حضرت آدم (ع)

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
حضرت آدم (ع)

[="Arial"]حضرت آدام
:Gol:در قرآن بیست و پنج بار در بیست و پنج آیه از حضرت آدم (ع) یاد شده است. بحث و بررسی دربارۀ آدم از اهمیت فوق‌العاده برخوردار است زیرا حضرت آدم ریشۀ انسان کنونی و نخستین بشر است، مضاف بر این آدم ابوالبشر نخستین حلقه از سلسله پیامبران الهی است. در قرآن مباحثی که دربارۀ حضرت آدم به چشم می‌خورد در این محورهاست:
1ـ آفرینش انسان؛
2ـ خلافت الهی آدم در زمین؛
3 ـ تعلیم اسما به آدم؛
4 ـ مسجود فرشتگان شدن آدم؛ 5 ـ اسکان آدم در بهشت و نهی از خوردن میوۀ یک درخت؛ 6ـ نافرمانی آدم؛
7ـ هبوط آدم به زمین؛
8 ـ سرنوشت فرزندان آدم.
از محتوای مجموع آیاتی که دربارۀ آدم در قرآن موجود است، به دست می‌آید که خلقت و آفرینش او در سه مرحله انجام گرفته است:
الف‌ ـ تحول خاک جهت صلاحیت تبدیل شدن به انسان.
ب ـ مرحلۀ تصویر و صورت‌گری این موجود جدید (که پس از آفرینش انسان از گِل خشکیده در مرحلۀ آغازین آفرینش بود) و مرحله تصویرپردازی و تسویۀ اندام او.
ج‌ـ مرحلۀ دمیدن روح: نفخ روح یا دمیدن روان در کالبد انسان، مرحلۀ نهایی آفرینش این موجود و مخلوق برتر بود که فضیلت و کرامت او به خاطر همین روح الهی است زیرا این پدیدۀ چند بعدی را که از یک‌سو دارای عقل، فکر و اندیشه است و از سوی دیگر مجهز به غرایز انسانی و تمایلات حیوانی است موفق می‌سازد تا بتواند در پرتو تعدیل آن‌ها راه کمال را پیموده و به سر منزل مقصود نائل آید و مسجود ملائکه شود.
آدمی زاده طرفه معجونی است کاز فرشته سرشته و حیوان گر کند میل این شود کم از این ور کند میل آن شود به از آن خدا در قرآن به همین حقیقت اشاره دارد و می‌فرماید : «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فعقوا له ساجدین؛[1]
‌آن‌گاه که او را پرداختم (اندام و صورتی متناسب به او دادم) و از روح خود در او دمیدم، بر او سجده کنید.» نکتۀ قابل توجه این‌که همه می‌دانیم خدا جسم و روح ندارد، پس چرا فرموده از روح خود در او دمیدم؟! در جواب باید گفت اشاره به همان بعد شریف انسانی است؛ و به خاطر شرافت و عظمت روح است که آن را به خود نسبت می‌دهد؛ یعنی روحی که ارزش دارد منتسب به خدا باشد.[2]
آیا آدم خلقت مستقلی داشته یا ثمرۀ تکامل انواع است؟ به طور کلی دو نظریه دربارۀ خلقت عالم و آدم موجود است؛ یکی نظریۀ فیکسیم، دیگر ترانسفورمیسم. از آهنگ آیات مربوط به آفرینش نخستین انسان چنین برمی‌آید که حضرت آدم(ع) آفرینش مستقلی داشته است هرچند به آن تصریح نشده است، زیرا هدف قرآن بیان تفصیلی چگونگی خلقت آدم نبوده بلکه تنها به مراحل درس‌آموز آن می‌پردازد.
