جمع بندی حجیت شهود عرفانی، از کجا می آید و آیا قابل انتقال به غیر نیز هست؟

تب‌های اولیه

122 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

مسلمان ایرانی;553353 نوشت:

با تشکر از توضیحات شما.

اولاً حجیت عقل، بر اساس یک سری استدلال است که شما از یک سری حقایق شروع می کنید و به یک سری نتایج می رسید. یعنی مسیر رسیدن به حقیقت مشخص است و در جاهایی که عقل دسترسی ندارد یا ممکن است به خطا برود، وحی یاری رسانی می کند. در مکاشفه هیچ استدلال و مبنای درونی وجود ندارد که بعد از گر با عقل و شرع ناسازگار نبود بگوییم صحیح است. بگذارید یک مثال نزدیک کننده در مورد حجیت عقلی بزنم. فرض کنید که یک نفر بگوید «خدا در روز قیامت به اولین کسانی که وارد بهشت می شوند، آش رشته می دهد» خب این سخن که با وحی و آموزشهای الهی تناقضی ندارد، ولی ما از گوینده خواهیم خواست که بگوید روی چه حسابی این حرف را می زند؟ در واقع در یک ادعای عقلی مسیر رسیدن به نتیجه خیلی مهم است و لذا ما ادعای این فرد را قبول نخواهیم کرد.
اما حالا اگر همین مسئله را در یک مکاشفه ببینیم: «در مکاشفه دیدم که خدا در روز قیامت به اولین کسانی که وارد بهشت می شوند، آش رشته می دهد» عقل و شرع که هیچ چیز در این مورد نمی گویند، و خود مکاشفه هم معلوم نیست که منشأ آن به راستی اتصال به عالم بالاست یا تخیلات یا نفوس شیطانی.

ثانیاً حجیت عقل، اثبات دارد، هم از طریق نقل و هم از طریق خود عقل که اگر عقل نتواند به حقیقت برسد پس نمی شود به حقیقت رسید، و حجیت مکاشفه هم اگر به فرض مانند ججیت عقل است، نیاز به اثبات دارد.

ثالثاً تشبیه مکاشفه ی عارف با وحی الهی، علیرغم شباهتها، سخن از دو امر متفاوت است. در وحی الهی، معجزه یاری دهنده اثباتگر حقانیت وحی است. ولی به کل اگر گفته شود که اگر نشود به مکاشفه اعتماد کرد به وحی هم نمی شود اعتماد کرد، کمکی به اعتماد به مکاشفه نمی کند، بلکه اعتماد به وحی زیر سؤال می رود.

باسمه تعالی
1-قبلا هم عرض کردیم مکاشفه برای صاحب مکاشفه حجت است نه برای دیگران و لذا در آن مثال شما قرار نیست که به واسطه آن مکاشفه ما حرفش را قبول کنیم بلکه به واسطه آن مکاشفه ای که دیده برای خودش حجت می باشد.مگر اینکه بتواند برهان عقلی و یا نقلی بیاورد که آن وقت برای دیگران هم حجت می باشد. دقیقا مانند مباحث مربوط به وحدت وجود که عرفای اسلامی در کشف و شهودشان به این مطلب رسیدند و بقائل به وحدت وجود شدند ،و برای خودشان حجت است. حال ایا این کشف و شهودشان در رابطه با وحدت وجود برای ما هم حجت است، در این صورت نگاه می کنیم آیا پشتوانه عقلی و نقلی هم این مطلب دارد. می بینیم دارد لذا ما هم با توجه به ایات و روایات و ادله عقلی وحدت وجود را می پذیریم.و یا مباحثی که برای چینش عالم مانند تعین اول -تعین ثانی -عالم مثال منفصل،نفس رحمانی و...به واسطه کشف و شهودشان قائل شده اند که برا ی خودشان حجت است . آیا ما هم به این چینش می توانیم معتقد باشیم باید ببینیم شریعت و عقل چه گفته لذا علمایی مانند ابن فناری کتابی مانند مصباح الانس می نویسد و آن مطالب کشفی و عرفانی را برهانی می کند و یا صاحب تمهید القواعد و ملاصدرا و بو علی سینا در اواخر کتاب الاشارات خود همین رویه را پی گرفتند و آن مطالب کشف و شهودی را برهانی نمودند و حجت برای دیگران

2- متاسفانه باز شما سوال تکراری مطرح نمودید! عرض شد که مکاشفه از طریق علم حضوری است و علم حضوری هم که نیاز به اثبات ندارد. مگر شما که به نفس خودتان علم دارید ، این نوع علم علم حضوری نیست؟ آیا برای اثبات خودتان برای خودتان باز هم محتاج دلیل عقلی یا نقلی خواهید بود؟؟؟/
روی کلمه علم حضوری و تعریف آن تامل بیشتری بفرمایید!

3-کاربر محترم کشف و شهود که در یک حد نیستند بلکه اقسام متعددی دارد
1-کشف صوری که خود زیر مجموعه هایی دارد مانندکشف ابصاری-سماعی-شمی-ذوقی-لمسی
2- کشف معنوی که خود زیر مجموعه هایی دراد-حدسی-قدسی-الهامی-روحی-سرّی خفی-اخفی
و وحی یک کشف است منتها یک کشف اتم وبالاترین مراتب کشف است . چنانچه خواجه عبد الله انصاری در منازل السائرین ص510 فرموده اند: (فالوحي والمكاشفه بالسر من واد واحد)
و وقتی پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم جبریئل را گاهی با 600 بال می بیند که آیاتی رابرای او آورده که هم کشف صوری بوده و هم کشف معنوی و یا به صورت دحیه کلبی، این همان مکاشفه است منتها بالاترین مرحله کشف است
کاربر محترم دوباره پستهای 10 تا 13 را با دقت مطالعه کنید

اگر مجددا سوالات تکراری بپرسید(مانند نمونه اول و دوم)از جواب دادن به شما معذور خواهم بود

سمیع;553402 نوشت:
باسمه تعالی
1-قبلا هم عرض کردیم مکاشفه برای صاحب مکاشفه حجت است نه برای دیگران و لذا در آن مثال شما قرار نیست که به واسطه آن مکاشفه ما حرفش را قبول کنیم بلکه به واسطه آن مکاشفه ای که دیده برای خودش حجت می باشد.مگر اینکه بتواند برهان عقلی و یا نقلی بیاورد که آن وقت برای دیگران هم حجت می باشد. دقیقا مانند مباحث مربوط به وحدت وجود که عرفای اسلامی در کشف و شهودشان به این مطلب رسیدند و بقائل به وحدت وجود شدند ،و برای خودشان حجت است. حال ایا این کشف و شهودشان در رابطه با وحدت وجود برای ما هم حجت است، در این صورت نگاه می کنیم آیا پشتوانه عقلی و نقلی هم این مطلب دارد. می بینیم دارد لذا ما هم با توجه به ایات و روایات و ادله عقلی وحدت وجود را می پذیریم.و یا مباحثی که برای چینش عالم مانند تعین اول -تعین ثانی -عالم مثال منفصل،نفس رحمانی و...به واسطه کشف و شهودشان قائل شده اند که برا ی خودشان حجت است . آیا ما هم به این چینش می توانیم معتقد باشیم باید ببینیم شریعت و عقل چه گفته لذا علمایی مانند ابن فناری کتابی مانند مصباح الانس می نویسد و آن مطالب کشفی و عرفانی را برهانی می کند و یا صاحب تمهید القواعد و ملاصدرا و بو علی سینا در اواخر کتاب الاشارات خود همین رویه را پی گرفتند و آن مطالب کشف و شهودی را برهانی نمودند و حجت برای دیگران

2- متاسفانه باز شما سوال تکراری کردید ! عرض شد که مکاشفه از طریق علم حضوری است و علم حضوری هم که نیاز به اثبات ندارد. مگر شما که به نفس خودتان علم دارید ، این نوع علم علم حضوری نیست؟ آیا برای اثبات خودتان برای خودتان باز هم باید دلیل بیاورید؟؟؟/

3-کاربر محترم کشف و شهود که در یک حد نیستند بلکه اقسام متعددی دارد
1-کشف صوری که خود زیر مجموعه هایی دارد مانندکشف ابصاری-سماعی-شمی-ذوقی-لمسی
2- کشف معنوی که خود زیر مجموعه هایی دراد-حدسی-قدسی-الهامی-روحی-سرّی خفی-اخفی
و وحی یک کشف است منتها یک کشف اتم وبالاترین مراتب کشف است . چنانچه خواجه عبد الله انصاری در منازل السائرین ص510 فرموده اند: (فالوحي والمكاشفه بالسر من واد واحد)
و وقتی پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم جبریئل را گاهی با 600 بال می بیند که آیاتی رابرای او آورده که هم کشف صوری بوده و هم کشف معنوی و یا به صورت دحیه کلبی، این همان مکاشفه است منتها بالاترین مرحله کشف است
کاربر محترم دوباره پستهای 10 تا 13 را با دقت مطالعه کنید

با عرض سلام. استاد گرامی به فرموده ابتدا پستهای 10 تا 13 را بازبینی کردم و البته پیش از این هم دقیقاً آنها را خوانده بودم. شما در این پستها ساختار علم شناخت مکاشفات را بیان داشته اید، ولی در پستهای بعدی من از دلیل وجود این ساختارها سؤال کردم تا اینکه بحث به اینجا رسیده است.

1.گرامی مسئله بر سر انتقال به غیر بودن نیست، بلکه مسئله در مورد همین حجیت برای شخص است. اگر کسی چنین مکاشفه ای کرد، آیا باید به صرف عدم تعارض با عقل و شرع، این را حقیقت بانگارد؟
در مورد بحث وحدت وجود: اینگونه از کشف که بعد از کشف با ادله عقلی و نقلی تأیید شود، که بحثی در آن نیست. بحث ما در جایی است که عقل و نقل در آن ساکت هستند و اینکه عارف چرا اینجا برای شهود خودش، حجیت قائل می شود.

2.در مورد علم حضوری، بنده هم خدمت شما عرض کردم که آنچه علم حضوری در می یابد، چیستی این مکاشفه است، و نه الهی بودن آن، و این حقیقت را وجود میزانهای شرع و عقل منور نیز تأیید می کند، زیرا اگر علم حضوری می توانست الهی بودن را نیز نشان بدهد، پذیرش این میزانها غیرمنطقی بود.

3.در مورد اقسام کشف و شهود، فکر می کنم این بحث در این مورد، باعث دوری ما از مطلب اصلی می شود.

سمیع;553402 نوشت:
اگر مجددا سوالات تکراری بپرسید(مانند نمونه اول و دوم)از جواب دادن به شما معذور خواهم بود

گرامی همانطور که بنده به شما عرض کردم، هدف بنده از این سؤالات دانستن چرایی است. اگر در مواردی بحث تکرار شده است، بنده نقطه ابهام خویش را نیز در مورد پاسخ شما عرض کرده ام. امیدوارم شما با سعه صدر کامل، به پاسخگویی ادامه دهید. قصد من ابداً تکرار مباحث نیست و بیشتر از شما مشتاق به نتیجه رسیدن بحث هستم.

مسلمان ایرانی;553439 نوشت:

1.گرامی مسئله بر سر انتقال به غیر بودن نیست، بلکه مسئله در مورد همین حجیت برای شخص است. اگر کسی چنین مکاشفه ای کرد، آیا باید به صرف عدم تعارض با عقل و شرع، این را حقیقت بانگارد؟
در مورد بحث وحدت وجود: اینگونه از کشف که بعد از کشف با ادله عقلی و نقلی تأیید شود، که بحثی در آن نیست. بحث ما در جایی است که عقل و نقل در آن ساکت هستند و اینکه عارف چرا اینجا برای شهود خودش، حجیت قائل می شود.

2.در مورد علم حضوری، بنده هم خدمت شما عرض کردم که آنچه علم حضوری در می یابد، چیستی این مکاشفه است، و نه الهی بودن آن، و این حقیقت را وجود میزانهای شرع و عقل منور نیز تأیید می کند، زیرا اگر علم حضوری می توانست الهی بودن را نیز نشان بدهد، پذیرش این میزانها غیرمنطقی بود.
.


باسمه تعالی
وقتی
اصل اولی درباره شهودهای عرفانی ، صحت آنها در نشان دادن واقع و نفس الامر است لذا در مواردی که عقل و نقل ساکت هستند برای صاحب مکاشفه حجت می باشد و وجود موازینی مانند عقل و نقل منافاتی با این امر ندارد چرا که موانعی در این میان باعث منحرف شدن شهودات از مسیر اصلی خود می گردد.
مانند اینکه اصل اولی در مورد عقل ، صحت عقل در نشان دادن واقع است ولی وجود موازینی برای آن منافاتی این اصل ندارد، چون وجود موانعی در این میان باعث می گردد عقل در رسیدن به نتیجه موفق نباشد
هر چه در مورد برهان و راه عقل گفتید ،در مورد شهودات و راه دل هم بگویید .
در مورد مثال وحدت وجود و امثال آن اگر دقت کرده باشید عرض بنده این بود که اگر برای این مساله برهان عقلی و نقلی آورده نمی شد، قابل انتقال به غیر نبود و فقط برای صاحب مکاشف حجت بود ، ولی حالا که آورده شده مساله فرق می کند.

سمیع;553468 نوشت:

باسمه تعالی
وقتی
اصل اولی درباره شهودهای عرفانی ، صحت آنها در نشان دادن واقع و نفس الامر است لذا در مواردی که عقل و نقل ساکت هستند برای صاحب مکاشفه حجت می باشد و وجود موازینی مانند عقل و نقل منافاتی با این امر ندارد چرا که موانعی در این میان باعث منحرف شدن شهودات از مسیر اصلی خود می گردد.
مانند اینکه اصل اولی در مورد عقل ، صحت عقل در نشان دادن واقع است ولی وجود موازینی برای آن منافاتی این اصل ندارد، چون وجود موانعی در این میان باعث می گردد عقل در رسیدن به نتیجه موفق نباشد
هر چه در مورد برهان و راه عقل گفتید ،در مورد شهودات و راه دل هم بگویید .
در مورد مثال وحدت وجود و امثال آن اگر دقت کرده باشید عرض بنده این بود که اگر برای این مساله برهان عقلی و نقلی آورده نمی شد، قابل انتقال به غیر نبود و فقط برای صاحب مکاشف حجت بود ، ولی حالا که آورده شده مساله فرق می کند.

با عرض سلام. استاد گرامی، شما استدلالتان به علم حضوری است که عرض کرده بودم که آنچه علم حضوری دریافت می کند، صرفاً چیستی مکاشفه است و نه حقانیت آن. الان شما مسئله را به اصالت عقل مربوط دانسته و سعی در پاسخگویی به روش فوق کرده اید.

اما گرامی پاسخ اخیر شما نیز از چند جهت مشکل دارد:

اولاً پاسخ نقضی باید با پاسخ حلّی همراه باشد، وگرنه مسئله حل نخواهد شد، اینکه به فرض بتوان با چنین روشی اصالت عقل را نیز زیر سؤال برد که اصالت شهود را ثابت نمی کند.

ثانیاً عنایت بفرمایید که در راه برهانی و عقلی چنین شبهاتی وارد نیستند، زیرا وقتی کسی شبهه بر عقل وارد کند و عقل را زیر سؤال ببرد، خواهیم گفت که «اکنون که عقل را رد کردید، این شبهه که از طریق عقل بدان رسیدید نیز مردود است.» و در واقع شبهات وارده بر عقل، خود، مستقیم یا غیرمستقیم، عقلانی هستند، ولی شبهات وارده بر شهود، از نوع شهودی نیستند که بگوییم «شما که با شهود، شهود را رد کردید، شهود خودتان هم مردود است»، بلکه عقلی می باشند، لذا نمی توان مسئله در مورد منکرین عقل را، مانند مسئله در مورد منکرین شهود دانست.

ثالثاً وجود معیارها برای عقل، نقص نیست، زیرا خود عقل ابتدا این معیارها را ثابت کرده است، حتی معیارهای نقلی نیز توسط عقل ثابت شده اند، و این خود عقل است که ثابت می کند عقل بشر محدودیتهایی دارد، و عملاً تمام کار را عقل انجام می دهد و نقل یاریگر عقل است و طبق حدیث صحیح السندی، دین(و همچنین حیا) در جایی هست که عقل باشد. اما در مورد شهود که چنین امری رخ نمی دهد. شهود به خودی خود، حداقل در این مرحله از بحث که ما هستیم، فقط با علم حضوری، چیستی اش درک می شود، ولی حقانیتش با علم حضوری درک نمی گردد.

رابعاً در مورد وحی الهی، که آنرا به مکاشفه شبیه می دانید، وحی الهی از پشتیبانی کامل براهین عقلی برخوردار است، ابتدا وجود خدا و اصل نبوت ثابت می گردد و سپس لازمه این امر وجود پیامبرانی خواهد بود که پیام خدا را بگیرند و به بشر برسانند، و از این جا به بعد، هر چند عقل نیز نوع حکیمانه تر این پیامرسانی را مشخص می کند، نقل، که با حجیت عقلانی به دست ما رسیده است، وارد عمل می شود و کیفیت رساندن پیام خدا از طریق پیامبران به بشر را بیان می کند و اعجاز نبوی، اصالت و حجیت وحی را بر پیامبر و سایرین ثابت می گرداند. این وضعیت وحی الهی است، و می بینید که با چنین پشتوانه عقلی قدرتمندی، حجیت یافته است. آیا برای سایر مکاشفات نیز چنین وضعیتی وجود دارد؟ اگر آری توضیح بفرمایید که چگونه.

مسلمان ایرانی;553991 نوشت:
با عرض سلام. استاد گرامی، شما استدلالتان به علم حضوری است که عرض کرده بودم که آنچه علم حضوری دریافت می کند، صرفاً چیستی مکاشفه است و نه حقانیت آن. الان شما مسئله را به اصالت عقل مربوط دانسته و سعی در پاسخگویی به روش فوق کرده اید.

.



باسمه تعالی

کاربر محترم متاسفانه یا به احتمال بسیار بسیار قوی قلم بنده در رساندن مطلب نارساست و یا به احتمال بسیار بسیار کم شما دقت کافی را در خواندن مطلب ندارید
کاربر عزیز چیستی و حقیقت مکاشفه را در پست 35 توضیح دادم
اما اینکه چرا مکاشفه حجیت ذاتی دارد به خاطر این است که صاحب مکاشفه با علم حضوری آن امر را دیده و چیزی را که با علم حضوری دیده برای خودش حجت است.

مسلمان ایرانی;553991 نوشت:

اولاً پاسخ نقضی باید با پاسخ حلّی همراه باشد، وگرنه مسئله حل نخواهد شد، اینکه به فرض بتوان با چنین روشی اصالت عقل را نیز زیر سؤال برد که اصالت شهود را ثابت نمی کند.

ث .



