جمع بندی خانه تكاني دل! (در بخش هايي از دين شك كرده ام)

تب‌های اولیه

361 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

herzinand;955238 نوشت:
فرار بردگان گناهي بس بزرگ است.

zahra*;955241 نوشت:
میشه مطمئن بود که هیچ کنیزی فرار نکرد و کشته نشد؟

بله احکام عبد فراری را بنده هم خوانده ام، منظورم از هیچ، تعداد نبود، منظورم این بود که اصلا به چشم نمی آید؛ ببینید اگر داعش دست بردگان و کنیزانش را باز می گذاشت و مثلا مثل قدیم برای خرید از خانه بیرون می رفتند، چندتاشون بر می گشتند؟!
کنیزانی که به دست داعش اسیر هستند می گویند ما اگر مجالی می یافتیم خودکشی می کردیم! آنها در اتاقی که خالی از ابزاری برای خودکشی باشد اسیر بوده اند! اما کنیزان صدر اسلام اولا در خانه در یک اتاق و به دور از وسایل خودکشی زندانی نبوده اند، بلکه در خانه آزاد بوده اند، و گاهی برای خرید از خانه بیرون می رفته اند!

herzinand;955238 نوشت:
شما قبول ندارین اسلام جواز همبستری با زن دشمن کافر را داده؟؟

این یک نگاه بسیار جزءنگرانه است، شما برای حکم اسلام باید نظام کامل اسلام در این خصوص را ببینید!! چرایی پیش از این حکم، چشم انداز و هدف این حکم، احکام پس از این حکم، مسئول و ناظر این حکم، نتیجه این حکم، و...

herzinand;955238 نوشت:
پیامبر گفته من برای مکارم اخلاق آمدم و اخلاق با من کامل شده!بعد چطور است که تا پایان عمرشان لغو سرتاسری برده داری اجرا نشد؟(و دینشان با همان ناکاملی کامل شد و برای تمام اعصار کاربردی؟)آیه آزاد کردن برده ای مگه منسوخ شده؟اگه نشده کاربردش در زمان حال چیه!؟

پیامبر(ص) طول دوره رسالتشان 23 سال بوده که حدود نیمی از آن را تشکیل حکومت دادند، توقع ریشه کن کردن برده داری در حدود 10 سال انصافا توقع به جایی نیست!!
آزادسازی یکباره ده ها هزار برده که نه کاری دارند، نه حتی سرمایه ای ، و حتی انسان های آزاد خودشان را به عنوان برده می فروشند این به نظرم ناشی از عدم تصور شرایط درست آن زمان است.

آن دو مسئله مخفی را که از روی لطفتان مخفی نموده اید از آنجا که مربوط به تاپیک نمیشوند اجازه بدهید ورود پیدا نکنم، چون بحث این تاپیک خودش به اندازه کافی مفصل شده است@};-

zahra*;955241 نوشت:
برده بودن رو شاید یک جوری با وصله پینه قبول کنم ولی کنیز رو نه. مخصوصا رابطه ای که مالک می تونه با کنیز داشته باشه حتی اگر کنیز اکراه کنه. هر چی از این قضیه رو قبول کنم ولی این نقطه رو نه. وحشتناک ترین نوع شکنجه.


مشکل این است که شما با عُرف این زمان دارید می سنجید و می گویید شکنجه وحشتناک..!!!
در حالی که در آن زمان این مطلقا شکنجه نبوده، و اصلا اسلام هم از این حکم به دنبال شکنجه بردگان و کنیزان نبوده است، که اگر دنبال شکنجه بود این همه سفارش به ملایمت با نها نمی کرد، هدف اسلام انتقال اسلام به این بردگان بود که با شکنجه و اخلاق بد امکان نخواهد داشت!!

وقتی پیامبر(ص) می فرماید: از غذای خودتان به نها بدهید(غذای شما و بردگان فرق نکند) آنها را دخترم و پسرم صدا کنید، آنها را نزنید و مثله نکنید و مانند آن خب روشن می شود قطعا دنبال شکنجه نها نبوده است..!
حتی در چند روایت که بنده در پست های پیشین آوردم نزدیکی مالک با کنیز حق کنیز دانسته شده است(دقت کنید)

بنابراین روشن میشود عمده کنیزان از این رابطه احساس شکنجه نداشته اند اما اینکه چگونه؟ کلیدش در این است که عرف امروز را با عرف آن زمان مقایسه نکنید!
عُرف آن زمان زن چه کنیزمی بود چه نمی بود اختیاری در انتخاب همسرش نداشت، او فقط آرزوی می کرد یک مرد خوش اخلاق شریک جنسی اش باشد، لذا از آنجا که اسلام نهایت سفارش را نسبت به کنیزان کرده بود شاید زنی که کنیز میشد تحت تأثیر این محبت و آزادی نسبت به قبل وضعیت بهتری پیدا می کرد. اینکه بخی کنیزان وغلامان آزاد میشدند و نمی رفتند نشان از عُرف ویژه آن زمان دارد.

الان اینکه شوهری چهار زن داشته باشد را هم زنان ایرانی وحشتناک ترین شکنجه می دانند و کمتر زنی زیر بار آن می رود، اما همین کشورهای کنار ما خود خانم ها برای شوهرانشان به خواستگاری می روند!!

هر چه هست ریشه در عُرف آن زمان دارد، شما مطلقا نباید با خط کش عُرف این زمان، و خصوصا ایران! مسئله را ببینید، این قطعا رهزن است.

مسلم;955243 نوشت:
بله احکام عبد فراری را بنده هم خوانده ام

سلام جناب مسلم دوس داشتنی
اگه متنم این القا رو میکرد که شما این موضوع رو نخوندین حقیقتا منظورم این نبود و عذر خواهم

مسلم;955243 نوشت:
ببینید اگر داعش دست بردگان و کنیزانش را باز می گذاشت و مثلا مثل قدیم برای خرید از خانه بیرون می رفتند، چندتاشون بر می گشتند؟!

شما از بین این همه نظام برده داری رفتین داعشی رو گرفتین که بی مانند هستش شما واسه مقایسه برده داری مثلا میتونین برده اعراب قبل اسلام رو بگین n درصد خود کشی میکردن ولی با آمدن پیامبر 90 درصد فرضا کاهش داشته!یا برده داری در سایر کشور ها در آن زمان!که درصد خودکشی چقدر بوده در مقایسه با زمان پیامبر

مسلم;955243 نوشت:
توقع ریشه کن کردن برده داری در حدود 10 سال انصافا توقع به جایی نیست!!

