خاستگاه عرفان اسلامی

تب‌های اولیه

27 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سمیع;243439 نوشت:
باسمه تعالی
با سلام
نشات گرفتن تصوف اسلامی از آموزه های قرآنی و سنت نبوی تصریح دارند(2)
ادامه دارد....

بسم الله
ببخشيد تصوف كه خوب نيست اينطور كه من ميدونم! اينجا ميشه بگيد چرا از لغت تصوف استفاده شد؟البته اگر بحث ادامه داره ادامه بحث روبفرماييد ودراخر جوابم روبدهيد.اگر هم ميبينيد نظم به هم ميخوره اين پست راپاك كنيد بعدا ميپرسم

[=Trebuchet MS]هــــذا بیـــن الدفــتــــین

سمیع;243439 نوشت:
باسمه تعالی
با سلام
شرق شناسان از اوایل سده نوزدهم میلادی درباره منشاء پیدایش عرفان اسلامی به پژوهش پرداخته اند در پژوهش های اولیه منشاء پیدایش تصوف اسلامی بیشتر در دیگر سنت های هندی ،مسیحی ،نو افلاطونی جستجو می شد ولی با تحقیقات دامنه دار بعدی پژوهش گرانی همچون لویی ماسینیون ،نیکلسون ،هانری کربن و پل نویا به اثبات رسید که خاستگاه اصیل عرفان اسلامی را جز در بستر فرهنگ اسلامی نمی توان یافت (1)
به گونه ای که امروزه دیگر سخن گفتن از محل پیدایش تصوف اسلامی در سنت های بیگانه امری نا موجه است از سوی دیگر محققان مسلمانی چون مرتضی مطهری ،عبد الرحمن بدوی ،جلال الدین همایی،عبدالحسین زرین کوب نیز بر نشات گرفتن تصوف اسلامی از آموزه های قرآنی و سنت نبوی تصریح دارند(2)
ادامه دارد....
پی نوشت:
1-الف: لویی ماسینیون، سخن انا الحق و عرفان حلاج ترجمه ضیاء الدین دهشیری ص 3-4-12-13
ب:نیکلسون ،عرفان عارفان مسلمان ترجمه اسدالله آزاد ص56 به بعد
ج:هانری کربن، تاریخ فلسفه اسلامی ص 9- 14 -16- 17
د:پل نویا ،تفسیر قرآنی و زبان عرفانی ترجمه اسماعیل سعادت ص 10- 11
2-مرتضی مطهری ،آشنایی با علوم اسلامی ص98
عبدالحسین زرین کوب فارزش میراث صوفیه ص 14
جلال الدین هماییف تصوف در اسلام ص89
عبدالرحمن بدوی، تاریخ التصوف الاسلامی ص44
ر. ک. مبانی و اصول عرفان نظری سید یدالله یزدان پناه

استاد گرامی وقتی سراغ تاریخ ادیان می رویم و آن را مطالعه می کنیم ،پیوندهای زیادی بین برخی از آئین ها با عرفان اسلامی می یابیم؛مثلا آئین هندو ، توضیح شما در این باره چیست؟
آئین هندو هم که بالای 5 هزار سال قدمت دارد.

غم قائم;243488 نوشت:
بسم الله
ببخشيد تصوف كه خوب نيست اينطور كه من ميدونم! اينجا ميشه بگيد چرا از لغت تصوف استفاده شد؟البته اگر بحث ادامه داره ادامه بحث روبفرماييد ودراخر جوابم روبدهيد.اگر هم ميبينيد نظم به هم ميخوره اين پست راپاك كنيد بعدا ميپرسم

با سمه تعالی
باسلام:
عارف سالک کجا فارغ شود از ذکر وفکرش/صوفی صافی کجا غافل شود از های وهویش(1)
در اصل تصوف وعرفان دو روی یک سکه اند همان طوریکه مرحوم شهید مطهری(ره) در کتاب آشنایی با علوم اسلامی فرموده اندکه اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگی یاد شوند با عنوان (عرفا) وهرگاه با عنوان اجتماعی شان مورد نظر قرار می گیرند با عنوان (متصوفه)یاد می شوند چون عرفا با سایر طبقات فرهنگی اسلامی از قبیل مفسرین ،محدثین،فقها......یک تفاوت مهم دارند وآن اینستکه علاوه بر اینکه یک طبقه فرهنگی هستند وعلمی را بنام عرفان بوجود آوردند یک طبقه وفرقه اجتماعی نیز در جهان اسلام بوجود آورده اند که (متصوفه) می باشند
البته اگر چه متاسفانه به خاطر بعضی از انحرافات در بعضی ازاین فرقه ها دیگر عنوان تصوف وصوفی بار ارزشی منفی به خود گرفته است
موفق باشید
پی نوشت:
1-فروغی بسطامی

