جمع بندی حکمت تشیع در ایرانیان
تبهای اولیه
حکمت تشیّع ایرانیان
مناظره دانشمند زرتشتی و دانشمند شیعی
اشاره:
با اینکه اسلام در عصر خلافت خلیفه دوّم عمر، وارد ایران گردید، پس چرا اکثریّت قریب به اتّفاق مردم ایران، شیعه هستند؟ تاریخ تشیّع در ایران نشان میدهد که ایرانیان از قرن اوّل تا حدود قرن هفتم، به تدریج مرحله به مرحله، به تشیّع گرویدهاند، و این گرایش، در هر مرحله عمیق و چشمگیر بوده است، اکنون به این مناظره دو دانشمند در رابطه با رازهای تشیّع ایرانیان توجّه کنید:
دانشمند زرتشتی: به نظر من مهمترین عامل گرایش ایرانیان به تشیّع، چهار چیز بوده است:
۱٫ ایرانیان به خاطر سابقه و عادت به حکومت سلطنتی و موروثی، امامت موروثی را پذیرفتهاند.
۲٫ ایرانیان از قدیم، سلطنت را حق آسمانی و موهبت الهی میدانستند و چنین عقیدهای با مذهب تشیّع هماهنگ و همسو است.
۳٫ ازدواج امام حسین ـ علیه السّلام ـ با شهربانو، دختر یزدگرد سوّم، آخرین شاه ساسانی، باعث تشیّع ایرانیان گردیده است.
۴٫ واکنش روح ایرانی در برابر اعراب، تشیّع بود، تا زیر پوشش آن برنامه زرتشتیگری را ادامه دهند، بنابراین تشیّع ساخته افکار ایرانیان است.[۱] دانشمند مسلمان: هیچ یک از امور چهارگانه فوق، علّت و راز تشیع ایرانیان نیست. زیرا سنگ نخست و زیرین تشیع در زمان پیامبر اسلام ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ بنا شد، و پس از رحلت پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ در میان بنیهاشم و افرادی مانند سلمان، ابوذر، مقداد و عمّار، دنبال شد، بنابراین، عامل بیرون از مرز ایران داشت. و تاریخ شاهان ساسانی با مردم ایران، و هرجومرج و بیعدالتیهای آن روز، نشان میدهد که روح ایرانی، از سلطنت موروثی بیزار شده بود، و تشنه یک آئین سازنده و طرفدار عدالت و جامع بود تا آنان را از زیر یوغ طاغوتها نجات دهد. و ازدواج امام حسین ـ علیه السّلام ـ با شهربانو، احتمالاً در گرایش اندکی از ایرانیان به تشیّع، اندک اثری داشت، ولی عامل اصلی و راز حقیقی نبود.
دانشمند زرتشتی: اگر امور چهارگانه فوق، علل گرایش ایرانیان به تشیّع نبود، پس چه عواملی میتوانست چنین گرایش وسیع و عمیقی را در ایرانیان، به سوی تشیع به وجود آورد؟
دانشمند مسلمان: این رشته سر دراز دارد، به طور خلاصه میتوان مراحل یازدهگانه زیر را، ریشههای اصلی تحکیم و گسترش تشیّع در ایران دانست:
۱٫ مرحله اسلامگرائی ایرانیان در نیمه نخست قرن اوّل ـ چرا که آنها از حکومت ستمشاهی شاهان ساسانی به ستوه آمده بودند، و تشنه آئین آزادیبخش و عدالتخواه بودند. نقش سلمان در این مرحله،نقش اساسی بود که مدائن (پایتخت سابق شاهان ساسانی ایران) را مرکز نشر وتبلیغ اسلام، و پایگاه تشیّع قرار داده بود، سلمان برای معرّفی اسلام، امام علی ـ علیه السّلام ـ را برگزید تا محمّد ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ را گم نکند، و ایرانیان سلمان را برای شناخت اسلام برگزیدند تا علی ـ علیه السّلام ـ و محمّد ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ را گم نکنند.
۲٫ امامت پربار امام علی ـ علیه السّلام ـ در کوفه که مرکز رفتوآمد ایرانیان بود، و عدالت و محبّتهای پرجذبه آن حضرت، و مبارزات او با تبعیضات نژادی، عامل مهم دیگری بود که ایرانیان را به سوی تشیّع علوی که همان اسلام ناب بود، جذب نماید.
۳٫ نهضت امام حسین ـ علیه السّلام ـ و پیامدهای آن، مرحله دیگری بود که ایرانیان، حکومتهای فاسد بنیامیّه، و عاملین تأسیس این حکومتهای جور را بشناسند و از آنها متنفّر شده و به سوی علویان و اهلبیت پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ متوجّه شوند، حادثه خونبار کربلا، جرقّه نوری بود که دلهای آماده را به سوی حق، و آئین خاندان رسالت، که همان تشیّع بود، سوق میداد.
۴٫ جنبش عظیم فرهنگی امام صادق ـ علیه السّلام ـ و تشکیل حوزه علمیّه چهارهزار نفری که هر کدام از آنها مبلّغی ورزیده برای تشیّع بودند، مرحله دیگری برای پاشیدن بذر تشیّع در دلهای ایرانیان و … بود، با توجه به اینکه کوفه نزدیک مدائن بود و بصره در مرز ایران قرار داشت و بسیاری از شاگردان امام صادق ـ علیه السّلام ـ از اهالی کوفه و اطراف آن بودند، و در مسجد اعظم کوفه به انتقال فکر و فرهنگ و فقه تشیّع اشتغال داشتند.
۵٫ قم پایگاهی نیرومند برای مهاجران شیعه از عراق به مرکز ایران شده بود، و همین نقش مؤثّری در تحکیم و گسترش تشیّع در ایران داشت.
۶٫ حرکت پربار حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ از مدینه به خراسان و نهضت فرهنگی او، با توجّه به تشیّع مأمون (هفتمین خلیفه عبّاسی) و آزادی امام رضا ـ علیه السّلام ـ برای بحث و مناظره با علمای بزرگ اهل تسنّن، مرحله دیگری برای جذب ایرانیان به تشیّع بود، با توجّه به اینکه: در نیشابور وقتی که امام رضا ـ علیه السّلام ـ اساس اسلام را در حدیث «سِلْسِلَهُ الذَّهَب» (که شامل توحید و امامت امامان اهلبیت ـ علیه السّلام ـ ) بود بیان کرد، بیستهزاز نفر و به روایتی ۲۴هزار نفر سخن امام رضا ـ علیهم السّلام ـ را نوشتند.[۲] و با توجّه به اینکه در آن عصر، افراد باسواد که بتوانند بنویسند، کمتر از افراد بیسواد بودند وقتی که تنها نویسندگان آنها به ۲۴هزار نفر برسند، قطعاً تعداد مردم عادی آنها، چندین برابر خواهند بود.
