جمع بندی حجیت شهود عرفانی، از کجا می آید و آیا قابل انتقال به غیر نیز هست؟

تب‌های اولیه

122 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حجیت شهود عرفانی، از کجا می آید و آیا قابل انتقال به غیر نیز هست؟

با عرض سلام و خسته نباشید. سؤال من در مورد نقل قول ذیل از موضوع قفل شدۀ "فرق فلسفه با عرفان" است:

سمیع;240304 نوشت:

اما فرق سوم:
فرق سوم در روش است در فلسفه تنها روش پذیرفتنی روش عقلی وطریقه برهان است یعنی فیلسوف با دغدغه عقلانی با مسائل روبه رو شده در پی حل آن است اما مبنای اساسی و روش کلیدی در عرفان روش شهودی و دریافت های حضوری است
ر. ک. حکمت عرفانی علی امین نژاد

با توجه به توضیح فوق، من می پرسم، این شهود و دریافت نظری، حجیتش را از کجا می آورد؟

و سؤال دیگر اینکه آیا شهود یک عارف(و نقلی که او از شهودی عرفانی خود می نماید) می تواند برای دیگران نیز حجیت داشته باشد؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد سمیع

مسلمان ایرانی;535601 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشید. سؤال من در مورد نقل قول ذیل از موضوع قفل شدۀ "فرق فلسفه با عرفان" است:

با توجه به توضیح فوق، من می پرسم، این شهود و دریافت نظری، حجیتش را از کجا می آورد؟

و سؤال دیگر اینکه آیا شهود یک عارف(و نقلی که او از شهودی عرفانی خود می نماید) می تواند برای دیگران نیز حجیت داشته باشد؟

باسمه تعالی
شهودات و مکاشفات عارف در صورتی حجت است که با میزان شریعت سنجیده شود اگر مطابق بود حجت است هم برای خود هم برای دیگران. و اگر مخالف با دستورات شریعت باشد مکاشفه شیطانی است و نه رحمانی و به هیچ وجه قابل اعتماد نیست
موفق باشید

سلام
ببخشید مکاشفه شیطانی دیگه چیه؟:Gig:
بنده شنیدم که برخی از مسیحیت یا بودایان هم ادعا های مکاشفه دارند آیا همه مکاشفاتشون شیطانیه؟
یا حق

شهید چمران;549521 نوشت:
سلام
ببخشید مکاشفه شیطانی دیگه چیه؟:Gig:
بنده شنیدم که برخی از مسیحیت یا بودایان هم ادعا های مکاشفه دارند آیا همه مکاشفاتشون شیطانیه؟
یا حق

سلام
مثلا افرادی بودند که در مکاشفات خود شنیدند که کسی به آنها می گوید : (ما از شما تکلیف را برداشتیم) آن شخص می گوید من با شنیدن این حرف کمی با خود فکر کردم و گفتم من که مکلفم و هیچ گاه تکلیف از دوش من تا زمانی که زنده ام برداشته نمی شود لذا فهمیدم این مکاشفه رحمانی نبوده بلکه چون دستوری بر خلاف شریعت بوده پس شیطانی است و به آن اعتنا نکردم

مکاشفاتی هم که برخلاف عقل باشد نیز قابل اعتماد نیست مثلا اگر کسی در مکاشفات خود ببیند که 2+2 می شود 5 این مکاشفه چون برخلاف حکم عقل است رحمانی نیست

سمیع;549531 نوشت:
مثلا افرادی بودند که در مکاشفات خود شنیدند که کسی به آنها می گوید : (ما از شما تکلیف را برداشتیم) آن شخص می گوید من با شنیدن این حرف کمی با خود فکر کردم و گفتم من که مکلفم و هیچ گاه تکلیف از دوش من تا زمانی که زنده ام برداشته نمی شود لذا فهمیدم این مکاشفه رحمانی نبوده بلکه چون دستوری بر خلاف شریعت بوده پس شیطانی است و به آن اعتنا نکردم

مکاشفاتی هم که برخلاف عقل باشد نیز قابل اعتماد نیست مثلا اگر کسی در مکاشفات خود ببیند که 2+2 می شود 5 این مکاشفه چون برخلاف حکم عقل است رحمانی نیست


ممنون از پاسخ شما
ریشه اینطور مکاشفات چیه؟ نگید شیطان میتونه این کار رو با آدم بکنه:moteajeb::please:
حالا اکر یک مسیحی ادعا کرد مکاشفه داشته و مثلا همونطور که عرفای ما ممکنه امام علی(علیه السلام) را ببیننند بگه من مسیح (علیه السلام) رو دیدم اون وقت چی؟ اونم شیطانیه؟
یا حق

شهید چمران;549532 نوشت:
ممنون از پاسخ شما
ریشه اینطور مکاشفات چیه؟ نگید شیطان میتونه این کار رو با آدم بکنه:moteajeb::please:
حالا اکر یک مسیحی ادعا کرد مکاشفه داشته و مثلا همونطور که عرفای ما ممکنه امام علی(علیه السلام) را ببیننند بگه من مسیح (علیه السلام) رو دیدم اون وقت چی؟ اونم شیطانیه؟
یا حق

در قرآن کریم داریم «وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَآئِهِم »[1]و شياطين به دوستداران خويش الهام و پيام مى‏دهند؛ این وحی، وحی شیطانی است.

اعتقادات نادرست، رفتار نادرست، پاکیزه نکردن قلب از هواهای نفسانی،انجام دادن ریاضت های غیر شرعی می تواند زمینه مکاشفات شیطانی را فراهم آورد.

پی‌نوشت:
[1].انعام 121

با عرض سلام و خسته نباشید.

بنده گمان می کنم که بحث در مورد مکاشفات شیطانی، تاپیک مجزایی را می طلبد و در اینجا که بحث حجیتهاست، این مبحث باعث دور شدن ما از محور اصلی خواهد شد.

سمیع;549219 نوشت:
باسمه تعالی
شهودات و مکاشفات عارف در صورتی حجت است که با میزان شریعت سنجیده شود اگر مطابق بود حجت است هم برای خود هم برای دیگران. و اگر مخالف با دستورات شریعت باشد مکاشفه شیطانی است و نه رحمانی و به هیچ وجه قابل اعتماد نیست
موفق باشید

سمیع;549531 نوشت:

مکاشفاتی هم که برخلاف عقل باشد نیز قابل اعتماد نیست مثلا اگر کسی در مکاشفات خود ببیند که 2+2 می شود 5 این مکاشفه چون برخلاف حکم عقل است رحمانی نیست

با تشکر از کارشناس گرامی،

1.لطفاً این دو معیار عقل و شریعت که فرمودید را مستند به سخنان عرفا نمایید.

2.بعلاوه بفرمایید که اساس این دو معیار، عقل است یا نقل.

متشکرم.

مسلمان ایرانی;549568 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشید.

بنده گمان می کنم که بحث در مورد مکاشفات شیطانی، تاپیک مجزایی را می طلبد و در اینجا که بحث حجیتهاست، این مبحث باعث دور شدن ما از محور اصلی خواهد شد.

با تشکر از کارشناس گرامی،

1.لطفاً این دو معیار عقل و شریعت که فرمودید را مستند به سخنان عرفا نمایید.

2.بعلاوه بفرمایید که اساس این دو معیار، عقل است یا نقل.

متشکرم.

یکی از بحث های مهم هر علمی که از روش معرفتی خاص برای شناخت حقایق خارجی سود می جوید ، ملاک های لازم برای ارزیابی ادعاهای مطرح شده بر اساس آن روش ، و میزان قابل اعتماد بودن آن در دست یابی به دانشی مطابق با واقع است . علوم تجربی و عقلی برای رسیدن به واقع از حس و عقل سود می برند اما عرفان نظری ، از روش کشف و شهود قلبی برای مواجهه با حقایق هستی سود می برد. مسئله میزان و ملاک درباره این روش نیز به جد مطرح است.

عارف بر چه اساسی می تواند به شهودهای خویش اعتماد کند ؟ آیا امکان خطا ، همان گونه که برای دیگر منابع شناخت انسان وجود دارد، در مورد روش شهودی نیز هست؟ اگر چنین است ، چه ملاکی برای تشخیص شهودهای صادق از شهودهای کاذب وجود دارد؟
در بیان عارفان می توان سه میزان برای علم عرفان به دست آورد:

الف:میزان عام یا شریعت
ب:میزان خاص مبتنی بر تجربه های استاد و پیر سلوک
این دو میزان مورد اتفاق همه محققان عرفان است
ج:عقل ، که تنها در منابع متاخر عرفانی آمده است. برای روشن شدن چگونگی میزان قرار گرفتن این سه در مکاشفه های عرفانی توضیحی درباره هرکدام ارائه می دهیم

شریعت یا میزان عام:

عارفان در طول تاریخ عرفان، همواره بر این مسئله تاکید داشته اند که مشاهده های عرفانی، برای هرکسی که رخ بدهد و در هر مرتبه ای که باشد اگر مطابق با شریعت نباشد، کاذب است و قابل اعتماد نمی باشد. بنابراین، شهودهای عرفانی همواره باید از ناسازگاری با حقایق دینی به دور باشند تا بتوان به عنوان حقایق بر آنها تکیه کرد. از این رو نباید هیچ گونه تعارضی میان معارف شریعت و حقایق مشهود عارف وجود داشته باشد .