ذکر یونسیه;245798 نوشت:
استاد گرامی وقتی سراغ تاریخ ادیان می رویم و آن را مطالعه می کنیم ،پیوندهای زیادی بین برخی از آئین ها با عرفان اسلامی می یابیم؛مثلا آئین هندو ، توضیح شما در این باره چیست؟
آئین هندو هم که بالای 5 هزار سال قدمت دارد.

باسمه تعالی
باسلام:
وقتی به این نظریه می رسیم كه ناگزیر باید عرفان اسلامی از ریشه و منبعی در خود فضای اسلامی پدید آمده باشد؛ زیرا علاوه بر وجود دلایل متعددیکه در دست است و این نظریه را تأیید می كند كه عرفان اسلامی در اصل و ابتدای خود، ریشه در تعالیم اسلامی دارد و علاوه بر وجود مایه های عملی و نظری در تعالیم اصیل اسلامی كه بعدها جزء اصول و مبانی عرفان قرار گرفتند، شواهد و اظهاراتی از خود عرفای اسلامی در دست است كه با صراحت به این مسأله اذعان می كند و حتی دسته ای از مستشرقان نیز به این رای و نظر اعتراف دارند. با این حال منظور از اثبات این رویكرد، نفی هرگونه تشابه یا حتی ارتباط و تبادل معانی و معارف میان عرفان اسلامی با عرفان های قبلی و آیین های مشابه در سایر ممالك و مسالك نیست؛ برعكس ضمن اعتراف و اذعان به این گونه ارتباطات و اقتباس ها، آن چه مورد انتقاد جدی است، اعتقاد به خارجی بودن منبع تصوف و عرفان اسلامی است. ضمن آن كه نمی توان با صرف ملاحظه شباهت های صوری و محتوایی میان دو پدیده فوراً وجود رابطه علی - معلولی میان آن ها را حتمی دانست یا حتی با ملاحظه عامل زمانی و تقدم و تاخر دو پدیده مشابه از لحاظ زمانی حكم داد كه آن كه متقدم است، عامل ایجاد و منشأ امر متأخر است.
. برخلاف پژوهشگرانی كه معتقدند تصوف اسلامی از منبعی خارج از دین اسلام نشات گرفته، "لویی ماسینیون" معتقد است: "بذر حقیقی تصوف در قرآن است و این بذرها آن چنان كافی و وافی هستند كه نیازی بدان نیست كه بر سفره اجنبی نشست." او در ادامه می گوید: هر محیط دینی كه درمورد تقوا و تأمل و اخلاص به پیروان خود تاكید اكید كرده باشد، صلاحیت آن را دارد كه روح تصوف در آن ظهور كند… پس تصوف اسلامی از قرآن - كه مسلمان آیاتش را تلاوت می كند و در آن آیات تأمل كرده و به انجام واجباتش قیام می كند - سرچشمه گرفته و نمو یافته و تطور پذیرفته است.

با سمه تعالی
باسلام:
تحولات عرفان نظری را می توان در سه دوره اساسی زیر دسته بندی کرد:
دوره اول :از آغاز ظهور عرفان به عنوان یک جریان فرهنگی مستقل (در اواخر سده دوم) تا ظهور شخصیت برجسته عرفان اسلامی ،محی الدین ابن عربی ،
در این دوره هر چند عرفان اسلامی به عنوان یک جریان مستقل مطرح است ولی هنوز جنبه عرفان نظری در درون آن ظهوری نداردوبه یک جنبه مجزایی از این جریان تبدیل نشده است از این رو نگارش مکتوب مستقلی با موضوع عرفان نظری نداریم واین امر دقیقا بر خلاف جنبه عرفان عملی است که شاهد گسترش وکمال آن در این دوره هستیم ،آثار فراوانی در این دوره نگاشته می شوند که از آن میان اثر بزرگ عارف کم نظیر خواجه عبد الله انصاری یعنی منازل السائرین نشانگر اوج کمال عرفان عملی در عصر وی است
ادامه دارد....

