حاضر جوابی های لطیف و دندان شکن در مناظرات کوتاه

تب‌های اولیه

71 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حاضر جوابی های لطیف و دندان شکن در مناظرات کوتاه

حاضر جوابی های لطیف و دندان شکن در مناظرات کوتاه

وچند نکته برای اهلش

تاجر بغدادی همسایه خود را که عالم شیعی بود برای ناهار دعوت کرد وبرای اینکه او تنها نباشد وهم زبانی داشته باشد دوست دیگرش را که اتفاقا عالمی از اهل سنت بود نیز دعوت کرد.

این دو عالم درخانه میزبان ناگهان با یکدیگر مواجه شدند وتعجب کردند که چرا تاجر اینگونه مهمان دعوت کرده است.

بالاخره چاره ای نبود.

عالم سنی به عالم شیعه گفت بیا امروزبا هم مناظره نکنیم واو قبول کرد.

بعد از ناهار بالاخره عالم سنی طاقت نیاورد و گفت :

نظر شما در مورد ابو بکر چیست؟

عالم شیعه:او مقامش از پیامبرص بالاتر بود.

عالم سنی شگفت زده گفت چطور؟ شما که اصلا او را قبول نداشتید .

عالم شیعه: بله بالاتر بود.

عالم سنی :چطور؟
[indent][indent]

عالم شیعه:چون ابو بکر عقلش رسید وبرای خودش جانشین انتخاب کردو مردم را به دست مشکلات وحوادث نسپرد ولی پیامبرص این کار را نکرد وبسیاری ازمردم پس از او گمراه شدند.(قاعده الزام)

[/indent][/indent]ماخذ:صدر الواعظین!!!

-----------------------------------------------------------------------------

نکته برای اهلش

1)-شیعه معتقد است پیامبرص از روزاول ابلاغ رسالت خود امیر المومنین ع را برای خلافت معرفی کردند (1) وتا روز آخر در موارد بسیاری تکرارکردند .ولی اهل سنت میگویند حضرت این امر را بر عهده مردم گذارده اند واین در حالی است که پیامبر برای یک روز هم در زمان حیات خود در زمان مسافرت هایشان مدینه را بی سرپرست رها نکردند.این کار را حتی یک معلم کلاس اول نمی کند.

2)-در چاپ اول کتاب "حیات محمدص "نوشته نویسنده بزرگ مصری محمد حسنین هیکل وچاپ اول تفسیر طبری 121/19 عبارت این است:

[indent]: ای فرزندان عبد المطلب ! خدای تعالی مرا مبعوث فرمود بر عموم مردمان و به خصوص بر شما و من شما را دعوت می کنم به دو کلمه ای که بر زبان سبک و آسان است و در ترازوی اعمال سنگین و گران و شما به گفتن این دو کلمه بر عرب و عجم مالک شوید و ایشان شما را منقاد گردند و جمع امم در تحت انقیاد شما در ایند و به این دو کلمه به بهشت روید و از دوزخ نجات یابید و ان دو کلمه گواهی دادن به وحدانیت خدا و رسالت من است.
پس هر کس مرا اجابت کند در این کار و معاونت نماید مرا، او برادر و وزیر و وارث و خلیفه من خواهد بود بعد از من.
و این جمله اخر را سه مرتبه تکرار نمود و در هر سه مرتبه کسی جواب نداد الا حیدر کرار، علی مرتضی(علیه السلام).
علی (علیه السلام) جواب داد : انا انصرک و وزیرک یا نبی الله: من شما را کمک و یاری می نمایم ای پیامبر خدا...
سپس حضرت فرمود: ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم: این علی برادر و وصی و خلیفه من است در میان شما.

[/indent]ولی در چاپ های بعدی"وصی و خلیفه من است" حذف شده است.این یعنی کتمان وموارد مثل آن فراوان است.

«كسانى كه آنچه را خداوند از كتاب نازل كرده پنهان مى‏دارند و بدان بهاى ناچيزى به دست مى‏آورند آنان جز آتش در شكمهاى خويش فرو نبرند و خدا روز قيامت با ايشان سخن نخواهد گفت و پاكشان نخواهد كرد و عذابى دردناك خواهند داشت» (بقره۱۷۴)

(1)کنز العمال115/10

و شرح نهج ابن ابی الحدید 244و210/13

و تاریخ طبری 321و319/2 ,و.....

هر کس من مولای اویم علی مولای اوست(1)

یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام ع بنام حمران ابن اعین از یحیی ابن اکثم پرسید:

وقتی پیامبر ص دست علی ع را گرفت ودر مقابل مردم بلند کرد و فرمود: هر کس من مولای اویم علی مولای اوست آیا به امر خدا این کار را کرد ویا به رای خودش ؟

یحیی جوابی نداد ورفت.

به او گفتند چرا چیزی نگفتی ؟

[indent][indent]گفت اگر بگویم به رای خودش علی را نصب کرد با این قول خدا مخالفت کرده ام.که فرمود«و از سر هوس سخن نمى‏گويد» (۳نجم)

واگر بگویم به امر خدا بوده می گویند پس چرابا او مخالفت کردید ومولای دیگر برگزیدید.
[indent][indent]مواقف الشیعه ایة الله احمد میانجی بنقل از روضة المتقین مناقب ال ابی طالب
[/indent]

[/indent][/indent][/indent]1)-صحيح الترمذي: 5/297 ح3797،

.......

یک حاضر جوابی عملی از جنس عوامانه آن
سلام :Gol:
در منطقه ما شیعه و سنی از قدیم با هم زندگی کرده اند لذا مناظرات آنها هم دوستانه بوده است
می گویند یک وقت یک سنی به یک شیعه گفت : ما علی کرم الله وجهه را خلیفه چهارم بعد از پیامبر می دانیم شما چطور ؟
شیعه دستش را به او نشان می دهد و با اشاره به انگشت بزرگ به او می گوید بشمار : اول پیامبر ص بعد ابوبکر بعد عمر بعد عثمان بعد علی ع درسته ؟ سنی میگه بله ما هم همینو می گیم . شیعه دستش رو می ذاره رو زمین و زمین رو وجب می کنه و میگه حالا ببین وقتی انگشت بزرگ رو از روی زمین بر می داری انگشت کوچیک جاش میشینه . پس بعد از پیامبرص علی ع جانشینه نه اونای دیگه .
موفق باشید

یک حاضر جوابی دیگه اما تا اندازه زیادی عالمانه
سلام:Gol:
یکی از دوستان می گفت به عالم اهل سنت روستایمان گفته ام بعد از نام ابوبکر و عمر و عثمان چه می گویید ؟ گفت : رضی الله عنه . گفتم معنایش چیست ؟ گفت : یعنی خدا از ایشان راضی شود . گفتم خوب بعد نام علی ع چه می گویید ؟ گفت : کرم الله وجهه . گفتم یعنی چه ؟ گفت یعنی خدا اورا گرامی بدارد . گفتم خوب پس چه می گویید که ابوبکر و عمر و عثمان از علی ع برترند در حالی که برای آن سه دعای رضایت می کنید یعنی خدا انشاء الله از آنها راضی شود اما در مورد علی مساله رضایت نیست و او از این مرحله گذشته لذا برای او درخواست کرامت می کنید. او هم ساکت شد و چیزی نگفت .
موفق باشید

دندانشکن ترین جواب"با سنگ آسمانی"

سلام
پس از آنکه رسول خدا صلي الله عليه و آله در غير خم تبليغ فرمود آنچه را که مامور بدان بود و اين امر در بلاد شايع و منتشر شد، جابر بن نضر بن حارث بن کلده عبدري آمد و خطاب به پيغمبر صلي الله عليه و آله نموده گفت:

بما از طرف خداوند امر کردي که گواهي به يگانگي خداوند و رسالت تو بدهيم و نماز و روزه و حج و زکاه را امتثال کنيم همه را از تو پذيرفتيم و قبول کرديم، و تو باينها اکتفا ننمودي تا اينکه بازوي پسر عمت را گرفتي و بلند نمودي و او را بر ما برتري دادي و گفتي: من کنت مولاه فعلي مولاه، "هر کس من سر پرست اویم این علی سر پرست اوست"

آيا اين امر از طرف تو است يا از جانب خداوند؟ رسول خدا صلي الله عليه و آلهفرمود:

قسم بخداوندي که معبودي جز او نيست، اين امر از جانب خداوند است نامبرده پس از شنيدن اين سخن رو بطرف شتر خود روان شد در حاليکه ميگفت: بار خدايا، اگر آنچه محمد ميگويد راست و حق است بر ما سنگي از آسمان ببار، و يا عذابي دردناک بما برسان،

[indent][indent]

هنوز به شتر خود نرسيده بود که سنگي از فراز بر سر او آمد و از دبر او خارج شد و او را کشت و خداي تعالي اين آيه را نازل فرمود: سال سائل بعذاب واقع... تا آخر


[/indent][/indent]ترجمه الغدیر 128/2 بنقل از :حافظ، ابو عبيد هروي (متوفی 4/223 در مکه)، "تفسیر غريب القرآن "

حاضر جوابی عمر بن عبدالعزیز در مقابل عالم سنی:Gol:
سلام
نمی دانیم در مورد بعضیها چه بگوییم مثلا عمر بن عبدالعزیز . هرچند به طور قطع حکومت او حکومتی غاصبانه از جنس اموی بوده اما بعضی اقدامات خوبی هم انجام داد از جمله : منع سب امیرالمومنین علی ع و بازگرداندن فدک به فرزندان فاطمه سلام الله علیها . خوب اینها کارهای خوبی بوده و نمی توان کار خوب را بد انگاشت . اما حاضر جوابی او :
نقل است که عالمی از عمر بن عبدالعزیز پرسید : بزرگان صحابه چه کسانی هستند ؟ او هم نام عده ای از قبیل ابوبکر و عمر و عثمان را نام برد اما از علی ع نامی نبرد . عالم سنی که ظاهرا از گرایش ابن عبدالعزیز اطلاعی داشت با تعجب پرسید : یا امیر المومنین چرا نام علی کرم الله وجهه را نبردی ؟ ابن عبدالعزیز جواب داد : چون تو از بزرگان صحابه پرسیدی در حالیکه بر اساس آیه مباهله علی ع نه صحابی پیامبر بلکه جان اوست .
موفق باشید

یک حاضر جوابی قرآنی
سلام:Gol:
یکی از دوستان دانشمند ما می گفت : یکی از اهل سنت آمد پیش من و گفت : چرا وقتی شما به قبور ائمه خود می روید می گویید یا علی یا حسین از خدا بخواه چنین و چنان کند . خوب وقتی آنجا می روید نگویید یا علی یا حسین بگویید : خدایا چنین و چنان کن . گفتم کار ما به دلیل قرآن است . گفت : کجای قرآن گفته چنین کنید . گفتم در سوره یوسف وقتی پسران یعقوب ع پشیمان شدند چه کردند ؟ رفتند نزد پدر و گفتند : یا ابانا استفغر لنا یعنی ای پدر برای ما استغفار کن . مگر نمی توانستند بگویند : خدایا به حرمت این پدر ما را ببخشای اما اینطور نکردند . او هم ساکت شد و دیگر چیزی نگفت
موفق باشید

یک گیر بجای کارساز :Gol:
سلام
شاید رفته باشید مکه و مدینه و با برخورد خشن آدم آهنی های وهابی سعودی در ممانعت از بوسیدن ضریح پیامبر ص و سایر موارد مواجه شده باشید .
نقل است که در زمان یکی از پادشاهان سعودی که همین اقدام بی خردانه بطور سخت گیرانه ای انجام می شد یکی از علمای شیعه در مجلسش حاضر شد و به مناسبتی یک جلد کلام الله بدست او داد . ملک هم وقتی آن را گرفت بوسید و باز کرد . عالم شیعی بلافاصله از این صحنه استفاده کرد و گفت : جناب ملک چرا جلد قرآن را بوسیدی ؟ او هم که کم هوشتر از این بود که نتیجه جوابش را بسنجد گفت : بخاطر قرآن بوسیدم نه بخاطر جلد . عالم شیعی پاسخ داد : پس چرا زوار را از بوسیدن پرده کعبه و ضریح پیامبر منع می کنید آنها که بخاطر پرده و ضریح آنها را نمی بوسند بلکه بخاطر خدا و پیغمبر می بوسند . ملک کمی تامل کرد و دید جوابی ندارد لذا دستور داد آن سال مردم را از بوسیدن منع نکنند .
موفق باشید

سلام
از عمر ابن عبد العزیز حرفی به میان آوردند
او کسی بود که لعن کردن ودشنام دادن به امیر المومنین ع را که در سراسر جهان اسلام متداول بود ممنوع کرد البته برای ممنوع کردن رسم نود ساله ای که از زمان معاویه لعنة الله علیه شروع شده بود کار راحتی نبود.
برای این کاربا یک فردمسیحی صحبت کرد و نقش ای ریخت وقرار شد با هم عملی کنند

طبق نقشه

یک روز عید که همه بزرگان قوم ودانشمندان ونخبگان در نزد عمر ابن عبد العزیز جمع بودند مسیحی امد وگفت امیر اجازه میدهند سخنی بگویم؟
بگو
-من می خواهم با اجازه شما دخترتان را از شما خواستگاری کنم.
-ما دختر به کافر نمی دهیم .
-اگر اینطور است پس چرا پیامبر شما دختر خود را به کافر داد ؟
-منظورت چیست؟
-منظورم این است که پیامبر دخترش را به علی داد واو کافر است .
-این چه حرفی است چه کسی گفته او کافر است؟
-همه حضار به او اعتراض کردند وهرکس چیزی از فضائل امیر المومنین بیان کرد وعمر ابن عبد العزیز گفت علی طبق آیه مباهله جان پیامبر است.

-پس اگر کافر نیست چرا در همه نماز های جمعه بالای منبر وپس از همه نماز ها به او دشنام ولعن می گویید؟

-مثل اینکه برق همه را گرفت وسرها را از خجالت به زیر انداختند.
عمر به آنان گفت چه می گویید؟

-اینجا عمر ابن عبد العزیز بخش نامه به همه بلاد اسلامی فرستاد واین عمل زشت را که از معاویه مانده بود ممنوع کرد.

اعمش مفسر بزرگ قرآن و محدث معروف قرن دوم هجري قمري در حالِ مرگ بود. قاضي القضاة کوفه و ابوحنيفه به عيادتش رفتند. ابوحنيفه احوال او را پرسيد، اعمش گفت: دستم از عمل خير کوتاه است.

يک مرتبه اعمش گريه‏اش گرفت ابوحنيفه گفت: گويا فهميده اي که روز آخر عمرت است و گناهان زيادي کرده اي. امّا بزرگترين گناه تو اين است که در شاءن حضرت علي (ع) و اهل بيت او حرف‏هاي زيادي زده اي و از آنان تعريف بسياري نموده‏اي.

حالا بيا و از حرفهايي که در مورد آنها گفتي توبه کن تا خداوند ترا بيامرزد. اعمش گفت: مگر من درباره آن حضرت چه گفته‏ام؟

ابوحنيفه گفت: تو گفته‏اي حضرت علي (ع) بهشت و جهنم را بين مردم تقسيم مي‏کند اعمش از خانواده‏اش خواست که او را بلند کنند. او را بلند کردند و نشست رو به ابوحنيفه کرد و گفت:

      • اي يهودي! آيا به من ايراد مي‏گيري؟ قسم بخداي عالم، به چند واسطه از رسول خدا(ص) شنيدم که فرمود: يا علي، تو کنار آتش جهنم مي‏نشيني و آتش در اختيار توست. مردم از کنار تو رد مي‏شوند، هر که را که تو دستور دهي آتش به او کاري ندارد وگرنه آتش جهنم او را خواهد گرفت و او را در دوزخ خواهد انداخت.الغدیر
      • ------------------------------------------------------------
      • ابو حنبفه امام یکی از مذاهب چهار گانه اهل سنت است نظر احمد ابن حنبل در باره او
        واز قول اوزعی نقل میکند که مولودی مضر تر از ابو حنیفه در اسلام زاده نشده
        از مالک ابن انس نقل میکندکه از کسی پرسید آیا از ابوحنیفه در شهر شما ذکری هست؟ گفتم بله گفت سزاوار نیست در ان شهر بمانید
        أحمد بن حنبل - العلل در الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة ( 545

        ومحمد ناصر الألباني در إرواء الغليل - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 278 / 279سخنانی در مورد او دارد :
        فقط دلرقطنی اورا تضعیف نکرده وبسیاری از بزرگان علمائ که خدشه ای در مورد مقام علمی وانصاف آنها نیست در مورد اورا تضعیف کرده اند
        بله سزای آنها یی که اهل بیت ع را رها کنند این است که مبتلا به افرادی مثل ابو حنیفه شوند

با سلام

پس از جنگ جمل که عایشه آن را بر علیه امیر المومنین برپا کرد ونزدیک به 20هزار مسلمان در آن کشته شدند زنی نزد عایشه آمد وبه اوگفت پرسشی دارم :

حکم زنی که بزاید وکودک خویش را بکشد چیست؟

عایشه گفت درعذاب همیشگی خدا می ماند .
[INDENT][INDENT]زن پرسید حکم زنی که بیش از 20هزار نفر از فرزندان خود را به کشتن دهد چیست ؟

[/INDENT][/INDENT]عایشه فریاد زد: این زن کوفی را از نزد من بیرون کنید.

روضة المؤمنين: ص 137 بنقل از زهر الربيع، ومرج 2 ص 376 عن العقد بلفظ آخر

----------------------------------

چند نکته گفتنی برای اهل تحقیق

1)-فتنه ای که عایشه در این جنگ برپا کرد بعد از غصب خلافت توسط شیخین دومین ضربه به اسلام بود.

2)-روزی پیامبر در حالیکه اشاره به مسکن عایشه می کردند سه بارفرمودند:

«اینجا محل فتنه است» از اینجا شاخ شیطان بیرون می آید.در این مورد قضیه واسناد تاریخی آن رجوع کنید به ترجمه المراجعات (در کتابخانه سایت ) نامه36تا39

3)-او به جنگ با علی ع پرداخت در حالیکه قرآن زنان پیامبر را دستور داده تا در خانه بنشینند.(33 احزاب)

4)-هر وقت که او جنگ جمل را بیاد می آورد بشدت می گریست.

