حقیقت مرگ
تبهای اولیه
حقیقت مرگ
مقدّمه
مرگ نابودی نیست؛ بلكه قطعشدن ارتباط روح با بدن و انتقال از حیات دنیوی به حیات برزخی ميباشد، به طوری كه مؤمنان از دنیایی سخت به جهانی عالی پای ميگذارند و غیرمؤمنان از دنیایی خوب به جهانی بسیار سخت پای مينهند.1
علّت عدم نابودی توسّط مرگ آن است كه روح پس از مرگ باقی ميماند2 و تشخّص افراد نیز به روح است و این مطلب را خواب افراد از پیشینیان خود با خبرهایی به آینده و ... تأیید ميكند.
چگونگی بازگشت روح به بدن
بازگشت روح به بدن در قیامت، بازگشت معدوم نیست؛ زیرا روحها در برزخ معدوم نميشوند تا بازگشتشان، بازگشت معدوم باشد؛ همانطور كه بازگشت اجزای بدن نیز بازگشت معدوم نیست؛ زیرا اجزای پراكندهشده، موجود و در نزد خدای تعالی معلوم میباشند و هر چقدر هم كه تغییر و تبدّل یافته باشند، چیزی از آنها از علم خدا پنهان نمیماند.
همچنین باقیماندن اجزی مادّی و دنیوی بدن در عینیّت انسان بازگشته از نظر عقل شرط نميباشد؛ زیرا تشخّص شخص به روحش است؛ چرا كه اجزی بدن انسان بارها در طول سالهای عمرش تغییر ميكند، و حال آن كه در تمام آن سالها یك انسان واحد است و این مطلب را حكم مَحاكم به مُجرمیت كسی كه جرمی در روزگار جوانی خویش انجام داده و سپس گریخته و در ایّام پیری یافت شده، تأیید ميكند.3
البتّه دلیلهی شرعی به ما ميفهمانند كه آفریدهشدن بدنی كه قرار است بازگردد، از اجزی پراكندهی است كه بدن او را در روزگار دنیا تشكیل ميدادهاند4 و ميتوان عدم را به پراكندهشدن اجزی بدن (همانند داستان حضرت ابراهیم (ع)) نیز معنا كرد5 به طوری كه مادّهی اصلی انسان پس از مرگ در خاك باقی ميمانند.6 از طرفی نیز انجام این كار برای خدا نسبت به آفرینش مقدّماتی انسان بسیار سادهتر است.7
پینوشتها:
1. ر.ك: بحارالانوار، جلد 6، صفحههای 154 و 155.
2. ر.ك: بحارالانوار، جلد 73، صفحة 96.
3. محقّق لاهیجی نیز از همین استدلال بهره گرفته است، البتّه ایشان مقدار كمی شباهت بین بدن برزخی و بدن دنیایی را قائل شده است كه طبق مباحث بیانشده، سخن او رد ميگردد، مگر آن كه نظرش این باشد كه شرع چنین ميگوید. سرمایه ایمان، صفحههای 159 و 160. همچنین ر.ک: معارف قرآن، جلسة 49، صفحههای 414 تا 421.
4. مانند این كه خدای تعالی ميفرماید: «و كذلك تخرجون (سورة روم، یة 19)» كه اخراج و خروج فرع باقيماندن بازگشتكنندگان در زمین ميباشند.
5. این معنا را محقّق طوسی در «تجرید الاعتقاد، صفحة 402» بیان كرده كه علاّمه نیز آن را تشریح نموده است.
6. ر.ک: بحارالانوار، جلد 7، صفحه43.
7. ر.ک: بحارالانوار، جلد 7، صفحههای 37 و 38.