جملات قشنگ و به یاد ماندنی (بخون...فكر كن...اراده كن...عمل كن)

تب‌های اولیه

18626 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

آفا جون میدونم سرت شلوغه تو این دنیای حیرت . همه گرفتارن همه مشکل دارن ...آقا جون دلم بد گرفته - چرا نیستی ؟ چرا پیدات نمیکنم ؟ انقدر ازم متنفری که نظری بهم نداری؟
آقا جون خودت خوب میدونی که چقدر تنهام - تنها مونسم یاد توست ....
بعضی وقتها انقدر از زمونه دلم میگیره که هوس خود کشی به سرم میزنه. آخه تا کی عذاب ؟ تا کی انتظار ؟ آقا جون دوست دارم. کمکم کن تنهام . دردم زیاده ...به خدا روحم خسته است - خسته....
دیگه طاقت اینهمه بدو بدوی الکی رو ندارم ... شفاعتم رو پیش خدا میکنی؟
یا یه دری نشونم بده یا خلاصم کنه از این دنیا که دیگه طاقتش رو ندارم...
دوست ندارم دست به کاری بزنم که بعدش پشیمونی داشته باشه برام...
آقا جون....

کسی ارام می اید

نگاهش خیس عرفان است

قدمهایش پر از معنا

دلش از جنس باران است

کسی فانوس بر دستش

به سان نور می اید

امید قلب ما روزی

ز راه دور می اید

اللهم عجل لولیک الفرج

بیا ای یوسف گمگشته زهرا بیا و انتقام سیلی میان کوچه ها را بگیر بیا انتقام میخ و مسمار و سینه سوراخ را بگیر بیا و انتقام قلاف و بازوی شکسته را بگیر

جان مادرت بیا اقا ومزار بی نشان مادرت را به ما نشان بده

از امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام نقل شده است:

به همراه جمعى از ياران ، نزد رسول خدا ( صلوات الله علیه ) نشسته بوديم .

در اين بين حضرت پرسشى را طرح كرد و پرسيد:

آيا مى دانيد، بهترين چيز براى زنان كدام است ؟

از ميان جمعيت حاضر، پاسخى كه آن حضرت را قانع سازد، شنيده نشد. عاقبت با عجز و ناتوانى همه از گرد او پراكنده گشتيم . هر كس به سويى رفت و من نيز به خانه فاطمه آمدم ، و فاطمه را از پرسشى كه رسول گرامى عنوان كرده بود آگاه كردم . به او گفتم هر چند ياران آن حضرت كوشيدند و پاسخهايى دادند، اما هيچ يك از آنها نتوانست پاسخى را كه مورد نظر حضرتش بود بر زبان آرد.

فاطمه گفت : پاسخ سوال را من مى دانم . آن گاه گفت :

بهترين چيز براى زنان آن است كه مردان آنان را نبينند و آن ها نيز مردان را نبينند.

من نزد رسول خدا(صلوات الله علیه) باز گشتم و گفتم : اى فرستاده خدا! پرسشى كه مطرح كرديد پاسخش اين است . (همان پاسخى كه فاطمه داده بود عرض ‍ كردم ).

پيغمبر از اين پاسخ خوشش آمد و گفت : اين پاسخ را از كه شنيده اى ، تو كه هم اينك اينجا بودى و پاسخ آن را ندادى ؟!

شاکی ام خسته ام ز رفتارم

شکوه پیش خود تو می آرم

شکوه از چشم های نالایق

شکوه از روح و قلب بیمارم

شکوه از ظلم های ننگینی

که به مولای خود روا دارم

آه ازین تیرهای جنس گناه

که به قلبت نشانه می ذارم

هر زمان برزخیست؛ تو یا من؟

انتخابم من و طلبکارم!

جگر آن کسی ز من خون است

که همیشه ست یار و غمخوارم

حق ندارد کسی شبیه من

شعر گوید؛ «خمار دیدارم»

حق ندارم دعا بخوانم من

با زبان و دل ریاکارم

...