بنده هرگز نگفتم پیامبر باید برده داری رو ریشه کن کنه!میگم وقتی در قرآن لغو سرتاسری برده داری اعمال نشده!پیامبر حق نداره بگه من تمام "اخلاق" هستم خدا حق نداره بگه امروز دین رو بر شما کامل کردم!
چون این منظور رو میرسونه که این دین در کمال اخلاق هستش برای تمام دوران و تمام زمان!بله اگه در قرآن میگفت احکامی که در قرآن است با توجه به اخلاق زمانه خودتون آیات مارو منسوخ کنید درست!ولی قرآن از همیشگی بودن آیاتش میگه!
فَکُّ رَقَبَةٍ13
آزادکردن برده ای ،
ایه 13 بلد منسوخ شده؟و اگر نشده با فرض اینکه قرآن همیشگی است چگونه معتقدین به این آیات میتونن برده داری رو قبول نداشته باشن؟؟؟؟

مسلم;955243 نوشت:
آزادسازی یکباره ده ها هزار برده که نه کاری دارند

بازهم میگویم منظورم ازاد کردن برده نیست!ولی اینکه اخلاقی ترین دین بنامیم قرآن و حضرت محمد را در صورتی که هیچ حرف و نتیجه ای مبتنی بر لغو سرتاسری برده داری در آن نیست! و احکام اخلاقی آن از سوی خدا بسته شده اشتباه است بنظرم

مسلم;955243 نوشت:
آن دو مسئله مخفی را که از روی لطفتان مخفی نموده اید از آنجا که مربوط به تاپیک نمیشوند اجازه بدهید ورود پیدا نکنم

نه نه ابدا اشکالی نداره!من فقط با گذاشتن اینا میخوام داده های ذهنیمو نشون بدم تا همسو تر بشیم همین!هر طور که صلاح میدونین همونجوری بفرمایید@};-

با سلام و احترام

herzinand;955302 نوشت:
اگه متنم این القا رو میکرد که شما این موضوع رو نخوندین حقیقتا منظورم این نبود و عذر خواهم

گل

herzinand;955302 نوشت:
شما از بین این همه نظام برده داری رفتین داعشی رو گرفتین که بی مانند هستش شما واسه مقایسه برده داری مثلا میتونین برده اعراب قبل اسلام رو بگین n درصد خود کشی میکردن ولی با آمدن پیامبر 90 درصد فرضا کاهش داشته!یا برده داری در سایر کشور ها در آن زمان!که درصد خودکشی چقدر بوده در مقایسه با زمان پیامبر

خیر، قصدم از مقایسه، مقایسه برده داری در اسلام و داعش نبود؛ فقط مقایسه حال روحی کنیزان بود، میخواستم عرض کنم کنیزی که احساس تجاوز بهش دست بده خب یا فرار می که یا خودکشی، نمی ماند که هر وز به سراغش بیایند، همانطور که اسیران دست داعش اینچنین بودند، اما کنیزان درصدر اسلام در خانه آزاد بودند، می رفتند بیرون و برمی گشتند، این حس منفی در آنها نبوده است.

herzinand;955302 نوشت:
بنده هرگز نگفتم پیامبر باید برده داری رو ریشه کن کنه!میگم وقتی در قرآن لغو سرتاسری برده داری اعمال نشده!پیامبر حق نداره بگه من تمام "اخلاق" هستم خدا حق نداره بگه امروز دین رو بر شما کامل کردم!
چون این منظور رو میرسونه که این دین در کمال اخلاق هستش برای تمام دوران و تمام زمان!بله اگه در قرآن میگفت احکامی که در قرآن است با توجه به اخلاق زمانه خودتون آیات مارو منسوخ کنید درست!ولی قرآن از همیشگی بودن آیاتش میگه!
فَکُّ رَقَبَةٍ13
آزادکردن برده ای ،
ایه 13 بلد منسوخ شده؟و اگر نشده با فرض اینکه قرآن همیشگی است چگونه معتقدین به این آیات میتونن برده داری رو قبول نداشته باشن؟؟؟؟

بنده هم نگفتم منسوخ شده است.
این حکم یک حکم ثانویه است در صورتی که راه های دیگر به مصلحت نبوده باشد و این راه هم مفاسدش بر مصالحش غالب نباشد، یعنی با عُرف جامعه همخوانی داشته باشد، وتشخیص این امر با امام عادل است.
ببینید یک روزی بوده است که زنان ابایی نداشه اند از اینکه به خاطر فقر و بدبختی و مانند آن در خانواده های مسلمان باشند و در مقابل با تعالیم اسلام آشنا می شده اند و فقط از حق انتخاب شوهر محروم بوده اند، و این تا 50 سال پیش در ایران هم همینطور بود!(دختر تا خانه شوهر نمیرفت اصلا شوهر را نمی دید)

حالا بر فرض اگر چنین زمانی تکرار شد و حکومت اسلامی آزادسازی اسرا، و یا مبادله آنها را به مصلحت نمی دید، نگهداری آنها را هم همینطور، و اعطاء انها به خانواده های مسلمان هم به گونه ای نیست که احساس ظلم و تجاوز و مانند آن به انسان دست بدهد و حقوقشان هم قابل پیگیری حقوقی باشد، و تشخیص این هم با امام عادل است، این چه اشکالی دارد؟

البته طبق قوانین آزادسازی این امر دوامی نخواهد یافت، یک امر موقت است که هم موجب برداشته شدن بار از روی دوش حکومت می شود و هم آشنایی یکباره و بدون هزینه اسرا با اسلام، و هم دوباره آزادسازی تدریجی آنها!

یارب;947111 نوشت:

این نکنه را نیز مد نظر داشته باشید اگر مردی (مسلمان) از همسر مسلمان و شرعیش هم تقاضای رابطه کند و زن مخالفت کند و راضی نباشد ،و مرد برخلاف رضایت زن با او رابطه برقرار کند،هیچکس نمیگوید این مرد به زنش خدایی نکرده تجاوز کرده است!!! یعنی تا زمانی که اینها زن و شوهرند و طلاق نگرفتند به همدیگر حلالند،هرچند اخلاقا کار مرد صحیح نباشد اما اسمش تجاوز نیست!!

ما حق نداریم حلال الهی را تجاوز بنامیم!! کنیزان با شرایط گفته شده بر آن مردان حلال بودند

یازهراسلام الله علیها

همچین چیزی تو دنیا تجاوز تلقی میشه
https://en.m.wikipedia.org/wiki/Marital_rape
لیست کشورایی که این توشون قانونیه رو دیدم همشون اسلامی بودن غیر از هند!!!!
بعد میگن چرا خارجیا اینقدر به مسلمونا بدبینن!!!
آپدیت:حواسم نبود اونجا بلاد کفره ببخشید!!

Kniumyn;956554 نوشت:
همچین چیزی تو دنیا تجاوز تلقی میشه

اگر ملاک تشخیص یک مسئله، جهانی بودن آن است، ممکن است با این روند چند سال دیگر هم جنس بازی هم جهانی بشود!!
ما باید در این مسائل با مبانی فکری و منطقی و همچنین اعتقادات پیشینی که پذیرفته ایم حرف بزنیم نه اینکه از دیگران تقلید کنیم! من نمی دانم چرا پای تقلید از مراجع که عمرشان را در راه کشف و استنباط تعالیم دین صرف کرده اند به میان می آید بعضی می گویند ما خودمان عقل داریم! اما اگر کشورهای دنیا یا به قول معروف جامعه جهانی حرفی زدند باید بی چون و چرا تقلید کنیم!

در هر صورت تاپیک دیگری در خصوص این موضوعی که می فرمایید در جریان است:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=61120

پرسش
چرا اسلام ازدواج با زن اسیری که شوهر دارد را جایز دانسته و حتی فرزندان او را نیز در حکم کنیز میداند و حتی در صورت ازدواج با دیگری، باز هم برای مالک حق طلاق قائل شده است؟


پاسخ

موضوع برده داری و احکام آن در اسلام در حقیقت یک موضوع جزئی نیست، بلکه یک نظام است، یک نظامی که باید آن را با تمام ابعادش دید تا بتوان قضاوت درستی داشت. بنابراین بحث از آن مجال مفصلی میطلبد که در گرو بیان مقدمات طولانی و سپس تبیین حکمت و چرایی آن است، اما سعی می کنیم در قابل نکات متعدد این بحث را روشن نموده و در حد ممکن این ابهام را برطرف نماییم. لطفا این نکات را به دقت مطالعه بفرمایید:

1- اسلام گرفتن کنیز را فقط از میان اسرای جنگی جایز می داند؛ یعنی از میان کسانی که برای ریختن خون مسلمانان به میدان آمده اند اما اسیر شده اند؛ طبیعتا این حکم علاوه بر اینکه ظالمانه نیست میتواند به عنوان عنصری بازدارنده از جنگ به شمار رود.