شریعت را نیز بدان سبب میزان«عام» نامیده اند که برای همه اشخاص و در تمام حالت ها و شرایط معیار تلقی می شود. بر خلاف میزان خاص که با توجه به حالت ها و استعدادهای افراد، معیارهای خاصی را برای محک زددن تجربه ارائه می دهد که لزوما بر تجربه های مشابه، در حالت ‌ها و اوقات متفاوت و افراد دیگر قابل انطباق نیست.

آنچه عرفا را وا می دارد که شریعت را چونان میزانی عام برای ارزیابی شهودهای عرفانی مطرح کنند ، این قاعده کلی است که همواره باید کشف‌هایی را که در مراتب و مراحل سلوکی نازل تر رخ می دهند با محک تجربه ‌های عرفانی عالی تر سنجید. حال باید دید عالی ترین کشف ها و مشاهد ه های عرفانی از نظر عارفان ، از آن چه کسانی است؟

از نظر عارفان ،بالاترین مقام های کشفی که با بالاترین مقامات سلوکی متناظر است و از آن به «کشف تام» یا «کشف اتم» تعبیر می شود، به رسول مکرم اسلام ، خاتم رسل صلی الله علیه و آله و سلم اختصاص دارد، زیرا پیوند وثیقی میان مراتب «طهارت » و مراتب و درجات «کشف» وجود دارد. هر چه جان انسان پاک تر و دورتر از کدورت های دنیوی و ظلمانی باشد ، کشف او منزه تر از انحراف ها خواهد بود. تعبیری که عارفان به ویژه در اشاره به طهارت معنوی انسان به کار می برند، «مزاج روحانی اعدل» است

همان گونه که در بحث های طب سنتی ، بدن دارای مزاجی دانسته می شود که مرکب از تمامی عناصر فعال در آن است، عارفان درباره ساحت معنوی انسان نیز معتقدند که ساختار روحانی وی ترکیبی دارد که از آن به مزاج معنوی و روحانی تعبیر می شود. روح انسان بنا بر ترکیب ویژگی های فطری و اکتسابی خود، این مزاج را می یتبد. هر اندازه اعتدال و استقامت در ترکیب این مزاج بیشتر باشد ، مکاشفه ها و شهود های انسان شفاف تر خواهد بود. اینکه در احادیث ما وارد شده است که در هر انسان ترکیبی از جنود عقل و جهل، یعنی ملکات روحانی و ملکات نفسلنی ، وجود دارند، شاید تفسیری بر همین عنوان «مزاج روحانی» باشد .
در روایت معروفی نقل می شود که عقل و جهل، هر کدام هفتاد و پنج جند(سپاه) دارند[1] در این میان، در برخی از انسان های برگزیده، تنها جنود عقل هستند که ترکیب مزاجی را تشکیل می دهند و در جان آنها از جنود جهل خبری نیست.

این چنین مزاجی ، مزاج اعدل خواهد بود . اهل معرفت بر این باورند که با تشکیل مزاج اعدل ، هر شهودی که برای این جان پاک رخ می دهد ، حق صُراح و کشف تام خواهد بود؛ به دلیل آنکه طهارت نوعی نیروی فرقان در انسان ایجاد می کند که می توان با بهره مندی از نور آن، از ورطه توهم ها و خیال های صرف در امان ماند، هر چه مزاج روحانی انسان به مزاج اعتدالی نزدیک تر باشد ، مکاشفه های وی صحیح تر می گردد. مقام «مزاج اعدل» تعبیر دیگری از مقام «عصمت» است:

[اصح‏المكاشفات‏ و أتمها انما يحصل لمن يكون مزاجه الروحاني أقرب إلى الاعتدال التام كارواح الأنبياء و الكمل من الأولياء، صلوات اللَّه عليهم، ثم لم يكون أقرب إليهم نسبة][2]


[صحیح ترین و بی نقص ترین مکاشفه ها برای کسی پیش می آید که مزاج روحانی اش به اعتدال تام نزدیک تر باشد ؛ مثل ارواح انبیا و اولیای کامل و سپس کسانی که در نسبت(مزاج روحانی)بدان ها نزدیک ترند.]


از همین رو ،«کشف تام محمدی» باید معیاری برای سنجش تمام مکاشفه های عرفانی قرار گیرد.
پی‌نوشت:
1-اصول کافی ، ج1، کتاب عقل و جهل،ح 14
2-قیصری ، شرح فصوص، تصحیح آشتیانی، ص111


این کشف تام، از نظر عرفا، چیزی نیست جز مجموعه حقایقی که در قالب دین مبین اسلام از سوی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، ابلاغ گردیده است.
لازمه چنین برداشتی ارائه تفسیری عرفانی از فرایند نزول وحی است. در واقع ، عارفان وحی را پدیده ای از سنخ مکاشفه عرفانی و علم حضوری می دانند و معتقدند فرایند نزول وحی به واسطه جبرئیل علیه السلام به قلب ایشان، فرایندی در بردارنده انتقال گزاره ها به روش حصولی از راه سمع یا بصر نیست.

آنها معتقدند همین نزول جبرئیل و تلقی وحی از سوی حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باید به نحو کشفی و حضوری تفسیر شود .

در معارف دینی نیز با استناد به برخی آیات قرآنی همچون « ما کذب الفواد ما رای» النجم 11، چنین تفسیری تایید شده است. همچنین مسئله «علم لدنی» که در آیات و روایات آمده است نیز، از دیدگاه اهل معرفت از مقوله کشف و حضور است و نه ذهنی و حصولی.


معراج حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و اله و سلم نیز در نظر دقیق باید در ذیل مقوله کشف بررسی گردد .



بنابراین با میزان عام یعنی شریعت ختمی می توان مشاهدات عرفانی را سنجید : «...وازنین له بمیزان ربهم العام[1](آنها شهودهای خویش را با میزان عام خداوندشان می سنجند)

پی‌نوشت:
1-قونوی ، اعجاز البیان، ص
19

.

جناب قیصری هم ضمن توضیحی پیرامون سنجش شهودات عرفانی، قرآن و حدیث را میزان عام معرفی می کند:
[للفرق بينها و بين الخيالية الصرفة موازين يعرفهاارباب‏الذوق‏ و الشهود بحسب مكاشفاتهم كما ان‏ للحكماء ميزاناً يفرق بين الصواب و الخطاء و هو المنطق. منها ما هو ميزان عام و هو القرآن و الحديث المنبئ كل منهما عن الكشف التام المحمدي، صلى اللَّه عليه و آله‏][1]

[برای تمایز نهادن میان کشف های صریح و کشف هایی که چیزی جز خیال نیستند، میزان هایی هستند که جز صاحبان ذوق و شهود به حسب مکاشفه هایشان، آنها را می دانند. همان گونه که حکیمان برای تمایز نهادن میان درست و نادرست(در علوم عقلی)میزانی دارند و آن منطق است. از جمله این میزان ها ، میزان عام است که همان قرآن و حدیث است که از کشف تام محمدی صلی الله علیه و آله و سلم خبر می دهند.]

البته طرح چنین میزانی برای عرفان، چنان که برخی گفته اند ، آن را به یک علم نقلی تبدیل نمی کند، بلکه بر عکس ، عارفان با تکیه بر روش شهودی به عنوان روش مستقل عرفان، به حقایق دست می یابند و سپس برای اطمینان ، این معارف را با معیارهای دینی محک می زنند.

از همین رو، بیشترین حجم شرح های عمیق آیات و روایات را عارفان ارائه داده اند . آنها با تکیه بر روش خود ، اسرار و رموز شریعت را می گشایند و آنها را در اختیار دیگران قرار می دهند . آری ، عارفان با توجه به منزلتی که برای معارف وحیانی به عنوان کشف تام قائلند، از آن ذوق می گیرند و با شنیدن آیات الهی به مکاشفه های بدیعی می رسند که از باطن عمیق آیات پرده بر می اندازد ، باطنی که بدون این مکاشفه ها راهی بدان نبود.