باز لطف تو با دلم گوید:

که بیا شیعه ی گنهکارم

آخرین رشته را گسستی تو

پس چگونه تو را نگهدارم؟

هلا روز و شب فانی چشم تو
دلم شد چراغانی چشم تو
به مهمان، شراب عطش می‌دهد
شگفت است مهمانی چشم تو
بنا را بر اصل خماری نهاد
ز روز ازل بانی چشم تو
پر از مثنوی‌های رندانه است
شب شعر عرفانی چشم تو
تویی قطب روحانی جان من
منم سالک فانی چشم تو
دلم نیمه شب‌ها قدم می‌زند
در آفاق بارانی چشم تو
شفا می‌دهد آشکارا به دل
اشارات پنهانی چشم تو
هلا توشه‌ی راه دریا دلان
مفاهیم طوفانی چشم تو
مرا جذب آیین آیینه کرد
کرامات نورانی چشم تو
از این پس مرید نگاه توام
به آیات قرآنی چشم تو

نگذار مردابی شویم ای روح دریائی ...................... ما را ببر با جذبه های موجی تماشائی

دیگر دلم سیر است از دل های پا در خاک ................ دیگر دلم سیر است (از) دلهای دنیائی

حتی بهاران بوی غربت می دهد این جا .................. دور از تو می خوانند گل ها شعر تنهائی

خورشید من لطفی که برخیزد دلم از خاک ............... صبحی که می خواهی نقاب از چهره بگشائی

سرشار خواهد شد زمین از مهربانی ها ................. لبریز خواهد شد جان ازعشق و زیبائی

با بارش دست تو در آدینه موعود ........................... از برق چشمان تو در آن صبح رویائی

خواهم که به زیر قدمت زار بمیرم

هرچند کنی زنده دگر بار بمیرم

من طاقت نا دیدن روی تو ندارم

مپسند که در حسرت دیدار بمیرم

خورشید چنانم به اب بام رسیده است

کان به که در ان سایه دیوار بمریم

گفتی که زکارت دارم گله بسیار

من نیز بر آنم که از این عار بمیرم

دانم که چرا خونمرازود نریزی

خواهی که به جان گندن بسیار بمیرم

گفتی به تو گر بگذرم از شوق بمیری

قربان سرت بگذر و بگذار بمیرم

بر چهره پر ز نور مهدی صلوات بر جان و دل صبور مهدی صلوات

تا امر فرج شود مهیا بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات

اي پيشواي عالم امكان خوش‌آمدي
اي شهسوار عرصه ايمان خوش‌آمدي
اي زبده سلاله طه و مرتضي
اي رهبر عدالت و احسان خوش‌آمدي
اي منجي خلايق و اي مصلح جهان
فخر پيمبران و نياكان خوش‌آمدي
اي عنصر شرافت و اي مخزن كرم
اي كشتي نجات زطوفان خوش آمدي
اي ياور ستم‌كش محروم مستمند
اي ملجأ و ملاذ ضعيفان خوش آمدي
اي عارج معارج علياي معرفت
اي عالم حقائق قرآن خوش آمدي
اي وعده‌ي خدا به تو باد از خدا سلام
اي كوثر و حقيقت ميزان خوش آمدي
اي مژده‌ي پيمبران سلف زآدم و خليل
نوح و مسيح و موسي عمران خوش آمدي
با فرّ ايزديّ و جمال محمدي
اي مفخر اعاظم و اعيان خوش آمدي
اي مهر آسمان جلال و كمال و مجد
دين را دليل و حجت و برهان خوش آمدي
اي فاتح حصون سران نفاق و كفر
اي قامع تجاوز و عدوان خوش آمدي
ماييم در مبارزه با كفر نو ظهور
اي پهلوان صفحه ميدان خوش آمدي
تا نو كني شعائر الله و الاحد
ويران كني مباني شيطان خوش‌ آمدي
پنجاه و پنج سال ز بعد از دويست سال
در بامداد نيمه شعبان خوش آمدي
(لطفي) بگو و باز بگو و همي بگو
اي دُرّ بحر قدرت يزدان خوش‌آمدي
از جمكران به عرش رسد عرض تهنيت
اي نخبه و خلاصه دوران خوش آمدي

