حمله مسلمان ها به ایران و به بردگی گرفتن زنان؟

تب‌های اولیه

152 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Microsoft Sans Serif"]

Anoushiravan;719453 نوشت:
این ایالات تا زمانی که یه آقا بالاسر داشتند، کنار هم با خوبی و خوشی زندگی می کردند
اما همین که آقا بالاسر از بین می رفت به جون هم میافتادند
نمونه اش در تاریخ کم نیست...
پس با این حساب، ما باید تا ابد زیر دست عرب ها میموندیم! چون تا یه ایرانی در پی آزادی میهنش برپا بایسته، عرب ها حق داشتن اون رو سرکوب کنن!

سپاس از شما.
گفت و گو به پایان رسید:Gol:

آبـرنـگـ;719462 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]پس با این حساب، ما باید تا ابد زیر دست عرب ها میموندیم! چون تا یه ایرانی در پی آزادی میهنش برپا بایسته، عرب ها حق داشتن اون رو سرکوب کنن!

سپاس از شما.
گفت و گو به پایان رسید:Gol:


دوست عزیز شما هیچ وقت در این مباحث به نتیجه نمیرسی چون کل تاریخ و..... اشتباه است و فقط برداشتهای دینی و عزیزان توجیح کننده درست است
حالا شما 1000بار توضیح بده منبع بیار و ....
رد میشه
نمونه این نتیجه را کم دید در این سایت؟
اخرش هم تاپیک میبندن کارشناس محترم حرفی که اول زده اخر میزنه
محال ممکنه غیر این بشه اصلا امکان نداره
دقیقا نظر اول خودشون با چند خط اضافه مینویسه
پس خودتو خسته نکن اخوی:Gol:

[="Microsoft Sans Serif"]

سید محمد جواد;719465 نوشت:
دوست عزیز شما هیچ وقت در این مباحث به نتیجه نمیرسی چون کل تاریخ و..... اشتباه است و فقط برداشتهای دینی و عزیزان توجیح کننده درست است
حالا شما 1000بار توضیح بده منبع بیار و ....
رد میشه
نمونه این نتیجه را کم دید در این سایت؟
اخرش هم تاپیک میبندن کارشناس محترم حرفی که اول زده اخر میزنه
محال ممکنه غیر این بشه اصلا امکان نداره
دقیقا نظر اول خودشون با چند خط اضافه مینویسه
پس خودتو خسته نکن اخوی:Gol:
این موضوع در مورد خود من هم هست؛ من هم سخن اون‌ها (که از دید خودشون حقه) رو نمیپذیرم.
از دید من این گفت و گوها در بلند مدت تاثیر خواهد گذاشت.
سپاس از شما :Gol:

آبـرنـگـ;719281 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif] چرا شما روی حرف خیلی مانور میدید؟!
برادر گرامی! اگه به حرفه، همین اختلاس گرایی که خون مردم رو تو شیشه میکنن هم آدمای درستکاری هستن.
ما داریم گفت و گوی تاریخی میکنیم، نه درون مذهبی که شما اگر گفتی علی (که از نظر شما معصومه) چنین حرفی رو زده، پس حتما درسته.

پرسش آسونه: ایشون چه تلاشی برای پس دادن آذربایجان کردن؟
هیچ!

چه تلاشی برا پس دادن ایران کرده؟
هیچ!

چون شورش های ایرانیان رو سرکوب کرده؛ این فرصت مناسبی بود که ایران بدست ایرانیان بیوفته. ولی وقتی سرکوب میشه، ینی علی هم موافق تجاوزهایی و غارتهایی که از زنان و اموال ایرانیان شده بوده. که خودش هم این سخن رو به صراحت در نهج البلاغه گفته که جنگ اعراب و ایران، «جنگ اسلام» هست و «خدای اسلام» از این کشتار و تجاوزهای بی رحمانه، خرسنده.

گمون کنم گفت و گو به پایان رسیده و فقط دارم گفته هام رو بازگو میکنم. اگر سخن تازه ای گفته شد، منم پاسخ میدم.
سپاس از همه :Gol:

دوست گرامی

وقایع تاریخ زنجیر وار بهم وصلند .... شما یک حلقه زنجیر را گرفتید و وقایع قبل را که منجر به این شده را نمیبینید .

امام علی ع اگر قدرت داشت که بدعتهای خلفای قبل را نابود میکرد که امری دینی بود ومهمتر از امر دنیایی !

خلفای قبل اسلام را از مسیر خارج نمودند و خودشان مردند ورفتند ویک سرزمین وسیع و فرهنگهای مختلف وقبائل متفرقی را دادند بعلی ع ، امام با آن همه درگیریهای داخلی چکار میبایست بکند ؟ ایران را به کی پس بدهد ؟


توقف فتوحات یا کمیت فتوحات ؟!

یک موضوع بسیار اساسی در تحلیل درست از اختلاف اسلام نبوی علوی با اسلام عمری اموی ، اینست که نگرش امام علی ع نسبت به فتوحات چه بود ؟

اگر امام علی ع بلا فاصله بعد از رسول خدا سکان امامت ورهبری جامعه را بعهده گرفته بود آیا باز هم لشکر کشی مینمود ؟

قال اليعقوبي في تاريخه: 2/183: « ولما فرغ من حرب أصحاب الجمل ، وجه جعدة بن هبيرة بن أبي وهب المخزومي إلى خراسان » .
امام ع در حالیکه برای جنگ با معاویه آماده میشود جعده مخزومی را بسوی خراسان میفرستد !

فرق جنگهای رسول خدا ص وامیر المومنین ع با جنگهای خلفا در چیست ؟

آیا در قران اسمی از فتح و کشور گشایی آمده است ؟

آنچه که مورخین ومحدثین اهل سنت روایت کرده اند حاکی از آنست که امیرالمومنین ع بعلت اینکه سیره وسنت شیخین را اسلامی نمیدانست در شورای شش نفره عمر ، کنار گذاشته شد اما بعد از 25 سال خانه نشینی در اثر اصرار مردم وظیفه رهبری ایشان را بعهده گرفت .
در حالیکه میتوانست براحتی دروغی مصلحتی بگوید و بجای عثمان 12 سال زودتر بر مسند قدرت نشیند اما چرا چنین نکرد ؟!

البته بعد از کودتای سقیفه امام ع در شرایط سختی قرار گرفتند که بین بدو بدتر بایستی انتخاب کنند از یکطرف حفظ اساس وبیضه اسلام و ترویج دین مبین و از طرف دیگر جلوگیری از تحریف اسلام وافشای چهره اسلام ناب نبوی وتربیت و هدایت نفوس مستعد .

خلاصه اینکه اگر امیرالمومنین ع هم خلیفه شده بود مثل زمان رسول الله ص که وی به یمن رفت و آن کشور را با صلح مسلمان نمود ، ایشان هم راه حضرت رسول ص را ادامه میدادند اما نه مثل ابوبکر وعمر وعثمان که بر خلاف نهی صریح رسول خدا ص در طرد حکم بن العاص و بنی امیه ، پسران ابو سفیان را امارت بخشیدند و حمایت کردند وبسر اسلام آوردند آن مشکلات را که باعث شد از سال 30 هجری قمری به بعد یعنی از نیمه خلافت عثمان آن انحرافات عظیم در اسلام نمایان شود . هرچند که ابوبکر وعمر کمی محتاط تر از عثمان بودند اما سرانجام مخالفت با امر خدا ورسول ص در امامت علی ع وروی کار آوردن و حمایت از بنی امیه توسط ابوبکر وعمر ، باعث شد در سال 61 هجری حادیثه فجیع کربلا برای سد کردن تحریف اسلام و احیای سنت رسول خدا ص توسط امام حسین ع رقم بخورد تا فرق بین سیره نبوی با سیره اموی بر جهانیان هویدا گردد.

بقول آن غربی که گفته بود که مدیون معاویه باید باشیم که نگذاشت امام علی ع دنیا را مسلمان کند و....
صاحب تفسير المنار ميگوید :
در شهر استانبول مجلسی برپا شد و یکی از بزرگان کشور آلمان در حالی که یکی از شرفای مکه نیز در آن بود چنین گفت:‌ بر ما مردم اروپا لازم است مجسمۀ طلایی معاویة بن ابی سفیان را در بزرگترین میدان های برلین نصب کنیم!

ضمن اینکه امام علی ع پس از اصرار مردم وقبول خلافت ، اولین کاری که توانست و کرد خلع معاویه و عمال فاسد خلفای قبلی از ریاستشان بود که منجر به جنگهای خونین شد وفرصت تربیت و هدایت نفوس را از امام ع در دوره 5 ساله خلافتش گرفت و....

واگر سقیفه نبود امروز امام زمان ع در بین مردم با طول عمری دراز زندگی میکرد وبا هدایت ظاهری وباطنی بشریت ، سعادت وعدالت همگان را تامین مینمود و.....

امام علي ع افرادي مانند سلمان وعمار وحذيفه ومقدادو مالک و ابن ابی بکر و رضی الله عنهم .... را بکار گرفت اما ابوبکر وعمر یزید بن ابی سفیان و معاویه و مغیره وسعد ابی وقاص و ...

راهبرد وسیاست سقیفه در مقابل راهبرد وسیاست غدیر خم :

أَمَا وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَمَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَلَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَلَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَلَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ ...

سوگند به خدایى که دانه را شکافت و جان را آفرید ، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود ، و یاران حجّت را بر من تمام نمى‏کردند ، و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سکوت نکنند ، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته ، رهایش مى‏ساختم ، و آخر خلافت را به کاسه اوّل آن سیراب مى‏کردم ، آنگاه مى‏دیدید که دنیاى شما نزد من از آب بینى بزغاله‏اى بى ارزش‏تر است‏ .


چرا امام علی ع فرماندهی جنگ قادسیه علیه ایرانیان را از عمر قبول نکرد و عمر آنرا به سعد بن ابی وقاص داد ؟!

يوم القادسية
قَالُوا: كتب المسلمون إِلَى عُمَر بْن الخطاب رضي اللَّه عنه يعلمونه كثرة من تجمع لهم من أهل فارس ويسألونه المدد، فأراد أن يغزو بنفسه وعسكر لذلك، فأشار عَلَيْهِ العَبَّاس بْن عَبْد المطلب، وجماعة من مشايخ أصحاب رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بالمقام وتوجيه الجيوش والبعوث ففعل ذلك، وأشار عَلَيْهِ علي بْن أَبِي طالب بالمسير، فقال له: إني قَدْ عزمت عَلَى المقام وعرض عَلَى علي رضي اللَّه عنه الشخوص فأباه فأراد عُمَر توجيه سَعِيد بْن زيد بْن عَمْرو ابن نفيل العدوي، ثُمَّ بدا له فوجه سَعْد بْن أَبِي وقاص .

الكتاب: فتوح البلدان
المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري (المتوفى: 279هـ)

((عمر از على (ع ) خواست براى فرماندهى سپاه اسلام به قادسيه عزيمت كند؛ على (ع ) خواهش عمر را رد كرد؛ از اين رو عمر، سعدبن ابى وقاص را اعزام كرد.))
البته امام علی ع ارادت خاصی نسبت به ایرانیان داشت وحمراء یا همان ایرانیان = موالی سفید روی را کرماء مینامید و اعراب شکم پرست بی خاصیت را به لاغ تشبیه میکرد :
.....فقال رضي الله عنه: من يعذرني من هؤلاء الضياطرة؟ يتمرغ أحدهم على فراشه تمرغ الحمار !!! اسناده صحیح

عباية بن عبدالله اسدى گويد: روز جمعه اى در محضر على عليه السلام نشسته بودم و ايشان بر فراز منبر آجرينى خطبه مى خواند و ابن صوحان نيز نشسته بود، در اين بين اشعث آمد و گفت : اى امير مؤ منان عليه السلام اين سرخ پوستان (ايرانيانى كه ساكن كوفه بودند) از توجه خاصى كه به آنها مى كنى بر ما مسلط گشته اند. امير مؤ منان كه سخت از سخنان اشعث به خشم آمده بود، فرمود: امروز درباره عرب چيزى را روشن كنم كه پيش از اين پنهان بوده است ؛ سپس فرمود: چه كسى منصفانه سخن ما را درباره ستم اين انسانهاى راحت طلب و سبك مغز مى پذيرد كه شبها را تا صبح روى فرشهاى خود مى غلتند و آنگاه پيش من مى آيند و درباره گروهى كه همواره به ياد خدا بوده و هستند، طعنه مى زنند و دستور مى دهند تا آنها را از خود رانده و درو سازم و از جمله ستمگران باشم . قسم به آنكه دانه را شكافت و بنده را آفريد، از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: به خدا قسم ، اينان در آينده به سبب پذيرش دين بر سر شما خواهند كوبيد؛ همچنان كه در روزهاى نخست بر سر پذيرش اسلام با آنها به مقابله پرداختيد.

همچنین خود عمر اعتراف میکند که امام علی ع گرچه بهترین امت اما بروش ایشان نمیجنگد !!!

أنه حينما استشار أبو بكر عمر بن الخطاب في إرسال علي أمير المؤمنين (عليه السلام) لقتال الأشعث بن قيس، وقال: "إني عزمت على أن أوجه إلى هؤلاء القوم علي بن أبي طالب، فإنه عدل رضا عند أكثر الناس، لفضله، وشجاعته، وقرابته، وعلمه، وفهمه، ورفقه بما يحاول من الأمور.

قال: فقال عمر بن الخطاب: صدقت يا خليفة رسول الله (صلى الله عليه وآله)، إن علياً كما ذكرت، وفوق ما وصفت، ولكني أخاف عليك خصلة منه واحدة.
قال له أبو بكر: ما هذه الخصلة التي تخاف علي منها منه؟.
فقال عمر: أخاف أن يأبى القتال القوم، فلا يقاتلهم، فإن أبى ذلك، فلن تجد أحداً يسير إليهم إلاَّ على المكروه منه.فتوح ابن اعثم

آن هنگام كه ابوبكر در مورد اعزام اميرالمؤ منين (ع ) براى جنگ با اشعت بن قيس ، با عمر مشورت كرد و گفت :
((تصميم گرفته امام على بن ابى طالب را فرمانده اين گروه كنم ، زيرا وى فرد عادلى است كه به جهت فضل و دانش و شجاعت و نيز قرابتى كه با رسول خدا(ص ) دارد، مورد رضاى اكثريت مردم است .))
عمر گفت : ((راست گفتى اى خليفه رسول خدا(ص ) به درستى كه على همان طور است كه گفتى و بلكه بالاتر از آن است كه تو وصف كردى ، لكن من از يك خصلت او بر تو خوف دارم .
آن چه خصلتى است ؟
مى ترسم على از جنگ با اين قوم خوددارى كند و با آنان جهاد نكند، كه اگر چنين كرد، هيچ كس به طرف آنان حركت نخواهد نمود، مگر از روى اكراه و اجبار. نظر من اين است كه على (ع ) را در كنارت در مدينه نگه دارى ، چه از او بى نياز نيستى و لازم است در امور مملكت با وى مشورت كنى ، به جاى وى عكرمه را بفرست !))
به علاوه در شام عمر از على (ع ) به ابن عباس شكايت كرد و گفت :
((از عموزاده ات به تو شكايت مى كنم . از او خواهش كردم كه با من از مدينه خارج شود، اما او خواهش مرا رد كرد، اما من هنوز هم او را سزاوار مى دانم .))

خالد خطیبا یرغبهم فی بلاد العجم ،و یزهدهم فی بلاد العرب ،و قال :الاترون الطعام کرفع التراب و بالله لو لم یلزمنا الجهاد فی الله و الدعاء الی الله عزوجل و لم یکن الا المعاش لکان الرای ان نقارع علی هذا الریف حتی تکون اولی به و نولی الجوع و الاقلالمن تولاه ممن اثاقل عما انتم علیه .

گرچه دقیقا از محتوای پرسش های نیروهای تحت فرمان خالد بی خبریم ،ولی از به دست می آید که وی بر تشویق به فتخ عراق به سبب فزونی روزی در آن دیار و ستاندن ان از حاکمانش و سپردن به سربازان مسلمان تاکید دارد

ولما قتل أبو عبيد الثقفي بالجسر شق ذلك على عمرو وعلى المسلمين، فخَطَبَ عمر الناس وحثهم على الجهاد، وأمرهم بالتأهب لأرض العراق، وعسكر عمر بصرار وهو يريد الشخوص، وقد استعمل على مقدمته طلحة بن عبيد الله، وعلى ميمنته الزبير بن العوام، وعلى ميسرته عبد الرحمن بن عوف، ودعا الناس، فاستشارهم فأشاروا عليه بالمسير، ثم قال لعلي: ما ترى يا أبا الحسن، أسير أم أبعث؟ قال: سر بنفسك فإنه أهيب للعدو وأرهب له، فخرج من عنده، فدعا العباس في جِلَّة من مشيخة قريش وشاورهم، فقالوا: أقم وابعث غيرك ليكون للمسلمين إن انهزموا فئة، وخرجوا، فدخل إليه عبد الرحمن بن عوف، فاستشاره، فقال عبد الرحمن: فدِيت بأبي وامي، أقم وابعث؛فإنه إن انهزم جيشك فليس ذلك كهزيمتك، وإنك إن تُهْزَم أو تُقْتَل يكفر المسلمون ولا يشهدوا أن لا إلهَ إلا اللّه أبداً، قال: أشر عَلَيَّ من أبعث؟ قال: قلت: سعد بن أبي وقاص، قال عمر: أعلم أن سعداً رجل شجاع، ولكني أخشى أن لا يكون له معرفة بتدبير الحرب، قال عبد الرحمن: هو على ما تصف من الشجاعة، وقد صحب رسول اللّه صلى الله عليه وسلم وشهد بدراً فاعهد إليه وشاورنا فيما أردت أن تحدث إليه؛ فإنه لن يخالف أمرك، ثم خرج فدخل عثمان عليه، فقال له: يا أبا عبد الله أشر علي أسير أم أقيم؟ فقال عثمان: أقم يا أمير المؤمنين وابعث بالجيوش، فإنه لا آمن إن أتى عليك آتٍ أن ترجع العرب عن الإسلام، ولكن ابعث الجيوش وداركها بعضها على بعض، وأبعث رجل له تجربة بالحرب وبَصَر بها، قال عمر: ومن هو؟ قال: علي بن أبي طالب، قال: فالقه وكلمه وذاكره ذلك، فهل تراه مسرعاً إليه أو لا، فخرج عثمان فلقي علياً فذاكره ذلك، فأبى علي ذلك وكرهه، فعاد عثمان إلى عمر فأخبره، فقال له عمر: ومن ترى؟ قال: سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل: قال: ليس بصاحب ذلك،
الكتاب : مروج الذهب
المؤلف : المسعودي

ابوعبید بن مسعود ثقفی (پدر مختار ثقفی) و صفیه همسر عبدالله بن عمر است. أبو عبید بن مسعود بن عمرو بن عُمَیر بن عَوف الثقَفی در زمان پیامبر اسلام آورد.
وی فرمانده سپاه عرب در جنگ پل که جنگ جسر هم نامیده می‌شود، بود. این جنگ در زمان خلافت عمر بن خطاب و در سال ۱۳ هجری (۶۳۴ میلادی) به وقوع پیوست. ابوعبید در این جنگ به فیل سفیدی حمله برده و او را زخمی کرد و فیل هم او را زیر پای خود گرفت و او را کشته و جنگ با پیروزی ایرانیان به پایان رسید.
البته این کلام مسعودی که امام علی بعمر گفت : قال: سر بنفسك فإنه أهيب للعدو وأرهب له، فخرج من عنده : یعنی خودت برو که برای دشمن مهیب تر و ترسناک تر است مخالف خبری است که در نهج البلاغه آمده که امام عمر را از رفتن نهی نمودند ، در هر دو حال توجیه دارد که به اولی اشاره شد ودومی هم برای حفظ مدینه از شورشهای داخلی وخارجی در صورت خروج وقتل عمر بود .

ﻭ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ ﺍﻗﺎﯼ ﻣﺴﻌﻮﺩﯼ ﺩﺭﺩﻭﺭﻩ ﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺧﻼﻓﺖ ﻋﻤﺮ، ﻣﻮﺿﻌﻰ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻓﺘﻮﺣﺎﺕ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﻧﻤﻮﺩ، ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻣﻮﺿﻌﻰ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺧﻼﻓﺖ ﺍﺑﻮﺑﻜﺮ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﻧﻤﻮﺩ؛ ﻳﻌﻨﻰ ﻧﻪ ﺗﺄﻳﻴﺪ ﻣﺸﺮﻭﻋﻴﺖ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻭ ﻧﻪ ﻣﻮﺿﻌﻰ ﻛﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺗﻀﻌﻴﻒ ﺭﻭﺣﻴﻪ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﮔﺮﺩﺩ. ﻋﻤﺮ ﻛﻮﺷﻴﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺮﻛﺖ ﺩﺭ ﻓﺘﻮﺣﺎﺕ ﻭﺍ ﺩﺍﺭﺩ، ﻭﻟﻰ ﻣﻮﻓﻖ ﻧﺸﺪ. ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﻮﺭﺥ ﻧﺎﻣﺪﺍﺭ، ﻣﺴﻌﻮﺩﻯ : ﭼﻮﻥ ﻋﻤﺮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﺍﺯ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻛﺮﺩ، ﻋﺜﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺩﻯ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺟﻨﮓ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻭ ﺑﺼﻴﺮﺕ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ : ﺁﻥ ﻛﻴﺴﺖ؟ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻃﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ. ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ ﺑﺒﻴﻦ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺗﻤﺎﻳﻞ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻋﻠﻰ( ﻉ) ﻣﺬﺍﻛﺮﻩ ﻛﺮﺩ، ﺍﻣّﺎ ﻋﻠﻰ( ﻉ) ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﺩ ﻛﺮﺩ ﻣﺴﻌﻮﺩﻯ، ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ، ﺝ 2، ﺹ 310، ﻗﻢ، ﺩﺍﺭ ﺍﻟﻬﺠﺮﺓ، ﭺ ﺩﻭﻡ، .1409

چرا امام علی ع این امر عمر وعثمان را رد کرد وخوش نداشت ؟!

محمد بن علي بن الحسين في (العلل) عن أبيه، عن سعد، عن محمد بن عيسى، عن القاسم بن يحيى، عن جده الحسن بن راشد، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله، عن آبائه (عليهم السلام) قال: قال أمير المؤمنين (عليه السلام): لا يخرج المسلم في الجهاد مع من لا يؤمن على الحكم، ولا ينفذ في الفيء أمر الله عزّ وجلّ، فانه إن مات في ذلك المكان كان معينا لعدونا في حبس حقنا والاشاطة بدمائنا وميتته ميتة جاهلية.وسائل الشیعه
حضرت على (ع ) در روايتى مى فرمايد:
مسلمانان حق ندارد با كسى كه به حكم اسلام ايمان ندارد و در مورد غنائم ، امر خدا را اجرا نمى كند، براى جهاد خارج شود.))
مسلمان نبايد در ركاب كسى كه به حكم خدا ايمان ندارد و دستور خداوند را درباره غنايم جنگى اجرا نمى كند، جهاد كند. اگر در اين چنين جهادى كشته شود، دشمن ما را در حبس حقوق ما و ريختن خون ما يارى نموده است و مرگ او همانند مرگ دوران جاهليت است ..

