جمع بندی حسن و قبح عقلی، نزاعی عینی یا علمی ؟ (عدل الهی)

تب‌های اولیه

176 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=microsoft sans serif]

و طاها;903962 نوشت:
پس کسی که به شکل سالبه کلیه، تشخیص عقل در مصادیق را انکار می کند در واقع نمی تواند ادعای اول را نیز مطرح کند

پس معلوم شد که این دو هیچ ملازمه ای با هم ندارد.

و طاها;903962 نوشت:
ین نیز باطل است زیرا عقل عملی می تواند به صورت موجبه جزئیه تشخیص بدهد نه موجبه کلیه. ( پس این "لازمه" اشتباه است )
( و همانطور که گفتم کسی تا به حال قائل به موجبه کلیه نشده است و تنها کسی که امکان دارد قائل به این قول دانسته شود خود شما هستید )

بنده هم موجبه جزئیه در این مسئله را قبول دارم
نه موجبه کلیه.

و طاها;903962 نوشت:
البته موجبه جزئیه به معنایی که گفتم نه به معنایی که شما گفتید.
زیرا معنایی که شما گفتید چیزی جز همان سالبه کلیه نیست و حتی بدتر از سالبه ی کلیه است زیرا به شکاکیت ختم می شود.

سالبه کلیه نیست.
بنده به تبع علمای کرام معتقدم که موارد جزئی ای هست که عقل ما میتواند تشخیص حسن و قبح را بدهد.
داور در صحت و سقم این حکم یا وجدان خود شخص است یا عرف یا شرع.
اما خودش بما هو عقل عملی نمیتواند داور باشد.
البته از حیث عقل نظری اش شاید بتواند داور قرار بگیرد اما از حیث عقل عملی اش نمیتواند؛ زیرا کار عقل عملی چیز دیگری است.

[=microsoft sans serif]

و طاها;903962 نوشت:
و اگر در این بخش بگوییم، پاسخ مشخص نیست و شیعه نسبت به این بخش نظر مشخصی ندارد.
پس عملا هیچ استقلالی نمی توان برای عقلی که قطعی بودن تشخیصش معلوم نیست قائل شد.
یعنی عملا استقلالی در تشخیص حسن و قبح توسط عقل عملی وجود ندارد و از این حیث مانند اشاعره خواهیم شد

تفاوت ما با اشاعره در این است که اشاعره معتقدند که
اولا: اشاعره اصلا معتقد به حسن و قبح ذاتی نیستند ولی ما هستیم.
ثانیا: اشاعره اصلا قائل به این نیستند که عقل ما بتواند حسن و قبح اشیاء و افعال را درک کند د رحالیکه ما به صورت موجبه جزئیه قائلیم.
ثالثا: اشاعره حسن و قبح را به صرفا به حکم شارع میدانند در حالیکه ما معتقدیم در مواردی که قیود و خصوصیات یک حادثه روشن شد، عقل ما میتواند درک کند چه چیزی حسن است و چه چیزی قبیح.
رابعا: اشاعره حاکم و ارزیاب را شارع میدانند ولی ما در مورد ارزیاب، معتقدیم که گاهی عقل ماست(عقل نظری)، گاه وجدان ماست گاه عرف و گاهی هم شرع.

صدیق;903994 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام
دوست عزیز

[=microsoft sans serif]
با سلام
ثبت العرش ثم انقش
دو خط از پست قبلی را حذف کرده اید

[=microsoft sans serif] خوب است که بعد از گذشت سه ماه دوباره این الزام برای شما پیش آمد تا به سوالات پاسخ دهید.
بماند وقفه یک ماهه و پست های 8 و 10 و 31 و 34

نقل قول:
اینکه اندیشمندان شیعه این حکم را مربوط به عقل عملی میدانند را شما قبول ندارید آنگاه سخن خود را موافق شیعه میدانید؟!



فعلا جمله ی بالا را ثابت کنید ...
حتی یک خط بیاورید که بنده گفته باشم اندیشمندان شیعه عقل نظری را حاکم می دانند ... کافی است.

اما این شما بودید که پای عقل نظری را میان کشدید ...
اگر محل نزاع را فهمیده اید دیگر چرا حرفتان عوض می شود ؟

نکند فراموش کرده اید در

نکته ششم چه گفتم ؟ :

نقل قول:
و اصولا مقید کردن محل نزاع به عقل عملی برای این است که کسی انتظار نداشته است عقل نظری عهده دار این مسئله باشد و به همین جهت سوال را به عقل عملی مقید کرده اند

صدیق;903994 نوشت:
[=microsoft sans serif]
من کجا گفتم که این حکم مربوط به عقل نظری است؟

نمونه ی اول :

گفتم :

سوال این بود :

آیا عقل عملی تشخیص میدهد تطبیقاتش جزو موارد صحیح است یا جزو موارد اشتباه؟

لطفا پاسخ بدهید.

در ادامه گفتید :

نقل قول:
عقل نظری به صورت کلی میتواند تشخیص بدهد که کدام لایه از احکام عقل عملی قطعی است و کدام یک غیر قطعی و مشکوک.

و بنده گفتم :

مثل اینکه فراموش کرده اید سوالات و محل نزاع مربوط به عقل عملی است نه عقل نظری.

نمونه ی دوم

سوال این بود :

آیا عقل عملی تشخیص میدهد تطبیقاتش جزو موارد صحیح است یا جزو موارد اشتباه؟

لطفا پاسخ بدهید.

اما شما در پاسخ

نظریاتی در مورد عقل عملی و نظری مطرح کردید :

پاسخ دقیق به این سوال، مستلزم شناخت رویکردهای متفاوت فلاسفه و اندیشمندان در مورد عقل نظری و عملی است

در ضمن

در پست 39 و نکته ششم
باز هم تاکید کردم اما مثل اینکه شما دوست دارید یا خارج از محل نزاع صحبت کنید
یا نظریات شاذ و غلط مطرح کنید ...

حالا هم که اشکالات نظر شما را مطرح می کنم
از اساس منکر همه چیز شده اید ....

صدیق;903995 نوشت:
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]بفرمایید اگر عقلی است، پس چرا ما نمیتوانیم در چنین مواردی حکم کنیم؟

جواب این قسمت و سایر قسمت ها حاضر است

اما فعلا تکلیف این پست را روشن کنید بعد به این ها هم می پردازیم.

در ضمن

همانطور که کارشناسان به ما تذکر می دهند که پاسخ ها را در یک پست بیاوریم.

شما نیز لطف بفرمایید پاسخ هایتان را در یک پست بیاورید ...

[=microsoft sans serif]
باسلام

و طاها;904045 نوشت:
خوب است که بعد از گذشت سه ماه دوباره این الزام برای شما پیش آمد تا به سوالات پاسخ دهید.
بماند وقفه یک ماهه و پست های 8 و 10 و 31 و 34

خوب است وقتی نعمتی فراهم شد، قدرش را بدانیم.
اما در مورد این تاپیک:
از این تاپیک مدت 6 ماه میگذرد و بر اساس روال باید بعد از یک ماه بسته میشد اما بنده هیچ مقاومتی در برابر سوالات دوستان ندارم بلکه استقبال نیز میکنم.
اما از انجا که سوالات ارجاعی و مشارکت کاربران عزیز زیاد است، قاعدتا سوالات و تاپیکهای قبلی که اتفاقا مشارکت د رحقیقت بین الاثنینی میشود، کم کم فراموش میشود.
به هر حال، از تاخیر پیش امده عذرخواهم.
اینکه آن بخش از جمله ابتدایی شما را پاک کردم، به خاطر این بود که ادبیات تند و عصبانی شما بر بحث تاثیر نگذارد.

در ضمن:

و طاها;904045 نوشت:
همانطور که کارشناسان به ما تذکر می دهند که پاسخ ها را در یک پست بیاوریم.
شما نیز لطف بفرمایید پاسخ هایتان را در یک پست بیاورید ...

قانونی برای این مسئله وجود ندارد و بسته به سلیقه و تشخیص کارشناسان است.
بنده به عنوان کارشناس هستم که تصمیم میگیرم و تشخیص میدهم که کجا بحث را یک جا بیاورم و کجا جدا.
بحثهای اینچنینی اگر در یک پست پاسخها آورده شود، جذابیتی برای کاربر ندارد و بحثها در هم گم میشود.

[=microsoft sans serif]

و طاها;904045 نوشت:
اما این شما بودید که پای عقل نظری را میان کشدید ...
اگر محل نزاع را فهمیده اید دیگر چرا حرفتان عوض می شود ؟

پای عقل نظری در تشخیص حسن و قبح وسط نیست بلکه در اینکه آیا عقل عملی در تشخیص مصداق حسن و قبح درست فهمیده است، یکی از راه ها این است که در جاهایی که این حکم عقل به واسطه پشتوانه نظری آن(ضار یا نافع بودن آن عمل) است از عقل نظری مدد بگیریم.
البته نه همیشه.

لطفا بحث را از جدال دور کنید.
اینکه من چه گفتم و شما چه گفتید.
اگر قصد دارید بحث به صورت علمی ادامه پیدا کند.
وگرنه بنده تمایلی به جدال ندارم.

و طاها;904045 نوشت:
مثل اینکه فراموش کرده اید سوالات و محل نزاع مربوط به عقل عملی است نه عقل نظری.

دقت کنید
تشخیص حسن و قبح با عقل عملی است.
تشخیص اینکه عقل نظری درست فهمیده است با عقل نظری است.
این دو یکی است؟!

و طاها;904045 نوشت:
حالا هم که اشکالات نظر شما را مطرح می کنم
از اساس منکر همه چیز شده اید ....

وقتی تفاهمی بر سر مطلب نباشد، بحث از اساس اشتباه است.
متن بالا را دوباره بخوانید.
اگر مطلب جدیدی دارید بفرمایید وگرنه بنده خلاصه بحث و نظری که دادم را ارائه کنم.
موفق باشید.

صدیق;904318 نوشت:
[=microsoft sans serif]

با سلام و احترام

لطفا این پاسخ را بدون پیش داوری و با دقت بخوانید.

هدف از آن جمله ، تذکر به بازگشت و عدم فراموشی بود کما اینکه قبل از آن تذکر دادم تا به بحث بازگردید و تاخیر نداشته باشید و به صورت موقتی تاثیر گذار بود. طبعا لحن کلام برای فراموش نکردن دوباره ی موضوع بود و باید تاثیر گذارتر بود تا این تاخیرات ادامه پیدا نکند و این نوع لحن به خاطر تاخیر 4 ماهه و تذکر چند باره طبیعی است.
پس عذر خواهی شما قابل تقدیر است و این مایه ی هوش و درایت شما است نه خدای نکرده دست مایه تخریب ومحاکمه ی شما ...
اما حذف کردن تذکر من یا تاخیر شما در پاسخ گویی، قابل تقدیر نیست.

نقل قول:
خوب است وقتی نعمتی فراهم شد، قدرش را بدانیم

اگر مقصود از نعمت، خودتان هستید باید عرض کنم قدرشناسی از نعمت باعث نمی شود که تاخیرات 4 ماهه شما را نعمت به شمار آوریم.

این نعمت ( اسک دین ) مرهون خدا و بعد نظام جمهوری اسلامی است که با تلاش همه ی مردمی بوده که برای ایجاد و بقای آن تلاش می کنند و بعد مرهون زحمات کسانی است که اینجا را تاسیس کرده و بودجه اختصاص داده اند تا امثال شما پاسخگوی امثال من باشید و انجام وظیفه کنید.
اگر فکر می کنید این یک ماه اضافه از سر لطف بوده است نه انجام وظیفه، آن را به شما می بخشم.
البته این تصور که انجام وظیفه ی شما نباید تقدیر شود خطا است.

و این تصور اشتباهی است که بگوییم انجام وظیفه ، فقط وظیفه ی طرف مقابل است و نیاز به شکرگزاری و تقدیر ندارد.
نقل قول:
از این تاپیک مدت 6 ماه میگذرد و بر اساس روال باید بعد از یک ماه بسته میشد اما بنده هیچ مقاومتی در برابر سوالات دوستان ندارم بلکه استقبال نیز میکنم

اگر متوسط فاصله ی زمانی بین پست ها را سه روز بدانیم شما چهار بار تاخیر داشتید و چند باز تذکر دادم تا به موضوع توجه کنید.
10 روز ...
17 روز ..
11 روز ...
3 ماه و هشت روز ...
یعنی بیش از 4 ماه تاخیر.
پس در واقع کمتر از 2 ما از تاپیک می گذرد نه 6 ماه.
و متارکه ی 4 ماهه شما را نباید به پای لطف شما و خارج از روال به شمار آورد بلکه باید در قالب همان عذرخواهی تان معنا کرد. و الا به خاطر لطف کردن عذرخواهی معنا ندارد.
پس در واقع یک ماه از روال تاپیک می گذرد. که آن را به پای انجام وظیفه گذاشته ام و از شما سپاسگزارم. ( نه به پای لطف )

نقل قول:
اما از انجا که سوالات ارجاعی و مشارکت کاربران عزیز زیاد است، قاعدتا سوالات و تاپیکهای قبلی که اتفاقا مشارکت د رحقیقت بین الاثنینی میشود، کم کم فراموش میشود.
به هر حال، از تاخیر پیش امده عذرخواهم

علت تذکرات متعددم در این تاپیک برای فراموش نشدن موضوع توسط شما است. اما وقتی تذکرات و مدت تاخیر زیاد می شود لازم است تذکرات نیز طوری باشد که در ذهن باقی بماند و فراموش نشود. پس تذکر بنده نیز نباید به معنای بدی برداشت شود
اگر وقت و امکانات و نیروی انسانی وجود ندارد این باعث شرمندگی همه ی ما است و قابل درک است.
لازم است تاکید کنم ( که احتمالا خود بهتر واقف هستید ) این موضوعات از روی بیکاری و سرگرمی اینجانب مطرح نمی شوند اتفاقا نقش حیاتی و اساسی در زندگی من و دیگران محیط اطرافم و اسک دین خواهد داشت.
من می توانم موضوعات بسیاری و کاربران بسیاری در اینجا نام ببرم که همگی از معجزه گرفته تا شرور تا عدل خدا و ... گرفتار همین موضوع هستند.
من نیز به مانند آنها ...

نقل قول:
اینکه آن بخش از جمله ابتدایی شما را پاک کردم، به خاطر این بود که ادبیات تند و عصبانی شما بر بحث تاثیر نگذارد

آن جمله یک تذکر بود کما اینکه چند بار پیش از این تذکر دادم و تاثیری بر بحث نداشت اتفاقا باعث شد شما به بحث برگردید.
نقل قول:
لطفا بحث را از جدال دور کنید.
اینکه من چه گفتم و شما چه گفتید.
اگر قصد دارید بحث به صورت علمی ادامه پیدا کند.
وگرنه بنده تمایلی به جدال ندارم

صد در صد نگفته ام و نمی گویم حرف هایم بدون خطا است و الا گفتگو کردن بی معنا بود.
اگر هم اشتباهی را متوجه شوم شک نکنید آن را می پذیرم
پس شما اگر فکر می کنید من در اشتباهم به جای اینکه
سعی تان را بر اتهام جدال بگذارید ، تلاش کنید تا اشتباهم را تفهیم کنید.
اگر فکر می کنید جدال نکردن و علمی صحبت کردن این است که من به ادعایی که نداشتم، اعتراف کنم، در اشتباهید.
شما یک خط هم بر این ادعایی که به من نسبت می دهید ندارید و به همین جهت اشکالات شما از اساس باطل است.
در ضمن شما می توانید به اتهام جدال، بحث را خاتمه دهید کسی شما را مجبور به پاسخ گویی نکرده است.
اما من برای جدال کردن با شما اینجا نیامدم تا به خاطر جدال از اینجا بروم.

نقل قول:
دقت کنید
تشخیص حسن و قبح با عقل عملی است.
تشخیص اینکه عقل نظری درست فهمیده است با عقل نظری است.
این دو یکی است؟
!

این دو یکی نیست
اما سوال این است که تشخیص اینکه عقل عملی درست فهمیده است با عقل عملی است یا نظری ؟
و قرار است بگویم عقل عملی قادر به تطبیق جزئیات است و فقط به نحو کلی این کار را انجام نمی دهد بلکه دقیقا می تواند روی تک تک مصادیق قضاوت کند و می تواند تشخیص بدهد حسن است یا قبیح است یا نمی تواند تشخیص بدهد حسن است یا قبیح ؟

نقل قول:
پای عقل نظری در تشخیص حسن و قبح وسط نیست بلکه در اینکه آیا عقل عملی در تشخیص مصداق حسن و قبح درست فهمیده است، یکی از راه ها این است که در جاهایی که این حکم عقل به واسطه پشتوانه نظری آن(ضار یا نافع بودن آن عمل) است از عقل نظری مدد بگیریم.
البته نه همیشه

اولا
طبق آنچه گذشت، تشخیص عقل عملی در مورد مصادیق، قابل صدق و کذب است. یعنی حسن و قبح افعال که توسط عقل عملی انجام می گیرد قابل صدق و کذب هستند.
و لذا تشخیص عقل عملی که بر مبنای مشهورات است لزوما صادق است و کاذب نیست.
و از طرفی شارع نیز از عقلا است و خلاف رای عقلا امر و نهی ایی نمی کند.

دوما
عقل عملی حسن و قبح مصادیق را تشخیص می دهد و خودش به تشخیص خودش شک نمی کند و تشخیص عقل عملی معتبر است و وقتی حیطه ی عقل عملی را قبول کردیم دیگر نمی توانیم بگوییم عقل نظری ، حسن و قبح مصادیق را تشخیص می دهد. زیرا در این صورت دیگر نیازی به عقل عملی نبود ... و اساسا تفکیک این دو اشتباه بوده است.
پس وقتی بین این دو تفکیک قائل می شویم هر کدام مجبور است تشخیص آن دیگری را قبول کند.

سوما
خودتان می گویید در جاهایی که این حکم عقل به واسطه ی پشتوانه نظری آن است از عقل نظری مدد بگیریم ...
پس در جاهایی است که عقل نظری مدد رسان نیست.
خوب تکلیف سوال در آن مورد چه می شود ؟ عقل عملی می تواند تشخیص بدهد یا نمی تواند؟

چهارما
این جاهایی که عقل نظری می تواند تشخیص بدهد کجاست ؟
اگر قابل تشخیص است که هیچ ... بفرمایید ...
و الا ، باز به همان عقلی نبودن حسن و قبح و تشکیک و شکاکیت می رسیم ...

نقل قول:
وقتی تفاهمی بر سر مطلب نباشد، بحث از اساس اشتباه است

این جمله ی شما را متوجه نشدم ولی فکر می کنم قرار است گفتگو را از اساس کات کند تا اصلا نیاز به گفتگو نباشد.
نقل قول:

متن بالا را دوباره بخوانید.
اگر مطلب جدیدی دارید بفرمایید وگرنه بنده خلاصه بحث و نظری که دادم را ارائه کنم

مطلب این بود که
عقل می تواند حسن و قبح جزئیات را درک کند. و می تواند بفهمد که کدام موارد از مواردی است که حسن وقبحش قابل درک است و کدام مورد از مواردی است که حسن و قبحش قابل درک نیست.
و اگر کسی بگوید عقل فقط کلیات حسن وقبح را می فهمد و در مورد تطبیق مصادیق، علم پیدا نمی کند نه تنها اشتباه است بلکه انکار حجیت عقل و رسیدن به شکاکیت است.

