جمع بندی خدای فعال یا خدای تابع؟

تب‌های اولیه

214 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

محی الدین;970854 نوشت:

سلام
ما بحمدالله برپایه های متقنی جواب دادیم اما شما دوست دارید با همه این دلایل به شما گفته شود: بله دیگه خدا هم مثل ما، او هم بعضی اوقات اشتباهاتی دارد، حالا ببخشید، حالا شده دیگه شما بزرگواری کنید و خدا رو ببخشید. ان شاء الله خدا از شما یاد می گیره و در حد امکان کارها رو سر و سامان می ده ....
وگرنه دلایل قبل چه اشکالات عقلی و منطقی دارند؟ بفرمایید اشکالات رو بگید برادر عزیز
یا علیم
ترجیح می دم ادامه ندهم به این بحث. چون به نظر می رسه امکان رسیدن به یک توافق در مفهوم سوال وجود نداره و تنها جواب شما این است که خدا چیزی می داند و ما نمی دانیم که این جواب برای من قابل قبول نیست.

ابوالبرکات;970760 نوشت:
شما از کجا می دانید که باورهای من چیست؟

سلام
منظورم از باورها ، همین نگرش ها و سوالاتی بود که در این تاپیک داشتید
که من مثال زدم ( شفاف سازی کردم) که همین سوال های شما در یک بعدی می تونه به این شکل تمثیل بشه .

تمثیل رو چند پست قبل بیان کردم


[/HR]
گل

ابوالبرکات;971156 نوشت:
ترجیح می دم ادامه ندهم به این بحث. چون به نظر می رسه امکان رسیدن به یک توافق در مفهوم سوال وجود نداره و تنها جواب شما این است که خدا چیزی می داند و ما نمی دانیم که این جواب برای من قابل قبول نیست.

سلام.
پیامبر:
السَّعیدُ مَن سَعِدَ فی بَطنِ امِّهِ، و الشَّقِی مَن شَقِی فی بَطنِ امِّهِ؛ خوشبخت از همان شکم مادر خود خوشبخت است و بدبخت از همان شکم مادر خود، بدبخت است. (کنز العمّال، ص ۴۹۱)

[="Tahoma"][="Navy"]

ابوالبرکات;971156 نوشت:
ترجیح می دم ادامه ندهم به این بحث. چون به نظر می رسه امکان رسیدن به یک توافق در مفهوم سوال وجود نداره و تنها جواب شما این است که خدا چیزی می داند و ما نمی دانیم که این جواب برای من قابل قبول نیست.

سلام
آیا دانایی مخلوق به پای دانایی خالق می رسد؟
یا علیم[/]

Mehdi12;971188 نوشت:
سلام.
پیامبر:
السَّعیدُ مَن سَعِدَ فی بَطنِ امِّهِ، و الشَّقِی مَن شَقِی فی بَطنِ امِّهِ؛ خوشبخت از همان شکم مادر خود خوشبخت است و بدبخت از همان شکم مادر خود، بدبخت است. (کنز العمّال، ص ۴۹۱)
یعنی چی؟ من نفهمیدم.

محی الدین;971232 نوشت:

سلام
آیا دانایی مخلوق به پای دانایی خالق می رسد؟
یا علیم
این حرف درست است اما این حرف نمی تواند پایه ی دانایی ما باشد. یعنی این که ما نادانیم و خدا داناست پایه ی متقنی برای معرفت ما نمی تواند باشد.

ابوالفضل;971182 نوشت:
سلام
منظورم از باورها ، همین نگرش ها و سوالاتی بود که در این تاپیک داشتید
که من مثال زدم ( شفاف سازی کردم) که همین سوال های شما در یک بعدی می تونه به این شکل تمثیل بشه .

تمثیل رو چند پست قبل بیان کردم


[/HR]
@};-
اصلا فرض کنیم که شما باورهای بنده را درست فهمیدید ولی از کجا فهمیدید که بنده از باورهای خود دور هستم. از این شاید نظریات فلسفی عجیبی در بیاید. چه طور یک نفر در عین حالی که یک باور دارد از باور خود دور است؟؟؟؟؟ آیا این اجتماع نقیضین نیست؟؟؟؟؟ به شدت گیج شدم. :-?b-(

[="Tahoma"][="Navy"]

ابوالبرکات;971265 نوشت:
این حرف درست است اما این حرف نمی تواند پایه ی دانایی ما باشد. یعنی این که ما نادانیم و خدا داناست پایه ی متقنی برای معرفت ما نمی تواند باشد.

سلام
هرچند این یک اصل مهم است اما پایه متقن ما در این بحث آن بود که خداوند متعال خود شرایط آزمون انسانها را بوجود می آورد حتی آن شرایطی که پذیرشش برای احساسات ما سخت است چرا که انسان جز برای آزموده شدن در شرایط سخت اینجا نیامده است. او باید در دل تاریکیها تخم نیکی ها را بکارد.
یا علیم[/]

ابوالبرکات;971269 نوشت:
اصلا فرض کنیم که شما باورهای بنده را درست فهمیدید ولی از کجا فهمیدید که بنده از باورهای خود دور هستم. از این شاید نظریات فلسفی عجیبی در بیاید. چه طور یک نفر در عین حالی که یک باور دارد از باور خود دور است؟؟؟؟؟ آیا این اجتماع نقیضین نیست؟؟؟؟؟ به شدت گیج شدم. :-?b-(

با سلام

خداوند در ظاهر همین اجتماع نقیضین است

جبر و اختیار...

ظاهر و باطن...

اول و آخر...

تاریکی و نور...

و...

شما خود سعی دارید به ذات خدا برسید در حالی که رسیدن به ذات اقدس او چیزی جز کفر شما در پی نخواهد داشت..

ابوالبرکات;971269 نوشت:
اصلا فرض کنیم که شما باورهای بنده را درست فهمیدید ولی از کجا فهمیدید که بنده از باورهای خود دور هستم. از این شاید نظریات فلسفی عجیبی در بیاید. چه طور یک نفر در عین حالی که یک باور دارد از باور خود دور است؟؟؟؟؟ آیا این اجتماع نقیضین نیست؟؟؟؟؟ به شدت گیج شدم. :-?b-(

من یه مروری کنم بر بحث تا قضیه روشن بشه :

شما سوالتون در مورد ازدواج بود که سوال کردید خدا گفته میرسونه و من میبینم که همه چی در روال نظام سبب و مسببی اتفاق می افتند

-- من اومدم از زاویه ای دیگر به سوال شما نگاه کردم
اگر رساندن خداوند رو اینجور ببینیم :

من بشینم اتاق و بگم خدایا یه کوزه سکه طلا برسون که برم بفروشم خرج عروسی کنم
و در آن واحد یه کوزه سکه طلا از دریچه کولر بیاد پایین !

-- بعد شما اومدی گفتی که اصلا تو باغ نیستی حاجی و خیلی از مساله دوری !

حالا منظورتون از این دور بودن چی بود ! نمیدونم

من اومدم گفتم که باور شما رو شفاف سازی کردم و من در باغ هستم و کاملا عمق فاجعه رو اندازیه گیری گیری کردم
و این شما هستید که از باورهای خودتون دورید !

ابوالفضل;971360 نوشت:

من یه مروری کنم بر بحث تا قضیه روشن بشه :

شما سوالتون در مورد ازدواج بود که سوال کردید خدا گفته میرسونه و من میبینم که همه چی در روال نظام سبب و مسببی اتفاق می افتند

-- من اومدم از زاویه ای دیگر به سوال شما نگاه کردم
اگر رساندن خداوند رو اینجور ببینیم :

من بشینم اتاق و بگم خدایا یه کوزه سکه طلا برسون که برم بفروشم خرج عروسی کنم
و در آن واحد یه کوزه سکه طلا از دریچه کولر بیاد پایین !

-- بعد شما اومدی گفتی که اصلا تو باغ نیستی حاجی و خیلی از مساله دوری !

حالا منظورتون از این دور بودن چی بود ! نمیدونم

من اومدم گفتم که باور شما رو شفاف سازی کردم و من در باغ هستم و کاملا عمق فاجعه رو اندازیه گیری گیری کردم
و این شما هستید که از باورهای خودتون دورید !

[-( [-xباز هم عمق سوال را نفهمیدید. من یک چند روزی گرفتارم ولی بعدش می خواهم یک پست مفصل بنویسم تا شاید سوال من مشخص تر بشود.

محی الدین;970210 نوشت:

سلام
تفاوتی بین رنج و فساد نیست چون شر دانستن فساد هم بخاطر رنجی است که به جسم یا جان انسان وارد می کند پس فساد هم زیر مجموعه رنج است و حکم همان را دارد.
اما این فسادی که شما مطرح می کنید یعنی فساد جبری هرچند مواردش زیاد نیست و الان به اسباب احتمالی آن هم کار نداریم، آن هم نوعی سختی و رنج است که فرد را در شرایط نامطلوبی قرار می دهد اما خدای متعال انسان را بنحوی قرار داده که از هر شرایط نامطلوبی برای خودش فرصتی بسازد و تغییر کند. مهم این است که ما باور داشته باشیم همه نوع سختی ها برای تلاشی دیگر و ارتقایی دیگر است.از سویی دیگران هم در مورد کسی که به سختی و رنج افتاده مسوولیت ها و وظایفی می یابند که انجام آن باعث ارتقاء ایشان می شود. این نگاه اقتضای همه نگاه های کلان و اساسی است که به خدای متعال بعنوان خالق حکیم و مهربان و جهان و انسان داریم. تصور بن بست در جهان و زندگی از عدم شناخت خداوند و حکمت های شگرف او در زندگی انسان و ماموریتهای انسان در حیات دنیوی است.
یا علیم
فکر کنم تفاوت نظر بنده و شما سر همین مسئله است که شما فساد و رنج را در یک ردیف قرار می دهید. اما بنده فساد و رنج را نمی توانم در یک ردیف قرار بدهم و از این جا این شبهه پیش می آید که خداوند نمی بایست به هر دلیلی حتی اگر نظام علی و معلولی اش اقتضا می کند مسئله ی فساد جبری را به وجود بیاورد. اصلا خداوند نمی بایست نظام عالم را طوری برنامه ریزی کند که مسئله ی فساد جبری رخ بدهد. همچنین به نظر بنده برعکس شما فساد جبری اتفاقا مواردش زیاد است و کم نیست.خصوصا در دوران جدید.

محی الدین;971277 نوشت:

سلام
هرچند این یک اصل مهم است اما پایه متقن ما در این بحث آن بود که خداوند متعال خود شرایط آزمون انسانها را بوجود می آورد حتی آن شرایطی که پذیرشش برای احساسات ما سخت است چرا که انسان جز برای آزموده شدن در شرایط سخت اینجا نیامده است. او باید در دل تاریکیها تخم نیکی ها را بکارد.
یا علیم
شرایطی که من عرض کردم اگرچه برای احساسات بنده قابل قبول نیست اما مسئله ی اصلی این است که برای عقل و منطق بنده هم قابل قبول نیست. دلیلش را بارها گفته ام و البته در پست قبل هم گفتم.

[="Tahoma"][="Navy"]

ابوالبرکات;971476 نوشت:
فکر کنم تفاوت نظر بنده و شما سر همین مسئله است که شما فساد و رنج را در یک ردیف قرار می دهید. اما بنده فساد و رنج را نمی توانم در یک ردیف قرار بدهم و از این جا این شبهه پیش می آید که خداوند نمی بایست به هر دلیلی حتی اگر نظام علی و معلولی اش اقتضا می کند مسئله ی فساد جبری را به وجود بیاورد. اصلا خداوند نمی بایست نظام عالم را طوری برنامه ریزی کند که مسئله ی فساد جبری رخ بدهد. همچنین به نظر بنده برعکس شما فساد جبری اتفاقا مواردش زیاد است و کم نیست.خصوصا در دوران جدید.

سلام
دلیلی برای این تفاوت نیاورید در حالی که ما برای عدم تفاوت دلیل آوردیم
اما اینکه می فرمایید خدا نباید چنین و کند و چنان کند منوط به آگاهی به همه ابعاد و اقسام اختیار و جبر است.
یا علیم[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

ابوالبرکات;971478 نوشت:
شرایطی که من عرض کردم اگرچه برای احساسات بنده قابل قبول نیست اما مسئله ی اصلی این است که برای عقل و منطق بنده هم قابل قبول نیست. دلیلش را بارها گفته ام و البته در پست قبل هم گفتم.

سلام
بنده فقط چندتا نباید دیدم نه دلیل...
یا علیم[/]

محی الدین;971578 نوشت:

سلام
دلیلی برای این تفاوت نیاورید در حالی که ما برای عدم تفاوت دلیل آوردیم
اما اینکه می فرمایید خدا نباید چنین و کند و چنان کند منوط به آگاهی به همه ابعاد و اقسام اختیار و جبر است.
یا علیم
شاید به دلیل واضح بودنش دلیل نیاورده باشم. خیلی واضح است اما توضیح بیشتر می دهم. فساد روح انسان را تخریب می کتد اما رنج باعث تعالی روح است. فساد آتش است اما رنج آتش نیست. درواقع این جا مسئله ی حسن فعلی و فاعلی است. می گویند رابطه ی بین عمل ما و عذاب جهنم یک رابطه ی قراردادی نیست بلکه تکوینی است. یعنی این گونه نیست که خداوند قرارداد کرده که شما فلان کار راانجام بدهید تا به شما پاداش بدهم و فلان کار را انجام بدهید تا عذابتان کنم. بلکه این گونه است که خود عمل بد به ذات خود آتشی دارد که در جهنم به آن می رسیم و عمل خوب برعکس. بنابراین فساد یا عمل مفسدانه به ذات خود آتش دارد. این دو نظریه است که در کتب معارفی دبیرستان به ما گفتند و همین الان هم مورد قبول است.یکی این نظر که اعمال ، صرف نظر از این که چه کسی آن ها را انجام داده است حسن و قبح ذاتی دارند و دوم این که رابطه ی اعمال ما با پاداش رابطه ای تکوینی است. البته شما می توانید این دو نظریه را قبول نداشته باشید و آن وقت بحث به پایان می رسد. طبق این دو نظریه فساد یعنی آتش در جهنم. مگر این که شما نگویید که آتش در جهنم هم نوعی امتحان است. به این ثنویت دقت کنید. اعمال ما در روح و زندگی و آینده ی ما دو تاثیر دارند. یا خوب اند یعنی مایع رشداند. یا بد اند و مایع سقوط اند. نهایتا یا نه خوب اند و نه بد که بنابراین نه مایع رشداند و نه مایع سقوط. دقت کنید روی مفاهیم دوگانه ی رشد و سقوط. حال به من بگویید انسانی که رنج می کشد رشد پیدا می کند یا سقوط یا خنثی. غیر از این سه حالت که نمی توانیم متصور بشویم. اگر می توانیم بگویید. تقریبا این مفاهیم مثل تقرب به خدا با عمل و دوری از خدا می مانند. (البته لازمه ی این حرف این است که حسن و قبح ذاتی اعمال را بپذیریم.) خوب فرض کنید که به زور در دهان فردی مشروبات الکلی بریزند. الان این اتفاق که برای او افتاده یعنی نوشیدن مشروب که نوعی فساد است باعث رشد او شده یا سقوط او یا این که هیچ تاثیری در او نداشته است؟ دو جواب می شود داد. یکی این که مسئله ی حسن فاعلی را هم پیش بکشیم و بگوییم اعمال برای تاثیر در رشد انسان علاوه بر این که باید حسن ذاتی فعلی داشته باشند حسن ذاتی فاعلی هم داشته باشند و نتیجه بگیریم که مشروب خوردن اون فرد نه تاثیری در رشد فرد داشته و نه تاثیری در سقوط فرد. نقدهایی به این جواب وارد است که بعدا بهش می رسم . جواب دیگر این است که بگوییم این عمل در سقوط فرد تاثیر داشته ولی سقوط او تقصیر اون کسی است که به زور مشروب به او خورانده است. به نظر می رسد (البته من مطمئن نیستم) که این جواب مسخره جواب شما به این مسئله است. این جاست که بنده می گویم که مسئله ی سقوط با رنج متفاوت است. خداوند حق دارد که بنده اش را اجبارا در سختی بیندازد ولی حق ندارد که او را به جبر به فساد بیندازد. البته یک توضیحی بدهم که این که من می گویم نباید به این معنا نیست که بنده برای خدا تعیین تکلیف کنم. فکر نمی کردم که این قدر ساده انگارانه به این حرف من نگاه کرده باشید. ساده انگارانه به این معنا که که یا مرا ساده فرض کنید یا خود ساده باشد. این که بنده می گویم خدا نباید این کار را بکند بدین معناست که خدا اگر خدا باشد این کار را نمی کند یا این کار را می کند. مثل این که بگوییم خدا نباید ظلم کند که بدین معناست که خدا اگر خداست ظلم نمی کند. فکر نمی کردم که نیاز باشد این حرف را توضیح دهم.
طبق این سه گانه ی سقوط ، رشد و خنثی و توضیحاتی که دادم شر دانستن فساد به خاطر رنجی نیست که بر انسان ها وارد می کند. بلکه به خاطر تاثیری است که در سقوط انسان دارد. دقت کنید. سه گانه به مسئله نگاه کنید.

