جمع بندی تفاوت قوه وهمیه با قوه عاقله

تب‌های اولیه

41 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد بصیر

abas72;671059 نوشت:
تفاوت قوه وهمیه و قوه عاقله نفس چیست؟
چه امور و صفات یا ملکات نفسانی مربوط به قوه عاقله و قوه وهمیه میشود؟
باتشکر

باسلام و احترام
جواب پرسش را با مطلبی از ملاصدرا شروع می کنم:

صدر المتألهین می­گوید: [1]اگر چه به نظر ما وهم غیر از قوای دیگر است ولی ذاتی مغایر با عقل ندارد.[2] به همین جهت ادراکاتی که به واهمه نسبت داده می­شوند در واقع همان ادراکات عقلی­ اند که بواسطه اضافه شدن به یک مصداق جزئی، کلیت خود را از دست داده ­اند.
مثلاً ما مفهوم کلی عداوت و محبت را توسط عاقله درک می­ کنیم و سپس قیدی به آن افزوده مفاهیمی نظیر "عداوت زید" و "محبت عمرو" را که مفاهیمی خاص و مقید هستند بدست می ­آوریم. پس قوه واهمه همان قوه عاقله است که مدرکات خود را به صورت مقید درک می­ کند.[3]
به تعبير فلاسفه وهم، عقل ساقط است، يعني قوه واهمه مرتبه پايين از عقل است.[4]

معاني ای كه توسط قواي ادراكي مانند حس مشترك و قوه واهمه درك مي­ شوند هر كدام در جايي ذخيره مي­شوند، همانطور كه حس مشترك خزانه­ اي به نام قوه خيال دارد كه صور ادراك شده در آن ذخيره مي­ شوند قوه واهمه نيز داراي خزانه­ اي است كه معاني را كه درك كرده در آنجا ذخيره مي­ شوند. اين خزانه قوه حافظه نام دارد[5]

در میان قوای نفس حیوانی، شأن قوه واهمه ریاست بر تمام قوای حیوانی است و این به این معنا است که سایر قوا از شئون واهمه­ اند؛ همانگونه كه رئيس تمامي قوا عقل است، يعني تمامي قوا از شئون آن عقل هستند. البته معناي اينكه گفته مي­ شود تمام اين قواي حيواني از شئون وهم­ هستند بدين معنا است كه مبدأيي كه افعال تخيل، تفكر و تذكر و حفظ كردن از آنجا سرچشمه مي­گيرند قوه واهمه است. از اين روست كه اگر قوا تحت فرمان واهمه باشد كليه آنها افعال حيواني مي ­شوند و اگر حاكم بر قوا عقل باشد افعال انساني مي­ شوند. به همين جهت رئيس افعال حاكم بر قواي حيواني وهم است همانگونه كه رئيس افعال انساني عقل است. [6]


[/HR][1] محمد تقی مصباح یزدی، شرح جلد هشتم اسفار اربعه، ج1 ص 413 ، قم، انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی 1375
[2] صدر الدین محمد شیرازی؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلية الاربعة، ج 8 ص215-216 ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1999.
[3] محمد تقی مصباح یزدی؛ همان ص414
[4] حسن حسن زاده آملی؛ شرح العیون فی شرح العیون، ص555، بوستان کتاب1378
[5] ابن سینا؛ النفس من کتاب الشفاء، ص 232. موسسه بوستان کتاب، قم
[6] حسن حسن زاده آملی؛ همان، ص531

باسلام خدمت استاد گرامی
افرادی که حافظه خود را از دست می دهند ویا افرادی که دچار بیماری الزامیر میشوند که تمامی خاطرات وحافظه انها از بین می رود ، یعنی قوه واهمه انها دچار اخطلال و تفریط میشود.
ایا این موضوع با تجرد نفس منافاتی ندارد؟

abas72;671939 نوشت:
افرادی که حافظه خود را از دست می دهند ویا افرادی که دچار بیماری الزامیر میشوند که تمامی خاطرات وحافظه انها از بین می رود ، یعنی قوه واهمه انها دچار اخطلال و تفریط میشود.

سلام علیکم
آلزایمر باعث خلل در قوه عاقله نمی شود بلکه مغز انسان با آلزایمر آسیب پذیر می شود و بین مغز و عقل تفاوت است. مغز ابزاری برای تعقل است.

abas72;671939 نوشت:
ایا این موضوع با تجرد نفس منافاتی ندارد؟

تجرد نفس، دخلی در این موضوع ندارد.

با سلام خدمت استاد گرامی
دیدگاه فلاسفه وعرفا در مورد برخی از صفات نفس که در متون دینی برای انها منشا وراژتی ذکر شده مانند ترس چیست؟

با سلام خدمت استاد بصیر
بی صبرانه منتظر پاسخ شما می باشم
باتشکر

[="Tahoma"][="Blue"]

abas72;672746 نوشت:
دیدگاه فلاسفه وعرفا در مورد برخی از صفات نفس که در متون دینی برای انها منشا وراژتی ذکر شده مانند ترس چیست؟

باسلام و احترام
فلاسفه از آن جهت که به امور عقلی و منطقی بها می دهند، لذا هر آنچه را که علم و تجربه به اثبات برساند و صرف نظریه پردازی و ادعا نباشد می پذیرند و تمکین می کنند و نظر خاصی از خود ندارند و باید از متخصصین هر فن تبعیت کنند و بحث وراثت، یک بحث علمی در حوزه ژنتیک است که مطالعات و تحقیقات خاص خود را دارد که از حوزه تخصص فلاسفه و عرفا خارج است.
اما اگر آنها هم بخواهند نظری بدهند باید به دستاوردهای متخصصین ژنتیک مراجعه کنند.
به لینک زیر هم سری بزنید:
http://www.askdin.com/thread1266.html[/]

aminjet;675483 نوشت:
سلام
من تا حالا فکر می کردم قوا مشکلی ندارند بلکه به دلیل مشکل دار شدن ابزار مادی، امکان تنزل مفاهیم و تصاویر از محل خود به رتبه پایینتر را ندارند.
پس خود قوای نفس هم در اثر امور مادی دچار تخریب می شوند؟!!!!
:Moteajeb!:

با سلام:

اگر با بيماري قوه عاقله(نه مغز) آسيب ببيند

قبل از اينكه به عاقله اسيب جدي برسد به مسائل معاد

آسيب جدي وارد خواهد آمد.