نقل قول:
ثانیا:ادراک این حسن و قبح، گاهی به کمک عقل است و گاهی به کمک شرع

این جمله ی شما مخالفت کردن با مستقل بودن حسن و قبح عقلی از شرع است ...
و هذا المعنی الثالث هو موضوع النزاع فالاشاعره انکروا ان یکون للعقل ادراک ذلک من دون الشرع، و خالفتهم العدلیه، فاعطو للعقل هذا الحق من الادراک.
اصول فقه مظفر

نقل قول:
خامسا:آنچه عقل انسان(نه وهم او) بدان میرسد، همانی است که شرعی نیز آنرا تایید میکند

خیر چنین نیست.
زیرا ما می گوییم بین عقل و شرع در واقعیت امر تضادی نیست.اما ادراکات عقلی ما و تفقه دینی ما لزوما منطبق بر واقع نیستند.
پس وقتی تضادی مشاهده می کنیم به معنای این است که یک طرف معادله یا دو طرف معادله، منطبق بر عقل و شرع واقعی نیست.
پس در واقع شما صورت مسئله را پاک کردید تا نیاز به پاسخ دادن نباشد.
لذا این بخش از سوال بی پاسخ ماند. امری که جناب
محی الدین متوجه شدند و پاسخ دادند :
حسن و قبح امر حقیقی است که عقل در مورد برخی موارد آن شک ندارد و در برخی موارد شک دارد . حکم شرع هم گاهی قطعی است گاهی ظنی
صور قابل فرض
حکم یقینی عقلی و حکم قطعی شرعی موافقند بلا اشکال و صورت مخالفت ممکن نیست و حتما یکی اشتباه است
حکم یقینی عقلی و حکم ظنی شرعی در صورت موافقت بلا اشکال و در صورت مخالفت حکم عقل مقدم است به جهت یقین
حکم غیر یقینی عقلی و حکم قطعی شرعی در صورت موافقت بلا اشکال و در صورت مخالفت حکم شرع مقدم است به جهت یقین

نقل قول:
چرا که امری جزیی است و ادراکش کار عقل نیست

این هم خلاف قول رایج است زیرا ادراک حسن وقبح در جزئیات با عقل عملی است ... بله کسی منکر وجود ابزار ادراکی دیگر نیست اما انها از محل نزاع خارج هستند و عقل عملی است که عهده دار تشخیص و تطبیق مصادیق است.

[=microsoft sans serif]باسلام و عرض ادب
در مورد نکات قبلی که مرقوم فرمودید، مطالبی دارم که فعلا مجال طرح آن نیست.
البته در امضای شما لینک چند تاپیک را دیدم و برای ناراحتی ازتاخیر پیش آمده در این تاپیک به شما حق دادم.
به هر حال.
به شخصه از تاخیر پیش آمده عذر میخواهم.
اما در مورد نکات علمی بحث:

و طاها;904429 نوشت:
اما سوال این است که تشخیص اینکه عقل عملی درست فهمیده است با عقل عملی است یا نظری ؟
و قرار است بگویم عقل عملی قادر به تطبیق جزئیات است و فقط به نحو کلی این کار را انجام نمی دهد بلکه دقیقا می تواند روی تک تک مصادیق قضاوت کند و می تواند تشخیص بدهد حسن است یا قبیح است یا نمی تواند تشخیص بدهد حسن است یا قبیح ؟
پ
ببینید دوست عزیز
بنده معتقدم که تشخیص حسن و قبح ذاتی افعال، با عقل عملی است.
اما عقل عملی برای این تشخیصش نیاز به ابزار و ادواتی دارد.
به صرف دیدن یک عمل مشخص و مشترک در چند موقعیت متفاوت نمیتواند یک حکم قطعی صادر کند.
وقتی ما دو نفر را ببینیم که یکی، دیگری را تنبیه میکند؟
اینجا عقل ما چه حکمی میکند؟
لطفا به صورت مشخص به همین بخش پاسخ بدهید.
احتمالا بر اساس عقلی دانستن حسن وقبح میگویید این کار قبیح است.
اما بیائیم ببینیم قبیح است یا نه.
اگر مردی که کتک خورده در لحظه ای قبل که ما در آنجا نبودیم و شاهد آن نبودیم، به مردی که الان سیلی میزند، فحش ناموسی داده باشد یا اتهامی زده باشد که آبروی او رفته باشد یا خود او یا کودکش یا همسرش را زده یا آزار داده باشد.
در اینجا چه؟
اگر آن مرد، پدر این فرد دوم باشد و برای تربیت او چنین کاری کرده باشد چه؟
اگر مرد تنبیه کننده، از طرف حاکم شرع این کار را انجام بدهد چه؟

یا مثالی دیگر
مردی را میبینیم که می آید و به یک زن گل میدهد.
در اینجا چه حکمی میکنیم؟
اگر خیلی متدین باشید و این کار در محیط عمومی صورت بگیرد، میگویید این کار خیلی زشت است.
اگر انسان روشن فکری باشید و این کار در همان محیط باشد، میگویید عجب انسان جنتلمنی.
اگر انسان بی تفاوتی باشید میگویید عجب آدم عقده ای و زن ذلیلی.
اگر خیلی محافظه کار باشید میگویید چه معنا دارد یک مرد به یک زن غربیه گل بدهد.
اگر
اگر
اگر
ببینید در مورد یک رفتار مشخص، چقدر رفتارها متفاوت است.
اگر حسن و قبح عقلی باشد در تمام موارد و بدتر اینکه داوری در مورد صحت تشخیص هایش نیز با عقل عملی باشد چرا پس اینقدر اختلاف نظر هست.

[=microsoft sans serif]چند سوال مهم دیگر
اگر تشخیص حسن و قبح باعقل عملی است، پس چرا این همه اختلاف بین افراد مختلف از ملل، سلیقه ها، مذاهب، قومیت ها و ... وجود دارد.
اگر تشخیص صحت تشخیص عقل عملی، با عقل عملی است، عقل عملی با کدام ملاک عقل عملی میخواهد تشخیص بدهد؟

اصولا میدانید که عقل عملی کاری به صحت و بطلان ندارد بلکه کار عقل عملی مربوط به حکم کردن در مورد حسن و قبیح بودن کار دیگران است.
اما وقتی حکمی ازجانب عقل عملی صادر میشود، اینجا در مرحله داوری دو کار ممکن است صورت بگیرد:
یک وقت میگوییم: حکمی که عقل عملی من (یا احساسات من) صادر کرد، درست است یا نه؟
یک وقت میگوییم: این نحوه حکم کردن در مورد دیگران که به نوعی قضاوت در مورد آنهاست(منطوقا یا ملزوما)، حسن است یا قبیح؟

در مورد اول، عقل عملی اصلا کاره ای نیست؛ چون عقل عملی کاری به صحت و سقم ندارد
اما
در مورد دوم، عقل عملی کار قبلی را مورد قضاوت قرار میدهد. اما همین قضاوت کردن نیاز به تشخیص معیارهایی دیگر از اخلاق وجدان و عرف دارد.

[=microsoft sans serif]و طاها;904429]و لذا تشخیص عقل عملی که بر مبنای مشهورات است لزوما صادق است و کاذب نیست.
اولا: این ادعایی است از جانب شما. و البینه علی المدعی
ثانیا: موارد نقض بسیاری دارد که بعد از طرح دلیل، لازم است این موارد رانیز توجیه کرده و پاسخ بدهید.
ثالثا: قضایای مشهوره اقسام متعددی دارد و در یک دسته بندی 6 یا 7 قسم برایش نام برده شده است. اما تنها یک قسم آن قضایایی است که در مسئله حسن و قبح مورد نظر است: تادبیات صلاحیه
اما سایر اقسام آن، از حیطه این بحث خارج است.
قضایای انفعالی نیز از اقسام مشهورات است ولی وارد در حسن و قبح نیست.

و طاها;904429 نوشت:
و از طرفی شارع نیز از عقلا است و خلاف رای عقلا امر و نهی ایی نمی کند.

از عقلا بودن شارع، به معنای آن نیست که تمام ملاکهای شارع هم مطابق با نظر عقلا باشد.
ثانیا: برخی از موارد است که عقلا بما هم عقلا حکم نکرده اند بلکه از جنبه احساسی خود حکم کرده اند.

و طاها;904429 نوشت:
عقل عملی حسن و قبح مصادیق را تشخیص می دهد و خودش به تشخیص خودش شک نمی کند.

هیچ کسی که با قطع حکمی را صادر میکند در حکم خود شک نمیکند.
به همین جهت است که کارشناس و ارزیاب با هم فرق میکنند.

[=microsoft sans serif]

و طاها;904429 نوشت:
و وقتی حیطه ی عقل عملی را قبول کردیم

الزامی در کار نیست و اصلا این دو در حیطه هم وارد نمیشوند.
هر کدام کار خودش را میکند.

کلیت آن مورد بحث است.
بعلاوه خود شما هم قبول دارید که این تشخیص به نحو موجبه جزئیه است نه کلیه.
حالا من از شما میپرسم با چه ملاکی مصادیق این موجبه جزئیه راتشخیص میدهید.

و طاها;904429 نوشت:
دیگر نمی توانیم بگوییم عقل نظری ، حسن و قبح مصادیق را تشخیص می دهد.

عقل نظری، حسن و قبح مصادیق را تشخیص میدهد؟؟؟؟
خیر
عقل نظری، به کمک منابع و ابزارهای دیگر، صحت و سقم تشخیصهای عقل عملی را تعیین میکند.

و طاها;904429 نوشت:
پس وقتی بین این دو تفکیک قائل می شویم هر کدام مجبور است تشخیص آن دیگری را قبول کند.

و طاها;904429 نوشت:
خودتان می گویید در جاهایی که این حکم عقل به واسطه ی پشتوانه نظری آن است از عقل نظری مدد بگیریم ...
پس در جاهایی است که عقل نظری مدد رسان نیست.
خوب تکلیف سوال در آن مورد چه می شود ؟ عقل عملی می تواند تشخیص بدهد یا نمی تواند؟

در ان موارد ملاک صحت و سقم را عرف و شرع و وجدان تعیین میکند.

[=microsoft sans serif]

و طاها;904429 نوشت:
این جاهایی که عقل نظری می تواند تشخیص بدهد کجاست ؟
اگر قابل تشخیص است که هیچ ... بفرمایید ...
و الا ، باز به همان عقلی نبودن حسن و قبح و تشکیک و شکاکیت می رسیم ...

یک سری موارد هست که ما میدانیم این مورد برای ما مایه کمال است یا نقص.
در این صورت اگر حکم عقل عملی برخلاف لازمه نظری اش بود، عقل نظری تشخیص میدهد که آن حکم نادرست است.
مثلا اگر عقل نظری حکم کرد که علم آموزی برای ما کمال است، عقل عملی هم بالطبع باید حکم کند که این کار حسن است. حال اگر عقل عملی به خاطر اینکه عالمان را غالبا فقیر دیده بود، حکم کرد که علم آموزی قبیح است، در اینجا عقل نظری این حکم را باطل اعلام میکند.

و طاها;904429 نوشت:
و اگر کسی بگوید عقل فقط کلیات حسن وقبح را می فهمد و در مورد تطبیق مصادیق، علم پیدا نمی کند نه تنها اشتباه است بلکه انکار حجیت عقل و رسیدن به شکاکیت است.

اشکالی ندارد.
بنده از اتهام بزرگ و غول ترسناک شکاکیت در حیطه عقل عملی و در تشخیص حسن و قبح عقلی افعال عباد ترسی ندارم.
آنچه بحث کردن را بی فایده میکند، ادعایی است که مسلتزم شکاکیت مطلق در عقل نظری باشد نه در عقل عملی.

بعلاوه
بنده منکر آن نیست که در برخی موارد عقل عملی قادر به تشخیص است ولی این حیطه را بسیار کوچک میبینم مگر در مواردی که به جزئیات حادثه آگاه باشد.

[=microsoft sans serif]

و طاها;904429 نوشت:
این جمله ی شما مخالفت کردن با مستقل بودن حسن و قبح عقلی از شرع است ...
و هذا المعنی الثالث هو موضوع النزاع فالاشاعره انکروا ان یکون للعقل ادراک ذلک من دون الشرع، و خالفتهم العدلیه، فاعطو للعقل هذا الحق من الادراک.

من هم در همان پست شماره 5 کلامی از استاد مصباح یزدی نقل کردم که نشان از این اشتباه برداشت از ظاهر کلام مرحوم مظفر یا به تعبیری مخالف آن است:
صدیق;817572 نوشت:
البته نکته مهم این است که حسن و قبح گرچه ذاتی است ولی شناخت آنها در پاره ای از موارد عقلی و در برخی، نقلی است. به عبارت دیگر، برای شناخت دست کم بخشی از ارزشهای اخلاقی نیازمند دین هستیم. یعنی از طریق عقل میتوان کلی ترین و اصلی ترین ارزشها را شناخت. ولی ارزشهای فرعی تنها از راه نقل و دستورات الهی قابل شناخت است.(۲)

و طاها;904429 نوشت:
زیرا ما می گوییم بین عقل و شرع در واقعیت امر تضادی نیست

دلیل شما ربطی به مدعایتان ندارد.
اینکه درواقع بین عقل و نقل تضادی نیست(برفرض اثبات)
اولا: مستلزم آن نیست که در ظاهر و در بین افراد نیز تضادی در کار نباشد(که اگر اینطور بود که این همه اختلاف نظر در مسئله علم و دین و عقل و دین بر سر چیست؟)
ثانیا: نبودن تضاد در صورتی است که عقل د رحیطه خودش وارد شود نه اینکه بخواهد بدون کمک گرفتن از ابزارها، حکم بی جهت و گتره ای بدهد. همانطور که عقل نظری نیز خیلی اوقات اشتباه میکند و دلیلش نیز دراز کردن پای از گلیم خودش است.

[=microsoft sans serif]

و طاها;904429 نوشت:
این هم خلاف قول رایج است زیرا ادراک حسن وقبح در جزئیات با عقل عملی است ... بله کسی منکر وجود ابزار ادراکی دیگر نیست اما انها از محل نزاع خارج هستند و عقل عملی است که عهده دار تشخیص و تطبیق مصادیق است.

لطفا بدون استناد به سخن کلی بزرگان در مورد عقلی بودن حسن و قبح، سوالات بنده و ابهاماتی که عرض کردم را پاسخ بدهید.
اینکه ما مدام بر طبل عقلی بودن حسن و قبح بزنیم ولی نتوانیم اشکالات آنرا حل کنیم که مسئله ای را حل نمیکند.

بنده بارها در این تاپیک نقضهای عقلی دانستن حسن و قبح را مطرح کردم ولی شما اصرار دارید که علما چنین نظری ندارند.
در حالیکه
اولا: این مسئله اختلافی است.
ثانیا: استناد به سخن بزرگان یا به عنوان اصل موضوعه باید پذیرفته شود یا به عنوان تقلید که در اینجا جای هیچ کدام نیست. اگر میخواستیم اصل موضوع باشد که اصلا در موردش بحث نمیکردیم کما اینکه جای تقلید نیز نیست.

عقلی بودن حسن و قبح، مسئله ای است که توجه به فرایند شکل گیری آن و محور نزاع آن، کمک زیادی میکند تا از تعمیم های ناروای ما جلوگیری کند.
در مواردی که مسئله به صورت عقلی قرار است بررسی شود، حکم عقل عملی به کار می آید.
اما در مورادی که مسئله قرار است به صورت شخصی و جزئی بررسی شود، دیگر عقل عملی توانایی خود را از دست میدهد و چشمانش احول میشود.

صدیق;904556 نوشت:
[=microsoft sans serif]

با سلام و احترام

در این چند روز مشغله ام زیاد بود.

اما توانستم به اهم مطالب شما بپردازم.

الف )

هر کس ادعا کند عقل عملی حسن و قبح را درک می کند ( کما اینکه ادعای عدلیه همین است )، نمی تواند آن را ابزار ادراکی برای عقل نظری بداند.
عقل عملی ابزار نیست بلکه خود مدرک حسن وقبح است.
ابزار ادراکی غیر از خود قوه ی مدرکه است.
اگر بین عقل عملی و نظری تفکیک قائل شدیم هر کدام باید ادراکات دیگری را بپذیرد.

ب )

فرض = اگر عقل، نتواند مصادیق را تشخیص بدهد پس احکام عقل و حتی شرع لغو خواهد بود.
( زیرا دیگر عقل نمی تواند مصادیق احکام عقل و شرع را تشخیص بدهد ... )
التالی باطل و المقدم مثله
فرض کنید شرع بگوید فلان کار اگر مفسده دارد حرام است.
بعد کسی بگوید عقل نمی تواند مصادیق مفسده را تشخیص بدهد.
خوب اینجا احکام شرع لغو خواهد بود و تکلیفی به عقل داده شده است که از انجام آن عاجز است.

ج )

درست و نادرست و حسن و قبح

آیا تشخیص حسن و قبح کلیات و تطبیق دادن مصادیقِ حسن و قبح بر کلیات،
توسط عقل نظری است یا عقل عملی ؟
آیا تشخیص درستی یا نادرستی کلیات و تطبیقِ مصادیق درست و نادرست بر کلیات،
توسط عقل نظری است یا عقل عملی ؟
در این جا فروض مختلفی مطرح می شود که سه فرض گفته می شود :
فرض اول )
عقل نظری کلیات درست و نادرست را تشخیص می دهد. ( الف )
عقل نظری تطبیق مصادیق درست و نادرست را بر کلیات تشخیص می دهد. ( ب )
عقل عملی کلیات حسن و قبح را تشخیص می دهد ( ج )
عقل عملی تطبیق مصادیق حسن و قبح بر کلیات را تشخیص می دهد. ( د )
فرض دوم )
عقل نظری کلیات درست و نادرست را تشخیص می دهد ( الف )
عقل نظری کلیات حسن و قبح را تشخیص می دهد ( ج )
عقل عملی تطبیق مصادیق درست و نادرست را بر کلیات تشخیص می دهد ( ب )
عقل عملی تطبیق مصادیق حسن و قبح بر کلیات را تشخیص می دهد. ( د )
فرض سوم )
عقل نظری کلیات درست و نادرست را تشخیص می دهد ( الف )
عقل عملی کلیات حسن و قبح را تشخیص می دهد ( ج )
تطبیق مصادیق درست و نادرست وتطبیق مصادیق حسن و قبح بر کلیات آنها، عقلی نیست. ( ب – د )
مطابق فرض سوم، عقل از حجیت می افتد.
و احکام عقل و شرع، لغو خواهد بود.
و حسن و قبح از مفاهیم فلسفی نخواهد بود.
و حسن و قبح افعال، حقیقی نخواهند بود.
التالی باطل و المقدم مثله
( برای توضیح بیشتر، مطالبی از هیوم و آیت الله جوادی آملی وجود داشت که پیدا نکردم ... )

د )

اگر عقل عملی ، امر درست از منظر عقل نظری را قبیح دانست و عقل نظری امر قبیح از منظر عقلی عملی را درست دانست، چه کار کنیم ؟

آیا بگوییم یک امر می تواند هم درست باشد و هم قبیح ؟
یا
بگوییم حتما یکی از این دو در اشتباه هستند ؟

اگر دومی را بپذیریم و بگوییم یکی حتما در اشتباه است ..
پس تا زمانی که اشتباه یکی یا هر دو پیدا نشود نمی توانیم حکمی دهیم. و باید بگوییم نمی دانیم....

اگر کسی بگوید عقل نظری اشتباه نمی کند و حتما اشکال از عقل عملی است ...
در جواب می گوییم اگر این طور باشد پس نیازی به عقل عملی نیست زیرا هر جا عقل نظری به درستی امری حکم کرد می گوییم لزوما حسن است و هر جا عقل نظری به نادرستی امری حکم کرد می گوییم لزوما قبیح است و نیازی به عقل عملی نداریم. پس احکام عقل عملی فایده ای ندارد چون به هر حال ملاک حسن و قبح، درستی و نادرستی است ....

ر )

نقل قول:
به صرف دیدن یک عمل مشخص و مشترک در چند موقعیت متفاوت نمیتواند یک حکم قطعی صادر کند.
وقتی ما دو نفر را ببینیم که یکی، دیگری را تنبیه میکند؟
اینجا عقل ما چه حکمی میکند؟
لطفا به صورت مشخص به همین بخش پاسخ بدهید.
احتمالا بر اساس عقلی دانستن حسن وقبح میگویید این کار قبیح است
.