[="Tahoma"][="Navy"]

ابوالبرکات;971640 نوشت:
شاید به دلیل واضح بودنش دلیل نیاورده باشم. خیلی واضح است اما توضیح بیشتر می دهم. فساد روح انسان را تخریب می کتد اما رنج باعث تعالی روح است. فساد آتش است اما رنج آتش نیست. درواقع این جا مسئله ی حسن فعلی و فاعلی است. می گویند رابطه ی بین عمل ما و عذاب جهنم یک رابطه ی قراردادی نیست بلکه تکوینی است. یعنی این گونه نیست که خداوند قرارداد کرده که شما فلان کار راانجام بدهید تا به شما پاداش بدهم و فلان کار را انجام بدهید تا عذابتان کنم. بلکه این گونه است که خود عمل بد به ذات خود آتشی دارد که در جهنم به آن می رسیم و عمل خوب برعکس. بنابراین فساد یا عمل مفسدانه به ذات خود آتش دارد. این دو نظریه است که در کتب معارفی دبیرستان به ما گفتند و همین الان هم مورد قبول است.یکی این نظر که اعمال ، صرف نظر از این که چه کسی آن ها را انجام داده است حسن و قبح ذاتی دارند و دوم این که رابطه ی اعمال ما با پاداش رابطه ای تکوینی است. البته شما می توانید این دو نظریه را قبول نداشته باشید و آن وقت بحث به پایان می رسد. طبق این دو نظریه فساد یعنی آتش در جهنم. مگر این که شما نگویید که آتش در جهنم هم نوعی امتحان است. به این ثنویت دقت کنید. اعمال ما در روح و زندگی و آینده ی ما دو تاثیر دارند. یا خوب اند یعنی مایع رشداند. یا بد اند و مایع سقوط اند. نهایتا یا نه خوب اند و نه بد که بنابراین نه مایع رشداند و نه مایع سقوط. دقت کنید روی مفاهیم دوگانه ی رشد و سقوط. حال به من بگویید انسانی که رنج می کشد رشد پیدا می کند یا سقوط یا خنثی. غیر از این سه حالت که نمی توانیم متصور بشویم. اگر می توانیم بگویید. تقریبا این مفاهیم مثل تقرب به خدا با عمل و دوری از خدا می مانند. (البته لازمه ی این حرف این است که حسن و قبح ذاتی اعمال را بپذیریم.) خوب فرض کنید که به زور در دهان فردی مشروبات الکلی بریزند. الان این اتفاق که برای او افتاده یعنی نوشیدن مشروب که نوعی فساد است باعث رشد او شده یا سقوط او یا این که هیچ تاثیری در او نداشته است؟ دو جواب می شود داد. یکی این که مسئله ی حسن فاعلی را هم پیش بکشیم و بگوییم اعمال برای تاثیر در رشد انسان علاوه بر این که باید حسن ذاتی فعلی داشته باشند حسن ذاتی فاعلی هم داشته باشند و نتیجه بگیریم که مشروب خوردن اون فرد نه تاثیری در رشد فرد داشته و نه تاثیری در سقوط فرد. نقدهایی به این جواب وارد است که بعدا بهش می رسم . جواب دیگر این است که بگوییم این عمل در سقوط فرد تاثیر داشته ولی سقوط او تقصیر اون کسی است که به زور مشروب به او خورانده است. به نظر می رسد (البته من مطمئن نیستم) که این جواب مسخره جواب شما به این مسئله است. این جاست که بنده می گویم که مسئله ی سقوط با رنج متفاوت است. خداوند حق دارد که بنده اش را اجبارا در سختی بیندازد ولی حق ندارد که او را به جبر به فساد بیندازد. البته یک توضیحی بدهم که این که من می گویم نباید به این معنا نیست که بنده برای خدا تعیین تکلیف کنم. فکر نمی کردم که این قدر ساده انگارانه به این حرف من نگاه کرده باشید. ساده انگارانه به این معنا که که یا مرا ساده فرض کنید یا خود ساده باشد. این که بنده می گویم خدا نباید این کار را بکند بدین معناست که خدا اگر خدا باشد این کار را نمی کند یا این کار را می کند. مثل این که بگوییم خدا نباید ظلم کند که بدین معناست که خدا اگر خداست ظلم نمی کند. فکر نمی کردم که نیاز باشد این حرف را توضیح دهم.

سلام
از توضیح مفصلتان تشکر می کنم
بله می توان رنج و فساد را از این جهت که شما گفتید یعنی از جهت تعالی بخشی یا تنزل دهی از هم جدا کرد هرچند از نظر ما هردو رنج آورند ولو اینکه کارکرد این رنج ها متفاوت باشد.
اما در بحث تنزل دهی فساد یا همان عنوان سقوط که شما بر آن اصرار دارید بگذارید تاملی بکنیم...
ظاهرا از نظر شما فساد تعالی بخشی ندارد خب آیا به نظر شما گناه یک نوع فساد واضح نیست؟ آیا می توان در آن تعالی قائل بود؟
شاید بگویید خیر . گناه هیچ نوع تعالی بخشی ندارد اما برخی روایات چیز دیگری می گوید...
به این روایات دقت کنید
امام صـادق عليه السلام فرمود: خداوند دانست كه براى مؤمن، «گناه» بهتر از «عُجب» و خودپسندى است و اگر چنين نبود، خداوند هرگز مؤمنى را به گناه مبتلا نمى كرد.
یعنی خداوند مومن را به گناه مبتلا می سازد تا به عجب و غرور مبتلا نشود چراکه عجب و غرور از هرگناهی بالاتر است.
در برخی روایات هم داریم که گناهی که موجب پشیمانی فرد باشد از عبادتی که موجب غرور باشد بهتر است.
از قبیل این آموزه های دینی چنین برداشت می شود که حتی گناه و فساد در دست خدا یک ابزاری است برای اصلاح برخی افراد همچنانکه می تواند ابزاری باشد برای تنبیه برخی دیگر و حتی آزمودن فرد دیگر...
خوب تامل کنید
یا علیم[/]

محی الدین;971849 نوشت:

سلام
از توضیح مفصلتان تشکر می کنم
بله می توان رنج و فساد را از این جهت که شما گفتید یعنی از جهت تعالی بخشی یا تنزل دهی از هم جدا کرد هرچند از نظر ما هردو رنج آورند ولو اینکه کارکرد این رنج ها متفاوت باشد.
اما در بحث تنزل دهی فساد یا همان عنوان سقوط که شما بر آن اصرار دارید بگذارید تاملی بکنیم...
ظاهرا از نظر شما فساد تعالی بخشی ندارد خب آیا به نظر شما گناه یک نوع فساد واضح نیست؟ آیا می توان در آن تعالی قائل بود؟
شاید بگویید خیر . گناه هیچ نوع تعالی بخشی ندارد اما برخی روایات چیز دیگری می گوید...
به این روایات دقت کنید
امام صـادق عليه السلام فرمود:خداوند دانست كه براى مؤمن، «گناه» بهتر از «عُجب» و خودپسندى است و اگر چنين نبود، خداوند هرگز مؤمنى را به گناه مبتلا نمى كرد.
یعنی خداوند مومن را به گناه مبتلا می سازد تا به عجب و غرور مبتلا نشود چراکه عجب و غرور از هرگناهی بالاتر است.
در برخی روایات هم داریم که گناهی که موجب پشیمانی فرد باشد از عبادتی که موجب غرور باشد بهتر است.
از قبیل این آموزه های دینی چنین برداشت می شود که حتی گناه و فساد در دست خدا یک ابزاری است برای اصلاح برخی افراد همچنانکه می تواند ابزاری باشد برای تنبیه برخی دیگر و حتی آزمودن فرد دیگر...
خوب تامل کنید
یا علیم

سلام 1- شما حسن و قبح ذاتی یا همان حسن و قبح فعلی اعمال را قبول دارید؟ اگر قبول دارید چه تفسیری از آن دارید؟ 2- اگر فرض کنیم که خداوند عده ای را به خاطر نیفتادن در عجب یا برای برطرف شدن عجب به گناه می اندازد اولا آیا کودک مورد بحث ما در بین این عده می تواند جابگیرد یا نه؟ ثانیا در این جا به نوعی نسبی گرایی می رسیم. یعنی یک گناه می تواند برای یکی موجب سقوط شود و برای دیگری موجب صعود. آیا این مطلب با قبول کردن مسئله ی حسن و قبح ذاتی اعمال منافات ندارد؟

ابوالبرکات;971933 نوشت:
سلام 1- شما حسن و قبح ذاتی یا همان حسن و قبح فعلی اعمال را قبول دارید؟ اگر قبول دارید چه تفسیری از آن دارید؟ 2- اگر فرض کنیم که خداوند عده ای را به خاطر نیفتادن در عجب یا برای برطرف شدن عجب به گناه می اندازد اولا آیا کودک مورد بحث ما در بین این عده می تواند جابگیرد یا نه؟ ثانیا در این جا به نوعی نسبی گرایی می رسیم. یعنی یک گناه می تواند برای یکی موجب سقوط شود و برای دیگری موجب صعود. آیا این مطلب با قبول کردن مسئله ی حسن و قبح ذاتی اعمال منافات ندارد؟

سلام
بنده قائل به حسن و قبح ذاتی هستم به این معنا که هر امر قبیحی بر فرد انسان اثر منفی خاص خودش را دارد و هر امر حسنی بر او اثر مثبت خاصی دارد اما این آثار منفی و مثبت خاص به حسب ماست نه به حسب خدای متعال که می تواند سایر آثار امر قبیح و حسن را دنبال کند. پس یک امر قبیح وقتی از من سر میزند به حسب من دارای آن جهت خاص قبیح خود است اما اگر خدای متعال مرا به آن گناه مبتلا کند به حسب او تعالی می تواند دارای آثار مثبت مد نظر او باشد بخصوص که مقصود و منظور او از این ابتلا آزمودن، اصلاح ، تنبیه، ایجاد مانع و امثال آن است. پس فعل از آن جهت که به خدای متعال نسبت پیدا می کند به جهت اهداف و آثار مد نظر او تعالی مبری از قبح است الا اینکه ما در مورد هر موضوع خاص خارجی نمی توانیم به آن حکمت عالیه ای که در مساله است پی ببریم هرچند می توان آنرا در تحت سنت های عام الهی از قبیل آزمون قرار داد.
نسبی شدن امور در قیاس بین افعال بشری نادرست است نه در قیاس فعل بشر و خدای متعال چراکه این دو در یک سطح نیستند که با هم قیاس شوند نه از جهت اهداف انجام فعل و نه از جهت آثار مورد نظر.
از نظر ما تبدیل سیئات به حسنات هم ناشی از وجود جهات و آثار مثبت الهی در افعال است. به عبارت دیگر تبدیل سیئات به حسنات دیدن و جلوه گر ساختن جهات مثبت فعل است که در حوزه فعل الهی است وگرنه فعل از جهت خود فرد و اهداف و آثارش از ویژگی خاص خودش جدا نمی شود. چه خوش گفت لسان الغیب: شیخ ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
بله با نگاه خاص الهی هیچ خطایی بر قلم صنع نرفته است هرچند از منظر ما خطاها زیاد است.
نتیجه ی کلی که از بحث فوق می توان گرفت آنستکه:
فعل دارای ابعاد و آثار مختلف در سطوح گوناگون است. وقتی فعلی از انسان سر می زند به حسب او و اهداف و آثار مد نظر او، به حسن یا قبیح موصوف می گردد اما از آنجا که اهداف و آثار یک فعل منحصر در آنچه که در حوزه آگاهی و اراده انسان است، نیست؛ سایر اهداف و آثار آنرا نمی توان در تحت عنوان حسن و قبح ظاهری آن محدود کرد بلکه فعل از جهات دیگر و از سطحی دیگر می تواند دارای اهداف و آثار دیگری باشد که آنرا از تحت عنوان ظاهری حسن و قبیح خارج کند. این مبنای تفاوت جهت بشری و الهی افعال است.

