جمع بندی تقابل اسلام و مسیحیت (تحدی)

تب‌های اولیه

93 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

1dabir;1019282 نوشت:
درود و سلام به سرکار مارینر و سایر دوستان

باء;1019290 نوشت:
سلام جناب حسام،
اگرچه با کلیت فرمایش شما موافق هستم ولی دو نکته را هم خواستم اضافه کنم

سلام جناب حسام،
مجدد مزاحم شدم بگم که راستش با کلیت فرمایش شما هم موافق نیستم ... موافق بودم ولی ظاهراً اشتباه کرده بودم ...
علت اینکه موافق نیستم این است که یادم افتاد زمانی با یک خانم مسیحی اهل سوئیس بحث می‌کردم و این دقیقاً ایرادی بود که ایشان به اسلام گرفتند! ایشان گفتند که لحن قول قرآن در سوره‌های مکی با سوره‌های مدنی خیلی متفاوت است، در سوره‌های مکی سرشار از اخلاقیات است و در سوره‌های مدنی که دیگر اسلام قدرت کسب کرده بود سرشار از خشونت، نعوذبالله ... حالا مباحثی مانند تقیه و امثال آن را که کنار این حرف‌ها می‌گذارم می‌بینم که دیگر با شما موافق نیستم ...
در واقع، مطابق با قسمت دوم حرف‌هایم در همان پست قبلی خطاب به شما، الآن من باید خودم را رشد بدهم و فضای ذهنی‌ام را مطابق با آنچه که عالم مطلق به عنوان درست مطرح کرده است تغییر بدهم ... این رشدی است که کسی که دین را با اصطلاحاً عقل خودش می‌سنجد به این راحتی‌ها نمی‌تواند به آن دست پیدا کند ... و الحمد لله ربّ العالمین

فرشته برمیگردد;1019307 نوشت:
با عرض سلام به دوستان خوب ؛ مهربان ؛ و ارجمند ....

ببینید بحث خارج از موضوع میشه... و من دوست ندارم که به اینصورت بحث کنم ؛ چون وقتی دارم از یک ایدیولوژی دفاع میکنم دیگه حق این رو نخواهم داشت که اون رو بکوبونم ؛ چون این بدترین کاره ممکن هست . اگر برخی از چیزها در درون اسلام وجود نداشت به راحتی میتونستم بگم دین مسیحیت بالاتر از دین اسلام هست ... ولی خوب جرات چنین صحبتی رو ندارم ؛

مثلا ... مسیحیت هیچ بردی در مورد شیطان نداره ... هیچ جور مساله شیطان رو نمیتونند حل کنند ...هر کلیسایی به نوعی شیطان رو تفسیر میکنه ... مثلا کریستا دلفین ها به نوعی ... شاهدان یهوه به نوعی ؛ پروتستان ها به نوعی ؛ ارتودکس ها به نوعی ...

مثلا ... در انجیل ما چیزی با عنوان جن نداریم ؛ و از ارواح شریر صحبت شده که انسانها رو تسخیر میکردند ...و اینکه اسلام به راحتی یک تاریخچه زیبایی از جن ارایه میکنه و ...

بنابراین مشگل من دقیقا مشگلی هستش که جناب دبیر دارن بهش اشاره میکنند ...

من با مسیحیت خیلی خیلی حال میکنم ... اینی که 10 فرمان بر مبنای روح القدس ارایه میکنه و عنوان میکنه که دیگه نیازی نیست به دنبال شریعت و باید و نباید بری ؛ این خصیصه ها رو در درون خودت به صورت عادت کسب کن ... در اینصورت روح القدس در درون تو ساکن میشه ... یعنی خدا رو در وجودت داری ... بنابراین افکارت خدایی میشن .... اعمالت خدایی میشن ... و نیازی نیست که خودت رو درگیر شریعت کنی ...

من به صورت خیلی کوتاه در پست قبلی ام اشاره کردم . سالها پیش من میخواستم با کسی ازدواج کنم ؛ایشون هم تمایل داشت که با هم ازدواج کنیم ؛ ولی به خاطر اینکه هم من و هم ایشون انسانهای مقیدی بودیم تصمیم گرفتیم که رابطه مون رو قطع کنیم ؛ و بعدا حتی نتونستیم در درون چشمان هم دیگه نگاه کنیم ؛ و طی صحبتهایی که من بعدا با ایشون میکنم ایشون در اون لحظه اصلا من رو از یاد برده بودند ...

داستانش خیلی طولانی هست ... خاطرم هست پیشترها موضوعی در درون سایت ایجاد شده بود که آقا پسری اومده بودند در درون سایت و میگفتند که خانواده ایشان ؛ دارند ایشان را تشویق میکنند که دوست دختر داشته باشند ؛ و اگر دوست دختر نداشته باشند سرشون کلاه میره و نمیتونند ازدواج موفقی داشته باشند ... و من این متن رو برای ایشون نوشتم

فکر میکنم اگر داستان زندگی منرو بخونید میتونید بفهمید که چرا من برای این نوع نگاه مسیحیت به مسایل بسیار اهمیت قایل هستم . چون دقیقا مساله این بود که من میخواستم بر اساس شریعت جلو برم ؛ این فعل حرام است پس انجامش نده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

در حالیکه تفکر یک مسیحی اصلا به این صورت نیست ... مسیحیت دقیقا رفتار من رو تایید میکرد و هیچ لزومی برای قطع اون رابطه نمیدید ...

[SPOILER]
سلام ...
علی آقا و احسان خان ... امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین ...

قبل از شروع پستم عنوان میکنم که انسانها در درون زندگیشون تجربه های دینی و غیر دینی متفاوتی دارند و پست من تنها ذکر حال ناظری هست که دنیا را اینگونه دیده ... و دوست داره به همنوعش کمک کنه .... احسان خان پست شما رو هم من خوندم ... و تعداد صلوات هایی که به عنوان تایید زیرش زده شده بود رو هم دیدم ... یاده دوران جوونی خودم افتادم ... به هر حال زبان در بیان کردن خیلی چیزها عاجز هست و شاید باید انسانها بشینن و نظاره گر خیلی چیزها باشن ... خوب تا حد توانم برات میگم ... یکی از مهمترین عواملی که من در درون این سایت عضو هستم دقیقا همین مساله هست ... اینکه تا جایی که میتونم در مورد این مساله اطلاع رسانی کنم ...

علی آقا و احسان خان ... من هیچ ایدیولوژی و رفتار و باید و نبایدی رو تحمیل نمیکنم ... و حتی نمیگم که فکر و ایده من صد در صد درست هست .... تنها میخوام براتون توضیح بدم ... و ای کاش زمانی هم کسی برای من چنین مطالبی رو توضیح میداد ...

قبل از اینکه بخوام وارد موضوع بشم ... خدومتتون توضیح دادم که من خودم به شدت مخالف دوستی با جنس مخالف هستم ... چون اساسا ضررهای چنین دوستی هایی بسیار بسیار زیاد هست ... ضررهایی که غالبا به خاطر ساختار روحی و روانی انسان چه برای دخترها و چه برای پسرها غیر قابل جبران میشه ... من تنها موافق روابط و تعاملاتی ملایم با استانداراردهای تعریف شده هستم ... تا دو انسان غیر همجنس بتونن نسبت به هم شناختهایی هدفمند پیدا کنند ... و نظره شخصیم این هست که انسانها نیاز به چنین تعاملاتی دارند تا هوش اجتماعی ... هوش هیجانی ... هوش رفتاری و خیلی چیزهای دیگشون رشد پیدا کنه ...

احسان خان ... دوست دارم داستان من رو بشنوین ...
خوب من هم زمانی 4 ...5 سالم بود و تو کوچه و خیابون با هم سن و سالام بازی میکردم ... و در همسایگی ما پسری بود که سن و سالش یک سال از من بیشتر بود ... من و ایشون با هم بزرگ میشدیم ... سال به سال ... کلاس اول ... کلاس دوم ... کلاس سوم و ... تا اینکه هردومون به سن بلوغ رسیدیم ... خاطرم هست من دوم راهنمایی بودم و پسر همسایمون سوم راهنمایی ... تا اینکه یه چیزهایی در مورده پسر و دختر فهمیدیم ... و هر دومون نسبت به یکدیگر احساس پیدا کردیم ... هم من انسان با خدایی بودم و هم اون .... و هر دومون عذاب وجدان گرفته بودیم ... بار سومی که با هم بیرون قرار گذاشتیم به هم یک قول دادیم ...

قول دادیم که برای خدا رابطمون رو قطع کنیم .... گفتیم محرم و نامحرمیم و این کار درست نیست ... و با هم قول و قرار ازدواج گذاشتیم یه قول و قرار شاید بچه گونه شاید هم بزرگونه ... پدرم سال سوم راهنمایی بودم که فوت شد و عموم من رو یه مدرسه فوق مذهبی فرستاد ... یه چیزی در حد تیم ملی ... ما به جز معارفی که هر سال پاس میکردیم ... یک استاد مذهبی هم داشتیم که به صورت Advanced در درون کلاس ها حاضر میشد و به ما معارف تدریس میکرد ... یک کلاس احکام Advanced نیر هر سال به ما تدریس میشد و باید اون درس ها رو هم پاس میکردیم .... زیارت عاشورا و یک آقای روحانی که پنج شنبه ها میامد و برامون سخنرانی میکرد ... اون موقع ها خیلی خیلی مذهبی بودم ... یادم هست یک سال تو زمستونش مسیر خیلی خیلی طولانی رو پای پیاده پیاده میرفتم مدرسه به هوای اینکه 500 تومن کرایه ماشین رو بندازم صندوق صدقات ... یادمه با پاهایی که توش پر از برف بود میرسیدم دبیرستان ولی تو دلم شیرینی رو احساس میکردم که با هیچ چیز قابل مقایسه نبود ...

من و پسر همسایه تقریبا هفته ای یکبار همدیگه رو میدیدیم ... ولی هر بار من سریعتر و شاید اون سریع تر رومون رو برمیگردوندیم ... تا اینکه هر دومون از دانشگاه فارغ التحصیل شدیم .... ایشون پزشک میشن ... و در اون مدتی که من سرم رو پایین مینداختم ... شیرینی ایمانی رو در درون دلم بسط و گسترش میدادم ... ایشون عاشق یه زنه 30 ساله میشن ... زنی که روابط اجتماعی خوبی داره ... آتیش بازی رو خوب بلده ... و

و حتی من نتونستم بهش بگم ... من دوستت دارم . نتونستم بهش بگم یادت رفت ... یادمه اون روزها اصلا من رو کاملا فراموش کرده بود . تازه بعد از ازدواج به خودش اومد ... یادمه یک روز تو خیابون جلوم زد زیر گریه ... منم نتونستم خودم رو کنترل کنم و تنذدی مسیرم رو کج کردم و از مسیری دیگه رفتم ... ذمن اطمینان کردم .... به یک سری دستورات ... به یک سری گفته ها ... به 124000 نفر ادم که از اونها راستگو تر و صدیق تر آدم پیدا نمیشه ... و از کسی شکست خوردم که ...

حکمت خدا شد جواب من ... شاید حکمت خدا همین باشه ... که من چنین پستهایی رو بنویسم ... و برای همه داستانم رو تعریف کنم ... این راهها ... این اطمینان کردن ها ... این مسیرها همه به ترکستان هست ... یاده یه پستی افتادم که استاد حامی چند وقت پیش در درون سایت گذاشتن ...

خبر داغ ؛خدا در دادگاه خانواده محاکمه می شود

این موضوع مربوط به دختر خانومی هست که به خدا اطمینان میکند ... دستورات خدا مبنی بر اینکه اگر کسی آدم خوبی بود و درب خونتون رو برای ازدواج زد او را بپذیرید و اینکه مهریه را پایین بگیرید رو شنفته بود و قول و قرارش رو با خدا گذاشته بود و وقتی به سادگی همسرش او را طلاق میدهد .... خدا را به محاکمه میکشد ... و در نهایت استاد حامی در درون پست مذکور نتیجه گیری کردند اشتباه از خودتون هست چرا به عقلتون اطمینان نکردین ...

راستش من یه مدت در درون یک شرکت کار میکردم که دستگاه حضور و غیاب تولید میکرد ... من در قسمت R&D بودم ... ولی وقتی یه مشتری میومد و از دستگاه شکایت میکرد ... کسایی که دستگاه رو تعمییر میکردن ... دنبال یه اشتباه کوچیک کاربر بودن تا همه خرابی دستگاه رو بندازن تقصیر خودش .... وقتی اینجور پست ها رو میخونم تقریبا همینجوری هستن .... یه جوری باید تقصیر بیوفته گردن خوده کاربر ...

به هر حال ...
راهی رو نرید که بعدا بخواین از ایدیولوژیتون شکایت کنین ... رک بهتون بگم هیچ جا نمیتونین از دست ایدیولوژیتون شکایت کنین ... آخر سر هم همه تقصیر ها میوفته گردن خودتون ... انسانهای موفق رو ببینین چی کار کردن ... مسیرشون رو دقت کنین ... پدر و مادر دلسوز ترین اشخاص هستند ... هیچ لزومی هم نداره که ایدیولوژی و باید ها و نباید های اونها رو صد در صد اجرا کنیم ....

عقلانیت ... هر گفته ای در درونش عقلانیت وجود داره و همه انسانها تجربه های متفاوتی داشته اند ... تعادل رو حفظ کنیم و به تمام نکات مسیر توجه کنیم ...
[/SPOILER]


سلام،
حالا که به نظرم تقریباً از اول تاپیک تابحال کلاً خارج از موضوع اصلی بودیم اجازه بدهید من هم یک پست خیلی دور از موضوع تاپیک بزنم که شاید مسأله را از نگاه تجربه‌های شخصی هم بررسی کرده باشیم ... مهم نیست اگر این پست را استاد مسلم پاک کنند ولی خواهش می‌کنم بعد از اینکه آغازگر تاپیک خواندند حذفش کنند ...
[SPOILER]مشابه تجربه‌ی شخصی شما را من هم داشته‌ام ... دقیقاً من عاشق دختری در کودکستان شده بودم که بعد از کودکستان تا سال اول دانشگاه دیگر اصلاً ندیده بودمشان و یادم هم نمی‌آمد که چنین کسی وجود داشته است، گرچه وقتی در دانشگاه همکلاسی شدیم یادم افتاد که تا سالها خوابشان را می‌دیدم و دیگر نمی‌دانستم که واقعی بودند یا جزء رؤیاهایم بوده‌اند ... خلاصه اینکه ایشان هم من را یادشان می‌آمد، و چون هم‌محلی هم بودیم گاهی با هم به دانشگاه می‌رفتیم و اردوهای دانشگاهی هم باعث شد که خلاصه باز کمی بیشتر همدیگر را دیدیم و به ایشان علاقه داشتم، از روی قرائنی به نظرم می‌رسید که ایشان هم بهم علاقه دارند، ولی فکر می‌کردم آمادگی ازدواج را نداشته باشم، این بود که یکطرفه از زمانی به بعد در همان سال اول کلاً رابطه‌ام را قطع کردم و درست مشابه شما هر وقت ایشان را در دانشگاه می‌دیدم مسیرم را عوض می‌کردم ... فکر می‌کردم ایشان بهشان بربخورد که من یکهو چنین کاری را کرده‌ام ولی راه دیگری را برای اینکه مرتکب حرام نشوم نمی‌دیدم، ایشان به نظرم نمی‌رسید که وضع فکری من را درک کنند که بخواهم مثل شما با ایشان در موردش صحبت کنم ... با خودم گفتم که حداکثر می‌گوید عجب آدم عوضی و بی‌شعوی، و سعی کردم برای خودم یادآوری کنم که خدا مهم‌تر است تا او و اینکه چطور در موردم فکر می‌کند ... گذشت و گذشت و دیگر داشتیم فارغ‌التحصیل می‌شدیم ... دانشگاه ما هم زیاد مد بود که بعد از فارغ‌التحصیلی بروند خارج یا هر چیز دیگر، خلاصه با خودم گفتم که اگر از ایشان خواستگاری نکنم ممکن است دیگر فرصت بعدی برایم پیش نیاید، با همان پررویی که از ایشان کناره‌گیری کرده بودم عزمم را جزم کردم و از ایشان خواستگاری کردم و آماده بودم که وسط دانشگاه به گوشم سیلی بزنند که تو دیگر چقدر پررو هستی ... ولی ایشان حاضر شدند که رویش فکر کنند و خلاصه تحت نظارت خانواده‌ها قرار شد با هم بیشتر آشنا شویم ... کار به جایی رسید که هم فهمیدیم واقعاً به هم علاقه داریم و هم خانواده‌هایمان خیلی از این وصلت خوشحال بودند، برادرشان که مذهبی بودند یک روز با من قرار گذاشتند که ببینند من اگر مذهبی هستم چرا اصلاً می‌خواهم با خواهر ایشان که ظاهراً زیاد هم مذهبی نیست ازدواج کنم و وقتی حرف‌هایم را شنیده بود او هم خیلی خواهرش را تشویق به این ازدواج می‌کرد ... من برای خودم دلایلی داشتم که چرا این ازدواج درست باشد، یک مقدارش عقلی و دینی بود (شاید گوشه‌ای از آن‌ها هم مصادره‌به‌مطلوب بود الآن اعتراف می‌کنم)، و یک مقدارش هم از جنس توجیهات دیگر بود، ولی دست آخر با خدا شرط کردم که با وجود آنکه خیلی این خانم را می‌خواهم اگر می‌داند که به صلاحمان نیست خودش مانع شود و من هم قول می‌دهم که با اینکه برایم سخت است حتیٰ کمترین اصراری هم برای شکل گرفتن این وصلت نکنم ... خلاصه همه می‌گفتند این ازدواج خوب است و علاقه هم بود، ولی این خانم از روی مباحثی که با هم داشتیم به فکر فرو رفته بود و بعد از مشورت با چند روان‌شناس و دوستان صمیمی‌اشان آخر با مخالفت با تمامی حتیٰ همان روان‌شناس‌ها به من جواب منفی دادند ... آب سرد بود که روی سرم ریختند ولی می‌دانستم که نباید اصرار کنم و حتماً حکمتی درش هست ... یک بار دیگر با ایشان قرار گذاشتم که فقط به ایشان توضیح بدهم که قرارم با خدا چه بود و خلاصه یک سری مسائل را به ایشان بگویم یا یادم نیست شاید هم از ایشان بپرسم و خلاصه حلالیت بگیرم برای آن کارهای دانشگاهم و امثال آن ... در آن جلسه‌ی آخر ایشان مطلبی را به من گفتند که اگر روز اول بهم گفته بودند شاید خودم رابطه را قطع می‌کردم ... حکمت خدا را الآن خیلی بهتر می‌فهمیدم ... هنوز هم برایم سخت بود ولی می‌دانستم که خدا حکمت بندگانش را بهتر می‌شناسد ... هنوز هم هر از چند سالی سر قضیه‌ای که مثلاً من را یاد ایشان می‌اندازد ممکن است ته دلم محبتی به ایشان داشته باشم یا احساس دلتنگی کند، ولی دیگر خدا را شکر می‌کنم که آن وصلت شکل نگرفت ... سالها بعد هم که ازدواج کردم بیش از پیش شکرگزار خدا شدم که واقعاً ارزشش را داشت که آن سالها را سختی بکشم تا این ازدواج سر راهم قرار بگیرد ... آن ازدواج و کلنجارهای ذهنی که تا یکی دو سال بعد داشتم باعث شد خیلی پخته بشوم، مسائل فلسفی و دینی زیادی سر همان یک قضیه‌ی ساده و احساسی برایم باز شد و برای خودم در این قضیه صاحب فکر شدم ...[/SPOILER]
شما هم یکجا به حکمت خدا اطمینان کردید، ولی بعد که قضیه آنطور که می‌خواستید پیش نرفت خدا را مقصر دانستید ... اینکه اگر کاری به شریعت نداشتید و خدا را فقط ته قلبتان داشتید و می‌گفتید که قبول دارید که خدا هست الآن هم خدا را داشتید و هم همسر مورد علاقه‌اتان را ... اما شاید و تنها شاید اگر شما هم مثل من پررو بودید و قضیه را دنبال می‌کردید می‌توانستید حکمت‌های خدا را درش بیابید و با وجود آنکه هنوز دلبستگی‌های سابقتان را داشته باشید و ناراحت باشید که چرا به عشقتان نرسیدید ولی خدا را شکر می‌کردید که آن وصلت برایتان شکل نگرفت و کذا و کذا ... البته به شرطی که واقعاً خودتان کوتاهی نکرده بوده‌اید (که ظاهراً‌ نکرده‌اید) و خیرتان را به خدا سپرده بوده‌اید ... الخیر فی ما وقع مال زمانی است که کوتاهی نکرده باشید، تقوای خدا را پیشه کرده باشید و به خدا توکل کرده باشید (مَن يَتَّقِ اللَّـهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّـهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّـهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا) ... واقعاً که خدا بهترین کسی است که می‌توان به او تکیه کرد و او بهترین کارگزار است ... نعم المولیٰ و نعم الوکیل ...
کسی که اینقدر به خدا باور داشته باشد است که می‌تواند مثل امام خمینی رحمه‌الله خبر شهادت فرزندشان را به ایشان بدهند و ایشان خدا را شکر کنند و بگویند نعمت خفیه‌ی خداست ... اینکه نعمت است در لباس نغمت ...
در اینجا شما را به همان ته قلبتان رجوع می‌دهم ... آیا آنچه که شما را مقابل شریعت قرار داده است واقعاً برایتان حجت است یا ته قلبتان می‌دانید که باید شکرگزار خدا باشید و فقط نفس شماست که نمی‌خواهد بگذارد شما همچنان شکرگزار خدا باشید و می‌خواهد شما را مقابل شریعت قرار بدهد و بخاطر همان هم متمسک دینی شده‌اید که می‌گوید دلت با خدا باشد و شریعت مهم نیست؟
امروز شاید آزمایش شما همین است ... اگر حق را شناختید و تسلیم آن شدید مسلمان هستید، حتیٰ اگر از احکام شریعت اسلام خبر نداشته باشید، و اگر شناختید و نخواستید که بپذیرید و برایش عذر و بهانه تراشیدید مسلمان نیستید، حتیٰ اگر تمام اعمال شریعت را هم انجام بدهید ... بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ * وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَهُ
روح اسلام همین است ... تسلیم بودن مقابل حق وقتی آن را می‌یابد ... اینکه تسلیم چیزی باشد که آن را حق یافت، و وقتی حق را یافت و آن را با چیزی که دلخواهش بود ناسازگار دید سعی نکند با انواع دلایل و حرف‌های زیبا و توجیهات منطقی آنچه که مطلوب خودش هست را به خودش بقبولاند که درست است و بعد با انواع شعارها که مثلاً من تابع عقل خودم هستم و امثال آن خودش را مقابل دیگران هم موجه نشان بدهد ...