وقبلا هم امام در جریان شورای شش نفره عمر بعلت همینکه خلافت ابوبکر وعمر را شرعی
نمیدانست کنار گذاشته شد :

على (ع) سیره وسنت شیخین را قبول نداشت: آرى، از دیدگاه على (علیه السلام) مشروعیت عملکرد خلفا مورد سؤال است، به طورى که در قضیه شوراى شش نفره، سه بار به حضرت پیشنهاد قبول خلافت به شرط عمل به سیره شیخین مى دهند، ولى حضرت با قاطعیت تمام رد مى کند. احمد بن حنبل مى نویسد: عاص بن وائل گوید: به عبد الرحمان گفتم: چگونه با وجود شخصیّتى مانند على، با عثمان بیعت کردید؟ پاسخ داد: «ما ذنبی قد بدأت بعلی فقلت: أبایعک على کتاب اللّه وسنة رسوله وسیرة أبی بکر وعمر رضى اللّه عنهما قال: فقال فیما استطعت قال: ثم عرضتها على عثمان رضى اللّه عنه فقبلها»; (مسند احمد، ج 1، ص 75 و فتح البارى، ج 13، ص 170) گناه من چیست که سه مرتبه به على پیشنهاد کردم که خلافت را به شرط عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر و سیره ابوبکر وعمر بپذیرد، ولى قبول نکرد; ولى عثمان زیر بار این پیشنهاد رفت. هم‌چنین پس از جنگ صفین که مردم را جهت جنگ با خوارج آماده مى ساخت، از پذیرش بیعت ربیعه بن أبى شداد مشروط به عمل به سیره شیخین، خوددارى کرد و فرمود:

ولما خرجت الخوارج من الكوفة أتى عليا أصحابه وشيعته فبايعوه وقالوا نحن أولياء من واليت وأعداء من عاديت فشرط لهم فيه سنة رسول الله صلى الله عليه و سلم فجاءه ربيعة بن أبي شداد الخثعمي وكان شهد معه الجمل وصفين ومعه راية خثعم فقال له بايع على كتاب الله وسنة رسول الله صلى الله عليه و سلم فقال ربيعة على سنة أبي بكر وعمر قال له علي ويلك لو أن أبا بكر وعمر عملا بغير كتاب الله وسنة رسول الله صلى الله عليه و سلم لم يكونا على شيء من الحق فبايعه فنظر إليه علي وقال أما والله لكأني بك وقد نفرت مع هذه الخوارج فقتلت وكأني بك وقد وطئتك الخيل بحوافرها فقتل يوم النهر مع خوارج البصرة
وأما خوارج البصرة فإنهم اجتمعوا في خمسمائة رجل وجعلوا عليهم مسعر بن فدكي التميمي فعلم بهم ابن عباس فأتبعهم أبا الأسود الدؤلي فلحقهم بالجسر الأكبر فتواقفوا حتى حجز بينهم الليل وأدلج مسعر بأصحابه وأقبل يعترض الناس وعلى مقدمته الأشرس بن عوف الشيباني وسار حتى لحق بعبدالله بن وهب بالنهر فلما خرجت الخوارج وهرب أبو موسى إلى مكة ورد علي ابن عباس إلى البصرة قام في الكوفة فخطبهم فقال الحمد لله وإن أتى الدهر بالخطب الفادح والحدثان الجليل وأشهد أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله أما بعد فإن المعصية تورث الحسرة وتعقب الندم وقد كنت أمرتكم في هذين الرجلين وفي هذه الحكومة أمري ونحلتكم رأيي لو كان لقصير أمر ولكن أبيتم إلا ما أردتم فكنت أنا وأنتم كما قال أخو هوازن ... أمرتهم أمري بمنعرج اللوى ... فلم يستبينوا الرشد إلا ضحى الغد ... واى بر تو، اگر ابو بکر و عمر بر خلاف کتاب خدا و سنّت پیامبر عمل کرده باشند، از حق فاصله گرفته اند. تاریخ طبرى، ج 4، ص 56 آیا مى شود على این فتوحات را تأیید نماید؟
امام علی(ع) در پاسخ مشورت خواهی خلیفه فرمودند:«اگر اهل شام را از شام حركت بدهي روميان بر سر كودكان و زنان آنان مي ريزند و بر آنان مي تازند. اگر اهل يمن را از يمن حركت بدهي مردم حبشه به كودكان و زنان آنان هجوم مي آورند و اگر مردم مكه و مدينه را كوچ بدهي و به جبهه برويد، اعراب از هر سو به اين دو شهر هجوم مي آورند و تو بايد اندوه كودكان و زنان آنان را به دل بگيري و در مورد كثرت نيروهاي دشمن بايد به اين نكته توجه شود كه ما در زمان پيامبر اسلام با تكيه بر ايمان و ياري خدا مي جنگيديم نه با تكيه بر فزوني عدد و در مورد همپيماني همه ايرانيان در جنگ با مسلمانان بايد بگويم كه ما بايد كار را به خدا بسپاريم و خداوند خودش اين مشكل را حل مي كند و اگر تو خودت به جبهه بروي و ايرانيان تو را ببينند بر شدت حمله خود مي افزايند تا تو را از پاي درآورند. بهتر است كه مردم شام در شام بمانند و مردم يمن، مكه و مدينه در شهرهاي خود بمانند و به مردم بصره بنويس كه سه گروه شوند، يك گروه از زنان و كودكان مراقبت كنند و گروهي مواظب كفار و اهل ذمه باشند و گروهي هم به نيروهاي مسلمانان بپيوندند». عمر بن خطاب گفت: رأي درست همين است و من از اين رأي پيروي مي كنم. ) بلاذری‌، فتوح البلدان‌، ص‌330؛ یاقوت حموی نیز با همین تعبیر از حضور حسنین‌«ع» در فتوحات یادكرده است‌. (یاقوت حموی‌، معجم البلدان‌، ج‌4، ص‌17).

ما قال علي كرم الله وجهه في الخثعمي فبايعوه على التسليم والرضا، وشرط عليهم كتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه وسلم، فجاءه رجل من خثعم، فقال له الامام علي: بايع على كتاب الله وسنة نبيه، قال: لا، ولكن أبايعك على كتاب الله وسنة نبيه وسنة أبي بكر وعمر. فقال علي: وما يدخل سنة أبي بكر وعمر مع كتاب الله وسنة نبيه ؟ إنما كانا عاملين بالحق حيث عملا، فأبى الخثعمي إلا سنة أبي بكر وعمر، وأبى علي أن يبايعه إلا على كتاب الله وسنة نبيه صلى الله عليه وسلم، فقال له حيث ألح عليه: تبايع ؟ قال: لا، إلا على ما ذكرت لك، فقال له علي: أما والله لكأني بك قد نفرت في هذه الفتنة، وكأني بحوافر خيلي قد شدخت وجهك، فلحق بالخوارج، فقتل يوم النهروا
الكتاب : الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري

أخبرنا ابن الحسن، أخبرنا ابن المذهب، أخبرنا أحمد بن جعفر، حدَّثنا عبد اللّه بن أحمد قال: حدَّثني سفيان بن وكيع، حدَّثنا قبيصة، عن أبي بكر بن عياش، عن عاصم، عن أبي وائل قال: قلت لعبد الرحمن بن عوف: كيف بايعتم عثمان وتركتم علياً؟ قال: ما ذنبي. قد بدأت بعدي فقلت: أبايعك على كتاب اللّه وسنة رسوله، وسيرة أبي بكر وعمر. فقال: فيما استطعت، ثم عرضتها على عثمان فقبلها.
الكتاب : المنتظم
المؤلف : ابن الجوزي
ح وأخبرنا أبو القاسم هبة الله بن محمد بن الحصين أنا أبو علي بن المذهب
قالا أنا أحمد بن جعفر نا عبدالله بن أحمد حدثني سفيان بن وكيع حدثنا قبيصة عن أبي بكر بن عياش عن أبي وائل قال قلت لعبدالرحمن بن عوف كيف بايعتم عثمان وتركتم عليا فقال ما ذنبي قد بدأت بعلي فقلت أبايعك على كتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه وسلم وسنة أبي بكر وعمر قال فقال فيما استطعت قال ثم عرضتها على عثمان فقبلها .تاریخ دمشق

واین احادیث بخوبی نشان میدهند که امام علی (ع) سنت ابوبکر وعمر را نامشروع وبرخلاف قرآن وسنت رسول الله (ص) میداند ودر جای دیگر هم در حج با عثمان اختلاف میکند و اورا مخالف سنت پیامبر میداند . اما در عین حال مجبور است برای حفظ اسلام وانتشار آن صبر کند .

ابن اعثم گفته :
فلما ورد الكتاب على عمر بن الخطاب رضي الله عنه وقرأه وفهم ما فيه وقعت عليه الرعدة والنفضة حتى سمع المسلمون أطيط أضراسه ، ثم قام عن موضعه حتى دخل المسجد وجعل ينادي : أين المهاجرون والأنصار ؟ ألا ! فاجتمعوا رحمكم الله وأعينوني أعانكم الله .
ثم قال : أيها الناس ! هذا يوم غم وحزن فاستمعوا ما ورد علي من العراق ، فقالوا : وما ذاك يا أمير المؤمنين ؟ فقال : إن الفرس أمم مختلفة أسماؤها وملوكها وأهواؤها وقد نفخهم الشيطان نفخة فتحزبوا علينا وقتلوا من في أرضهم من رجالنا ، وهذا كتاب عمار بن ياسر من الكوفة يخبرني بأنهم قد اجتمعوا بأرض نهاوند في خمسين ومائة ألف وقد سربوا عسكرهم إلى حلوان وخانقين وجلولاء ، وليست لهم همة إلا المدائن والكوفة ، ولئن وصلوا إلى ذلك فإنها بلية على الاسلام وثلمة لا تسد أبدا ، وهذا يوم له ما بعده من الأيام ، فالله الله يا معشر المسلمين ! أشيروا علي رحمكم الله .
ترجمه:
وقتي كه نامه به دست عمر رسيد وآن را خواند و از مضمون آن آگاه شد، لرزه بر اندامش افتاد كه از شدت ناراحتي ، مسلمانان صداي بر هم خوردن دندانهايش را مي شنيدند ، از جايش حركت كرد و داخل مسجد شد وفرياد زد : مهاجران و انصار كجايند ؟ همه جمع شويد ، خدا شما را رحمت كند ، كمكم كنيد ، خدا شما را كمك كند .
سپس گفت : اي مردم ! امروز روز غم و اندوه است ، بشنويد كه از عراق چه خبري رسيده است ، گفتند : چه اتفاق افتاده است ؟ گفت : مردم ايران همه از هم جدا و متفرق بودند ؛ ولي با دميدن شيطان گرد هم جمع شده‌اند و دوستان ما را در شهر ها كشته اند ، اين نامه عمار ياسر است كه از كوفه نوشته است : يكصد و پنجاه هزار نفر در سر زمين نهاوند گرد آمده و عده‌اي از آنان تا شهرهاي حلوان و خانقين و جلولاء پيشروي كرده اند ، قصد آنان تصرف مدائن و كوفه است ، اگر به اين دو شهر برسند مصيبت و صدمه‌اي بر اسلام وارد خواهد شد كه جبران نخواهد داشت ، شما را به خدا نظرتان را براي من بازگو كنيد .
اطرفيان خليفه ؛ از جمله طلحة بن عبيد الله ، زبير بن عوام ، عبد الرحمن بن عوف ، چيزي جز دلداري دادن ، چيزي نداشتند كه با عنوان راهكار به خليفه پيشنهاد كنند . عمر پس از شنيدن سخن هر يك ، ارتعاش بدنش بيشتر شد و مي‌گفت :
أريد غير هذا الرأي .(یک نظر و دیدگاه دیگری را می طلبم.)
تا اين كه عثمان بن عفان پيشنهاد كرد تا شخص عمر با همه مهاجران و انصار براي نابودي لشكريان ايران پيش قدم شود .
وأنا أشير عليك أن تسير أنت بنفسك إلى هؤلاء الفجار بجميع من معك من المهاجرين والأنصار فتحصد شوكتهم وتستأصل جرثومتهم ... تكتب إلى أهل الشام فيقبلوا عليك من شامهم ، وإلى أهل اليمن فيقبلوا إليك من يمنهم ، ثم تسير بأهل الحرمين مكة والمدينة إلى أهل المصرين البصرة والكوفة ، فتكون في جمع كثير وجيش كبير ، فتلقى عدوك بالحد والحديد والخيل والجنود ...
عثمان به عمر گفت : خودت همراه مهاجران و انصار براي در هم كوبيدن شوكت گردن كشان حركت كن ... به مردم شام نامه به نويس تا از شام حركت كنند و تو را ياري كنند ، به مردم يمن نامه به نويس تا از يمن حركت كنند ، سپس مردم مدينه و مكه با تو همراه مي‌شوند تا به كوفه و بصره برسي ، لشكري بزرگ براي روياروئي با دشمنان فراهم خواهد آمد .
عمر كه از پيشنهاد عثمان دلش آرام نگرفته بود ، ناگزير دست به دامن «پناه امت» و مشكل گشاي زمانش شد و گفت:
يا أبا الحسن ! لم لا تشير بشيء كما أشار غيرك ؟
اي ابو الحسن ! چرا مانند ديگران راهنمائي و نظر نمي دهي ؟
علي عليه السلام مهر سكوت را شكست و مانند هميشه دل سوزانه براي عزّت و نجات امت اسلامي هر آن چه لازم دانست به عمر پيشنهاد نمود :
إن كتبت إلى الشام أن يقبلوا إليك من شامهم لم تأمن من أن يأتي هرقل في جميع النصرانية فيغير على بلادهم ويهدم مساجدهم ويقتل رجالهم ويأخذ أموالهم ويسبي نساءهم وذريتهم ، وإن كتبت إلى أهل اليمن أن يقبلوا من يمنهم أغارت الحبشة أيضا على ديارهم ونسائهم وأموالهم وأولادهم .
وإن سرت بنفسك مع أهل مكة والمدينة إلى أهل البصرة والكوفة ثم قصدت بهم قصد عدوك انتقضت عليك الأرض من أقطارها وأطرافها ، حتى إنك تريد بأن يكون من خلفته وراءك أهم إليك مما تريد أن تقصده ، ولا يكون للمسلمين كانفة تكنفهم ولا كهف يلجؤون إليه ، وليس بعدك مرجع ولا موئل إذ كنت أنت الغاية والمفزع والملجأ ، فأقم بالمدينة ولا تبرحها فإنه أهيب لك في عدوك وأرعب لقلوبهم ، فإنك متى غزوت الأعاجم بنفسك يقول بعضهم لبعض : إن ملك العرب قد غزانا بنفسه لقلة أتباعه وأنصاره ، فيكون ذلك أشد لكلبهم عليك وعلى المسلمين ، فأقم بمكانك الذي أنت فيه وابعث من يكفيك هذا الامر والسلام .
اگر به مردم شام نامه به نويسي و آنان براي كمك ، شام را ترك كنند ، ترس از آن است كه نصرانيان تحت فرماندهي هرقل سرزمين آنان را هدف قرار دهد ، مساجد را ويران و مردان را بكشد ، اموال را غارت و زنان را به اسارت گيرد . و اگر به مردم يمن نامه به نويسي تا به كمك بشتابند ، ايمن از مردم حبشه نخواهند بود كه بر سرزمين آنان بتازند و اموالشان را غارت و زنانشان را به اسارت گيرند و فرزندانشان را بكشند .
و اگر خودت با مردم مكه و مدينه به طرف بصره و كوفه حركت كني و زمين را دور بزني تا به دشمن برسي ، مسلمانان پشتيبان و پناهگاهي نخواهند داشت تا به او تكيه كنند ؛ پس در مدينه بمان كه براي دشمن سخت‌تر و وحشت را در دل آنان بيشتر مي كند ؛ چون اگر خودت به جنگ ايرانيان بروي خواهند گفت رهبر عرب‌ها تنها مانده و نفراتش كم است و با دلگرمي بيشتري خواهند جنگيد ، پس سربازان را روانه كن وخودت بمان .(این خبر موافق نهج البلاغه است )

خدای متعال این دین را بوسیله منافقین یاری میکند : أن الله تعالى يؤيد هذا الدين بأقوام لا خلاق لهم فيه .

حتی امام ع میگویند که پیروزی اسلام را رسول خدا ص پیشگویی کرده بودند اگر توی ابوبکر یا عمر چه بروید چه بمانید باز هم مسلمین پیروزند .

وفي تاريخ دمشق (2/64):«وعليٌّ في القوم لم يتكلم . قال أبو بكر:ماذا ترى يا أبا الحسن؟ فقال: أرى أنك إن سرت إليهم بنفسك أو بعثت إليهم نُصرت عليهم إن شاء الله . فقال: بشرك الله بخير، ومن أين علمت ذلك؟قال: سمعت رسول الله(ص)يقول:لايزال هذا الدين ظاهراً على كل من ناوأه ، حتى يقوم الدين وأهله ظاهرون . فقال:سبحان الله ، ما أحسن هذا الحديث ، لقد سررتني به سرك الله » .

إنَّ الأَعَاجِمَ إنْ يَنْظُرُوا إلَيْكَ غَداً يَقُولُوا : هذَا أَصْلُ الْعَرَبِ، فَإذَا اقْتَطَعْتُمُوهُ استَرَحْتُمْ، فَيَكُونُ ذلِكَ أَشَدَّ لِكَلَبِهِمْ عَلَيْكَ، وَطَمَعِهِمْ فِيكَ. فَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ مَسِيرِ الْقَوْمِ إلَى قِتَالِ المُسْلِمِينَ، فَإنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ هُوَ أَكْرَهُ لِمَسِيرِهِمْ مِنْكَ، وَهُوَ أَقْدَرُ عَلَى تَغْيِيرِ مَا يَكْرَهُ.
وَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ عَدَدِهِمْ، فَإنَّا لَمْ نَكُنْ نُقَاتِلُ فِيمَا مَضَى بِالْكَثْرَةِ، وَإنَّمَا كُنَّا نُقَاتِلُ بِالنَّصْرِ وَالْمَعُونَةِ !
ترجمه
هرگاه عجم ها فردا چشمشان به تو (عمر) افتد مى گويند : اساس و ريشه عرب اين است، و اگر آن را قطع كنيد راحت خواهيد شد. اين فكر آنها را در مبارزه با تو و طمع در نابودى و آزارت حريص تر و سرسخت تر مى كند.
اما آنچه يادآور شدى كه آنها به سوى جنگ با مسلمانان آمده اند، (و اين دليل قوت و قدرت آنهاست و تو را نگران ساخته) خداوند بيشتر از تو حركت آنها را ناپسند مى دارد، و او بر تغيير آنچه نمى پسندد تواناتر است، و آنچه درباره تعداد زياد سربازان دشمن يادآور شدى، بدان كه ما، در گذشته در نبرد با دشمن بر اساس فزونى نفرات پيكار نمى كرديم، بلكه با يارى و كمك خداوند جنگ مى كرديم (و پيروز مى شديم).

از سخنان آنحضرت عليه السّلام است هنگاميكه عمر ابن الخطّاب با آنجناب مشورت كرد كه بسر كردگى خود با ايرانيان بجنگد ، لذا حضرت در پاسخ فرمود :
اين امر پيروزى ، و شكست دين اسلام ( در جنگها وابسته ) به بسيارى و كمى سپاه نيست ، بلكه اين دين و سپاه خداوندى است كه آنرا نمايان ساخته ، و او را يارى و كمك كرده ، تا برسد بآنجائيكه بايد برسد و ظاهر گردد در هر جائيكه بايد ظاهر گردد ( اسلام با داشتن آن قوانين عاليه و دستورات نورانى خويش اغلب كره ارض را بايد فرا گيرد ، و خداوند اين معنى را به مسلمين وعده كرده ) و اگر چه عرب امروز ( از حيث نفرات
بالنّسبه بدشمنان خيلى ناچيز و ) كمند لكن چون مسلمان اند ، بسيار و در پرتو اجتماع و هم آهنگى ارجمند و پيروزمندند پس تو مانند ستون پولادين گردونه در جاى خويش استوار بوده ، و آسياى جنگ را بوسيله لشگر عرب بچرخ انداخته و با آنان آتش پيكار را بر افروز ، زيرا كه تو اگر خودت از مدينه ( براى نبرد با عجم ) حركت كنى اعراب ( و دشمنان اسلام ) از اطراف و اكناف كشور بطورى بر تو هجوم كنند كه امر آنچه در پشت سر خود واگذاشته از سر حدّات ( و دفاع از نقاط دور از مركز ) بر تو لازمتر و مهمتر افتد از آنچه كه در پيش روى دارى ،
زيرا فردا اگر ايرانيان نظرشان بر تو افتد گويند اين ( پادشاه و خليفه و ) اصل عرب است ، اگر او را قطع كنيد از رنج ،
جنگ با عرب براى هميشه ) آسوده ميشويد ، پس اين امر حرص آنان را در كار پيكار شديدتر ، و طمع شان را در تو بيشتر ميگرداند ، و امّا اينكه گفتى عجم براى جنگ با مسلمانان حركت خواهد كرد ، پس كراهت خداوند سبحان در حركت آنان پيش از تو است ، و او بر تغيير چيزيكه از آن كراهت دارد ، از تو تواناتر است ، ديگر اينكه فزونى شماره آنها را يادآور شدى ، پس ( بدان ) ما در گذشته هيچگاه بدلگرمى زيادتى خويش با دشمن نجنگيديم ،

قال ابن أبي الحديد : قد اختلف في الحال الّذي قاله أمير المؤمنين عليه السلام ، فقيل : قاله في غزاة القادسيّة ، و قيل : في غزاة نهاوند . ذهب إلى
الأخير محمّد بن جرير ، و إلى الأوّل المدائني .

حذيفة بن اليمان ، وسلمان الفارسي ، وعمار بن ياسر ، وأبو ذر الغفاري ، والمقداد بن عمرو ، وخالد بن سعيد بن العاص الأموي وأخيه عمرو ....

واگر اشکال شود که چرا شیعیان علی ع در جنگهای خلفا شرکت داشتند بفرض صحت سند مثل کمک یوسف ع به عزیز مصر همچنین عوامل نفوذی مثل علی بن یقطین و... در دستگاه حکومتی عباسیان برای کمک به شیعیان بوده است .

پس فرق اساسی بین رسول خدا ص و عترت ع در علت جنگ نیست چون رسول خدا ص هم جهاد ابتدایی داشت عمر وعثمان هم داشتند اما بحث سر کیفیت این جنگها وفتوحات است .

بزبان دیگر اگر آنطور که رسول خدا ص گفته بودند مردم بر امامت ثقلین متحد شده بودند و تربیت وهدایت ائمه هدی را قبول و دریافت میکردند ، طوری تربیت میشدند که ائمه از انها بعنوان فرماندهان فتوحات استفاده میکردند واین فجایع تنفر آمیز توسط مغیره وسعد وقاص و خالد و زیاد و... بوقوع نمی پیوست .