عقل از مجردات است و آلزايمر ربطي به قوه عاقله نخواهد داشت

بلكه مربوط به اختلال در سيستم مغز انسان است.

حبيبه;675541 نوشت:
با سلام:

اگر با بيماري قوه عاقله(نه مغز) آسيب ببيند

قبل از اينكه به عاقله اسيب جدي برسد به مسائل معاد

آسيب جدي وارد خواهد آمد.

عقل از مجردات است و آلزايمر ربطي به قوه عاقله نخواهد داشت

بلكه مربوط به اختلال در سيستم مغز انسان است.

با سلام و تشکر
پس باید منتظر باشیم ببینیم کارشناس منظورشان چه بوده است.

موفق باشید.

بصیر;675397 نوشت:

باسلام و احترام
فلاسفه از آن جهت که به امور عقلی و منطقی بها می دهند، لذا هر آنچه را که علم و تجربه به اثبات برساند و صرف نظریه پردازی و ادعا نباشد می پذیرند و تمکین می کنند و نظر خاصی از خود ندارند و باید از متخصصین هر فن تبعیت کنند و بحث وراثت، یک بحث علمی در حوزه ژنتیک است که مطالعات و تحقیقات خاص خود را دارد که از حوزه تخصص فلاسفه و عرفا خارج است.
اما اگر آنها هم بخواهند نظری بدهند باید به دستاوردهای متخصصین ژنتیک مراجعه کنند.
به لینک زیر هم سری بزنید:
http://www.askdin.com/thread1266.html

با سلام و احترام:

صفات وراثتي اعم از رذايل و فضايل اخلاقي در علم اخلاق و

عرفان مورد بحث قرار مي گيريد.

ماده اوليه وجود انسان با شرافت و اصالت گوهر وجود پدر و مادر صفا

و درخشش مي يابد و براي پذيرش فيوضات الهي آماده تر و قابل تر

است.

لذا اگر والدين داراي بعضي رذائل اخلاقي باشد مانند

بخل فرزند آنان از دو جهت اثر خواهد پذيرفت:

1- تربيت كه ربطي به بحث ما ندارد

2- قابليت و استعداد

و شايد به همين دليل است كه در ازدواج توصيه شده است

از خانداني اصيل و شريف همسرانتان را انتخاب كنيد.

باسلام خدمت استاد گرامی و دیگر دوستان
بنده سوالی را سوالی در تاپیک درس های در بای معرفت نفس مطرح کردم که به ان پاسخ داده نشد. وان را دوباره مطرح میکنم
افرادی در طول تاریخ مانند معاویه یا عمروعاص که از دیدگاه عوام افرادی مکار و بسیار دانا بوده اند ایا انها برای نیرنگ ها و مکر هایشان از قوه عاقله نفسشان استفاده کرده اند؟
باتشکر

حبيبه;675894 نوشت:
با سلام و احترام:

صفات وراثتي اعم از رذايل و فضايل اخلاقي در علم اخلاق و

عرفان مورد بحث قرار مي گيريد.

ماده اوليه وجود انسان با شرافت و اصالت گوهر وجود پدر و مادر صفا

و درخشش مي يابد و براي پذيرش فيوضات الهي آماده تر و قابل تر

است.

لذا اگر والدين داراي بعضي رذائل اخلاقي باشد مانند

بخل فرزند آنان از دو جهت اثر خواهد پذيرفت:

1- تربيت كه ربطي به بحث ما ندارد

2- قابليت و استعداد

و شايد به همين دليل است كه در ازدواج توصيه شده است

از خانداني اصيل و شريف همسرانتان را انتخاب كنيد.


باسلام
بنده گفته های شما را در مورد تاثیر وراژت قبول دارم اما در عرفان و فلسفه چیزی در این باره ندیده ام

abas72;675912 نوشت:
باسلام
بنده گفته های شما را در مورد تاثیر وراژت قبول دارم اما در عرفان و فلسفه چیزی در این باره ندیده ام

سلام عليكم :

عرض نكردم در فلسفه!!!!!

اما در منابع عرفاني

ذيل احاديث سرشت و طينت مطالعه بفرماييد.

معرفي كتاب:

طلب و اراده حضرت امام خميني رحمة الله عليه،صص142-158

مؤيد باشيد.

abas72;675910 نوشت:
باسلام خدمت استاد گرامی و دیگر دوستان
بنده سوالی را سوالی در تاپیک درس های در بای معرفت نفس مطرح کردم که به ان پاسخ داده نشد. وان را دوباره مطرح میکنم
افرادی در طول تاریخ مانند معاویه یا عمروعاص که از دیدگاه عوام افرادی مکار و بسیار دانا بوده اند ایا انها برای نیرنگ ها و مکر هایشان از قوه عاقله نفسشان استفاده کرده اند؟
باتشکر

با سلام و احترام:

عقل در منابع ديني عموما

و در حكمت متعاليه بطور خاص معاني متفاوتي دارد

و اين معاني متفاوت به خاطر تفاوت مراتب عقل است

في الجمله عقلي كه باعث رسيدن به سعادت مي شود

طي حديثي از امام باقر عليه السلام در اصول شريف كافي

"ما عبد به الرحمان و اكتسب به الجنان..."

عقلي است كه خداوند با آن اطاعت مي گردد

و اين گوهر شريف در وجود هر كس بود او را

ملازم اوامر شرع مي كند.

قطعا معاويه و امثال او از چنين مرتبه اي از عقل محروم بوده اند.

اما از زاويه ديگر عقل به معناي قوه اي است كه در امور دنيا

باعث آينده نگري و تدبير معاش و نظم در امور دنيا مي گردد

عموم مردم عقل را با اين معنا مي شناسند.