خیر احتمالی که داده اید اشتباه است.
تنها در صورتی این موارد می توانند منطبق بر کلیات حسن و قبح باشند که شرایطش را داشته باشند.
پس یا عقل عملی نمی تواند حکمی بدهد چون انطباقی بین مصادیق و کلیات وجود ندارد.
یا باید تحقیق کند تا ببیند شرایط انطباق وجود دارد یا خیر ؟ اگر وجود داشت و انطباق داد پس حکم معلوم می شود.

ز )

نقل قول:
اصولا میدانید که عقل عملی کاری به صحت و بطلان ندارد بلکه کار عقل عملی مربوط به حکم کردن در مورد حسن و قبیح بودن کار دیگران است


بله کار عقل عملی انطباق مصادیق حسن و قبح بر کلیات حسن و قبح است و یا علاوه بر این، تشخیص کلیات حسن و قبح است.
پس کسی از عقل عملی نخواسته است کار عقل نظری را انجام دهد بلکه می گوییم او دارد کار خودش را انجام می دهد.
او دارد حسن و قبح مصادیق را تشخیص می دهد نه درستی و نادرستی مصادیق را.
و دقیقا تعیین می کند که کدام مورد را می تواند و کدام مورد را نمی تواند ...

زیرا به هر حال یا عقل عملی می تواند انطباق بدهد یا نمی تواند ؟

اگر عقل عملی نمی تواندانطباق دهد پس احکام عقل و شرع لغو خواهد بود و اعتبار عقل زیر سوال می رود و همچنین مفاهیم حسن وقبح و ...حقیقی نخواهد بود.
و التالی باطل و المقدم مثله.

اما اگر عقل عملی می تواند انطباق دهد، پس می تواند حسن و قبح تک تک موارد را مشخص کند.
مثلا می تواند بگوید این مصداق، منطبق است بر حسن.
این مصداق منطبق است بر قبح
این مصداق، شرایط انطباق را ندارد و نمی توانیم آن را منطبق بر حسن یا قبح بدانیم.
به همین دلیل است که می گویم :
عقل عملی تشخیص می دهد که حسن و قبح کدام موارد را می تواند تعیین کند و کدام را نمی تواند ... و الا همان "التالی باطل و المقدم مثله" صادق خواهد بود.

اما شما گفته اید :

نقل قول:
ولی اینکه دقیقا تعیین کند کدام مورد را می تواند و کدام مورد را نمی تواند دیگر عقلی نیست.

و این اشتباه است.

س )

اگر اختلاف نظر موجب بی اعتباری عقل است دیگر تفاوتی ندارد شما عقل نظری را معیار قرار دهید یا عقل عملی ... به هر حال عقل را از اعتبار انداخته اید ... پس اینکه گفتید :

نقل قول:
اگر تشخیص حسن و قبح باعقل عملی است، پس چرا این همه اختلاف بین افراد مختلف از ملل، سلیقه ها، مذاهب، قومیت ها و ... وجود دارد

قابل قبول نیست. زیرا
اگر تشخیص با عقل نظری هم باشد این اختلافات وجود دارد و باز می توان پرسید :
پس چرا این همه اختلاف بین افراد مختلف از ملل ، سلیقه ها، مذاهب، قومیت ها و ... وجود دارد ...
وقتی وجود اختلاف را قبول دارید دیگر چه سودی دارد که عقل عملی تشخیص بدهد یا عقل نظری ؟

ش )

احکام عقلا بما هم عقلا با حکم شارع منطبق است.
و عقل می تواند تشخیص بدهد در چه مواردی عقلا بما هم عقلا نظر داده اند و در چه مواردی عقلا بما هم عقلا نظر نداده اند.
و اگر عقل نتواند تشخیص دهد کجا عقلا بماهم عقلا حکم داده اند و کجا نداده اند، دیگر حسن و قبح عقلی نخواهد بود.
و التالی باطل و المقدم مثله.

پس این کلام شما :

نقل قول:
ثانیا: برخی از موارد است که عقلا بما هم عقلا حکم نکرده اند بلکه از جنبه احساسی خود حکم کرده اند

باطل خواهد بود.
در واقع طبق اشکالی که مطرح کردید شما در عمل مانند اشاعره خواهید بود.
همچنین انطباق حکم شارع با عقلا را قبول نکردید
و قبول نکردید که شارع نیز از عقلا است
و گفتید :

نقل قول:
اولا: این ادعایی است از جانب شما. و البینه علی المدعی
ثانیا: موارد نقض بسیاری دارد که بعد از طرح دلیل، لازم است این موارد رانیز توجیه کرده و پاسخ بدهید.
ثالثا: قضایای مشهوره اقسام متعددی دارد و در یک دسته بندی 6 یا 7 قسم برایش نام برده شده است. اما تنها یک قسم آن قضایایی است که در مسئله حسن و قبح مورد نظر است: تادبیات صلاحیه
اما سایر اقسام آن، از حیطه این بحث خارج است.
قضایای انفعالی نیز از اقسام مشهورات است ولی وارد در حسن و قبح نیست


مقصود از مشهورات همان تادیبات صلاحیه بود.
در کتاب اصول فقه هم امده است :

و انما نحن نقول بملازمه حکم الشارع لحکم العقل بالحسن و القبح فی الاراء المحموده و التادیبات الصلاحیه فباعتبار ان الشارع من العقلا بل رئیسهم، بل خالق العقل فلا بد ان یحکم بحکمهم بما هم عقلاء، و لکن لایجب ان یحکم بحکمهم بما هم عاطفیون و لانقول ان الشارع یتابع الناس فی احکامهم متابعه مطلقه.

اولا اگر این ادعا را قبول ندارید پس ادعای شیعه را قبول ندارید.
دوما اگر مثال نقض فراوان دارد پس ادعای شیعه را دارای مثال نقض فراوان می دانید.
سوما عقل می تواند تشخیص بدهد کجا بما هم عقلا بوده و کجا نبوده ... و الا اشکالات مذکور در بنده های پیشین به وجود می آید.
پس رای شما اگر نگوییم مثل اشاعره است لااقل بسیار نزدیک به اشاعره خواهد بود.

ص )

نقل قول:
من هم در همان پست شماره 5 کلامی از استاد مصباح یزدی نقل کردم که نشان از این اشتباه برداشت از ظاهر کلام مرحوم مظفر یا به تعبیری مخالف آن است

مقصودم این است که
اگر این جملات مصباح که نقل کرده اید را در نظر بگیریم :

نقل قول:
به عبارت دیگر، برای شناخت دست کم بخشی از ارزشهای اخلاقی نیازمند دین هستیم. یعنی از طریق عقل میتوان کلی ترین و اصلی ترین ارزشها را شناخت. ولی ارزشهای فرعی تنها از راه نقل و دستورات الهی قابل شناخت است

می گوییم :
این جملاتی که از قول مصباح گفته اید خلاف استقلال حسن و قبح عقل از شرع است.
زیرا وقتی عقل در برابر یک منبع یا شخص بالاتر ، خضوع کرد و آن را داناتر دانست، دیگر معنا ندارد که بگوییم :
عقل در اصلی ترین ارزش ها، مستقل است.
پس یا عقل قبول دارد که آن منبع یا شخص ( مثلا خدا ) بهتر می فهمد یا قبول ندارد ؟
اگر قبول دارد پس عقل در کلی ترین و اصلی ترین ارزش ها هم استقلال خود را از دست می دهد.

ض )

نقل قول:
دلیل شما ربطی به مدعایتان ندارد.
اینکه درواقع بین عقل و نقل تضادی نیست(برفرض اثبات)
اولا: مستلزم آن نیست که در ظاهر و در بین افراد نیز تضادی در کار نباشد(که اگر اینطور بود که این همه اختلاف نظر در مسئله علم و دین و عقل و دین بر سر چیست؟)

بزرگوار دقت کنید من هم دارم همین را می گویم.
می گویم اینکه در واقع بین عقل و نقل تضادی نیست مستلزم آن نیست که در ظاهر و در بین افراد نیز تضادی در کار نباشد.
و وقتی این تضاد دیده می شود به این معناست که یک جایی اشتباهی رخ داده است.

تکرار انچه گفته شد :
ما می گوییم بین عقل و شرع در واقعیت امر تضادی نیست.اما ادراکات عقلی ما و تفقه دینی ما لزوما منطبق بر واقع نیستند.
پس وقتی تضادی مشاهده می کنیم به معنای این است که یک طرف معادله یا دو طرف معادله، منطبق بر عقل و شرع واقعی نیست.
پس در واقع شما صورت مسئله را پاک کردید تا نیاز به پاسخ دادن نباشد.
لذا این بخش از سوال بی پاسخ ماند. امری که جناب محی الدین متوجه شدند و پاسخ دادند :
حسن و قبح امر حقیقی است که عقل در مورد برخی موارد آن شک ندارد و در برخی موارد شک دارد . حکم شرع هم گاهی قطعی است گاهی ظنی
صور قابل فرض
حکم یقینی عقلی و حکم قطعی شرعی موافقند بلا اشکال و صورت مخالفت ممکن نیست و حتما یکی اشتباه است
حکم یقینی عقلی و حکم ظنی شرعی در صورت موافقت بلا اشکال و در صورت مخالفت حکم عقل مقدم است به جهت یقین
حکم غیر یقینی عقلی و حکم قطعی شرعی در صورت موافقت بلا اشکال و در صورت مخالفت حکم شرع مقدم است به جهت یقین

[=microsoft sans serif]

و طاها;905307 نوشت:
هر کس ادعا کند عقل عملی حسن و قبح را درک می کند ( کما اینکه ادعای عدلیه همین است )، نمی تواند آن را ابزار ادراکی برای عقل نظری بداند.
عقل عملی ابزار نیست بلکه خود مدرک حسن وقبح است.

باسلام
ای کاش میگذاشتید با فراغ بال مطالب را میخواندید.
خب مگر کسی ادعا کرده است که عقل عملی، ابزار ادراکی برای عقل نظری است؟

و طاها;905307 نوشت:
عقل عملی ابزار نیست بلکه خود مدرک حسن وقبح است.

آن وقت ابزار ادراکی عقل عملی در این ادراکش چیست؟
اگر ادراکی عقلی باشد، تفاوت مدرک و ابزار در چیست؟

و طاها;905307 نوشت:
اگر بین عقل عملی و نظری تفکیک قائل شدیم هر کدام باید ادراکات دیگری را بپذیرد.

اگر این نظر شخصی شماست، لازم است دلیلش را ارائه کنید.
و اگر نظر بزرگان است، لازم است منبع آنرا بیان و مطلبش را کامل تبیین کنید.

[=microsoft sans serif]

و طاها;905307 نوشت:
هر کس ادعا کند عقل عملی حسن و قبح را درک می کند ( کما اینکه ادعای عدلیه همین است )، نمی تواند آن را ابزار ادراکی برای عقل نظری بداند.
عقل عملی ابزار نیست بلکه خود مدرک حسن وقبح است.

باسلام
ای کاش میگذاشتید با فراغ بال مطالب را میخواندید.
خب مگر کسی ادعا کرده است که عقل عملی، ابزار ادراکی برای عقل نظری است؟

و طاها;905307 نوشت:
عقل عملی ابزار نیست بلکه خود مدرک حسن وقبح است.

آن وقت ابزار ادراکی عقل عملی در این ادراکش چیست؟
اگر ادراکی عقلی باشد، تفاوت مدرک و ابزار در چیست؟

و طاها;905307 نوشت:
اگر بین عقل عملی و نظری تفکیک قائل شدیم هر کدام باید ادراکات دیگری را بپذیرد.

اگر این نظر شخصی شماست، لازم است دلیلش را ارائه کنید.
و اگر نظر بزرگان است، لازم است منبع آنرا بیان و مطلبش را کامل تبیین کنید.

و طاها;905307 نوشت:
فرض = اگر عقل، نتواند مصادیق را تشخیص بدهد پس احکام عقل و حتی شرع لغو خواهد بود.

فرض درست این است:
اگر عقل عملی، نتواند مصادیق احکام خود را تشخیص بدهد در آن مواردی که نمیتواند تشخیص بدهد، آن احکام صرفا در حد کلی باقی میماند و مصداقش مشخص نمیشود.

و طاها;905307 نوشت:
( زیرا دیگر عقل نمی تواند مصادیق احکام عقل و شرع را تشخیص بدهد ... )
التالی باطل و المقدم مثله

اگر کلا نمیتوانست تشخیص بدهد بله سخن شما درست بود ولی ناتوانی به صورت جزئی است نه کلی.

و طاها;905307 نوشت:
فرض کنید شرع بگوید فلان کار اگر مفسده دارد حرام است.
بعد کسی بگوید عقل نمی تواند مصادیق مفسده را تشخیص بدهد.
خوب اینجا احکام شرع لغو خواهد بود و تکلیفی به عقل داده شده است که از انجام آن عاجز است.

اولا: مقید کردن یک حکم به مفسده، اگر قابل تشخیص برای عقل انسان به خودی خود باشد، کار درستی است وگرنه وقتی خود ائمه میگویند "ان دین الله لا یصاب بالعقول" و معلوم است منظور از دین خدا، احکام الهی است که تشخیص آن توسط عقل وابسته به شناخت مفسده و مصلحت پشتوانه آنهاست که وقتی آنها را نمیتوان شناخت پس احکام را نیز نمیتوان به تشخیص عقل سپرد.
ثانیا: شما یک مورد بیاورید که شارع یک حکم شرعی را مقید به شناخت مصلحت و مفسده شرعی و نفس الامری توسط بندگان کرده باشد.
شما ایرادتان را بر یک فرض غیر واقعی بنا نهاده اید.

[=microsoft sans serif]

و طاها;905307 نوشت:
عقل نظری کلیات درست و نادرست را تشخیص می دهد ( الف )
عقل عملی کلیات حسن و قبح را تشخیص می دهد ( ج )
تطبیق مصادیق درست و نادرست وتطبیق مصادیق حسن و قبح بر کلیات آنها، عقلی نیست. ( ب – د )

فرض های مورد پذیرش:
عقل عملی، کلیات حسن و قبح را تشخیص میدهد(اینکه عدل حسن است و ظلم قبیح)
عقل عملی، برخی از مصادیق حسن و قبح را به تنهایی و بدون کمک گرفتن از چیزهای دیگر تشخیص میدهد.(اگر خداوند مومنی را بدون گناه به جهنم ببرد قبیح است)
عقل عملی، بدون کمک گرفتن از سایر منابع معرفتی، توان شناخت صحت و سقم تطبیق هایش را ندارد.
مثال:
من میدانم که ظلم کردن برای خداوند قبیح است.(حکم کلی لایه اول)
میدانم که اگر خداوند یک مومنی را بدون هیچ گناهی به جهنم ببرد، ظلم کرده است.(حکم کلی لایه دوم)
اما تا زمانی که تمام شرایط یک فرد را ندانم(یعنی ندانم که مومن بدون تقصیر و گناه است) نمیتوانم در مورد جهنم بردن آن شخص حکم کنم.
واضح است، نیست؟(حکم جزئی)

یا در امور دنیایی:
من میدانم که ظلم کردن قبیح است.
میدانم که اگر شخصی بدون جهت کسی را بزند، ظلم کرده است.
اما الان در خیابان دو نفر را میبینم که گلاویز شده اند، خب چه حکمی صادر کنم. آیا میتوانم بگویم کسی که کتک میزند ظالم است و دیگری مظلوم است؟
قطعا تا زمانی که از شرایط آگاه نباشم چنین حکمی نمیتوانم بدهم.
به همین جهت است که قاضی تا زمانی که علم کافی به جزئیات پیدا نکند نمیتواند در منازعات میان انسانها حکم کند. حتی اگر علامه دهر باشد.

و طاها;905307 نوشت:
مطابق فرض سوم، عقل از حجیت می افتد.
و احکام عقل و شرع، لغو خواهد بود.

احکام شرع دایر مدار تشخیص حسن و قبح آنها توسط ما نیست تا نشناختن آن، باعث لغویت آن بشود.
احکام عقل نیز در همان حیطه کلی با هر دو درجه اش کفایت میکند برای اینکه بگوییم عقلی است.

و طاها;905307 نوشت:
و حسن و قبح از مفاهیم فلسفی نخواهد بود.

فلسفی بودن حسن و قبح، ملازم با تشخیص مصادیقش توسط عقل ندارد.
معقول ثانی فلسفی بودن بدین معناست که در خارج مصداقی برای حسن و قبح وجود ندارد.
ولی اموری در عالم خارج هست که باعث انتزاع حسن و قبح شده است.

انتزاع هم با یکی دو مورد صورت میگیرد و لازم به کلیت و فراگیری تشخیص مصادیق نیست.

و طاها;905307 نوشت:
و حسن و قبح افعال، حقیقی نخواهند بود.

یا ذاتی است یا عقلی یا هر دو.
در این نزاع، کسی تعبیر حقیقی و مجازی را ندارد.

[=microsoft sans serif]

و طاها;905307 نوشت:
اگر عقل عملی ، امر درست از منظر عقل نظری را قبیح دانست و عقل نظری امر قبیح از منظر عقلی عملی را درست دانست، چه کار کنیم ؟

هیچ یک از این دو در حیطه دیگری نمیتواند وارد شود.
زیرا اصلا توان درک آنرا ندارند.
اما انچه بنده گفتم این است:
عقل نظری در برخی موارد با تشخیص منبع نظری حسن و قبح، میفهمد که عقل عملی در حکم کردن به حسن و قبح در دایره عملی درست عمل کرده یا نه.
توضیح اینکه:
حسن و قبح به دو معنا نظری است و به یک معنا عملی.
اگر حسن و قبح به معنای کمال و نقص یا ملائمت و منافرت با طبع باشد، مدرک آن عقل نظری است. زیرا این امور در دایره چیزهایی است که شایسته است دانسته شود.
حال اگر عقل عملی در مورد یک فعل، حکم کرد که آن عمل شایسته مدح است یا ظن، در این صورت گاهی اوقات عقل نظری میبیند که این عمل، ملائم با طبع است یا نه و نیز باعث کمال است یا نقص. هرچه حکم کرد میتواند بفهمد که حکم عقل عملی درست بوده است یا نه.

و طاها;905307 نوشت:
اگر دومی را بپذیریم و بگوییم یکی حتما در اشتباه است ..
پس تا زمانی که اشتباه یکی یا هر دو پیدا نشود نمی توانیم حکمی دهیم. و باید بگوییم نمی دانیم....

اگر کسی بگوید عقل نظری اشتباه نمی کند و حتما اشکال از عقل عملی است ...
در جواب می گوییم اگر این طور باشد پس نیازی به عقل عملی نیست زیرا هر جا عقل نظری به درستی امری حکم کرد می گوییم لزوما حسن است و هر جا عقل نظری به نادرستی امری حکم کرد می گوییم لزوما قبیح است و نیازی به عقل عملی نداریم. پس احکام عقل عملی فایده ای ندارد چون به هر حال ملاک حسن و قبح، درستی و نادرستی است ....


این توانایی همیشگی نیست.
یعنی در تمام مواردی که عقل عملی حکم به حسن و قبح کرد، عقل نظری نمیتواند کمال یا نقص بودن آن یا ملائمت یا منافرت با طبع آنرا تشخیص بدهد.
اینکه کسی دیگری را تنبیه میکند، ما از کجا بدانیم که علت این تنبیه چیست؟
بی جهت میزند تا باعث نقص زننده بشود و کارش منافر با طبع و از نظر عقل عملی کارش قبیح باشد.
یا به جهت قصاص میزند تا باعث کمال خود شخص یا جامعه بشود و کارش مطابق با طبع و از نظر عقل عملی حسن باشد.

[=microsoft sans serif]

و طاها;905307 نوشت:
خیر احتمالی که داده اید اشتباه است.
تنها در صورتی این موارد می توانند منطبق بر کلیات حسن و قبح باشند که شرایطش را داشته باشند.
پس یا عقل عملی نمی تواند حکمی بدهد چون انطباقی بین مصادیق و کلیات وجود ندارد.
یا باید تحقیق کند تا ببیند شرایط انطباق وجود دارد یا خیر ؟ اگر وجود داشت و انطباق داد پس حکم معلوم می شود.