۷٫ سرازیر شدن امامزادگان و بستگان خاندان رسالت، و شاگردان آنها به عشق دیدار امام رضا ـ علیه السّلام ـ از حجاز به ایران، و پخش آنها در نقاط مختلف ایران، و تماس آنها با مردم، مرحله دیگری در تحکیم و گسترش تشیّع در ایران بود.
۸٫ وجود علمای بزرگ شیعه ایرانی، مانند: شیخ کُلَینی، شیخ طوسی، شیخ صدوق، شیخ مفید و … که هر کدام استوانهای نیرومند و متنفّذ برای اسلام و تشیّع بودند، نیز مرحلهای پربار برای گرایش ایرانیان به تشیّع و گسترش مذهب جعفری بود. تشکیل حوزه علمیّه بیش از هزار رساله نجف اشرف، و آثار درخشان آن قرن به قرن، و تشکیل حوزههای دیگر توسّط علمای بزرگ و مراجع سترگ شیعه در قرون متمادی، هر کدام نقش مهمی در تحکیم و گسترش تشیّع داشت.
۹٫ فرمانروایی آلبویه (دیالمه) که شیعه بودند، در قرن ۴ و ۵ نیز نقش مهم سیاسی و عقیدتی درتشیید مبانی تشیّع داشت، و امکانات آنها در این راستا، بسیار مفید و اثربخش بود.
۱۰٫ تشیّع سلطان خدابنده توسّط علاّمه حلّی در اوائل قرن هشتم،و رسمیّت یافتن مذهب جعفری در ایران، در همین عصر، گام وسیع و عمیقی در تثبیت و استواری و گسترش تشیّع در ایران بود. و حوزه علمیّه علاّمه حلّی (ره) در این عصر، و تألیفات بسیار و تبلیغات وسیع او را که اثر به سزائی در تحکیم و گسترش فکر شیعی داشت، هرگز نمیتوان نادیده انگاشت.
۱۱٫ ظهور دولت صفویّه در قرن دهم و یازدهم، و نقش پادشاهان صفوی، تحت راهنمائی و پوشش علمای بزرگ و برجستهای مانند: علاّمه مجلّسی، شیخ بهائی، میرداماد و … نیز نقطه عطفی در تاریخ تشیّع و گسترش و تحکیم آن در در ایران بود. این عوامل هر کدام، عاملی نیرومند و اهرمی قوی بودند که اساس تشیّع را در ایران پیریزی کرده و سراسر ایران را تحت پوشش نیرومند این اساس قرار دهند.[۳] دانشمند زرتشتی: آیا عامل بیرونی، سبب تشیّع ایرانیان گردید یا عامل درونی؟ یا هر دو.
دانشمند مسلمان: باید گفت هر دو، زیرا از یک سو روح ایرانی، خواهان عدالت، پاکی، صداقت، ایثار و فضائل اخلاقی دیگر بود و از غارت و چپاول و استثمار شاهان طاغوتی و هوسباز به ستوه آمده بود، بنابراین عامل درونی در ایرانیان وجود داشت، از سوی دیگر عامل بیرونی یعنی یک آئین قوی و غنی و پرمایه با رهبرانی معصوم و عادل و وارسته، که تنها در تشیّع دیده میشد، ایرانیان را به مذهب جعفری، جذب نمود. ایرانیان چهره یک آئین کامل و نجاتبخش را در سیمای ملکوتی امام علی ـ علیه السّلام ـ و اولاد پاک او میدیدند، و از مخالفان آنها ضدّ چنین آئینی را مشاهده میکردند. و در برابر آنها دو راه وجود داشت، آنها راه خاندان رسالت ـ علیهم السّلام ـ را که راه اسلام حقیقی است برگزیدند، دلهای آنها همچون زمینهای آماده و بذرپروری بود، که بذر اسلام و تشیّع در آنها پاشیده شد و به زودی رشد و نمو کرده و به محصول نشست، بنابراین عامل درونی و بیرونی دست به دست هم داده و تولّد و تحولّی تازه و الهی در ایرانیان به وجود آورد، و آنها بهترین راه اسلام یعنی تشیّع را برگزیدند و عالیترین بهره را از اسلام گرفتند، برهمین اساس است که پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ در پرتو علم غیب از این واقعه خبر داد و فرمود: «اَسْعَدُ الْعَجَمِ بِالاسْلامِ اَهْلُ فارْسٍ[۴]: «سعادتمندترین انسانهای غیر عرب در رابطه با (پذیرش) اسلام، ایرانیان هستند» و نیز فرمود: « اَعْظَمُ النّاسِ نَصِیباً فِی اِلاسْلامِ اَهُلُ فاْْْرْسٍ:[۵] «در میان مسلمانان، بیشترین بهره از اسلام، نصیب مردم ایران شد».
[۱] . این مطلب را دو دسته، عنوان میکنند: ۱٫ سنّیان متعصّب، که میخواهند شیعه را یک گروه سیاسی ایرانی معرّفی کنند. ۲٫ ناسیونالیستهای ایرانی که میپندارند: ایرانیان توانستند آئین کهن خود را، زیر پوشش تشیّع، حفظ کنند. [۲] . اعیان الشیعه، ط جدید، ج۲، ص ۱۸٫ [۳] . شرح این مطالب را در کتاب «ایرانیان مسلمان در صدر اسلام و سیر تشیّع در ایران»، نوشته نگارنده بخوانید. [۴] . کنز العمال، حدیث ۳۴۱۲۵٫ [۵] . همان، حدیث ۳۴۱۲۶٫
محمد محمدی اشتهاردی-یکصد و یک مناظره ص ۴۲۳
منبع: وب سایت هیات زوارالزهرا (س)
واکنش روح ایرانی در برابر اعراب، تشیّع بود، تا زیر پوشش آن برنامه زرتشتیگری را ادامه دهند، بنابراین تشیّع ساخته افکار ایرانیان است.
با عرض سلام و ادب
در طول تاریخ تشیع، این اتهام از سوی نویسندگان مختلف - اعم از اهل سنت و مستشرقان - همواره به تشیع وارد می شد که تشیع ساخته دست ایرانی هاست . در دوره معاصر نیز برخی از مستشرقان، همچون دوزی، ادوارد براون، ولهاوزن و بروکلمان، به گونه ای دیگر به تکرار این ادعا پرداخته اند .
