خجالتی

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خجالتی

سلام
ما در خانواده ای زندگی میکنم که کمی خجالتی هستیم. هم من و هم خواهرم و هم ... . مثلا خواهرم بعد از ازدواجش و رفتن به آرایشگاه روش نمی شد بیاد جلوی پدرم بشینه!! یا یکی دیگه از اعضای خانوادمون روش نمیشه حتی سبیلش رو بزنه بخاطر خجالتی بودنش. ادامه این سوال از زبان همون فرد سبیلو هستش:!!
من نمی تونم در مقابل پدر و مادرم نماز بخوانم و به همین خاطر همیشه نمازم را در اتاقم می خوانم و در را نیز می بندم. البته در نماز خشوع و اول وقت بودن را کاملا رعایت می کنم. ولی همین مشکل باعث شده تا من با اونها مسافرت نرم یا اینکه نتونم به مسجد بروم. آیا کسی راهکاری برای حل این مشکل دارد؟ البته این را می دانم که باید این مشکل حل شود. پس کسی می تواند حال مرا درک کند که در این شرایط بوده. منتظر پاسختان هستم.
با تشکر

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد امیدوار

alabd76;540686 نوشت:
سلام
ما در خانواده ای زندگی میکنم که کمی خجالتی هستیم. هم من و هم خواهرم و هم ... . مثلا خواهرم بعد از ازدواجش و رفتن به آرایشگاه روش نمی شد بیاد جلوی پدرم بشینه!! یا یکی دیگه از اعضای خانوادمون روش نمیشه حتی سبیلش رو بزنه بخاطر خجالتی بودنش. ادامه این سوال از زبان همون فرد سبیلو هستش:!!
من نمی تونم در مقابل پدر و مادرم نماز بخوانم و به همین خاطر همیشه نمازم را در اتاقم می خوانم و در را نیز می بندم. البته در نماز خشوع و اول وقت بودن را کاملا رعایت می کنم. ولی همین مشکل باعث شده تا من با اونها مسافرت نرم یا اینکه نتونم به مسجد بروم. آیا کسی راهکاری برای حل این مشکل دارد؟ البته این را می دانم که باید این مشکل حل شود. پس کسی می تواند حال مرا درک کند که در این شرایط بوده. منتظر پاسختان هستم.
با تشکر

بسمه تعالی
با تقدیم سلام و تحیت و نیز عرض خوش آمد محضر جنابعالی

خجالتی بودن یک فرد از عواملی نظیر سخت گیری والدین و نیز ضعف اعتماد به نفس ناشی می شود. سختگیری باعث می شود تا فرد برای بروز احساسات خود همواره دنبال دلیل قانع کننده ای باشد و بیم آن را داشته باشد که رفتار یا گفتار وی مورد قبول دیگران واقع نشود به همین خاطر فرد خجالتی از حرف زدن، بروز احساسات و حضور در موقعیتهای جدید خود را محروم می کند.

برای کاهش سطح خجالت لازم است؛
_ از اهمیت دادن بیش از اندازه به قضاوت دیگران خودداری شود
_ سطح مهارتها (علمی، هنری، ورزشی ) افزایش یابد
_ فرد خجالتی لازم است در موقعیتهای متنوع و جدیدی حضور پیدا کند
_ میزان معلومات عمومی خود را افزایش دهد، با دیگران گفتگو کند و به هنگام گفتگو به چشمان مخاطب نگاه کند
_ از تصویر سازی و ذهن خوانی منفی خودداری کند و گمان نکند دیگران همانگونه ای نسبت به او قضاوت می کنند که او فکر می کند
_ از خودسرزنشگری و تلقین منفی نسبت به خود و توانایی های خویش پرهیز کند و خود را مانند هر فرد دیگری دارای نقاط قوت و ضعف طبیعی بداند
_ با اشخاص دارای اعتماد به نفس ارتباط بیشتری داشته باشد.
_ از گامهای کوچک استفاده کند. مثلا در جمعهای کوچکتر و گفتن جملات کوتاه آغاز کند و رفته رفته بر میزان آن بیفزاید.
_ در سلام و احوالپرسی پیش قدم باشد
_ عضویت در گروهها و مجوعه های جدید ( مذهبی، ورزشی...)