یا علیم

من وقتی کسانی رو میبینم که با زور و از هر راهی سعی میکنند خودشون رو قانع کنن که خدایی وجود داره (خصوصا خدای ادیان) یاد این بنده خداهایی میفتم که مریضی دارن که دکترا جوابش کردن، یا ارزویی دارن که از نظر علمی نشدنی هست (مثلا قدشون 20 سانت بلند بشه)، و برای همین با اینکه خودشونم ته دلشون میدونن که اینها نشدنی هست و هرکس ادعای شدنی بودنش رو میکنه داره دروغ میگه اما بازم خودشونو راضی میکنن و میگن حالا شانسمون رو پیش این دعا نویس و رمال و قرص افزایش قد و .... هم امتحان کنیم...شاید شد!
متاسفانه خدای ادیان هم اینقدر باگ و سوراخ داره که از همون ب بسم الله مشکل داره چه برسه بحثهای علمی و دقیق! من چنتاشو خلاصه وار میگم

1-اگر نیازی نداشت به خلقت...پس چرا آفرید؟
2- درجواب سوال بالا میگن ذاتش آفریننده بود...اما شما بپرس که کدوم ذات؟ اصلا بیا ذات رو تعریف کن و یک مثال واقعی بزن اش ... وگرنه یک موضوع انتزاعی ساخته ی ذهن اخوندها است.
3- در جواب سوال بالا میگن این یک موضوع عقلیه و کاملا پذیرفته شده است! اما اگر درباره ی ساده ترین مسائل دینی شون مثل اجازه ی زن برای بیرون رفتن از منزل از شوهر سوال کنی میگن عقل ما ناقصه و حکمت اصلی رو نمیتونه درک کنه! اما جالبه با همین عقل ناقصشون، بزرگترین معمای تاریخ که بزرگترین دانشمندان تجربی و فلاسفه نتونستن اثبات کنند و گفتن همه چیز 50-50 هست رو اینها اثبات کردن و براش حکم جهاد و شهادت و قتل صادر میکنن!
4- بعدش اگر بگی بهشون اوکی! اما حالا چه کسی گفته این خدای خالق جهان باید خدای ادیان باشه؟ چرا مثلا یک شتر بالدار در فاصله 1000 کیلومتری از زمین نباشه؟ جواب خاصی ندارن بدن و هرکس هر چیزی به دهنش برسه میپرونه! چه تفاوتی هست بین اون شتر بالدار و خدای اسلام؟ کما اینکه ما میدونیم اون شتر بالدار واحد هست، نه زاده شده و نه میزاید، عادل هست و قدرت مطلقه هست و همه ی این چرندیات!
5- در نهایت وقتی بگی باشه آقا، من همه ی مزخرفات بالا رو پذیرفتم...الان مسلمون شدم! فقط یک سوالی دارم... اونم درباره ی معاد هست. چرا خداوند که اینقدر ناز و خوبه، مخلوقات خودش رو، که نه در وجود و نه در هیچ چیز دیگه هیچ استقلالی از خودشون ندارند، و بطور مطلق وابسته ی خودش هستن، مجازات میکنه یا پاداش میده! مگر اینها حتی 1 سلول مستقل داشتند که حالا واجد مجازات و یا پاداش باشند؟
برمیگردن و از یک موضوع خرافی دیگه به نام اختیار حرف میزنن که یا خودشونم نمیدونن چیه، یا خودشون رو به نفهمی میزنن که ماستمالی کنن و رد بشن و اخرش یک حدیث میخونن که ما منع شدیم درباره ی فکر کردن به جبر و اختیار! چون وقتی ازشون سوال کنی که، این چطور اختیاری هست که نمیتونی حتی 1 حرکت پیش بینی نشده انجام بدی تا خدا رو غافل گیر کنی! میگن اون بحث علم خداست و ربطی به اختیار نداره (کلا دائما از یک فرافکنی به یک فرافکنی دیگه درحال فرار هستن دائما)

از تناقضات در قران و دین و رفتار مسلمونا و ... هم چیزی نمیگم که خودش یک کتابه!
ولی کسی یک ذره به عقل اعتقاد داشته باشه و فکر کنه، با همون 5 تا مورد بالا سعی میکنه از هزار کیلیومتری یک اخوند هم رد نشه...

ابوالبرکات;969991 نوشت:
سلام شما اگر جای من بودید در جواب به اون متهم چه می گفتید زمانی که گفت (خدا هیچ وقت به من نگاه نمی کنه.))؟ فرمودید الان او در سن 22 سالگی مجبور نیست که معتاد بماند و می تواند ترک کند. اما به نظر می آید شما درک درستی از مسئله ی اعتیاد ندارید. زمانی که او را گرفتیم من در اونجا بودم. اصلا حالش دست خودش نبود. نمی فهمید چه می کند. اعتیاد به هروئین می دانید یعنی چه؟ یا قرص هایی که اسمشون رو نمی آورم؟ آدم وقتی بهش نمی رسه اختیار از کفش می ره. از هر هزار تا معتاد فکر می کنید چند تایش می توانند ترک کنند؟؟ فکر نمی کنم نمونه ها فراوان باشند. البته من که باورم نمی شود اون متهم بتواند ترک کند. از فرمایشات شما بنده این گونه استنباط می کنم که خداوند می خواسته این بنده ی خدا را مانند هزاران خلق دیگر امتحان کند. بعد اومده او را در کلاسی گذاشته که معلم نامرد بی شرفی دارد که به او مواد داده است. امتحان او این بوده که معتاد بشود و سپس به گرفتاری ها و بدبختی ها و حقارت ها برسد و سپس بیاید از این منجلاب خود را بیرون بکشد. آیا امتحان این بنده خدا می تواند این باشد؟ اگر امتحان او این است آیا می توانیم بگوییم خداوند برای امتحان بعضی از بندگانش آن ها را مبتلا به فساد می کند؟؟ یعنی خود خدا به آن ها را به فساد می اندازد تا امتحانشان کند؟ گفتید رشد و کمال انسان در این است که در عالم سبب و مسببات باشد و در این عالم امتحان شود . آیا مبتلا کردن بعضی به فساد برای امتحان در این دنیا موجب رشد و کمال آن ها می شود؟؟؟؟؟؟

با سلام و عرض ادب

در ابتدا از تأخیری که در پاسخگویی بوجود آمد عذر خواهی می کنم
اگر بنده جای شما بودم به ایشون امید می دادم تا بتونه از این منجلاب نجات پیدا کنه، بهشون می گفتم خدا به همه ی بنده هاش عنایت داره اگر عنایت نمی فرمود که اساسا خلق نمی فرمود اینکه ما رو مورد عنایت قرار داده و لباس وجود بهمون عنایت کرده معلومه خیلی به بنده هاش لطف کرده، اینکه به انسان یک راهنما از نوع انسان و یک راهنما از نوع کتاب الله و راهنمای دیگر از نوع عقل برای انسان فرستاده معلومه خیلی به انسان عنایت داره...
حالا اینکه ما به راحتی تحت تأثیر وسوسه های شیطان قرار می گیریم و به راحتی فریب شیطان رو می خوریم، به اراده ی ضعیف و سست ما بر می گرده و الا اگر کمی تأمّل داشته باشیم خدا خیلی به ما عنایت کرده، خداوند خودش فرمود «ما اصابک من سیّئه فمن نفسک و ما اصابک من خیر فمن الله» انسان با دست خود خویشتن رو به چاه می اندازد و الا خداوند بسیار مهربان تر از این هاست که انسان رو داخل منجلاب بفرستد.
بنده متوجه هستم شما چه فرمایید بله وقتی سر وقت به معتاد مواد نمی رسد از خود بی خود می شود اینو همه می دونن، اعتیاد چه به مواد مخدر و چه به چیزهای دیگر سخته و ترک آن سخت، منتهی این دلیل نمی شود انسان هیچ تلاشی برای ترک نداشته باشه ، اکثر انسان ها به مظاهر دنیا دل بسته اند و اعتیاد دارند و ترک این واقعا سخت است منتهی باید برای ترک آن تلاش و جدّیت نشان داد.
شیطان دقیق کارش را بلد است و می داند چگونه و با چه حیله ای بندگان خدا رو از رسیدن به هدف باز دارد، اینقدر کار ها را سخت جلوه می دهد که انسان حقیقتا خیال می کند سخت است، اقامه ی نماز را برای انسان سنگین جلوه می دهد تا انسان نزدیک نماز نشود، انسان را دلبسته به دنیا می کند تا نتواند از آن دل بکند، ترک اعتیاد را برای انسان سخت نشان می دهد تا معتاد حتی فکر ترک را نکند و بگوید سخت است شما نمی دانی چقدر ترک اعتیاد سخت و ... .
بزرگوار چندین نمونه بنده خودم شاهد ترک اعتیاد به بدترین موادّ بودم، نمونه های فراوانی از این ور و آن ور شنیدم چرا می گویید امکان پذیر نیست!
نکته ی دیگری که در جواب به شما باید عرض کنم اینه که خداوند عالم بر اساس اسباب و علل آفرید، خدا نمیاد مستقیما بنده یخوش رو معتاد کنه بلکه چون دنیا دار اسباب و علل است وقتی علت تامّه امری محقق شد انسان دچار میشه، علت تامّه اعتیاد آوردن کودک 11 ساله وقتی محقق می شود وی به اعتیاد دچار می شود و همین امتحان وی می شود.
همان طور که مفصّل خدمت شما عزیز عرض کردم ، هدف از وجود انسان در دنیای مادّی رشد و ترقّی وجودی است ، هیچ انسانی بدون تحمّل سختی ها و رنج های متعدد به تعالی روحی و رشد معنوی نمی رسد، هر انسانی به نوعی به سختی های متعدد دچار می شود که با همدیگر متفاوت هستند.

ابوالبرکات;969994 نوشت:
آیا اگر مشکلی هم هست خدا خواسته که مشکل باشد اما به نظر می رسد که مشکلات در اثر خواست خدا نیست بلکه در اثر تزاحم و تصادفات نظام سببی و مسببی است. یعنی به نظر می رسد که مسئله این نیست که خدا مرا خلق کرده و می خواسته چند مورد امتحانم کنه و یک سری مشکلات برای من پیش آورده بلکه مسئله این است که انگار خداوند بعضی جاها از سر این که نمی تواند (دقت کنید نمی تواند) نظام علی و معلولی را ساکت کند اتفاقاتی که پیش آمده را به عنوان امتحان در نظر می گیرد؟


برای خداوند فعل نمی تواند بی معنی است ، چون بر اساس قرآن کریم « ان الله علی کلّ شی قدیر» خداوند بر همه چیز قادر است و چیزی برای خدا نشد ندارد. نظام علّی و معلولی هم چیزی نیست که خداوند نتواند اثر این نظام را بردارد، چون در طول تاریخ بسیار اتفاق افتاده که در موارد خاصّ ماننده معجزه و ... نظام علی و معلولی را بی اثر فرموده است، مانند جریان حضرت ابراهیم علیه السلام که آتش وی نسوزاند ، نمونه دیگر جریان حضرت موسی است که دریا را شکافت و راهی برای عبور باز شد و نمونه های فراوان دیگری که خوتان نیز شنیده اید.
بنابراین خداوند یقینا قادر است اثر این نظام را بردارد منتهی همچنان که در پاسخ خدمتتون عرض کردم وجود نظام علی و معلولی برای رشد و تعالی انسان ضروری است و اِعمال قدرت خداوند بر این نظام با اهداف خلقت منافات دارد. آموزگار می تواند قوانین مدرسه را نقض کند و برای مثال به دانش آموز تکلیف نگوید و یا از آن امتحان نگیرد امّا این نوع رفتار و اعمال قدرت با حکمت وجودی مدرسه منافات دارد چون مدرسه جای تلاش برای علم آموزی است و علم، بدون تلاش بدست نمی آید. لذا خداوند قوانینی برای عالم دنیا وضع فرمود تا انسان در این دنیا به اهداف متعالی نائل آید ، اگر خود بخواهد این قوانین را نقض کند با اهداف خلقت منافات دارد.

ابوالبرکات;969994 نوشت:
بنده در یکی از سخنرانی های جناب رائفی پور شنیدم که ایشان می گفت جوانی 28 ساله باهاشون صحبت می کرده و گریه می کرده و می گفته من معتاد به خودارضایی شدم و الان هر کار می کنم که ازدواج کنم جور نمی شه چون پول ندارم. الان آیا خدا خواسته که این جوان تا این سن نتوانه نیاز جنسی خودش را از طریق صحیح ارضا کنه؟ به نظر شما آیا این امتحانه؟ این از اون امتحانات است که خدا مجبور شده امتحان کنه یا خدا می خواسته که امتحان کنه؟ در این صورت آیا خدا با به فساد انداختن کسی را امتحان می کنه؟


عرض کردیم که نظام حاکم در عالم نظام اسباب و مسببات است، لذا برای هر معلولی علتّی وجود دارد، اگر علّت تامّه محقق ش یقینا معلول هم تحقق خواهد یافت:
دو نکته در این باب عرض می کنم:
نکته اول: اگر دقت داشته باشید خداوند متعال مایحتاج انسان را تمام و کمال به انسان ها عطا کرده به طوری که اگر این نعمت ها به طور مساوی و عادلانه بین مردم تقسیم شود ، اگر مدیریت قوی وجود داشته باشد برای تقسیم نعمات الهی هیچ فقیری در کشور و حتی در کل جهان پیدا نمی شود، منتهی همچنان که شما می بینید عده ی معدودی مانع تقسیم مساوی عادلانه نعمات می شوند و این موجب می شود که متأسفانه در صد بالایی از مردم در فقر بسر ببرند و به نون شبشان محتاج باشند در صورتی آن طرف عده ای آنقدر پول دارند که نمی دانند این پول ها کجا خرج کنند. عده ای برای تأمین مخارج روزمره خود مجبور می شود از آبروی خود مایه بگذارند اما عده ای دیگر ویلاهای آنچنانی و ماشین های آنچنانی سوار می شود .
خداوند نعمت ها رو به اندازه کافی عطا فرمود منتهی برخی از خدابی خبران نعمت ها چپاول می کنند و اجازه نمی دهند به دست همه برسد، آن جوانی هم که متاسفانه در سن ازدواج است و نمی تواند ازواج کند مورد ستم همین عده قرار گرفته است.
خداوند نخواسته این جوان ازدواج نکند بلکه دستور خدا این است که جوان در سن ازدواج هر چه سریع تر ازدواج کند منتهی همان طور که عرض کردم عده ای جاهل و به زعم خود زرنگ و حرام خوار اموال را چپاول می کنند و همین باعث می شود به عده ای قابل توجهی از مردم ظلم شود.
متأسفانه عوامل مختلفی دست به دست هم دادند تا کشور عزیز ما و مردم عزیز ما در عین اینکه یکی از ثروتمند ترین کشورها از نظر منابع طبیعی است اما عده ی قابل ملاحظه ای از مردم در فقر بسر می برند، ولیّ فقیه و عظیم الشأن هم تأکید داشتند که مسئولین از اشرافی گری بپرهیزند به همین جهت بود که اموال عمومی عادلانه به مردم برسد و فاصله طبقاتی از بین برود. (توجه داشته باشید که بنده هدفم بحث سیاسی نبود فقط خواستم اشاره ای داشته باشم به یکی از علل فقر)

محی الدین;972017 نوشت:

سلام
بنده قائل به حسن و قبح ذاتی هستم به این معنا که هر امر قبیحی بر فرد انسان اثر منفی خاص خودش را دارد و هر امر حسنی بر او اثر مثبت خاصی دارد اما این آثار منفی و مثبت خاص به حسب ماست نه به حسب خدای متعال که می تواند سایر آثار امر قبیح و حسن را دنبال کند. پس یک امر قبیح وقتی از من سر میزند به حسب من دارای آن جهت خاص قبیح خود است اما اگر خدای متعال مرا به آن گناه مبتلا کند به حسب او تعالی می تواند دارای آثار مثبت مد نظر او باشد بخصوص که مقصود و منظور او از این ابتلا آزمودن، اصلاح ، تنبیه، ایجاد مانع و امثال آن است. پس فعل از آن جهت که به خدای متعال نسبت پیدا می کند به جهت اهداف و آثار مد نظر او تعالی مبری از قبح است الا اینکه ما در مورد هر موضوع خاص خارجی نمی توانیم به آن حکمت عالیه ای که در مساله است پی ببریم هرچند می توان آنرا در تحت سنت های عام الهی از قبیل آزمون قرار داد.
نسبی شدن امور در قیاس بین افعال بشری نادرست است نه در قیاس فعل بشر و خدای متعال چراکه این دو در یک سطح نیستند که با هم قیاس شوند نه از جهت اهداف انجام فعل و نه از جهت آثار مورد نظر.
از نظر ما تبدیل سیئات به حسنات هم ناشی از وجود جهات و آثار مثبت الهی در افعال است. به عبارت دیگر تبدیل سیئات به حسنات دیدن و جلوه گر ساختن جهات مثبت فعل است که در حوزه فعل الهی است وگرنه فعل از جهت خود فرد و اهداف و آثارش از ویژگی خاص خودش جدا نمی شود. چه خوش گفت لسان الغیب: شیخ ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
بله با نگاه خاص الهی هیچ خطایی بر قلم صنع نرفته است هرچند از منظر ما خطاها زیاد است.