باسمه تعالی
باسلام:
دوره دوم :از زمان ابن عربی وآثار شگفت انگیزش در عرفان وعرفان نظری تا ظهور شخصیتی به نام صدر الدین شیرازی ، عرفان نظری به تمام معنا یک دستگاه سازوار هستس شناختی با محوریت آمو زه وحدت وجود ومبتنی بر شهود ،در این دوره به طور مستقل خود نمایی می کند
زبان فنی خاص آن شکل می گیرد ورساله های مستقل بسیاری در این زمینه نگاشته می شود
ادامه دارد.....

باسمه تعالی
باسلام:
دوره سوم:از زمان ظهور ملا صدرادر مقام شخصیتی که دو جریان فکری فلسفه اسلامی وعرفان اسلامی را از نظر روش ومحتوا به هم گره زد تا عصر حاضر
در این دوره شاهد آن هستیم که به جای کسانی که به طور رسمی عنوان صوفی دارند این تربیت یافتگان مکتب فلسفی صدرایی هستند که عهده دار شرح وتبیین مقاصد عرفان نظری بر اساس این نظام فلسفی می شوند
البته اگر دوستان مایل باشند تفصیل این مراحل هم قابل بیان می باشد
موفق باشید

باسمه تعالی
با سلام:
آیا واژه عرفان اسلامی دارای معنایی صحیح است ؟آیا اضافه شدن عرفان و معارف آن به اسلام ترکیبی درست است ؟و به تعبیر دیگر آیا مبانی و اصول عرفانی از دامن شریعت اسلام زاده شده اند ؟

آیا می توان در دل آموزه های قرآن کریم و سنت نبوی صل الله علیه و آله جایی برای اصول و پایه های معارف عرفانی جست ؟یا اینکه این مولود، فرزند سر راهی دیگر فرهنگ هاست که با تلاشی بی حاصل ،گروهی سعی در انتساب آن به اسلام دارند ؟اگر اسلام را خاستگاه معارف عرفانی ندانیم چه فرهنگ دیگری این اندیشه را تولید کرده است؟

این سوالات در سده های اخیر در مجامع علمی و تحقیقاتی مطرح شده اند به ویژه در بین مستشرقان و عرفان پژوهانی که تا حدود زیادی با اصول و مبانی اسلام و قرآن بیگانه بوده اند حال آنکه عرفان اسلامی که به عنوان نحله ای مستقل از میانه سده دوم هجری بروز کرده است به لحاظ اصل و ریشه آموزه ها قدمتی هم تراز با اولین بارقه های خورشید عالم تاب اسلام دارد.

این گونه پرسش ها نه تنها در اوایل مطرح نبوده بلکه زمینه طرح آن نیز وجود نداشته است چرا که هم معتقدان به این راه و روش و پویندگان آن و هم آنانی که در این طایفه نبوده اند ذره ای در مخیله شان هم خطور نمی کرده است که اینگونه افکار می تواند از فرهنگ های بیگانه ناشی شده باشد
خود عرفا و متصوفه همواره در طول تاریخ خود را مسلمانانی واقعی و مومنان حقیقی نسبت به تعالیم شریعت محمدی صل الله علیه و آله می دانستند حتی مخالفت با این جریان نیز نه از آن روی بود که این افکار از منبعی خارج از دین نشئت گرفته بودند بلکه بدین سبب بود که برخی از اینان در برداشت از عقاید اسلام و عمل به احکام شریعت به خطا رفته و مستوجب توبیخ و تعبیر شده بودند

اما در سده ای اخیر عده ای از مستشرقان پس از آشنایی با افکار عرفا این سوال را مطرح کردند که این افکار از چه منبعی خارج از دین ناشی شده اند ؟در واقع پیش فرض این سوال این بود که این افکار از متن شریعت اسلامی گرفته نشده اند و در نتیجه باید به دنبال منشا اصلی آن در خارج از فرهنگ اسلامی گشت .