در ادامه پیشنهاد می شود؛ به صورت شفاف، مشخص کنید که چه برداشت یا فکری به ذهن شما خطور می کند که مانع نماز خواندن شما در جمع می شود؟ گمان و برداشتی که باعث می شود از کوتاه کردن سبیل احساس خجالت کنید از چه ماهیتی برخوردار هستند؟

در ادامه برای به چالش کشیدن این موانع بازدارنده از خود بپرسید؛
_ چه دلیل قانع کننده ای برای برداشت شما وجود دارد؟
_بر فرض که تصور شما از قضاوت دیگران درست باشد، با این واکنش یا قضاوت دیگران چه اتفاقی خواهد افتاد؟
_ شما چه تفاوتی با دیگران دارید؟

بنابراین با توجه به موارد فوق پیشنهاد می شود یک بار برای همیشه تصمیم بگیرید کاری را که از آن می ترسید و یا احساس شرم از آن دارید را انجام دهید تا برای شما روشن شود که نگاه و تفسیر شما تا چه اندازه با واقعیت فاصله داشته است.
همچنین سعی کنید در نماز جماعت شرکت کنید، پیرامون موضوعات مختلف با والدین گفتگو کنید و اوقات بیشتری را در کنار هم باشید تا زمینه تغییر نگاه شما به موضوع سریعتر رقم بخورد.
برای کوتاه کردن شارب هم از فرصتهایی که برای اصلاح سر و صورت به آرایشگاه می روید استفاده کنید تا رفته رفته این موضوع عادی شود.

اعتماد به نفس تون و بالا ببرید
هر روز با خودتون حرف بزنید و به خودتون بقبولونید که هیچی از دیگران کمتر ندارید و شما فرد موفقی هستید
کم کم شروع به تغییرات کوچیک در خودتون انجام بدید
از طرفی با خودتون فکر کنید ..خب الان میخوام نماز بخونم چه اتفاقی می افته
نگاه تون میکنن
خب اشکالی نداره ..نمیخورنتون که
راجع به این حرکت شما فکر میکنن
خب اشکالی نداره ....پدر یا مادرتون با خودشون میگن خدا رو شکر که فرزندم ..فرزند صالحی هست
یا فرزندم داره با خدای خودش راز و نیاز میکنه
که هیچ کدوم این تفکرات بد نیستن
برای شرع از تغییرات کوچک شروع کنید
مثلا اگه خجالت میکشید نظر بدبد ....سعی کنید نظر بدید ..حتی اگه کوتاه باشه ....اما حتماااا اظهار نظر کنید
و کم کم دایره لغاتتون و گسترش بدید
و به همین روال شروع کنید
اگه جلوی جمع خجالت میکشید نماز بخونید
میتونید از یه نفر شروع کنید
فقط جلو مادرتون ...نماز بخونید ..و به این ترتیب کسانی که شاهد نماز خوندن شما هستن رو بیشتر کنید
حتما انجام بدید
و مطمئن باشید مادرتون هیچ فکر بدی راجع به شما نمیکنه ..تازه باعث خوشحالی ایشون میشید