از سوی دیگر، نیز بسیاری از نویسندگان شیعی همانند شهید مطهری در خدمات متقابل اسلام و ایران، دکتر وائلی در هویة التشیع، شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء در اصل الشیعة و اصولها، سید محسن امین عاملی در الشیعة فی مسارهم التاریخی، در مقام اثبات اصالت اسلامی تشیع و رد این نظریات برآمده اند .
دربارهی منشأ پیدایش تشیع دیدگاههای مختلفی مطرح شده است که در مجموع میتوان آنها را به دو دسته تقسیم نمود:
1- دیدگاهی که پیدایش تشیع را در همان زمان حیات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهو سلم) میداند. به باور پيروان اين نظريه، ـ كه همان محققان شيعه هستند ـ بذر تشیع توسط شخص نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهو سلم) کاشته شد و عقیده و گرایش شیعه در آن دوران شکل گرفت، هر چند که شیعه به عنوان گروهی متمایز و جدا از بقیه مطرح نبودند.[1]
2- دیدگاهی که پیدایش تشیع را بعد از رحلت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهو سلم) ميداند. که البته در زمان پیدایش و کیفیت شکل گیری تشیع میان اصحاب این رأی اختلاف وجود دارد. «ابن خلدون»[2]، «احمد أمین» و «رشید رضا» از مؤیدین این دیدگاه میباشند و از مستشرقان نیز گولد زیهر و بروکلمن قائل به همین دیدگاه هستند.» [3]
از بین دو دیدگاه فوق، نظریۀ اوّل با واقع تطابق بیشتری دارد چرا که مطابق احادیث بسیاری که از محدثین شیعی و سنی نقل کردهاند: پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهو سلم) اولین بذر تشیع را کاشت و خود، پیروان علی (عليهالسلام) را به این نام خواند:
1) سیوطی در تفسیر آیهی «انّ الذين ءامنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير البرية» میگوید که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهو سلم) به علی اشاره کرد و فرمود: «او و شیعیانش روز قیامت رستگارانند.»[4]
2) ابن اثیر هم از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهو سلم) روایت کرده که به علی (عليهالسلام) خطاب کرد: «تو و شیعیانت روز قیامت بر خداوند وارد میشوید و دشمنانت با ناراحتی و شرمندگی بر خداوند وارد خواهند شد.» [5]
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به على(عليه السلام) فرمود: «خدا گناهان شيعيان و دوستداران شيعيان تو را بخشيده است».[6] هم چنين پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرموده است: «تو و شيعيانت در حوض كوثر بر من وارد مى شويد. از آن سيراب خواهيد شد و صورت تان سفيد است و دشمنان تو تشنه و در غل و زنجير بر من وارد مى شوند.» پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)در حديثى طولانى درباره فضايل على(عليه السلام) به دخترش فاطمه(عليها السلام)مى فرمايد: «يا فاطمه! على و شيعيان او رستگاران فردا هستند».[7] هم چنين رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «يا على ! خدا، گناهان تو، خاندانت و شيعيان و دوستداران شيعيانت را بخشيده است...».[8]
حتى گفتنى است رواياتى نيز از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) درباره بعضى شيعيان از زبان مخالفان شيعه نقل شده است. براى نمونه، عايشه درباره حجر بن عدى نقل كرده است: آن گاه كه معاويه پس از قتل حجر و يارانش حج گزارد و به مدينه آمد، عايشه به او گفت: «معاويه! هنگامى كه حجر و يارانش را مى كشتى، حلمت كجا رفته بود؟ آگاه باش كه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود: جماعتى در محلى به نام «مرج عذرا» كشته مى شوند كه اهل آسمان ها براى قتل آنان خشمگين مى شوند.»[9]
بنابراين، براساس احاديث موجود، پيش از همه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نام شيعه را بر دوستداران على(عليه السلام)گذاشته است و حوادث ديگرى مانند: سقيفه، جنگ جمل، حكميت و واقعه كربلا بر گسترش اين واژه و آموزه هاى تشيع تأثير داشته اند.
پی نوشتها:
[1]. در اين باره ر.ك. الطباطبائی، محمد حسین، الشیعة فی الاسلام، [بینا]، [بی تا]، ص17، الأمین، محسن، أعیان الشیعة، بیروت، دارالتعارف، ج1، ص23 و مغنیه، محدم جواد، الشیعة فی المیزان، بیروت، دارالتعارف، ج1، ص23.
[2]. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج1، ص196.
[3]. الوائلی، أحمد، هویة التشیع، قم، مؤسسة السبطین، 1428ق، ص33-34 به نقل از این نویسندگان.
[4]. السیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج8، ص538.
[5]. ابن الأثیر، النهایة فی غریب الحدیث، قم، اسماعیلیان، معنای «ق م ح»
[6]. الصواعق المحرقة، ابن حجر الهيثمى المكى، مكتبة قاهره، 1385، ص232.
[7]. المناقب للخوارزمى، اخطب خوارزم، نجف، منشورات المكتبة الحيدرية، 1385، ص 206.
[8]. همان، ص209.
[9]. تاريخ يعقوبى، ابن واضح، منشورات الشريف الرضى، 1414 ه، ج2، ص231.
ایرانیان به خاطر سابقه و عادت به حکومت سلطنتی و موروثی، امامت موروثی را پذیرفتهاند.
با عرض سلام و ادب
برخي از مستشرقان، غافل از ريشههاي تشيع، آن را زاييده فكر ايرانيان دانسته و ميگويند: در جامعه ايراني شاهان سلطنت ميكردند و سلطنت آنان موروثي بود، ايرانيان نيز پس از ورود به اسلام، اصل خود را در مورد اسلام پياده كرده و علي و فرزندان او را وارث پيامبر دانستند، بر اين اساس، هر امامي، وارث امام پيشين بوده و از اين طريق اصل وراثت حكومت را محفوظ نگاه داشتند.
*رد این نظريه
اين انديشه به قدري نارسا و بيپايه است كه اصلا نبايد آن را جزو فرضيهها شمرد.
اولا در امتهاي گذشته كه نبوت بالاترين مقام ديني است، به ظاهر موروثي بود، چنان كه قرآن ميفرمايد:« أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آَتَيْنَا آَلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآَتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا»[1]
آیا نسبت به پيامبر(ص) و خاندانش بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشيده، حسد ميورزند، ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و حكومت عظيمي در اختيار آنان نهاديم.