باسمه تعالی

کاربر محترم کجای مطالب بنده در پست 55 مفید این معنا بود که بنده بخواهم اصالت عقل را زیر سوال ببرم ؟؟؟؟؟
بلکه بنده عرض کردم عقل هم گاهی به خطا می رود. نه اینکه بخواهم اصالت آن را زیر سوال ببرم !!!!!!!
و صرفا خواستم تنظیری بیاورم

مسلمان ایرانی;553991 نوشت:

ثانیاً عنایت بفرمایید که در راه برهانی و عقلی چنین شبهاتی وارد نیستند، زیرا وقتی کسی شبهه بر عقل وارد کند و عقل را زیر سؤال ببرد، خواهیم گفت که «اکنون که عقل را رد کردید، این شبهه که از طریق عقل بدان رسیدید نیز مردود است.» و در واقع شبهات وارده بر عقل، خود، مستقیم یا غیرمستقیم، عقلانی هستند، ولی شبهات وارده بر شهود، از نوع شهودی نیستند که بگوییم «شما که با شهود، شهود را رد کردید، شهود خودتان هم مردود است»، بلکه عقلی می باشند، لذا نمی توان مسئله در مورد منکرین عقل را، مانند مسئله در مورد منکرین شهود دانست.

ث .


باسمه تعالی
ما نه شبهه بر عقل وارد کردیم و نه منکر عقل شدیم
لذا چنین اشکالی بر مطالب بنده بی مورد خواهد بود

مسلمان ایرانی;553991 نوشت:

ثالثاً وجود معیارها برای عقل، نقص نیست، زیرا خود عقل ابتدا این معیارها را ثابت کرده است، حتی معیارهای نقلی نیز توسط عقل ثابت شده اند، و این خود عقل است که ثابت می کند عقل بشر محدودیتهایی دارد، و عملاً تمام کار را عقل انجام می دهد و نقل یاریگر عقل است و طبق حدیث صحیح السندی، دین(و همچنین حیا) در جایی هست که عقل باشد. اما در مورد شهود که چنین امری رخ نمی دهد. شهود به خودی خود، حداقل در این مرحله از بحث که ما هستیم، فقط با علم حضوری، چیستی اش درک می شود، ولی حقانیتش با علم حضوری درک نمی گردد.



باسمه تعالی
جواب این اشکال شما کرارا عرض شد و حقانی به این معنا که برای صاحب مکاشف حجت است

مسلمان ایرانی;553991 نوشت:

رابعاً در مورد وحی الهی، که آنرا به مکاشفه شبیه می دانید، وحی الهی از پشتیبانی کامل براهین عقلی برخوردار است، ابتدا وجود خدا و اصل نبوت ثابت می گردد و سپس لازمه این امر وجود پیامبرانی خواهد بود که پیام خدا را بگیرند و به بشر برسانند، و از این جا به بعد، هر چند عقل نیز نوع حکیمانه تر این پیامرسانی را مشخص می کند، نقل، که با حجیت عقلانی به دست ما رسیده است، وارد عمل می شود و کیفیت رساندن پیام خدا از طریق پیامبران به بشر را بیان می کند و اعجاز نبوی، اصالت و حجیت وحی را بر پیامبر و سایرین ثابت می گرداند. این وضعیت وحی الهی است، و می بینید که با چنین پشتوانه عقلی قدرتمندی، حجیت یافته است. آیا برای سایر مکاشفات نیز چنین وضعیتی وجود دارد؟ اگر آری توضیح بفرمایید که چگونه.

باسمه تعالی
کاربر محترم بنده در کجای مطالب خود در پست 55 عرض کردم وحی شبیه به مکاشفه است . بلکه عرض شد وحی همان کشف است منتها کشف برتر و تام

با سلام استاد گرامی
یک سوال دیگر چگونه اثبات میشود که مکاشفات حاصل ارتباط عارف با عوالم بالاست؟

سمیع;550572 نوشت:
این کشف تام، از نظر عرفا، چیزی نیست جز مجموعه حقایقی که در قالب دین مبین اسلام از سوی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، ابلاغ گردیده است.
لازمه چنین برداشتی ارائه تفسیری عرفانی از فرایند نزول وحی است. در واقع ، عارفان وحی را پدیده ای از سنخ مکاشفه عرفانی و علم حضوری می دانند و معتقدند فرایند نزول وحی به واسطه جبرئیل علیه السلام به قلب ایشان، فرایندی در بردارنده انتقال گزاره ها به روش حصولی از راه سمع یا بصر نیست.

آنها معتقدند همین نزول جبرئیل و تلقی وحی از سوی حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باید به نحو کشفی و حضوری تفسیر شود .

سلام. فرق این نگرش با نگرشی چند سال پیش دکتر سروش در مورد مکاشفه بودنِ وحی مطرح کرده بود، چیه؟

tazkie;554153 نوشت:
سلام. فرق این نگرش با نگرشی چند سال پیش دکتر سروش در مورد مکاشفه بودنِ وحی مطرح کرده بود، چیه؟

باسمه تعالی

تعبیر سروش از وحی که قرآن را خواب نامه وپیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را راوی رؤیای رسولانه می‌شمارد.و نخستین نگاشته وی با عنوان: «محمّد(ص): راوی رویاهای رسولانه» می باشد با بیان عرفا در مورد وحی که آن را یک کشف تام وصحیح ترین کشف ها و غیر قابل خطا می دانند
فرسنگ ها فاصله دارد.

با سلام جناب سمیع
گفتار شایسته توجه نبود؟

دانش;554069 نوشت:
با سلام استاد گرامی
یک سوال دیگر چگونه اثبات میشود که مکاشفات حاصل ارتباط عارف با عوالم بالاست؟

باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
لطفا این تاپیک را مطالعه بفرمایید
«http://www.askdin.com/thread303.html»

سمیع;554176 نوشت:
باسمه تعالی

تعبیر سروش از وحی که قرآن را خواب نامه وپیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را راوی رؤیای رسولانه می‌شمارد.و نخستین نگاشته وی با عنوان: «محمّد(ص): راوی رویاهای رسولانه» می باشد با بیان عرفا در مورد وحی که آن را یک کشف تام وصحیح ترین کشف ها و غیر قابل خطا می دانند

فرسنگ ها فاصله دارد.

سلام. این بحث راوی رویاهای رسولانه بودن، بحثی جدید از سوی ایشان است که یکی دو سال سابقه دارد. ایشان چند سال قبلتر این مباحث را با انکار نزول فرشته و مکاشفه بودنِ الهامات بیان کردند که پاسخهای مختلفی از علما دریاف داشت.

tazkie;554218 نوشت:
سلام. این بحث راوی رویاهای رسولانه بودن، بحثی جدید از سوی ایشان است که یکی دو سال سابقه دارد. ایشان چند سال قبلتر این مباحث را با انکار نزول فرشته و مکاشفه بودنِ الهامات بیان کردند که پاسخهای مختلفی از علما دریاف داشت.

باسمه تعالی
سرکار خانم
بنده با مباحث ایشان آشنا هستم و لکن حرف عرفا در رابطه با وحی این است که وحی مصون از خطا و اشتباه است همان تعبیری که بیان شد : اصح المکاشفات و ....
ولکن حرف سروش نازل دادن وحی در حد شعر و ورود خطا در آن است

سلام
مطلب را خواندم ولی متاسفانه تضمینی نیافتم که این مکاشفات حاصل ارتبات عارف با عوالم بالا باشد. یا حجاب و ستر را خداوند از چشم او برداشته باشد

دانش;554243 نوشت:
سلام
مطلب را خواندم ولی متاسفانه تضمینی نیافتم که این مکاشفات حاصل ارتبات عارف با عوالم بالا باشد. یا حجاب و ستر را خداوند از چشم او برداشته باشد

باسمه تعالی
با توجه به معنای اصطلاحی کشف:
[=Traditional Arabic]«و اصطلاحاً هو الاطلاع على ما وراء الحجاب من المعاني الغيبية و الأمور الحقيقية وجوداً أو شهوداً و هو معنوى و صورى ...[1]
این رفع حجاب گاهی مربوط به عالم مثال است و گاهی مربوط به عالم عقل (که معنایی برای صاحب مکاشف کشف می شود) و هر دو نسبت به عالم ماده عوالم بالا محسوب می شوند
چنانچه در توضیح کشف صوری آمده است :

«و اعنى بالصورى ما يحصل في عالم المثال من طريق الحواس الخمس،...»[2]

پی‌نوشت:
[1].مقدمه قیصری بر فصوص الحکم،ص102
[2].همان


با عرض سلام و خسته نباشید

سمیع;554028 نوشت:

باسمه تعالی

کاربر محترم متاسفانه یا به احتمال بسیار بسیار قوی قلم بنده در رساندن مطلب نارساست و یا به احتمال بسیار بسیار کم شما دقت کافی را در خواندن مطلب ندارید
کاربر عزیز چیستی و حقیقت مکاشفه را در پست 35 توضیح دادم
اما اینکه چرا مکاشفه حجیت ذاتی دارد به خاطر این است که صاحب مکاشفه با علم حضوری آن امر را دیده و چیزی را که با علم حضوری دیده برای خودش حجت است.

بزرگوار باور بفرمایید بنده هم همین برداشت را به صورت وارونه نسبت به شما دارم. در ادامه به شما نشان خواهم داد که من بی تقصیرم. امید این است که بتوانیم با نگاه مثبت به قلم هم و تلاش برای رسیدن به یک تفاهم فکری، به نتیجه ای برسیم و تاپیک بی نتیجه رها نشود.

اما در مورد این بخش از فرمایشتان مشکل ما بر سر چیستی مکاشفه نیست، و اینکه صاحب مکاشفه به علم حضوری مکاشفه را دیده است، را بارها فرمودید و بنده هم بارها عرض کردم که محتوای مکاشفه با علم حضوری دریافت می شود و نه منشأ و حجیت آن، و لذا این مسئله برای مکاشفه، حجیت ذاتی به همراه نخواهد داشت.

سمیع;554037 نوشت:

باسمه تعالی

کاربر محترم کجای مطالب بنده در پست 55 مفید این معنا بود که بنده بخواهم اصالت عقل را زیر سوال ببرم ؟؟؟؟؟
بلکه بنده عرض کردم عقل هم گاهی به خطا می رود. نه اینکه بخواهم اصالت آن را زیر سوال ببرم !!!!!!!
و صرفا خواستم تنظیری بیاورم

شما به بنده بفرمایید که بنده کجای پست 56، گفتم که اصالت عقل را زیر سؤال برده اید؟ عرض کردیم که شما پاسخ نقضی ارائه فرموده اید و باید پاسخ نقضی همراه با پاسخ حلی باشد. همانطور که می بینید اینجا به کل برداشتی برعکس از عرض بنده داشته اید.

سمیع;554043 نوشت:

باسمه تعالی
ما نه شبهه بر عقل وارد کردیم و نه منکر عقل شدیم
لذا چنین اشکالی بر مطالب بنده بی مورد خواهد بود

بزرگوار بگذارید ببینیم ما چه گفته ایم که شما فرمایش فوق را مطرح می فرمایید.

شما فرموده بودید: هر چه در مورد برهان و راه عقل گفتید ،در مورد شهودات و راه دل هم بگویید .

بنده نیز در پاسخ به فرمایش فوق، عرض کردم: عنایت بفرمایید که در راه برهانی و عقلی چنین شبهاتی وارد نیستند، زیرا وقتی کسی شبهه بر عقل وارد کند و عقل را زیر سؤال ببرد، خواهیم گفت که «اکنون که عقل را رد کردید، این شبهه که از طریق عقل بدان رسیدید نیز مردود است.» و در واقع شبهات وارده بر عقل، خود، مستقیم یا غیرمستقیم، عقلانی هستند، ولی شبهات وارده بر شهود، از نوع شهودی نیستند که بگوییم «شما که با شهود، شهود را رد کردید، شهود خودتان هم مردود است»، بلکه عقلی می باشند، لذا نمی توان مسئله در مورد منکرین عقل را، مانند مسئله در مورد منکرین شهود دانست.

(تذکر: عنایت دارید که منظورم از "چنین شبهاتی" شبهاتی است که خودم بر حجیت شهود وارد دانسته بودم.)

حال ببنیید شما در پاسخ چه فرموده اید: ما نه شبهه بر عقل وارد کردیم و نه منکر عقل شدیم لذا چنین اشکالی بر مطالب بنده بی مورد خواهد بود

خب به نظر خودتان، شما مطلب بنده را دقیق خوانده اید؟ آیا بنده گفته ام که شما شبهه بر عقل وارد کرده اید یا منکر عقل شده اید؟ منظور هم از شبهات وارده، شبهات تشکیکی خودم در مورد مکاشفات بود و عرض کردم به طور مشابه بر عقل قابل وارد کردن نیستند، تا بشود گفت هر چه در مورد برهان و عقل گفتید، ما در مورد کشف و شهود می گوییم..

سمیع;554051 نوشت:

باسمه تعالی
جواب این اشکال شما کرارا عرض شد و حقانی به این معنا که برای صاحب مکاشف حجت است

اینجا هم ملاحظه بفرمایید که شما فرموده بودید: مانند اینکه اصل اولی در مورد عقل ، صحت عقل در نشان دادن واقع است ولی وجود موازینی برای آن منافاتی این اصل ندارد، چون وجود موانعی در این میان باعث می گردد عقل در رسیدن به نتیجه موفق نباشد

بنده هم در پاسخ به این بخش از پاسخ نقضی شما، عرض کردم: وجود معیارها برای عقل، نقص نیست، زیرا خود عقل ابتدا این معیارها را ثابت کرده است، حتی معیارهای نقلی نیز توسط عقل ثابت شده اند، و این خود عقل است که ثابت می کند عقل بشر محدودیتهایی دارد، و عملاً تمام کار را عقل انجام می دهد و نقل یاریگر عقل است و طبق حدیث صحیح السندی، دین(و همچنین حیا) در جایی هست که عقل باشد. اما در مورد شهود که چنین امری رخ نمی دهد. شهود به خودی خود، حداقل در این مرحله از بحث که ما هستیم، فقط با علم حضوری، چیستی اش درک می شود، ولی حقانیتش با علم حضوری درک نمی گردد.

حال شما می فرمایید که جواب این اشکال را کراراً ارائه فرموده اید و البته بخش دوم فرمایشتان هم کمی نامفهوم است، اما بنده عرایض فوق را در پاسخ به پاسخ نقضی شما و مقایسه نمودن بحث با حجیت عقل از سوی شما، عرض کردم و اشکالی تکراری نبود، بلکه فقط از اشکال در برابر پاسختان دفاع کردم.

اما پاسخی که شما کراراً تکرار فرموده اید، این است که حجیت مکاشفه ذاتی است و وقتی می پرسیم که چرا حجیتش ذاتی است، می فرمایید که چون به علم حضوری دریافت می شود، وقتی عرض می کنیم که آنچه علم حضوری دریافت می کند، محتوای مکاشفه است و نه منشأ و حجیت آن، شما خودتان به مباحث قبلی بر می گردید و فرمایشات پیشین خود را تکرار می فرمایید. باور بفرمایید بنده بی تقصیرم.

سمیع;554058 نوشت:
باسمه تعالی
کاربر محترم بنده در کجای مطالب خود در پست 55 عرض کردم وحی شبیه به مکاشفه است . بلکه عرض شد وحی همان کشف است منتها کشف برتر و تام

بزرگوار هر چند تعبیر من اشتباه بود، ولی اصل مسئله بر سر شبیه بودن، و برتر و تام بودن نیست. با مکاشفه ی تام بودنِ وحی هم، حجیت وحی الهی، با براهین قدرتمند عقلی و پشتیبانی معجزه، اثبات می شود، ولی انواع دیگر مکاشفه چنین براهین عقلی قدرتمندی را در پشت سر ندارند تا برای صاحبشان ایجاد یقین نمایند. بنده برای اینکه ناراحت نشوید توضیحات پیشینم را تکرار نمی کنم.

فقط امیدوارم، عرایضم را مثل همیشه با حوصله بخوانید و جواب بفرمایید.

:Gol:

مسلمان ایرانی;551757 نوشت:
گرامی آیا مطلبی صریحتر بر معیار بودنِ عقل در مکاشفات وجود ندارد؟ اینطور که جناب یزدان پناه نوشته اند، بیشتر به نظر می رسد که علوم نظری معیار باشد تا عقل سلیم.

[=arial]خب عزیزم علوم نظری رو هم از عقل می کیرند دیگه! مگه علوم نظری از هوا میاد؟

بزرگوار منظور حضرتعالی از این جمله چیست؟

مسلمان ایرانی;554320 نوشت:
محتوای مکاشفه با علم حضوری دریافت می شود و نه منشأ و حجیت آن، و لذا این مسئله برای مکاشفه، حجیت ذاتی به همراه نخواهد داشت.

منظورتان از حجیت چیست؟ حجیت ذاتی یا شرعی؟
مگر می شود چنین تفکیکی قایل شد؟
اگر منظورتان حجیت شرعی است که - با برداشت بنده- جناب سمیع، کارشناس، فرمودند: مکاشفه ذاتا حجت است اما در عمل کردن به آن باید ببینیم حجیت شرعی هم دارد یا نه، اگر ندارد که مکاشفه رحمانی نیست و چه بسا شیطانی هم باشد و باید آن را رها کرد و اگر موید شرعی دارد قابل اعتماد است.

بسم الله الرحمن الرحیم

بنده نمی دانم معنای تنکسهای پیاپی کارشناس محترم بحث و همکاران بزرگوارشان به پستهایی نامربوطی که کاربران دیگر در پاسخ به من ارسال می کنند، دقیقاً چیست. من همچنان منتظر پاسخگویی از سوی ایشان هستم و بعد از یک هفته انتظار دارم به جای جمعبندی یکطرفه، جواب سؤالاتم را دریافت کنم. به اعتراض ایشان مبنی بر تکراری بودن مباحث نیز در پست 71# جواب داده ام. کارشناس محترم هنوز بعد از هشت صفحه بحث، نفرموده اند که بر چه اساسی مدعی هستند که منشأ مکاشفه با علم حضوری درک می شود تا حجیت بیابد و هنوز هم توضیح دقیقی(به غیر از یک پاسخ نقضی ناقص) ارائه ننموده اند که چگونه برای چیزی که با علم حضوری به دست می آید، علم حصولی، معیار و مبناست.

برای کارشناس بحث، پیامی خصوصی ارسال می گردد، که انتظار داریم پیش از هر اقدامی، آن پیام را مطالعه فرمایند.

مسلمان ایرانی;557053 نوشت:
فرموده اند که بر چه اساسی مدعی هستند که منشأ مکاشفه با علم حضوری درک می شود تا حجیت بیابد و هنوز هم توضیح دقیقی(به غیر از یک پاسخ نقضی ناقص) ارائه ننموده اند که چگونه برای چیزی که با علم حضوری به دست می آید، علم حصولی، معیار و مبناست.