شعري از: آيت الله صافي گلپاگاني

خدا هرگز نمی خواهد خدا باشد
نمی خواهد خدا بازیچه ی دست شما باشد
که او هرگز نمی خواهد چنین آیینه ی وحشت نما باشد
هراس از وی ندارم من
هراسی زین اندیشه ها در پی ندارم من
خدایا بیم از آن دارم
مبادا رهگذاری را بیازارم
نه جنگی با کسی دارم نه کس با من
بگو موسی بگو موسی پریشانتر تویی یا من؟
نه از افسانه می ترسم نه ازشیطان
نه از کفر و نه از ایمان
نه از دوزخ نه از حرمان
نه از فردا نه از مردن
نه از پیمانه می خوردن
خدا را می شناسم از شما بهتر
شما را از خدا بهتر
خدا را می شناسم من

مادر

داد معشوقه بعاشق پیغام که : کند مادر تو با من جنگ

هر کجا بیندم ، از دور کند چهره پرچین و جبین پر آژنگ

با نگاه غضب آلوده زند بر دل نازک من تیر خدنگ

از در خانه مرا طرد کند همچو سنگ از دهن قلماسنگ

مادر سنگدلت تا زنده ست شهد درکام من و تست شرنگ

نشوم یکدل و یکرنگ ترا تا نسازی دل او از خون رنگ

گر تو خواهی بوصالم برسی باید این ساعت،بیخوف و درنگ

روی و سینه تنگش بدری دل برون آری از آن سینه تنگ

گرم و خونین بمنش باز آری تا برد زآینه قلبم زنگ

عاشق بی خرد نا هنجار نه،-بل آن فاسق بی عصمت و ننگ

حرمت مادری از یاد ببرد مست از باده و دیوانه زبنگ

رفت و مادر را افکند بخاک سینه بدرید و دل آورد بچنگ

قصه سر منزل معشوق نمود دل مادر بکفش چون نارنگ

از قضا خورد دم در بزمین وندکی رنجه شد او را آرنگ

وان دل گرم که جان داشت هنوز اوفتاد از کف آن بی فرهنگ

از زمین باز چو برخاست، نمود پی برداشتن دل آهنگ

: دید کز آن دل آغشته بخون آید آهسته برون این آهنگ

" آه" دست پسرم یافت خراش وای، پای پسرم خورد بسنگ

فردا و فردا و فردا، می خزد با گام های‌‌ کوچک از

روزی به روزی تا که بسپارد به پایان رشته ی طومار هر

دوران. و دیروزان و دیروزان کجا بوده است ما دیوانگان را

جز نشانی از غباراندوده راه مرگ. فرو میر، آی، ای شمعک،

فرو میر، آی، که نباشد زندگانی هیچ الا سایه ای لغزان و

بازی های بازی پیشه ای نادان که بازد چندگاهی پرخروش و

جوش نقشی اندرین میدان و آنگه هیچ. زندگی

افسانه ای ست کز لب شوریده مغزی گفته آید سر به سر خشم

و خروش و غرش و غوغا، لیک بی معنا.

چهار ستون این اتاق گرسنه ن

اتاقای بدون تاق گرسنه ن

اخبار سانسور شده ی یه جنگل

شاخه های خشک تو باغ گرسنه ن

مکیدن خون درخت حلاله

زالوای لاغر و چاق گرسنه ن

جواب اعتراض گل چماقه

باغبونای قرچماق گرسنه ن

خبر!خبر! ایستاده نبض بارون

رو سفره مون نونای داغ گرسنه ن

آدما پشت ضريح دل تو، دخيل مي بندن

ولي اون ور نگاهت، بي صدا بهت مي خندن

حاليشون نميشه عمرا، حال شمع بي زبونُ

به يه تار موي نازك،رو سر فيتيله بندن

توپ و تانك و تير و تركش، بمب و خمپاره و خنجر

به جون هم كه مي افتن، مث گرگاي درنده ن

طرح دستاشون عمودي،پشت عينكاي دودي

زده بودن زير آواز:دَرَرَن دَرَن دَرَن دَن!

كمرا دو لّا ميشن باز، عادته عبادتاشون

الكي چاكر نورن، مخلص هرچي پرنده ن

دين رنگي دين نميشه، آينه كه تزيين نميشه

آينه سادگيش قشنگه، چه تو ايران، چه تو لندن

سيب سرخارو يه جاي خوب نگهدار كه نپوسن

واي اگه سيبا تلف شن...واي اگه سيبا بگندن...