2- این به برگی گرفتن اسرا هم برای هر جنگی نیست، بلکه جنگی که با تشخیص و اجازه امام عادل باشد.(1)

3- علاوه بر اینکه هر اسیری به کنیزی گرفته نمیشود، بلکه به کنیزی گرفتن اسرا هم یک راهکار ثانویه است(2) یعنی در صورتی اسرا به بردگی گرفته میشوند که راهکار بهتری وجود نداشته باشد، و به هر دلیلی آزادسازی و مبادله یا نگهداری ایشان ممکن نبوده یا به مصلحت نباشد.

4- و باز تشخیص این راهکار ثانویه هم از بر عهده امام عادل است نه هر کسی که به هر وسیله ای به قدرت رسیده باشد، همانطور که امام سجاد(علیه السلام) می فرمایند:
«إِذَا أَخَذْتَ‏ أَسِيراً فَعَجَزَ عَنِ‏ الْمَشْيِ‏ وَ لَيْسَ‏ مَعَكَ‏ مَحْمِلٌ‏ فَأَرْسِلْهُ‏ وَ لَا تَقْتُلْهُ فَإِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا حُكْمُ الْإِمَامِ فِيه‏» هنگامى که اسیرى گرفتى و او را با خود مى‏ آورى اگر از راه رفتن ناتوان شد و مرکبى براى حمل او ندارى او را رها کن، و به قتل مرسان، چرا که نمى‏ دانى هنگامى که او را نزد امام آوردى چه حکمى در باره او خواهد کرد.(3)

و نیز در روایت دیگری آمده است:
«إِذَا وَضَعَتِ الْحَرْبُ أَوْزارَها وَ أُثْخِنَ أَهْلُهَا فَكُلُّ أَسِيرٍ أُخِذَ فِي تِلْكَ الْحَالِ فَكَانَ فِي أَيْدِيهِمْ فَالْإِمَامُ فِيهِ بِالْخِيَارِ إِنْ شَاءَ مَنَّ عَلَيْهِمْ فَأَرْسَلَهُمْ وَ إِنْ شَاءَ فَادَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَ إِنْ شَاءَ اسْتَعْبَدَهُمْ فَصَارُوا عَبِيد»؛ زمانی است که جنگ فرونشسته و اهلش از آن دست کشیده اند. پس هر کس در آن حال اسیر شود امام مخیر است میان اینکه بر ایشان منت نهد و آزادشان سازد یا از ایشان در مقابل آزادی‌شان فدیه گیرد و اگر خواست میتواند ایشان را به بردگی بگیرد.(4)

5- نگاه اسلام به برده داری تجاوز و بهره کشی نیست، که اگر این باشد دیگر توصیه به مهربانی و ملاطفت معنا ندارد، و این همه توصیه به آزادسازی ایشان توجیهی نخواهد داشت!
بنابراین نگاه اسلام یک نوع تربیت عمومی اسرا در خانواده های مسلمان و از آن طرف آزادسازی تدریجی ایشان و ریشه کن کردن برده داری است. رابطه کنیز با مالک از نظر اسلام هم در حقیقت چیزی شبیه به یک ازدواج یک طرفه است، لذا قواعد ازدواج در آن مراعات شده است، مثلا زنی که مرتکب زنا شده است در اسلام عده ندارد اما زنی که از راه ازدواج یا کنیزی رابطه جنسی داشته است باید عده نگه دارد. امام صادق(علیه السلام) ارتباط جنسی با چند دسته از کنیزان را حرام دانسته است، همانطور که این محدودیت ها در ازدواج هم وجود دارد:

«يَحْرُمُ مِنَ الْإِمَاءِ عَشْرٌ لَا يُجْمَعْ بَيْنَ الْأُمِّ وَ الْبِنْتِ وَ لَا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ وَ لَا أَمَتَكَ وَ هِيَ حَامِلٌ مِنْ غَيْرِكَ حَتَّى تَضَعَ وَ لَا أَمَتَكَ وَ لَهَا زَوْجٌ وَ لَا أَمَتَكَ وَ هِيَ عَمَّتُكَ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ لَا أَمَتَكَ وَ هِيَ خَالَتُكَ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ لَا أَمَتَكَ وَ لَكَ فِيهَا شَرِيكٌ.»؛ امام صادق(علیه السلام): ارتباط جنسی با ده دسته از کنیزان حرام است: بین مادر و دختر نمی توان جمع کرد، و بین دو خواهر، و کنیزی که از غیر تو آبستن شده تا زمانی که فارغ نشده است، و کنیزی که برای تو است ولی کسی دیگر شوهرش است، و کنیزی که عمه یا خاله رضاعی تو باشد.(5)

همچنین چند همسری یا مالکیت اشتراکی در هر دو(ازدواج و کنیزداری) ممنوع است؛ حتی گذشتن از حق خود و حلال کردن کنیز خود بر دیگری هم در نگاه ائمه(علیهم السلام) همانند طلاق نامطلوب است:
»عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُحِلُّ فَرْجَ جَارِيَتِهِ قَالَ لَا أُحِبُّ ذَلِك‏»؛ علی بن یقطین میگوید از امام کاظم(علیه السلام) در مورد حلال کردن کنیز برای دیگری سوال کردم، امام فرمود: من آن را دوست ندارم.(6)

6- از آنجا که هدف اسلام از سپردن این اسرا به خانواده ها تربیت آنها است طبیعتا نباید سپردن اسرا به خانواده ها تأثیر عکس داشته باشد، هم باید بر رفتار خانواده ها نظارت شود و محدودیت هایی اعمال شود، و هم حاکم عادل باید تشخیص دهد که این واگذاری اسرا آیا پیامد منفی ندارد؟ اگر حاکم عادل تشخیص داد که با توجه به تغییر عرف زمانه چنین کاری به جای جذب و تربیت و تشویق به اسلام، اثر عکس دارد خب چنین نمی کند، دقت کنید حکم به برده گرفتن اسرا یکی از گزینه های ثانوی است که اسلام پیش روی امام عادل گذارده است، نه این که اجباری در کار باشد، این امام عادل هر زمانی است که متناسب با شرایط مصلحت سنجی می کند.

نوع نگاه مردم به این حکم در گذشته با امروز متفاوت بوده است، اینکه درک احکام برده داری برای ما دشوار است را باید در تخالف و تفاوت عُرف زمان ها جستجو کنیم، مثلا بر خلاف آنچه که ما گمان می کنیم در روایات این رابطه جنسی حق کنیز دانسته شده است!! این نکته خیلی جالب است! و نشان از یک نگاه متمایز در گذشته دارد، نگاهی که کنیز به این رابطه نه به عنوان تجاوز، بلکه حق خود میداند، برای نمونه به چند روایت در این خصوص اشاره می کنیم:

پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرمایند:
«أَيُّمَا رَجُلٍ كَانَتْ عِنْدَهُ جَارِيَةٌ فَلَمْ يَأْتِهَا أَوْ لَمْ يُزَوِّجْهَا مَنْ يَأْتِيهَا ثُمَّ فَجَرَتْ كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُ مِثْلِهَا»؛ هر مردی که نزد او کنیزی است، پس اگر نزد او نرود یا او را شوهر ندهد سپس آن کنیز مرتکب فجور شود، مثل همان گناه بر اوست.(7)
امام علی(علیه السلام) می فرمایند‏: «مَنِ اتَّخَذَ مِنَ الْإِمَاءِ أَكْثَرَ مِمَّا يَنْكِحُ أَوْ يُنْكِحُ فَالْإِثْمُ عَلَيْهِ إِنْ بَغَيْن‏»؛ کسی که بیش از اندازه ای که نکاح می کند کنیز بگیرد، اگر آن کنیزها لغزشی بکنند، گناهش بر اوست. (8)

