حديث تهنيت مدرکی دیگر در حقانیت علی ع !(کارشناس:مجید)

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حديث تهنيت مدرکی دیگر در حقانیت علی ع !(کارشناس:مجید)

با سلام

طبرى- محمد بن جرير- در كتاب "الولايه" حديثى را باسناد خود آورده از زيد بن ارقم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود اى گروه مردم بگوئيد:

پيمان بستيم با تو از صميم قلب و عهد نموديم با زبان و دست بيعت داديم بر اين امر، عهد و پيمان و بيعتى كه اولاد و اهل بيت و كسان خود را بدان وادار نمائيم و بجاى اين سيره مقدس روش ديگرى را نپذيريم و تو گواه بر ما هستى و خداوند از حيث گواهى كافى است،

بگوئيد آنچه را بشما تلقين و تعليم نمودم و سلام كنيد بر على با تصريح بفرماندهى اهل ايمان و بگوئيد: الحمد لله الذى هدانا لهذا و ما كنا لنهتدى لو لا ان هدانا الله همانا خداوند هر صدا و آهنگى را ميشناسد و ميشنود و بخيانت هر خائن واقف است، پس هر كس پيمان شكنى كند بزيان خود كرده و كسيكه به پيمان خدائى وفادار بماند خداى پاداش بزرگ باو خواهد داد، بگوئيد چيزى را كه موجب رضايت خداوند است و اگر ناسپاسى كنيد خداوند از شما بى نياز خواهد بود.



زيد بن ارقم گفت: در اين هنگام مردم رو بطرف رسولخدا صلى الله عليه و آله شتافتند در حاليكه همه ميگفتند: " سمعنا و اطعنا على امر الله و رسوله بقلوبنا " يعنى: شنيديم و بر امر خدا و رسولش از صميم قلب فرمانبرداريم، و اول كسانى كه دست خود را بعنوان اطاعت و بيعت بپيغمبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام رسانيدند، ابى بكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير بودند با باقى مهاجرين و انصار، و ساير مردم تا هنگاميكه نماز ظهر و عصر در يك وقت خوانده شد و اين جريان امتداد يافت تا نماز مغرب و عشاء نيز در يك وقت خوانده شد و تا سه روز امر دست دادن و بيعت پيوسته ادامه داشت.



و اين روايت را احمد بن محمد طبرى مشهور به "خليلى" در كتاب " مناقب على ابن ابى طالب عليه السلام" كه در سال 411 در قاهره تاليف نموده از طريق استادش محمد بن ابى بكر بن عبد الرحمن آورده و در روايت او چنين مذكور است:

در نتيجه "امر بپيغمبر صلى الله عليه و آله" مردم ببيعت با او شتافتند و گفتند: شنيديم امر خدا و رسولش را بدل و بزبان و بجميع جوارح و اعضاء خود فرمانبرداريم سپس خود را با دست هاى گشاده براى مصافحه و بيعت بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و على عليه السلام افكندند و اول كسيكه دست بيعت به رسول خدا صلى الله عليه و آله داد ابوبكر و عمر و طلحه و زبير بود و سپس باقى مهاجرين و سائر مردم بر حسب طبقات و مراتبشان، تا اينكه نماز ظهر و عصر در يكوقت بجا آورده شد و همچنين نماز مغرب و عشاء در يك زمان انجام گرفت و تا سه روز پيوسته امر دست دادن خلق و بيعت آنها ادامه داشت.

و رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از بيعت هر دسته و گروهى ميفرمود: الحمد لله الذى فضلنا على جميع العالمين و در نتيجه دست دادن و مصافحه سنت جاريه و رسم متداولى گشت تا آنجا كه آن را كسانى بكار بردند كه ذى حق بودند.

و در كتاب " النشر و الطى " اين داستان چنين ذكر شده: سپس مردم بسوى آنجناب شتافتند در حالتيكه ميگفتند بلى. بلى.

شنيديم و امر خدا و رسولش را با ايمان قلبى فرمانبرداريم و با دستهائى كه براى بيعت گشوده بودند بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و على عليه السلام فرو افتادند و اين مراسم ادامه داشت تا اينكه نماز ظهر و عصر در يكوقت خوانده شد و بقيه روز نيز ادامه داشت. تا اينكه نماز مغرب و عشاء نيز در يكوقت انجام يافت، و رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از آمدن هر دسته از مردم و بيعت آنها ميفرمود: الحمد لله الذى فضلنا على العالمين.