تحلیل شهید مطهری دربارۀ داستان آدم در قرآن استاد شهید مطهری می‌گوید: «یک نکتۀ عجیب از قرآن این است که در قصۀ آدم به تعلیمات اخلاقى و تربیتى زیادى اشاره مى‌کند، از قبیل: شایستگى بشر براى رسیدن به مقام خلافة اللهى، استعداد فراوان بشر براى علم، خضوع فرشتگان در پیشگاه علم، استعداد بشر براى پیشى گرفتن بر فرشتگان، زیان‌هاى طمع، زیان‌هاى کبر، اثر گناه براى ساقط کردن انسان از عالى‏ترین درجات، اثر توبه براى نجات دادن انسان و برگرداندن او به مقام قرب حق، تخدیر بشر از وساوس گمراه کنندۀ شیطانى و امثال این‌ها، ولى به هیچ وجه وضع خاص و استثنائى خلقت آدم به موضوع توحید و شناختن خالق ربط داده نشده است و چون غرض از ذکر داستان آدم یک سلسله تعلیمات اخلاقى و تربیتى بوده نه استشهاد به آغاز حیات براى توحید، تنها به ذکر آدم اول اکتفا شده و ذکرى از سایر انواع حیوان‌ها نشده که حیات آن‌ها در روى زمین به چه نحو آغاز شده است... .»[3]
در جای دیگر می‌گوید: «نکتۀ عجیب این است که در قرآن کریم قضیه و داستان آدم ابوالبشر آمده ولى به عنوان یک تعلیم دیگرى نه به عنوان شهادت بر توحید و این‌که به دلیل این‌که زندگى بشر به آن‌ صورت آغاز شده پس به خدایى خدا اعتراف کنید. البتّه قرآن کریم خلقت آدم را به کیفیت خاصّى بیان فرموده که کم و بیش مى‏دانیم و به فرض این‌که نظریه‏هاى علم الحیات هم به حدّ تحقیق رسیده باشد و قانون اشتقاق انواع مسلّم باشد، دلیلى در دست نیست که ممکن نیست یک انقلاب دفعى پیش آید و یک جهش عظیم رخ دهد و در مدّت کمى یک تودۀ خاک به یک انسان سوىّ معتدل تبدیل شود؛ یعنى مراحلى که باید در طول قرن‌ها و نسل‌ها فراهم شود، در تحت یک شرایط دیگر با سرعت فراهم گردد (و حتّى خلاف سنن جاریۀ کون هم نیست.
در سنن کون، با اختلاف شرایط و احوال، سرعت و بطوء یک حرکت تغییر مى‏کند) همان‌طورى که مانعى نیست، بر عکس، حرکتى را کندتر کنند. نظیر آن‌که در شرایط معینى دورۀ کودکى و جوانى و پیرى را طولانى‏تر کنند و خیلى هم طولانى‏تر کنند.
به هر حال، مقصود توضیح این روش تعلیماتى قرآن بود که در مسئلۀ توحید به موضوع آغاز حیات متمسّک نشده و نگفته به دلیل این‌که حیات و زندگى آغازى و شروعى دارد ـ خواه از یک سلّول آغاز شده باشد یا از یک موجود چند میلیون سلّولى ـ به این دلیل خدا را بشناسید. داستان آدم ابوالبشر را هم به منظور دیگرى بیان کرده.
منظور از آن داستان تعلیمات دیگرى است و شاید کم‌تر داستانى است مانند داستان آدم که پر نکته باشد. این داستان براى بیان بالا بردن مقام انسان [است] و این‌که انسان اگر به مرتبۀ تعلیم اسماء الهى برسد از فرشتگان بالاتر می‌شود و فرشتگان در پیش‌گاه چنین فردى به سجده و خضوع روی می‌آورند ولی با تمام عظمت باید به دشمنی شیطان توجّه داشته باشد که او را از راه به در نبرد، براى تکبّر آمده که یک تکبّر، شیطان را از قرب الهى بیرون راند، براى تنبیه به خطرات طمع و سقوطى که انسان از درجات عالى به واسطۀ تخلّف اوامر الهى مى‌کند آمده، براى اشعار به مقام عالى و استعداد بزرگ‌ترین مقامى که انسان دارد آمده و آن مقام خلافت الهى است، و بالاخره به یک سلسله تعلیمات اخلاقى و عرفانى در آن قضیه اشاره شده: «وَ إذْ قالَ رَبُّک لِلْمَلائِکةِ إنِّی جاعِلٌ فِى الْأرْضِ خَلیفَةً قالوا أتَجْعَلُ فیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَ یسْفِک الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَ نُقَدِّسُ لَک قالَ إنّی أعْلَمُ ما لا تَعْلَمونَ * وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأسْماءَ کلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکةِ فَقالَ أنْبِئونی بِأسْماءِ هؤُلاءِ إنْ کنْتُمْ صادِقینَ * قالوا سُبْحانَک لا عِلْمَ لَنا إلّا ما عَلَّمْتَنا إنَّک أنتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ * قالَ یا آدَمُ أنْبِئْهُمْ بِأسْمائِهِمْ فَلَمّا أنْبَأهُمْ بِأسْمائِهِمْ قالَ ألَمْ أقُلْ لَکمْ إنّی أعْلَمُ غَیبَ السَّمواتِ وَ الْأرْضِ وَ أعْلَمُ ما تُبْدونَ وَ ما کنْتُمْ تَکتُمونَ؛[4]