خود امام تصریح دارند که :

حَالُهَا انْتِقَالٌ، وَ وَطْأَتُهَا زِلْزَالٌ، وَ عِزُّهَا ذُلٌّ، وَجِدُّهَا هَزْلٌ، وَ عُلْوُهَا سُفْلٌ. دَارُ حَرَب وَ سَلَب، وَ نَهْب وَ عَطَب. أَهْلُهَا عَلَى سَاق وَ سِيَاق، وَ لَحَاق وَ فِرَاق. قَدْ تَحَيَّرَتْ مَذَاهِبُهَا، وَ أَعْجَزَتْ مَهَارِبُهَا، وَ خَابَتْ مَطَالِبُهَا; فَأَسْلَمَتْهُمُ الْمَعَاقِلُ، وَ لَفَظَتْهُمُ الْمَنَازِلُ، وَ أَعْيَتْهُمُ الْمَحَاوِلُ: فَمِنْ نَاج مَعْقُور، وَ لَحْم مَجْزُور، وَ شِلْو مَذْبُوح، وَ دَم مَسْفُوح، وَ عَاضٍّ عَلَى يَدَيْهِ، وَ صَافِق بِكَفَّيْهِ، وَ مُرْتَفِق بِخَدَّيْهِ، وَ زَار عَلَى رَأْيِهِ، وَ رَاجِع عَنْ عَزْمِهِ; وَ قَدْ أَدْبَرَتِ الْحِيلَةُ، وَ أَقْبَلَتِ الْغِيلَةُ، (وَلاَتَ حِينَ مَنَاص) هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ! قَدْ فَاتَ مَا فَاتَ، وَ ذَهَبَ مَا ذَهَبَ، وَ مَضَتِ الدُّنْيَا لِحَالِ بَالِهَا، (فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَآءُ وَ الاَْرْضُ وَ مَا كَانُوا مُنْظَرِينَ).
ترجمه
حال دنيا دگرگونى (دائمى)است و گامهاى محكمش لرزان، عزّتش ذلّت، برنامه هاى جدى اش شوخى و بلندى اش عين سقوط است.
دنيا سراى غارت و دزدى و ربودن (اموال و مقامات يكديگر) و تباهى و هلاكت است و اهل آن همواره آماده حركت (به سوى پايان زندگى) و پيوستن (به پيشينيان) و جدايى (از دوستان و عزيزان) هستند.
راههايش حيرت زا، گريزگاههايش ضعيف و مقاصدش يأس آور و نوميدى زاست (هنگامى كه فرمان مرگ دنياپرستان صادر مى شود) دژهاى محكم صاحبان خود را تسليم مى كنند و خانه هايشان آنان را بيرون مى افكنند و تدبيرشان آنها را خسته و ناكام
مى سازد. در اين حال آنها يا نجات يافته اى مجروحند يا مرده اى پاره پاره، يا سر از تن جدا شده، يا غرق به خون، يا پشيمانى كه هر دو دستش را به دندان مى گزد، يا حسرتمندى مندى كه دستها را به هم مى سايد، يا حيرت زده اى كه سر را به روى دستها تكيه داده (و به فكر فرو رفته) يا پشيمانى كه بر اشتباهات خويش تأسف مى خورد (و خود را شايسته سرزنش مى بيند) و يا از تصميم برگشته اى (كه راه چاره را در برابر خويش مسدود مى بيند. آرى!) اين در حالى است كه راه چاره بسته شده، حوادث غافلگير كننده فرا رسيده «و هنگام فرار و نجات نيست». هيهات هيهات! (در اين هنگام كار از كار گذشته) آنچه بايد از دست برود از دست رفته، گذشته ها گذشته و دنيا همچنان به راه خود ادامه مى دهد (و كسى از آنان ياد نمى كند) «نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين، و نه به آنها مهلتى داده شد!».
شرح و تفسير
سرنوشت دنيا و دنياپرستان
با توجه به اينكه حبّ دنيا و دلبستگى شديد به امور مادّى سرچشمه انواع گناهان و جنايات و خلافكاريهاست و با توجّه به اينكه در عصر امام به موجب فتوحات اسلامى، ثروت زيادى در كشور اسلام فراهم شده بود و عدّه اى غرق ناز و نعمت بودند، امام بارها در خطبه هايش مردم را از دنياپرستى نهى مى كند و با تعبيراتى كه در كلام ديگرى، نظير آن ديده نشده است آثار زشت دنياپرستى را بر ملا مى سازد، لذا در اين بخش از خطبه امام(عليه السلام) نخستبا پنج جمله كوتاه بر بى اعتبار بودن مواهب مادى تأكيد مى كند و مى فرمايد: «حال دنيا دگرگونى (دائمى)است و گامهاى محكمش لرزان، عزّتش ذلّت، برنامه هاى جدى اش شوخى، و بلندى اش عين سقوط است»; (حَالُهَا انْتِقَالٌ، وَ وَطْأَتُهَا زِلْزَالٌ، وَ عِزُّهَا ذُلٌّ، وَجِدُّهَا هَزْلٌ، وَ عُلْوُهَا سُفْلٌ(1)).
---
1. «علو» و «سفل» به معناى بلندى و پايينى است كه گاه به ضمّ حرف اوّل و گاه به كسر آن تلفظ مى شود.
اما دگرگونى حال دنيا بر كسى پوشيده نيست چه بسا شبانگاه، بر تخت قدرت نشسته و قصد كشور گشايى دارد; ولى سحرگاه نه تن سر و نه سر تاج دارد! با يك گردش چرخ نيلوفرى نيرومندان سقوط مى كنند و ضعيفان به قدرت مى رسند و عزيزان ديروز ذليلان امروز مى گردند.
اما متزلزل بودن گامهاى آن به آن علت است كه قرارگاه انسان در اين جهان دائماً متزلزل است بر هر چيز تكيه كند ـ مال، ثروت، جوانى وسلامتى ـ همه امورى متزلزلند. و امّا اينكه عزّتش عين ذلّت است، بعضى از شارحان آن را به اين معنا تفسير كرده اند كه عزّت هاى مادى و نامشروع سبب ذلّت در آخرت است و بعضى گفته اند: سبب دورى از خدا در همين دنياست; ولى تفسير روشن تر آن است كه عزّتهاى مادّى سبب وابستگيهاى شديد مى شود، وابستگيهايى كه او را به ذلت مى كشاند و براى حفظ آن بايد در مقابل هر كس و ناكس سر فرود آورد.

اين بخش از خطبه - كه به نظر مى رسد با بخش اوّل فاصله اى داشته كه مرحوم «سيّد رضى» آن قسمت را نقل نكرده; چون بناى آن بزرگوار، بر گزينش بخش هاى خاصّى از خطبه ها و گلچينى از عبارات مولا(عليه السلام) بوده است - به گفته بسيارى از شارحان نهج البلاغه، خطاب به بنى اميّه است و شاهد آن اينكه در اواخر اين بخش، نام بنى اميّه به صراحت آمده است; در حالى كه جمعى ديگر از شارحان نهج البلاغه معتقدند مخاطب در قسمت اوّل اين بخش، باقى مانده صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و تابعين هستند و ذيل آن خطاب به بنى اميّه است و تعبيراتى كه در آغاز اين بخش است، معناى دوّم را تأييد مى كند; زيرا تعبيرات نشان مى دهد كه امام(عليه السلام) كسانى را مورد سرزنش قرار داده كه انحراف از جادّه حقّ درباره آنها غير منتظره بوده است و مى دانيم بنى اميّه در طول تاريخ گروهى ستم پيشه، مخالف اسلام و منحرف بودند.
به هر حال، امام(عليه السلام) در اين بخش مى فرمايد: «شما (اى مسلمانان ضعيف الايمان) زمانى از لذّت و زرق و برق دنيا بهره برديد، و از پستان آن شير نوشيديد، كه افسارش رها، و تنگ جهازش گشوده بود!». (فَمَا احْلَوْلَتْ(1) لَكُمُ الدُّنْيَا فِي لَذَّتِهَا، وَ لاَ تَمَكَّنْتُمْ مِنْ رَضَاعِ أَخْلاَفِهَا(2) إِلاَّ مِنْ بَعْدِ مَا صَادَفْتُمُوهَا جَائِلا(3) خِطَامُهَا(4)، قَلِقاً(5) وَ ضِينُهَا)(6).
اشاره به اينكه در زمان حكومت عثمان و بعد از فتوحات اسلامى و ريخت و پاش در بيت المال، شما به لذّات دنيا و زرق و برق آن دست يافتيد و همين امر، شما را از خدا دور ساخت; حاكمان مشغول ثروت اندوزى بودند و توده هاى مردم مشغول عيش و نوش.
لذا در ادامه سخن مى افزايد: «(كار به جايى رسيد كه) حرام دنيا در نظر گروهى همچون درخت سدر بى خار بود و حلالش دور دست و غير موجود!». (قَدْ صَارَ حَرَامُهَا عِنْدَ أَقْوَام بِمَنْزِلَةِ السِّدْرِ الْمَخْضُودِ، وَ حَلاَلُهَا بَعِيداً غَيْرَ مَوْجُود).
گروهى بر بيت المال افتاده بودند و با كمك دستياران خود آن را غارت مى كردند و اين اموال حرام در ميان مردم گسترده مى شد.

امام(ع) به زياد بن ابيه، والي بصره نوشت: «به خدا سوگند، سوگندي از روي صداقت، كه اگر به من گزارش رسد تو در بيت المال مسلمانان به كم يا زياد خيانت كرده اي و بر خلاف دستور، صرف نموده اي، بر تو سخت خواهم گرفت؛ چنان سخت گرفتني كه تو را كم مايه و گران پشت و ذليل و خوار گرداند»

اميرالمؤمنين در باب مشروعيت خويش و ناحق بودن خلافت ديگران چنين مي فرمايد:
هيچ كس از اين امّت با آل محمد قابل قياس نيست . كساني كه هميشه از نعمت و بخشش معارف و علوم ، ايشان بهره مندند، با آنان برابرنيستند. (پس چگونه خود را بر اينان ترجيح مي دهند و مردم را به سوي خويش مي خوانند و حال آن كه ) آل محمد اساس و پايه دين ، وستون ايمان و يقينند؛ (زيرا به سبب هدايت و ارشاد ايشان دين اسلام بر پا است .) آل محمد كساني اند كه دورافتادگان از راه حق به آنان رجوع كرده ، واماندگان به ايشان ملحق مي شوند و خصايص امامت (علوم ، معارف حقه ، آيات و معجزات ) در آنان جمع است و بس .وصيت (رسول اكرم ) و ارث بردن (از آن وجود محترم ) درباره آنان ثابت است (و ايشان به آن حضرت نزديك تر و سزاوارترند؛ وليكن بعضي از اين امّت به وصيت آن بزرگوار عمل نكرده ، ارث او را پايمال نموده ، تخم فساد را در روي زمين پاشيدند) در اين هنگام ، حق به سوي اهلش برگشت و به جايي كه از آن خارج شده بود، منتقل گرديد؛(زيرا پيش از اين ، امارت و خلافت را غصب كرده و سزاوار اين منصب را خانه نشين كرده بودند).
حضرت در اين خطبه ، در وهله اوّل مشروعيت حكومت را مخصوص اهل بيت دانسته است كه كس ديگر را ياراي برابري با آن ها در اين موضوع نيست و در مرحله بعد مي فرمايد حقّي كه متعلق به اهل بيت بوده ، از جايگاه غصبي خارج شده و به محل اصلي اش برگشته است . در يكي از شروح نهج البلاغه در اين باره آمده است :
ويژگي هاي ولايت و حكومت خاص آن ها است : وَ لَهُم ْ خَصَائِص ُ حَق ِّالوِليَه. مقدم داشتن «لَهُم ْ» در اين جمله اشاره به اين است كه اين ويژگي ها منحصر به آن ها است . چگونه از همه شايسته تر نباشند، درحالي كه آن ها اساس دين و ستون يقينند، وصيت پيامبر و وراثت خلافت او در آن ها است : وَ فِيهِم ُ الوَصِيَّه وَ الوِرَاثَه. اگر پيامبر دربارهآن ها وصيت كرد و پيشوايي خلق را به آنان سپرد، به خاطر همين واقعيت ها بود، نه مسأله پيوند و خويشاوندي . پيدا است كه منظور ازوصيت و وراثت در اين جا مقام خلافت و نبوت است و حتي كساني كه ارث را در اين جا به معناي ارث علوم پيامبر گرفته اند، نتيجه اش شايستگي آن ها براي احراز اين مقام است ؛ چرا كه پيشواي خلق بايدوارث علوم پيامبر باشد. جانشين او همان وصي او است ؛ زيرا معلوم است ارث اموال ، افتخاري نيست و وصيت در مسائل شخصي وعادي ، مطلب مهمي محسوب نمي شود... . آن چه مي تواند هم رديف أَسَاس ُ الدَّين ، عِمَادُ الْيَقِين ِ و خَصَائِص ُ حَق ِّ الوِلا يَه واقع شود، همان مسأله خلافت و جانشيني رسول اللّه است .
ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه هنگامي كه به جمله «در اين هنگام حق به سوي اهلش برگشت » مي رسد، مي گويد:
مفهوم اين سخن اين است كه حق قبل از اين زمان در غيراهلش بوده است ، ولي ما اين سخن را توجيه و تأويل مي كنيم و مي گوييم بي شك آن حضرت از همه براي امر خلافت شايسته تر بود، اما نه به دليل اين كه نصي از پيامبر وارد شده باشد، بلكه به دليل افضليت ؛ چرا كه اوبرترين انسان بعد از رسول خدا و شايسته ترين فرد از ميان تمام مسلمانان نسبت به خلافت بود؛ ولي او حق خود را به خاطر مصلحتي ترك كرده بود. او و ساير مسلمين پيش بيني مي كردند كه در اسلام ،تنش و اضطراب پيدا شود؛ چرا كه عرب ، نسبت به علي (ع) حسدمي ورزيد و كينه او را در دل داشت . براي كسي كه نسبت به امري شايسته تر بوده است ، اما آن را ترك كرده و بعد به آن بازگشته است ،جايز است بگويد: قَدْ رَجَع َ ال مُر اءلَي أَهْلِه ِ؛ يعني كار به اهلش بازگشت .
و در پاسخ به اين توجيه و تأويل نامناسب در كتاب پيام امام چنين آمده است :
به يقين پيش داوري ها، مانع از اين شده است كه مفهوم چنين كلام روشني پذيرفته شود؛ زيرا اگر علي (ع) مي خواست بفرمايد پيش ازاين حق به دست اهلش سپرده نشده بود و اكنون به دست اهلش رسيده و به محل شايسته خود بازگشته است ، چه عبارتي روشن تر از اين ممكن بود بگويد؟
در پايان يادآوري اين مهم شايسته است كه حضرت علي (ع) چنان چه ازيك سو به صورت اثباتي ، ملاك هاي مشروعيت را بيان نموده اند، از سوي ديگر به صورت نفيي ملاك هاي مشروعيت خلفا را مورد نقد قرار داده اند كه عمده آن ها از اين قرار است :
أ. حضرت ، در مواضع متعدد با وجود اين كه رأي اهل حل و عقد (شوراي تعيين خليفه ) و يا انتصاب از جانب خليفه سابق ، ملاك مشروعيت محسوب مي شد، تنها خويش را براي حكومت صاحب حق مطلق مي شمردند و ديگران را در اين امر، غاصب مي دانستند. رواياتي كه حضرت ، حكومت خويش رامشروع مي دانستند، مشروحاً گذشت .
ب . حضرت بر اين نكته تأكيد داشتند كه اگر به اندازه چهل نفر ياورداشتم ، به پاي مي خاستم و حق خود را از آن ها باز مي ستاندم . آن حضرت رمزخانه نشيني خويش را نداشتن يار و ياور براي استيفاي حق خويش ، بازگونموده اند.
بر اساس چهارمين ملاك مشروعيت نزد اهل سنت ، اطاعت از هر كس هم كه با جنگ و خونريزي سمت خلافت را عهده دار شود، واجب است ؛ زيرا بعداز تصاحب حكومت ، از مصاديق صاحبان امري خواهد بود كه خداوند درقرآن ، اطاعت از آن ها را واجب شمرده است .

آبـرنـگـ;719392 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]می‌تونید به علی شاه شاهان افتخار کنید که کوچکترین کمکی به ایرانیان (و حتی نسل بشریت) نکرده، هیچ؛ آزادیخواهیشون رو هم سرکوب کرد.
در کوفه، به اعرابی که «شوکت عجم رو نابود کردن» افتخار میکنه.
موتور گردن زنی اسلام در زمان پیامبر بوده.

پسرش حسین از پوشیدن «شلوار» خجالت میکشه، چون شلوار رو نوکرانش (ایرانی‌ها) میپوشیدن.

و در کل میتونید به این اعرابی که برای شمایی که ایرانی هستید، پشیزی ارزش قایل نبودن و شما رو نوکر خودشون میدونستن، افتخار کنید.

*****

ا.


هر کس شلوار از تن به در کند ان را به سر کند تا شاه شما را نبیند نباید سرزنش کرد ننگ است چهره ی شاه ایرانیان را دیدن
شاهانی که طبق فتوایی محرم همه زنان بود
به هر روی شاه اعراب را بر شاه ایران را در مقام بی طرفی(نه عرب نه ایرانی) برتر می بینم

مردانگی به شمشیر است نه سیبیل
مردانگی به قدرت بازوان است نه زن بارگی
مردانگی به شهامت است نه ترس و دق کردن در جزایر
مردانگی به چشم تیز عقاب است نه کور بدن به اوضاع جامعه و زن کشی
مردانگی به عزت است نه چون شاه شما که زیر چادر حرم زنان مخفی می شد
مردانگی به این است که در صف اول لشکر بود نه چون بوزینگان بر خماری و سگ بازی بر تخت سلطنت
مردانگی به این است که شبها به یتمان سر زد نه با هزار زن شب به صبح کردن
مردانگی در کمک به بیوه زنان است نه لذت کِشی زنان جوان
مردانگی در بخشش به سائل است نه زر اندوری و زن اندوزی
مردانگی در مروت به ان کس که شمشیر بر فرقش فرود اورد نه زجر کشی

مردانگی به داشتن خدای یکتاست نه پاره کردن نامه ی فرستاده ی خدا

خیر البریه;719507 نوشت:
اما در عین حال مجبور است برای حفظ اسلام وانتشار آن صبر کند .

عزیز دل این حرفهای شما که دوست دارید حضرت علی را مخالف همه چیز در ان دوران نشان بدهید ولی با صبر زیاد به چهره ایشان بیشتر لطمه میزند
فردی که میدانسته اینها به حق نیستند
در دین بدعت میاورند
صحیف را دستکاری کرده و قران ترتیب بندی خود را میدهند
حکومت غیر اسلامی به نام اسلام دارند
امام مردم یعنی خودش را با طنابی بر گردن میکشند
دختر پیامبر ناموس شیعیان را بر لای در میگذارند خانه اش را تش میزند
کودک در رحمش را میکشند
و ایشان هیچ نمیگوند ؟؟؟
این در دوره حال اگر باشد به این مرد چه میگویید ؟؟
دست بردارید از این حرفها

اینقدر بی غیرتی و ترس را با نام صبر به علی نسبت ندهید

آبـرنـگـ;719462 نوشت:
پس با این حساب، ما باید تا ابد زیر دست عرب ها میموندیم! چون تا یه ایرانی در پی آزادی میهنش برپا بایسته، عرب ها حق داشتن اون رو سرکوب کنن!

مشکل شما نداشتن درک تاریخی هست

زمانی که نادر با سپاهش به اصفهان اومد و با افغان ها می جنگید

دید پیرمردی اصفهانی بسیار خوب و شجاعانه میجنگه

از او پرسید شما که اینقدر جنگاورید، چرا در مقابل مشتی افغانی شکست خوردید

پیرمرد گفت، اون زمان ما بودیم اما نادری نبود!

زمانی که سرداران بزرگی مانند یعقوب لیث و مرداویچ و ... وجود داشتند، حرکت های استقلال طلبی به نفع ملت بود اما زمانی که هیچ رهبری وجود نداشت، خیر!

صرفا باعث هرج و مرج میشد

اگر تاریخ رو مطالعه بفرمایید مشاهده می کنید که همین رهبران بودند که پایه گذار استقلال مملکت شدند!

آبـرنـگـ;719471 نوشت:
این موضوع در مورد خود من هم هست؛ من هم سخن اون‌ها (که از دید خودشون حقه) رو نمیپذیرم.

چون تعصب دارید و به دنبال حقیقت نیستید!

سید محمد جواد;719521 نوشت:
عزیز دل این حرفهای شما که دوست دارید حضرت علی را مخالف همه چیز در ان دوران نشان بدهید ولی با صبر زیاد به چهره ایشان بیشتر لطمه میزند
فردی که میدانسته اینها به حق نیستند
در دین بدعت میاورند
صحیف را دستکاری کرده و قران ترتیب بندی خود را میدهند
حکومت غیر اسلامی به نام اسلام دارند
امام مردم یعنی خودش را با طنابی بر گردن میکشند
دختر پیامبر ناموس شیعیان را بر لای در میگذارند خانه اش را تش میزند
کودک در رحمش را میکشند
و ایشان هیچ نمیگوند ؟؟؟

ما درباره این دوره بحث نمی کنیم. درباره 1400 سال پیش بحث می کنیم

یکی از مشکلات شما هم در نظر نگرفتن شرایط تاریخی است!

Anoushiravan;719533 نوشت:
چون تعصب دارید و به دنبال حقیقت نیستید!

فکر نمیکنید این جواب درخور خودتون هم هست ؟

Anoushiravan;719533 نوشت:
ما درباره این دوره بحث نمی کنیم. درباره 1400 سال پیش بحث می کنیم

یکی از مشکلات شما هم در نظر نگرفتن شرایط تاریخی است!


پس شما ثانیه به ثانیه اون دوارن مکتوب دارید ولی وقایع مهم رو نمیدونید Lol
جالبه اینقدر قطعی درباره 1400سال قبل حرف میزنید
کلا دوستانی همانند شما هیچ نظریه دیگه ای رو قبول ندارن

سید محمد جواد;719521 نوشت:
عزیز دل این حرفهای شما که دوست دارید حضرت علی را مخالف همه چیز در ان دوران نشان بدهید ولی با صبر زیاد به چهره ایشان بیشتر لطمه میزند
فردی که میدانسته اینها به حق نیستند
در دین بدعت میاورند
صحیف را دستکاری کرده و قران ترتیب بندی خود را میدهند
حکومت غیر اسلامی به نام اسلام دارند
امام مردم یعنی خودش را با طنابی بر گردن میکشند
دختر پیامبر ناموس شیعیان را بر لای در میگذارند خانه اش را تش میزند
کودک در رحمش را میکشند
و ایشان هیچ نمیگوند ؟؟؟
این در دوره حال اگر باشد به این مرد چه میگویید ؟؟
دست بردارید از این حرفها

اینقدر بی غیرتی و ترس را با نام صبر به علی نسبت ندهید

عزیزم اگر کمی بیشتر تحقیق کنید میبینید که امام ع مثل هارون ع مامور به صبر بود :

وصية النبي ( ص ) لعلي ( ع ) بالسلم )

قال یا ابن ام لا تاخذ بلحیتی ولا براسی انی خشیت ان تقول فرقت بین بنی اسرائیل

«به خدایی که محمّد را به پیامبری مکّرم داشت ای پسر صهّاک اگر تقدیر و فرمان الهی از قبل نبود هر آینه در می یافتی که نمی توانی به خانه ی من داخل شوی».

ثم أقبل النبي صلى الله عليه وآله على علي عليه السلام فقال: يا علي، إنك ستلقي بعدي من قريش شدة، من تظاهرهم عليك وظلمهم لك. فإن وجدت أعوانا عليهم فجاهدهم وقاتل من خالفك بمن وافقك، فإن لم تجد أعوانا فاصبر وكف يدك ولا تلق بيدك إلى التهلكة . كتاب سليم

فأبشر يا علي، فإن حياتك وموتك معي، وأنت أخي وأنت وصيي وأنت صفيي ووزيري ووارثي والمؤدي عني، وأنت تقضي ديني وتنجز عداتي عني، وأنت تبرء ذمتي وتؤدي أمانتي وتقاتل على سنتي الناكثين من أمتي والقاسطين والمارقين، وأنت
مني بمنزلة هارون من موسى، ولك بهارون أسوة حسنة إذ استضعفه قومه وكادوا يقتلونه.
فاصبر لظلم قريش إياك وتظاهرهم عليك، فإنك بمنزلة هارون من موسى ومن تبعه وهم بمنزلة العجل ومن تبعه.

يا بني عبد المطلب، إنكم ستلقون من بعدي من ظلمة قريش وجهال العرب وطغاتهم تعبا وبلاء وتظاهرا منهم عليكم واستذلالا وتوثبا عليكم وحسدا لكم وبغيا عليكم، فاصبروا حتى
تلقوني. إنه من لقي الله - يا بني عبد المطلب - موحدا مقرا برسالتي أدخله الجنة ويقبل ضعيف عمله ويجاوز عن سيئاته.
يا بني عبد المطلب، إني رأيت على منبري اثني عشر من قريش، كلهم ضال مضل يدعون أمتي إلى النار ويردونهم عن الصراط القهقرى (نص صحيح بخاري ومسلم هم امده است): رجلان من حيين من قريش عليهما مثل إثم الأمة ومثل جميع عذابهم، وعشرة من بني أمية. رجلان من العشرة من ولد حرب بن أمية وبقيتهم من ولد أبي العاص بن أمية.
ومن أهل بيتي اثنا عشر إمام هدى كلهم يدعون إلى الجنة: علي والحسن والحسين وتسعة من ولد الحسين واحدا بعد واحد. إمامهم ووالدهم علي، وأنا إمام علي وإمامهم. هم مع الكتاب والكتاب معهم لا يفارقهم ولا يفارقونه حتى يردوا علي الحوض.
يا بني عبد المطلب، أطيعوا عليا واتبعوه وتولوه ولا تخالفوه وابرؤوا من عدوه وآزروه وانصروه واقتدوا به ترشدوا وتهتدوا وتسعدوا. كتاب سليم


علی علیه السلام چون یاوری جز چند تن انگشت شمار نداشت طبق دستور و وصیت پیامبر(ص) که به او فرمود: «اگر یاورانی پیدا کردی با آنان جهاد کن و اگر یاوری نیافتی تحمّل و صبر کن . بحارالانوار احتجاج و....

