خدا قبل از خلقت چه كار مي كرده است؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خدا قبل از خلقت چه كار مي كرده است؟



كلمه كار در اين جمله به معناي اين است كه خد ا قبل از خلقت چه صفت فعلي را ابراز مي كرده و اين بي معناست چون وقتي مخلوق نباشد صفت فعل و كار كردن هم معني ندارد. و به همين خاطر است كه امام رضا عليه السّلام مي فرمايند : « الْمَشِيئَةُ مِنْ صِفَاتِ الْأَفْعَالِ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَزَلْ مُرِيداً شَائِياً فَلَيْسَ بِمُوَحِّدٍ » مشيت از صفات فعل خداست پس كسي كه گمان كند خداي متعال پيوسته صفت اراده را ابراز مي كرده ( دائماً‌ كاري مي كرده ) اين فرد موحّد نيست . توضيح اينكه اراده خداي تعالي مساوي با ايجاد شيء است و اگر بگوييم خداي تبارك وتعالي هميشه در حال اراده كاري بوده يعني چيزي بوده كه اين كار خداي متعال بر آن چيز اعمال شود و اين بدان معناست كه ( نستجير بالله ) هميشه همراه خداي متعال و همطراز با او كسي بوده است و اين مسأله مساوي با شرك است .
پس با توجّه به آنچه شما مي گوييد آيا خداي تعالي قبل از خلقت بيكار بوده است ؟
وقتي مي گوييد بيكار اين معنا پيدا نمي كند مگر آنكه مسبوقِ بر آن ، كاري وجود داشته باشد كه دست برداشتن از آن كار ، به معناي بيكاري باشد. عمران صابئي همين سؤال را از امام رضا عليه السّلام پرسيد . وقال عمران يا سيدي أ ليس قد كان ساكتا قبل الخلق لا ينطق ثم نطق ؟
آيا خدا قبل از خلقت مخلوقات بيكار بوده است سپس به كار افتاده ؟
قال الرضا عليه السّلام لا يكون السكوت إلا عن نطق قبله
امام رضا عليه السّلام فرمودند : بيكار بودن معنا پيدا نمي كند مگر اينكه قبل از آن كاري باشد .
بعد حضرت رضا عليه السّلام براي عمران مثالي مي زنند :
و المثل في ذلك أنه لا يقال للسراج هو ساكت لا ينطق
به چراغ نمي گويند اين بيكار است
و لا يقال إن السراج ليضي‏ء فيما يريد أن يفعل بنا
و نمي گويند كه چراغ بخاطر اظهار فعلش براي ما مجبور است نور داشته باشد
لأن الضوء من السراج ليس بفعل منه و لا كون و إنما هو ليس شي‏ء غيره
اگر كون و مكاني نباشد( مخلوق نباشد ) نور چراغ ديگر صفت فعل او نيست ؛ چون براي كسي نور افشاني نمي كند و غير او هم چيزي وجود ندارد( كه اين نور افشاني براي او باشد (
فلما استضاء لنا قلنا قد أضاء لنا حتى استضأنا به
وقتي ماها وجود داشته باشيم و چراغ براي ما نورافشاني كند مي گوييم او برما نور افشاند و ما از نور آن بهره برديم .
خلاصه كلام اينكه فيض الهي لايزالي است و به همين علّت يكي از اسماي 99 گانه الهي نور است ولي استفاضه از او معنا پيدا نمي كند مگر با خلقت خلق ؛ نستجير بالله مانند چراغ كه نور دارد ولي استفاده از اين نور معنا پيدا نمي كند مگر با وجود كساني كه اين نور را درك كنند.
امّا معناي آيه شريفه هم كه مي فرمايد كلّ يوم هو في شان مربوط به بعد از خلقت خلق و بروز صفات فعل است . اينجاست كه يوم يا همان روز كه كنايه از زمان است معنا پيدا مي كند و گفتيم كه زمان از محدوديتهاي مخلوق است . آري !‌ خداي تعالي بعد از خلقت خلق هرلحظه صفات فعلش را اظهار مي كند امّا اينكه خداي تعالي قبل از خلقت خلق چه كار مي كرده بي معناست و بدون وجود مخلوق اصلاً‌ اطلاق كلمه « كاركردن » به خداي متعال بي معناست




