جمع بندی تفسیر آیات قرآن از دیدگاه عرفانی

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تفسیر آیات قرآن از دیدگاه عرفانی

با عرض سلام

میخواستم در صورت امکان کارشناسان محترم یکسری از آیات قرآن را از دید فلسفه و عرفان برایمان تفسیر کنند.

چند آیه در نظر دارم و آیه مبارکه زیر را برای شروع انتخاب کردم :

بسم الله الرحمن الرحیم

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ


ای فرزندان آدم ، آيا با شما پيمان نبستم که شيطان را نپرستيد زيرا دشمن آشکار شماست.


ممنون میشوم اگر دیدگاه عرفان از زمان آغاز خلقت انسان و دمیدن روح و زمانی که خداوند از انسان پیمان گرفت(عالم ذر فکر میکنم) را برایمان شرح بدهید.
از آغاز خلقت تا ورود به دنیا چه اتفاقاتی برای نفسمان رخ داده؟ در زمان پیمان نفس ما در چه وضعیتی بوده؟ جسم ما چطور؟

با تشکر :Gol:

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صادق

Niyaz;544686 نوشت:
با عرض سلام

میخواستم در صورت امکان کارشناسان محترم یکسری از آیات قرآن را از دید فلسفه و عرفان برایمان تفسیر کنند.

چند آیه در نظر دارم و آیه مبارکه زیر را برای شروع انتخاب کردم :

بسم الله الرحمن الرحیم

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ


ای فرزندان آدم ، آيا با شما پيمان نبستم که شيطان را نپرستيد زيرا دشمن آشکار شماست.


ممنون میشوم اگر دیدگاه عرفان از زمان آغاز خلقت انسان و دمیدن روح و زمانی که خداوند از انسان پیمان گرفت(عالم ذر فکر میکنم) را برایمان شرح بدهید.
از آغاز خلقت تا ورود به دنیا چه اتفاقاتی برای نفسمان رخ داده؟ در زمان پیمان نفس ما در چه وضعیتی بوده؟ جسم ما چطور؟

با تشکر :Gol:


باسلام وآرزوی توفیق برای شما .
از اینکه در پی درک ومعرفت عرفانی از آموزه های وحیانی هستید .
معلوم می شود ذوق معنوی دارید مبارک تان باشد .
در این باب سخن بسیار است وحقیر برای این باب حرف برای گفتن فراوان دارم .
ولی در این ساعات پایانی آخرین روز ماه ضیافت که چند دقیقه بیش نیست سوال شما را دریافت نمود م .
واز سوی هم چهار روز متوالی تعطیلات در پیش است .
عجالتا به اختصار نکته های تقدیم می شود .
از روز شنبه می توانید به طور منظم پرسش های تان ارسال نماید تا انشا ءالله پاسخ لازم در طبق اخلاص تقدیم شما شود .
اما آنچه اکنون ارایه می شود در باب خلقت عالم وآدم این که :