حال این افراد را استاد بزرگوار شهید مطهری این گونه به تمثیل در آورده اند :

من تعجب میکنم از این اشخاص ،درست مثل این است که شخصی را در کنار رودخانه یا لب دریا ببینیم (که ظرفی از آب در دست دارد)و آنگاه بیندیشیم که این شخص ظرف خویش را از کدام برکه پر کرده است در جست وجوی برکه ای برای توجیه ظرف آب او باشیم و رودخانه یا دریا را ندیده بگیریم ......

عین آن جریان را در موضوع عرفان می بینیم مستشرقین در جست وجوی منبعی غیر از اسلام هستند که الهام بخش معنویت های عرفانی باشد و این دریای عظیم را نادیده می گیرند

آیا می توانیم همه این منابع را اعم از قرآن و حدیث و خطبه و احتجاج و دعا و سیره انکار کنیم رای آنکه فرضیه بعضی از مستشرقین و دنباله روهای شرقی آنها درست درآید؟(1

استاد مطهری همچنین بر این باور است که مبانی و تعالیم اسلام آنقدر غنی و پربار است که جویندگان معنویت و حقیقت را از دریوزگی بر در خانه اندیشه های بیگانه مستغنی کند(2

ادامه دارد...

پی نوشت:
1- مرتضی مطهری ،مجموعه آثار ج 14 ص558
2- همو ،کلیات علوم اسلامی ج 2 ص 90

برخی عرفان پژوهان و مستشرقان غربی با اشاره به تشابه هایی در افکار و عقاید و اعمال و مناسک اهل عرفان و حتی در برخی از شخصیت های عرفانی با نمونه های خارجی ،مبتهجانه و پایکوبانه به زعم خویش مدعی شده اند که ریشه اصلی عرفان را یافته اند

اجمالی از نظریات گوناگون در مورد منشا عرفان اسلامی را می توان در کتاب ارزش میراث صوفیه پیگیری کرد مصنف این کتاب جست و جوی منشا غیر اسلامی برای تصوف اسلامی را معمای جالب و سرگرم کننده برای محققان اروپایی می شمارد .


مرحوم زرین کوب می آورد :

ثالوک مدعی شده آیین مجوس منشا عرفان اسلامی است وی حتی برخی از مشایخ متصوفه را مجوسی نژاد می خواند.
مکس هورتن تاثیر آراء هندوان و برهمانان را خصوصا در سخنان حلاج و بایزید و جنید قوی یافته است فون کرمر ار تاثیر عناصر هندی و بودایی و رهبانیت مسیحی سخن گفته و آسین پالاسو و تور آندرا نیز بر تاثیر عقاید مسیحی اصرار ورزیده اند

برخی همچون وینفلد و براون و نیکلسون (در نظریات اولیه اش)به تاثیر حکمت نوافلاطونی معتقد بودند و مرکس به نفوذ حکمت یونانی و بلوشه به تاثیر عقاید و مبانی ایرانی و آریایی قائل بودند و برخی دیگر حتی ریشه عرفان را در یهودیت سراغ می گیرند(1
پی نوشت:
1- عبدالحسین زرین کوب ،ارزش میراث صوفیه ص 14-15

وجود شباهت هایی بین فرهنگ عرفانی با دیگر فرهنگ ها و عقاید را نمی توان انکار کرد

اما وجود شباهت در فرهنگ های مختلف دلیلی تام بر ناشی شدن یکی از دیگری نیست
بلکه این اشتراک می تواند شاهدی بر عناصر مشترک حقیقت وجودی انسان ها در همه اقوام و اعصار و امصار باشد و تاییدی بر این مطلب که معنویت عرفانی در همه فرهنگ ها وادیان وجود دارد و هر جوینده حقیقت هر چند به اندازه ای ناچیز و مشوب به اوهام غیر واقعی به حقیقت دست می یابد

از طرفی پویایی و بالندگی یک فرهنگ و عقیده سبب می شود تا از عناصر مثبت دیگر اندیشه ها استفاده کرده آن را در چارچوب اصلی خود حل و هضم کند و بدین وسیله راه رسیدن به مقصود را هموارتر کند

این تاثیر فی الجمله و تعامل عقیدتی – فکری را در دیگر اندیشه ها ی اسلامی همچون فقه و اصول و فلسفه و کلام با تمام شاخه های آنها نیز می توان سراغ گرفت چرا که فرهنگی که هیچ گونه تعاملی با خارج از خود نداشته قدم به قدم به سمت عدم سوق پیدا می کند