نتیجه ی کلی که از بحث فوق می توان گرفت آنستکه:
فعل دارای ابعاد و آثار مختلف در سطوح گوناگون است. وقتی فعلی از انسان سر می زند به حسب او و اهداف و آثار مد نظر او، به حسن یا قبیح موصوف می گردد اما از آنجا که اهداف و آثار یک فعل منحصر در آنچه که در حوزه آگاهی و اراده انسان است، نیست؛ سایر اهداف و آثار آنرا نمی توان در تحت عنوان حسن و قبح ظاهری آن محدود کرد بلکه فعل از جهات دیگر و از سطحی دیگر می تواند دارای اهداف و آثار دیگری باشد که آنرا از تحت عنوان ظاهری حسن و قبیح خارج کند. این مبنای تفاوت جهت بشری و الهی افعال است.

یا علیم
مسئله باز سخت شد.1- فرض کنید خداوند مومنی را به گناهی می افکند تا مثلا او را از عجب دربیاورد. اگر رابطه ی بین پاداش و جزا را رابطه ای تکوینی و نه قراردادی در نظر بگیریم آیا این گناه برای اون فرد آتش می آورد یا خیر؟ اگر می آورد یعنی به واسطه ی این گناه خدا او را به آتش می افکند این جا این مسئله پیش می آید که خدا چگونه کسی را به خاطر گناهی که خودش او را در دام آن گناه افکنده به آتش می افکند یا مجازات می کند؟ 2- بگذارید سوالم را در مورد حسن و قبح به طرز دیگری هم بپرسم تا پس از جواب این پستتان را نقد کنم. به نظر شما آیا حسن یک عمل همان صورت تکوینی عمل است که به عنوان پاداش به آدم داده می شود و قبح یک عمل همان صورت تکوینی عمل است که به عنوان جزا به انسان داده می شود؟ 3- به این قسمت سوال بنده جواب ندادید که آیا اون کودک جزو کسانی است که خداوند آن ها را به خاطر نیفتادن در عجب به گناه مبتلا ساخته است؟ 4- چگونه است که نمی شود بین اعمال انسان ها با هم قائل به یک نسبی گرایی شد؟ مثلا یک نفر را خدا به فلان گناه می اندازد که عجب نگیرد و دیگری را خداوند به آن گناه نمی اندازد و او خود این گناه را انجام می دهد.آیا این دو مساوی اند؟ یا کسی که از شدت فقر دزدی می کند با کسی که وضع مالی خوبی دارد و دزدی می کند مساوی هستند؟

هادی;972041 نوشت:

خداوند نخواسته این جوان ازدواج نکند بلکه دستور خدا این است که جوان در سن ازدواج هر چه سریع تر ازدواج کند منتهی همان طور که عرض کردم عده ای جاهل و به زعم خود زرنگ و حرام خوار اموال را چپاول می کنند و همین باعث می شود به عده ای قابل توجهی از مردم ظلم شود.

بنده کاری به مسائل اقتصادی و سیاسی کشورمان ندارم. در انتخابات گذشته فهمیدم که این که می گویند مردم لایق حکمرانانی هستند که بر آن ها حکومت می کنند ، تا حدی درست است. اما دقت کنید که فرمودید که خداوند نخواسته که این جوان ازدواج نکند. الان اولا این سوال پیش می آید که مگر وعده ی خدا و ائمه این نیست که از ترس فقر ازدواج کردن را به تاخیر نیندازید. در نظامی که عده ای زرنگ و حرام خوار اموال مردم را چپاول می کنند چگونه باید وعده ی الهی محقق شود؟ شما می گویید که نظام علی و معلولی باعث شده است که عده ای نگذارند بقیه حتی به نیازهای اولیه شون برسند. این یعنی درماندگی خداوند در برابر این عده. طبق فرمایشات شما آیات ((ان یکونوا فقرا یغنهم الله من فضله)) ((ان الله بالغ امره)) و ... دروغ هستند. زیرا خداوندی که نمی تواند جلوی بعضی را بگیرد که باعث نشوند مردم نتوانند نیازهای اولیه شون رو سر و سامان بدهند چگونه می تواند به ((بالغ امره)) باشد. سوال واضح من اینه.آیا خداوند می تواند به وعده هایش در این دنیا عمل کند یعنی آیا اساسا می توانیم روی خداوند و وعده های او در این دنیا حساب کنیم یا نه؟ وعده هایی از قبیل نترسیدن از فقر در مورد ازدواج؟ اما به نظر می آید که خداوند نمی تواند. می توانیم بگوییم که خداوند به دلیل این که مجبور است ما را در جبر نظام علی و معلولی قرار دهد نمی تواند به وعده هایش از قبیل دو آیه ای که خواندم عمل کند. اما با آیات قرآن چه کنیم؟ آیا قرآن دروغ است؟ آن جا که می گوید ( و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شی قدرا)) خدایی که نخواسته اون جوان تا اون سن به خاطر بی پولی ازدواج نکند و اون جوان به خودارضایی افتاده و به تعبیر آقای حسن عباسی زندگی اش نابودشده است نمی تواند آیه ی بالا را ادعا کند. بالاخره رزق ما می رسد یا نمی رسد؟ آیا رزق اون جوان تا این سن این است که نتواند ازدواج کند؟ بالاخره آیا این آیات قرآن دروغ است یا نه؟ من فکرنمی کنم خدایی که این قدر گرسنه در عالم به خاطر چپاول برخی دارد بتواند این آیات را ادعا کند. مثلا ادعا کند که جوان تو کار و تلاش و ازدواج بکن و من تامین می کنم. شاید بهتر است که بر خلاف فرمایش امام صادق به خدا سوء ظن داشته باشیم. آقای قرائتی می گفت که جوونی که ازدواج نمی کنه به خدا می گه خدایا یکی باشم می تونی رزقم رو بدی ولی دو تا باشم نمی تونی. (حالا مثلا می خواست بگه که برای دو تا هم می تونه بده) اما من اگر باشم به خدا می گویم. خدایا تومی تونی رزق من و اون رو بدی اگر : 1 کاری با برجی 3 میلیون تومان داشته باشم(دقت کنید داشته باشم نه این که کاری بهم بدی که 3 میلیون تومان برجی درآمدش باشد) 2 مثلا یک خانه داشته باشم . 3 دختری باشد . 4- کسانی نباشند که اموال مردم را چپاول نکنند.5- و... در واقع خدا تو می تونی بدی ولی باید شرایط آماده باشد. خلاصه خدا تو می تونی بدی ولی باید نظام علی و معلولی عمل کند. پس عملا نظام علی و معلولی است که خدای ماست. همان جبر سیستم است که خدای ماست.


هادی;972041 نوشت:

خداوند نخواسته این جوان ازدواج نکند بلکه دستور خدا این است که جوان در سن ازدواج هر چه سریع تر ازدواج کند

عجیبه که خداوند دستوری می دهد که نمی توان به آن عمل کرد؟

سلام
داستان ناراحت کننده ای بود و به نظرم اگر والدین و مادر خصوصا حق تربیت فرزند داشته باشند در این مورد بعد از معلمشون مقصر ومستحق زجر کشیدنن.
ببینید چقدر نسبت به بچه شون بی توجه بودن که متوجه نشدن یا آموزشی نداده بودن از قبل یا نه وقتی متوجه شدن اقدام مناسبی نکردن.
مشخصا خانواده مناسبی نداره و این مشکلات ریشه اش از اونجاست.
حالا شایدم قضاوت میکنم اما الان اگر به اینجا رسیده از اولشم که اینطور نبوده

به نظرم اینکه خدا رو فعال یا تابع بدونیم با توجه به تصویر سازی ذهنی خودمون بوده و این ناقص هست.
تصوری که ما از خدا داریم در حد و اندازه دانسته های ذهنیمونه و نهایتا به نظرمون قهرمان داستان هر ویژگی که داشته باشه پس خدا هم باید اینطور بوده باشه.
مثلا موقع دادن مواد معلم کشته میشد یا دستش فلج میشد یا.....
شایدم از این اتفاقات بیافته و شایدم از این اتفاقات در جایی دیگه نیافته
اما ما ذهنمون محدود هست و تصوراتمون نسبت به نظم و حکمت خدا بسیار ناقص و کم
خداوند به نظرم حکمتش و علمش بالا هست و با تصورات ما جور درنمیاد و پدیده هاشو درک نمیکنیم و اینجاست که میگیم خدا پس کجاست.
زندگی اون پسر تموم نشده و شما از آینده خبر ندارین
از گذشته ش هم دقیقا اطلاع ندارین.
اما اگر کسی بخواهد و توکل کند و از خدا استمداد بجوید خدا نجاتش میده گاهی به شکلی که ما تصور میکنیم گاهی شکل دیگر

[="Tahoma"][="Navy"]

ابوالبرکات;972165 نوشت:
مسئله باز سخت شد.1- فرض کنید خداوند مومنی را به گناهی می افکند تا مثلا او را از عجب دربیاورد. اگر رابطه ی بین پاداش و جزا را رابطه ای تکوینی و نه قراردادی در نظر بگیریم آیا این گناه برای اون فرد آتش می آورد یا خیر؟ اگر می آورد یعنی به واسطه ی این گناه خدا او را به آتش می افکند این جا این مسئله پیش می آید که خدا چگونه کسی را به خاطر گناهی که خودش او را در دام آن گناه افکنده به آتش می افکند یا مجازات می کند؟ 2- بگذارید سوالم را در مورد حسن و قبح به طرز دیگری هم بپرسم تا پس از جواب این پستتان را نقد کنم. به نظر شما آیا حسن یک عمل همان صورت تکوینی عمل است که به عنوان پاداش به آدم داده می شود و قبح یک عمل همان صورت تکوینی عمل است که به عنوان جزا به انسان داده می شود؟ 3- به این قسمت سوال بنده جواب ندادید که آیا اون کودک جزو کسانی است که خداوند آن ها را به خاطر نیفتادن در عجب به گناه مبتلا ساخته است؟ 4- چگونه است که نمی شود بین اعمال انسان ها با هم قائل به یک نسبی گرایی شد؟ مثلا یک نفر را خدا به فلان گناه می اندازد که عجب نگیرد و دیگری را خداوند به آن گناه نمی اندازد و او خود این گناه را انجام می دهد.آیا این دو مساوی اند؟ یا کسی که از شدت فقر دزدی می کند با کسی که وضع مالی خوبی دارد و دزدی می کند مساوی هستند؟

سلام برادر
اول آنچه که ما گفتیم به مثابه یک قاعده کلی عقلی است و همانطور که متذکرشدیم نمی توان در مورد یک مساله خاص گفت جهات و حکمتها و اهداف الهی مساله چیست چه بسا مبادی و اهداف وقوع یک فعل در خارج از حوزه وجودی خود فرد نیز باشد مانند اکثر مجازات ها و حدود شرعی که بخش عمده ای از هدف تنبیه، در ممانعت از جرم دیگران است.
دوم برنامه های الهی منحصر در یک فعل یا یک وضعیت نمی شود چه بسا هدف الهی در یک زنجیره از حوادث و پدیده ها باشد مانند کسانی که در بخشی از عمرشان به سختیها و مشقتها و گرفتاریهای متعدد مبتلا می شوند تا در یک لحظه خاص تلنگری بخورند و بازگردند.
سوم هرچند رابطه تکوینی فعل و جزا محفوظ بلکه جزا عین عمل است اما نباید بخشایش و غفران الهی را فراموش کرد. اگر خداوند مومنی را برای جلوگیری از عجب به گناهی مبتلا سازد زمینه عفو آن گناه را نیز برایش فراهم می کند.
چهارم در پاسخ به مثال کودک همانطور که گفتیم ما نمی دانیم هدف الهی از وارد کردن برخی مصائب در مورد خاص چیست؟ آگاهی های ما از اسباب و اهداف در عالم تکوین ناچیزتر از آن است که در جزئیات بتوان بدان تکیه کرد شاید اگر زندگی همان کودک را از ابتدا تا انتها پیگیری کنیم بدانیم علت این حادثه چه بوده. در داستان حضرت خضر جناب خضر کودکی را می کشد و علت آنرا اذیت و آزار پدر و مادر صالح توسط همین فرزند در آینده می شمارد. ما چگونه می توانیم از چنین اموری خبر داشته باشیم؟
پنجم مثالی که شما برای نسبی گرایی قائل شدید درست نیست. مثلا دو نفر که به انگیزه های مختلف دزدی کرده اند هردو از نظر قانون مجرم اند اما ممکن است نسبت به یکی شدیدتر و نسبت به دیگری ضعیفتر برخورد شود.این نسبی گرایی نیست.
یا علیم[/]

با سلام
دوستان نکات خوبی را اشاره کردند...
برادر، من احساس میکنم شما از موضوعی در مورد خودتان ناراحت هستید که باعث شده است اینطور قضاوت کنید...شاید بی ربط به موضوع ازدواج که در پست دیگر اشاره کردید،نباشد.البته ممکن است اشتباه کنم...
منظور ما از اینکه خدا یک چیز میداند و ما نمیدانیم این نیست که ما هیچی نمی فهمیم...منظور این است که به پروردگارتان اعتماد داشته باشید...صبر داشته باشید...به هدایتگر و راهبرتان ایمان داشته و اندیشه اصلاح و عمل داشته باشید.انگاه نشانه های حکمت و علم خداوند را در زندگی خود خواهید دید...

یک نگاه جدید از داستان حضرت خضر(ع) و موسی (ع) رو ببینید،فکر کنم تا حالا دقت نکردید...بنده که دقت نکرده بودم،البته شاید خیلی مرتبط با بحث ما نباشد...

[SPOILER]
اگر به زندگی معمولی و عادی خود دقت کنیم در می یابیم که ما هر روزه با علوم شهودی و لدنی و الهی سرکار داریم چنان که از علم حصولی و اکتسابی و حسی سود می بریم. هر روز وقتی درد گرسنه و تشنگی را تجربه می کنیم، از علم شهودی سود می بریم. بسیاری از کارهای ما مبتنی بر علم شهودی است. البته میزان بهره مندی ما از علم حصولی نیز کم نیست؛ زیرا چه بخواهیم خودمان را سیر کنیم و یا دردی از دردهای خود را نزد پزشکی درمان نماییم، از ترکیب علم حصولی و شهودی سود می بریم. وقتی احساس گرسنگی و یا تشنگی می کنیم این علم شهودی خود را در قالب علم حصولی و مفاهیم به دیگری انتقال می دهیم و از او آب یا غذایی را می خواهیم و او نیز آن علم حصولی را به شهودی تبدیل می کند و آب و غذایی را در اختیار ما قرار می دهد. در مورد درد دندان نیز که علم شهودی ماست در نزد پزشک به علم حصولی تبدیل کرده و درد را به پزشک به شکل علم حصولی منتقل می کنیم.

اما اگر خوب دقت کنیم و تفکر و نظر در زندگی خود داشته باشیم، فراتر از این علوم شهودی از علوم خاص الهی و لدنی نیز سود می بریم که الهامات تنها یک بخش کوچکی از آن را شکل می دهد؛ چرا که خداوند هماره با ماست(محمد، آیه ۳۵؛ حدید،‌ آیه ۴) و همیشه به ما تعلیم می دهد؛ زیرا بصیر و خبیر به هویدا و نهان و سر و اخفای ماست.