و ساير مراتبي كه مناسب اين بحث نيست

شما اگر اهل مطالعات فلسفي هستيد

مي توانيد مراتب عقل و معاني آن را

در دو كتاب:

شرح اصول كافي ملاصدرا(كتاب عقل و جهل)

و

مفاتيح الغيب اگر درست خاطرم باشد بيابيد

ولي در كل معاويه لعنت الله عليه مصداق هيچيك از مراتب عقل

نبوده و آنچه او داشته مكر بوده

قوه واهمه فعالي كه تحت تدبير نفس اماره اش بوده است(شايد)

abas72;675910 نوشت:
افرادی در طول تاریخ مانند معاویه یا عمروعاص که از دیدگاه عوام افرادی مکار و بسیار دانا بوده اند ایا انها برای نیرنگ ها و مکر هایشان از قوه عاقله نفسشان استفاده کرده اند؟

حبيبه;675925 نوشت:
ولي در كل معاويه لعنت الله عليه مصداق هيچيك از مراتب عقل

نبوده و آنچه او داشته مكر بوده

قوه واهمه فعالي كه تحت تدبير نفس اماره اش بوده است(شايد)


درحدیث شریفی درباره عقل سوال شد، حضرت فرمودند که عقل آن چیزی است که بتوان بوسیله آن، خدای رحمان را عبادت کرد و راه رسیدن به بهشت را بدست آورد.
بعد در ادامه سوال شد که پس آنچیزی که در معاویه هست چه بوده؟(زیرا معاویه نه خدا را عبادت کرد و نه با آن چه که در سر خود داشت، بهشت را بدست آورد) حضرت در جواب فرمودند: آنچه که در معاویه بود عقل نبود بلکه نکراء(جهل) و شیطنت بود و چیزی شبیه عقل بود نه خودِ عقل.

ِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالَّذِي كَانَ فِي مُعَاوِيَةَ قَالَ تِلْكَ النَّكْرَاءُ وَ تِلْكَ الشَّيْطَنَةُ وَ هِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِعَقْلٍ.(کافی، ج1، ص 11)

بصیر;675941 نوشت:
درحدیث شریفی درباره عقل سوال شد، حضرت فرمودند که عقل آن چیزی است که بتوان بوسیله آن، خدای رحمان را عبادت کرد و راه رسیدن به بهشت را بدست آورد.
بعد در ادامه سوال شد که پس آنچیزی که در معاویه هست چه بوده؟(زیرا معاویه نه خدا را عبادت کرد و نه با آن چه که در سر خود داشت، بهشت را بدست آورد) حضرت در جواب فرمودند: آنچه که در معاویه بود عقل نبود بلکه نکراء(جهل) و شیطنت بود و چیزی شبیه عقل بود نه خودِ عقل.

با سلام
پس همان وهم بوده انگار؟

بصیر;675941 نوشت:

درحدیث شریفی درباره عقل سوال شد، حضرت فرمودند که عقل آن چیزی است که بتوان بوسیله آن، خدای رحمان را عبادت کرد و راه رسیدن به بهشت را بدست آورد.
بعد در ادامه سوال شد که پس آنچیزی که در معاویه هست چه بوده؟(زیرا معاویه نه خدا را عبادت کرد و نه با آن چه که در سر خود داشت، بهشت را بدست آورد) حضرت در جواب فرمودند: آنچه که در معاویه بود عقل نبود بلکه نکراء(جهل) و شیطنت بود و چیزی شبیه عقل بود نه خودِ عقل.

ِ

عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالَّذِي كَانَ فِي مُعَاوِيَةَ قَالَ تِلْكَ النَّكْرَاءُ وَ تِلْكَ الشَّيْطَنَةُ وَ هِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِعَقْلٍ.(کافی، ج1، ص 11)

باسلام
ایا میتوان گفت که در معاویه قوه واهمه که انرا قوه شیطنت نیز می گوییند بر دیگر قوا سیطره داشته است؟
باتشکر

حبيبه;675921 نوشت:
سلام عليكم :

عرض نكردم در فلسفه!!!!!

اما در منابع عرفاني

ذيل احاديث سرشت و طينت مطالعه بفرماييد.

معرفي كتاب:

طلب و اراده حضرت امام خميني رحمة الله عليه،صص142-158

مؤيد باشيد.


باسلام
اگر ممکن است فایل pdfیا لینک این کتاب را قرار دهید
باتشکر

abas72;676300 نوشت:
باسلام
اگر ممکن است فایل pdfیا لینک این کتاب را قرار دهید
باتشکر

با سلام و احترام:

حقيقتا لينك يا فايل پي دي اف اين كتاب را ندارم

كتابش را مطالعه كردم و لي ان شاالله سعي مي كنم قسمتهايي كه مربوط به بحث است را

در همين قسمت بگذارم.

abas72;676001 نوشت:
باسلام
ایا میتوان گفت که در معاویه قوه واهمه که انرا قوه شیطنت نیز می گوییند بر دیگر قوا سیطره داشته است؟
باتشکر

به نام خدا

با سلام:

قوه واهمه اگر تابع شرع و عقل شد

به تعبير علماي اخلاق،محصولش كياست و فطانت مي گردد

اما اگر تابع هواي نفس اماره گشت و از اطاعت و التزام عقل سر باز زد

و به افراط گراييد حاصلش مكر و حيله و فريب و شيطنت خواهد بود

همان كه معاويه لعنت الله عليه داشت.

[="Georgia"][="Blue"]

abas72;675910 نوشت:
باسلام خدمت استاد گرامی و دیگر دوستان
بنده سوالی را سوالی در تاپیک درس های در بای معرفت نفس مطرح کردم که به ان پاسخ داده نشد. وان را دوباره مطرح میکنم
افرادی در طول تاریخ مانند معاویه یا عمروعاص که از دیدگاه عوام افرادی مکار و بسیار دانا بوده اند ایا انها برای نیرنگ ها و مکر هایشان از قوه عاقله نفسشان استفاده کرده اند؟
باتشکر

با عرض سلام خدمت شما برادر گرامی
این سوال در تاپیک مذکور پاسخ داده شده است!!
[/]

بصیر;672090 نوشت:
سلام علیکم
نه تنها قوه واهمه ی آنها آسیب دیده، بلکه قوه عاقله ی آنها هم آسیب پذیر شده است.

aminjet;675483 نوشت:
سلام
من تا حالا فکر می کردم قوا مشکلی ندارند بلکه به دلیل مشکل دار شدن ابزار مادی، امکان تنزل مفاهیم و تصاویر از محل خود به رتبه پایینتر را ندارند.
پس خود قوای نفس هم در اثر امور مادی دچار تخریب می شوند؟!!!!

با سلام
جوابی در رد یا قبول یا تشریح پست فوق نیامد.