مرحوم زرین کوب در مورد تعامل فرهنگ عرفانی با دیگر اندیشه ها این گونه می آورد:

شک نیست که اندیشه های فلسفی و دینی گوناگون در جریان تصوف اسلامی وارد و حل شده اند لیکن فرض آنکه تصوف ناچار باید یک منشا غیر اسلامی داشته باشد امروز دیگر موجه و معقول نیست(1

وی پس از ذکر شباهت هایی که بین اندیشه و اعمال و اشخاص عرفانی با عوامل خارجی وجود دارد اضافه می کند:

با این همه تصوف اسلامی در عین شباهت بارزی که با این گونه مذاهب غیر اسلامی دارد نه پدید آورده هیچ یک از آنهاست نه مجموع همه آنها
چیزی است مستقل که منشا واقعی آن اسلام و قرآن است و شک نیست که بدون اسلام و قرآن از جمع مجموع این عناصر غیر اسلامی ممکن نبود چنین نتیجه ای حاصل آید و این نظری است که امروز مورد قبول بیشتر اهل تحقیق واقع شده است(2
پی نوشت:
1- عبدالحسین زرین کوب ،ارزش میراث صوفیه ص 15
2- همان ص 16

ماسینیون فرانسوی که در تحقیق فرهنگ و متون عرفانی ید طولایی دارد اروپاییان را مهمانانی غیر صادق برای امت اسلامی برخوانده و بیان کرده است :بسیاری از اروپاییان که به حد کافی قرآن را به کار نبسته اند ،متفکران اسلام را از بیرون و از ظاهر مطالعه کرده اند بدون اینکه در قلب اسلام داخل شده باشند (1
پی نوشت:
1- لویی ماسینیون ،سخن انا الحق و عرفان حلاج ص 12-13

علاوه بر این مطالب ،با رجوع به کلمات و تعابیر خود عرفا و مطالعه کتب اصیل آنان از متقدمان و متاخران می توان به خوبی دریافت که این نحله نه تنها خود و تعالیمشان را شاخه ای از شجره طیبه می دانند و بر آنها اصرار می ورزند بلکه حتی در این وادی خود را واصل تر از دیگران به اصل و باطن شریعت می شناسند

قشیری در ابتدای رساله معهود خود غرض تالیف کتاب را درمان درد عدم مبالات به شریعت و احکام شرعی ذکر می کند و می نگارد:
چون حرمت شریعت در قلوب کمرنگ شده و بی مبالاتی در دین رواج یافته و از تمییز بین حلال و حرام سخنی نمانده و اداء عبادات حقیر شمرده شده و صوم و صلات بی ارزش ،غفلت ها و شهوات میدان مسابقه گشته و ....لذا دست به تالیف این کتاب زده ام (1


پی نوشت:
1- ابوالقاسم قشیری ،الرسالة القشیریة ص 16

کلاباذی نیز دست به تصنیف التعرف زده است زیرا از نبود صداقت و عدم تطابق در رفتار و گفتار صوفیه زمان خود گله مند است حقیقت شریعت را در زمانه غایب می بیند و حق را باطل شده می یابد (1

عناوین و تعالیم مندرج در این کتب عرفانی و امثال آن به وضوع نشاط دهنده تبعیت آموزه ها و مبانی این اقوام از متن شریعت است

البته در این میان انحراف عده ای از شاهراه شریعت حقه هم به لحاظ عقیدتی و هم به لحاظ رفتاری را نمی توان انکار کرد اما به اصل ناشی شدن آموزه های اصلی و اصیل عرفان از متن قرآن کریم و سنت خدشه وارد نمی کند و نمی توان تضاد و ضدیت اهل عرفان اسلامی با اصل اسلام را نتیجه گرفت

همچنانکه انحرافات و کجروی های دیگر فرق اسلامی آنها را از دایره اسلامی بودن و اسلامی خوانده شدن خارج نکرده است

پی نوشت:
1- ابوبکر کلاباذی ،التعرف لمذهب اهل التصوف ص 20

استاد مطهری بیان می دارد که عرفا و متصوفه هر چند اشتباهاتی نیز داشته اند و در کتب آنان می توان انحرافات و بدعت هایی یافت که با کتاب الهی و سنت نبوی مغایرت دارد اما نسبت به اسلام کمال حسن نیت را داشته و نمی خواسته اند بر ضد اسلام حرفی بزنند