5)از فتاوای خنده (گریه)داراو «جوازشیر دادن زنان به مردان بزرگ است که به این سبب آنها فرزند آن زن شوند ومحرم گردند»این فتوا هنوز در بین اهل سنت غوغا میکند.برای توضیح بیشتر به این تایپک مراجعه کنید:http://www.askdin.com/showthread.php?t=5346

6)-این خانم در بین اهل سنت جایگاه والا دارد ومی گویند ما ثلث دین مان را از او می گیریم!

7)- خدا در قرآن او را به سبب آزاری که به پیامبر می کرد تهدید به طلاق کرده است.(سوره تحریم آیه 4 رجوع کنید به کتاب تفسیرصحیح بخاری تفسیر سوره تحریم)

8)- وقتی ما چیزی در مورد عایشه می گوییم اهل سنت میگویند با این حرفها به رسول خدا ص توهین میکنید در حالیکه قران جواب این حرف را داده وپس از تهدید به طلاق(سوره تحریم) زن حضرت نوح وهود را مثال زده که کافر بودندوزن فرعون که مومن بود(تحریم 10).

اگر رسول خدا ص تو در این حال ببیند چه می کنی؟

ابن زبیر به عبد الله ابن عباس گفت تو با ام المومنین عایشه جنگیدی وبه جواز متعه فتوا دادی.
ابن عباس گفت:
اما ام المومنین تو وپدرت ودائیت او را از خانه اش در آوردید وبه جنگ بردید وبا علی ع به جنگ پرداختید.
اگر علی مومن بود شما با جنگ با او گمراه شدید واگر کافر بود بخاطر فرارتان از جنگ دچار غضب خدا شدید.
واما در مورد متعه برو از مادرت بپرس (عبد الله ابن زبیر خود فرزند متعه بود)
بنقل از ایة الله احمدی میانجی :مواقف الشیعه103/1 با تصرف
-----------------------------------------------

قبل از جنگ جمل ام سلمه (از زنان نیک رفتار پیامبر)با عایشه ملاقات کردوگفت :

عايشه!

پروردگارت تو را محدود ساخته است، از فرمان وي پا فراتر نگذار. خداوند به احترام پيامبر خود، در ميان تو و مردم، حجاب و پرده اي افكنده است با دريدن آن پرده، احترام رسول خدا ص را در هم مشكن! خدا گوشه ی خانه را براي تو پسنديده است آن را به بيابان گردي مبدل منما!

عايشه

! رسول خدا تو را بهتر مي شناخت، و موقعيت تو را کاملاميدانست، اگر دخالت ورسيدگي به اين گونه امور، براي تو نيكو بود، حتماً او دستوري به تو ميداد، و پيماني با تومي بست، در صورتيكه او، نه تنها در اين باره دستوري صادر نكرده است

بلكه در مقابل اينگونه اقدامات، ممنوعت ساخته است.

عايشه

! اگر رسول خدا ترا در اين مسير ببيند، در جواب وي چه ميگوئي؟ از خدا بترس و ازپيامبر خدا حيا آن! زيرا خدا ناظر اعمال، و مراقب رفتار تو است؛ و آوچكترين عمل تو، ازرسول خدا نيز پنهان و پوشيده نيست.


[indent]عايشه
[/indent]

[indent]

[/indent]

[indent]! روشي که تو انتخاب کرد ه اي، آنچنان مخالف شئون انساني و زننده است که اگرمن بجاي تو بودم، و به من دستور داده مي شد به بهشت بروم حيا مي آردم که در آنجا؛با رسول خدا (صلی الله عليه وآله) ملاقات کنم، تو نيز شرم و حيا را از دست مده! و گوشه-ی خانه ی خويش را تا دم مرگ مأوي و مسكنت قرار بده! تا رسول خدا از تو راضي وخشنود گردد.

بنا به نقل بعضي از مورخين، ا م سلمه در پايان گفتارش، اين جمله را نيز اضافه نمود که

:

عايشه

! اگر آنچه را که در اين باره از رسول خدا شنيده ام، بر تو بازگو آنم، مانند مارگزيده از ناراحتي به خود می يپيچي، و فريادت بلند مي گردد.

[/indent]عايشه در پاسخ ام سلمه گفت
: ام سلمه! من گرچه هميشه موعظه و نصيحت تو رامي پذيرم، ولي نه در اين مورد، زيرا چه نيكو سفري است که من در پيش دارم که مي خواهم؛ در ميان دو گروه از مسلمانان، که عداوت و دشمني بر آنان حكمفرماستصلح و مسالمت به وجود آورده، و به اختلافات آنان خاتمه دهم !!!!!!


.علامه عسکری: عایشه جلد اول بنقل از167/ 5 طبري


در يكى از سفرهاى عمره، شبى در مسجد الحرام در ميان نماز مغرب و عشا كه فرصتى براى بحث بود با جمعى از علماى حجاز بحثى درباره قداست عموم صحابه داشتيم، آنها طبق معمول معتقد بودند نبايد كم ترين انتقادى از آنها كرد، و به اصطلاح نازكتر از گل هم نبايد گفت.

به يكى از آنها گفتيم فرض كنيد الآن ميدان جنگ صفّين برپا شده، شما به كداميك از اين دو صف ملحق مى شويد، صف على(عليه السلام) يا صف معاويه؟

گفت: مسلّماً به صف على(عليه السلام).

گفتم: اگر على(عليه السلام) به تو بگويد: اين شمشير را بگير و معاويه را به قتل برسان، چه مى كنى؟

فكرى كرد و گفت معاويه را مى كشم ولى كمترين انتقادى از او نمى كنم!!

ایة الله مکارم شیرازی شیعه پاسخ می دهد ص82

------------------------------------------------------------

نکته برای محققین

اهل سنت به عدالت صحابه عقیده دارند وآنان را منزه از هر گناه می دانند

ابوزرعه رازى چنين مى گوید «هر گاه كسى را ديدى كه به يكى از اصحاب پيغمبر(صلى الله عليه وآله)خرده گيرى مى كند، بدان كه او زنديق است و اين به خاطر آن است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) حق است و قرآن حق است، و آنچه او آورده حق است و تمام اين ها را صحابه براى ما آوردند و اينها (مخالفان) مى خواهند، شهود ما را از اعتبار بيندازند تا كتاب و سنّت از دست برود!».

. الاصابه، جلد 1، صفحه 17.

با این عقیده اگر یک نفر مثل معاویه در جنگ با امیر المومنین 120000 نفر را به کشتن می دهد نزد آنان معذور است که او اجتهاد کرده وخطاء نموده تازه یک اجر هم دارد چرا که زحمت اجتهاد به خود داده است.


[indent]

ولی قران این رای را باطل میداند و ازپنج گونه صحابه نام میبرد البته این ها غیر از اهل بیت پیامبرص هستند که خدا پلیدی را از آنها دور کرده است.

[/indent]

1)پاكان و صالحان همان گروهى كه هم خدا از آنها راضى بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضى بودند، 100 سوره توبه

2)مؤمنان خطاكار: همان گروهى كه در عين ايمان و عمل صالح، گاهى لغزش هايى داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم آميختند كه به گناه خود معترف بودند و اميد عفو و بخشش درباره آنها مى رود. آيه 102 سوره توبه

افراد آلوده به گناه: كه قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده اگر فاسقى خبرى براى شما آورد، بدون تحقيق نپذيريد . سوره حجرات آيه 6

مسلمانان ظاهرى: آنها كه ادّعاى اسلام داشتند ولى ايمان در اعماق قلبشان نفوذ نكرده بود. آيه 14 سوره حجرات

منافقان: افرادى كه با روح نفاق در لابه لاى مسلمانان، گاهى به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر مى بردند و از كارشكنى در امر اسلام و پيشرفت مسلمين ابا نداشتند توبه آيه 101

ابن‏جوزي دراذکياء آورده: عمر بن خطاب در خطابه‏اي از مردم خواست مهريه همسرانشان را از چهل اوقيه زيادتر نکنند، اگر چه همسر آنان دختر ذي الغصه يعني يزيد بن حصين صحابي حارثي باشد، و هر کس از اين مقدار بيشتر قرار دهد، زيادي را در بيت المال خواهم ريخت.در اين هنگام زني بلند قامت از ميان صف زنان برخاست و به عمر گفت: تو چنين حقي نداري؟


عمر گفت: چرا؟

[indent]

زن: زيرا خداوند در قرآن مي‏فرمايد: و آتيتم احداهن قنطارا فلا تاخذوا منه شيئا اتاخذونه بهتانا و اثما مبينا..نساء20..


و اگر خواستيد همسرى [ديگر] به جاى همسر [پيشين خود] ستانيد و به يكى از آنان مال فراوانى داده باشيد چيزى از او پس مگيريد آيا مى‏خواهيد آن [مال] را به بهتان و گناه آشكار بگيريد ؟

عمر گفتار زن را تصديق کرد و گفت: زني حق گفت و مردي خطا کرد.
[/indent]

علامه امینی :الغدیر


----------------------------------------------------------------

در اينجا برادران اهل سنت ما، در مقام توجيه برآمده گفته‏اند:

اين اعتراف عمر به حق گويي زني و لغزش خودش، دليلي است بر تواضع او، اما نگفته‏اند که اصل ارتکاب خطا دليلي است بر چه چيز؟.

ونگفته اند کسی که از زنان پشت پرده وخانه نشین کمتر به قرآن آشنایی دارد نمی تواند رهبر مسلمین شود.

ونگفته اند که تعيين چهل اوقيه با آيه قرآن سازگار نيست، با سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز توافقي ندارد؛ زيرا مقدار مهر سنت، دوازده اوقيه و نيم است نه چهل اوقيه

ونگفته اند در چند مورد دیگر عمر با سنت پیامبر مخالفت کرده است.

ونگفته اند دلیل مبتلا شدن به امثال خلیفه دوری از اهل بیت ع وثقلین است.

أحمد بن حنبل - الزهد - زهد عمرحدیث 600

سنن سعيد بن منصور - كتاب الوصايا - باب ما جاء في الصداق حدیث 576

الطحاوي - مشكل الآثار - باب بيان مشكل حدیث 4427

البيهقي - السنن الكبرى - كتاب الصداق حدیث 13434

به بهانه فاطمیه :

[INDENT]

من خدا و فرشتگان اورا گواه مي گيرم که شما مرا به خشم آورديد و خشنود نداشتيد و من هر گاه پيامبر را ببينم شکايت شما را به او خواهم کرد.

[/INDENT]عمر به ابوبکر گفت نزد فاطمه برويم زيرا ما او را به خشم آورديم(1) پس هر دو برفتند و از فاطمه اجازه ورود خواستند او اجازه نداد پس به نزد علي‏شدند و با او گفتگو کردندتا آندو را به خانه فاطمه راه داد و چون نزد او نشستند روي خويش را به سوي ديواربرگرداند پس بر وي سلام کردند جواب سلام به ايشان نداد(مهم) پس ابوبکر به سخن پرداخت و گفت اي حبيبه رسول خدا بخدا خويشان رسول خدا نزد من از خويشان خودم محبوب ترند و تو در نزد من از دخترم عايشه محبوب تري و من دوست مي داشتم که روزي‏که پدرت درگذشت‏من مرده بودم و پس از او نمي ماندم آيا گمان داري من با آنکه ترا مي شناسم و از فضيلت و شرف تو آگاهم تو را از رسيدن به حق خويش و به سهم الارثت از رسول خدا جلوگيري مي کنم؟جز اين نبوده که من از پدرت رسول خدا(ص)شنيدم مي گفت ما ارث نمي گذاريم‏آنچه از ما بجا ماند صدقه است(2)

فاطمه گفت مرا آگاه کنيد ببينم که اگر حديثي از رسول خدا (ص) براي شما باز گويم آن را مي شناسيد و به آن اعتراف مي کنيد؟گفتند آري.

گفت شما را بخدا سوگند مي دهم آيا ازرسول خدا (ص) نشنيديد که مي گويد خشنودي فاطمه‏از خشنودي من است و خشم فاطمه از خشم‏من پس هر که دخترم فاطمه را دوست داشت مرا دوست داشته و هر که فاطمه را به خشم آورد مرا بخشم آورده؟ گفتند آري ما اين را از رسول خدا (ص) شنيديم(3).

گفت پس من خدا و فرشتگان اورا گواه مي گيرم که شما مرا به خشم آورديد و خشنود نداشتيد و من هر گاه پيامبر را ببينم شکايت شما را به او خواهم کرد(4)...

---------------------------------------------------

چند نکته برای تحقیق بیشتر

1)- آنها این کار را کردندتابه مردم بگویند اگر هم چیزی در بین آنان بوده تمام شده است چنانچه همین را الان تبلیغ میکنند که اگر چه فاطمه س از شیخین رنجید ولی راضی شد ومسئله از نظر آنها تمام شده است چرا که در نظر اهل سنت هم رضایت فاطمه زهرا س از شیخین اهمیت دارد. در حالیکه خدا نمی خواهد نور حق خاموش گردد. بخاری هم که با اهل بیت میانه ای ندارد ولی در نزد اهل سنت کتابش در درستی همدوش با قرآن است چنین روایت کرده است:

حضرت فاطمه سلام الله عليها بر ابوبكر غضب نمود، با وى قهر كرد و با او سخنى نگفت تا از دنيا رفت، حضرت پس از پيامبر (ص) شش ماه زندگى كرد در اين شش ماه علی ع با ابوبكر بيعت نکرد.وعلی بدن فاطمه س را شبانه به خاک سپرد وخلیفه را خبر نکرد. صحیح بخاری کتاب المغازي، باب غزوة خيبر ص 1549، ح 3998

چون علي عليه السلام با ابوبكر بيعت نكرد، عمر با شعله آتش به طرف خانه فاطمه (عليها السلام) رفت فاطمه (عليها السلام) پشت در خانه آمد و گفت[=Book Antiqua]:

اى پسر خطّاب! آيا تو مى‌خواهى خانه مرا آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى

[=Book Antiqua](متوفاي279هـ[=Book Antiqua]) أنساب الأشراف،ج 1، ص 252[=Book Antiqua].

[=Book Antiqua]http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=148 2)- حدیث ارث نگذاشتن انبیاء از حیث سندی ودلالی مخدوش است این جا را ببینید .

3) – پیامبر ص فرمودند: فاطمه پاره تن من است هر کس اورا خشمگین کند مرا خشمگین نموده است صحيح البخارى (ص 710، ح 3714)، كتاب فضائل الصحابة، ب12

4)- ترجمه الغدیر102/14 به نقل از الامامة والسیاسه ابن قتیبه دینوری 32/1

اسناد تهاجم به خانه فاطمه سلام الله علیه را در اینجا ببینید:

[=Book Antiqua]http://www.askdin.com/showthread.php?t=11456

یوسف;101496 نوشت:
پس ابوبکر به سخن پرداخت و گفت اي حبيبه رسول خدا بخدا خويشان رسول خدا نزد من از خويشان خودم محبوب ترند و تو در نزد من از دخترم عايشه محبوب تري و من دوست مي داشتم که روزي‏که پدرت درگذشت‏من مرده بودم و پس از او نمي ماندم آيا گمان داري من با آنکه ترا مي شناسم و از فضيلت و شرف تو آگاهم تو را از رسيدن به حق خويش و به سهم الارثت از رسول خدا جلوگيري مي کنم

با سلام
تو ضیح:
این قدر ها هم که ابن قتیبه در اینجا نرم زبانی وخوشخویی از ابی بکر نقل کرده صحت ندارد بلکه مسئله همان آتش زدن و کوبیدن وپهلو شکستن و سیلی زدن وبالاتر از آن دل شکستن وبالاتر از همه حرمت شکستن وبالا تر دگرگون کردن مسیری که رسول خدا عمری برای آن زحمت کشید وخراب کردن بنای نوپای اسلام ومحروم کردن مردم از فیض وجود امامشان است.مگر این کم مسئله ای است که زهرای مرضیه با کسی قهر کند او که سیدة النساء العالمین ودختر کسی بود که دارای خلق غظیم بود.

در همین رابطه قصه ای که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه 16/215در مورد برخورد زشت ابو بکر با حضرت زهرا وامیر المومنین آورده وسخنان نا مربوط او که با انها گفته بسیار شکننده وسوزناک است ومن نمی دانم صحیح است آن را بیاورم یا نه .
به هر حال مسئله خیلی از این حرف ها که ما شنیده ایم سنگین تر وفجیع تر بوده است. هر کس که خواست رجوع کند.
من که جرات نقل وترجمه آن را ندارم.
انا لله وانا الیه راجعون

این نامه ی یک احمق است

زمانی که حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم رحلت کردند وبرای ابو بکر بیعت گرفته شد ابا قحافه(پدر بو بکر ) در طائف بود.
ابو بکر نامه ای به او نوشت با این عنوان" از خلیفه رسول خدا ص به پدرم ابی قحافه" اما بعد : مردم به من راضی شدند ومن امروز خلیفه خدا هستم حال اگر نزد ما بیایی باعث چشم روشنی تو است.

وقتی ابو قحافه نامه را خواند به پیک گفت: چه چیز شمارا از علی جدا کرد؟
- او جوان بود واز قریش ودیگران کشته بود وابو بکراز او مسن تر بود.
ابو قحافه گفت اگر این مسئله مربوط به سن است من از ابو بکر مسن ترم . شما به علی ظلم کردید در حالیکه یپامبر خدا برای او بیعت گرفته بود وما را به بیعت کردن با او فرمان داده بود .سپس برای ابو بکر نوشت:
[indent]نامه تو بدستم رسید و دیدم که نامه ی یک احمق است. یک بار می گویی من خلیفه خدایم ویک بار می گویی مردم به من رضایت دادند واین حرف اشتباهی است . مواظب باش در مسئله ای وارد نشوی که فردا خارج شدن از آن برایت مشکل باشد وموجب دخول تو در آتش وپشیمانی وملامت نفس لوامه در هنگام حساب روز قیامت باشد در حالی که تو می دانی چه کسی در این امر از تو سزاوارتر است . از خدا طوری پروا کن که او ترا می بیند وصاحب خلافت را رها مکن واگر امروز دست از این کارت برداری برای تو بهتر از فرداست. والسلام
[/indent]الشيخ الفاضل قطب الدين الكيدري در كتاب: مباهج المهج المخطوط و إبن أبي الحديد في شرح النهج 1/222. علامة مجلسي رحمه الله در بحار الأنوار 8/88 ط القديم، الاحتجاج، 1، 226).
-------------------------------------------------
چند نکته
پس از رحلت رسول خدا منافقین با شتاب ابو بکر را به مسند خلافت نشاندند وبه بهانه های واهی امیر المومنین را از آن دور کردند عمر در مورد این کار گفت بیعت با ابی بکر یک کار حساب نشده ناگهانی بود واگر کسی بار دیگر مرتکب این عمل شد او را بکشید. صحیح بخاری: کتاب محاربین
امیر المومنین به فرمان پیامبرص در این مورد صبر کرد پیامبر فرموده بودند: یا علی در باره تو بعد از من حیله می کنند.

