تفاوت حوثی ها با زیدیه

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تفاوت حوثی ها با زیدیه

باید عرض کنم در طول تاریخ زیدی ها به مذاهب مختلفی
تقسیم شده اند که در فقه و اعتقادات با هم اختلاف داشتند
اما همه ی این مذاهب منقرض شدند و تنها مذهب هادوی باقی ماند
بنیان گذار حوثی ها اعتقادات اثنی عشری داشت و بسیاری هواداران خود را
برای تحصیل فقه و اعتقادات به قم فرستاد
اما به دلایلی خود را در یمن جارودی نامید مذهبی که منقرض شده است
در حال حاضر چه دوستان چه دشمنان حوثی ها آنها را اثنی عشری
و رافضی میدانند گر چه به دلایل فضای جامعه یمن هنوز رسما اعلام نکرده اند
حتی منصور هادی هواداران خود را به جنگیدن با حوثی های اثنا عشری فرا خواند چه زیدی
چه شافعی در این چهارساله حوثی ها کارهایی را در یمن مرسوم کردند که پیش از این میان
زیدی های یمن مرسوم نبود ( البته این به این معنا نیست که همه ی حامیان آنها این گونه شده اند بلکه عده ای از مردم یمن که ترجیح میدهند از حوثی ها حمایت کنند مانند دیگر زیدی ها هادوی هستند و حتی در شرایط فعلی جنگ یمن عده ای از شافعی ها هم از حوثی ها حمایت میکنند البته این علیرغم اختلاف زیدی ها و شافعی های یمن با حوثی ها درمسائل مذهبی است.) مثلا نماز خواندن با مهر مراسم عزاداری سینه زنی دریافت خمس در آمد سالیانه (همانگونه در میان شیعیان رایج است) و...
معمولا کارشناسان محترم وقتی در مورد عقاید و فقه زیدی ها صحبت میکنند به فرقه ی صالحیه و جارودیه و.. اشاره میکنند در حالی که امروزه تنها مذهب هادوی وجود دارد .
لطفا در مورد فقه و اعتقادات هادوی ها و تفاوت آنها با امامیه توضیح دهید؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد عماد

[TD][/TD]

ghaderiko;1024611 نوشت:
تنها مذهب هادوی باقی ماند

یحیی بن حسین با ارتقا بخشیدن به عقیده امامت در زیدیه، این دیدگاه را در حد یکی از اصول دین ارتقاء داد و آن را به جای اصل «المنزلة بین المنزلتین» در مکتب اعتزال نشاند و اصول پنج گانه مذهب زیدی را توحید، عدل، وعد و وعید، امامت و امر به معروف و نهی از منکر دانست و برای احراز مقام امامت شروطی تکمیلی قائل شد که تنها بر خود او منطبق بود، مانند دعوت علنی به خود، خروج با شمشیر عمل به کتاب و سنت اعلم مردم زمان خود بودن، از فرزندان حسن و حسین بودن، آمر به معروف و ناهی از منکر بودن، شجاعت، سخاونت، تقوی، تواضع و عدالت. او برای بیعت مردم در امر امامت نقشی قائل نبود و اجماع را شرط می‌دانست، چه این که در نظر هادی الی الحق امامت منصبی است که از جانب خداوند اعطا می‌شود و خواست مردم در آن دخالت ندارد، هرچند تبعیت مردم شرط قیام امام است. از طرف دیگر، مردم می‌توانند در صورت ارتکاب کبیره امام را از مقام خود عزل کنند. اما در صورت عدم تبعیت مردم از امام جامع الشرایط، امامت امام به قوت خود باقی است و او باید هجرت کند و کنار بنشیند. نظریه اخیر او توجیهی برای صلح امام حسن(علیه السلام) و کنار نشستن امام قاسم رسی از امامان زیدیه و جد هادی الی الحق، نیز هست. با توجه به نظریه هادی الی الحق، در رد اجماع و شورا در مسئله امامت از دیدگاه او و همین طور اعتقاد به افضلیت علی(علیه‌السّلام) و وجود نص پیامبر بر احقیت آن حضرت و حتی تصریح رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر احقیت حسن (علیه‌السّلام) و حسین (علیه‌السّلام)، برای یحیی بن حسین بن قاسم رسی، خلافت شیخین امری ناپذیرفتنی است. هادی الی الحق کتابی به نام «تثبیت الامامة» دارد که در آن به بررسی مسئله خلافت و جانشینی پس از رحلت پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پرداخته و بر رد خلافت شیخین و رد ادله مورد ادعای آنان استدلال کرده است. امام هادی الی الحق در فقه نیز تابع اجتهاد خود بود و به روایات اهل سنت توجه و نظری نداشت. وی دو کتابی که اهل سنت آنها را صحیح می‌نامند (صحیح بخاری و صحیح مسلم)، از صحت بی بهره می‌دانست. این نگرش در طی قرون متمادی تاکنون در مذهب هادوی وجود داشته و بی اعتنایی به حدیث و فقه اهل سنت کاملا روشن است. امام هادی همچنین اعتقاد به نص بر امامت علی(علیه السلام) و حسنین علیهماالسلام را مورد تاکید قرار داد. او تقه را جایز شمرد.(1) و در مجموع بیش از گذشته، زیدیه را به امامیه نزدیک کرد(2)