جالب این است که حضرت موسی(ع) خواهان علم لدنی و الهی می شود و برای این امر سفر سخت و دشوار زمینی را شروع می کند به این گمان که سیر و سلوک در پیمودن شهرها و کشورهاست تا بخواهد خود را به مجمع البحرین برساند که در آن جا دو عالم حس و باطن به هم رسیده است و بخواهد شهودی از این دریچه به هستی داشته باشد.(کهف ،‌ آیات ۶۰ و ۶۱)

ایشان وقتی به عالم دارنده علم الهی می رسد تا شاگردی کند و شیوه کسب علوم شهودی و الهی را بیاموزد، در سفری که در خدمت ایشان است، چیزی بیش تر این که به زندگی خود نگاه کند و در حالات و احوالات خود تدبر کند تا حقیقت علم شهودی و الهی بر او کسب شود، به او گفته و آموخته نمی شود. به این معنا که حقیقت علم الهی و شهودی را می توان در همه زندگی شخصی خود یافت و دید و به جای سفر به این جا و آن جا، در جان و زندگی خود سفر باید کرد تا حقیقت ملکوتی و علوم شهودی الهی بر او نمایان شود.

بی دلی در همه احوال خدا با او بود/ او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد.

آن عالم ربانی به خضر نشان داد که اگر در زندگی خود تدبر و تفکر کند آن را سرشار از علوم الهی و لدنی می یابد. البته نیازی نبود که عالم ربانی او را تعلیم خاصی بدهد بلکه تنها با یادآوری عملی بخشی از مهم ترین حوادث و رخدادهای زندگی موسی(ع) به او نشان داد که علم لدنی و الهی همیشه در تمامی زندگی او موج می زد و نیازی نبود که آن را بیاموزد و به علم اکتسابی تحصیل کند.

سه حرکتی که عالم ربانی در سفر خود به موسی(ع) انجام می دهد سه شاخص مهم از زندگی حضرت موسی(ع) است که در آن موارد به سادگی و آسانی می توان رد پای علم لدنی و الهی را دریافت. عالم ربانی در یک نمایشی حوادث زندگی و رخدادهای مهم زندگی حضرت موسی(ع) را بازسازی می کند.

نخستین کاری که عالم ربانی دارای علم لدنی و الهی می کند سوراخ کردن کشتی است که با اعتراض حضرت موسی(ع) مواجه می شود که چرا با این کار خود اهل کشتی را گرفتار غرق می کنی؟ (کهف، آیه ۷۱) عالم ربانی با انجام این عمل یادآور زندگی خود آن حضرت (ع) می شود و بیان می کند که در یک پیچ حساس تاریخی در زندگی آن حضرت، چنین واقعه ای رخ داد و می توان علم الهی را در آن به سادگی ردگیری و شناسایی کرد؛‌ زیرا وضعیت امروز این کشتی همانند تابوتی است که مادر موسی(ع) ایشان را در آن قرار داد و به دست دریا سپرد. در آن جا، این عمل به ظاهر موجب غرق کودک می شد ولی دیدیم که نشد و به سلامت به ساحل رسید.(قصص، آیات ۷ تا ۹؛ طه، آیات ۳۸ تا ۴۰) پس آن کسی که موجب تاثیر فعل می شود خداوند است و تا خداوند نخواهد آتش نمی سوزاند(انبیاء، آیه ۶۹) و آب غرق نمی کند. این همان شهود توحید فعل الهی در همه زندگی انسان است که از مهم ترین جلوه های علم الهی و لدنی است.

دومین عمل عالم ربانی آن است که نوجوانی را می کشد که با اعتراض حضرت موسی(ع) مواجه می شود که چرا نفس بی گناهی را کشتی؟(کهف، آیه ۷۴) در این جا نیز عالم ربانی یادآور زندگی خود آن حضرت (ع) است و تلاش می کند که یک حادثه و رخداد دیگری را یادآور شده و به نمایش گذارد که حضرت موسی(ع) خود نیز انجام داده است؛ زیرا در جوانی در شهر مصر با قبطی مواجه می شود که با یک سبطی درگیر شده و با مشت او را می زند و می کشد.(قصص، آیه ۱۵)

سومین کاری که عالم ربانی به نمایش می گذارد، کار بی مزد است؛ زیرا دیواری را می سازد، بی آن که مزدی از این مزدوری به دست آورد و گرسنگی خودشان را از طریق آن برطرف نمایند. در این جا نیز حضرت موسی(ع) به عالم ربانی اعتراض می کند.(کهف، آیه ۷۷) جالب این که خود آن حضرت(ع) در سفر خود به مدین نیز این گونه عمل می کند و به مزدوری دختران چوپان می رود و برای آنان آب کشی از چاه می کند و گوسفندان آنان را سیراب کرده و بی هیچ چشم داشتی مزدوری دختران می کند و از خداوند خیر یعنی غذا می خواهد.(قصص، آیات ۲۳ و ۲۴) این اکنون خود بر خلاف کرده اش اعتراض می کند که چرا کار بی مزد و مواجب کرده ایم بی آن که اهالی شهر ما را اطعام کنند و مهمان خود نمایند.(کهف، ‌آیه ۷۷)

در همه این سه داستان که بازسازی رفتار خود آن حضرت موسی(ع) از سوی عالم ربانی بود، عالم ربانی خواست تا او را متوجه این حقیقت کند که زندگی او سرشار از علوم لدنی است و اگر خودش بخواهد می توان همه آن ها را به دست آورد بی آن که نیازمند آموزش دیگری باشد.

عمل اعتراضی حضرت موسی(ع) در سه حادثه و رخداد، در حقیقت اعتراض به هیچ است؛ زیرا خود بر اساس علم لدنی و شهودی، ملکوت را دیده بود و مبتنی بر آن زندگی کرده بود و اکنون اگر اعتراضی به رفتار مبتنی بر علم لدنی و ملکوتی دیگری دارد، یک اعتراض بی جاست. بنابراین، هر کسی می تواند با تدبر و تفکر در زندگی خود موارد بسیاری را از علم لدنی و ملکوتی به دست آورد و شکی نیست که این مساله در پیچ های تاریخی و سرنوشت ساز زندگی هر کسی بیش تر از همه موارد نمود دارد هر چند که همه زندگی بشر سرشار از علوم لدنی و الهی است که ما را نسبت به حقایق آگاه و به خطرات هوشیار و رفتارهای درست و تصمیمات سرنوشت ساز را موجب می شود. پس زندگی همه بشر چیزی جز حرکت در چارچوب علوم لدنی و الهی نیست؛‌ البته شکی نیست که این زمانی است که ما ابزارهای درک و فهم علوم لدنی و الهی را با گناه کاملا نبسته و مهمور نکرده باشیم و دسیسه و قفل بر آن نزده و چشم و دل جان خود را کور و کر نکرده و با زنگارهای بی تقوایی و گناه بر آیینه دل الهی خود کدر و تیره و فتیله عقل و خرد خود را پایین نکشیده باشیم.

منبع
[/SPOILER]

crash;972381 نوشت:
رادر، من احساس میکنم شما از موضوعی در مورد خودتان ناراحت هستید که باعث شده است اینطور قضاوت کنید...شاید بی ربط به موضوع ازدواج که در پست دیگر اشاره کردید،نباشد.البته ممکن است اشتباه کنم...
اشتباه می کنید. البته بنده در زندگی خود مشکلاتی داشته ام مثل همه امابه این شدت مثال هایی که زدم نبوده است. همچنین گفتم که مشکل من برای ازدواج نبود کیس مناسب است. بنده صرفا با نگاهی پدیدارشناسانه به موضوعات نگاه می کنم.
crash;972381 نوشت:
نظور ما از اینکه خدا یک چیز میداند و ما نمیدانیم این نیست که ما هیچی نمی فهمیم...منظور این است که به پروردگارتان اعتماد داشته باشید...صبر داشته باشید...به هدایتگر و راهبرتان ایمان داشته و اندیشه اصلاح و عمل داشته باشید.انگاه نشانه های حکمت و علم خداوند را در زندگی خود خواهید دید...
متاسفانه منظور خیلی ها از این حرف این است که بایستی به دلیل این که عالم بسیار پیچیده است و خداوند حکمت هایی دارد که ما نمی دانیم سوالات خود را مورد اغماض قرار داده و به آن فکر نکنیم. در واقع روی نقاط ذهن سرمایه گذاری اپیستمولوژیک می شود تا روی نقاط روشن ذهن.

محی الدین;972367 نوشت:
هارم در پاسخ به مثال کودک همانطور که گفتیم ما نمی دانیم هدف الهی از وارد کردن برخی مصائب در مورد خاص چیست؟
[-( بنده خودم را کشتم ولی شما باز هم واژه ی مصائب را به جای واژه ی فساد به کار می برید؟ کلی سر این موضوع بحث کردیم ولی فکر کنم فایده ای نداشت.
محی الدین;972367 نوشت:
گاهی های ما از اسباب و اهداف در عالم تکوین ناچیزتر از آن است که در جزئیات بتوان بدان تکیه کرد شاید اگر زندگی همان کودک را از ابتدا تا انتها پیگیری کنیم بدانیم علت این حادثه چه بوده. در
علتش هرچه که بوده مهم اینه که کودک مقصر نبوده است؟ این مهمه.

[="Tahoma"][="Navy"]

ابوالبرکات;972506 نوشت:
علتش هرچه که بوده مهم اینه که کودک مقصر نبوده است؟ این مهمه.

سلام
شما می خواهید تمام پدیده های عالم یا مرتبط با آدم را با معیار مقصر بودن و نبودن بسنجید؟
فلانی افتاد زمین چشمش کور شد بعدم زنش ازش طلاق گرفت و کارشم از دست داد و بعد به فقیر افتاد و آخرم معتاد شد و خودکشی کرد. آخه تقصیرش چی بود؟ این نوع نگاه ها عوامانه است و پشتش هیچ چیزی جز احساساتی شدن در مورد پدیده های عالم نیست.
این نگاه ها حتی با معیار فساد شما که بحثش را هم کردیم و گفتیم آن هم اسباب دست خدای متعال است هرچقدر هم موجه باشد بخاطر غیرسازنده بودن عقلایی نیست. یعنی اگر فرض بگیریم نعوذبالله خدای دانای حکیمی هم حاکم بر پدیده های عالم نباشد اینطور فکر کردن به هیچ کس کمک نمی کند بلکه دعوتی است به تسلیم شدن در برابر حوادث زندگی...
یا علیم[/]

روزنه;972329 نوشت:
به نظرم اینکه خدا رو فعال یا تابع بدونیم با توجه به تصویر سازی ذهنی خودمون بوده و این ناقص هست.
تصویر سازی یا معرفت ؟ آیا چون معرفت ما ناقص هست بایستی سوالات اصلی و عقلی و بنیادی مان را به فراموشی بسپاریم.
روزنه;972329 نوشت:
تصوری که ما از خدا داریم در حد و اندازه دانسته های ذهنیمونه و نهایتا به نظرمون قهرمان داستان هر ویژگی که داشته باشه پس خدا هم باید اینطور بوده باشه.
مثلا موقع دادن مواد معلم کشته میشد یا دستش فلج میشد یا.....
بنده نمی گم که خداوند بیاد معجزه کنه. من می گویم خداوند یا باید معجزه کنه یا این که ادعاهایی از قبیل آیاتی که اشاره کردم و دوباره اشاره می کنم نداشته باشه. ((وانکحوالایامی منکم ...... ان یکونوا فقرا یغنهم الله من فضله)) ((و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شی قدرا)) جمع بین این دو امکان پذیر نیست. خدایی که معجزه نمی کند نمی تواند برای متقین مخرجی ارائه کند. این یک تناقض است. شاید بنده و بقیه مردم علم کمی داشته باشیم ولی بنده این تناقض برایم امری واضح است و در آن تردیدی نمی توانم داشته باشم.
روزنه;972329 نوشت:
اما اگر کسی بخواهد و توکل کند و از خدا استمداد بجوید خدا نجاتش میده گاهی به شکلی که ما تصور میکنیم گاهی شکل دیگر
خداوند اگر تابع نظام باشد نمی تواند کسی را نجات دهد. اصلا شاید نتواند خود را نجات دهد.

محی الدین;972509 نوشت:
وشته اصلی توسط ابوالبرکات
علتش هرچه که بوده مهم اینه که کودک مقصر نبوده است؟ این مهمه.
سلام
شما می خواهید تمام پدیده های عالم یا مرتبط با آدم را با معیار مقصر بودن و نبودن بسنجید؟
فلانی افتاد زمین چشمش کور شد بعدم زنش ازش طلاق گرفت و کارشم از دست داد و بعد به فقیر افتاد و آخرم معتاد شد و خودکشی کرد. آخه تقصیرش چی بود؟ این نوع نگاه ها عوامانه است و پشتش هیچ چیزی جز احساساتی شدن در مورد پدیده های عالم نیست.
شما گفتید که نمی توانیم جزئیات عالم را بفهمیم و از این جور صحبت ها و من گفتم روی هر چیز که نتوانیم توافق کنیم روی این می توانیم توافق کنیم که کودک تقصیری نداشته.
محی الدین;972509 نوشت:
این نگاه ها حتی با معیار فساد شما که بحثش را هم کردیم و گفتیم آن هم اسباب دست خدای متعال است هرچقدر هم موجه باشد بخاطر غیرسازنده بودن عقلایی نیست. یعنی اگر فرض بگیریم نعوذبالله خدای دانای حکیمی هم حاکم بر پدیده های عالم نباشد اینطور فکر کردن به هیچ کس کمک نمی کند بلکه دعوتی است به تسلیم شدن در برابر حوادث زندگی...
یا علیم
معیار فساد که برای من حل نشد وسر آن هنوز بحث دارم. اما اگر موجه بودن آن را قبول دارید دلیلی ندارد که به خاطر عدم سازندگی غیر عقلانی باشد. اگر ما به این نتیجه برسیم که بر این عالم خدایی حکمفرما نیست این فکر اصلا غیرسازنده باشد مهم نیست. الان یکی از مهمترین بحران های غرب هم همین است(والبته شرق) که خدای حاکم عالم را قبول ندارند و جبر سیستم را پذیرفته اند و برای سازندگی که شما حرفش را می زنید از تبلیغات استفاده می کنند. مثلا یک زندگی مرفه را در رسانه ها نشان می دهند تا مردم به سمت آن حرکت کنند. مردم افسرده هم مانده اند در این جهان بی خدا. بنده شاید دنبال بیانی می گردم که وجود یک نظام سبب و مسببی را بتواند با وجود خدایی فعال جمع کند و تنها جوابی که می شنوم این است که ما نمی دانیم و خدا می داند. همین هست که جامعه ما با سرعت سرسام آوری به سمت سکولاریسم حرکت می کند.