واز عامه :

عدد الروايات : ( 14 )

البخاري - التاريخ الكبير - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 440 )

330 - اياس بن عمرو الاسلمي عن علي بن ابى طالب قال قال لي النبي (ص) يكون اختلاف أو أمر فان استطعت ان تكون السلم فافعل.

الرابط:

http://www.sonnhonline.com/Hadith.aspx?HadithID=184815

مسند أحمد بن حنبل - مسند العشرة - ومن مسند علي.. - رقم الحديث : ( 657 )

- حدثنا ‏ ‏عبد الله ‏ ‏حدثني ‏ ‏محمد بن أبي بكر المقدمي ‏ ‏حدثنا ‏ ‏فضيل بن سليمان يعني النميري ‏ ‏حدثنا ‏ ‏محمد بن أبي يحيى ‏ ‏عن ‏ ‏إياس بن عمرو الأسلمي ‏عن ‏علي بن أبي طالب ‏‏( ر ) ‏قال ‏قال رسول الله ‏(ص) ‏إنه ‏ ‏سيكون بعدي اختلاف أو أمر فإن استطعت أن تكون السلم فافعل .

الرابط:

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=657&doc=6
مسند أحمد بن حنبل - من مسند القبائل - حديث أبي رافع - رقم الحديث : ( 25943 )
‏- حدثنا ‏ ‏حسين بن محمد ‏ ‏قال حدثنا ‏ ‏الفضيل يعني إبن سليمان ‏ ‏قال حدثنا ‏ ‏محمد بن أبي يحيى ‏ ‏عن ‏ ‏أبي أسماء ‏ ‏مولى ‏ ‏بني جعفر ‏ ‏عن ‏ ‏أبي رافع ‏أن رسول الله ‏ (ص) ‏‏قال ‏‏لعلي بن أبي طالب ‏ ‏إنه سيكون بينك وبين ‏ ‏عائشة ‏ ‏أمر قال أنا يا رسول الله قال نعم قال أنا قال نعم قال فأنا أشقاهم يا رسول الله قال لا ولكن إذا كان ذلك فارددها إلى مأمنها .

الرابط:

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=25943&doc=6

إبن حجر - فتح الباري - الجزء : ( 13 ) - رقم الصفحة : ( 46 )

- وأخرج أحمد والبزار بسند حسن من حديث أبي رافع ان رسول الله (ص) قال لعلي بن أبي طالب انه سيكون بينك وبين عائشة أمر قال فأنا أشقاهم يا رسول الله قال لا ولكن إذا كان ذلك فارددها إلى مأمنها .

الرابط:

http://www.al-eman.com/hadeeth/viewchp.asp?BID=12&CID=630

الهيثمي - مجمع الزوائد - حديث رقم : ( 12023 )

12023- وعن علي بن أبي طالب قال‏:‏ قال رسول الله (ص)‏:‏ ‏إنه سيكون ‏[‏بعدي‏]‏ اختلاف وأمر فإن استطعت أن تكون السلم فافعل ‏‏‏،‏ رواه عبد الله ورجاله ثقات.

12024- وعن أبي رافع أن رسول الله (ص) قال لعلي بن أبي طالب‏ :‏ إنه سيكون بينك وبين عائشة أمر‏ .‏ قال‏ أنا يا رسول الله‏ ؟‏ قال‏ نعم‏ قال‏ ‏ أنا أشقاهم يا رسول الله‏ ؟‏ قال‏ لا ولكن إذا كان ذلك فارددها إلى مأمنها‏ ، رواه أحمد والبزار والطبراني ورجاله ثقات‏.‏

الرابط:

http://www.al-eman.com/Islamlib/viewchp.asp?BID=272&CID=107&SW=12023#SR1

الطبراني - المعجم الكبير - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 332 )

988 - حدثنا زكريا بن يحيى الساجي ثنا الحسن بن قزعة ثنا الفضيل بن سليمان عن محمد بن أبي يحيى الاسلمي عن أبي أسماء مولى آل جعفر عن أبي رافع قال قال رسول الله (ص) لعلي ( ر ) سيكون بينك وبين عائشة ( ر ) أمر قال أنا يا رسول الله قال نعم قال أنا من بين أصحابي قال نعم قال فأنا أشقاهم قال لا ولكن إذا كان ذلك فارددها إلى مأمنها .

الرابط:

http://www.sonnhonline.com/Hadith.aspx?HadithID=462248

مسند البزار - البحر الزخار - ما أسند أبو رافع

3303 - حدثنا الحسن بن قزعة ، قال : نا الفضيل بن سليمان ، قال : نا محمد بن أبي يحيى الأسلمي ، عن أبي أسماء ، مولى آل جعفر ، عن أبي رافع ، ( ر ) ، قال : قال رسول الله (ص) لعلي : إنه سيكون بينك وبين عائشة شيء قال : يا رسول الله ، أنا ؟ قال : نعم قال : أنا من بين أصحابي ؟ قال : نعم قال : فأنا أشقاهم ، قال : لا قال : فإذا كان ذلك فردها إلى مأمنها.
الرابط:

http://www.sonnhonline.com/Hadith.aspx?HadithID=253249

الطحاوي - مشكل الآثار - باب بيان مشكل

الصالحي الشامي - سبل الهدى والرشاد - الجزء : ( 10 ) - رقم الصفحة : ( 149 )

- وأخرج أحمد والبزار والطبراني، عن أبي رافع أن رسول الله (ص) قال لعلي : انه سيكون بينك وبين عائشة أمر فإذا كان ذلك فارددها إلى مأمنها .
__________________
وفي الملل والنحل : إنّ عمر ضرب بطن فاطمة عليها السلام يوم البيعة حتى ألقت الجنين من بطنها وكان يصيح : أحرقوا دارها بمن فيها .
وما كان في الدار غير عليّ وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام)
ج 1 |ص 57 للشهرستاني

خیر البریه;719546 نوشت:

عزیزم اگر کمی بیشتر تحقیق کنید میبینید که امام ع مثل هارون ع مامور به صبر بود :

وصية النبي ( ص ) لعلي ( ع ) بالسلم )

قال یا ابن ام لا تاخذ بلحیتی ولا براسی انی خشیت ان تقول فرقت بین بنی اسرائیل

«به خدایی که محمّد را به پیامبری مکّرم داشت ای پسر صهّاک اگر تقدیر و فرمان الهی از قبل نبود هر آینه در می یافتی که نمی توانی به خانه ی من داخل شوی».

ثم أقبل النبي صلى الله عليه وآله على علي عليه السلام فقال: يا علي، إنك ستلقي بعدي من قريش شدة، من تظاهرهم عليك وظلمهم لك. فإن وجدت أعوانا عليهم فجاهدهم وقاتل من خالفك بمن وافقك، فإن لم تجد أعوانا فاصبر وكف يدك ولا تلق بيدك إلى التهلكة . كتاب سليم

فأبشر يا علي، فإن حياتك وموتك معي، وأنت أخي وأنت وصيي وأنت صفيي ووزيري ووارثي والمؤدي عني، وأنت تقضي ديني وتنجز عداتي عني، وأنت تبرء ذمتي وتؤدي أمانتي وتقاتل على سنتي الناكثين من أمتي والقاسطين والمارقين، وأنت
مني بمنزلة هارون من موسى، ولك بهارون أسوة حسنة إذ استضعفه قومه وكادوا يقتلونه.
فاصبر لظلم قريش إياك وتظاهرهم عليك، فإنك بمنزلة هارون من موسى ومن تبعه وهم بمنزلة العجل ومن تبعه.

يا بني عبد المطلب، إنكم ستلقون من بعدي من ظلمة قريش وجهال العرب وطغاتهم تعبا وبلاء وتظاهرا منهم عليكم واستذلالا وتوثبا عليكم وحسدا لكم وبغيا عليكم، فاصبروا حتى
تلقوني. إنه من لقي الله - يا بني عبد المطلب - موحدا مقرا برسالتي أدخله الجنة ويقبل ضعيف عمله ويجاوز عن سيئاته.
يا بني عبد المطلب، إني رأيت على منبري اثني عشر من قريش، كلهم ضال مضل يدعون أمتي إلى النار ويردونهم عن الصراط القهقرى (نص صحيح بخاري ومسلم هم امده است): رجلان من حيين من قريش عليهما مثل إثم الأمة ومثل جميع عذابهم، وعشرة من بني أمية. رجلان من العشرة من ولد حرب بن أمية وبقيتهم من ولد أبي العاص بن أمية.
ومن أهل بيتي اثنا عشر إمام هدى كلهم يدعون إلى الجنة: علي والحسن والحسين وتسعة من ولد الحسين واحدا بعد واحد. إمامهم ووالدهم علي، وأنا إمام علي وإمامهم. هم مع الكتاب والكتاب معهم لا يفارقهم ولا يفارقونه حتى يردوا علي الحوض.
يا بني عبد المطلب، أطيعوا عليا واتبعوه وتولوه ولا تخالفوه وابرؤوا من عدوه وآزروه وانصروه واقتدوا به ترشدوا وتهتدوا وتسعدوا. كتاب سليم


علی علیه السلام چون یاوری جز چند تن انگشت شمار نداشت طبق دستور و وصیت پیامبر(ص) که به او فرمود: «اگر یاورانی پیدا کردی با آنان جهاد کن و اگر یاوری نیافتی تحمّل و صبر کن . بحارالانوار احتجاج و....

واز عامه :

عدد الروايات : ( 14 )

البخاري - التاريخ الكبير - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 440 )

330 - اياس بن عمرو الاسلمي عن علي بن ابى طالب قال قال لي النبي (ص) يكون اختلاف أو أمر فان استطعت ان تكون السلم فافعل .

الرابط:

http://www.sonnhonline.com/Hadith.aspx?HadithID=184815

مسند أحمد بن حنبل - مسند العشرة - ومن مسند علي.. - رقم الحديث : ( 657 )

- حدثنا ‏ ‏عبد الله ‏ ‏حدثني ‏ ‏محمد بن أبي بكر المقدمي ‏ ‏حدثنا ‏ ‏فضيل بن سليمان يعني النميري ‏ ‏حدثنا ‏ ‏محمد بن أبي يحيى ‏ ‏عن ‏ ‏إياس بن عمرو الأسلمي ‏عن ‏علي بن أبي طالب ‏‏( ر ) ‏قال ‏قال رسول الله ‏(ص) ‏إنه ‏ ‏سيكون بعدي اختلاف أو أمر فإن استطعت أن تكون السلم فافعل .

الرابط:

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=657&doc=6
مسند أحمد بن حنبل - من مسند القبائل - حديث أبي رافع - رقم الحديث : ( 25943 )
‏- حدثنا ‏ ‏حسين بن محمد ‏ ‏قال حدثنا ‏ ‏الفضيل يعني إبن سليمان ‏ ‏قال حدثنا ‏ ‏محمد بن أبي يحيى ‏ ‏عن ‏ ‏أبي أسماء ‏ ‏مولى ‏ ‏بني جعفر ‏ ‏عن ‏ ‏أبي رافع ‏أن رسول الله ‏ (ص) ‏‏قال ‏‏لعلي بن أبي طالب ‏ ‏إنه سيكون بينك وبين ‏ ‏عائشة ‏ ‏أمر قال أنا يا رسول الله قال نعم قال أنا قال نعم قال فأنا أشقاهم يا رسول الله قال لا ولكن إذا كان ذلك فارددها إلى مأمنها .

الرابط:

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=25943&doc=6

إبن حجر - فتح الباري - الجزء : ( 13 ) - رقم الصفحة : ( 46 )

- وأخرج أحمد والبزار بسند حسن من حديث أبي رافع ان رسول الله (ص) قال لعلي بن أبي طالب انه سيكون بينك وبين عائشة أمر قال فأنا أشقاهم يا رسول الله قال لا ولكن إذا كان ذلك فارددها إلى مأمنها .

الرابط:

http://www.al-eman.com/hadeeth/viewchp.asp?BID=12&CID=630

الهيثمي - مجمع الزوائد - حديث رقم : ( 12023 )

12023- وعن علي بن أبي طالب قال‏:‏ قال رسول الله (ص)‏:‏ ‏إنه سيكون ‏[‏بعدي‏]‏ اختلاف وأمر فإن استطعت أن تكون السلم فافعل ‏‏‏،‏ رواه عبد الله ورجاله ثقات.

12024- وعن أبي رافع أن رسول الله (ص) قال لعلي بن أبي طالب‏ :‏ إنه سيكون بينك وبين عائشة أمر‏ .‏ قال‏ أنا يا رسول الله‏ ؟‏ قال‏ نعم‏ قال‏ ‏ أنا أشقاهم يا رسول الله‏ ؟‏ قال‏ لا ولكن إذا كان ذلك فارددها إلى مأمنها‏ ، رواه أحمد والبزار والطبراني ورجاله ثقات‏.‏

الرابط:

http://www.al-eman.com/Islamlib/viewchp.asp?BID=272&CID=107&SW=12023#SR1

الطبراني - المعجم الكبير - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 332 )

988 - حدثنا زكريا بن يحيى الساجي ثنا الحسن بن قزعة ثنا الفضيل بن سليمان عن محمد بن أبي يحيى الاسلمي عن أبي أسماء مولى آل جعفر عن أبي رافع قال قال رسول الله (ص) لعلي ( ر ) سيكون بينك وبين عائشة ( ر ) أمر قال أنا يا رسول الله قال نعم قال أنا من بين أصحابي قال نعم قال فأنا أشقاهم قال لا ولكن إذا كان ذلك فارددها إلى مأمنها .

الرابط:

http://www.sonnhonline.com/Hadith.aspx?HadithID=462248

مسند البزار - البحر الزخار - ما أسند أبو رافع

3303 - حدثنا الحسن بن قزعة ، قال : نا الفضيل بن سليمان ، قال : نا محمد بن أبي يحيى الأسلمي ، عن أبي أسماء ، مولى آل جعفر ، عن أبي رافع ، ( ر ) ، قال : قال رسول الله (ص) لعلي : إنه سيكون بينك وبين عائشة شيء قال : يا رسول الله ، أنا ؟ قال : نعم قال : أنا من بين أصحابي ؟ قال : نعم قال : فأنا أشقاهم ، قال : لا قال : فإذا كان ذلك فردها إلى مأمنها.
الرابط:

http://www.sonnhonline.com/Hadith.aspx?HadithID=253249

الطحاوي - مشكل الآثار - باب بيان مشكل

الصالحي الشامي - سبل الهدى والرشاد - الجزء : ( 10 ) - رقم الصفحة : ( 149 )

- وأخرج أحمد والبزار والطبراني، عن أبي رافع أن رسول الله (ص) قال لعلي : انه سيكون بينك وبين عائشة أمر فإذا كان ذلك فارددها إلى مأمنها .
__________________
وفي الملل والنحل : إنّ عمر ضرب بطن فاطمة عليها السلام يوم البيعة حتى ألقت الجنين من بطنها وكان يصيح : أحرقوا دارها بمن فيها .
IMAGE(file:///C:\DOCUME~1\ALMAS\LOCALS~1\Temp\msohtmlclip1\01\clip_image001.gif)
وما كان في الدار غير عليّ وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام)
ج 1 |ص 57 للشهرستاني


ببخشبد عزیز ولی صبر هارون ع هم نتیجش دیدیم
صبر حصرت علی هم نتیجش داریم میبینیم
در ضمن منابع دیگه ای هم هست که از پایه این گفتار شمارو رد میکنه

من از قطعیت گفتار عزیزان در حیرتم

سید محمد جواد;719539 نوشت:
کلا دوستانی همانند شما هیچ نظریه دیگه ای رو قبول ندارن

شما نظریه ای دارید؟ بفرمایید استفاده کنیم! (البته امیدوارم معنای "نظریه" را بدانید!)

Anoushiravan;719560 نوشت:
شما نظریه ای دارید؟ بفرمایید استفاده کنیم! (البته امیدوارم معنای "نظریه" را بدانید!)

هر وقت شما یاد گرفتید به نظر مخالف احترام بزارید
بنده هم معنی نظریه میرم یاد میگیرم
کلا حق با شماست

سلام
اعراب با اسم ترویج اسلام به ایران و شام و... حمله کردند ولی هر چه خواستند کردند.به این متن توجه کنید:
در قرن اخیر یک پوست پاره درنواحی سلیمانیه به خط پهلوی که متن به زبان هورامی بسیار نزدیک است بدست آمده است که درآن چند بیت شعر به صورت مرثیه نوشته شده است.

این اشعار براین دلالت دارد که کردها و بویژه هورامیها درآغاز اسلام آیین زردشتی داشته اند و اهورامزدا را پرستش نموده اند.

در این اشعار حمله اعراب را به خاک کردستان به تصویر می کشد که شهرها و روستاها را تا نواحی شهر زور ویران می کنند.
متن اشعار:

هورمزگان رمان آتران کژان ……. هوشان شاردوه گوره گورگان
زور کار ارب کردند خاپور ……. گنانی پاله هتا شاره زور
ژن و کینکان بدیل فشینا میرد …… آزاتلی ره روی هونیا
روشت زردشتره ماند بیکس …… بزیکانیکا هورمزد هیوجکس

معنی اشعار چنین است:

1.(هرمزگان) معابد ویران شدند، آتش ها خاموش گشتند. بزرگ بزرگان خود را پنهان نمودند. (هرمزگان به معنی معابد یا مساجد است ودرزبان هورامی به مسجد مزگی گفته می شود. و مسجد معرب مزگد یا مزگت است که از مزدگه آمده یعنی هرمزدگه یا گد به معنی گدا که مقصود آن گداگاه هرمزد و محتاجین به هرمزد است) .
2.عرب ستمکار دهات وشهرها را تا شهرزور خاپور و ویران نمودند.
3.زنان ودختران را به اسیری گرفتند و دلیران به خون خود غلطیدند.
4.روش و آیین زردشت بیکس ماند و هرمزد به هیچ کس رحم نکرد.
این شعر که بر روی پوست آهو نوشته شده است در موزه ی سلیمانیه کردستان عراق نگهداری می شود.

این هم نامه ی عمر بن خطاب به یزدگرد سوم و پاسخ او:

[h=2]آنچه برای آگاهی دوستان ارجمند در ذیل می آید متن (ترجمه نامه عمر خلیفه دوم به یزدگرد سوم ساسانی) وپاسخ یزدگرد به عمر می باشد. نسخه اصلی این نامه ها در موزه لندن نگهداری می شود. زمان نگاشته شدن این نامه ها مربوط می شود به پس از جنگ قادسیه و پیش از جنگ نهاوند که حدوداً چهار ماه به طول انجامید . عمر نزدیک ۶۰ سال و یزدگرد حدود ۲۳ سال داشته.[/h]نامه عمر :
بنام خدامند بخشنده مهربان
از عمر بن الخطاب خلیفه مسلمین به یزدگرد سوم شاهنشاه پارس
یزدگرد، من آینده روشنی برای تو و ملت تو نمی بینم مگر اینکه پیشنهاد مرا بپذیری و با من بیعت کنی. تو سابقا بر نصف جهان حکم می راندی ولی اکنون که سپاهیان تو در خطوط مقدم شکست خورده اند وملت تو در حال فروپاشی است. من به تو راهی را پیشنهاد می کنم تا جانت را نجات دهی.شروع کن به پرستش خدای واحد، به یکتا پرستی، به عبادت خدای یکتا که همه چیزرا او آفریده. ما برای تو و برای تمام جهان پیام او را آورده ایم، او که خدای راستین است.از پرستش آتش دست بردار و به ملت خود فرمان بده که آنها نیز از پرستش آتش که خطاست دست بکشند،بما بپیوند الله اکبر را پرستش کن که خدای راستین است و خالق جهان.الله را عبادت کن و اسلام را بعنوان راه رستگاری بپذیر. به راه کفر آمیز خود پایان بده و اسلام بیاور و الله اکبر را منجی خود بدان.با این کار زندگی خودت را نجات بده و صلح را برای پارسیان بدست آر. اگر بهترین انتخاب را می خواهیبرای عجم ها ( لقبی که عربها به پارسیان می دادند بمعنی گنگ و لال) انجام دهی با من بیعت کن.
الله اکبر ،خلیفه مسلمین ، عمربن الخطاب

پاسخ یزدگرد :

از شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمینهای پرشمار، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها
به نام اهورا مزدا آفریننده زندگی و خرد.
از شاه پارسیان شاه فرمانروایی پارس، یزدگرد سوم ساسانیبه عمربن الخطاب خلیفه تازیان ( لقبی که پارسیان به عربها می دهند به معنای سگ شکاری و وحشی )
تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را به راه راست هدایت کنی، به راه خدای راستینت، بدون اینکه هیچگونه آگاهی داشته باشی که ما که هستیم و چه را می پرستیم.
این بسیار شگفت انگیز است که تو لقب فرمانروای عربها را برای خودت غصب کرده ای.آگاهی و دانش تو نسبت به امور دنیا به همان اندازه عربهای پست و سرگردان دربیابانهای عربستان و انسانهای عقب مانده بیابان گرد است.
تو به من پیشنهاد می کنی که خداوند یکتا را بپرستم در حالیکه نمی دانی هزاران سال است که ایرانیان خداوند یکتا را می پرستند و روزی پنج بار به درگاه او نماز می خوانند. هزاران سال است که در ایران، سرزمین فرهنگ و هنر این رویه زندگی روزمره ماست.
زمانیکه ما مهربانی و کردار نیک را در جهان می پروراندیم و پرچم پندار نیک، گفتار نیک، کردارنیک را در دستهایمان به اهتزاز درمی آوردیم تو و پدران تو سوسمار میخوردند و دخترانتان را زنده بگور می کردید.
شما تازیان که دم از الله می زنید برای آفریده های خدا ارزشی قائل نیستید ، شما فرزندان خدا را گردن می زنید، اسرای جنگی را می کشید، به زنها تجاوز می کنید، دختران خود را زنده به گور می کنید،به کاروانها شبیخون می زنید، دسته دسته مردم را می کشید، زنان مردم را میدزدید و اموال آنها را سرقت می کنید. قلب شما از سنگ ساخته شده است. ما تمام این اعمال شیطانی را که شما انجام می دهید محکوم می کنیم.
حال با اینهمه اعمال قبیح که انجام می دهید چگونه می خواهید به ما درس خداشناسی بدهید؟
تو بمن می گویی از پرستش آتش دست بردارم، ما ایرانیان عشق به خالق و قدرت خلقت او را در نورخورشید و گرمی آتش می بینیم. نور و گرمای خورشید و آتش ما را قادر می سازد که نور حقیقت را ببینیم و قلبهایمان برای نزدیکی به خالق و به همنوع گرم شود. این بما کمک می کند تا با همدیگر مهربانتر باشیمو این نور اهورایی را در اعماق قلبمان روشن می سازد. خدای ما اهورا مزداست و این بسیار شگفت انگیز است که شما تازه او را کشف کرده اید و نام الله را بر آن گذارده اید.
اما ما و شما در یک مرتبه نیستیم، ما به همنوع کمک می کنیم ، ما عشق رادر میان آدمیان قسمت می کنیم، ما پندار نیک را در بین انسانها ترویج می کنیم، ما هزاران سال است کهفرهنگ خود را با احترام به فرهنگ های دیگر بر روی زمین می گسترانیم ، در حالیکه شما به سرزمینهای دیگر حمله می کنید، مردم را دسته دسته قتل عام می کنید، قحطی به ارمغان می آورید و ترس و تهی دستی به راه می اندازید، شما اعمال شیطانی را انجام می دهید.
چه کسی مسئول اینهمه فاجعه است؟
آیا الله به شما دستور داده قتل کنید، غارت کنید و ویران کنید؟
یا اینکه پیروان الله به نام او این کارها را انجام می دهند؟ و یا هردو؟
شما می خواهید عشق به خدا را با نظامی گری و قدرت شمشیر هایتان به مردم یاد بدهید. شما بیابانگردها می خواهید به ملت ما درس خداشناسی بدهید. ما هزاران سال فرهنگ و تمدن در پشت سر خود داریم،
تو بجز نظامی گری، وحشی گری، قتل و جنایت چه چیزی را به ارتش عربها یاد دادهای؟
چه دانش و علمی را به مسلمانان یاد داده ای که حالا اصرار داری به غیر مسلمانان نیز یاد بدهی؟
چه دانش و فرهنگی را از الله ات آموخته ای که اکنون می خواهی به زور به دیگران هم بیاموزی؟
افسوس و ای افسوس … که ارتش پارسیان ما از ارتش شما شکست خورد و حالا مردم ما مجبورند همانخدای خودشان را این بار با نام الله پرستش کنند و همان پنج بار نماز را بخوانند ولی اینکار با زور شمشیرباید عربی نماز بخوانند چون گویا الله شما فقط عربی می فهمد. من پیشنهاد می کنم که تو و همدستانت به همان بیابانهایی که سابقا عادت داشتید در آن زندگی کنید برگردید.آنها را برگردان به همان جایی که عادت داشتید جلوی آفتاب از گرما بسوزند، به همان زندگی قبیله ای ،به همان سوسمار خوردن ها و شیر شتر نوشیدنها.
من تو را نهی نمی کنم از اینکه این دسته های دزد را ( ارتش تازیان) در سرزمین آباد ما رها کنی ، در شهر های متمدن ما و در میان ملت پاکیزه ما.این چهار پایان سنگدل را آزاد مگذار تا مردم ما را قتل عام کنند، زنان و فرزندان ما را بربایند، به زنهای ماتجاوز کنند و دخترانمان را به کنیزی به مکه بفرستند. نگذار این جنایات را به نام الله انجام دهند،به این کارهای جنایتکارانه پایان بده.آریایها بخشنده، خونگرم و مهمان نوازند، انسانهای پاک به هر کجا که بروند تخم دوستی، عشق ،آگاهی و حقیقت را خواهند کاشت بنابراین آنها تو و مردم تو را بخاطر این کارهای جنایتکارانهمجازات نخواهند کرد.
من از تو می خواهم که در همان بیابانهای عربستان بمانی و به شهرهای آباد و متمدن مانزدیک نشوی ، بخاطر عقاید ترسناکت و بخاطر خوی وحشی گریت.