مستدرك الحاكم - كتاب معرفة الصحابة(ر) - ذكر إسلام أمير المؤمنين علي (ع) - حديث رقم : ( 4676 )

الدولابي - الكنى والألقاب - من كنيته أبو أيوب حدیث 441
و فرمودند یا علی تو بمنزله کعبه هستی که دنبال کسی نمی رود ومردم باید به طرف او بیایند واگر مردم آمدند وخلافت را به تو تسلیم کردند پس از ایشان قبول کن والا کاری با آنان نداشته باش تا به دنبال تو بیایند.إبن الأثير - أسد الغابة - 4حدیث31
احادیث زیادی در جوامع اهل سنت در این مورد آمده است مثل:قندوزی ینابیع الموده2/182

فردوس الاخبار ابو شجاع بن شیرویه دیلمی 5/406
أبوشجاع بن شيرويه الديلمي- فردوس الأخبار - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 406 ) - طبعة بيروت
غایة المرام حموی شافعی ص72

آیا پیامبر ص بهتر بود جانشین انتخاب کنند ویا به مردم واگذارند؟


آیة الله موسوی ارد بیلی می فرمایند با چند دانشجو در مدینه صحبت میکردم گفتم پیامبر اعظم ص در هنگام وفاتشان بهتر بود چه کار ی انجام دهند؟ خلیفه ای تعیین کنند ویا مردم را رها کنند تاخودشان بر اساس فهم اجتماعی سیاسی فردی را انتخاب کنند؟


گفتند راه دوم بهتر است چون مناسب آزادی ودمکراسی است گفتم خوب یک سوال پیش می آید :چرا ابوبکر مسئله را به مردم واگذار نکرد وعمر را تعیین کرد؟ ساکت شدند.


گفتم می توانید بگویید که ابوبکر میدانست که اگر این کار را نکند بزودی مردم متفرق شده کشمکش در جامعه شروع می شود واین کار را کرد تا امر دین جامعه انسجام یابد.


گفتند اگر این طور باشد این سوال پیش می آید که چرا پیامبر متوجه این مهم نبود وآن را به امان خدا رها کرد؟ وبا این کارش مردم را در یک اختلاف شدید انداخت؟حال پس همان سوال را ما از شما می پرسیم. آیا پیامبر بهتر بودتعیین خلیفه کند یااین کار را ترک کند؟

این سوال متوجه ما نیست.

چرا؟

چون ما می گوییم تعیین خلیفه توسط خدا انجام می گیرد وپیامبر خدا ص فقط ما مور به معرفی اوست. وخدا به پیامبرش در آیه تبلیغ دستور داده این کار را انجام دهد.

مواقف الشیعه: آیة الله احمدی میانجی ره

نکته:

« ای پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرسانده‏اى و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى‏دارد آرى خدا گروه كافران را هدايت نمى‏كند» (۶۷مائده)

بسیاری از مفسرین وراویان اهل سنت این آیه را مربوط به روز غدیر ونصب امیر المومنین به امامت میدانند رجوع کنید به المراجعات نامه 54 (شماره27در ترجمه المراجعات)
منابع اهل سنت که نزول آیه تبلیغ را در مربوط به روز غدیر ونصب امیر المومنین به امامت دانسته اند فراوانند از جمله:

ترجمة الامام علي بن أبي طالب من تاريخ دمشق لابن عساكر الشافعي: 2/86 ح586ط بيروت،

فتح البيان في مقاصد القرآن للعلامة السيد صديق حسن خان ملك بهوبال: 3/63 ط مطبعة العاصمة بالقاهرة و: 3/89 ط بولاق بمصر،

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل في الآيات النازلة في أهل البيت للحاكم الحسكاني: 1/187 و243 و244 و245 و246 و247 و248 و249 و240 ط1 بيروت، اسباب النزول للواحدي النيسابوري: 115 ط الحلبي بمصر و150 ط الهندية بمصر، الدر المنثور في تفسير القرآن لجلال الدين السيوطي الشافعي: 2/298 أفست بيروت على ط مصر، فتح القدير للشوكاني: 2/60 ط2 الحلبي وص57 ط1،

تفسير الفخر الرازي الشافعي: 12/50 ط مصر 1375 هـ و: 3/636 ط الدار العامرة بمصر، مطالب السؤول لابن طلحة الشافعي: 1/44 ط دار الكتب في النجف وص16 ط طهران،

مناظره مأمون: علی موقع اسلام آوردن کودک بود؟

روزی مأمون عباسی، با اسحاق بن ابراهیم که یکی از دانشمندان معروف بود،به مناظره پرداخت.

مأمون گفت: ای اسحاق! روزی که خداوند، پیامبرش را مبعوث گردانید چه عملی از همه اعمال برتر و افضل بود؟

اسحاق گفت: شهادت به یکتایی خدااز روی اخلاص.

مأمون گفت: آیا بهترین اعمال سبقت در اسلام نبود؟

اسحاق گفت: چرا.

مأمون گفت: این مطلب قرآن را که گوید: «والسابقون السابقون اولئک المقربون واقعه 9» را بخوان و بگو

آیا کسی را که در قبول اسلام از علی علیه السلام پیشی گرفته باشد می شناسی؟ سیوطی الدر المنثور 154/6)

اسحاق: علی وقتی اسلام آورد، سنش کم بود و به سن بلوغ نرسیده بود تا اسلامش سند فضیلت

باشد ولی ابوبکر در سن بلوغ اسلام آورد و می تواند اسلام آوردن او را سند فضیلتش دانست.

مأمون: قبل از بحث در سن کودکی و سن بلوغ،کدامیک از این دو زودتر اسلام آوردند؟

اسحاق: بدون قید تکلیف اگر باشد، علی علیه السلام اول اسلام آورد.

مأمون: وقتی علی علیه السلام اسلام آورد، آیا ازروی دعوت پیغمبر بود یا از جانب خدا به او الهام شده بود

نمی توانی بگویی که الهام از جانب خدا بود، زیرا اگر چنین گفتی، او را بر پیغمبر مقدم داشته ای.

اسحاق که در پاسخ درمانده شده بود گفت: آری پیامبر خدا او را به اسلام دعوت کرد.

مأمون گفت: آیا پیشنهاد پیامبر خدا به امر خدا بود و یا از سوی خود او به علی علیه السلام تحمیل

شد؟ اسحاق بار دیگر سکوت کرد و سر به زیر افکند.

مأمونگفت: مگر نه این است که خدا می گوید: «و ما انا من المتکلفین» رسول خدا صلی الله علیه و آله

و سلم از جانب خود به کسی تحمیل تکلیف نمی کنند، تو نیز از دادن چنین نسبتی خودداری کن.

اسحاق گفت: بلی ، دعوتش از جانب پروردگاربود.

مأمون گفت: آیا این حکم خداست که پیامبرانش را به دعوت کسی بفرستد که عمل او را سند فضیلت ندارد؟.

اسحاق: پناه می برم به خدا از این نسبت.

مأمون: پس بر طبق سخن تو ای اسحاق که وقتی علی علیه السلام اسلام آورد، تکلیف بر او روا نبودو

رسول خدا کودکان را مافوق طاقتشان بر اسلام دعوت کرده است.

اسحاق که سخت شرمندهشده بود، دائما می گفت که پناه به خدا می برم و... و در پایان به فضیلت

علی علیهالسلام اعتراف کرد.
داستان هایی از الغدیر

چند نکته

صدهاحدیث از مصادر اهل سنت بر این دلالت دارد که امیر المومنین ع اولین مرد مسلمان ونماز گذار با

پیامبر بوده اند. مسند أحمد مسند خلفاءحدیث1130قال : سمعت علياًً ، يقول : أنا أول رجل صلى مع رسول الله (ص).

اخبار زیادی دلالت دارند که حضرتش اولین مسلمان بوده اند النسائي- السنن الكبرى -كتاب الخصائص

أخبرنا : عن زيد بن أرقم ، قال : أول من أسلم علي

برای نقص وارد کردن به امیر المومنین ع اسلام او را بی ارزش می دانند ومی گویند کودک بوده در

حالیکه خداوند حضرت عیسی (مریم30)وحضرت یحیی را در کودکی(مریم 12) پیامبر کردند وپیامبر

اسلام بیعت حسنین ع را در کودکی آنهاقبول کردند.

همانطور که اسلام آوردن امیر المومنین را در کودکی رد کردند خلافت حضرتش راهم بخاطرجوانی و...

کنار زدند این در حالی بود که حضرتش سی ساله بود وپیامبر اسامه ی 18 ساله را به فرماندهی

لشکری برگزیدکه بسیاری از پیران صحابه مثل عمر وابو بکر در آن حضور داشتند.که البته سرپیچی کردند.
مامون شیعه بود ولی شیعه امام کش دانشمند بود ولی دانشش به او کمک نکرد او خود می گفت

من شیعه گری را از پدرم گرفتم.

پس از حادثه خونین عاشورا پسر خلیفه دوم عبد الله ابن عمر نامه ای به یزید لعنة الله علیه نوشت:
همانا اندوه بزرگ ومصیبت سخت شدو در اسلام حادثه بزرگی روی داد. وهیچ روزی مثل روز قتل حسین ع جانکاه نیست ....
یزید به او نوشت:
ای احمق ما در خانه فرش شده وبساط پهن شده وسلطنت آماده ای وارد شدیم و برای دفاع از آن جنگیدیم.

[indent][indent]
پس این حکومت اگر حق است که ما از حق خودمان دفاع کرده ایم واگر غصبی وناحق است پدر تو اولین کسی بود که این رسم را پایه گذاری کرد وآن حق را از صاحبانش گرفت.

[/indent][/indent]
بحار الأنوار 45/ 328 از تاریخ البلاذري

درمناظره عالم شیعی وعالم سنی:

عباسی:شما شیعه ها به ابو بکر وعمر دشنام میدهید.

علوی: بعضی دشنام می دهند وبعضی نه.

عباسی:شما از کدام دسته ای ؟

من دشنام نمی دهم. ولی آنها که لعن می کنند دلیل خودشان را دارند. و لعن آنهارا موجب فسق ویا کفر نمی دانند،چون آنان هم انسان های معمولی بوده اند .

عباسی: معلوم است که کسی که به صحابه لعن کند کافر است.

علوی : این بر تو معلوم است وبرمن نه .حال بگو دلیل کفر کسی که یکی از صحابه را لعن کند چیست؟آیااعتراف می کنی کسی که رسول خداص اورالعن کرده باشد مستحق لعن است؟

عباسی: بله اعتراف می کنم.

علوی : رسول خدا ابو بکر وعمر را لعن کرده است.

عباسی :کجا لعن کرده این دروغ بستن به رسول خداص است.

علوی :تاریخ نویسان اهل سنت گفته اند: رسول خدا صلى الله عليه وآله لشکری به فرماندهی اسامه آماده کرد وابا بکر وعمر راهم در آن قرار داد وگفت :خدا لعنت کند کسی که از لشکر اسامه تخلف کند سپس آن دو از لشکر اسامه جا ماندند ولعن رسول الله ص شامل حال آنان شد . وکسی که رسول خدا او را لعن کرده باشد مستحق لعن است.

عباسی سرش را پایین انداخت وچیزی نگفت.

----------------------------------------------

چند نکته در مورد لشکر اسامه:

1)-فرماندهی لشکر را جوانی هجده ساله بنام اسامه برعهده داشت.

2)-سپاهیان آن از مهاجران به ویژه‏مهاجران نخستین و افراد سرشناس‏بودند. سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۶۴۲; النص و الاجتهاد، ص‏۱۲.

3)-پیامبرص سرپیچی کنندگان از حرکت ‏لشکر را لعن و نفرین کرده است. شرح ابن ابی‏الحدید، ج ۲، ص ۲۰; المراجعات، ص ۲۷۵و ۲۷۶; ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص ۲۹.

4)-در فردای روز اعزام لشکر اسامه به لشکر گاه ، رسول اکرم ‏صلی الله علیه وآله به‏ شدت تب کرد و در بستر افتاد. و همین امر و نیز تهیه ساز و برگ جنگ و کمی سن‏ فرمانده سرپیچی عده‏ای را سبب شد و از این زمان حرکت‏ سپاه دچار وقفه گردید. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۸۶; شرح ابن ابی‏الحدید، ج ۱،ص ۱۵۹ – ۱۶۲

5)-چون جمعی به فرماندهی اسامه اعتراض ‏کردند و آن را نکوهیدند، پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: شما در گذشته نیز مانند امروز که این فرمانده‏ را سرزنش می‏کنید، فرماندهی پدرش را موردملامت قرار دادید ولی آگاه باشید به خدا سوگند که او شایستگی فرماندهی راداراست. البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۲۲; تاریخ طبری، ج ۲، ص‏۲۲۴، چاپ بیروت; دارالکتب، ج ۳، ص ۱۸۴; الکامل، ج ۲، ص‏۳۱۷، دار صادربیروت.

سپس فرمود: «لعن الله من‏تخلف عن جیش اسامه‏»; خدای لعنت کندکسی را که از شرکت در سپاه اسامه ‏سربتابد. شرح نهج البلاغه، ابن ابی‏الحدید، ج ۶، ص ۵۲;داراحیاءالکتب العربیه، ج ۲، ص ۲۰; المراجعات، ص ۲۷۵ و۲۷۶; ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص ۲۹.

6)- با تاخیر شانزده روزه حرکت لشکر به سبب کارشکنی بزرگان صحابه به بهانه بیماری پیامبر ،رسول خداصلی الله علیه وآله ، با آن که در تب شدیدی به سرمی‏برد، دیگر بار با حالت‏خشم به مسجد آمد وضمن نکوهش عاملان کارشکنی، متخلفان ازحرکت ‏سریع سپاه را ملعون خواند. شرح ابن ابی‏الحدید، ج ۲، ص ۲۰; المراجعات، ص‏۲۷۵ و ۲۷۶; ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص ۲۹.

7)- ....................


8)- برتری دادن جوان هجده ساله ای بر بزرگان مهاجرین وانصار دلیلی برای برتری اسامه و عدم فوق العاده بودن آنان و عدم لیاقتشان برای فرماندهی لشکر و خلافت رسول خدا ص است.

9)-فرمانده کردن یک جوان هجده ساله بر بزرگان صحابه دلیلی بر بطلان حرف کسانی است که امیر المومنین ع را به بهانه جوانی از خلافت کنار زدند.

10)- بعضی می گویند پیامبر کسی را لعن نمی کرد ، این در حالی است که لعن پیامبر در موردأبو سفيان ومعاوية وبرادرش در النهاية في غريب الحديث والأثر 4/87، ولعن حاکم ابن عاص وپسرش مروان در تاريخ ابن أثير 3/199 ولعن عمر ابن عاص دركنز العمال 13/548 از مصادر اهل سنت روایت شده است.

11)-قرآن هم ظالمین ومنافقین وکسانی که خدا وپیامبر را اذیت کردند را لعن کرده است .

چرا محاسن شما زیبا وپرپشت است؟



روزی عمرو بن عاص به امام حسین (ع) گفت: براى چیست كه ریش شما خاندان بنى هاشم از ریش ما بنى امیه پرپشت‏تر است؟

امام حسین علیه السّلام (آیه 58 سوره اعراف را خواند كه میفرماید) :

وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً

یعنى: گیاه شهر و زمین پاك و پاكیزه به اجازه خدا میروید. ولى آن مكانى كه خبیث باشد جز خار و خسك چیزى خارج نمیكند!

معاویه متوجه عمرو عاص شد و گفت: تو را به آن حقى كه من بگردن تو دارم ساكت شو! زیرا این حسین پسر على بن ابى طالب است!!


بحارالانوار جلد ۴۴ صفحه ۲۰۵

به مصاف ذو الفقار

روزي از روزهاي جنگ صفين، عمرو بن عاص به گمان اين که مي تواند علي عليه السلام را غافلگير کند، به ايشان حمله کرد تا به ايشان ضربه اي بزند، ولي حضرت که به نيت او پي برده بودند، به او حمله کردند.


همين که نزديک بود ضربه علي عليه السلام به او برسد، خود را از اسب به زير افکند و لباس خود را بالا زد.او پاي خود را مانند سگ هنگام بول کردن، بلند نمود که عورتش نمايان شد. حضرت از او روي برتافت.


عمرو آنگاه بپا خاست در حالي که خاک آلود بود و با پاي پياده فرار کرد و خود را به صفوف سپاهيان خود رساند.

معاويه پس از شنيدن اين ماجرا به او گفت: خداي را سپاسگذار باش و عورتت را. به خدا قسم اگر او را مي شناختي بر او حمله نمي بردي.

269 علامه امینی: ترجمه الغدیر 3/

مناظره ای بین آیة الله گلپایگانی و مسئول مسجد النبی

ایشان در مورد این مناظره فرموده بودند: ما او را دعوت کرده بودیم که از او برای اقامه عزا و سوگواری امام حسین علیه السلام در ایام عاشورا و ذکر مصیبت آنحضرت اذن بگیریم او هم دعوت ما را پذیرفت و در مسجد رسول الله صلی الله علیه آله و سلم حضور یافت و در آنجا بحث و مناظره میان ما و او در گرفت تا سخن بدینجا رسید که گفت: شما غالی (یعنی اهل غلو در مورد اهل بیت پیامبر اکرم) هستید.