آنگاه كه ابراهيم به مقام امامت رسيد، از خدا خواست امامت را در ذريه او نيز قرار دهد، خدا نيز با درخواست او موافقت كرد اما مشروط بر اين كه در ميان فرزندان صالح و عادل او قرار گيرد چنان كه ميفرمايد:
« وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»[2]
«خدا گفت: من تو را پيشواي مردم ميسازم ابراهيم عرض كرد : از دودمانم نيز اماماني قرار بده فرمود: عهد و پيمان من به ستمكاران نميرسد.
اوصياي تمام پيامبران، از همان دودمان بودند و نه غير آن، حتي در جامعه عرب كه بتپرست بودند، آنچنان نبود كه با مرگ شيخ قبيله شيرازه قدرت پاشيده شود و فرد بيگانهاي جاي او را بگيرد، بنابراين موروثي بودن رهبري از ويژگيهاي ايرانيان نبود، بلكه اين اصل در جوامع ديگر نيز به نوعي حاكم بوده و اگر موروثي بودن حكومت، سبب گرايش ايرانيان به تشيع گردد، بايد سبب گرايش ديگر جوامع نيز بشود، زيرا اين اصل در چشمانداز تمام مردم آن زمان قرار داشت.
ثانيا، همانطوري كه گفته شد، تشيع در مدينه متولد شد و در زمان رسول خدا(ص) پيش رفت و اين؛ پيش از آن بود كه ايرانيان به اسلام مشرف شوند.
اميرمومنان(ع) آنگاه كه به منصب خلافت ظاهري رسيد، سه نبرد سنگين با پيمان شكنان و ستمكاران و خوارج داشت و لشكر او را عمدتا عربهاي اصيل يمني و حجازي تشكيل ميدادند، تاريخ ميگويد: ستون فقرات ارتش علي را گروهي از قريش و گروه ديگري از اوس و خزرج و قبائلي از يمن مانند: «مذحج»،« همدان»، «طي»، «كنده»، «تميم» و «مضر» تشكيل ميدادند، سران و فرماندهان سپاه او همگان عرب اصيل بودند، مانند: عمار ياسر، هاشم مرقال، مالك اشتر، صعصعة بن صوحان و برادر او زيد بن صوحان و... امام علي(ع) با همين ارتش عربي، پيمانشكنان ستمكاران و خوارج را سركوب كرد، هرگز ايرانيان در ارتش علي(ع) حضور چشمگيري نداشتند از اين گذشته، تشيع را تنها ايرانيان نپذيرفتهاند، بلكه جمع عظيمي از عرب پذيراي آن شدند.
شهادت برخي از خاورشناسان بر ضد اين انديشه
اگر خاورشناسي مانند «دوزي» انديشه ايراني بودن تشيع را مطرح ميكند، ولي در اين ميان بسياري از خاورشناسان، تشيع را كاملا عربي دانسته و فرضيه ايراني بودن را بيپايه دانستهاند.
بعنوان مثال «گولدزيهر» ميگويد: يكي از خطاها اين است كه تشيع را مولود افكار ايراني بدانيم، اين نوع انديشه بر اساس فهم نادرست از تاريخ رويدادهاست در حالي كه حركتهاي علوي همه و همه در سرزمين عربي بوده است.[3]
خاورشناس دیگری به نام «آدام متز» مينويسند: هرگز مذهب شيعه عكسالعمل كار ايرانيان در برابر تسلط اسلام بر آنان نبود، زيرا جزيرةالعرب به جز شهرهاي بزرگ مانند مكه، صنعا، عمان و هجر و صعده از شيعه موج ميزد، و در همان زمان اكثريت ملت ايران را جز مردم قم، اهل تسنن تشكيل ميدادند، حتي مردم اصفهان، درباره معاويه راه غلو در پيش گرفتند كه برخي از آنان او را «نبي مرسل» ميپنداشتند.[4]
اين افراد كه بيش از «دوزي» درباره تاريخ اسلام دقت كردهاند، انديشه ايراني بودن تشيع را به كلي رد كرده و هرگز تشيع را وامدار ايرانيان ندانستهاند، هر چند بعدها ايرانيان نسبت به آن علاقه بيشتري اظهار كردند خوشبختانه دو نويسنده مصري نيز به اين حقيقت اعتراف كردهاند كه اينك از آنان ياد ميكنيم:
احمد امين مصري كه رابطه درستي با تشيع ندارد ميگويد: پيروي از علي(ع) پيش از ورود ايرانيان به اسلام، آغاز شد، ولي بعدها تشيع به وسيله عناصري ايراني، رنگ جديدي به خود گرفت.[5]
سخن نخست احمد امين، سخن پابرجايي است، اما سخن ديگرش كاملا بياساس است، زيرا تشيع يك معني بيش ندارد و آن پذيرش نسخه اصيل اسلام و پيروي از تمام تعليمات حضرت رسول ا كرم(ص) است.
شيخ محمد ابوزهره ميگويد: ايرانيان، تشيع را از عرب آموختند و تشيع پديدهاي ايراني نيست، گروهي از علماي اسلام كه پيرو اهلبيت(ع) بودند، از ظلم و ستم امويها و عباسيها به فارس و خراسان هجرت كرده و تشيع در اين سرزمينها پيش از سقوط امويها به ويژه پس از پناهنده شدن پيروان زيدبن علي(ع) به ايران منتشر گشت.[6]
چگونه ميتوان گفت: تشيع ساخته و پرداخته ايرانيهاست، در حالي كه بزرگان اهلسنت در قرون اول هجري برخاسته از ايران هستند مانند بخاري، مسلم، ترمذي، نسائي، ابن ماجه، حاكم نيشابوري و بيهقي. همچنين كساني كه پس از اين طبقه آمدهاند.
اصولا روزي كه ايرانيان اسلام را پذيرفتند آن را با صبغه تسنن قبول كردند و قرنها بر همان عقيده پا برجا بودند و شيعه را جز جمعيتهاي كوچك پراكنده در گوشه و كنار ايران تشكيل نميداد.
اصولا بذر تشيع در ايران با مهاجرت عربهاي اشعري يمني به قم و كاشان، افشانده شد آن هم در اواخر قرن اول، در حالي كه اسلام در سال 17 هجري وارد ايران شد و پس از گذشت سالها جست و گريخته شيعيان در ايران ظهور كردند.
پی نوشتها:
[1] - نساء: 56.
[2] - بقره: 124 .
[3] - العقيدة و الشريعه، ص204.