گردن زدن زنان در عربستان

[h=3]چو بخت عرب بر عجم چیره شد همی بخت ساسانیان تیره شد [/h][h=3]پر آمد ز شاهان جهان را قفیز(پیمانه)نهان شد ز رو گشت پیدا پشیز [/h][h=3]همان زشت شد خوب، شد خوب زشت شده راه دوزخ پدید از بهشت [/h][h=3]دگرگونه شد چرخ گردون بچهر ز آزادگان پاک ببرید مهر [/h][h=3]به ایرانیان زار و گریان شدم ز ساسانیان نیز بریان شدم [/h][h=3]دریغ آن سر و تاج و اورنگ و تخت دریغ آن بزرگی و آن فرّ و بخت [/h][h=3]کزین پس شکست آید از تازیان ستاره نگردد مگر بر زیان [/h][h=3]چو با تخت، منبر برابر شود همه نام بوبکر و عمّر شود [/h][h=3]تبه گردد این رنجهای دراز نشیبی دراز است پیشش فراز [/h][h=3]نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر ز اختر همه تازیان راست بهر [/h][h=3]ز پیمان بگردند وز راستی گرامی شود کژّی و کاستی [/h][h=3]رباید همی این از آن، آن ازین ز نفرین ندانند بازآفرین [/h][h=3]نهانی بتر زآشکارا شود دل مردمان سنگ خارا شود [/h][h=3]شود بنده بی هنر شهریار نژاد و بزرگی نیاید به کار [/h][h=3]به گیتی نماند کسی را وفا روان و زبانها شود پر جفا [/h][h=3]از ایران و از ترک و از تازیان نژادی پدید آید اندر میان [/h][h=3]نه دهقان، همه ترک و تازی بود سخنها به کردار بازی بود [/h][h=3]نه جشن و نه رامش، نه گوهر نه نام به کوشش ز هرگونه سازند دام [/h][h=3]بریزند خون از پی خواسته شود روزگار بد آراسته [/h][h=3]زیان کسان از پی سود خویش بجویند و دین اندر آرند پیش [/h][h=3]ز پیشی و بیشی ندارند هوش خورش نان کشکین و پشمینه پوش [/h][h=3]چو بسیار از این داستان بگذرد کسی سوی آزادگان ننگرد [/h][h=3]یکی نامه ای بر حریر سفید نوشتند پر بیم و چندی امید [/h][h=3]به عنوان بر از پورِ هرمزد شاه جهان پهلوان رستم کینه خواه [/h][h=3]سوی سعد وقاص جوینده جنگ پر از رأی و پر دانش و پر درنگ [/h][h=3]به من بازگوی آنکه شاه توکیست چه مردی و آیین و راه تو چیست [/h][h=3]به نزد که جویی همی دستگاه برهنه سپهبد برهنه سپاه[/h][h=3]به نانی تو سیری و هم گرسنه نه پیل و نه تخت و نه بار و بُنه[/h][h=3]ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیده ست کار[/h][h=3]که تاج کیان را کند آرزو تفو باد بر چرخ گردان، تفو! [/h][h=3]شما را به دیده درون شرم نیست ز راه خرد مهر و آزرم نیست [/h][h=3]بدین چهر و این مهر و این راه و خوی همی تخت و تاج آیدت آرزوی [/h][h=3]جهان گر به اندازه جویی همی سخن بر گزافه نگویی همی[/h]فردوسی بزرگ

برای دانلود متن بالا به صورت پی دی اف بر روی لینک زیر کلیک کنید
[=arial]

[=Higgs-YekanBold]نامه عمر به یزگرد سوم

[=Higgs-YekanBold]نامه یزدگرد به عمر


[=Higgs-YekanBold]

زهرا22;719568 نوشت:
نامه عمر به یزگرد سوم

نامه یزدگرد به عمر

تصاویر جعلی هستند

جناب خیرالبریه و جناب انوشیروان

کارشناس تاپیک از فتوحات دفاع میکردند. اما شما اونها رو غلط و مخالف نظر معصومین میدونستین. که امام علی ع اگر بودند فتوحات را انجام نمیدادند و ...

شما با جهاد ابتدایی مخالفید؟ یا فتوحات را قبول دارید ولی با جنایات در فتوحات مخالفید؟

سید محمد جواد;719465 نوشت:
دوست عزیز شما هیچ وقت در این مباحث به نتیجه نمیرسی چون کل تاریخ و..... اشتباه است و فقط برداشتهای دینی و عزیزان توجیح کننده درست است

سید محمد جواد;719465 نوشت:
حالا شما 1000بار توضیح بده منبع بیار و.... رد میشه

سید محمد جواد;719521 نوشت:
عزیز دل این حرفهای شما که دوست دارید حضرت علی را مخالف همه چیز در ان دوران نشان بدهید ولی با صبر زیاد به چهره ایشان بیشتر لطمه میزند

سید محمد جواد;719521 نوشت:
دست بردارید از این حرفها
اینقدر بی غیرتی و ترس را با نام صبر به علی نسبت ندهید

سید محمد جواد;719539 نوشت:
پس شما ثانیه به ثانیه اون دوارن مکتوب دارید ولی وقایع مهم رو نمیدونید Lol
جالبه اینقدر قطعی درباره 1400سال قبل حرف میزنید

سلام سید جان. خوبی برادر؟
از ابتدای کلام شما دیدم که فقط دارید به دیگران میگید:
حرف شما اشتباست.... شما حرف غلطی میزنید.... دلایل شما درست نیست....
اما یک کلمه نگفتید که اگر این حرفها اشتباست ، پس حرف درست چیه؟

برادر به نظر خودت این یعنی بحث منطقی و مستدل؟!

سید محمد جواد;719539 نوشت:
کلا دوستانی همانند شما هیچ نظریه دیگه ای رو قبول ندارن

Anoushiravan;719560 نوشت:
شما نظریه ای دارید؟ بفرمایید استفاده کنیم! (البته امیدوارم معنای "نظریه" را بدانید!)

سید محمد جواد;719562 نوشت:
هر وقت شما یاد گرفتید به نظر مخالف احترام بزارید

خب سید عزیز ، من که تا الان صحبتی نکردم بی احترامی هم نکردم ، پس انشاالله پاسخ سؤال بنده رو بدید

نظر شما چیه؟ چه اتفاقی افتاده و موضوع به چه صورت بوده؟
ممنون میشم نظر خودتون رو بگید برادر

Reza-D;719577 نوشت:
نظر شما چیه؟ چه اتفاقی افتاده و موضوع به چه صورت بوده؟

در همین سایت در موضوعی درباره عثمان و ان دوران در هر دو نظریه روایات تاریخی محکمی بود
که هم مخالف بودند و هم موافق
یعنی عده ای میگفتند حضرت علی این 3خلیفه را قبول داشته و عده ای میگفتند خیر
من نه طرفدار سنی ها هستم و نه از جماعت لعن عمر گو !!
شما خودت بینش داری برو کتب سنی و شیعه بخون
و متوجه میشی در تاریخ چیزی نیست که این بگه اره اونم بگه اره
کلا اعراب ید طولایی در دروغ گویی و تحریف دارند عزیز
یکی از هنراشون هست
برای همین بر مدارکشوم نمیشه استناد کرد

یکم هم به نسبتهای بین این افراد دقت کنید
کلا هم این موضوع مربوط به این مبحث نیست
دوست ندارم این تاپیک بسته بشه تازه رفتم تاریخ خریدم بیام بزارم برای جناب کارشناس Smile

کتابی که ازش برداشت کردم اثر یکی از بزرگترین نویسندان تاریخ ایران در پژوهش کمبریج میباشد
که خود تاریخ کمبریج جزو بزرگترین منابع تاریخ ایران است و بر ان تاکید فراوانی میشود

نویسنده جلد چهارم این کتاب استاد پتروشفسکی هست که خودشون کتابی رد 12 بخش دارند به نام " اسلام در ایران"

قسمتی از این کتاب به شرح زیر است

[h=4]در سال شانزدهم هجری ، جنگ قادیسه با شکست ایران توام شد ، و یزدگرد از پایتخت که تیفسون بود فرار کرد ، و شهر بی دفاع ماند و چون قرار داد صلحی بسته نشده بود شهر غارت شد ، و مردمان زیادی کشته و اسیر و برده شدند و غنائمی تا حدود 900 میلیون درهم نصیب اعراب شد .[/h][h=4]اعراب یک بار دیگر ایرانیان را در پایان سال شانزدهم هجری در مشرق دجله شکست دادند …در 19 هجری در جنگ نهاوند ایران را در جنوب همدان یک بار دیگر شکست دادند .[/h][h=4]در بیست و دو هجری ، اعراب شهرهای زنجان ، قزوین و ری و قومس را به تصرف خود در آوردند … در سال بیست و چهار اعراب قم ، اصفهان ، همدان کاشان را به تصرف خود در اوردند … یزدگرد به استخر فارس گریخت و اعراب در همان سال از راه دریا از بحرین و از راه خشکی وارد خوزستان و سپس پارس شدند …[/h][h=4]در سال 28 هجری بین استخر پارس و ابوموسی اشعری عهدنامه ایی بسته شد ، و سر به فرمان اعراب دادند … ولی سال بعد آنان شورش کردند … و و افراد یک پادگان عرب را به قتل رساندند … اعراب بی درنگ استخر را محاصره کردند و تسخیر و ویران نمودند و در حدود چهل هزار مرد را کشتند و زنان و کودکان را به برده گی بردند .[/h][h=4]زمانی که اعراب به دنبال اتحاد قبایل بودند در ایران فئودالها به دنبال تجزیه طلبی و قدرت منطقه ایی بودند و همین باعث تضعیف حکومت مرکزی شد .[/h][h=4]بسیاری از زمین داران ترجیح دادند که با فاتحان پیمان ببندند و باج و خراج بدهند در مقابل اراضی و و حقوق فئودالی خود را داشته باشند .[/h][h=4]در سال 31 هجری اعراب خراسان را تصرف کردند … یزدگر به مرو گریخت … در انجا توسط اسیابانی کشته شد .[/h][h=4]در سال 31 شاهنشاهی ساسانی سقوط کرد … و همه ایران تقریبا به تصرف اعراب در آمد .[/h][h=4]فقط نواحی بلخ ، زابلستان ، کابل و نواحی شمالی گیلان دیلم و طبرستان مستقل ماندند .[/h][h=4]زبان فارسی نوین با الفبای عربی در قرن سوم هجری تکوین یافت[/h]

مطالعه بفرمایید

بنده منابع معتبر دیگری در دست دارم مجبورم بدم ترجه یا خرید کنم که احتمالا چندین روزی زمان میبره
انشاالله استفاده بشه

سید محمد جواد;719616 نوشت:
یعنی عده ای میگفتند حضرت علی این 3خلیفه را قبول داشته و عده ای میگفتند خیر
از کتب سنی و مناظره های شیعه و سنی کم و بیش اطلاع دارم
صرف اینکه اینها یه چیزی میگن و اونها یه چیز این ها و اونها ، هر دو گروه مخالفی میتونن باشن) به این معنا نیست که پس نمیشه تشخیص داد!
جای بحثش اینجا نیست اما فقط درمورد قبول داشتن خلفا از سوی امام علی(ع) عرض کنم که با قاطعیت میگم دلایل اهل سنت بسیار سست هست
بگذریم. تو تاپیک های مربوط به خودش باید بحث کرد

سید محمد جواد;719616 نوشت:
کلا اعراب ید طولایی در دروغ گویی و تحریف دارند عزیز

سید محمد جواد;719619 نوشت:
نویسنده جلد چهارم این کتاب استاد پتروشفسکی هست که خودشون کتابی رد 12 بخش دارند به نام " اسلام در ایران"

من تاریخ دان نیستم و دربارهء شخص نظر نمیدم. فقط دو نکتهء کلی به ذهنم میرسه

1 - چرا غربی ها قابل اعتمادند؟! بارها با افراد مختلف بحث کردم. گفتم فلان مسلمان این رو گفته ، گفتن قبول نیست. گفتم فلان دانشمند ایرانی این رو گفته ، گفتن قبول نیست. تا اینکه سندی از غربی ها آوردم ، همه قبول کردن!!! :Gig:

2 - بخش زیادی از همین بحث حملهء اعراب به ایران رو مستند میکنن به کتب اعراب (مثل تاریخ طبری). چطور اونجا دیگه اعراب رو دروغگو تحریف گر خطاب قرار نمیدن؟ چرا وقتی بحث حملهء اعراب به ایران میشه ، اکثر سندها از همین کتب عربی آورده میشه؟ چون حرفی زدن که به نفع ماست؟ حرفی که با نیت ما سازگاره؟

Reza-D;719622 نوشت:
کتب اعراب (مثل تاریخ طبری

نمی خوام وارد بحث شما بشم داداش

اما این بنده خدا اسمش روشه! طبری!

یعنی مربوط به تبرستانه! ایرانیه و متولد آمل هست.

Anoushiravan;719623 نوشت:
نمی خوام وارد بحث شما بشم داداش
اما این بنده خدا اسمش روشه! طبری!
یعنی مربوط به تبرستانه! ایرانیه و متولد آمل هست.
ممنون از اطلاع رسانیت :Gol:
گفتم که من تاریخ رو اطلاعات خوبی ازش ندارم (متاسفانه)

بحثم صرفاً همین یک کتاب نیست ، به عنوان نمونه تاریخ طبری رو عرض کردم. نمونه های زیاد دیگه ای میشه گفت که نویسنده های اونها عرب هستن

ضمناً اگر دقت بفرمایی از صحبت های "سید" هم بعیده که منظورش کسایی باشه که از نظر قومیتی عرب هستن ، بلکه کلاً منظورش افرادی هست که در دایرهء اعراب قرار میگیرن ، ولو اینکه سلمان فارسی باشه (شاید بهتر بود بجای کتب عربی میگفتم کتب اسلامی)

[="Verdana"][="Black"]زشیر شتر خوردن وسوسمار *** عرب را بدان جا رسیده است کار

که فر کیانی کند آرزو *** تفو بادت ای چرخ گردون تفو

کسانیکه در این تاپیک شرکت کرده اند همگی توحش مسلمانان در حمله به ایران را به خوبی درک کرده اند ، اما به هر روی می خواهند این توحش را از اسلام دور نگه دارند که اسلام به خودی خود عیبی ندارد و آری ! هه هرچه هست از نامسلمانی ماست .

اما زهی خیال باطل که هر چه کردند اسلامی بود و هر چه بردند به نام الله و رسولش بود . میگذرم از کسانی که اطلاعاتشان در حد منابری ست که رفته اند و دیده اند و شنیده اند . اما کسانی که تاریخ خوانده اند دیگر چرا ؟!

مگر آن اعراب مسلمان در ایران چه کردند ؟! سر بریدند ؟! خب حضرتشان صلی الله علیه و آله وسلم نیز سر برید ،

دختران و زنان ایرانی را به بردگی گرفتند ؟! با آنان خوابیدند ؟! و در نهایت فروختند ؟! خب حضرتشان صلی الله علیه و آله وسلم نیز چنین کرد ، چه بسیار زنان و کنیزان همخوابه ای که از جنگ با آن کفار ملعون و مشرکین مخذول نصیب حضرتشان صلی الله علیه و آله وسلم شد .

اسیران را گردن زدند ؟! حضرتشان صلی الله علیه و آله وسلم نیز چنین کردند ، مگر نه این است که در بدر فرمود « هیچ اسیری را مگذارید ، مگر آنکه گردنش را بزنید و یا آنکه فدیه اش را بستانید » ، و البته پس از آن از کارش پشیمان شد که ای کاش به جای پول گردنشان را میزدیم ! و مگر نه این است که در بنی قریظه دسته دسته را به پسرعمویش و پسر عمه اش سپرد و آنان نیز لطف کردند با ستاندن جانهاشان ، هدایتشان فرمودند .

به شرط پول ( باج ) دادن رهایشان کردند ؟! حضرتشان نیز چنین کرد .

کدام حرکت غیر اسلامی بوده که سعی دارید با کشاندن آن به بحث های فرقه ای موجه جلوه اش دهید و یا اقلا آنرا از ساحت مقدس اسلام دور نگاه دارید ؟!

اصلا مهم نیست که علی بن ابیطالب که درود الله اش بر او باد راضی به این جنگ و کشتار بوده یا نه ( که البته راضی بوده )

مهم آن است که اصحاب گرامی و یاران باوفای حضرتش رضی الله عنهم اجمعین بر این نبرد یک دل بوده اند ، بر آن اجماع داشته اند ، در آن شرکت کرده اند و یا اقلا مشاور حضرت خلیفه عمر بوده اند . چه نیکو مشاورانی !

و این ستم بر محمد علیه افضل الصلوات است اگر بگوئیم یارانش به خط او ره نبردند . که او را در ماموریتش ضعیف و در ابلاغ و بلکه اجبار به رسالتش سست دانسته ایم . و حال آنکه چنین نبوده ، به هیچ وجه .

پس وقتی الله و رسولش در حق اعراب اطراف خود آنچه را خواستند انجام دادند ، باید از آن اعراب سپاسگزار هم بود که از سنت حضرتشان صلی الله علیه و آله وسلم عدول نکردند!!!

ان الله یحب الانصاف . فاین تذهبون .[/]

Reza-D;719622 نوشت:
از کتب سنی و مناظره های شیعه و سنی کم و بیش اطلاع دارم
صرف اینکه اینها یه چیزی میگن و اونها یه چیز این ها و اونها ، هر دو گروه مخالفی میتونن باشن) به این معنا نیست که پس نمیشه تشخیص داد!
جای بحثش اینجا نیست اما فقط درمورد قبول داشتن خلفا از سوی امام علی(ع) عرض کنم که با قاطعیت میگم دلایل اهل سنت بسیار سست هست
بگذریم. تو تاپیک های مربوط به خودش باید بحث کرد

من تاریخ دان نیستم و دربارهء شخص نظر نمیدم. فقط دو نکتهء کلی به ذهنم میرسه

1 - چرا غربی ها قابل اعتمادند؟! بارها با افراد مختلف بحث کردم. گفتم فلان مسلمان این رو گفته ، گفتن قبول نیست. گفتم فلان دانشمند ایرانی این رو گفته ، گفتن قبول نیست. تا اینکه سندی از غربی ها آوردم ، همه قبول کردن!!! :Gig:

2 - بخش زیادی از همین بحث حملهء اعراب به ایران رو مستند میکنن به کتب اعراب (مثل تاریخ طبری). چطور اونجا دیگه اعراب رو دروغگو تحریف گر خطاب قرار نمیدن؟ چرا وقتی بحث حملهء اعراب به ایران میشه ، اکثر سندها از همین کتب عربی آورده میشه؟ چون حرفی زدن که به نفع ماست؟ حرفی که با نیت ما سازگاره؟


به همان دلیلی که وقتی حرف حدیث مورد مصرف میشه استناد میشه به فلان کتاب ولی وقتی از تو همون کتاب یه حدیث میاریم که به برخی نمیسازه میگن این یکی دروغه اون درسته

در ضمن غربیها(چقدر این کلمه نفرت دارم)با علم و مدرک میرن جلو
نمیگن بابای شلعم قلی که از درخونه ممدحسن رد میشد شنید غلام نقی رو نردبون گفت که بابا حسن از رفیقش شنید مش عباس گفته باباش میخ با ته کفش میکوبیده به دیوار!!!
اینجوری سند ندارند عزیز
تاریخ ایران یا داستان ایران
پژوهش کامل دانشگاه کمبریج با استناد به قوی ترین مدارک تاریخی و تهیه شده توسط بزرگترین اساتید تاریخ جهان یکی از قدرتمند ترین منابع در این زمینه هست
توصیه میکنم کتابی که در پست قبل گفتم و همین کتاب تاریخ ایران را از هر تاریخدان و استادی میخواهید بپرسید
بعد متوجه میشید عزیز چرا استناد قوی تری دارد
همان تاریخ طبری را بخوانید
نکات جالب و خنده داری داره!