واژه خلقت به معنای آفریدن، ایجاد کردن، به وجود آوردن، پیدایش و مانند آن است، مثلا یک هنرمند وقتی یک اثر هنری و تابلوی زیبایی را نقاشی می‌کند، صورت علمی چیزی را در ذهن داشته ، روی پارچه، یا کاغذ و یا چوب و مانند آن پیاده کرده ، آن را آفریده است، جهان آفرینش نیز صورت علمی حق تعالی است، یعنی آنچه در عالم عنایی باری تعالی بوده و به اصطلاح وجود علمی داشته، آن را وجود عینی داده ، از علم به عین آورده، این را خلقت و آفریدن خوانده است.
خلقت یک نوع تجلی الهی است .خداوند با آفرینش هستی در واقع بر هستی تجلی کرده است. از این رو امیر مومنان فرمود:
«الحمدالله المتجلی لخلقه بخلقه؛ (1) سپاس خدای را با آفرینش خود بر آفریدگان تجلی کرد». طبق این کلام حضرت خلقت نوعی تجلی خداوند در عالم است . با الهام از این گونه آموزه‌های متعالی درباره خلقت گفته شده:
در آن خلوت که هستی بی نشان بود
:Gol: به کنج نیستی عالم نهان بود
برون زد خیمه ز اقلیم تقدس
:Gol: تجلی کرد در آفاق و انفس
جمال اوست هر جا جلوه کرده
:Gol: ز معشوقان عالم بسته پرده (2)
اما درباره چگونه خلقت انسان، قرآن کریم در یک آیه جامع فرمود:
«لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین، ثم جعلناه نطفه فی قرار مکین، ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاما فکسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا ... فتبارک الله احسن الخالقین؛ (3)
ما انسان را از گل آفریدیم، آن گاه او را نطفه‌ای در قرار گاهی استوار گردانیدیم، آن گاه نطفه را علقه (خون بسته) و علقه را گوشت پاره کردیم، گوشت پاره را استخوان‌ها گردانیدیم، بر استخوان ها گوشت پوشانیدیم، و سپس آن را خلقی دیگر ایجاد نمودیم، پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است.
گفتنی است در این باب سه دیدگاه وجود دارد:
برخی حکمای یونان نظیر افلاطون قائل به قدیم بودن روح و نفس و معتقد بوده است که قبل از خلقت ابدان ارواح موجود بوده‌اند. بعد از خلقت هر بدنی، روح چون مرغ در قفس آن بدن قرار می‌گیرد و بعد از مرگ چون مرغ از آن قفس پرواز می‌کند.
اما برخی دیگر نظیر ارسطو از یونانیان و بوعلی از مسلمان معتقدند که نفس قبل بدن خلق نشده ، همزمان با خلقت بدن روحی به عنوان یک موجود مجرد آفریده در بدن قرار می‌گیرد.
وجه مشترک این دو دیدگاه آن است که هر دو نفس را حدوثاً و بقاءً مجرد می‌داند.
اما حکیم صدرالمتألهین با نقد هر دو دیدگاه یاد شده ،نظریه جدید در باره نفس آدمی مطرح نموده و معتقد است که نفس نه قدیم است و نه حادث مجرد، بلکه نفس حدوثاً مادی و بقاءً مجرد است. بدین بیان که نفس آدمی در آغاز پیدایش مادی است و به تدریج بر اثر حرکت جوهری به تجرد می‌رسد . سیر تکاملی نفس نظیر نفت و روغن است .وقتی در چراغی ریخته می‌شود ، از طریق فتیله به طریق شعله چراغ حرکت می‌کند .وقتی در آغاز حرکت به فتیله متصل می‌شود، کاملاً یک ماده روغنی و نفتی است. وقتی نزدیک شعله می‌رسد ،تبدیل به گاز می‌شود .بعد تبدیل به شعله بعد تبدیل به نور می‌گردد و اطراف خود را روشن می‌سازد.
روح آدمی نیز چنین سیر تکاملی را طی می‌کند تا به تجرد می‌رسد. بنابر این گرچه حادث است و قبل از بدن نبوده ،ولی در آغاز موجود مادی مثل بدن بوده ، عصاره‌ای از همان بدن بر اثر سیر جوهری به تجرید رسیده و به عنوان نفس مدبر بدن گردیده است.
دیدگاه صدرا و نقد نظریه افلاطون و ارسطو در کتاب اسفار اربعه، ج 8، و کتاب اسرار الحکم تألیف حکیم سبزواری به تفصیل بیان شده است، جزئیات بحث در آن جستجو شود.
2ـ اما درباره این که چرا خاطره‌ای از دوران قبل از خلقت نداریم؟
بر اساس مبنای صدرایی معلوم شد که روح آدمی قبل از خلقت بدن نبوده تا خاطره‌ای از آن داشته باشد . دیدگاه افلاطون نادرست است . یکی از دلایل نادرستی آن همین نکته خواهد بود که انسان از گذشته خاطره‌ای ندارد.
بر اساس دیدگاه افلاطون چون روح قدیم است، هر چه از دانش‌ها نصیب آدمی شود ، یادآوری از خاطرات و محفوظات پیشین اوست . این نظریه معروف به نظریه «استذکار» است که نادرست است . شهید محمدباقر صدر در کتاب «فلسفتنا» آن را به تفصیل نقد کرده است.
3ـ انسان وقتی به دنیا آمد، بر اثر باورها و کردارها، اعتقادات و اعمال به فعلیت‌هایی می‌رسد. حال این فعلیت یا مثبت و سعادتمندی است و یا منفی و شقاوت‌مندی . در هر دو صورت نفس به کمال و فعلیت رسیده ، وقتی از دنیا رفت ،پیامد وضعی و تکوینی همان فعلیت را می‌چشد. اگر در جهت مثبت و کمال سیر کرده و به فعلیت رسیده، سعادت ابدی نصیب او می‌گردد و در آسایش و راحتی به سر می‌برد . اگر در جهت منفی و شقاوت سیر نموده ،گرفتار رنج عذاب می‌شود، ولی هرگز به حالت اول خود برنمی‌گردد ،چون اولاً برگشت فعلیت به قوه محال است.
ثانیاً طبق نظریه صدرایی حالت اول برای نفس وجود ندارد تا به آن برگردد.نفس روزی نبود، بعد خلق شده و به تجرد رسیده است و چیزی به عدم برنمی‌گردد . مرگ برای انسان در واقع خروج از یک سرا به سرای دیگر است و نه عدم.
(4)

پی‌نوشت‌ها:
1.نهج البلاغه،خطبه 108.
2. هفت اورنگ جامی، ص 591.
3. مومنون (33) آیه 14.
4. محمد تقی مصباح، معارف قرآن ،ص 327.