چه آنکه از پیامبر و امام طلب شفاعت می کنید و می گوئید که آنان زنده هستند و امور دیگر.

[indent][indent]

من در جواب او گفتم: اولاً که شما هم بر این عقیده می باشد: آیا شما سلام بر پیغمبر نمی کنید؟ آیا شما نمی گوئید، السلام علیک یا نبی الله؟ حال اگر رسول خدا مرده و چیزی را درک نمی کند. و سلام سلام کننده را نمی شنود چه معنی دارد که در برابر قبر او مؤدبانه بایستید و سلام کنید اینگونه که بر زندگان سلام می کنید.

[/indent][/indent]ثانیاً: فرضاً آنچه را ذکر کردی غلو باشد. حال آیا هرگونه غلوی موجب کفر است؟ و آیا اگر کسی گفت که پیامبر زنده است و با اذن الله و اراده الهی سلام سلام کننده را می شنود این غلو و مضرّ به توحید است؟ و او برای این مطالب جوابی نداشت.

------------------------------------------------------------

چند نکته در مورد توسل به پیامبر خدا در حال حیات وممات وشفاعت وشد رحال برای زیارت آن حضرت

1)-مرگ نه تنها پايان زندگى نيست، بلكه تولّد ثانوى و گسترش حيات است، «وَالنَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبِهُوا; مردم خوابند هنگامى كه مردند بيدار مى شوند».( عوالى اللئالى، جلد 4، صفحه 73 .)
2)- در حديث معروفى كه در منابع معتبر اهل سنّت آمده مى خوانيم كه «عبدالله بن عمر» از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه فرمود: «مَنْ زَارَ قَبْرِى وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِى; كسى كه قبر مرا زيارت كند شفاعت من بر او حتمى است».( دارقطنى محدّث معروف، اين حديث را در كتاب «سنن» خود آورده است. (جلد 2، صفحه 278) جالب اين كه مرحوم علاّمه امينى آن را از 41 كتاب معروف اهل سنّت نقل كرده است! الغدير، جلد 5، صفحه 93) .
)
در حديث ديگرى از همان راوى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است: «مَنْ زَارَنِى بَعْدَ مَوْتِى فَكَأَنَّمَا زَارَنِى فِى حَيَاتِى; هر كس مرا بعد از رحلتم زيارت كند مثل اين است كه در حياتم مرا زيارت كرده باشد».( همان مدرك، علاّمه امينى آن را از 13 كتاب نقل كرده است.)
بنابراين، فرضيّه تفاوت زمان حيات و ممات، يك پندار واهى بيش نيست.
ضمناً از اطلاق اين احاديث به خوبى استفاده مى شود «شدّ رحال» و حركت به قصد زيارت قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مدينه هيچ اشكالى ندارد.

3)-توسّل به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بعد از حيات او، يكى از علماى معروف اهل سنّت به نام «دارمى» در كتاب معروفش به نام سنن دارمى در بابى كه تحت عنوان باب ما حكم الله تعالى نبيه(صلى الله عليه وآله) بعد موته (اين باب درباره كرامت ها و احترام هايى است كه خداوند تعالى نسبت به پيغمبر بعد از موتش داشته است) آورده، چنين مى گويد:
قحطى شديدى در مدينه پيش آمد. گروهى از مردم نزد عايشه رفته و چاره جويى خواستند، عايشه گفت : برويد كنار قبر پيغمبر. سوراخى در سقف بالاى قبر بكنيد به طورى كه آسمان از آنجا ديده شود و منتظر نتيجه باشيد. رفتند و آن سقف را سوراخ كردند به طورى كه آسمان ديده مى شد، باران فراوانى باريدن گرفت به قدرى كه بعد از مدّتى بيابان ها سرسبز شد و شتران چاق و فربه شدند.(سنن دارمى، جلد 1، صفحه 43 .)

4)- توسّل به عموى پيغمبر عبّاس، «بخارى» در صحيح خود نقل مى كند كه عمر بن خطّاب هنگامى كه در مدينه قحطى شد به وسيله عبّاس بن عبدالمطلب از خدا تقاضاى باران كرد و عبارتش در موقع دعا اين بود: «اللّهم إنّا كنّا نتوسّل إليك بنبيّنا وتسقينا و إنّا نتوسّل إليك بعمّ نبيّنا فاسقنا; خداوندا ما به پيامبر خود متوسّل مى شديم و تو باران براى ما مى فرستادى، الآن متوسّل به عموى پيغمبرمان مى شويم، باران براى ما بفرست». راوى مى گويد به دنبال آن باران فراوانى نازل شد.(. صحيح بخارى، جلد 2، صفحه 16، باب صلاة الاستسقاء.
)
5)- ابن حجر مكّى در صواعق از امام شافعى پيشواى معروف اهل سنّت نقل مى كند كه شافعى به اهل بيت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) توسّل مى جست و اين شعر معروف را از او نقل مى كند:
آل النبى ذريعتى *** و هم اليه وسيلتى
ارجوا بهم اعطى غداً *** بيد اليمين صحيفتى
خاندان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) وسيله منند آنها در پيشگاه او سبب تقرّب من مى باشند، اميدوارم فرداى قيامت به سبب آنها نامه اعمال من به دست راست من سپرده شود!
اين حديث را «رفاعى» نويسنده كتاب التوصّل إلى حقيقة التوسّل در كتاب خود آورده است.(7)
6)-اين نويسنده كه در مورد توسّل بسيار سخت گير است، 26 حديث از كتب و منابع مختلف اهل سنّت در آن جا نقل كرده، گرچه اصرار دارد برخى از اين احاديث را مخدوش قلمداد كند، ولى احاديث در سرحدّ تواتر يا قريب به تواتر و در كتب معتبر و معروف اهل سنّت آمده، و چيزى نيست كه قابل خرده گيرى باشد.

از خاطرات همین سفر جریانی است که جناب حضرت ایةالله کریمی جهرمی از آیت الله العظمی گلپایگانی ره نقل کرده اند :
ما در آن سفر در مسجد رسول الله (صلی الله علیه آله و سلم) نماز جماعت می خواندیم و حتی برای نماز اذان گفته می شد و شهادت بر ولایت ـ اشهد ان علیاً ولی الله ـ نیز گفته می شد.

روزی مأمور دولتی که این جریان را دیده و شهادت بر ولایت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را از مؤذن شنیده بود. ناراحت و خشمناک به سوی قاضی رفته و گزارش داده بود که مؤذن جماعت شیعه در اذان « اشهد ان علیاً ولی الله » می گفت.

[indent]قاضی گفته بود: من نیز می گویم: «اشهد ان علیاً ولی الله » مگر تو می گوئی «علی عدو الله» مأمور گفته بود: منهم می گویم: « علی ولی الله »

[/indent]و خلاصه قاضی گفته بود که ما هم می گوئیم « علی ولی الله» منتهی در اذان نمی گوییم و با این جواب قضیه را فیصله داده بود.

-------------------------------------------

چند نکته:

1-علمای شیعه قائل بجواز شهادت ثالثه هستند وبعضی آن را مستحب می دانند بدون اینکه جزء آن بدانند مثل عبارت" صلی الله علیه واله وسلم" که بعد از شهادت ثانیه گفته میشود.

2- واز امام صادق منقول است: هریک از شما بگوید لا اله الا الله ،محمد رسول الله باید بگوید علی امیر المومنین احتجاج1/158 واطلاق حدیث اذان را هم شامل می شود.

3-اهل سنت در نماز صبح بعد از حی علی الفلاح می گویند"نماز از خواب بهتر است"(تثویب) و این از بدعت های خلیفه دوم است.که شیعه آن را بدعت می داند وامیر المومنین هم از آن نهی میکردند (نيل الاوطار 2 / 18)و روایت مسلم هم در صحیحش با آن سازگار نیست (صحيح مسلم كتاب الصلاة ح 578 وح 572) وابن عمر از آن نهی میکرد وآن را بدعت می شمرد( صحيح الترمذي 1 / 381 ح 198)

4-شیعه در نماز عبارت «حی علی خیر العمل » را در اذان لازم می داند. واز دلایل وجود آن در اذان پیامبر ص ، این قول عمر است که بر منبر گفت:سه چیز در زمان رسول خدا ص وجود داشت ومن از آن نهی می کنم «متعه زنان، متعه حج و گفتن حی علی خیر العمل»(السيرة الحلبيّة 2 / 110)،

آنها كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمي‏كنند كافرند. (۴۴ مائده)

و آنهاکه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نكند ستمگر ند (مائده۴۵)

و آنها كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمي‏كنند فاسق اند. ( مائده۴۷)

در دو رساله بسيار محققانه كه به قلم فاضلانة دو عالم زيدي نگارش يافته

است به نام‌هاي الأذان بحي على خير العمل، نگارش حافظ علوي زيد(‌72ـ

445). الاعتصام بحبل اللّه، تأليف امام قاسم بن محمد الزيدي(م1029); از

شخصيت‌هاي بزرگي از صحابه و تابعان نقل شده كه همگي در اذان و اقامه خود ملتزم به گفتن اين فصل از اذان بودند. مراجعه فرمايند.

پاسخهایی صعصعه به معاویه

روزی معاویه برای مردم نطقی کرد و گفت:
اگر ابوسفیان پدر همه مردم میبود، همه باهوش و زیرک می شدند.

صعصعه بن صوهان، سخنش را قطع کرد و گفت: پدر همه مردم کسی است که بسیار بهتر از ابوسفیان است ولی با این حال بعضی از فرزندانش باهوش و بعضی دیگر احمق اند.

معاویه گفت: سرزمین ما نزدیک محشر است. وی برخاسته و گفت: محشر نه از مؤمنان دور و نه به کافران نزدیک است.
معاویه گفت: سرزمین ما مقدساست. صعصعه جواب داد: سرزمین را نه چیزی مقدس می گرداند و نه نجس و ناپاک. بلکه اعمال ما است که آنرا مقدس و پاک می گرداند.
معاویه گفت: خدا را دوست بدارید. خلفای او را سپر و محافظ خویش قرار دهید. صعصعه گفت: چطور و چگونه: در حالی که تو سنت راتعطیل کرده و پیمان ها را شکستی. مردم را به سرگشتگی کشاندی و در دین بدعت هاآوردی.
معاویه گفت: بهتر است که خاموش شوی زیرا با این حرفها سست عقلی خود را ظاهرمی سازی، تو به کمک حسن بن علی علیه السلام به من حمله می کنی. حال که این طور است او را احضار می کنم.

صعصعه گفت: آری به خدا. تو دانسته ای که آنان از خاندان پاک و بزرگوار هستند و از همه به حکومت اولی تر. اگر او را احضار کنی، خواهی دید که دراندیشه و تدبیر و اتخاذ تصمیم بسیار دقیق و سنجیده است. به راستی که او در حکومت وفرماندهی است ورا و در بخشندگی، نجیب است و با سخن آتشین تو را می گزد و تازیانه حقائقی را که یارای انکارش را ندای بر صورتت می کوبد.
معاویه پرخاش کرد و گفت: بخداقسم که در بدرت خواهم کرد. او گفت: بخدا که زمین خدا پهناور است و دوری است و دوری تو مایه آسایش.

معاویه گفت: مستمری ات را قطع خواهم کرد. او گفت: اگر در اختیار تواست، آن را قطع کن. روزی رسان خداوند است که بخشش هایش بی زوال است.
معاویه گفت: میخواهی خودت را به کشتن بدهی؟ صعصعه جواب داد: ای معاویه آرام باش هر کس که به ناحق کشته شود، خدا به کیفر قاتلش ‍ بنشیند. " علامه امینی ترجمه الغدیر، ج 19، ص 269 ".

-----------------------------------------------------------------------------------

نکاتی از روایات اهل سنت :


صعصعة ابن صوحان از یاران بنام و وفادار امیر المومنین علی ع بود.

امیر المومنین از این یاوران جان برکف که با زبان خویش بینی معاویه را بر خاک می مالیدند فراوان داشت. مانند میثم تمار کمیل ابن زیاد حجر ابن عدی .

او در شام خود را امام مسلمین وخلیفه رسول خدا ص معرفی می کرد.در حالیکه رسول خدا او و پدرش و برادرش را در یک جا لعن کردند1

اواز کسانی است که در روز فتح مکه بعد از بیست سال مبارزه با اسلام و پیامبرص، بدست مسلمانان از ترس جان شهادتین 2

وپیامبر ص فرمودند:هنگامی که دیدید معاویه را بر منبر من خطبه می خواند او را بکشید (3)


او که جز اندکی با پیامبر ص مصاحب نبود با دادن رشوه به جاعلان حدیث خود را دائی مومنان صحابی بزرگ پیامبر

ونویسنده وحی معرفی کرد. 4
او در جنگی که به خاطر رسیدن به قدرت برجامعه مسلمانان تحمیل کرد وبوسیله غارت ها وترور های فراوان صدهاهزار نفر را به نابودی کشاند.

او در روز فتح کوفه گفت خیال میکنید با شما جنگیدم که نماز بخوانید وروزه بگیرید؟ این کار را که می کردید من با شما جنگیدم تا بر شما حکومت کنم. 5

وشرب خمر می کرد 6

عمار به دست سربازان او در صفین به شهادت رسید و پیامبرص خبر داده بودند :عمار به دست گروه سرکش کشته می شود.
7
او مردم را وادار به سب ولعن امیر المومنین میکرد:8

و عبد الرحمن العنزی را زنده دفن کرد 9

ومردم را ازگفتن تلبیه باز می داشت)10


تو خود حدیث مفصل بخوان....
عجب خال المومنینی....

1-:تاريخ أبي الفداء - أحداث سنة مئتين وثلاثة وثمانون - ( 30 من 87 )

2-إبن سعد- الطبقات الكبرى -طبقات البدريين وإبن كثير - البداية والنهاية - رقم الجزء : ( 8و 12) - رقم الصفحة : ( 125و 124)والبلاذري - فتوح البلدان - رقم الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 582 )

3- تاريخ أبي الفداء - أحداث سنة مئتين وثلاثة وثمانون - ( 30 من 87 )و إبن حجر العسقلاني - المطالب العالية - كتاب الفتوح حدیث 4559


4-ونووی در شرح صحیح مسلم روایت مربوطه را رد می کند:النووي - شرح صحيح مسلم - سنة النشر: 1416هـ / 1996م - الجزء : ( 16 ) - رقم الصفحة : ( 63 )

5- إبن أبي شيبة - المصنف - كتاب الأمراءحدیث 29962والجزء المتمم لطبقات إبن سعد - بسم الله - الطبقة الرابعة حدیث 37


6- مسند أحمد- باقي مسند الأنصار - حديث بريدة الأسلمي (ر) -رقم الحديث : ( 21863 )

7- الجهاد والسير - مسح الغبار ، عن الرأس في سبيل الله - رقم الحديث : ( 2601 )

8-صحيح مسلم- فضائل الصحابة - من فضائل علي بن أبي طالب (ر) - رقم الحديث : ( 4420 )

9- إبن خلدون - تاريخ إبن خلدون - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 13 )

10-:مستدرك الحاكم - بسم الله الرحمن الرحيم - أول كتاب المناسك - رقم الحديث : ( 1706


راستی اهل سنت که اهل بیت ع را رها کردند مبتلا به چه شیطان هایی شدند.

روزی على ع در رحبه مردم را سوگند داد که هر کس خود شنیده كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«هر كه من مولاى اويم اين على مولاى اوست »

برخيزد و گواهى دهد. دوازده نفر از انصار گواهى دادند. ولى انس بن مالك در ميان انصار بود و گواهى نداد.
امير مؤمنان ع فرمود: اي انس ! گفت : بله ، فرمود: چرا گواهى نمى دهى در حالی كه تو هم آنچه آنان شنيده اند شنيده اى ؟ گفت : اى امير مؤمنان ، سن من بالا رفته و فراموش كار شده ام .(کتمان)
امير مؤمنان ع فرمود: خداوندا! اگر او دروغ مى گويد او را به بيمارى پیسی مبتلا كن كه عمامه هم سفيدى آن را نپوشاند. طلحه گفت : خدا را شاهد مى گيرم كه من سفيدى را در ميان دو چشمش در پيشانى او ديدم .
زيد بن ارقم گويد: على ع در مسجد فرمود: به خدا سوگند مى دهم مردى را كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيده كه مى فرمود: (هر كه من مولاى اويم على هم مولاى اوست ، خداوندا دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار) برخيزد و گواهى دهد. دوازده نفر از اهل بدر برخاستند؛ شش تن از راست و شش تن از چپ گواهى دادند و من هم در ميان شنودگان بودم ولى كتمان كردم و گواهى ندادم خداوند هم چشم مرا كور كرد.

چند نکته:
1-اهل سنت می گویند : اگر حدیث غدیر دلالت بر امامت دارد پس چرا هیچ یک از صحابه ویا خود امیر المومنین برآن احتجاج نکرده اند.مورد بالا یکی از صدها مورد احتجاج به غدیر است.علامه امینی ره بسیاری از مناشدات واحتجاجات به حدیث غدیر را در الغدیر ج1 وترجمه الغدیرج2ص50به بعدآورده اند.

2- می گویند: امکان ندارد که پیامبرص علی را ع روی دست بلند کرده باشد وبه مردم به عنوان امام معرفی کرده باشد ولی مسلمانان با آن سوابق درخشان که در دین ،تقوا وجهاد داشتند مخالفت کنند .
باید گفت: مسلمانان پس ازرسول خدا در بسیاری از مسائل اختلاف کردند. مثلا وضوء که حد اقل روزی 5 مرتبه حضرت وضوء می گرفتند ومسلمانان دور حضرت را می گرفتند وبه آب وضوی ایشان خود را متبرک می کردند، ولی در آن اختلاف کردند. مثلا یکی مسح بر همه سر می کشد یکی بر سر وگوش ودیگری بر قسمتی از سر الی آخر... واخیرا وهابیت تبرک به آب وضوی پیامبرص راهم منکر شده است. واصلا تبرک جستن به آثار اهل بیت را نفی میکند. وهر زمان اهل بدعتی اختلاف جدید پیش می آورد.
در قسمت قبل گفتم بعضی از آنان تعمد در تغییر سنت پیامبر ص داشتند مثل این حدیث:
که عمر بر منبر گفت:سه چیز در زمان رسول خدا ص وجود داشت ومن از آن نهی می کنم «متعه زنان، متعه حج و گفتن حی علی خیر العمل»(السيرة الحلبيّة 2 / 110)،

ویا قضیه تعیین مقدارمهر زنان که خلیفه دوم در مورد آن حرف باطلی گفت وزنی از پشت پرده او را مجاب کرد که حرفش باطل است ودر قسمت های قبل آمد.