انسان باید منصف و حق‌طلب باشد ... همین ... اگر همین بود می‌شود مسلمان ... اگر نبود مسلمان نیست حتیٰ اگر عابدترین و زاهدترین شخص دوران و تارک‌الدنیاترین آدم باشد ...

سلام خانم فرشته بر می گردد گرامی
خیلی از مشکلاتی که در ازدواجهای سنتی هست، به خاطر عرفه نه مذهب.
مثلاً در مثال شما، چیزی که مانع از بیان احساسات یک خانم و در میان گذاشتنش با یک پسر میشه، عرف هست.
مذهب ازدواج موقت رو به عنوان جایگزین برای روابط دوستی ارائه کرده. اما عرف این رو نمی پسنده و ترجیح میده دو نفر با هم دوست باشند تا اینکه بخوان عقد کنن.
حتی منع ازدواج پیش از ورود به دانشگاه و ... هم به خاطر عرف و شرایط جامعه است. شاید اگر یک سیستم آموزشی بهتر و چارچوب مناسبتر برای کار داشتیم، ازدواج می تونست بدون هیچ مشکلی در سنین پایین انجام بشه.

آرزوی بهترینها رو براتون دارم و امیدوارم همیشه در زندگی موفق باشید @};-@};-@};-

فرشته برمیگردد;1019307 نوشت:
ولی وقتی یه مشتری میومد و از دستگاه شکایت میکرد ... کسایی که دستگاه رو تعمییر میکردن ... دنبال یه اشتباه کوچیک کاربر بودن تا همه خرابی دستگاه رو بندازن تقصیر خودش ....

همین موضوع درباره مسیحیت هم هست.
مثلاً وقتی خانمی که انگشتشون رو از دست دادند موضوع رو مطرح کردند، جواب روحانی مسیحی این بوده که اشتباه از خود دختر هست که از رابطه خارج نشده ... در حالی که بخشی از مشکل برمیگرده به ایدئولوژی و راهی که در مقابل آن خانم قرار داده شده.

فرشته برمیگردد;1019307 نوشت:
راهی رو نرید که بعدا بخواین از ایدیولوژیتون شکایت کنین ... رک بهتون بگم هیچ جا نمیتونین از دست ایدیولوژیتون شکایت کنین ... آخر سر هم همه تقصیر ها میوفته گردن خودتون ... انسانهای موفق رو ببینین چی کار کردن ... مسیرشون رو دقت کنین ... پدر و مادر دلسوز ترین اشخاص هستند ... هیچ لزومی هم نداره که ایدیولوژی و باید ها و نباید های اونها رو صد در صد اجرا کنیم ....

عقلانیت ... هر گفته ای در درونش عقلانیت وجود داره و همه انسانها تجربه های متفاوتی داشته اند ... تعادل رو حفظ کنیم و به تمام نکات مسیر توجه کنیم ...


بله با شما موافقم. درسته که عقل ما می تونه اشتباه کنه، اما همیشه این امکان هست که برداشت ما از متون مذهبی هم اشتباه باشه.
ما می تونیم از همه یاد بگیریم و چارچوب عقلیمون رو با توجه به آموخته ها بنا کنیم، اما در نهایت بر اساس عقل و منطق رفتار کنیم.

سلام

مسلم;1019311 نوشت:
شاید ما نتونستیم اسلام را درست معرفی کنیم

شاید؟؟ مثل این میمونه که من بگم شاید ماست سفید باشه! شاید ...
فروردین;1019277 نوشت:
به نظرم این تاپیک فرصتی برای ما هم هست که با دیدگاه مسیحیان عزیز آشنا بشیم.

من همکاری دارم که یکی از بهترین آدماییه که به عمرم دیدم. ایشون قبلا مسلمون بوده، اما الان نیست!! به خدا اعتقاد داره، ولی دین نداره. جالب اینجاست که خیلی از ارزش های والای انسانی رو توی این آدم میتونید ببینید، چیزی هایی که شخصا بهش رسیده، چیزهایی که در عموم آدم ها با هر دینی هم نمیبینم. نمیدونم این ارزش ها رو از زمان مسلمانی داشته یا بعد از بی دین شدن به دست آورده. اما از صحبت کردن باهاش متوجه شدم که دانش زیادی از اسلام نداره و تعریفش از اسلام، شکل غلط و عصر حجریه که از اسلام تو جامعه مون ترویج میشه. من خیلی سعی میکنم بهش حالی کنم اتفاقا اسلام همین ارزش های والاییه که خودت بهش رسیدی، نه اون شکل داغون معمول، نمیدونم، ولی به نظرم تونستم یه اثراتی روش بذارم.
کلا این آدم واسم تبدیل به یه پروژه شده. از گفت و گوی باهاش در واقع دارم سطح مسلمانی خودم رو محک میزنم. چند وقت پیش بهم گفت تو چقدر از سایر ادیان اطلاع داری که اینجور داری از اسلام دفاع میکنی؟
خب من چه جوابی میتونستم بهش بدم وقتی به قول خانم فرشته از اول عمرم فقط توی اسلام نشسته بودم و از اینجا نمیتونم سایر ادیان رو قضاوت کنم.
با دیدن این تاپیک، یاد پرسش همکارم افتادم و از اول با همین دید به این تاپیک نگاه میکردم که اینجا جاییه که میتونم استارت آشنایی با مسیحیت رو بزنم.
فرشته برمیگردد;1019276 نوشت:
ببینید جناب Momi یک اشکالی که در درون این بحث ها وجود داره این هستش که در نهایت خیلی چیزها رو نمیشه عنوان کرد ... یعنی کلمات قادر نیستند که اون مفاهیم رو به دوش بکشند ...

من که پیشنهاد دادم روی یک مثال تمرکز کنیم بهتره، هم بحث بهتر پیش میره و هم شما بهتر به جواب میرسید.
دست آخر هم خودتون و هم جناب باء به ذکر مثال پرداختید. روی مثال پیش بریم، نتیجه بهتری به دست میاد.
فرشته برمیگردد;1019276 نوشت:
شما در بیان صحبتهاتون عنوان کردید که بالاخره تمام مسیحی ها هم به یک گونه فکر نمیکنند و مثلا اون کشیشی که همه رو میبخشه ... شاید سلیقه خودش بوده باشه و ما هم در درون اسلام چنین انسانهایی رو داریم و از این جور حرفها ...

منظور من این بود که زیبایی که هر شخصی با هر اعتقادی به دین خودش میده، برداشت شخصی خود اون شخصه و همون مسئله از دیدگاه یک شخص با اعتقادی متفاوت میتونه خیلی هم زشت باشه.
فرشته برمیگردد;1019276 نوشت:
و کل مسیحیت این هستش که چگونه از روح القدس پر بشیم ... و چگونه حاضر باشیم در همه جا بهش اعتماد کنیم ....
نه اینکه چگونه تقوی بورزیم ...

کل اسلام اینه که چگونه تقوا داشته باشیم، تا ثابت بشه خدا رو فهمیدیم و همه جا بهش اعتماد داریم و سپس از این خدای فهمیده شده ی مورد اعتماد پر بشیم.
اون چیزی که من تا الان از دین، چه اسلام و چه مسیحیت دیدم، تبلیغ پیروی از خدا یا روح القدس یا هر چیزی دیگه ای بدون فهم درست از اینکه چرا داریم پیروی میکنیم بوده. من اصلا قصد ندارم بین اسلام و مسیحیت دست به مقایسه بزنم. صحبت من اینه که خط میانه و متعادل نه اون چیزیه که مسیحیت تبلیغ شده میگه، نه اون چیزی که اسلام تبلیغ شده میگه.
فرشته برمیگردد;1019307 نوشت:
دقیقا مساله این بود که من میخواستم بر اساس شریعت جلو برم ؛ این فعل حرام است پس انجامش نده !

مطلقا اسلامی که من میشناسم اینطور شسته رفته حکم نمیده. قبلا در مورد مباحثی در اسک دین داشتم و شاکی بودم از اینکه چقدر راحت به اسم دین، همه جور حکمی داده میشه، احکام سطحی، بدون بررسی و تحلیل دقیق.
شاید یکی دلش بخواد زندگی رو ساده بگیره و تو مراحل مختلف زندگیش، با یه حلال و حرام ساده، سر و ته قضایا رو هم بیاره و خیلی به خودش زحمت بررسی دقیق و عمیق نده. این دلیل نمیشه که همین نسخه رو برای بقیه هم تجویز کنه.
در بحث روابط بین زن و مرد، یه "علی (ع) به به زنان جوان سلام نمیکرد" رو دست گرفتن همینجور حرام است حرام است از خودشون صادر میکنن. شیوه ی کارشون بر مبنای ایجاد ترسه، نه ایجاد فهم. خب با عرض مغذرت، از کسی که خودش نفهمه نمیتونیم انتظار داشته باشیم بتونه در دیگران فهم ایجاد کنه.

من از اسلام اینطور برداشت نمیکنم که اینجور روابط باید قطع بشه، چون حرامه.

شما به برخورد رهبر با دختر و پسری که با هم دوست بودن نگاه کنید ببینید بیشتر به اون تصویری که شما از میسحیت ارائه دادید شبیه یا تصویری که از اسلام ارائه دادید؟
خب چکار کنیم با مغزهای بسته و دهن های گشاد که از قضا خیلی هم قدرتمندند؟

برداشت من از دینم اینه که آدم باید خودش رو بشناسه، جنس مخالفش رو بشناسه، اگه وارد رابطه ای شد، بر اساس شناختی که از قبل باید پیدا کرده باشه و آموزش هایی که از قبل در این زمینه باید دیده باشه، بسنجه هدفش از ارتباط چیه؟ حد و حدودش باید چقدر باشه؟ ادامه ش به صلاحش هست یا نه، اگه به صلاحشه، چطور باید پیش بره تا به نتیجه نهایی برسه و اگه نیست چطور قطعش کنه تا به خودش و دیگری آسیب نزنه.

احکام اسلامی مثل حرمت نگاه و لمس و امثال اینها برای ترسوندن نیست، برای همون شناخته. یعنی همونطور که یه دختر و پسری که قصد ازدواج دارن، باید تا حد محدودی وارد رابطه بشن تا از هم شناخت پیدا کنن، اینکه از یه حد خاصی نباید عبور کنن هم در راستای همون شناخت هستش. خلاصه بخوام بگم، اینکه دختر و پسر بدونن گرایش دو جنس به هم اینقدر شدیده که مثلا با همون لمس، ممکنه وا برن! این وا رفتگی در زندگی مشترک مفید و خارج از اون مضرره. همش بر پایه فهم و درکه. برای درک و فهمش هم باید آموزش وجود داشته باشه. آموزش، آموزش و آموزش که نیست.

خب، مهم ترین اثر این احکام اسلامی با وجود تبلیغ کاملا اشتباهش، بالا بودن شاخص حلال زادگی در کشور ایران و همسایگانشه، چیزی که شاید در رسانه ها خیلی روش مانور ندن، اما سیاسیون جهان خوب میدونن که یکی از عوامل قدرت در یک کشور محسوب میشه. حالا ببینید اگه به شکل صحیح تبلیغ میشد، چی میشد ...

اون چیزی که امروز به اسم اسلام میشناسیم، حالا چه اونچیزی که خود ما به اصطلاح مسلمونا معرفی میکنیم و چه اون چیزی که دشمنان اسلام معرفی میکنن، دست کم برای خود من، با اسلام ناب خیلی متفاوته.

تقدس سازی، حاشیه امن برای بعضیا، عدم پاسخگویی بعضیا، نبود شفافیت برای بعضیا یا بهتر بگم، مقاومت در برابر شفافیت توسط بعضیا به اسم دفاع از دین.
موج سواری فساد، تبعیض، بی عدالتی و نابرابری در سطح جامعه، دستگاه های نظارتی و امنیتی، قوه قضاییه، حوزه، منبری ها، مراجع، ائمه جمعه، سخنرانان و رسانه و اسک دینی که در واکنش به این فسادها و ناعدالتی ها به صورت کاملا گزینشی رفتار میکنن و بین دوست و دشمن تفاوت ها قائل میشن.
دعوت به عدم کنکاش و نظارت مردمی در اعمال و رفتار بعضیا به بهانه های مختلف.
عدم به رسمیت شناختن نسل جدید و تلاش برای وادار کردن این نسل به پذیرش افکار و عقاید گذشتگان و برخورد خشن با تفاوت افکار و عقاید.
تفسیر شخصی از هر مسئله ای و تبلیغات گسترده در ارائه این تفاسیر با امکانات ملی و بیت المال جهت اقناع افکار عمومی در حمایت از این مفسران.
کاسه ی داغ تر از آش شدن، صدور احکامی سخت از حکم خدا و سخت گیری زیاد برای به زعم خودشون پایین آوردن ریسک مسائل.
ایجاد یک دیوار مجازی در جداسازی خودمون به عنوان مسلمان از سایر دنیا به عنوان نامسلمان، رسانه ای که خبر بلایای طبیعی در اون بخش نامسلمان رو با خوشحالی اعلام میکنه.
تبعیض فاحش بین مناطق اقلیت های مذهبی که ریشه بسیاری از معضلات جامعه ست و رشد تروریسم فقط یکی از معضلاته. اون هم بعد از چهل سال از ادعای اسلام و عدالت و برابری.
انکار سفیدی ماست و از اینجور مسائل ...
[SPOILER]در تحریک احساسات دست شیطونو از پشت بستم، اینطور نیست جناب مسلم!![/SPOILER]

اینا اسلامی نیست که من میشناسم. این چیزیه که به زور داره به خوردمون داده میشه.

تصویری که شما از مسحیت ارائه میدین رو هم من نمیپذیرم به دو دلیل.

اول اینکه هر چیزی متعادلش خوبه، نه افراط و نه تفریط.

در این رابطه صحبت زیاد کردیم. امروز حدیثی از امام علی (ع) به دستم رسید که خیلی معنی کاملی داره، اصلا به نظر من فصل الخطابه:

"گذشت به همان اندازه كه شخص بزرگوار را درست مى كند، شخص فرومايه را تباه مى گرداند."

با جستجوی حدیث یه لینکی برخورد کردم که خوب توضیح داده:
http://reyshahri.ir/post/43219/401-مراد-از-ذی-القربی-در-آیه-خمس

دلیل دوم هم اینکه خیلی راحته آدم خودش رو از بخش بزرگی از اتفاقات دنیا و آدماش جدا کنه، یعنی اصلا انگار نه انگار که تو دنیا داره چه اتفاقاتی میفته، بعد بیاد از مهربانی و محبت صحبت کنه.
از وقتی جهان به یاد داره، انگلیس مایه بدبختی و بیچارگی هر جایی از دنیا که دستش رسیده بوده و هنوزم با قوت به شیوه ی خودش ادامه میده، اون وقت ما بیام از محبت و گذشت و انتقام نگرفتن صحبت کنیم، اونم تو خود انگلیس. اصلا جور در نمیاد!!

momi14;1019326 نوشت:
در تحریک احساسات دست شیطونو از پشت بستم، اینطور نیست جناب مسلم!!

من با حرف های شما مخالف نیستم، اما با لحن شما چرا.

momi14;1019326 نوشت:
تقدس سازی، حاشیه امن برای بعضیا، عدم پاسخگویی بعضیا، نبود شفافیت برای بعضیا یا بهتر بگم، مقاومت در برابر شفافیت توسط بعضیا به اسم دفاع از دین.
موج سواری فساد، تبعیض، بی عدالتی و نابرابری در سطح جامعه، دستگاه های نظارتی و امنیتی، قوه قضاییه، حوزه، منبری ها، مراجع، ائمه جمعه، سخنرانان و رسانه و اسک دینی که در واکنش به این فسادها و ناعدالتی ها به صورت کاملا گزینشی رفتار میکنن و بین دوست و دشمن تفاوت ها قائل میشن.
دعوت به عدم کنکاش و نظارت مردمی در اعمال و رفتار بعضیا به بهانه های مختلف.
عدم به رسمیت شناختن نسل جدید و تلاش برای وادار کردن این نسل به پذیرش افکار و عقاید گذشتگان و برخورد خشن با تفاوت افکار و عقاید.
تفسیر شخصی از هر مسئله ای و تبلیغات گسترده در ارائه این تفاسیر با امکانات ملی و بیت المال جهت اقناع افکار عمومی در حمایت از این مفسران.
کاسه ی داغ تر از آش شدن، صدور احکامی سخت از حکم خدا و سخت گیری زیاد برای به زعم خودشون پایین آوردن ریسک مسائل.
ایجاد یک دیوار مجازی در جداسازی خودمون به عنوان مسلمان از سایر دنیا به عنوان نامسلمان، رسانه ای که خبر بلایای طبیعی در اون بخش نامسلمان رو با خوشحالی اعلام میکنه.
تبعیض فاحش بین مناطق اقلیت های مذهبی که ریشه بسیاری از معضلات جامعه ست و رشد تروریسم فقط یکی از معضلاته. اون هم بعد از چهل سال از ادعای اسلام و عدالت و برابری.
انکار سفیدی ماست و از اینجور مسائل ...

این حرف ها اگرچه درست است که اشتباهات ربطی به اسلام ندارد، اما اینکه به بهانه دفاع از اسلام، نظام و انقلاب را بکوبیم صحیح نیست، لحن شما به گونه ای است که انگار کشور بر کفر بنا شده و هیچ کدام از مسئولین بویی از اسلام واقعی نبرده اند، است من جدّا با این تعابیر مخالف هستم.
این را هم نگفتم که بحث بدین سمت و سو برود، خواهش می کنم هیچ کدام از دوستان از بنده نقل قول نگیرد، و در این رابطه سخن نگوید، من فقط جواب سوال برادرمان آقای momi14 را دادم.
اگر بحثی در این زمینه است باید در تاپیک خودش دنبال شود.

سلام.

بررسی حس بویایی مسئولین برام جذابیتی نداره. به تاپیک هم مربوط نمیشه.

من در پاسخ به کاربری که احساس میکنه اسلام دین خشنیه و مسیحیت دین مهربانی عرض کردم که بله، اون اسلامی که شما میبینی واقعا هم خشنه. بالاخره یه چیزی دیدن که به این دیدگاه رسیدن دیگه. درست هم دیدن.

حالا اینکه مسئولین مملکت صبح به صبح اسلام استشمام میکنن یا نه رو دیگه کاری ندارم.