با عرض سلام و تشکر حضور کارشناس محترم جناب صادق...:Gol:

ممنونیم که بالاخره یک کارشناس پذیرفتند به بنده پاسخ بدهند!! :Gig:

اما هنوز در مورد این مبحث سوالی برایم حل نشده

صادق;548879 نوشت:
بر اساس مبنای صدرایی معلوم شد که روح آدمی قبل از خلقت بدن نبوده تا خاطره‌ای از آن داشته باشد .

راستش نظریه جناب ملاصدرا را نمیتوانم خوب متوجه بشوم. در آیه مبارکه:فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ....

ارزش انسان به روحی است که در وی دمیده شده...دمیده شدن روح انسان را مسجود ملائکه قرار داده. جسم که سجده نمیخواهد.

آیا منظور از آیه بالا فقط حضرت آدم است؟ فقط حضرت آدم مورد سجده قرار گرفت؟ اگر نه پس این روح و نفسی که مورد سجده قرار گرفته باید از قبل بوده باشد نه اینکه بعد از دنیا آمدن انسان و 2ماهگی کم کم در انسان حادث شود.

کلا مبنای اصلی سوالم این هست که ما چه زمانی وجود شدیم؟ زمانی که دنیا می اییم جسم ما ایجاد میشود...روح هم که فرمودید کم کم در انسان حادث میشود. پس آغاز وجود ما میشود لحظه تولد؟ پس اینکه میگویند روح ما پیش از این دنیا پیش خدا بوده منظور چیست؟

Niyaz;551093 نوشت:
با عرض سلام و تشکر حضور کارشناس محترم جناب صادق...:Gol:

ممنونیم که بالاخره یک کارشناس پذیرفتند به بنده پاسخ بدهند!!

:Gig:

اما هنوز در مورد این مبحث سوالی برایم حل نشده

راستش نظریه جناب ملاصدرا را نمیتوانم خوب متوجه بشوم. در آیه مبارکه:فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ....

ارزش انسان به روحی است که در وی دمیده شده...دمیده شدن روح انسان را مسجود ملائکه قرار داده. جسم که سجده نمیخواهد.

آیا منظور از آیه بالا فقط حضرت آدم است؟ فقط حضرت آدم مورد سجده قرار گرفت؟ اگر نه پس این روح و نفسی که مورد سجده قرار گرفته باید از قبل بوده باشد نه اینکه بعد از دنیا آمدن انسان و 2ماهگی کم کم در انسان حادث شود.

کلا مبنای اصلی سوالم این هست که ما چه زمانی وجود شدیم؟ زمانی که دنیا می اییم جسم ما ایجاد میشود...روح هم که فرمودید کم کم در انسان حادث میشود. پس آغاز وجود ما میشود لحظه تولد؟ پس اینکه میگویند روح ما پیش از این دنیا پیش خدا بوده منظور چیست؟