وی سپس دشمنان این گروه را دو دسته می داندو می نویسد :

مسئله ضدیت عرفا با اسلام از طرف افرادی طرح شده که غرض خاص داشته اند یا با عرفان یا با اسلام

اگر کسی بی طرفانه و بی غرضانه کتب عرفا را مطالعه کند به شرط آنکه با زبان و اصطلاحات آنها آشنا باشد اشتباهات زیادی ممکن است بیابد ولی تردید هم نخواهد کرد که آنها نسبت به اسلام صمیمیت و خلوص کامل داشته اند(1

از آنچه گذشت می توان نتیجه گرفت مبانی و اصول معارف عرفانی از متن تعالیم شریعت و قرآن کریم ناشی شده است

پی نوشت:
1- مرتضی مطهری ،کلیات علوم اسلامی ج2 ص 83-84

خاستگاه عرفان اسلامی حسن بصری یار مسیحی امام علی ع بود که در نهایت مرتد گردید.

بدیهی است که خاستگاه عرفان ناشی از رهبانیت در دین مسیح ع است.

باسمه تعالی
با سلام:

عرفان و تشیع:

چگونگی رابطه تشیع باعرفان همواره مورد توجه و دقت نظر علما و محققان از همه گروه ها و فرق بوده است در این زمینه آرا و نظریات متنوعی وجود دارد و هرکس به مذاق علمی و عملی خود قلم رانده و ابراز عقیده کرده است

اما شاید بتوان تمامی این آرا را علی رغم تنوع در سه دیدگاه کلی جمع کرد البته این تقسیم ممکن است به خوبی و به طور دقیق زوایای نظریات گوناگون را روشن نکند لکن برای پیش برد هدف تحقیق ما راهگشاست.

دیدگاه اول:

طرفداران این دیدگاه قائل اند که هیچ گونه ارتباط و تاثیر و تاثری بین اصل تشیع با عرفان وجود ندارد. آنان هر گونه تقرب دیدگاه از هر دو طرف را رد می کنند و کسانی را که در صدد تقریب بین این دو نحله فکری -فرهنگی برآیند به شدت مورد حمله و مذمت قرار می دهند.

از شاخص ترین افراد این گروه و از میان علمای رسمی تشیع اعم از فقها و متکلمان ،می توان افرادی همچون شیخ حر عاملی در رسالة اثنی عشریه و مقدس اردبیلی در حدیقة الشیعه که به وی منسوب است
و علامه مجلسی در آثار متعدد خود ،و نویسنده معاصر ،هاشم معروف حسنی در کتاب تشیع و عرفان را برشمرد

البته نکته قال توجه این است که این دیدگاه اجماعی بین همه علمای شیعه نیست و برخی که تعداد آنان کم نیست همچون ابن فهد حلی صاحب عدة الداعی و مجلسی اول در رساله تشویق السالکین به راه و روش عرفان راستین اظهار تمایل کرده اند.

دیدگاه دوم :

قائلان به این دیدگاه معتقدند تشیع با عرفان تطابق کامل دارد یعنی اصل ،حقیقت و باطن تشیع همان آموزه های متصوفه است و ریشه ،بنیاد و بنیان عرفان نیز تشیع است هر چند خود شیعیان و متصوفه نسبت به این امر جاهل باشند و با یکدیگر سخت ترین دشمنی ها را بورزند

شاخص ترین فرد در این زمینه علامه سید حیدر آملی است او از سویی یک عالم فقیه و متکلم شیعی است و از سوی دیگر یک عارف و شارح معارف عرفانی ،وی در بیشتر آثار و مکتوبات خود سعی در اثبات این نظر دارد که شیعه حقیقی همان عارف بی آلایش است و عارفان واقعی همان شیعیان خالص اند

این عارف شیعی در مقدمه کتاب خود به نام جامع الاسرار و منبع الانوار که آن را مشخصا در همین زمینه تالیف کرده است بیان می دارد :

ماخذ و مشرب و مرجع هر دو طایفه ،شیعیان و عرفا یک چیز است زیرا مرجع علوم و اصول همه شیعیان مخصوصا شیعه دوازده امامی علی علیه السلام و بعد از او فرزند آن بزرگوار علیه السلام می باشد(1