تولد چشمه ی شعری من
دیروز یک اتفاق جالب برایم افتاد . پریشب بنده در خواب یک شخصی را دیدم که برای من یک بیت شعر خواند. یک شاعر جوان بود. صبح که از خواب بیدار شدم اون بیت در خاطرم مانده بود. اون بیت را نوشتم و برای مادرم خواندم. مادرم به شوخی گفت پس ادامه اش چی شد؟ من هم مقداری فکر کردم و یک بیت دیگر سرودم. یعنی همینطور به هم بافتم. برای مادرم خواندم و او خیلی خوشش آمد. بعدش دوباره فکر کردم و در عرض یک دقیقه یک بیت دیگه گفتم. بعدش در خودم احساس کردم که توان گفتن شعر را دارم. همان جا نشستم و در حدود چهل و هفت بیت شعر گفتم. بیت ها همه در یک وزن و در قالب قصیده. بعضی از ابیات را ترکیبی از ابیات حافظ و شهریار بودند. در ابیاتم آرایه های تلمیح ، واج آرایی، حس آمیزی ، ایهام ، تکرار و... و همچنین مسائل عرفانی و فلسفی دیده می شود. مثلا اشاره به ملاصدرا ، شیخ اشراق ، منصور ، وحدت وجود و.... وجود دارد. مثلا در یک بیت ترکیبی از فلسفه ی ملاصدرا و شیخ اشراق دیده می شود. بنده خودم باورم نمی شد که چگونه و از کجا این اشعار می آمدند. فقط فکر می کردم و شعر خودش می آمد. به اسم آن شاعری که خوابش را دیدم فکر کردم و چندین بیت در مورد اسم آن (نه خود شاعر) سرودم. بنده سابقه ی کتابخوانی زیاد دارم علی الخصوص در زمینه های فلسفی و علوم انسانی . اما در زمینه ی ادبیات مطالعات محدودتری داشتم . خودم هم باورم نمی شد که می توانم این گونه شعر بگویم. این خاطره ی شیرین را گفتم که در این جا نقل کنم. جالب بود. عصر شعرم را برای یکی از دوستانم که فوق لیسانس ادبیات فارسی است خواندم . می گفت واقعا شعرت پخته است و شعر تو در حد شعر شاعران برجسته است. معلوم هم بود که برای دلخوشی من نمی گوید. چون وقتی برایش شعرم را می خواندم به شدت متهیج و متعجب شده بود.

ابوالبرکات;972511 نوشت:
تصویر سازی یا معرفت ؟ آیا چون معرفت ما ناقص هست بایستی سوالات اصلی و عقلی و بنیادی مان را به فراموشی بسپاریم.
بنده نمی گم که خداوند بیاد معجزه کنه. من می گویم خداوند یا باید معجزه کنه یا این که ادعاهایی از قبیل آیاتی که اشاره کردم و دوباره اشاره می کنم نداشته باشه. ((وانکحوالایامی منکم ...... ان یکونوا فقرا یغنهم الله من فضله)) ((و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شی قدرا)) جمع بین این دو امکان پذیر نیست. خدایی که معجزه نمی کند نمی تواند برای متقین مخرجی ارائه کند. این یک تناقض است. شاید بنده و بقیه مردم علم کمی داشته باشیم ولی بنده این تناقض برایم امری واضح است و در آن تردیدی نمی توانم داشته باشم.
خداوند اگر تابع نظام باشد نمی تواند کسی را نجات دهد. اصلا شاید نتواند خود را نجات دهد.

شما اگر کل قرآن را در نظر بگیرید و آیات رو به هم مرتبط بخونید و اگر ساکنان یک شهری تمامی اون آیات و تا حدی رعایت کنند اونجا مدینه فاضله هست.
شما خودتون که در راه این پسر قرار گرفتین چکاری براش انجام دادین؟ آیا سعی کردین شناخت و آگاهی خانواده و خودشو بالا ببرین و ... .
ما انسان ها یک اخلاقی که داریم اینه در برابر هرچیزی فقط وظایف دیکران و بدی هاشونو میگیم و اصلا فکر نمیکنیم که خودمون چه کاری از دستمون بر میاد. نه در مورد شما که هودم هم همینطورم. مثلا زباله میبینم میگم چه مردمی ولی خودم اونو برنمیدارم.

اگر دور و برمون و نگاه کنیم همه چیز از آفریده ها معجزات خداوند هست که هرلحظه نو میشن مثل طلوع خورشید و غروبش خشک شدن و روییدن مجدد گیاهان و همه چیزایی که میبینیم و درکش نکردیم تا بحال.
هیچ کدوم از این وقایع از نظم خداوندی خارج نیست.
مگر وقتی خدا میگه یهدی من یشاء خارج از نظمه؟!
در آیاتی که ذکر کردین هم حرف شرط وجود داره: اگر توکل کند.

ما هم به دنیا اومدیم که خدا رو بشناسیم و تفکر و طرح این گونه سوالات مفید هم هستند و باعث شناخت و معرفت میشه. انسان باید پند بگیره و راه درست و انتخاب بکنه.

ابوالبرکات;972511 نوشت:
تصویر سازی یا معرفت ؟ آیا چون معرفت ما ناقص هست بایستی سوالات اصلی و عقلی و بنیادی مان را به فراموشی بسپاریم.
بنده نمی گم که خداوند بیاد معجزه کنه. من می گویم خداوند یا باید معجزه کنه یا این که ادعاهایی از قبیل آیاتی که اشاره کردم و دوباره اشاره می کنم نداشته باشه. ((وانکحوالایامی منکم ...... ان یکونوا فقرا یغنهم الله من فضله)) ((و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شی قدرا)) جمع بین این دو امکان پذیر نیست. خدایی که معجزه نمی کند نمی تواند برای متقین مخرجی ارائه کند. این یک تناقض است. شاید بنده و بقیه مردم علم کمی داشته باشیم ولی بنده این تناقض برایم امری واضح است و در آن تردیدی نمی توانم داشته باشم.
خداوند اگر تابع نظام باشد نمی تواند کسی را نجات دهد. اصلا شاید نتواند خود را نجات دهد.

شما اگر کل قرآن را در نظر بگیرید و آیات رو به هم مرتبط بخونید و اگر ساکنان یک شهری تمامی اون آیات و تا حدی رعایت کنند اونجا مدینه فاضله هست.
شما خودتون که در راه این پسر قرار گرفتین چکاری براش انجام دادین؟ آیا سعی کردین شناخت و آگاهی خانواده و خودشو بالا ببرین و ... .
ما انسان ها یک اخلاقی که داریم اینه در برابر هرچیزی فقط وظایف دیکران و بدی هاشونو میگیم و اصلا فکر نمیکنیم که خودمون چه کاری از دستمون بر میاد. نه در مورد شما که هودم هم همینطورم. مثلا زباله میبینم میگم چه مردمی ولی خودم اونو برنمیدارم.

اگر دور و برمون و نگاه کنیم همه چیز از آفریده ها معجزات خداوند هست که هرلحظه نو میشن مثل طلوع خورشید و غروبش خشک شدن و روییدن مجدد گیاهان و همه چیزایی که میبینیم و درکش نکردیم تا بحال.
هیچ کدوم از این وقایع از نظم خداوندی خارج نیست.
مگر وقتی خدا میگه یهدی من یشاء خارج از نظمه؟!
در آیاتی که ذکر کردین هم حرف شرط وجود داره: اگر توکل کند.

ما هم به دنیا اومدیم که خدا رو بشناسیم و تفکر و طرح این گونه سوالات مفید هم هستند و باعث شناخت و معرفت میشه. انسان باید پند بگیره و راه درست و انتخاب بکنه.

[="Tahoma"][="Navy"]

ابوالبرکات;972513 نوشت:
شما گفتید که نمی توانیم جزئیات عالم را بفهمیم و از این جور صحبت ها و من گفتم روی هر چیز که نتوانیم توافق کنیم روی این می توانیم توافق کنیم که کودک تقصیری نداشته.

سلام
این عنوان در حل مساله هیچ کمکی نمیکنه چون تقصیر داشتن معیار انحصاری وقوع پدیده های به ظاهر بد نیست

ابوالبرکات;972513 نوشت:
معیار فساد که برای من حل نشد وسر آن هنوز بحث دارم. اما اگر موجه بودن آن را قبول دارید دلیلی ندارد که به خاطر عدم سازندگی غیر عقلانی باشد. اگر ما به این نتیجه برسیم که بر این عالم خدایی حکمفرما نیست این فکر اصلا غیرسازنده باشد مهم نیست. الان یکی از مهمترین بحران های غرب هم همین است(والبته شرق) که خدای حاکم عالم را قبول ندارند و جبر سیستم را پذیرفته اند و برای سازندگی که شما حرفش را می زنید از تبلیغات استفاده می کنند. مثلا یک زندگی مرفه را در رسانه ها نشان می دهند تا مردم به سمت آن حرکت کنند. مردم افسرده هم مانده اند در این جهان بی خدا. بنده شاید دنبال بیانی می گردم که وجود یک نظام سبب و مسببی را بتواند با وجود خدایی فعال جمع کند و تنها جوابی که می شنوم این است که ما نمی دانیم و خدا می داند. همین هست که جامعه ما با سرعت سرسام آوری به سمت سکولاریسم حرکت می کند.

شما دارید بحث هستی شناسی می کنید یعنی از هست ها حرف می زنید از آنطرف غرب سکولار را بخاطر اقدام به زعم شما درست در زمینه فقر و بدبختی ستایش می کنید و این بحث در بایدهاست و ربطی به بحث هست ها ندارد. اگر بحث از بایدها می کنید تا بنده دهها مورد از تعالیم اسلام در رفع فقر و ناراحتی و غم و رنج بیاورم. البته فراموش نکنید در غرب مطلوب شما هم از آن جنس بچه های بی گناه رنجور کم نیستند. شما بفرمایید کودکان غربی چه گناهی کرده اند اینقدر مورد تجاوز والدین خود قرار می گیرند؟
یا علیم[/]

محی الدین;972565 نوشت:
شما دارید بحث هستی شناسی می کنید یعنی از هست ها حرف می زنید از آنطرف غرب سکولار را بخاطر اقدام به زعم شما درست در زمینه فقر و بدبختی ستایش می کنید و این بحث در بایدهاست و ربطی به بحث هست ها ندارد. اگر بحث از بایدها می کنید تا بنده دهها مورد از تعالیم اسلام در رفع فقر و ناراحتی و غم و رنج بیاورم. البته فراموش نکنید در غرب مطلوب شما هم از آن جنس بچه های بی گناه رنجور کم نیستند. شما بفرمایید کودکان غربی چه گناهی کرده اند اینقدر مورد تجاوز والدین خود قرار می گیرند؟
یا علیم
:-o بنده کجا غرب سکولار را ستایش کردم. همین الان می رم سرم رو می کوبم به دیوار. cryingx-(خداوکیلی از کجای پست من ستایش غرب را در آوردید؟

لطفا این موضوع را نبندید تا بنده سر فرصت بیان دیگری از سوالم داشته باشم تا سوال واضح تر بشود . من فکر می کنم هنوز سوال من درک نشده است.

با عرض درود و تحیت خدمت شما و سپاس از همدردی و انسانیت شما که چنین سوالی را فرمودین

ابوالبرکات;968469 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت دوستان محترم

من طبق جهان بینی خودم که از مکتب آتئیستی میباشد،گزاراتی مرقوم مینمایم تا تامل فرمایید سپس مورد پذیرش یا ردتان قرار خواهد گرفت
این سوال سرچشمه اش این است که واقعا این دنیا احسن نظام ممکن است؟؟
داوکینز میگوید که اگر از اینکه هر معلولی علتی خواهد و هر نظمی ناظمی و هر حرکتی محرکی و... به ریشه ای واحد برای تمامی معلول‌ها و نظم‌ها و حرکت‌ها منتج می شود؛ به طریق مشابه نیز چون هر مفسده و شری ناشی از شروری است؛ به یک ام الفساد! به عنوان ریشه تمامی شرور خواهیم رسید. این اشاره طنز آمیز ایشان به کسانیست که از نظم جهان میخواهند به خدا برسند
اما اگر بپذیریم چنین دنیایی کار یک خدای متشخص خیرخواه نیست،پذیرش این موضوعات راحت تر است
در برهان ناقضه نظمیه نشان داده میشود،که این جهان نسبت به جهان ممکن دیگر بسیار بی نظم تر است،تنها یک مثال میزنم،شما فرض کنید 10 واحد درد داریم و واحد 10 شدید ترین و کشنده ترین است،مانند درد های شکنجه قرون وسطی،ما میگوییم درد هایی که از واحد 5 بیشتر هستند،نبودند دنیا جای بهتری بود،چراکه شر محض هستند،فرض کنید مقدار دردی که انسان ادراک میکند در شدید ترین حالت به 5 تنزل یابد،دنیا جای بهتری میشود،همانطور که در بهشت به علت نبود درد نسبت به دنیا جای بهتری شده،
پس علت اول این فشار روانی اینست که جهان را در نظر احسن عوالم ممکن میدانیم ولی وقتی نظر میکنیم به عالم واقع،خلاف آن را میبینیم

ابوالبرکات;968469 نوشت:
خیلی دلم برایش سوخت.

من میگویم شما اندکی اطلاع از ایشان یافتید،چنین رویکرد اخلاقی را یافتید
شما از کجا میدانید معلم این شخص،همانند این فرد در این عمل بد خویش همانندش در جبر نبوده؟
ما همیشه اثر مرکب کارهای بد روانی را نادیده میگیریم
ابوالبرکات;968469 نوشت:
معلم بی شرفش بهش مواد داده بوده

ابوالبرکات;968469 نوشت:
ساعترا کوک کرده

ساعت جهان را یک نابینای کور،کوک کرده(با وقایعی که میبینیم؛ساعت ساز نابینا) بر خلاف ادعای ویلیام پیلی

ابوالبرکات;968469 نوشت:
ما باید قدرت کسب کنیم

آدمی خواست قدرت است و دیگر هیچ،شماها خود خواست قدرتید و دیگر هیچ(نیچه)

ابوالبرکات;968469 نوشت:
خدا جبران می کنه

جبران کردن چه فایده ای دارد،اینکه فرد خاطی تا ابد در جهنم بماند چه فایده ای برای فرد مظلوم دارد؟
ابوالبرکات;968469 نوشت:
حالاجواب بدهید که نظام علی و معلولی بالاتر است یا خدا

ببینید آن معلمی که وی را معتاد کرد،عملش معلول است ،در جهان یک علت العلل داریم و آن خداست،یا علت اصلی این کار خداوند است،که دیگر مقصر خداست،یا علت العلل عمل بد معلم خودش است در این صورت علت العلل واحد(خدا)نقض میشود

ابوالبرکات;968469 نوشت:
قبول دارید که خیلی ها جراتنداشته اند که بگویند خدا همان نظام علی و معلولی عالم است

دارنده چو ترکیب طبایع آراست

از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست

گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود

ورنیک نیامد این صور عیب کراست
حکیم عمر خیام

ابوالبرکات;968469 نوشت:
به کودکی رحمنمی کند نماز بخوانیم؟


عکاس این عکس، کوین کارتر چند ماه بعد به علت دیدن جنبه های رحمن و رحیم خدا،افسردگی گرفت و خودکشی کرد

ابوالبرکات;968469 نوشت:
چه دلیلی دارد که اصولاخلاقی از قبیل پرهیز از دروغ و... را به کار ببریم

اصالت اخلاقیات در انسان ها،از اعتبار خدا بیشتر است،
به عنوان مثال یک عمل ضد اخلاق که تاکنون انجام نمیداده اید را بروید در خیابان جلوی جمعیت انجام دهید
به هیچ وجه نمیتوانید،چون ما بیش از قسمت آگاه،در کنترل ناخودآگاهمان هستیم،با اخلاقی بودن،روان خودمان راسالم نگه داشته ایم
شما دو گروه را نگاه کنید،یک گروه که مرگ بر این و آن میفرستن،گروه دیگر که در شادی (به تعبیر گروه مرگ گو فساد!) بسر میبرند،اولی کارش را اخلاقی و الهی میداند و مرگ میخواهد،دومی الهی نمیداند و برای دیگران شادی میخواهد
من برای شما خمینی را مثال میزنم،تتمه ای در مورد احکام اهل ذمه شان را ببینید
طبق وظیفه گرایی کانتی طوری عمل کنیم ،که در بهترین نظام ممکن عمل میشود
البته دین اسلام،ابدا در هیچ کدام از تقسیم بندی های اخلاقی اعم از وظیفه گرایی کانتی،پیامد گرایی بنتام میل ،فضیلت گرایی یونان باستانی(سقراط و..)جای نمیگیرد
به واسطه داشتن توهین،و عدم رعایت حرمت انسانی احکام جزیه ارتداد سنگسار و... اخلاقی هم نمیتواند باشد

ابوالبرکات;968469 نوشت:
آیا می توانیم قبول کنیم کهدر این دنیا به دلیل ظرفیت پایین این دنیا خداوند نمی تواند علیه نظام علی ومعلولی کاری بکند و در آن دنیا می تواند؟

قابلیت قابل حرف نادرستی است،اگر خداوند به جهت ضعف قابل نمیتواند وی را بی نقض و بی نیاز از شر نسبی خلق کند وی قادر مطلق نیست،اگر چه قادر مطلق مفهومی خود متناقض است

ابوالبرکات;968469 نوشت:
((هرکس که از ترس فقرازدواج نکند از ما نیست چرا که خداوند در قرآن فرموده است که اگر فقیر باشیدخداوند بعد از ازدواج شما را بی نیاز خواهد کرد.))