ویا روز 5 بار با پیامبر نماز خواندند ودر مسائل بسیاری از نماز اختلاف کردند مثل: کیفیت اذان ،گفتن یا نگفتن بسم الله ، سجده بر خاک یا غیر آن، و....
ومخالفت وتمرد آنان با پیامبر ص در قضیه جیش اسامه ولعن پیامبر در مورد متخلفین که موردقبول فریقین است واسنادش را آوردم.
[INDENT][INDENT][INDENT][INDENT]

واختلاف در امامت که انگیزه های فراوان سیاسی هم داشت.

[/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT]واختلاف کنونی بین مسلمانان به سبب اختلاف اصحاب است، آن هم به خاطر دوری از اهل بیت است.

4-بسیاری از مجامع حدیث اهل سنت حدیث غدیر را روایت کرده اند مانند:
برخی از معتبرترین و قدیمی­ترین کتاب­های اهل سنت که حدیث غدیر را نقل کرده­اند عبارت است از:
1. صحیح مسلم 261 ﻫ . ق، 2. صحیح­اِبن حبّان 354 ﻫ . ق، 3. سنن بزاز 292 ﻫ . ق، معروف به مسند البزّاز، 4. سنن ترمزی 295 ﻫ . ق، 5 . سنن ابن ماجه­ی قزوینی 273 ﻫ . ق، 6 . المستدرک علی الصحیحین: حاکم نیشابوری 405 ﻫ . ق، 7. مسند الصّحابه: رویانی 397 ﻫ . ق، 8 . انساب الاشراف: بلاذری 279 ﻫ . ق، 9. الکنی والاسمء: محمدبن احمدبن حماد دولابی 320 ﻫ . ق، 10. مسند احمدبن حنبل 241 ﻫ . ق، 11. فضائل الصحابة:‌ احمدبن حنبل 241 ﻫ . ق، 12. خصائص امیرالمؤمنین:‌ نسایی 303 ﻫ . ق، 13. مشکل الآثار:‌ ابوجعفر احمد طحاوی 321 ﻫ . ق، 14. المعجم الکبیر: ابوالقاسم طبرانی 360 ﻫ . ق، 15. امالی محاملی 330 ﻫ . ق، 16. المصنّف: عبدالرزاق صنعانی 211 ﻫ . ق، 17. التاریخ الکبیر: بخاری 256 ﻫ . ق، 18. ریاض النفوس: عبدالله­بن محمد مالکی مغربی 449 ﻫ . ق، 19. صحیح ابن خزیمة 311 ﻫ . ق، 20.
5- بسیاری از علمای اهل سنت در طول تاریخ وهم اکنون این حدیث را روایت کرده ومی کنند وآن را برای مردم بیان نمی کنند.

كسانى كه نشانه‏هاى روشن و رهنمودى را كه فرو فرستاده‏ايم بعد از آنكه آن را براى مردم در كتاب توضيح داده‏ايم نهفته مى‏دارند آنان را خدا لعنت مى‏كند و لعنت‏كنندگان لعنتشان مى‏كنند (۱۵۹بقره )

كسانى كه آنچه را خداوند از كتاب نازل كرده پنهان مى‏دارند و بدان بهاى ناچيزى به دست مى‏آورند آنان جز آتش در شكمهاى خويش فرو نبرند و خدا روز قيامت با ايشان سخن نخواهد گفت و پاكشان نخواهد كرد و عذابى دردناك خواهند داشت ( بقره۱۷۴)


[indent]مولا به معنای دوست نیست.
[/indent]
در مناظره طولانی مامون با علمای اهل سنت:

مامون گفت: اي اسحق آيا حديث و داستان ولايت را بدست آورده اي؟ گفتم: بلي. گفت بيان کن و روايت نما، من هم حديث ولايت را بيان داشتم ......

پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، ولی منظور حضرتش این بوده که هرکس من دوست اوهستم این علی هم دوست اوست وحدیث دلالت بر امامت ندارد. ومولا به معنی ولی (دوست)است.

مامون گفت: بمن بگو اگر پسري داشته باشي که بسن پانزده سال رسيده باشد و بگويد: مردم اين را بدانيد،دوست من دوست پسر عموي من است، در حاليکه همه مردم اين را ميدانند و چيزي را که مردم انکار ندارند و نسبت بان بي اطلاع نيستند، اين پسر در مقام تعريف و تاکيد آن برآيد، آيا در نظر تو چگونه خواهد آمد، آيا ناپسند نيست؟ گفتم: چرا،


[indent][indent][indent]گفت: اي اسحق آيا فرزند پانزده ساله خود را از چنين عملي منزه ميداني ولي رسول خدا صلي الله عليه و آله را از آن منزه نمي شماري که مردم رامعطل کند وتو ضیح واضحات بدهد وبگوید« هر کس من دوست او هستم این علی هم دوست اوست؟ مگر همه مومنان با هم دوست نیستند؟»
[/indent][/indent][/indent]
واي بر شما، خداي متعال در کتاب خود (در مقام نکوهش يهود و نصاري) ميفرمايد: " اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله " فقهاء خود را بمنزله معبود و پروردگار خود قرار ندهيد در حاليکه آنها نماز خود را براي آنها نخواندند و روزه براي آنها نگرفتند و از روي واقع آنها را خدايان خود نمي دانستند، فقط احبار و رهبان بانها امر ميکردند و آنها امرشان را(بدون فکر) گردن مينهادند.

-----------------------------------------------------

اشاره ها

1-اهل سنت حدیث غدیر را در صدها حدیث نقل کرده اند لیکن می گویند حدیث غدیر از حیث دلالت ، صریح نیست ومفهوم امامت از«مولا» برداشت نمی شود ومعنی محبت ونصرت از آن برداشت می شود.مرحوم علامه امینی درالغدیر بحث مفصلی در این رابطه دارند.

2-قرائن زیادی که در روز غدیر بوده دلالت میکند که منظور از مولا همان مفهوم امامت بوده است. وهمانجا همه همین را فهمیدند ودر همین معنا همه با امیر المومنین علیه السلام

بیعت کردند.

و همين «تشخیص»برهاني است قاطع در معناي مقصود.

3-"حسان ابن ثابت" شاعر که در سرزمين خم و روز معهود شخصا حضور داشته و از رسول خدا صلي الله عليه و آله رخصت خواست که داستان حديث و امر ولايت را بنظم درآورد و از جمله ابيات او اين بيت است" پیامبرص به علی ع گفت:

" یا علی برخیز که من راضی شدم که بعد ازمن پیشوا وامام باشی".

ومردم همه شنیدند وتایید کردند.

4-از جمله افرادی که همین معنی را فهمیدند ،شيخين (ابوبکر و عمر) هستند، هنگاميکه بمنظور تهنيت و بيعت به نزد اميرالمومنين عليه السلام آمدند ومي گفتند: " آفرین برتو یا علی مولای همه مومنین ومومنات شدی " واگر معنی محبت ونصرت از مولا اراده شده بود احتیاج به تهنیت ها نبود که از روز اول هر مومنی دوست برادرمومنش است. ومردم بر همين معني و مبناي امامت با او بيعت کردند و او را تهنيت گفتند.

4-و از جمله آنها (معنی امامت را از کلمه مولي فهميد) حارث بن نعمان فهري (يا جابر بن نعمان فهري) است که فورا پاداش عناد و انکار او باو رسيد، آنروزيکه آمد نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و گفت: يا محمد ما را بشهادتين و بنماز و زکات و حج امر کردي و باين اوامر اکتفا ننمودي تا بازوي پسر عمت را گرفتي و او را بلند نمودي و بر ما برتري دادي و گفتي: " من کنت مولاه فعلي مولاه ". که داستان آن را قبلا آوردم که سنگی آمد واو را کشت.

5-و از جمله آنان (که معنی امامت را از این حدیث فهمیدند) آن گروهي هستند که بر اميرالمومنين عليه السلام در ميدان وسيع کوفه وارد شدند در حاليکه عرض ميکردند: السلام عليک يا مولانا، امام برای معلوم شدن معنا پرسیدند من چگونه مولای شما هستم گفتند: ما از رسول خدا صلي الله عليه و آله در روز غدير خم شنيديم که ميفرمود: " من کنت مولاه فعلي مولاه " آن مولويت که در نظر عرب مورد اهميت و داراي عظمتاست تنها، محبت يا نصرت و يا ساير معاني عرفي مولي نبوده بلکه اين مولويت همان رياست کبري و سروري است که تحمل آن براي آنان سخت و دشوار بوده مگر موجبي براي خضوع و گردن نهادن آنها در قبال آن معني دست دهد.

6-از دلایل این که از مولا مفهوم امامت وخلافت بر داشت می شوداین حرف ابو بکر است:((أيها الناس فأني وليت عليكم ولست بخيركم))من خلیفه شدم در حالی که بهترین شما نیستم تاريخ الخلفاء:6. واین گفته او( وقتی طلحه گفت جواب خدا را چه می دهی که فرد خشنی را بر ما امیر کردی؟) که می گویم((وليت عليهم خيرهم)) بهترین فرد را برآنها خلیفه کردم تاريخ الخلفاء:108. حال چطور ولی در بیان ابی بکر معنای امامت می دهد و در بیان پیامبر ص معنای امامت نمی دهد؟

بائک تجر بائی لا تجر؟

واکنش آیت الله وحید به طلاب توهین کننده به عمر

تاریخ انتشار: ۰۷:۵۹ ۱۳۹۰/۲/۴
کد خبر: 102282
منبع:
نسخه چاپی

در حاشیه برگزاری درس خارج فقه آیت‌الله العظمی وحید خراسانی، ایشان با نهی از بی‌احترامی به خلیفه دوم اهل سنت، از شاگردان خود خواست همانند گذشته، از توهین به خلفای اهل سنت پرهیز کنند.

به گزارش جهان به نقل از آفتاب ماجرا از آنجا آغاز شد که آیت‌الله العظمی وحید خراسانی در حین درس، روایتی از کتاب تفسیر کبیر امام فخر رازی را قرائت کردند و در حین قرائت این روایت، درباره خلیفه دوم اهل تسنن، عمر بن خطاب، پس از نام ایشان، عبارت (رضی‌الله عنه) را به کار بردند. پس از این عده‌ای از طلاب با صدای بلند کلماتی را خطاب به خلیفه دوم بیان کردند که این عمل با واکنش صریح حضرت آیت‌الله العظمی وحید خراسانی روبه‌رو شد.

در همان هنگام، این مرجع تقلید شیعیان، با عصبانیت خطاب به طلاب توهین کننده فریاد زدند: مگر نگفته بودم سر درس من از این گونه کلمات به کار نبرید!

http://www.tabnak.com/nbody.php?id=102282

با سلام

من با دفتر معظم له تماس گرفتم ومسئول دفتر این توضیح را دادند.

«حضرت آیة الله العظمی وحیدحدود یک سال ونیم است که بحثی در مورد فدک دارند. در این رابطه اسناد ومدارک بحث را عینا از روی عبارت کتاب های مربوطه مثل "صحیح مسلم" و... قرائت می کنند.از جمله حدیثی که در آن عبارت " عمر رضی الله عنه" وجود داشته است، به جهت رعایت امانت در نقل، قرائت کرده اند. واین روش همه علمای مااست که امانت در نقل عبارت راکاملا رعایت می کنند.
در این هنگام بعض از طلاب حاضر چیزی گفته اند وایشان فرموده اند ما فعلا در مقام نقد و بررسی علمی هستیم وجای حرف های این گونه اینجا نیست. ودعوا و عصبانیتی هم در کار نبوده است.»
اضافه می کنم:
کسانی که ایشان را از نزدیک می شناسند به مراتب دقت و توجه ایشان به امور مربوط به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهاو عزاداری در مورد ایشان وراه اندازی وشرکت در دسته سینه زنی در روز شهادت حضرت فاطمه زهرا س و.... آشنایی کامل دارند.واین چیزی نیست که بتوان انکار کرد.

نکته دیگری که توضیح بیشتری لازم دارد این است در مقام بحث علمی بعضی اوقات حرفهایی بالاتر از " رضی الله" عنه نقل می شود مثلا ایشان همین چند روز قبل در بحث مربوط به فدک به حدیثی «مجعول»از فخر رازی رسیدند و نقل ونقد وبررسی کردند: که«قال رسول الله ص ان الله جری الحق علی قلب عمر ولسانه » یعنی خداوند حق را بر زبان وقلب عمر جاری میکند.
لابد شما از نقل این حدیث خبر نداشتید وگرنه این سخن را به ایشان نسبت می دادید که گفته اند: «خدا حق را بر قلب وزبان عمر جاری می کند».

اینجا با مناسبت ویا بدون مناسبت این حدیث را تکرار می کنم:

عمر بر منبر گفت:سه چیز در زمان رسول خدا ص وجود داشت ومن از آن نهی می کنم «متعه زنان،متعه حج و گفتن حی علی خیر العمل(السيرة الحلبيّة 2 / 110واین حدیث معروفی است که بسیاری از مجامع روائی اهل سنت نقل کرده اند .

لابد حقی را که فخر رازی در آن حدیث جعلی از رسول خدا صلی الله علیه واله نقل کرده که خدا بر زبان عمر جاری می کند همین است که بگوید من سه حکم از احکام الهی را قبول ندارم:

«متعه حج ومتعه نساء وحی علی خیر العمل»واین حرف «پناه بر خدا» به فکر خدا ورسولش ص نرسید وعمر آن را کشف کرد.

این حرف را میزند وهیچ کسی انکار نکرد. یا جرات آن را نداشت. ویا اگر انکار کرده اند آن قدر ضعیف بوده که اخبارش نقل نشده است ویا اخباری بوده و توسط قدرت حاکمه سانسور شده است.

(قابل توجه کسانی که می گویند اگر شیخین چنین وچنان کردند پس صحابه رسول خدا ص کجا بودند با آن مقام رفیع وسابقه درخشان وجهاد وتقوا ؟ چرا ممانعت نکردند ؟چرا امر بمعروف نکردند ؟جرا نهی از منکر نکردند؟چرا صدایشان در نیامد؟ اصحاب بدر کجا بودند؟ مجاهدان احد وخیبر وخندق کجا بودند؟عابدان شب شیران روز کجا بودند؟ آنها که خدا در مورد آنان گفت بر کفار شدید ودر بین خودش متواضعند کجا بودند؟آنها که ایمانشان بر همه امت برتری داشت کجا بودند؟ )

شما بفرمایید کجا بودند؟
جواب ما اینست که آن قدر خفقان شدید بود که کسی را توان حرف زدن نبود.

البته فضائل خنده دار زیادی در مورد خلیفه دوم نقل میکنند از جمله این که پیامبر ص فرمود: هیچ گاه وحی بر من دیر نازل نشد مگراینکه خیال کردم (به جای من) بر عمر نازل شده است!

توجه کنید ،می خواهند مقام عمر را بالا ببرند، به رسول خدا ص نسبت می دهند که معاذ الله در نبوت خودشان شک دارد وبه خود ایمان ندارد!

علما مخالفت های عمر را با سنت رسول خداص از کتب خود اهل سنت نقل کرده اند واگر اینجا نقل کنیم مثنوی هفتاد من کاعذ می شود فقط به عنوان نمونه:

عمر دستور داد در نماز صبح بجای «حی علی خیر العمل: بشتابید به سوی بهترین اعمال» بگویند« نماز بهتر از خواب است»!!!!!! والان هم در اذان صبح می گویند ودر اذان های دیگر حی علی خیر المل را هم نمی گویند. آیا اگر دیگران به ما بگویند :این شعار دین شما چرا این قدر سفیهانه است؟ چه جوابی داریم؟ نماز بهتر از خواب است؟ یکی نیست به آقایان بگویدخوب نماز از قلیان کشیدن هم بهتر است. پس در صبح که آن طور می گویند ظهر هم بگویند نماز بهتر از قلیان کشیدن است.(امیدوارم رفقای اهل سنت جواب دهند)

برای اینکه بدانید مصیبت چقدر سنگین است که مرده شور هم می گرید این حدیث را که ترمذی (از محدثین بنام اهل سنت )وبسیاری از صاحبان مجامع حدیثی اهل سنت روایت کرده اند ببینید :

مجاهد نقل می کند« که با عبدالله پسر عمر داخل مسجد شدیم تا نماز بخوانیم در همان زمان اذان گفته می شد. وموذن گفت «نماز از خواب بهتر است» (که به اصطلاح تثویب گفته می شود ثوب الموذن : موذن گفت نماز از خواب بهتر است)

عبد الله عمر از مسجد خارج شد وگفت مرا از نزد این بدعت گذار بیرون ببر وبیرون رفت ودر مسجد نماز نخواند. وهمانا عبد الله عمر از این بدعتی که بعد از (رسول خدا) ایجاد کرده بودند متنفر بود.»

ببینید چند نکته اینجا هست :

عبد الله ابن عمر می گوید مرا از نزد این بدعت گذار بیرون ببر و نمی گوید چه کسی این بدعت را گذارده است.

"مجاهد" راوی حدیث می گوید: عبد الله از این بدعتی که بعد از رسول خدا درست کردند بیزار بود ونمی گوید چه کسی این بدعت را گذارده است.

آن قدر این تنفر شدید بوده که عبدالله عمر از نماز خواندن در مسجد منصرف می شود.