و در روایت دیگری آمده است: «مَنِ اتَّخَذَ جَارِيَةً فَلَمْ يَأْتِهَا فِي كُلِّ أَرْبَعِينَ‏ [يَوْماً] ثُمَّ أَتَتْ مُحَرَّماً كَانَ وِزْرُ ذَلِكَ عَلَيْهِ»؛ هر کسی که کنیزی می‌گیرد، اگر هر چهل روز یکبار نزد او نرود و آن کنیز مرتکب حرامی بشود، گناهش بر اوست.(9)
و باز در روایت دیگری نقل شده است: «مَنِ اتَّخَذَ جَارِيَةً وَ لَمْ يَأْتِهَا فِي كُلِّ أَرْبَعِينَ يَوْماً كَانَ وِزْرُ ذَلِكَ عَلَيْه‏»؛ کسی که کنیزی بگیرد و تا چهل روز یکبار نزد او نرود، گناه کنیز بر اوست.(10)
گواه مدعا هم این است که می بینید مسئله فرار و خودکشی بردگان در صدر اسلام مطرح نبوده اما کدامیک از زنانی که به دست داعش اسیر شده اند اگر مجال بیابند فرار نکرده یا خودکشی نمی کنند؟! این تنفر نشان میدهد برده داری داعشی، نه در اصل به بردگی گرفتن، اسلامی است، و نه در برخورد پس از آن!!! به همین خاطر اسلام صدور چنین حکمی را بر عهده حاکم عادل گذارده است که هم بر شرایط اصل برده گرفتن نظارت کند، و هم بر رفتار پس از آن.

7- چشم اندازه حکم اسلام:
اول: توصیه فوق العاده اسلام به آزادسازی بردگان
اسلام علی رغم توصیه فراوان و بیان ثواب های عظیم برای آزادسازی بردگان، از راه های گوناگون پی گیر آزادسازی بردگان است، اینکه می فرماید غلام یا کنیزی که خواستار مکاتبه شد یعنی خواستار اینکه طبق یک قرار داد خودش را از مالکش خریداری کند، درخواستش را بپذیرید(11) یا می فرماید: کنیزی اگر از مالکش بچه دار شد آن مالک حق فروش آن را ندارد و پس ازمرگ مالک آزاد می شود، یا اینکه کفاره بسیاری از خطاها را آزادسازی اجباری بردگان قرار داده است، مثل کفاره روزه و کفاره قتل و مانند آن.
علاوه بر الگو شدن خود اهل بیت(علیهم السلام) در آزاد کردن بردگان به گونه ای که مثلا در روایت آمده است امام علی(علیه السلام) با دست رنج خود 1000 برده آزاد کردند(12)
اصرار بر آزادسازی بردگان به جز اینکه نشان می دهد اسلام با بردگی آنها موافق نبوده و آزادی ایشان را در اولویت می داند چه توجیهی دارد؟

دوم: طبق روایات آنچه مانع آزادسازی یکباره بردگان بوده است عدم توانمندی ایشان از نظر مالی بوده است به همین خاطر در روایات به آزاد سازی بردگانی توصیه شده که بعد از آزادسازی توان ایستادن روی پای خود را داشته باشند:
هشام بن سالم نقل می‌کند: «سَأَلْتُهُ عَمَّنْ أَعْتَقَ النَّسَمَةَ فَقَالَ أَعْتِقَ مَنْ أَغْنَى نَفْسَهُ»؛ از امام صادق(علیه السلام) در مورد آزاد سازی برده سوال کردم، پس فرمود: کسی را آزاد کن که خودش غنی و بی نیاز از غیر باشد(13)

امام رضا(علیه السلام) نیز می فرمایند: «مَنْ أَعْتَقَ مَمْلُوكاً لَا حِيلَةَ لَهُ فَإِنَّ عَلَيْهِ أَنْ يَعُولَهُ حَتَّى‏ يَسْتَغْنِيَ‏ عَنْهُ‏ وَ كَذَلِكَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَفْعَلُ إِذَا أَعْتَقَ الصِّغَارَ وَ مَنْ لَا حِيلَةَ لَهُ»؛ کسی که برده ای را آزاد می‌کند که قوه و قدرتی ندارد پس بر او (آزاد کننده) است که او را تأمین کند تا بی نیاز شود، و امیرالمومنین(علیه السلام) هنگامی که خردسالان را که قوه ای نداشتند را آزاد می‌کرد اینچنین می‌کرد.(و آنها را تأمین می کرد تا بی نیاز شوند)(14)

همچنین علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم(علیه السلام) می پرسد که بر فردی واجب شده که بنده ای را آزاد نماید و او نیز تصمیم به این کار گرفته، حال کدام روش بهتر است، مرد بزرگسالی را آزاد نماید یا جوان نورسی را؟ امام هفتم(علیه السلام) در پاسخ فرمودند: شخصی را آزاد نماید که بتواند بعد از آزادی، مستقلا سرپای خود بایستد.(15)
یعنی آنچه مانع آزادسازی یکباره بردگان بوده عدم تمکّن مالی ایشان بوده است، چرا که روشن است آزادکردن تعداد زیادی از انسان هایی که نه کار دارند و نه حتی کوچکترین سرمایه ای چه نقش مخرّبی در جامعه خواهد داشت.

سوم: مهمترین دلیل بر کارامدی یک برنامه، فرجام و نتیجه آن است.
اینکه می بینیم اسلام جامعه ای را که برده داری در آن به گونه ای رواج داشت که حتی طلبکاران بدهکار را به بردگی می گرفتند به جایی رسانید که کاملا برده داری ریشه کن شد خودش بزرگترین دلیل بر این امر است.

8- اما در خصوص اینکه چرا اسلام به برده بودن کنیز زادگان حکم کرده و به مالک کنیز حق طلاق داده است نیز باید به چند نکته توجه داشت:
مسئله برده بودن کنیز زادگان حداقل با دو هدف تعیین شده است:

الف) ازدواج بردگان: روشن است که اگر بچه دو برده آزاد می بود کسی کنیزش را به ازدواج برده دیگری در نمی آورد، چرا که بارداری این کنیز جز از کار افتاده کردن کنیز در دوران باردهی و بچه داری، هیچ منفعتی برای مالکش نمی‌داشت، علاوه بر این که این امر موجب می‌شد که نیازهای جنسی بردگان مرد به طور کلی تعطیل و مورد بی اعتنایی واقع شود، و نیازهای جنسی کنیزان هم هرگز از طریق ازدواج نباشد بلکه از طریق تحلیل و بدون دخالت نظر ایشان باشد.