به عنوان مثال همین عکس بالا و هزاران کودکی که بر اثر گرسنگی میمیرند

ابوالبرکات;968469 نوشت:
چون بلافاصله بعد از اینکه امداد الهی را متصور شدیم اون وقت باید ببینیم که خدایی که می تواند به یک جوانکمک کند تا بعد از ازدواجش مشکلاتش حل شود چگونه کاری نکرد که بچه ای 11 ساله بهاون وضع وخیم نیفتد.

شخصی را به معبدی برده می ‌خواستند قدرت خدایان را به وی نشان دهند و به ایمان بیاورند ، برای این کار لوحه‌ های نذر کسانی را که به علت نذر برای خدایان از توفان نجات یافته بودند به وی نشان می ‌دادند ولی او به همه‌ ی اینها پاسخ بسیار خوبی داد و گفت : 《 پس لوحه‌ ی آنها که نذر کردند و با وجود این غرق شدند کجاست؟ 》 تمام خرافات از قبیل عقیده به احکام نجوم و رؤیاها و تفألات و کمک غیب‌ و امثال آن به هم شبیه است.
عقیده ‌ی به این خرافات از اینجا ناشی شده که فقط یک بار یا در یک قضیه نتیجه‌ ی مثبت داده است ولی هیچ‌کس دفعات بی ‌شماری را که این خرافات نتیجه ‌ی منفی داده است در نظر نمی ‌آورد.

فرانسیس بیکن
از تاریخ فلسفه (ویل دورانت)
موفق باشید دوست گرامی

hessam78;975103 نوشت:

داوکینز میگوید که اگر از اینکه هر معلولی علتی خواهد و هر نظمی ناظمی و هر حرکتی محرکی و... به ریشه ای واحد برای تمامی معلول‌ها و نظم‌ها و حرکت‌ها منتج می شود؛ به طریق مشابه نیز چون هر مفسده و شری ناشی از شروری است؛ به یک ام الفساد! به عنوان ریشه تمامی شرور خواهیم رسید. این اشاره طنز آمیز ایشان به کسانیست که از نظم جهان میخواهند به خدا برسند
اما اگر بپذیریم چنین دنیایی کار یک خدای متشخص خیرخواه نیست،پذیرش این موضوعات راحت تر است
در برهان ناقضه نظمیه نشان داده میشود،که این جهان نسبت به جهان ممکن دیگر بسیار بی نظم تر است،تنها یک مثال میزنم،شما فرض کنید 10 واحد درد داریم و واحد 10 شدید ترین و کشنده ترین است،مانند درد های شکنجه قرون وسطی،ما میگوییم درد هایی که از واحد 5 بیشتر هستند،نبودند دنیا جای بهتری بود،چراکه شر محض هستند،فرض کنید مقدار دردی که انسان ادراک میکند در شدید ترین حالت به 5 تنزل یابد،دنیا جای بهتری میشود،همانطور که در بهشت به علت نبود درد نسبت به دنیا جای بهتری شده،
پس علت اول این فشار روانی اینست که جهان را در نظر احسن عوالم ممکن میدانیم ولی وقتی نظر میکنیم به عالم واقع،خلاف آن را میبینیم

با سلام

طبق دانسته های تمام ادیان این دنیا بهشت نیست

بلکه محل آزمایش است

برای آزمایش وجود خیر و شر ضروری است

hessam78;975103 نوشت:
جبران کردن چه فایده ای دارد،اینکه فرد خاطی تا ابد در جهنم بماند چه فایده ای برای فرد مظلوم دارد؟

در بهشت و جهنم بحث نیاز همچنان مطرح است

اگر هسته داغ زمین نباشد ، زمینی نخواهد بود

جهنمیان هیزم جهنم اند و این انتخاب خودشان بوده نه اجبار

hessam78;975103 نوشت:


عکاس این عکس، کوین کارتر چند ماه بعد به علت دیدن جنبه های رحمن و رحیم خدا،افسردگی گرفت و خودکشی کرد

عکاس این عکس به جای خودکشی می توانست به فطرت خود رجوع کند (نه صرفا دین) و زندگی خود را صرف کمک به بشر کند

نه این که صورت مساله را پاک کند

او راحت ترین راه و بدترین مقصد را انتخاب کرد جهنم

نه سخت ترین راه و بهترین مقصد ...

hessam78;975103 نوشت:
اصالت اخلاقیات در انسان ها،از اعتبار خدا بیشتر است،
به عنوان مثال یک عمل ضد اخلاق که تاکنون انجام نمیداده اید را بروید در خیابان جلوی جمعیت انجام دهید
به هیچ وجه نمیتوانید،چون ما بیش از قسمت آگاه،در کنترل ناخودآگاهمان هستیم،با اخلاقی بودن،روان خودمان راسالم نگه داشته ایم

ان چه از آن با عنوان اخلاقیات یاد می کنید طبق ایات و روایات حجت خداست بر انسان

هر انسانی(حتی فرعون) درون خود حجتی دارد
و همین طور احساس قدرت طلبی ، کینه ، نفرت و ... که از نفس اماره انسان بر می خیزد

انسان مختار است به حجت خدا گوش دهد یا به نفس شیطانی خود ...

هر خیری به انسان برسد از جانب خداوند و هر شری به او برسد از جانب خود اوست

hessam78;975103 نوشت:
با عرض درود و تحیت خدمت شما و سپاس از همدردی و انسانیت شما که چنین سوالی را فرمودین

من طبق جهان بینی خودم که از مکتب آتئیستی میباشد،گزاراتی مرقوم مینمایم تا تامل فرمایید سپس مورد پذیرش یا ردتان قرار خواهد گرفت
این سوال سرچشمه اش این است که واقعا این دنیا احسن نظام ممکن است؟؟
داوکینز میگوید که اگر از اینکه هر معلولی علتی خواهد و هر نظمی ناظمی و هر حرکتی محرکی و... به ریشه ای واحد برای تمامی معلول‌ها و نظم‌ها و حرکت‌ها منتج می شود؛ به طریق مشابه نیز چون هر مفسده و شری ناشی از شروری است؛ به یک ام الفساد! به عنوان ریشه تمامی شرور خواهیم رسید. این اشاره طنز آمیز ایشان به کسانیست که از نظم جهان میخواهند به خدا برسند
اما اگر بپذیریم چنین دنیایی کار یک خدای متشخص خیرخواه نیست،پذیرش این موضوعات راحت تر است
در برهان ناقضه نظمیه نشان داده میشود،که این جهان نسبت به جهان ممکن دیگر بسیار بی نظم تر است،تنها یک مثال میزنم،شما فرض کنید 10 واحد درد داریم و واحد 10 شدید ترین و کشنده ترین است،مانند درد های شکنجه قرون وسطی،ما میگوییم درد هایی که از واحد 5 بیشتر هستند،نبودند دنیا جای بهتری بود،چراکه شر محض هستند،فرض کنید مقدار دردی که انسان ادراک میکند در شدید ترین حالت به 5 تنزل یابد،دنیا جای بهتری میشود،همانطور که در بهشت به علت نبود درد نسبت به دنیا جای بهتری شده،
پس علت اول این فشار روانی اینست که جهان را در نظر احسن عوالم ممکن میدانیم ولی وقتی نظر میکنیم به عالم واقع،خلاف آن را میبینیم

من میگویم شما اندکی اطلاع از ایشان یافتید،چنین رویکرد اخلاقی را یافتید
شما از کجا میدانید معلم این شخص،همانند این فرد در این عمل بد خویش همانندش در جبر نبوده؟
ما همیشه اثر مرکب کارهای بد روانی را نادیده میگیریم

ساعت جهان را یک نابینای کور،کوک کرده(با وقایعی که میبینیم؛ساعت ساز نابینا) بر خلاف ادعای ویلیام پیلی

آدمی خواست قدرت است و دیگر هیچ،شماها خود خواست قدرتید و دیگر هیچ(نیچه)

جبران کردن چه فایده ای دارد،اینکه فرد خاطی تا ابد در جهنم بماند چه فایده ای برای فرد مظلوم دارد؟

ببینید آن معلمی که وی را معتاد کرد،عملش معلول است ،در جهان یک علت العلل داریم و آن خداست،یا علت اصلی این کار خداوند است،که دیگر مقصر خداست،یا علت العلل عمل بد معلم خودش است در این صورت علت العلل واحد(خدا)نقض میشود

دارنده چو ترکیب طبایع آراست

از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست

گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود

ورنیک نیامد این صور عیب کراست
حکیم عمر خیام


عکاس این عکس، کوین کارتر چند ماه بعد به علت دیدن جنبه های رحمن و رحیم خدا،افسردگی گرفت و خودکشی کرد

اصالت اخلاقیات در انسان ها،از اعتبار خدا بیشتر است،
به عنوان مثال یک عمل ضد اخلاق که تاکنون انجام نمیداده اید را بروید در خیابان جلوی جمعیت انجام دهید
به هیچ وجه نمیتوانید،چون ما بیش از قسمت آگاه،در کنترل ناخودآگاهمان هستیم،با اخلاقی بودن،روان خودمان راسالم نگه داشته ایم
شما دو گروه را نگاه کنید،یک گروه که مرگ بر این و آن میفرستن،گروه دیگر که در شادی (به تعبیر گروه مرگ گو فساد!) بسر میبرند،اولی کارش را اخلاقی و الهی میداند و مرگ میخواهد،دومی الهی نمیداند و برای دیگران شادی میخواهد
من برای شما خمینی را مثال میزنم،تتمه ای در مورد احکام اهل ذمه شان را ببینید
طبق وظیفه گرایی کانتی طوری عمل کنیم ،که در بهترین نظام ممکن عمل میشود
البته دین اسلام،ابدا در هیچ کدام از تقسیم بندی های اخلاقی اعم از وظیفه گرایی کانتی،پیامد گرایی بنتام میل ،فضیلت گرایی یونان باستانی(سقراط و..)جای نمیگیرد
به واسطه داشتن توهین،و عدم رعایت حرمت انسانی احکام جزیه ارتداد سنگسار و... اخلاقی هم نمیتواند باشد

قابلیت قابل حرف نادرستی است،اگر خداوند به جهت ضعف قابل نمیتواند وی را بی نقض و بی نیاز از شر نسبی خلق کند وی قادر مطلق نیست،اگر چه قادر مطلق مفهومی خود متناقض است

به عنوان مثال همین عکس بالا و هزاران کودکی که بر اثر گرسنگی میمیرند

شخصی را به معبدی برده می ‌خواستند قدرت خدایان را به وی نشان دهند و به ایمان بیاورند ، برای این کار لوحه‌ های نذر کسانی را که به علت نذر برای خدایان از توفان نجات یافته بودند به وی نشان می ‌دادند ولی او به همه‌ ی اینها پاسخ بسیار خوبی داد و گفت : 《 پس لوحه‌ ی آنها که نذر کردند و با وجود این غرق شدند کجاست؟ 》 تمام خرافات از قبیل عقیده به احکام نجوم و رؤیاها و تفألات و کمک غیب‌ و امثال آن به هم شبیه است.
عقیده ‌ی به این خرافات از اینجا ناشی شده که فقط یک بار یا در یک قضیه نتیجه‌ ی مثبت داده است ولی هیچ‌کس دفعات بی ‌شماری را که این خرافات نتیجه ‌ی منفی داده است در نظر نمی ‌آورد.

فرانسیس بیکن
از تاریخ فلسفه (ویل دورانت)
موفق باشید دوست گرامی

سلام
دوست گرامی علت العلل خداست بله همه چیز در اختیار خداست و به فرمان اوست. در این شکی نیست ولی وقتی شما به موجودی اختیار دادید می توانید جلو اختیار او را بگیرید پس دیگر مختار نخواهد بود یا اختیار به او تفویض می شود یا نه. پس اگر اختیار به او تفویض شد یعنی مختار هست که شر نیز به پا کند پس اجتماع نقیضین عقلایی نخواهد بود این بدان معنا نیست که در قدرت خدا خللی ایجاد شود شما می گوید هم یک چیز باشد و هم نباشد و این ممکن نیست.

س.سعید;975200 نوشت:
سلام
دوست گرامی علت العلل خداست بله همه چیز در اختیار خداست و به فرمان اوست. در این شکی نیست ولی وقتی شما به موجودی اختیار دادید می توانید جلو اختیار او را بگیرید پس دیگر مختار نخواهد بود یا اختیار به او تفویض می شود یا نه. پس اگر اختیار به او تفویض شد یعنی مختار هست که شر نیز به پا کند پس اجتماع نقیضین عقلایی نخواهد بود این بدان معنا نیست که در قدرت خدا خللی ایجاد شود شما می گوید هم یک چیز باشد و هم نباشد و این ممکن نیست.

درود گرامی
ایراد مرا اگر ممکن است به زبان خودتان تشریح کنید
مسئله مهم اینست که متوجه ایراد من آنگونه که عرض کردم بشوید

با سلام

مثل وجود شر مثل وجود سایه است

سایه وجود خارجی ندارد و فقط تعبیری است از نرسیدن نور

شر نیز همین است

وقتی خیر به چیزی نرسد ما ان را شر می پنداریم

وقتی کودکی گرسنه است(شر) به او غذا نرسیده (خیر به او نرسیده)
این کودک سوال امتحان کسی است که او را می بیند

بیننده دو راه دارد

به فطرت خود و حجت خدا بر او رجوع کند و وسیله خیر خدا بر بندگان شود و در امتحان پیروز شود

یا به خودش رجوع کند و درگیر احساسات فریبنده خود شود...(خودکشی کند، بی تفاوت رد شود ، به زمین و زمان فحش دهد و...)

به این دنیا به چشم جلسه امتحان نگاه کنید تمام مشکلاتتان با خدا حل خواهد شد

کودک نیز تا زمانی که مرحله اختیار (سن تکلیف) نرسیده فقط وسیله آزمایش است
وپس از ان هم وسیله آزمایش است . هم خود آزمایش می شود
اما نسبت به دیگران به واسطه سختی که کشیده از نعمتهایی ویژه برخوردار است

همت بلند ، امید به اینده ، سخت کوشی ، درک مشکلات دیگران و...

[=me_quran]اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ

بدانید که حیات دنیا سرگرمی است و بیهودگی و آرایش و فخر فروشی،

وافزون جویی در اموال و اولاد

همانند بارانی به وقت است که روییدنیهایش کافران را به شگفت افکند

سپس پژمرده می شود و بینی که زرد گشته است

و خاک شده است

و در آخرت نصیب گروهی عذاب سخت است و
نصیب گروهی آمرزش خدا و خشنودی او

و زندگی دنیا جز متاعی فریبنده نیست

در پناه او ...