پی‌نوشت:
1-قیصری،شرح فصوص،ص100-101

استاد سلوک یا میزان خاص


در آثار عرفانی بر این نکته تاکید می شود که پیمودن طریق دشوار سلوک، بدون راهنمایی پیر راه، پی آمدهایی وخیمی برای سالک دارد. اصولا پیمودن این راهف بدون استاد در فضای عرفان امری نا پسند و گاهی خطرناک و کم نتیجه تلقی می شود.

یکی از کار کردهای استاد، راهنمایی سالک درباره ویژگی شهودات و تشخیص القائات شیطانی از شهودها و القائات رحمانی است. استاد که منازل سلوکی را پیش تر زیر نظر استادی دیگر ، پیموده است، با پیچ و خم های راه آشناست و می تواند سالک را در دریافتن علت رخداد برخی شهودها یا تجربه کردن برخی حالت ها یاری دهد.



پیر راه بنا به تجربه های نیرومند خود و قدرت نفوذ در دل سالک ، می داند در هر مرحله ای چه حالی و چه شهودی درست است. البته باید خاطر نشان ساخت آنچه استاد در اختیار شاگرد قرار می دهد نیز برگرفته از شریعت است و بی ارتباط با آن نیست. از این رو، این میزان نیز به نوعی بر میزان نخست استوار است

صائن الدین ، شارح قواعد التوحید ،در شرح عبارت جد بزرگوار خویش، ص 406 پس از آوردن میزان عقل، اینگونه به میزان خاص اشاره می کند:

[هذا كلّه إذا لم يكن له شيخ‏ مسلك‏ يرشده‏، و امام مكمِّل يقتدى به، و بيده مقاليد أقفاله و أحواله (إقباله و أحواله، أفعاله و أحواله- خ) و امّا إذا كان له ذلك، فلكل منزل و مقام بحسب كلَّ وقت و استعداد، علوم و ميزان يخصُّه، ينبّه السالك بحسب تفرُّسه مراقى استعداده على تلك العلوم بموازينها،]

[تمام این سخنان(درباره میزان عقل)در موردی بود که سالک، شیخ راهی نداشت تا ارشادش کند و امام مکملی نداشت که به او اقتدا نماید تا کلید اعمال و احوال وی در دستان او باشد ، برای هر منزل و مقامی بنابر هر وقت و استعدادی، علوم ویژه و معیاری خاص دارد که استاد، سالک را به تناسب میزان استعدادی که در وی می یابد، بر آن علوم با موازینش راهنمایی می کند.]


اهل معرفت درباره استاد واقعی معتقدند او بر تمام جنبه های جان سالک احاطه دارد و به نیت های آشکار و پنهان وی علم دارد . جایگاه استاد در رفع امراض معنوی همانند جایگاه پزشک در درمان بیماری های جسمانی است او نیاز مندی ها وویژگی های روحانی شاگرد را می شناسد وبا توجه به احاطه ای که به پی آمد ذکرها و اعمال ومراقبات عرفانی مختلف دارد با توجه به وقت ،استعداد،وویژگی های وی دستورهای لازم را به وی تجویز می کند از همین رواز برخی عارفان نقل شده است که اگر سالک نیمی از عمر خوش را در طلب استادی کامل مکمل سپری کند چیزی از دست نداده است

عقل (میزان سوم)

با بررسی تاریخی اثار عرفانی می توان دانست که عارفان اسلامی تا مدت ها از دو میزان پیش گفته مدد می جستند تا اینکه پس از گذشت دوران اولیه تکامل عرفان، میزان سومی نیز افزوده شد.

افزوده شدن میزان عقل ، هم زمان با حرکتی بود که عرفان اسلامی در دوران بلوغ خود پس از ابن عربی در تعامل با عقل آغازکرد .

در قرن هشتم ، ابو حامد ترکه ظهور کرد . وی از عارفانی است که نخست در فضای فلسفه مشائی گام نهاد و سپس به دلیل قانع نشدن به عرفان روی آورد . او در کتاب قواعد التوحید در استدلالی کردن مبانی عرفان نظری تلاش ارزشمندی انجام داد و کوشید بر مدعای وحدت شخصی وجود برهان عقلی اقامه کند . ویفعقل را نه معارض با عرفان و شهود قلبی ، بلکه در شرایطی خاص یکی از میزان هایی می داند که می تواند در تمایز نهادن میان شهودهای کاذب و صادق سودمند باشد .

البته این عقل ،از دیدگاه عرفا، عقل مشایی نیست، بلکه عقلی است که از آن به عقل« منور » تعبیر می شود .

.

شارح آن کتاب، «صائن الدین» در ص 404 -406نیز بیان او را می پذیرد و از آن دفاع می کند:


[فلئن قيل: انّ علومنا وجدانيَّة، و كما لا يفتقر في حصول العلوم الوجدانيَّة الضروريَّة إلى صناعةآليَّة مميِّزة، فكذلك العلوم الحاصلة لنا بالذوق و الوجدان.
قلنا: انّ ما يجده بعض السالكين قد يكون مناقضاً لما يجده البعض الآخر منهم، و لهذا قد ينكر البعض منهم البعض الآخر في ادراكاتهم و معارفهم، و متى عرفت هذا، فنقول: لا بُدَّ للسالكين من اصحاب المجاهدة ان يحصِّلوا العلوم الحقيقيَّة الفكرية النظريَّة اولًا بعد تصفية القلب بقطع العلايق المكدِّرة المظلمة و تهذيب الأخلاق و ترتيبها (و تزيينها- خ ل) حتى يصير هذه العلوم النظريَّة التي تكون من جملتها الصناعة الاليَّة المميِّزة بالنسبة إلى المعارف الذوقيَّة كالعلم الآلىِّ- المنطقي بالنسبة إلى العلوم النظريَّة الغير المتسقة (المنسقة- خ) المنتظمة، فلو تحيَّر الطالب السالك و توقَّف في بعض المطالب التي لا تحصل له بالفكر و النظر، حصَّله بالطريق الآخر، و يدرك وجه الحق فيه بالملكات المستفادة من هذه العلوم الحاصلة له بالفكر و النظر]

[پس اگر گفته شود که علوم ما(عارفان) از سنخ علوم وجدانی است و همان گونه که در به دست آوردن علوم وجدانی ضروری، به یک صناعت و فن ابزاری ممیز (مانند منطق)نیازی نیست ، به همین ترتیب علوم حاصل از ذوق و وجدان نیز مشمول همین حکم اد ، در این صورت می گوییم :...بی گمان آنچه برخی از سالکان (با شهود خویش) می یابند، گاه با آنچه برخی دیگر ، یافته اند متناقض است . به همین دلیل برخی از آنان ، برخی دیگ را در معارف و ادراک هایشان انکار می کنند. با درک این حقیقت، می گوییم:
سالکان از اصحاب مجاهدت ناگزیرند که پس از تصفیه قلب، نخست علوم حقیقی نظری را بیاموزند... تا این علوم نظری که فن منطق نیز از جمله آنهاست نسبت به معارف ذوقی ، همچون منطق نسبت به علوم نظری نظام نیافته، باشند تا اگر جوینده سالک در برخی از امور مطلوب(کشفی) که با فکر و نظر به دست نمی آیند ، متحیر ماند، و در فهم آنها متوقف شد از طریق دیگر آن فهم را به دست آورد و وجه حق تعالی را در آن به واسطه ملکاتی که با فکر و نظر از این علوم نظری به دست آمده اند بیابد.][1]

پی نوشت:
1- مبانی و اصول عرفان نظری، یزدانپناه، ص78-84

سمیع;549219 نوشت:
شهودات و مکاشفات عارف در صورتی حجت است که با میزان شریعت سنجیده شود اگر مطابق بود حجت است هم برای خود هم برای دیگران.