[="Tahoma"][="Blue"]باسلام و احترام
قوه عاقله و قوه ی واهمه از این جهت که قوای نفس هستند و خدادای می باشند و جاویدند و از بین رفتنی نیستند، لذا آسیبی نمی بینند، اما ابزارهای این قوا، مانند مغز، و سیستم اعصاب و روان، آسیب پذیر هستند و از آنجایی که وقتی این ابزارها آسیب ببینند، قوای مذکور مختل می شوند، ما گفتیم که این دو قوه آسیب می پذیرند، و الا آنچه که آسیب پذیر هست ابزارهای این قوا هستند نه خود این قوا. اگر بنده خوب توضیح نداده بودم بنده را عفو بفرمایید.
[/]

با عرض سلام و خسته نباشید

بصیر;680508 نوشت:
باسلام و احترام
قوه عاقله و قوه ی واهمه از این جهت که قوای نفس هستند و خدادای می باشند و جاویدند و از بین رفتنی نیستند، لذا آسیبی نمی بینند، اما ابزارهای این قوا، مانند مغز، و سیستم اعصاب و روان، آسیب پذیر هستند و از آنجایی که وقتی این ابزارها آسیب ببینند، قوای مذکور مختل می شوند، ما گفتیم که این دو قوه آسیب می پذیرند، و الا آنچه که آسیب پذیر هست ابزارهای این قوا هستند نه خود این قوا. اگر بنده خوب توضیح نداده بودم بنده را عفو بفرمایید.

شما خوب توضیح داده اید. من به دنبال طرح یک شبهه بودم که پیشنیاز آن این بود که بدانم از نظر فلسفه صدرایی قوای نفس اسیب می پذیرند یا نه.
حالا سوال اصلی:
« اگر نفس جسمانیه الحدوث است، آیا نباید اینطور باشد که شخصی که مادرزاد یکی از قوایش از نظر ابزار مادی دارای اختلال است (مثلا یک دیوانه) ، نفسش هم هنگام حدوث دارای نقصی در همان قوه باشد؟»

با تشکر

[="Georgia"][="Blue"]

aminjet;680513 نوشت:
شما خوب توضیح داده اید. من به دنبال طرح یک شبهه بودم که پیشنیاز آن این بود که بدانم از نظر فلسفه صدرایی قوای نفس اسیب می پذیرند یا نه.
حالا سوال اصلی:
« اگر نفس جسمانیه الحدوث است، آیا نباید اینطور باشد که شخصی که مادرزاد یکی از قوایش از نظر ابزار مادی دارای اختلال است (مثلا یک دیوانه) ، نفسش هم هنگام حدوث دارای نقصی در همان قوه باشد؟»

با عرض سلام خدمت شما
همانطوری که برادر ارجمندم جناب اقای بصیر فرمودند اختلال قوای نفسانی بواسطه اختلال در آلات مادی آنها خواهد بود مثلا قوه بینایی بخاطر اختلال چشم مادی دچار اخلال در امر بینایی خواهد شد اما این به معنای تعطیلی کامل قوه بینایی نخواهد بود همچنان که یک شخص نابینا ممکن است خواب ببیند و یا شخص ناشنوا صداهایی را در خواب بشنود.
مسلما مبنی بر همان قاعده جسمانیه الحدوث اگر نفسی از آلات مادی ناقصی برخوردار باشد در عالم ماده نیز در انجام کارهای گوناگون با اختلال و ضعف و نقص روبرو خواهد بود اما اختلال مادی قوای نفس به معنای اختلال مثالی یا عقلی قوا نیست. مگر اینکه از همان ابتدا انسان شخص فاقد بینایی یا شنوایی باشد که در این هنگام ادراکات خیالی وی نیز دچار اختلال خواهد شد.
[/]

اویس;680618 نوشت:
مسلما مبنی بر همان قاعده جسمانیه الحدوث اگر نفسی از آلات مادی ناقصی برخوردار باشد در عالم ماده نیز در انجام کارهای گوناگون با اختلال و ضعف و نقص روبرو خواهد بود اما اختلال مادی قوای نفس به معنای اختلال مثالی یا عقلی قوا نیست. مگر اینکه از همان ابتدا انسان شخص فاقد بینایی یا شنوایی باشد که در این هنگام ادراکات خیالی وی نیز دچار اختلال خواهد شد.

با سلام و تشکر از استاد بزرگوار

فقط در دنیای مادی دچار اختلال خواهد شد یا در عالم مثال نیز دچار اختلال خواهد شد؟
چگونه اثبات می شود که جسمانیه الحدوث بودن نفس سبب پیروی نفس از آلات مادی در کارآیی یا توانایی مطلق آن نمی شود. مثلا اگر قوه بینایی یا عقل در عالم مادی فاقد ابزار مناسب مادرزادی بود، همین امر باعث نقص در نفس مجرد حادث شده از همین جسم می شود یا نمی شود؟ به چه دلیل؟

با تشکر مجدد

[=Georgia]

aminjet;680768 نوشت:
فقط در دنیای مادی دچار اختلال خواهد شد یا در عالم مثال نیز دچار اختلال خواهد شد؟

اگر اختلال قوای بینایی و شنوایی مادر زادی باشد در عالم مثال نیز دچار اختلال خواهد بود البته مراد از اختلال، عدم بینایی و عدم شنوایی در عالم مثال نیست بلکه مراد این است که افرادی که فاقد بینایی و شنوایی در عالم ماده هستند بینایی وشنوایی آنها در عالم مثال از مطابقت کمتری نسبت به واقعیات برخوردار است به عبارت دیگر اشتباهات ادراکی ایشان در تطابق صورت اشیا با واقع در عالم مثال بیشتر است.

aminjet;680768 نوشت:
چگونه اثبات می شود که جسمانیه الحدوث بودن نفس سبب پیروی نفس از آلات مادی در کارآیی یا توانایی مطلق آن نمی شود. مثلا اگر قوه بینایی یا عقل در عالم مادی فاقد ابزار مناسب مادرزادی بود، همین امر باعث نقص در نفس مجرد حادث شده از همین جسم می شود یا نمی شود؟ به چه دلیل؟

همانطوری که عرض کردم کور مادر زاد یا کر مادرزادی به دلیل عدم ادراک صحیح از واقعیات نظام هستی در ادراکات مثالی خود نیز دچار اختلال خواهد بود پس معلوم می شود بر مبنای جسمانیه الحدوث نفس احتیاج کامل به ادراکات حقیقی عالم مادی دارد و اگر این ادراکات که ماده ادراکات دیگر نفس در عوالم مافوق هستند دچار اختلال شود ادراکات نفس در عوالم مافوق نیز دچار اختلال خواهد شد همچنان که جناب شیخ الرئیس بوعلی سینا فرموده است من فقد حسا فقد فقد علما یعنی هرکسی که فاقد یکی از حواس باشد فاقد یکی از علوم خواهد بود.
پس بر خلاف آنچه شما از عرایض بنده فهمیده اید باید بگویم اختلال مادرزادی چشم یا گوش تاثیر مستقیم در اختلال نفسانی فرد و ادراکات وی در عوالم ما فوق خواهد داشت مگر اینکه اختلال مادرزادی نباشد و شخص در ابتدا ادراکاتی را مطابق واقع داشته باشد که همین ادراکات واقعی ماده ای برای ادراکات صحیح نفس در عوالم مافوق خواهد بود.