به دوستان توصیه می کنم

سخنرانی های دکتر ذاکر نایک

رو ببینن

به سوالات بسیاری از بی خدا ها پاسخ داده

ابوالبرکات;972178 نوشت:
آیا خداوند می تواند به وعده هایش در این دنیا عمل کند یعنی آیا اساسا می توانیم روی خداوند و وعده های او در این دنیا حساب کنیم یا نه؟ وعده هایی از قبیل نترسیدن از فقر در مورد ازدواج؟


با سلام و عرض ادب
حلول ماه مبارک رجب و همچنین سال نو رو خدمت شما و سایر بزرگواران تبریک میگم و سال خوشی را برایتان آرزومندم .
بارها عرض کردیم که خصلت عالَم مادّه این است که چرخ این عالم با اسباب و علل بچرخد، اگر غیر این باشد آفرینشِ نظام هستی لغو خواهد بود؛ خداوند مافوق قدرت هاست و بر هر چیزی قادر است منتهی حکمت خدا ایجاب می کند که نظام آفرینش بر اساس اسباب و علل باشد، چنانکه نظام آموزش آموزش و پرورش ایجاب می کند که دانش آموز با تلاش خود نمره کسب کند چرا که لازمه ی رسید به کمال تلاش خود فرد است؛ در نظام آفرینش نیز لازمه ی رسیدن انسان به کمال تلاش خود فرد است اگر خدا بخواهد در نظام آفرینش اعمال قدرت بکند مغایر با اهداف خلقت خواهد بود.
برای آخرین بار عرض می کنم در مورد خداوند کلمه ی نمی تواند بکار نمی رود چون هیچ امری نیست که خداوند بر آن قادر نباشد، عبارت صحیح این است که بگوییم خداوند بر اساس حکمت و مصلحت بندگان اعمال قدرت نمی کند چنانکه در مورد انبیاء و معصومین علیهم السلام هم چنین بود، پیامبر و یارانش 3 سال در شعب ابی طالب در حصر بودند بدون آب و غذای کافی، آیا خداوند نمی توانست پیامبرش را یاری کند! قطعا می توانست اما یاری کردن پیامبر و در حقیقت اعمال قدرت خدا منافی با اهداف خلقت بود. آیا خداوند نمی توانست از ظلم هایی که نسبت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روا داشته شدجلوگیری کند؟ آیا خداوند نمی توانست جلوی مصائب حضرت زینب سلام الله علیها رو بگیرد! و .... . قطعا می توانست منتهی اعمال قدرت خداوند با اهداف خلقت منافات دارد؟
پس خداوند مجبور نیست که ما را در نظام علی و معلولی قرار دهد، بلکه حکمت مطلقه ی الهی ایجاب می کند که چنین باشد ، چون اگر چنین نبود انسان به کمال نمی رسد و آفرینش انسان لغو بود.

ادامه دارد ...


وعده های الهی صادق هستند
تمامی وعده های الهی راست هستند، خداوند عین صدق است و کذب در گفتار ندارد لذا وعده هایش محقق خواهد شد؛ توجه داشته باشیم که طبق آیات قرآن، روزی دهنده فقط خداست و بدون اراده ی الهی کسی صاحب روزی نخواهد شد، آیات زیر را ملاحظه فرمایید:
إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ (سبا:39)
پروردگارم روزى را براى هر كس بخواهد وسعت مى‏بخشد، و براى هر كس بخواهد تنگ (و محدود) مى‏سازد.
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ (الذاریات:58)
خداوند روزى‏دهنده و صاحب قوّت و قدرت است!
وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبيرٌ بَصيرٌ (شوری:27)
به مقدارى كه مى‏ خواهد (و مصلحت مى ‏داند) نازل مى‏ كند، كه نسبت به بندگانش آگاه و بيناست!
پس خداوند تنها روزی دهنده قدرتمندی است که همه روزی ها به دست اوست و به افراد بنا به مصالحی که می داند از ابتلا و امتحان و ... روزی وسیع یا کم می دهد.
همین خداوند روزی دهنده هم ما را به تهیه اسباب روزی، موظف ساخته و کسی که به عمد اسباب روزی را ترک می کند، خود را محروم ساخته است.
اما در ارتباط با آیه ای فرمودید «ان یکونوا فقرا یغنهم الله من فضله» آیه ی شریفه نمی فرماید که اگر فقیر و نیازمد شدید من از آسمان برای شما روزی می فرستم! نه خیر؛ عالَم ، عالَم اسباب و علل است و روزی هم از راه اسباب خاص به انسان می رسد؛ خداوند به انسان قدرت و توانایی فکری و بدنی عطا فرموده و امر فرموده برای کسب رزق و روزی باید تلاش بکنی، اینکه در خانه بشینی و از خداوند انتظار روزی داشته باشی انتظار بیهوده ای است و هیچ عاقلی این را نمی پذیرد.

معنای رازقیت خداوند
رازقیت خداوند به این معناست که او موجودات را طوری آفریده که احتیاج به رزق و روزی دارند و طوری خلق شده اند که باید از موجود دیگری که خداوند آفریده، تغذیه کنند تا بتوانند باقی بمانند. خداوند متعال بین روزی و روزی خوار انطباق کامل برقرار کرده است؛ همچنان که در بعضی موارد روزی را آماده در کنار روزی خوار قرار می دهد.
در قرآن آمده است: «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ »(یس:47) و هنگامی که به آنان گفته می شود از آن چه خدا به شما روزی کرده، انفاق کنید، کافران به مؤمنان می گویند:آیا ما کسی را اطعام کنیم که اگر خدامی خواست، او را اطعام می کرد؟ (پس خداخواسته که او گرسنه باشد.) شما فقط درگمراهی آشکارید
گاهی نیز روزی خوار وظیفه دارد که به طرف روزی حرکت کند و خود را به روزی برساند؛ مانند: گیاهان، حیوانات و... اما در مورد انسان،از آن جا که او موجودی عالی تر است و افزون بر روزی حیوانات طلب می کند; بنابراین، وسایل زیادتری در اختیار او قرار داده، دستگاه هدایت در وجود انسان تقویت شده، به او عقل و علم و فکر داده شده و وحی ونبوت، به کمک او آمده و برایش وظیفه و تکلیف مقرر کرده است. (مجموعه گفتارها، شهید مطهری، گفتارشانزدهم، رازقیت الهی، انتشارات صدرا.)
انسان برای کسب روزی باید حرکتی داشته باشد، اگر فقیر است با توکّل بر خدا از خود حرکتی نشان دهد خداوند عنایت خواهد فرمود؛ عنایت خداوند به این نیست که از آسمان رزق بفرسد بلکه اگر انسان با توکل بر خدا به دنبال رزق و روزی باشد خداوند راه های رسیدن به رزق را به طرق مختلف برایش نشان می دهد و انسان با حرکت به سمت رزق، بدان خواهد رسید.
بنابرین فرد هم نباید انتظار داشته باشد که با ازدواج بدون حساب و با ریختن از آسمان ثروتمند شود. بلکه ازدواج به طور طبیعی به بهتر شدن زندگی کمک می کند زیرا فردی که ازدواج کرده در کنار همسرش به آرامش روحی می رسد و نیاز جنسی و عاطفی او برآورده شده و او فارغ البال به کار و تلاش و برنامه ریزی برای ادامه زندگی اش می پردازد و با توجه به عشقی که در زندگی دارد، با شوق تمام کار و تلاش می کند و زندگی اش را مدیریت می کند .

حاصل سخن:
رازقیت خداوند به این معنی نیست که خداوند از غیب و از آسمان روزی را نازل فرماید، رازقیت به این معنی است که فرد با توجه به ویژگی های عالم مادّه، جهت کسب رزق حرکتی از خود نشان بدهد. اگر فرد با توکل بر خدا به جهت اینکه به گناه نیافتد و نیتش خالصانه باشد یقینا خداوند عنایت خواهد فرمود معنی آیه شریفه هم همین است « ومن یتق الله یجعل له مخرجا» هر کس تقوی پیشه کند یعنی از محرمات الهی دوری کند و اعمالش خالص برای خدا باشد فکر معیشتی اقتصادی و به طور کلی تفکّرات وی سمت و سوی الهی پیدا می کند و می تواند به اسباب رزق و روزی را دست رسی پیدا کند اعم از این اینکه رزق معنوی باشد یا مادّی.

هادی;975285 نوشت:
با سلام و عرض ادب
نمی دانم شما گفتگوهای بنده با جناب محی الدین و تفاوت فساد با رنج را خوانده اید یا نه؟ حتما بخوانید .بنده می گویم که فساد انسان یعنی تنزل معنوی او. یعنی کدر شدن روح او. آن جا گفتم که رنج انسان را متعالی می کند. مثلا رنجی که انسان به خاطر فوت پدر و مادر می کشد. اما رنجی که ناشی از فساد می کشد او را متعالی نمی کند. مثلا یک معتاد را تصور کنید زمانی که مواد به او نمی رسد و بدن درد می گیرد. آیا این بدن درد او در تعالی او نقش دارد یا نه؟ یا معتاد را تصور کنید زمانی که مواد مصرف می کند. این مواد مصرف کردن آیا در تعالی روح و جسم او نقش دارد یا نه؟ اگر دارد بنده حرفی ندارم . اما اگر ندارد و ضرر دارد بیایید فرض کنیم که او را به زور مجبور به اعتیاد ولو برای یک بار کرده باشند. حال یا شما باید ثابت کنید که این فرض محال است یعنی همچنین چیزی امکان ندارد یا اگر اثبات نکردید که این فرض محال است باید توضیح داده شود که این بشر چرا جبرا مجبور به فساد شده است؟ و این که چرا خداوند جلوی به فساد افتادن جبری انسان را نمی گیرد؟ دقت کنید که بنده نمی گویم خداوند چرا جلوی رنج و زجر انسان را نمی گیرد. این جا جایی است که باید خداوند ولو با به کارگیری معجزه هم که شده جلوی به فساد افتادن جبری بشر ولو برای ذره ای را بگیرد.(البته بنده تعیین تکلیف برای خدا نمی کنم بلکه این باید نوعی باید عقلی است). شخصی را تصور کنید که به زور در دهانش مشروب می ریزند. اگر این مشروب فساد دارد این اتفاق به هر قیمتی نباید در عالم ملک و ملکوت بیفتد.مگر این که بگویند بهش که این مشروب است و او هم در سلامت عقلی باشد(مثلا کودک نباشد) این مثال من فرق می کند با کسی که او را کتک می زند. مثال متهمی که درباره اش کلی صحبت کردم مثل همین مشروبی است. جوابی که این جا داده می شود این است که خدا اون کسی که به زور به او مشروب خورانده اند را به خاطر خوردن مشروب برای اون دفعه بازخواست نمی کند.اما دو مسئله پیش می آید در این جا.اول فرض کنید کسی بدون این که بداند مواد مخدر چیست و چه بلایی سرش می آورد چندین بار مواد مخدر مصرف کرده است. (دقیقا مثل متهم بحث ما در دوران کودکی) آیا حالا که معتاد شده می توان گفت که برای دفعات بعدی استفاده دیگر مسئولیتی ندارد؟ یعنی می تواند استفاده کند و هیچ عذاب و بازخواستی ندارد یا اگر دارد بسیار در حقش مسامحه می شود؟ مسئله ی دوم این که چگونه است که یک عمل برای یک نفر فساد آور است و برای دیگری فساد نمی آورد؟ فساد به معنای تنزل مقام معنوی. یا به معنای کدری روح یا به معنای سقوط از مقام انسانیت ولو برای ذره ای. آیا می توان برای فساد به معنایی که تعریف کردم تابعیتی از اختیار در نظر گرفت؟ یعنی اگر عملی که مثلا در شرع مقدس از آن نهی شده است مانند شرابخواری ، مصرف مواد مخدر ، زنا ، نگاه به نامحرم و... با اختیار انسان انجام شود او را به فساد می افکند یعنی از مقام انسانیت تنزل می دهد و اگر با اختیار انجام نشود صرفا اثری وضعی دارد و اثر وضعی آن اگر بد بود می توانیم به حساب رنجی بگذاریم که خداوند برای تعالی بشر برای او می فرستد. آن وقت معتادی که به زور معتاد شده (مثلا همین کودکی که مثال زدم) به خاطر دردی که می کشد تعالی روح پیدا می کند.یا اون جوون 28 ساله ای که مثال زدم به خاطر به گناه خودارضایی افتادن به اجبار (البته این فرض است می توان فرض کرد که او مجبور نیست)(فرض می کنیم خودارضایی ضرر دارد نمی گم ندارد ولی برای کسانی که می گویند ضررندارد می گم فرض کنیم که دارد) پله های ترقی روحی را طی می کند.نتیجه این می شود که شریعت بیان اصولی نیست که بر عالم حاکم است و انسان می خواهد با شریعت از اصول تعالی بخشی پیروی کرده یا از اصول تنزل بخشی دوری کند تا به مقامات بالا برسد. نتیجه این می شود که مثلا شراب چرا بد است چون خدا گفته بده نه که چون عقلت رو کم می کنه معتادبه شراب می شوی ، ممکنه قتلی چیزی انجام بدی. این ها در مرحله ی دوم اهمیت پیدا می کنند. ممکنه اگر به زور معتاد شده باشی به شراب خیلی از مشکلاتش با عث تعالی روحت بشه. مثلا زنت به خاطر مشروب خوردنت ترکت کنه. در این جا توداری تعالی پیدا می کنی چون گرفتار یک رنج شده ای که خودت نخواستی و رنج خود نخواسته تعالی است.می تونیم مردم رو به زور معتاد کنیم تا تعالی یابند زیرا اعتیاد آن ها اگر به اختیار خودشون نباشه فساده و گرنه تعالی بخشه. (کاری ندارم که مسئولیت ما این است که تا می توانیم نگذاریم مردم معتاد شوند) آیا فساد با اثر وضعی عمل متفاوت است؟ متفاوتی که گاهی متباین هم می شود؟آن وقت در این جا باز این مسئله پیش می آید که رابطه اعمال ما با پاداش و جزا چیست؟ آیا قراردادی است یا تکوینی؟ و آیا تکوینی بودن به معنای این است که عذاب همان اثر وضعی عمل ماست. آن وقت چطور است که یک عمل مانند مشروب خواری برای یکی یک اثر وضعی دارد و برای دیگری اثر وضعی ندارد. به نظر من قراردادی بودن این رابطه عاقلانه تر است. یعنی خداوند قرارد داد می کند که ای بشر این کار رو بکن و این کار رو نکن و سپس خدا که موجودی باشعور است می نشیند و محاسبه کرده و اختیاری بودن و جبری بودن عمل را می سنجد و آن وقت یک میزان عذاب یا پاداش تعیین می کند.نظر شما در مورد قراردادی بودن چیست؟ خیلی ها می گویند که رابطه ی اعمال ما با پاداش و جزا تکوینی است. اون ها رو چکار کنیم؟
در پست بعدی ام فرض می کنم که اون متهمی که بنده داشتم در مقابل ما قرار دارد و در زندان درس خوانده و باسواد شده و می خواهیم با او به گفتگو بنشینیم . ببینیم چه می گوید. گفتگوهایی که بخشی از آن واقعی بوده و بنده خودم باهاش داشته ام.
موضوع قفل شده است