باسلام وتشکر از شما .
ما افتخار می کنیم که پاسخگوی سوالات ودغدغه های ذهنی پرسش گران وکاربران گرامی باشیم
کی .کجا در این باب کوتاهی رخ داده است ؟؟؟
اگر کار شناسان دیگر در این باب تاخیری داشته اند شاید در سفر باشند ودر سایت حضور نداشته اند وگرنه وظیفه دینی ما است که آنچه اموخته ایم در طبق اخلاص گذاشته وتقدیم تشنه گان وادی معرفت نمایم .
به هر حال در باره سوال تان باید گفت : آیه یاد شده در سوال مربوط به ناب آدم است که فرایند خلقت ودمیده شدن روح در اورا بیان نموده است .
چه این که باید توجه داشت سجده ملایکه بر آدم نه بدلیل نفخ روح در او بلکه برای این بود که نور چهارده معصوم در وجود آدم بوده است .
ودر واقع انسان کامل مسجود ملایکه است ونه هر انسان .
اما در تبیین فرایند خلقت انسان در دید صدرایی باید گفت :
صدرالمتألهین تصریح دارد که نظریه «جسمانیت الحدوث» بودن روح را از قرآن کریم الهام گرفته است، زیرا قرآن در مقام بیان فرایند خلقت انسان فرمود:
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ، ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ، ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ؛(1)
به یقین انسان را از عصاره‏اى از گل آفریدیم، سپس او را به صورت نطفه‏اى در جایگاهى استوار قرار دادیم، آن گاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم. پس آن علقه را به صورت مضغه گردانیدیم و آن گاه مضغه را استخوان هایى ساختیم. بعد استخوان ها را با گوشتى پوشانیدیم. آن گاه جنین را در آفرینشى دیگر پدید آوردیم. آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است».
صدر المتألهین معتقد است سیر خلقت و فرایند آفرینش انسان نظریه «جسمانیت الحدوث و روحانیة البقاء» بودن روح را تأکید می‌کند،‌یعنی روح در آغاز پیدایش جسمانی خاستگاه مادی دارد ،ولی به تدریج تکامل یافته و مجرد می‌شود.
صدرا معتقد است «ثمّ أنشأناهُ خلقاً آخر» در آیه نشانه آن است که آدمی پس از مراحل پیشین و تکمیل مرتبه بدنی بالاخره خلقتی تازه‌ای یافت و روح او آفریده شد. او می‌گوید این آیه مرا به نظریة جدید و متفاوت از آنچه پیشینیان در باب روح گفته‌اند، راهنمایی نمود.
دوم:در قرآن کریم درباره دمیدن روح فرمود:
«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی؛(2) پس وقتى آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم».
در جریان خلقت عیسى(ع) سخن از نفخ روح است.(3)
در این گونه آیات گذشته از این که اختصاص به جریان آدم و عیسى دارد و در مقام بیان کلی خلقت همه آدمیان نیست، هیچ منافاتی با نظریة صدرایی در باب روح ندارد، چون دمیدن روح در بدن آدمی به معنای فُوت موجود مجرد به نام روح در بدن انسان نیست .نیز مثل داخل کردن مرغی روح در قفس بدن نیست، بلکه نحوة پیدایش روح در بدن از طریق تکامل و تجرید طبق آنچه صدرا بیان کرده ،می‌تواند مصداق نَفْخ روح تلقی شود، یعنی نفخ روح به همان معنایی باشد که صدرا بیان کرده است.
نفخ روح بدین معنا نیست که موجود مجرد مستقل از بدن را چون مرغ بگیرند و داخل قفس بدان نمایند، بلکه «ثمّ أنشأناهُ خلقاً آخر» بیانگر «نفختُ فیهِ مِن روحی» است . صدرا می‌گوید دمیدن روح در بدن آدمی از خلقت برتری در فرایند آفرینش آدمی بوده و از مسیر تکامل عصاره بدن به مقام تجرد رسیده و روح شده است.
نکته دیگر این که :
انسان قبل از خلقت و به دنیا آمدن به صورت موجود دیگری در عالم دنیا وجود نداشته است، ولی بحثی را مرحوم علامه در کتاب «انسان از آغاز تا انجام» مطرح کرده که شاید برای پرسشگر محترم مفید باشد و پاسخ سؤال خود را بیابد. ایشان در رساله انسان قبل از دنیا آورده است:
در فلسفه با برهان ثابت شده است که علیت مقتضی قیام معلول به علت است، چه از جهت وجود و چه از جهت کمالات اولیه و ثانویه، و آنچه از مقام علت تنزّل و تعیّن می یابد، همین امور است، نه نواقص و جهات عدمیّه . نیز ثابت است که عالم ماده از جهت وجود، مسبوق به عالم دیگری است که ماده نیست ،گرچه احکام آن هر دو مجرد است که در حقیقت علت علت عالم مادی است.
این دو عالم، مثال و عقل یا عالم برزخ و روح نامیده می شود .از این بیان نتیجه گرفته می شود که انسان با جمیع خصوصیات ذات، صفات و افعالش در عالم مثال موجود است ،بدون آن که اوصاف بدنی و لوازم نقصی با او همراه باشد.
به این ترتیب انسان در عالم مثال در زمره پاکیزگان و ملائکه پاک زندگی نیک و مسرت‌بخش دارد. این مسئله در آموزه وحیانی است.در این ارتباط اشاراتی آمده مثلاً فرمود: «وإن من شیء إلاّ عندنا خزائنه وما ننزّله إلاّ بقدر معلوم؛(4) هیچ چیزی نیست مگر آن که خزائن آن نزد ماست و از آن خزائن جز به حدی معین نازل نمی‌کنیم».
برای هر چیزی نزد خدا منبع و مخزنی است که تنزّل از آن به حدّی معلوم صورت می‌گیرد.(5)
طبق این بیان معلوم می شود که آدمی مثل سایر موجودات نظام خلقت قبل از زندگی دنیای و مادی در عوالم پیشین به نحوی وجود دارد. اما اولاً به صورت یقین آن عالم غیر از عالم دنیا و جهان مادی است .
دوم: از نحوه وجود و کیفیت اطلاعی نداریم . شاید تنها در علم الهی وجود داشته اند، نه بیش از آن.