خب بنده هم همین را بارها تکرار کردم.
عقل عملی اگر عالم به شرایط و جزئیات یک حادثه باشد میتواند حکم کند.
ذاتی بودن نیز به همین معناست.
یعنی ذاتا و در نفس الامر آن عمل جدای از حکم شارع یا حسن است یا قبیح.

[=microsoft sans serif]این جمله:
و طاها;905307 نوشت:
و دقیقا تعیین می کند که کدام مورد را می تواند و کدام مورد را نمی تواند ...

با این جمله:
و طاها;905307 نوشت:
نه درستی و نادرستی مصادیق را.

ناسازگار است.

اینکه تعیین بکند کدام یک را میتواند و کدام را نه، به معنای آن است که میتواند تشخیص بدهد کدام حکمش صحیح است و کدام ناصحیح.
زیرا اگر قدرت چنین تشخیصی نداشته باشد، از کجا میخواهد بفهمد د ردایره توانایی خودش حرکت میکند یا پای از گلیم دراز کرده است.

[=microsoft sans serif]

و طاها;905307 نوشت:
اگر عقل عملی نمی تواندانطباق دهد پس احکام عقل و شرع لغو خواهد بود و اعتبار عقل زیر سوال می رود و همچنین مفاهیم حسن وقبح و ...حقیقی نخواهد بود.
و التالی باطل و المقدم مثله.

آنچه شرایع بر آن مبتنی است، حسن و قبح ذاتی و نیز حسن و قبح عقلی در محدوده احکام کلی است نه تشخیص تمام مصادیق حسن و قبح
جمله ای که در بالا گفتید را فراموش نکنید:
و طاها;905307 نوشت:
تنها در صورتی این موارد می توانند منطبق بر کلیات حسن و قبح باشند که شرایطش را داشته باشند.
پس یا عقل عملی نمی تواند حکمی بدهد چون انطباقی بین مصادیق و کلیات وجود ندارد.

[=microsoft sans serif]

و طاها;905307 نوشت:
اگر تشخیص با عقل نظری هم باشد این اختلافات وجود دارد و باز می توان پرسید :

مقایسه عقل نظری با عملی از اساس نادرست است.
عقل نظری چون در محدوده مدرکاتی است که برای دانستن است، پس هر گاه عقل در موردی شک کند که میتواند بشناسد یا نه، این درکش شایسته دانستن است پس میتواند قضاوت نیز داشته باشد و حتی بفهمد که کجا را میتواند بفهمد و کجا را نه.
اما عقل عملی، در محدوده مدرکاتی است که مستقیما برای عمل کردن است و فهم اینکه کجا را میتواند بشناسد و کجا را نه، در این قاعده نمیگنجد.

و طاها;905307 نوشت:
وقتی وجود اختلاف را قبول دارید دیگر چه سودی دارد که عقل عملی تشخیص بدهد یا عقل نظری ؟

اینکه تشخیص با عقل عملی است یا نظری، یک بحث است و اینکه این تشخیص عقلی است یا نه، بحثی دیگر.
وجود اختلاف نشان میدهد که این تشخیص عقلی نیست.
همانطور که نظری هم نیست.
بلکه گاهی عقل نظری با ملاحظه حسن و قبح به معنایی که برای حکم عقل نظری بود، درک میتواند بکند که حکم عقل عملی صحیح بوده است یا نه.
البته کاملا واقفم که این تشخیص نیز دقیق و به نحو ضروری و دائمی نیست.

[=&quot]

و طاها;905307 نوشت:
احکام عقلا بما هم عقلا با حکم شارع منطبق است.
[=&quot]و عقل می تواند تشخیص بدهد در چه مواردی عقلا بما هم عقلا نظر داده اند و در چه مواردی عقلا بما هم عقلا نظر نداده اند.
[=&quot]و اگر عقل نتواند تشخیص دهد کجا عقلا بماهم عقلا حکم داده اند و کجا نداده اند، دیگر حسن و قبح عقلی نخواهد بود.
[=&quot]و التالی باطل و المقدم مثله.

[=&quot]و التالی باطل به چه دلیلی؟
مگر عقلی بودن حسن و قبح به معنایی که شما مد نظر دارید(به معنای تشخیص حداکثری موارد و مصادیق حسن و قبح عملی) تا بر پایه آن بخواهید نقیض آنرا باطل بشمارید.

[=&quot]
و طاها;905307 نوشت:
در واقع طبق اشکالی که مطرح کردید شما در عمل مانند اشاعره خواهید بود.
[=&quot]همچنین انطباق حکم شارع با عقلا را قبول نکردید
[=&quot]و قبول نکردید که شارع نیز از عقلا است

[=&quot]احکام خوبی صادر کردید!
[=&quot]اشاعره مطلقا ذاتی بودن حسن و قبح را قبول ندارند(به تفکیکی که بین ذاتی و عقلی بودن حسن و قبح گذارده شد) و معتقدند افعال بدون حکم شارع اصلا حسن و قبحی ندارند تا کسی بخواهد آنها را تشخیص بدهد. الحسن ما حسنه الشارع و...
[=&quot]در مورد جمله دوم، اگر مراد از انطباق، این است که شارع نیز مثل عقلا حکم میکند درست است(البته با این قید که اگر عقلا بما هم عقلا حکم کنند)
[=&quot]ولی اگر بدین معناست که عقلا نیز مانند شارع حکم میکنند، این کلیت و ضرورت ندارد؛ زیرا در خیلی موارد عقلا از جزئیات و قیودات یک مسئله اگاه نیستند تا بخواهند حکم صحیحی داشته باشند.
[=&quot]جمله آخر نیز اصلا پاسخ دادن ندارد.

[=microsoft sans serif]

و طاها;905307 نوشت:
مقصود از مشهورات همان تادیبات صلاحیه بود.
در کتاب اصول فقه هم امده است :
و انما نحن نقول بملازمه حکم الشارع لحکم العقل بالحسن و القبح فی الاراء المحموده و التادیبات الصلاحیه فباعتبار ان الشارع من العقلا بل رئیسهم، بل خالق العقل فلا بد ان یحکم بحکمهم بما هم عقلاء، و لکن لایجب ان یحکم بحکمهم بما هم عاطفیون و لانقول ان الشارع یتابع الناس فی احکامهم متابعه مطلقه.
اولا اگر این ادعا را قبول ندارید پس ادعای شیعه را قبول ندارید.

بنده مگر غیر از این گفتم:

ثالثا: قضایای مشهوره اقسام متعددی دارد و در یک دسته بندی 6 یا 7 قسم برایش نام برده شده است. اما تنها یک قسم آن قضایایی است که در مسئله حسن و قبح مورد نظر است: تادبیات صلاحیه
اما سایر اقسام آن، از حیطه این بحث خارج است.
قضایای انفعالی نیز از اقسام مشهورات است ولی وارد در حسن و قبح نیست.
حکم شارع در این مسئله مطابق با حکم عقلا بما هم عقلاست ولی مشکل اینجاست که برخی مواقع حکم عقلا بما هم عاطفیون به جای حکم آنان بما هم عقلا گرفته میشود و گمان میشود که حکم شارع نیز بر همان اساس است.

و طاها;905307 نوشت:
دوما اگر مثال نقض فراوان دارد پس ادعای شیعه را دارای مثال نقض فراوان می دانید.

نقض در جزئیات و مصادیق تطبیق است نه در اصل حکم عقل عملی به حسن و قبح.
شما یک مثال از یک عالم طراز اول شیعی بیاورید که برای مسئله حسن و قبح به یک واقعه مشخص خارجی اشاره کند و بدون لحاظ شرایط و قیود خاصش، حکم به حسن و قبح آن کند.
مثلا به صورت مطلق بگوید: "تنبیه و زدن دیگران قبیح است"

و طاها;905307 نوشت:
سوما عقل می تواند تشخیص بدهد کجا بما هم عقلا بوده و کجا نبوده ... و الا اشکالات مذکور در بنده های پیشین به وجود می آید.

در مصادیق به صورت "مهندسی معکوس" متوجه میشویم.
مثلا وقتی شارع حکم میکند که "زن حق قضاوت ندارد" و عقلا میگویند" گرفتن حق قضاوت از زنان قبیح است" در اینجا، ما چون به تمام قیود و حکمتهای این حکم شارع آگاه نیستیم قاعدتا نمیتوانیم در مورد حکم او اظهار نظر کنیم.
وقتی که حکم شارع به صورت قطعی مشخص شد، میتوانیم در این صورت بگوییم حکم عقلا در این مورد که مخالف با حکم شارع بوده است، حکم آنان بما هم عقلا نیست و گرنه شارع مخالف آنان حکم نمیکرد.
دقت کنید:
در اینجا در یک لایه بالائی عقل عملی حکم میکند که ظلم عقلا قبیح است.
در یک لایه متوسط(جزئی اضافی) حکم میکندکه شارع نیز بما هم عقلا نمیتواند ظلم کند چون قبیح است.
در یک لایه زیرین تر، حکم میکند که "اگر قضاوت زن دارای مصلحت باشد و هیچ مفسده ای در ان نباشد، ندادن حق قضاوت به آنان ظلم در حقشان است".
اما در زیرین ترین لایه که حکم خاص است، نمیتواند حکمی داشته باشد.زیرا به شرایط و ضوابط حکم آگاهی ندارد.

[=microsoft sans serif]

و طاها;905307 نوشت:
این جملاتی که از قول مصباح گفته اید خلاف استقلال حسن و قبح عقل از شرع است.
زیرا وقتی عقل در برابر یک منبع یا شخص بالاتر ، خضوع کرد و آن را داناتر دانست،

در اینجا خضوعی وجود ندارد.
عقل برای حکم کردن، نیازمند دانستن تمام شرایط و جزئیات است؛
و چون خودش نمیتواند این شرایط را به دست بیاورد، بنابراین باید از طریق منابع دیگر به دست بیاورد:
شرع، عرف، عقل نظری و ...
در این صورت، این منابع دیگر، حدود و جزئیات و شرایط یک حادثه را توضیح میدهند نه اینکه بخواهد به جای او حکم بدهد.
حال این آگاه کردن گاهی قبل از صدور حکم است و گاهی در مرحله ارزیابی و راستی آزمایی.

و طاها;905307 نوشت:
دیگر معنا ندارد که بگوییم :
عقل در اصلی ترین ارزش ها، مستقل است.

اصلی ترین ارزشها وقتی گفته میشود یعنی ارزشهای اساسی که به صورت قضیه حقیقیه بیان میشود.
اینکه:
دروغ قبیح است.
خیانت قبیح است.
دزدی قبیح است.
ظلم کردن قبیح است.
و...
و همینطور در جانب مخالف برای موضوعات اخلاقی مثبت
راستگویی حسن است.
عدالت داشتن حسن است.
مهربانی با دیگران حسن است.
مدارا کردن با دیگران حسن است.
و...
در این موارد، کاری با مصادیق خارجی نداریم و به عبارت دیگر، قضیه ما قضیه حقیقیه است نه قضیه شخصیه.
اما آنجا که عقل گفتیم در برخی موارد ناتوان است در حیطه مصادیق است که بخواهد حکم خود را در قالب قضیه شخصیه بیان کند:
مثلا بگوید:
فلان کاری که این شخص انجام داد مصداق فلان منکر یا معروف اخلاقی است.
این دیگر در تیررس حکم عقل نیست.

صدیق;905793 نوشت:
[=microsoft sans serif]
با سلام

با سلام و احترام

هذه بضاعتنا

نقل قول:

خب مگر کسی ادعا کرده است که عقل عملی، ابزار ادراکی برای عقل نظری است؟

صحبت سر تناقض گویی است
و الا ممکن است شیعه بگوید عقل عملی ، حسن و قبح را درک می کند.
و شما هم چنین ادعایی بکنید... اما مشکل اینجاست که از دید این حقیر دچار تناقض گویی می شوید و همین امر بارها مشکل ساز شده است و فهم مطالب و موضع شما را برای بنده سخت می کند.
مثلا شما می گویید :
نقل قول:

اما عقل عملی، در محدوده مدرکاتی است که مستقیما برای عمل کردن است و فهم اینکه کجا را میتواند بشناسد و کجا را نه، در این قاعده نمیگنجد

شما می خواهید بگویید متعلق ادراکات عقل عملی، افعال است اما متعلق ادراکات عقل نظری افعال نیست.
بله من هم قبول داریم
اما عقل عملی و عقل نظری، هر دو قوه ی مدرکه هستند و درک می کنند و به تعبیری عالم می شوند نه عامل .
و سوال از همین ادراک است نه متعلقاتشان.
مثلا عقل عملی درک می کند که فلان فعل، حسن است.
این درک یا شناخت یا علم یا آگاهی برای عقل عملی به دو شکل کلی است :
حسن بودنِ آن فعل را می دانم.
حسن بودنِ آن فعل را نمی دانم.
یعنی عقل عملی دقیقا تشخیص می دهد که حسن بودن کدام فعل را می داند و حسن بودن کدام فعل را نمی داند.
دوما
فرض کنیم عقل عملی ابزاری است که اعتبارش بسته به ادراکات عقل نظری باشد.
خوب در نتیجه تفاوتی حاصل نمی شود.
چون به هر حال، همه قبول دارند که عقل نظری چه با ابزار عقل عملی و چه بدون آن، می تواند حسن و قبح تک تک موارد را تشخیص بدهد. و می تواند بفهمد که کدام را می تواند و کدام را نمی تواند و ادعای ما ثابت می شود.
زیرا قبلا هم توضیح داده ام که ادعای ما حسن و قبح عقلی در مقابل حسن و قبح غیرعقلی و در مقام اثبات است.
که این نتیجه چه با فرض بنده و چه با ارجاع عقل عملی به عقل نظری حاصل شده و اثبات میشود...

-------------

من گفتم :

نقل قول:
"عقل عملی ابزار نیست بلکه خود مدرک حسن و قبح است"

اما شما در پاسخ، جمله فوق را نقل و قول گرفته و دو سوال پرسیدید که ارتباطی با این جمله نداشت.
زیرا اگر این سوالات برای نقض کردن جمله من باشد، یعنی مدعای شیعه نقض شده است. ( البته اگر فکر می کنید شیعه عقل عملی را مدرک نمی داند بفرمایید ... )
و اگر این سوالات برای اثبات جمله ی من باشد که فبها و نعمت ...
نقل قول:
آن وقت ابزار ادراکی عقل عملی در این ادراکش چیست؟
اگر ادراکی عقلی باشد، تفاوت مدرک و ابزار در چیست؟

حقیقت انسان واحد است و ما یک مدرک بیشتر نداریم
اما به جهت تنوع در متعلقات ادراکی، قوه ادراکی را به چند قوه ی مجازی تقسیم کردیم.
مثلا وقتی می گوییم عقل عملی و عقل نظری، مقصودمان این نیست که بگوییم دو تا عقل داریم بلکه مقصود این است که متعلقات متفاوتی دارند.
مقصودمان این نیست که مثلا عقل عملی یک کاری بکند و بعد عقل نظری بیاید گریبان عقل عملی را بگیرد که حواست را جمع کن اینجا اشتباه کردی و من بهتر از تو می فهمم و حاکم بر تو هستم .. یا مثلا عقل نظری بیاید یک کاری بکند و عقل عملی ، مچش را بگیرد که اشتباه کردی .. در کار من دخالت نکن ...
اینجا عقل با خودش درگیری ندارد ... نیاز به قاضی و دادگاه ندارد .... تکثری در عقل وجود ندارد که نیاز به حاکم و فصل الخطاب داشته باشد ... لذا این تقسیم بندی ها مجازی است و تاثیری در نتیجه ندارد ... چون کلام از تقابل عقلی در مقابل غیر عقلی است نه عقل عملی در مقابل عقل نظری ... ( قبلا نیز گفتم .. )
حتی علم و دانش از مقولات مجرد است و خود چشم و گوش آن را ادراک نمی کند بلکه توسط عقل ادراک می شود ...
لذا عقل عملی یا در حیطه ی ابزار است یا مدرک ؟
اگر اولی است پس او شناختی ندارد تا اعتباری داشته باشد فقط ابزار است و داده منتقل می کند ....
اگر دومی است پس شناختی دارد و آن شناخت طبق ادعای شیعه معتبر است و به همین دلیل می گویند عقل عملی ، حسن و قبح را درک می کند.
نقل قول:
اگر این نظر شخصی شماست، لازم است دلیلش را ارائه کنید.
و اگر نظر بزرگان است، لازم است منبع آنرا بیان و مطلبش را کامل تبیین کنید

نظر بنده این بود :
اگر بین عقل عملی و نظری تفکیک قائل شدیم هر کدام باید ادراکات دیگری را بپذیرد.
دلیل جمله ی اول این است که
اگر تفکیکی وجود نداشت ، لازم نبود عقل را به دو نوع عملی و نظری تقسیم کنند.
اما نسبت به علت تلازم بین مقدم و تالی می گوییم :
فرض کنیم جمله ی من اشتباه باشد و عقل نظری ، ادراکات عقل عملی را نپذیرفت.
مثلا عقل عملی بگوید فلان کار حسن است و عقل نظری بگوید فلان کار قبیح است ...
اینجا عقل عملی به نشانه ی اعتراض می گوید از کی تا به حال، تو حسن و قبح تشخیص می دهی ؟!
یا فرض کنیم عقل نظری بگوید فلان کار کمال است و عقل عملی بگوید فلان کار کمال نیست ...
اینجا عقل نظری به نشانه ی اعتراض می گوید از کی تا به حال، تو کمال و نقص را تشخیص می دهی ؟!
پس اگر عقل عملی مسئول شناخت حسن و قبح است، عقل نظری نمی تواند دبه کند که نه قبول نیست تو در شناختت اشتباه کردی و من قبول ندارم ...
جالبتر این است که این خود عقل نظری است که کمال و نقصی که علت حسن و قبح است را تشخیص می دهد و عقل عملی بر مبنای داده های عقل نظری چنین تشخیصی داده است.
پس اگر عقل نظری ایراد بگیرد در واقع به تشخیص خودش ایراد گرفته است نه تشخیص عقل عملی ...
پس عقل عملی اشتباه نمی کند بلکه این عقل نظری است که اشتباه می کند ...
بله ممکن است کسی بگوید عقل عملی گاهی بدون عقل نظری به حسن وقبح امری پی می برد ...
که در این صورت عقل نظری از دور خارج است و کاره ای نیست تا اظهار نظر کند ...

نقل قول:
فرض درست این است:
اگر عقل عملی، نتواند مصادیق احکام خود را تشخیص بدهد در آن مواردی که نمیتواند تشخیص بدهد، آن احکام صرفا در حد کلی باقی میماند و مصداقش مشخص نمیشود.

و
اگر کلا نمیتوانست تشخیص بدهد بله سخن شما درست بود ولی ناتوانی به صورت جزئی است نه کلی


اشکال اول
بله من از همان ابتدا قبول کردم که عقل عملی در مواردی نمی تواند تشخیص بدهد اما می داند آن مواردی که نمی تواند تشخیص بدهد، چه هستند. یعنی دقیقا تعیین می کند که کدام مورد را می تواند و کدام مورد را نمی تواند.
لذا اگر به قسمت قرمز رنگ جمله ی خودتان دقت کنید خواهم گفت :
عقل عملی آن مواردی که نمی تواند تشخیص بدهد را تشخیص می دهد. یعنی خودش می فهمد که نمی فهمد.
اما شما قبول نمی کنید و می گویید :
نقل قول:
ولی اینکه دقیقا تعیین کند کدام مورد را می تواند و کدام مورد را نمی تواند دیگر عقلی نیست

یعنی من حسن و قبح را عقلی می دانم اما شما غیرعقلی ... ( این همان تناقض گویی هایی است که فهم مطلب را سخت می کند )
اشکال دوم
اکنون اگر قبول کنید که عقل عملی می تواند تعیین کند کدام مورد را می تواند و کدام مورد را نمی تواند، در این صورت احکام عقل و شرع، در مواردی که عقل عملی می گوید نمی تواند تشخیص بدهد، لغو خواهد بود.
مثلا فکر کنید عقل عملی بگوید نمی تواند مصداق فلان حکم شرع یا عقل را تشخیص بدهد ... در این صورت صدور حکم، لغو خواهد بود.
مگر اینکه خود شارع در این موارد حکم جدیدی بدهد تا لغویت را ساقط کند. مثلا بگوید هر جا نتوانستید تشخیص بدهید، تکلیفی ندارید ...
که بنده هم فرض را بر این می گیرم تا لغویتی در کار نباشد. اما اشکال اول به شما وارد است ...