سلام
ممنون از پاسخگویی تان.
در مورد سختگیری والدین که خیر. من اکثر اوقات در اتاق خود مشغول درس خواندن هستم و گهگاهی موقع فیلم دیدن به حال می روم و والدینم همیشه ما رو آزاد گذاشته اند.
اتفاقا چیزی که برام ارزش اصلی رو نداره قضاوت دیگرانه. چون اونا بر اساس ظاهر قضاوت می کنند. در ضمن کسی هم در مورد من قضاوتی نمی کند. چون من گهگاهی به مهمانی می روم...
از اینکه با دیگران گفتگو کنم که خجالت نمی کشم. اتفاقا اگه الان شما بگید برو با رئیس جمهور صحبت کن کاملا آماده ام!!
توانایی هایم نیز زیاد است و منفی گر نیستم.
در سلام نیز طبق سخن پیامبر (ص) پیش دستی می کنم. به خانواده هم hello میگم!!
من در راهنمایی در مسابقات قران شهر رتبه آوردم و در مسابقات ورزشی شطرنج هم چند سال رتبه برتر شهرم. در ضمن در مقابل خونواده قران هم نمی تونم بخونم!! در کل کارهای مذهبی رو در برابر پدر و مادرم انجام نمی دم ولی در کنار بقیه مانند دوستان مدرسه در کارهای مذهبی هم شرکت می کنم.
والا برداشت فکری: من از بچگی در جمع نماز نخوندم و فکر می کنم این ذهنیت از همون زمان ایجاد شده. چون فردی هستم که حتی موقع صلوات فرستادن در مقابل خانواده (نه بقیه) مثلا جلوی دهنم رو با دست میگیرم و صلوات می فرستم یا آروم صلوات می فرستم. ولی خودم یه فکری دارم: اگر سال آینده دانشگاه مثلا تهران که از شهرم دوره قبول بشم و مدتی تنها و دور از خانواده باشم و به نوعی کمی هم سنم بیشتر بشه این مشکل هم حل میشه. چون خانوادم منو به نوعی خیلی پاستوریزه بار آوردن.
به نظرتون من میتونم این یکسال کنکور هم به همین منوال ادامه بدم تا زمانی که برم دانشگاه و خودبه خود درست بشه یا اینکه حتما باید الان درستش کنم و به مسجد برم؟؟
فکر می کنم این مسئله من طبق قواعد عمومی که بیان کردید نباشد. شاید ذهنیت من هست. چون افراد خانوادم مانند عمو و ... هم تقریبا اخلاقشون جوریه که کمتر با هم رفت و آمد دارند و موقع دیدار مثلا زورشان میاد اول سلام کنند!!
من فکر می کنم اگر دانشگاه بروم و با دوستان بیشتر رفت و آمد داشته باشم این مشکل کم کم حل شود.
البته من به زودی باید در تهذیب نفس و سیرو سلوک به سر ببرم و خوب تو این زمینه سکوت و تنهایی یک مزیته. نظر شما چیه؟
شما راه حل دیگری به ذهنتان می رسد؟
در ضمن چند روز پیش پدرم گفت بیا امشب بریم مسجد برای نماز ولی من گفتم ممنون و نمیام. شبش آیت الله بهجت (ره) رو در خواب دیدم و فکر کنم داشت پدرم میگفت که مسجد نیومده و آیت الله گفت که چرا مسجد نرفتی؟؟...
این خواب خودش رویای صادقه و عجیب نیست؟؟
و من الله توفیق

فرهمند;548552 نوشت:
اعتماد به نفس تون و بالا ببرید
هر روز با خودتون حرف بزنید و به خودتون بقبولونید که هیچی از دیگران کمتر ندارید و شما فرد موفقی هستید
کم کم شروع به تغییرات کوچیک در خودتون انجام بدید
از طرفی با خودتون فکر کنید ..خب الان میخوام نماز بخونم چه اتفاقی می افته
نگاه تون میکنن
خب اشکالی نداره ..نمیخورنتون که
راجع به این حرکت شما فکر میکنن
خب اشکالی نداره ....پدر یا مادرتون با خودشون میگن خدا رو شکر که فرزندم ..فرزند صالحی هست
یا فرزندم داره با خدای خودش راز و نیاز میکنه
که هیچ کدوم این تفکرات بد نیستن
برای شرع از تغییرات کوچک شروع کنید
مثلا اگه خجالت میکشید نظر بدبد ....سعی کنید نظر بدید ..حتی اگه کوتاه باشه ....اما حتماااا اظهار نظر کنید
و کم کم دایره لغاتتون و گسترش بدید
و به همین روال شروع کنید
اگه جلوی جمع خجالت میکشید نماز بخونید
میتونید از یه نفر شروع کنید
فقط جلو مادرتون ...نماز بخونید ..و به این ترتیب کسانی که شاهد نماز خوندن شما هستن رو بیشتر کنید
حتما انجام بدید
و مطمئن باشید مادرتون هیچ فکر بدی راجع به شما نمیکنه ..تازه باعث خوشحالی ایشون میشید


ممنون از پاسختان
البته پدر و مادرم میدونن که من فرزند صالحی ام و حتی اینو میدونن که من تو اتاقم هم اول وقت نمازم رو می خونم. ولی مقابلشون نمی تونم. البته فقط مقابل آن دو عزیز. وگر نه تو مدرسه از موذنین موفق و نماز خوانان اول صف هستم.
شاید مشکلم بخاطر خیلی بابایی و مامانی بودنم باشه. چون تو فامیل همه میدونن که من پاستوریزه ام!!
و من الله توفیق