سید محمد جواد;719658 نوشت:
به همان دلیلی که وقتی حرف حدیث مورد مصرف میشه استناد میشه به فلان کتاب ولی وقتی از تو همون کتاب یه حدیث میاریم که به برخی نمیسازه میگن این یکی دروغه اون درسته
همونطور که گفتم من تاریخم خوب نیست و نمیتونم در مورد منابعی که شما گفتید نظری بدم. انشاالله کارشناس محترم و سایر دوستانی که وارد هستن نظر بدن. من نکات خودم رو عرض میکنم که البته بی ارتباط با بحث هم نیست

این دلیلی که شما آوردی و به نوعی ایراد بود ، ایراد درستی نیست. به چند دلیل:

1 - من دارم با یک مسیحی بحث میکنم و از کتب خودش براش دلیل میارم ، درحالیکه ممکنه خودم اون کتاب رو قبول نداشته باشم. برعکس اگر کسی برای من از همون کتاب دلیل بیاره نمی پذیرم. چرا؟ چون مخاطب من هم باید از کتاب من برام دلیل بیاره. به این دلیله که در برخی پاسخ ها به کتبی استناد میشه ، اما اگر شما حدیثی از همون کتاب بیاری قابل پذیرش نیست

2 - ممکنه در یک کتاب که کل اون برای یک کارشناس قابل پذیرش نیست ، بخش هایی باشه که مؤیدی در سایر کتاب ها داشته باشه و در نتیجه باعث بشه یک کارشناس به این بخش ها استناد کنه. اما بخش های دیگه رو نپذیره. یعنی کارشناس بخش هایی از اون کتاب رو به عنوان سند میپذیره ، نه به دلیل تایید اصل کتاب ، که به دلیل تایید اون بخش های خاص در سایر کتاب ها

اما روشی که من در تایید و رد دل بخواهی کتاب ها ازش ایراد گرفتم ، با این دو موردی که گفتم تفاوت داره. یعنی دو مورد بالا در اون نیست ، بلکه اینطوریه که کسی صرفاً چون بخشی از یک کتاب باب میلش هست اون رو میپذیره یا چون باب میلش نیست اون رو رد میکنه

سید محمد جواد;719658 نوشت:
در ضمن غربیها(چقدر این کلمه نفرت دارم)با علم و مدرک میرن جلو
با احترام :Gol: ، این نظر شماست که اونها رو مطلق خوب میدونید
اما من فکر میکنم دلیلش اینه که مرغ همسایه غازه
برعکس شما نظر من اینه که هیچکس به اندازهء غربی ها دست به تحریف گری نزده
چه در تاریخ ، چه در علم و.....

چه کنم که نمیتونم حرفه ای بحث کنم و همین باعث میشه در بحث کم بیارم ، حتی اگه حق با من باشه
کاش یکی دو نفر از دوستان که تاریخ رو میدونستن میومدن و این حرف شما رو که غربی ها با علم و مدرک میرن جلو رو بررسی و نقد میکردن

فکر میکنم من بهتر باشه تو این تاپیک بیشتر گوش بدم و از همهء دوستان ، چه موافق و چه مخالف ،

یاد بگیرم

Reza-D;719668 نوشت:
همونطور که گفتم من تاریخم خوب نیست و نمیتونم در مورد منابعی که شما گفتید نظری بدم. انشاالله کارشناس محترم و سایر دوستانی که وارد هستن نظر بدن. من نکات خودم رو عرض میکنم که البته بی ارتباط با بحث هم نیست

این دلیلی که شما آوردی و به نوعی ایراد بود ، ایراد درستی نیست. به چند دلیل:

1 - من دارم با یک مسیحی بحث میکنم و از کتب خودش براش دلیل میارم ، درحالیکه ممکنه خودم اون کتاب رو قبول نداشته باشم. برعکس اگر کسی برای من از همون کتاب دلیل بیاره نمی پذیرم. چرا؟ چون مخاطب من هم باید از کتاب من برام دلیل بیاره. به این دلیله که در برخی پاسخ ها به کتبی استناد میشه ، اما اگر شما حدیثی از همون کتاب بیاری قابل پذیرش نیست

2 - ممکنه در یک کتاب که کل اون برای یک کارشناس قابل پذیرش نیست ، بخش هایی باشه که مؤیدی در سایر کتاب ها داشته باشه و در نتیجه باعث بشه یک کارشناس به این بخش ها استناد کنه. اما بخش های دیگه رو نپذیره. یعنی کارشناس بخش هایی از اون کتاب رو به عنوان سند میپذیره ، نه به دلیل تایید اصل کتاب ، که به دلیل تایید اون بخش های خاص در سایر کتاب ها

اما روشی که من در تایید و رد دل بخواهی کتاب ها ازش ایراد گرفتم ، با این دو موردی که گفتم تفاوت داره. یعنی دو مورد بالا در اون نیست ، بلکه اینطوریه که کسی صرفاً چون بخشی از یک کتاب باب میلش هست اون رو میپذیره یا چون باب میلش نیست اون رو رد میکنه

با احترام :Gol: ، این نظر شماست که اونها رو مطلق خوب میدونید
اما من فکر میکنم دلیلش اینه که مرغ همسایه غازه
برعکس شما نظر من اینه که هیچکس به اندازهء غربی ها دست به تحریف گری نزده
چه در تاریخ ، چه در علم و.....

چه کنم که نمیتونم حرفه ای بحث کنم و همین باعث میشه در بحث کم بیارم ، حتی اگه حق با من باشه
کاش یکی دو نفر از دوستان که تاریخ رو میدونستن میومدن و این حرف شما رو که غربی ها با علم و مدرک میرن جلو رو بررسی و نقد میکردن

فکر میکنم من بهتر باشه تو این تاپیک بیشتر گوش بدم و از همهء دوستان ، چه موافق و چه مخالف ، یاد بگیرم


بحث زیاد در زمینه تاریخ ادامه نمیدم
شما فقط برو یه استاد تاریخ پیدا کن بگو استاد کدام قوم ید طولایی در تحریف و تغییر داستان دارند
یا اینگونه بپرس هنر عربها چه بوده است
عزیز دل برادر
من هیچ به قول شما غربی را کورکورانه قبول ندارم
ولی شما همه کتب داخلی را کورکورانه قبول دارید
حضرات از بزرگان غربی مثال میزنند ببینید چقدر اسلام را قبول دارند
بعد از خود همانها کتابهایی هست که حضرات میگویند نخیر قبول نیست
این بحث را اقا بنده مدتها هست دارم دنبال میکنم...
ولی اب کوبیدن است
همه بد هستند
همه ادیان و کتب تحریف شدن
فقط کتب ایران و داخل ایران
بنده دست به سینه کمپلت حرف اقایان را قبول کردم
شما فرصت کردی همون متن اولی که از کتاب گذاشتم بخون یه تحقیقی بکن ببین نویسندش کیه
بنده تاکیدی بر تغییر تفکر حضرات ندارم
1سوال هم ایجاد بشه کفایت میکنه
یا حق

سید محمد جواد;719672 نوشت:
بحث زیاد در زمینه تاریخ ادامه نمیدم
شما فقط برو یه استاد تاریخ پیدا کن بگو استاد کدام قوم ید طولایی در تحریف و تغییر داستان دارند
یا اینگونه بپرس هنر عربها چه بوده است
عزیز دل برادر
من هیچ به قول شما غربی را کورکورانه قبول ندارم
ولی شما همه کتب داخلی را کورکورانه قبول دارید
حضرات از بزرگان غربی مثال میزنند ببینید چقدر اسلام را قبول دارند
بعد از خود همانها کتابهایی هست که حضرات میگویند نخیر قبول نیست
این بحث را اقا بنده مدتها هست دارم دنبال میکنم...
ولی اب کوبیدن است
همه بد هستند
همه ادیان و کتب تحریف شدن
فقط کتب ایران و داخل ایران
بنده دست به سینه کمپلت حرف اقایان را قبول کردم
شما فرصت کردی همون متن اولی که از کتاب گذاشتم بخون یه تحقیقی بکن ببین نویسندش کیه
بنده تاکیدی بر تغییر تفکر حضرات ندارم
1سوال هم ایجاد بشه کفایت میکنه
یا حق

سید جان خیلی دوپهلو حرف میزنی
سؤال در چه موردی ایجاد بشه؟

ببین برادر من متوجه صحبت کسی مثل جناب "آبرنگ" و جناب "Dahim Darni" میشم
کاری به درست و غلطش ندارم ، اما حرفشون مشخصه. میگن که اسلام از اصل ایراد داره و حمله به ایران وحشی گری بوده و.....
دیگه باید منتظر موند و دید آیا کسی پاسخی مستدل به این دوستان میده ، یا اینکه خیر ، ثابت میشه که نظر اونها درسته

اما هر چی فکر میکنم متوجه منظور شما نمیشم
شما از طرفی میاید میگید این همه بی غیرتی رو به نام صبر به حضرت علی ع نسبت ندید
خب معنی این حرف چیه؟ یعنی حضرت علی غیرتمند بود و در جنگ علیه ایران شرکت کرد؟ یعنی کارش درست بود؟
از طرف دیگه اسنادی میارید و اشاراتی میکنید که منظور شما اینطور برداشت میشه که حملهء اعراب به ایران جنایت و وحشی گری بوده اما آقایان نمیخوان که این حقیقت فاش بشه! اگر این بخش حرف شما رو بپذیریم ، اون وقت بخشی که از امام علی صحبت کردید چی میشه؟

لطفاً واضح بفرما که از تمام این صحبت ها و مدرک ها ، نتیجه گیری شما چیه؟

Reza-D;719673 نوشت:
سید جان خیلی دوپهلو حرف میزنی
سؤال در چه موردی ایجاد بشه؟

ببین برادر من متوجه صحبت کسی مثل جناب "آبرنگ" و جناب "Dahim Darni" میشم
کاری به درست و غلطش ندارم ، اما حرفشون مشخصه. میگن که اسلام از اصل ایراد داره و حمله به ایران وحشی گری بوده و.....
دیگه باید منتظر موند و دید آیا کسی پاسخی مستدل به این دوستان میده ، یا اینکه خیر ، ثابت میشه که نظر اونها درسته

اما هر چی فکر میکنم متوجه منظور شما نمیشم
شما از طرفی میاید میگید این همه بی غیرتی رو به نام صبر به حضرت علی ع نسبت ندید
خب معنی این حرف چیه؟ یعنی حضرت علی غیرتمند بود و در جنگ علیه ایران شرکت کرد؟ یعنی کارش درست بود؟
از طرف دیگه اسنادی میارید و اشاراتی میکنید که منظور شما اینطور برداشت میشه که حملهء اعراب به ایران جنایت و وحشی گری بوده اما آقایان نمیخوان که این حقیقت فاش بشه! اگر این بخش حرف شما رو بپذیریم ، اون وقت بخشی که از امام علی صحبت کردید چی میشه؟

لطفاً واضح بفرما که از تمام این صحبت ها و مدرک ها ، نتیجه گیری شما چیه؟


بخش اول اصلا ربطی به حمله اعراب به ایران نداره
در جواب یکی از دوستان بود که نقل قول کردم
بخش دوم دقیقا حرف شما هست

حمله اعراب به ایران با توجه یه تاریخهای موجود و مستندات غیر مسلمان و برخی مسلمان دال بر توحش قومی داره که الان هم توحش اونهارو داریم میبینیم
همین الان هم عربا هستن به هم پریدن
اونجا هم به نام دین بود اینجا هم به نام دین
شما هر معلم تاریخ و استاد دانشگاه ازاد اندیشی را خواستید در خفا ازش پرسش کنید ببینید چه به شما میگوید
اینهم بگم همه جنگها همین هست
نادر هم همین بوده و....
ولی انها ادعای درستین پاکترین مقدسترین مهربانترین لطیفترین دین خدارا نداشتند
همین دوست عزیز
واقعیت را باید پذیرفت حتی اگر تلخ باشد

سید محمد جواد;719675 نوشت:
حمله اعراب به ایران با توجه یه تاریخهای موجود و مستندات غیر مسلمان و برخی مسلمان دال بر توحش قومی داره که الان هم توحش اونهارو داریم میبینیم
همین الان هم عربا هستن به هم پریدن
اونجا هم به نام دین بود اینجا هم به نام دین
شما هر معلم تاریخ و استاد دانشگاه ازاد اندیشی را خواستید در خفا ازش پرسش کنید ببینید چه به شما میگوید
اینهم بگم همه جنگها همین هست
نادر هم همین بوده و....
ولی انها ادعای درستین پاکترین مقدسترین مهربانترین لطیفترین دین خدارا نداشتند
همین دوست عزیز
واقعیت را باید پذیرفت حتی اگر تلخ باشد
جواب من رو ندادی برادر
کاری به اینکه عمر و دیگران چه کردن ندارم
من نظر شما رو درمورد امام علی پرسیدم. عرض کردم که:

1 - آیا از نظر شما امام علی ع هم در جنگ با ایران و اون کشت و کشتار حضور داشته ، یا خیر؟

2 - اگر پاسخ 1 مثبته ، از نظر شما کارش درست بوده یا اشتباه؟

سید محمد جواد;719619 نوشت:
در سال 31 هجری اعراب خراسان را تصرف کردند … یزدگر به مرو گریخت … در انجا توسط اسیابانی کشته شد .

در سال 31 شاهنشاهی ساسانی سقوط کرد … و همه ایران تقریبا به تصرف اعراب در آمد .

خيلي شيفته بيگانگان نشويد ! شما فكر ميكنيد كه اينها را از كجا پيدا كرده ونوشته ؟ از همين تاريخ طبري و واقدي وبلاذري ....

مثلا طبري در حوادث سال 31 هجري نوشته :

عبدالله بن سعد استعمله عثمان وعثمان فعل وفعل فأفسدا أهل تلك الغزاة وعابا عثمان أشد العيب فأرسل عبدالله بن سعد إليهما ينهاهما أشد النهي وقال والله لولا أني لا أدري ما يوافق أمير المؤمنين لعاقبتكما وحبستكما قال الواقدي وفي هذه السنة توفي أبو سفيان بن حرب وهو ابن ثمان وثمانين سنة وفي هذه السنة أعني سنة إحدى وثلاثين فتحت في قول الواقدي أرمينية على يدي حبيب بن مسلمة الفهري وفي هذه السنة قتل يزدجرد ملك فارس ....

ذكر الخبر عن سبب مقتله
اختلف في سبب مقتله وكيف كان ذلك فقال علي بن محمد أخبرنا غياث بن إبراهيم عن ابن إسحاق قال هرب يزدجرد من كرمان في جماعة يسيرة إلى مرو فسأل مرزبانها مالا فمنعه فخافوا على أنفسهم فأرسلوا إلى الترك يستنصرونهم عليه فأتوه فبيتوه فقتلوا أصحابه وهرب يزدجرد حتى أتى منزل
رجل ينقر الأرحاء على شط المرغاب فأوى إليه ليلا فلما نام قتله قال علي وأخبرنا الهذلي قال أتى يزدجرد مرو هاربا من كرمان فسأل مرزبانها وأهلها مالا فمنعوه وخافوه فبيتوه ولم يستجيشوا عليه الترك فقتلوا أصحابه وخرج هاربا على رجليه معه منطقته وسيفه وتاجه حتى انتهى إلى منزل نقار على شط المرغاب فلما غفل يزدجرد قتله النقار وأخذ متاعه وألقى جسده في المرغاب وأصبح أهل مرو فاتبعوا أثره حتى خفي عليهم عند منزل النقار فأخذوه فأقر لهم بقتله وأخرج متاعه فقتلوا النقار وأهل بيته وأخذوا متاعه ومتاع يزدجرد وأخرجوه من المرغاب فجعلوه في تابوت من خشب قال فزعم بعضهم أنهم حملوه إلى إصطخر فدفن بها في أول سنة إحدى وثلاثين وسميت مرو خذاه دشمن وقد كان يزدجرد وطىء امرأة بها فولدت له غلاما ذاهب الشق وذلك بعدما قتل يزدجرد فسمى المخدج فولد له أولاد بخراسان فوجد قتيبة حين افتتح الصغد أو غيرها جاريتين فقيل له إنهما من ولد المخدج....

همان مطالب پتروشفسکی !

پس اهل خانه بهتر وبيشتر از بيگانگان به خانه علم دارند !

خیر البریه;719688 نوشت:

خيلي شيفته بيگانگان نشويد ! شما فكر ميكنيد كه اينها را از كجا پيدا كرده ونوشته ؟ از همين تاريخ طبري و واقدي وبلاذري ....

مثلا طبري در حوادث سال 31 هجري نوشته :

عبدالله بن سعد استعمله عثمان وعثمان فعل وفعل فأفسدا أهل تلك الغزاة وعابا عثمان أشد العيب فأرسل عبدالله بن سعد إليهما ينهاهما أشد النهي وقال والله لولا أني لا أدري ما يوافق أمير المؤمنين لعاقبتكما وحبستكما قال الواقدي وفي هذه السنة توفي أبو سفيان بن حرب وهو ابن ثمان وثمانين سنة وفي هذه السنة أعني سنة إحدى وثلاثين فتحت في قول الواقدي أرمينية على يدي حبيب بن مسلمة الفهري وفي هذه السنة قتل يزدجرد ملك فارس ....

ذكر الخبر عن سبب مقتله
اختلف في سبب مقتله وكيف كان ذلك فقال علي بن محمد أخبرنا غياث بن إبراهيم عن ابن إسحاق قال هرب يزدجرد من كرمان في جماعة يسيرة إلى مرو فسأل مرزبانها مالا فمنعه فخافوا على أنفسهم فأرسلوا إلى الترك يستنصرونهم عليه فأتوه فبيتوه فقتلوا أصحابه وهرب يزدجرد حتى أتى منزل
رجل ينقر الأرحاء على شط المرغاب فأوى إليه ليلا فلما نام قتله قال علي وأخبرنا الهذلي قال أتى يزدجرد مرو هاربا من كرمان فسأل مرزبانها وأهلها مالا فمنعوه وخافوه فبيتوه ولم يستجيشوا عليه الترك فقتلوا أصحابه وخرج هاربا على رجليه معه منطقته وسيفه وتاجه حتى انتهى إلى منزل نقار على شط المرغاب فلما غفل يزدجرد قتله النقار وأخذ متاعه وألقى جسده في المرغاب وأصبح أهل مرو فاتبعوا أثره حتى خفي عليهم عند منزل النقار فأخذوه فأقر لهم بقتله وأخرج متاعه فقتلوا النقار وأهل بيته وأخذوا متاعه ومتاع يزدجرد وأخرجوه من المرغاب فجعلوه في تابوت من خشب قال فزعم بعضهم أنهم حملوه إلى إصطخر فدفن بها في أول سنة إحدى وثلاثين وسميت مرو خذاه دشمن وقد كان يزدجرد وطىء امرأة بها فولدت له غلاما ذاهب الشق وذلك بعدما قتل يزدجرد فسمى المخدج فولد له أولاد بخراسان فوجد قتيبة حين افتتح الصغد أو غيرها جاريتين فقيل له إنهما من ولد المخدج....

همان مطالب پتروشفسکی !

پس اهل خانه بهتر وبيشتر از بيگانگان به خانه علم دارند !

شما سواد تاریخی چقدر دارید عزیز؟

شما میدونید حتی در بیان علمای شیعه و سنی این تواریخی که نام بردم جزو ارجاعات هست؟

بنده نگفتم ایشون از این چیزها نداره
نکته جالب در باره تاریخهای ایشان
مثلا وقتی نوشته ای نیست و بر مبنای حرف تاریخی ذکر شده(منظور از نوشته سند قطعی)به وضوع توضیح میده نویسنده فاقد تایید سند!!
بنده و شما و حتی فکر کنم در کل سایت کسی نباشه که در حد اندازه ای که بخواد تاریخ کمبریج ببره زیر سوال
حالا شما اسمش بزار غرب زدگی شیفتگی فرنگی و...یا هرچی دیگه
در ضمن اخوی از لباس تنت تا اصول نظام و شاهرگهای قانونی کشور به دست غربیهای بیدیدن مشروب خور هزار کاره نوشته شده
پس الکی نگید شیفتگی غرب که اینو باید به خیلیها نسبت داد

Reza-D;719678 نوشت:
جواب من رو ندادی برادر
کاری به اینکه عمر و دیگران چه کردن ندارم
من نظر شما رو درمورد امام علی پرسیدم. عرض کردم که:

1 - آیا از نظر شما امام علی ع هم در جنگ با ایران و اون کشت و کشتار حضور داشته ، یا خیر؟

2 - اگر پاسخ 1 مثبته ، از نظر شما کارش درست بوده یا اشتباه؟


نمیدونم
هیچ وقت تحقیقی در این زمینه نکردم
در همین چند جلدی که دارم بررسی میکنم خدمت شما میگم

『طلوع』;719575 نوشت:
جناب خیرالبریه و جناب انوشیروان

کارشناس تاپیک از فتوحات دفاع میکردند. اما شما اونها رو غلط و مخالف نظر معصومین میدونستین. که امام علی ع اگر بودند فتوحات را انجام نمیدادند و ...

شما با جهاد ابتدایی مخالفید؟ یا فتوحات را قبول دارید ولی با جنایات در فتوحات مخالفید؟

اتفاقا اگر دقت كرده بوديد در همان پست كيفيت و كميت فتوحات نوشتم كه :

واگر اشکال شود که چرا شیعیان علی ع در جنگهای خلفا شرکت داشتند بفرض صحت سند مثل کمک یوسف ع به عزیز مصر همچنین عوامل نفوذی مثل علی بن یقطین و... در دستگاه حکومتی عباسیان برای کمک به شیعیان بوده است .

پس فرق اساسی بین رسول خدا ص و عترت ع در علت جنگ نیست چون رسول خدا ص هم جهاد ابتدایی داشت عمر وعثمان هم داشتند اما بحث سر کیفیت این جنگها وفتوحات است .

بزبان دیگر اگر آنطور که رسول خدا ص گفته بودند مردم بر امامت ثقلین متحد شده بودند و تربیت وهدایت ائمه هدی را قبول و دریافت میکردند ، طوری تربیت میشدند که ائمه از انها بعنوان فرماندهان فتوحات استفاده میکردند واین فجایع تنفر آمیز توسط مغیره وسعد وقاص و خالد و زیاد و... بوقوع نمی پیوست

......

به هر حال، امام(عليه السلام) در اين بخش مى فرمايد: «شما (اى مسلمانان ضعيف الايمان) زمانى از لذّت و زرق و برق دنيا بهره برديد، و از پستان آن شير نوشيديد، كه افسارش رها، و تنگ جهازش گشوده بود!». (فَمَا احْلَوْلَتْ(1) لَكُمُ الدُّنْيَا فِي لَذَّتِهَا، وَ لاَ تَمَكَّنْتُمْ مِنْ رَضَاعِ أَخْلاَفِهَا(2) إِلاَّ مِنْ بَعْدِ مَا صَادَفْتُمُوهَا جَائِلا(3) خِطَامُهَا(4)، قَلِقاً(5) وَ ضِينُهَا)(6).
اشاره به اينكه در زمان حكومت عثمان و بعد از فتوحات اسلامى و ريخت و پاش در بيت المال، شما به لذّات دنيا و زرق و برق آن دست يافتيد و همين امر، شما را از خدا دور ساخت; حاكمان مشغول ثروت اندوزى بودند و توده هاى مردم مشغول عيش و نوش.
لذا در ادامه سخن مى افزايد: «(كار به جايى رسيد كه) حرام دنيا در نظر گروهى همچون درخت سدر بى خار بود و حلالش دور دست و غير موجود!». (قَدْ صَارَ حَرَامُهَا عِنْدَ أَقْوَام بِمَنْزِلَةِ السِّدْرِ الْمَخْضُودِ، وَ حَلاَلُهَا بَعِيداً غَيْرَ مَوْجُود).
گروهى بر بيت المال افتاده بودند و با كمك دستياران خود آن را غارت مى كردند و اين اموال حرام در ميان مردم گسترده مى شد.

امام(ع) به زياد بن ابيه، والي بصره نوشت: «به خدا سوگند، سوگندي از روي صداقت، كه اگر به من گزارش رسد تو در بيت المال مسلمانان به كم يا زياد خيانت كرده اي و بر خلاف دستور، صرف نموده اي، بر تو سخت خواهم گرفت؛ چنان سخت گرفتني كه تو را كم مايه و گران پشت و ذليل و خوار گرداند.