نقل قول:
فرض های مورد پذیرش:.......

عقل عملی، بدون کمک گرفتن از سایر منابع معرفتی، توان شناخت صحت و سقم تطبیق هایش را ندارد


بدون کمک گرفتن از چه چیزی ؟
وقتی ادعا می کنیم قضیه "عدل حسن است" یک قضیه عقلی است.
به این معناست که مستقل از شرع می توان به این قضیه رسید ... ( یعنی بدون کمک گرفتن از شرع )
اما با توجه به جمله ی شما ، می توان این استقلال را نسبت به عقل نظری هم مطرح کرد به این صورت که :
آیا عقل عملی، می تواند مستقل از عقل نظری ( یعنی بدون کمک گرفتن از عقل نظری ) به این قضیه ( مثلا عدل حسن است ) برسد ؟
ممکن است بگوییم : خیر، عقل عملی مستقل از عقل نظری نیست. ( یعنی عقل عملی بدون کمک گرفتن از عقل نظری نمی تواند تشخیص بدهد )
به این صورت که عقل عملی درمواردی که عقل نظری حکم به کمال بودن عدل می کند، حکم به حسن بودن عدل می کند ...
و عقل عملی هم تلازم میان کمال و حسن را تشخیص میدهد و می گوید : عدل حسن است.
یا ممکن است بگوییم: بله، عقل عملی مستقل از عقل نظری است. ( یعنی عقل عملی بدون کمک گرفتن از عقل نظری می تواند تشخیص بدهد )
که با این فرض، عقل نظری مجبور است حکم عقل عملی را بپذیرد..
چون اگر فرضا عقل نظری به عقل عملی ایراد بگیرد و بگوید تشخیص عقل عملی ، حسن نیست.
می گوییم : از کی تا به حال عقل نظری ، حسن و قبح را تشخیص می دهد ؟!
و اگر عقل نظری بگوید من حسن وقبح را تشخیص نمی دهم اما حسن و قبح با کمال و نقص متلازم هستند و امکان ندارد چیزی در عین اینکه کمال باشد،قبیح باشد پس عقل عملی اشتباه کرده است.
می گوییم :
اولا وجود این تضاد لزوما به معنای اشتباه در عقل عملی نیست بلکه ممکن است هر کدام خطا کرده باشند
دوما این تلازم را عقل عملی تشخیص می دهد نه تو و الا کمال و نقص نمی توانست منشاء حکم به حسن و قبح باشد و عقل عملی با شناخت این تلازم، حکم به حسن وقبح می دهد ...
سوما، عقل عملی تابع تو بوده است و چون تو داده ی اشتباه داده ای، نتیجه اشتباه شده است و الا عقل عملی در هیچ جایی یک امر کمالی را قبیح تشخیص نمی دهد ... این تو بودی که گفته ای فلان امر نقص است و او هم آن را قبیح دانسته است.
نهایت این است که خطا در هر دوی شما امکان دارد ...
نقل قول:
مثال:.....

اما تا زمانی که تمام شرایط یک فرد را ندانم(یعنی ندانم که مومن بدون تقصیر و گناه است) نمیتوانم در مورد جهنم بردن آن شخص حکم کنم.
واضح است، نیست؟(حکم جزئی

)
به قسمت قرمز رنگ توجه کنید ...
عقل ، یا می تواند به تمام شرایط یک فرد علم پیدا کند یا نمی تواند ...
الف
اگر عقل بدون کمک شرع و در تطبیقات ( محل نزاع ) به تمام شرایط علم پیدا نکرد ، نمی توانیم حکم کنیم. چون همانطور که عرض کردم عقل می داند کجا می تواند و کجا نمی تواند. جایی که شرایط تطبیق وجود ندارد عقل می فهمد که نمی تواند تطبیق بدهد...
نتیجه : غیر مستقل بودن
ب
اما اگر عقل بدون کمک شرع و در تطبیقات ( محل نزاع ) به تمام شرایط علم پیدا کرد ( مثلا قاضی ) ، می توانیم حکم بدهیم . که در این صورت ممکن است بین حکم شرع و عقل تضاد به وجود آید که این تضاد نشان از اشتباه یکی از این دو دارد یعنی یا عقل اشتباه کرده است یا شرع ...
که باز همان اختلافاتی که قبلا از زبان کاربر محی الدین و در پست ابتدایی عرض شد مطرح می شود
نتیجه : استقلال عقل
پس در برخی موارد مستقل است و در برخی موارد غیر مستقل ...
نقل قول:
به همین جهت است که قاضی تا زمانی که علم کافی به جزئیات پیدا نکند نمیتواند در منازعات میان انسانها حکم کند. حتی اگر علامه دهر باشد

پس حسن و قبح تطبیقات، در برخی موارد عقلی است و در برخی موارد عقلی نیست.
اما عقل خودش تشخیص می دهد که کدام موارد عقلی است و کدام موارد عقلی نیست.
به عبارتی عقل تشخیص می دهد که حسن وقبح فلان موارد را تشخیص می دهد و حسن و قبح فلان موارد را تشخیص نمی دهد

نقل قول:
یا ذاتی است یا عقلی یا هر دو.
در این نزاع، کسی تعبیر حقیقی و مجازی را ندارد

حقیقی همان ذاتی است ...
همان صفحه ی اول این تعبیرات آمد و مقصود را توضیح دادم البته حقیقی در مقابل اعتباری گفته شد نه حقیقی در مقابل مجازی....
حتی در صفحات بعد بیشتر به آن پرداختیم ...
نقل قول:
توضیح اینکه:
حسن و قبح به دو معنا نظری است و به یک معنا عملی.
اگر حسن و قبح به معنای کمال و نقص یا ملائمت و منافرت با طبع باشد، مدرک آن عقل نظری است. زیرا این امور در دایره چیزهایی است که شایسته است دانسته شود.
حال اگر عقل عملی در مورد یک فعل، حکم کرد که آن عمل شایسته مدح است یا ظن، در این صورت گاهی اوقات عقل نظری میبیند که این عمل، ملائم با طبع است یا نه و نیز باعث کمال است یا نقص. هرچه حکم کرد میتواند بفهمد که حکم عقل عملی درست بوده است یا نه

اگر چه این هم در مورد نزاع بین عقل عملی و نظری است
اما در این تقسیم بندی نکته ای از قلم افتاده است :
نزاع در تطبیقات :
ادراک عقل نظری می تواند در کلیات باشد یا تطبیقات ..
مثلا یک بار فرضا عقل نظری می گوید، ریاضت نفس موجب کمال است. ( کلیات )
و یک بار فرضا می گوید ، فلان کار مصداق ریاضت نفس است. ( تطبیق )

ادراک عقل عملی نیز می تواند در کلیات باشد یا تطبیقات ...
مثلا عقل عملی فرضا می گوید، ریاضت نفس حسن است. ( کلیات )
و یک بار می گوید فلان کار مصداق ریاضت نفس است. ( تطبیق )

پس اختلاف میان عقل نظری و عملی ممکن است بین کلیات آن دو باشد یا تطبیقات آن دو ...
مثلا در تطبیقات :
عقل عملی می گوید فلان کار مصداق ریاضت نفس نیست.
و عقل نظری می گوید فلان کار مصداق ریاضت نفس است.

می بینید که کسی در اینکه ریاضت نفس کمال است یا حسن است اختلافی ندارد ..
اختلاف در تطبیقات است ...
البته احتمالا تشخیص تطبیقات با یکی از این دو است نه هر دو ... و احتمالا طبق مطالعاتم این تطبیقات بر عهده ی عقل عملی است نه نظری ... و ظاهر تعبیرات شما نیز موید این معناست.
یعنی تشخیص مصادیق کمال و نقص، بر عهده ی عقل نظری نیست بلکه بر عهده ی عقل عملی است ...

اما در کلیات :
مثلا عقل نظری می گوید ریاضت نفس، کمال است
و عقل عملی می گوید ریاضت نفس قبیح است.
این نزاع ممکن است ناشی از خطای هر کدام باشد ...
و اگر خطا پیدا نشد نمی توانیم حکم یکی را بر دیگری مقدم کنیم ...
البته اگر عقل نظری کمالی را تشخیص ندهد و به تبع آن عقل عملی نیز کلیات حسن و قبح را از آن طریق تشخیص ندهد و از طرفی قبول کنیم که عقل عملی می تواند بدون عقل نظری ، به این تشخیص برسد و کلیات حسن و قبح را تشخیص بدهد.
پس عقل نظری اشتباه کرده است زیرا در جایی که نمی داند اظهار نظر می کند. ( زیرا گفته شد عقل نظری کمالی را نیافته تا به عنوان منشاء حسن و قبح در اختیار عقل عملی قرار دهد و چون جاهل است حق اظهار نظر ندارد. )
شاهد مثالش این جمله ی شما :

نقل قول:
در تمام مواردی که عقل عملی حکم به حسن و قبح کرد، عقل نظری نمیتواند کمال یا نقص بودن آن یا ملائمت یا منافرت با طبع آنرا تشخیص بدهد

پس اظهار نظر عقل نظری، جاهلانه خواهد بود.
به عبارتی در مواردی که عقل عملی مستقل از عقل نظری و مستقل از شرع ( که محل نزاع است )، تشخیص می دهد، باید به تشخیص او احترام گذاشت. و راهی جز پذیرش آن نداریم.
در مواردی که عقل عملی متکی به عقل نظری است ممکن است هر دو خطا داشته باشند و تا رفع خطا هیچ حکمی نمی توان داد

نقل قول:
اینکه تشخیص با عقل عملی است یا نظری، یک بحث است و اینکه این تشخیص عقلی است یا نه، بحثی دیگر


شما عقل را به تمامه از اعتبار انداختید و اشکال از این قرار بود :

[SPOILER]اگر اختلاف نظر موجب بی اعتباری عقل است دیگر تفاوتی ندارد شما عقل نظری را معیار قرار دهید یا عقل عملی ... به هر حال عقل را از اعتبار انداخته اید ... پس اینکه گفتید :


اگر تشخیص حسن و قبح باعقل عملی است، پس چرا این همه اختلاف بین افراد مختلف از ملل، سلیقه ها، مذاهب، قومیت ها و ... وجود دارد

قابل قبول نیست. زیرا
اگر تشخیص با عقل نظری هم باشد این اختلافات وجود دارد و باز می توان پرسید :
پس چرا این همه اختلاف بین افراد مختلف از ملل ، سلیقه ها، مذاهب، قومیت ها و ... وجود دارد ...
وقتی وجود اختلاف را قبول دارید دیگر چه سودی دارد که عقل عملی تشخیص بدهد یا عقل نظری ؟[/SPOILER]
و باز برای من جالب است که خودتان دوباره به صراحت می گویید :

نقل قول:
وجود اختلاف نشان میدهد که این تشخیص عقلی نیست.
همانطور که نظری هم نیست

یعنی نه تنها ادعای مرا تایید کردید که عقل عملی از نظر شما، حسن و قبح را تشخیص نمی دهد بلکه ادعا دارید عقل نظری هم نمی تواند تشخیص بدهد ...
نقل قول:
و التالی باطل به چه دلیلی؟

خیلی واضح است.
می دانیم که حکم عقلا بما هم عقلا معتبر است.
حالا اگر همین عقلا نتوانند بفهمد کدام مصداق، شرط ِ "بما هم عقلا" را دارد، دیگر هیچ ثمره ای ندارد.
مثل این که خدا بگوید برو پرتقال بخور اما قدرت پیدا کردن پرتقال را به ما ندهد ...
پس وقتی قبول داریم حکم عقلا بما هم عقلا معتبر است پس قبول کرده ایم که می توانیم شرط بما هم عقلا را تشخیص بدهیم.
و الا اگر قدرت چنین تشخیصی را هم نداشته باشیم ، در عمل با اشاعره فرقی نداریم.
مثلا چه بگوییم پرتقالی نیست و چه بگوییم تو نمی توانی پرتقال را پیدا کنی، در عمل فرقی ندارد.

نقل قول:
مگر عقلی بودن حسن و قبح به معنایی که شما مد نظر دارید(به معنای تشخیص حداکثری موارد و مصادیق حسن و قبح عملی) تا بر پایه آن بخواهید نقیض آنرا باطل بشمارید

جمله بندی شما نامفهوم است. و بنده متوجه کلام شما نشدم.
اما می توانم بگویم من ادعا نکردم که عقل عملی مصادیق حسن و قبح را به صورت حداکثری تشخیص می دهد.
نقل قول:
احکام خوبی صادر کردید!
اشاعره مطلقا ذاتی بودن حسن و قبح را قبول ندارند(به تفکیکی که بین ذاتی و عقلی بودن حسن و قبح گذارده شد) و معتقدند افعال بدون حکم شارع اصلا حسن و قبحی ندارند تا کسی بخواهد آنها را تشخیص بدهد. الحسن ما حسنه الشارع و
...

من عرض کردم در عمل مانند آنها می شوید ...
چه بگوییم پرتقالی وجود ندارد و چه بگوییم پرتقال وجود دارد اما نمی توانید آن را پیدا کنید، در عمل فرقی ندارد.

نقل قول:
در مورد جمله دوم، اگر مراد از انطباق، این است که شارع نیز مثل عقلا حکم میکند درست است(البته با این قید که اگر عقلا بما هم عقلا حکم کنند)

ولی اگر بدین معناست که عقلا نیز مانند شارع حکم میکنند، این کلیت و ضرورت ندارد؛ زیرا در خیلی موارد عقلا از جزئیات و قیودات یک مسئله اگاه نیستند تا بخواهند حکم صحیحی داشته باشند

اگر مقصود شما این است که نسبت بین احکام عقلابماهم عقلا با احکام شارع، نسبت عموم خصوص مطلق است، بله درست است و مقصود همین است.
یعنی عقلا بماهم عقلا ، نمی توانند به همه ی احکام شارع پی ببرند و الا نیاز به شارع نداشتیم ...
اما به هر حکمی که پی ببرند لزوما منطبق بر حکم شارع خواهد بود ...
نقل قول:
حکم شارع در این مسئله مطابق با حکم عقلا بما هم عقلاست ولی مشکل اینجاست که برخی مواقع حکم عقلا بما هم عاطفیون به جای حکم آنان بما هم عقلا گرفته میشود و گمان میشود که حکم شارع نیز بر همان اساس است

عقل موارد عقلا بماهم عقلا را از موارد عقلا بما هم عاطفیون تشخیص می دهد و این مشکل به وجود نمی اید
و اگر مشکل به حساب بیاید و خود عقلا نتوانند این دو را از هم تشخیص بدهند دیگر تفکیک آنها هم ثمره ای ندارد
مثل همان مثال پرتقال ...
نقل قول:

وقتی که حکم شارع به صورت قطعی مشخص شد، میتوانیم در این صورت بگوییم حکم عقلا در این مورد که مخالف با حکم شارع بوده است، حکم آنان بما هم عقلا نیست و گرنه شارع مخالف آنان حکم نمیکرد.
دقت کنید:
در اینجا در یک لایه بالائی عقل عملی حکم میکند که ظلم عقلا قبیح است.
در یک لایه متوسط(جزئی اضافی) حکم میکندکه شارع نیز بما هم عقلا نمیتواند ظلم کند چون قبیح است.
در یک لایه زیرین تر، حکم میکند که "اگر قضاوت زن دارای مصلحت باشد و هیچ مفسده ای در ان نباشد، ندادن حق قضاوت به آنان ظلم در حقشان است".
اما در زیرین ترین لایه که حکم خاص است، نمیتواند حکمی داشته باشد.زیرا به شرایط و ضوابط حکم آگاهی ندارد

خوب این ها همه نشان میدهد که حسن و قبح عقلی نیست.
به این معنا که عقل بدون کمک شارع نمی تواند حسن و قبح را تشخیص بدهد مگر در کلیات رده اول ...
لذا کلیات رده پایین مثل قضاوت زن یا تشخیص مصادیق، عقلی نیست ...
پس نمی توانید از یک طرف بگویید با شرع می توان پی برد حکم عقلا بماهم عقلا نبوده است
اما از آن طرف بگویید حکم عقلا بما هم عقلا منطبق بر شرع است ...
پس اینجا حکم عقلا بما هم عقلا ملاک نیست و هیچ استقلالی در کار نیست ...

[=microsoft sans serif]سلام و عرض ادب

و طاها;906301 نوشت:
صحبت سر تناقض گویی است
و الا ممکن است شیعه بگوید عقل عملی ، حسن و قبح را درک می کند.

خب این چه ربطی دارد به اینکه عقل عملی ابزار ادراکی برای عقل نظری باشد؟

و طاها;906301 نوشت:
و شما هم چنین ادعایی بکنید... اما مشکل اینجاست که از دید این حقیر دچار تناقض گویی می شوید و همین امر بارها مشکل ساز شده است و فهم مطالب و موضع شما را برای بنده سخت می کند.

اگر دقت کنید تناقضی در کار نیست.

و طاها;906301 نوشت:
شما می خواهید بگویید متعلق ادراکات عقل عملی، افعال است اما متعلق ادراکات عقل نظری افعال نیست.

عقل عملی مربوط به مدرکاتی است که به صورت مستقیم اعمال ماست.
«ان العملیه هی التی یطلب فیها استکمال القوه النظریه بحصول العلم التصوری و التصدیقی بامور هی هی بانها اعمالنا....»(الاهیات شفا، فصل اول، ص1)

و طاها;906301 نوشت:
اما عقل عملی و عقل نظری، هر دو قوه ی مدرکه هستند و درک می کنند و به تعبیری عالم می شوند نه عامل .
و سوال از همین ادراک است نه متعلقاتشان.

اگر در تعریف بالا دقت کنید، کسی مدعی عامل شدن نیست.
تفاوت عقل نظری و عملی یا به تعبیری قوه نظری و عملی عقل در این است که در یکی ادراکی که به دست می آید، مستقیما مرتبط با اعمال اختیاری شخص قرار دارد و دیگری چنین نیست.
وقتی عقل عملی درک میکند که دروغگویی قبیح است، نتیجه چنین ادراکی مستقیما با اعمال اختیاری ما مرتبط است.
ولی
وقتی عقل نظری درک میکند که دروغگویی منافر با طبع یا باعث نقص است، این نتیجه مستقیما مرتبط با اعمال ما نیست بلکه صرفا نوعی دانستن است، هرچند به صورت غیر مستقیم میتواند در عملکرد ما نیز تاثیر بگذارد.

[=microsoft sans serif]

و طاها;906301 نوشت:
مثلا عقل عملی درک می کند که فلان فعل، حسن است.
این درک یا شناخت یا علم یا آگاهی برای عقل عملی به دو شکل کلی است :
حسن بودنِ آن فعل را می دانم.
حسن بودنِ آن فعل را نمی دانم.
یعنی عقل عملی دقیقا تشخیص می دهد که حسن بودن کدام فعل را می داند و حسن بودن کدام فعل را نمی داند.
دوما
.