باء;1019321 نوشت:

سلام،
حالا که به نظرم تقریباً از اول تاپیک تابحال کلاً خارج از موضوع اصلی بودیم اجازه بدهید من هم یک پست خیلی دور از موضوع تاپیک بزنم که شاید مسأله را از نگاه تجربه‌های شخصی هم بررسی کرده باشیم ... مهم نیست اگر این پست را استاد مسلم پاک کنند ولی خواهش می‌کنم بعد از اینکه آغازگر تاپیک خواندند حذفش کنند ...
[SPOILER]مشابه تجربه‌ی شخصی شما را من هم داشته‌ام ... دقیقاً من عاشق دختری در کودکستان شده بودم که بعد از کودکستان تا سال اول دانشگاه دیگر اصلاً ندیده بودمشان و یادم هم نمی‌آمد که چنین کسی وجود داشته است، گرچه وقتی در دانشگاه همکلاسی شدیم یادم افتاد که تا سالها خوابشان را می‌دیدم و دیگر نمی‌دانستم که واقعی بودند یا جزء رؤیاهایم بوده‌اند ... خلاصه اینکه ایشان هم من را یادشان می‌آمد، و چون هم‌محلی هم بودیم گاهی با هم به دانشگاه می‌رفتیم و اردوهای دانشگاهی هم باعث شد که خلاصه باز کمی بیشتر همدیگر را دیدیم و به ایشان علاقه داشتم، از روی قرائنی به نظرم می‌رسید که ایشان هم بهم علاقه دارند، ولی فکر می‌کردم آمادگی ازدواج را نداشته باشم، این بود که یکطرفه از زمانی به بعد در همان سال اول کلاً رابطه‌ام را قطع کردم و درست مشابه شما هر وقت ایشان را در دانشگاه می‌دیدم مسیرم را عوض می‌کردم ... فکر می‌کردم ایشان بهشان بربخورد که من یکهو چنین کاری را کرده‌ام ولی راه دیگری را برای اینکه مرتکب حرام نشوم نمی‌دیدم، ایشان به نظرم نمی‌رسید که وضع فکری من را درک کنند که بخواهم مثل شما با ایشان در موردش صحبت کنم ... با خودم گفتم که حداکثر می‌گوید عجب آدم عوضی و بی‌شعوی، و سعی کردم برای خودم یادآوری کنم که خدا مهم‌تر است تا او و اینکه چطور در موردم فکر می‌کند ... گذشت و گذشت و دیگر داشتیم فارغ‌التحصیل می‌شدیم ... دانشگاه ما هم زیاد مد بود که بعد از فارغ‌التحصیلی بروند خارج یا هر چیز دیگر، خلاصه با خودم گفتم که اگر از ایشان خواستگاری نکنم ممکن است دیگر فرصت بعدی برایم پیش نیاید، با همان پررویی که از ایشان کناره‌گیری کرده بودم عزمم را جزم کردم و از ایشان خواستگاری کردم و آماده بودم که وسط دانشگاه به گوشم سیلی بزنند که تو دیگر چقدر پررو هستی ... ولی ایشان حاضر شدند که رویش فکر کنند و خلاصه تحت نظارت خانواده‌ها قرار شد با هم بیشتر آشنا شویم ... کار به جایی رسید که هم فهمیدیم واقعاً به هم علاقه داریم و هم خانواده‌هایمان خیلی از این وصلت خوشحال بودند، برادرشان که مذهبی بودند یک روز با من قرار گذاشتند که ببینند من اگر مذهبی هستم چرا اصلاً می‌خواهم با خواهر ایشان که ظاهراً زیاد هم مذهبی نیست ازدواج کنم و وقتی حرف‌هایم را شنیده بود او هم خیلی خواهرش را تشویق به این ازدواج می‌کرد ... من برای خودم دلایلی داشتم که چرا این ازدواج درست باشد، یک مقدارش عقلی و دینی بود (شاید گوشه‌ای از آن‌ها هم مصادره‌به‌مطلوب بود الآن اعتراف می‌کنم)، و یک مقدارش هم از جنس توجیهات دیگر بود، ولی دست آخر با خدا شرط کردم که با وجود آنکه خیلی این خانم را می‌خواهم اگر می‌داند که به صلاحمان نیست خودش مانع شود و من هم قول می‌دهم که با اینکه برایم سخت است حتیٰ کمترین اصراری هم برای شکل گرفتن این وصلت نکنم ... خلاصه همه می‌گفتند این ازدواج خوب است و علاقه هم بود، ولی این خانم از روی مباحثی که با هم داشتیم به فکر فرو رفته بود و بعد از مشورت با چند روان‌شناس و دوستان صمیمی‌اشان آخر با مخالفت با تمامی حتیٰ همان روان‌شناس‌ها به من جواب منفی دادند ... آب سرد بود که روی سرم ریختند ولی می‌دانستم که نباید اصرار کنم و حتماً حکمتی درش هست ... یک بار دیگر با ایشان قرار گذاشتم که فقط به ایشان توضیح بدهم که قرارم با خدا چه بود و خلاصه یک سری مسائل را به ایشان بگویم یا یادم نیست شاید هم از ایشان بپرسم و خلاصه حلالیت بگیرم برای آن کارهای دانشگاهم و امثال آن ... در آن جلسه‌ی آخر ایشان مطلبی را به من گفتند که اگر روز اول بهم گفته بودند شاید خودم رابطه را قطع می‌کردم ... حکمت خدا را الآن خیلی بهتر می‌فهمیدم ... هنوز هم برایم سخت بود ولی می‌دانستم که خدا حکمت بندگانش را بهتر می‌شناسد ... هنوز هم هر از چند سالی سر قضیه‌ای که مثلاً من را یاد ایشان می‌اندازد ممکن است ته دلم محبتی به ایشان داشته باشم یا احساس دلتنگی کند، ولی دیگر خدا را شکر می‌کنم که آن وصلت شکل نگرفت ... سالها بعد هم که ازدواج کردم بیش از پیش شکرگزار خدا شدم که واقعاً ارزشش را داشت که آن سالها را سختی بکشم تا این ازدواج سر راهم قرار بگیرد ... آن ازدواج و کلنجارهای ذهنی که تا یکی دو سال بعد داشتم باعث شد خیلی پخته بشوم، مسائل فلسفی و دینی زیادی سر همان یک قضیه‌ی ساده و احساسی برایم باز شد و برای خودم در این قضیه صاحب فکر شدم ...[/SPOILER]
شما هم یکجا به حکمت خدا اطمینان کردید، ولی بعد که قضیه آنطور که می‌خواستید پیش نرفت خدا را مقصر دانستید ... اینکه اگر کاری به شریعت نداشتید و خدا را فقط ته قلبتان داشتید و می‌گفتید که قبول دارید که خدا هست الآن هم خدا را داشتید و هم همسر مورد علاقه‌اتان را ... اما شاید و تنها شاید اگر شما هم مثل من پررو بودید و قضیه را دنبال می‌کردید می‌توانستید حکمت‌های خدا را درش بیابید و با وجود آنکه هنوز دلبستگی‌های سابقتان را داشته باشید و ناراحت باشید که چرا به عشقتان نرسیدید ولی خدا را شکر می‌کردید که آن وصلت برایتان شکل نگرفت و کذا و کذا ... البته به شرطی که واقعاً خودتان کوتاهی نکرده بوده‌اید (که ظاهراً‌ نکرده‌اید) و خیرتان را به خدا سپرده بوده‌اید ... الخیر فی ما وقع مال زمانی است که کوتاهی نکرده باشید، تقوای خدا را پیشه کرده باشید و به خدا توکل کرده باشید (مَن يَتَّقِ اللَّـهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّـهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّـهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا) ... واقعاً که خدا بهترین کسی است که می‌توان به او تکیه کرد و او بهترین کارگزار است ... نعم المولیٰ و نعم الوکیل ...
کسی که اینقدر به خدا باور داشته باشد است که می‌تواند مثل امام خمینی رحمه‌الله خبر شهادت فرزندشان را به ایشان بدهند و ایشان خدا را شکر کنند و بگویند نعمت خفیه‌ی خداست ... اینکه نعمت است در لباس نغمت ...
در اینجا شما را به همان ته قلبتان رجوع می‌دهم ... آیا آنچه که شما را مقابل شریعت قرار داده است واقعاً برایتان حجت است یا ته قلبتان می‌دانید که باید شکرگزار خدا باشید و فقط نفس شماست که نمی‌خواهد بگذارد شما همچنان شکرگزار خدا باشید و می‌خواهد شما را مقابل شریعت قرار بدهد و بخاطر همان هم متمسک دینی شده‌اید که می‌گوید دلت با خدا باشد و شریعت مهم نیست؟
امروز شاید آزمایش شما همین است ... اگر حق را شناختید و تسلیم آن شدید مسلمان هستید، حتیٰ اگر از احکام شریعت اسلام خبر نداشته باشید، و اگر شناختید و نخواستید که بپذیرید و برایش عذر و بهانه تراشیدید مسلمان نیستید، حتیٰ اگر تمام اعمال شریعت را هم انجام بدهید ... بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ * وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَهُ
روح اسلام همین است ... تسلیم بودن مقابل حق وقتی آن را می‌یابد ... اینکه تسلیم چیزی باشد که آن را حق یافت، و وقتی حق را یافت و آن را با چیزی که دلخواهش بود ناسازگار دید سعی نکند با انواع دلایل و حرف‌های زیبا و توجیهات منطقی آنچه که مطلوب خودش هست را به خودش بقبولاند که درست است و بعد با انواع شعارها که مثلاً من تابع عقل خودم هستم و امثال آن خودش را مقابل دیگران هم موجه نشان بدهد ...

انسان باید منصف و حق‌طلب باشد ... همین ... اگر همین بود می‌شود مسلمان ... اگر نبود مسلمان نیست حتیٰ اگر عابدترین و زاهدترین شخص دوران و تارک‌الدنیاترین آدم باشد ...

با سلام و احترام

بین یک دو راهی بودم ( که پای یک زن در میان بود)
شاید اگر مطالب شما نبود دچار گمراهی میشدم
حداقل مطمئنم این مطلب مرا در تصمیم خودم استوار تر کرد ...

momi14;1019326 نوشت:
از وقتی جهان به یاد داره، انگلیس مایه بدبختی و بیچارگی هر جایی از دنیا که دستش رسیده بوده و هنوزم با قوت به شیوه ی خودش ادامه میده، اون وقت ما بیام از محبت و گذشت و انتقام نگرفتن صحبت کنیم، اونم تو خود انگلیس. اصلا جور در نمیاد!!

اشدائکم علی الکفار ( اگر میتونین )

فرشته برمیگردد;1019539 نوشت:
اشدائکم علی الکفار ( اگر میتونین )

سلام خانم فرشته برمیگردد گرامی
اگر اشتباه نکنم، این آیه مربوط به کفار حربی دانسته میشه. یعنی کسانی که در مقابل ما دست به سلاح برده اند و این یک مسئله دفاعی در نظر گرفته میشه.
در مورد هر کدوم از این احکام، علما کلی تفسیر و تبصره و ...استخراج کردند که مبنای دیدگاه به احکام اسلامی قرار میگیره.

اما فکر می کنم منظور momi14 گرامی این بود که این عقاید در کنار همه زیبایی هاشون، می تونند مورد سوء استفاده قدرتها قرار بگیرند. ارزشهایی مثل گذشت و انتقام جو نبودن در کنار زیباییشون، اگر به شکل خاصی تبیین بشن می تونند راه رو برای سوء استفاده کننده ها و کسانی که به دنبال منافع مادی خودشونن هموار کنند. این باعث میشه که خیلی از حکومتها رسانه در اختیار مذاهبی بگذارند که فکر می کنند براشون منفعت داره. یک روحانی مسیحی به دنبال رسیدن به روح القدس و تعالی روحیه اما کسی که رسانه در اختیار می گذاره ممکنه هدف دیگری داشته باشه.

درسته که خیلی از رسانه ها به طور شخصی اداره میشن، اما کمکهای دولتی هم نقش دارند. مثلاً برای داشتن یک پیج اینستاگرامی نیاز به حمایت هیچ گروهی نیست، اما داشتن یک شبکه ماهواره ای هزینه بالایی داره و می تونه نیاز به یک تامین کننده داشته باشه.

فرشته برمیگردد;1019585 نوشت:
در یکی از سخنرانی ها داستانی رو شنیدم که شاید به نظر شما جالب بیاد ...

1. سالها پیش جاسوسی بوده که در درون کشور روسیه جاسوسی میکرده ؛ تا اینکه این شخص لو میره و دستگیرش میکنند ؛ و به تبع اون میان و کارهاش رو بررسی میکنند تا اینکه بفهمند هدف ایشون چی بوده ؛ بعد از تحقیق متوجه میشوند که این جاسوس روابطی در درون مجلس داشته و کل وظیفه این جاسوس این بوده که پراسس هایی که اولویتشون بالا هستش رو بی اهمیت کنه ؛ و در عوضش پراسس هایی که اولویت دوم هستد رو اهمیتش رو بالا ببره ؛ یعنی کل کاره این جاسوس عالی رتبه فقط همین بوده .

2. در مفاهیم مدیریت ؛ ما مفهومی با عنوان " استراتژی" یا " راهبرد"داریم ؛ مثلا میخواهیم از قلعه محافظت کنیم ؛ یا اینکه میخواهیم قلعه دشمن رو بگیریم ؛ شاید هزاران راه حل به نظر بیاد ؛ در درون یک طوفان فکری تمامی این راه حل ها رو پیدا میکنند ؛ سپس توسط روش های مدیریتی ؛ یک یا چند راه حل رو انتخاب میکنند و کل تمرکزشون رو بر روی اون راه ها میزارند ؛ آش شله قلم کار درست نمیکنند ؛ در حقیقت اگر کسی هر کاری که به ذهنش میرسه بخواد انجام بده ... یعنی اینکه اون استراتژی نداره ... کسی میره باشگاه و هر وزنه ای رو که میبینه ... میزنه .... یعنی اینکه برنامه نداره ....

3. پولس رسول ( فکر نمیکنم دیگه نیازی به توضیح دادن در موردش داشته باشم ) ... بزرگترین فسادی که دایما باهاش برخورد میکرد این بود که مسیحیان اون زمانه همش دوست داشتند مسیحیت رو با یهودیت قاطی پاتی کنند و از توش یک دین جدید در بیارن ؛ یهود بر اساس شریعت بود ( این کار رو بکن ؛ اون کار رو نکن ) ؛ مسیحیت بر اساس فیض روح القدس بود ( گیرنده خودت رو سالم نکه داره و به روح القدس وصل شو ... ) بنابراین اگر نامه های پولس رسول کلیساها رو بررسی کنید میبینید که دایما داره مسافرت میکنه تا یهود رو از این خطر حفظ کنه ؛ و یهودی ها همش میخواستند برگردند به زمان قبل از مسیح و .... حتی در درون اناجیل نیز سخنانی از زبان مسیح وجود داره که کسی شراب نو را در درون خمره قدیمی نمیریزه ... و لباس کهنه رو با پارچه نو رفو نمیکنه و مثالهایی در این ارتباط میزنه که ترکیب شریعت با فیض روح القدس غیر ممکن هست ...

به بیان دیکه میخوام بگم ....
اینی که هم اینو داریم و هم اونو داریم ... نقطه قوت نمیتونه باشه .... چون باعث میشه ....

1. تمرکز گرفته بشه ؛
2. اهم و مهم از بین بره ؛
3. خطاهای تفسیری بوجود میاد
و ...


سلام سرکار فرشته برمی‌گردد
خوب تمرکز اسلام کاملاً متمرکز فقط بر یک چیز است: تسلیم شدن مقابل خدا

شما روی هیچ چیز دیگری اینجا لازم نیست تمرکز کنید مگر همین تسلیم شدن ... آنجا محبت و اینجا تسلیم شدن ... و توضیح نسبتاً زیادی هم دادم که تسلیم شدن در مقابل خدا راه درست تحقق محبت حقیقی (و نه ادعای محبت) نسبت به خداست ...

فرشته برمیگردد;1019585 نوشت:
پولس رسول ( فکر نمیکنم دیگه نیازی به توضیح دادن در موردش داشته باشم ) ... بزرگترین فسادی که دایما باهاش برخورد میکرد این بود که مسیحیان اون زمانه همش دوست داشتند مسیحیت رو با یهودیت قاطی پاتی کنند و از توش یک دین جدید در بیارن ؛ یهود بر اساس شریعت بود ( این کار رو بکن ؛ اون کار رو نکن ) ؛ مسیحیت بر اساس فیض روح القدس بود ( گیرنده خودت رو سالم نکه داره و به روح القدس وصل شو ... ) بنابراین اگر نامه های پولس رسول کلیساها رو بررسی کنید میبینید که دایما داره مسافرت میکنه تا یهود رو از این خطر حفظ کنه ؛ و یهودی ها همش میخواستند برگردند به زمان قبل از مسیح و .... حتی در درون اناجیل نیز سخنانی از زبان مسیح وجود داره که کسی شراب نو را در درون خمره قدیمی نمیریزه ... و لباس کهنه رو با پارچه نو رفو نمیکنه و مثالهایی در این ارتباط میزنه که ترکیب شریعت با فیض روح القدس غیر ممکن هست ...

دو مطلب:

اول اینکه نشان بدهید که حضرت مسیح علیه‌السلام (نه پولوس که به قول شما دیگر نیازی نیست نسبت به او توضیحی بدهیم، گرچه موضع ما ۱۸۰ درجه نسبت به این شخص با شما فرق دارد و برای ما ایشان در مسیحیت مثل اولی و دومی در اسلام است) خودشان هم تابع شریعت نبودند و می‌گفتند که لازم نیست به شریعت پایبند بود ... یادم هست چنین مطلبی یکجا مطرح شد اما یادم نیست که امام معصوم علیه‌السلام بود یا یکی از علما که در جواب گفتند که پس حضرت مسیح علیه‌السلام چرا خودشان مدام روزه می‌گرفتند و در بیابان‌ها به عبادت مشغول بودند؟ فکر کنم حدیث از امام رضا علیه‌السلام باشد در مناظره با مسیحیان ...

دوم اینکه اجازه بدهید ببینیم شریعت چیست ... شریعت یعنی خدا بگوید در فلان شرایط و فلان موقعیت باید چه کار کرد ... جز این که نیست، هست؟
حالا مثلاً برای یک شرایطی خداوند فرموده است که باید کار الف را انجام بدهیم، ما بگوییم که اصلاً برایمان مهم نیست که خدا چه گفته و ما می‌خواهیم فقط دلمان با روح‌القدس باشد؟ پس فقط دلمان را حفظ می‌کنیم و راحت می‌گوییم نعوذ بالله گور بابای اینکه خدا چه دستوری داده است ... این به نظر شما دین الهی است؟
اصلاً یک مسیحی از کجا می‌داند که آن کسی که با او اتصال دارد روح‌القدس است که چیزی را در قلب او انداخته است؟ شاید شیطان باشد ... شیطان که فقط نمی‌گوید برو زنا بکن، در مدل‌های گمراه‌کنندگی پیشرفته‌تر می‌گوید زنا نکن، کاملاً اخلاق‌مدار و مهربان هم باش، عند سخاوت‌مندی هم باش، فقط از خدا تبعیت نکن و از من تبعیت کن ... اصلاً تو فقط نماز نخوان و روزه نگیر، من دیگر وسوسه‌ات نمی‌کنم که با فلان دختر زیبا زنا کنی، حسّ اینکه چقدر انسان معنوی باشی هم بهت می‌دهم، تو فقط بنده‌ی من باش، من حواسم به سایر شهواتت هست و ویترین تو را مثل اولیاء الهی تزئين می‌کنم ... خوارج نمونه‌های خیلی خوبی از این دسته افراد هستند که ویترینشان خیلی دینی بود و فقط یک چیز نداشتند و آن تسلیم بودن مقابل خدا بود ...
سرکار فرشته برمی‌گردد گرامی، شریعت دستورات خود خداست ... دستورات خود خدا را با توصیه‌های یکی از مردم (آن‌هم کسی که می‌گوید من زمانی دشمن مسیحیت بودم و معلوم نیست بعداً صادقانه مسیحی شده باشد یا منافقانه) که خودش هم اصلاً حضرت مسیح علیه‌السلام را ندیده است کنار می‌گذارند و بعد دل به چه خوش می‌کنند؟ که هوس ندارند؟ که ویترینشان شبیه به آدم‌های قدّیس است؟ ... بماند که خیلی‌هایشان هم فقط شعار می‌دهند و به شهادت قرآن بیشتر ایشان حتیٰ زشتکار هم هستند ...

فرشته برمیگردد;1019585 نوشت:
مثالم رو با یک رابطه دوست دختر ؛ دوست پسری آغاز میکنم ؛ آیا میشه در درون مسیحیت دوست دختر یا دوست پسر داشت ؛ ( دقیقا از روی صحبتهای پاستور براتون مینویسم )

1. طبق شریعت موسی ( زنا نکن ) ؛ طبق دستورات پیشترفته مسیح که بر اساس روح القدس کار میکنند ( فکرت باید به گونه ای باشد که حتی فکر زنا هم نکنی )
2. طبق شزیعت موسی ( دروغ نگو ) ؛ طبق دستورات پیشترفته مسیح که بر اساس روح القدس کار میکنند ( حتی فکر دروغ گفتن یا فریفتن شخصی رو هم نباید داشته باشی )
3. طبق شریعت موسی ( همسایه ات را گرامی بدار ) ؛ طبق دستورات پیشترفته مسیح که بر اساس روح القدس کار میکنند ( باید همسایه خودت رو مانند خودت دوست داشته باشی )
و ....

خوب این دو نفر به راحتی میتونند به هم نزدیک بشن و یک رابطه به زعم من سالم رو تجربه کنند ....

ولی حالا ببینیم شریعت چه بلایی سره این مساله میاره ....

1. خیلی از ازدواج ها که میتونند ازدواج های خوب و درستی باشند شکل نمیکیرن ؛ و به عکس ازدواجهایی که ازدواجهای درستی نیستند شکل میگیرند .
2. تا روز آخر خانوم سرش پایین ... آقا سرش پایین .... روز بعد از ازدواج دیگه از شرمندگی هم در میان .
3. دختر بچه 8 ساله به عقد یک مرد 30 یا 40 ساله در میاد و هیچ مشگلی هم از نظر شریعت نداره . (برای اون ازدواج آیا به اون دختر دروغ بهش نمیگه ... آیا فریبش نمیده ... آیا منافعش رو در نظر گرفته یا منافع خودش رو ) ولی روح القدس امکان نداره بزاره یک مرد 40 ساله دستش رو به سمت یک دختر 8 ساله دراز کنه .
و ...


شریعت می‌گوید ازدواج کنید و اگر نمی‌توانید متعه کنید و اگر نمی‌توانید تقوا پیشه کنید تا وقتی که بتوانید ازدواج کنید یا لااقل متعه کنید ...