اویس;680874 نوشت:
س بر خلاف آنچه شما از عرایض بنده فهمیده اید باید بگویم اختلال مادرزادی چشم یا گوش تاثیر مستقیم در اختلال نفسانی فرد و ادراکات وی در عوالم ما فوق خواهد داشت مگر اینکه اختلال مادرزادی نباشد و شخص در ابتدا ادراکاتی را مطابق واقع داشته باشد که همین ادراکات واقعی ماده ای برای ادراکات صحیح نفس در عوالم مافوق خواهد بود.

با سلام و تشکر از پاسخ کامل استاد بزرگوار

سوال دیگر این است که پس از انفصال از عالم ماده (چه با وفات و چه در حیات) آیا مشکلی در ادراکات نخواهد داشت؟ با این مشکلات در مثلا بهشت یا جهنم چگونه کنار آید؟
مشکل من تنها سر قوای بینایی و شنوایی نیست. خود قوه عاقله هم اگر مادرزادی اشکال داشته باشد، نقصش برای من در آن جهان مورد سوال است.

با تشکر از حوصله شما

اویس;680874 نوشت:
پس بر خلاف آنچه شما از عرایض بنده فهمیده اید باید بگویم اختلال مادرزادی چشم یا گوش تاثیر مستقیم در اختلال نفسانی فرد و ادراکات وی در عوالم ما فوق خواهد داشت مگر اینکه اختلال مادرزادی نباشد و شخص در ابتدا ادراکاتی را مطابق واقع داشته باشد که همین ادراکات واقعی ماده ای برای ادراکات صحیح نفس در عوالم مافوق خواهد بود.

با سلام و احترام خدمت استاد اويس:

استاد در فرض مذكور اين افراد در حس مشترك و به تبع آن قوه خيال كه ظرف حس مشترك است دچار نقيصه هستند(البته قوه خيال ظرف تمام ادراكات حسي

است لذا كاملا منتفي نخواهد بود)و همانطور كه مي دانيد قوه خيال خود مدرك نيست بلكه معين بر ادراك است.

قوه خيال خزانه صور و نگهدارنده آنهاست.

اما استاد محترم برزخ و عالم مثال ظرف ظهور ادراكات ما هستند نه اشكال ذهني و صورت ظاهري اشياء،كه اگر اينگونه بود بايد عالم مثال عالم

مقادير و صور باشد و به نوعي مادي!!!!!

شخصي كه فاقد بينايي و شنوايي حتي مادر زادي است ثابت شده كه حواس ديگرش قوي تر مي شوند و مي تواند با لمس،چشيدن و بويايي

به جهت قوه مخيله براي ذهن تصوير سازي كند و مهم آن تصاوير مطابق با واقع نيستند مهم ادراكات و علومي است كه از آن حاصل مي گردد

شما فرض كنيد يك انسان اهل ايمان را كه كور و كر مادر زاد است،در برزخ نسبت به فاجري كه اين حواس را دارد چه وضعيتي خواهد داشت؟

صورت اشياء را نفس انشاء مي كند پس با اين فرض نبايد اختلال اين دو حواس مادي باعث اختلال ادراكات نفساني او در عوالم مافوق گردد.

[="Georgia"][="Blue"]

aminjet;680900 نوشت:
ا سلام و تشکر از پاسخ کامل استاد بزرگوار

سوال دیگر این است که پس از انفصال از عالم ماده (چه با وفات و چه در حیات) آیا مشکلی در ادراکات نخواهد داشت؟ با این مشکلات در مثلا بهشت یا جهنم چگونه کنار آید؟
مشکل من تنها سر قوای بینایی و شنوایی نیست. خود قوه عاقله هم اگر مادرزادی اشکال داشته باشد، نقصش برای من در آن جهان مورد سوال است.

با تشکر از حوصله شما


با عرض سلام دوباره خدمت شما برادر گرامی
البته سوالتان بواسطه طرح مساله بهشت و جهنم از دایره مباحث اخلاقی به مباحث اعتقادی کشیده شده و در این خصوص باید کارشناسان اعتقادی پاسخگو باشند ولی به طور اجمال باید عرض کنم از جهت فلسفی و عرفانی کودکان یا مجانین یا انسانهایی که به طور ناقص خلق شده اند از جهت شرعی تکلیفی نداشته و در اخرت نیز به حسب وجودشان (نه به حسب ماهیتشان) مشمول عطایای رحمانی خداوند گردیده و بهشت شامل حالشان می شود البته نصیب آنها از بهشت به مقدار فراخور ظرفیت و استعدادی است که از ناحیه پدران و مادران طاهر یا غیر طاهرشان کسب نموده اند.
صدر المتألهين شيرازي در این رابطه مي‏گويد: اين انسانها اگر چه عملي كسب نكرده‏اند تا حقيقت آن عمل شكل دهنده شخصيت قيامتي و برزخي آنها باشد اما بي شك داراي هستي بوده و موجودند و از طرفي در جاي خود ثابت شده است كه نفس »هست بودن« خير است و آنها تنها به همين ملاك كه موجودند خير مي‏باشند و ثمره اين خير بودن هم بهشت است. و به عبارت ديگر: آنها به اين علت كه موجودند جزو بهشتيان بوده و مستحق داخل شدن در نعمتهاي الهي مي‏باشند، البته اين استحقاق به اندازه ظرف وجودشان است.
دليل اين سخن آن است كه بهشت جايگاه خوبان است و چون غالباً خوبي در گرو عمل خوب است گفته مي‏شود بهشت پاداش عمل خوب مي‏باشد در حالي كه اثري كه اعمال خوب از خود بر جا مي‏گذارند زيباتر شدن روح و خوب‏تر شدن آن است و بهشتي شدن نتيجه همين زيبائي است كه براي روح به وسيله اعمال خوب حاصل مي‏شود. و چون كسي كه در كودكي مرده است و یا اساسا فاقد ملاک عقل بود و از زمره مجانین باشد، عمل بدي كسب نكرده تا روح زيبايش را به پليدي و زشتي بكشد به اندازه ظرف هستي خود زيبا بوده و ثمره اين زيبايي هم بهشت خواهد بود بعد از ذكر اين مقدمه حال نوبت پرداختن به اصل جواب است.
البته در این خصوص روایاتی نیز وجود دارد از جمله این که از امام باقرعليه السلام نقل شده است كه فرمود: خداونددر قيامت بر هفت دسته از انسانها احتجاج مي‏كند يكي كودكان و ديگري كسي كه بين دو پيامبر مرده است (زمان فترت مي‏زيسته است). سوم پيرمردي كه پيامبر را وقتي درك كرده است كه فرتوت شده و قوه عاقله‏اش از دست رفته است. چهارم انسان ابله (يا همان ساده لوح‏ها). و پنجم ديوانگان. و ششم و هفتم: انسانهاي كر و يا لالي كه قدرت تشخيص از آنها سلب شده است و هر كدام از اينها كه با خدا احتجاج كنند. خدا رسولي به سوي آنها فرستاده و آتش را براي آنها شعله ور مي‏نمايد و مي‏گويد پروردگار شما دستور مي‏دهد داخل اين آتش شوي و هر كسي كه داخل شد آتش براي او سرد و سلامت است و هر كس كه عصيان كرد به سوي آتش سوق داده مي‏شود.( اصول كافي، كتاب ايمان و كفر، باب 4. حدیث 1)