مشکل اینجاست که شما بین قضیه شخصیه و قضیه حقیقیه فرق نمیگذارید.
عقل عملی ما درک میکند که دروغ مفسده انگیز قبیح است.
بعد میگوید، اگر مثلا خبری که فلان شخص در اینجا داده است، اگر طبق معیار دروغ، دروغ مفسده انگیز است، پس قبیح نیز هست.
در اینجا عقل عملی ما نمیگوید که الان در فلان اخباری که این شخص داده است، دروغ محقق شده است، بلکه میگوید اگر موضوع حکم من(دروغ مفسده انگیز) محقق شده است، پس این عمل مشخص خارجی قبیح است.
دقت کنید!
در اینجا عقل، تحقق مصداق موضوع خودش را نمیتواند تعیین کند بلکه میگوید برفرض تحقق مصداق این حکم، این حکم برایش صادق است.

و طاها;906301 نوشت:
فرض کنیم عقل عملی ابزاری است که اعتبارش بسته به ادراکات عقل نظری باشد.
.

یعنی چه؟

و طاها;906301 نوشت:
چون به هر حال، همه قبول دارند که عقل نظری چه با ابزار عقل عملی و چه بدون آن، می تواند حسن و قبح تک تک موارد را تشخیص بدهد.

باز هم ....
دوست عزیز
تشخیص مصداق حسن و قبح با عقل عملی است.
اما تشخیص صحت تطبیق و مصداق یابی آن با عقل عملی نیست بلکه گاهی به کمک عقل نظری است.

و طاها;906301 نوشت:
و می تواند بفهمد که کدام را می تواند و کدام را نمی تواند و ادعای ما ثابت می شود.

نه عقل عملی چنین توانی را دارد و نه عقل عملی.
بله اگر جزئیات و قیود یک عمل از بیرون روشن شود و عقل به آن احاطه پیدا کند، میتواند.

[=microsoft sans serif]

و طاها;906301 نوشت:
زیرا قبلا هم توضیح داده ام که ادعای ما حسن و قبح عقلی در مقابل حسن و قبح غیرعقلی و در مقام اثبات است.
که این نتیجه چه با فرض بنده و چه با ارجاع عقل عملی به عقل نظری حاصل شده و اثبات میشود...
.

در فرضی که بنده نیز عرض کردم، حسن و قبح عقلی اثبات میشود.
زیرا این عقل عملی است که تشخیص میدهد دروغگویی قبیح است.
اما این انتظاری که شما از عقل عملی دارید که بیاید و بدون کمک گرفتن از منابع معرفتی دیگر، حدود و قیود موضوع احکام خویش را نیز تشخیص بدهد، چیزی است که کسی ملتزم بدان نیست.
یک بار دیگر نیز تکرار میکنم
علما وقتی میگویند حسن و قبح عقلی است به دنبال این نبودند که مثلا در عالم خارج دقیقا مشخص کنند یک کار مشخص خارجی مصداق حسن است یا قبح.
بلکه
منظورشان این بوده است که برخلاف نظر اشاعره، عقل ما به خودی خود میتواند برای برخی موضوعات مرتبط با عقل عملی، حکم حسن یا قبح را تعیین کند.
بحثشان نیز بیشتر ناظر به خداوند بوده است و به همین جهت نیز "الحسن ما حسنه الشارع" میگفتند.
نه اینکه
این بحث بخواهد متکفل تشخیص مصداق موضوع خودش نیز باشد.
به عبارت دیگر
بحث حسن و قبح، به صورت قضایای حقیقیه بیان میشود درست مانند احکامی که شارع بیان میکند.
موضوعاتی را در نظر میگیرد بعد برایش احکامی را بدون توجه به مصادیق خارجی بیان میکند.
آنگاه تشخیص مصداق را به عرف واگذار و ملاک تحقق مصداق را به منابع معرفتی متعدد دیگری واگذار میکند.
در برخی موارد، ملاک و قیود مصداق را خودش بیان میکند.
در برخی موارد به عرف واگذار میکند.
در برخی موارد به عقلا و ...
در مسئله حسن و قبح نیز دقیقا همین مسئله روی میدهد.
عقل عملی به نحو قضیه حقیقیه میگوید که موضوع مشخصی(مثلا دروغ مفسده انگیز) قبیح است
در این تشخیص حکم، عقل عملی تابع شارع نیست.
خودش به خودی خود تشخیص میدهد.
و همین ملاک عقلی بودن حسن و قبح است.
تعیین مصداق دروغ مفسده انگیز، بیشتر به عهده عرف و عقلاست.
اما ملاک و قیودی که موضوع دارد گاهی توسط شرع معین میشود گاهی توسط عرف و ...
پس
یک تعیین ملاک و قیود موضوع را داریم.
یک تشخیص مصداق موضوع.
یک تشخیص صحت و سقم تطبیقات.
یک حکم کردن.
عقلی بودن حسن و قبح ناظر به مقام سومی است. یعنی حکم کردن به حسن یا قبح یک فعل(یک موضوع)
نه تعیین ملاک و نه تشخیص مصداق و نه حتی تشخیص صحت و سقم تطبیقات

[=microsoft sans serif]

و طاها;906301 نوشت:
اما شما در پاسخ، جمله فوق را نقل و قول گرفته و دو سوال پرسیدید که ارتباطی با این جمله نداشت.
زیرا اگر این سوالات برای نقض کردن جمله من باشد، یعنی مدعای شیعه نقض شده است. ( البته اگر فکر می کنید شیعه عقل عملی را مدرک نمی داند بفرمایید ... )
و اگر این سوالات برای اثبات جمله ی من باشد که فبها و نعمت
.

سوالات ناظر به جمله شما بود نه چیز دیگر.
سوال از این بود که چرا بین ابزار و مدرک تفکیک قائل شدید و ..

و طاها;906301 نوشت:
مثلا وقتی می گوییم عقل عملی و عقل نظری، مقصودمان این نیست که بگوییم دو تا عقل داریم بلکه مقصود این است که متعلقات متفاوتی دارند.
.

درست است ولی این جمله مستلزم جمله بعدی نیست:
و طاها;906301 نوشت:
مقصودمان این نیست که مثلا عقل عملی یک کاری بکند و بعد عقل نظری بیاید گریبان عقل عملی را بگیرد که حواست را جمع کن اینجا اشتباه کردی و من بهتر از تو می فهمم و حاکم بر تو هستم .. یا مثلا عقل نظری بیاید یک کاری بکند و عقل عملی ، مچش را بگیرد که اشتباه کردی .. در کار من دخالت نکن ...
.

این تفکیک بین عقل عملی و نظری مربوط به دو جنبه از یک مدرک است. وقتی حیثیت اینها با هم فرق داشت، بنابراین نمیتوان حکم یکی را به پای دیگری گذارد و در نتیجه نمیتوان انتظاری که از یکی داریم از دیگری نیز داشته باشیم.
بحث مچ گیری نیز نیست.
بلکه بحث این است که وقتی عملی حکمی میدهد و بعد میخواهد خودش نیز مصداق موضوعش را شناسایی کند، ممکن است در این مورد صائب باشد و یا نباشد.
بنابراین نیازی به ناظر و ارزیابی دارد که این ارزیابی گاهی داخلی است(عقل نظری یا وجدان) گاهی خارجی است(شارع، عرف، عقلا)

و طاها;906301 نوشت:
چون کلام از تقابل عقلی در مقابل غیر عقلی است نه عقل عملی در مقابل عقل نظری ... ( قبلا نیز گفتم .. )
.

تاثیرش تنها در همان حد است که احکام و نتایج و لوازم احکام یکی به دیگری سرایت داده نشود.
و یک موقع مانند اشاعره خیال نکنیم چون عقلی است پس باید تفاوتی در حکم کردن بدان میان مردم وجود نداشته باشد در حالیکه وجود دارد.

و طاها;906301 نوشت:
اگر اولی است پس او شناختی ندارد تا اعتباری داشته باشد فقط ابزار است و داده منتقل می کند ....
اگر دومی است پس شناختی دارد و آن شناخت طبق ادعای شیعه معتبر است و به همین دلیل می گویند عقل عملی ، حسن و قبح را درک می کند
.

عقل عملی مدرک است، ابزارش نیز خودش است.

[=microsoft sans serif]

و طاها;906301 نوشت:
فرض کنیم جمله ی من اشتباه باشد و عقل نظری ، ادراکات عقل عملی را نپذیرفت.
مثلا عقل عملی بگوید فلان کار حسن است و عقل نظری بگوید فلان کار قبیح است
.

لطفا دقت!
عقل نظری کاری به ادراکات عقل عملی ندارد.
اصلا عقل نظری نمیتواند حیطه حسن و قبح را متوجه شود.
اگر متوجه میشد که دیگر نیازی به این تفکیک نبود.
آنچه بنده گفتم، داوری در مورد صحت تطبیقات عقل عملی است نه صحت ادراکات آن.
به عبارت دیگر
اینکه فلان عمل(مثلا دروغ یا خیانت) قبیح است یا حسن، تنها عقل عملی توان درک دارد.
اما اینکه یک عمل مشخص خارجی، مصداق دروغ است یا نه، کار عقل نیست
نه عقل عملی و نه عقل نظری.
بلکه برای این تشخیص، عقل باید قیود و ملاک های تحقق مصداق یک موضوع را بشناسد و نسبت به فعل خارجی مشخص نیز آگاهی کامل داشته باشد تا بفهمد موضوع حکم عقل عملی محقق شده است یا نه.
فکر میکنم بحث خیلی واضح باشد.

و طاها;906301 نوشت:
پس اگر عقل نظری ایراد بگیرد در واقع به تشخیص خودش ایراد گرفته است نه تشخیص عقل عملی ...
پس عقل عملی اشتباه نمی کند بلکه این عقل نظری است که اشتباه می کند ...
بله ممکن است کسی بگوید عقل عملی گاهی بدون عقل نظری به حسن وقبح امری پی می برد ...
که در این صورت عقل نظری از دور خارج است و کاره ای نیست تا اظهار نظر کند ...
.

هیچ وقت عقل نظری توان آنرا ندارد که در حیطه ادراکات عقل عملی دخالت کند.
هر یک حیطه خودش را دارد.
اما تشخیص حکم یک چیز است و تشخیص مصداق چیز دیگر.

و طاها;906301 نوشت:
بله من از همان ابتدا قبول کردم که عقل عملی در مواردی نمی تواند تشخیص بدهد اما می داند آن مواردی که نمی تواند تشخیص بدهد، چه هستند. یعنی دقیقا تعیین می کند که کدام مورد را می تواند و کدام مورد را نمی تواند.
لذا اگر به قسمت قرمز رنگ جمله ی خودتان دقت کنید خواهم گفت :
عقل عملی آن مواردی که نمی تواند تشخیص بدهد را تشخیص می دهد. یعنی خودش می فهمد که نمی فهمد.
.

عقل میداند در یک سری امور نمیتواند حکم خود را جاری کند.
در یک جاهایی نسبت به این موارد ناتوانی آگاه است.(هرچند این آگاهی توسط عقل نظری مشخص میشود)
مثلا میداند که نمیتواند نسبت به عادلانه بودن یا نبودن احکام شرعی حکم کند. چرا که میداند به جزئیات و مصالح و مفاسد احکام نااگاه است.
در یک جاهایی نیز نسبت به آنها ناآگاه است و خیال میکند که میتواند.(در مواردی که موضوع فعل یک انسان است ولی عقل از قیود و شرایط آن عمل خارجی ناآگاه است تا بفهمد آن موضوع محقق شده است یا نه.

[=microsoft sans serif]

و طاها;906301 نوشت:
عنی من حسن و قبح را عقلی می دانم اما شما غیرعقلی ... ( این همان تناقض گویی هایی است که فهم مطلب را سخت می کند )
.

به این معنا که برعهده عقل عملی بگذاریم که مصادیق را نیز تعیین کند، آن هم همه مصادیق بنده قبول ندارم.

و طاها;906301 نوشت:
بدون کمک گرفتن از چه چیزی ؟
وقتی ادعا می کنیم قضیه "عدل حسن است" یک قضیه عقلی است.
به این معناست که مستقل از شرع می توان به این قضیه رسید ... ( یعنی بدون کمک گرفتن از شرع )
.

شما مدام جمله خود را تکرار میکنید.
عقلی بودن حسن و قبح، کاری به تشخیص و تطبیق موضوع حکم عقلی بر مصادیق خارجی ندارد.
عقل ما نه در حیطه کارهای انسانی و نه در حیطه کارهای الهی توان تطبیق را ندارد.
بلکه برای این تطبیقات، نیاز به منابع دیگری دارد.
در مواردی که مربوط به خداوند است، از شرع و در سایر موارد از عرف و عقلا و ...
عقلی بودن که به معنای آن نیست که بتواند مصادیق را نیز تشخیص بدهد.
اگر موضوع حکم عقل شخصی باشد، که دیگر حکمش عقلی نیست؛
چرا که عقل اصلا توان حکم کردن بر موضوع شخصی را ندارد.
(الجزئی لا یکون کاسبا و لا مکتسبا)

و طاها;906301 نوشت:
آیا عقل عملی، می تواند مستقل از عقل نظری ( یعنی بدون کمک گرفتن از عقل نظری ) به این قضیه ( مثلا عدل حسن است ) برسد ؟
ممکن است بگوییم : خیر، عقل عملی مستقل از عقل نظری نیست. ( یعنی عقل عملی بدون کمک گرفتن از عقل نظری نمی تواند تشخیص بدهد )
به این صورت که عقل عملی درمواردی که عقل نظری حکم به کمال بودن عدل می کند، حکم به حسن بودن عدل می کند ...
.

بله در این حکم کردنش تابع کسی نیست.
اما در تشخیص مصداق محتاج است.

[=microsoft sans serif]

و طاها;906301 نوشت:
اگر عقل بدون کمک شرع و در تطبیقات ( محل نزاع ) به تمام شرایط علم پیدا نکرد ، نمی توانیم حکم کنیم. چون همانطور که عرض کردم عقل می داند کجا می تواند و کجا نمی تواند. جایی که شرایط تطبیق وجود ندارد عقل می فهمد که نمی تواند تطبیق بدهد...
نتیجه : غیر مستقل بودن
.

مشکل کل این اشکالات شما، خلط بین دو چیز است:
عقلی بودن ادراک حکم برای موضوع.
عقلی بودن ادراک تطبیق حکم برای مصادیق موضوع.
آنچه علمای و عدلیه بر آن تاکید دارند مورد اول است.
اما شما مدام با شعار عقلی بودن، دومی را میخواهید اثبات کنید که ربطی به آن ندارد.

و طاها;906301 نوشت:
پس حسن و قبح تطبیقات، در برخی موارد عقلی است و در برخی موارد عقلی نیست.
اما عقل خودش تشخیص می دهد که کدام موارد عقلی است و کدام موارد عقلی نیست.
به عبارتی عقل تشخیص می دهد که حسن وقبح فلان موارد را تشخیص می دهد و حسن و قبح فلان موارد را تشخیص نمی دهد
.

اگر میتوانست که پایش را از گلیمش دراز نمیکرد.
الان ما با عقل نظری میدانیم که عقل ما توان درک مصالح و مفاسد دستورات شارع را ندارد.
ولی خیلی از افراد فکر میکنند که با عقل عملی خود میتوانند نسبت به این دستورات نظر بدهند.

و طاها;906301 نوشت:
حقیقی همان ذاتی است
.

بنده متوجه منظور شما هستم ولی عرضم این است که جعل اصطلاح در وسط بحث نکنیم تا بحث را از اینی که هست مبهم تر نکنیم.

صدیق;906417 نوشت:
[=microsoft sans serif]

با سلام و احترام

باید به یک فهم مشترک برسیم
لذا توضیحات زیر را عرض می کنم تا اعلام نظر کنید ...
وقتی من می گویم حسن و قبح عقلی است
به معنای این است که آیا عقل می تواند بدون کمک گرفتن از شرع به آن حسن و قبح برسد ؟
دقت کنید!
که هیچ گاه بنده نگفته ام عقل از ابزار و منابع شناختی غیر از شرع استفاده نکند ...
بلکه گفتم عقل بدون کمک از شرع ...
و اصلا نیازمندی عقل به ابزار شناختی یا منابع شناختی را منکر نشدم زیرا یک امر بدیهی است ...

اما در مورد اینکه این حسن و قبح در کجا عقلی است و در کجا عقلی نیست
در قالب سه بند توضیح می دهم :

الف )
ادعای شما : شیعه، حسن وقبح را در تطبیقات عقلی نمی داند.

یعنی عقل اصلا تطبیقات را درک نمی کند تا بتوانیم ادعای استقلال از شرع را مطرح کنیم.
پس اگر تطبیقات توسط غیرعقل انجام شود به طریق اولی مستقل از شرع نخواهد بود.

لذا اگر شرع نظری خلاف آن قوه یا چیزی که تطبیقات را تشخیص می دهد داشته باشد، شرع مقدم است و حتما اشتباه از سایرین است ...

دلیل بند یک، نوشته های خودتان است :

نقل قول:
در اینجا عقل عملی ما نمیگوید که الان در فلان اخباری که این شخص داده است، دروغ محقق شده است، بلکه میگوید اگر موضوع حکم من(دروغ مفسده انگیز) محقق شده است، پس این عمل مشخص خارجی قبیح است.
دقت کنید!
در اینجا عقل، تحقق مصداق موضوع خودش را نمیتواند تعیین کند بلکه میگوید برفرض تحقق مصداق این حکم، این حکم برایش صادق است.

یا این :
نقل قول:
اما اینکه یک عمل مشخص خارجی، مصداق دروغ است یا نه، کار عقل نیست
نه عقل عملی و نه عقل نظری.

می بینید که به صراحت این امر را عقلی نمی دانید ...

یا این :

نقل قول:
مشکل کل این اشکالات شما، خلط بین دو چیز است:
عقلی بودن ادراک حکم برای موضوع.
عقلی بودن ادراک تطبیق حکم برای مصادیق موضوع.
آنچه علمای و عدلیه بر آن تاکید دارند مورد اول است.
اما شما مدام با شعار عقلی بودن، دومی را میخواهید اثبات کنید که ربطی به آن ندارد.

اینجا هم می گویید موردِ دوم مورد قبول شیعه نیست ...

ب )
شیعه حسن و قبح را در کلیات درجه ی پایین عقلی نمی داند.
یعنی بدون کمک گرفتن از شرع نمی تواند حسن و قبح را تشخیص بدهد. و لذا ممکن است داده های شرعی با داده هایی که عقل از سایر منابع به دست اورده است مخالف باشد و یا تشخیص های این دو مخالف هم باشد.
اما از انجا که عقل مستقل از شرع نیست پس باید به داده ها یا تشخیصی که شرع نسبت به حسن و قبح داده است تن در دهد.
دلیل بند دوم از نوشته های خودتان :

نقل قول:
مثلا وقتی شارع حکم میکند که "زن حق قضاوت ندارد" و عقلا میگویند" گرفتن حق قضاوت از زنان قبیح است" در اینجا، ما چون به تمام قیود و حکمتهای این حکم شارع آگاه نیستیم قاعدتا نمیتوانیم در مورد حکم او اظهار نظر کنیم.
وقتی که حکم شارع به صورت قطعی مشخص شد، میتوانیم در این صورت بگوییم حکم عقلا در این مورد که مخالف با حکم شارع بوده است، حکم آنان بما هم عقلا نیست و گرنه شارع مخالف آنان حکم نمیکرد.

یا این :
نقل قول:
عقل برای حکم کردن، نیازمند دانستن تمام شرایط و جزئیات است

در کتاب اصول فقه مظفر هم چنین امده است :
و اما ما کان عرضیا فانه یختلف بالوجوه و الاعتبارات، فمثلا الصدق ان دخل تحت عنوان العدل کان ممدوحا و ان دخل تحت عنون الظلم کان قبیحا و کذلک الکذب و ما ذکر من الامثله.