برای خودتون یه پیله تنیدید ..که اگه خودتون و ازش ازاد نکنید هرگز پروانه نمیشید
با افراد غریبه ارتباط برقرار کنید ..حتی اگه این ارتباط یه لبخند کوچیک باشه
اظهار نظر کنید ...مثلا ...خوبه ....قشنگه ....و بعد کم کم دایره لغات و افزایش بدید .....خوبه رنگشم بهت میاد .....قشنگه منم ازش خوشم اومد
به اینکه دیگران راجع بهتون چه فکری میکنند اهمیت ندید
اصلا و ابدا
شما چیزی از دیگران کم ندارید و نباید خجالت کشید
سعی کنید تو خونه شعر بخونید
با صدای بلند
بزارید دیگران هم ببینین شما هم هستید
تو گروه تئاتر شرکت کنید ..حتی اگه نقش یه میز و هم بهتون دادند قبول کنید

alabd76;548553 نوشت:
سلام
ممنون از پاسخگویی تان.
در مورد سختگیری والدین که خیر. من اکثر اوقات در اتاق خود مشغول درس خواندن هستم و گهگاهی موقع فیلم دیدن به حال می روم و والدینم همیشه ما رو آزاد گذاشته اند.
اتفاقا چیزی که برام ارزش اصلی رو نداره قضاوت دیگرانه. چون اونا بر اساس ظاهر قضاوت می کنند. در ضمن کسی هم در مورد من قضاوتی نمی کند. چون من گهگاهی به مهمانی می روم...
از اینکه با دیگران گفتگو کنم که خجالت نمی کشم. اتفاقا اگه الان شما بگید برو با رئیس جمهور صحبت کن کاملا آماده ام!!
توانایی هایم نیز زیاد است و منفی گر نیستم.
در سلام نیز طبق سخن پیامبر (ص) پیش دستی می کنم. به خانواده هم hello میگم!!
من در راهنمایی در مسابقات قران شهر رتبه آوردم و در مسابقات ورزشی شطرنج هم چند سال رتبه برتر شهرم. در ضمن در مقابل خونواده قران هم نمی تونم بخونم!! در کل کارهای مذهبی رو در برابر پدر و مادرم انجام نمی دم ولی در کنار بقیه مانند دوستان مدرسه در کارهای مذهبی هم شرکت می کنم.
والا برداشت فکری: من از بچگی در جمع نماز نخوندم و فکر می کنم این ذهنیت از همون زمان ایجاد شده. چون فردی هستم که حتی موقع صلوات فرستادن در مقابل خانواده (نه بقیه) مثلا جلوی دهنم رو با دست میگیرم و صلوات می فرستم یا آروم صلوات می فرستم. ولی خودم یه فکری دارم: اگر سال آینده دانشگاه مثلا تهران که از شهرم دوره قبول بشم و مدتی تنها و دور از خانواده باشم و به نوعی کمی هم سنم بیشتر بشه این مشکل هم حل میشه. چون خانوادم منو به نوعی خیلی پاستوریزه بار آوردن.
به نظرتون من میتونم این یکسال کنکور هم به همین منوال ادامه بدم تا زمانی که برم دانشگاه و خودبه خود درست بشه یا اینکه حتما باید الان درستش کنم و به مسجد برم؟؟
فکر می کنم این مسئله من طبق قواعد عمومی که بیان کردید نباشد. شاید ذهنیت من هست. چون افراد خانوادم مانند عمو و ... هم تقریبا اخلاقشون جوریه که کمتر با هم رفت و آمد دارند و موقع دیدار مثلا زورشان میاد اول سلام کنند!!
من فکر می کنم اگر دانشگاه بروم و با دوستان بیشتر رفت و آمد داشته باشم این مشکل کم کم حل شود.
البته من به زودی باید در تهذیب نفس و سیرو سلوک به سر ببرم و خوب تو این زمینه سکوت و تنهایی یک مزیته. نظر شما چیه؟
شما راه حل دیگری به ذهنتان می رسد؟
در ضمن چند روز پیش پدرم گفت بیا امشب بریم مسجد برای نماز ولی من گفتم ممنون و نمیام. شبش آیت الله بهجت (ره) رو در خواب دیدم و فکر کنم داشت پدرم میگفت که مسجد نیومده و آیت الله گفت که چرا مسجد نرفتی؟؟...
این خواب خودش رویای صادقه و عجیب نیست؟؟
و من الله توفیق

