت بدهید.

اگر به روش و اسلوب برداشت و تفسیر از کلام الهی توجه داشته باشید، این گونه برداشت نمی کنید.

.امین.;577353 نوشت:

در بحث با جناب میقات دریافتم این است که ایشان یک سری پاسخهای از قبل تعیین شده را میدهند و حتی در مورد ظاهر آیات هم چیزی را نمیپذیرند و هر آنچه که در اینترنت بارها و بارها کپی پیست شده است را پاسخ میدهند حتی اگر مخالفت صریح با آیات باشد. مثل همین جواب رایج که اکثریت انسانها بخشیده میشوند و به بهشت میروند ، تا به این ترتیب مخاطب را قانع کنند

اولا، به نظرات مفسران و عالمان قرآنی که با توجه به آیات و روایات و با رعایت اسلوب تفسیر، از قرآن برداشت و تفسیر نموده اند، از پیش تعیین شده گفته نمی شود.

در ثانی، نباید انتظار داشته باشید که ظاهر کلام الهی و قرینه بودن آیات متعدد قرآن را نادیده بگیرم و ادعایی که با ظواهر قرآن و روایات سازگار نیست را بپذیرم.

ثالثا، هیچ کدام از مطالب بنده کپی پیست از اینترنت و ... نیست. لذا اگر دلیل علمی بر اثبات ادعای خود ندارید، لطفا کار دیگران را ضایع نکنید.

میقات;577432 نوشت:

با سلام و درود
برداشت و تفسیر از آیات قرآن، اسلوب و روش خاص خود را دارد که بدون توجه به آن ها نمی توان به تفسیر صحیح رسید.
خلود در عذاب، تنها اختصاص به شرک ندارد؛ از طرفی هر مشرکی هم خلود در عذاب ندارد.

بسم الله الرحمن الرحیم

وعلیکم السلام ورحمه الله

جناب میقات خداوکیلی ما این همه صحبت کردیم گفتیم فقط مشرکین در عذاب خلود دارند؟؟؟؟

[=arial]

آیات مربوط به خلود:


[/HR][=arial]
← تکذیب کنندگان آیات الهی

"وَالَّذِینَ کذَّبُوا بِآیاتِنَا وَاسْتَکبَرُوا عَنْهَا أُولئِک أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ "؛ [۲۱]
و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و تکبّر ورزیدند، آنها اصحاب آتش اند و در آن پایدارند.

← عداوت با خدا و رسول

"أَلَمْ یعْلَمُوا أَنَّهُ مَن یحَادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِداً فِیهَا ذلِک الْخِزْی الْعَظِیمُ "؛ [۲۲]
آیا نمی دانند کسی که با خدا و رسول دشمنی ورزد، برای او آتش دوزخ است؛ در حالتی که با خواری بزرگ جاودان خواهد بود؟

← عاصیان و متمردان

"وَمَن یعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فَیهَا أَبَداً حَتّی إِذا رَأَوْا ما یوعَدُونَ فَسَیعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ اَقَلُّ عدداً "؛ [۲۳] [۲۴]
آن کس که به خدا و پیامبرش عصیان نماید، برای او آتش دوزخ است، در حالی که تا ابد در آن خالد است؛ وقتی که وعیدهای الهی را دیدند، می فهمند که چه کسی از نظر یار و یاور ناتوان تر و از نظر تعداد کم تر است.

← ظالمان

"ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِمَا کنتُمْ تَکسِبُون "؛ [۲۵] آن گاه به افرادی که ستم کردند گفته می شود: عذاب پیوسته را بچشید، آیا جز به آنچه عمل کردید جزا داده شده اید؟

← اشقیاء

"فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ • خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّک إِنَّ رَبَّک فَعّالٌ لِما یرِیدُ " [۲۶] [۲۷]
آنان که بدبخت شده اند در آتش اند، آنان را آه و ناله است؛ تا آسمان‌ها و زمین برقرار است در آتش پایدارند، مگر خدای تو بخواهد؛ به درستی که پروردگار تو آنچه را اراده کند، انجام می دهد.
منظور از شقاوت در این آیه، کفر و شرک است و این مطلب از آیه ۱۰۹ سوره هود [۲۸]استفاده می شود.