عزیز گرامی! اینکه مکاشفه با علم حضوری درک می شود ادعا نیست بلکه اگر حین مکاشفه افراد دیگری در مجلس حاضر باشند، همین که این آقا فقط می بیند، دلالت بر حضوری بودنش می کند و برای بیننده حجیت دارد اما بیان مکاشفه و مشاهدات برای دیگران نیاز به استدلال دارد که چاره ای جز علم حصولی نیست. مگر اینکه دیگران هم خودشان با علم حضوری دریافت هایی داشته باشند که دیگر نیازی به توضیح دادن نداشته باشند.
مثل اینکه جنابعالی در خواب خدمت یکی از اهل بیت علیهم السلام رسیده باشید که این رؤیت قطعا با چشم ظاهری نیست و کسی که با شما در اتاق خوابیده از دیده و شنیده های شما خبری ندارد اما بعد از بیداری اگر بخواهید خواب خود را برای رفیق تان بیان کنید و آنگونه که اتفاق افتاده را به ایشان انتقال دهید چاره ای جز استفاده از علم حصولی ندارید.
کسی که با علم حضوری مطلبی را دریافت می کند نیاز به علم حصولی ندارد تا علم حصولی مبنایش باشد بلکه برای انتقال به دیگران که ظرفیت چشیدن و دریافت با علم حضوری را ندارند، چاره ای جز استدلال و برهان که در علم حصولی مطرح است نمی ماند. و برای چنین افرادی فقط با علم حصولی است که قابل انتقال است.

اگر با زبان ساده و عامیانه بیان کردم عذر خواهم، فقط و فقط برای فهم بهتر مطلب بود، جسارت به محضر مبارکتان نباشد.

مسلمان ایرانی;557053 نوشت:

کارشناس محترم هنوز بعد از هشت صفحه بحث، نفرموده اند که بر چه اساسی مدعی هستند که منشأ مکاشفه با علم حضوری درک می شود تا حجیت بیابد و هنوز هم توضیح دقیقی(به غیر از یک پاسخ نقضی ناقص) ارائه ننموده اند که چگونه برای چیزی که با علم حضوری به دست می آید، علم حصولی، معیار و مبناست.

باسمه تعالی
کاربر محترم
اینکه می فرمایید بعد از 8 صفحه هنوز این ادعا که منشاء مکاشفه با علم حضوری درک می شود را بیان نکردم

اولا : صفحات ابتدایی تاپیک که هنوز این بحث مطرح نشده بود
ثانیا: اتفاقا وقتی این بحث مطرح شد بنده مکاشفه را توضیح دادم و با تعریف از مکاشفه باید روشن شده باشد که منشاء مکاشفه درک با علم حضوری است. لطفا به پست های سابق رجوع کنید

ثالثا : برای توضیح بیشتر عرض می کنم برای اینکه بدانید منشاء مکاشفه درک با علم حضوری است به این عبارات دقت بفرمایید:

1- در کتاب منازل السائرین در باب « معرفة» ص565 در توضیح عبارت خواجه عبد الله انصاری که فرمود: «المعرفةُاحاطةٌ بعين شئ كماهو: معرفة احاطه پيدا كردن به عين خود شئ است آنگونه كه هست»
جناب ملا عبد الرزاق قاسانی در توضیح این عبارت ادراك علمي و ادراك عرفاني را جدا مي‌كند و تأكيد مي‌كند كه در ادراك عرفاني كه همان علم حضوري است واقع آنگونه كه هست معلوم مي‌شود عبارت خود قاسانی به این نحو است،« اَيْ ادراكٌ لحقيقه الشئ بذاته و صفاته علي ما هو عليه بعينه لا بصورةٍ زائدةٍ مثلِه. يعني به علم حضوري است اين ادراك‌هاي عارفانه به علم حضوري است نه به صورت زائدي كه مثل آن معلوم باشد هذا ادراك العرفان واژةادراك عرفاني براي آن انتخاب مي‌كند هذا ادراك العرفان و احترز عن ادراك العلم بقوله بعين الشئ فإنَّ العلم ادراكُ الشئ بصورةٍ زائدةٍ مثله في ذات المدرك كما رسمه الحكماء بأنّه حصولُ و صورةِ الشئ في النفس»

چنانچه ملاحظه میفرمایید ایشان منشاء ادراک عرفانی را همان علم حضوری می داند.

2- بوعلی سینا در نمط نهم اشارات در نمط العارفین منشاء علوم شهودي عرفاء را علوم حضوري مي‌داند يعني وصول به عين مي‌داند حصول به عين در نظر مي‌گيرد نه علوم حصولي توضيحاتي دارد عبارتش اين است: و مَنْ اَحَبَّ اَن يَتَعَرَّفَها فيتدرّج الي ان یصیر من اهل المشاهدة دون المشافهة و من الواصلين الي العين دون السامعين للاثر»

3-صدرالمتألهين در مفاتيح الغيب علوم كشفي عرفاء را همچون علم به كيفيت شيريني شكر مي‌داند يعني چطور آنجا حضوري است علوم كشفي عرفاء هم همينجوري است مي‌فرمايد «و هي علوم كشفية لا يكاد النظر يصل اليها الا بذوق و وجدان كالعلم بكيفية حلاوة الشُّكَّر لا يحصل بالوصف فَمَن ذاقَهُ عَرَفَهُ (مفاتيح الغيب صفحه 222)

چنانچه ملاحظه میفرمایید این عبارات نشان می دهد که منشاء مکاشفه همان علم حضوری است

رابعا: حال کسی که در کشف صوری و یا معنوی با علم حضوری خود مشاهداتی داشت و یا حقایقی را دریافت نمود اگر قرار است برای دیگران گزارش کند،علم به آن گزارش دیگر می شود علم حصولی. چون در علم حصولی پای واسطه در کار است

اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرحمن الرحیم



با سلام. در خیلی بحثها، پرسشگر و پاسخگو هر دو می خواهند به هدفی واحد برسند، ولی چرخ دنده های بحث بر روی یکدیگر مَچ نمی شوند:


جناب سمیع عزیز، حقیقت امر این است که بنده فکر می کنم تا اینجای بحث خیلی خوب و دقیق مباحث شما را دنبال کرده ام، و بی توجهی چندانی به مباحث مطروحه نکرده ام، ولی در یک سری ریزه کاریها، ما منظور یکدیگر را خوب دریافت نمی کنیم که شاید ایراد از من باشد. مطالب بنده بدون هیچ تلاشی برای تکرار مباحث پیشین، صرفاً پاسخ به پست اخیر شما هستند:

اولاً چیزی که شاید بتواند مسئله را حل کند، این فرمایش شماست: «این عبارات نشان می دهد که منشاء مکاشفه همان علم حضوری است» یا «ایشان منشاء ادراک عرفانی را همان علم حضوری می داند» که اگر جملاتتان ایراد دستوری ندارند، به راستی باعث تأسف است که اینقدر دیر من متوجه این سوءتفاهم شده ام. گرامی منظور بنده از منشأ مکاشفه این نیست که چه چیزی مکاشفه را دریافت می کند، بلکه این است که مکاشفه از سوی چه کسی است. بله مکاشفه، با علم حضوری ادراک می شود، ولی اینکه چه کسی آنرا ایجاد کرده است، صورت سؤال است. علم حضوری چیزی را دریافت می کند، ولی آن چیز صحیح است یا غلط؟ اینرا از کجا می فهمد؟ ببینید برای تقریب ذهن، تمثیل به علم حصولی می زنم که شما کتابی تاریخی را باز می کنید و یک سری مطالب در آن می خوانید. شما یک سری مطالب را در کتاب دریافت کرده اید و منشأ این مطالب به تعبیر شما، علم حصولی شماست، ولی منظور ما در این سؤال از منشأ این است که خود مطالب کتاب از کجا آمده اند: از وهم و خیال نویسنده نشأت گرفته اند یا از تعصب یا از حقیقت؟

اما اگر چنین سوء تفاهمی در کار نیست ادامه مطلب را بخوانید:

ثانیاً در مورد استنادهای شما به سخنان بزرگانی چون ابوعلی سینا و صدرالمتألهین، هر چند منبع سخن بوعلی را ذکر نفرمودید، متشکّرم. ولی سؤال اساسی اینجاست، که این "عین" که عارف به آن می رسد، عین محتوای مکاشفه است یا عین منشأ مکاشفه؟ بگذارید برایتان یک مثال بزنم. فرض بفرمایید که جناب جیلانی در رؤیای عارفانه یا در مکاشفه، حضرت عیسی(ع) را می بینند که ایشان را تعلیم می دهد و چیزهایی در مورد باورهای الهیاتی را به ایشان آموزش می دهد، چنانکه خودش نیز چنین ادعایی دارد. حال این مکاشفه عین چه چیزی را نشان می دهد؟ عین "مکاشفه ای از مسیح و تعالیمی که در مکاشفه ارائه می شود"، یا عین "مسیحایی بودنِ مکاشفه" را؟ این مکاشفات جیلی خود وقتی به آزمون علم حصولی[عجله نکنید جلوتر توضیح می دهم] سپرده می شوند، جان سالم به در نمی برند! در تثلیثی که جیلی از مکاشفاتش گرفته است، یا به تعبیر بهتر تثلیث ضدکلیسایی جیلی، اقانیم به صورت اب، ابن و ام ظهور می کنند که در تناقض کامل با تثلیث کلیسایی است ولی او به دفاع از مسیحیان برمی خیزد: رک الانسان الکامل. کلیسا اب، ابن و روح القدس را در تثلیث می شناسد و جیلانی چیز غلطی را با علم حضوری دریافت کرده است، پس علم حضوری او محتوا را دریافت کرده است و عین شیء که عرفا می فرمایند، عین محتواست در اینجا خلاف واقع بوده، و در تاریخ کلیسا هیچ مسیحی ای مادر را یک اقنوم ندانسته و مسیحیانی که جیلی از نگرششان سخن می گوید، اصلاً وجود ندارند.[البته در مورد انتقال به غیر و علم حصولی در ادامه توضیح می دهم]

ثالثاً به طور اساسی، این سؤال را فکر کنم که از شما پرسیده ام: علم حضوری چگونه می خواهد به این برسد که منشأ اصلی چیست؟ جیلی چگونه می توانست تشخیص بدهد که به راستی با مکاشفه ای حقیقی از مسیح روبروست؟ او مکاشفه را ادراک می کرد، مسیح بودنِ طرف مقابل را چگونه می خواست ادراک کند؟ او برای دانستن اشتباه بودنِ مکاشفه اش به یک جلد کتاب معتبر از تاریخ کلیسا نیاز داشت که قاعدتاً در دسترسش نبوده است، زیرا شرع و عقل سلیم هم تثلیث ضدکلیسایی او را رد نمی کنند، زیرا در آن تثلیث اقانیم صرفاً سه جلوه از یک خدا و سه اسم برای او هستند. او باید کتابی از تاریخ کلیسا می خواند تا بداند چیزی که در مکاشفه دیده است، وجود خارجی ندارد و در واقع حاصل تفسیرهای اشتباه خود ایشان از آیات قرآن است(چنانکه برخی کشیشان نیز این آیات را بد برداشت می کنند و قرآن را محکوم به نسبت دادن مطالب خلاف واقع به مسیحیان می نمایند) حتی راه معجزه نیز برای اثبات این مسئله وجود نداشت. حال اگر به راستی منظور ابن سینا و ملاصدرا این است که آنچه در مکاشفه با علم حضوری دریافت می شود، این است که آیا منبع الهی بود یا شیطانی، خب این فقط ادعای این بزرگواران است و از فرمایش این بزرگواران بالاتر کلام قرآن است: لا تقف ما لیس لک به علم. به مهر اثبات بفرمایید که علم حضوری عارف گذشته از محتوای مکاشفه،قادر است که منبع و منشأ را نیز درک نماید. البته توضیحاتی در مورد خطای جیلی نیز نیاز خواهد بود.

رابعاً در مورد فراز آخر فرمایشتان، گرامی در ابتدای بحث فرموده بودید: «شهودات و مکاشفات عارف در صورتی حجت است که با میزان شریعت سنجیده شود اگر مطابق بود حجت است هم برای خود هم برای دیگران. و اگر مخالف با دستورات شریعت باشد مکاشفه شیطانی است و نه رحمانی و به هیچ وجه قابل اعتماد نیست» چنانکه ملاحظه می فرمایید، خود شما هم فرموده اید که چه برای خود عارف و چه برای دیگران مکاشفه زمانی حجیت دارد که با میزان شریعت مطابق باشد که در پستهای بعدی، میزان عقل را نیز اضافه فرموده اید: «مکاشفاتی هم که برخلاف عقل باشد نیز قابل اعتماد نیست مثلا اگر کسی در مکاشفات خود ببیند که 2+2 می شود 5 این مکاشفه چون برخلاف حکم عقل است رحمانی نیست» پس دو میزان حصولی، برای مکاشفات و شهودات عارف در نظر گرفته اید و خود نیز نشان داده اید که علم حصولی فقط در انتقال تجربه به اغیار دخیل نیست، که نشان می دهد که آنچه با این علم حضوری در شهود و مکاشفه دریافت می شود، الزاماً حق نیست و باید از دو سدّ شرع و عقل منوّر نیز بگذرد.

بنده گمان می کنم که با مطالب اخیرم، بیشتر سوء تفاهمات حل شده باشد و بتوانیم به محور اصلی بحث نزدیک شویم.

***

البته استاد گرامی عنایت دارند که در صفحات اخیر ما در یک بحث ثانوی هستیم. بحث اصلی ما از آنجایی به این مرحله رسید که پرسیدیم چرا اگر شهود برخلاف شرع و عقل نبود، حق است و ایشان فرمودند که شهود حجیت ذاتی دارد و مباحث فوق وابسته به این مرحله هستند و اگر این گره گشوده شود، به محور اصلی بحث باز خواهیم گشت که البته فکر کنم اگر این گره گشوده شود، دیگر راه زیادی تا رسیدن به پاسخ نهایی نداریم.


:Rose:

[=Times New Roman]با عرض سلام
در میان برخی از فیلسوفان معاصر غربی مکاشفه‌های دینی و عرفانی معتبر و موجه‌اند (تحت نام «تجربهٔ دینی» religious experience)؛ توجیه و معقولیت آن‌ها برای خود فردی که چنین مکاشفه‌ای دارد از تجربه می‌آید (یعنی امر تجربی منحصر به دریافت با حواس پنج‌گانه نیست) و اعتبار و مقبولیت آن برای دیگران به واسطهٔ گواهی و شهادت دادن (testimony) فردی که مکاشفه داشته به دست می‌آید.

مسلمان ایرانی;557937 نوشت:
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرحمن الرحیم



با سلام. در خیلی بحثها، پرسشگر و پاسخگو هر دو می خواهند به هدفی واحد برسند، ولی چرخ دنده های بحث بر روی یکدیگر مَچ نمی شوند:


جناب سمیع عزیز، حقیقت امر این است که بنده فکر می کنم تا اینجای بحث خیلی خوب و دقیق مباحث شما را دنبال کرده ام، و بی توجهی چندانی به مباحث مطروحه نکرده ام، ولی در یک سری ریزه کاریها، ما منظور یکدیگر را خوب دریافت نمی کنیم که شاید ایراد از من باشد. مطالب بنده بدون هیچ تلاشی برای تکرار مباحث پیشین، صرفاً پاسخ به پست اخیر شما هستند:

اولاً چیزی که شاید بتواند مسئله را حل کند، این فرمایش شماست: «این عبارات نشان می دهد که منشاء مکاشفه همان علم حضوری است» یا «ایشان منشاء ادراک عرفانی را همان علم حضوری می داند» که اگر جملاتتان ایراد دستوری ندارند، به راستی باعث تأسف است که اینقدر دیر من متوجه این سوءتفاهم شده ام. گرامی منظور بنده از منشأ مکاشفه این نیست که چه چیزی مکاشفه را دریافت می کند، بلکه این است که مکاشفه از سوی چه کسی است. بله مکاشفه، با علم حضوری ادراک می شود، ولی اینکه چه کسی آنرا ایجاد کرده است، صورت سؤال است. علم حضوری چیزی را دریافت می کند، ولی آن چیز صحیح است یا غلط؟ اینرا از کجا می فهمد؟ ببینید برای تقریب ذهن، تمثیل به علم حصولی می زنم که شما کتابی تاریخی را باز می کنید و یک سری مطالب در آن می خوانید. شما یک سری مطالب را در کتاب دریافت کرده اید و منشأ این مطالب به تعبیر شما، علم حصولی شماست، ولی منظور ما در این سؤال از منشأ این است که خود مطالب کتاب از کجا آمده اند: از وهم و خیال نویسنده نشأت گرفته اند یا از تعصب یا از حقیقت؟

اما اگر چنین سوء تفاهمی در کار نیست ادامه مطلب را بخوانید:

ثانیاً در مورد استنادهای شما به سخنان بزرگانی چون ابوعلی سینا و صدرالمتألهین، هر چند منبع سخن بوعلی را ذکر نفرمودید، متشکّرم. ولی سؤال اساسی اینجاست، که این "عین" که عارف به آن می رسد، عین محتوای مکاشفه است یا عین منشأ مکاشفه؟ بگذارید برایتان یک مثال بزنم. فرض بفرمایید که جناب جیلانی در رؤیای عارفانه یا در مکاشفه، حضرت عیسی(ع) را می بینند که ایشان را تعلیم می دهد و چیزهایی در مورد باورهای الهیاتی را به ایشان آموزش می دهد، چنانکه خودش نیز چنین ادعایی دارد. حال این مکاشفه عین چه چیزی را نشان می دهد؟ عین "مکاشفه ای از مسیح و تعالیمی که در مکاشفه ارائه می شود"، یا عین "مسیحایی بودنِ مکاشفه" را؟ این مکاشفات جیلی خود وقتی به آزمون علم حصولی[عجله نکنید جلوتر توضیح می دهم] سپرده می شوند، جان سالم به در نمی برند! در تثلیثی که جیلی از مکاشفاتش گرفته است، یا به تعبیر بهتر تثلیث ضدکلیسایی جیلی، اقانیم به صورت اب، ابن و ام ظهور می کنند که در تناقض کامل با تثلیث کلیسایی است ولی او به دفاع از مسیحیان برمی خیزد: رک الانسان الکامل. کلیسا اب، ابن و روح القدس را در تثلیث می شناسد و جیلانی چیز غلطی را با علم حضوری دریافت کرده است، پس علم حضوری او محتوا را دریافت کرده است و عین شیء که عرفا می فرمایند، عین محتواست در اینجا خلاف واقع بوده، و در تاریخ کلیسا هیچ مسیحی ای مادر را یک اقنوم ندانسته و مسیحیانی که جیلی از نگرششان سخن می گوید، اصلاً وجود ندارند.[البته در مورد انتقال به غیر و علم حصولی در ادامه توضیح می دهم]

ثالثاً به طور اساسی، این سؤال را فکر کنم که از شما پرسیده ام: علم حضوری چگونه می خواهد به این برسد که منشأ اصلی چیست؟ جیلی چگونه می توانست تشخیص بدهد که به راستی با مکاشفه ای حقیقی از مسیح روبروست؟ او مکاشفه را ادراک می کرد، مسیح بودنِ طرف مقابل را چگونه می خواست ادراک کند؟ او برای دانستن اشتباه بودنِ مکاشفه اش به یک جلد کتاب معتبر از تاریخ کلیسا نیاز داشت که قاعدتاً در دسترسش نبوده است، زیرا شرع و عقل سلیم هم تثلیث ضدکلیسایی او را رد نمی کنند، زیرا در آن تثلیث اقانیم صرفاً سه جلوه از یک خدا و سه اسم برای او هستند. او باید کتابی از تاریخ کلیسا می خواند تا بداند چیزی که در مکاشفه دیده است، وجود خارجی ندارد و در واقع حاصل تفسیرهای اشتباه خود ایشان از آیات قرآن است(چنانکه برخی کشیشان نیز این آیات را بد برداشت می کنند و قرآن را محکوم به نسبت دادن مطالب خلاف واقع به مسیحیان می نمایند) حتی راه معجزه نیز برای اثبات این مسئله وجود نداشت. حال اگر به راستی منظور ابن سینا و ملاصدرا این است که آنچه در مکاشفه با علم حضوری دریافت می شود، این است که آیا منبع الهی بود یا شیطانی، خب این فقط ادعای این بزرگواران است و از فرمایش این بزرگواران بالاتر کلام قرآن است: لا تقف ما لیس لک به علم. به مهر اثبات بفرمایید که علم حضوری عارف گذشته از محتوای مکاشفه،قادر است که منبع و منشأ را نیز درک نماید. البته توضیحاتی در مورد خطای جیلی نیز نیاز خواهد بود.