آن زمان که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین جانشین قرار خواهم داد، گفتند: آیا مى‏خواهى مخلوقى در زمین قرار دهى که فساد و خون‌ریزى مى‏کند و حال آن‌که ما تو را تسبیح و حمد و تقدیس مى‏کنیم؟ فرمود: من چیزى مى‏دانم که شما نمى‏دانید. تمام نام‌ها را به آدم یاد داد؛ بعد آنان را بر فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مى‏گویید به من بگویید نام این‌ها چیست. گفتند: ما جز آن‌چه تو به ما آموخته‏اى نمى‏دانیم؛ البتّه تویى دانا و حکیم. فرمود: اى آدم! تو نام‌هاى آن‌ها را به این‌ها بگو. چون آدم نام‌هاى آن‌ها را گفت، خداوند فرمود: من به شما نگفتم که من از نهان و سرّ آسمان و زمین آگاهم؟ آن‌چه شما ظاهر سازید و آن‌چه پنهان دارید همه را مى‏دانم... .»[5]
تاریخ خلقت آدم از نظر تاریخی زمان آفرینش نخستین آدم قطعی و مشخص نیست و تنها از قرائن و شواهد می‌توان به آن رسید.
علامه طباطبایی(ره) می‌نویسد: «آن‌چه در تاریخ یهود آمده است گویای آن است که عمر نوع بشر از روزی که در روی زمین خلق شده تاکنون بیش از حدود هفت هزار سال نیست و اعتبار عقلی هم همین را تأیید می‌کند.»[6]
گرچه دانشمندان ـ ژئولوژی ـ می‌پندارند از عمر نوع بشر بیش از میلیون‌ها سال می‌گذرد و فسیل‌ها و اسکلت‌های سنگ شدۀ انسان‌های قدیمی که عمر تخمینی هر یک از آن‌ها از روی معیارهای علمی بیش از پانصد هزار سال است را دلیل بر آن گرفته‌اند، اما قانع کننده نیست، زیرا معلوم نیست این فسیل‌ها بدن سنگ شدۀ اجداد همین انسان‌های کنونی باشند و احتمال دارد مربوط به انسان‌های پیش از خلقت آدم ابوالبشر باشد که پیش از آن‌ها در زمین زندگی می‌کرده و منقرض شده‌اند.
دیدگاه قرآن دربارۀ زمان آفرینش انسان قرآن به‌طور صریح متعرّض چگونگی و زمان پیدایش انسان در زمین نشده است، هرچند ممکن است از بعضی آیات مانند آیۀ 30 سورۀ بقره (و زمانی که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم در زمین جانشینی بگذارم گفتند آیا در زمین کسی می‌گذاری که در آن فساد کند و خون‌ها بریزد؟) چنین بر‌آید که پیش از خلقت نوع آدم ابوالبشر، انسان‌های دیگری بوده‌اند و دورۀ دیگری بر انسانیت گذشته است، چنان‌چه پاره‌ای روایات وارده از اهل بیت(ع) نیز بر وجود انسان‌هایی پیش از دورۀ انسان‌های کنونی دلالت دارد.
اما در عین حال هیچ دلیل قطعی بر این نظریه نیست و تنها یک برداشت و احتمال است و اگر هم بپذیریم انسان‌هایی بوده‌اند، با انسان‌های فعلی تفاوت اساسی داشته و نوع دیگری بوده‌اند.[7]
سخنی در خلافت آدم در زمین از موضوعات مهم قرآنی در داستان حضرت آدم(ع) مسئلۀ جانشینی او در زمین است که می‌فرماید: «و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة...؛[8]
و آن‌گاه که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی قرار می‌دهم، آن‌ها گفتند آیا در آن‌جا کسی را جانشین قرار می‌دهی که فساد و خون‌ریزی می‌کند و ما با ثناگویی تو را تسبیح و تنزیه می‌کنیم (خطاب آمد) من می‌دانم چیزی را که شما نمی دانید.» منظور از جانشینی آدم در زمین این است که این مخلوق خاکی در زمین از جانب خدا نمایندگی دارد و نمایندگی هم در این‌جا به مفهوم نمایانگری است، زیرا نمایندگی آدم از سوی خدا از چگونگی آفرینش وی سرچشمه می‌گیرد و او با داشتن استعدادها و کمالاتی که در وجودش به ودیعت نهاده شده، می‌تواند در آینده چیزهایی به دست آورد و به جایی برسد که صفات جمال و جلال خالق خود را حکایت کند و آینۀ ایزدنما شده، تجلی بخش صفات خدا گردد، به قول شاعر: رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت به دیگر سخن آدم با ویژگی‌های وجودی خویش و کمالاتی که در پرتو نیرو و استعداد خدادادی کسب می‌کند در واقع کمالات آفرینندۀ خود را به نمایش می‌گذارد، پس شایستگی دارد نماینده و خلیفۀ او در زمین باشد و این مقام از دسترس دیگر موجودات حتی فرشتگان خارج است.