علامۀ طباطبایی در این باره می فرماید:

قدرت خداوند همان مبدئیت او برای ایجاد و علیت او برای ماسوایش است و این قدرت عین ذات الهی است و لازمۀ این، دوام فیض و استمرار رحمت و عدم انقطاع عطیۀ الهی است، البته از این دوام، عالم طبیعت (1) لازم نمی آید ...(2) و از طرفی عالم امکانی منحصر در عالم مادی نیست از آن رو که در جای خود به اثبات رسیده است که عالم امکانی به عالم مادی و مجرد تقسیم می شود و عالم مجرد به مجرد عقلی و مجرد مثالی تقسیم می شود (3)

نتیجه این که هر چند فیض الاهی دوام دارد، ازلی و ابدی و همیشگی است ولی ازلیت و ابدیت او ذاتی نیست. بلکه ظلی و سایه ای است؛ یعنی همان گونه که در ذات خود محتاج خداوند است در صفات خود و در ازلیت و ابدیت نیز محتاج اوست.

از این نکات روشن می شود که فیض و عنایت خداوند علی الدوام و همیشگی بوده، و نمی توان آن را به بعد از خلقت عالم امکانی نسبت داد. به عبارت ساده می توان گفت: خداوند همیشه فیض رسانی می کرده است.



پاورقی___________________________

1. که البته عالم زمانی است.



2. قد تبين في الأبحاث السابقة أن قدرته تعالى هي مبدئيته للإيجاد و عليته لما سواه و هي عين الذات المتعالية و لازم ذلك دوام الفيض و استمرار الرحمة و عدم انقطاع العطية. و لا يلزم من ذلك دوام عالم الطبيعة لأن المجموع ليس شيئا وراء الأجزاء و كل جزء حادث مسبوق بالعدم و لا تكرر في وجود العالم على ما يراه القائلون بالأدوار و الأكوار لعدم الدليل عليه. نهايةالحكمة، ص 326.


3. همان، ص 315.

ضمن سپاس از پاسخ دوستان، توجه شما را به پاسخ زیر از مرکز ملی پاسخگویی به پرسشی مشابه نیز جلب میکنم:

نقل قول:

کار خداوند فیض رساندن دائمی به موجودات است زیراخداوند متعال فياض على‏الاطلاق است و فيض او دائمى است و لحظه و آنى قطع نمى شود و بنابراين هيچ زمانى نبوده كه خلقى وفيضى نباشد، زيرا تمام ممكنات با زبان حال خود فرياد احتياج و فقر سر مى‏دهند و با زبان حال عرض نياز به بى‏نياز مطلق مى‏كنند و فيض او نيز دائمى است. او ذاتا داراى تمام كمالات است كه از جمله كمالات او فياضيت و خالقيت و رازقيت است.لازم نيست تمام موجودات او را بشناسيم. چه بسيار از مخلوقات الهى كه اصلا به تصور ما نمى‏آيند و از احوال آنها آگاه نيستيم. همين مقدار عقل ما به ما فتوا مى‏دهد كه كل جهان مادى و طبيعى قديم زمانى است و مسبوق به عدم زمانى نيست و بيش از اين لااقل تاكنون براى ما ناشناخته است و شايد گوشه اى از آن در آينده مكشوف شود.
آيه شريفه 29 سوره مباركه الرحمن «يسئله من فى السموات و الارض كل يوم هو فى‏شان تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از او تقاضا دارند، و او در هر روز در كارى‏نو مشغول است». از دو بخش تشكيل شده است:

بخش اول: تمام موجودات به او نياز دارند كه اين به اين معنى است كه تمام موجودات در هستى و شوون ذاتى و غير ذاتى خود به او محتاجند. به زبان فلسفى تمام موجودات حادث ذاتى هستند و در پيدايش و بقاء خود به علت خود يعنى ذات بى نياز پاك نيازمند.