تمام دوستی‌های بین دختر و پسر را بجز موارد خاص آن (که مثلاً یکی از دو طرف کافر باشد، یا یک دختر بخواهد همزمان چند دوست پسر داشته باشد و امثال آن) می‌توان در قالب متعه درآورد که شرعی باشد ... بر خلاف مسیحیت، در اسلام هست که اتفاقاً اگر دو طرف تسلیم خدا باشند دیگر هر چه لذتش آن شهوت بیشتر باشد بهتر هم هست و خدا هم راضی‌تر است ... در این نگاه شهوت بد که نیست هیچ، خوب هم هست ... درست مقابل آن که در گناه هر چه لذت آن گناه بالاتر باشد بار عقوبت آن هم سنگین‌تر خواهد بود ... از نافرمانی خدا هر چه بیشتر لذت ببرند یعنی دورتر بودن از مسیر هدایت ...
عنان شهوت باید به دست عقل باشد و عقل می‌گوید تسلیم خدا باش که او صلاح تو را از هر کس دیگری بهتر می‌داند، نه اینکه شهوت بد است و خلاف انسانیت است ... شهوت اعلام نیاز طبیعی بدن است که باید عقل عنانش را به دست بگیرد که به مسیر درستش هدایت شود ... کسی که بگوید شهوت بد است غذای مورد نیاز بدنش را هم نباید بخورد، هوای خوب مورد نیاز برای سالم ماندن را هم نباید تنفس کند، هر نوع راحتی و لذتی جسمانی را باید بر خود حرام کند، بلکه حتیٰ نباید اصلاً بخورد و بیاشامد یا تنفس کند که هر نفسی که فرو رود ممدّ حیات است و چون برآید مفرّح ذات ... و چنین کسی خواهد مرد ... اهمیت شهوت به اندازه‌ی اهمیت حفظ جان انسان‌ها زیاد است ... شهوت نعمت بزرگ خداست که به انسانی که نمی‌داند چه لازم دارد تا بتواند در این دنیا زنده بماند و زندگی کند بفهماند که الآن بدن تو به چه چیزهایی نیاز دارد ... وقتی شخص بالغ می‌شود و هورمون‌های فعال‌کننده‌ی قوای جنسی در او ترشح می‌کنند هر سرکوبی جز در حالت اضطرار اگر حرام نباشد مکروه است ... دین اسلام دین تعادل است، بلکه دین عقلانیت است ...

آیا شریعت گفته است که دختر و پسری که می‌خواهند ازدواج کنند بهتر است که حداقل ۴۰ سال اختلاف سنی داشته باشند؟ شریعت اجازه‌اش را داده است، چون گاهی لازم است و گاهی هم به صلاح است ... حالا یک نفر وقتی که لازم نبود و به صلاح هم نبود آمد و این کار را کرد، عمل او بر اساس نیت اوست که سنجیده خواهد شد ... مثلاً اگر طرف فقیر است و می‌خواهد از شرّ نان‌خور اضافه خلاص شود و دخترش را وادار به عقد می‌کند، اولاً اگر آن دختر بالغ باشد تا راضی به ازدواج نباشد عقد محقق نمی‌شود، و اگر نابالغ بود هم وقتی بالغ شد می‌تواند بدون نیاز به طلاق از آن ازدواج بیرون بیاید ... می‌گویید که آن مدت که در خانه‌ی آن پیرمرد پولدار بود چه می‌شود؟ هیچ، پیرزن که نشده که بگوییم عمرش از دست رفته است، کودکی‌اش را در خانه‌ی او گذرانده، از او بچه‌دار هم که نشده اگر بالغ نبوده است ... بقیه‌اش اگر چیزی هست تقصیر شریعت نیست و تقصیر فرهنگ گاهی منحط و خالی از عقلانیت خودمان است که به هر دین و آیینی می‌تواند گند بزند، گند زدنی ... آن پیرمرد با چه نیتی با او ازدواج کرده جداگانه مورد قضاوت قرار می‌گیرد، مثلاً اگر آن پدر را در شرایطی قرار داده که عملاً او را وادار کرده دخترش را به عقد او درآورد ممکن است مثل کسی باشد که بازار سیاه راه می‌اندازد تا بتواند جنس مورد نیاز مردم را با شرایط مطلوب خودش به مردم تحمیل کند، حالا قیاس در شرع مجاز نیست ولی در حیطه‌ی تفکر روی علل احکام شرعی این جور فکر کردن ایراد ندارد ... آن پدر هم که راضی به این کار شده است جداگانه به حسابش رسیدگی می‌شود که چطور سرنوشت کودکش را اینطور رقم زده است، شاید ناراحت بوده و چاره‌ای نداشته، مثل مادر حضرت موسیٰ علیه‌السلام که فرزندشان را به رود خروشان نیل انداختند و آن موقع هنوز نمی‌دانستند که خداوند چه مسیر روشنی را در پیش روی آن کودک قرار خواهد داد، بیم و امید و البته توکل به خدا ...

فرشته برمیگردد;1019585 نوشت:
بسیاری از مسیحیان در درون کلیساها هم دیگه رو در آغوش میگیرن

مسیحیتی که شما می‌فرمایید کمی ایده‌آلیستی فکر می‌کنند ...
مثلاً می‌فرمایید می‌داند که باید همسایه‌اش را مثل خانواده‌ی خودش دوست داشته باشد ... و می‌داند که باید شهوت به دلش راه پیدا نکند ...
از باید چنین باشد و چنین نباشد تا اینکه الآن واقعاً چگونه هست چقدر فاصله است؟ من می‌دانم که باید تسلیم محض برای خدا باشم ولی دست آخر چه هستم؟ همینکه هستم، مایه‌ی خجالت و شرمساری ... عظم الذّنب من عبدک، فالیحسن العفو من عندک

اینکه ارزش انسان‌ها به آرمان‌هایشان هست درسته، ولی هر شعاری محدوده‌ای دارد ... شاید بخاطر همین است که در قرآن گفته شده است که

وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ * أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ * وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ
و شاعران، ایشان را گمراهان پیروی می‌کنند * مگر نديده‌اى كه آنان در هر وادی سرگردانند * و هر آینه مى‌گويند آنچه نمى‌كنند

(اگرچه در آیه‌ی بعد کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام می‌دهند و خود را بسیار در محضر خدا می‌بینند و ... از این شاعران استثناء شده‌اند ...)
اما مردم گاهی دنبال همین شعارها هستند، کسانی که فقط شعار می‌دهند شاعرند ... مسیحیان اگر تسلیم خدا نباشند یا خودشان شاعرند و یا دنباله‌روندگان شاعران ... یعنی این همه خدا بگوید جز من را نپرستید و بعد حضرت مسیح عمرشان در عبادت خدا بگذرد و بعد یک نفر بیاید بگوید من بهتر می‌دانم که شما لازم نیست نماز بخوانید یا روزه بگیرید یا عبادت کنید، فقط سعی کنید باطناً وصل بماند ...
آن وقت وصل به که؟ می‌گوید روح‌القدس، ولی واقعاً که؟ اگر خودش را پاک نگاه داشته باشد و به چیزی که حقیقتاً آن را در درون خودش حق دانسته پایبند بوده و تسلیم آن باشد به وصل است به روح (البته نه به روح‌القدس که ایشان اشتباه می‌کنند و آن محصوص انبیاء است، بلکه به روح من امره)؛ ولی بقیه‌ای که خودشان را پاک نگاه نداشتند دیگر اگر وصل باشند هم به شیطان وصل می‌شوند، گرچه هیچ ماست‌فروشی نگوید که ماست من ترش است

هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَىٰ مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ ﴿٢٢١تَنَزَّلُ عَلَىٰ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ ﴿٢٢٢يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ
آيا شما را آگاه كنم كه شیاطین بر چه كسى فرود مى‌آيند؟ (۲۲۱)بر هر دروغ‌زن بزهکار فرود مى‌آيند، (۲۲۲) شنيدني‌ها را القا مى‌كنند و بيشترشان دروغ‌گويند

یعنی نه اعتقادشان درست است و نه عملشان ... رسماً و تحقیقاً خسر الدّنیا و الآخرة می‌شوند ... اگر مغضوب علیهم نباشند حداقل الضالّین را هستند ...

جالب است که در روایات ما هم آمده که کسی که واجبی (مثل حج تمتع) را بدون عذر ترک کند و مرگش فرا برسد به او می‌گویند که مسیحی باشی یا یهودی، یعنی اسلام از او پذیرفته نمی‌شود ... بی‌خود نیست که حضرت یوسف علیه‌السلام دعا می‌کردند که خدایا من را مسلمان از دنیا ببر ... تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ ... شریعت بیش از آنکه به نظر برسد مهم است ... نمی‌شود برای حرف خدا تره هم خرد نکرد و فکر کنیم بین ما و خدا سرّی هست و ما شأن و جایگاهی نزد او داریم ...

باء;1019596 نوشت:
سلام سرکار فرشته برمی‌گردد
خوب تمرکز اسلام کاملاً متمرکز فقط بر یک چیز است: تسلیم شدن مقابل خدا

شما روی هیچ چیز دیگری اینجا لازم نیست تمرکز کنید مگر همین تسلیم شدن ... آنجا محبت و اینجا تسلیم شدن ... و توضیح نسبتاً زیادی هم دادم که تسلیم شدن در مقابل خدا راه درست تحقق محبت حقیقی (و نه ادعای محبت) نسبت به خداست ...

فیخسته نباشید ... خدا قوت ....

شما به پستهام توجه نمیکنید ... تفاوت گفتمان ما بر سره تفاوت میان شریعت و محبت نیست .... تفاوت گفتمان ما بر سر شریعت و فیض روح القدس هست ...

مثالهایی رو هم خدمتتون زدم که چگونه هست که در خیلی جاها شریعت ( باید و نباید ) هیچ بردی ندارند ولی فیض روح القدس در اونجاها برد دارند ....

مثلا ... یک بسیجی ...

1. ابتدا مسلمون هست
2. بعدش مذهبی میشه
3. بعدش میره درون مسجد
4. بعدش به یک سازمانی معرفی میشن. اونجا با باتوم برقی و ... آشناییت بیشتری پیدا میکنه
6. بعدش هر پنج شنبه میره کلاس و بهش میگن فلان آیت الله همش میگفت ... انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم ... بعدش تونست طی طریق بکنه و برای خودش توو آسمون بال بال بزنه
7. این خانومهایی که در سطح جامعه هستند و موهاشون بیرون هست دارند فساد میکنند و حدیث داریم که هر کسی یک تار موش بیرون باشه در اون دنیا از همون موها میگیرن و میندازنش توو دیگ داغ
8. بعدش هم یه روز که داره مردم رو تادیب میکنه ... یه باتوم برقی هم توو سر یه نفری میزنه ... به هر حال باید حرب کنه با حاربکم ...

ولی ببینم چجوری یه آدم رو میتونین با فیض روح القدس اینجوریش کنین ...
بهش بگین باید عاشق همسایه اش باشه
بهش بگین اونی که داری میزنی توو سرش مادر و پدرته و خواهر و برادرته ؛ بعدش ببینین حاضر میشه این کار رو بکنه ....

آیت الله بهجت ... یک صحبتی دارند ...
ایشان میفرمایند ... از ما چیز زیادی نمیخوان .... یعنی نمیخوان که کار زیادی بکنیم ؛ تنها باید مراقب باشیم که خیلی کارها رو انجام ندهیم ( نقل به مضمون )

یعنی ایشون که بر اساس شریعت عمل میکردند ... شریعت رو در تقوی خلاصه میکنند ... و این که هیچ کاری نکنند ... مانند مردی که همش ماشینش رو دستمال میکشتش ....

ولی مسیحیت بر این باور هستش که باید ماشین رو تمییز نگه داشت و سپس سوارش شد و گاز بهش داد ....

اینکه با قوانین پیشترفته شون ... روح القدس رو در درون بدنهاشون نصب میکنند و اجازه میدهند که روح القدس از بدنهاشون استفاده کنه و عمل کنه ....

محبت کنه
عمل کنه

نه مثل این همه آخوند و آیت الله که وقتی شهرداری میزنه توو گوش یه خانومی که داره کسب روزی میکنه ... نشستن و دارن سبحان الله شون رو میگن و ثم و بکم و عمی و هم لا یعقلون هستند ( چون روح القدس ندارن )

میره و بهشون محبت میکنه ... باز خواست میکنه ...

فکر هم نکنین راه ساده ای هست .... فقط خوب باشیم و دلمون پاک باشه و .... متی ... فصل پنجم ... آیه 20

این را نیز به شما بگویم تا شما از پیشوایان و علمای دین یهود بهتر نشوید محال است بتوانید وارد ملکوت آسمان ها بشوید .

فرشته برمیگردد;1019601 نوشت:
فیخسته نباشید ... خدا قوت ....

شما به پستهام توجه نمیکنید ... تفاوت گفتمان ما بر سره تفاوت میان شریعت و محبت نیست .... تفاوت گفتمان ما بر سر شریعت و فیض روح القدس هست ...


سلام
شما هم خسته نباشید ... این همه نوشتم شما همان را دیدید ... شریعت برایمان مهم نباشد یعنی حرف خود خدا برایمان مهم نباشد، یعنی خدا بگوید چنان کن و ما بگوییم نمی‌کنیم ... با این دین به خدا می‌توان رسید؟ ... اینکه تا بحث شریعت بشود سریع بحث بسیح و اعاظم از فقها را به میان بکشید و با لحن مبارک خود به ایشان تازیانه بزنید باعث نمی‌شود که فکر کنیم که شریعت به جای دستورات خدا در اصل دستورات بسیج و فقهای بزرگ است ... اسلام نمی‌گوید خدا تسلیم ما باشد و خودش را در سطح فهم ما پایین بیاورد، می‌گوید شما تسلیم خدا باشید و خود را با پذیرش حرف او رشد بدهید ...
شما می‌خواهید به ما بفهمانید که شریعت حضرت عیسیٰ علیه‌آلسلام و ده فرمان او اصولاً کنار گذاشتن شریعت به نفع طریقت است؟ بسم‌الله از خود ایشان دلیل بیاورید که فرموده باشد که شریعت را کنار بگذارید و نماز و روزه لازم نیست و امثال آن، نه از امثال پولوس
فرشته برمیگردد;1019601 نوشت:
مثالهایی رو هم خدمتتون زدم که چگونه هست که در خیلی جاها شریعت ( باید و نباید ) هیچ بردی ندارند ولی فیض روح القدس در اونجاها برد دارند ....

مثلا ... یک بسیجی ...

1. ابتدا مسلمون هست
2. بعدش مذهبی میشه
3. بعدش میره درون مسجد
4. بعدش به یک سازمانی معرفی میشن. اونجا با باتوم برقی و ... آشناییت بیشتری پیدا میکنه
6. بعدش هر پنج شنبه میره کلاس و بهش میگن فلان آیت الله همش میگفت ... انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم ... بعدش تونست طی طریق بکنه و برای خودش توو آسمون بال بال بزنه
7. این خانومهایی که در سطح جامعه هستند و موهاشون بیرون هست دارند فساد میکنند و حدیث داریم که هر کسی یک تار موش بیرون باشه در اون دنیا از همون موها میگیرن و میندازنش توو دیگ داغ
8. بعدش هم یه روز که داره مردم رو تادیب میکنه ... یه باتوم برقی هم توو سر یه نفری میزنه ... به هر حال باید حرب کنه با حاربکم ...

ولی ببینم چجوری یه آدم رو میتونین با فیض روح القدس اینجوریش کنین ...
بهش بگین باید عاشق همسایه اش باشه
بهش بگین اونی که داری میزنی توو سرش مادر و پدرته و خواهر و برادرته ؛ بعدش ببینین حاضر میشه این کار رو بکنه ....

آیت الله بهجت ... یک صحبتی دارند ...
ایشان میفرمایند ... از ما چیز زیادی نمیخوان .... یعنی نمیخوان که کار زیادی بکنیم ؛ تنها باید مراقب باشیم که خیلی کارها رو انجام ندهیم ( نقل به مضمون )

یعنی ایشون که بر اساس شریعت عمل میکردند ... شریعت رو در تقوی خلاصه میکنند ... و این که هیچ کاری نکنند ... مانند مردی که همش ماشینش رو دستمال میکشتش ....

ولی مسیحیت بر این باور هستش که باید ماشین رو تمییز نگه داشت و سپس سوارش شد و گاز بهش داد ....

اینکه با قوانین پیشترفته شون ... روح القدس رو در درون بدنهاشون نصب میکنند و اجازه میدهند که روح القدس از بدنهاشون استفاده کنه و عمل کنه ....

محبت کنه
عمل کنه

نه مثل این همه آخوند و آیت الله که وقتی شهرداری میزنه توو گوش یه خانومی که داره کسب روزی میکنه ... نشستن و دارن سبحان الله شون رو میگن و ثم و بکم و عمی و هم لا یعقلون هستند ( چون روح القدس ندارن )

میره و بهشون محبت میکنه ... باز خواست میکنه ...

فکر هم نکنین راه ساده ای هست .... فقط خوب باشیم و دلمون پاک باشه و .... متی ... فصل پنجم ... آیه 20

این را نیز به شما بگویم تا شما از پیشوایان و علمای دین یهود بهتر نشوید محال است بتوانید وارد ملکوت آسمان ها بشوید .


من که عددی نیستم ولی به نظرم که هیچ ارزشی هم ندارد شما بهتر است مسیحی شوید ... یک دین پیشرفته در یک جامعه‌ی آزاد و پیشرفته ... اینجا یا ما داریم خودمان را گول می‌زنیم و یا شما ... صبر کنید تا در قیامت بینمان داوری شود و ما هم صبر می‌کنیم ... (گرچه اگر بحث به جایی نرسد می‌شود مباهله هم کرد) ...
فقط تا وقتی که حضرت مسیح علیه‌السلام به شما نگفته است که شریعت را کنار بگذارید،‌ وقتی شمعون نگفته است که شریعت را کنار بگذارید و از ان عبور کنید، اگر شما شریعت را کنار گذاشتید، بدانید که به جای حضرت مسیح علیه‌السلام شما پیرو پولوس و اعوان و انصار او شده‌اید و نه حضرت مسیح علیه‌السلام ... بالتبع به جای روح‌القدس هم حداکثر به روح‌الپولوس وصل می‌شوید ... گرچه در نهایت معیار برای سنجش اعمال نیت اعمال است و خداوند يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ، إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ

سلام

باء;1019607 نوشت:
به نظرم که هیچ ارزشی هم ندارد شما بهتر است مسیحی شوید ... یک دین پیشرفته در یک جامعه‌ی آزاد و پیشرفته ... اینجا یا ما داریم خودمان را گول می‌زنیم و یا شما ... صبر کنید تا در قیامت بینمان داوری شود و ما هم صبر می‌کنیم ... (گرچه اگر بحث به جایی نرسد می‌شود مباهله هم کرد) ...

تا اینجا رو خیلی خوب پیش اومدید، ولی این یه تکه از گفته هاتون ...

با سلام و احترام

فرشته برمیگردد;1019601 نوشت:
مثلا ... یک بسیجی ...
1. ابتدا مسلمون هست
2. بعدش مذهبی میشه
3. بعدش میره درون مسجد
4. بعدش به یک سازمانی معرفی میشن. اونجا با باتوم برقی و ... آشناییت بیشتری پیدا میکنه
6. بعدش هر پنج شنبه میره کلاس و بهش میگن فلان آیت الله همش میگفت ... انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم ... بعدش تونست طی طریق بکنه و برای خودش توو آسمون بال بال بزنه
7. این خانومهایی که در سطح جامعه هستند و موهاشون بیرون هست دارند فساد میکنند و حدیث داریم که هر کسی یک تار موش بیرون باشه در اون دنیا از همون موها میگیرن و میندازنش توو دیگ داغ
8. بعدش هم یه روز که داره مردم رو تادیب میکنه ... یه باتوم برقی هم توو سر یه نفری میزنه ... به هر حال باید حرب کنه با حاربکم ...

فرشته برمیگردد;1019601 نوشت:
مثل این همه آخوند و آیت الله که وقتی شهرداری میزنه توو گوش یه خانومی که داره کسب روزی میکنه ... نشستن و دارن سبحان الله شون رو میگن و ثم و بکم و عمی و هم لا یعقلون هستند ( چون روح القدس ندارن )

فرشته برمیگردد;1019601 نوشت:
ولی مسیحیت بر این باور هستش که باید ماشین رو تمییز نگه داشت و سپس سوارش شد و گاز بهش داد ....
اینکه با قوانین پیشترفته شون ... روح القدس رو در درون بدنهاشون نصب میکنند و اجازه میدهند که روح القدس از بدنهاشون استفاده کنه و عمل کنه ....
محبت کنه
عمل کنه

پیش فرض ها و احساساتتون نسبت به اسلام و مسیحیت، و همچنین مسلمانان و مسیحیان که در لابلای کلامتان بسیار محسوس، ملموس و پررنگ است را کنار بگذارید... این پیش فرض ها راهنما نیستند، رهزن هستند...
حقیقت اسلام و مسیحیت را با هم مقایسه کنید، نه مسیحیان و مسلمانان را، نه آن چیزی که از اسلام و مسیحیت به شما نشان داده میشود، نه کشیش و پاپ و اسقف و آیت الله و حجت الاسلام و...
این طریق برای کشف حقیقت هرگز برای کشف حقیقت راهگشا نخواهد بود و انسان را در برابر خداوند در روز قیامت معذور نخواهد ساخت!!