رابعاً در مورد فراز آخر فرمایشتان، گرامی در ابتدای بحث فرموده بودید: «شهودات و مکاشفات عارف در صورتی حجت است که با میزان شریعت سنجیده شود اگر مطابق بود حجت است هم برای خود هم برای دیگران. و اگر مخالف با دستورات شریعت باشد مکاشفه شیطانی است و نه رحمانی و به هیچ وجه قابل اعتماد نیست» چنانکه ملاحظه می فرمایید، خود شما هم فرموده اید که چه برای خود عارف و چه برای دیگران مکاشفه زمانی حجیت دارد که با میزان شریعت مطابق باشد که در پستهای بعدی، میزان عقل را نیز اضافه فرموده اید: «مکاشفاتی هم که برخلاف عقل باشد نیز قابل اعتماد نیست مثلا اگر کسی در مکاشفات خود ببیند که 2+2 می شود 5 این مکاشفه چون برخلاف حکم عقل است رحمانی نیست» پس دو میزان حصولی، برای مکاشفات و شهودات عارف در نظر گرفته اید و خود نیز نشان داده اید که علم حصولی فقط در انتقال تجربه به اغیار دخیل نیست، که نشان می دهد که آنچه با این علم حضوری در شهود و مکاشفه دریافت می شود، الزاماً حق نیست و باید از دو سدّ شرع و عقل منوّر نیز بگذرد.

بنده گمان می کنم که با مطالب اخیرم، بیشتر سوء تفاهمات حل شده باشد و بتوانیم به محور اصلی بحث نزدیک شویم.

***

البته استاد گرامی عنایت دارند که در صفحات اخیر ما در یک بحث ثانوی هستیم. بحث اصلی ما از آنجایی به این مرحله رسید که پرسیدیم چرا اگر شهود برخلاف شرع و عقل نبود، حق است و ایشان فرمودند که شهود حجیت ذاتی دارد و مباحث فوق وابسته به این مرحله هستند و اگر این گره گشوده شود، به محور اصلی بحث باز خواهیم گشت که البته فکر کنم اگر این گره گشوده شود، دیگر راه زیادی تا رسیدن به پاسخ نهایی نداریم.


:Rose:


باسمه تعالی

برای روشن تر شدن بحث باید نکاتی را عرض کنم:

1-نكتة اولي كه بايد در اين بحث توجه كرد اين است كه مراد از حجيت در اين بحث چيست؟ طبيعي است كه در هر فضايي و در هر بستر علمي حجيت به تناسب همان بستر و فضاي علمي بايد معنا بشود. الآن در اين بحثي كه ما در آن وارد شده ایم مراد از حجيت، حجيت معرفت شناسانه است مثلاً در بحث‌هاي فقهي مراد از حجيت، معذريت و منجّزيت است. در واقع در بحث‌هاي اصول فقه به اين شكل است كه حجت به چيزي مي‌گويند كه معذر و منجّز باشد اما در بحثي را كه الآن ما در آن هستيم ، مراد از حجيت يعني كشف واقع، وصول به واقعيت و نفس الامر به بيان ديگر چيزي از نظر مباحث معرفت شناسانه حجت هست كه معرفت‌زا باشد كاشف واقع باشد . چنانچه قبلا هم به این مطلب اشاره کردم.

2- نكته ديگر اين است كه كشف و شهود حداقل دو تا اصطلاح دارد يك اصطلاح عام و يك اصطلاح خاص در اصطلاح عام، كشف و شهود مساوي با علم و ادراك است چون اساساً هر علم و ادراكي يك نوع مكاشفه و شهود در آن نهفته شده حالا اعم از اينكه حضوري باشد يا حصولي باشد. در آثار خود عرفا هم هست كه برداشت‌هاي علمي حتي علم حصولي را هم مكاشفه اطلاق كرده‌اند.
پس كشف و شهود يك معناي عام دارد كه الآن مدنظر ما نيست ولي معناي خاص كشف و شهود كه مساوي با همان علم حضوري است و در مقابل علم حصولي است الآن مد نظر ماست.

3- نکته سوم تعریف علم حصولی است :
علم حصولي عبارت است از ادراك با واسطه‌ شئ معلوم

يعني در علم حصولي ميان فاعل شناسا و معلوم ارتباط مستقيم برقرار نيست بلكه فاعل شناسا از طريق آثار شئ معلوم با آن معلوم در ارتباط است و به آن معلوم مي‌خواهد برسد.

مهمترين اثري كه در علم حصولي واسطه مي‌شود همين صور ذهني است يعني صور ذهني همان آثار اشياء خارجي در نفس درّاكه است

در هر صورت علم حصولي عبارت است از ادراك با واسطة شيء معلوم

همين تعريف و تحليل راجع به علم حصولي باعث مي‌شود كه ما به برخي از خصوصيات علم حصولي پي ببريم و آنها را مورد مداقّه قرار بدهيم كه از نظر معرفت شناسي اهميت دارد م
الف:يكي از آنها تفكيك معلوم بالذات از معلوم بالعرض در علم حصولي هست چون خود واسطه‌ها در علم حصولي معلوم بالذات است يعني ذاتاً علم فاعل شناسا و آگاهي آن به اين واسطه تعلق مي‌گيرد. از طريق واسطه‌ها به معلوم خارجي اطلاع و آگاهي پيدا مي‌كند به این واسطه مي‌گوييم معلوم بالذات و آن شئ خارج از نفس را مي‌گوييم معلوم بالعرض منتها نكته‌اي كه در اين قسمت بايد توجه بشود اين است كه از نظر معرفت شناسي آن كه معلوم بالعرض است مطلوب بالذات است و آن كه معلوم بالذات است مطلوب بالعرض است اصلاً فاعل شناسا در علم حصولي واسطه را كه اولاً بالذات نمي‌خواهد آن را مي‌خواهد براي اينكه برسد به آن معلوم بالعرض پس بنابراين از نظر معرفت شناسي آن كه اصل است و مطلوب حقيقي است همان معلوم بالعرض است كه مي‌خواهد از طريق معلوم بالذات به آن دست پيدا بكند، همين نكته باعث مي‌شود كه ما به ويژگي دوم برسيم

ب: و آن هم راه‌يابي بحث تطابق بين معلوم بالذات با معلوم بالعرض است يعني از منظر معرفت شناسي باعث مي‌شود ما حالا بگوييم كه اين مطابق با واقع است يا مطابق با واقع نيست، تعدد معلوم در علم حصولي است چون در علم حصولي معلوم دو تا هست، معلوم بالذات و معلوم بالعرض و مطلوب اصلي هم معلوم بالعرض است لذا بحث تطابق مطرح مي‌شود كه آيا معلوم بالذات مطابق معلوم بالعرض هست يا مطابق معلوم بالعرض نيست اين تطابق برقرار هست يا نيست. از همين نكته ما ويژگي سوم را مطرح مي‌كنيم

ج:و آن هم راهيابي صدق و كذب در علوم حصولي است يعني اگر معلوم بالذات تطبيق بكند با معلوم بالعرض خوب اينجا صادق هست و معتبر است و حجت هست از نظر معرفت شناسي اما اگر مطابقت نكند معلوم بالذات با معلوم بالعرض در اينجا در واقع از نظر معرفت شناسي حجت نيست و اين علم عالم حصولي كاذب است و خطا است و ارزش ندارد پس اينها توضيحاتي راجع به بخش اول علم يعني علم حصولي اما مي‌رسيم به علم حضوري

4-علم حضوري عبارت است از ادراك، بي‌واسطه‌ شئ معلوم يعني در علم حضوري فاعل شناسا مستقيم بدون هيچ واسطه‌اي با شئ معلوم در ارتباط است و خود شئ معلوم نزد عالم حاضر هست
دقت در این تعريف ما را به چند تا خصوصيت كه از نظر معرفت شناسي اهميت دارد مي‌رساند:

الف:در علم حضوري ما تعدد معلوم نداريم يعني ما يك چيز بيشتر نداريم و نمي‌خواهيم از چيزي به چيز ديگر پي ببريم يعني بحث عبور و گذر در علم حضوري مطرح نيست بر خلاف علم حصولي كه اين نكته هست لذا همة مشكلات معرفت شناسي در علم حصولي از اين ناحيه پيش مي‌آيد ولي در علم حضوري ما نمي‌خواهيم از چيزي به چيز ديگر پي ببريم بحث عبور نيست، بحث گذر نيست بلكه خود شئ معلوم براي ما حاضر است لذا مي‌‌توانيم بگوييم در علم حضوري ما يك معلوم داريم آن را مي‌توانيم معلوم بالذات بدانيم گرچه اصطلاح معلوم بالذات در مقابل معلوم بالعرض است ولي محتواي آن اينجا هست. چون ذاتاً علم فاعل شناسا به او تعلّق گرفته است

بنابراين ويژگي اول اينكه تعدد معلوم ما نداريم و مطلوب بالذات در علم حضوري خود هميني است كه الآن معلوم شده و معلوم بالذات به آن گفتيم و چيز ديگري هم در كار نيست.

ب:ويژگي دوم كه از ويژگي‌ اول زائيده مي‌شود اين است كه با رفع تعدد معلوم از علم حضوري مسئله مطابقت با نفس الامر يا عدم مطابقت با نفس الامر رأساً برداشته مي‌شود، يعني سالبة بانتفاء موضوع هست و معناي اين سخن اين است كه ديگر صدق و كذب صواب و خطا( به معنای عدم مطابقت با واقع) در علوم حضوري راه پيدا نمي‌كنند بلكه علم حضوري با توضيحاتي كه عرض كرديم ملازم است با كشف خود معلوم، با كشف خود واقع و نفس الامر مورد نظر، و از اين جهت به هيچ امر بيرون از خودش هم نياز ندارد بر خلاف آنچه را ما در علم حصولي برخورد مي‌كنيم

بنابراين حجيت معرفت شناسانه علم حضوري خود بخود در علوم حضوري و شهودي حاصل است . بنابراين حجيت ذاتي علم حضوري ذاتي بودنش از همين نكته ناشي مي‌شود كه يعني چون تعدد معلوم در آن در كار نيست ما نمي‌خواهيم چيزي را با چيزي مطابقت بدهيم تا بعد بگوييم كه آيا مطابق هست يا مطابق نيست بلكه مستقيماً فاعل شناسا با معلوم در ارتباط است لذا بحث خطا ( به معنای عدم مطابقت با واقع)و صواب و امثال اينها در اينجا راه پيدا نمي‌كند حجيت علم حضوري و شهودي ذاتي بودنش از همين بحث پيدا مي‌شود.

با توضیح این مطالب روشن شد که منظور از «عین» همان واقع، و منشاء مکاشفه، واقع است (البته آدرس فرمایش جناب بوعلی را عرض کرده بودم ،دوباره دقت کنید)

لذا ملا عبد الرزاق قاسانی ( منازل السائرین ، منزل مکاشفه ص 513 ) در شرح عبارت خواجه عبدالله انصاري كه مي‌فرمايد:« فمكاشفةُ عينٍ لا مكاشفةُ علمٍ» در اين توضيحي كه مي‌آيد بحث مكاشفه علم با مكاشفه عين را از هم تفكيك مي‌كند مكاشفة علم منظور همان علم حصولي است و مكاشفه عين منظور علم حضوري است كه الآن در همين اصطلاح مي‌بينيم كه لفظ مكاشفه حتي به علم حصولي هم گفته شده اينكه عرض كرديم كشف گاهي اوقات معناي عام دارد كه مساوي هر نوع علم و ادراك است همين است چون در هر نوع علم و ادراكي بالاخره يك مكاشفه و شهودي وجود دارد منتها يا با واسطه يا بي‌واسطه

ملا عبد الرزاق مي‌گويد: «مكاشفةُ عينٍ اَي مكاشفةٌ بعين الحقيقة» اين مكاشفةُ عينٍ يعني عين حقيقت يعني عين واقع منظور است « لا بعلمٍ يحجُبُ المعلومَ» يعني مكاشفة علم نيست چون خود علم و واسطه در اينجا حجاب هست و يك نوع دوري از واقعيت خارجي و واقعيت نفس الامري براي ما به بار مي‌آورد( و جالب است كه شايد بگوييم همه عبارت‌هاي كه در منازل السائرين در ارتباط با علم حصولي مطرح مي‌شود علم حصولي را بخاطر وجود واسطه حجاب تلقي كرده‌اند يعني در علوم فلسفي معمولاً مي‌گويند واسطه يعني باري كه در آن نهفته شده يعني مي‌خواهد ما را برساند به واقعيت خارجي ولي در آثار عرفاني معمولاً از واسطه به عنوان حجاب ياد كرده‌اند يعني گرچه واسطه هست همين واسطه خودش يك چهره حجاب دارد كه ما را از مواقع به گونه‌اي دور مي‌كند)
«فإنَّ العلمَ حجابٌ علي المعلوم در آثار عرفاني اين جمله‌اي كه معمولاً مي‌گويند العلمُ حجابٌ بيشتر به همين معنا هست يعني علوم حصولي بخاطر وجود واسطه‌ها حجاب هست براي واقعيت نفس الامري بايد از این مرحله گذر بكند به مكاشفة عين برسد« فاِنّ العلمَ حجابٌ علي المعلوم كمامرّمِن اَنَّ العلم صورةٌ المعلوم لا عينه» يعني دقيقاً ناظر هستند به بحث‌هايي كه در فلسفه راجع به علوم حصولي و حضوري هست. چرا علم حجاب هست براي معلوم؟ كمامَرَّ انّ العلم صورةٌ المعلوم علم صورت معلوم هست نه خود معلوم چون صورت معلوم هست نه خود معلوم پس يك خود اين علم حصولي يك نوع حجاب است .
و یا در همان کتاب درمنزل علم ص331
درجه سوم علم را ،اینگونه تعریف می کند« علمٌ لدنيٌّ اسنادُه وجوده و ادراكه عيانُه و نعتُه حكمُه و ليس بينه و بينَ الغيبِ حجابٌ»

چهار تا خصوصيت گفته خصوصيت اول خيلي مهم است كه گفته اسناده وجودُه يعني در علوم شهودي برخلاف علوم حصولي كه اسناد و سند صحتش از بيرون علم حصولي بايد تأمين بشود بنابر برخي از تقريرها در علوم شهودي اين سند و اسناد در درون خود علم حضوري وجود دارد خود وجودش نزد عالم سند تمام عيار دارد.

در واقع اعتبار معرفت شناسانه، علوم حضوري است كه تعبير مي‌كند به اسنادُه وجودُه، خود ملا عبد الرزاق هم شرح در اين بيان را دارد كه ولا يثبُتُ بالاسناد يعني علوم شهودي با اسناد ثابت نمي‌شود اسناد بيرون از خودش، كسائر العلوم المنقوله التي تثبيتُ بالاسناد بل اسنادُه وجودُه اصلاً وجود خودش سند و اسناد خودش است تمام حجيتش از درون خودش هست در تعبير دوم دارد و ادراكُه عيانُه توضيحات خوبي جناب قاسانی دارد« ای لا یحصل بالادراک العقلی و الفهم -کسائر العلوم العقلیه- بل ادراکه شهوده »
در واقع می خواهد بیان بفرماید که اِسناد و اَسناد حجيت علم حضوري در درون خودش است نياز به چيز ديگري ندارد لذا حجيت آن ذاتي است .

اما در رابطه با وجود خطا در علوم كشفي باید عرض کنم که اينقدر خطاها در علوم كشفي از يك جهت بايد بگوئيم زياد است كه خود عرفاء هم به وجود اين‌ها اعتراف دارند و معتقدند كه خطا در كشف و مكاشفات و اين‌ها است. و با وجود اين همه خطا و اين‌ها كه خودشان هم گفته‌اند حجيت ذاتي شهود ديگر چه معنايي مي‌تواند داشته باشد؟

بنده چند نكته را اين‌جا تنظيم كرده‌ام خدمتتان عرض می کنم :
الف: نكته اول اينكه خطا در علوم حضوري قطعاً به معناي عدم مطابقت با نفس الامر نمي‌تواند باشد چون در علم شهودي و حضوري ما عبور نمي‌خواهيم بكنيم از چيزي به چيز ديگر تا بعد بخواهيم اين دو تا را با يكديگر مقايسه بکنيم خود آن شيئ كه الآن متعلق علم هست هدف نهايي ماست ما جايي نمي‌خواهيم برويم هميشه بحث خطا در علم حصولي است حالا اگر با يك معناي وسيع‌تري بگيريم آنجايي است كه عبور مي‌خواهيم بكنيم يعني دو مرتبه‌اي دو مرحله‌اي است ولي در علم حضوري ما يك چنين كاري نمي‌خواهيم بكنيم لذا خطا به معني معرفت‌شناسانه اصلاً امكان وقوع در علم شهودي و حضوري ندارد اصلاً لذا اين باب خطا بسته مي‌شود .
ب:نكته ديگر اين است كه خطا در همه انواع ادراكات رخ مي‌دهد ادراك حسي خيالي شهودي عقلي در همه اين‌ها رخ مي‌دهد اگر واقعاً وقوع خطا مي‌تواند حجيت يك نوع ادراك را از بين ببرد بايد بگوئيم هيچ نوع ادراكي حجيت‌ ندارد بايد سر از سفسطه در بياوريم .
ج: نکته سوم اینکه كه می توان چند نوع خطا در شهودات عرفا پيدا كرد. ببينيم اين سه چهار نوع چيست؟

1-يك نوع خطا كه در مشاهدات آن‌ها مي‌تواند اتفاق بيفتد خطاي سلوكي است خطاي سلوكي يعني چه؟ يعني عرفا مي‌گويند آن دسته از شهودات و مكاشفاتي كه براي شخص مشاهد مضر است در سلوكش ضرر دارد آسيب به او مي‌زند اين‌ها را القائات شيطاني مي‌‌دانند اصلاً‌ منظرشان منظر معرفت‌شناسانه نيست يعني نمي‌خواهند بگويند اين شهودي كه اتفاق افتاده است مطابق با واقع نيست نه اتفاقاً مطابق با واقع هم هست ولي مي‌گويند اين مفید نیست.اين القاء شيطاني است اين راه شيطاني آمده است چرا؟ چون اين شهود به سلوك او ضربه زده
در واقع طائفه‌اي از بحث خطاهايي كه مثلاً مي‌گويند مكاشفات شيطاني نبايد ما بگوئيم چون گفته‌ مكاشفات شيطاني يعني حجيت علوم شهودي و حضوري را از منظري كه ما دنبال مي‌كنيم ضربه مي‌زند. علوم شهودي و حضوري حجيت آن كشف واقع است. كشف واقع دارد از اين حيث نمي‌خواهند بگويند خطاست تعبير خطا دارند يعني تعبير اينكه اين صحيح نيست اين القائات شيطاني است به معناي اين است كه اين مضرّ ‌است براي مسير سلوك و آسيب مي‌زند. پس اين يك طائفه از خطاهايي كه عرفاء مي‌گويند منظور اين است يعني خطاي سلوكي است طرف مي‌گوئيم در خطا می رود منظور اين است يعني راهي را دارد مي‌رود كه كج است و ساقطش مي‌كند.