[4] - الحضارة الاسلاميه، ص102.
[5] - فجرالاسلام، ص176.
[6] - الامام جعفر بن محمدالصادق، ص545.
ایرانیان از قدیم، سلطنت را حق آسمانی و موهبت الهی میدانستند و چنین عقیدهای با مذهب تشیّع هماهنگ و همسو است.
با عرض سلام و ادب
عده ای وجود برخی تشابهات عقیدتی بین مذهب شیعه و ایرانیان قبل از اسلام یعنی زرتشتیان را دلیل این مدعا گرفته اند که پس شیعه ساخته و پرداخته ایرانیان است.بعنوان مثال شیعه بر خلاف اهل سنت اعتقاد دارد که امامت، عنایتی الهی است که اختیار آن، یا فقط به دست خداوند می باشد و از این رو به نص یعنی تعیین خداوند، قائل شده است .این شبیه عقیده ایرانیان است که سلطنت را حقی آسمانی یا موهبتی الهی می دانستند که در دودمان ساسانی به ودیعه گذاشته شده است.
هر چند شباهتهایی بین مذه تشیع و زرتشتیان وجود دارد،ولی این شباهتها این ادعا را ثابت نخواهد کرد که تشیع ساخته و پرداخته ایرانیان است،چرا که:
اولاً با مراجعه به کتابهای روایی شیعه، همانند اصول کافی و نیز کتب کلامی همانند شرح تجرید الاعتقاد علامه حلی و شوراق الالهام لاهیجی در می یابیم که شیعه برای اثبات هریک از عقاید خود، به قرآن، سنت - یعنی روایات پیامبر (ص) و ائمه علیهم السلام - و عقل متمسک می شود و با این منابع استدلالی به خوبی از عهده اثبات این عقاید بر می آید.
اگر نگاهی به کتاب های کلامی شیعه داشته باشیم، درمی یابیم که شیعه در مباحث مختلف کلامی از توحید تا معاد، دارای مبانی مستقل بوده، در بسیاری از موارد این مبانی با کلام دیگری فرق اسلامی همچون اشاعره، معتزله و خوارج متفاوت است و با دلایل متقن که تکیه بر عقل و نقل قطعی همچون قرآن و سنت معتبر دارد، به اثبات مبانی خود می پردازد و از این رو توانسته است در طول تاریخ پر بار خود، به عنوان یک مکتب کلامی مستقل و ماندگار، برای خود جایگاهی ویژه فراهم آورد .
حال چگونه می توان تنها به صرف ادعای اشتراک در چند نقطه - آن هم به صورت ناقص - با بعضی از عقاید ایرانیان، این مکتب غنی را ساخته ایرانیان رزتشتی دانست؟ اگر چنین است، چرا ایرانیان تنها در این چند مورد تاثیرگذار بودند و در موارد مهمی مانند توحید و ثنویت، تقدیس آتش، عدل الهی و ... نتوانستند کوچک ترین اثری از خود به جای گذارند؟
ثانیاً از نظر تاریخی، با مطالعه تاریخ تشیع و تطورات آن به این نتیجه می رسیم که در دوران شکل گیری تشیع که عمدتاً قرون ابتدایی اسلامی، یعنی عصر حضور ائمه را شامل می شود، ایرانیان تاثیر کم تری در این روند داشته اند. در میان اصحاب امام علی (ع)، غیر از سلمان فارسی شخصیت ایرانی مهم دیگری وجود ندارد.
در کتاب های رجالی شیعه همچون رجال شیخ طوسی، گرچه نام تعدادی از اصحاب ایرانی ائمه (ع) وجود دارد، اما هیچ گاه برای آنان تاثیر و جایگاهی همچون اصحاب عرب - مانند محمد بن مسلم، زراره، یونس بن عبدالرحمن، هشام بن حکم، هشام بن سالم و دیگر اصحاب که در رواج فقه و کلام شیعه و معرفی هویت شیعی تاثیرگذار بوده اند - مشاهده نمی کنیم .
در نقطه مقابل، هنگام مطالعه سیر ورود ایرانیان به اسلام در می یابیم که آنها در آغاز همان اسلام رسمی حکومتی را پذیرفتند و در تحکیم مبانی آن که بعدها به نام اسلام سنی مشهور شد، بیشترین تاثیر را داشتند و اگر تلاش ایرانی ها در این سیر نبود، معلوم نبود که اسلام سنتی چه سرنوشتی پیدا می کرد . برای اثبات این ادعا کافی است که بدانیم صاحبان کتاب های روایی معتبر اهل سنت که به صحاح ستة مشهور شده است، منصوب به شهرهای ایران آن زمان بوده اند . محمدبن اسماعیل بخاری از بخارا، مؤلف کتاب صحیح بخاری، محمدبن عیسی بن سوده ترمذی، منسوب به ترمذ، مؤلف کتاب سنن الترمذی، محمدبن یزید قزوینی، مشهور به ابن ماجه، مؤلف سنن ابن ماجه، مسلم بن حجاج نیشابوری، مؤلف صحیح مسلم، احمد بن علی بن شعیب نسایی، منسوب به نسا از شهرهای خراسان بزرگ، مؤلف کتاب سنن نسایی و ابوداود سلیمان بن اشعث بن اسحاق سجستانی، منسوب به سیستان، مؤلف کتاب سنن ابی داود، همه ایرانی بوده اند . (1)
همچنین بزرگانی از متکلمین اهل سنت در این دوره، که در تثبیت پایه های کلامی برخی از مذاهب آنان نقش داشتند، مانند ابوالهذیل علاف، نظام، و اصل بن عطاء، حسن بصری و عمرو بن عبید همگی ایرانی بوده اند . (2)
به طور خلاصه می توان گفت که در قرون اولیه که دوره تثبیت مذاهب مختلف کلامی و فقهی اسلامی است، تعداد ایرانیان غیر شیعه به هیچ وجه قابل مقایسه با ایرانیان شیعی نیست.بنابراین صرف وجود چند مورد مشابه بین مذهب تشیع و ایرانیان
پی نوشتها:
(1). هویة التشیع، ص 98 - 89 .
(2) . مجموعه آثار، ص 590 .
پرسش:
آیا درست که می گویند ایرانیان برای حفظ آیین زرتشتی،تشیع را درست کردند؟
پاسخ:
با عرض سلام و ادب
در طول تاریخ تشیع، این اتهام از سوی نویسندگان مختلف - اعم از اهل سنت و مستشرقان - همواره به تشیع وارد می شد که تشیع ساخته دست ایرانی هاست . در دوره معاصر نیز برخی از مستشرقان، همچون دوزی، ادوارد براون، ولهاوزن و بروکلمان، به گونه ای دیگر به تکرار این ادعا پرداخته اند .