ب)حمایت از کنیز زادگان: از این که بگذریم اگر بچه دو برده آزاد می‌بود در حق خود این بچه هم ظلم بیشتری می‌شد، چرا که پدر و مادر او توان نگهداری او را نداشتند؛ عمده بردگان از نظر مالی توانی نداشته اند، چون فرصتی برای کار و پس انداز برایشان نمی مانده است، همان طور که در روایات متعددی که گذشت این نگرانی از آزادسازی بردگان ناتوان ابراز شده است، مانند:
هشام بن سالم نقل می‌کند: «سَأَلْتُهُ عَمَّنْ أَعْتَقَ النَّسَمَةَ فَقَالَ أَعْتِقَ مَنْ أَغْنَى نَفْسَهُ»؛ از امام صادق(علیه السلام) در مورد آزاد سازی برده سول کردم، پس فرمود: کسی را آزاد کن که خودش غنی و بی نیاز از غیر باشد.(16)

حتی اگر پدر و مادر او، جزء نوادر بردگان ثروتمند باشند باز هم نمی توان حکم به آزادی برده کرد، چون بچه داری فقط پول نیست، رسیدگی به بچه آزادی و فراغت میخواهد، طبیعتا اگر آن بچه آزاد باشد، مالک کنیز، بچه آزاد او را نخواهد پذیرفت و خرج او را نخواهد داد، و حتی ممکن است مادر او را از رسیدگی به امور بچه باز دارد، و نگهداری او را نپذیرد، بچه ای که در اوج نیاز به والدین هست، بچه شیرخواره را باید چه می کرد وقتی مالک آن را نمی پذیرد؟ نمی شود مادر یک فرد آزاد، کنیز دیگری باشد، خب او خودش متعلق به دیگری است چگونه می تواند به بچه اش برسد؟ لذا تنها راه تأمین بچه این است که آن بچه هم منفعتی برای مالک داشته باشد. چون جدا نشدن فرزند از مادر در نگاه اسلام مهم تر است، همان طور که برخی فقهاء آن را مکروه و برخی حرام می‌دانند.(17)
اسلام می بایست بین این دو یکی را انتخاب می کرد، یا بردگی توأم با حمایت خانواده، یا آزادی به قیمت محرومیت. لذا اسلام اینجا منافع موقت فرزند را در نظر گرفته و از راه دیگری آزادی تدریجی بردگان را پی می‌گیرد.

ج) حق طلاق مولا: درست است که بردگی یک محدودیت نامطلوب است اما برای رفع یک محدودیت نباید احساساتی برخورد کرد که کار سخت تر شود، بلکه باید طوری زمینه چینی برای رفع محدودیت ها و آزادی بردگان بشود که مالکان را جری نکند و یک باره از زیر بار آن شانه خالی نکنند، اگر مالکی که کنیزش را به عقد دیگری در می آورد حق طلاق نداشت و چنین اجازه ای به او داده نمیشد، طبیعتا کسی کنیزش را به ازدواج شخص دیگری در نمی آورد، و روشن است که ازدواج موقت برای این کنیز بهتر از ترک ازدواج است، آیا اینطور نیست؟
مالکی که می داند که ازدواج درآوردن کنیز به عقد دیگری برای او به منزله خروج کنیز از مالکیت اوست طبیعتا در این صورت کسی که خودش آن نیازها را برآورده نمی کند، او را به ازدواج دیگری هم در نخواهد آورد. لذا عدم چنین اجازه ای به جای نفع برای کنیزان، موجب ضرر برای ایشان میشد.

پی نوشت ها:
1. ر.ک: حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، مؤسسة آل البيت‏(ع)، قم، چاپ اول، 1409ق، باب 12 از ابواب جهاد العدو، ج15، ص45.
2. مکارم شیرازی، ناصر، اسلام و آزادی بردگان، انتشارات نسل جوان، قم، 1371ش، ص 15؛ صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، انتشارات فرهنگ اسلامى‏، قم، چاپ دوم، 1365ش، ج27، ص88و89.
3. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج5، ص35.
4. همان، ج5، ص32.
5. صدوق، محمد، من لایحضره الفقیه، نشر جامعه مدرسین، قم، چاپ دوم، 1413ق، ج3، ص451.
6. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، دار الكتب الإسلاميه‏، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج7، ص243.
7. وسائل الشیعه، ج21، ص179.
8. من لایحضره الفقیه، ج3، ص451.
9. صدوق، محمد بن علی، الخصال، جامعه مدرسين‏، قم، چاپ اول، 1362ش، ج2، ص539.
10. همان، ج2، 539.
11. نور:33/24.
12. الکافی، ج5، ص74.
13. الکافی، ج6، ص181؛ تهذیب، ج8، ص218.
14. الکافی،ج6، ص181.
15. وسائل الشیعه، ج23، ص32.
16. الکافی، ج6، ص181؛ تهذیب، ج8، ص218.
17. حائری، سید علی بن محمد طباطبایی، ریاض المسائل، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، ج13، ص24.

پرسش
چرا اسلام برای ازدواج ملاک های کلی داده است و روحیه و خلق و خوی افراد در آنها لحاظ نشده است؟ آیا روش و شيوهء ازدواج اسلامي اشكالاتي مثل عدم شناخت دقيق رفتار و بي اطلاعي از زيبايي هاي دو طرف و ازدواج هاي از روي اكراه را در پي ندارد؟

پاسخ
برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول:

تفکیک دین از متدینین یکی از ضرورت هایی است که بسیاری از شبهات خصوصا در حیطه احکام اجتماعی ناشی از خلط این دو است. ما قبول داریم که متاسفانه در عُرف مسلمانان خلأهایی در این زمینه شناخت و ملاک های تشحیص همسر مناسب وجود دارد، اما انچه در عُرف ما انجام می شود را به پای اسلام نباید نوشت، باید دید خود اسلام چه میگوید، نه اینکه مسلمانان چه میکنند!

نکته دوم:

اسلام برای شناخت هیچ محدودیت غیر منطقی ای قائل نشده است، نه مخالف صحبت کردن برای شناخت است، و نه مخالف دیدن به جهت پسندیدن؛ طبق تعالیم دین حتی در گام آخر خواستگار می تواند مو و بخشی هایی از بدن دختر را ببیند(1) این نشان میدهد اسلام روی شناخت خیلی تأکید دارد.
ملاک هایی که اسلام برای شناخت تعیین کرده نیز ملاک های مبهم یا غیر قابل تشخیصی نیست، اسلام دین و اخلاق را مهم ترین ملاک و مقدم بر سایر ملاک ها می داند، همانطور که در روایت فرموده اند:
«إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ‏ خُلُقَهُ‏ وَ دِينَهُ‏ فَزَوِّجُوهُ‏ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِير؛ با کسى که اخلاق و دینش مورد پسند شماست، ازدواج کنید. اگر چنین نکنید، فتنه و فساد بزرگى در زمین به وجود خواهد آمد»(2)

و جالب است که ملاک این رضایت را، رضایت انتخاب کننده میداند، و این یعنی از نظر دین و اخلاق باید هم کفو باشند.
یعنی هر خانواده ای طبیعتا دینداری را در یک سطح خاص می بیند، بالاتر از آن را افراطی گری و پایین تر را بی دینی میداند؛ طبیعتا در چنین صورتی برای ازدواج تشخیص باید بر عهده خود خانواده باشد تا هر کسی را که از نظر دیانت و اخلاق می پسندند در سطح خودشان باشد، تا در آینده چالشی پیش نیاید.
اگرچه اخلاق اسلامی و ایمان در اسلام چارچوب خاصی دارد و ما معتقد به نسبی گرایی نیستیم، اما این اخلاق و ایمان در انسان ها شدت و ضعف دارد، برخی ایمانشان عمیق تر از دیگری است، و برخی اخلاقشان بهتر از دیگری! و هر انسانی متناسب با درجه ای که هست دیگران را رصد می کند، مثلا من که به یک انسان بگویم مومن و خوش اخلاق است، خیلی فرق می کند تا آیت الله بهجت بگوید فلانی با ایمان و خوش اخلاق است(دقت کنید)
پس وقتی ملاک رضایت طرفین از دین و اخلاق یکدیگر باشد، طبیعتا این ملاک به صورت ناخودآگاه متناسب با ایمان و اخلاق خودشان ترسیم شده و هم کفویت بودن در انتخاب محقق میشود.