2-قسم دوم خطا را می توان خطاي معرفتي نام نهاد منتها با همان توضيحي كه قبلاً داده‌ايم كه در علم حضوري و شهودي خطاي معرفتي به معناي در واقع خلاف كشف واقع باشد نيست آن بحثش روشن است ولي در جوانب علم حضوري خطاي معرفتي در واقع رخنه مي‌كند و تنها عاملي كه منشأ اين دست از خطاها در شهود مي‌شود مشهود نگاشتن چيزي است كه واقعاً مشهود نشده بود به بيان ديگر پاره‌‌اي از معاني تأويل تعبيري فرهنگ اعتقادي فرهنگ‌هاي ديگر و به تعبير دقيق‌تر جمله‌اي از علم‌هاي حصولي خودش را در لابلاي علم شهودي و حضوري مي‌گنجاند و شخص مشاهد ناخودآگاه آن‌ها را مشهود مي‌پندارد اين بزرگترين خطري است كه آسيبي است كه به علوم شهودي مي‌رسد منتها دقت بكنيم معناي حجيت يعني دست برداشتن از حجيت ذاتي شهود نيست اين از جاي ديگري چون علم حصولي خطابردار است و خود را در لابه‌لاي علم شهودي نهان كرده از آن باب اين خطاها رخ مي‌دهد. ما نمونه‌هايي را در اين بحث داريم در همين بحث تناسخ است كه ملاصدرا هم به تفصيل به آن پرداخته است در بحث تناسخ كه خود ابن عربي هم به آن پرداخته ديگران هم پرداخته‌اند و ملاصدرا هم به آن پرداخته در بحث تناسخ بزرگاني از اهل معرفت در همان از قدماء بوده‌اند كه از بس كشف و شهود‌هاي مثالي آن‌ها شفاف و قوي بود وقتي كسي مي‌مرد، مشاهده مي‌كردند اين مثلاً سگ شده رفته خوك شده رفته و يا خودشان اين بي‌توجهي را به خرج مي‌دادند يا ديگراني كه با حرف‌هاي آنها برخورد مي‌كردند دقت نمي‌كردند كه اين در چه عالمي دارد اين را مي‌بيند گفته‌اند كه در حس اتفاق افتاده يعني آنچه را مشهود نبود آن را به عنوان مشهود جزء شهود آوردند در عالم ماده آن‌را دانستند و بحث تناسخ به اين شكل راه پيدا كرد در اقوام مختلفي كه هست.

حتي ممكن است در مرحله برداشت شخصي خودش آنچه را كه در عقائدش هست به نحو علم حصولي است فكر مي‌كند كه همان را مشاهده كرده است در حالي‌ كه آن را مشاهده نكرده بود خب اين دست از آسيب‌ها را هم.
ویا بر فرض مثال در فاهمه‌ي ذهني او يك سري اعتقاداتي نهفته شده درست است يك كشفي براي او اتفاق افتاده ناخودآگاه يك تعبير خاصي از آن كشف دارد مي‌كند.(شاید بحث جناب جیلی به این قسمت مربوط شود . البته باید به طور دقیق صدر وذیل عبارت را دید)
عرفاء براي كم شدن اين نوع مشكلات تجربه‌هاي عارفانه مكرّر را پيشنهاد مي‌كنند يعني شهود يك دفعه‌اي چندان فائده‌اي ندارد مرتب اگر انسان شهود را انجام بدهد شهودهاي پي در پي دقت و تأمّل در اصل مشهودات عدم تحميل ذهنيات به تدريج مكاشفات را از اين دست آسيب‌ها محفوظ نگه مي‌دارد يعني چيزي كه حجيت ذاتي دارد چيز‌هاي ديگري خليط شده مي‌خواهد به هم بزند آن را شخص مشاهد براي خودش بايد مجموعه‌اي از آداب و كارها را داشته باشد تا به تدريج اين‌ها شسته و رفته شود مخصوصاً اگر از منظر ادراكات ديگر نگاه بكنيم خود آقايان تذكر دادند ملاصدرا گفته ديگران هم گفته‌اند اگر شخص مشاهد قدرت عقلاني خوبي داشته باشد قدرت منطقي عقلي منطقي خوبي داشته باشد. خيلي راحت‌تر مي‌تواند از اين آسيب‌ها در خود متن شهودش جلوگيري بكند چيز‌هايي اضافه نكند به شهودش

3-يك بخش ديگر از خطا را خطا در گزارش می توان نام نهاد شايد گسترده‌ترين آسيبي كه به مكاشفات عرفاني رسيده و يا ممكن است برسد خطا در همين گزارش از مشهودات است.
مثلاً‌ يك تعبيري دارد مي‌كند كه اگر يك مقداري دقت بكند يا مكرّر مراجعه بكند مي‌بيند اين نكته تعبيري، در مشهودش نبود پس سومين راه خطايي كه ممكن است در شهودات عرفاني رخ بدهد خطا در گزارش است و عرض كردم كه اين نكات است كه خود آقايان تذكر دادند صعوبت انتقال تجارب عارفانه در قالب عبارات و الفاظ از يك سو، نبودن زبان غني و قوي در بسياري از عارفان از سوي ديگر و عدم توجه به مباحث برهاني و منطقي از سوي سوم و بي‌مبالاتي در گزارش دقيق از آن‌چه كه شهود كرده در نقطه چهارم اين مشكلات را پديد آورده كه در مقام گزارش عارف گزارشي كه مي‌‌كند دچار مشكلات زيادي است تا جائي كه ملاصدرا مي‌گويد ما كمتر عباراتي را از عرفاء مي‌توانيم مشاهده بكنيم كه مواضع نقد و ايراد در آن نباشد و خود ايشان در جلد 6 اسفار صفحه‌اش را ديگر ننوشته‌ايم اينجوري مي‌فرمايد: لكنّهم لاستقرارهم بما هم عليه من الرياضات و المجاهدات و عدم تَمَرُّنِهِم في التعاليم البحثية و المناظرات العلميه‌ رُبَما لم يقدروا علي تبيين مقاصدهم و تقرير مكاشفاتهم علي وجه التعليم او تساهَلوا و لم يُبالوا عدَم المحافظة علي اسلوب البراهين لاُشتغالهم بماهم اهمُ لهم من ذلك و لهذا قَلَّ من عباراتهم ما خَلَطَ عن مواضع النقوض و اليرادات

4- خطا در فهم گزارش عارفان است اين هم خيلي زياد است. که اين مربوط به ماست يعني ما فكر مي‌كنيم آن‌ها خطا كرده‌اند خطا نكرده‌اند گزارش داده‌اند چون سطح ما با سطح آن‌ها متفاوت است نتوانسته‌ايم حرف آن‌ها و دقتي كه در آن هست را به آن توجه كنيم

در رابطه با نکته چهارم شما ، عرض کردم سد شرع و عقل برای حجیت داشتن مکاشفه برا ی غیر بود، چون سوال شما در رابطه انتقال به غیر بود.

با عرض سلام.

ضمن تشکر از توضیحات بسیار مفصل جناب سمیع. ابتدا لازم است که از ایشان بابت توضیحات مبسوطشان تشکر کنم، ولی ایشان در کلّیت مطلب، حالت مورد نظر ما را در نظر نگرفتند و مشخص است که هنوز چرخنده های بحث روی هم چفت نشده اند. امیدوارم با صبر و حوصله ی ایشان این مسئله حل شود.

سمیع;558459 نوشت:

1-نكتة اولي كه بايد در اين بحث توجه كرد اين است كه مراد از حجيت در اين بحث چيست؟ طبيعي است كه در هر فضايي و در هر بستر علمي حجيت به تناسب همان بستر و فضاي علمي بايد معنا بشود. الآن در اين بحثي كه ما در آن وارد شده ایم مراد از حجيت، حجيت معرفت شناسانه است مثلاً در بحث‌هاي فقهي مراد از حجيت، معذريت و منجّزيت است. در واقع در بحث‌هاي اصول فقه به اين شكل است كه حجت به چيزي مي‌گويند كه معذر و منجّز باشد اما در بحثي را كه الآن ما در آن هستيم ، مراد از حجيت يعني كشف واقع، وصول به واقعيت و نفس الامر به بيان ديگر چيزي از نظر مباحث معرفت شناسانه حجت هست كه معرفت‌زا باشد كاشف واقع باشد . چنانچه قبلا هم به این مطلب اشاره کردم.


با تشکر از این توضیح شما، ولی اگر منظورم این است که حجیت زمانی است که مکاشفه واقعیت را نشان بدهد، صورت مسئله هم دقیقاً در همین است که چرا ما به صورت پیشفرض باید مکاشفه را به صورت ذاتی نشانگر حقیقت بدانیم، تا بعد بر اساس فرمایش شما، هر وقت خلاف شرع و عقل نبود، پذیرفته و به غیر منتقل شود؟

سمیع;558459 نوشت:

2- نكته ديگر اين است كه كشف و شهود حداقل دو تا اصطلاح دارد يك اصطلاح عام و يك اصطلاح خاص در اصطلاح عام، كشف و شهود مساوي با علم و ادراك است چون اساساً هر علم و ادراكي يك نوع مكاشفه و شهود در آن نهفته شده حالا اعم از اينكه حضوري باشد يا حصولي باشد. در آثار خود عرفا هم هست كه برداشت‌هاي علمي حتي علم حصولي را هم مكاشفه اطلاق كرده‌اند.
پس كشف و شهود يك معناي عام دارد كه الآن مدنظر ما نيست ولي معناي خاص كشف و شهود كه مساوي با همان علم حضوري است و در مقابل علم حصولي است الآن مد نظر ماست.

اگر منظورتان همان منبعی است که در برابر عقل در منابع فلاسفه مطرح است، بله منظور ما معنای خاص شهود است.

سمیع;558459 نوشت:

الف:در علم حضوري ما تعدد معلوم نداريم يعني ما يك چيز بيشتر نداريم و نمي‌خواهيم از چيزي به چيز ديگر پي ببريم يعني بحث عبور و گذر در علم حضوري مطرح نيست بر خلاف علم حصولي كه اين نكته هست لذا همة مشكلات معرفت شناسي در علم حصولي از اين ناحيه پيش مي‌آيد ولي در علم حضوري ما نمي‌خواهيم از چيزي به چيز ديگر پي ببريم بحث عبور نيست، بحث گذر نيست بلكه خود شئ معلوم براي ما حاضر است لذا مي‌‌توانيم بگوييم در علم حضوري ما يك معلوم داريم آن را مي‌توانيم معلوم بالذات بدانيم گرچه اصطلاح معلوم بالذات در مقابل معلوم بالعرض است ولي محتواي آن اينجا هست. چون ذاتاً علم فاعل شناسا به او تعلّق گرفته است

بنابراين ويژگي اول اينكه تعدد معلوم ما نداريم و مطلوب بالذات در علم حضوري خود هميني است كه الآن معلوم شده و معلوم بالذات به آن گفتيم و چيز ديگري هم در كار نيست.

در یک مفهوم درست می فرمایید و در مفهومی دیگر با شما مخالفم. اینکه در علم حضوری، تعدادی معلوم در طول یا عرض یکدیگر قرار نمی گیرند، صحیح است، ولی اینکه تعدّد منشأ که در عرض یکدیگر قرار دارند، چندان هم درست نیست. زیرا ممکن است کسی یکی از مقدّسین را در مکاشفه ببینید، اینکه او به واسطه نیازی ندارد، شاید درست باشد، ولی اینکه معلوم واحد است، چندان درست نیست. من اینجا سه معلوم در عرض یکدیگر به شما معرفی می کنم: اوّل خود آن فرد مقدس است، و دوم آنچه مخلوق ذهن و وهم فرد است و سوم یکی از جنود شیطان. اینجا دقیقاً همان جایی است که اصل حجیت در معنای نشان دادن واقعیت، زیر سؤال می رود: آیا این مکاشفه به راستی آن فرد مقدّس را نشان داده است؟ در واقع این همان بحث منشأ مکاشفه است که خدمتتان عرض شد.

سمیع;558459 نوشت:

ب:ويژگي دوم كه از ويژگي‌ اول زائيده مي‌شود اين است كه با رفع تعدد معلوم از علم حضوري مسئله مطابقت با نفس الامر يا عدم مطابقت با نفس الامر رأساً برداشته مي‌شود، يعني سالبة بانتفاء موضوع هست و معناي اين سخن اين است كه ديگر صدق و كذب صواب و خطا( به معنای عدم مطابقت با واقع) در علوم حضوري راه پيدا نمي‌كنند بلكه علم حضوري با توضيحاتي كه عرض كرديم ملازم است با كشف خود معلوم، با كشف خود واقع و نفس الامر مورد نظر، و از اين جهت به هيچ امر بيرون از خودش هم نياز ندارد بر خلاف آنچه را ما در علم حصولي برخورد مي‌كنيم

بنابراين حجيت معرفت شناسانه علم حضوري خود بخود در علوم حضوري و شهودي حاصل است . بنابراين حجيت ذاتي علم حضوري ذاتي بودنش از همين نكته ناشي مي‌شود كه يعني چون تعدد معلوم در آن در كار نيست ما نمي‌خواهيم چيزي را با چيزي مطابقت بدهيم تا بعد بگوييم كه آيا مطابق هست يا مطابق نيست بلكه مستقيماً فاعل شناسا با معلوم در ارتباط است لذا بحث خطا ( به معنای عدم مطابقت با واقع)و صواب و امثال اينها در اينجا راه پيدا نمي‌كند حجيت علم حضوري و شهودي ذاتي بودنش از همين بحث پيدا مي‌شود.

با توضیح این مطالب روشن شد که منظور از «عین» همان واقع، و منشاء مکاشفه، واقع است (البته آدرس فرمایش جناب بوعلی را عرض کرده بودم ،دوباره دقت کنید)

با توضیحاتی که برای بند "الف" ارائه کردم، گمان می کنم که ایراد این بند نیز مشخص است. در واقع در مقام تمثیل، ممکن است کسی در سینه احساس درد کند، خود این درد معلوم است، ولی بحث ما بر سر منشأ این درد است، مثلاً ممکن است ناراحتی قلبی در کار باشد یا اینکه درد ناشی از ناراحتی معده باشد و یا اینکه حتی منشأ وهمی داشته باشد. درد با علم حضوری حس می شود و خود این درد وجودش قطعی است، ولی از ابتدای بحث تا به اینجا، بحث ما همیشه بر سر منشأ بوده است. آنچه نفس الامر و معلوم بالذات است درد است، ولی اینکه این درد از کجا آمده است، که داریم با علم حضوری حسّش می کنیم، جای سؤال ماست که از ابتدای بحث نیز مطرح بوده است.

سمیع;558459 نوشت:

درجه سوم علم را ،اینگونه تعریف می کند« علمٌ لدنيٌّ اسنادُه وجوده و ادراكه عيانُه و نعتُه حكمُه و ليس بينه و بينَ الغيبِ حجابٌ»

چهار تا خصوصيت گفته خصوصيت اول خيلي مهم است كه گفته اسناده وجودُه يعني در علوم شهودي برخلاف علوم حصولي كه اسناد و سند صحتش از بيرون علم حصولي بايد تأمين بشود بنابر برخي از تقريرها در علوم شهودي اين سند و اسناد در درون خود علم حضوري وجود دارد خود وجودش نزد عالم سند تمام عيار دارد.

در واقع اعتبار معرفت شناسانه، علوم حضوري است كه تعبير مي‌كند به اسنادُه وجودُه، خود ملا عبد الرزاق هم شرح در اين بيان را دارد كه ولا يثبُتُ بالاسناد يعني علوم شهودي با اسناد ثابت نمي‌شود اسناد بيرون از خودش، كسائر العلوم المنقوله التي تثبيتُ بالاسناد بل اسنادُه وجودُه اصلاً وجود خودش سند و اسناد خودش است تمام حجيتش از درون خودش هست در تعبير دوم دارد و ادراكُه عيانُه توضيحات خوبي جناب قاسانی دارد« ای لا یحصل بالادراک العقلی و الفهم -کسائر العلوم العقلیه- بل ادراکه شهوده »
در واقع می خواهد بیان بفرماید که اِسناد و اَسناد حجيت علم حضوري در درون خودش است نياز به چيز ديگري ندارد لذا حجيت آن ذاتي است .


گرامی، به گمانم اینجا منظورشان محتوای مکاشفه باشد، مثل آن مثال درد که بله خود درد سند خودش است، ولی منشأ آن چیست؟ اینرا دیگر علم حضوری ما از درد آشکار نمی کند. می فرماید خودش سند خودش است. بله، خب اینکه من این مکاشفه را دیدم، سند این است که این مکاشفه را دیدم، ولی آیا چون این مکاشفه را دیدم، پس این مکاشفه، الهی است؟ اصل سؤال من اینجاست.

