جمع بندی حقیقت محمدیه از دید ابن عربی

تب‌های اولیه

53 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

مسلمان ایرانی;625527 نوشت:
سلام و شب بخیر

آیا به عنوان مظهر خدا، انسان کامل نباید دارای این صفات باشد؟ آیا نامیرایی و علم غیب، در انسان کاملی بوده است؟ قرآن به انسان کامل می گوید: بگو علم غیب ندارم! از این آیه به نظر می رسد که علم غیب را فقط خدا دارد و هر وقت بخواهد آنرا در اختیار او قرار می دهد و هر وقت نخواهد قرار نمی دهد. خب وقتی انسان کامل باید بگوید غیب نمی دانم، چگونه علیم است؟

باسمه تعالی
حال چه کسی گفته که انسان کامل این صفات را ندارد؟ انسان کامل مظهر اسما و صفات باری تعالی ست. منتها این اسما و صفات در او بالذات نیست، بلکه حق تعالی به او داده است. «و غرض از اينكه فرمود:" وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ" اين است كه من در علم به چيزى، از خود استقلال ندارم، و چنان نيستم كه بى اينكه از وحى بياموزم به چيزى علم پيدا كنم اين مطلب از اينجا استفاده مى‏شود كه خداى تعالى از طرفى در ذيل آيه، مساله وحى را اثبات مى‏كند و مى‏فرمايد:" إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى‏ إِلَيَّ" و از طرفى ديگر در مواضع ديگرى از كلام خود بيان مى‏كند كه بعضى از وحى‏ها غيب است. از آن جمله مى‏فرمايد:" عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ"

و نيز در خلال داستان يوسف (ع) مى‏فرمايد:" ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ يَمْكُرُونَ"

و در داستان مريم (ع) مى‏فرمايد:" ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ"

و بعد از حكايت داستان نوح (ع) مى‏فرمايد:" تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا"

پس مراد از اينكه مى‏فرمايد:" من علم غيب ندارم" اين است كه من از ناحيه خودم و به طبع خود مجهز به چيزى نيستم كه با آن به اسرار نهفته‌‏اى كه انسان به حسب عادت راه به علم آن ندارد راه پيدا كنم »[1]

پی نوشت:
[1]. تفسیر المیزان،ج7 ص135


پرسش:
از دید ابن عربی، حقیقت محمدیه چه نسبتی با وجود دارد؟ واجب است یا ممکن؟ خالق است یا مخلوق؟ (لطفاً مستند به سخنان ابن عربی پاسخ بفرمایید)
پاسخ:
با توجه به این‌که حقیقت محمدیه همان نفس رحمانی و صادر نخستین است. حصه ای از نفس رحمانی که تعین اول و ثانی[این دو مقام مربوط به صقع ربوبی و مراحل علم حق تعالی را یکی به نحو اجمال و دیگری به نحو تفصیل می باشد] را شامل می شود، جهت وجوبی دارد و حصه ای که تعینات خلقی را در بر می گیرد جهت امکانی دارد. بنابراین نفس رحمانی هم واجب است و هم ممکن؛ نیز هم حادث است و هم قدیم. به بیان دیگر چون نَفَس رحمانی در همه مواطن حضور دارد در هر موطنی در حقیقت حکم آن را می پذیرد. پس در تعین اول و ثانی احکام آن را (که وجوب یکی از آنهاست) و در تعینات خلقی نیز احکام آنها را (که امکان یکی از آنهاست)خواهد داشت.

از سوی دیگر نمی توان گفت نَفَس رحمانی دارای اجزائی است و در هر موطنی، جزئی از آن حضور دارد بلکه حقیقتی وحدانی است که در هر موطنی به تمامی حضور دارد ؛ یعنی حقیقت نفس در عالم عقل به اندازه ای که عالم عقل قابلیت آن را داردبه تمامی حضور دارد. در عالم ماده نیز به اندازه ای که عالم ماده قابلیت آن را دارد در تمامی حقیقت ان حضور دارد. این نکته برای مثال به چوبی می ماند که در ساختن میز و صندلی و.. به کار می برند. حقیقت چوب در همه آنها به تمامی حضور دارد و چنین نیست که حقیقت چوب میان این اجزا تقسیم شده باشد و در هر کدام قسمی از آن حقیقت موجود باشد. تقسیم ان حقیقت به معنای از میان رفتن آن خواهد بود. به همین ترتیب در بحث تشکیک خاصی در فلسفه صدرایی نیز گفته می شود حقیقت واحد وجود در هر موجودی به حسب آن وجود دارد و آن موجود به واقع مصداق حقیقت تجربه ناپذیر وجود است به همین ترتیب نفس رحمانی نیز در هر موطنی البته به حسب خود آن موطن به تمامی حضور دارد.
نکته اصلی این مطلب در تشکیک پذیر بودن نفس رحمانی است بدین معنا که عین همان نَفَس در تعین اول و ثانی است که به مراتب پایین تر هم می آید و آنها را در بر می گیرد:

«و هو الحقيقة الكلية التي هي للحق و للعالم لا تتصف بالوجود و لا بالعدم‏ و لا بالحدوث و لا بالقدم هي في القديم إذا وصف بها قديمة و في المحدث إذا وصف بها محدثة لا تعلم المعلومات قديمها و حديثها حتى تعلم هذه الحقيقة و لا توجد هذه الحقيقة حتى توجد الأشياء الموصوفة بها فإن وجد شي‏ء عن غير عدم متقدم كوجود الحق و صفاته قيل فيها موجود قديم لإنصاف الحق بها و إن وجد شي‏ء عن عدم كوجود ما سوى اللَّه و هو المحدث الموجود بغيره قيل فيها محدثة و هي في كل موجود بحقيقتها فإنها لا تقبل التجزي فما فيها كل و لا بعض و لا يتوصل إلى معرفتها مجردة عن الصورة بدليل و لا ببرهان فمن هذه الحقيقة وجد العالم بوساطة الحق تعالى و ليست بموجودة فيكون الحق قد أوجدنا من موجود قديم فيثبت لنا القدم و كذلك لتعلم أيضا أن هذه الحقيقة لا تتصف بالتقدم على العالم و لا العالم بالتأخر عنها و لكنها أصل الموجودات عموما و هي أصل الجوهر و فلك الحياة و الحق المخلوق به و غير ذلك و هي الفلك المحيط المعقول فإن قلت إنها العالم صدقت أو إنها ليست العالم صدقت أو إنها الحق أو ليست الحق صدقت تقبل هذا كله و تتعدد بتعدد أشخاص العالم و تتنزه بتنزيه الحق و إن أردت مثالها حتى يقرب إلى فهمك فانظر في العودية في الخشبة و الكرسي و المحبرة و المنبر و التابوت و كذلك التربيع و أمثاله في الأشكال في كل مربع مثلا من بيت و تابوت و ورقة و التربيع و العودية بحقيقتها في كل شخص من هذه الأشخاص »[1]؛

«نفس رحمانی همان حقیقت کلی (کلی سعی ) است که هم برای حق (نه ذات حق بلکه تعینات داخل صقع ربوبی) است و هم برای عالم؛ به وجود و عدم یا به حدوث و قدم متصف نمی شود در قدیم قدیم استو در محدث، محدث یعنی به حقیقتش در هر موجودی است و تجزیه نمی پذیرد پس کل و جزء ندارد و به معرفت آن به صورتی که مجرد از صورت باشد با دلیل و برهان نمی توان راه یافت. عالم به واسطه خداوند از این حقیقت موجود شد و این گونه نبود که [در خارج] موجود بوده باشد و سپس حق تعالی ما را از آن موجود قدیم ایجاد کند و به این ترتیب صفت قدیم بر ما ثابت شود.
این چنین گفتم تا بدانی که این حقیقت را نمی توان به تقدم بر عالم یا عالم را به تاخر از آن متصف کردبلکه آن اصل همه موجودات به طور عمومی است و اصل جوهر و فلک حیات و حق مخلوق به و غیره است و ان همان فلک محیط معقول است پس اگر بگویی که آن عالم است، راست گفته ای و اگر بگویی آن عالَم نیست راست گفته ای و اگر بگویی آن حق است یا حق نیست راست گفته ای زیرا تمام این اوصاف را می پذیرد و به تعدد اشخاص عالم متعدد می شود و به تنزیه حق متنزه می گردد. اگر مثالی بخواهی که آن را به حوزه فهم تو نزدیک کند به ویژگی عود بودن در چوب خشک و صندلی و دوات و تابوت و...
نیز به ویژگی چهار ضلعی بودن در شکل تمام چهار ضلعی ها همچون خانه و تابوت و کاغذ نگاه کن. خواهی دید عود بودن و چهار ضلعی بودن به حقیقتشان در هر شخصی از این اشخاص حضور دارد.(2)

پی‌نوشت:
1. محيى الدين بن عربى‏، الفتوحات المكية (اربع مجلدات)،ج1،ص119،دار الصاد،بیروت، اول.
2. برای اطلاع بیشتر ر.ک، ید الله یزدانپناه،اصول و مبانی عرفان نظری،قم،موسسه امام خمینی.

موضوع قفل شده است