علاوه بر اینکه روایاتی در خصوص ملاک های جسمانی انتخاب همسر هم داریم، مانند سفید پوست بودن، چشم رنگی و کبود، زیبایی و خنداننده بودن و مانند آن.(3)
اگر هم در بیشتر روایات تأکید بر دین و اخلاق شده، یعنی در جایی که زیبایی با دین و اخلاق تعارض داشت بین زن زیبا و بد اخلاق، یا زن خوش اخلاق اما متوسط؛ اولویت با دین و اخلاق است، نه اینکه زیبایی ملاک نباشد!
در روایت هم نیامده که اگر زنی زیبا بود از ازدواج با او پرهیز کنید، بلکه فرموده اند ملاکتان فقط و تنها زیبایی نباشد:
«مَنْ تَزَوَّجَ امْرَأَةً لَا يَتَزَوَّجُهَا إِلَّا لِجَمَالِهَا لَمْ يَرَ فِيهَا مَا يُحِبُّ»؛ کسی که با زنی فقط برای زیبایی اش ازدواج کند آنچه که دوست دارد را در او نمی یابد.(4)
روشن است که در این روایت انتخابی که فقط به خاطر زیبایی باشد نکوهش و بی نتیجه دانسته شده است.
شما می بینید که حتی خانواده های مذهبی هم زیر بار این گزینه آخر نمیروند! که البته شاید به خاطر این باشد که نمی شود در این زمانه به کسی اعتماد کرد، اما در هر صورت اسلام در این عرصه کم نگذاشته است.

نکته سوم:

اصلا راه منطقی و غیر آسیب زا غیر از آنچه که اسلام گفته وجود ندارد، درست است که شناخت برای ازدواج ضروری است و اسلام هم تا حد ممکن به آن سفارش کرده است و ملاک های منطقی معین کرده است، اما مسیری غیر از این که شناخت بیشتری در پی داشته باشد، مسیری غیر از دوستی های پیش از ازدواج نیست که مفاسد و آسیب های خودش را دارد که در جای خودش مفصل از آنها بحث شده است، البته اگر این رفتارها تحت نظارت خانواده ها و در چارچوب باشد خب اسلام هم با آن مخالف نیست، اما اینکه مدتی را به عنوان دو دوست با هم در ارتباط باشند تا شخصیت یکدیگر را بشناسند نه تنها آسیب هایی را به دنبال خواهد داشت بلکه موجب شناخت چندانی هم نمیشود، چرا که شخص تا زمانی که میداند عنوان "کیس ازدواج" روی او هست هرگز شخصیت اصلی اش را بروز نمیدهد.
همچنین اینکه آمار طلاق در شهرهای بزرگ که در آنها روابط پیش از ازدواج بیشتر بوده است بالاتر است نشان میدهد چنین روابطی نه تنها منجر به شناخت بیشتر نمیشود، بلکه زمینه بدبینی و طلاق را نیز فراهم می آورد.
حتی بر فرض اگر شناخت از طرق غیر دینی، شناخت پررنگ تری را به دنبال داشته باشد، باز هم باید معایب و مفاسد یک رفتار با هم سنجیده شود تا ببینیم مفاسدش بر مصالحش غالب است، یا بالعکس!

نکته چهارم:

ما باید ببینیم برای ازدواج نیاز به چه شناختی هست؟ آیا لازم است از جزئیات اخلاقی شخص مقابل هم اطلاع داشت؟ چنین شناختی در این حد نه تنها معمولا اتفاق نمی افتد(چه در روش اسلامی و چه غیر اسلامی) بلکه لزومی هم ندارد، در ازدواج نیاز به شناخت کلیات اخلاقی است، اینکه شخص موضعش در برابر دین و ایمان چیست و چقدر عمیق است. اینکه آیا بد اخلاق و بد دهن نیست؟ دست بزن ندارد؟ امانت دار است؟ و... خب اینها مهم است و از طریق تحقیق در میان دوستان و آشنایان و محل کار قابل کشف است. اما شناخت عمیق تر لازم نیست.
علاوه بر اینکه قرار نیست زن و شوهر کاملا مثل هم باشند که!! زن وشوهر مکمل یکدیگرند، با علایق و سلایق متفاوت، اگر دو نفر عین هم باشند که نقش ریاضت، گذشت و ایثار و اینها در خانواده معنا پیدا نمی کند! یکی از فلسفه های ازدواج و ترجیح آن بر امثال همجنس بازی و سگ بازی و گربه بازی و مجرد ماندن این است که در این ترکیب ها انسان فقط مطابق میلش رفتار می کند و رفتار میشود، به همین خاطر باب رشد بسته و تکامل تعطیل میشود! ما باید یک انسانی به عنوان تعدیل کننده شخصیتمان در کنار خود داشته باشیم، اراده های متعدد و گاه متضاد است که موجب رشد میشود!

نکته پنجم:

نکته دیگری که ذکر آن اهمیت دارد این است که انتخاب های اشتباه در ازدواج و آمار بالای طلاق نشانه بسته بودن راه تشخیص نیست؛ اگر کمی به محیط اطراف و ازدواج ها و طلاق هایی که اتفاق می افتد نگاه کنیم به راحتی خواهیم فهمید آنچه که امروز مشکل دارد و موجب بالا رفتن آمار طلاق شده این نیست که باب تحقیق بسته است یا تحقیق سخت و غیر قابل اعتماد باشد، بلکه اشکال از ملاک هاست. بارها دیده شده کسی که دخترش دو یا چند خواستگار داشته یکی فقط پولدار، خیلی پولدار، و بقیه با وضع مالی متوسط اما به مراتب مودب تر و با شخصیت تر! اما آن پدر دخترش را به خواستگار پولدار داده است!!
یا خود بنده دیده ام که خانمی دانشجوی سال آخر پزشکی بود و خواستگاران متعدد خیلی خوب، از خانواده مومن و مذهبی و از سادات، مودب، حتی پولدار، تحصیل کرده، مدرک دکترا، را رد کرده است با این دلیل که می خواهم همسرم مثل خودم پزشک باشد!!
خب این ها اگرچه در جوامع اسلامی اتفاق می افتد اما اسلامی نیست، هرگز اسلام این ملاک ها را به رسمیت نشناخته و به آنها سفارش نکرده است.

پی نوشت ها:
1. موسوی الخمینی، روح الله، تحریرالوسیله، مطبعة الآداب، نجف، ج2، ص245، مسئله 28.
2. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق، تهران، ج5، ص347.
3. همان، ج5، ص335و336.
4. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، مؤسسة آل البيت‏(ع)، چاپ اول، 1409ق، قم، ج20، ص 50.

پرسش
برخی از احکام اسلامی جای سوال دارد، مثل اینکه اگر نماز نخوانیم هیچ عمل دیگری از انسان قبول نمیشود، یا اینکه گفته میشود اگر از روی دلسوزی یا همنوع دوستی به کسی کمک کنی ثواب ندارد، یا اینکه برخي مسائل خلاف آنچه در اسلام وعده داده شده اتفاق ميفتد. مثلاً علی رغم وعده خداوند به رزق و روزی انسان های با تقوا باز هم می بینیم بسیاری از انسان های با تقوا فقیرند.