شاید دوستان خجالت بکشند که مطرح کنند!‌ اما به نظر می رسد شما بیشتر تحت تاثیر اتمسفر گیری قرار گرفته اید!‌!!
بعله همه چیز ممکن است!‌
(‌امیدوارم این کامنتم حذف نشه! صرفا امیدوارم)

امیر حسین999;549445 نوشت:
شاید دوستان خجالت بکشند که مطرح کنند!‌ اما به نظر می رسد شما بیشتر تحت تاثیر اتمسفر گیری قرار گرفته اید!‌!!
بعله همه چیز ممکن است!‌ نمی دونستم آیت الله بهجت به کار مسجد رفتن آدما هم رسیدگی می کنند!
چه طور است ادعای نبوت کنید؟!‌ بدک نیست هااااااااا!!

(‌امیدوارم این کامنتم حذف نشه! صرفا امیدوارم)


اصلا اینجا جواب حضرتعالی رو نمی دم
چون این یک مسئله شخصی بود و با کارشناسان دارم بحث می کنم. بهتره دخالت نکنی.
خدا رو شکر ما هم یه چیزی یادتون دادیم. بله حضرت آقا به مسجد رفتن آدم ها هم رسیدگی می کنند. اگر به شما رسیدگی نکردند شاید ...
جون من راستش رو بگو: تا حالا ادعای نبوت کردی که می فهمی بدک نیست؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ما که فعلا به لطف خدای متعال در صراط مستقیم انشاالله خواهیم بود. فعلا کاری با ادعای شما مبنی بر پیامبر بودنتان ندارم. اگر مقامی مانند آقای امیرکبیر داشتم حتما بخاطر این ادعات گردنت رو می زدم:Nishkhand: شوخی کردم. برای هدایتت دعا میکنم. فقط بدون بین من و تو فقط شیطان ایستاده. داره بهت خط میده تا واقعیت رو نفهمی.

منم قبلا روم نمی شد جلو مامانم نماز بخونم
چه میدونم میترسیدم خندم بگیره یا بگه چقدر مذهبی شدم یا یه حرفی رو اشتباه بگم
ولی بعدش با مامانم در مورد مسایل دینی یکم بیشتر حرف زدم
و خیلی راحت جلوش نماز میخونم
نماز مغرب و عشا هم خیلی بلند میخونم هه هه
با مادر پدرت بیشتر حرف بزن ولی رک نباش و اشتباهات و کار های احمقانه ای هم که کردی رو نگو چون ذهنیتشون نسبت بهت عوض میشه مثل من بیچاره !!
منم خجالتی بودم ولی الان یکم کمتر شده
##* هر وقت ازت سوال کردن حرف بزن *##
این اصل واسه من خیلی جواب داده و به آرامش رسیدم و همه با من خوبن
راستی منم سال بعد کنکور دارم
موفق باشید

شما که طبق گفته ی خودت در اجتماع خجالتی نیستی. دیگه این نوع برخورد با والدین که خجالت نیست. می شه اسمشو گذاشت احترام به والدین. حتی در دین داریم که میگن در برابر والدین همچون رعیت در برابر حاکمی ظالم باشید( البته تاکید موضوع بر میزان احترام مطلوب به والدین از دید اسلام عزیز هست).
شما اگه جلوی والدین با احترام بیشتر صحبت کنی، سرت همیشه جلوشون پایین باشه ، در نزدشون دو زانو بشینی و .... خیلی هم پسندیدست.
حالا اینکه نماز رو تو خلوت بخونی از لحاظ تهذیب نفس واست خیلی هم بهتره. به نظرم خیلی سخت نگیر