پی‌نوشت‌ها:
1. مؤمنون (23) آیه 12 ـ 14.
2. حجر (15) آیه 29.
3. انبیا (21) آیه 91.
4. حجر (15) آیه 25.
5. ر،ک: انسان از آغاز تا انجام، ص 13 ـ 14، نشر الزهرا، تهران 1369ش.

ببخشید شما خیلی موضوع رو سخت کردین وقتی آیات قرآن خودش به دمیدن روح اشاره کرده چرا باید انقد فلسفی کنید که منظور چیز دیگری بود

tah;551120 نوشت:
ببخشید شما خیلی موضوع رو سخت کردین وقتی آیات قرآن خودش به دمیدن روح اشاره کرده چرا باید انقد فلسفی کنید که منظور چیز دیگری بود

باسلام وتشکر .
جناب عضوی صمیمی .
پاسخ یاد شده بر اساس پرسش کاربر
Niyaz
عضو وفادار
ارایه شده ایشان در صدد شناخت عرفانی وفلسفی مسله است .
اگر شما گرامی در این مقوله با رویکرد دیگر سوال وپرسشی دارید مطرح نماید تا جواب متناسب سوال تان تقدیم گردد .
موفق باشید .

صادق;551119 نوشت:
انسان قبل از خلقت و به دنیا آمدن به صورت موجود دیگری در عالم دنیا وجود نداشته است

با عرض سلام مجدد خدمت استاد محترم و تشکر جهت پاسخ کامل و جامع شما. :Gol:

ببخشید تنها یک نکته ابهام دیگری برایم باقی مانده. این که میفرمایید انسان یعنی کدام انسان؟ جسم را که منظورتان نیست چون منحصر به ماده هست و روح را هم که مسلما منظورتان نیست چون به گفته جناب ملاصدرا نفس و روح پس از دنیا آمدن انسان تدریجا در وی ایجاد میشود....پس دیگر انسانی باقی نمیماند!
به طور کلی غیر از جسم و روح چیز دیگری هم میتواند باشد که انسان در عوالم پیشین به آن شکل وجود داشته باشد و سپس به عالم دنیا منتقل شده باشد؟

اما این عهدی که خداوند در قرآن کریم فرموده اند که با بنی آدم بستیم منظور چه زمانی است؟ آیا منظور از بنی آدم تمام انسانهاست؟

Niyaz;552690 نوشت:
با عرض سلام مجدد خدمت استاد محترم و تشکر جهت پاسخ کامل و جامع شما. :Gol:

ببخشید تنها یک نکته ابهام دیگری برایم باقی مانده. این که میفرمایید انسان یعنی کدام انسان؟ جسم را که منظورتان نیست چون منحصر به ماده هست و روح را هم که مسلما منظورتان نیست چون به گفته جناب ملاصدرا نفس و روح پس از دنیا آمدن انسان تدریجا در وی ایجاد میشود....پس دیگر انسانی باقی نمیماند!
به طور کلی غیر از جسم و روح چیز دیگری هم میتواند باشد که انسان در عوالم پیشین به آن شکل وجود داشته باشد و سپس به عالم دنیا منتقل شده باشد؟


اما این عهدی که خداوند در قرآن کریم فرموده اند که با بنی آدم بستیم منظور چه زمانی است؟ آیا منظور از بنی آدم تمام انسانهاست؟

باسلام وتشکر .
البته روح به عنوان نفس مدبر بدن قبل از خلقت دنیایی وجود نداشته است ولی وجود ی در ضمن علت هستی بخش خود داشته .
چون هر معلول به طور بسط در وجود علت خود موجود است .