پاسخ
پاسخ به این سوال را در قالب سه نکته بیان میکنیم:

نکته اول:

در مورد اینکه چرا قبولی اعمال در گرو قبولی نماز است:

اولا:
ما از پیوند رفتارها با یکدیگر بی خبر هستیم، ما واقعا نمی دانیم حقیقت رفتارها چگونه است و چه تأثیری بر یکدیگر دارند. ممکن است نماز یک نقش تکوینی در ارتباط با سایر رفتارها داشته باشد که بدون آن سایر رفتارهای نیکو نمیتوانند نقش تکاملی نسبت به انسان ایفا کنند. اما آخرت آن روی سکه ی دنیاست، آخرت است که موقف تجسم حقیقت اعمال است.
مثل اینکه اگر پزشکان به ما بگویند خوردن چای بعد از غذا مانع جذب آهن غذا میشود، خب ما اگرچه از کیفیت آن آگاهی نداریم اما باور میکنیم که این چای مانع تمام یا بخشی از تأثیرهای مثبت غذا میشود، این که ترک نماز چه تأثیری بر نقش سایر رفتارها دارد را نیز فقط خدا می داند و بس، و قول او حجت است.

ثانیا:
خود نماز به خاطر شرایط و خصوصیاتی که دارد با تمام ابعاد زندگی در ارتباط است، و صحّت آن علامت صحیح بودن نحوه زندگی است.
مثلا اینکه باید مکان نماز یا لباسی که با آن نماز خوانده میشود یا آبی که با آن وضو گرفته میشود غصبی نباشد، یا از پول خمس نداده نباشد و مانند آن خب طبیعتا رعایت این شروط نشان از پاک دستی شخص نمازگزار دارد؛ همچنین دوری از ریا، ارتباط با خدا، حجاب، نظم، دوری از سستی و تنبلی و مانند آن که در نماز تبلور می یابد.
بنابراین نماز شاخصی است که می توان مطلوب بودن و الهی بودن یک زندگی را با آن سنجید و سلامت یا بیماری یک زندگی را تشخیص داد.

ثالثا:
وقتی ما مملوک بودن خود و مالک بودن خدا را باور داشته باشیم طبیعتا باید بپذیریم که ممکن است یک رفتار در نگاه مالک آنقدر ارزش و بها داشته باشدکه در نگاه مالک ترک آن مساوی با ترک سایر رفتارهاست.
اینجا بحث اهمیت رفتار است، خداوند به عنوان مالک و صاحب اختیار انسان بالاتر از همه رفتارها، نماز را از انسان مطالبه نموده است، به گونه ای که بدون آن هیچ رفتاری را از انسان نمیپذیرد.
این تهدید هم در حقیقت برای تحریک انسان به پایبندی بر نماز است، وگرنه خداوند نه از نماز انسان بهره ای میبرد و نه از سایر رفتارهای او منفعتی عائدش میشود.

نکته دوم:

اینکه اگر کسی رفتاری را از روی دلسوزی یا همنوع دوستی انجام دهد ثوابی ندارد درست نیست، آنچه که در تعالیم اسلام وجود دارد این است که بالاترین نیت و بالاترین درجه اخلاص ان است که انسان هر رفتاری انجام میدهد برای رضای خداوند باشد، اما این به معنای نفی مراتب پایین تر نیست.
قطعا اگر ما مثلا از حکم خدا در خصوص کمک به مظلوم غافل باشیم و از سر دلسوزی به کسی که در جامعه نیاز به کمک دارد کمک کنیم این رفتار باز هم در نگاه خداوند مستحق اجر وپاداش خواهد بود، چرا که دلسوزی و اهتمام نسبت به امور دیگران از چیزهایی است که در اسلام بر آن تأکید شده است، اما اگر شخصی به همین کار نیک رنگ خدایی بدهد و آن را به خاطر رضایت الهی انجام دهد اجر مضاعفی خواهد داشت.

نکته سوم:
در خصوص وعده هایی که اسلام داده و به ظاهر محقق نشده نیز باید توجه داشت که تعالیم دین را باید به صورت یکجا و تطبیقی دید، نه جزیره ای و گزینشی! یک جا دین می فرماید که کسی که اهل تقوا باشد روزی اش از جایی میرسد که گمان نمی برد: «وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يجَْعَل لَّهُ مخَْرَجًا وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يحَْتَسِبُ »(1) یک جا می گوید به اندازه سعی و تلاش انسان به او میرسد: «أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏»(2) یک جا می گوید تا مردم سرنوشت خود را تغییر ندهند خداوند سرنوشتشان را تغییر نمی دهد: «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم‏»(3) یک جا می فرماید خداوند به بعضی رزق و روزی می دهد تا آنها را به سمت عذاب ببرد: «فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَ لَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبهَُم بهَِا فىِ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا»(4) یک جا می فرماید انسانها را دچار نقص در رزق و روزی میکند تا امتحانی باشد برای ایشان: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُم بِشىَ‏ْءٍ مِّنَ الخَْوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَات»(5)
پس معلوم می شود که هیچ کدام از این موارد علت تامه نیست بلکه مقتضی است.

بنابراین قضاوت در این خصوص به این سادگی نیست! اینکه افراد مومن فقیر، یا بی دین پولدار می بینم ما نمی توانیم قضاوت کنیم اسلام خلف وعده کرده است، آن فرد پاک دست ممکن است فکر اقتصادی نداشته باشد، یا اهل تلاش نباشد، یا به مصلحتش نباشد، یا درگیر امتحان باشد، وگرنه کم نداریم انسان های مومنی که ثروتمند و اتفاقا خیّر هستند و با ثروت انبوهشان تعداد زیادی را هم زیر پر و بال خود گرفته اند!

از آن طرف اگرچه خداوند با مبتلا کردن به فقر و مشکلات بنده های الوده را به راه حق بر می گرداند: «وَ لَنُذِيقَنَّهُم مِّنَ الْعَذَابِ الْأَدْنىَ‏ دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبرَِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون‏»؛ به آنان از عذاب نزديك (عذاب اين دنيا) پيش از عذاب بزرگ (آخرت) مى‏چشانيم، شايد بازگردند!(6) اما این کلیّت ندارد، چرا که ممکن است بنده آنقدر از خدا دور شود که این نقش تنبیهی، جای خودش را به سنت استدراج بدهد، یعنی خداوند نظر لطفش را از او بر می دارد و دنیا به او روی می آورد تا کاملا غرق در آن شود.

پی نوشت ها:
1. طلاق:65/ 2و3.
2. نجم:39/53.
3. رعد:11/13.
4. توبه:55/9.
5. بقره:155/2.
6. سجده:21/32.

پرسش
به نظر میرسد نظام حقوقی که اسلام در مورد فرزند یا زن و شوهر ترسیم کرده یک طرفه و نارساست. مثل اینکه در برابر حقوق بسیار زیاد والدین، حقوق بسيار كمي به فرزندان داده شده؛ یا مثلا در حقوق زوجین حق جنسي 90 درصدي براي مرد و حق مالي 90 درصدي براي زن تعریف کرده است كه به نظر من زن را مادياتي بار مياورد و مرد را بي احساس.


پاسخ

برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه کرد:

نکته اول:

مسائل روانشناسی، جامعه شناسی، شناخت روحیات زن و مرد و تبیین حقوق آنها متناسب با روحیاتشان، مسائل خانواده و مانند آن از مسائل بسیار پیچیده ای هستند که به این راحتی نمی توان نظری داد یا نظر مقابل را نظر اشتباهی دانست، با گذشت قرن ها از پیدایش این علوم و پیشرفت آنها هنوز نظرات مختلف و متناقضی وجود دارد، لذا در گام اول هرگز کسی نمی تواند حکم اسلام را عقل ستیز بداند تا حقانیت آن را زیر سوال ببرد، نهایتا می توان گفت عقل گریز است، یعنی عقل از درک حکمت آن به صورت کامل عاجز است.