ج )
شیعه حسن و قبح را در کلیات درجه ی اول عقلی می داند.
یعنی بدون کمک گرفتن از شرع می تواند حسن و قبح را تشخیص بدهد
یعنی اگر شرع بگوید عدل حسن نیست اما عقل بگوید عدل حسن است
یا شرع بگوید عدل حسن است اما عقل بگوید عدل حسن نیست
اینجا یا باید بگوییم عقل مقدم است و شرع، شرع واقعی نیست و باید به آن دست پیدا کنیم ...
یا باید بگوییم اذا تعارضا تساقطا ... و مانند این ...
مثلا عقل به صورت مستقل از شرع، متوجه می شود که عدل حسن است یا دروغ قبیح است.
اما طبق بند دوم در اینکه چه دروغی با چه شرایطی تحت ظلم است یا عدل؟، مستقل از شرع نیست.
مثلا دروغ مصلحتی یا دروغ مصلحتی با چه درجه ای از مصلحت تحت عدل است یا ظلم و مانند آن مستقل از شرع نیست.
و داده ها و تشخیص شرع مقدم است و حتما اشکال از عقل خواهد بود.

[=microsoft sans serif]

و طاها;906827 نوشت:
وقتی من می گویم حسن و قبح عقلی است
به معنای این است که آیا عقل می تواند بدون کمک گرفتن از شرع به آن حسن و قبح برسد ؟
دقت کنید!
که هیچ گاه بنده نگفته ام عقل از ابزار و منابع شناختی غیر از شرع استفاده نکند ...
بلکه گفتم عقل بدون کمک از شرع ...
و اصلا نیازمندی عقل به ابزار شناختی یا منابع شناختی را منکر نشدم زیرا یک امر بدیهی است ...

باسلام و عرض ادب
خیلی خوب است که میخواهید یک تفاهمی ایجاد شود.
ببینید
اختلاف نظر بنده با شما بر سر اصل حکم عقلی حسن وقبح نیست.
بنده نیز مانند شما قبول دارم که حسن وقبح افعال را عقل انسان تشخیص میدهد.
عقل است که تشخیص میدهد خیانت قبیح است، ظلم قبیح است، دروغ مفسده انگیز قبیح است و ....

اما اینکه شما بین استفاده از ابزار و کمک گرفتن فرق گذاشتید نادرست است.
اینکه ما بگوییم "عقل از غیر خودش کمک نمیگیرید" و اینکه "عقل ازابزارهای دیگر کمک میگیرد" با هم ناسازگاری دارد.
کمک گرفتن با استفاده به عنوان ابزار فرقی نمیکند.
حال
اگر اگر این کمک گرفتن در مرحله درک حکم باشد، منافات با عقلی بودن دارد. کمک گرفتن نیز به معنای" اخذ به عنوان ابزار" است.
و
اگر در مرحله تشخیص مصداق باشد، منافاتی با عقلی بودن ندارد.

[=microsoft sans serif]

و طاها;906827 نوشت:
اما در مورد اینکه این حسن و قبح در کجا عقلی است و در کجا عقلی نیست
در قالب سه بند توضیح می دهم :

یک مسئله مهم که باید دقت کرد جنبه ها و لایه های مختلف بحث است.
بین حکم صادر کردن برای یک موضوع و حکم صادر کردن برای مصداق یک موضوع فرق وجود دارد.
اینکه من میدانم موضوع خیانت، دارای حکم قبح عقلی است، یک مسئله است و عقل انسان بدون کمک گرفتن از شرع و غیر شرع مستقلا حکم میکند که خیانت قبیح است.
اما
اینکه کار این شخص خاص مشخص در خارج، قبیح است یا نه، وابسته به ان است که ابتدا تشخیص موضوع صورت بگیرد. یعنی مشخص بشود که این کارمشخص، مصداق ان موضوع کلی هست یا نه تا به دنبال آن حکم آن برایش بیاید.
به عبارت دیگر
بین حکم قضیه حقیقیه و حکم در قضیه شخصیه باید فرق گذاشت.
مورد اول، به صورت قضیه حقیقیه است و مورد دوم مربوط به قضیه شخصیه.
این بحث را جدا نوشتم تا مشخصا پاسخ شما را بدانم.
ادامه این بحث وابسته به این تفاهم است.
بنده عقلی بودن حسن وقبح را ناظر به اولی میدانم و
شما ظاهرا ناظر به دومی یا هر دو.


[=microsoft sans serif]

و طاها;906827 نوشت:
الف )
ادعای شما : شیعه، حسن وقبح را در تطبیقات عقلی نمی داند.
یعنی عقل اصلا تطبیقات را درک نمی کند تا بتوانیم ادعای استقلال از شرع را مطرح کنیم.
پس اگر تطبیقات توسط غیرعقل انجام شود به طریق اولی مستقل از شرع نخواهد بود.
لذا اگر شرع نظری خلاف آن قوه یا چیزی که تطبیقات را تشخیص می دهد داشته باشد، شرع مقدم است و حتما اشتباه از سایرین است ...

بله این امور که مربوط به تطبیقات خارجی است، عقلی نیست کلا یا در بیشتر موارد.

و طاها;906827 نوشت:
شیعه حسن و قبح را در کلیات درجه ی پایین عقلی نمی داند.
یعنی بدون کمک گرفتن از شرع نمی تواند حسن و قبح را تشخیص بدهد. و لذا ممکن است داده های شرعی با داده هایی که عقل از سایر منابع به دست اورده است مخالف باشد و یا تشخیص های این دو مخالف هم باشد.

خیر دقت کنید.
باز هم همان ملاکی که عرض شد وجود دارد.
در تمام موارد، چه آنهایی که مربوط به دنیا است(چه شارع گفته باشد و چه غیر شارع) و چه آنهایی که مربوط به اخرت است.
در تمام این موارد،
در مورد موضوعات، احکام صادر شده عقل عملی معتبر است.
هم ظلم کردن برای انسان قبیح است و هم برای خدا.
هم در دنیا قبیح است هم در آخرت.

اما مهم اینجاست.
در مورد تطبیق موضوعات بر مصادیق خارجی، چه مربوط به دنیا و چه مربوط به آخرت، عقل به تنهایی غالبا یا همیشه قادر به تشخیص نیست.
باید از ابزارهای دیگر کمک بگیرد.
در این موارد:
مثلا اگر عقل میخواهد در مورد ظلم بودن این حکم" نصف بودن دیه زن نسبت به مرد" حکم کند:
اول باید ببیند که این کار ظلم است یا نه.
در این مصداق شناسی باید از شرع کمک بگیرد.
اگر قیود این حکم و فلسفه های آن و دلیل شارع برای چنین حکمی را دانست، آنگاه میتواند قضاوت کند که این کار مصداق ظلم است یا نه.
در این مسئله(مصداق شناسی) عقل ما مستقل نیست یا گاهی اوقات مستقل نیست.
عقل به تنهایی نمیتواند مصداق موضوع خودش را بشناسد.

اما
وقتی مصداق شناخته شد، عقل به تنهایی و م ستقل از شرع حکم میکند که این کار قبیح است یا نیست.

پس بین اینها تفکیک کنید.

[=microsoft sans serif]

و طاها;906827 نوشت:
و اما ما کان عرضیا فانه یختلف بالوجوه و الاعتبارات، فمثلا الصدق ان دخل تحت عنوان العدل کان ممدوحا و ان دخل تحت عنون الظلم کان قبیحا و کذلک الکذب و ما ذکر من الامثله.

همین قیدها" ان کان کذا فکذا و ان کان کذا فکذا" شاهدی است بر مدعایی که بنده بر آن اصرار دارم.
علما هیچ گاه ادعا نداشتند که عقل ما در تشخیص مصادیق خارجی موضوعات مربوط به حسن و قبح مستقل است.
بلکه مدعی هستند که عقل عملی در تشخیص حکم برای موضوعات افعال میتواند حکم حسن یا قبح آن را مستقلا صادر کند.

و طاها;906827 نوشت:
شیعه حسن و قبح را در کلیات درجه ی اول عقلی می داند.
یعنی بدون کمک گرفتن از شرع می تواند حسن و قبح را تشخیص بدهد
یعنی اگر شرع بگوید عدل حسن نیست اما عقل بگوید عدل حسن است
یا شرع بگوید عدل حسن است اما عقل بگوید عدل حسن نیست
اینجا یا باید بگوییم عقل مقدم است و شرع، شرع واقعی نیست و باید به آن دست پیدا کنیم ...
یا باید بگوییم اذا تعارضا تساقطا ... و مانند این ...
مثلا عقل به صورت مستقل از شرع، متوجه می شود که عدل حسن است یا دروغ قبیح است.

بله عقل چنین توانی دارد و در این موارد حکم عقل مقدم بر حکم شرع است.

و طاها;906827 نوشت:
اما طبق بند دوم در اینکه چه دروغی با چه شرایطی تحت ظلم است یا عدل؟، مستقل از شرع نیست.
مثلا دروغ مصلحتی یا دروغ مصلحتی با چه درجه ای از مصلحت تحت عدل است یا ظلم و مانند آن مستقل از شرع نیست.
و داده ها و تشخیص شرع مقدم است و حتما اشکال از عقل خواهد بود.

شرع نمیتواند موضوع احکام عقل عملی را معین کند.
این عقل است که مستقلا یا به کمک عرف این کار را انجام میدهد.
اینکه درجه مصلحت برای جواز دروغ مصلحتی و عدم آن چقدر باشد به کمک عرف یا عقل نظری است نه شرع.
شرع فقط در دایره اموری که از تیررس عقل خارج است برای تشخیص مصداق کمک مکیند نه تعیین موضوع.

صدیق;907912 نوشت:
[=microsoft sans serif]

با سلام و احترام

نقل قول:

اینکه ما بگوییم "عقل از غیر خودش کمک نمیگیرید" و اینکه "عقل ازابزارهای دیگر کمک میگیرد" با هم ناسازگاری دارد


بزرگوار اشتباه متوجه شده اید...
من هم می گویم عقل از غیر خودش حتی شرع کمک می گیرد.
اما صحبت سر استقلال است
دوباره آنچه در پست پیشین گفتم را دوباره می آورم :

نقل قول:
وقتی من می گویم حسن و قبح عقلی است
به معنای این است که آیا عقل می تواند بدون کمک گرفتن از شرع به آن حسن و قبح برسد ؟
دقت کنید!
که هیچ گاه بنده نگفته ام عقل از ابزار و منابع شناختی غیر از شرع استفاده نکند ...


من می گویم فرض کنید عقل از هر چیزی غیر خودش ( تاکید می کنم هر چیزی غیر از خودش ) اما غیر از شرع، کمک بگیرد ... عقل بالاخره به یک نتیجه ای می رسد... هر نتیجه ای که باشد ...
از سوی دیگر، شرع نیز حکمی می دهد ...
اگر حکم شرع با حکم عقل مخالف باشد، حکم شرع مقدم می شود یا عقل ؟
اگر بگویید حکم شرع مقدم است ، طبق تعریفی که از عقلی کردم، حسن و قبحش عقلی نیست.
و اگر حکم عقل مقدم شود، طبق تعریفی که کردم، حسن و قبحش عقلی است.

نقل قول:
مورد اول، به صورت قضیه حقیقیه است و مورد دوم مربوط به قضیه شخصیه.
این بحث را جدا نوشتم تا مشخصا پاسخ شما را بدانم.
ادامه این بحث وابسته به این تفاهم است.
بنده عقلی بودن حسن وقبح را ناظر به اولی میدانم و
شما ظاهرا ناظر به دومی یا هر دو

حسن و قبح را در مورد الف ( شخصیه ) و ب ( حقیقیه غیر از عدل و ظلم )، عقلی نمی دانم.
و در مورد ج ( عدل و ظلم )، عقلی می دانم.

نقل قول:
مثلا اگر عقل میخواهد در مورد ظلم بودن این حکم" نصف بودن دیه زن نسبت به مرد" حکم کند:
اول باید ببیند که این کار ظلم است یا نه.
در این مصداق شناسی باید از شرع کمک بگیرد

شما در مورد بند ب
( یعنی بندی که در آن عقل می خواهد مصداقیت یک کلی را برای یک کلی دیگر تشخیص بدهد
مثلا آیا "نصف بودن دیه زن نسبت به مرد" مصداق ظلم است یا عدل ؟ )

می گویید عقل باید از شرع کمک بگیرد.
و این یعنی طبق تعریف که کردم، حسن و قبح عقلی نیست.

نقل قول:

علما هیچ گاه ادعا نداشتند که عقل ما در تشخیص مصادیق خارجی موضوعات مربوط به حسن و قبح مستقل است.
بلکه مدعی هستند که عقل عملی در تشخیص حکم برای موضوعات افعال میتواند حکم حسن یا قبح آن را مستقلا صادر کند

بله من هم قبول کردم که علما، قضایای شخصیه را عقلی نمی دانند.
اما بنده گفتم قضایایی غیر از عدل و ظلم، عقلی نیستند.
به این معنا که اگر عقل با کمک از هر چیزی غیر از خودش ( اما غیر از شرع )، به ظلم بودنِ مثلا " نصف بودن دیه زن " برسد.
اما شرع آن را ظلم نداند.
حکم شرع مقدم می شود
و این طبق توضیحی که دادم به معنای عقلی نبودن حسن و قبح در این موارد است.
اما اگر بگوییم حکم عقل مقدم می شود، از نظر من حسن و قبح عقلی خواهد بود.

نقل قول:
شرع نمیتواند موضوع احکام عقل عملی را معین کند


من که نمی گویم شرع معین می کند.

عرضم این است که مثلا عقل عملی می گوید :
نصف بودن دیه ی زن، ظلم است.
اینجا "ظلم" یک کلی بزرگتر محسوب می شود اما "نصف بودن دیه ی زن" دایره ی کوچکتری دارد.
لازم نیست که شرع به عقل عملی بگوید باید موضوع تو " نصف بودن دیه ی زن" باشد.
عقل عملی کاری به شرع ندارد اما این موضوع نیز جزو تشخیص های او قرار گرفته است.
حالا در همین مثال
اگر شرع بگوید : نصف بودن دیه ی زن، ظلم نیست.
کدام مقدم است ؟
هر کدام مقدم شود از نظر من، مستقل است.

[=microsoft sans serif]

و طاها;908201 نوشت:
بزرگوار اشتباه متوجه شده اید...
من هم می گویم عقل از غیر خودش حتی شرع کمک می گیرد.
اما صحبت سر استقلال است
دوباره آنچه در پست پیشین گفتم را دوباره می آورم :

باسلام و عرض ادب
فکر میکنم به اندازه کافی بحث شده است.
بنده و شما با جملات و تعابیر مختلف، ادعای خود را تکرار میکنیم و به نظرم بحث جدیدی مطرح نمیشود.
ادعای بنده این است که عقل در حیطه کلیات اخلاق عملی حکم میکند. در این حکم کردنش نیز مستقل است و از هیچ کسی و هیچ منبع دیگری نیز کمک نمیگیرد.
اما در تشخیص مصادیق در غالب موارد(اگر نگوییم همه موارد) از منابع دیگر کمک میگیرد.
دلیلش نیز واضح است.
زیرا مصداق شناسی وابسته به شناخت تمام جوانب و قیود است که ازتیررس عقل خارج است و تنها زمانی مصداق شناسی ممکن است که آن جزئیات و قیود برای عقل روشن شود.

در انتها بخشی از مطالب شما را مطرح و نکات خود را اضافه میکنم.

و طاها;908201 نوشت:
من می گویم فرض کنید عقل از هر چیزی غیر خودش ( تاکید می کنم هر چیزی غیر از خودش ) اما غیر از شرع، کمک بگیرد ... عقل بالاخره به یک نتیجه ای می رسد... هر نتیجه ای که باشد ...
از سوی دیگر، شرع نیز حکمی می دهد ...
اگر حکم شرع با حکم عقل مخالف باشد، حکم شرع مقدم می شود یا عقل ؟
اگر بگویید حکم شرع مقدم است ، طبق تعریفی که از عقلی کردم، حسن و قبحش عقلی نیست.
و اگر حکم عقل مقدم شود، طبق تعریفی که کردم، حسن و قبحش عقلی است.

کار شرع در مورد حسن و قبح، حکم کردن نیست.
زیرا اگر حکم حسن وقبح وابسته به شرع باشد، اساس شریعت و حجیت آن زیر سوال میرود.
شرع، تنها قیود مصادیق را و در برخی موارد مصادیق را روشن میکند.
حکم کردن کار عقل عملی است و شرع، حکمی در این زمینه ندارد.
بنابراین اگر شرع حکمی در این زمینه نداشت، بالتبع تقدم و تاخر حکم عقل و شرع بی معناست.

[=microsoft sans serif]

و طاها;908201 نوشت:
حسن و قبح را در مورد الف ( شخصیه ) و ب ( حقیقیه غیر از عدل و ظلم )، عقلی نمی دانم.
و در مورد ج ( عدل و ظلم )، عقلی می دانم.

همین مقدار که جلو آمدید قابل تقدیر است.
پس تا اینجا مشخص شد که در موارد شخصیه، حکم عقلی نیست.
در مورد الف(شخصیه) درست میفرمایید.

در مورد ب(حقیقیه غیر از عدل و ظلم) اگر آنرا عقلی ندانید، اساس شریعت را زیر سوال بردید. زیرا
م1. اثبات شریعت متوقف است بر صدق نبی.
م2. صدق نبی متوقف است بر معجزه.
م3. دلالت معجزه بر صدق نبی نیز متوقف است بر این مسئله که خداوند معجزه را به دست غیر نبی جاری نمیکند.
م4. این مسئله، اغراء بندگان به جهل است.
م5. اغراء به جهل، قبیح است.
م6. انجام کار قبیح بر خداوند محال است.

حال اگر شما حسن و قبح در اینگونه موارد که قطعا مصداق ظلم و عدل نیست، را عقلی ندانید، اصلا نمیتوانید حکم کنید که اغراء به جهل قبیح است. بنابراین لوازم آن را باید بپذیرید و در نتیجه، شریعت به عنوان دستورهایی از جانب خداوند و برای هدایت بندگان ثابت نمیشود.

در مورد ج(عدل و ظلم) نیز درست می فرمایید.

[=microsoft sans serif]

و طاها;908201 نوشت:
شما در مورد بند ب
( یعنی بندی که در آن عقل می خواهد مصداقیت یک کلی را برای یک کلی دیگر تشخیص بدهد
مثلا آیا "نصف بودن دیه زن نسبت به مرد" مصداق ظلم است یا عدل ؟ )
می گویید عقل باید از شرع کمک بگیرد.
و این یعنی طبق تعریف که کردم، حسن و قبح عقلی نیست.

اینجا مقام مصداق شناسی است.
حکم عقل در مرحله قبل صادر شده که گفته ظلم قبیح است.
الان میخواهد بگوید که این کار مشخص خارجی ظلم است یا نه.
و چون جوانب آن موضوع خارجی برای عقل قابل درک نیست نمیتواند هیچ حکمی را صادر کند.
اگر هم حکمی صادر میشود حکم احساسی است نه عقلی.

و طاها;908201 نوشت:
بله من هم قبول کردم که علما، قضایای شخصیه را عقلی نمی دانند.
اما بنده گفتم قضایایی غیر از عدل و ظلم، عقلی نیستند.
به این معنا که اگر عقل با کمک از هر چیزی غیر از خودش ( اما غیر از شرع )، به ظلم بودنِ مثلا " نصف بودن دیه زن " برسد.
اما شرع آن را ظلم نداند.
حکم شرع مقدم می شود
و این طبق توضیحی که دادم به معنای عقلی نبودن حسن و قبح در این موارد است.
اما اگر بگوییم حکم عقل مقدم می شود، از نظر من حسن و قبح عقلی خواهد بود.

بنابراین از نظر شما، وقتی عقل خود انسان مستقل از شرع و توضیحات او، حکم کرد که نصف بودن دیه زن، ظلم است، و ما معتقد به عقلی بودن حسن و قبح شدیم، در این صورت این حکم شارع مصداق ظلم خواهد بود!!

صدیق;909422 نوشت:

باسلام و عرض ادب
فکر میکنم به اندازه کافی بحث شده است.
بنده و شما با جملات و تعابیر مختلف، ادعای خود را تکرار میکنیم و به نظرم بحث جدیدی مطرح نمیشود.
[=microsoft sans serif]
با سلام و احترام

اما من فکر می کنم گفتگو خیلی مفید بوده است و تصور می کنم تنها یک گام تا درک نهایی آن باقی مانده است.
چون در قضیه شخصیه و عدل وظلم مشکل حل شده است و فقط مانده در قضایایی مثل نصف بودن دیه و مانند آن ...