این که عمر دستور داد تثویب کنند در بسیاری از مجامع حدیثی آمده از جملهسنن الترمذي-الصلاة - ماجاء في التثويب في الفجر - رقم الحديث : ( 182 )

الإمام مالك - كتاب الموطأ - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 72 )حدیث153

سنن الترمذي-الجامع الصحيح - أبواب الطهارة حدیث 197

البيهقي- السنن الكبرى - الجزء : ( 1 ) - رقمالصفحة : ( 423 )

دلمان گرفت ‏کمی هم قرآن بخوانیم:
آنها كه برطبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمي‏كنند كافرند .مائده 44

و آنهاکه برطبق آنچه خدا نازل كرده حكم نكنند ستمگرند. مائده 45

و آنها كه برطبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمي‏كنند فاسق اند. مائده 47

ابو امامه معاويه را مفتضح ساخت !
در تاريخ آمده است كه :«ابو امامه باهلى»وارد دربار معاويه شد. خليفه ستمگر اموى فوق العاده به وى احترام كرد، و غذاى مخصوص را آماده ساخت و با دست خودش بر دهان ابو امامه گذاشت ! و با عطر ويژه ، سر و صورت وى را معطر كرد،و يك كيسه پر از دينار طلا به وى اهدا نمود و سؤالى را مطرح كرده و از او پرسيد:

اى ابا امامه ! تو را به خدا سوگند، من بهترم يا على بن ابى طالب ؟
آن شيعه پاكدل جواب داد: (چرا سوگند مى دهى ، من سخن راست مى گويم و آن اينكه :

سوگند به خدا اى معاويه ! على علیه السلام از تو بهتر و بالاتر است ! زيرا على عليه السلام نخستين مؤمن بوده ، و از همه به رسول خدا نزديك تر است ، و جهادش نيز با مشركين سخت تر، و در پيش مردم محترم تر مى باشد.


معاويه ! تو خودت را با چه كسى مقايسه مى كنى ؟ با على ع كه پسر عموى پيامبر، شوهر زهرا، و پدر امام حسن وامام حسين كه سروران اهل بهشت هستند مى باشد...


اى معاويه ! گمان مى كنى من با دين و ايمان بر تو وارد شده ، و بدون ايمان و همراه با كفر از اينجا خارج مى شوم ؟! چه بد فكر مى كنى !! آنگاه آن كيسه طلا را به روى او انداخت و گفت : به خدا قسم حتى يك دينارش را نمى پذيرم !

--------------------------------------------------------------------------
ابن تيمية پدر بزرگ وهابیون در منهاج السنة می گوید:

افرادی برای معاویه فضائلی از زبان پیامبر نقل کرده اند که همه اش دروغ است.

منهاج السنة ج4 ص400 تحقيق الدكتور أحمد رشاد سالم

1-حافظ ابن حجر العسقلاني في فتح الباري که شرح صحیح بخاری است می گوید :

از ابن جوزی نقل می کند که پرسیدم که نظرت در مورد علی علیه السلام ومعاویه چیست؟

گفت بدان که علی دشمنان زیادی داشت پس آنها خواستند عیبی برایش بیابند نتوانستند.لذا به دنبال کسی که با او جنگید رفتند واو را بسیار ستودند تا بر ضد علی ع اورا بزرگ کنند.

شیعیان كه برای امام حسین (علیه السلام) گریه می‌كنند، مشرك هستند؟؟؟
عنایت امام حسین (علیه السلام) بودکه این سوال به ذهنم رسید:
صبح كه استاد مولوی ......... به كلاس آمد و همكلاسی‌هایم هم بودند و آنجا این سوال را از مولوی كردم.
ببخشید! قبل از این كه درس را شروع كنید، یك سوالی برای من پیش آمده است. گفت: چه سوالی؟ گفتم: سوال من این است كه آیا میت را برای گریه ما در قبر عذاب می‌دهند؟ گفت: بله، عذاب می‌دهند.
گفتم: شیعیان كه برای امام حسین (علیه السلام) گریه می‌كنند، مشرك هستند؟ گفت: بله، مشرك‌اند؛ چون برای غیر خدا گریه می‌كنند.

[INDENT][INDENT]
گفتم: واقعا خداوند متعال به خاطر گریه شیعیان، امام حسین (علیه السلام) و سید شباب اهل الجنة را عذاب می‌دهد؟

[/INDENT][/INDENT]
باور كنید كه این مولوی، همین‌طور ساكت ماند. بعد از چند لحظه گفت:
كاری به این كارا نداشته باش. كتاب درسی را جلو بیاور.

------------------------------------------------
[=Calibri]://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=147

برای تحقیق بیشتر:
[=Times New Roman]بخاری نقل می کند :میت را در قبر، به خاطر گریه اهلش، عذاب می‌دهند صحیح البخاری، ج2، ص81 وهمین مستمسک اهل سنت شده است.
موارد فراوانی در مصادر اهل سنت دلالت بر جواز گریه بر میت وزیارت قبور دارد:
پیامبرص قبر مادرشان را زیارت کردند وگریستند ودیگران را گریاندند.صحيح مسلم- الجنائز - إستإذان النبي (ص) ... - رقم الحديث : 1622و مسندأحمد - باقي مسند ... - باقي المسند.. - رقم الحديث : ( 9311 )


حاکم نیشابوری هم حدیث را نقل کرده واضافه می کند: این حدیث بر طبق شرط بخاری ومسلم صحیح است الحاكم النيسابوري- المستدرك - كتاب الجنائز - رقم الحديث : ( 1389 )


پیامبر ذکر مصیبت کردند وگریستند:
بخاری در صحیحش نقل می کند.پیامبر ص بر ابراهیم می گریستند..... و وقتی عبد الرحمن ابن عوف گفت شما هم ؟؟ فرمودند: این گریه رحمت است دیگری همین را پرسید، فرمودند:اشک ریزان وقلب محزون است درحالیکه چیزی نمی گوییم مگر مرضی خدا باشد وسپس فرمودند: ای ابراهیم ما در فراق تو اندوهگینیم...صحيح البخاري - الجنائز - قول النبي (ص) ... -رقم الحديث ( 1220 )


مصادر دیگر از کتب اهل سنت
عبدالله بن قدامة- المغني - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 411 ).
- الألباني- احكام الجنائز - رقم الصفحة : ( 21 ).
- الشيخ السيد سابق- فقه السنة - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 505 ).
- إبن حجر- فتح الباري - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 140 ).
- العيني- عمدة القاري - الجزء : ( 8 ) - رقم الصفحة : ( 101 ).
- النووي- الأذكار - رقم الصفحة : ( 148 ).
- النووي- رياض الصالحين - رقم الصفحة : ( 422 ).
- الزيعلي- تخريج الأحاديث والآثار - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 175 ).
- المناوي- فيض القدير شرح الجامع الصغير - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 717 ).
- الثعالبي- تفسير الثعالبي - الجزء : ( 3 ) - رقم الصفحة : ( 346 ).
- الآلوسي- تفسير الآلوسي - الجزء : ( 13 ) - رقم الصفحة : ( 40 ).
- إبن سعد- الطبقات - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 139 ).
- إبن حجر- الإصابة - الجزء : ( 1 ) - رقم الصفحة : ( 321 ).
- اليعقوبي- تاريخ اليعقوبي - الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 87 ).
- الصالحي الشامي - سبل الهدي والرشاد - الجزء : ( 8 ) - رقم الصفحة : ( 356 ).
- البيهقي - شعب الإيمان - التاسع والثلاثون من شعب الإيمان.

با سلام

كرامتی در باغ نقيب

ابن فهدحلی

در سالهای آخر عمر ،به كربلاهجرت كرد و در آن ديار خونرنگ مرجعی پرنفوذ و والامقام شد. بررسیاستفتاءات مختلفی که از او شده نشانگر والايی موقعيت و منزلت وی در آن زمان است. او اززيارت سيد الشهدا عليه السلام و فيوضات آن پاك بهره مند بوده ادب محضر را هرگز ازدست نداد. عشق، ادب و معرفت او نسبت به مقام نورانی ولايت او را به خضوعی غير قابلتوصيف واداشته بود.
در اين باره گفته اند: ابن فهد هرگز زمين كربلا را به قضای حاجتش آلوده نكرد تا حرمت حرم را حفظ كرده باشد و حريم آن پاك و معطر بماند آن معرفت كيش در كربلاء باغی داشت كه به باغ نقيب علويان معروف بود و در آن، با توليد محصول پاكيزه ای كه خود كشت می كرد زندگی میگذرانيد....

روزی در باغ بود كه شخصی يهودی وارد شد و گفت:
شمامی گوييد پيغمبرتان گفته عالمان امت من از انبيای بنی اسرائيل برترند؟
احمد بن فهد(ره) جواب داد. آری!

يهودی گفت: نشانه اين ادعاءچيست؟

علامه حلی فرمود:
موسای كليم عصا را اژدها می كرد. در اين حالا بن فهد نيز بيلی كه در دست داشت به زمين انداخت و بی درنگ ماری مهيب شد! سپس آن را گرفته دوباره به شكل بيل درآمد. يهودی گفت: شما از اين نظر در رتبه آنان هستيد (نه برتر از آنان).
ابن فهد فرمود: برای موسی چنين خطاب آمد «لاتخف» (نترس) ولی ما نترسيده، آن را می گيریم. [

ترجمه عده الداعی، حسين فشاهی،چاپ مشهد، 1379 ق،

توسل به ابوبکر برای دندان درد وادرار بچه:
اين سوال را از مولوی .... که عالم مشهوري است در سيستان و بلوچستان پرسیدم :

ما به چه دليلي شيعه را مشرك مي‌دانيم؟

گفت: دلائل زيادي دارد، ولي يكي از آن دلائل اين است كه شيعيان به اهل بيت (عليهم السلام) متوسل مي‌شوند. چون اهل بيت (عليهم السلام) را باعث شفاء و قضاء و رفع حاجات مي‌دانند، شيعيان مشرك هستند.
گفتم: جناب مولوي! اگر همين توسل را كه شيعيان مي‌كنند، آيا سني‌ها هم قائل به اين توسل باشند، آيا اين توسل شرك است يا خير؟ گفت: ابدا سني متوسل به غير خدا نمي‌شود. آن سني كه متوسل به غير خدا شود، به ايمان و اعتقاد ما، مشرك و از اسلام خارج است.

جناب مولوي عبدالحي! پس چرا مولوي محمد عمر متوسل به ابوبكر و عمر و عثمان شده است؟! گفت: استغفر الله، استغفر الله، اين چه حرفي است كه مي‌زني؟ گفتم: آيا اين كتاب مولوي محمد عمر نيست؟ گفت: بله. گفتم: بفرمائيد صفحه 33 را بينيد كه چه نوشته است. گفت: بياور ببينم چه نوشته است؟

صفحه 33 را آوردم و گفتم:
نوشته است: هر كسي كه دندانش درد مي‌كند، اگر اين كلمات را بنويسد و زير دندان بدارد، صحّت يابد إن شاء الله تعالي: أبا بكر الصديق من الصادقين الأبرار الأكبر 92.
گفتم: مولوي محمد عمر مي‌گويد كه اين كلمه را بنويسيد و بگذاريد زير دندان تا خوب شود. آيا اين توسل به ابو بكر نيست؟ چطور توسل به علي شرك است و توسل به ابوبكر شرك نيست؟! گفتم: باور به خدا بكنيد كه من قصد و غرضي ندارم. ولي يك چيزايي شنيدم كه شيعيان گفته‌اند ما دلائلي داريم از كتاب‌هاي سني‌ها كه توسل حق و جائز است. مطلبي ديگري را مولوي محمد عمر در صفحه 85 اين كتاب گفته است كه هم توسل پيدا كرده به حضرت آدم و حوا و هم اهانت بسيار بزرگي به حضرت آدم و حوا كرده است. گفت: استغفر الله.

جناب مولوي! من تعجب مي‌كنم كه مولانا محمد عمر كه شما مي‌گوييد اين همه بركت دارد، نوشته است كه اگر بچه كودكي در خواب ادرار مي‌كند، نام ابوبكر و عثمان را تا يك هفته بشوئيد و تا يك هفته بدهيد بخورد، ادرارش بند مي‌شود. در همين كتاب نوشته است. باور به خدا بكنيد كه من در اين قضيه مانده‌ام. اين ابوبكري كه شما مي‌گوييد بعد از پيامبران، اولين كسي است كه وارد بهشت مي‌شود، فضيلتش اين است كه نامش وارد مخزن بچه‌هاي ما برود؟‍
اگر زني در هنگام زايمان، سختي به سراغش بيايد، كتاب موطأ امام مالك را بر دستانش بگذاريد، بچه‌اش راحت متولد مي‌شود.
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=147
-----------------------------------------------------
تحقیق بیشتر

احادیث فراوانی در رابطه با توسل در مجامع حدیثی اهل سنت وجود دارد مثل:

[=Times New Roman]توسل کور به پیامبرص

این حديثی است که از نظر سند مدارك مهمّى دارد. خلاصه حديث چنين است:
مرد نابينايى خدمت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! از خدا بخواه كه مرا شفا دهد و چشمم را به من باز گرداند.

پيغمبرص فرمود: اگر بخواهى من دعا مى كنم و اگر بخواهى صبر كن. اين صبر براى تو بهتر است. (و شايد مصلحت تو در همين حالت باشد) ولى پيرمرد بر خواسته خود اصرار كرد.
پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به او دستور داد وضوى كامل و خوب بگيرد و دو ركعت نماز بخواند و بعد از نماز اين دعا را بخواند:

[INDENT]
«اللّهم إنّى اسئَلُكَ و أتوجّه إليك بنبيك محمّد نبى الرحمة يا محمّد إنّى أتوجّه بك إلى ربّى فى حاجتى لتُقضى، اللهم شَفِّعه فىَّ; خداوندا من تو را مى خوانم و به سوى تو متوجّه مى شوم به وسيله پيغمبرت محمّد نبىّ رحمت، اى محمّد من متوجّه مى شوم به سوى پروردگارم در حاجتم كه حاجتم برآورده شود، خداوندا او را شفيع من قرار بده».

[/INDENT]
مرد دنبال آن برنامه رفت تا وضو بگيرد، و نماز را بخواند و دعايى را كه پيغمبر به او تعليم داده بود، انجام دهد.
عثمان بن عمير راوى اين حديث مى گويد: ما در همان مجلس نشسته بوديم و سخن مى گفتيم، مدّتى گذشت، ديديم مرد نابينا وارد مجلس شد در حالى كه هيچ آثارى از نابينايى در او نبود و چشمش روشن بود. . صحيح ترمذى، صفحه 119، حديث 3578 و در سنن ابن ماجه، جلد 1، صفحه 441، حديث 1385، مسند احمد، جلد 4، صفحه 138.

4 . براى توضيحات بيشتر مى توانيد به كتاب مجموعة الرسائل و المسائل، جلد 1، صفحه 18، چاپ بيروت مراجعه فرماييد. عين عبارت ابن تيمه چنين است: «ان النسائى و الترمذى روياً حديثاً صحيحاً أنّ النبى(صلى الله عليه وآله) علّم رجلا ان يدعو فيسأل الله ثم يخاطب النبى فيوسّل به ثم يسأل الله قبول شفاعته».


ابن حجر مكّى در صواعق از امام شافعى پيشواى معروف اهل سنّت نقل مى كند كه شافعى به اهل بيت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) توسّل مى جست و اين شعر معروف را از او نقل مى كند:

آل النبى ذريعتى *** و هم اليه وسيلتى

ارجوا بهم اعطى غداً *** بيد اليمين صحيفتى

خاندان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) وسيله منند آنها در پيشگاه او سبب تقرّب من مى باشند، اميدوارم فرداى قيامت به سبب آنها نامه اعمال من به دست راست من سپرده شود! التوصّل إلى حقيقة التوسّل، صفحه 329 .

توسّل به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بعد از حيات او، يكى از علماى معروف اهل سنّت به نام «دارمى» در كتاب معروفش به نام سنن دارمى در بابى كه تحت عنوان باب ما حكم الله تعالى نبيه(صلى الله عليه وآله) بعد موته (اين باب درباره كرامت ها و احترام هايى است كه خداوند تعالى نسبت به پيغمبر بعد از موتش داشته است) آورده، چنين مى گويد:

قحطى شديدى در مدينه پيش آمد. گروهى از مردم نزد عايشه رفته و چاره جويى خواستند، عايشه گفت : برويد كنار قبر پيغمبر. سوراخى در سقف بالاى قبر بكنيد به طورى كه آسمان از آنجا ديده شود و منتظر نتيجه باشيد. رفتند و آن سقف را سوراخ كردند به طورى كه آسمان ديده مى شد، باران فراوانى باريدن گرفت به قدرى كه بعد از مدّتى بيابان ها سرسبز شد و شتران چاق و فربه شدند.( سنن دارمى، جلد 1، صفحه 43 .)

توضیح بیشتر وعکس دریچه بالای گنبد مطهر را اینجا ببینید:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=4272goto=newpost

روزي عمرو بن عاص وارد کاخ معاويه شد.

معاويه با ديدن او شروع به خنديدن کرد. عمرو گفت: شادي و سرورت دايم بادا. به چه چيز مي خندي؟ گفت: از حمله علي بن ابي طالب عليه السلام يادم مي آيد. هنگامي که به تو حمله ور شد و تو با آن حيله از چنگال مرگ فرار کردي؟

عمرو گفت: مرا شماتت مي کني؟ عجيب تر از اين کار من، روزي است که علي عليه السلام تو را به مبارزه طلبيد. رنگت دگرگون شد و از سينه ات ناله برخاست و گلوگاهت ورم کرد.