با طعم تلخ قهوه ات-اصلاً موافق نیستم

با چشمهای رنگی این زن موافق نیستم

دیروز مدیون کمی آیینه بود احساسمان

امروزعاشق میشوی چون من موافق نیستم

قانون شب تصویب شد-آقای کارتون خواب مُرد!

با خانه های خوشگل جُردن موافق نیستم

توی رگ دستان شب- خورشید راتزریق کن

هرچند با تزریق این سوزن موافق نیستم

چوپان دروغی تازه گفت:هی برّه ها!هی!گرگ مُرد!

با برّه های ساده و کودن موافق نیستم

بی رحمی این دره مرا خواهد کشت

یک آدم صد چهره مرا خواهد کشت

عشق آمده رخنه کرده در ابیاتم

این قاتل بالفطره مرا خواهد کشت

در حسرت لحظه ی به لب آمدنم

فریاد سکوت کرده تویه دهنم

از من همه واژه ها فراری هستند

بوی بد لاشه می دهد پیرهنم

یک بوسه بده که بوسه ات لب دوز است

لبخند بزن که با تو شب هم روز است

تحقیق و تفحص از نگاهت کردم

زیبایی چشمهای تو مرموز است

يك روز تو يك برنده بر مي گردي

لبها پر عطر خنده برمي گردي

از كوه بلند آرزوهاي زمين

با دسته اي از پرنده بر مي گردي

تهدید آب و دانه را جدی بگیرید

هر حرکت بیگانه را جدی بگیرید

وقتی کنار پنجره ها می نشینید

دیوارهای خانه را جدی بگیرید

اینجا کسی با ما سر شوخی ندارد

تابوت روی شانه را جدی بگیرید

شخصی به نقل از منبعی آگاه گفته

آوار این ویرانه را جدی بگیرید

این جمله را تویه پرانتز می نویسم

(شمع وگل و پروانه را جدی بگیرید)

هر چند محصول تب و تشویش ذهن است

این شاعر دیوانه را جدی بگیرید

یکی نبود قصه من،همیشه بود قصه تو

به سادگی تو از کنار لحظه های من نرو

عزیز من، اله ی هزار های بعد ازاین

خراب اتهام ساده دل سپردنم نشو

به کودتای چشم های تو اسیر میشوم

چرا نگاه عاشق مرا نمی کنی وتو

من از تمام بودن خود انصراف می دهم

شبی جنازه می شوم کنار این پیاده رو

توگرگ و یش یک سحر،خروس خوان اولی

به احترام عاشقانه جان سپردنم بلند شو

درعبور لحظه های زندگی فقط بهانه های دلتنگی ست که ارزش خاطره شدن را دارند....

بنگر به چرخ زمان که کمر شکن است /منگر به زیبایی لباس که اخرکفن است

امام هادی ع می فرمایند :

هر كه بر طریق خداپرستی محكم و استوار باشد،

مصائب دنیا بر وی سبك آید، گر چه تكه تكه شود.

[=impact]فدای این حس خالص وبی ریات کوچولو

حضرت علی ع می فرمایند :

عمر خود راچنان خرجیی بدان كه به توداده شده است همچنان

كه دوست نداری خرجی خود رابیهوده هدر دهی عمرت رانیز

بیهوده هدر مده .

هر روز صبح يک ليوان قدرداني بنوشيم
قبل از رفتم به محل کار يک قاشق آرامش بخورم
هر ساعت يک کپسول صبر، يک فنجان برادري و يک ليوان فروتني بنوشم.
زماني که به خانه برميگردم به مقدار کافي عشق بنوشم و
زماني که به بستر مي روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.
اميدوارم خدا نعمتهايش را بر شما سرازير کند.

[=impact]برای تعجیل درفرجش دعا كنیم آمین


[=impact]

دیگر شده ام دچار وسواس بیا

بدجور به عصر جمعه حساس بیا

گفتی به عموی خود ارادت داری

این بار قسم به دست عباس بیا

اللهم عجل لولیک الفرج

[=tahoma][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حضرت علی ع می فرمایند[/][/]
نام نیكی كه خداونداز انسان درمیان مردم باقی می گذارد.برای
اوبهترازمال وثروتی است كه دیگری ازاوبه ارث ببرند.