نقل قول:
کار شرع در مورد حسن و قبح، حکم کردن نیست.
حکم کردن کار عقل عملی است و شرع، حکمی در این زمینه ندارد.

من تصور می کنم که شریعت تمام احکام خودش را عادلانه می داند و حکم می کند.

به عبارتی شریعت می گوید :

تمامی احکام من، عادلانه است.

مثلا نصف بودن دیه زن، عادلانه است.

لذا شریعت در این زمینه حکم دارد.

آیا شما نظرتان مخالف این است ؟

صدیق;909423 نوشت:

همین مقدار که جلو آمدید قابل تقدیر است.
پس تا اینجا مشخص شد که در موارد شخصیه، حکم عقلی نیست.
در مورد الف(شخصیه) درست میفرمایید.

پس قضایای شخصیه مستقل از شرع نیستند.

نقل قول:
در مورد ب(حقیقیه غیر از عدل و ظلم) اگر آنرا عقلی ندانید، اساس شریعت را زیر سوال بردید.

قضیه ی زیر :

"نصف بودن دیه ی زن، قبیح است."

یک قضیه حقیقیه است نه شخصیه.

طبق نقل بالا باید این قضیه را مستقل از شرع بدانم.

اما طبق نقل پایین در مورد همین قضیه گفتید :

صدیق;909424 نوشت:

اینجا مقام مصداق شناسی است.
...چون جوانب آن موضوع خارجی برای عقل قابل درک نیست نمیتواند هیچ حکمی را صادر کند.
اگر هم حکمی صادر میشود حکم احساسی است نه عقلی.

پس این قضیه را نباید مستقل از شرع بدانم!

لطفا توضیح دهید که قضیه ی "نصف بودن دیه زن قبیح است " یک قضیه ی شخصیه است یا حقیقیه ؟
آیا مستقل از شرع است یا نه ؟

نقل قول:
حال اگر شما حسن و قبح در اینگونه موارد که قطعا مصداق ظلم و عدل نیست، را عقلی ندانید، اصلا نمیتوانید حکم کنید که اغراء به جهل قبیح است. بنابراین لوازم آن را باید بپذیرید و در نتیجه، شریعت به عنوان دستورهایی از جانب خداوند و برای هدایت بندگان ثابت نمیشود.

خوب من فکر می کنم شما بین این دو قضیه فرق می گذارید :
1
اغراء به جهل قبیح است
2
نصف بودن دیه زن، قبیح است.

لطفا توضیح دهید که چرا این دو تفاوت دارند ...
و چرا انکار عقلی بودن اولی را موجب انکار دین می دانید ؟
اما عقلی بودن دومی را موجب انکار دین نمی دانید ؟

در حالی که همانطور که اولی موجب عدم اثبات صدق نبی می شود، دومی هم موجب عدم اثبات صدق نبی می شود ( زیرا احکام دین نمی تواند قبیح باشد ... )

نقل قول:
در مورد ج(عدل و ظلم) نیز درست می فرمایید.


پس در این مورد عقل مستقل از شرع است.

صدیق;909424 نوشت:
[=microsoft sans serif]
بنابراین از نظر شما( کاربر و طاها)، وقتی عقل خود انسان مستقل از شرع و توضیحات او، حکم کرد که نصف بودن دیه زن، ظلم است، و ما ( کارشناس محترم صدیق )معتقد به عقلی بودن حسن و قبح شدیم، در این صورت این حکم شارع مصداق ظلم خواهد بود!!

بله اگر فرضا شما در قضیه ی نصف بودن دیه، حسن و قبح را مستقل از شرع بدانید و عقل بگوید : نصف بودن دیه ی زن، قبیح است. پس باید قبول کنید که اگر شرع بگوید : نصف بودن دیه ی زن، عادلانه است ، شرع اشتباه می کند و عقل درست می گوید...

اما اگر مثل بنده بگویید ( که ظاهرا همینطور است ) در قضیه ی نصف بودن دیه، حسن و قبح مستقل از شرع نیست. پس اگر عقل گفت : نصف بودن دیه زن قبیح است و شرع گفت : نصف بودن دیه زن عادلانه است، من می گویم عقل مستقل از شرع نیست و حکم شرع درست است و حتما حکم عقل اشتباه است...

این مطلب را در مورد این دو قضیه مطرح می کنم :

نصف بودن دیه و اغراء به جهل

فکر کنم با این بیان مقصودم فهمیده شود :

قضیه ی نصف بودن دیه :
فرضا
عقل بگوید :
نصف بودن دیه، قبیح است
و شرع بگوید :
نصف بودن دیه، قبیح نیست.

اگر عقل مستقل از شرع باشد پس حکم شرعی رد می شود و اگر آن حکم ضروری دین باشد آن دین رد می شود...
اگر عقل مستقل از شرع نباشد پس حکم عقل رد می شود و حکم شرع درست است...

قضیه اغراء به جهل :
فرضا
عقل بگوید :
اغراء به جهل، قبیح است
شرع بگوید :
اغراء به جهل ، قبیح نیست.
اگر عقل مستقل از شرع باشد پس حکم شرعی رد می شود و اگر آن حکم ضروری دین باشد آن دین رد می شود....
اگر عقل مستقل از شرع نباشد پس حکم عقل رد می شود و حکم شرعی درست است ...

شما ظاهرا در مورد قضیه اول، عقل را مستقل از شرع نمی دانید
اما در مورد قضیه ی دوم، عقل را مستقل از شرع می دانید.
و دلیل شما ثابت نشدن شرع است در حالی که در هر دو قضیه این امر صادق است ...
پس چرا باید بین این دو تفاوت بگذاریم ؟
یا باید هر دو را مستقل بدانیم
یا هر دو را غیر مستقل بدانیم

[=microsoft sans serif]

و طاها;909431 نوشت:
با سلام و احترام

اما من فکر می کنم گفتگو خیلی مفید بوده است و تصور می کنم تنها یک گام تا درک نهایی آن باقی مانده است.
چون در قضیه شخصیه و عدل وظلم مشکل حل شده است و فقط مانده در قضایایی مثل نصف بودن دیه و مانند آن ...


باسلام و عرض ادب
خیلی خوشحالم که تا حدودی درک مشترک ایجاد شده است.

و طاها;909431 نوشت:
تمامی احکام من، عادلانه است.
مثلا نصف بودن دیه زن، عادلانه است.
لذا شریعت در این زمینه حکم دارد.
آیا شما نظرتان مخالف این است ؟

حکم نکردن در حیطه حسن و قبح با حکم کردن در حیطه تاسیس و امضای احکام شرعی دو ساحت مجزاست.
شارع در حیطه حسن و قبح نمیتواند حکم کند(اگر هم حکم کند، مقدم بر حکم عقل نمیشود بلکه موید آن میشود)
ولی در حیطه تاسیس و امضای وظایف عملی مکلفان، قاعدتا باید حکم صادر کند و این حکم ربطی به حسن و قبح آن عمل ندارد.

به عنوان مثال در مورد دروغگویی
شارع حکم میکند که دروغ نگو.
ولی
او حکم نمیکند که دروغ گفتن قبیح است.
هرچند ممکن است در همان جا یا در جای دیگری بگوید فلسفه این ممنوعیت دروغگویی به خاطر قبح آن و مضرات آن است ولی این استناد به حکم عقل عملی متعارف نزد مردم است.

[=microsoft sans serif]

و طاها;909438 نوشت:
پس قضایای شخصیه مستقل از شرع نیستند.

تعبیر مستقل از شرع در اینجا نادرست است.
از اول هم قرار نبوده در تشخیص مصادق، عقل ما مستقل باشد.
استقلال و عدم استقلال، در حیطه حکم کردن است نه در حیطه تشخیص مصداق.

و طاها;909438 نوشت:
"نصف بودن دیه ی زن، قبیح است."
یک قضیه حقیقیه است نه شخصیه.
طبق نقل بالا باید این قضیه را مستقل از شرع بدانم.

یک قضیه حقیقیه است ولی علت این حکم کردن مهم است.
توضیح اینکه
گاهی عقل من حکم میکند که ظلم کردن قبیح است، از هر کسی و بر هر کسی که باشد.
گاهی عقل من حکم میکند، نصف بودن دیه زن، ظلم در حق اوست.
در مورد دوم، عقل من برای چنین حکم کردنی از یک قضیه کلی دیگر بهره میگیرد.
آن قضیه این است:
بهره هر کسی از هر چیزی باید به صورت مساوی باشد. به همین جهت، دیه زن و مرد نیز باید مساوی باشد.
در این حکم، عدالت با مساوات یکی دانسته شده است در حالیکه عدالت مترادف با مساوات و تساوی همگان نیست.
اگر اینطور بود، هر کسی که بر سر سفره نشسته باید از نظر جا و از نظر غذا با هم مساوی باشند.
افراد سر سفره باید یک مقدار مساوی جا داشته باشند(چاق یا لاغر) و مقدار مساوی غذا داشته باشند.
بر این اساس، از نظر یک ناظر بیرونی، اگر مادر غذای فرزند بزرگتر را بیشتر از فرزند کوچکتر بکشد، ظلم کرده است!
از این بدتر موقعی است که چند نفر سر سفره نشسته اند و همگی از نظر جثه و سن تقریبا یکسان هستند ولی مادر به یکی غذاهای شیرین را میدهد و به دیگری غذای چربتر.
در این مورد قاعدتا ناظر بیرونی، برایش سوال ایجاد میشود که چرا چنین کرد؟
اینها که در ظاهر با هم یکسان و نیازهایشان نیز یکی بوده است.
در حالیکه او از آن چیزی که مادر از آن مطلع است، اطلاعی ندارد.
مادر میداند که فرزند دیابتی نباید غذای شیرین بخورد و فرزند دارای چربی خون نباید غذای چرب بخورد.
بر اساس نیازی که خودش از آن اطلاع دارد به هر کدام غذای مودر نیاز را میدهد.

حال به نظر شما، آیا ناظر بیرونی به صرف اینکه در ظاهر هیچ تفاوتی بین نیازهای این فرزندان نبوده، میتواند حکم کند که این کار مادر، ظلم است و قبیح؟!
قطعا نمیتوند چنین حکمی داشته باشد.

شبیه همین مورد با وضعیتی بغرنج تر در مورد احکام شرعی و مصالح و مفاسد آن وجود دارد.
در این مورد کاملا مشخص است که عقل خود بنیاد بشر توان رسیدن به مصالح و مفاسد احکام را ندارد.
که اگر میتوانست به آنها برسد، میتوانست خود حکم را نیز متوجه بشود.

حال که از مصالح و مفاسد با خبر نیست، از علت حکم بی خبر است و وقتی از علت حکم بی خبر است نمیتواند آنرا متصف به عدل و ظلم کند و در این صورت حکم به حسن و قبح نیز نمیتواند داشته باشد.

بنابراین
در مورد قضایای حقیقیه ای که موضوع آن جزئی نیست، عقل مستقلا میتواند حکم به حسن و قبح داشته باشد.
اما
در قضایای حقیقیه ای که موضوع آن جزئی است، عقل نمیتواند چنین حکمی راداشته باشد چرا که در چنین مواردی نیز همان مشکل قضایای شخصیه وجود دارد.

[=microsoft sans serif]

و طاها;909438 نوشت:
خوب من فکر می کنم شما بین این دو قضیه فرق می گذارید :
1
اغراء به جهل قبیح است
2
نصف بودن دیه زن، قبیح است.

به خاطر اینکه شناخت مصداق موضوع اولی با عقل صورت میگیرد ولی در مورد دومی که موضوع جزئی است و تشخیص مصداق آن از دایره توان عقل خارج است.
عقل من میفهمد که اغراء به جهل قبیح است، زیرا با حکمت الهی ناسازگار است.
ولی نمیتواند بفهمد که نصف بودن دیه زن قبیح است، چرا که فلسفه این حکم را نمیداند.

و طاها;909438 نوشت:
پس در این مورد عقل مستقل از شرع است.

بله در این مورد مستقل از شرع است.

[=microsoft sans serif]

و طاها;909440 نوشت:
بله اگر فرضا شما در قضیه ی نصف بودن دیه، حسن و قبح را مستقل از شرع بدانید و عقل بگوید : نصف بودن دیه ی زن، قبیح است. پس باید قبول کنید که اگر شرع بگوید : نصف بودن دیه ی زن، عادلانه است ، شرع اشتباه می کند و عقل درست می گوید...

اما اگر مثل بنده بگویید ( که ظاهرا همینطور است ) در قضیه ی نصف بودن دیه، حسن و قبح مستقل از شرع نیست. پس اگر عقل گفت : نصف بودن دیه زن قبیح است و شرع گفت : نصف بودن دیه زن عادلانه است، من می گویم عقل مستقل از شرع نیست و حکم شرع درست است و حتما حکم عقل اشتباه است...


در اینجا تشخیص موضوع، وابسته به منابع دیگر است. اما پس از شناخت کامل موضوع(قیود و شرایط آن)، عقل مستقلا حکم به حسن و قبح خواهد کرد.

و طاها;909440 نوشت:
نصف بودن دیه، قبیح است
و شرع بگوید :
نصف بودن دیه، قبیح نیست.

عقل اگر هم حکمی داشته باشد(یعنی اگر عقل حکم کند نه احساس)، به خاطر این است که مصلحت حکم را نمیداند یعنی از قیود موضوع مطلع نیست.(اینکه چرا دیه زن نصف است و چه مصلحتی در آن نفهته است آگاهی ندارد.)
شرع هم حکم به حسن و قبح نمیکند. بلکه تنها حکمی را میگوید که نتیجه ان، به عنوان موضوع یک قضیه عقلی قرار میگیرد.
شرع میگوید دیه زن نصف است. آنگاه عقل، این حکم(نصف بودن دیه زن) را به عنوان موضوع قضیه خود میگیرد و میگوید: نصف بودن دیه زن حسن است یا قبیح.

و طاها;909440 نوشت:
اگر عقل مستقل از شرع باشد پس حکم شرعی رد می شود و اگر آن حکم ضروری دین باشد آن دین رد می شود...
اگر عقل مستقل از شرع نباشد پس حکم عقل رد می شود و حکم شرع درست است...

تفاوت بین این دو حکم در بالا گفته شد.
موضوع در قضیه اول، عقلی است و باعقل شناخته میشود.
یعنی این عقل است که میفهمد کجا اغراء به جهل است و کجا نیست.

ولی موضوع در قضیه دوم، غیر عقلی است و شرع آنرا صادر کرده است.
یعنی عقل نصف بودن دیه را صادر نکرده است بلکه این شرع است که حکم کرده دیه نصف است. بنابراین قیود موضوع این حکمش را نیز باید از خودش پرسید.

صدیق;909599 نوشت:
[=microsoft sans serif]
به خاطر اینکه شناخت مصداق موضوع اولی با عقل صورت میگیرد ولی در مورد دومی که موضوع جزئی است و تشخیص مصداق آن از دایره توان عقل خارج است.
عقل من میفهمد که اغراء به جهل قبیح است، زیرا با حکمت الهی ناسازگار است.
ولی نمیتواند بفهمد که نصف بودن دیه زن قبیح است، چرا که فلسفه این حکم را نمیداند.

بله در این مورد مستقل از شرع است.

با سلام و احترام

من متوجه نشدم چگونه ''نصف بودن دیه زن'' جزیی است؟ در حالی که کلی است.

با توجه به یکی از پستها که گفتید نتیجه ی قول من، عدم اثبات صدق نبی است ، لازم میدانم توضیحی بدهم :
به شخصه من بین این دو قضیه تفاوت قائل هستم :
نصف بودن دیه زن ظلم است.
اغراء به جهل ظلم است.

هر قضیه ای که برهان صدق نبی را واژگون میکند، از نظر من مستقل محسوب میشود.
اما هر قضیه ای که بعد از اثبات صدق نبی گفته شود و به برهان صدق نبی اسیب نزند، غیر مستقل خواهد بود.

لذا اگر عقل بگوید :
نصف بودن دیه زن ظلم است
و عقل از سوی دیگر بگوید :
احکام شریعت ظالمانه نیست.
و شرع بگوید :
دیه زن نصف است.

بین دو حکم عقل تضاد رخ میدهد که عقل حکم به اشتباه اولی میدهد....
اما اگر عقل حکم اولی را یک مثال نقض بداند. نتیجه میگیرد که قضیه دوم ( احکام شریعت ظالمه نیست) اشتباه است.
که فکر میکنم در این صورت صدق نبی ثابت نمیشود.

پس عقل در قضیه دوم مستقل از شرع است.
اما در قضیه اول مستقل از شرع نیست.

در مورد قضیه اول : استقلال به این معنا که اگر عقل بدون کمک گرفتن از شرع اما با کمک گرفتن از غیر شرع، گزینه های مختلف را برای دیه بررسی کند..
در تشخیص حسن و قبح نصف بودن دیه به عنوان یکی از گزینه ها مستقل نخواهد بود و هم چنین سایر گزینه ها...

[=microsoft sans serif]

و طاها;909613 نوشت:
من متوجه نشدم چگونه ''نصف بودن دیه زن'' جزیی است؟ در حالی که کلی است.

جزئی اضافی است و ناظر به مصادیق خارجی.
برخلاف قضایای حقیقی که ناظر به مصادیق خارجی نیست.
در نگاه دقیق نوع اول را قضیه خارجی و نوع دوم را قضیه حقیقی مینامند.

و طاها;909613 نوشت:
هر قضیه ای که برهان صدق نبی را واژگون میکند، از نظر من مستقل محسوب میشود.
اما هر قضیه ای که بعد از اثبات صدق نبی گفته شود و به برهان صدق نبی اسیب نزند، غیر مستقل خواهد بود.

منحصر به این موارد نیست.
اینکه ظلم قبیح است.
اینکه عدل حسن است.
اینکه دروغ بدون مصلحت قبیح است.
اینکه خیانت بد است.
اینکه امانتداری حسن است و صدها و صدها گزاره اخلاقی دیگر که عقل ما حکم میکند، اینها مستقل هستند یا غیر مستقل؟
اگر مستقل هستند، چه ربطی به برهان صدق نبی دارند؟

و طاها;909613 نوشت:
با توجه به یکی از پستها که گفتید نتیجه ی قول من، عدم اثبات صدق نبی است ، لازم میدانم توضیحی بدهم :
به شخصه من بین این دو قضیه تفاوت قائل هستم :
نصف بودن دیه زن ظلم است.
اغراء به جهل ظلم است.

کاملا درست میفرمایید.
این دو با هم فرق دارد ولی تفاوتش به آنچه شما فرمودید نیست.

و طاها;909613 نوشت:
پس عقل در قضیه دوم مستقل از شرع است.
اما در قضیه اول مستقل از شرع نیست.

بالمآل با هم موافق هستیم ولی در مقدمه با هم فرق داریم.
بنده میگویم عقل مستقل نیست زیرا توان درک موضوع را ندارد.
شما میفرمایید مستقل نیست زیرا شرع آنرا معین میکند.

صدیق;909617 نوشت:
[=microsoft sans serif]
جزئی اضافی است و ناظر به مصادیق خارجی.
برخلاف قضایای حقیقی که ناظر به مصادیق خارجی نیست.
در نگاه دقیق نوع اول را قضیه خارجی و نوع دوم را قضیه حقیقی مینامند.

این مورد را بررسی کردم
اما شواهد نشان میداد که قضیه از نوع حقیقی است.
یعنی
نصف بودن دیه زن قبیح است.
یک قضیه حقیقی است.
و موضوع ان هم کلی است.
هر جزئی اضافی میتواند کلی باشد و با هم منافات ندارند.

نسبت به این بخش و ان بخش دیگر کلام شما سر فرصت مطلبی دارم. تا شاید علت تفاوت بین ما برایم معلوم شود تا تصمیم بگیرم ...

موضوع قفل شده است