حداقل اگر میخواهید از روی اشخاص اسلام را بشناسید بروید سراغ معصومین که 100 درصد به اسلام عمل کرده باشند، اسلام حقیقی علی(ع) است، که نیمه های شب بدون معرفی خود برای یتیمان نان و خرما می برد، در روز مجسمه عبودیت و بندگی بود، برای خندان یک بچه یتیم در حالی که حاکم جامعه اسلامی است آن کودک را بر پشت خود سوار می کند، با دسترنج خود هزار برده را آزاد ساخت، و یتیمان بسیاری را زیر بال و پر خودش گرفت.
برای کارهای شخصی چراغ بیت المال ر خاموش میکرد و در برابر درخواست برادر بزرگترش آتشی ا به دستان او نزدیک کرد تا او را از آتش جهنم بیم دهد...

خانم فرشته گرامی
فکر می کنم خیلی از دیدگاههای منفی که وجود داره ناشی از نداشتن شناخت کافی از عقاید همدیگه باشه. بحث می تونه کمک کنه که هم اسلام و هم مسیحیت را بهتر بشناسیم و خیلی از پیشفرضها اصلاح بشن. این رو هم لازمه بگم که من برداشت خودمو از اسلام یا مسیحیت میگم و ممکنه برداشت صحیحی نباشه. امیدوارم اگر جایی رو اشتباه میگم دوستان تصحیح بفرمایند.

فرشته برمیگردد;1019601 نوشت:
اینکه با قوانین پیشترفته شون ... روح القدس رو در درون بدنهاشون نصب میکنند و اجازه میدهند که روح القدس از بدنهاشون استفاده کنه و عمل کنه ....

فکر می کنم منظور شما همون چیزیه که در اسلام بهش میگن فطرت. یعنی انسان ذاتا گرایش به خوب بودن رو داره و این گرایش رو میشه تقویت کرد. به این میگن تزکیه و تهذیب نفس.

در مورد شریعت، یه سری احکام داریم که با تقویت فطرت میشه بهشون رسید. مثلاً اشاره فرمودید که از دید مسیحیت، باید ذهن رو طوری تربیت کرد که گرایش به بدی نداشته باشه. خب نمود بیرونی همین تربیت میشه بخشی از شریعت. اسلام هم فقط با نمود بیرونی رفتارها سر و کار نداره و روی فطرت انسان تاکید زیادی داره.

یه سری احکام هم هستند که فلسفه شون رو نمی دونیم.

اینجا جاییه که بایستی احکام به صورت تعبدی پذیرفته بشن.
[SPOILER]مثلاً فرض کنید شما بخواید دو کیلو برنج بی کیفیت رو با یک کیلو برنج باکیفیت معاوضه کنید. هم خریدار و هم فروشنده راضی اند و این رو یک معامله منصفانه می دونند. اما احکام اجازه این معامله رو نمیدن چون معاوضه دو کالا از یک جنس، ربای معاوضی محسوب میشه و حرامه. اما شرع یک راهکار به شما میده: شما دو کیلو برنج بی کیفیت رو می فروشید و پولش رو دریافت می کنید، بعد همان پول را می پردازید و یک کیلو برنج با کیفیت میگیرید. اینطوری دو تا معامله حلال انجام دادید که ممنوع نیستند. ظاهر قضیه اینه که این دو معامله مثل هم اند و شاید از طریق عقل و فطرت نتونیم به این حکم برسیم. اینجا جاییه که بایستی احکام به صورت تعبدی پذیرفته بشن.
[/SPOILER]

یه سری دستورات دینی هم هست که به نظرم باید خیلی روی تفسیرشون کار بشه و شاید عمل به ظاهرشون صحیح نباشه. اینجاست که باید به عقل رجوع کنیم.

خلاصه اینکه در اسلام تزکیه و تهذیب نفس و تعبد و تعقل با هم اند.

سلام جناب فروردین ....
ببخشید ولی اینگار باز از سمت من هستش که نمیتونم درست توضیح بدم ... باز سعی میکنم که بهتر و بیشتر توضیح بدم ....

ببینید ... نمیخوام هم بحث رو بکشونم به رفتار مسلمانان و رفتار مسیحیان ... داریم دقیقا در مورد باید و نباید و فیض روح القدس بحث میکنیم .

1. مثال اول : شما در همین کشور انگلیس میرین از بسیاری از فروشگاهها مثل Tesco Aldi , .... خریدهاتون رو انجام میدین ... بعدش میرین پای یک دستگاه ... و تمامی وسایلی که خریدین رو میزارین روی اونجا .... Barcode Reader رو میکشید به اجناس .... سیستم مجموع پول اونها رو حساب میکنه .... بعدش کارت بانکیتون رو میزارین درون سیستم حساب میکنین و میاین بیرون ... یعنی اینکه هر چی میخواین خرید میکنین .... مجموعش رو حساب میکنین .... پرداخت میکنین ...میاین بیرون .... نه کسی شما رو چک میکنه .... نه اینکه پول فلان جنس رو حساب نکردی میگه ..... نه اینکه کارتت موجودی نداشت میگه و نه ... خودتون هستید و خودتون ...

2. مثال دوم : شما میرین مثلا خرید عید بکنین ... میرید در درون یک فروشگاه .... لباسی رو که میخواهید رو خرید میکنید ... پولش رو پرداخت میکنید و این لباس رو مثلا تا یک ماه میتونید ببرید و بگید ازش خوشتون نیومده و آوردینش که پس بدینش .... و فروشنده هم به راحتی قبول میکنه .

3. مثال سوم : شما میخواهید سوار مترو بشید .... به راحتی میرید ... بلیطتتون رو میخرید .... سوار مترو میشید .... و نه سیستمی هست که ببیینه آیا شما بلیط خریده اید یا اینکه نخریده اید ... فقط هر از چندی میان داخل قطار و چک میکنند

4. مثال چهارم : من یک فامیل در کشور انگلیس دارم که استاد دانشکاه هستش .... یک بار در درون مهمونی کسی از ایشون پرسید که به یک استاد دانشگاه در درون انگلیس چقدر حقوق میدن .... ایشون جواب دادند که به ماها حقوق نمیدن .... کارت آزاد و چک سفید میدن .... هر چقدر که دوست داریم پرداخت میکنیم

ببینید اینها سیستم هایی هستند که بر اساس حرمت انسانی ساخته شده اند .... باور کنین من فکر میکنم تا 100 سال آینده دست هر انگلیسی یک کارت میدن .... و بهش میگن هر چقدر میخوای برو و خرید انجام بده ....

دقیقا مثله اتفاقی که در درون دین مسیحیت داره میوفته ....

1. ( موسی . قتل نکن ) -----( عیسی : حتی در مورد همسایه ات عصبانی نشو )
2. ( موسی : دروغ نگو ) -----( عیسی : حتی به فکر فریب همسایه ات نباش )
3. ( موسی : زنا نکن ) -------( عیسی : حتی به فکر شهوت هم نباش )
و ....

و بعدش هم دستت باز هست .... هر کاری که میخواهی بکن .... انسان کرامت بدست میاره .... انسان عزیز میشه .... انسان با آبرو میشه ...

یعنی در این کشور نرفتن هزار و یک قانون تصویب کنند و "ناظر" و "ناظر بر ناظر" و "ناظر بر ناظر بر ناظر " و ..... تعریف کنند .... اومدن و میگن ما برای شما حرمت انسانی قایل هستیم .... و این سیستم ها داره بهتر هم کار میکنه ...

این دقیقا تفاوت میان دو تا دین هست ... نه رفتار میان انسانهای درون اون دین ها ....

در درون یکی از بحث ها ؛ جناب حامی یک پیشنهاد خیلی اسلامی دادند .... که خانومها برای اینکه مشگلاتی بعدا براشون بوجود نیاد خودشون برن پزشکی قانونی کارت صحت بکارت بگیرند و به شوهرشون قبل از ازدواج بدهند !!!!!!!!! که مشگلی هم پیش نیاد

دین اسلام .... صدها هزار باید و نباید داره ... یک مسلمان باید بره کل رساله رو بخونه .... بعدش بفهمه که باید چی کار کنه یا چی کار نکنه .... بعدش بره و بر اون اساس عمل کنه .... اگر هم زندگیش کیفیت نداشت یا به بیراهه رفت .... حکمت خداست . و باید تسلیم باشه .

دین مسیحیت .... 9 آداب تفکر داره .... ( حکم روز شبات به دلیل اینکه شریعت بوده از ده فرمان حذف شده ) .... که کسانی که اون آداب تفکر رو درونی سازی میکنند ... بعدش آزاد هستند .... هر کاری عشقشون میکشه بکنن و خدایی کنند .

من مشگلم رو برای شما گفتم .... ( همینکه میخواستم ازدواج کنم و .... ) بعدها رفتم و به چند نفر مشگلم رو گفتم .... یکی از اونها بهم گفت یک حدیث ... نمیدونم در کدوم کتاب از امام صادق داریم که اگر کسی میخواد ازدواج کنه شرایط یه جور دیگه میشه و ....

کسایی هم در درون این سایت به من گفتند که باید صبر میکردی و خدا بیشتر و بهترش رو بهت میداد

و کسایی هم مثله جناب با میگن که باید تسلیم بود ....

یعنی اون زمان باید یک دوره اصول کافی رو تموم میکردم .... تا میفهمیدم که در اون شرایط باید و نباید در اون مساله تغییر میکنه ....

یا اینکه میرفتم از اوشون میپرسیدم ... مرجع تقلید شما کی هست .... مرجع تقلید من کی هست ... حالا میتونیم با هم دیگه حرف بزنیم یا نمیتونیم .... حالا اگر مرجع تقلید من یه چی میگفت مرجع تقلید ایشون یه چیز دیگه میگفت ... چی .... مرجع تقلید ایشون تا کجا جایز میدونه .... مرجع تقلید من تا کجا جایز میدونه .... امام صادق جه میفرمایند .... تفسیر صحبت امام صادق چی میشه .... نظر ایشون در جامعه امروزی چجوری باید تفسیر بشه ....

باء;1019607 نوشت:
(گرچه اگر بحث به جایی نرسد می‌شود مباهله هم کرد) ...

موسی .... به همسایه خود نیکی کن ....
عیسی ...

شنیده اید که به شما گفته شده است که همسایه ات را محبت کن ؛ و با دشمنانت دشمنی کن ؛ اما من به شما میگویم دشمنان خود را محبت کنید و برای آنان که به شما آزار میرسانند دعای خیر کنید ؛ اگر تنها آنان را محبت کنید که بر شما محبت میکنند چه پاداشی خواهید داشت ؛ آیا حتی خراجگیران این چنین نمیکنند ؛ و اگر تنها برادر خود را سلام گویی چه برتری بر دیگران دارید ؛ پس شما کامل باشید چنانچه پدر آسمانی شما کامل است

متی - فصل 5 - آیات 43 تا 48

من که مسیحی نیستم . ولی یک مسیحی مباهله نمیتونه بکنه .... چون حتی برای دشمنش هم باید بهترین ها رو بخواهد .

شما که بر اساس شریعت عمل میکنید از کجا فهمیدید اینجا جایه مباهله کردن هست ....
از مرجع تقلیدتون پرسیدید ؟؟؟
اون از کجا من رو میشناسه ؟؟؟
چقدر من رو میشناسه ؟؟؟
و ....

البته میتونید مباهله کنید بعدش هم بگین رفتار خودم یا سخن فلان آیت الله بوده و هیچ ربطی هم به دین اسلام نداشته ...

فرشته برمیگردد;1019645 نوشت:
این دقیقا تفاوت میان دو تا دین هست ... نه رفتار میان انسانهای درون اون دین ها ....

فکر می کنم تا حدی متوجه منظور شما شدم: فردی که فارغ از نظامهای جزا و پاداش بتونه خوب عمل کنه، می تونه بیشتر رشد کنه.
و فردی که روی تزکیه تاکید داره، می تونه قدرت تشخیص بهتری پیدا کنه.

اسلام تزکیه نفس رو داره، مسائلی مثل عصبانی نشدن (بهش میگن کظم غیظ)، به فکر فریب نبودن، کنترل شهوت و .... که مثال زدید رو در خودش داره.
اما اسلام همون طور که میگه عصبانی نشو، از قتل هم نهی می کنه و نظام جزا و پاداش هم براش گذاشته. اینطور نیست که بگه "بعدش هم دستت باز هست .... هر کاری که میخواهی بکن ....". فردی که قتل انجام میده فقط در کنترل خشمش شکست نخورده بلکه کارش جنبه اجتماعی هم داره و باید به خانواده مقتول پاسخ بده.
اگر یک نفر با کنترل خشم ... و در کل با تزکیه نفس بتونه از این خطاها دور باشه، این بخش از شریعت رو هم برآورده کرده و می تونه فارغ از نظام جزا و پاداش به تزکیه و تهذیب نفس ادامه بده.

اگر بخوایم به عملکردها نگاه کنیم، اگر شما یک بسته اسکناس روی زمین بیندازید و شرایط طوری باشه که هیچ ترسی از پیگرد قانونی وجود نداشته باشه، خیلی ها اون رو بر نمی دارند (مشابه مثال چک سفید و فروشگاه و ...). خیلی افراد شان خودشون رو بالاتر از برداشتن اون پول می دونند و این هم بین مسلمانان هست و هم بین مسیحیان. در مقابل، چه در ایران و چه در انگلیس جرایم وجود داره و اینطور نیست که انگلیس رو یک کشور بدون مجرم در نظر بگیریم. اگر بخوایم مقایسه ای بین دو جامعه داشته باشیم بایستی سطح درآمدها رو هم لحاظ کنیم و این رو به عنوان یکی از عوامل تاثیر گذار بر جرم ببینیم.

یه مسئله که اشاره فرمودید، اینه که در تشیع آداب زیادی داریم. بعضی از این آداب پشتوانه محکمی ندارند. مثلاً گفته میشه که بهتره پای چپ اول وارد دستشویی بشه، اما حدیثی در تایید این موضوع نداریم. یه قاعده فقهی هست به اسم "تسامح در ادله سنن" که بر اساس اون، آدابی که به نظر خوب میان بدون پشتوانه محکم پذیرفته میشن اما این قاعده هم مخالفانی داره ضمن اینکه اگر این آداب رو حذف کنید لطمه به دین نمی خوره.

یه سری احکام هم هست که عقل نمی تونه اونها رو استنتاج کنه. در مورد این احکام دیدگاه اینه که شاید حکمتی وجود داشته که فراتر از عقل ماست ...
بعضی میگن که اگر قرار باشه فقط قسمتی از دین رو بپذیریم که مورد تایید عقل ماست، این با نیازمند دانستن خودمون به پیامبران منافات داره چون در اون صورت میشه مستقیم از عقل استفاده کرد.

پی نوشت: ممکنه با اتمام تعطیلات کمتر بتونم بنویسم اما همچنان از خوندن نوشته های شما و سایر دوستان بهره مند میشم. موفق باشید گل

فرشته برمیگردد;1019647 نوشت:
موسی .... به همسایه خود نیکی کن ....

سلام آیا حضرت موسیٰ علیه‌السلام می‌فرمودند که فقط به همسایه‌ی خود نیکی کن؟ اثبات شیء نفی ما اداء نمی‌کند ...
فرشته برمیگردد;1019647 نوشت:
عیسی ...
شنیده اید که به شما گفته شده است که همسایه ات را محبت کن ؛ و با دشمنانت دشمنی کن ؛ اما من به شما میگویم دشمنان خود را محبت کنید و برای آنان که به شما آزار میرسانند دعای خیر کنید ؛ اگر تنها آنان را محبت کنید که بر شما محبت میکنند چه پاداشی خواهید داشت ؛ آیا حتی خراجگیران این چنین نمیکنند ؛ و اگر تنها برادر خود را سلام گویی چه برتری بر دیگران دارید ؛ پس شما کامل باشید چنانچه پدر آسمانی شما کامل است
متی - فصل 5 - آیات 43 تا 48

به دشمن خودتان بله، ولی به دشمن خدا چه؟ به دشمن حقیقت چه؟
اگر دشمنی شخصی باشد که توصیه‌ی اسلام هم همین است:
وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ۚ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ *وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ
و نيكى و بدى برابر نيست، [بدى ديگران را] به شيوه‌اى كه نيكوتر است دور كن كه [اگر چنين كنى‌] آنگاه آنكه ميان تو و او دشمنى است همچون دوستى نزديك و مهربان گردد * و از اين [صفت‌] برخوردار نشوند مگر آنان كه شكيبايى كنند و از اين برخوردار نشود مگر آن كه داراى بهره اى بزرگ [از حکمت و کمال] دارند
فرشته برمیگردد;1019647 نوشت:
من که مسیحی نیستم . ولی یک مسیحی مباهله نمیتونه بکنه .... چون حتی برای دشمنش هم باید بهترین ها رو بخواهد.

مسیحیان زمان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله مسیحی نبودند که پیشنهاد مباهله را پذیرفتند؟
اینجا که اصلاً دشمنی شخصی مطرح نیست، من با شما دشمنی شخصی ندارم، بلکه مباهله اصلاً از سر دشمنی نیست ...
مباهله راه آمدن اسلام با مخالفان است ... شخصی از امام صادق علیه‌السلام چیزی پرسید، وقتی امام صادق علیه‌السلام جوابش را دادند چون آن شخص از جواب ایشان متعجب بود حضرت فرمودند که خداوند در جاهای دیگر از قرآن هم این کار را کرده است، بعد به عنوان نمونه به همین آیه‌ی مباهله مثال زدند ... اینکه خدا به پیامبرش بگوید که ای پیامبر برو به ایشان بگو که هر دو بیاییم و لعنت خدا را بر کسی قرار بدهیم که حقیقت را منکر است، خدا می‌دانست که حق با چه کسی است ولی در مقابل محاجّه نفرمود که من لعنتم را بر مسیحیان وارد می‌کنم، بلکه ایشان را به میدان فراخواند تا اگر شانسی برای خودشان قائل هستند که شاید حقّی داشته باشند وارد گود شوند، و آن‌ها جا زدند ... یعنی ایشان را در موضع‌گیری خودشان عمیق کرد و آن موقع بود که ایشان در درون خودشان کنکاش کردند و جا زدند ... گرچه اگر با وجود آن باز هم می‌خواستند مباهله را انجام بدهند می‌دیدند که این مبارزه یک مبارزه‌ی مشقی نیست و ایشان دچار لعنت خدا هم می‌شدند، الآن هم که نشدند صرفاً عذابشان تا زمان مرگشان به تأخیر افتاد نه اینکه به کل نجات پیدا کرده باشند، نجاتشان در تسلیم شدن بود ولی ایشان فقط از مبارزه انصراف دادند و ایمان نیاوردند ...
فرشته برمیگردد;1019647 نوشت:
شما که بر اساس شریعت عمل میکنید از کجا فهمیدید اینجا جایه مباهله کردن هست ....

در احادیث توضیح داده شده است که کجا می‌توان مباهله کرد ... وقتی که طرف بحث از اهل کتاب بدون دلیل فقط روی موضع اشتباه خودش پافشاری کند ...
گرچه من همانطور که گفتم اصلاً آدم حسابی که تسلیم دربست برای خدا باشم نیستم، با کمال شرمندگی، و فقط دوست دارم که تابع شریعت باشم ... چه بسا اشتباه هم کرده باشم که این پیشنهاد را داده‌ام ...
فرشته برمیگردد;1019647 نوشت:
از مرجع تقلیدتون پرسیدید ؟؟؟
اون از کجا من رو میشناسه ؟؟؟
چقدر من رو میشناسه ؟؟؟
و ....

مراجع حکم را می‌گویند تشخیص مصداق بر عهده‌ی مکلف است، تشخیص مکلف هم می‌تواند درست باشد یا اشتباه و باید جوابگوی انتخابش باشد
فرشته برمیگردد;1019647 نوشت:
البته میتونید مباهله کنید بعدش هم بگین رفتار خودم یا سخن فلان آیت الله بوده و هیچ ربطی هم به دین اسلام نداشته ...

کلاً خیلی تکه می‌اندازید ... ای کاش به جای این همه تخلیه‌ی احساسی به سؤالاتی که از شما پرسیده بودم جواب می‌دادید تا آدم فکر نکند طرف بحثش فقط می‌خواهد حرف خودش را بزند و در برود ...

می‌خواهید یک کار دیگری بکنیم ... شما به معلمتان آدرس این تاپیک را بدهید تا ایشان خودشان بیایند و این تحدی شما را با ایشان ادامه بدهیم ... حالا یا شما مترجم ایشان بشوید اگر سایت اجازه نمی‌دهد که انگلیسی بحث کنیم، و یا بحث را به انگلیسی ادامه بدهیم ...

فرشته برمیگردد;1019645 نوشت:
دین اسلام .... صدها هزار باید و نباید داره ... یک مسلمان باید بره کل رساله رو بخونه .... بعدش بفهمه که باید چی کار کنه یا چی کار نکنه .... بعدش بره و بر اون اساس عمل کنه .... اگر هم زندگیش کیفیت نداشت یا به بیراهه رفت .... حکمت خداست . و باید تسلیم باشه .