به خدا قسم اگر با او مبارزه مي کردي ضربه دردناکي به تو فرود مي آورد که خاندانت يتيم مي شدند و قدرتت از کفت

مي رفت. پس بنابراين خيلي به خودت مغرور نباش و به من مخند. ترجمه الغدیر 3/269
-------------------------------------------------------------------------------------

چرا نجنگید وچرا جنگید؟

سوالی که زیاد تکرار میشود این است که امیر المومنین اگر خلیفه رسول خدا بود وحقش را گرفتند وخانه اش واهل بیتش مورد هجوم قرار گرفت چرا نجنگید ؟
قبلا آوردیم:
امیر المومنین به فرمان پیامبرص در این مورد صبر کردپیامبر فرموده بودند: یا علی در باره تو بعد از من حیله می کنند.
مستدرك الحاكم - كتاب معرفةالصحابة(ر) - ذكر إسلام أمير المؤمنين علي (ع) - حديث رقم : ( 4676 )

الدولابي - الكنى والألقاب - من كنيته أبو أيوب حدیث 441
و فرمودند یا علی تو بمنزله کعبه هستی که دنبال کسی نمیرود ومردم باید به طرف او بیایند واگر مردم آمدند وخلافت را به تو تسلیم کردند پساز ایشان قبول کن والا کاری با آنان نداشته باش تا به دنبال تو بیایند.إبن الأثير- أسد الغابة - 4حدیث31
احادیث زیادی در جوامع اهل سنت در اینمورد آمده است مثل:قندوزی ینابیعالموده2/182و فردوس الاخبار ابو شجاع بن شیرویه دیلمی 5/406
أبوشجاع بن شيرويه الديلمي- فردوس الأخبار - الجزء : ( 5 ) - رقم الصفحة : ( 406 ) - طبعةبيروت
غایة المرام حموی شافعیص72

وچرا در زمان خلافت خودشان جنگیدند؟

دهها روایت در مصادر اهل سنت دلالت دارد که پیامبر خدا ص امیر المومنین را امر به جنگ با سه دسته کردند : ناکسین مارقین قاسطین مثل روایات زیر
مستدركالحاكم - كتاب معرفة الصحابة(ر) - ذكر إسلام أمير المؤمنينعلي (ر) - رقم الحديث : (وو4674و4675 )

4657 - حدثنا : أبو سعيد أحمد بن يعقوب الثقفي ، ثنا : الحسن بن علي بن شبيب المعمري ، ثنا : محمد بن حميد ، ثنا : سلمة بن الفضل ، حدثني : أبو زيد الأحول ، عن عقاب بن ثعلبة ، حدثني : أبو أيوب الأنصاري في خلافة عمر بنالخطاب (ر) قال : أمر رسول الله (ص) علي بن أبي طالببقتال الناكثين والقاسطين والمارقين.

مسند البزار - البحر الزخار - ومما روى علقمة551و702
أبي يعلى الموصلي - مسند أبي يعلى - مسند علي (ع)
الطبراني - المعجم الأوسط - باب العين11491
مسند الشاشي - مسند عبدالله بن مسعود308
الطبراني - المعجم الكبير - من إسمه عبدالله9911

الألباني- السلسلة الصحيحة - رقم الحديث : ( 2487 )

نوع الحديث : صـحـيـح

- نص الحديث: إن منكم من يقاتل على تأويل هذا القرآن ، كما قاتلت على تنزيله، فإستشرفناوفينا أبوبكر وعمر ، فقال : لا ، ولكنه خاصف النعل ، يعني علياًً (ر) ، عن أبي سعيدالخدري قال : كنا جلوساًً ننتظر رسول الله (ص) ، فخرج علينا من بعض بيوت نسائه ،قال : فقمنا معه ، فإنقطعت نعله ، فتخلف عليها علي يخصفها ، فمضى رسول الله (ص) ومضينا معه ، ثم قام ينتظره ، وقمنا معه ، فقال : فذكره ، قال : فجئنا نبشره ، قال : وكأنه قد سمعه ،صحيح على شرط مسلم.

برای تحقیق بیشتر اینجارا ببینید براحتی دانلود میشود.

http://estabsarna.com /

العلامة المؤرخ الشيخ أحمد بن يوسف بن أحمد الدمشقي الشهير بالقرماني في كتابه ( أخبار الدول وآثار الأول - الصفحة : ( 256 ) - المجلد الأول ) قال : قالت عائشة : كنا نخيط ونغزل وننظم الإبرة بالليل في ضوء وجه فاطمة (ع).
http://www.alhak.org/vb/showthread.php?t=22806

مولوی ....گفت:
ما يك سوالي داريم. اگر سوال ما را جواب دادي، شما راست مي‌گوييد و شيعيان مسلمان هستند. ولي اگر جواب ندادي، شيعه، مشرك است و خون تو حلال است. آن دو شيعه‌اي كه همراه ما بودند، مي‌گفتند: ول كن حاج آقا، بيا برويم، نكند كار دست‌مان بدهند. گفتم: نه، امام حسين (عليه السلام) هست.

سوال‌شان بسيار عجيب بود و جوابي كه ما داديم، بسيار لذت‌بخش. يكي از زيباترين جواب‌هايي كه امام حسين (عليه السلام) براي من در زندگي‌ام آورده بود، در آن لحظاتي كه آنجا بودم، همين مطلب بود. سوال اينها اين بود:

مگر شما شيعيان نمي‌گوييد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از علوم غيبي و كراميه سر در مي‌آوردند و مي‌فهميدند؟ گفتم: بله. گفت: پس چرا اين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ندانست كه درون ابوبكر و عمر چه خبر است و رفت با دختران اين دو نفر ازدواج كرد؟ گفتم: من جواب شما را مي‌دهم، به يك شرط و شرط اين است كه واقعيت را در جلوي اين جمع اعتراف بكنيد كه اين حق است كه من مي‌گويم و در كتاب‌هاي شما آمده است. گفتند: اشكال ندارد، بگو چه مي‌خواهي بگويي.

گفتم: من هم چنين سوالي دارم كه جواب شماست. من گله دارم و اعتراض دارم به خداي متعال كه خدايا! چرا وقتي كه ابوبكر، بهترين و أفضل‌ترين صحابه و به قول علماي اهل سنت، بهترين كسي كه بعد از پيامبران وارد بهشت مي‌شود، آمد خواستگاري حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) ـ دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ـ و قبول نكردي؟ مگر چه ايرادي در ابوبكر بود كه تو قبول نكردي كه ابوبكر شوهر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بشود؟ چرا عمر را قبول نكردي كه شوهر حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بشود؟ آيا اين مسئله در كتاب‌هاي شما آمده است يا نه؟ گفت: بله، آمده. گفتم: پس چرا خداي متعال اين كار را كرد و قبول نكرد؟ مگر نمي‌گوييد كه ازدواج حضرت علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به امر خدا بود و به امر خدا، ابوبكر و عمر از خواستگاري ردّ شدند؟ چه اشكالي درون اينها بود؟

امام حسين (عليه السلام) يك سكوتي را در اين مجلس حاكم كرد كه همه، مات و مبهوت مانده بودند.
گفتند: والله! ما كه نمي‌دانيم، ما كه در آنجا نبوديم. گفتم: من هم آنجا نبودم روزي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رفت به خواستگاري عايشه و حفصه. شما از من سوال كرديد و من هم جواب دادم. گفت: بس است ديگر. ما را مشرك نكن، خودت كه مشرك شدي، بس است

.http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=147

اگر من هذیان نمی گویم پس چطور می گویید...

یک شیعه مریض شد قبل از مرگش عده ای از رفقایش به دیدنش آمدند در میان آنان از پیروان مذاهب اربعه اهل سنت به چشم می خورد.

او شروع به صحبت کرد سپس گفت آیا من هذیان می گویم؟ ودر عقلم خلل وارد شده؟

گفتند نه.

گفت من الان از بین شما میروم واین زمان ملک الموت می آید دوباره می پرسم : آیا من هذیان می گویم؟ ودر عقلم خلل وارد شده؟

گفتند نه کلامت روی حساب وعقلت سالم است.

پس از این اعتراف گرفتن گفت :

[indent][indent]

من الان در حال مردنم و درحال احتضار ، عقلم سالم است در حالی که یکی از افراد این امت هستم. با این حال چگونه صحیح است که که رسول خدا صلى الله عليه وآله در ساعات آخر عمرش هذیان بگوید وعقلش مهجور باشد در حالیکه او پیامبر خدا و اشرف مخلوقات است.

[/indent][/indent](این قضیه ،اشاره به مصیبت روز پنج شنبه دارد که پیامبر خواستند نامه ای بنویسند تا امت گمراه نشوند عمر ویارانش گفتند رسول خدا ص هذیان می گوید (معاذ الله))

آیة الله احمدی میانجی ره مواقف الشیعه بنقل از روضة المؤمنين: ص143

--------------------------------------------

تحقیق بیشتر

حال ، مردن ابو بکر ووصیت کردن او را ببینید ومقایسه کنید:

ابوبکر به هنگام مردن دستور داد عثمان عهد نامه اش را که مبنی بر استخلاف و تعیین خلیفه بعد از اوست بنویسد.
آنگاه به وی گفت بنویس: "بسم الله الرحمن الرحیم- هذا ما عهد ابوبکر بن ابی قحافه الی المسلمین- اما بعد..." پس حالت غشوه و بیهوشی به او دست داد ولی عثمان خود بدین گونه عهدنامه را ادامه داد: "اما بعد پس من خلیفه قرار دادم بر شما مسلمانان عمر بن خطاب را..." در این موقع ابوبکر به هوش آمد و گفت: آنچه را نوشتی بخوان.

عثمان نوشته خود که وصیت به خلافت عمر شده بود را عینا قرائت کرد. ابوبکر تکبیر گفت و اضافه نمود: چنین احساس کردم ترسیدی من به هوش نیایم و بر اثر عدم تعیین خلیفه مردم به اختلاف در افتند !!

عثمان گفت: آری

ابوبکر گفت: خداوند تو را از اسلام و اهلش جزای خیر دهد و آنگاه به نوشته عثمان اقرار و آن را تایید نمود. سپس قرار شد عمر و به قولی عثمان نامه سربسته و مهر خورده را به مردم ارائه و اعلام نمایند و مردم بدون آنکه خلیفه مورد وصیت را بشناسند رای موافق دهند و به عنوان خلیفه ناشناس بیعت کنند !!! و این کار هم بدون سر و صدا عملی و انجام شد .(1)

چند نکته:

1)-اهل سنت می گویند ابو بکر خلیفه تعیین کرد تا اختلاف پیش نیایدو پیامبر ص این کار را نکرد.( یعنی ابو بکر دانا تر بوده!!)

2)-اهل سنت می گویند پیامبر ص جانشین معلوم نکردو ابو بکر معین کرد.(یعنی مخالفت کرد)

3)-اهل سنت می گویند پیامبرص امر خلافت را به شورا واگذار کرده است ولی ابو بکر با رویه مخالفت کرد.

4)-طبق این صحبت ها ،ابو بکر از پیامبر ص دانا تر و بر امت دلسوز تر بوده است.

از دو حالت خارج نیست:
یا پیامبر ص جانشین معین کردند، که عقیده شیعه ثابت می شود.
ویا معین نکردند در این صورت ابو بکر باید پیروی از ایشان می کرد وبدعتی به عنوان تعیین خلیفه قرار نمی داد.

5)-عمر که جانشین ابو بکر بود نگفت ابو بکر هذیان می گوید ونامه او را قبول کرد . ولی در مورد پیامبر او ویارانش از نوشتن وصیت ممانعت کردند. وگفتند هذیان می گوید.

6)-ما نمی دانیم فرق پیامبر ص با ابو بکر چه بوده که پیامبر معاذ الله چهار روز قبل ازرحلتشان هذیان می گفتند وابو بکر در حال احتضار وغشوه هذیان نمی گفت.

7)-حال اهل سنت می گویند عمر کلمه«هذیان» را بکار نبرده وگفته « درد بر پیامبر غلبه کرده است» البته فرقی نمی کند ونتیجه، این می شود که پیامبر ص نباید وصیت کند چون در حال عادی نیست.

8)-بعضی می گویند «کلمه هذیان را»دیگران گفته اند.

اینکه او گفته ویا نگفته است و اگر گفته چه گفته در عین اهمیتش در مقابل کاری که کردند خیلی مهم نیست. مهمتر این است که طبق گفته همه صحاح مخصوصا صحیح بخاری که این قضیه را در هفت جا از کتابش نقل کرده، در این قضیه اصحاب دو دسته شدند وعمر در دسته ای بود که از نوشتن نامه پیامبر جلو گیری کرده اند ولا بد میدانید او ازافراد جریان ساز تاریخ اسلام است.

(1)(طبقات ابن سعد 4/200 - 274 -- واقدی بنقل از تاریخ الخلفا سیوطی ص 82 -- السیاسه و الامامه ابن قتیبه دینوری 1/24 -25 -- تاریخ مدینه ابن شبه 1/667 -- تاریخ طبری 3/1238 ص429 چ مصر -- عقد الفرید از ابن عبد ربه 2/208 چ از هریه مصر -- شرح نهج البلاغه از ابن ابی الحدید 1/3 -16 -165) -

با سلام

جواب دندان شکن امشب تصویری است و روی تصویر توضیح میدهم وخیلی گویاست.

من بعضی هاشو نوشتم وسوال کردم.

شما هم اگر سوال یا جوابی به نظر تون رسید برای ما بنویسید.

تشریف بیاورید اینجا
http://www.askdin.com/album.php?albumid=239

منتظر شما هستم.

روزي قاضي عبدالجبّار در بغداد در مجلس خود بود و بسياري از علماي بزرگ شيعه و سنّي در آن مجلس حضور داشتند، در اين هنگام شيخ مفيد وارد مجلس شد و در پائين مجلس نشست و پس از مدتي به قاضي رو کرد و گفت: من از تو در حضور علماء سؤالي دارم؟


قاضي گفت بپرس..

شيخ مفيد فرمود: شما در مورداين حديث چه مي‏گوئيد که پيامبر (ص) در غدير فرمود: مَنْ کُنْتُ مولاه فعلّيٌ مولاه کسي که من رهبر او هستم پس علي (ع) رهبر اوست. آيا اين حديث، مسلم و صحيح است که پيامبر (ص) در روز غدير فرموده است؟

قاضي گفت آري، حديث صحيح مي‏باشد.

شيخ مفيد فرمود: منظور از کلمه مولي چيست؟

قاضي گفت: مولي به معني اولي و بهتر است.

شيخ مفيد فرمود: پس اين اختلاف و خصومت بين شيعه و سنّي چيست؟ (با اينکه پيامبر(ص) علي (ع) را بهتر از ديگران معرفي نموده است).

قاضي گفت: اين حديث، روايت است، ولي خلافت ابوبکر دِرايت (حدیث را شنیده ایم وخلافت ابی بکر را دیده ایم شنیدن کی بود مانند دیدن؟) مي‏باشد، و انسان عادل روايت را همتاي درايت قرار نمي‏دهد

شيخ مفيد فرمود: شما درباره اين فرمايشات پيامبر (ص) چه مي‏گوئيد که به علي (ع) فرمود: حَرْبُک حَرْبي وَسلمُکَ سِلْميِ (جنگ تو جنگ من است، و صلح تو صلح من است).

قاضي گفت: اين گفتار براساس حديث صحيح است.

شيخ مفيد فرمود: نظر شما درباره اصحاب جمل (که به جنگ علي (ع) آمدند مانند طلحه و زبير و...) چيست؟

قاضي گفت: اي برادر آنها توبه کردند.

[indent]

شيخ مفيد فرمود: اي قاضي جنگ آنها دِرايت بوده است ولي توبه کردن آنها روايت شده است و تو در مورد حديث غدير گفتي حدیث را شنیده ایم وخلافت ابی بکر را دیده ایم( شنیدن کی بود مانند دیدن؟).


[/indent]

قاضي از پاسخ به شيخ مفيد عاجز و درمانده شد، سر در گريبان فرو برد و سپس گفت تو کيستي؟


شيخ مفيد جواب داد من خدمتگذار تو محمد بن محمد بن نعمان حارثي هستم. قاضي از مسند قضاوت برخاست و دست شيخ مفيد را گرفت و بر آن مسند نشانيد و گفت: اَنْتَ المفيدُ حقا براستي که تو انسان مفيد (و سود بخشي) هستي.

چهره‏هاي علماي بزرگ مجلس درهم کشيده شد، وقتي قاضي ناراحتي آنها را دريافت به آنها رو کرد و گفت: اي علماء اين مرد (شيخ مفيد) مرا مجاب کرد و در پاسخ او عاجز شدم، اگر کسي از شما قادر به جواب او هست، اعلام کند تا او را بر مسند بنشانم و شيخ مفيد به جاي خود بنشيند،

هيچ کس جواب نداد و اين موضوع شايع گرديد و علت نام گذاري او به مفيد از همين جا سر چشمه گرفت.

ابو عبیده معتزلی به هشام ابن حکم که از اصحاب عالم وبزرگ امام صادق ع است گفت:

دلیل بر درستی اعتقاد ما وباطل بودن اعتقاد شما این است که ما زیاد هستیم وشما کم.

[indent]

هشام گفت تو با این سخنت به ما طعنه نزدی بلکه به حضرت نوح ع طعنه زدی چون بقول قرآن 950 سال شب وروز مردم را به سوی نجات دعوت کرد وفقط عده کمی به او ایمان آوردند.

(بعض روایات هشتاد نفر)


[/indent]آیة الله احمدی میانجی ،مواقف الشیعه بنقل از روضة المؤمنين: ص 53 عن مناقب آل أبي طالب

آیا عایشه که به جنگ علی رفت به اذن پیامبر ص بود ویا بدون اذن حضرت؟ »

روزی ابو الفرج عبد الرحمن حنبلی معروف به ابن جوزی بالای منبر گفت: سلونی قبل ان تفقدونی. یعنی قبل از اینکه مرا از دست بدهید سوالات خود را بپرسید. (این کلام امیر المومنین است که این احمق بر زبان راند).

زنی از جای بلند شد وگفت:«آیاصحیح است که علی ع در یک شب برای غسل وخاک سپاری سلمان به مدائن رفت وبرگشت» ابن جوزی گفت بله صحیح است.

آن زن گفت :«عثمان سه روز بدنش در حش کوکب ، مزبله یهودی ها افتاده بود وعلی هم حاضر بود،آیا این صحیح است »

گفت : بلی
[indent]

زن گفت:علی علیه السلام در یک شب برای غسل دادن سلمان به مدائن رفت وبرگشت، پس چرا عثمان را بر نداشت وغسل نداد که سه روز بدنش در مزبله بیفتد وعلی هم حاضر باشد؟

ابن جوزی در جواب ماند،آن زن گفت: بنا بر این بایستی علی بر حق باشد وعثمان بر باطل یا برعکس.

[/indent]ابن جوزی به آن زن گفت :« اگر تو بدون اذن شو هرت آمدی خدا تورا لعنت کند واگر بااذن شوهرت آمده ای ،خدا او را لعنت کند»
[indent]

زن جواب داد:«آیا عایشه که به جنگ علی رفت به اذن پیامبر ص بود ویا بدون اذن حضرت؟ »

[/indent]ابن جوزی سکوت کرد واز منبر فرود آمد.