[/]

[=Georgia]

حبيبه;680913 نوشت:
با سلام و احترام خدمت استاد اويس:

استاد در فرض مذكور اين افراد در حس مشترك و به تبع آن قوه خيال كه ظرف حس مشترك است دچار نقيصه هستند(البته قوه خيال ظرف تمام ادراكات حسي

است لذا كاملا منتفي نخواهد بود)و همانطور كه مي دانيد قوه خيال خود مدرك نيست بلكه معين بر ادراك است.

قوه خيال خزانه صور و نگهدارنده آنهاست.


بنده متوجه نشدم این عبارات شما نافی کدامیک از مطالب این حقیر است!!

حبيبه;680913 نوشت:
اما استاد محترم برزخ و عالم مثال ظرف ظهور ادراكات ما هستند نه اشكال ذهني و صورت ظاهري اشياء،كه اگر اينگونه بود بايد عالم مثال عالم

مقادير و صور باشد و به نوعي مادي!!!!!


آنچه برزخ ما را می سازد مجموعه ای از افکار و اعمال و تخیلات و توهمات ماست که برای هریک از آنها اثراتی مترتب است. اساس عالم برزخ را مقادیر و صور اعمال می سازد و از آنجا که این مقادیر و صور عاری و برهنه از ماده هستند وجود آنها در عالم مثال یا بزرخ، ایرادی نخواهد داشت بلکه اساسا ضابطه وجود مثالی و برزخی مقادیر و صور اشیا بدون وجود مادیت آنها می باشد. پس در این معنا دقت بیشتری بنما.

حبيبه;680913 نوشت:
شخصي كه فاقد بينايي و شنوايي حتي مادر زادي است ثابت شده كه حواس ديگرش قوي تر مي شوند و مي تواند با لمس،چشيدن و بويايي

به جهت قوه مخيله براي ذهن تصوير سازي كند و مهم آن تصاوير مطابق با واقع نيستند مهم ادراكات و علومي است كه از آن حاصل مي گردد

شما فرض كنيد يك انسان اهل ايمان را كه كور و كر مادر زاد است،در برزخ نسبت به فاجري كه اين حواس را دارد چه وضعيتي خواهد داشت؟

صورت اشياء را نفس انشاء مي كند پس با اين فرض نبايد اختلال اين دو حواس مادي باعث اختلال ادراكات نفساني او در عوالم مافوق گردد.

بنده در عباراتم منکر این حقیقت نشدم که کسی که فاقد بینایی و شنوایی است در قوای دیگر همچون لامسه و بویایی و چشایی قویتر می شود بلکه سخن در این بود که کور مادر زاد یا کر مادرزاد به دلیل عدم ادراکات حسی بینایی و شنوایی زمینه لازم برای تطابق ادراکات بینایی و شنوایی را در عالم مثال ندارند و چه بسا ادراکات ایشان در عالم مثال در محدوده بینایی و شنوایی فاقد تطابق با عالم ماده باشد این مساله هیچ ارتباطی با تعالی معنوی کوران و کران ندارد که حضرتعالی آن را با فاجری که این حواس را دارد مقایسه نمودید اساسا بحث ما چیز دیگری بود.

اویس;680938 نوشت:
و چه بسا ادراکات ایشان در عالم مثال در محدوده بینایی و شنوایی فاقد تطابق با عالم ماده باشد این مساله هیچ ارتباطی با تعالی معنوی کوران و کران ندارد که حضرتعالی آن را با فاجری که این حواس را دارد مقایسه نمودید

با سلام مجدد:

اگر عالم برزخ تابع ادراكات ماست و ادراكات ما تابع حواس ما ،و به قول ابن سينا من فقد حسا فقد علما

چطور ممكن است با چنين نقيصه اي در حواس انتظار نقيصه اي در كمال را نداشت؟

عرض من اين است كه نقيصه در بينايي و شنوايي بالذات موجب نقيصه در ادراك نفس نمي شود،چرا كه نفس قدرت انشاء دارد و مي تواند

تصوير سازي كند،با توضيحاتي كه مثلا شخص ثانويه اي راجع به يك شيئ ميدهد يا لمس يا....

مي تواند با كمك حواس ديگر تطبيق با واقع خارجي بدهد،در بسيار از موارد.