در روایت داریم که وقتی پسر به حدّ رجال می‌رسد و دختر به حدّ نساء می‌رسد (بالغ می‌شود)، حجاب از روی عقلشان برداشته می‌شود (این عقل ربطی به قدرت تحلیل در ریاضی و فلسفه و منطق و امثال آن ندارد، بیشتر فکر کنید همان قلب است) و ایشان دیگر واجب و حرام خدا را می‌شناسند ...
در قرآن آمده که عده‌ای هستند که قلوبشان مریض است ... از معصوم علیه‌السلام سؤال شد که یعنی چه؟ ... جواب دادند که ایشان به بدی میل دارند و از خوبی کراهت دارند ...
در حدیث امام حسین علیه‌السلام آمده که برای شفای قلب (یا عقل، درست یادم نیست که عین لفظ روایت کدام بود، گرچه فرق چندانی هم ندارد) باید از شریعت پیروی کرد ...

شریعت برای همگان نیست ... برای کسانی است که از اول فطرت و قلبشان را محافظت ۱۰۰٪ ای نکرده‌اند ...
در مقابل پیامبران مردم دو دسته می‌شدند، آن‌ها که قلوبشان سالم بود، ایشان راحت ایمان می‌آوردند و حقیقت را می‌شناختند، و آن‌ها که قلوبشان خیلی مریض بود، ایشان مقابل پیامبران می‌ایستادند ... نه اینکه مثلاً فلاسفه و متفکرین ایمان بیاورند و بی‌سوادها نتوانند حقانیت دین را بشناسند یا از روی سادگی و زودباوری ایمان بیاورند ... إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكْرَىٰ لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ
حضرت ابراهیم علیه‌السلام دینشان فطری است چون معلمی نداشتند و از نوزادی تا نوجوانی را بخاطر حفظ جانشان در کوه خارج شهر زندگی می‌کردند ... ایشان خودشان خدا را یافتند ... حتی برخی معتقد هستند که اینکه
فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَـٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ
﴿٧٦ فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَـٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ ﴿٧٧ فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَـٰذَا رَبِّي هَـٰذَا أَكْبَرُ ۖ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ ﴿٧٨ إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿٧٩ وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ ۚ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللَّـهِ وَقَدْ هَدَانِ ۚ وَلَا أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ إِلَّا أَن يَشَاءَ رَبِّي شَيْئًا ۗ وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا ۗ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ
پس چون تاريكى شب بر وى در آمد ستاره‌اى ديد، گفت: اين خداى من است، پس چون فرو شد گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم. (۷۶) و چون ماه را بر آينده ديد، گفت: اين خداى من است، پس چون فروشد گفت: اگر پروردگارم مرا راه ننمايد بى‌گمان از گمراهان باشم. (۷۷) پس چون خورشيد را برآينده ديد گفت: اين خداى من است، اين بزرگتر است، و چون فروشد گفت: اى قوم من، من از آنچه [با خدا] انباز مى‌گيريد بيزارم. (۷۸) من يكسره روى [دل‌] خويش به سوى آن كه آسمانها و زمين را آفريده است كردم در حالى كه حق‌گرايم و از مشركان نيستم. (۷۹) و قوم او با وى گفت‌وگو و ستيزه كردند. گفت: آيا با من در باره خدا ستيزه مى‌كنيد و حال آنكه او مرا راه راست نموده است و من از آنچه با خدا انباز مى‌گيريد هيچ نمى‌ترسم، مگر آنكه خداى من چيزى را بخواهد، دانش پروردگار من همه چيز را فرا گرفته است. آيا پند نمى‌گيريد؟ (۸۰)

واقعاً مسیری است که ایشان در نوجوانی برای رسیدن فطری به خدا طی کردند و نه اینکه یکی از شیوه‌های تبلیغی ایشان بوده باشد
در زمان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هم اگر درست خاطرم باشد پیرمردی بیابانی نزد حضرت آمد که شنیده‌ام که فرموده‌ای که برای نماز باید طهارت داشت، به من طهارت را یاد بده ... حضرت فرمودند که اول صورتت را بشوی، بعد دستانت را، بعد سر و پایت را مسح بکش ... و پیرمرد تشکر کرد و رفت ... اصحاب گفتند که یا رسول الله چرا جزئياتش را نگفتید، اینکه صورت را از کجا تا کجا بشوید، دست‌ها را از کجا به کجا و از کدام طرف به کدام طرف، مسح سر چطور باشد و مسح پا چطور باشد ... حضرت لبخند زدند و فرمودند که او را تعقیب کنید و ببینید که چطور وضو می‌سازد ... آن‌ها او را تعقیب کردند و دیدند که تمام جزئيات را درست رعایت می‌کند ...
کسانی که سلامت قلبشان را حفظ کرده‌اند و یک لکه‌ی سیاه هم روی قلبشان نباشد، ایشان نیازی به شریعت ندارند که به ایشان بگوید چطور عمل کنند، ایشان می‌توانند از عقل خودشان (بخوانید قلب خودشان) تبعیت کنند، کما اینکه در مورد اهل بیت علیهم‌السلام هم آمده که وقتی امام زمان علیه‌السلام ظهور کنند چنین کنند تا خدا بخواهد، پرسیدند که از کجا می‌فهمند که خدا تا چقدر خواسته است، فرمودند که وقتی خدا راضی شود ایشان در درون خودشان متوجه می‌شوند ... کلما امر به العقل امر به الشرع و کلما امر به الشرع امر به العقل ... ایشان هم باید تسلیم باشند و اصلاً چون از ابتدا تسلیم بوده‌اند سلامت مانده‌اند ... فقط شریعتشان را نیاز ندارند که از رساله‌ها بگیرند، نه اینکه شریعت برای ایشان نباشد ...

چیزی که شما در مورد انگلیس گفتید که مثلاً فرهنگ‌سازی شده است که یک سری مسائل اجتماعی بدون نیاز به ناظر رعایت شود، اینها یعنی شما هم دنبال شریعت هستید ...
اما اینکه هر کسی شریعت را باطناً مستقیم از عقل اول که حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله است بگیرد و از روح من امر ربّه، این کار هر کسی نیست، اول باید به شریعت عمل کند اگرچه نفهمد که چرا درست است، باید تسلیم شود، باید تسلیم حق شدن را تمرین کند، وقتی سلامت خودش را کسب کرد آن وقت می‌شود از جمله‌ی آن‌هایی که امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمودند که کسانی هستند که خدا فی ذات عقولهم با ایشان صحبت می‌کند، آن‌هایی که روح‌من‌امر ربّه ملازم ایشان شده و ایشان را هدایت می‌کند ...
تا اینطوری نشده‌ایم، این نسخه هم برای ما نیست ... نسخه‌ی برای ما رجوع کردن به همان رساله‌های عملیه‌ای است که به ما می‌گوید دستور خدا چیست وقتی به دست خودمان، خودمان را از دریافت مستقیم اوامر خدا محروم کرده‌ایم ...

باء;1019668 نوشت:
علاوه بر اینکه ایشان مدام در حال تحقیر مسلمین با مثال آوردن از خشونت‌هایی هستند که بحث روی اسلامی بودن یا نبودن آن‌ها و در صورت اسلامی بودنشان اینکه چطور موجه و قابل دفاع هستند چالشی هست ...

بحث موردی در مورد گروهها هم چه در خصوص مسیحیت و چه در خصوص اسلام مطرح شد و این موضوع دو طرفه بود. ما در همین تاپیک در مورد جنگهای صلیبی و قرون وسطا و جنگ طلبی های انگلیس هم صحبت کردیم.
حالا اگر رفتار یک گروه مورد تایید ما نیست یا اینکه اون رو مطابق دین نمی دونیم یا اینکه صحبت در موردش بحث مفصلی بخواد، می تونیم موضوع رو توضیح بدیم و درخواست کنیم که به مسائل موردی پرداخته نشه.


باء;1019668 نوشت:
... و بعد مدام در حال پرستش مسیحیت با گفتن صفاتی مانند پیشرفته بودن هستند ...

مگر ما در حال دفاع و تعریف از اسلام نیستیم؟ مگر صفات خوب برای اسلام ذکر نمی کنیم؟ مگر انتقادهایی که از دیدگاه مقابل در ذهن داریم رو بیان نمی کنیم؟
گفتن نظر لازمه بحثه. اگر کسی نظری داره خوبه که گفته بشه و در موردش بحث بشه تا زمینه یادگیری فراهم بشه.


سلام سرکار خانم، این پستی را که حذف کردید را خواندم، متاسفانه باز همان احساسات پررنگ شما ملموس است...

این که ما می گوییم برای قضاوت به خود اسلام و مسیحیت نگاه کنید:
اولا: منظورمان این نیست که همه مسیحیان دارند خوب عمل می کنند اما مسلمانان قابل اعتماد نیستند! من راه را تخطئه کردم، نه اشخاص را! می گویم این مسیر برای تحقیق مسیر درستی نیست، نه اینکه بخواهم مسلمانان را تخطئه کنم!! من هنوز هم معتقد هستم در قرنی که امام خمینی(ره) زیست، شخصیتی به بزرگی امام خمینی(ره) نه در ایران، بلکه در جهان وجود نداشته است؛ ولی هرگز برای حقانیت اسلام به امام خمینی(ره) استناد نمی کنم، چون دین با متدینین دو مقوله جداگانه هستند، مگر اینکه اثبات کنم که تک تک رفتارهای فلان شخص همان چیزی است که اسلام دستور داده است، خب در این صورت چه ضرورتی دارد بریم سراغ اشخاص؟ مستقیم میرویم سراغ خود اسلام که چه گفته است!!

ثانیا: چرا گمان میکنید که اسلامی که به دست ما رسیده تفسیر کارشناسان و علما و آیت الله العظمی هاست، اما فسیری که از مسیحیت به شما ارائه میشود تفسیری است که مستقیما روح القدس به شما القاء کرده است؟ در حالی که کسی که کوچکترین آگاهی از مسیحیت داشته باشد از تأثیر پولس بر مسیحیت امروزی آگاهی دارد.

مسیحیت امروز حتی اصل کتاب مقدسش نوشته حواریونی است که عصمت آنها هرگز اثبات نشده است...
اناجیلی که همگی بعد از عیسی(ع) نوشته شدند، اولین انجیل مسیحی 30 سال بعد از عیسی نوشته شده است...
شورای کلیسا که از بین ده ها انجیل این چهار انجیل را برگزید با چه ملاک و معیار معصومانه ای چنین کرد؟
از این اناجیل نوشته شده توسط غیر معصومین باز تفاسیر متعددی وجود دارد که برخی از آنها شریعت محور هستند و برخی چون تفسیر پولسی از الهیات مسیحی، ایمان محور هستند... براستی کدامین تفسیر صحیح است؟
بنیاد گرایانی که کتاب مقدس را معصوم و بی خطا می دانند درست می گویند یا مخالفین ایشان؟
چطور شما گمان می کنید که این مسیحیتی که امروز تبلیغ میشود حاصل برداشت علما نیست؟
هیچ کدام از این برداشت هایی که به روح القدس نسبت داده میشود آیا مستقیما از سوی روح القدس تأیید شده است یا صرف ادعا کافیست؟

ما قصور خودمان را در تبلیغ اسلامِ حقیقی می پذیریم، اما ابراز تواضع ما برای این است که شما دست از احساسات تندتان نسبت به اسلام و مسیحیت بردارید و منطقی بنگرید، نه اینکه پیش بنشینید و مسیحیت را برتر ببینید!!

مسلم;1019737 نوشت:
چرا گمان میکنید که اسلامی که به دست ما رسیده تفسیر کارشناسان و علما و آیت الله العظمی هاست، اما فسیری که از مسیحیت به شما ارائه میشود تفسیری است که مستقیما روح القدس به شما القاء کرده است؟

سلام،
کاری به ایشان ندارم، ان شاء الله ایشان اینطور نیستند، ولی آدم‌ها برای قبول کردن چیزی که به آن تمایل دارند خیلی دلیل نمی‌خواهند، تازه دلیل بر علیهش هم که پیدا کنند خودشان را مثلاً اینطور موجه نشان می‌دهند که نیافتن ردیّه برای این دلیل ایشان دلیل بر وجود نداشتن ردیّه نیست ... کلاً انتخاب جهان‌بینی مبتنی بر منطق و اینها نیست، منطق و اینها فقط و حداکثر می‌توانند موانع بیرونی و ذهنی ایمان آوردن را برطرف کنند، برای کسی که خودش مانع خودش نباشد ...
مسلم;1019737 نوشت:
در حالی که کسی که کوچکترین آگاهی از مسیحیت داشته باشد از تأثیر پولس بر مسیحیت امروزی آگاهی دارد.

ظاهراً:

  • پولوس خود حضرت مسیح علیه‌السلام را ندید ...
  • با وصی ایشان حضرت شمعون صفا مخالف بود ...
  • خدا بودن را او به مسیح علیه‌السلام نسبت داد و در کتاب مقدس نیست مگر اینکه از او نقل شده است، و انکار همین یک نفر باعث می‌شود تثلیث برود روی هوا ...
  • پولوس سابقه‌ی دشمنی علنی با مسیحیت را در کارنامه داشته است ...
  • حضرت مسیح علیه‌السلام به کسی نگفتند که نماز نخوانند و روزه نگیرند و شراب بخورند ...
  • حضرت مسیح علیه‌السلام خودشان مدام در عبادت خدا بودند، اگر خودشان خدا بودند پس برای چه کسی نماز می‌خواندند و برای قرب به چه کسی روزه می‌گرفتند؟
مسیحیان شاخه‌های زیادی دارند و هر کدامشان یک چیز می‌گویند و برخی هم مثل ما موحد هستند، آن‌ها هم مسیحی هستند و فقط معلم آغازگر تاپیک نیست که مسیحی هستند ...
...
مسیحیان خیلی راحت می‌توانند مسلمان شوند، یک سنی اگر بخواهد از اولی و دومی عبور کند و شیعه شود کارش به مراتب سخت‌تر است ...
مسلم;1019737 نوشت:
مسیحیت امروز حتی اصل کتاب مقدسش نوشته حواریونی است که عصمت آنها هرگز اثبات نشده است...

اگر اشتباه می‌کنم بفرمایید، ولی ظاهراً اناجیل را خود حواریّون که قدّیس و مورد تأیید بودند ننوشته‌اند، بلکه توسط شاگردان ایشان و شاگردان شاگردان ایشان نوشته شد، اشتباه در ذهنم مانده است؟
مسلم;1019737 نوشت:
شورای کلیسا که از بین ده ها انجیل این چهار انجیل را برگزید با چه ملاک و معیار معصومانه ای چنین کرد؟

چیزی که خود مسیحیانی که با ایشان بحث می‌کردم می‌گفتند این بود که همه‌ی اناجیل موجود تا آن موقع را در یک اتاق جمع کردند و روز بعد رفتند در اتاق و اناجیلی را به صورت قرعه انتخاب کردند و بقیه را سوزاندند، یا چیزی شبیه به این داستان (می‌گفتند که دیگر خیلی اناجیل متفرقه زیاد شده بودو رشته‌ی کار از دست مسیحیان خارج شده بود و هر کسی یک انجیل می‌آورد و ...) ... به قول آغازگر تاپیک این قرعه را لابد به روح‌القدس نسبت داده‌اند ... گرچه ما هم قرعه داشته‌ایم (مثلاً در ماجرای قربانی کردن حضرت عبدالله پدر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌واله) و استخاره هم بی‌شباهت به آن نیست ...
مسلم;1019737 نوشت:
نه اینکه پیش بنشینید و مسیحیت را برتر ببینید!!

حرف خودم را از جانب شما گفتم ...

مسلم;1019737 نوشت:
ولا: منظورمان این نیست که همه مسیحیان دارند خوب عمل می کنند اما مسلمانان قابل اعتماد نیستند! من راه را تخطئه کردم، نه اشخاص را! می گویم این مسیر برای تحقیق مسیر درستی نیست، نه اینکه بخواهم مسلمانان را تخطئه کنم!! من هنوز هم معتقد هستم در قرنی که امام خمینی(ره) زیست، شخصیتی به بزرگی امام خمینی(ره) نه در ایران، بلکه در جهان وجود نداشته است؛ ولی هرگز برای حقانیت اسلام به امام خمینی(ره) استناد نمی کنم، چون دین با متدینین دو مقوله جداگانه هستند، مگر اینکه اثبات کنم که تک تک رفتارهای فلان شخص همان چیزی است که اسلام دستور داده است، خب در این صورت چه ضرورتی دارد بریم سراغ اشخاص؟ مستقیم میرویم سراغ خود اسلام که چه گفته است!!

سلام ...

1. اگر به من یک میلیارد تومن بدهند و بگویند که یک آدم رو میشناسیم و احتمال 80 درصد میدیم که گناهکار باشه ؛ آیا حاضر هستی اون رو بکشیش ؛ من قبول نمیکنم .
2. اگر به من هر مقدار پول بدهند ؛ هر مقدار مقام بدهند و به من بگویند که شخصی رو میشناسیم و احتمال میدیم که 80 درصد گناهکار باشه ؛ آیا حاضر هستی بکشیش ؛ من قبول نمیکنم .
3. اگر به من آسمون و زمین رو بدهند ؛ اصلا به من بگن اگر این آدم رو بکشی دنیا گلستان میشه ؛ همه عابد و زاهد میشن و مدینه فاضله پیاده سازی میشه ولی باید آدمی رو بکشیم که احتمال گناهکار بودنش 80 درصد هست ؛ آیا حاضر هستی این کار رو بکنی ؛ من قبول نمیکنم .

و ...

خیلی از افراد در اوایل انقلاب کشته شدند ؛ ایشون باید سیستم عادلانه تری رو برای محاکمه افراد و بعدش مجازات کردن اونها طراحی میکرد ؛ و مطمین هستم که خیلی ها رو به چشم گوسفند دیده ؛ من یک نفر رو میشناسم که دقیقا بی گناه بود ؛ صد در صد ؛ و ایشون کشته شدند ؛ و جسد ایشون رو در درون یک گونی تحویل خانواده شون دادند ؛ همین یک دونه ؛ همین یک دونه برای من کافی هستش که من ایشون رو پایین تر از خودم بدونم ....

حالا مکارم اخلاق خوندن یا نخوندن ... درس خارج از فقه دادن یا ندادن و ....نمیدونم و به من هم مربوط نمیشه ...

قضاوت کردن کار خیلی سختی هستش ... ولی برخی موقع ها آسون میشه ... شما نیاز دارین خیلی چیزها رو اثبات کنین تا حرفتون درست در بیاد ... و برای من همون یک مساله اتمام مساله هست .

مسلم;1019737 نوشت:
این که ما می گوییم برای قضاوت به خود اسلام و مسیحیت نگاه کنید:
اولا: منظورمان این نیست که همه مسیحیان دارند خوب عمل می کنند اما مسلمانان قابل اعتماد نیستند! من راه را تخطئه کردم، نه اشخاص را! می گویم این مسیر برای تحقیق مسیر درستی نیست، نه اینکه بخواهم مسلمانان را تخطئه کنم!! من هنوز هم معتقد هستم در قرنی که امام خمینی(ره) زیست، شخصیتی به بزرگی امام خمینی(ره) نه در ایران، بلکه در جهان وجود نداشته است؛ ولی هرگز برای حقانیت اسلام به امام خمینی(ره) استناد نمی کنم، چون دین با متدینین دو مقوله جداگانه هستند، مگر اینکه اثبات کنم که تک تک رفتارهای فلان شخص همان چیزی است که اسلام دستور داده است، خب در این صورت چه ضرورتی دارد بریم سراغ اشخاص؟ مستقیم میرویم سراغ خود اسلام که چه گفته است!!

من بارها در مورد این مساله صحبت کردم ... باز هم به گونه ای دیگر عنوانش میکنم ...

1. ببینید شما میخواهید با چه مغزی ثابت کنین که روشهایی که اسلام در اختیارمون قرار میده ( که بر مبنای شریعت هست ) بهتر از روشهایی هستش که مسیحیت در اختیارمون قرار میده ؛ شما مسایل رو خیلی خیلی ساده میبینین و این مهمترین مشگلی هستش که من در بحث کردن با شما دارم ؛

- یک مثال میزنم ؛ همین الان فرض کنین من یک دارو درست میکنم و ثابت میکنم که این دارو میتونه انواع سرطان رو از بین ببره ؛ بعدش میبرم و اون رو روی موش های 1400 سال پیش امنحان میکنم و میبینم به خوبی جواب میده ؛ بعدش میبرم روی میمون ها امتحانش میکنم و باز هم میبینم داره جواب میده ؛ بعدش میام و اون رو روی انسان آزمایشش میکنم ؛ میبینم که این دارو داره خیلی خوب جواب میده ... اون قرص رو میدم بازار ... یک سال میگذره ... دو سال میگذره ... نسل اول تمامی انسانهایی که از اون خورده اند همشون بیماری "؟؟؟" میگیرن .... و شروع میکنند پاچه دیگران رو گرفتن ... بعضی وقتها ها ؛ میرن توو خودشون ؛ یه جور مریضی اسکیزوفرنی میگیرن ... زمین و زمان رو آب ببره ... اینها رو خواب میبره ؛ میرن توو خودشون و برخیشون هم وسواس فکری میگیرن ....

و ....

از اون طرف قرصی دیگر پیدا میشه .... مثلا قرص " آریپریل پرازول " این قرص نوع کارکردش رویه کاغذ مشخص نیست که چی هست ... ولی به مریض هایی که مشگلات دیوانگی دارند میدن میخورن و خوب میشن ... ؛ بررسی میکنند و میفهمند که میتونه رویه تسترون و گیرنده های اون اثر بزاره ولی علت قطعی و نوع کارکردش مشخص نیست .... و به خیلی از مریض ها که میدهند خوب میشه و اثرات جانبی خیلی کمی هم داره ... مثلا 1 در ده هزار نفر ؛

خوب شما کدومشون رو تایید میکنید ...