و مولوى، ولى الله لكهنوى در " مرآت المومنين " در ذكر داستان غدير باين مضمون نگاشته:

سپس عمر آن جناب را ملاقات نمود و باو گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب صبح و شام نمودى در حاليكه مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ايمان هستى. و پيوسته هر يك از اصحاب با آنجناب روبرو ميشد و او را تهنيت ميگفت.



و مورخ، ابن خاوند شاه- متوفاى 903 در " روضه الصفا " جزء دوم از جلد 1 ص 173 بعد از ذكر حديث غدير باين مضمون نگاشته:

سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله در خيمه اختصاصى خود جلوس فرمود و بر حسب امر آنحضرت اميرالمومنين عليه السلام در خيمه ديگر نشست، و امر فرمود بطبقات مردم كه بخيمه آنجناب روند و او را تهنيت بگويند و پس از پايان تهنيت مردم، رسول خدا صلى الله عليه و آله بمادران اهل ايمان "زوجات خود" امر فرمود كه آنها نيز بنزد آنحضرت روند و تهنيت بگويند و آنان نيز باين وظيفه اقدام نمودند، و از جمله كسانى كه از صحابه بانحضرت تهنيت گفت: عمر بن خطاب بود كه بان جناب گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب صبح نمودى در حاليكه مولاى من و مولاى تمام مردان و زنان با ايمان هستى.



و مورخ- غياث الدين، متوفاى 942 در " حبيب السير " در جزء سوم از جلد 1 ص 144 باين مضمون نگاشته، سپس اميرالمومنين عليه السلام بر حسب امر رسول خدا صلى الله عليه و آله در خيمه كه مخصوص آنجناب بپا شده بود قرار گرفت و مردم بديدار و تهنيت او شتافتند و در ميان آن عمر بن خطاب بود كه بانحضرت گفت: به. به اى پسر ابى طالب، صبح كردى در حاليكه مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ايمان هستى، سپس پيغمبر صلى الله عليه و آله بمادران اهل ايمان "زوجات خود" امر فرمود كه بر اميرالمومنين عليه السلام داخل شوند و او را تهنيت گويند.



و خصوص داستان تهنيت شيخين را تعداد بسيارى از پيشوايان حديث و تفسير و تاريخ اهل سنت كه عده آنان قابل توجه است روايت نموده اند، چه آنها كه اين داستان را بطور مرسل ترديد ناپذير روايت نموده اند و چه آنها كه آنرا بمسانيد صحيح- و رجال ثقه و مورد اعتماد روايت نموده اند كه سلسله ناقلين منتهى ميشود بتعدادى از صحابه مانند ابن عباس و ابى هريره و براء بن عازب و زيد بن ارقم.

و از جمله پيشوايان حديث و تفسير كه داستان مزبور را روايت كرده اند:



1- حافظ ابوبكر عبد الله بن محمد بن ابى شيبه متوفاى 235 "شرح حال او در ج 1 ص 151 ذكر شد" در "المصنف" باسناد خود از براء بن عازب روايت نموده كه گفت: در سفرى با رسولخدا صلى الله عليه و آله بوديم و در غدير خم فرود آمديم، در اين هنگام بانگ نماز جماعت بلند شد و زير درختى براى رسول خدا صلى الله عليه و آله از خار و خاشاك روفته شد، و آنحضرت نماز ظهر را خواند سپس دست على عليه السلام را گرفت و "خطاب بمردم" فرمود: آيا ميدانيد كه من اولى هستم بهر مرد و زن مومن از خودش؟ گفتند: آرى پس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: بار خدايا هر كس، من مولاى اويم، على مولاى او است، بار خدايا دوست بدار دوستان او را و دشمن بدار دشمنان او. پس از اين جريان عمر آنجناب را ملاقات كرد و گفت: گوارا باد تو را، اى پسر ابى طالب، صبح و شام نمودى در حاليكه مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ايمان هستى.