در باره مسله ی مورد بحث باید بحث را از این جا شروع نمایم :
این مسله ناظر به جریان الست است حقیقت و ماهیت حقیقی ماجرای "قالو بلی" یا همان داستان "عهد الست" که در قرآن مورد اشاره قرار گرفته (1)چندان روشن و واضح نیست ؛ محدثان اسلامی بر اساس فهم برخی از روایات بر این باورند که خداوند به هنگام آفرینش آدم، تمام فرزندان آینده او را به صورت موجودات ریز درآورد و به آنان گفت: «ألست بربّکم» آنان گفتند «بلی» سپس همگی را به صلب و پشت آدم بازگردانید. آنان هنگام خطاب الهی دارای عقل و شعور کافی بودند. سخن خدا را شنیدند و پاسخ او را گفتند. این پیمان به این خاطر از آنان گرفته شد که راه‏های عذر در روز رستاخیز را روی آنان ببندد.(2)
اشکالاتی بر این نظر وارد شده است که محققان به آن اشاره کرده‏اند. (3)
اما گروهی از مفسران معتقدند باید آیه را بر توحید فطری حمل نمود. در توضیح نظریه خود گفته‏اند:
انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواست‏های طبیعی و فطری به جهان گام می‏نهد. آدمی هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذره‏ای بیش نیست، ولی در این ذره استعدادهای فراوان و لیاقت‏های قابل توجهی است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسی. با تکامل این ذره در بیرون رحم، تمام استعدادها شکفته شده و به مرحله کمال و فعلیت می‏رسد .
خدا انسان‏ها را از پشت پدران و رحم مادران بیرون آورد . آفرینش آن‏ها را با خصوصیاتی ترکیب داد که پیوسته پروردگار خود را بشناسند و نیاز خود را به او احساس کنند. هنگامی که انسان‏ها به نیاز خود به خدا توجه پیدا کردند و خود را غرق در نیاز دیدند، گویی به آنان گفته می‏شود: من خدای شما نیستم؟ آنان می‏گویند: چرا گواهی می‏دهیم که خدای ما هستی.(4)
علامه طباطبایی معتقدند این آیه ناظر به وجود و حضور جمعی انسان‏ها در حضور خدا است؛ حضوری که غیبت در آن متصور نیست، گویی همه فرزندان آدم یک جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمده‏اند و در برابر خدا حضور دارند. در این حالت هر انسانی خود را حضوری می‏یابد. یافته‏اش گواهی روشن بر وجود خدا و خداوندگاری او است، ولی قرار گرفتن انسان‏ها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمی را چنان مشغول و از خود بی خود می‏کند که از آن علم حضوری که به آفریدگار خود داشت، غافل می‏گردد.(5)
آن چه تا این جا آوردیم، دیدگاه‏های برخی از محدثان، متکلمان و مفسران راجع به تفسیر این آیه بود.
در مجموع می توان گفت ظاهراً آیه شریفه گفت و گویی بین خدا و انسان می‏باشد. در این گفت و گو خداوند از انسان‏ها اقرار می‏گیرد که پروردگار آنان است. اقرار گرفتن برای اتمام حجت بر انسان می‏باشد که درآینده ادعای غفلت نکند.
آیا گفت و گو به همین صورت که در آیه آمده، اتفاق افتاده؟ موطن و عالمی که این میثاق گرفته شده، کجا است؟ دنیا یا غیر آن؟ آیا این میثاق قبل از تولد انسان گرفته شده یا بعد از آن؟
در پاسخ به این سئوالات نظریات مختلفی ارائه شده است.
آیت الله جوادی آملی بعد از بررسی نظریات مفسران در آیه، دو احتمال را موجه دانسته‏اند.
أ) بیان تمثیلی:
هر چند ظاهر آیه حاکی از گفت و گویی بین خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولی این آیه در مقام بیان واقع نیست، بلکه مقصود صرفاً تمثیل است.
خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلکه مراد آن است که گویا خداوند از همه انسان‏ها اقرار گرفته است. مسئله ربوبیت خدا و عبودیت انسان به قدری روشن است که گویا همه انسان‏ها گفتند «بلی». شیوه بیان این آیه بیان تمثیلی است مانند آیه یازدهم سوره فصلت که فرمود: «سپس آهنگ آفرینش آسمان کرد و آن بخاری بود، پس از آن به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند: فرمان‏پذیر آمدیم»(6) آن دو گفتند با رغبت می‏آییم، در حالی که در واقع گفت و گویی بین خدا و آسمان و زمین واقع نشده است. پس در آیه میثاق (عالم ذر) امر و نهی لفظی نیست، بلکه در حقیقت تمثیل است و باید توجه داشت که خود قرآن بیان نموده که درصدد تمثیل است مانند:
«اگر قرآن را برکوهی فرو می‏فرستادیم، یقیناً آن کوه را از بیم خدا فروتن و از هم پاشیده می‏دیدی و این مثل‏ها را برای مردم می‏زنیم؛ باشد که آنان بیندیشند».(7)
در این آیه خداوند می‏فرماید که انزال قرآن بر کوه مثلی است که برای به تفکر واداشتن انسان به کار رفته است، بنابراین احتمال گفت و گوی ذکر شده در آیه میثاق، صرفاً تمثیلی است برای بیان وضوح ربوبیت خدا و عبودیت انسان.(8)
ب)بیان واقعی:
معنای دوم که بیش تر مورد نظر است، این می‏باشد که آیه صرفاً تمثیل نیست، بلکه به لسان گفت و گو از واقعیتی سخن می‏گوید که در خارج رخ داده و واقعیت این است که خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است: یکی زبان عقل (پیمبر درونی انسان) و دیگری زبان وحی از طریق انبیا (پیامبران بیرونی). این دو حجت، خدا را به انسان می‏نمایانند و ربوبیت او را بیان می‏کنند. این دو از هیچ انسانی دریغ نشده است.
با وجود این دو حجت، دیگر انسان نمی‏تواند ادعای فراموشی و غفلت کند.
نکته‏ای که از آیه به دست می‏آید، نوعی تقدم این میثاق بر زندگی انسان می‏باشد. از این رو حجت باطنی (عقل) و ظاهری(وحی) هر چند تقدم زمانی بر انسان و اعمال ارادی او ندارد، ولی بر مکلف شدن انسان حداقل تقدم رتبی دارد؛ یعنی ابتدا حجت بر عبد تمام می‏شود، سپس مکلف به تکالیف الهی می‏گردد. بنابراین مقصود آیه، گفت و گوی لفظی بین خدا و انسان نیست، بلکه اعطای دو حجت محکم الهی به انسان است.
با توجه به معنای فوق موطن و عالمی که این میثاق الهی در آن رخ داده، دنیا می‏باشد و برای هر انسانی بعد از تولد او چنین چیزی رخ می‏دهد.
بنابراین آیه میثاق هیچ دلالتی بر ازلی بودن انسان یا حتی هرگونه وجودی قبل از تولد برای آدمی ندارد، بلکه آیه یا صرفاً یک تمثیل است، نه بیان واقع و یا از واقعیت اعطای حجت باطنی و ظاهری سخن می‏گوید که مربوط به بعد از تولد انسان می‏باشد؛در نتیجه به یادآوری چنین واقعه و حادثه ای هم بی معنا خواهد بود و تاوان دادن در مورد آن بي معناست .