ببینید ...
تست یک دین رو نمیتونین تنها روی کاغذ و با گفتمان به نتیجه برسونین ... شما دارین ثابت میکنین که یک دین داره در درون میدان انسانها ؛ نه در درون فکر و خیال؛ بهترین کارکرد و بهترین نتیجه رو تامین میکنه ؛ این که با ورق کاغذ و قلم و خودکار نمیشه ؛ شما باید اون رو ببرین روی انسانها و بر روی نسلها امتحانش کنین ؛

البته نه اینکه بخوام بگم با ورق و کاغذ و قلم و خودکار نمیشه .... چرا میشه .... ولی ابر انسانهایی رو میخواد که علم بی نهایت داشته باشند . مثلا به اینها یک فرمول شیمیایی رو بدی ... اونقدر نابغه باشند که بفهمند اون فرمول میتونه روی سزطان اثر گذار باشه ولی بر روی اسپرم نسل سوم انسانهایی که از اون قرص میخورن تاثیری نمیزاره . بر روی نورون های مغزی نسل چهارم انسانهایی که از اون قرص میخورن تاثیر نمیزاره .... و چون اصولا ما چنین علمی رو نداریم ... به سراغ آزمایش بر روی انسانها میریم .

حالا شما ممکن هستش که بگین ... ما اطلاعی نداریم و علم بی نهایت هم نداریم ؛ ولی خدا که داره .... جواب من به شما این هستش که تقابل میان مسییحت و اسلام ؛ دقیقا یعنی اینکه آیا اسلام از سمت خدا اومده یا نه ؛ وگرنه بحث کردن که نداریم ....

هر کسی به نوعی در مورد زندگیش و مسیری که میخواد طی کنه تصمیم میگیره .... ولی جسارتا من توانایی این رو ندارم که از بالا به پایین چیزی رو ببینم ؛ من تنها میتونم از پایین به بالا حرکت کنم . بارها و بارها ؛ تاکید میکنم بارها و بارها از بالا به پایین نگاه کردم و چوبش رو هم خوردم .

البته این مساله نیاز به واشکافی خیلی بیشتری هم داره .... منظورم این نیست که همیشه از پایین میرم بالا و نگاهی از بالا به مسایل ندارم ؛ خدا تفکر و تخیل رو به انسان داره که بتونه مسایل رو از بالا بهشون نگاه کنه و بعد از پایین حرکت کنه ....

ولی تا اونجایی از بالا نگاه میکنم و بعدش حرکت میکنم که برد تجزیه و تحلیل ؛ تخیل ؛ تحلیل ام کشش داشته باشه ؛

مسلم;1019737 نوشت:
ثانیا: چرا گمان میکنید که اسلامی که به دست ما رسیده تفسیر کارشناسان و علما و آیت الله العظمی هاست، اما فسیری که از مسیحیت به شما ارائه میشود تفسیری است که مستقیما روح القدس به شما القاء کرده است؟ در حالی که کسی که کوچکترین آگاهی از مسیحیت داشته باشد از تأثیر پولس بر مسیحیت امروزی آگاهی دارد.

بینید ...
عیسی مسیح قبل از عروجش به شاگردانش میگه که در اورشلیم بمونید تا روح القدس رو دریافت کنید ؛ 10 روز بعد از عروجش ؛ شاگردان در عید پنطیکاست ؛ درون کلبه ای بودند و داشتند مراسم عشای ربانی رو برگزار میکردند که ناگهان روح القدس بر شاگردان نازل میشه ....
و همه جا شروع به لرزیدن میکنه ؛ و زبانه هایی که به صورت آنش بود رو میبینند که در بین اونها تقسیم میشه و در درون شاگردان قرار میگیره و اونها میتونستند دیگه به زبانها گفتگو کنند تا بتونند پیام مسیح رو به همگان بدهند . از این به بعد روح القدس بود که در درون بدن این افراد شروع به کار کردن میکردش ... من مثالی میزنم : پس از عروج عیسی مسیح .... بسیاری ایمان دار میشن و اطراف حواریون جمع میشن ؛ و از حواریون میخوان که راهنماییشون کنن ؛ این افراد که جمعیت زیادی بودند باید تغذیه میشدند ؛ باید در دارایی ها با هم شریک میشدند ؛ و ....

بنابراینهر کدام از ایمان داران اگر چیزی رو داشت میفروخت و پولش رو میداد و یا اینکه دارایی هایش را با سایر ایمان داران به اشتراک میزاشت ؛ شخصی بود که نامش حنانیا بود ایشون میره و خونه اش رو میفروشه و نیمی از اون پول رو برای خودش بر میداره و نیمی از پول رو به پطرس میده و به ایشان میگه که این تمام پول من هست ؛ پطرس تندی آگاهی پیدا میکنه و به حنانیا میگه که چرا گذاشتی که شیطان با دلت این چنین کند که به روح القدس دروغ بگویی و بخشی از اون پول رو برای خودت برداری ؛ مگر نه این که خانه برای خودت بود و میتوانستی آن را برای خودت برداری ؛ و چون حنانیا این سخن رو شنید بر زمین میوفته می میمیره ....

حالا اگر شما اعمال رسولان و رساله های پطرس رو بخونید بارها میبینید که پطرس و پولس با هم دیگه در ارتباط بودند ؛ همچنین بارها و بارها روح القدس میاد و پولس رو از زندان آزاد میکنه .... یعنی قفل های زندان ها باز میشه .... زندان بانها خواب میشن و باز از درون شهر بیرون نمیرفتند و با پر رویی میرفتند به مرکز شهر و به زبان همون افراد به تبلیغ مسیحیت میپرداختند ....

مسلم;1019737 نوشت:
مسیحیت امروز حتی اصل کتاب مقدسش نوشته حواریونی است که عصمت آنها هرگز اثبات نشده است...

یوحنا یکی از شاگردان مسیح بود ( محبوترین شاگرد مسیح ) ایشون به جزیره پطمس تبعید میشه و در درون اونجا رویایی رو میبینه که فصل آخر کتاب مقدس به بیان این رویا میپردازه .... نام این فصل مکاشفات یوحنا هستش ... در حقیقت یوحنا این رویا را در درون خواب میبینه ....

این رویا در مورد رویدادهای آخر زمان هست ...

من به گوشه هایی از این رویا اشاره میکنم .

* و آسمان جمع شد ؛ چون طوماری که در خود پیچیده شد ( مکاشفات یوحنا ؛ فصل 6 ؛ آیه 14 )
* روزى كه آسمان را همچون طومار نوشته‏ها درهم مى‏پيچيم و همان گونه كه آفرينش را آغاز كرديم، آن را باز مى‏گردانيم، ( قرآن ؛ انبیا ؛ 114 )

* آنگاه نشانی دیگر در آسمان پدیدار شد ؛اژدهایی سرخ فام و عظیم که هفت سر داشت و ده شاخ و هفت تاج بر سر داشت ؛ دمش یک سوم ستارگان آسمان را جاروب کرد و بر زمین فرو ریخت . ( مکاشفات یوحنا - فصل 12 - آیه 4 )
* هنگامی که ستارگان فرو ریزند (قرآن - انفطار - 2)

* و هر کوه و جزیره ای از جای خود برگرفته شود . ( مکاشفات یوحنا ؛ فصل 6 ؛ آیه 14)
* و هنگامی که کوه ها را به حرکت آرند و از جا برکنند ( قرآن - تکویر - 3 )

خوب ...
مکاشفات یوحنا رویایی هستش که 22 فصل هستش - حدودا 40 صفحه میشه )
یک آدم در درون خواب رویایی رو میبینه و تعریف میکنه و 40 صفحه اون رویایی که در خواب دیده میشه ... و اسم اون رویا میشه مکاشفات یوحنا ....

به نظر شما انجیل این شخص که خاطرات بیداری این فرد هست ... چقدر کیفیت داره ؟؟؟ شاید یهودی ها بتونن انجیل این شخص رو زیر سوال ببرند ؛ ولی شما نمیتونین انجیل این شخص رو زیر سوال ببرید .

فرشته برمیگردد;1019814 نوشت:
و اونها میتونستند دیگه به زبانها گفتگو کنند تا بتونند پیام مسیح رو به همگان بدهند

فرشته برمیگردد;1019814 نوشت:
همچنین بارها و بارها روح القدس میاد و پولس رو از زندان آزاد میکنه .... یعنی قفل های زندان ها باز میشه .... زندان بانها خواب میشن و باز از درون شهر بیرون نمیرفتند و با پر رویی میرفتند به مرکز شهر و به زبان همون افراد به تبلیغ مسیحیت میپرداختند ....

سلام مجدد خدمت شما
یکی از چیزهایی که برام خیلی جالبه، اینه که بعضی وقایع در کتابهای دینی ذکر میشن اما در دنیای امروز و جایی که ثبت مستند وقایع وجود نداره تکرارشون دیده نمیشه.
به طور مثال آیا پاپ می تونه به همه زبانها صحبت کنه؟

فرشته برمیگردد;1019815 نوشت:
من به گوشه هایی از این رویا اشاره میکنم .

شباهت جالبیه. باید کتابشو ببینم.

فرشته برمیگردد;1019811 نوشت:
قضاوت کردن کار خیلی سختی هستش ... ولی برخی موقع ها آسون میشه ... شما نیاز دارین خیلی چیزها رو اثبات کنین تا حرفتون درست در بیاد ... و برای من همون یک مساله اتمام مساله هست .

شما دوباره در مطلب پیشین ماندید، خواهر من، من هرگز نخواستم از شخصیت امام بحث کنم، اتفاقا میخواهم بگویم از اشخاص بحث نکنید، کامل سخن من را ببینید:

مسلم;1019737 نوشت:
من راه را تخطئه کردم، نه اشخاص را! می گویم این مسیر برای تحقیق مسیر درستی نیست، نه اینکه بخواهم مسلمانان را تخطئه کنم!! من هنوز هم معتقد هستم در قرنی که امام خمینی(ره) زیست، شخصیتی به بزرگی امام خمینی(ره) نه در ایران، بلکه در جهان وجود نداشته است...

قضاوت از روی رفتار متدینین از اساس مشکل دارد. منظور بنده این بود اگرچه بنده امام را کاملا قبول دارم اما برای اثبات اسلام به ایشان استناد نکردم. شما به جا اینکه منظور بنده را متوجه بشوید بحث را می برید روی سیره امام(ه) و برداشتهایی که قطعا اشتباه است اما مجال خود را می طلبد؟

فرشته برمیگردد;1019813 نوشت:
1. ببینید شما میخواهید با چه مغزی ثابت کنین که روشهایی که اسلام در اختیارمون قرار میده ( که بر مبنای شریعت هست ) بهتر از روشهایی هستش که مسیحیت در اختیارمون قرار میده ؛ شما مسایل رو خیلی خیلی ساده میبینین و این مهمترین مشگلی هستش که من در بحث کردن با شما دارم

خب اولا من همین سوال را از شما می پرسم، شما از کجا می گویید که روش هایی که مسیحیت می گوید و شریعت را حذف کرده است بهتر از روش اسلام است؟

ثانیا: برای بار نمیدانم چندم دارم عرض می کنم آنچه که از اسلام به ما رسیده با سند معتبر است، اما شما هرگز با سند معتبر نمیتوانید بگویید مسیحیت امروزی همان چیزی است که عیسی(ع) آن را آورده است. خواهش می کنم برای یک بار هم که شده این احساسات را کنار بگذارید و روی این مسئله فکر کنید.

ثالثا: از برخی آیات عهد جدید روشن میشود که خود عیسی(ع) هم معتقد به حذف شریعت نبوده است، بلکه برای تکمیل شریعت موسوی آمده بوده، و این حذف شریت در حقیقت تفسیر پولس از الهیات مسیحی است که گسترش یافت.

رابعا: عقل به روشنی میفهمد که دینی که علاوه بر توصیه های اخلاقی، برنامه زندگی میدهد و شریعت دارد قطعا بهتر از دینی است که فقط یک سری توصیه های اخلاقی است، اما حتی اگر بگوییم عقل نمیتواند تشخیص بدهد دین با شریعت بهتر است یا بدون شریعت، باید تابع خود دین باشد، یعنی ببیند ادله عقلی کدام دین را تأیید می کنند، و سپس تابع آن شود، اگر شریعت داشت یعنی خداوند شریعت را لازم دانسته، و اگر شریعت نداشت یعنی خداوند لازم ندانسته!! ما نمیتوانیم برای دین تعیین تکلیف کنیم، ما فقط باید با ادله عقلی و به دور از احساسات دین برتر را انتخاب کنیم و بعد تسلیم آن باشیم.

خواهش می کنم با نگاه بدبینانه به سخنان بنده نگاه نکنید، من دارم کاملا علمی صحبت می کنم.

فرشته برمیگردد;1019814 نوشت:
بینید ...
عیسی مسیح قبل از عروجش به شاگردانش میگه که در اورشلیم بمونید تا روح القدس رو دریافت کنید ؛ 10 روز بعد از عروجش ؛ شاگردان در عید پنطیکاست ؛ درون کلبه ای بودند و داشتند مراسم عشای ربانی رو برگزار میکردند که ناگهان روح القدس بر شاگردان نازل میشه ....
اگر شما اعمال رسولان و رساله های پطرس رو بخونید بارها میبینید که پطرس و پولس با هم دیگه در ارتباط بودند ؛ همچنین بارها و بارها روح القدس میاد و پولس رو از زندان آزاد میکنه


عذر میخوام میپرسم، اما شما آیا اونجا بودید؟
من عرض می کنم کتاب مقدس نه در نوشتن، و نه در برگزیدن اناجیل چهارگانه مسیر معصومانه ای را نپیموده و خود مسیحیان هم آن را مصون از خطا نمیدانند، آن وقت ما به کتاب مقدس اسناد می کنید باری اثبات خود آن؟

فقط یک کلام میتونم بهتون عرض کنم: تا زمانی که به جای نگاه علمی، نگاه عاطفی به این مباحث داشته باشید هرگز حقیقت را درک نخواهید کرد.

فرشته برمیگردد;1019813 نوشت:
تست یک دین رو نمیتونین تنها روی کاغذ و با گفتمان به نتیجه برسونین ... شما دارین ثابت میکنین که یک دین داره در درون میدان انسانها ؛ نه در درون فکر و خیال؛ بهترین کارکرد و بهترین نتیجه رو تامین میکنه ؛ این که با ورق کاغذ و قلم و خودکار نمیشه ؛ شما باید اون رو ببرین روی انسانها و بر روی نسلها امتحانش کنین ؛

البته نه اینکه بخوام بگم با ورق و کاغذ و قلم و خودکار نمیشه .... چرا میشه .... ولی ابر انسانهایی رو میخواد که علم بی نهایت داشته باشند


یعنی چیزی بیشتر از کاملاً درسته که تست دین رو نمی‌شود روی کاغذ به نتیجه رساند ... گفتمانی هم اگر هست اِعدادی و کمکی هست، اثباتی هم اگر بشود اثبات به معنای مطلق نیست و همیشه امکان نقد و رد شدن یا اصلاح آن هست و باید علم بی‌نهایت داشت که بدانیم یک اثبات تا قیام قیامت هم توسط کسی رد نخواهد شد ...
اما دین را از روی ظاهر اثری که به نظر برسد روی مخاطبان آن دین گذاشته است هم نمی‌توان بررسی کرد ... اثر دین را باید از روی باطن انسان‌ها بررسی کرد که ما و امثال ما هم حداکثر به باطن خودمان دسترسی داریم و نه به باطن دیگران ...

فرشته برمیگردد;1019813 نوشت:
از اون طرف قرصی دیگر پیدا میشه .... مثلا قرص " آریپریل پرازول " این قرص نوع کارکردش رویه کاغذ مشخص نیست که چی هست ... ولی به مریض هایی که مشگلات دیوانگی دارند میدن میخورن و خوب میشن ... ؛ بررسی میکنند و میفهمند که میتونه رویه تسترون و گیرنده های اون اثر بزاره ولی علت قطعی و نوع کارکردش مشخص نیست .... و به خیلی از مریض ها که میدهند خوب میشه و اثرات جانبی خیلی کمی هم داره ... مثلا 1 در ده هزار نفر ؛

همون طور که باء گرامی فرمودند، دین رو نمیشه به این سادگی آزمایش کرد.
در مثال شما یک معیار قابل اندازه گیری برای کارایی دارو داریم که بهبود بیماره. اما معیاری مثل "بدست آوردن روح القدس" رو نمیشه اندازه گیری و مقایسه کرد.

بخشهایی که از کتاب مقدس نقل قول فرمودید، نمودهای بیرونی برای کسب روح القدس معرفی می کنند، مثل قابلیت صحبت کردن به تمام زبانها، قابلیت فرار از زندان و ... اما این نمودها رو در پیشوایان امروزی مسیحیت نمی بینم. ضمن اینکه طبق فرمایش شما، هدف از این قابلیت ها کمک به گسترش مسیحیت بوده و اگر به طور مثال پاپ توانایی صحبت به تمام زبانها را داشتند، آن را مخفی نمی کردند و برای ترویج عقایدشان استفاده می فرمودند.

وقتی کارکردهای اجتماعی دین رو می سنجیم هم توصیه هایی مثل اقدام نکردن در برابر ظلم حداقل در ظاهر امتیاز مثبتی رو کسب نمی کنند.

فرشته برمیگردد;1019815 نوشت:
به نظر شما انجیل این شخص که خاطرات بیداری این فرد هست ... چقدر کیفیت داره ؟؟؟ شاید یهودی ها بتونن انجیل این شخص رو زیر سوال ببرند ؛ ولی شما نمیتونین انجیل این شخص رو زیر سوال ببرید .

یوحنا به عنوان یکی از حواریون حضرت عیسی، از نظر اسلام هم فرد بزرگی دانسته میشه.
احتمال تحریف که در نظر گرفته میشه به معنی نادرستی تمام کتاب نیست، بلکه ممکنه برخی بخشهای کتاب تحریف یا کم و زیاد شده باشند. اگر اصل بودن تعدادی از جملات انجیل برای ما اثبات شود، باز هم نمی تونیم اون رو به سایر بخشهای انجیل تعمیم بدیم.

سلام جناب باء
در مورد صحبتی که در مورد شهوت کردید ...

من صحبت شما رو گفتم ؛ اینکه گفتید شهوت چیز خیلی خوبی هستش و اگر شهوت نباشه نسل انسانها از بین میره و اینکه نباید انسان شهوت رو در درون خودش از بین ببره و اینکه انسان حق داره در مورد همسر خودش شهوت داشته باشه و ...

جواب ایشون رو من نقل به مضمون میکنم .

ایشون به من گفتند که شهوت انسانی نیست ؛ و حیوانی هستش ... و باید از وجود انسان پاک بشه ؛ راه حلش هم محبت کردن ( اصول دین مسیحیت ) هست ؛ حتی اگر اون دو نفر انسان در یک رابطه زناشویی باشند ؛ و اعتقادشون این بود که عشق دقیقا ترجمه و تبدیل "شهوت" به "محبت" هست ؛ و اینکه باید زن و شوهر یاد بگیرند دایما "شهوتشون" رو به محبت تبدیل کنند ؛ بعد قسمتی دیگر از انجیل را آوردند و به این مساله اشاره کردند که بهتر هست هر کسی دلش رو برای خدا نگه داره و ازدواج نکنه ولی اگر دید که امکان پذیر نیست ؛ ازدواج کنه .

من در مورد سایر صحبتهای شما و جناب مسلم مطالبم رو مینویسم ؛ ولی جسارتا خودتون هم میدونید که زمان بر هستش و انتقال مطلب هم بسیار سخت ؛


[/HR]

فرشته برمیگردد;1019985 نوشت:
سلام جناب باء
در مورد صحبتی که در مورد شهوت کردید ...

من صحبت شما رو گفتم ؛ اینکه گفتید شهوت چیز خیلی خوبی هستش و اگر شهوت نباشه نسل انسانها از بین میره و اینکه نباید انسان شهوت رو در درون خودش از بین ببره و اینکه انسان حق داره در مورد همسر خودش شهوت داشته باشه و ...