نكته مهم ديگر شيعه بعلت اينكه مدت طولاني تري از معصوم برخورداربوده بخوبي ميتواند سيره حق وباطل را تشخيص دهد مثلا در جائيكه اهل سنت معتقدند كه همه آيات محبت ومهرباني (124 آيه) توسط آيه شمشير نسخ ومنسوخ شده (يعني همه اسلام = خشونت وشمشير) ميبينيم كه ائمه شيعه خصوصا امامين صادقين ع بصراحت اين تفكر خشن را نفي ميكنند و ميفرمايند :

امام صادق ع بروايت كافي حتي به غير شيعه انفاق و كمك مينمود :

از خصوصیات بارز امام شیعه #صادق آل محمد ص ، مهربانی و محبت حتی با مخالفین است مثلا ایشان به اهل سنت زمانشان بسیار مهربان بودند در حالیکه شیعیان از سوی اهل سنت تحت فشار بسیار ، بعضیا تعجب میکردند از این رفتار امام و میگفتند چگونه بر دشمن خود انفاق ومحبت کنیم : امام صادق ع بروايت كافي حتي به غير شيعه انفاق و كمك مينمود :
أعجز عن حمله من خبز فقلت: جعلت فداك أحمله على رأسي فقال: لا أنا أولى به منك ولكن امض معي قال: فأتينا ظلة بني ساعدة فإذا نحن بقوم نيام فجعل يدس الرغيف والرغيفين حتى أتى على آخرهم ثم انصرفنا، فقلت: جعلت فداك يعرف هؤلاء الحق (غير شيعه) فقال: لوعرفوه لواسيناهم بالدقة ... كافي

حتي امام صادق ع بروايت كافي بر يهود ونصاري ومجوس هم تصدق ميكرد و ...

أحمد بن محمد، عن محمد بن علي، عن الحكم بن مسكين، عن عمرو بن أبي نصر قال: قلت لابي عبدالله عليه السلام: إن أهل السواد يقتحمون علينا وفيهم اليهود والنصارى والمجوس فنتصدق عليهم فقال: نعم.كافي

علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن جميل بن دراج، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: اصنع المعروف إلى من هو أهله وإلى من ليس من أهله فإن لم يكن هو من أهله فكن أنت من أهله

به همگان خوبي كن :
علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن معاوية بن عمار قال: قال أبوعبدالله عليه السلام: اصنعوا المعروف إلى كل أحد فإن كان أهله وإلا فأنت أهله .كافي

عياشى: عن حريز، عن بريد
قال: قلت لابي عبد الله (عليه السلام): اطعم رجلا سائلا لاأعرفه مسلما ؟ قال: نعم
أطعمه ما لم تعرفه بولاية ولا بعداوة، إن الله يقول: " وقولوا للناس حسنا " ولا تطعم من ينصب لشئ من الحق أو دعا إلى شئ من الباطل

يعني به كسيكه فقير است اطعام كن اگر عداوتي و ولايتي نداشته باشد بنص : وقولوا للناس حسنا .

« یونس روایت می کند که خدمت امام رضا علیه السلام بودم، شخصی آمد و گفت فدایت شوم، به یکی از دوستان و شیعیان شما خبر رسیده که مردی برای جهاد در راه خدا در بین مردم، شمشیر و کمان تقسیم می کند و او نیز رفته و شمشیر و کمان گرفته است، ولی نمی دانسته که این سلاح برای جهاد زیر نظر حکومت جائر است. سپس یاران و اصحاب با او ملاقات نموده و به او گفته اند که جنگ همراه با اینها جایز نیست و او را وادار کرده اند که شمشیر و کمان را به کسی که از او گرفته باز گرداند.

حضرت فرمود: بلی باید چنین کاری انجام بدهد.

سؤال کننده گفت:اما به دنبال آن شخص گشته، ولی او را نیافته است، به او گفته اند که آن شخص از آن محل رفته (یا مرده) است.

حضرت فرمود: پس به مرزها برود، اما جنگ نکند.

گفت: مثل قزوین و عسقلان [محلی در مرزهای روم] و دیلم [گیلان] و مرزهایی نظیر اینها؟

حضرت فرمود: بلی.

گفت: اگر دشمنان به مرزهایی که او به عنوان مرزبانی رفته هجوم آورند چه بکند؟

فرمود: به خاطر حفظ بیضه و کیان اسلام با آنها بجنگد.

گفت: به هر شکل با آنها بجنگد و جهاد کند؟

فرمود : نه، مگر اینکه دارالإسلام و کشورهای اسلامی در خطر باشد، آیا در نظر تو، اگر رومی ها به شهرهای مسلمانان هجوم بیاورند نباید جلوی آنها را گرفت؟

بلی اگر با هجوم آنان به اساس اسلام و مسلمین لطمه وارد شود باید با آنان بجنگد ، به خاطر خودش [ به خاطر تکلیفی که به علت دفاع بر عهده اوست] نه به خاطر سلطنت [بنی العباس] ، چون که اگر اسلام متلاشی شد و به فراموشی گرایید ذکر و یاد و نام محمد صلی الله علیه و آله نیز فراموش شده است».

وسائل‏ الشیعة ج : 15 ص : 29

وبإسناده عن محمد بن أحمد بن يحيى، عن إبراهيم بن هاشم، عن علي بن معبد ، عن واصل، عن عبدالله بن سنان قال: قلت لابي عبدالله (عليه السلام): جعلت فداك ما تقول في هؤلاء الذين يقتلون في هذه الثغور؟ قال: فقال: الويل يتعجلون قتلة في الدنيا وقتلة في الاخرة والله ما الشهيد الا شيعتنا ولو ماتوا على فرشهم.

11489- الجهاد واجب عليكم مع كل أمير برًّا كان أو فاجرًا وإن هو عمل الكبائر والصلاة واجبة عليكم خلف كل مسلم برًّا كان أو فاجرًا وإن هو عمل الكبائر (أبو داود ، وأبو يعلى ، والطبرانى ، والبيهقى عن أبى هريرة)
لا تكفروا أهل ملتكم وإن عملوا الكبائر وصلوا خلف كل إمام وصلوا على كل ميت وجاهدوا مع كل أمير (ابن عمشليق فى جزئه ، وابن النجار عن واثلة)

اينهم مبناي عقيده داعش که بر اساس تحریف اسلام از سقیفه شروع شد برطبق حديث ابوهريره !
احمد گويد: نوع اول جهاد با هر امام واجب است، خواه امام نيكو كار باشد يا تبهكار

عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر، عن محمد بن عبد الله، ومحمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن العباس بن معروف، عن صفوان بن يحيى، عن عبد الله بن المغيرة قال: قال محمد بن عبد الله للرضا (صلوات الله عليه) وأنا أسمع: حدثني أبي عن أهل بيته، عن آبائه (عليهما السلام) أنه قال لبعضهم: إن في بلادنا موضع رباط يقال له: قزوين وعدوا يقال له: الديلم فهل من جهاد أو هل من رباط (4)؟ فقال: عليكم بهذا البيت فحجوه فأعاد عليه الحديث، فقال: عليكم بهذا البيت فحجوه، أما يرضى أحدكم أن يكون في بيته ينفق على عياله من طوله ينتظر أمرنا فإن أدركه كان كمن شهد مع رسول الله (صلى الله عليه وآله) بدرا وإن مات منتظرا لأمرنا كان كمن كان مع قائمنا (عليه السلام) هكذا في فسطاطه - وجمع
بين السبابتين - ولا أقول هكذا - وجمع بين السبابة والوسطى - فإن هذه أطول من هذه فقال أبو الحسن (عليه السلام): صدق.کافی

جواب امام(ع) كه فرموده است: «عليكم بهذا البيت فحجوه‏» دلالت آشكار و التزامى دارد بر اين كه جهاد و آماده شدن براى جهاد در دولت رهبر ستمگر ممنوع‏ است .

http://www.iranclubs.org/forums/showthread.php?t=152838

سید محمد جواد;719691 نوشت:
در ضمن اخوی از لباس تنت تا اصول نظام و شاهرگهای قانونی کشور به دست غربیهای بیدیدن مشروب خور هزار کاره نوشته شده
پس الکی نگید شیفتگی غرب که اینو باید به خیلیها نسبت داد

خيلي سخت نگير همين قراني كه داريد يهوديان جمعش كردند بفرمان خليفه ثاني !!!!!!

اما مهم تشخيص حق از باطله .

خیر البریه;719694 نوشت:

خيلي سخت نگير همين قراني كه داريد يهوديان جمعش كردند بفرمان خليفه ثاني !!!!!!

اما مهم تشخيص حق از باطله .


به تایید حضرت علی!
جمله را تا اخرش بگویید
شما و دوستان نقل دهنتان است مدام به بنده میگویید غرب شیفتگی و غرب دوست و..
پس برای شما بعله برای ما خیر نیست همه یک دست هستند
استفاده از منابع علمی غرب و.....ندارد
گفتم به شما از اساتید تاریخ سوال بفرمایید

سید محمد جواد;719695 نوشت:
به تایید حضرت علی!
جمله را تا اخرش بگویید
شما و دوستان نقل دهنتان است مدام به بنده میگویید غرب شیفتگی و غرب دوست و..
پس برای شما بعله برای ما خیر نیست همه یک دست هستند
استفاده از منابع علمی غرب و.....ندارد
گفتم به شما از اساتید تاریخ سوال بفرمایید

در صحيح بخاري ومسلم و ...فقط نوشته كه زيد بن ثابت (يهودي) قران را به امر ابوبكر وعمر و عثمان جمع كرد اما اسمي از تاييد امام علي ع نبرده اگر كسي ديده مرا خبر كند .

ضمنا اين بحث منحرف نشود اگر خواستيد در موضوعي ديگر .

فعلا اين هم منابع من در جمع قران از صحاح سنت :

Download

خیر البریه;719706 نوشت:

در صحيح بخاري ومسلم و ...فقط نوشته كه زيد بن ثابت (يهودي) قران را به امر ابوبكر وعمر و عثمان جمع كرد اما اسمي از تاييد امام علي ع نبرده اگر كسي ديده مرا خبر كند .

ضمنا اين بحث منحرف نشود اگر خواستيد در موضوعي ديگر .

فعلا اين هم منابع من در جمع قران از صحاح سنت :

Download


در همین سایت تاپیک هست کارشناسان تایید کردند که حضرت تایید کردن عمل عثمان را
یا حق

سید محمد جواد;719707 نوشت:
در همین سایت تاپیک هست کارشناسان تایید کردند که حضرت تایید کردن عمل عثمان را
یا حق

امام علي ع هيچگاه ظلم وتجاوزي را تاييد نكردند حتي داعش وطالب وبوكو حرام و القاعده و...كه در جنگ استناد به همين قران عثمان ميكنند و ميگويند 124 آيه رحمت ومحبت وجدال احسن را آيه 5 توبه (= آيه شمشير= آيه سيف) منسوخ نموده و فقط بايد شمشير كشيد وگردن زد اما امام علي وامام صادق چه ميگويند :

وعن عدة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمد بن خالد ، عن أبيه ، عن محمد بن سنان ، عن زيد الشحام ، قال : دخل قتادة بن دعامة على أبي جعفر ( عليه السلام ) ، فقال : يا قتادة أنت فقيه أهل البصرة ؟ فقال : هكذا يزعمون ، فقال أبو جعفر ( عليه السلام ) : بلغني أنك تفسر القرآن ؟ فقال له قتادة : نعم ، فقال له أبو جعفر ( عليه السلام ) : فان كنت تفسره بعلم فأنت أنت ، وأنا أسألك ـ إلى أن قال أبو جعفر ( عليه السلام ) : ـ ويحك يا قتادة ! إن كنت إنما فسرت القرآن من تلقاء نفسك ، فقد هلكت وأهلكت ، وإن كنت قد فسرته من الرجال ، فقد هلكت وأهلكت ، ويحك يا قتادة ! إنما يعرف القرآن من خوطب به .كافي

عن أبي جعفر ( عليه السلام ) أن رجلا قال له : أنت الذي تقول : ليس شيء من كتاب الله إلا معروف ، قال : ليس هكذا قلت ، إنما قلت : ليس شيء من كتاب الله إلا عليه دليل ناطق عن الله في كتابه ، مما لا يعلمه الناس ـ إلى أن قال : ـ إن للقرآن ظاهرا ، وباطنا ، ومعايناً ، وناسخا ، ومنسوخا ، ومحكما ، ومتشابها ، وسننا ، وأمثالا ، وفصلا ، ووصلا ، وأحرفا ، وتصريفا ، فمن زعم أن الكتاب مبهم فقد هلك وأهلك . الحديث .وسائل الشيعه

وبسند صحيح نزد عامه :

قال صاحب كتاب (الإيجاز): روي بالإسناد الصحيح أنّ أمير المؤمنين علياً (كرم الله وجهه) رأى رجلاً في المسجد يذكر الناس فقال له: أتعرف الناسخ من المنسوخ؟ قال: لا، فقال له: هلكت وأهلكت وأخرجه من المسجد ومنعه من القصص فيه. وروي مثل ذلك عن عبدالله بن عباس وأنه ركله برجله وقال له: هلكت وأهلكت. وروي عن ابن عباس في قول الله (تعالى): "ومن يؤت الحكمة فقد أوتي خيراً كثيراً"، فقال: هو معرفة القرآن الكريم ناسخة ومنسوخة ومحكمة ومتشابهة ومجمله ومفصله ومقدمة ومؤخرة وحرامه وحلاله وأمثاله. وروى عن حذيفة بن اليمان أنه قال: إنما يفتي الناس أحد ثلاثة رجل يعلم منسوخ القرآن وناسخه، ورجل قاض لا يجد من القضاء بد، ورجل متكلف ولست بالرجلين الماضيين وأكره أن أكون الثالث. قال الشيخ الجليل هبة الله بن سلامة في كتابه (الناسخ والمنسوخ): جاء عن أئمة السلف أن من تعلم في شيء من علم هذا الكتاب ولم يعلم الناسخ والمنسوخ كان عمله ناقصاً لأنه يخلط النهي بالأمر والإباحة بالحظر.

يعني اگر ناسخ قران را از منسوخش بازنشناسي هم خودت هلاك شدي هم ديگران را هلاك كردي دقيقا مثل همين گروههاي جهادي و تكفيري !

اما مسول چنين مشكلاتي در قران واسلام كيست ؟ بگرديد دنبال كسي كه دستور داد : جردوا القرآن :

Dahim Darni;719640 نوشت:
مگر آن اعراب مسلمان در ایران چه کردند ؟! سر بریدند ؟! خب حضرتشان صلی الله علیه و آله وسلم نیز سر برید ،

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه
هر دو جانسوزند، اما این کجا و آن کجا

تیغ جلادان کجست و ابروی دلدار کج
هر دو خون ریزند، اما این کجا و آن کجا...

جالب است که مطالب را با هم مخلوط می فرمایید. اگر منظورتان اسرای یهود بنی قریضه است که گردن زده شدند، خودشان حکمیت سعد بن معاذ را پذیرفتند و بر اساس حکم سعد گردن زده شدند

در حالی که اسرای یهود بنی قینقاع، آزاد شدند

اما عملی که مهاجمان عرب انجام دادند چه توجیهی دارد؟


[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] یکی از شهرهای کرانه جنوب شرقی دریای خزر شهر "تمیشه" بود که به سختی با سپاه اعراب نبرد کرد . "سعید عاص" شهر را محاصره کرد و آنگاه که آذوقه شهر به اتمام رسید مردم از گرسنگی زنهار ( امان ) خواستند . به آن شرط که سپاه "سعید ابن عاص" مردمان شهر را نکشد . لیکن بعد از عقد قرار داد سعید تمام مردمان شهر را به جز یک نفر را در دره ای گرد آورد و تمام افراد شهر را از لب تیغ گذراند.


اما این سعید العاصی اموی سردارجاني عثمان که بود ، پدرش بدست امام علی ع در بدر بجهنم رفت :

سعيد بن العاص بن أمية بن عبد شمس بن عبد مناف القرشي الأموي، قتل أبوه يوم بدر كافراً، قتله علي بن أبي #طالب، ونشأ سعيد في حجر عثمان بن عفان رضي الله عنه.

واستنابه عثمان على الكوفة بعد عزله الوليد بن عقبة، فافتتح طبرستان وجرجان، ونقض العهد أهل أذربيجان فغزاهم ففتحها.

اینها چه حزبی بودند ؟


...در جنگ جمل وصفين مولا را ياري نكرد و هنگاميكه امر معاويه مستقر شد بسويش شتافت و

از همين عدم شركتش در ركاب مولا علي ع معلوم ميشود كه وي سيره اميرالمومنين ع را قبول نداشته و طالب سيره شيطاني معاويه بوده است !

فلما مات عثمان اعتزل الفتنة فلم يشهد الجمل ولا صفين، فلما استقر الأمر لمعاوية وفد إليه فعتب عليه فاعتذر إليه فعذره في كلام طويل جداً، وولاّه المدينة مرتين، وعزله عنها مرتين بمروان بن الحكم.

وروينا: أن سعيداً خطب أم كلثوم بنت علي من فاطمة، التي كانت تحت عمر بن الخطاب، فأجابت إلى ذلك وشاورت أخويها فكرها ذلك.
وفي رواية: إنما كره ذلك الحسين وأجاب الحسن، فهيأت دارها ونصبت سريراً وتواعدوا للكتاب، وأمرت ابنها زيد بن عمر أن يزوجها منه، فبعث إليها بمائة ألف.
وفي رواية: بمائتي ألف مهراً، واجتمع عنده أصحابه ليذهبوا معه، فقال: إني أكره أن أخرج أمي فاطمة، فترك التزويج وأطلق جميع ذلك المال لها.

ذكر غزو سعيد بن العاص طبرستان

واوج نامردی و جنایت این ملعون در کشتن مردم گرگان و....

حدثنا الشيخ الإمام أبو بكر أحمد بن إبراهيم بن إسماعيل رضي الله عنه أخبرني إسحاق بن بيان حدثنا الحسن بن حماد سجادة حدثنا بن فضيل عن أشعث عن أبي إسحاق عن سليم بن عبد قال كنا مع سعيد بن العاص بطبرستان ومعه حذيفة بن اليمان وأصحاب محمد صلى الله عليه وسلم فقال من سمع من رسول الله صلى الله عليه وسلم في صلاة الخوف فقال حذيفة أنا سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم قال صف صفا مما يليك وصفا مما يلي العدو فصل بمن يليك ركعة وسجدتين وسلم ثم ينطلق هؤلاء يصلون معك ركعة وسجدتين ثم سلم.
أخبرنا أبو العباس أحمد بن موسى الجرجاني حدثنا أبو نعيم حدثنا محمد بن شبة البصري وعبد الرحمن بن محمد بن منصور البصري أبو سعيد قالا حدثنا يحيى بن سعيد حدثنا سفيان بن سعيد حدثني الأشعث بن أبي الشعثاء عن الأسود بن هلاغ عن ثعلبة بن زهدم قال كنا مع سعيد بن العاص بطبرستان فقال أيكم صلى مع رسول الله صلى الله عليه وسلم صلاة الخوف فقال حذيفة أنا قال فقام حذيفة فصف الناس خلفه صفين صف خلفه وصف موازي العدو فصلى بالذين خلفه ركعة ثم انصرف هؤلاء إلى مكان هؤلاء ثم جاء أولئك فصلى بهم ركعة ولم يقضوا.

الكتاب : تاريخ جرجان
المؤلف : السهمي الجرجاني

أخبرنا أبو غالب الماوردي أنا أبو الحسن السيرافي أنا أحمد بن إسحاق نا أحمد بن عمران نا موسى بن زكريا نا خليفة قال وفيها يعني سنة تسع وعشرين عزل عثمان بن عفان الوليد بن عقبة عن الكوفة وولى سعيد بن العاص فغزا سعيد بن العاص أرمينية سنة تسع وعشرين وفيها غزا سعيد بن العاص جرجان ويقال سنة ثلاثين فافتتحها فحدثني الوليد يعني بن هشام القحذمي عن أبيه عن جده قال ضرب سعيد بجرجان رجلا على حبل عاتقه فأخرج السيف من مرفقه وقال أبو عبيدة انتقضت أذربيجان أيضا فغزاهم سعيد بن العاص فافتتحها وفيها يعني سنة ثلاثين غزا سعيد بن العاص طبرستان فحاصرهم فسألوه الأمان على أن لا يقتل منهم رجلا واحدا فقتلهم كلهم إلا رجلا واحدا !!!!

تاريخ دمشق

پس هنگاميكه آب از سرچشمه خراب شد و اسلام از سقيفه تحريف گشت ديگر بايد منتظر جنايت كاراني مانند اينها وحجاج و معاويه و داعش و... نيز بود !

خیر البریه;719688 نوشت:
خيلي شيفته بيگانگان نشويد ! شما فكر ميكنيد كه اينها را از كجا پيدا كرده ونوشته ؟ از همين تاريخ طبري و واقدي وبلاذري ....

سید محمد جواد;719691 نوشت:
شما میدونید حتی در بیان علمای شیعه و سنی این تواریخی که نام بردم جزو ارجاعات هست؟

سید جان سلام
برادر بحث غرب زدگی و این چیزا نیست. شما فرمودی که اعراب و کتب اونها ید طولایی در تحریف دارن
پس اگر کتابی که شما معرفی کردید ، به همون منابع (که از نظر شما تحریف شده هستن) ارجاع داده باشه ، یعنی داره از منبع تحریف شده سند میده

شما جوری برای من صحبت کردید که من فکر کردم این کتاب خودش یه مرجع مستقل هست. اگر اینطوره که بفرما و بنده رو راهنمایی کن
اما اگر این کتاب خودش منبع مستقل نیست ، بفرما چطور بهش استناد میکنی؟

هر توضیحی میدونی بگو تا موضوع برام روشن بشه. تشکر :Gol:

جناب خیرالبریه ، شما هم اگر اطلاعاتی دارید ممنون میشم کامل تر بیان کنید که آیا این کتاب که "سید" عزیز معرفی کرده ، تمام مطالبش رو از همون کتبی که فرمودید گرفته؟ یا اینکه مستقلاً حرفی برای گفتن داره؟ از شما هم ممنونم :Gol:

Reza-D;719758 نوشت:
شما جوری برای من صحبت کردید که من فکر کردم این کتاب خودش یه مرجع مستقل هست. اگر اینطوره که بفرما و بنده رو راهنمایی کن

رضا جان برای همین تاکید دارم از اساتید بپرسید
در این کتاب پیشنیازی براش هست که در 16 قسمت توضیح میده کتب تاریخی که بهشون استناد کرده چیه
درجه اعتبار این کتاب با حرف من و شما بالا پایین نمیشه
در این کتاب با در نظر گرفتن نظر کلیه تواریخ و اجماع انها به موضوع و نزدیک ترین پاسخ ممکنه اشاره شده
یعنی در موضوع جنگ قادیسه صرفا به یک تاریخ اکتفا نمیکنه و حتی تاریخهایی که اعتبار کمی هم دارند باز بینی میکنه
از این جهت این کتاب اعتبار علمی عالی داره
حالا شما هر گونه دوست داری برداشت کن
بنده ترجیح میدم حاصل تفکر همه رو در چیزی داشته باشم تا تفکر یک جناح خاص

حتما بنده اشتباه میکنم و دوستان درست میگن
بنده پیشاپیش و پسا پیش عذر خواهی میکنم
نیتم از شرکت در این بحث ارائه کتابی علمی و تاریخی و مستندی دانشگاهی بود
اونی که قبول نداره تا 1000سال دیگه هم قبول نمیکنه
اونی که دوست داره بره مطالعه کنه

یاحق

خیر البریه;719709 نوشت:

امام علي ع هيچگاه ظلم وتجاوزي را تاييد نكردند حتي داعش وطالب وبوكو حرام و القاعده و...كه در جنگ استناد به همين قران عثمان ميكنند و ميگويند 124 آيه رحمت ومحبت وجدال احسن را آيه 5 توبه (= آيه شمشير= آيه سيف) منسوخ نموده و فقط بايد شمشير كشيد وگردن زد اما امام علي وامام صادق چه ميگويند :

وعن عدة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمد بن خالد ، عن أبيه ، عن محمد بن سنان ، عن زيد الشحام ، قال : دخل قتادة بن دعامة على أبي جعفر ( عليه السلام ) ، فقال : يا قتادة أنت فقيه أهل البصرة ؟ فقال : هكذا يزعمون ، فقال أبو جعفر ( عليه السلام ) : بلغني أنك تفسر القرآن ؟ فقال له قتادة : نعم ، فقال له أبو جعفر ( عليه السلام ) : فان كنت تفسره بعلم فأنت أنت ، وأنا أسألك ـ إلى أن قال أبو جعفر ( عليه السلام ) : ـ ويحك يا قتادة ! إن كنت إنما فسرت القرآن من تلقاء نفسك ، فقد هلكت وأهلكت ، وإن كنت قد فسرته من الرجال ، فقد هلكت وأهلكت، ويحك يا قتادة ! إنما يعرف القرآن من خوطب به .كافي

عن أبي جعفر ( عليه السلام ) أن رجلا قال له : أنت الذي تقول : ليس شيء من كتاب الله إلا معروف ، قال : ليس هكذا قلت ، إنما قلت : ليس شيء من كتاب الله إلا عليه دليل ناطق عن الله في كتابه ، مما لا يعلمه الناس ـ إلى أن قال : ـ إن للقرآن ظاهرا ، وباطنا ، ومعايناً ، وناسخا ، ومنسوخا ، ومحكما ، ومتشابها ، وسننا ، وأمثالا ، وفصلا ، ووصلا ، وأحرفا ، وتصريفا ، فمن زعم أن الكتاب مبهم فقد هلك وأهلك . الحديث .وسائل الشيعه

وبسند صحيح نزد عامه :

قال صاحب كتاب (الإيجاز): روي بالإسناد الصحيح أنّ أمير المؤمنين علياً (كرم الله وجهه) رأى رجلاً في المسجد يذكر الناس فقال له: أتعرف الناسخ من المنسوخ؟ قال: لا، فقال له: هلكت وأهلكت وأخرجه من المسجد ومنعه من القصص فيه. وروي مثل ذلك عن عبدالله بن عباس وأنه ركله برجله وقال له: هلكت وأهلكت. وروي عن ابن عباس في قول الله (تعالى): "ومن يؤت الحكمة فقد أوتي خيراً كثيراً"، فقال: هو معرفة القرآن الكريم ناسخة ومنسوخة ومحكمة ومتشابهة ومجمله ومفصله ومقدمة ومؤخرة وحرامه وحلاله وأمثاله. وروى عن حذيفة بن اليمان أنه قال: إنما يفتي الناس أحد ثلاثة رجل يعلم منسوخ القرآن وناسخه، ورجل قاض لا يجد من القضاء بد، ورجل متكلف ولست بالرجلين الماضيين وأكره أن أكون الثالث. قال الشيخ الجليل هبة الله بن سلامة في كتابه (الناسخ والمنسوخ): جاء عن أئمة السلف أن من تعلم في شيء من علم هذا الكتاب ولم يعلم الناسخ والمنسوخ كان عمله ناقصاً لأنه يخلط النهي بالأمر والإباحة بالحظر.