پی‏نوشت‏ها:
1. اعراف (7) آیه 172 - 174.
2. طوسى ‏، التبيان فى تفسير القرآن،‏ ج 5، ص 27، دار احياء التراث العربى، بيروت،‏ بي تا.
3. طبرسى ‏، مجمع البيان فى تفسير القرآن،‏ ج 4، ص 765، انتشارات ناصر خسرو، تهران،1372 ش.
4. مجمع ‏البیان، ج ‏4، ص 766.
5. طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن،‏ ج ‏8، ص 307- 323، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏، قم، 1417 ق.
6. فصلت (41) آیه 16.
7. حشر (59) آیه‏21.
8. جوادی آملی، فطرت در قرآن، ص 123 - 126 و 135، نشر اسراء، قم.

سوال :
از آغاز خلقت تا ورود به دنیا چه اتفاقاتی برای نفس انسان رخ داده؟ در زمان پیمان ،نفس وجسم ما در چه وضعیتی بوده؟

پاسخ :
آنچه ارایه می شود در باب خلقت عالم وآدم این که :
واژه خلقت به معنای آفریدن، ایجاد کردن، به وجود آوردن، پیدایش و مانند آن است، مثلا یک هنرمند وقتی یک اثر هنری و تابلوی زیبایی را نقاشی می‌کند، صورت علمی چیزی را در ذهن داشته ، روی پارچه، یا کاغذ و یا چوب و مانند آن پیاده کرده ، آن را آفریده است،

جهان آفرینش نیز صورت علمی حق تعالی است، یعنی آنچه در عالم عنایی باری تعالی بوده و به اصطلاح وجود علمی داشته، آن را وجود عینی داده ، از علم به عین آورده، این را خلقت و آفریدن خوانده است.
خلقت یک نوع تجلی الهی است .خداوند با آفرینش هستی در واقع بر هستی تجلی کرده است. از این رو امیر مومنان فرمود:
«الحمدالله المتجلی لخلقه بخلقه؛ (1) سپاس خدای را با آفرینش خود بر آفریدگان تجلی کرد». طبق این کلام حضرت خلقت نوعی تجلی خداوند در عالم است . با الهام از این گونه آموزه‌های متعالی درباره خلقت گفته شده:
در آن خلوت که هستی بی نشان بود :Gol: به کنج نیستی عالم نهان بود
برون زد خیمه ز اقلیم تقدس :Gol: تجلی کرد در آفاق و انفس
جمال اوست هر جا جلوه کرده :Gol: ز معشوقان عالم بسته پرده (2)

اما درباره چگونه خلقت انسان، قرآن کریم در یک آیه جامع فرمود:
«لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین، ثم جعلناه نطفه فی قرار مکین، ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاما فکسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا ... فتبارک الله احسن الخالقین؛ (3)
ما انسان را از گل آفریدیم، آن گاه او را نطفه‌ای در قرار گاهی استوار گردانیدیم، آن گاه نطفه را علقه (خون بسته) و علقه را گوشت پاره کردیم، گوشت پاره را استخوان‌ها گردانیدیم، بر استخوان ها گوشت پوشانیدیم، و سپس آن را خلقی دیگر ایجاد نمودیم، پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است.