[=arial]با اهدای سلام و درود بر شما
سوال حقیر این است که از کجا می گویید مکاشفات عارف برای دیگران هم حجت است؟
اگر می گویید با میزان شریعت سنجیده می شود پس آنچه که برای دیگران حجت است همان شریعت است نه شهود عارف.
پیشاپیش از پاسخگویی شما متشکرم

بچه محله امام رضا;550593 نوشت:
[=arial]با اهدای سلام و درود بر شما
سوال حقیر این است که از کجا می گویید مکاشفات عارف برای دیگران هم حجت است؟
اگر می گویید با میزان شریعت سنجیده می شود پس آنچه که برای دیگران حجت است همان شریعت است نه شهود عارف.
پیشاپیش از پاسخگویی شما متشکرم

باسمه تعالی
با عرض سلام و احترام

بله در این صورت همان شریعت است که حجت می باشد و نقش مکاشفه ، نقش همان واسطه ای را دارد که ما را به شریعت رهنمون می سازد

مسلمان ایرانی;535601 نوشت:
این شهود و دریافت نظری، حجیتش را از کجا می آورد؟

و سؤال دیگر اینکه آیا شهود یک عارف(و نقلی که او از شهودی عرفانی خود می نماید) می تواند برای دیگران نیز حجیت داشته باشد؟


با سلام دوباره
از نظر فلسفه مسئله واضح است تنها راه شناخت حس و عقل است
به اصطلاح شروع معرفت حس است و ذهن انسان با انتزاعاتی که می کند مفاهیم کلی بدست می آید وادامه مسئله...
مکاشفه از نظر فلسفه صرفا یک ادعا بیش نیست که گویند آن راهی برای اثباتش ندارد!
اگر هم مکاشفه ای باشد و حقیقت داشته باشد حجیت فردی دارد و نمیتوان به ادعا های افراد آنچنان اعتنا کرد همین طوری که در این جهان از بودایی و مسیحی گرفته تا عارف شیعه یا صوفی سنی ادعای مکاشفه دارند !!!(یکی پیامبر اسلام(ص) رو دیده یکی عیسی مسیح(علیه السلام) رو و دیگری ...)
مفهوم مکاشفه و علم حضوری یک مفهوم گنگ است که اصلا برای انسان قابل درک نیست همان طور که یک نا بینای مادر زاد مفهوم رنگ رو درک نمیکند.
متاسفانه در فلسفه اسلامی هم این مکاشفات وارد شده و باعث شده فلسفه ما دیگر یک زبان مشترک بین المللی برای تفکر در هستی نباشد و این از جمله مشکلات این فلسفه هست که پر شده از ادعای مکاشفه!!!
یا حق

سمیع;550612 نوشت:
بله در این صورت همان شریعت است که حجت می باشد و نقش مکاشفه ، نقش همان واسطه ای را دارد که ما را به شریعت رهنمون می سازد

[=arial]مجددا خدمت شما سلام عرض می کنم و از وقتی که برای سوال این حقیر گذاشتید ممنونم.
سوال بنده اینست که مکاشفه چگونه ما را به شریعت رهنمون می سازد؟
چون فرض اینست که ما شریعت را می دانیم و مکاشفه را با آن تطبیق می دهیم تا از شیطانی بودن یا نبودن مکاشفه مطلع شویم.
آیا این یعنی رهنمون ساختن مکاشفه به شریعت؟

بچه محله امام رضا;550725 نوشت:
[=arial]مجددا خدمت شما سلام عرض می کنم و از وقتی که برای سوال این حقیر گذاشتید ممنونم.
سوال بنده اینست که مکاشفه چگونه ما را به شریعت رهنمون می سازد؟
چون فرض اینست که ما شریعت را می دانیم و مکاشفه را با آن تطبیق می دهیم تا از شیطانی بودن یا نبودن مکاشفه مطلع شویم.
آیا این یعنی رهنمون ساختن مکاشفه به شریعت؟


باسمه تعالی
همان طور که در مباحث بالا مطرح شد اگر مکاشفه ای متعارض و محالف با شریعت نبود ، حجت است و می شود به آن اعتماد کرد که البته در این صورت مکاشفه برای صاحب مکاشفه فقط حجت است نه برای دیگران

ولی اگر امری را که در عالم مکاشفه دید و در شریعت هم نسبت به آن امر توصیه و سفارشی داشتیم آن وقت برای دیگران هم حجت است که البته در اینجا به خاطر دستور شریعت برای دیگران حجت خواهد بود مانند اینکه کسی در عالم مکاشفه صدایی را بشنود که اگر می خواهی فقیر نشوی بعد از نماز عشا سوره واقعه را بخوان، ما می بینیم چنین دستور و توصیه ای در شریعت هم وارد شده است و یک دستور عامی است. پس برای ما هم به دلیل وجود آن در شریعت (و نه به خاطر مکاشفه طرف) حجت می باشد.

ولی اگر مورد مکاشفه، امری بود که صرفا متعارض و مخالف با شریعت نبود، اگر چه عین آن امر را در شریعت نداشتیم در این صورت آن مکاشفه حجت است البته فقط و فقط برای خودش نه برای دیگران

موفق باشید.

سمیع;550959 نوشت:

باسمه تعالی
همان طور که در مباحث بالا مطرح شد اگر مکاشفه ای متعارض و محالف با شریعت نبود ، حجت است و می شود به آن اعتماد کرد که البته در این صورت مکاشفه برای صاحب مکاشفه فقط حجت است نه برای دیگران

ولی اگر امری را که در عالم مکاشفه دید و در شریعت هم نسبت به آن امر توصیه و سفارشی داشتیم آن وقت برای دیگران هم حجت است که البته در اینجا به خاطر دستور شریعت برای دیگران حجت خواهد بود مانند اینکه کسی در عالم مکاشفه صدایی را بشنود که اگر می خواهی فقیر نشوی بعد از نماز عشا سوره واقعه را بخوان، ما می بینیم چنین دستور و توصیه ای در شریعت هم وارد شده است و یک دستور عامی است. پس برای ما هم به دلیل وجود آن در شریعت (و نه به خاطر مکاشفه طرف) حجت می باشد.

ولی اگر مورد مکاشفه، امری بود که صرفا متعارض و مخالف با شریعت نبود، اگر چه عین آن امر را در شریعت نداشتیم در این صورت آن مکاشفه حجت است البته فقط و فقط برای خودش نه برای دیگران

موفق باشید.

[=arial]از صبر و حوصله شما در امر پاسخگویی سپاسگذارم.
پس مکاشفه ما را به شریعت رهنمون نساخت، چون رهنمون ساختن یعنی اینکه ما شریعت را از مکاشفه بفهمیم که البته چنین چیزی صحیح نیست.
درست متوجه شدم؟

بچه محله امام رضا;550996 نوشت:
[=arial]از صبر و حوصله شما در امر پاسخگویی سپاسگذارم.
پس مکاشفه ما را به شریعت رهنمون نساخت، چون رهنمون ساختن یعنی اینکه ما شریعت را از مکاشفه بفهمیم که البته چنین چیزی صحیح نیست.
درست متوجه شدم؟


بله همان طوری است که فرمودید چون شریعت یک امر تعریف شده ای است که در بیان قرآن کریم و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه دین علیهم السلام به تمام ابعاد آن پرداخته شده است .

سمیع;550582 نوشت:
.

شارح آن کتاب، «صائن الدین» در ص 404 -406نیز بیان او را می پذیرد و از آن دفاع می کند:


[فلئن قيل: انّ علومنا وجدانيَّة، و كما لا يفتقر في حصول العلوم الوجدانيَّة الضروريَّة إلى صناعةآليَّة مميِّزة، فكذلك العلوم الحاصلة لنا بالذوق و الوجدان.
قلنا: انّ ما يجده بعض السالكين قد يكون مناقضاً لما يجده البعض الآخر منهم، و لهذا قد ينكر البعض منهم البعض الآخر في ادراكاتهم و معارفهم، و متى عرفت هذا، فنقول: لا بُدَّ للسالكين من اصحاب المجاهدة ان يحصِّلوا العلوم الحقيقيَّة الفكرية النظريَّة اولًا بعد تصفية القلب بقطع العلايق المكدِّرة المظلمة و تهذيب الأخلاق و ترتيبها (و تزيينها- خ ل) حتى يصير هذه العلوم النظريَّة التي تكون من جملتها الصناعة الاليَّة المميِّزة بالنسبة إلى المعارف الذوقيَّة كالعلم الآلىِّ- المنطقي بالنسبة إلى العلوم النظريَّة الغير المتسقة (المنسقة- خ) المنتظمة، فلو تحيَّر الطالب السالك و توقَّف في بعض المطالب التي لا تحصل له بالفكر و النظر، حصَّله بالطريق الآخر، و يدرك وجه الحق فيه بالملكات المستفادة من هذه العلوم الحاصلة له بالفكر و النظر]

[پس اگر گفته شود که علوم ما(عارفان) از سنخ علوم وجدانی است و همان گونه که در به دست آوردن علوم وجدانی ضروری، به یک صناعت و فن ابزاری ممیز (مانند منطق)نیازی نیست ، به همین ترتیب علوم حاصل از ذوق و وجدان نیز مشمول همین حکم اد ، در این صورت می گوییم :...بی گمان آنچه برخی از سالکان (با شهود خویش) می یابند، گاه با آنچه برخی دیگر ، یافته اند متناقض است . به همین دلیل برخی از آنان ، برخی دیگ را در معارف و ادراک هایشان انکار می کنند. با درک این حقیقت، می گوییم:
سالکان از اصحاب مجاهدت ناگزیرند که پس از تصفیه قلب، نخست علوم حقیقی نظری را بیاموزند... تا این علوم نظری که فن منطق نیز از جمله آنهاست نسبت به معارف ذوقی ، همچون منطق نسبت به علوم نظری نظام نیافته، باشند تا اگر جوینده سالک در برخی از امور مطلوب(کشفی) که با فکر و نظر به دست نمی آیند ، متحیر ماند، و در فهم آنها متوقف شد از طریق دیگر آن فهم را به دست آورد و وجه حق تعالی را در آن به واسطه ملکاتی که با فکر و نظر از این علوم نظری به دست آمده اند بیابد.][1]

پی نوشت:
1- مبانی و اصول عرفان نظری، یزدانپناه، ص78-84


با عرض سلام و خسته نباشید.