با سلام

اویس;680933 نوشت:
البته سوالتان بواسطه طرح مساله بهشت و جهنم از دایره مباحث اخلاقی به مباحث اعتقادی کشیده شده و در این خصوص باید کارشناسان اعتقادی پاسخگو باشند

با تشکر از این که از این دید نیز پاسخ دادید. ولی من دقیقاً می خواهم به مقایسه انسان ها در ظرفیت نهایت درجاتی که می توانند برسند بپردازم. بیشتر تکیه ام روی قوه مهم عاقله است. اگر من دروس معرفت نفس را تا اینجا درست فهمیده باشم انگار قوه عاقله مهمترین نقش را در رسیدن به معرفت نفس و نهایتا معرفت رب دارد. و تفاوت خلقت اولیه در این قوه مقداری برایم شبه اور است. خصوصاً وقتی حدیث معروف حضرت علی را درباره تفاوت قوه عاقله در مرد و زن برایم مرور می شود.

حبيبه;680968 نوشت:
چطور ممكن است با چنين نقيصه اي در حواس انتظار نقيصه اي در كمال را نداشت؟

اتفاقاً من هم می خواستم به همین سوال برسم. انگار یک جورهایی از قبل معلوم باشد که چه کسانی تا چه درجه ای می توانند خود را بالا بکشند.
البته شاید هم نداشتن قوه ای مثل بینایی باعث شود که نیازی به تطهیر آن قوه در طی مدارج معرفتی نباشد. و معرفت نفس راحت تر هم بدست آید ولی اگر نقص در قوه عاقله باشد موضوع حساس تر شده و به بیعدالتی نزدیک تر می شود. (البته این عادت ماست که عدالت را در مساوی بودن می بینیم.)

حالا این سوال پیش می آید که آیا زنان و مردان بالقوه به یک میزان قادر به طی مدارج کمالی هستند؟ نفس ناطقه هر دو به یک میزان ظرفیت دارد؟ قوه عاقله آن ها چطور؟

با تشکر

aminjet;681021 نوشت:
حالا این سوال پیش می آید که آیا زنان و مردان بالقوه به یک میزان قادر به طی مدارج کمالی هستند؟ نفس ناطقه هر دو به یک میزان ظرفیت دارد؟ قوه عاقله آن ها چطور؟

با سلام و احترام:

سؤال بسيار خوبي است،منظور شما عبارت:"هن نواقص العقول"در خطبه 80 نهج البلاغه است در وصف زنان.

اين يكي از جنجالي ترين بحثهاي مربوط به جايگاه زن در اسلام است،شخصا در اين مورد تحقيقات فراواني كرده ام

ولي سؤال شما مربوط به طي در جات كمال است كه منتظر پاسخ استاد محترم بمانيم بهتر است.

حبيبه;681115 نوشت:
با سلام و احترام:

سؤال بسيار خوبي است،منظور شما عبارت:"هن نواقص العقول"در خطبه 80 نهج البلاغه است در وصف زنان.

اين يكي از جنجالي ترين بحثهاي مربوط به جايگاه زن در اسلام است،شخصا در اين مورد تحقيقات فراواني كرده ام

ولي سؤال شما مربوط به طي در جات كمال است كه منتظر پاسخ استاد محترم بمانيم بهتر است.

با سلام
خواستم عین عبارت را بیان نکنم که اگر افرادی ظرفیت بحث هنوز در آن ها ایجاد نشده مشاهده نمودند کار به جنجال نکشد. شما را متوجه شده ام که ظرفیت طرح این مسایل را دارید. هرچند درباره پاسخ به این سوال ممکن است هنوز از لحاظ دروس معرفت نفسی هیچکدام آمادگی شنیدن جواب سوال را پیدا نکرده باشیم و استاد هم به اجمال بفرمایند. چون سوال من کلی تر از تفاوت مرد و زن هست. ظاهرا شاکله اولیه تک تک افراد با هم متفاوت است. تفاوت از لحاظ آن حدیث را من باب نمونه پرسیدم.

با آرزوی توفیق

[="Georgia"][="Blue"]

حبيبه;680968 نوشت:
اگر عالم برزخ تابع ادراكات ماست و ادراكات ما تابع حواس ما ،و به قول ابن سينا من فقد حسا فقد علما

چطور ممكن است با چنين نقيصه اي در حواس انتظار نقيصه اي در كمال را نداشت؟

عرض من اين است كه نقيصه در بينايي و شنوايي بالذات موجب نقيصه در ادراك نفس نمي شود،چرا كه نفس قدرت انشاء دارد و مي تواند

تصوير سازي كند،با توضيحاتي كه مثلا شخص ثانويه اي راجع به يك شيئ ميدهد يا لمس يا....

مي تواند با كمك حواس ديگر تطبيق با واقع خارجي بدهد،در بسيار از موارد.


بنده نه منکر قدرت انشای نفس هستم و نه منکر اینکه قوای دیگر به واسطه تقویت کارایی خود می توانند نقصیصه های قوای دیگر را تا حدودی جبران نمایند.
این هر دو امر در دروس معرفت نفس مسلم انگاشته شده است. سخن در این است که اگر شخصی به طور مادرزادی از قدرت بینایی و شنوایی برخوردار نباشد مانند کسی که واجد آلات بینایی و شنوایی است در عوالم مافوق نمیتواند از قوه تطابق ادراکات سمعی و بصری خود با عالم واقع برخوردار باشد. همین. و به نظرم این مطلب آنچنان روشن باشد که نیاز به این همه سوال و جواب نباشد!
[/]

[="Georgia"][="Blue"]

aminjet;681021 نوشت:
حالا این سوال پیش می آید که آیا زنان و مردان بالقوه به یک میزان قادر به طی مدارج کمالی هستند؟ نفس ناطقه هر دو به یک میزان ظرفیت دارد؟ قوه عاقله آن ها چطور؟

با توجه به این که این سوال خارج از موضوع تاپیک است و بنده نیز در این تاپیک حکم مهمان را دارم از پاسخ به این سوال در این جایگاه معذورم.
[/]

اویس;681493 نوشت:
همین. و به نظرم این مطلب آنچنان روشن باشد که نیاز به این همه سوال و جواب نباشد!

با سلام و ادب و احترام:

استاد گرامی من فکر می کردم در کلاس درس شما هستم و از استادم سؤال می پرسم و رفع اشکال می کنم

من از محضر شما و سایر دوستانی که بی جهت برایشان مزاحمت ایجاد کردم

و با سؤالات بی جا و بی مغز خودم رنجیده خاطرشون کردم عذر خواهم

حلال بفرمایید.