[=impact]امام علی ع می فرمایند:
[=impact]لحظات شادی خدا را ستایش کن، لحظات سختی خدا را جستجو کن،
[=impact] لحظات آرامش خدا را مناجات کن، لحظات دردآور به خدا اعتماد کن،
[=impact] و در تمام لحظات خداوند را شکر کن.
[=impact]

[=impact]حضرت علی ع می فرمایند :
[=impact]خویشتن داری، زینت فقر است و سپاس گزاری زینت غنا و توانگری.
[=impact]

اى دختر عقل و خواهر دین وى گوهر درج عز و تمكین عصمت شده پاى بند مویت اى علم و عمل مقیم كویت اى میوه شاخسار توحید همشیره ماه و دخت خورشید وى گوهر تاج آدمیت فرخنده نگین خاتمیت شیطان بخطاب ((قم )) براندند پس تخت ترا بقم نشاندند كاین خانه بهشت و جاى حواست ناموس خداى جایش ‍ اینجاست اندر حرم تو عقل ماتست زین خاك كه چشمه حیاتست جسمى كه در این زمین نهان است جانى است كه در تن جهان است این ماه منیر و مهر تابان عكسى بود از قم و خراسان ایران شده نوربخش ارواح مشكاة صفت به این دو مصباح از این دو حرم دلا چه پرسى حق داند و وصف عرش و كرسى هر كس به درت بیك امیدى است محتاج تر از همه ((وحیدى )) است

قلب کوچکش را سپاه غم تسخیر کرده بود..
چگونه می توانست عاشقانه ترین آوازها را سر دهد ؟
پرنده دیگر عاشق نبود قلب کوچکش اسیر شیاری شده بود که نه صداقت
میدانست و نه محبت رامیفهمید ...............

بياييد يادمان باشد كه ما انسانيم و به ياد زنده ايم.
و گاهي نياز داريم تا براي خودمان دعا كنيم.

روزها و هر لحظه با خود تكرار مي كنم بارالها به من تواني بخش تا همه را دوست

بدارم و به همه عشق بورزم آن سان كه تمامي وجودم از عشق سيراب گردد و

ببخشم بيشتر از آنچه بستانم و با همه باشم و در كنار همه بي آنكه متوقع باشم از

آنها .

و بدين سان است كه مي توان تجلي عشق خداوند را در وجود خودم و ديگران به

وضوح ببينم و مسرور گردم و از اين فرصتي زندگاني كه به من بخشيده شده تا بجويم

و بشناسم استفاده كنم.

خداوندا مرا ياري كن كه به كسي جز تو دل نبندم كه همه فاني اند و تو تنها كسي

كه مي توانم به آن تكيه كنم و پناه برم كه وجود تو خانه امني است برايم.

خداوندا ياريم كن تا از هيچ كس غمي به دل نگيريم و با همه با تمام وجود محبت كنيم

تا محبت و مهرباني و عشق به سويمان بازگردد.

خداوندا آغوش مهربانت را هميشه به رويم بازگذار تا هر گاه دلم گرفت جايي و پناهي

براي غصه هايم در خلوت تو داشته باشم و مرا بپذير كه من از تو ام .


[="Teal"]

اگه وجود خدا باورت بشه
خدا یک نقطه میذاره زیر باورت
و میشه یاورت
:khoshgel:
[/]

ترسم که شعر ِ سنگ ِ مزارم این شود : او جمال ِ یوسف ِ زهرا ندید ُ رفت ../.

معبودم
متبرکم گردان به نامت
متبلورم گردان به عبادتت
متذکرم گردان به ذکرت
مرحمتم گردان به رحمتت

یا لطیف.
الهی! بر هر که داغ محبت خود نهادی، خرمن وجودش را به باد نیستی در دادی.
الهی! همه آتش ها بی محبت تو سرد است و همه نعمتها بی لطف تو درد است.
الهی! مخلصان به محبت تو می نازند و عاشقان به سوی تو می تازند. کار ایشان تو بسز که دیگران نسازند، ایشان را تو نواز که دیگران ننوازند