گرامی آیا مطلبی صریحتر بر معیار بودنِ عقل در مکاشفات وجود ندارد؟ اینطور که جناب یزدان پناه نوشته اند، بیشتر به نظر می رسد که علوم نظری معیار باشد تا عقل سلیم.

با تشکر

با سلام مجدّد . بر اساس آنچه فرمودید، معیارهای عقل و شریعت و استاد سالک، برای شناخت مکاشفات شیطانی به کار می روند. ولی مسئله فقط بر سر شناخت موارد غلط و خطا نیست، بلکه مسئله بر سر اینکه چگونه بفهمیم یک مکاشفه حقیقی است نیز می باشد.

برای روشنتر شدن قضیه به این مسئله اشاره می کنم که چه بسا در امری شریعت ساکت باشد و عقل نیز دسترسی به مسئله نداشته باشد. در این حالت که بسیاری از مکاشفات عرفا از نوع آن است، چگونه عارف مطمئن می شود که آنچه دیده حقیقی است؟

با تشکر

مسلمان ایرانی;551757 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشید.

گرامی آیا مطلبی صریحتر بر معیار بودنِ عقل در مکاشفات وجود ندارد؟ اینطور که جناب یزدان پناه نوشته اند، بیشتر به نظر می رسد که علوم نظری معیار باشد تا عقل سلیم.

با تشکر


باسمه تعالی

همان طور که عرض شد منظور از عقل، عقل منور است نه عقل مشایی

مسلمان ایرانی;551760 نوشت:
با سلام مجدّد . بر اساس آنچه فرمودید، معیارهای عقل و شریعت و استاد سالک، برای شناخت مکاشفات شیطانی به کار می روند. ولی مسئله فقط بر سر شناخت موارد غلط و خطا نیست، بلکه مسئله بر سر اینکه چگونه بفهمیم یک مکاشفه حقیقی است نیز می باشد.

برای روشنتر شدن قضیه به این مسئله اشاره می کنم که چه بسا در امری شریعت ساکت باشد و عقل نیز دسترسی به مسئله نداشته باشد. در این حالت که بسیاری از مکاشفات عرفا از نوع آن است، چگونه عارف مطمئن می شود که آنچه دیده حقیقی است؟

با تشکر



باسمه تعالی
همان طور که عرض شد اگر مکاشفه ای معارض و مخالف با شریعت و عقل نباشد ، مکاشفه حقیقی و البته فقط برای صاحب مکاشفه حجت می باشد

سمیع;551849 نوشت:

باسمه تعالی
همان طور که عرض شد اگر مکاشفه ای معارض و مخالف با شریعت و عقل نباشد ، مکاشفه حقیقی و البته فقط برای صاحب مکاشفه حجت می باشد

با عرض سلام. بله متوجه این فرمایش شما شدم، و سؤال بنده هم در مورد همین بود، که چگونه می شود ثابت کرد که هر مکاشفه ای معارض و مخالف شریعت و عقل نباشد، مکاشفه حقیقی بوده، برای صاحبش حجیت دارد؟

گذشته از اثباتی که این ادعا نیاز دارد، توضیح بفرمایید که اگر در امری عقل و شریعت ساکت بودند، چرا باید فکر کنیم که مکاشفه حقیقی است؟

مسلمان ایرانی;552657 نوشت:
با عرض سلام. بله متوجه این فرمایش شما شدم، و سؤال بنده هم در مورد همین بود، که چگونه می شود ثابت کرد که هر مکاشفه ای معارض و مخالف شریعت و عقل نباشد، مکاشفه حقیقی بوده، برای صاحبش حجیت دارد؟

گذشته از اثباتی که این ادعا نیاز دارد، توضیح بفرمایید که اگر در امری عقل و شریعت ساکت بودند، چرا باید فکر کنیم که مکاشفه حقیقی است؟

باسمه تعالی
برای اینکه حکم شرع و عقل مشخص و تعریف شده است است و عرفا فرموده اند اگر مکاشفه ای مخالفت با این دو امر را نداشت ، مکاشفه ای رحمانی است نه شیطانی

ببخشید یک سوال خود مکاشفات از کجا میایند؟از عرش؟

دانش;552707 نوشت:
ببخشید یک سوال خود مکاشفات از کجا میایند؟از عرش؟

باسمه تعالی
مکاشفه ای که برای اولیاء الهی دست می دهد حقیقت آن بدین نحو است که عارف به جهت انصراف از این عالم طبیعت و شواغل مادی، با بعضی از مبادی عالیه (عالم بالا) ارتباط پیدا می کند و در آنجا معانی و حقایقی را می یابد وآن معانی را به کمک قوه متخیله خود صورتی مناسب می دهد.

[="Tahoma"][="Navy"]

مسلمان ایرانی;535601 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشید. سؤال من در مورد نقل قول ذیل از موضوع قفل شدۀ "فرق فلسفه با عرفان" است:
با توجه به توضیح فوق، من می پرسم، این شهود و دریافت نظری، حجیتش را از کجا می آورد؟

و سؤال دیگر اینکه آیا شهود یک عارف(و نقلی که او از شهودی عرفانی خود می نماید) می تواند برای دیگران نیز حجیت داشته باشد؟


سلام
عارف تا از عقل و شرع دلیلی متقن بر صحت کشف خود نیابد نباید بر آن تکیه کند در عین حال هر عارفی نیز در بیان شهودش آنقدر قوی نیست که از خطا مصون باشد
پس باید الفاظ و معانی مستعمل در بیان شهود هم بر میزان باشد تا از آن فسادی در اذهان حاصل نشود
یا علیم[/]

محی الدین;552915 نوشت:

سلام
عارف تا از عقل و شرع دلیلی متقن بر صحت کشف خود نیابد نباید بر آن تکیه کند در عین حال هر عارفی نیز در بیان شهودش آنقدر قوی نیست که از خطا مصون باشد
پس باید الفاظ و معانی مستعمل در بیان شهود هم بر میزان باشد تا از آن فسادی در اذهان حاصل نشود
یا علیم


باسمه تعالی
مکاشفه در صورتی معتبر است که با براهین عقلی و نقلی تایید شود و
یا حداقل مخالف با براهین عقلی و نقلی نباشد.

سمیع;552703 نوشت:
باسمه تعالی
برای اینکه حکم شرع و عقل مشخص و تعریف شده است است و عرفا فرموده اند اگر مکاشفه ای مخالفت با این دو امر را نداشت ، مکاشفه ای رحمانی است نه شیطانی

با عرض سلام.

بزرگوار گرامی، گویا کمی سریع سؤال من را می خوانید، زیرا شما دارید همان جملاتی که را مطرح می فرمایید که من از آنها سؤال می کنم:

می فرمایید: « برای اینکه حکم شرع و عقل مشخص و تعریف شده است است» که مسئله ی ما اینجا بود که در برخی موارد عقل و شرع حکمی نداده اند و چرا باید چنین اموری مکاشفات رحمانی باشند؟

و می فرمایید: «عرفا فرموده اند اگر مکاشفه ای مخالفت با این دو امر را نداشت ، مکاشفه ای رحمانی است نه شیطانی» که سؤال اینجاست که این فرمایش عرفا بر چه اساسی است؟ ببینید تمام مستندات شما، صرفاً فرمایشات خود عرفاست، و نه دلیل و چرایی منطقی و استدلالی نهایی.

مسلمان ایرانی;552928 نوشت:
با عرض سلام.

بزرگوار گرامی، گویا کمی سریع سؤال من را می خوانید، زیرا شما دارید همان جملاتی که را مطرح می فرمایید که من از آنها سؤال می کنم:

می فرمایید: « برای اینکه حکم شرع و عقل مشخص و تعریف شده است است» که مسئله ی ما اینجا بود که در برخی موارد عقل و شرع حکمی نداده اند و چرا باید چنین اموری مکاشفات رحمانی باشند؟

و می فرمایید: «عرفا فرموده اند اگر مکاشفه ای مخالفت با این دو امر را نداشت ، مکاشفه ای رحمانی است نه شیطانی» که سؤال اینجاست که این فرمایش عرفا بر چه اساسی است؟ ببینید تمام مستندات شما، صرفاً فرمایشات خود عرفاست، و نه دلیل و چرایی منطقی و استدلالی نهایی.