سلام
ایشان فقط شهوت جنسی را به عنوان شهوت حساب می‌کنند؟ ای کاش سایر شهوات را هم برایشان نقل می‌کردید، مثل شهوت خوردن که راهی است که خدا قرار داده تا ایشان که مدام و به صورت زنده بدنشان را تحت نظارت ندارند که به چه چیزهایی نیاز دارد یا ندارد متوجه شوند که بدنشان به ترشی نیاز دارد یا شیرینی یا شوری ...
فرشته برمیگردد;1019985 نوشت:
ایشون به من گفتند که شهوت انسانی نیست ؛ و حیوانی هستش ... و باید از وجود انسان پاک بشه ؛

چون حیوان‌ها هم شهوت دارند پس حیوانی است؟ شاید حیوان‌ها یک صفت انسانی دارند؟
هر چه که حیوانات هم داشته باشند بد است؟ حیوانات راه هم می‌روند و نفس هم می‌کشند و غذا هم می‌خورند، تنها راه انسان شدن مردن است؟ از قید جسم رها شوید تا انسان شوید؟
فرشته برمیگردد;1019985 نوشت:
باید از وجود انسان پاک بشه ؛ راه حلش هم محبت کردن ( اصول دین مسیحیت ) هست

حتیٰ حیوانات هم محبت دارند ... محبت شتر مادر به بچه‌اش کم است که وقتی بمیرد نزدیک است که آنقدر گریه کند که خودش هم بمیرد؟

صفات پسندیده در حیوانات هم کم نیست ... وفاداری سگ در کمتر انسانی یافت م‌شود ... تواضع گاو در کمتر انسانی یافت می‌شود، اصلاً سر همین تواضع در روایات ما هم آمده که گاو موجودی محترم است ...
مگر حیوانات فقط یک تکه گوشت و استخوان هستند که غذا می‌خورند؟ اینکه می‌گوییم مثلاً درندگی خوی گرگ است، این به آن معنا نیست که حتیٰ خود گرگ هم صفات خوبی نداشته باشد، آن گرگی که فرزندان یعقوب علیه‌السلام به او تهمت زدند یا گرگ دیگری که برای نجات مؤمنین فرزند کسی که می‌خواست مؤمنان را آزار بدهد را درید و خورد، اینها وعده‌ی بهشت داده شده‌اند، هر انسانی به آن بهشتی که این گرگ‌ها واردش می‌شوند نخواهد شد ...

فرشته برمیگردد;1019985 نوشت:
حتی اگر اون دو نفر انسان در یک رابطه زناشویی باشند ؛ و اعتقادشون این بود که عشق دقیقا ترجمه و تبدیل "شهوت" به "محبت" هست ؛ و اینکه باید زن و شوهر یاد بگیرند دایما "شهوتشون" رو به محبت تبدیل کنند

بله اگر بشود که خوب است، ولی اگر نشود هم اشکالی ندارد ... گرچه شهوت به هر حال زمینه‌ساز ایجاد محبت است اگر انسان‌ها فقط خرابش نکنند ... برای مثال در قرآن آمده که

وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

از نشانه‌های خداست، که برای قومی که اهل فکر باشند در آن نشانه‌هاست، اینکه خداوند برای شما از خودتان همسرانی قرار داد که به ایشان به آرامش برسید، و بینتان مودت و رحمت قرار داد

این سکون پیدا کردن به همسر عمدتاً از راه همان نزدیکی کردن است، چنانکه مثلاً وقتی در قرآن آمده که خدا را شب را قرار داد که در آن به آرامش برسید (اللَّـهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ) در روایت فرموده‌اند که با رجوع کردن به همسرانتان ... و این بخاطر خوابیدن نیست، چنانکه خودش فرموده که تمام شب را نخوابید و تا می‌شود کمتر بخوابید ... جعل مودت و رحمت بین زن و مرد بعد از این سکون پیدا کردن ایشان به یکدیگر است ...

زن و شوهرهایی که روابط جنسی خوبی نداشته باشند یا از هم دوری کنند به تدریج روابطشان سرد و خراب می‌شود ...

فرشته برمیگردد;1019985 نوشت:
بعد قسمتی دیگر از انجیل را آوردند و به این مساله اشاره کردند که بهتر هست هر کسی دلش رو برای خدا نگه داره

دلش را برای خدا نگه دارد یعنی فقط خدا را دوست داشته باشد، یعنی همسرش را دوست نداشته باشد مگر آنکه در راستای دوست داشتن خدا باشد ... بخاطر همین در پست‌های قبلی می‌گفتیم که محبت اطلاق ندارد چون ممکن است زمانی برسد که محبت داشتن به خدا و به برخی از بندگان خدا با هم قابل جمع نباشد ...
ولی در هر صورت ما هم قبول داریم که دل فقط جای محبت یک نفر است و آن خداست و اینکه باید فقط خدا را دوست داشت ...
فرشته برمیگردد;1019985 نوشت:
هر کسی دلش رو برای خدا نگه داره و ازدواج نکنه

چه تلازمی بین این دو هست؟ دل برای خدا باشد اگر به معنای ازدواج نکردن باشد، یعنی محبت هیچ زنی در قلبش راه پیدا نکند، طبیعی است که بشود نتیجه گرفت که پس باید محبت هیچ چیز دیگری هم در قلب راه پیدا نکند، حتی محبت همسایه که اینقدر رویش تأکید کرده‌اند ... و اگر می‌شود همسایه را دوست داشت چرا نشود همسر را هم دوست داشت؟ چرا آن خوب است و این بد است؟ شهوتشان را هم که می‌خواهند تبدیل به محبت کنند دیگر چرا با ازدواج مشکل دارند؟ باید خیلی هم ازدواج را دوست داشته باشند و اصلاً مثل پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بگویند که النکاح سنّتی و کسی که از ازدواج روی بگرداند از من نیست ... چون کلی شهوت هست که می‌شود به محبت تبدیلشان کرد ... چی بهتر از این؟
فرشته برمیگردد;1019985 نوشت:
من در مورد سایر صحبتهای شما و جناب مسلم مطالبم رو مینویسم ؛ ولی جسارتا خودتون هم میدونید که زمان بر هستش و انتقال مطلب هم بسیار سخت

عجله‌ای نیست بزرگوار، اگر عمری باشد و توفیقی

سلام جناب با...
شما در مورد شهوت خوردن صحبت کردید ....

جلوی خونه سابق من یک پارک بسیار بزرگ بود ؛ گربه های درون اون پارک هم کارشون این بود که میومدن و میو میو میکردن و غذا طلب میکردن ؛

بارها می‌شد که صبح ها میرفتم دور پارک میدویدم و گربه ها رو میدیدم که چشمای منتظری به دست من دارند ؛ بعضی وقتها توو جیبم دنبال پول خورد میگشتم که بهشون بدم و بعد خنده آم میگرفت ؛

و با خودم عهد میکردم که اگر میخوام بیام بیرون حتما چیزی در درون جیب‌هایم داشته باشم تا اگر گربه گرسنه ای رو دیدم بی تفاوت از کنارش رد نشم ؛

حالا فرض کنین صبح می‌شد و میخواستم بیام بیرون تا بدوم و غذای مونده ای هم در یخچال پیدا نمی‌شد ؛ یه مدت ماکارونی درست میکردم و بهش طعم گوشت میزدم و خیلی دوست داشتن ؛ و همیشه در یخچال این غذا رو داشتم ؛

تا اینکه بعد از مدتی یک فقیر خیلی نهیف رو دیدم که گرسنه بود و این بار با خودم عهد کردم همیشه یه مقدار غذای اضافه داشته باشم که اگر فقیری رو دیدم بهش بدم ؛ گربه که هیچی نمیفهمه

ولی بعدش نظرم عوض شد ؛ اگر غذا بهشون میدادم و مثلا گداهه فردا می‌مرد چی .... بی خیال شدم

ولی این رو مطمین باشین ؛ اگر کسی داره دیگ میزاره روی گاز یا غذای زیادی رو در درون سفره اش میزاره ... حتما این چیزها رو به یاد میاره ....

وای اکثرمون وجدانمون رو خاموش می‌کنیم تا بتونیم زندگی کنیم ؛

به هر حال میشه شهوت خوردن رو هم با محبت تعدیل و درستش کرد

متن بالا و اتفاقات اون رو هم یک داستان فرض کنین

فرشته برمیگردد;1020085 نوشت:
به هر حال میشه شهوت خوردن رو هم با محبت تعدیل و درستش کرد

منظورم کلاً چیز دیگری بود ... اینکه اگر این شهوت را نداشتید بدنتان آهن نیاز داشت و شما فسفر می‌خوردید و ... بعد از چند روز هم دور از جانتان تمام ...
شهوت نعمته برای همان چیزی که هست ... سوء استفاده از شهوت اشکال دارد ...
حالا به مردم چیزی را که نیاز دارد بدهید، به گربه چیزی را که دوست دارد ولی ندارد را بدهید، این یعنی چیزی که شهوتشان بهشان فهمانده که بدنشان نیاز دارد را بهشان رسانده‌اید، و این است که خوشحالشان می‌کند ... اینکه شهوتشان ارضا شود چون بدنشان به چیزی که لازم داشته است رسیده است می‌شود اصلاً شکر نعمت ... شکر نعمت یعنی هر نعمتی را در راه درستش استفاده کنید ... ولی الآن مردم از آن سوء استفاده می‌کنند ... از این شهوت سوء استفاده می‌کنند، از شهوت‌های دیگرشان هم سوء استفاده می‌کنند ...
اسلام می‌گوید عنان شهوت را بدهید به عقل ... مسیحیتی که استاد شما می‌گوید این است که شهوت کلاً بد است و سرکوبش کنید ...

سلام ...
جناب مسلم روش من در تشخیص راه و روش درست زندگی این نیست که ببینم کدام راه و روش زندگی سندیت دارند و کدام راه و روش سندیت ندارند ....
اوصولا دیده ها و شنیده ها و پردازش های دیگران برای من فاقد ارزش هست .
من تنها این صحبتها و این گفتمان ها رو میشنوم ...

اگر منطقی بودند میپذیرم و اگر منطقی نبودند نمیپذیرم ...
جسارتا اینی که میگویید مال ما مستند هست ولی مال اونها مستند نیست و سند نداره برای من ارزشی نداره ...

خواستید میتونیم در موردش بحث کنیم ؛ ولی این روش میدونم که پاسخگو نیست .

ما دو تا تانک داریم ...
یکیشون مریض حال هستش ... مکانیکش در چندین جا مشگل داره ... ولی با این حال میتونه با سرعت 100 کیلومتر در ساعت حرکت کنه ؛ اهداف رو بهتر شناسایی کنه ؛ و قدرت انهدام بیشتری هم داره ....

اون یکی تانک حالش خوبه .... مکانیکش حرف نداره و بسیار چابک کار میکنه ... با این حال ماکزیمم سرعتش 60 کیلومتر بر ساعت هست ؛ اهداف رو با دقت کمتری میزنه ؛ و قدرت انهامش بیشتر روی خودی هاست ؛ یعنی خودی ها رو فقط منهدم میکنه . و سندش هم معتبر هست ....

کدومشون رو قبول میکنین ...

فرشته برمیگردد;1020270 نوشت:
ما دو تا تانک داریم ...
یکیشون مریض حال هستش ... مکانیکش در چندین جا مشگل داره ... ولی با این حال میتونه با سرعت 100 کیلومتر در ساعت حرکت کنه ؛ اهداف رو بهتر شناسایی کنه ؛ و قدرت انهدام بیشتری هم داره ....

سلام مجدد خدمت شما
در مثال تانک، معیارهایی برای کارایی داریم: سرعت، دقت و قدرت
در مثال دارو هم معیار برای کارایی داشتیم: تاثیر در درمان بیماران
این معیارها قابل اندازه گیری و سنجش اند و در نتیجه می تونیم دو تا دارو یا دو تا تانک رو با هم مقایسه کنیم. اما معیار مورد نظر شما برای کارایی دین چیست و چطور میشه سنجیدش؟

با سلام

فرشته برمیگردد;1020270 نوشت:
ما دو تا تانک داریم ...
یکیشون مریض حال هستش ... مکانیکش در چندین جا مشگل داره ... ولی با این حال میتونه با سرعت 100 کیلومتر در ساعت حرکت کنه ؛ اهداف رو بهتر شناسایی کنه ؛ و قدرت انهدام بیشتری هم داره ....

اون یکی تانک حالش خوبه .... مکانیکش حرف نداره و بسیار چابک کار میکنه ... با این حال ماکزیمم سرعتش 60 کیلومتر بر ساعت هست ؛ اهداف رو با دقت کمتری میزنه ؛ و قدرت انهامش بیشتر روی خودی هاست ؛ یعنی خودی ها رو فقط منهدم میکنه . و سندش هم معتبر هست ....

کدومشون رو قبول میکنین ...

خواهر گرامی تمثیل در مباحث برهانی و علمی چدان کارایی نداره و فقط برای تقریب به ذهن هست؛ بنابراین تشبیه نادرست نه تنها در فهم مسئله کمکی نمی کند بلکه به شدّت رهزن است. مقایسه دین که برنامه ای از جانب خداوند است و هم مسیحیت این را قبول دارد و هم اسلام، آخه با تانک!!!
اگر قرار بود دین حق با تجربه فهمیده بشود که نیازی به این همه انبیا نبود!! خود مسیحیان هم تعریف شما و تشبیه شما را نمی پذیرند!

علاوه بر اینکه حتی اگر تشبیه دین با تانک!! را بپذیریم قضاوت نمادین شما بین اسلام و مسیحیت پذیرفتنی نیست!! ما اگر قبول داشتیم مسیحیت مثل تانکی است که اهداف و بهتر شناسایی می کنه و قدت انهدام بیشتری داره، و اسلام مثل تانکی هست که سرعت و دقتش کمتر هست که دیگه بحثی نبود!! ما هم تانک با دقت و سرعت بالاتر را ترجیح میدهیم اما اثبات اینکه این تانک دقیق و سریع کدامیک هست این اول بحث است.
بنده به عنوان کسی که سال هاست در زمینه ادیان مطالعه دارم با جدیت عرض می کنم که هیچ نقطه مثبتی مسیحیت ندارد که در اسلام نباشد.

تحدی بر اساس تجربه و کارائی روش جالب و جذابی است.

این روش در احکام اجرائی بهتر جواب گو است.
اما در اعتقادات کمتر ...

مثلا فرض کنید دو دانشمند پدیده ای را بررسی می کنند و دو نظریه مطرح میشود.
نظریه ای که کاراتر و مفید تر باشد، بهتر است.

یا دو جامعه شناس ، رفتارهای جامعه و انسان ها را می بینند و دو نظریه مطرح می کنند. نظریه ای که اثرگذارتر باشد و کاراتر باشد، برنده خواهد شد.

یا دو روانشناس...

یا حتی در قرآن، موسی و ساحران با هم زور آزمایی می کنند و هر کس پیروز میشود، نظر اعتقادی او غلبه پیدا می کند.

یا در احکام اسلامی، دو مجتهد در مورد زکات و خمس دو نظریه متفاوت دارند، نظری که کاراتر و مفیدتر است انتخاب میشود...
در مورد احکام قضایی مثل قصاص و غیره هم همینطور...

مثلا فرض کنید در مجازات قتل عمد در نظریه مجتهد یا دانشمند الف، جامعه آرام تر میشود و قتل کمتر میشود.
اما در نظریه مجتهد یا دانشمند دوم جامعه آرامش کمتر دارد و قتل به نسبت نظریه اول بیشتر است.
در اینجا تجربه می گوید نظریه اول در تحدی پیروز شده است.

پرسش:
همانطور که می دانیم قرآن کریم در مقام تحدی برآمده، و دیگران را به مبارزه دعوت کرده است تا اگر میتوانند مانند آیات قرآن بیاورند، من سه آیه از کتاب مقدس می آورم، آیا در قرآن آیاتی وجود دارد که از لحاظ معنی، کاربردی بودن، و اعتقادی در سطح این سه آیه باشد:
1. خداوند خود را با تمامی دل و جان و فکر محبت نما
2. همسایه خودت را همچون خویشتن محبت نما
3. تمامی شریعت موسی و نوشته های پیامبران بر این دو حکم استوار است
در مسیحیت همه چیز بر پایه محبت است؛ آیا آیاتی در قرآن وجود دارد که به چنین ظرافتی کل شریعت در درونش خلاصه شده باشد؟

پاسخ:
برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول:

براستی این که ما محبت را به قدری پررنگ کنیم که تمام شریعت را در آن خلاصه کنیم منطقی است؟ شریعت حاوی احکام فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و مانند آن است، این که ما آن را در محبت خلاصه کنیم در حقیقت محدود کردن دین است، نه ارزش بخشیدن به آن!

و ثانیا این که ما محبت را یک محبت بی قید و بند و بی ضابطه و رها بدانیم آیا خصلت خوبی است؟ محبت صرف احساسات و عواطف است که در جای خود بسیار نیکو و پسندیده است، اما اسلام اصالت را به عقل داده است، می فرماید: این محبت و عواطف است که باید تحت تسلط عقل باشد، نه بالعکس!! امروز تمامی روان شناسان نیز معتقدند محبت بی حد و مرز به کودک مانع رشد و شکوفایی او خواهد شد.
به همین خاطر اسلام به زیبایی در مورد اجرای مجازات می فرماید: در اجرای حدود رأفت و محبت را کنار بگذارید(1) این بدین خاطر است که محبت اینجا غیر منطقی است، رحم کردن به یک مجرم موجب شیوع ناامنی در جهان خواهد شد.

نکته دوم:

در خصوص تحدی قرآن باید توجه بفرمایید که برتری قرآن کریم بر اناجیل از ابعاد متعددی قابل طرح است، اول اینکه تحدی قرآن که به آن اشاره فرمودید نه فقط در محتوا، بلکه در اسلوب و شیوه بیان نیز هست، یعنی کسی الفاظی مانند قرآن نخواهد آورد، یک سبک و اسلوب جدید آن هم از یک شخص درس نخوانده؛ اما اناجیل همگی بعد از عیسی(علیه السلام) نوشته شدند، اولین انجیل مسیحی 30 سال بعد از عیسی نوشته شده است، آن هم از سوی حواریونی که عصمت آنها هرگز اثبات نشده است.
چند قرن بعد شورای کلیسا از بین ده ها انجیل این چهار انجیل را برگزید در حالی که روشن نیست با چه ملاک و معیار معصومانه ای چنین کرد؟
به لحاظ محتوایی هم در نکات بعدی اشاره خواهد شد.

نکته سوم:
در مورد محبت قرآن کریم در آیات متعددی به مسئله محبت اشاره فرموده است، به عنوان نمونه می فرماید:

«لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّآئِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»؛ نيكوكارى آن نيست كه روى خود را به سوى مشرق و مغرب بگردانيد بلكه نيكى آن است كه كسى به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب [آسمانى] و پيامبران ايمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه‌‏ماندگان و گدايان و در راه بندگان بدهد و نماز را برپاى دارد و زكات را بدهد و آنان كه چون پيمان بندند وفاداران به پيمان خويشند، و در تنگدستى و تهيدستى و رنج و بيمارى و هنگام جنگ شكيبايند، آنانند كسانى كه راست گفته‌اند و آنان همان پرهيزگارانند(2)

اما اصالت در محبت را منحصر در خداوند می داند، ما خداوند را بالاصاله دوست داریم و این محبت به او ما را به محبت به دیگران سوق میدهد:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه‏»؛ و برخى از مردم به جاى خدا معبودهايى انتخاب مى‏ كنند كه آنها را آن گونه كه سزاوار است خدا را دوست داشت، دوست مى‏ دارند امّا آنها كه ايمان دارند، عشقشان به خدا شديدتر است‏.(3)

اسلام هم بر محبت استوار شده است، همان طور که فرموده اند: «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُب‏»؛ آیا دین جز محبت است؟(4) و نیز پیشوایان اسلام فرموده اند آنچه که باید موجب اصلاح انسان ها بشود، و هدف از عبادت باشد نیز در اسلام، نه بهشت و جهنم، بلکه عشق به خدا باشد: «إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِيَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ»(5) به درستی که عبادت کنندگان سه دسته هستند، یک دسته خدا را از سر ترس عبادت می کنند، و این عبادت بردگان است؛ دسته دیگر خداوند را برای طلب ثواب عبادت می کنند پس این عبادت تجّار است، و یک دسته خداوند را از روی عشق و محبت عبادت می کنند، و این عبادت ازادگان است، و بالاترین مرتبه عبادت.

اما اسلام هرگز نمی پذیرد که انسان صرفا با محبت همه چیز را تمام شده ببیند ولو آنکه به لحاظ رفتاری دچار نقائص فراوانی باشد:
«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّه‏»؛ بگو: «اگر خدا را دوست مى‏ داريد، از من پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد.(6)
محبت به خداست که منشأ عمل و رفتار شده، و منشأ محبت به دیگران میشود، چرا که نگاه یک مسلمان به انسان ها به عنوان بندگان خداست، به عنوان مخلوقات خداوند است، طبیعتا اگر ما کسی را دوست داشته باشیم مخلوقات او را هم دوست خواهیم داشت، منتهی در جایی که محبت آسیب زاست خود خداوند هم محبت ندارد، ما نباید دلسوزتر از خداوند شویم.

نکته چهارم:
نکته دیگر اینکه مسیحیت حقیقی هم منحصر در محبت نیست، در عهد جدید آیاتی وجود دارد که از جهاد با دشمنان سخن می گوید، به عنوان مثال از مسیح(علیه السلام) در انجیل لوقا چنین نقل شده است: «اگر شمشیر ندارید، بهتر است لباس خود را بفروشید و شمشیری بخرید»(7)
یا این فراز که در انجیل متی از عیسی(علیه السلام) نقل شده است:
«گمان مبرید که آمده ام تا سلامتی بر زمین بگذارم؛ نیامده ام تا سلامتی بگذارم، بلکه شمشیر را؛ زیرا که آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خویش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم و دشمنان شخص اهل خانه او خواهند بود. و هر که پدر یا مادر را بیش از من دوست دارد، لایق من نباشد. و هر که پسر یا دختر را از من زیاده دوست دارد، لایق من نباشد» (8)

پی نوشت ها:
1. نور:24/2.
2. بقره:177/2.
3. بقره:165/2.
4. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج8، ص80.
5. همان، ج2، ص84
6. آل عمران:31/3.
7. انجیل لوقا، فصل 22، بند 36.
8. انجیل متی، باب 10، شماره 34 الی 38.

موضوع قفل شده است