از سوی دیگر، نیز بسیاری از نویسندگان شیعی همانند شهید مطهری در خدمات متقابل اسلام و ایران، دکتر وائلی در هویة التشیع، شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء در اصل الشیعة و اصولها، سید محسن امین عاملی در الشیعة فی مسارهم التاریخی، در مقام اثبات اصالت اسلامی تشیع و رد این نظریات برآمده اند .
دربارهی منشأ پیدایش تشیع دیدگاههای مختلفی مطرح شده است که در مجموع میتوان آنها را به دو دسته تقسیم نمود:
1- دیدگاهی که پیدایش تشیع را در همان زمان حیات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهو سلم) میداند. به باور پيروان اين نظريه، ـ كه همان محققان شيعه هستند ـ بذر تشیع توسط شخص نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهو سلم) کاشته شد و عقیده و گرایش شیعه در آن دوران شکل گرفت، هر چند که شیعه به عنوان گروهی متمایز و جدا از بقیه مطرح نبودند.[1]
2- دیدگاهی که پیدایش تشیع را بعد از رحلت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهو سلم) ميداند. که البته در زمان پیدایش و کیفیت شکل گیری تشیع میان اصحاب این رأی اختلاف وجود دارد. «ابن خلدون»[2]، «احمد أمین» و «رشید رضا» از مؤیدین این دیدگاه میباشند و از مستشرقان نیز گولد زیهر و بروکلمن قائل به همین دیدگاه هستند.» [3]
از بین دو دیدگاه فوق، نظریۀ اوّل با واقع تطابق بیشتری دارد چرا که مطابق احادیث بسیاری که از محدثین شیعی و سنی نقل شده است پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهو سلم) اولین بذر تشیع را کاشت و خود، پیروان علی (عليهالسلام) را به این نام خواند:
1) سیوطی در تفسیر آیهی «انّ الذين ءامنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير البرية» میگوید که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهو سلم) به علی اشاره کرد و فرمود: «او و شیعیانش روز قیامت رستگارانند.»[4]
2) ابن اثیر هم از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهو سلم) روایت کرده که به علی (عليهالسلام) خطاب کرد: «تو و شیعیانت روز قیامت بر خداوند وارد میشوید و دشمنانت با ناراحتی و شرمندگی بر خداوند وارد خواهند شد.» [5]
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به على(عليه السلام) فرمود: «خدا گناهان شيعيان و دوستداران شيعيان تو را بخشيده است».[6] هم چنين پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرموده است: «تو و شيعيانت در حوض كوثر بر من وارد مى شويد. از آن سيراب خواهيد شد و صورت تان سفيد است و دشمنان تو تشنه و در غل و زنجير بر من وارد مى شوند.» پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)در حديثى طولانى درباره فضايل على(عليه السلام) به دخترش فاطمه(عليها السلام)مى فرمايد: «يا فاطمه! على و شيعيان او رستگاران فردا هستند».[7] هم چنين رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «يا على ! خدا، گناهان تو، خاندانت و شيعيان و دوستداران شيعيانت را بخشيده است...».[8]
حتى گفتنى است رواياتى نيز از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) درباره بعضى شيعيان از زبان مخالفان شيعه نقل شده است. براى نمونه، عايشه درباره حجر بن عدى نقل كرده است: آن گاه كه معاويه پس از قتل حجر و يارانش حج گزارد و به مدينه آمد، عايشه به او گفت: «معاويه! هنگامى كه حجر و يارانش را مى كشتى، حلمت كجا رفته بود؟ آگاه باش كه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود: جماعتى در محلى به نام «مرج عذرا» كشته مى شوند كه اهل آسمان ها براى قتل آنان خشمگين مى شوند.»[9]
بنابراين، براساس احاديث موجود، پيش از همه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نام شيعه را بر دوستداران على(عليه السلام)گذاشته است و حوادث ديگرى مانند: سقيفه، جنگ جمل، حكميت و واقعه كربلا بر گسترش اين واژه و آموزه هاى تشيع تأثير داشته اند.
پی نوشتها:
[1]. در اين باره ر.ك. الطباطبائی، محمد حسین، الشیعة فی الاسلام، [بینا]، [بی تا]، ص17، الأمین، محسن، أعیان الشیعة، بیروت، دارالتعارف، ج1، ص23 و مغنیه، محدم جواد، الشیعة فی المیزان، بیروت، دارالتعارف، ج1، ص23.
[2]. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج1، ص196.
[3]. الوائلی، أحمد، هویة التشیع، قم، مؤسسة السبطین، 1428ق، ص33-34 به نقل از این نویسندگان
[4]. السیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج8، ص538.
[5]. ابن الأثیر، النهایة فی غریب الحدیث، قم، اسماعیلیان، معنای «ق م ح»
[6]. الصواعق المحرقة، ابن حجر الهيثمى المكى، مكتبة قاهره، 1385، ص232.
[7]. المناقب للخوارزمى، اخطب خوارزم، نجف، منشورات المكتبة الحيدرية، 1385، ص 206.
[8]. همان، ص209.
[9]. تاريخ يعقوبى، ابن واضح، منشورات الشريف الرضى، 1414 ه، ج2، ص231.
پرسش:
آیا این سخن درست است که: ایرانیان به خاطر سابقه و عادت به حکومت سلطنتی و موروثی، امامت موروثی را پذیرفتهاند؟
پاسخ:
برخي از مستشرقان، غافل از ريشههاي تشيع، آن را زاييده فكر ايرانيان دانسته و ميگويند: در جامعه ايراني شاهان سلطنت ميكردند و سلطنت آنان موروثي بود، ايرانيان نيز پس از ورود اسلام، اصل خود را در مورد اسلام پياده كرده و علي و فرزندان او را وارث پيامبر دانستند، بر اين اساس، هر امامي، وارث امام پيشين بوده و از اين طريق اصل وراثت حكومت را محفوظ نگاه داشتند.
*رد این نظريه
اين انديشه به قدري نارسا و بيپايه است كه اصلا نبايد آن را جزو فرضيهها شمرد.
اولا در امتهاي گذشته كه نبوت بالاترين مقام ديني است، به ظاهر موروثي بود، چنان كه قرآن ميفرمايد:« أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آَتَيْنَا آَلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآَتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا»[1]
آیا نسبت به پيامبر(ص) و خاندانش بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشيده، حسد ميورزند، ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و حكومت عظيمي در اختيار آنان نهاديم.