باسمه تعالی
کاربر محترم اتفاقا سوال شما را با دقت خواندم و جواب دادم و عرض کردم همین که مکاشفه مخالفت با شرع و عقل نداشت حجت است و این مطلب حتی جایی که شرع نسبت به آن ساکت هم هست را می گیرد. چون مهم در عدم اعتبار مکاشفه، مخالف بودن است
و آن معیار هایی هم که بیان شد بر می گردد به مباحث معرفت شناسانه که در آن جا برای حجیت و عدم حجیت مکاشفه از جهت معرفت شناسی چنین موازینی قرار داده شده است

سمیع;552943 نوشت:
باسمه تعالی
کاربر محترم اتفاقا سوال شما را با دقت خواندم و جواب دادم و عرض کردم همین که مکاشفه مخالفت با شرع و عقل نداشت حجت است و این مطلب حتی جایی که شرع نسبت به آن ساکت هم هست را می گیرد. چون مهم در عدم اعتبار مکاشفه، مخالف بودن است
و آن معیار هایی هم که بیان شد بر می گردد به مباحث معرفت شناسانه که در آن جا برای حجیت و عدم حجیت مکاشفه از جهت معرفت شناسی چنین موازینی قرار داده شده است



استاد گرامی، بیان مکرر ادعا که مسئله را ثابت نمی کند. شما اثبات بفرمایید که اگر مکاشفه برخلاف عقل و شرع نبود، و لو اینکه مورد تأیید عقل و شرع هم نباشد، حقیقی و رحمانی است. دلیل عقلی دارید، دلیل عقلی بیاورید و اگر دلیل نقلی دارید، دلیل نقلی بیاورید. بله شما اینها را فرموده اید، ولی برایش دلیلی اقامه ننموده اید.

مسلمان ایرانی;553008 نوشت:

استاد گرامی، بیان مکرر ادعا که مسئله را ثابت نمی کند. شما اثبات بفرمایید که اگر مکاشفه برخلاف عقل و شرع نبود، و لو اینکه مورد تأیید عقل و شرع هم نباشد، حقیقی و رحمانی است. دلیل عقلی دارید، دلیل عقلی بیاورید و اگر دلیل نقلی دارید، دلیل نقلی بیاورید. بله شما اینها را فرموده اید، ولی برایش دلیلی اقامه ننموده اید.

باسمه تعالی
به شما توصیه می کنم دوباره آن پست های ابتدایی را با تامل بیشتری مطالعه بفرمایید که آنجا اثبات شد چرا شریعت به عنوان میزان عام اقامه شد و اینکه نباید مکاشفه های حقیقی بر خلاف آن باشد و بحث کشف تام محمدی صلی الله علیه و آله و سلم ....

سمیع;553061 نوشت:
باسمه تعالی
به شما توصیه می کنم دوباره آن پست های ابتدایی را با تامل بیشتری مطالعه بفرمایید که آنجا اثبات شد چرا شریعت به عنوان میزان عام اقامه شد و اینکه نباید مکاشفه های حقیقی بر خلاف آن باشد و بحث کشف تام محمدی صلی الله علیه و آله و سلم ....

با سلام.

وقتی بنده عرض می کنم سؤال بنده را با عنایت بیشتری بخوانید همین است. کسی نمی گوید عقل و شرع میزان نباشند. بحث بر سر کفایت عدم ناسازگاری با عقل و شرع است، چرا که شرع برخی مسائل را مطرح ننموده و عقل نیز به برخی مسائل دسترسی ندارد.

با تشکر

مسلمان ایرانی;553070 نوشت:
با سلام.

وقتی بنده عرض می کنم سؤال بنده را با عنایت بیشتری بخوانید همین است. کسی نمی گوید عقل و شرع میزان نباشند. بحث بر سر کفایت عدم ناسازگاری با عقل و شرع است، چرا که شرع برخی مسائل را مطرح ننموده و عقل نیز به برخی مسائل دسترسی ندارد.

با تشکر



باسمه تعالی

اجازه بدهید از یک زاویه دیگری بحث کنیم
ما وقتی برای مکاشفات حجیت ذاتی قائل شویم و آن را یک راه برای رسیدن به واقعیات و کشف مجهولات قبول کنیم ، اصل قائل شدن به این مبنای معرفت شناسانه و حجیت ذاتی قائل شدن برای مکاشفات ،خود دلیل می شود در مواردی که شرع ساکت است، و نتیجتا در مکاشفه مخالفتی با شریعت دیده نمی شود، مکاشفه حجت خواهد بود.
دقیقا مانند بحث حواس انسان، که حواس انسان یکی از راههای رسیدن به واقعیات و کشف مجهولات این عالم است لذا فرموده اند : « من فقد حسا فقد فقد علما» وقتی حواس انسان حجیت ذاتی دارد برای کشف مجهولات و رسیدن به واقعیات، آیا همیشه باید مویدی از عقل داشته باشد و یا صرف مخالفت نکردن با عقل خود دلیل بر حجیت آن خواهد بود .

سمیع;553141 نوشت:

باسمه تعالی

اجازه بدهید از یک زاویه دیگری بحث کنیم
ما وقتی برای مکاشفات حجیت ذاتی قائل شویم و آن را یک راه برای رسیدن به واقعیات و کشف مجهولات قبول کنیم ، اصل قائل شدن به این مبنای معرفت شناسانه و حجیت ذاتی قائل شدن برای مکاشفات ،خود دلیل می شود در مواردی که شرع ساکت است، و نتیجتا در مکاشفه مخالفتی با شریعت دیده نمی شود، مکاشفه حجت خواهد بود.
دقیقا مانند بحث حواس انسان، که حواس انسان یکی از راههای رسیدن به واقعیات و کشف مجهولات این عالم است لذا فرموده اند : « من فقد حسا فقد فقد علما» وقتی حواس انسان حجیت ذاتی دارد برای کشف مجهولات و رسیدن به واقعیات، آیا همیشه باید مویدی از عقل داشته باشد و یا صرف مخالفت نکردن با عقل خود دلیل بر حجیت آن خواهد بود .

با سلام. بزرگوار بنده چون نمی دانم چند وقت دیگر با این آیدی در خدمتتان هستم، لازم می دانم بحث سریعتر به نتیجه برسد. لطفا دقت بفرمایید که استنتاج، استدلال از مقدماتی است که درستی آنها پذیرفته ایم. این حجیت ذاتی قائل شدن برای مکاشفات، از کجا آمده است؟

مسلمان ایرانی;553155 نوشت:
با سلام. بزرگوار بنده چون نمی دانم چند وقت دیگر با این آیدی در خدمتتان هستم، لازم می دانم بحث سریعتر به نتیجه برسد. لطفا دقت بفرمایید که استنتاج، استدلال از مقدماتی است که درستی آنها پذیرفته ایم. این حجیت ذاتی قائل شدن برای مکاشفات، از کجا آمده است؟

باسمه تعالی

اتفاقا کاربر محترم ما باید حجیت ذاتی مکاشفه را به عنوان مقدمه بحث پذیرفته باشیم تا بعد سراغ آن بحث شما برویم که طبق چه موازینی مکاشفه رحمانی است و یا شیطانی
والا اگر از اول حجیت مکاشفه را قبول نکنیم اصلا نوبت به آن بحث ها نمی رسد

سمیع;553197 نوشت:
باسمه تعالی
از همان جایی آمده است که ما طبق آن مبنا ، وحی را به عنوان مکاشفه برتر می پذیریم
در واقع ما باید حجیت ذاتی مکاشفه را بپذیریم تا بعد سراغ آن بحث شما برویم که طبق چه موازینی مکاشفه رحمانی است و یا شیطانی

با سلام مجدد. گرامی بنده به راستی نمی دانم کجا را می فرمایید. بنده با حجیت آن گونه از مکاشفه که برای مردم حجیت دارد، یعنی وحی، آشنا هستم که حجیتش از طریق اعجاز اثبات می گردد، که برای مکاشفات شخصی معجزه ای در کار نیست و اینکه مکاشفه یا وحی برای بیننده نخستین چگونه حجیت می یابد، تا به حال موضوع تحقیق بنده نبوده است، هر چند به نظر من، مکاشفه غیرنبوی از مکاشفه و وحی نبوی، سختتر است. لطفاً مستدل بودن این مبنا را اثبات بفرمایید.