سمیع;558459 نوشت:

اما در رابطه با وجود خطا در علوم كشفي باید عرض کنم که اينقدر خطاها در علوم كشفي از يك جهت بايد بگوئيم زياد است كه خود عرفاء هم به وجود اين‌ها اعتراف دارند و معتقدند كه خطا در كشف و مكاشفات و اين‌ها است. و با وجود اين همه خطا و اين‌ها كه خودشان هم گفته‌اند حجيت ذاتي شهود ديگر چه معنايي مي‌تواند داشته باشد؟

سؤال من هم همین است و امّا جوابهای شما:

سمیع;558459 نوشت:

الف: نكته اول اينكه خطا در علوم حضوري قطعاً به معناي عدم مطابقت با نفس الامر نمي‌تواند باشد چون در علم شهودي و حضوري ما عبور نمي‌خواهيم بكنيم از چيزي به چيز ديگر تا بعد بخواهيم اين دو تا را با يكديگر مقايسه بکنيم خود آن شيئ كه الآن متعلق علم هست هدف نهايي ماست ما جايي نمي‌خواهيم برويم هميشه بحث خطا در علم حصولي است حالا اگر با يك معناي وسيع‌تري بگيريم آنجايي است كه عبور مي‌خواهيم بكنيم يعني دو مرتبه‌اي دو مرحله‌اي است ولي در علم حضوري ما يك چنين كاري نمي‌خواهيم بكنيم لذا خطا به معني معرفت‌شناسانه اصلاً امكان وقوع در علم شهودي و حضوري ندارد اصلاً لذا اين باب خطا بسته مي‌شود .

در مورد محتوا با شما موافقم ولی در مورد منشأ موافق این فرمایش شما نیستم، و اینجا هم خطا در مفهومی که عرض کردم، یعنی خطا در آنچه باعث آن چیزی شده که ما به صورت حضوری درکش کردیم، برقرار است. مثل همان درد در یک نقطه از بدن، که احتمالات مختلف در مورد منشأ آن می شود داد، ولی خودش با علم حضوری درک می شود.

سمیع;558459 نوشت:

ب:نكته ديگر اين است كه خطا در همه انواع ادراكات رخ مي‌دهد ادراك حسي خيالي شهودي عقلي در همه اين‌ها رخ مي‌دهد اگر واقعاً وقوع خطا مي‌تواند حجيت يك نوع ادراك را از بين ببرد بايد بگوئيم هيچ نوع ادراكي حجيت‌ ندارد بايد سر از سفسطه در بياوريم .

خیر گرامی، سر از سفسطه در نمی آوریم. وقتی کسی دچار توهم می شود و صداهایی می شنود یا چیزهایی را می بیند، روی چه حسابی او توهم دارد و ما مشکل شنوایی و بینایی نداریم؟ شاید او چشم بصیرت دارد و ما نداریم. پاسخ علم روان پزشکی به این مسئله این است: زیرا ما بیشتر هستیم! یعنی معیار بیماری و توهم بودن دقیقاً همین است که او چیزهایی را می بیند که اکثر مردم نمی بینند و صداهایی را می شنود که اکثر مردم نمی شنوند. حجیت آنچه می بینیم و آنچه می شنویم، برای ما همان قدری است که برای یک بیمار که صداها و تصاویر موهوم می بیند، می باشد. ولی علم اکثریت را معیار قرار می دهد و حجیت نگرش آن کسی که بیمارش می خوانیم، را منکر می شود. آیا ما برهانی قطعی داریم که آن چه او می بیند وجود ندارد یا آن صداها حقیقی نیستند؟

سمیع;558459 نوشت:

ج: نکته سوم اینکه كه می توان چند نوع خطا در شهودات عرفا پيدا كرد. ببينيم اين سه چهار نوع چيست؟

1-يك نوع خطا كه در مشاهدات آن‌ها مي‌تواند اتفاق بيفتد خطاي سلوكي است خطاي سلوكي يعني چه؟ يعني عرفا مي‌گويند آن دسته از شهودات و مكاشفاتي كه براي شخص مشاهد مضر است در سلوكش ضرر دارد آسيب به او مي‌زند اين‌ها را القائات شيطاني مي‌‌دانند اصلاً‌ منظرشان منظر معرفت‌شناسانه نيست يعني نمي‌خواهند بگويند اين شهودي كه اتفاق افتاده است مطابق با واقع نيست نه اتفاقاً مطابق با واقع هم هست ولي مي‌گويند اين مفید نیست.اين القاء شيطاني است اين راه شيطاني آمده است چرا؟ چون اين شهود به سلوك او ضربه زده
در واقع طائفه‌اي از بحث خطاهايي كه مثلاً مي‌گويند مكاشفات شيطاني نبايد ما بگوئيم چون گفته‌ مكاشفات شيطاني يعني حجيت علوم شهودي و حضوري را از منظري كه ما دنبال مي‌كنيم ضربه مي‌زند. علوم شهودي و حضوري حجيت آن كشف واقع است. كشف واقع دارد از اين حيث نمي‌خواهند بگويند خطاست تعبير خطا دارند يعني تعبير اينكه اين صحيح نيست اين القائات شيطاني است به معناي اين است كه اين مضرّ ‌است براي مسير سلوك و آسيب مي‌زند. پس اين يك طائفه از خطاهايي كه عرفاء مي‌گويند منظور اين است يعني خطاي سلوكي است طرف مي‌گوئيم در خطا می رود منظور اين است يعني راهي را دارد مي‌رود كه كج است و ساقطش مي‌كند.


اگر منظور این است که فقط به خاطر خطای خود عارف در انتخاب مسیر، شهودی شیطانی حاصل می شود، این مسئله مورد سؤال ما نیست. اگر راهی هست که عارف بفهمد که راه را اشتباه رفته است، در این حالت از خطا، حجیت شهود حفظ می شود.

سمیع;558459 نوشت:

2-قسم دوم خطا را می توان خطاي معرفتي نام نهاد منتها با همان توضيحي كه قبلاً داده‌ايم كه در علم حضوري و شهودي خطاي معرفتي به معناي در واقع خلاف كشف واقع باشد نيست آن بحثش روشن است ولي در جوانب علم حضوري خطاي معرفتي در واقع رخنه مي‌كند و تنها عاملي كه منشأ اين دست از خطاها در شهود مي‌شود مشهود نگاشتن چيزي است كه واقعاً مشهود نشده بود به بيان ديگر پاره‌‌اي از معاني تأويل تعبيري فرهنگ اعتقادي فرهنگ‌هاي ديگر و به تعبير دقيق‌تر جمله‌اي از علم‌هاي حصولي خودش را در لابلاي علم شهودي و حضوري مي‌گنجاند و شخص مشاهد ناخودآگاه آن‌ها را مشهود مي‌پندارد اين بزرگترين خطري است كه آسيبي است كه به علوم شهودي مي‌رسد منتها دقت بكنيم معناي حجيت يعني دست برداشتن از حجيت ذاتي شهود نيست اين از جاي ديگري چون علم حصولي خطابردار است و خود را در لابه‌لاي علم شهودي نهان كرده از آن باب اين خطاها رخ مي‌دهد. ما نمونه‌هايي را در اين بحث داريم در همين بحث تناسخ است كه ملاصدرا هم به تفصيل به آن پرداخته است در بحث تناسخ كه خود ابن عربي هم به آن پرداخته ديگران هم پرداخته‌اند و ملاصدرا هم به آن پرداخته در بحث تناسخ بزرگاني از اهل معرفت در همان از قدماء بوده‌اند كه از بس كشف و شهود‌هاي مثالي آن‌ها شفاف و قوي بود وقتي كسي مي‌مرد، مشاهده مي‌كردند اين مثلاً سگ شده رفته خوك شده رفته و يا خودشان اين بي‌توجهي را به خرج مي‌دادند يا ديگراني كه با حرف‌هاي آنها برخورد مي‌كردند دقت نمي‌كردند كه اين در چه عالمي دارد اين را مي‌بيند گفته‌اند كه در حس اتفاق افتاده يعني آنچه را مشهود نبود آن را به عنوان مشهود جزء شهود آوردند در عالم ماده آن‌را دانستند و بحث تناسخ به اين شكل راه پيدا كرد در اقوام مختلفي كه هست.

حتي ممكن است در مرحله برداشت شخصي خودش آنچه را كه در عقائدش هست به نحو علم حصولي است فكر مي‌كند كه همان را مشاهده كرده است در حالي‌ كه آن را مشاهده نكرده بود خب اين دست از آسيب‌ها را هم.
ویا بر فرض مثال در فاهمه‌ي ذهني او يك سري اعتقاداتي نهفته شده درست است يك كشفي براي او اتفاق افتاده ناخودآگاه يك تعبير خاصي از آن كشف دارد مي‌كند.(شاید بحث جناب جیلی به این قسمت مربوط شود . البته باید به طور دقیق صدر وذیل عبارت را دید)
عرفاء براي كم شدن اين نوع مشكلات تجربه‌هاي عارفانه مكرّر را پيشنهاد مي‌كنند يعني شهود يك دفعه‌اي چندان فائده‌اي ندارد مرتب اگر انسان شهود را انجام بدهد شهودهاي پي در پي دقت و تأمّل در اصل مشهودات عدم تحميل ذهنيات به تدريج مكاشفات را از اين دست آسيب‌ها محفوظ نگه مي‌دارد يعني چيزي كه حجيت ذاتي دارد چيز‌هاي ديگري خليط شده مي‌خواهد به هم بزند آن را شخص مشاهد براي خودش بايد مجموعه‌اي از آداب و كارها را داشته باشد تا به تدريج اين‌ها شسته و رفته شود مخصوصاً اگر از منظر ادراكات ديگر نگاه بكنيم خود آقايان تذكر دادند ملاصدرا گفته ديگران هم گفته‌اند اگر شخص مشاهد قدرت عقلاني خوبي داشته باشد قدرت منطقي عقلي منطقي خوبي داشته باشد. خيلي راحت‌تر مي‌تواند از اين آسيب‌ها در خود متن شهودش جلوگيري بكند چيز‌هايي اضافه نكند به شهودش


این مورد هم اگر به معنای این نیست که خود پیشفرضهای عارف قدرت دارند که به صورت خودسر وارد مکاشفات او بشوند، مورد سؤال ما نیست، ولی اگر ورود آنها غیر قابل کنترل و اجتناب ناپذیر باشد، بله این هم باعث از بین رفتن حجیت می گردد.

سمیع;558459 نوشت:

3-يك بخش ديگر از خطا را خطا در گزارش می توان نام نهاد شايد گسترده‌ترين آسيبي كه به مكاشفات عرفاني رسيده و يا ممكن است برسد خطا در همين گزارش از مشهودات است.
مثلاً‌ يك تعبيري دارد مي‌كند كه اگر يك مقداري دقت بكند يا مكرّر مراجعه بكند مي‌بيند اين نكته تعبيري، در مشهودش نبود پس سومين راه خطايي كه ممكن است در شهودات عرفاني رخ بدهد خطا در گزارش است و عرض كردم كه اين نكات است كه خود آقايان تذكر دادند صعوبت انتقال تجارب عارفانه در قالب عبارات و الفاظ از يك سو، نبودن زبان غني و قوي در بسياري از عارفان از سوي ديگر و عدم توجه به مباحث برهاني و منطقي از سوي سوم و بي‌مبالاتي در گزارش دقيق از آن‌چه كه شهود كرده در نقطه چهارم اين مشكلات را پديد آورده كه در مقام گزارش عارف گزارشي كه مي‌‌كند دچار مشكلات زيادي است تا جائي كه ملاصدرا مي‌گويد ما كمتر عباراتي را از عرفاء مي‌توانيم مشاهده بكنيم كه مواضع نقد و ايراد در آن نباشد و خود ايشان در جلد 6 اسفار صفحه‌اش را ديگر ننوشته‌ايم اينجوري مي‌فرمايد: لكنّهم لاستقرارهم بما هم عليه من الرياضات و المجاهدات و عدم تَمَرُّنِهِم في التعاليم البحثية و المناظرات العلميه‌ رُبَما لم يقدروا علي تبيين مقاصدهم و تقرير مكاشفاتهم علي وجه التعليم او تساهَلوا و لم يُبالوا عدَم المحافظة علي اسلوب البراهين لاُشتغالهم بماهم اهمُ لهم من ذلك و لهذا قَلَّ من عباراتهم ما خَلَطَ عن مواضع النقوض و اليرادات

این مسئله که مربوط به بعد از شهود است و به کل از صورت مسئله ی ما خارج است.

سمیع;558459 نوشت:

4- خطا در فهم گزارش عارفان است اين هم خيلي زياد است. که اين مربوط به ماست يعني ما فكر مي‌كنيم آن‌ها خطا كرده‌اند خطا نكرده‌اند گزارش داده‌اند چون سطح ما با سطح آن‌ها متفاوت است نتوانسته‌ايم حرف آن‌ها و دقتي كه در آن هست را به آن توجه كنيم

این مسئله نیز خارج از صورت سؤال است.

***

شما حالت مفروض سؤال ما را در توضیحاتتان، مورد بررسی قرار ندادید، یعنی نه آن را به عنوان یک گونه از خطا، نقد کردید و نه امکان وقوع آنرا انکار کردید. ببینید حالتی که مد نظر ماست این است که به طور اساسی یک موجود شیطانی یا ضمیر ناخودآگاه شخص، برای او یک مکاشفه ی شیطانی یا وهمی، بسازد. شما در چهار حالت مدّ نظرتان، این مسئله را مورد بررسی قرار نداده اید.

همچنین شما هنوز توضیح نفرموده اید، که این نفس الامر و معلوم علم حضوری، از کجا آمده است را، چگونه عارف می تواند کشف کند.(همان مثال درد)

سمیع;558459 نوشت:

در رابطه با نکته چهارم شما ، عرض کردم سد شرع و عقل برای حجیت داشتن مکاشفه برا ی غیر بود، چون سوال شما در رابطه انتقال به غیر بود.


اگر سدّ شرع و عقل، فقط برای انتقال به غیر است، خود عارف از کجا شیطانی بودن مکاشفات در خطای نوع اوّل، یعنی بیراهه رفتن، را درک می کند؟ از سوی دیگر، بلاخره عارف می خواهد بر مبنای این شهودات عرفان را بنا بنهد: یا باید مکاشفات را انتقال بدهد یا نتایج به دست آمده از این مکاشفات را. به هر حال شرع و عقل، وارد عمل می شوند و این مکاشفات را بررسی می کنند.

با تشکر از پاسخگویی شما

مسلمان ایرانی;559546 نوشت:
با عرض سلام.

با تشکر از این توضیح شما، ولی اگر منظورم این است که حجیت زمانی است که مکاشفه واقعیت را نشان بدهد، صورت مسئله هم دقیقاً در همین است که چرا ما به صورت پیشفرض باید مکاشفه را به صورت ذاتی نشانگر حقیقت بدانیم، تا بعد بر اساس فرمایش شما، هر وقت خلاف شرع و عقل نبود، پذیرفته و به غیر منتقل شود؟


باسمه تعالی
وقتی ما مکاشفه را از سنخ علوم حضوری دانستیم و خصوصیت علم حضوری نشان دادن واقع است، چنانچه توضیح دادیم باید با این پیش فرض جلو برویم

مسلمان ایرانی;559546 نوشت:
با عرض سلام.


در یک مفهوم درست می فرمایید و در مفهومی دیگر با شما مخالفم. اینکه در علم حضوری، تعدادی معلوم در طول یا عرض یکدیگر قرار نمی گیرند، صحیح است، ولی اینکه تعدّد منشأ که در عرض یکدیگر قرار دارند، چندان هم درست نیست. زیرا ممکن است کسی یکی از مقدّسین را در مکاشفه ببینید، اینکه او به واسطه نیازی ندارد، شاید درست باشد، ولی اینکه معلوم واحد است، چندان درست نیست. من اینجا سه معلوم در عرض یکدیگر به شما معرفی می کنم: اوّل خود آن فرد مقدس است، و دوم آنچه مخلوق ذهن و وهم فرد است و سوم یکی از جنود شیطان. اینجا دقیقاً همان جایی است که اصل حجیت در معنای نشان دادن واقعیت، زیر سؤال می رود: آیا این مکاشفه به راستی آن فرد مقدّس را نشان داده است؟ در واقع این همان بحث منشأ مکاشفه است که خدمتتان عرض شد.

باسمه تعالی
این فرمایش شما ارتباطی به علم حضوری ندارد، چون در همین مثال شما اگر موانعی وجود نداشته باشد واقعا او همان شخص مقدس را دیده، و در صورت وجود موانع، توهمی بیش نبوده.
در واقع این تعددی که شما درست کردید ارتباطی به علم حضوری ندارد بلکه به وجود موانع در مسیر علم حضوری و عدم آن موانع بر می گردد. لذا این تعدد درست می شود

مسلمان ایرانی;559546 نوشت:

با توضیحاتی که برای بند "الف" ارائه کردم، گمان می کنم که ایراد این بند نیز مشخص است. در واقع در مقام تمثیل، ممکن است کسی در سینه احساس درد کند، خود این درد معلوم است، ولی بحث ما بر سر منشأ این درد است، مثلاً ممکن است ناراحتی قلبی در کار باشد یا اینکه درد ناشی از ناراحتی معده باشد و یا اینکه حتی منشأ وهمی داشته باشد. درد با علم حضوری حس می شود و خود این درد وجودش قطعی است، ولی از ابتدای بحث تا به اینجا، بحث ما همیشه بر سر منشأ بوده است. آنچه نفس الامر و معلوم بالذات است درد است، ولی اینکه این درد از کجا آمده است، که داریم با علم حضوری حسّش می کنیم، جای سؤال ماست که از ابتدای بحث نیز مطرح بوده است.


ظاهرا شما در بدیهیات هم شک دارید
اتفاقا شما در این مثالی که زدید موید عرایض بنده بودید. کسی که گوشش درد می کند علاوه بر احساس درد ، منشأ آن را هم درک کرده که منشأ این درد گوشش بوده نه دندانش
همین طور کسی که درد کلیه دارد و یا درد دندان و درد چشم و ... منشاء ان کالملا مشخص است و یا کسی که در سینه خود احساس درد می کند بالاخره منشاء درد در سینه اگر قلب باشد جایش مشخص و یا اگر معده اش درد کند ، مکانش مشخص است
پس در این مثال علاوه بر اینکه خود درد با علم حضوری احساس می شودف منشاء ان هم مشخص است.

مسلمان ایرانی;559546 نوشت:

گرامی، به گمانم اینجا منظورشان محتوای مکاشفه باشد، مثل آن مثال درد که بله خود درد سند خودش است، ولی منشأ آن چیست؟ اینرا دیگر علم حضوری ما از درد آشکار نمی کند. می فرماید خودش سند خودش است. بله، خب اینکه من این مکاشفه را دیدم، سند این است که این مکاشفه را دیدم، ولی آیا چون این مکاشفه را دیدم، پس این مکاشفه، الهی است؟ اصل سؤال من اینجاست.


باسمه تعالی
آوردن آن عبارت برای این بود که نشان دهیم علم حضوری واقع را نشان می دهد (البته به شرطی که موانعی در این بین نباشد)

مسلمان ایرانی;559546 نوشت:

در مورد محتوا با شما موافقم ولی در مورد منشأ موافق این فرمایش شما نیستم، و اینجا هم خطا در مفهومی که عرض کردم، یعنی خطا در آنچه باعث آن چیزی شده که ما به صورت حضوری درکش کردیم، برقرار است. مثل همان درد در یک نقطه از بدن، که احتمالات مختلف در مورد منشأ آن می شود داد، ولی خودش با علم حضوری درک می شود.