آنگاه كه ابراهيم به مقام امامت رسيد، از خدا خواست امامت را در ذريه او نيز قرار دهد، خدا نيز با درخواست او موافقت كرد اما مشروط بر اين كه در ميان فرزندان صالح و عادل او قرار گيرد چنان كه ميفرمايد:
« وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»[2]
«خدا گفت: من تو را پيشواي مردم ميسازم ابراهيم عرض كرد : از دودمانم نيز اماماني قرار بده فرمود: عهد و پيمان من به ستمكاران نميرسد.
اوصياي تمام پيامبران، از همان دودمان بودند و نه غير آن، حتي در جامعه عرب كه بتپرست بودند، آنچنان نبود كه با مرگ شيخ قبيله شيرازه قدرت پاشيده شود و فرد بيگانهاي جاي او را بگيرد، بنابراين موروثي بودن رهبري از ويژگيهاي ايرانيان نبود، بلكه اين اصل در جوامع ديگر نيز به نوعي حاكم بوده و اگر موروثي بودن حكومت، سبب گرايش ايرانيان به تشيع گردد، بايد سبب گرايش ديگر جوامع نيز بشود، زيرا اين اصل در چشمانداز تمام مردم آن زمان قرار داشت.
ثانيا، بنابر شواهد متعدد تشيع در مدينه متولد شد و در زمان رسول خدا(ص) پيش رفت و اين؛ پيش از آن بود كه ايرانيان به اسلام مشرف شوند.
اميرمومنان(ع) آنگاه كه به منصب خلافت ظاهري رسيد، سه نبرد سنگين با پيمان شكنان و ستمكاران و خوارج داشت و لشكر او را عمدتا عربهاي اصيل يمني و حجازي تشكيل ميدادند، تاريخ ميگويد: ستون فقرات ارتش علي را گروهي از قريش و گروه ديگري از اوس و خزرج و قبائلي از يمن مانند: «مذحج»،« همدان»، «طي»، «كنده»، «تميم» و «مضر» تشكيل ميدادند، سران و فرماندهان سپاه او همگان عرب اصيل بودند، مانند: عمار ياسر، هاشم مرقال، مالك اشتر، صعصعة بن صوحان و برادر او زيد بن صوحان و... امام علي(ع) با همين ارتش عربي، پيمانشكنان ستمكاران و خوارج را سركوب كرد، هرگز ايرانيان در ارتش علي(ع) حضور چشمگيري نداشتند از اين گذشته، تشيع را تنها ايرانيان نپذيرفتهاند، بلكه جمع عظيمي از عرب پذيراي آن شدند.
شهادت برخي از خاورشناسان بر ضد اين انديشه
اگر خاورشناسي مانند «دوزي» انديشه ايراني بودن تشيع را مطرح ميكند، ولي در اين ميان بسياري از خاورشناسان، تشيع را كاملا عربي دانسته و فرضيه ايراني بودن را بيپايه دانستهاند.
بعنوان مثال «گولدزيهر» ميگويد: يكي از خطاها اين است كه تشيع را مولود افكار ايراني بدانيم، اين نوع انديشه بر اساس فهم نادرست از تاريخ رويدادهاست در حالي كه حركتهاي علوي همه و همه در سرزمين عربي بوده است.[3]
خاورشناس دیگری به نام «آدام متز» مينويسند: هرگز مذهب شيعه عكسالعمل كار ايرانيان در برابر تسلط اسلام بر آنان نبود، زيرا جزيرةالعرب به جز شهرهاي بزرگ مانند مكه، صنعا، عمان و هجر و صعده از شيعه موج ميزد، و در همان زمان اكثريت ملت ايران را جز مردم قم، اهل تسنن تشكيل ميدادند، حتي مردم اصفهان، درباره معاويه راه غلو در پيش گرفتند كه برخي از آنان او را «نبي مرسل» ميپنداشتند.[4]
اين افراد كه بيش از «دوزي» درباره تاريخ اسلام دقت كردهاند، انديشه ايراني بودن تشيع را به كلي رد كرده و هرگز تشيع را وامدار ايرانيان ندانستهاند، هر چند بعدها ايرانيان نسبت به آن علاقه بيشتري اظهار كردند خوشبختانه دو نويسنده مصري نيز به اين حقيقت اعتراف كردهاند كه اينك از آنان ياد ميكنيم:
احمد امين مصري كه رابطه درستي با تشيع ندارد ميگويد: پيروي از علي(ع) پيش از ورود ايرانيان به اسلام، آغاز شد، ولي بعدها تشيع به وسيله عناصري ايراني، رنگ جديدي به خود گرفت.[5]
سخن نخست احمد امين، سخن پابرجايي است، اما سخن ديگرش كاملا بياساس است، زيرا تشيع يك معني بيش ندارد و آن پذيرش نسخه اصيل اسلام و پيروي از تمام تعليمات حضرت رسول ا كرم(ص) است.
شيخ محمد ابوزهره ميگويد: ايرانيان، تشيع را از عرب آموختند و تشيع پديدهاي ايراني نيست، گروهي از علماي اسلام كه پيرو اهلبيت(ع) بودند، از ظلم و ستم امويها و عباسيها به فارس و خراسان هجرت كرده و تشيع در اين سرزمينها پيش از سقوط امويها به ويژه پس از پناهنده شدن پيروان زيدبن علي(ع) به ايران منتشر گشت.[6]
چگونه ميتوان گفت: تشيع ساخته و پرداخته ايرانيهاست، در حالي كه بزرگان اهلسنت در قرون اول هجري برخاسته از ايران هستند مانند بخاري، مسلم، ترمذي، نسائي، ابن ماجه، حاكم نيشابوري و بيهقي. همچنين كساني كه پس از اين طبقه آمدهاند.
اصولا روزي كه ايرانيان اسلام را پذيرفتند آن را با صبغه تسنن قبول كردند و قرنها بر همان عقيده پا برجا بودند و شيعه را جز جمعيتهاي كوچك پراكنده در گوشه و كنار ايران تشكيل نميداد.
اصولا بذر تشيع در ايران با مهاجرت عربهاي اشعري يمني به قم و كاشان، افشانده شد آن هم در اواخر قرن اول، در حالي كه اسلام در سال 17 هجري وارد ايران شد و پس از گذشت سالها جست و گريخته شيعيان در ايران ظهور كردند.
پی نوشتها:
[1] . سوره نساء،آیه56.