alabd76;548553 نوشت:
سلام
ممنون از پاسخگویی تان.
در مورد سختگیری والدین که خیر. من اکثر اوقات در اتاق خود مشغول درس خواندن هستم و گهگاهی موقع فیلم دیدن به حال می روم و والدینم همیشه ما رو آزاد گذاشته اند.
اتفاقا چیزی که برام ارزش اصلی رو نداره قضاوت دیگرانه. چون اونا بر اساس ظاهر قضاوت می کنند. در ضمن کسی هم در مورد من قضاوتی نمی کند. چون من گهگاهی به مهمانی می روم...
از اینکه با دیگران گفتگو کنم که خجالت نمی کشم. اتفاقا اگه الان شما بگید برو با رئیس جمهور صحبت کن کاملا آماده ام!!
توانایی هایم نیز زیاد است و منفی گر نیستم.
در سلام نیز طبق سخن پیامبر (ص) پیش دستی می کنم. به خانواده هم hello میگم!!
من در راهنمایی در مسابقات قران شهر رتبه آوردم و در مسابقات ورزشی شطرنج هم چند سال رتبه برتر شهرم. در ضمن در مقابل خونواده قران هم نمی تونم بخونم!! در کل کارهای مذهبی رو در برابر پدر و مادرم انجام نمی دم ولی در کنار بقیه مانند دوستان مدرسه در کارهای مذهبی هم شرکت می کنم.
والا برداشت فکری: من از بچگی در جمع نماز نخوندم و فکر می کنم این ذهنیت از همون زمان ایجاد شده. چون فردی هستم که حتی موقع صلوات فرستادن در مقابل خانواده (نه بقیه) مثلا جلوی دهنم رو با دست میگیرم و صلوات می فرستم یا آروم صلوات می فرستم. ولی خودم یه فکری دارم: اگر سال آینده دانشگاه مثلا تهران که از شهرم دوره قبول بشم و مدتی تنها و دور از خانواده باشم و به نوعی کمی هم سنم بیشتر بشه این مشکل هم حل میشه. چون خانوادم منو به نوعی خیلی پاستوریزه بار آوردن.
به نظرتون من میتونم این یکسال کنکور هم به همین منوال ادامه بدم تا زمانی که برم دانشگاه و خودبه خود درست بشه یا اینکه حتما باید الان درستش کنم و به مسجد برم؟؟
فکر می کنم این مسئله من طبق قواعد عمومی که بیان کردید نباشد. شاید ذهنیت من هست. چون افراد خانوادم مانند عمو و ... هم تقریبا اخلاقشون جوریه که کمتر با هم رفت و آمد دارند و موقع دیدار مثلا زورشان میاد اول سلام کنند!!
من فکر می کنم اگر دانشگاه بروم و با دوستان بیشتر رفت و آمد داشته باشم این مشکل کم کم حل شود.
البته من به زودی باید در تهذیب نفس و سیرو سلوک به سر ببرم و خوب تو این زمینه سکوت و تنهایی یک مزیته. نظر شما چیه؟
شما راه حل دیگری به ذهنتان می رسد؟
در ضمن چند روز پیش پدرم گفت بیا امشب بریم مسجد برای نماز ولی من گفتم ممنون و نمیام. شبش آیت الله بهجت (ره) رو در خواب دیدم و فکر کنم داشت پدرم میگفت که مسجد نیومده و آیت الله گفت که چرا مسجد نرفتی؟؟...
این خواب خودش رویای صادقه و عجیب نیست؟؟
و من الله توفیق

بسمه تعالی
با سلام و تحیت محضر جنابعالی

اینجا ابهامی است که نیاز به توضیح شما دارد و آن اینکه خجالتی بودن با رفتارهایی که اشاره کردید نظیر گفتگو با رئیس جمهور و...چگونه قابل جمع است؟!
لذا یا شما خجالتی نیستید و یا اینکه تنها در قبال افراد خاصی احساس خجالت می کنید که اگر فرض دوم باشد، مطالب پیش گفته بنده نیز تنها در این فرض صادق است، یعنی مکن است شما در موقعیتی دارای اعتماد به نفس باشید، برای نظر دیگران ارزش افراطی قائل نباشید اما در موقعیتی دیگر خیر!

به هر حال مستحضرید که موکول کردن کار امروز به فردا درست نیست، لذا طبق فرموده علی علیه السلام سعی کنید در اولین فرصت خود را به کاری که از آن واهمه دارید مشغول سازید.

موضوع قفل شده است