2- امام و پيشواى حنبليان، احمد بن حنبل متوفاى 241 در جلد 4 مسند خود در ص 281 از عفان، از حماد بن سلمه، از على بن زيد، از عدى بن ثابت، از براء بن عازب روايت نموده كه گفت: ما با رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم. تا پايان روايتى كه بلفظ مذكور از طريق ابن ابى شيبه ذكر شد، با اين فرق كه در روايت مزبور در آغاز اعلام ولايت كلمه اللهم- "بار خدايا" ذكر نشده است

3- حافظ ابوالعباس شيبانى نسوى، متوفاى 303 "شرح حال او در ج 1 صفحه 166 گذشت" گويد: حديث نمود ما را هدبه، از حماد بن سلمه، از زيد، و ابو هارون، از عدى بن ثابت، از براء كه گفت: با رسول خدا صلى الله عليه و آله در سفر " حجه الوداع " بوديم چون بغدير خم آمديم، زير دو درخت براى رسول خدا صلى الله عليه و آله روفته شد و بانگ نماز جماعت بلند شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را طلبيد و دست او را گرفت و در طرف راست خود او را بپا داشت، سپس فرمود: آيا من بهر فردى اولى "سزاوارتر" نيستم از خودش؟ گفتند: آرى. هستى. فرمود پس اين مولاى كسى است كه من مولاى اويم، بار خدايا، دوست بدار دوستان او را و دشمن دار دشمنان او را، سپس عمر بن خطاب با او ملاقات كرد و گفت: گوارا باد تو را، صبح و شام نمودى در حاليكه مولاى هر مرد و زن با ايمان هستى.

4- حافظ، ابويعلى موصلى متوفاى 307 "شرح حال او در ج 1 ص 166 گذشت" اين داستان را در مسند خود از هدبه، از حماد تا پايان سند و متن مذكور در طريق شيبانى روايت نموده است.


5- حافظ ابو جعفر، محمد بن جرير طبرى، متوفاى 310 در جلد 3 تفسيرش در ص 428 بعد از ذكر حديث غدير گويد: سپس عمر او را ملاقات نمود و گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب، صبح نمودى در حاليكه مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ايمان هستى و اين گفته ابن عباس و براء بن عازب و محمد بن على است.



6- حافظ احمد بن عقده كوفى، متوفاى 333 در كتاب الولايه كه آن اول كتاب است از استاد خود ابراهيم بن وليد بن حماد از يحيى بن يعلى از حرب بن صبيح از پسر خواهر حميد طويل، از ابن جدعان، از سعيد بن مسيب روايت نموده كه گفت: بسعد بن ابى وقاص گفتم: من ميخواهم راجع بامرى از تو سوال كنم ولى پرهيز ميكنم، گفت: آنچه ميخواهى سوال كن، همانا من عموى تو هستم، گفتم: سوال من از برپا ايستادن رسول خدا صلى الله عليه و آله است در ميان شما در روز غدير خم، گفت: بلى هنگام ظهر در ميان ما ايستاد و دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و فرمود:
من كنت مولاه، فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، سپس ابوبكر، و عمر گفتند: گرديدى اى پسر ابى طالب مولاى هر مرد و زن با ايمان.



7- حافظ ابو عبد الله مرزبانى بغدادى متوفاى 384 اين داستان را باسنادش از ابى سعيد خدرى در كتاب خود "سرقات الشعر" روايت نموده است.



8- حافظ على بن عمر دار قطنى بغدادى، متوفاى 285- حديث غدير را باسناد خود روايت نموده و در آن مذكور است كه: چون ابابكر و عمر جريان را شنيدند باو گفتند: گرديدى اى پسر ابى طالب مولاى هر مرد و زن با ايمان، ابن حجر در صواعق ص 26 اين حديث را از او حكايت كرده و از طريق خطيب بغدادى نيز در ص 119- بلفظ ديگر از او ذكر شد.



9- حافظ ابو عبد الله ابن بطه حنبلى متوفاى 387، اين داستان را باسنادش در كتاب خود " الابانه " از براء بن عازب بلفظ حافظ ابو العباس شيبانى "كه مذكور افتاد" با اسقاط جمله "امسيت " گرديدى "" روايت نموده.

10- قاضى ابوبكر باقلانى بغدادى، متوفاى 403 "شرح حال او در ج 1 ص 177 گذشت" داستان مزبور را در كتاب خود " التمهيد فى اصول الدين " ص 171 با دقت در سند روايت نموده است.