مسلمان ایرانی;553200 نوشت:
با سلام مجدد. گرامی بنده به راستی نمی دانم کجا را می فرمایید. بنده با حجیت آن گونه از مکاشفه که برای مردم حجیت دارد، یعنی وحی، آشنا هستم که حجیتش از طریق اعجاز اثبات می گردد، که برای مکاشفات شخصی معجزه ای در کار نیست و اینکه مکاشفه یا وحی برای بیننده نخستین چگونه حجیت می یابد، تا به حال موضوع تحقیق بنده نبوده است، هر چند به نظر من، مکاشفه غیرنبوی از مکاشفه و وحی نبوی، سختتر است. لطفاً مستدل بودن این مبنا را اثبات بفرمایید.

باسمه تعالی

خیلی روشن است زیرا [=&quot]از آن‌جا که‌ صاحب مکاشفه، به‌ معلوم‌ خویش، علم‌ یقینی‌ از سنخ‌ علم‌ حضوری‌ و یافتن‌ خود معلوم‌، [=&quot]دارد، اعتقاد به‌ چنان‌ گزاره‌های‌ عرفانی، حجیت‌ و پشتوانه عقلایی‌ نیز دارد[=&quot][=&quot][=&quot].

سمیع;553208 نوشت:
باسمه تعالی

خیلی روشن است زیرا از آن‌جا که‌ صاحب مکاشفه، به‌ معلوم‌ خویش، علم‌ یقینی‌ از سنخ‌ علم‌ حضوری‌ و یافتن‌ خود معلوم‌، دارد، اعتقاد به‌ چنان‌ گزاره‌های‌ عرفانی، حجیت‌ و پشتوانه عقلایی‌ نیز دارد.

با عرض سلام و خسته نباشید.

استاد گرامی خوشحالم که بحث اینگونه باز شده است. البته حدس می زنم که به زودی چند قدم به عقب برگردیم و امیدوارم شما هم با حوصله به ادامه بحث بپردازید.

گرامی اگر مکاشفه، از علم حضوری برخیزد و حجیت و پشتوانه عقلایی داشته باشد، دیگر نیازی به معیارهای خارجی مثل عقل منور و شرع ندارد. به نظر می رسد، همین که دو معیار شرع و عقل منور بر آن نقش کنترل کنندگی دارند، نشانگر عدم حجیت و عدم اعتبار این دریافت حضوری است.

مسلمان ایرانی;553219 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشید.

استاد گرامی خوشحالم که بحث اینگونه باز شده است. البته حدس می زنم که به زودی چند قدم به عقب برگردیم و امیدوارم شما هم با حوصله به ادامه بحث بپردازید.

گرامی اگر مکاشفه، از علم حضوری برخیزد و حجیت و پشتوانه عقلایی داشته باشد، دیگر نیازی به معیارهای خارجی مثل عقل منور و شرع ندارد. به نظر می رسد، همین که دو معیار شرع و عقل منور بر آن نقش کنترل کنندگی دارند، نشانگر عدم حجیت و عدم اعتبار این دریافت حضوری است.

باسمه تعالی

کاربر محترم لطفا مباحث را با هم خلط نکنید

ما دو بحث داریم

1- اعتبار و حجیت‌ اصل مکاشفه

2- پس‌ از آن، طرح‌ معیارهای‌ صدق‌ و کذب‌ در مکاشفه و بحث‌ در امکان‌ یا عدم‌ امکان‌ بروز اختلاف‌ یا خطا در این تجربه باطنی،

سمیع;553239 نوشت:
باسمه تعالی

کاربر محترم لطفا مباحث را با هم خلط نکنید

ما دو بحث داریم

1- اعتبار و حجیت‌ اصل مکاشفه

2- پس‌ از آن، طرح‌ معیارهای‌ صدق‌ و کذب‌ در مکاشفه و بحث‌ در امکان‌ یا عدم‌ امکان‌ بروز اختلاف‌ یا خطا در این تجربه باطنی،

با سلام.

گرامی نیازی به خلط مبحث نیست. با این نوع از جدا کردن هم ما به بحث دوم خواهیم رسید. آنچه علم حضوری عارف دریافت می کند، فقط این است که چه چیزی را دیده یا شنیده است. این مسئله را علم حضوری عارف در می یابد. ولی اینکه این مکاشفه از کجا آمده است و اعتبار و حجیت این مکاشفه، قابل درک با علم حضوری نیست، اگر هست، اثبات بفرمایید.

مسلمان ایرانی;553243 نوشت:
با سلام.

گرامی نیازی به خلط مبحث نیست. با این نوع از جدا کردن هم ما به بحث دوم خواهیم رسید. آنچه علم حضوری عارف دریافت می کند، فقط این است که چه چیزی را دیده یا شنیده است. این مسئله را علم حضوری عارف در می یابد. ولی اینکه این مکاشفه از کجا آمده است و اعتبار و حجیت این مکاشفه، قابل درک با علم حضوری نیست، اگر هست، اثبات بفرمایید.

باسمه تعالی
اینکه مکاشفه از کجا آمده در پستهای سابق اشاره شد.
و اینکه بعد از قبول حجیت مکاشفه آیا مکاشفه معتبر و قابل استناد هست هم مکرر عرض شد که میزان داریم
لطفا از تکرار مباحث خود داری بفرمایید

سمیع;553250 نوشت:
باسمه تعالی
اینکه مکاشفه از کجا آمده در پستهای سابق اشاره شد.
و اینکه بعد از قبول حجیت مکاشفه آیا مکاشفه معتبر و قابل استناد هست هم مکرر عرض شد که میزان داریم
لطفا از تکرار مباحث خود داری بفرمایید


با سلام. ببینید از تکرار خبری نیست. من هم برای پذیرفتن آمده ام، و نه برای انکار کردن، ولی خب به قول قرآن، لا تقف ما لیس لک به علم.

وقتی بحث را مهندسی کنیم، به صورت خلاصه، بحث چنین مسیری را پیموده است:

سؤال: چگونه می توان به یک مکاشفه اعتماد کرد؟

جواب: در صورت عدم ناسازگاری با علم و شرع قابل قبول است.

سؤال: این قاعده از کجا آمده است؟ اگر علم و شرع ساکت بودند، چطور؟

جواب: مکاشفه حجیت ذاتی دارد.

سؤال: حجیت ذاتی مکاشفه از کجا می آید؟

جواب: زیرا عارف آنرا با علم حضوری دریافت می کند.

سؤال: علم حضوری مربوط به چیستی مکاشفه است و نه مربوط به حجیت آن.

ما الان به اینجا رسیده ایم.

شما می فرمایید اینکه مکاشفه از کجا می آید، قبلاً مطرح شده است، به احتمال زیاد منظورتان این است که مکاشفه از سوی خداست، ولی صورت مسئله این نیست، صورت مسئله این است که چرا باید عارف فکر کند که از سوی خدا آمده است؟

اما اینکه می فرمایید: «بعد از قبول حجیت مکاشفه آیا مکاشفه معتبر و قابل استناد هست هم مکرر عرض شد که میزان داریم» همان بحثی را در پی دارد که دیشب خلط مبحث خواندیدش! بعلاوه اینکه این حجیت مکاشفه هنوز اثبات نشده است و عرض کردم که آنچه علم حضوری عارف دریافت می کند، چیستی مکاشفه است و نه حجیت و منشأ آن و خواهش کردم که اگر شما مخالف این نظر هستید، دلیل بیاورید.

خواهش من این است که

مسلمان ایرانی;553253 نوشت:

با سلام. ببینید از تکرار خبری نیست. من هم برای پذیرفتن آمده ام، و نه برای انکار کردن، ولی خب به قول قرآن، لا تقف ما لیس لک به علم.

وقتی بحث را مهندسی کنیم، به صورت خلاصه، بحث چنین مسیری را پیموده است:

سؤال: چگونه می توان به یک مکاشفه اعتماد کرد؟

جواب: در صورت عدم ناسازگاری با علم و شرع قابل قبول است.

سؤال: این قاعده از کجا آمده است؟ اگر علم و شرع ساکت بودند، چطور؟

جواب: مکاشفه حجیت ذاتی دارد.

سؤال: حجیت ذاتی مکاشفه از کجا می آید؟

جواب: زیرا عارف آنرا با علم حضوری دریافت می کند.

سؤال: علم حضوری مربوط به چیستی مکاشفه است و نه مربوط به حجیت آن.

ما الان به اینجا رسیده ایم.

شما می فرمایید اینکه مکاشفه از کجا می آید، قبلاً مطرح شده است، به احتمال زیاد منظورتان این است که مکاشفه از سوی خداست، ولی صورت مسئله این نیست، صورت مسئله این است که چرا باید عارف فکر کند که از سوی خدا آمده است؟

اما اینکه می فرمایید: «بعد از قبول حجیت مکاشفه آیا مکاشفه معتبر و قابل استناد هست هم مکرر عرض شد که میزان داریم» همان بحثی را در پی دارد که دیشب خلط مبحث خواندیدش! بعلاوه اینکه این حجیت مکاشفه هنوز اثبات نشده است و عرض کردم که آنچه علم حضوری عارف دریافت می کند، چیستی مکاشفه است و نه حجیت و منشأ آن و خواهش کردم که اگر شما مخالف این نظر هستید، دلیل بیاورید.