بخش دوم: ذيل آيه است كه «كل يوم هو فى شان هر روز خدا در كار جديدى است». آيا منظور از «يوم» زمان است، پس تفسير آيه اين است كه خداوند تعالى هر زمانى در آفرينش جديدى است و هر زمانى طرحى نو در مى‏اندازد،(1) يا منظور از «يوم» امرى بالاتر از زمان است كه به علت ضيق تعبير از آن به «يوم» تعبير شده است؟ توضيح اين كه هر حادثه اى اگر زمانى باشد دو چهره دارد: زمانى و زمانه اى. آنچه مربوط به زمان است جزء تاريخ است و آنجه مربوط به زمانه است در تاريخ و بند زمان نمى‏گنجد و فراتر از زمان مى رود و چون ثابت است فراتر از زمان و مكان مى رود. چنانچه واقعه عاشورا يك بعد زمانى دارد و يك بعد زمانه اى و ملكوتى كه فراتر از زمان و مكان است،(2). با اين تفسير احتمال دارد كه منظور از «يوم» زمانه باشد. زيرا پديده مادى كه چنين باشد، كه چهره ملكوتيش فراتر از زمان باشد و در عين حالى كه در زمان و مكان واقع شده است، در زمان و مكان نگنجد از آنها فراتر رود، موجود مجرد و آن هم مجرد على الاطلاق كه هيچ جهت امكان و نقصى در او نيست، و هيچ چهره زمانى ندارد، لاجرم در ظرف زمان نمى‏گنجد، آرى او در هر زمانى هست اما در زمان نيست و زمانمند نيست و در هر مكانى هست و اما در مكان نمى‏گنجد و مكان‏دار نيست،(3) بنابر اين معناى آيه اين مى‏شود كه خداوند متعال در هر زمانه‏اى در كارى جديد است و امرى جديد مى آفريند كه هرگز نبوده است و كارهاى او تكرارى نيست، بلكه بدون الگو و ابتكارى است.

براى تفسير بيشتر آيه به تفاسير ذيل مراجعه كنيد: 1- تفسير نمونه ج: 23 ص: 137 138 و 140141 2- تفسير الميزان متن عربى ج: 19 ص: 115 و 117 3- تفسير الميزان ترجمه فارسى ج: 19 ص: 170 171 و 371 به زبان ساده تر می توان گفت : هر چه از موجودات مادی فرض کنیم ، ابتدای زمانی خواهد داشت و زمان با ماده به وجود آمد ، اما می توان عالمی فراتر از زمان فرض کرد که در آنجا تغییر و دگرگونی نیست و آن عالم ابتدای زمانی ندارد و به ادیت الهی ، ابدی است . با این تفاوت که خداوند آفریده آن و بی نیاز است و آن عالم نیازمند به خداوند. پس هیچ زمان و دوره و حتی فارتر از زمان را نمی توان فرض کرد که خداوند فیض وجود و هستی بخشی نداشته باشد و همان گونه که خداوند ازلی و ابدی است ، آفرینش گری او نیز ابدی و ازلی است.
-----------------------------------------------------------------------
پى‏نوشت‏ ها :
(1) تفسير نمونه، ج 23، ص 134 و 531)
(2) عرفان وحماسه، آيت الله جوادى آملى، ص 94- 64)
(3) الميزان ج 19 ص 116)

:Gol:

با سلام :Gol:
در جواب این سوال گفته می شود که یکی از صفات خداوند متعال خالقیت است و این یدین معناست که همیشه در حال خلق کردن است و حتی الان هم در حال خلق کردن است و این تصور از خالقیت درست نیست که گفته شود قبلا آفریده دیگر نمی آفریند و این معنای اولی را عده ای از آیات قرآن نیز تایید می کنند مثل آیه:
و اذ قال ربك للملئكة انى جاعل فى الارض خليفة قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك،قال انى اعلم ما لا تعلمون (بقره/ 30)
برخى در مورد آيه‏ى پيشين انى جاعل فى الارض خليفه كه درباره‏ى حضرت آدم است، نيز گفته‏اند كه پيش از آدم روى زمين، موجوداتى بوده است‏يا انسانهايى كه منقرض شده‏اند.يا چيزهايى مانند انسان كه در برخى روايات نسناس ناميده شده‏اند و يا جن و چيزهاى ديگر...
ونیز در روایاتی هم آمده که خداوند قبل از نسل ادم هزار هزار خلقت داشته که آن انسانها زندگی نموده و از دنیا رفته اند وحساب و کتاب شده اند و روایات دیگری نیز در تایید این معنا وجود دارد
در نتیجه با توجه به آیات و روایات بدست می اید که خداوند همیشه در حال خلق کردن است و خالقیت خداوند محدود به زمانی و مکانی نیست .موفق باشید:Mohabbat:

ان چه من از مباحث فوق فهمیدم این است که صفت فیاضیت به معنی فیض رسانی از صفات ثبوتیه خداوند و عین ذات خداوند است. به بیان دیگر تا بوده است خداوند فیاض بوده است و تا ابد نیز چنین خواهد بود. یعنی هیچ گاه نبوده است که خدا باشد و فیاض نباشد. لازمه ی این سخن این است که اگر خدا بخواهد که تنها باشد و هیچ مخلوقی از هر نوع نداشته باشد بواسطه فیاض بودنش نمی تواند. از سوی دیگر از ازل مخلوق و یا مخلوقاتی بوده اند تا شامل صفت فیاضیت خداوند باشند. یعنی مخلوقات نیز همانند خداوند قدیمند و ازلی!!!
منتظر توضیحات استادان هستم.
ضمنا کپی پیست های عریض و طویل ممنوع
صاف و پوست کنده به مطلب فوق پاسخ داده شود.
ممنون

زنده ی بیدار;8100 نوشت:
ان چه من از مباحث فوق فهمیدم این است که صفت فیاضیت به معنی فیض رسانی از صفات ثبوتیه خداوند و عین ذات خداوند است. به بیان دیگر تا بوده است خداوند فیاض بوده است و تا ابد نیز چنین خواهد بود. یعنی هیچ گاه نبوده است که خدا باشد و فیاض نباشد. لازمه ی این سخن این است که اگر خدا بخواهد که تنها باشد و هیچ مخلوقی از هر نوع نداشته باشد بواسطه فیاض بودنش نمی تواند. از سوی دیگر از ازل مخلوق و یا مخلوقاتی بوده اند تا شامل صفت فیاضیت خداوند باشند. یعنی مخلوقات نیز همانند خداوند قدیمند و ازلی!!!
منتظر توضیحات استادان هستم.
ضمنا کپی پیست های عریض و طویل ممنوع
صاف و پوست کنده به مطلب فوق پاسخ داده شود.
ممنون

این که گفته می شود، آفریدن لازمه فیاض بودن خدا است ، بدین معنا نیست که او مجبوربه آفریدن است ؛ زیرا در جبر همواره یک نیروی خارج و برتری بر اراده قدرت فاعل غلبه دارد واو را مجبور می کند؛ اما درباره ً خداوند هیچ نیروی دیگری - غیر از او - فرض نمی شود، چه رسد به این که برتر از او باشد تابتواند او را مجبور کند .پس وقتی می گوییم بین فیاض بودن و آفریدن تلازم است ، اختیار و اراده را در آفرینش از او سلب نکرده ایم و در واقع بین فیاض بودن و آفرینش اختیاری و ارادی تلازم است .

با عرض سلا م:Gol:
اين سخن شما به نظر من نگاهي همه جانبه به خداوند متعال و صفات خدا نيست و به عبارت ديگر شما فقط در اين سخن نظرتان به فياضيت خدا محدود گشته است و ما در اين ميان نگاهي ديگر هم داريم و آن نگاهي جامع با تصورتمام صفات خداوند است واين مطلب كه خداوند فیاض بوده است و تا ابد نیز چنین خواهد بود. یعنی هیچ گاه نبوده است که خدا باشد و فیاض نباشد في الجمله درست است ولي بالجمله درست نيست بدين معني كه يكي ديگر از صفات خداون مريد بودن و اراده الهي است و فياضيت همراه با اراده و اختيار درست است ودر آيات قرآن مي خوانيم كه :

اذا اراد شيئا یقول له کن فیکون
و نيز لازمه فياضيت الهي اين نيست كه خداوند مجبور به خلق عالم است و ديگر به حكم فياضيت نمي تواند خلق نكند بلكه در نگاهي جامع انسان به اين نتيجه مي رسد كه خداوند هر وقت كه بخواهد مي تواند خلق كند و هر وقت كه نخواهد خلق نمي كند و هيچ وقت صفاتي را كه منتزع از ذات بسيط هستند نمي توانندخود ذات را مجبور و مسلوب الاراده بكنند .
موفق باشيد.

موضوع قفل شده است