نکته دوم:
در بحث حقوق سخن از ارزش انسان ها نیست، حقوق گاهی ناظر به کارکردهای آن است مانند ضرورت احترامی که زن برای شوهرش در اسلام ترسیم شده است که برای حفظ ابهت و جایگاه تربیتی مرد است، نه نشان دهنده رویکرد مرد سالاری! و همچنین حقوقی که برای پدر و مادر بر عهده فرزند گذارده شده برای حفظ جایگاه و نقش تربیتی والدین باشد.
همچنین این حقوق به معنای کف کار است، یعنی حداقل هایی است که از نظر اسلام باید رعایت شود، وگرنه اسلام اصلا به دنبال این نیست که زن و شوهر یا فرزند و والدین این حقوق را بر سر یکدیگر کوبیده و آن را مطالبه کنند! بلکه تبیین یک خط قرمز است در جایی که خانواده ها از اصول اخلاقی پایین تر می آیند و نیاز به تعیین خط قرمز از سوی یک ناظر بیرونی دارند!

نکته سوم:

در مورد حقوق فرزندان باید عرض کنیم این حقوق در اسلام کم نیست، از اذان و اقامه در بدو تولد، تا اسم نیکو و نفقه و مهم تر از همه تربیت صحیح و آموزش ادب و دین حقوقی است که در اسلام بر عهده والدین گذاشته شده است، مگر حق دیگری هم غیر از اینها وجود دارد؟
اسلام هرگز اجازه رها کردن کودکان را نمی دهد، تعیین خوراک و پوشاک و مسکن و تأمین معیشت آنها از حقوق واجب آنها بر عهده والدین است، لذا ذره ذره این سختی هایی که کودکان رها شده متحمل می شوند به گردن والدین آنهاست.
هرگز کتک زدن بی مورد آنها جایز نیست، و برای تنبیه های تربیتی هم حد تعیین شده است، اسلام حتی برای کودک متولد نشده دیه تعیین کرده است، اجازه تنبیه که اثری روی بدن کودک داشته باشد نداده و برای آن دیه تعیین نموده است.

در روایات متعدد به حفظ شخصیت کودک و عزت نفس آن تأکید شده است، از زدن آنها نهی شده و...؛ اما متاسفانه این روایات کمتر برای مردم تبیین شده است، و درسیره اهل بیت(ع) هم کاملا آشکار است آنجا که پیامبر(ص) در جامعه ای که دختران را زنده به گور می کردند تمام قد جلوی دختر خردسال خود می ایستاد و او را می بوسید.

اما حکمت اینکه فرزندان به رعایت حق والدین بیشتر توصیه شده اند ممکن است این باشد که پدر و مادر کمتر نیاز به توصیه به رعایت احوال کودکشان دارند، پدر و مادر حتی لقمه از دهان خودشان میگیرند و در دهان کودکشان میگذارند، خودشان برهنه می مانند و کودکشان را می پوشانند، اما فرزندان نسبت به والدین این حس را با این شدت ندارند، لذا قرآن فرزندان را توصیه به رعایت حقوق والدین نموده است، یعنی این تفاوت در بیان است، نه در حقوق، و حکمت آن هم ریشه مخاطب شناسی قرآن و روایات دارد.
آیا بچه هایی که از سر فقر، بی سرپرست رها می شوند آمارشان بالاتر است، یا فرزندانی که در عین ثروت، والدینشان را در خانه سالمندان میگذارند!

انصافا در جامعه با کوچکترین نگاه به اطرافتان می بینید که ظلمی که بچه ها بدون هیچ ضرورتی در حق والدینشان مرتکب می شوند، هرگز قابل مقایسه با ظلمی که گاهی والدین از سر ناچاری در حق کودکانشان مرتکب میشوند قابل مقایسه نیست. پس توصیه هم باید متناسب با این آمار باشد، این یک اصل مسلّم عقلی و منطقی است.

یک پدر ممکن است کودکش را زنده به گور کند، یک پدر ممکن است بچه اش را در خیابان رها کند، ممکن است او را کتک بزند اما باور کنید همه اینها از سر جبرهای نامرئی است، ما نمی توانیم جوّ حاکم بر جامعه عرب جاهلی را درک کنیم که پدر را وادار به زنده به گور شدن کودکش میکرده! نمی توانیم فشاری را که فقر یا اعتیاد به والدین وارد میکرده تا کودکش را در خیابان رها کند درک کنیم، و...
اما بسیاری از فرزندان را می بینیم که بدون هیچ گونه فشاری، در کمال دارایی و ثروت و فقط از سر راحت طلبی والدینشان را به خانه سالمندان می سپارند.

نکته چهارم:

در مورد حقوق جنسی مرد و حقوق مالی زن در قالب دو نکته به تبیین پاسخ می پردازیم:

الف) حقوق جنسی مرد

باید توجه داشت اگرچه زن و مرد هر دو خصوصیات جنسی و عاطفی دارند اما عاطفه در زنان مقدم بر جنسیت بوده و برعکس جنسیت در آقایان مقدم بر عواطف است، به همین خاطر زنان تا زمانی که بر آن سرشت اولیه شان باشند از کسی که نسبت به او محبت نداشته باشند لذت جنسی نمی برند در حالی که این مسئله برای مردان کمتر مصداق دارد.

این شناخت دقیق از 1400 سال پیش در احکام اسلامی وجود داشته است، به همین خاطر اسلام هنگامی که میخواهد مردان را توصیه به زنان کند توصیه های او عاطفی است، اینکه با آنها مهربان باشید، به آنها ابراز محبت کنید، و وقتی میخواهد زنان را برای حقوق مردانشان توصیه کند توصیه هایش عمدتا جنسی است.
بنابراین قطعا بین نیازهای جنسی زن و مرد تفاوت وجود دارد و این تفاوت می تواند زمینه تفاوت در حکم باشد.

ثانیا: اگرچه حق جنسی زن حداقل هر چهارماه یکبار است، اما طبق نظر اسلام اگر خانمی نیاز جنسی دارد و خوف به گناه افتادن وجود دارد بر مرد لازم است نیاز او را برطرف کند.

ثالثا: یکی از احتمالاتی که یافته های امروزی پزشکی و طب سنتی آن را تأیید می کند این است که افراط در ارضاء جنسی برای مرد می تواند مضرّ باشد چرا که مایعی حاوی املاح معدنی از او دفع میشود، اما در عین حال این رابطه برای زن ضرر نداشته و حتی این املاح میتواند در نزدیکی جذب بدن زن شود، یعنی عملا تکرار رفتار جنسی میتواند برای یکی مضرّ و برای یکی مفید باشد، طبیعتا در چنین رابطه مشترکی حق ابراز نظر با کسی است که این رابطه برای او ضرر دارد. اسلام می گوید رابطه جنسی در هر چهارماه یکبار حق هر دو طرف است، یعنی چهارماه یکبار چه زن بخواهد و چه مرد رابطه باید باشد، اما بیش از این مقدار باید مرد راضی باشد مگر آنکه زن به حرام بیفتد.

ب) حقوق مالی زن

اما در مورد حق مالی، این حق 90 درصدی نیست، اسلام مدیر اقتصادی خانواده را مرد می داند و بر آن تأکید دارد، اما بر مرد واجب کرده است که بر زن سخت نگیرد، نیازهای او را متناسب با شأنش، یعنی همانطور که در خانه پدرش برطرف میشده برطرف نماید.
یعنی در اسلام بر مرد لازم نیست درصدی از درآمدش را به زن بدهد، درصد تعیین نشده! لذا اگر مردی مخارج متناسب با شأن همسرش ماهیانه یک میلیون است اما در ماه صد میلیون هم درآمد دارد باز خود اوست که برای مدیریت درآمدش تصمیم می گیرد واجب نیست بیش از شأن همسرش برای او خرج کند اما بالاخره باید در برابر همسرش مسئولیت پذیر باشد.

موضوع قفل شده است