ادامه دارد .............!

11- حافظ ابو سعيد خرگوشى، نيشابورى متوفاى 407، اين حديث را در تاليف خود "شرف المصطفى" باسنادش از براء بن عازب بلفظ احمد بن حنبل، و باسناد ديگر از ابى سعيد خدرى روايت نموده و لفظ او چنين است: سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مرا تهنيت بگوئيد. مرا تهنيت بگوئيد. همانا خداوند مرا مخصوص فرمود به نبوت و اهل بيت مرا مخصوص فرمود بامامت، پس از اين جريان عمر بن خطاب اميرالمومنين عليه السلام را ملاقات نمود و گفت: خوشا بحال تو يا ابا الحسن، گرديدى مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ايمان.



12- حافظ احمد بن مردويه اصفهانى، متوفاى 416 حديث مزبور را در تفسير خود از ابى سعيد خدرى روايت كرده در آن مذكور است: سپس عمر بن خطاب على را ملاقات نمود و گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب، صبح و شام نمودى در حاليكه مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ايمان هستى.



13- ابو اسحق ثعلبى، متوفاى 427 در تفسير خود "الكشف و البيان" روايت نموده گويد: خبر داد ما را، ابو القاسم يعقوب بن احمد سرى، از ابوبكر محمد بن عبد الله بن محمد، از ابى مسلم ابراهيم بن عبد الله كجى، از حجاج بن منهال از حماد "ابن سلمه"، از على بن زيد، از عدى بن ثابت، از براء بن عازب كه گفت چون با رسول خدا صلى الله عليه و آله در حجه الوداع در غدير خم فرود آمديم، نماز جماعت را اعلام كرد و زير دو درخت براى رسول خدا صلى الله عليه و آله از خار و خاشاك رفته شد، سپس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: آيا من اولى بمومنين از خودشان نيستم؟ گفتند: بلى. هستى. فرمود اين مولاى كسى است كه من مولاى اويم. بار خدايا دوست دار دوستان او را و دشمن دار دشمنان او را. گفت: پس از اين جريان عمر او را ملاقات كرد و گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب، گرديدى مولاى هر مرد و زن با ايمان.



14- حافظ، ابن سمان رازى، متوفاى 445 اين حديث را باسناد خود از براء بن عازب بلفظ مذكور از احمد بن حنبل روايت نموده و روايت مزبور را محب الدين طبرى در " الرياض النضره " جلد 2 ص 169 و شنقيطى در "حياه على بن ابى- طالب عليه السلام" در ص 28 از او حكايت نموده اند.


15- حافظ ابوبكر بيهقى، متوفاى 458، حديث مزبور را بدون ذكر رجال سند از براء بن عازب- بطوريكه در "الفصول المهمه" ابن صباغ مالكى مكى ص 25 مذكور است روايت نموده و چنانكه در "درر السمطين" جمال الدين زرندى حنفى مذكور است همين حديث را بسنديكه بعدا خواهد آمد از ابى هريره روايت نموده و از طريق خوارزمى هم خواهد آمد كه از او، از براء و از ابى هريره روايت نموده است.



16- حافظ، ابوبكر، خطيب بغدادى متوفاى 463، روايت از او بدو سند صحيح از ابى هريره در ص 119 گذشت.



17- فقيه، ابو الحسن، ابن المغازلى، متوفاى 483 در كتاب " المناقب " گويد: خبر داد ما را ابوبكر احمد بن محمد بن طاوان از ابوالحسن احمد بن حسين بن سماك، از ابو محمد جعفر بن محمد بن نصير خلدى، از على بن سعيد بن قتيبه رملى از ضمره... تا آخر سند و لفظ مذكور از طريق خطيب بغدادى ص. 119 و نيز نامبرده "ابن مغازلى" گويد: خبر داد ما را: ابوالحسن احمد بن مظفر عطار از ابو محمد ابن سقاء و خبر داد ما را، ابوالحسن على بن عبد الله قصاب بيع واسطى از جمله اخبارى كه بمن اذن داد روايت نمودن آنرا، كه او گفت: حديث نمود مرا، ابوبكر محمد بن حسن بن محمد بياسرى، از ابوالحسن على بن محمد بن حسن جوهرى، از محمد بن زكريا عبدى، از حميد طويل، از انس، در ضمن حديثى كه گفت: سپس "رسول خدا صلى الله عليه و آله" دست او را "على عليه السلام" گرفت و او را ببالاى منبر برد و فرمود: بار خدايا، اين از من است، و من از اويم، آگاه باشيد، همانا او از من بمنزله هارون است از موسى، آگاه باشيد هر كس من مولاى اويم، على مولاى او است، گويد: پس از اين داستان على با مسرت و شادمانى برگشت و عمر ابن خطاب بدنبال او آمد و باو گفت: به به اى ابوالحسن، گرديدى مولاى من و مولاى هر مسلم.