پی نوشت:
1- سید حیدر آملی ،جامع الاسرار و منبع الانوار ص4

دیدگاه سوم:

این دیدگاه حد میانه دو نظر بالا است ،مدافعان این دیدگاه به تاثیر و تاثر متقایل بین این دو جریان فکری -فرهنگی اسلامی معتقدند

طبق این دیدگاه رابطه این دو نحله را (با کمی تسامح) می توان عموم و خصوص من وجه دانست در فضای این دیدگاه سوال این است که این تاثیر متقابل چگونه به وجود آمده و از کجا ناشی شده است و چگونه ادامه یافته است؟

اگر با دیدی واقع نگرانه و به دور از تعصب به سیر تطور معارف و کتب عرفانی نظری بیندازیم در می یابیم که هر چند نحله عرفان به جهت جو فرهنگی و سیاسی غالب در جامعه مسلمانان صدر اسلام ، در بستر اهل تسنن شکل گرفته و نشو و نما کرده بود اما اهل عرفان و آموزه های آنان آهسته آهسته خود را از این بستر جدا کرده و در دامن معارف تشیع (که از سرچشمه های زلال خاندان وحی سیراب شده است)قرار گرفتند

مباحثی از قبیل حسن و قبح عقلی ، قول قویم امر بین الامرین ،محتوای بدا،وحدت شخصی وجود ،تشبیه و نتزیه فرق نبی و رسول و ولی ،انسان کامل و قطب ،خاتم الانبیا و مانند اینها

ادامه دارد...

در ادامه با ظهور فیلسوفی سترگ همچون ملا صدرای شیرازی راه برای پیوند این دو جریان فکری یعنی تشیع و عرفان هموارتر می شود

صدر النتالهین یک فیلسوف شیعی بسیار برجسته است که مکتبش به حقیقت یک مکتب اصیل فلسفی است او در عین حال دلداده و سرسپرده و شارح تعالیم اصیل عرفانی است.
بعد از ظهور ملاصدرا و شیوع مکتب فلسفی -عرفانی او بیشتر محققان و معلمان بزرگ معارفه عرفانی از شارحان مکتب صدرایی و در عین حال از علمای رسمی و فقهای شیعه هستند

علمایی همچون اقا محمدرضا قمشه ای ،آیت الله بید آبادی اصفهانی ،آیت الله الهی قمشه ای ،آیت الله شاه آبادی ،علامه طباطبایی،و مرحوم امام خمینی

حال سوال اساسی این است که ریشه ها و زمینه های این نزدیکی را در کجا باید جست و جو کرد ؟

اگر به سده های نخستین اسلام نظری دقیق بیندازیم ریشه های این تقرب را به وضوع خواهیم یافت .

بزرگان عرفان از همان ابتدا در پیشگاه علم لایزالی حضرات معصومین علیهم السلام سر تعظیم فرود آوردند و بسیاری از تعالیم آن بزرگواران را متناسب با شیوه و روش خود یافتند و در آثار شفاهی و مکتوب خود استفاده کردند

در گفته ها و کتاب های عرفانی متقدم رگه هایی مهم از تعالیم و معارف تشیع را می توان دید که استناد این کتاب ها به احادیث و روایات حیات بخش خاندان وحی و اهل بیت عصمت علیهم السلام از این جمله است

در گذز زمان این گوهرهای ناب و درخشنده در میان دیگر معارف عرفانی به حدی خودنمایی و تلالو کردند که دیگر آموزه ها را تحت الشعاع قرار داده ،سبب پیوند این دو جریان گشتند

این جلوه نمایی به حدی است که عارف شهیر ملا عبدالرزاق کاشانی(متوفای قرن هشتم هجری که صاحب آثار متعدد و موثری در عرفان اسلامی است) در بیشتر آثار خود و برای اثبات حجیت غالب مباحث مطروحه ،از روایات حضرات معصومین علیهم السلام استفاده می کند وی حتی زساله هایی نیز در شرح برخی از احادیث اهل بیت علیه السلام به رشته تحریر در آورده است (1

پی نوشت:
1-ملا عبدالرزاق کاشانی مجموعه رسائل و مصنفات ص 637

موضوع قفل شده است