← مجرمان

"إِنَّ الْمُـجْرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ • لاَ یفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ " [۲۹]
؛ مجرمان در عذاب جهنم خالدند؛ عذاب از آنها قطع نمی شود و آنها در جهنم سر افکنده اند.
از آیات قبل استفاده می شود که منظور از مجرمان، کافران و منکران پیامبران اند.

← فرو رفتگان در خطا

"بَلَی مَنْ کسَبَ سَیئَه وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِک أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ " [۳۰]
؛ کسی که بدی را کسب کند و خطاهایش بر او احاطه کند، چنین کسانی اهل آتش اند و در آن جاودان خواهند بود.

← افراد بدکار

"وَ الَّذِینَ لا یدْعُونَ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَ لا یزْنُونَ وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِک یلْقَ أَثاماً • یضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یوْمَ الْقِیامَه وَ یخْلُدْ فِیهِ مُهاناً "؛ [۳۱]هر کس این گناهان شرک، قتل نفس محترم و زنا را انجام دهد کیفری را خواهد دید، در روز قیامت برای او عذاب مضاعف است و با خواری در آن جاودانه خواهد بود.

← روی گردانان از قرآن

"من اعرض عنه فانه یحمل یوم القیامه وزرا خَالِدِینَ فِیهِ وَسَاءَ لَهُمْ یوْمَ الْقِیامَه حِمْلاً " [۳۲]
؛ هر کس از قرآن روی گرداند، روز قیامت بار سنگینی را حمل می کند و پیوسته در مشقتِ حملِ آن بار می باشد و چه بار بدی است که روز قیامت حمل می نماید.

← سبک میزانان در روز رستاخیز

"وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِک الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ " [۳۳]
؛ آن کس که ترازوی اعمال او سبک باشد، آنان کسانی هستند که زیان کرده اند و در دوزخ جاودان اند.

← رباخوارانِ آگاه از حرمت ربا

"وَمَنْ عَادَ فَأُولئِک أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ "؛ [۳۴]
هر کس به رباخواری باز گردد، اهل آتش است و در آن مخلّد خواهد بود.
انکار حرمت رباخواری، یعنی انکار و تکذیب وحی الهی، که از عوامل پیدایش کفر است.

← قاتل مؤمن بی‌گناه

"وَمَن یقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً " [۳۵]
؛ هر کس مؤمنی را متعمدانه بکشد، سزای او دوزخ است که جاودانه در آن جا بماند و خدا بر او خشم گرفته و از رحمت خود دور نموده و برای او عذاب دردناکی را آماده کرده است.
آیه اخیر، گر چه فقط به کافر نظر ندارد و مرتکب کبیره را نیز شامل می شود، ولی شاید با روایاتی که از پیشوایان دین رسیده و خلود را به اهل کفر اختصاص داده است تخصیص زده شود.


به بعضی از اینها وعده خلود ابدی داده شده و به بعضی فقط وعده خلود داده شده. بنابراین بعضی علما اعتقاد دارند که فقط شرک خلود ابدی دارد.

از همین مساله میتوان دریافت که منظور از خلود همان مدت بسیار طولانی است نه جاودانگی

اما بحث این بود که شما برای اینکه ثابت کنید این ظلم به خلق نیست فرمودید که اکثر مردم بهشتی میشوند ما هم گفتیم خیر طبق آیات فراوانی اکثر مردم

(از روی آگاهی) ایمان نمیاورند و خداوند هم فرموده شرک را نمیامرزد. اگر ایمان نیاوردنشان از روی ناآگاهی باشد که این مساله مهم نیست و اینقدر نیاز به شکوه و شکایت ندارد تا آنجا که بگوید:

وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ (نمل/82)
هنگامى كه فرمان عذاب آنها رسد (و در آستانه رستاخیز قرار گیرند) جنبنده‏ اى را از زمین براى آنها خارج مى‏كنیم كه با آنها تكلم مى‏كند و مى‏گوید: مردم به آیات ما ایمان نمى ‏آورند.