18- ابو محمد احمد عاصمى، در تاليف خود " زين الفتى " گويد: خبر داد مرا استادم محمد بن احمد رحمه الله، از ابو احمد همدانى. از ابوجعفر محمد بن ابراهيم ابن محمد بن عبد الله بن جبله قهستانى از ابو قريش محمد بن جمعه بن خلف قاينى، از ابو يحيى محمد بن عبد الله بن يزيد مقرى كه گفت: حديث نمود مرا پدرم، از حماد بن سلمه، از على بن زيد بن جدعان، از عدى بن ثابت، از براء بن عازب كه گفت: چون رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود من كنت مولاه فعلى مولاه، عمر گفت: گوارا باد تو را اى ابو الحسن، گرديدى مولاى هر مسلم.
و نيز عاصمى گويد: خبر داد ما را محمد بن ابى زكريا رحمه الله از ابوالحسن محمد بن عمر بن بهته بزاز بوسيله قرائت ابوالفتح ابن ابوالفوارس حافظ بر او در بغداد كه بدان اقرار نموده گفت: خبر داد ما را، ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد بن عبد الرحمن بن عقده همدانى "وابسته بنى هاشم" بوسيله قرائت بر او از اصل كتابش در سال 330 هنگامى كه در بغداد بر ما ورود نمود، گفت: حديث كرد ما را ابراهيم ابن وليد بن حماد و گفت پدرم ما را خبر داد از يحيى بن يعلى. تا آخر خبر مذكور در ص 183 از طريق حافظ ابن عقده از جهت متن و سند.



19- حافظ، ابو سعد سمعانى متوفاى 562 در كتاب خود "فضايل الصحابه" باسناد از براء بن عازب بلفظ احمد بن حنبل كه در ص 182 ذكر شد، داستان تهنيت را ذكر نموده.



20- حجه الاسلام، ابو حامد غزالى، متوفاى 505 در تاليف خود "سر العالمين" ص 9 گويد: جماهير مسلمين اجماع دارند بر متن حديث از خطبه رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم باتفاق همگان كه فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، و سپس عمر گفت: به به براى تو اى ابوالحسن هر آينه بتحقيق گرديدى مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومن.

ادامه دارد .............!

با صلوات بر محمدو آل محمد
وسلام بر دوست داران آل الله و ره پویان علی ولی الله
علامه امینی (ره )که برای جمع آوری الغدیر زحمات فراوانی کشیده اند ، در الغدیر پس از جمع آوری اسامی (110)تن از بزرگان صحابه که حدیث غدیر را روایت نموده اند ، اشاره می نماید .و بر این عقیده است که باید این راویان بیش از صد هزار نفر باشند .
علامه در موسوعه الغدیر (84)تن از تابعان را نام می برد که حدیث غدیر از آنان روایت شده است.
و هم چنین (360)نفر از علما ی قرنهای پیاپی از قرن دوم تا چهاردهم که این حدیث را به سند های گوناگون در لا به لای کتابهاذکر کرده اند بر شمرده است .
حدیث غدیر از صدر اول اسلام تا قرن حاضر از اصول مسلم اسلام شمرده شده است و مخالفان بدون انکار صدور آن ، آن را روایت کرده اند .
اولین کسی که به این حدیث استدلال کرده است ، امیر المومنین علی (ع) در مسجد رسول اکرم (ص) پس از وفات حضرت بوداین استدلال را سُلیم بن قیس هلالی در کتاب خود نقل کرده است .
التماس دعا

موضوع قفل شده است