علم الهدی سید علی،مناظره با دانشمندان ص 146

یکی از علمای شیعه که خیلی شیرین سخن و حاضر جواب بود، با عده ای از علماء اهل سنت در نزد حاکم بصره حضور داشت وآن حاکم هم خود اهل علم بود.
حاکم به او گفت:
به نظر تو عایشه مقامش بالا تر بود یا فاطمه سلام الله علیها؟
عالم شیعه گفت: عایشه بالا تر بود.
حاکم تعجب کرد وپرسید چطور؟
گفت بخاطر این آیه از قرآن:

خداوند مجاهدان را بر قاعدان برتري داده و پاداش ‍ عظيمي بخشيده است.
[indent]

وعایشه از مدینه خارج شد……… ولشکری آماده کرد ………وبا خلیفه رسول الله ص جنگ کرد ………….تا آنجا که عده زیادی به سبب این لشکر کشی از بین رفتند.

[/indent]در حالیکه فاطمه سلام الله علیها در خانه اش ماند واز آن خارج نشد مگر برای گرفتن فدک وارث خود از خلیفه و وقتی خلیفه به فدک را به او نداد، به منزلش رفت تا روزی که از دنیا رفت.

حاکم و همه حضار و خندیدند وحاکم گفت :
ای شیخ این بد گویی لطیفی بود.

آیة الله احمدی میانجی: مواقف الشیعه به نقل از الصراط المستقيم: ج 3

نکاتی برای تحقیق

اقدام عایشه در جنگ با علی ع پس از غصب خلافت دومین ضربه ای بود که به اسلام وارد شد. و 18هزار کشته و دههاهزاریتیم و خانواده های بی سرپرست ومشکلات ونارضایتی های بیشماری را بر حکومت امیر المومنین ع تحمیل کرد.

این در حالی بود که مسلمانان در حال پیشروی در جهان بودند واین جنگ داخلی که عایشه وهم فکرانش بر علی ع وارد کردند ضربه سختی به نفوذ اسلام در مناطق دیگر وارد کرد.

«ایشان در زمان پیامبر ص تا آنجا با آن حضرت نا سازگاری کرد که خداوند او را تهدید به طلاق کرد.صحیح بخاری کتاب التفسیر ، تفسیر سوره تحریم حدیث 4534. »

این مشکلات نتیجه جدا شدن آنان از اهل بیت علیهم السلام بود.
حضرت فاطمه سلم الله علیها پس از جریان غصب خلافت به زنانی که برای برآورد حال ایشان نزد حضرتش آمده بودند، فرمود«شتری آبستن کردید که بزودی از آن به جای شیر خون می دوشید ...از دنیاتان سیر و از فراق شما شادمانم...خدا و رسولش را در حالی ملاقات می کنم که از شما دلگیرم نه حق مارا دادید نه به وصیت پیامبر عمل کردید ونه حرمت ما را نگه داشتید1... "أنلزمكموها وأنتم لها كارهون2" فکر می کنید اگر ولایت مارا نخواهید ما شما را به آن وادار می کنیم....»
1- بهج الصباغة: ج 5 ص 17.
2- معاني الاخبار: ص 354 ط تحقيق الغفاري.

طرح مسئله غصب فدک بهانه ای برای طرح غصب خلافت
ابن ابى الحديد در شرح خود می گوید:
«از على بن الفارقى، مدرس مدرسه غربى در بغداد پرسيدم و گفتم: آيا فاطمه س در مورد فدک راست مى گفت؟ گفت: آرى. گفتم: پس چرا ابوبكر در حالى كه وى را راستگو مى دانست، آن را به او تحويل نداد؟

[indent]
او در جواب لبخندى زد و سپس با وجود اينكه فردى متشخص و محترم بود و كمتر به مزاح مى پرداخت، سخنى زيبا و جالب بر زبان آورد و گفت:

اگر امروز فدك را، با همين ادعا يعنى راستگويى فاطمه، به او مى داد، فردا باز مى آمد و خلافت را براى شوهرش مطالبه مى نمود و او را از جايگاهش دور مى ساخت. لذا براى او امكان نداشت كه عذرى بجويد و يا با چيزى موافقت نمايد. زيرا در آن صورت بر خود ثابت مى كرد كه او در ادعاى خود، هر چه باشد، راستگو بود بدون اينكه نيازى به دليل و گواهان داشته باشد» شرح نهج: ج 16 ص 284.

[/indent]
با نور فاطمه هدایت شدم
---------------------------------------------------------

چند اشاره:

1- حضرت فاطمه س، همچون ديگر افرد بشر، حق خود را مطالبه مى كرد، اول به طلب فدک غصب شده قیام کرد وپس از آن که از آن نا امید شد تقاضای ارث خود را کرد.

2- و از جهت اين حق طبيعى است كه حضرت زهرا، اقدام نمود تا واقعيت آن گروه را بر ملا سازد و بدين وسيله حقيقت آنان را آشكار نمايد.



3- حكمت اقتضا می کرد که اعتراض از سوى حضرت زهرا ع صورت گیرد. زيرا پس از آنكه حاكمان جديد همه امتيازات امیر المومنین ع را در اختيار گرفته بودند، اقدام به مطالبه از سوى ایشان ،بهانه ای براى تصفيه اى مى شد كه نشانه هايش از خلال سخنان گروه سقيفه هويدا شده بود، و هر بهانه ای مى توانست آنان را به هدف خويش برساندتا با اقدام به برپا کردن جنگ داخلی پایه های اسلام را متزلزل کنند.
5-فاطمه زهرا س، مطالبه كردن فدك را فرصت خوبى براى طرح مسئله غصب خلافت در بین مسلمانان به شمار آورد. واز آن به خوبی بهره برداری کرد وبا این جمله آغاز کرد: «و بدانيد كه من فاطمه هستم و پدرم محمد صلى اللَّه عليه و آله است» یعنی با تحریک عواطف مردم ویاد آوری حرمت اهل البیت شروع کرد وهمین صدای ناله همه مردم داخل مسجد را بلند کرد.

6-امام موسى بن جعفر كاظم عليه السلام نیز در آن هنگام كه هارون خواست فدک را برگرداند. حدود فدک را طوری بیان کرد که همه مملکت اسلامی را در بر می گرفت یعنی در بحث فدک به مسئله غصب خلافت اشاره کرد.

7-بنابراين، فدك، تعبير دوم و بيان رمزگونه در مورد خلافت اسلامى است. يعنى حضرت زهرا عليهاالسلام فدك را مقدمه اى براى رسيدن به موضوع خلافت قرار داده بود.

8- از اینجا برای ما معلوم می شود که چرا امیر المومنین ع در زمان خلافتشان فدک را برنگرداندند.



9-در طول تاریخ هم همیشه مسئله غصب فدک، امارۀ آشکاری برای مسئله غصب خلافت وبهانه ای برای پرداختن به آن بوده است.


نگفتم دروغ می گویند

بین شیخ بهایی ره ویکی از علماء اهل سنت مصر صحبتی بود واین عالم دانشمند ترین وبرترین آنان بود والبته ازاینکه شیخ بهایی شیعه است خبر نداشت .

[indent][indent]

مسلم نیشابوری در صحیحش روایت کرده که رسول خدا فرمود هر کس فاطمه را اذیت کند مرا اذیت کرده.

وبعد از پنج صفحه دیگر روایت کرده :فاطمه از دنیا رفت درحالی که بر آن دو خشمناک بود.
حال نظر تو چیست ؟چگونه می شود جواب داد؟

عالم گفت : صبر کن امشب نگاه کنم.

صبح به نرد شیخ بهایی آمد وگفت :

نگفتم این شیعیان دروغ می گویند من نگاه کردم دیدم بیشتر از پنج صفحه بین این دو حدیث فاصله است.

آیةالله احمدی میانجی : مواقف الشیعه به نقل از روضة المؤمنين: ص 113 عن الانوار النعمانيةآیة

[/indent][/indent]

ضایع شدن بن باز(مفتی وهابی) در برابر استدلال زیبای مرحوم حکیم:

مرحوم آیه الله العظمى سید محسن حکیم قدس سره که مرجع شیعیان و زعیم حوزه علمیه نجف بود، در سفرى که به عربستان داشت ، در جلسه اى با « بن باز » مفتى آن روز آن کشور (که نابینا بود) مواجه شد.

بن باز، ظاهرا به دیدن آقاى حکیم رفته بود ولى در واقع قصد داشت با ایشان جدال کند و افکار وهابیگرى خود را مطرح نماید. در این جلسه ، بن باز، از آیه الله حکیم پرسید: شما شیعیان چرا به ظواهر قرآن عمل نمى کنید؟ آیه الله حکیم در جواب گفتند: این دیدار جاى چنین صحبت هایى نیست ، بگذارید به احوالپرسى برگزار شود.

بن باز، سماجت کرده و خواستار دریافت جواب شد.
[INDENT]

آیه الله حکیم ، ناچار به بن باز گفتند: اگر قرار باشد به ظاهر قرآن تکیه کنیم و همان را معیار عمل به آن قرار دهیم ، باید معتقد شویم که شما به جهنم خواهید رفت !

[/INDENT]بن باز، با تعجب پرسید چرا؟
[INDENT]

آیه الله حکیم گفتند: چون قرآن مى فرماید: و من کان فى هذه اعمى فهو فى الاخره اعمى و اضل سبیلااسراء72کسى که در این جهان (از دیدن چهره حق ) نابینا باشد، در جهان آخرت هم نابینا و گمراه تر خواهد بود). و شما که از دو چشم نابینا هستید، طبق ظاهر این آیه باید در آخرت هم نابینا باشید و در زمره گمراهان که اهل جهنمند، قرار بگیرید. بنابراین ظاهر بسیارى از آیات قرآن مقصود نیست !

[/INDENT][=Times New Roman]منبع :پرسمان دانشجویی وهابیت دفتر نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها

---------------------------------------------------------------------

چند نکته:

شصت و هفت کتاب، از سخنرانی‌هایبن باز در زمینه‌های حدیث، تفسیر، فرائض، توحید، فقه و احکام عملی از او باقی مانده‌است با این طرز تفکر:

[=Times New Roman]او در صفحه اول کتابش با نام دلايل نقلي و حسي بر حرکت خوشيد و ثابت بودن زمين و امکان سفر به کرات آسماني مي نويسد: در بين افراد زيادي از نويسندگان و مدرسان و دانشجويان شايع شده است که خورشيد ثابت است و زمين در حرکت مي باشد، ولي من مي گويم: هر کس معتقد به ثابت بودن خورشيد و عدم حرکت آن باشد کافر است و گمراه. (ادله النقلیه و الحسیه علی جریان الشمس و سکون الارض و امکان الصعود الی الکواکب، عبدالعزیز بن باز، موسسه مکه للطباعه و الاعلام، ص 17)
[=Times New Roman]در حالیکه در سوره الرحمن آیه 33بشر به سفربه کرات آسمانی تشویق شده است[=Times New Roman].

وي در كتابي كه با حمايت حاكمان مكه و مدينه در همين سالهاي اخير به نام «مسألة التقريب» منتشر شد، اولين پيش شرط وحدت و تقريب با شيعه را إثبات مسلمان بودن شيعه دانسته است. )كتاب «مسألة التقريب بين أهل السنّة والشيعة» رساله فوق ليسانس دكتر قفاري است كه اخيراً در كشور سعودي، بارها چاپ شده است. جهت آگاهي بيشتر به ج 2 ص 253، از چاپ پنجم این کتاب مراجعه شود.

می گوید:تقريب ميان شيعه و اهل سنت ممكن نيست؛ زيرا عقائد اين دو باهمديگر سازگاري ندارد و همبستگي ميان آنان امكان پذير نيست همانگونه كه نمي شود اهل سنت با يهود، نصاري و بت پرستان در يك جا گرد هم جمع شوند، همچنين به خاطر اختلاف اعتقادي كه ميان شيعه و اهل سنت هست، تقريب ميان آنان امكان پذير نيست.(این در حالیست که در سراسر جهان اسلام پیروان این دو مذهب با هم زندگی ودر مراسم مشترک شرکت کرده وبا هم وصلت می نمایند.)

او مانند بسیاری از افراد،از تقریب «وحدت مذاهب» را برداشت می کند در حالیکه هدف مسئله تقریب برداشتن سوئ ظن ها است.

بن باز در سن بیست وشش سالگی چشم خود را از دست داد.او گفته بود اگر قرار است حضرت علی چشمهایم را شفا دهد اصلا نمی خواهم این چشم ها بینا شود . این قدر بغض اهل بیت در دل این مفتیان وهابیت است . همین بن باز گفته بود ۴۰سال در مدینه مسجدالنبی نمازخواندم ولی هنوز به پیامبر سلام نداده ام.البته هر مسلمان علی اقل مراتب روز پنج مرتبه در نماز به حضرتش سلام می دهد واو با لجبازی از این نکته تغافل می کند.

فقدان اهل بیت علیهم السلام در بین اهل سنت آنان را به چنین افرادی مبتلا می کند

عکس این کور دل را اینجا ببینید بسیار عجیب است. این همان است که چهل سال به پیامبر سلام نکرده است.

[=Calibri]http://www.vahabiat.porsemani.ir/sites/vahabiat.porsemani.ir/files/%20عبدالعزيز%20بن%20باز%20-%20مفتي%20اعظم%20سابق%20عربستان%20سعودي.jpg

حاضر جوابی علامه حلی ره

علامه حلی رحمة الله علیه در یک مناظره ای علمای اهل سنت را محکوم کرد، ودر حین کلامش بر ائمه اطهار صلوات فرستاد.


سید موصلی یکی از علمای اهل تسنن حاضر که محکوم شده و ساکت مانده بود پرسید:

چه دلیلی بر این دارید که می توان بر غیر ازپیامبران هم صلوات فرستاد؟

علامه ره سریعا این آیه از قرآن را خواند:


الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ

[همان] كسانى كه چون مصيبتى به آنان برسد مى‏گويند ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى‏گرديم بر ايشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راه‏يافتگان [هم] خود ايشانند(بقره 156و157)

سید موصلی از روی استهزاء وتکبر پرسید:
آن کدام مصیبت است که آنان را مستحق صلوات کرده است؟

علامه فرمود :


[indent]
سخت ترین مصیبت این است که از زریه آنها مثل تویی از آب در آمده که منافقان جاهل را که مستحق لعنت وعذاب هستند، برآل رسول الله ص برتری داده است.
حضار خندیدندو ازحاضر جوابی حضرت علامه شگفت زده شدند.

[/indent]روضة المؤمنين: ص 106، عن لؤلؤة البحرين

شیخ بهایی ره با یکی از علمای اهل سنت مناظره می کرد.

عالم سنی گفت :

شیعه چرا کشته شدن عثمان را تجویز می کنی ؟در حال که او از بزرگان اصحاب رسول خدا ص بود وپیامبر فرمود:

«اصحاب من مثل ستارگان آسمانند به هر کدام که پیروی کنید هدایت می شوید»

[indent]

شیخ گفت ما قتل اورا به سبب همین حدیثی که خواندی تجویز می کنیم چون کسانی که قاتلین او بودند وکوشش درقتل او کردند خود صحابه بودند: مثل محمد ابن ابی بکر ویارانش و.... واینها از صحابه بودندوچون مرتکب قتل شدند ما هم آن را تجویز کردیم.


[/indent]روضة المؤمنين: ص114

[="Blue"]مرحوم آية الله بهجت مي‌فرمود: اين جواب مسلّماً نوعي كرامت و امري خارق العاده است و هيچ جوابي در آن مجلس، مانند اين پاسخ ويرانگر و كوبنده نمي‌توانست باشد. ...

[="DarkGreen"] - مرحوم حضرت آية الله بهجت (قدس سره) فرمودند. [/]

روزي علماي اهل سنت در بغداد جلسه‌اي تشكيل دادند و از عالم بزرگ شيعه شيخ محمّد حسن مظفّر صاحب «دلائل الصدق» يا يكي ديگر از بزرگان خاندان مظفّر خواستند كه براي مناظره دربارة امامت در آن جلسه حاضر شود.

هنگامي كه وي حاضر شد، از او پرسيدند: «نظر شما در خصوص دستور پيامبر به ابي‌بكر درهنگام بيماري‌اش چيست؟ آنگاه كه به ابوبكر فرمان داد به جايش نماز بخواند و امام جماعت شود؟

هنوز سؤال آنان تمام نشده بود كه مظفر به آن پاسخ داد و چنان عالمان سنّي را مات و مبهوت كرد كه همه ساكت شدند و هيچ كس هيچ حرفي نتوانست بر زبان بياورد و مجلس مناظره به نفع مظفّر خاتمه يافت و از هم پاشيد.

جواب مرحوم مظفّر تنها يك جمله بود، وي پيش از تمام شدن سؤال به سرعت گفت: «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُر!»

يعني بر فرض كه پيامبر در بيماري‌اش به ابوبكر چنين دستوري داده باشد، خود اهل سنّت روايت كرده‌اند كه وقتي پيامبر خدا فرمود: «إيتوني بقلم و دواة...» عمرگفت: «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُر!» و شماكه سخنان پيامبر در بيماري را ـ معاذالله ـ هذيان مي‌دانيد، پس دستور نماز به ابي‌بكر هم يكي از همان هذيانهاست!

مرحوم آية الله بهجت مي‌فرمود: اين جواب مسلّماً نوعي كرامت و امري خارق العاده است و هيچ جوابي در آن مجلس، مانند اين پاسخ ويرانگر و كوبنده نمي‌توانست باشد.

منبع: میقات حج شماره 64[/]
منبع

حاضر جوابى كودك
روزى ابوحنيفه از محلى مى گذشت ، ديد طفلى از جاى گل آلودى راه مى رود. او را صدا زد و گفت : بچه جان مواظب باش نلغزى ، طفل بى درنگ در جواب گفت : لغزش من سهل است . تو مواظب خودت باش كه نلغزى چون از لغزش تو پيروانت هم مى لغزند. ابو حنيفه از هوش و زكاوت آن طفل تعجب كرد!

موضوع قفل شده است