خواهش من این است که

باسمه تعالی

کاربر محترم به هیچ وجه منظورم از اینکه فرمودید مکاشفه از کجا آمده است این نبود که از طرف خداست بلکه منظورم ماهیت مکاشفه بود که در پست 32 توضیح دادم، و اینکه از طرف خدا هست یا در این بین شیطان دخل و تصرفی می کند ، اول کلام است.

و منظور از حجیت ذاتی بودن را هم توضیح دادم که همان طور که عقل حجیت ذاتی دارد و ما را به واقع می رساند و لکن ممکن است در این بین خطا کند و در چینش قیاس خود دچار اشتباه گردد و لذا نیاز به میزان داریم.
کشف هم که رخ می دهد( و با علم حضوری خود آن را می یابیم و امر حضوری نیازی به اثبات ندارد) ما را به واقع می رساند و اتفاقا راه دل و کشف و شهود از نظر شناخت حقایق بر راه عقل و برهان مقدم و برتر از آن است، زیرا فیلسوف تنها از راه مفاهیم و لوازم و آثار به حقایق دست می یابد ، اما عارف از راه حضور و درک عینی، حقایق را کشف می کند .و لکن ممکن است در این مسیر شیطان دخل و تصرفی بکند که نیاز به میزان داریم

در واقع «راه شهودی کسب معرفت، همانند راه عقلانی ، فی نفسه حجیت و اعتبار دارد و در صورت نبودن قرینه های قوی بر خلاف، اصل اولی درباره شهودهای عرفانی ، صحت آنها در نشان دادن واقع و نفس الامر است.برخی به رغم پذیرش حجیت و راه عقلی، در حجیت راه شهود و مکاشفه تردید روا داشته اند . اما رد حجیت روش شهودی ما را در فضای دینی نیز با دشواری های فراوانی مواجه خواهد کرد. مواردی چون نزول وحی، مواجهه پیامبران با فرستادگان خداوند یا در مواردی رویارویی با حق تعالی، چند نمونه از معارف بسیاری هستند که بدون پذیرفتن حجیت راه شهودی نمی توان تبیین مناسب و بسنده ای از آنها ارائه داد.
هر چند حجیت شهود به این معنا نیست که تمام مکاشفه های عرفانی مطابق واقع هستند و از همین رو،عارفان در ارائه ملاک هایی برای تمایز مکاشفه های صحیح و کاذب بسیار کوشیده اند»[1]

پی‌نوشت:
[1]مبانی و اصول عرفان نظری، سید یدالله یزدانپناه،ص119

سمیع;553283 نوشت:
باسمه تعالی

کاربر محترم به هیچ وجه منظورم از اینکه فرمودید مکاشفه از کجا آمده است این نبود که از طرف خداست بلکه منظورم ماهیت مکاشفه بود که در پست 32 توضیح دادم، و اینکه از طرف خدا هست یا در این بین شیطان دخل و تصرفی می کند ، اول کلام است.

با سلام. استاد گرامی، بنده پستهای شما در جواب به خودم را خوانده بودم و لذا از مطالب این پست اطلاعی نداشتم. شما در این پست فرموده اید:

سمیع;552907 نوشت:
باسمه تعالی
مکاشفه ای که برای اولیاء الهی دست می دهد حقیقت آن بدین نحو است که عارف به جهت انصراف از این عالم طبیعت و شواغل مادی، با بعضی از مبادی عالیه (عالم بالا) ارتباط پیدا می کند و در آنجا معانی و حقایقی را می یابد وآن معانی را به کمک قوه متخیله خود صورتی مناسب می دهد.

بزرگوار منظور بنده از اینکه مکاشفه از کجا آمده است، این بود که منشأ دقیق مکاشفه چیست، نه اینکه در چه عالمی رخ داده است. سؤال بر سر این است که چگونه منشأ را خدا بدانیم. که در ادامه بحث می کنیم.

سمیع;553283 نوشت:

و منظور از حجیت ذاتی بودن را هم توضیح دادم که همان طور که عقل حجیت ذاتی دارد و ما را به واقع می رساند و لکن ممکن است در این بین خطا کند و در چینش قیاس خود دچار اشتباه گردد و لذا نیاز به میزان داریم.
کشف هم که رخ می دهد( و با علم حضوری خود آن را می یابیم و امر حضوری نیازی به اثبات ندارد) ما را به واقع می رساند و اتفاقا راه دل و کشف و شهود از نظر شناخت حقایق بر راه عقل و برهان مقدم و برتر از آن است، زیرا فیلسوف تنها از راه مفاهیم و لوازم و آثار به حقایق دست می یابد ، اما عارف از راه حضور و درک عینی، حقایق را کشف می کند .و لکن ممکن است در این مسیر شیطان دخل و تصرفی بکند که نیاز به میزان داریم

در واقع «راه شهودی کسب معرفت، همانند راه عقلانی ، فی نفسه حجیت و اعتبار دارد و در صورت نبودن قرینه های قوی بر خلاف، اصل اولی درباره شهودهای عرفانی ، صحت آنها در نشان دادن واقع و نفس الامر است.برخی به رغم پذیرش حجیت و راه عقلی، در حجیت راه شهود و مکاشفه تردید روا داشته اند . اما رد حجیت روش شهودی ما را در فضای دینی نیز با دشواری های فراوانی مواجه خواهد کرد. مواردی چون نزول وحی، مواجهه پیامبران با فرستادگان خداوند یا در مواردی رویارویی با حق تعالی، چند نمونه از معارف بسیاری هستند که بدون پذیرفتن حجیت راه شهودی نمی توان تبیین مناسب و بسنده ای از آنها ارائه داد.
هر چند حجیت شهود به این معنا نیست که تمام مکاشفه های عرفانی مطابق واقع هستند و از همین رو،عارفان در ارائه ملاک هایی برای تمایز مکاشفه های صحیح و کاذب بسیار کوشیده اند»[1]

پی‌نوشت:
[1]مبانی و اصول عرفان نظری، سید یدالله یزدانپناه،ص119

با تشکر از توضیحات شما.

اولاً حجیت عقل، بر اساس یک سری استدلال است که شما از یک سری حقایق شروع می کنید و به یک سری نتایج می رسید. یعنی مسیر رسیدن به حقیقت مشخص است و در جاهایی که عقل دسترسی ندارد یا ممکن است به خطا برود، وحی یاری رسانی می کند. در مکاشفه هیچ استدلال و مبنای درونی وجود ندارد که بعد از گر با عقل و شرع ناسازگار نبود بگوییم صحیح است. بگذارید یک مثال نزدیک کننده در مورد حجیت عقلی بزنم. فرض کنید که یک نفر بگوید «خدا در روز قیامت به اولین کسانی که وارد بهشت می شوند، آش رشته می دهد» خب این سخن که با وحی و آموزشهای الهی تناقضی ندارد، ولی ما از گوینده خواهیم خواست که بگوید روی چه حسابی این حرف را می زند؟ در واقع در یک ادعای عقلی مسیر رسیدن به نتیجه خیلی مهم است و لذا ما ادعای این فرد را قبول نخواهیم کرد.
اما حالا اگر همین مسئله را در یک مکاشفه ببینیم: «در مکاشفه دیدم که خدا در روز قیامت به اولین کسانی که وارد بهشت می شوند، آش رشته می دهد» عقل و شرع که هیچ چیز در این مورد نمی گویند، و خود مکاشفه هم معلوم نیست که منشأ آن به راستی اتصال به عالم بالاست یا تخیلات یا نفوس شیطانی.

ثانیاً حجیت عقل، اثبات دارد، هم از طریق نقل و هم از طریق خود عقل که اگر عقل نتواند به حقیقت برسد پس نمی شود به حقیقت رسید، و حجیت مکاشفه هم اگر به فرض مانند ججیت عقل است، نیاز به اثبات دارد.

ثالثاً تشبیه مکاشفه ی عارف با وحی الهی، علیرغم شباهتها، سخن از دو امر متفاوت است. در وحی الهی، معجزه یاری دهنده اثباتگر حقانیت وحی است. ولی به کل اگر گفته شود که اگر نشود به مکاشفه اعتماد کرد به وحی هم نمی شود اعتماد کرد، کمکی به اعتماد به مکاشفه نمی کند، بلکه اعتماد به وحی زیر سؤال می رود.

موضوع قفل شده است