[2] . سوره بقره،آیه 124 .
[3] . گلدزيهر، العقيدة و الشريعه، ص204.
[4] . آدام متز، الحضارة الاسلاميه، ص102.
[5] . احمد امین، فجرالاسلام، ص176.
[6] . محمد ابوزهره، الامام جعفر بن محمدالصادق، ص545.
پرسش:
آیا درست است که:ایرانیان از قدیم، چون سلطنت را حق آسمانی و موهبت الهی میدانستند و چنین عقیدهای با مذهب تشیّع هماهنگ و همسو است،مذهب تشیع را پذیرفتند؟
پاسخ:
عده ای وجود برخی تشابهات عقیدتی بین مذهب شیعه و ایرانیان قبل از اسلام یعنی زرتشتیان را دلیل این مدعا گرفته اند که پس شیعه ساخته و پرداخته ایرانیان است.بعنوان مثال شیعه بر خلاف اهل سنت اعتقاد دارد که امامت، عنایتی الهی است که اختیار آن، یا فقط به دست خداوند می باشد و از این رو به نص یعنی تعیین خداوند، قائل شده است .این شبیه عقیده ایرانیان است که سلطنت را حقی آسمانی یا موهبتی الهی می دانستند که در دودمان ساسانی به ودیعه گذاشته شده است.
هر چند شباهتهایی بین مذهب تشیع و زرتشتیان وجود دارد،ولی این شباهتها این ادعا را ثابت نخواهد کرد که تشیع ساخته و پرداخته ایرانیان است،چرا که:
اولاً با مراجعه به کتابهای روایی شیعه، همانند اصول کافی و نیز کتب کلامی همانند شرح تجرید الاعتقاد علامه حلی و شوراق الالهام لاهیجی در می یابیم که شیعه برای اثبات هریک از عقاید خود، به قرآن، سنت - یعنی روایات پیامبر (ص) و ائمه (علیهم السلام) و عقل متمسک می شود و با این منابع استدلالی به خوبی از عهده اثبات این عقاید بر می آید.
اگر نگاهی به کتاب های کلامی شیعه داشته باشیم، درمی یابیم که شیعه در مباحث مختلف کلامی از توحید تا معاد، دارای مبانی مستقل بوده، در بسیاری از موارد این مبانی با کلام دیگری فرق اسلامی همچون اشاعره، معتزله و خوارج متفاوت است و با دلایل متقن که تکیه بر عقل و نقل قطعی همچون قرآن و سنت معتبر دارد، به اثبات مبانی خود می پردازد و از این رو توانسته است در طول تاریخ پر بار خود، به عنوان یک مکتب کلامی مستقل و ماندگار، برای خود جایگاهی ویژه فراهم آورد .
حال چگونه می توان تنها به صرف ادعای اشتراک در چند نقطه - آن هم به صورت ناقص - با بعضی از عقاید ایرانیان، این مکتب غنی را ساخته ایرانیان رزتشتی دانست؟ اگر چنین است، چرا ایرانیان تنها در این چند مورد تاثیرگذار بودند و در موارد مهمی مانند توحید و ثنویت، تقدیس آتش، عدل الهی و ... نتوانستند کوچک ترین اثری از خود به جای گذارند؟
ثانیاً از نظر تاریخی، با مطالعه تاریخ تشیع و تطورات آن به این نتیجه می رسیم که در دوران شکل گیری تشیع که عمدتاً قرون ابتدایی اسلامی، یعنی عصر حضور ائمه را شامل می شود، ایرانیان تاثیر کم تری در این روند داشته اند. در میان اصحاب امام علی (ع)، غیر از سلمان فارسی شخصیت ایرانی مهم دیگری وجود ندارد.
در کتاب های رجالی شیعه همچون رجال شیخ طوسی، گرچه نام تعدادی از اصحاب ایرانی ائمه (ع) وجود دارد، اما هیچ گاه برای آنان تاثیر و جایگاهی همچون اصحاب عرب - مانند محمد بن مسلم، زراره، یونس بن عبدالرحمن، هشام بن حکم، هشام بن سالم و دیگر اصحاب که در رواج فقه و کلام شیعه و معرفی هویت شیعی تاثیرگذار بوده اند - مشاهده نمی کنیم .
در نقطه مقابل، هنگام مطالعه سیر ورود ایرانیان به اسلام در می یابیم که آنها در آغاز همان اسلام رسمی حکومتی را پذیرفتند و در تحکیم مبانی آن که بعدها به نام اسلام سنی مشهور شد، بیشترین تاثیر را داشتند و اگر تلاش ایرانی ها در این سیر نبود، معلوم نبود که اسلام سنتی چه سرنوشتی پیدا می کرد . برای اثبات این ادعا کافی است که بدانیم صاحبان کتاب های روایی معتبر اهل سنت که به صحاح ستة مشهور شده است، منصوب به شهرهای ایران آن زمان بوده اند . محمدبن اسماعیل بخاری از بخارا، مؤلف کتاب صحیح بخاری، محمدبن عیسی بن سوده ترمذی، منسوب به ترمذ، مؤلف کتاب سنن الترمذی، محمدبن یزید قزوینی، مشهور به ابن ماجه، مؤلف سنن ابن ماجه، مسلم بن حجاج نیشابوری، مؤلف صحیح مسلم، احمد بن علی بن شعیب نسایی، منسوب به نسا از شهرهای خراسان بزرگ، مؤلف کتاب سنن نسایی و ابوداود سلیمان بن اشعث بن اسحاق سجستانی، منسوب به سیستان، مؤلف کتاب سنن ابی داود، همه ایرانی بوده اند . (1)
همچنین بزرگانی از متکلمین اهل سنت در این دوره، که در تثبیت پایه های کلامی برخی از مذاهب آنان نقش داشتند، مانند ابوالهذیل علاف، نظام، و اصل بن عطاء، حسن بصری و عمرو بن عبید همگی ایرانی بوده اند .
به طور خلاصه می توان گفت که در قرون اولیه که دوره تثبیت مذاهب مختلف کلامی و فقهی اسلامی است، تعداد ایرانیان غیر شیعه به هیچ وجه قابل مقایسه با ایرانیان شیعی نیست.بنابراین صرف وجود چند مورد مشابه بین مذهب تشیع و ایرانیان
پی نوشتها:
(1). شیخ دکتر احمد الوائلي، هویة التشیع، مؤسسه جهانی سبطین (علیهماالسلام)،1428 هـ.ق / 1386 هـ.ش. ص 98 - 89 .