[="Georgia"][="Blue"]

حبیبه;681501 نوشت:
استاد گرامی من فکر می کردم در کلاس درس شما هستم و از استادم سؤال می پرسم و رفع اشکال می کنم

من از محضر شما و سایر دوستانی که بی جهت برایشان مزاحمت ایجاد کردم

و با سؤالات بی جا و بی مغز خودم رنجیده خاطرشون کردم عذر خواهم

حلال بفرمایید.


باعرض سلام و ادب
بنده قصد جسارت به محضر انورتان را نداشتم اگر چنین احساسی از کلام مملو از نقصم داشتید از پیشگاهتان عذرخواهی میکنم.
[/]

سوال:
تفاوت قوه وهمیه و قوه عاقله نفس چیست؟
چه امور و صفات یا ملکات نفسانی مربوط به قوه عاقله و قوه وهمیه میشود؟

پاسخ:
باتشکر
باسلام و احترام
جواب پرسش را با مطلبی از ملاصدرا شروع می کنم:

صدر المتألهین می­گوید: [1]اگر چه به نظر ما وهم غیر از قوای دیگر است ولی ذاتی مغایر با عقل ندارد.[2] به همین جهت ادراکاتی که به واهمه نسبت داده می­شوند در واقع همان ادراکات عقلی­ اند که بواسطه اضافه شدن به یک مصداق جزئی، کلیت خود را از دست داده ­اند.
مثلاً ما مفهوم کلی عداوت و محبت را توسط عاقله درک می­ کنیم و سپس قیدی به آن افزوده مفاهیمی نظیر "عداوت زید" و "محبت عمرو" را که مفاهیمی خاص و مقید هستند بدست می ­آوریم. پس قوه واهمه همان قوه عاقله است که مدرکات خود را به صورت مقید درک می­ کند.
[3]
به تعبير فلاسفه وهم، عقل ساقط است، يعني قوه واهمه مرتبه پايين از عقل اس
ت.[4]

معاني ای كه توسط قواي ادراكي مانند حس مشترك و قوه واهمه درك مي­ شوند هر كدام در جايي ذخيره مي­شوند، همانطور كه حس مشترك خزانه­ اي به نام قوه خيال دارد كه صور ادراك شده در آن ذخيره مي­ شوند قوه واهمه نيز داراي خزانه­ اي است كه معاني را كه درك كرده در آنجا ذخيره مي­ شوند. اين خزانه قوه حافظه نام دارد[5]

در میان قوای نفس حیوانی، شأن قوه واهمه ریاست بر تمام قوای حیوانی است و این به این معنا است که سایر قوا از شئون واهمه­ اند؛ همانگونه كه رئيس تمامي قوا عقل است، يعني تمامي قوا از شئون آن عقل هستند. البته معناي اينكه گفته مي­ شود تمام اين قواي حيواني از شئون وهم­ هستند بدين معنا است كه مبدأيي كه افعال تخيل، تفكر و تذكر و حفظ كردن از آنجا سرچشمه مي­گيرند قوه واهمه است. از اين روست كه اگر قوا تحت فرمان واهمه باشد كليه آنها افعال حيواني مي ­شوند و اگر حاكم بر قوا عقل باشد افعال انساني مي­ شوند. به همين جهت رئيس افعال حاكم بر قواي حيواني وهم است همانگونه كه رئيس افعال انساني عقل است. [6]

آلزایمر باعث خلل در قوه عاقله نمی شود بلکه مغز انسان با آلزایمر آسیب پذیر می شود و بین مغز و عقل تفاوت است. مغز ابزاری برای تعقل است.
قوه عاقله و قوه ی واهمه از این جهت که قوای نفس هستند و خدادای می باشند و جاویدند و از بین رفتنی نیستند، لذا آسیبی نمی بینند، اما ابزارهای این قوا، مانند مغز، و سیستم اعصاب و روان، آسیب پذیر هستند و از آنجایی که وقتی این ابزارها آسیب ببینند، قوای مذکور مختل می شوند، این دو قوه آسیب می پذیرند، و الا آنچه که آسیب پذیر هست ابزارهای این قوا هستند نه خود این قوا.

اختلال قوای نفسانی بواسطه اختلال در آلات مادی آنها خواهد بود مثلا قوه بینایی بخاطر اختلال چشم مادی دچار اخلال در امر بینایی خواهد شد اما این به معنای تعطیلی کامل قوه بینایی نخواهد بود همچنان که یک شخص نابینا ممکن است خواب ببیند و یا شخص ناشنوا صداهایی را در خواب بشنود.
مسلما مبنی بر همان قاعده جسمانیه الحدوث اگر نفسی از آلات مادی ناقصی برخوردار باشد در عالم ماده نیز در انجام کارهای گوناگون با اختلال و ضعف و نقص روبرو خواهد بود اما اختلال مادی قوای نفس به معنای اختلال مثالی یا عقلی قوا نیست. مگر اینکه از همان ابتدا انسان شخص فاقد بینایی یا شنوایی باشد که در این هنگام ادراکات خیالی وی نیز دچار اختلال خواهد شد.
اگر اختلال قوای بینایی و شنوایی مادر زادی باشد در عالم مثال نیز دچار اختلال خواهد بود البته مراد از اختلال، عدم بینایی و عدم شنوایی در عالم مثال نیست بلکه مراد این است که افرادی که فاقد بینایی و شنوایی در عالم ماده هستند بینایی وشنوایی آنها در عالم مثال از مطابقت کمتری نسبت به واقعیات برخوردار است به عبارت دیگر اشتباهات ادراکی ایشان در تطابق صورت اشیا با واقع در عالم مثال بیشتر است.
همچنان که جناب شیخ الرئیس بوعلی سینا فرموده است من فقد حسا فقد فقد علما یعنی هرکسی که فاقد یکی از حواس باشد فاقد یکی از علوم خواهد بود.


[/HR]

[1] محمد تقی مصباح یزدی، شرح جلد هشتم اسفار اربعه، ج1 ص 413 ، قم، انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی 1375
[2] صدر الدین محمد شیرازی؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلية الاربعة، ج 8 ص215-216 ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1999.
[3] محمد تقی مصباح یزدی؛ همان ص414
[4] حسن حسن زاده آملی؛ شرح العیون فی شرح العیون، ص555، بوستان کتاب1378
[5] ابن سینا؛ النفس من کتاب الشفاء، ص 232. موسسه بوستان کتاب، قم
[6] حسن حسن زاده آملی؛ همان، ص531

موضوع قفل شده است