خدای متعال فرموده فقط شرک را نمیامرزد. بقیه گناهان را برای هر کس که بخواهد میبخشد و مسلم است که برای بخشش بقیه گناهان هم نیاز به شرایطی است.

میقات;577432 نوشت:

هر گناهی با توبه بخشیده می شود:
«إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعا» (زمر، 53)
«إِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ» (آل عمران، 89)

کسی که باقی بر شرک و کفر و ...، و در آن حال بمیرد، بخشیده نمی شود:
«وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»؛ كسى كه از آيينش برگردد، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك (گذشته) او، در دنيا و آخرت، بر باد مى ‏رود و آنان اهل دوزخند و هميشه در آن خواهند بود. (بقره، 217)

افزون بر این که حجت باید بر او تمام باشد:
«لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَميعٌ عَليمٌ»؛ تا آنها كه هلاك (و گمراه) مى ‏شوند، از روى اتمام حجّت باشد و آنها كه زنده مى ‏شوند (و هدايت مى ‏يابند)، از روى دليل روشن باشد و خداوند شنوا و داناست. (انفال، 42)

بنابر این اگر حجت بر او تمام نبوده است، به عذاب ابدی مبتلا نمی شود.

مطلب دیگر این که، سخن ما بر روی ورود به جهنم نیست بلکه بر روی عذاب ابدی و همیشه در جهنم بودن است. لذا این که بسیار وارد جهنم شوند ولی عذاب ابدی نداشته باشند، هیچ منافاتی با عرائض بنده ندارد.



جناب میقات سخن شما به این معناست که اکثریت مردم که مشرکند یا حجت بر آنها تمام نشده و یا اینکه توبه میکنند.

اگر چنین بود نباید میفرمود: اکثر مردم گذشته مشرک بودند،

قل سيروا في الارض فانظروا كيف كان عاقبه

الذين من قبل كان اكثرهم مشركين

به این علت که آنها از دنیا رفته اند و شرکشان ثابت شده است بنابراین میفرماید اکثرشان مشرک بودند؛

پس طبق آیات شریفه چون اکثریت مردم مشرکند و خداوند شرک را نمیامرزد

اکثریت مردم گرفتار عذاب ابدی خواهند شد
و به بهشت نمیروند

میقات;577433 نوشت:

مراد از ظاهر قرآن، ظهور داشتن الفاظ قرآن است.

شما نمی توانید لفظ «هلک» را مختص معدوم شدن و نابودی بدانید و آن را به قرآن نسبت بدهید و بگویید این ظاهر قرآن است.

هلاکت، دارالبوار و هیزم جهنم بودن، هیچ کدام به معنای معدوم شدن نیست تا شما آن را ظاهر قرآن دانسته و مراد و نظرات خودتان را به قرآن نسبت بدهید.

اگر به روش و اسلوب برداشت و تفسیر از کلام الهی توجه داشته باشید، این گونه برداشت نمی کنید.

ببینید جناب میقات اینها فقط توجیه است و شما ثابت کردید که نظراتتان میتواند اشتباه باشد. منظورم همان اکثریت مردم است که به بهشت میروند.

میقات;577434 نوشت:

اولا، به نظرات مفسران و عالمان قرآنی که با توجه به آیات و روایات و با رعایت اسلوب تفسیر، از قرآن برداشت و تفسیر نموده اند، از پیش تعیین شده گفته نمی شود.


علما در این مساله اختلاف نظر دارند. هیچ عالمی هم معصوم از خطا نیست.

میقات;577434 نوشت:

در ثانی، نباید انتظار داشته باشید که ظاهر کلام الهی و قرینه بودن آیات متعدد قرآن را نادیده بگیرم و ادعایی که با ظواهر قرآن و روایات سازگار نیست را بپذیرم.