يعني اگر ناسخ قران را از منسوخش بازنشناسي هم خودت هلاك شدي هم ديگران را هلاك كردي دقيقا مثل همين گروههاي جهادي و تكفيري !

اما مسول چنين مشكلاتي در قران واسلام كيست ؟ بگرديد دنبال كسي كه دستور داد : جردوا القرآن :


شما چی میگی اخوی جان ؟ چرا بالا پایین میکنی اینقدر
برو در همین سایت تاپیک پیدا کن یقه کارشناس بگیر
از نظر من حرف ایشون محکمه پسند بود فرمودند حضرت علی با جریان جمع اوری و یک پارچگی قران در زمان عثمان موافق بودند و رضایت داشتند
شما میگید نبودن ؟ تاپیکش هنوز بازه تشریف ببرید اونجا
اینقدر هم جملات عربی این تیپی نگین فارسی حرف بزنیم بهتره فکر کنم

بحث از شرق به غرب نبرید در راستای موضوع تاپیک برید جلو این خیلی عجیبه واقعا...

[="Verdana"][="Black"]

Anoushiravan;719716 نوشت:
جالب است که مطالب را با هم مخلوط می فرمایید. اگر منظورتان اسرای یهود بنی قریضه است که گردن زده شدند، خودشان حکمیت سعد بن معاذ را پذیرفتند و بر اساس حکم سعد گردن زده شدند

در حالی که اسرای یهود بنی قینقاع، آزاد شدند

منظور من هم اسرای بدر و هم اسرای بنی قریظه است . گرچه در مورد بنی قریظه بحث دارم ، اما نخست اجازه بدهید همان اسرای بدر را به میان بیاوریم .

قطعا گردن تنی از اسرای بدر زده شد ، و با آنکه خواهان اجرای عدالت بودند ( میگفتند ای محمد با ما همان کن که با دیگران میکنی ) ، اما حضرت رسالت پناه تبعیض قائل شده ، به شکلی انتخابی دستور به قطع گردن عده ای از آنها را داد . و مشهور است که فرمود « هیچ اسیری را مگذارید ، مگر آنکه سرش را ببرید و یا در ازای فدیه ( پول ) رهایش کنید » . گرچه بعدا از حکم خود پشیمان شد و آرزو میکرد که ای کاش اسیران را گردن میزدیم .

باری ، رفتار سید علیه السلام حتی در برخورد با یک اسیر هم میتواند الگو باشد ، و از این رو اسرای بسیاری را به تاسی از سنت نبوی گردن زدند و حضرتعالی خود به نمونه هائی اشاره فرمودید .

Anoushiravan;719716 نوشت:
یکی از شهرهای کرانه جنوب شرقی دریای خزر شهر "تمیشه" بود که به سختی با سپاه اعراب نبرد کرد . "سعید عاص" شهر را محاصره کرد و آنگاه که آذوقه شهر به اتمام رسید مردم از گرسنگی زنهار ( امان ) خواستند . به آن شرط که سپاه "سعید ابن عاص" مردمان شهر را نکشد . لیکن بعد از عقد قرار داد سعید تمام مردمان شهر را به جز یک نفر را در دره ای گرد آورد و تمام افراد شهر را از لب تیغ گذراند.

نمونه همین عمل در بنی قریظه رخ داده است .

محاصره بنی قریظه باعث شد تا یهودیان در نهایت تسلیم شوند و سید علیه السلام دستور داد تا آنها را با ریسمان ببندند ( مغازی واقدی - ترجمه دامغانی - ج 2 ص 385 )

پس از آن حکم را بر عهده یک خون ریز خشن واگذاشت ، این صفات را از آن جهت به سعد بن معاذ نسبت میدهم چون پس از جنگ بدر او بود که پیشنهاد داد همه اسرا گردن زده شوند ، و در احزاب هم از یهودیان کینه به دل گرفته بود و احوال وی بر سید واضح بود . پس انتخاب چنین فردی با این روحیات به عنوان داور ، نتیجه را از قبل مشخص میکرده ، به خصوص که پس از آن سید به سعد فرمود « این حکم ، حکم خداست » . پس حکم سعد مورد تایید الله و رسولش بوده و باید گفت محمد از اول هم قصد داشته گردن آنان را بزند . چون حکم الله تغییر نمیکند !!!

پس :

1 - حکمیت سعد بعد از آن رخ داد که یهودیان در دست مسلمانان اسیر بودند »»» چه بخواهند چه نخواهند مجبور به پذیرش آن هستند . و این مشابه حقه ای است که آن فرمانده عرب به ایرانیان میزند .

2 - حکم سعد ، همان حکم الله و رسولش بوده . چه سعد حاکم می بود و چه نمی بود ، آن اسیران باید کشته میشدند . چون حکم الله تغییر ناپذیر است .

بنابراین تکرار یکی از سنن حضرت رسالت پناه ، نباید از دید مسلمین ، عملی غیر اسلامی تلقی شود .

موید باشید.[/]

سید محمد جواد;719773 نوشت:
بحث از شرق به غرب نبرید در راستای موضوع تاپیک برید جلو این خیلی عجیبه واقعا...
سید جان منظور شما با همه ست؟ یعنی این انتظار رو از همه دارید یا فقط جناب "خیرالبریه"؟

راستی از توضیح درمورد کتاب هم ممنون :Gol:

Dahim Darni;719785 نوشت:
اما نخست اجازه بدهید همان اسرای بدر را به میان بیاوریم .

قطعا گردن تنی از اسرای بدر زده شد ، و با آنکه خواهان اجرای عدالت بودند ( میگفتند ای محمد با ما همان کن که با دیگران میکنی ) ، اما حضرت رسالت پناه تبعیض قائل شده ، به شکلی انتخابی دستور به قطع گردن عده ای از آنها را داد . و مشهور است که فرمود « هیچ اسیری را مگذارید ، مگر آنکه سرش را ببرید و یا در ازای فدیه ( پول ) رهایش کنید » . گرچه بعدا از حکم خود پشیمان شد و آرزو میکرد که ای کاش اسیران را گردن میزدیم .

باری ، رفتار سید علیه السلام حتی در برخورد با یک اسیر هم میتواند الگو باشد ، و از این رو اسرای بسیاری را به تاسی از سنت نبوی گردن زدند و حضرتعالی خود به نمونه هائی اشاره فرمودید .

اگر منظورتان کشته شدن عقبه بن ابی معیط است، بنا بر بعضی از متون مانند صحیح بخاری و طبقات الکبری عقبه در میدان جنگ کشته شد و نه در اسارت!

منابعی که با این نظر موافق نیستند، کشته شدن 2 نفر را در اسارت نام می برند و نه تعداد زیادی را

این دو نفر یکی همین عقبه است و دیگری نضر ابن حارث

در مورد نضر بن حارث هم باز اختلاف است. بعضی می گویند پس از جنگ کشته شد و نه در اسارت (مانند مقریزی، احمد بن علی، إمتاع الأسماع، ج ‏12، ص 163، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1420ق؛ البدایة و النهایة، ج ‏3، ص 305؛ اصفهانی، ابو نعیم، دلائل النبوة، ج ‏2، ص 471، دار النفائس، بیروت، چاپ سوم، 1412ق؛ بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، ج ‏3، ص 117، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1405ق.

نضر بن حارث از جمله طراحان و هم‌پیمانان نقشه‌ی قتل پیامبر اکرم(ص) در دار الندوة شناخته شده است. او از آتش افروزان جنگ بدر به شمار می‌آید. او به همراه عقبه و ابو جهل با نسبت ترس دادن به افرادی؛ چون حارث بن عامر، حکیم بن حزام، و أبا البختری، و على بن أمیة بن خلف‏ که از حضور در جنگ بدر اکراه داشتند، آنان را ناگزیر به شرکت در این جنگ نمودند. نضر بن حارث در جنگ بدر نه تنها از برپاکنندگان این فتنه و خشونت بود، بلکه اسناد تاریخى او را یکى از کسانى دانسته‌اند که عهده‌دار اطعام قشون مشرکان و یکی از پرچمداران قریش در این جنگ بود.

حتی در زمان حال هم سرنوشت چنین افرادی اعدام است. می گویید نه؟ مگر همین کار را دوستان آمریکایی و انگلیسی و فرانسوی شما با سران اسیران آلمانی در دادگاه نورنبرگ نکردند؟ مگر همین کار را با اسرای ژاپنی نکردند؟

Dahim Darni;719785 نوشت:
محاصره بنی قریظه باعث شد تا یهودیان در نهایت تسلیم شوند و سید علیه السلام دستور داد تا آنها را با ریسمان ببندند ( مغازی واقدی - ترجمه دامغانی - ج 2 ص 385 )

پس از آن حکم را بر عهده یک خون ریز خشن واگذاشت ، این صفات را از آن جهت به سعد بن معاذ نسبت میدهم چون پس از جنگ بدر او بود که پیشنهاد داد همه اسرا گردن زده شوند ، و در احزاب هم از یهودیان کینه به دل گرفته بود و احوال وی بر سید واضح بود . پس انتخاب چنین فردی با این روحیات به عنوان داور ، نتیجه را از قبل مشخص میکرده ، به خصوص که پس از آن سید به سعد فرمود « این حکم ، حکم خداست » . پس حکم سعد مورد تایید الله و رسولش بوده و باید گفت محمد از اول هم قصد داشته گردن آنان را بزند . چون حکم الله تغییر نمیکند !!!

پس :

1 - حکمیت سعد بعد از آن رخ داد که یهودیان در دست مسلمانان اسیر بودند »»» چه بخواهند چه نخواهند مجبور به پذیرش آن هستند . و این مشابه حقه ای است که آن فرمانده عرب به ایرانیان میزند .

2 - حکم سعد ، همان حکم الله و رسولش بوده . چه سعد حاکم می بود و چه نمی بود ، آن اسیران باید کشته میشدند . چون حکم الله تغییر ناپذیر است .

بنابراین تکرار یکی از سنن حضرت رسالت پناه ، نباید از دید مسلمین ، عملی غیر اسلامی تلقی شود .

موید باشید.

جالب است که علاقه خاصی به تحریف حقایق دارید

به پیشنهاد خود بنی قریظه، رسول اکرم حکمیت را به سعد بن معاذ، رئیس قبیله بنی عبد اشهل از اشراف اوس، واگذار نمود. بدین جهت بنی قریظه حکمیت سعد بن معاذ را پیشنهاد دادند که اوس قبل از اسلام متحد ایشان بود.

یهود اگر مشکلی با سعد داشتند می توانستند برای حکمیت شخص دیگری را پیشنهاد کنند!

در ثانی، سعد بر اساس تورات میانشان حکم کرده است!

در توراتِ موجود، درباره شهری که به زور وارد آن شده‌اند چنین گفته شده است: «اگر پروردگارت، آن را به تو واگذار کرد، همه مردان را از دم شمشیر بگذران، اما زنان و کودکان و حیوانات و هر آنچه در شهر است، همه غنیمت می‌باشد، پس همه را به عنوان غنیمت بردارید و غنیمتی که پروردگار نصیب کرده بخورید». کتاب مقدس، سفر تثنیه ، باب 20، فقره ۱۴-۱۳.

[=Verdana]

Anoushiravan;719815 نوشت:
اگر منظورتان کشته شدن عقبه بن ابی معیط است، بنا بر بعضی از متون مانند صحیح بخاری و طبقات الکبری عقبه در میدان جنگ کشته شد و نه در اسارت!

حالا که بحث به بررسی مدارک رسید ، لطف کنید متن عربی بخاری و ابن سعد رو در این باره ارائه کنید تا بهتر راجع به اونها بحث کنیم و احیانا اگر کسی اشتباه کرده ، اصلاح بشه .

Anoushiravan;719815 نوشت:
در مورد نضر بن حارث هم باز اختلاف است. بعضی می گویند پس از جنگ کشته شد و نه در اسارت (مانند مقریزی، احمد بن علی، إمتاع الأسماع، ج ‏12، ص 163، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1420ق؛ البدایة و النهایة، ج ‏3، ص 305؛ اصفهانی، ابو نعیم، دلائل النبوة، ج ‏2، ص 471، دار النفائس، بیروت، چاپ سوم، 1412ق؛ بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، ج ‏3، ص 117، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1405ق.

در این خصوص نیز من به متن عربی نیاز دارم ، پس لطفا متن عربی مهمترین کتاب ( البدایه والنهایه ) را قرار دهید . چون در چاپی که من در اختیار دارم ، جلد سوم راجع به دوران قبل از بعثت محمد است !!!

Anoushiravan;719815 نوشت:
نضر بن حارث از جمله طراحان و هم‌پیمانان نقشه‌ی قتل پیامبر اکرم(ص) در دار الندوة شناخته شده است. او از آتش افروزان جنگ بدر به شمار می‌آید. او به همراه عقبه و ابو جهل با نسبت ترس دادن به افرادی؛ چون حارث بن عامر، حکیم بن حزام، و أبا البختری، و على بن أمیة بن خلف‏ که از حضور در جنگ بدر اکراه داشتند، آنان را ناگزیر به شرکت در این جنگ نمودند. نضر بن حارث در جنگ بدر نه تنها از برپاکنندگان این فتنه و خشونت بود، بلکه اسناد تاریخى او را یکى از کسانى دانسته‌اند که عهده‌دار اطعام قشون مشرکان و یکی از پرچمداران قریش در این جنگ بود.

حتی در زمان حال هم سرنوشت چنین افرادی اعدام است. می گویید نه؟ مگر همین کار را دوستان آمریکایی و انگلیسی و فرانسوی شما با سران اسیران آلمانی در دادگاه نورنبرگ نکردند؟ مگر همین کار را با اسرای ژاپنی نکردند؟

اولا که من همچین دوستانی ندارم . ثانیا مقایسه ی دادگاه نورنبرگ با اقدام جناب رسول قیاس مع الفارق است ، این مسلمانان بودند که نخست برای غارت کاروان تجاری شام لشکر بستند ( شروع کننده جنگ بودند ) ، از کی تا حالا مدافعین محکوم می شوند ؟!!! ( در دادگاه نورنبرگ فرماندهان و سران مهاجمین محکوم شدند )

Anoushiravan;719815 نوشت:
جالب است که علاقه خاصی به تحریف حقایق دارید

به پیشنهاد خود بنی قریظه، رسول اکرم حکمیت را به سعد بن معاذ، رئیس قبیله بنی عبد اشهل از اشراف اوس، واگذار نمود. بدین جهت بنی قریظه حکمیت سعد بن معاذ را پیشنهاد دادند که اوس قبل از اسلام متحد ایشان بود.

یهود اگر مشکلی با سعد داشتند می توانستند برای حکمیت شخص دیگری را پیشنهاد کنند!

من چیزی را تحریف نکرده ام ، هرچه گفته ام از مغازی واقدی بوده .

IMAGE(<a href="http://img7.ir/view/s2/f5UQ4" class="bb-url" rel="nofollow"><img src="http://s2.img7.ir/f5UQ4.png" alt="" class="bb-image" /></a>)

IMAGE(<a href="http://img7.ir/view/s2/xW0xY" class="bb-url" rel="nofollow"><img src="http://s2.img7.ir/xW0xY.png" alt="" class="bb-image" /></a>)

پس گفته های شما تحریف تاریخ است .

باری ، اینکه حکم بر چه اساسی ( تورات یا غیر آن ) بوده در اصل ماجرا تاثیری نمی گذارد ، به هر حال پیامبر اسلام این حکم را پذیرفته و همین اسلامی ، نبوی و محمدی بودن حکم را ثابت می کند .

1 – انتخاب سعد بن معاذ به اصرار اوس و فرمان حضرت رسالت پناه بوده . ( بنی قریظه در انتخاب سعد بن معاذ هیچ نقشی نداشته اند )

2 – حکمی که سعد داده مورد تایید حضرت بوده .

3 – مطابق با این حکم جنایتی که اعراب در ایران انجام دادند ، با پیروی از سنت نبوی انجام شده است ( تماما اسلامی است )

موید باشید .

Dahim Darni;719846 نوشت:
حالا که بحث به بررسی مدارک رسید ، لطف کنید متن عربی بخاری و ابن سعد رو در این باره ارائه کنید تا بهتر راجع به اونها بحث کنیم و احیانا اگر کسی اشتباه کرده ، اصلاح بشه .

Dahim Darni;719846 نوشت:
در این خصوص نیز من به متن عربی نیاز دارم ، پس لطفا متن عربی مهمترین کتاب ( البدایه والنهایه ) را قرار دهید . چون در چاپی که من در اختیار دارم ، جلد سوم راجع به دوران قبل از بعثت محمد است !!!

اگر ادامه را می خواندید می دیدید که گفتم کشتن این افراد هم مشکلی ایجاد نمی کرد چون از سران کفار بودند. مانند همان کاری که در دادگاه نورنبرگ انجام شد!

Dahim Darni;719846 نوشت:
اولا که من همچین دوستانی ندارم . ثانیا مقایسه ی دادگاه نورنبرگ با اقدام جناب رسول قیاس مع الفارق است ، این مسلمانان بودند که نخست برای غارت کاروان تجاری شام لشکر بستند ( شروع کننده جنگ بودند ) ، از کی تا حالا مدافعین محکوم می شوند ؟!!! ( در دادگاه نورنبرگ فرماندهان و سران مهاجمین محکوم شدند )

اولا این قریش بودند که ابتدا اموال مهاجرین را غارت کردند

در ثانی دادگاه نورنبرگ تشکیل شد چون امریکا و انگلیس پیروز میدان بودند. اگر شکست خورده بودند، دادگاهی از سران آنها تشکیل میشد

پس میبینید که در دنیای به اصطلاح آزاد هم سران دشمنان را در اسارت می کشند. حال چه مدافع باشند یا مهاجم

[="Verdana"][="Black"]نخست آنکه نظر شما راجع به بنی قریظه مشخص نشد ، اگر همان نظر قبلی خود را دارید ، و یا احیانا فعلا نظری ندارید ، بهتر بود که بیان می کردید تا بدانیم به کجا میرویم .

Anoushiravan;719884 نوشت:
اگر ادامه را می خواندید می دیدید که گفتم کشتن این افراد هم مشکلی ایجاد نمی کرد چون از سران کفار بودند. مانند همان کاری که در دادگاه نورنبرگ انجام شد!

وقتی می فرمائید « اختلاف هست » ، باید این اختلاف را ثابت کنید . نه اینکه بدون پاسخ رها کنید ... بگذریم .

شما میخواهید عمل رسول الله را با عمل قضات دادگاه نورنبرگ مرتبط کنید و در نهایت به این نتیجه برسید که چون دومی رخ داد ، پس رخداد اولی اشکالی ندارد !

عرض شد که این دو قضیه متفاوت هستند ... تفاوتشان در اینست که در « بدر » مدافعین به شکلی کاملا گزینشی سر بریده شدند ، اما در « نورنبرگ » این مهاجمین بودند که محکوم شدند .

( از این نیز بگذریم که در بین اسرای بدر ، سران دیگری از اهل مکه نیز حضور داشتند ، اما جان آنها با پول خریده شد و این دوگانگی در رفتار محمد دلایل دیگری دارد که فعلا بحثی راجع بهش انجام نمی دم .)

فرمودید :

Anoushiravan;719884 نوشت:
ثانی دادگاه نورنبرگ تشکیل شد چون امریکا و انگلیس پیروز میدان بودند. اگر شکست خورده بودند، دادگاهی از سران آنها تشکیل میشد

دادگاهی که در آن مدافعین مجازات شوند ، اعتباری ندارد . مگر ما به برگزار کنندگان دادگاه نگاه میکنیم ؟!! ملاک ما برای حقانیت یک عمل ، نه عامل که محتوای آن است .

Anoushiravan;719884 نوشت:
میبینید که در دنیای به اصطلاح آزاد هم سران دشمنان را در اسارت می کشند. حال چه مدافع باشند یا مهاجم

اگر مدافعین را بکشند اشتباه کرده اند ، ما همچون شما نسبت به هیچ کس تعصب نداریم .

نتیجه : دادگاه نورنبرگ نه به این جهت که برگزار کنندگانش غربی بوده اند ، بلکه به این دلیل که در آن جنایت کاران و سران مهاجمین را محکوم کرد مورد تایید است ، اما در عین حال ارتباطی با عمل محمد ندارد ، چون اولا وی مهاجم بود ، و ثانیا در این کار گزینشی برخورد کرد ( عدالت را رعایت نکرد ) .

Anoushiravan;719884 نوشت:
اولا این قریش بودند که ابتدا اموال مهاجرین را غارت کردند

دوست گرامی ، این کلیشه ها رو از ذهنتون پاک کنید ، کمی تاریخ رو بیشتر و دقیق تر بررسی کنید .

مهاجرینی که به مدینه آمدند عمدتا بردگانی آزاد شده و یا مردمانی بی چیز بودند ، مال و اموالی نداشتند که قریش بخواهد آنرا غارت کند !! این یکی از دروغ های تاریخی است که همیشه و همه جا آنرا ذکر میکنند ، بدون اینکه پشتوانه ای تاریخی داشته باشد !!

در ثانی بر فرض که مسلمین مهاجر از اعیان و اشراف مکه بودند و مال و تجاره ی فراوانی از آنها در مکه باقی مانده بود ، این چه توجیهی برای غارتگری سپاه اسلام به فرمان محمد است ؟! اصلا چه ربطی به هم دارند ؟!

با این توجیه تنها محمد را در سطح مخالفانش قرار میدهید ، آنان غارت کردند ، اینان هم به تلافی غارت کردند ، تنها فرقش این است که آنان به نام لات و هبل و عزی غارت کردند ( که البته چنین نبوده ) و اینان به نام الله ![/]