تنها انسان است که این مواهب را داراست و می‌تواند شگفتی‌های آفرینش را آشکار ساخته و رازهای خلقت را افشا کند و نشانه‌ای باشد بر کمال پروردگار و علم وسیع و قدرت بیکران او و این معنای واقعی خلافت آدم در زمین است.[9]
این خلافت به گونۀ دیگر نیز تفسیربردار است که در واقع روی دیگر سکه است و آن این‌که خلافت آدم در زمین یعنی نمایندگی او در تصرف جهان، به این معنا که آفریدگار حکیم جهان را آفریده و مواهب و نعمت‌هایی در آن قرار داده است و از آفریدن آن‌ها جهت و هدفی داشته است و آن هدف در صوتی تحقق می‌پذیرد که موجود برتری با اذن خداوند در آن تصرف کند و آن را آباد سازد و نعمت‌های پنهان و ناشناختۀ جهان را کشف و قابل بهره‌برداری نماید.
آدم آن موجود برتری است که چنین شایستگی و لیاقت را داشته و چنین اجازه‌ای از سوی خدا به او داده شده است چنان‌که فرمود: «هو انشأکم من الارض و استعمرکم فیها؛[10]
اوست که شما را از زمین آفرید و عمران و آبادی آن را به شما واگزار کرد.» اوست که شما را از زمین آفرید و عمران و آبادی آن را به شما واگزار کرد.» از مقایسۀ این دو جمله مفهوم جانشینی آدم از سوی خدا به دست می‌آید که عبارت است از: اجازۀ تصرف در جهان و استفاده از مواهب آن در راه استکمال مادی و معنوی.
شاید بتوان گفت آیۀ هفتم سورۀ حدید نیز گویای همین معناست که می‌فرماید: «و انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه؛ از آن‌چه که شما را در آن جانشین قرار داده‌ایم انفاق کنید». یعنی این جانشینی و تصرف در آفرینش و نعمت‌های خداوندی از سوی خدا به آنان عطا شده است، پس به آنان فرمان می‌دهد: حال که به شما اجازه دادم در ملک من تصرف کنید و از نعمت‌های من برخوردار شوید، پس از آن به دیگران نیز انفاق کنید. جانشینی برای نوع آدم است نه شخصیت حضرت آدم ابوالبشر از سخنی که در آفرینش انسان بین خدا و فرشتگان رد و بدل شد و فرشتگان به خدا عرض کردند این موجود فسادانگیز و خون‌ریز است و خداوند سخن آنان را دربارۀ آدمیان نفی نکرد معلوم می‌شود که این جانشینی مختص شخص آدم نبوده بلکه دربارۀ نوع فرزندان آدم است.
گواه دیگر این مطلب مسئلۀ سجده بر آدم است. که در آن‌جا نیز معلوم شد سجده بر آدم برای شخص او نبوده بلکه نوع آدم مورد نظر بوده است و اگر بر شخص آدم سجده کردند به این جهت بود که او نمودار و نمایندۀ نوع آدمیان بوده است و این کرامت نوعی که سبب شد آدم مسجود فرشتگان گردد دلیل بر این است که نوع او نیز خلیفۀ خدا در روی زمین باشد.[11]
اما امتیازاتی که سبب شد آدم و آدمیان خلیفۀ خدا در زمین شوند و مسجود فرشتگان گردند، بحث مستقلی می‌طلبد که ان‌شاءالله در مباحث آینده به آن خواهیم پرداخت.:Gol:
موفق باشید!

[/]