گفتنی است در این باب سه دیدگاه وجود دارد:
برخی حکمای یونان نظیر افلاطون قائل به قدیم بودن روح و نفس و معتقد بوده است که قبل از خلقت ابدان ارواح موجود بوده‌اند. بعد از خلقت هر بدنی، روح چون مرغ در قفس آن بدن قرار می‌گیرد و بعد از مرگ چون مرغ از آن قفس پرواز می‌کند.
اما برخی دیگر نظیر ارسطو از یونانیان و بوعلی از مسلمان معتقدند که نفس قبل بدن خلق نشده ، همزمان با خلقت بدن روحی به عنوان یک موجود مجرد آفریده در بدن قرار می‌گیرد.

وجه مشترک این دو دیدگاه آن است که هر دو نفس را حدوثاً و بقاءً مجرد می‌داند.
اما حکیم صدرالمتألهین با نقد هر دو دیدگاه یاد شده ،نظریه جدید در باره نفس آدمی مطرح نموده و معتقد است که نفس نه قدیم است و نه حادث مجرد، بلکه نفس حدوثاً مادی و بقاءً مجرد است. بدین بیان که نفس آدمی در آغاز پیدایش مادی است و به تدریج بر اثر حرکت جوهری به تجرد می‌رسد . سیر تکاملی نفس نظیر نفت و روغن است .وقتی در چراغی ریخته می‌شود ، از طریق فتیله به طریق شعله چراغ حرکت می‌کند .وقتی در آغاز حرکت به فتیله متصل می‌شود، کاملاً یک ماده روغنی و نفتی است. وقتی نزدیک شعله می‌رسد ،تبدیل به گاز می‌شود .بعد تبدیل به شعله بعد تبدیل به نور می‌گردد و اطراف خود را روشن می‌سازد.
روح آدمی نیز چنین سیر تکاملی را طی می‌کند تا به تجرد می‌رسد. بنابر این گرچه حادث است و قبل از بدن نبوده ،ولی در آغاز موجود مادی مثل بدن بوده ، عصاره‌ای از همان بدن بر اثر سیر جوهری به تجرید رسیده و به عنوان نفس مدبر بدن گردیده است.
دیدگاه صدرا و نقد نظریه افلاطون و ارسطو در کتاب اسفار اربعه، ج 8، و کتاب اسرار الحکم تألیف حکیم سبزواری به تفصیل بیان شده است، جزئیات بحث در آن جستجو شود.

اما درباره این که چرا خاطره‌ای از دوران قبل از خلقت نداریم؟
بر اساس مبنای صدرایی معلوم شد که روح آدمی قبل از خلقت بدن نبوده تا خاطره‌ای از آن داشته باشد . دیدگاه افلاطون نادرست است . یکی از دلایل نادرستی آن همین نکته خواهد بود که انسان از گذشته خاطره‌ای ندارد.
بر اساس دیدگاه افلاطون چون روح قدیم است، هر چه از دانش‌ها نصیب آدمی شود ، یادآوری از خاطرات و محفوظات پیشین اوست . این نظریه معروف به نظریه «استذکار» است که نادرست است . شهید محمدباقر صدر در کتاب «فلسفتنا» آن را به تفصیل نقد کرده است.

3ـ انسان وقتی به دنیا آمد، بر اثر باورها و کردارها، اعتقادات و اعمال به فعلیت‌هایی می‌رسد. حال این فعلیت یا مثبت و سعادتمندی است و یا منفی و شقاوت‌مندی . در هر دو صورت نفس به کمال و فعلیت رسیده ، وقتی از دنیا رفت ،پیامد وضعی و تکوینی همان فعلیت را می‌چشد. اگر در جهت مثبت و کمال سیر کرده و به فعلیت رسیده، سعادت ابدی نصیب او می‌گردد و در آسایش و راحتی به سر می‌برد . اگر در جهت منفی و شقاوت سیر نموده ،گرفتار رنج عذاب می‌شود، ولی هرگز به حالت اول خود برنمی‌گردد ،چون اولاً برگشت فعلیت به قوه محال است.

ثانیاً طبق نظریه صدرایی حالت اول برای نفس وجود ندارد تا به آن برگردد.نفس روزی نبود، بعد خلق شده و به تجرد رسیده است و چیزی به عدم برنمی‌گردد . مرگ برای انسان در واقع خروج از یک سرا به سرای دیگر است و نه عدم.
(4)


پی‌نوشت‌ها:
1.نهج البلاغه،خطبه 108.
2. هفت اورنگ جامی، ص 591.
3. مومنون (33) آیه 14.
4. محمد تقی مصباح، معارف قرآن ،ص 327.

موضوع قفل شده است