باسمه تعالی

کسی نگفته که خطا در مکاشفات رخ نمی دهد ، اتفاقا ما هم که برخی از عوامل خطا را بیان کردیم.
محققین اهل عرفان که در راس آنان می توان از محی الدین و علاء الدوله سمنانی نام برد، به این حقیقت اذعان کرده اند که گاهی ساخته های خیال و احیانا القائات شیطانی در جامه کشف و شهود برای سالک جلوه می کند و حق با باطل آمیخته می گردد. چنین نیست که مکاشفات عرفانی همواره مصون از خطا و اشتباه باشدف بلکه رد برخی موارد آن چه مکاشفه و شهود حقیقت به نظر می رسد در واقع ساخته خیال و حتی جزو القائات شیطانی است که نه تنها پرده از حقیقت بر نمی گیرد ، بلکه حقیقت را دگر گونه می نمایاند و موجب گمراهی و ضلالت می شود.
اکنون با این مساله اساسی مواجه هستیم که : آیا معیاری وجود دارد که مکاشفه واقع نما را از مکاشفه غیر واقع نما(مشهود را از پندار ) تمییز دهد؟ در واقع این معیارها مانند معیارهایی که قبلا به چند نمونه آن اشاره کردیم به ما نشان خواهد داد که محتوای مکاشفه واقع است و علم حضوری بدون هیچ مانعی واقع را به ما نشان داده است
معیارهایی وجود دارد به چند نمونه اشاره می کنیم:
الف: اطمینان از سلامتی مغز و بدن
اطمینان از سلامتی جسم و خصوصا مغز مرید در تمام مدت سلوک اولین شرط است و نتیجه آن اعتدال ذهنی است. عدم تعادل مزاج جسمانی (که مغز نیز بخشی از آن است) می تواند باعث مشاهدات غیر واقعی و یا مشاهداتی باشد که به خاطر مداخله زیاد قوه مخیله و اعوجاج ذهنی فرد، به قدری به هم ریخته و مشوش و حاوی عناصر غیر لازم است که غیر قابل تعبیر خواهد بود.
ب:تزکیه نفس
تزکیه نفس از انگیزه ها، صفات و افعال ذمیمه و نفسانی که همه آنها انحراف از طبیعت انسانی /الهی بشر محسوب می شوند از اولین شرایط صحت کشف است. بنابراین خالی بودن از اعراض نفسانی و صدق نفسانی ، یعنی با خود و خدا صادق بودن در صحت کشف اهمیت بسیار دارد. چون فرد کاذب حتی در خواب و مکاشفه به خودش هم دروغ تحویل می دهد. کسی که که خود بزرگ بینی را در خود نابود نکرده باشد در معرض دیدن خواب یا مکاشفه ای مبنی بر سروری و یا مهدویت است. وکسی که لجاجت و سرکشی طبیعی وجود خود را به سلم تبدیل نکرده باشد در معرض دیدن چیزی مبنی بر انکار شریعت و اباحیگری قرار دارد.
بنابراین، نتیجه تزکیه نوعی اعتدال مزاج ذهنی و روحی است که از زمینه های مهم صحت واردات و ادراکات فراطبیعی است. این اعتدال می تواند دخالت های ناخواسته نفس امارهف یعنی همان عامل منفی موجود در وجود هر انسانیف که زمینه انحراف مسیر صحیح کشف و شهود است را منتفی سازد. و همچنین این اعتدال می تواند از نفوذ شیاطین جلوگیری کند. این موجودات که از جنس جن هستند در جهان بینی دینی و عرفانی به عنوان یک عامل پنهانی منفی که ساختار وجودی و انگیزه های منفی آنها درباره انسان مقتضی دخالت در درک و فهم انسان و منحرف کردن آن از شناخت واقعیات و حقایق ماورائی است، شناخته می شوند . در حقیقت عرصه جولان شیطان ذهن انسان و خصوصا قوه واهمه و مخیله است.
ج:صیقلی کردن دل:
صیقلی کردن کامل صفحه دل و توجه برای تمرکز کامل بر غیب و باطن خود و عالم، شرطی دیگر است. وقتی با نفی خواطر تمام افکار و تصورات و دیگر صورت های ذهنی پاک گردد دیگر زمینه های ذهنی با مداخله های بی جا کشف و شهود را مخدوش نخواهد کرد.
و همچنین معیارهای دیگری که البته بعضی از آنها مربوط به بحث ما نیست مانند اتحاد با نفس الامر، مطابقت با صور عقلیه در لوح محفوظ- عقل-مطابقت با متون دینی- مطابقت با احکام دینی-شیخ و مرشد-اجماع اهل عرفان-تجربه و آزمایش- خروج روح از بدن –فنا-نور و دیدن انوار-و....
نشان می دهد که کشف هر فرد اگر از این معیارها عبور کند برای خودش به اندازه ای که از علم حضوری انتظار می رود واقع نماست و بار معنایی و یقین آور است و لذا به همان نسبت برای خودش حجت خواهد بود.
در مورد مثال درد ، هم جواب عرض شد

مسلمان ایرانی;559546 نوشت:

خیر گرامی، سر از سفسطه در نمی آوریم. وقتی کسی دچار توهم می شود و صداهایی می شنود یا چیزهایی را می بیند، روی چه حسابی او توهم دارد و ما مشکل شنوایی و بینایی نداریم؟ شاید او چشم بصیرت دارد و ما نداریم. پاسخ علم روان پزشکی به این مسئله این است: زیرا ما بیشتر هستیم! یعنی معیار بیماری و توهم بودن دقیقاً همین است که او چیزهایی را می بیند که اکثر مردم نمی بینند و صداهایی را می شنود که اکثر مردم نمی شنوند. حجیت آنچه می بینیم و آنچه می شنویم، برای ما همان قدری است که برای یک بیمار که صداها و تصاویر موهوم می بیند، می باشد. ولی علم اکثریت را معیار قرار می دهد و حجیت نگرش آن کسی که بیمارش می خوانیم، را منکر می شود. آیا ما برهانی قطعی داریم که آن چه او می بیند وجود ندارد یا آن صداها حقیقی نیستند؟

باسمه تعالی
بله اتفاقا برهان قطعی داریم ،امروزه تشخیص سلامتی روانی فرد عملی تر از قبل است. چون با استفاده از اسکن مغز به اثبات رسیده افرادی که دچار توهمات دیداری و شنیداری هستند مغزشان کوچک تر از اندازه عادی است. چون برخی قسمت های آن آتروفی شده است(گراهام،1384،:537)

مسلمان ایرانی;559546 نوشت:

این مورد هم اگر به معنای این نیست که خود پیشفرضهای عارف قدرت دارند که به صورت خودسر وارد مکاشفات او بشوند، مورد سؤال ما نیست، ولی اگر ورود آنها غیر قابل کنترل و اجتناب ناپذیر باشد، بله این هم باعث از بین رفتن حجیت می گردد.




باسمه تعالی
ورود پیش فرضهای عارف غیر قابل کنترل و اجتناب پذیر نیستند، ولی در برخی موارد وارد می‌شوند.

مسلمان ایرانی;559546 نوشت:

شما حالت مفروض سؤال ما را در توضیحاتتان، مورد بررسی قرار ندادید، یعنی نه آن را به عنوان یک گونه از خطا، نقد کردید و نه امکان وقوع آنرا انکار کردید. ببینید حالتی که مد نظر ماست این است که به طور اساسی یک موجود شیطانی یا ضمیر ناخودآگاه شخص، برای او یک مکاشفه ی شیطانی یا وهمی، بسازد. شما در چهار حالت مدّ نظرتان، این مسئله را مورد بررسی قرار نداده اید.

همچنین شما هنوز توضیح نفرموده اید، که این نفس الامر و معلوم علم حضوری، از کجا آمده است را، چگونه عارف می تواند کشف کند.(همان مثال درد)




باسمه تعالی
اتفاقا سوال شما در نظر گرفتم و بند 2 را در رابطه با ورود توهمات توضیح دادم

این نفس الامر هم قرار نیست از جایی بیاید بلکه موجود هست و عارف اگر موانعی در این بین نباشد به آن می رسد

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحيم

با عرض سلام. بنده اعتراف می کنم که از این بحث خیلی لذت می برم و تا به حال چیزهای زیادی آموخته ام. تنها آرزویم این است که این بحث برای کارشناس محترم بحث، ملال آور نباشد، زیرا این مطالب برای من کسب علم است و برای ایشان مرور بر معلومات.

البته در مطالب اخیر، تفاهمات ما افزایش یافته است که به نتیجه نزدیکتر گشته ایم. هر چند محور بحث ما اکنون بر روی معیارهای نجات مکاشفه از موانع است، ولی در برخی قسمتها هم توضیحاتی را لازم دانستم.

سمیع;560493 نوشت:
باسمه تعالی
وقتی ما مکاشفه را از سنخ علوم حضوری دانستیم و خصوصیت علم حضوری نشان دادن واقع است، چنانچه توضیح دادیم باید با این پیش فرض جلو برویم

بزرگوار مشکل بر سر منظور من و شما از "واقع" است. ما یک برداشت از این واژه نداریم. آن واقعی که مکاشفه با علم حضوری درک می کند چیزی است که به راستی بر آن مکشوف شده است، و آن واقعی که حجیت می بخشد، چیزی است که به راستی وجود دارد. شما به شکلی این دو را یکی می گیرید، ولی یکی انگاشتن این دو نیاز به اثبات دارد. همان موانعی که در ادامه به آنها اشاره می فرمایید، می توانند به جای واقع، در معنای مدّ نظر من، مکشوف شوند.

سمیع;560495 نوشت:
باسمه تعالی
این فرمایش شما ارتباطی به علم حضوری ندارد، چون در همین مثال شما اگر موانعی وجود نداشته باشد واقعا او همان شخص مقدس را دیده، و در صورت وجود موانع، توهمی بیش نبوده.
در واقع این تعددی که شما درست کردید ارتباطی به علم حضوری ندارد بلکه به وجود موانع در مسیر علم حضوری و عدم آن موانع بر می گردد. لذا این تعدد درست می شود

بزرگوار، هر اسمی که شما رویش بگذارید، خواه مانع و خواه منشأ خطا و خواه منشأ دروغین، به هر حال علم حضوری چیزی را حس می کند که هم می تواند واقعیت محض باشد و هم می تواند توهم محض باشد و هم می تواند توطئۀ شیطان باشد.

من با شما موافق نیستم اگر معتقدید که اینها در ایستگاهی غیر از مقصد مکاشفه در انتظار علم حضوری هستند، بلکه این، به قول شما موانع، خود مقاصدی هستند که بر سر راه علم حضوری ایستاده و تظاهر به حقیقت بودن می کنند و بعضاً همان واقعی می شوند که در مکاشفه دیده می شود. علم حضوری ممکن است به هر یک از این سه مقصد برسد. اثبات اینکه اینها مانع هستند و نه مقصدی برای یک مکاشفه، و اثبات اینکه راهی وجود دارد، که به غیر از مکاشفاتی که جنبه ی وحی الهی دارند و لازمه ی هدایتگری خداست که مانع از انحراف شود، مکاشفات عارف بدون رسیدن به این موانع یا با عبور از آنها، با حتم و بدون هیچ شکی به حقیقت محض برسد، به عهدۀ شماست.(البته در ادامه به بخش دوم این مسئله پرداخته اید که سؤالاتم را عرض خواهم کرد)

سمیع;560501 نوشت:
ظاهرا شما در بدیهیات هم شک دارید
اتفاقا شما در این مثالی که زدید موید عرایض بنده بودید. کسی که گوشش درد می کند علاوه بر احساس درد ، منشأ آن را هم درک کرده که منشأ این درد گوشش بوده نه دندانش
همین طور کسی که درد کلیه دارد و یا درد دندان و درد چشم و ... منشاء ان کالملا مشخص است و یا کسی که در سینه خود احساس درد می کند بالاخره منشاء درد در سینه اگر قلب باشد جایش مشخص و یا اگر معده اش درد کند ، مکانش مشخص است
پس در این مثال علاوه بر اینکه خود درد با علم حضوری احساس می شودف منشاء ان هم مشخص است.

بزرگوار شکی در امور بدیهی رخ نداده است، ولی شما از تمثیل، تفسیر درستی نفرمودید. صورت تمثیل به عنوان یک مثال نقض، بر ادعای شماست: ممکن است انسان در سینه احساس درد کند، آن هم در سمت چپ سینه، ولی مشکل از معده باشد ولی خودش گمان کند که قلبش مشکل دارد، یا برعکس! شما نقطه قوت تمثیل ما را مدّ نظر قرار ندادید، که علم حضوری فرد، درد را نشان می دهد، ولی مشخص نمی کند که درد مورد نظر ناشی از ناراحتی قلب است، یا ناراحتی معده یا حتی تلقین!

عجیب است که می فرمایید: «کسی که در سینه خود احساس درد می کند بالاخره منشاء درد در سینه اگر قلب باشد جایش مشخص و یا اگر معده اش درد کند ، مکانش مشخص است» زیرا به عرض ما توجه نفرمودید که مشکل قلب و معده، هر دو می تواند منجر به دردهای مشابه در یک ناحیه بشود، یعنی در یک مکان واحد. فقط این نیست، گاهی ناراحتی معده باعث، سردردهای مزمن می شود، ولی جایگاه معده در سر نیست.

پس در این مثال، هر چند خود درد با علم حضوری احساس می شود، منشأ آن با علم حصولی و مراجعه به پزشک مشخص خواهد شد.

سمیع;560507 نوشت:
باسمه تعالی

کسی نگفته که خطا در مکاشفات رخ نمی دهد ، اتفاقا ما هم که برخی از عوامل خطا را بیان کردیم.
محققین اهل عرفان که در راس آنان می توان از محی الدین و علاء الدوله سمنانی نام برد، به این حقیقت اذعان کرده اند که گاهی ساخته های خیال و احیانا القائات شیطانی در جامه کشف و شهود برای سالک جلوه می کند و حق با باطل آمیخته می گردد. چنین نیست که مکاشفات عرفانی همواره مصون از خطا و اشتباه باشدف بلکه رد برخی موارد آن چه مکاشفه و شهود حقیقت به نظر می رسد در واقع ساخته خیال و حتی جزو القائات شیطانی است که نه تنها پرده از حقیقت بر نمی گیرد ، بلکه حقیقت را دگر گونه می نمایاند و موجب گمراهی و ضلالت می شود.
اکنون با این مساله اساسی مواجه هستیم که : آیا معیاری وجود دارد که مکاشفه واقع نما را از مکاشفه غیر واقع نما(مشهود را از پندار ) تمییز دهد؟ در واقع این معیارها مانند معیارهایی که قبلا به چند نمونه آن اشاره کردیم به ما نشان خواهد داد که محتوای مکاشفه واقع است و علم حضوری بدون هیچ مانعی واقع را به ما نشان داده است
معیارهایی وجود دارد به چند نمونه اشاره می کنیم:
الف: اطمینان از سلامتی مغز و بدن
اطمینان از سلامتی جسم و خصوصا مغز مرید در تمام مدت سلوک اولین شرط است و نتیجه آن اعتدال ذهنی است. عدم تعادل مزاج جسمانی (که مغز نیز بخشی از آن است) می تواند باعث مشاهدات غیر واقعی و یا مشاهداتی باشد که به خاطر مداخله زیاد قوه مخیله و اعوجاج ذهنی فرد، به قدری به هم ریخته و مشوش و حاوی عناصر غیر لازم است که غیر قابل تعبیر خواهد بود.
ب:تزکیه نفس
تزکیه نفس از انگیزه ها، صفات و افعال ذمیمه و نفسانی که همه آنها انحراف از طبیعت انسانی /الهی بشر محسوب می شوند از اولین شرایط صحت کشف است. بنابراین خالی بودن از اعراض نفسانی و صدق نفسانی ، یعنی با خود و خدا صادق بودن در صحت کشف اهمیت بسیار دارد. چون فرد کاذب حتی در خواب و مکاشفه به خودش هم دروغ تحویل می دهد. کسی که که خود بزرگ بینی را در خود نابود نکرده باشد در معرض دیدن خواب یا مکاشفه ای مبنی بر سروری و یا مهدویت است. وکسی که لجاجت و سرکشی طبیعی وجود خود را به سلم تبدیل نکرده باشد در معرض دیدن چیزی مبنی بر انکار شریعت و اباحیگری قرار دارد.
بنابراین، نتیجه تزکیه نوعی اعتدال مزاج ذهنی و روحی است که از زمینه های مهم صحت واردات و ادراکات فراطبیعی است. این اعتدال می تواند دخالت های ناخواسته نفس امارهف یعنی همان عامل منفی موجود در وجود هر انسانیف که زمینه انحراف مسیر صحیح کشف و شهود است را منتفی سازد. و همچنین این اعتدال می تواند از نفوذ شیاطین جلوگیری کند. این موجودات که از جنس جن هستند در جهان بینی دینی و عرفانی به عنوان یک عامل پنهانی منفی که ساختار وجودی و انگیزه های منفی آنها درباره انسان مقتضی دخالت در درک و فهم انسان و منحرف کردن آن از شناخت واقعیات و حقایق ماورائی است، شناخته می شوند . در حقیقت عرصه جولان شیطان ذهن انسان و خصوصا قوه واهمه و مخیله است.
ج:صیقلی کردن دل:
صیقلی کردن کامل صفحه دل و توجه برای تمرکز کامل بر غیب و باطن خود و عالم، شرطی دیگر است. وقتی با نفی خواطر تمام افکار و تصورات و دیگر صورت های ذهنی پاک گردد دیگر زمینه های ذهنی با مداخله های بی جا کشف و شهود را مخدوش نخواهد کرد.
و همچنین معیارهای دیگری که البته بعضی از آنها مربوط به بحث ما نیست مانند اتحاد با نفس الامر، مطابقت با صور عقلیه در لوح محفوظ- عقل-مطابقت با متون دینی- مطابقت با احکام دینی-شیخ و مرشد-اجماع اهل عرفان-تجربه و آزمایش- خروج روح از بدن –فنا-نور و دیدن انوار-و....
نشان می دهد که کشف هر فرد اگر از این معیارها عبور کند برای خودش به اندازه ای که از علم حضوری انتظار می رود واقع نماست و بار معنایی و یقین آور است و لذا به همان نسبت برای خودش حجت خواهد بود.
در مورد مثال درد ف هم جواب عرض شد

گرامی بسیار عالی است که این معیارها، هر چند حصولی هستند، ولی نظر به اینکه قبل از علم حضوری رخ می دهند، می توانند استقلال آنرا حفظ کنند، امّا مشکل و صورت مسئله با این فرمایشات شما، به طور کامل حل نمی شود، شما راههایی را برای نجات از موانع ذکر کرده اید، ولی اثبات کفایت این راهها چه می شود؟

بفرمایید که این بخش از فرمایشتان: «کشف هر فرد اگر از این معیارها عبور کند برای خودش به اندازه ای که از علم حضوری انتظار می رود واقع نماست و بار معنایی و یقین آور است و لذا به همان نسبت برای خودش حجت خواهد بود.» بر اساس چه برهان و استدلالی است. شما اینجا ادعایی فرموده اید که محتاج اثبات است.