قرینه بودن آیات در مورد نظر ما بیشتر تطابق دارد تا آنکه شما میفرمایید. در پستهای گذشته در این رابطه بسیار توضیح دادم.متاسفانه چون اسم قرینه نیاوردم گویا لازم است از اول تا به آخر پستهایم را دوباره تکرار کنم

میقات;577434 نوشت:

ثالثا، هیچ کدام از مطالب بنده کپی پیست از اینترنت و ... نیست. لذا اگر دلیل علمی بر اثبات ادعای خود ندارید، لطفا کار دیگران را ضایع نکنید.


کپی پیست نیست ولی تکرار همانهاست.. دلایل شما برای اینکه بگویید زنده ماندن ابدی در عذاب ، ظلم خداوند نیست همان چیزهاست و قابل قبول نمیباشد، از جمله: اختیار داشتن انسان و به بهشت رفتن اکثریت مردم و برداشت ظاهری از آیات. اینها همه پاسخ داده شده

لازم به توضیح است اگر خداوند کلماتی که بیانگر بقا و استمرار در عذاب است را نمیاورد، (یعنی همین کلماتی که تنها دلیل شما برای خلود ابدی در عذاب است و آنرا ظاهر قرآن میدانید) بعضیها برای اینکه ثابت کنند عذاب ابدی ظلم خدا نیست میامدند و چنین تفسیر میکردند که این عذابها مستمر نیست و گاهی هم کم یا قطع میشود و از این توجیهات.

همانطور که الان که راه بر چنین حدسیاتی بسته شده میگویند با عذاب سنخیت پیدا میکنند یا اینکه خلود نوعی است و کفار پس از عذاب از جهنم بیرون آمده و به بهشت میروند و کفار دیگری جای آنها را میگیرند.

سلام علیکم و رحمة الله،
این پست را هم اگر وقت یا حوصله داشتید بخوانید شاید کم‌ضرر باشد، در آن پست سعی کردم عدم تنافر میان عذاب ابدی با رحمت و عدالت خداوند را نشان دهم و اینکه چرا از ابتدا خلق نکردن کسی که در علم خداوند معلوم است که در صورت خلق شدن در عذاب ابدی گرفتار خواهد شد انتخاب خداوند نمی‌تواند باشد.
یا علی

باء;578419 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله،
این پست را هم اگر وقت یا حوصله داشتید بخوانید شاید کم‌ضرر باشد، در آن پست سعی کردم عدم تنافر میان عذاب ابدی با رحمت و عدالت خداوند را نشان دهم و اینکه چرا از ابتدا خلق نکردن کسی که در علم خداوند معلوم است که در صورت خلق شدن در عذاب ابدی گرفتار خواهد شد انتخاب خداوند نمی‌تواند باشد.
یا علی

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام و ادب خدمت برادر ارجمند. شما میفرمایید از آنجا که آنها به عذابشان رضایت دارند پس چنین عذابی مغایر با عدالت و رحمانیت خداوند نیست .

چنین نظری صحیح نمیباشد چون اولا اگر رضایت داشتند نباید ازخداوند تقاضای بازگشت به دنیا و جبران کردن را میکردند

قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْمًا ضَالِّينَ

مى‏گويند: «پروردگارا، شقاوت ما بر ما چيره شد و ما مردمى گمراه بوديم.»


رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ


پروردگارا، ما را از اينجا بيرون بر، پس اگر بازهم [به بدى‏] برگشتيم، در آن صورت ستمگر خواهيم بود.

پس رضایت آنها در اینست که مهلت داده شده و عذاب نشوند .

اگر هم بعدا به عذابشان راضی شوند به دلیل یقینشان است و این مساله نمیتواند ثابت کننده عدل و رحمت خداوند در عذاب همیشگی و بی پایان باشد. چون همین دلیل شما را میتوانیم برای همان عذابی بیاوریم که سرانجامش نابودی است...