در رویاهایم دیدم که باخدا گفتگو میکنم خدا پرسید پس تو می خواهی با من گفتگو کنی
من در پاسخ گفتم اگر وقت دارید خدا خندید و گفت:
وقت من بی نهایت است
پرسیدم چه چیز بشر تو را سخت متعجب می سازد خدا پاسخ داد کودکیشان
این که آنها از کودکیشان خسته می شوند وعجله دارند که بزرگ شوند ودوباره پس از مدتها آرزو دارند که باز کودک شوند
این که آنها سلامت خود را از دست می دهند تا پول را بدست آورند وبعد پولشان را از دست می دهند تا سلامتی از دست رفته شان را باز جویند
اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال خویش را فراموش می کنند بنابراین
نه در حال زندگی می کنند نه در آینده
اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نمی میرند و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیستند.
دستهای خدا دستانم را گرفت مدتی سکوت کردیم ومن دوباره پرسیدم به عنوان پدر می خواهی کدام درسهای زندگی را فرزندانت بیاموزند
گفت:بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد همه کاری که آنها می توانند بکنند اینست که اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند
بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند
بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخمهای عمیقی در قلب آنها که دوستشان داریم ایجاد کنیم
اما سالها طول می کشد تا ان زخمها را التیام بخشم.
بیاموزند که ثروتمند کسی نیست که بیشترین را دارد بلکه کسی است که به کمترین ها نیاز دارد
بیاموزند که دونفر می توانند به یک نقطه نگاه کنند و آنرا متفاوت ببینند
بیاموزند که کافی نیست که دیگران را فقط ببخشند بلکه خود را نیز باید ببخشند
من با خضوع گفتم از شما بخاطر این گفتگو سپاسگذارم
آیا چیز دیگری هست که دوست دارید به فرزندانتان بگویید:
خداوند لبخند زد و گفت:
فقط اینکه بدانند من اینجا هستم همیشه

نه حضرت مهدی خدای ماست و نه حضرت علی
خدای تمام کاینات
الله است الله.

مجبوریم;261794 نوشت:
نه حضرت مهدی خدای ماست و نه حضرت علی
خدای تمام کاینات
الله است الله.

این دوست سنی امان راست می گوید: نه مهدی خداست و نه علی و نه محمد و نه ابوکر و نه عمر و نه ... هیچ کس دیگر.
فقط خداوند، خداست و اوست که ولایتش را به هرکس بخواهد می دهد. او تصمیم گرفت بعد از پیامبرش، ولایتش را به کسانی بدهد که در رکوع زکات می دهند (إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ مائده: 55) و علی در رکوع انگشترش را به فقیر داد و او ولی شد. بعد از آن هرچه دیگران در رکوع انگشتر دادند دیگر آیه ای نازل نشد!
و این چنین شد که علی و اولاد معصومش شدند، والیان ما و خداوند توسط آنها ما را از تاریکیها به نور هدایت می کند (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بقره: 257) و کسانی که این ولایت را نپذیرفتند، ولایت شیطان را پذیرفتند و شیطان نیز مدام از نور فطری اشان می کاهد و بر تاریکی اشان می افزاید (وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ بقره: 257)

آقای من: هر روز برای آمدنت دعا می کنیم .... و برای نیامدنت کارهای بسیار....

آسمان سربی رنگ

من درون قفس سرد اتاقم

دلتنگ.

مي پرد مرغ نگاهم

تا دور.

آه باران باران

پر مرغان نگاهم را شست.

از دل من اما

چه كسي

نقش او را خواهد شست؟

امام زمان(عج)

شیعیان ما عاقبت خوشی در زندگی دنیا دارند مادامی که از گناه دوری کنند.

[=times new roman, times, serif]خدايا : من گمشده ي درياي متلاطم روزگارم و تو بزرگواري !

[=times new roman, times, serif]پس اي خدا! [=times new roman, times, serif]هيچ مي داني که بزرگوار آن است که گمشده اي را به

[=times new roman, times, serif] مقصد برساند ؟ تا ابد محتاج ياري تو ، رحمت تو ، توجه تو ، عشق تو ،

[=times new roman, times, serif] گذشت تو ، عفو تو ، مهرباني تو ، و در يک کلام ... محتاج توام