سمیع;560512 نوشت:
باسمه تعالی
بله اتفاقا برهان قطعی داریم ،امروزه تشخیص سلامتی روانی فرد عملی تر از قبل است. چون با استفاده از اسکن مغز به اثبات رسیده افرادی که دچار توهمات دیداری و شنیداری هستند مغزشان کوچک تر از اندازه عادی است. چون برخی قسمت های آن آتروفی شده است(گراهام،1384،:537)

گرامی این هم تأیید تشکیک در علم حضوری است!

اولاً به هر حال تحت بررسی رفتن مغز این افراد، از همان به قول شما سفسطه ها شروع شد که ما بیشتریم و لذا ما راست می گوییم، ولی بعد به بررسی دقیق علمی رسید.

ثانیاً روی چه معیاری "اندازۀ عادی مغز" مشخص شده است که حالا مغز اینها کوچکتر می باشد؟! اینکه "ما بیشتریم پس ما درست می گوییم" عرض من نیست، بلکه فرمایش یکی از اساتید روان پزشکی در دانشگاههاست. اگر آنها در اکثریت بودند، احتمالا می گفتند حجم اضافی مغز ما، مانع ار رؤیت یا شنیدن آن حقایقی می شود که آنها قادر به دیدن و شنیدنش هستند.

ثالثاً بیایید به اصل بحث بازگردیم: اینجا می بینید که صحت و سقم آنچه با علم حضوری دریافت می شود، با علم حصولی مورد بررسی قرار گرفته است. اصل صورت شبهه در همینجا بود که علم حضوری ممکن است به بیراهه برود و الزاماً واقعیت را نشان نمی دهد، که البته گویا در بحث اخیر مشخص شده است که شما این مسئله را، با توضیح موانع، قبول دارید.

سمیع;560531 نوشت:

باسمه تعالی
اتفاقا سوال شما در نظر گرفتم و بند 2 را در رابطه با ورود توهمات توضیح دادم

این نفس الامر هم قرار نیست از جایی بیاید بلکه موجود هست و عارف اگر موانعی در این بین نباشد به آن می رسد

گرامی، شما در بند 2 به بررسی ورود پیشفرضهای عارف به مکاشفه پرداخته بودید، ولی اگر این را در آنجا توضیح داده بودید، ایراد از کم توجهی من بوده است. منظور ما از آمدن، آمدن حرکتی نبود.

با تشکر

مسلمان ایرانی;560584 نوشت:


بزرگوار مشکل بر سر منظور من و شما از "واقع" است. ما یک برداشت از این واژه نداریم. آن واقعی که مکاشفه با علم حضوری درک می کند چیزی است که به راستی بر آن مکشوف شده است، و آن واقعی که حجیت می بخشد، چیزی است که به راستی وجود دارد. شما به شکلی این دو را یکی می گیرید، ولی یکی انگاشتن این دو نیاز به اثبات دارد. همان موانعی که در ادامه به آنها اشاره می فرمایید، می توانند به جای واقع، در معنای مدّ نظر من، مکشوف شوند.


باسمه تعالی
منظور ما از واقع همان چیزی است که به راستی وجود دارد و اثبات آن توجه به معنای علم حضوری با تمام خصوصیاتی است که بیان شد که اگر موانعی در بین نباشد ما را به ان واقع خواهد رساند

مسلمان ایرانی;560584 نوشت:
أ

بزرگوار، هر اسمی که شما رویش بگذارید، خواه مانع و خواه منشأ خطا و خواه منشأ دروغین، به هر حال علم حضوری چیزی را حس می کند که هم می تواند واقعیت محض باشد و هم می تواند توهم محض باشد و هم می تواند توطئۀ شیطان باشد.

من با شما موافق نیستم اگر معتقدید که اینها در ایستگاهی غیر از مقصد مکاشفه در انتظار علم حضوری هستند، بلکه این، به قول شما موانع، خود مقاصدی هستند که بر سر راه علم حضوری ایستاده و تظاهر به حقیقت بودن می کنند و بعضاً همان واقعی می شوند که در مکاشفه دیده می شود. علم حضوری ممکن است به هر یک از این سه مقصد برسد. اثبات اینکه اینها مانع هستند و نه مقصدی برای یک مکاشفه، و اثبات اینکه راهی وجود دارد، که به غیر از مکاشفاتی که جنبه ی وحی الهی دارند و لازمه ی هدایتگری خداست که مانع از انحراف شود، مکاشفات عارف بدون رسیدن به این موانع یا با عبور از آنها، با حتم و بدون هیچ شکی به حقیقت محض برسد، به عهدۀ شماست.(البته در ادامه به بخش دوم این مسئله پرداخته اید که سؤالاتم را عرض خواهم کرد)


باسمه تعالی

علم حضوری با توجه به خصوصیاتی که دارد و قبلا هم عرض شد، واقع را به ما نشان خواهد داد. اما توهم یا اموری که ذکر شد ،اموری هستند که در این میان مداخله می کنند و نمی گذارند علم حضوری کار خودش را بکند و واقع را به ما نشان دهد



مسلمان ایرانی;560584 نوشت:

بزرگوار شکی در امور بدیهی رخ نداده است، ولی شما از تمثیل، تفسیر درستی نفرمودید. صورت تمثیل به عنوان یک مثال نقض، بر ادعای شماست: ممکن است انسان در سینه احساس درد کند، آن هم در سمت چپ سینه، ولی مشکل از معده باشد ولی خودش گمان کند که قلبش مشکل دارد، یا برعکس! شما نقطه قوت تمثیل ما را مدّ نظر قرار ندادید، که علم حضوری فرد، درد را نشان می دهد، ولی مشخص نمی کند که درد مورد نظر ناشی از ناراحتی قلب است، یا ناراحتی معده یا حتی تلقین!

عجیب است که می فرمایید: «کسی که در سینه خود احساس درد می کند بالاخره منشاء درد در سینه اگر قلب باشد جایش مشخص و یا اگر معده اش درد کند ، مکانش مشخص است» زیرا به عرض ما توجه نفرمودید که مشکل قلب و معده، هر دو می تواند منجر به دردهای مشابه در یک ناحیه بشود، یعنی در یک مکان واحد. فقط این نیست، گاهی ناراحتی معده باعث، سردردهای مزمن می شود، ولی جایگاه معده در سر نیست.

پس در این مثال، هر چند خود درد با علم حضوری احساس می شود، منشأ آن با علم حصولی و مراجعه به پزشک مشخص خواهد شد.


باسمه تعالی
کاربر محترم این مثال شما به هیچ وجه ناقض ادعای ما نیست، چون ادعا این بود که علم حضوری ما را به واقع خواهد رساند به شرطی که مانعی در کار نباشد
اتفاقا در این مثال شما درد که با علم حضوری احساس می شود
. اما اینکه نمی دانیم منشاء این درد سینه، معده باشد یا قلب، این مطلب بر می گردد به مانعی به نام جهل ما، و لذا یک پزشک متخصص وقتی در چنین وضعیتی قرار بگیرد علاوه بر احساس درد سینه ، به منشأ آن هم پی خواهد برد


مسلمان ایرانی;560584 نوشت:

بفرمایید که این بخش از فرمایشتان: «کشف هر فرد اگر از این معیارها عبور کند برای خودش به اندازه ای که از علم حضوری انتظار می رود واقع نماست و بار معنایی و یقین آور است و لذا به همان نسبت برای خودش حجت خواهد بود.» بر اساس چه برهان و استدلالی است. شما اینجا ادعایی فرموده اید که محتاج اثبات است.

باسمه تعالی
برهان و استدلال در دل علم حضوری خوابیده است. وقتی مکاشفه از سنخ علم حضوری معرفی شد آنهم عین الیقین و حق الیقین، باید بدانیم که از خصوصیات در علم حضوری این است که واقع و نفس الامر را به ما نشان می دهد.


مسلمان ایرانی;560584 نوشت:

گرامی این هم تأیید تشکیک در علم حضوری است!

اولاً به هر حال تحت بررسی رفتن مغز این افراد، از همان به قول شما سفسطه ها شروع شد که ما بیشتریم و لذا ما راست می گوییم، ولی بعد به بررسی دقیق علمی رسید.

ثانیاً روی چه معیاری "اندازۀ عادی مغز" مشخص شده است که حالا مغز اینها کوچکتر می باشد؟! اینکه "ما بیشتریم پس ما درست می گوییم" عرض من نیست، بلکه فرمایش یکی از اساتید روان پزشکی در دانشگاههاست. اگر آنها در اکثریت بودند، احتمالا می گفتند حجم اضافی مغز ما، مانع ار رؤیت یا شنیدن آن حقایقی می شود که آنها قادر به دیدن و شنیدنش هستند.

ثالثاً بیایید به اصل بحث بازگردیم: اینجا می بینید که صحت و سقم آنچه با علم حضوری دریافت می شود، با علم حصولی مورد بررسی قرار گرفته است. اصل صورت شبهه در همینجا بود که علم حضوری ممکن است به بیراهه برود و الزاماً واقعیت را نشان نمی دهد، که البته گویا در بحث اخیر مشخص شده است که شما این مسئله را، با توضیح موانع، قبول دارید.

باسمه تعالی

اولا: اصلا تشکیکی رخ نداده ، چون اصلا علم حضوری‌ صرف، حاصل نشده بود.

ثانیا:منظور از سفسطه، انکار واقعیت است.

ثالثا:روی تعریف دقیق علمی که در جای خودش بحث شده که مغز یک انسان عادی(نه اکثریت) باید این مقدار خاص باشد.

رابعا:آن علوم حصولی بیانگر آن موانع و وجود آن معیارها هستند و به ما هشدار می دهند که با وجود آن موانع، و فقد آن معیارها، واقع و نفس الامر کشف نشده است. و اصلا علم حضوری‌ صرف، رخ نداده است.

خامسا: وقتی از ابتدا، بحث موازین و معیارها را مطرح کردیم روشن بود که منظورمان این است اموری مانع می شوند علم حضوری به واقع و نفس الامر دست پیدا کنند.

با سلام

مرز بین الله و شیطان کجاست وبه چه طریقی فهمیده میشود ؟

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

با سلام.

سمیع;561618 نوشت:
باسمه تعالی
منظور ما از واقع همان چیزی است که به راستی وجود دارد و اثبات آن توجه به معنای علم حضوری با تمام خصوصیاتی است که بیان شد که اگر موانعی در بین نباشد ما را به ان واقع خواهد رساند

سمیع;561649 نوشت:
علم حضوری با توجه به خصوصیاتی که دارد و قبلا هم عرض شد، واقع را به ما نشان خواهد داد. اما توهم یا اموری که ذکر شد ،اموری هستند که در این میان مداخله می کنند و نمی گذارند علم حضوری کار خودش را بکند و واقع را به ما نشان دهد


اگر موانعی که فرمودید بتوانند به صورتی اثبات پذیر، کنترل شوند، این سخن قابل قبول است. فعلاً مسئله بر سر اثبات معیارهاست.

سمیع;561666 نوشت:
کاربر محترم این مثال شما به هیچ وجه ناقض ادعای ما نیست، چون ادعا این بود که علم حضوری ما را به واقع خواهد رساند به شرطی که مانعی در کار نباشد
اتفاقا در این مثال شما درد که با علم حضوری احساس می شود
. اما اینکه نمی دانیم منشاء این درد سینه، معده باشد یا قلب، این مطلب بر می گردد به مانعی به نام جهل ما، و لذا یک پزشک متخصص وقتی در چنین وضعیتی قرار بگیرد علاوه بر احساس درد سینه ، به منشأ آن هم پی خواهد برد

گرامی، ناقض ادعای شما نمی دانم هست یا خیر، ولی اگر عنایت داشته باشید، از همان ابتدا بحثمان بر سر همین منشأ بوده است.

سمیع;561731 نوشت:
اولا: اصلا تشکیکی رخ نداده ، چون اصلا علم حضوری‌ صرف، حاصل نشده بود.

ثانیا:منظور از سفسطه، انکار واقعیت است.

ثالثا:روی تعریف دقیق علمی که در جای خودش بحث شده که مغز یک انسان عادی(نه اکثریت) باید این مقدار خاص باشد.

رابعا:آن علوم حصولی بیانگر آن موانع و وجود آن معیارها هستند و به ما هشدار می دهند که با وجود آن موانع، و فقد آن معیارها، واقع و نفس الامر کشف نشده است. و اصلا علم حضوری‌ صرف، رخ نداده است.

خامسا: وقتی از ابتدا، بحث موازین و معیارها را مطرح کردیم روشن بود که منظورمان این است اموری مانع می شوند علم حضوری به واقع و نفس الامر دست پیدا کنند.


اولاً اگر "علم حضوری" صرفاً مربوط به زمانی است که یک واقعیت در نزد عالم حاضر است درست است، ولی اگر بپذیریم که ممکن است یک توهم به جای واقعیت بتواند نزد عالم حاضر شود، تشکیک رخ داده است. گویا شما توهمات را حتی اگر نزد عالم حاضر شوند، باز هم مانع می دانید. لذا خواهشمند است، به طور دقیق بفرمایید "مانع چیست؟" لطفاً به شکلی مسئله را باز بفرمایید که قرار گرفتن این مانع به جای واقعیت در نزد عالم را نیز، توضیح بدهد.

(ثانیاً گرامی، بفرمایید معیار علمی عادی بودنِ انسان چیست، که حال مقدار خاص مغز این انسان عادی، مشخص باشد.

ثالثاً شاید، ولی آن علوم حصولی زمانی اقدام به بررسی کردند که گروهی عادی فرض شدند و گروهی غیرعادی، و بعد تفاوتِ مغز افراد غیر عادی، بیماری انگاشته شد. دقت دارید که به لحاظ علمی، همانطور که برای انسانهای "غیرعادی" می توان آن "توهمات" را نابود کرد، برای انسانهای "عادی" هم می توان آن "توهمات" را ایجاد کرد. آیا علم هیچ راهی دارد که ثابت کند که آن توهمات، توهم هستند.)

البته بخشهای داخل پرانتز، نظر به اینکه بیشتر نقد علوم تجربی هستند تا بحث علم حصولی، زیاد جای بحث ندارند و می توانیم به اصل بحث بپردازیم.

اما بخش اصلی بحث:

پرسیده ام:

فرمایید که این بخش از فرمایشتان: «کشف هر فرد اگر از این معیارها عبور کند برای خودش به اندازه ای که از علم حضوری انتظار می رود واقع نماست و بار معنایی و یقین آور است و لذا به همان نسبت برای خودش حجت خواهد بود.» بر اساس چه برهان و استدلالی است. شما اینجا ادعایی فرموده اید که محتاج اثبات است.

چنین فرموده اید:

سمیع;561720 نوشت:
باسمه تعالی
برهان و استدلال در دل علم حضوری خوابیده است. وقتی مکاشفه از سنخ علم حضوری معرفی شد آنهم عین الیقین و حق الیقین، باید بدانیم که از خصوصیات در علم حضوری این است که واقع و نفس الامر را به ما نشان می دهد.

گرامی، گویا به محور و جایگاه سؤال بنده، عنایت نفرموده اید:

شما فرموده اید که علم حضوری موانعی دارد، بعد راههایی را برای نجات از این موانع معرفی فرموده اید. اینکه این راهها برای نجات از موانع کفایت می کنند، را باید ثابت بفرمایید. این ربطی به مکاشفه و علم حضوری بودنش ندارد. ما داریم از موانع و راه نجات از آنها بحث می کنیم. اصلاً بحث از مکاشفه نیست. بحث از موانع و راه نجات از آنهاست.

با تشکر

خیر البریه;561836 نوشت:
با سلام

مرز بین الله و شیطان کجاست وبه چه طریقی فهمیده میشود ؟

اگر منظورتان مرز بین الله و شیطان در مکاشفات است و طریق فهم آن از دیدگاه عرفا، به صفحات پیشین رجوع کنید، ولی اگر بحث بر سر منطقی بودن این طریق مدّ نظرتان است، ادامه بحث را دنبال کنید.

مسلمان ایرانی;562148 نوشت:
گر منظورتان مرز بین الله و شیطان در مکاشفات است و طریق فهم آن از دیدگاه عرفا، به صفحات پیشین رجوع کنید، ولی اگر بحث بر سر منطقی بودن این طریق مدّ نظرتان است، ادامه بحث را دنبال کنید.


با سلام

كلا گفتم ، مثلا افراد زیادی با الهاماتی که دارند دست به کارهایی میزنند که معلوم نیست از جانب الله بوده یا شیطان .

ضمن اینکه شیطان را الله میفرستد !

خیر البریه;562363 نوشت:

با سلام

كلا گفتم ، مثلا افراد زیادی با الهاماتی که دارند دست به کارهایی میزنند که معلوم نیست از جانب الله بوده یا شیطان .

ضمن اینکه شیطان را الله میفرستد !

در صفحات پیشین همین بحث رو داشته ایم. لبّ مطلب این بوده که از دیدِ عرفا، الهاماتی قابل قبوله که مطابق عقل و شرع باشه، و در غیر این صورت، از سوی خدا نیست. ولی بعد بحث روی جزئیات ادامه پیدا کرده و به اینجا رسیده.

سلام

بعضی از داعش هم میگن که بهشون الهام میشه که باید بکشند و .....

مسلمان ایرانی;562147 نوشت:

اولاً اگر "علم حضوری" صرفاً مربوط به زمانی است که یک واقعیت در نزد عالم حاضر است درست است، ولی اگر بپذیریم که ممکن است یک توهم به جای واقعیت بتواند نزد عالم حاضر شود، تشکیک رخ داده است. گویا شما توهمات را حتی اگر نزد عالم حاضر شوند، باز هم مانع می دانید. لذا خواهشمند است، به طور دقیق بفرمایید "مانع چیست؟" لطفاً به شکلی مسئله را باز بفرمایید که قرار گرفتن این مانع به جای واقعیت در نزد عالم را نیز، توضیح بدهد.

با تشکر

باسمه تعالی
اگر شما روی مساله تشکیک تاملی کنید اذعان خواهید فرمود که توهم هیچ ربطی به علم حضوری ندارد. به عنوان مثال در رابطه با نور که در تعریف آن آمده است : «الظاهر بذاته و المظهر لغیره»، نور خورشید، نورپروژکتور، نور لامپ مهتابی، نور لامپ 100وات، نور شمع، همه مصداق نورند منتها صدق نور بر آنها به نحو تشکیک است یعنی همه آنها نورند ولی با شدت و ضعفی که دارند.
در بحث مانحن فیه، توهم به خاطر سوء مزاج و اختلالات ذهنی‌ای که شخص دارد، اصلا مصداق علم حضوری نیست تا شما بخواهید در مرحله بعد بحث تشکیک را مطرح کنید.

منظور از مانع، نداشتن سلامت جسمی و روحیست.

موضوع قفل شده است