باء;578419 نوشت:
و اینکه چرا از ابتدا خلق نکردن کسی که در علم خداوند معلوم است که در صورت خلق شدن در عذاب ابدی گرفتار خواهد شد انتخاب خداوند نمی‌تواند باشد.

در ابتدا خلق نکردن .. نمیتواند انتخاب خدا باشد؟ این بیانتان واضح نیست. یعنی خداوند نمیتواند بجای او تصمیم بگیرد که او را بیافریند یا خیر؟
اگر منظور اینست باید گفت این سخن درصورتی صحیح است که فقط مساله ، عذابی باشد به اندازه آن زمانی که او را در این دنیا از نعمت حیات و دیگرنعمات بهره مند فرموده نه عذابی که هیچ زمانی پایان نمیپذیرد.

اگر قرار باشد هیچ زمانی پایان نگیرد ، اولویت با خلق نکردن هست. چون مشخص است که هیچ کسی طالب چنین نعمتی نیست

.امین.;579106 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام و ادب خدمت برادر ارجمند. شما میفرمایید از آنجا که آنها به عذابشان رضایت دارند پس چنین عذابی مغایر با عدالت و رحمانیت خداوند نیست .

چنین نظری صحیح نمیباشد چون اولا اگر رضایت داشتند نباید ازخداوند تقاضای بازگشت به دنیا و جبران کردن را میکردند

قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْمًا ضَالِّينَ

مى‏گويند: «پروردگارا، شقاوت ما بر ما چيره شد و ما مردمى گمراه بوديم.»


رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ


پروردگارا، ما را از اينجا بيرون بر، پس اگر بازهم [به بدى‏] برگشتيم، در آن صورت ستمگر خواهيم بود.

پس رضایت آنها در اینست که مهلت داده شده و عذاب نشوند .

اگر هم بعدا به عذابشان راضی شوند به دلیل یقینشان است و این مساله نمیتواند ثابت کننده عدل و رحمت خداوند در عذاب همیشگی و بی پایان باشد. چون همین دلیل شما را میتوانیم برای همان عذابی بیاوریم که سرانجامش نابودی است...

سلام علیکم برادر بسیار عزیزم،
خداوند صبرتان دهد که هر چه شما با هر زبانی منظورتان را توضیح می‌دهید حقیر نمی‌توانم پابه‌پای شما بیایم و اصطلاحاً کُمِیتَم لَنگ است.

در مورد آن دو آیه که آوردید، در آیه‌ی نخست آنها دروغ می‌گویند و عذر و بهانه می‌آورند و خود هم می‌دانند که از راستگویان نیستند، چون دنیا اصلاً برای آن بوده که حجت بر انسان‌ها تمام شود و وقتی حجتی تمام شد هم دیگر تمام شده است و هر چه که باشد عذرتراشی است نه اینکه عذری باشد و آنها به آن اشاره کنند. آیا شما باور می‌کنید که ایشان واقعاً معذور بوده باشند و عذر موجه خود را بیاورند و خداوند نپذیرد؟ در مورد آیه‌ی دوم هم باز دروغ می‌گویند و این از جهلشان است که گمان می‌کنند اگر به دنیا بازگردانده شوند ممکن است طور دیگری عمل نمایند و بهشتی گردند، این برای آن است که ایشان یقین ندارند که خداوند حجت را برایشان تمام کرده بوده است و گمان می‌کنند اگر می‌دانستند چنین سرانجامی خواهند داشت بهتر عمل می‌کردند، حال آنکه دروغ می‌گویند، این بار نه در مقام دروغ به خداوند با عذرتراشی بلکه با دروغ گفتن به خود که ناشی از عدم معرفت ایشان به نفس خودشان است ... بله در این دو آیه خبر از آن است که ایشان راضی به عذاب خود نیستند ... اما این ماجرا برای شروع معذب شدن ایشان است ... وقتی که تا کنون چنین عذابی نداشتند و امروز چنان عذابی پیدا کرده‌اند ... تمایل دارند به بازگشت به زمانی که هنوز در دوزخ انداخته نشده بودند و این تمایل به دو صورت «عذرتراشی» و «قسم خوردن به طور دیگری بودن در صورت بازگشت به دنیا» بروز می‌کند ... اما:
۱. از یک طرف این نقل قول‌ها ممکن است مربوط به دوزخیانی باشد که عاقبت از دوزخ خارج می‌گردند، (اگرچه شخصاً فکر می‌کنم مشترک بین هر دو گروه باشد)
۲. از طرف دیگر ممکن است کم‌کم سرنوشت خود را بپذیرند و اینکه عذاب شدن حق ایشان است را قبول کنند و دست از تقلاهایی که به مثابه‌ی تیری در تاریکی هستند بردارند و راضی شوند به اینکه آنچه که حقشان است به ایشان چشانده شود و بفهمند که این عذاب‌ها از ناحیه‌ی خداوند نیست و ایشان خود این عذابها را برای خود از پیش فرستاده‌اند ... افرادی که در جهنم ابدی می‌شوند کسانی هستند که در دنیا هم از رحمت خداوند مأیوس بوده‌اند و چنین افرادی اگر در آخرت هم با دیدن عذاب کلاً از اینکه به تقلاهایشان پاسخی داده شود مأیوس شوند عجیب نخواهد بود چون سابقه‌ی این رویکرد را داشته‌اند ... ایشان دست از تقلا بر می‌دارند و امیدی به اینکه خداوند نظر لطف به ایشان کند ندارند و به همین دلیل هم در جهل و ظلمت خود ابدی می‌شوند حال آنکه کسانی که بر تقلاهای خود ادامه دهند و ناامید نشوند مشمول این گفته می‌شوند که:

[=arial]سایه‌ی حق بر سرِ بنده بود ... [=arial]عاقبت جوینده یابنده بود
[=arial]گفت پیغمبر كه چون كوبی دری ... [=arial]عاقبت ز آن در برون آید سری
[=arial]چون نشینی بر سر كوی كسی ... [=arial]عاقبت بینی تو هم روی كسی
[=arial]چون ز چاهی می َكنی هر روز خاك ... [=arial]عاقبت اندر رسی در آب پاك

آنهایی که از رحمت خدا ناامید نمی‌شوند ولی تقلای خود را هرگز قطع نخواهند کرد و کم‌کم خواهند دید که دوست دارند خداوند را بخوانند، این را خود ما هم در دنیا هم تجربه کرده‌ام که وقتی دلم تاریک شده است شروع به دعایی کنم با آنکه نوری در درونم نیست ولی کم‌کم همان کلمات و نجواها زنگار از دل باز می‌کند و کم‌کم نوری در دل می‌تابد که امید رحمت از آن می‌رود، اینجاست که سریع‌الرضا بودن خداوند عمل می‌کند و انسانی که به خداوند کمترین امیدی داشته باشد را ناامید نمی‌گذارد، انسانی که ببیند خداوند به او هم نظری کرده است شیفته‌ی کرم خدا می‌شود و حسن ظنش به خداوند او را مشمول رحمت حق می‌کند و او از جهنم خلاص می‌شود، اما امان از ناامیدی ... امان از سوء ظن به خدا .... امان از بزرگتر دیدن گناهان و زشتی‌های خود نسبت به رحمت و غفران خدا ... این است مایه‌ی ابدی شدن آنها که ابدی هستند.

با این حساب نظر حقیر همان است که شما فرمودید که ایشان بعداً به آن مقام رضایت می‌رسند (رضایت از این جهت که آنچه به ایشان رسیده است حقشان است نه رضایتی که بندگان مخلص خداوند در آن متنعم هستند)

می‌ماند اینکه فرمودید این ابدی بودن با عدالت و رحمت خداوند اثبات نمی‌گردد و معدوم شدن چنان موجوداتی را هم می‌توان از عدالت و رحمت خداوند نتیجه گرفت، در این باره پاسخ‌های مفصل‌تری در پست‌های ۲۱ و ۲ و ۲۶ از تاپیک «آیا این روایات با عقاید ما جور در می‌آید (۱۲ نفر همیشه در آتش)» داده‌ام، ممنون می‌شوم اگر بررسی کنید که آیا به نقدهای شما پاسخ داده شده است یا کلاً متوجه نکات مورد نظر شما نشده‌ام

.امین.;579106 نوشت:

در ابتدا خلق نکردن .. نمیتواند انتخاب خدا باشد؟ این بیانتان واضح نیست. یعنی خداوند نمیتواند بجای او تصمیم بگیرد که او را بیافریند یا خیر؟
اگر منظور اینست باید گفت این سخن درصورتی صحیح است که فقط مساله ، عذابی باشد به اندازه آن زمانی که او را در این دنیا از نعمت حیات و دیگرنعمات بهره مند فرموده نه عذابی که هیچ زمانی پایان نمیپذیرد.

اگر قرار باشد هیچ زمانی پایان نگیرد ، اولویت با خلق نکردن هست. چون مشخص است که هیچ کسی طالب چنین نعمتی نیست



در واقه خداوند هرگز دست به انتخاب نمی‌زند، آنچه فعل خداوند به آن تعلق می‌گیرد تنها راه ممکن است و اگر چند چیز ممکن باشند خداوند از میانشان دست به انتخاب نمی‌زند و همه را خلق می‌کند، پس موجودی که قابل خلق بوده است خلق شده است و خلق نکردن آنها از ابتدا بخاطر اینکه می‌داند ایاشن در آخرت دچار حضور ابدی در عذاب خواهند شد انتخاب خداوند نخواهد بود، خداوند تصمیمی نمی‌گیرد بلکه اراده می‌کند و اراده‌اش را جامه‌ی فعلیت می‌بخشد و این اراده به خلق هر ممکنی در ساز و کار این عالم وجود (اصل علیت) تعلق می‌گیرد، یک صور عمومی بدون استثناء.
[SPOILER][SPOILER][SPOILER][SPOILER][SPOILER][SPOILER]گمان می‌کنم اگر به حدیث طینت رجوع نمایید آنچه در مورد محدود بودن عذاب و غیره می‌فرمایید برطرف گردد، فقط یک نکته‌ی کوچک در این باره بگویم که خداوند همه را از خاک آفرید و سپس در پشت حضرت آدم علیه‌السلام قرار داد و تمام وجود ما از منی که در بدن پدرمان ساخته شده باشد شروع نشده است و اینطور نیست که فقط حضرت آدم علیه‌السلام از خاک ساخته شده باشد، به همین دلیل همه‌ی ما آدم هستیم، اگر اسم خاصّ جدّ بزرگ ما آدم است برای این است که نه فقط ذرّ که تمام بدن ایشان مستقیماً از خاک خلق شد ولی برای ما تنها ذرّ از خاک به طور مستقیم خلق شد و سپس نسل به نسل از صلبی به رحمی انتقال یافت تا نهایتاً از صلب پدر به رحم مادر ریخت و در بدن مادر آن بذر کاشته شده و به طور غیرمستقیم از خاک تغذیه نمود و رشد کرد ... و این همان بذری است که در قیامت هم دوباره جوانه خواهد زد و حشر جسمانی رخ خواهد داد، اینجا خداوند هر طور بخواهد ما را در ارحام صورت می‌زند و آنجا این رشد از نفس تبعیت می‌کند و سرائر به همین صورت ظاهر می‌گردند ...:
قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُ‌هُ أَكَفَرْ‌تَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَ‌ابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَ‌جُلًا [الکهف، ۳۷]
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَ‌يْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَ‌ابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ... [الحج، ۵]

معنای اصحاب یمین و اصحاب شمال هم از همینجا معلوم می‌گردد و درک ابدی بودن اصحاب شمال از این مسأله دیگر خیلی ساده خواهد بود و البته نه با عدالت خداوند منافاتی دارد و نه با رحمت خداوند.
[/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER][/SPOILER]
یا علی
موضوع قفل شده است