مسیری که یحیی بن حسین بن قاسم رسی ترسیم کرده بود با نوساناتی در عرصه سیاسی و مذهبی یمن ادامه یافت و پس از او دو فرزندش مرتضی (۲۹۹- ۳۱۰) و ناصر (۳۱۰- ۳۲۲) و دیگر امامان زیدیه ادامه‌دهندگان مکتب هادویه شدند، هرچند پیروان هادی الی الحق خود به شاخه‌هایی تقسیم شدند که مهم‌ترین آنها «حسینیه»، «مطرفیه» و «مخترعه» است. پس از این دوران و طی تحولات بعدی جزیرة العرب و جهان اسلام، سایر ائمه زیدی در دوران‌های مختلف، هدایت زیدیان یمن را همچنان در دست خود حفظ کردند.

1. شوقی، ابراهیم العمرجی، احمد، الحیاة السیاسیه و الفکریه للزیدیه فی المشرق الاسلامی، قاهره: مکتبه مدبولی، ۲۰۰۰ م، الطبعة الاولی، ص۹۴.
2.نژاد، علی، آشنایی با زیدیه، ، فصل نامه هفت آسمان، شماره ۱۱، ص۹۲.

ghaderiko;1024611 نوشت:
همه ی این مذاهب منقرض شدند و تنها مذهب هادوی باقی ماند
بنیان گذار حوثی ها اعتقادات اثنی عشری داشت و بسیاری هواداران خود را
برای تحصیل فقه و اعتقادات به قم فرستاد
اما به دلایلی خود را در یمن جارودی نامید مذهبی که منقرض شده است
در حال حاضر چه دوستان چه دشمنان حوثی ها آنها را اثنی عشری
و رافضی میدانند گر چه به دلایل فضای جامعه یمن هنوز رسما اعلام نکرده اند

ممکن است گرایشات اثنی عشری داشته باشند اما اینکه به ضرس قاطع بگوئیم اثنی عشری هستند جای تامل دارد. البته شنیده ام که برخی می گویند اثنی عشری شده اند اما تقیه می کنند. البته این مطلب را نیز باید در نظر داشته باشیم که ممکن است این قضیه ترفندی از طرف عربستان و حکومت فراری منصور باشد تا زیدی ها را از اطراف الحوثی ها پراکنده کنند. به هر حال هر دو طرق قضیه جای تامل بیشتر دارد

در مورد نزدیکی مذهب هادویه به شیعه امامیه نیز ملاحظاتی وجود دارد. در شمال ایران مذهبی به نام ناصریه که ناصر کبیر مروج آن بود وجود داشت، در حجاز و سپس یمن مذهب قاسمیه که بینانگذار آن قاسم رسی بود وجود داشت که این قاسم رسی پدر بزرگ هادی الحق حق است و مذهب هادی الی الحق در واقع ادامه همان مذهب جدش قاسم است. اینها همه از مذاهب زیدیه هستند.
با توجه به آثار موجود از ناصر کبیر، نظرات فقهی و کلامی و فرمایشات علماء به نظر می رسد وی از هر جهت بیشتر به امامیه نزدیک بود.

جمع بندی:

پرسش:

می‌گویند زیدی های یمن معتقد به یکی از شاخه های زیدیه به نام هادویه هستند، آیا هادویه نزدیکترین شاخه در میان زیدیه به امامیه هستند؟ آیا الحوثی ها متمایل به اعثی عشریه شده اند؟

پاسخ:

زیدیه از دیر باز و با حضور «یحیی بن حسین» معروف «هادی الحق» یکی از علویان قرن سوم در یمن شکل گرفت. یحیی بن حسین با ارتقا بخشیدن به عقیده امامت در زیدیه، این دیدگاه را در حد یکی از اصول دین ارتقاء داد و آن را به جای اصل «المنزلة بین المنزلتین» در «مکتب اعتزال» نشاند و اصول پنج گانه مذهب زیدی را توحید، عدل، وعد و وعید، امامت و امر به معروف و نهی از منکر دانست و برای احراز مقام امامت شروطی تکمیلی قائل شد که تنها بر خود او منطبق بود، مانند دعوت علنی به خود، خروج با شمشیر عمل به کتاب و سنت، اعلم مردم زمان خود بودن، از فرزندان حسن و حسین بودن، آمر به معروف و ناهی از منکر بودن، شجاعت، سخاونت، تقوی، تواضع و عدالت. او برای بیعت مردم در امر امامت نقشی قائل نبود و اجماع را شرط می‌دانست، چه این که در نظر هادی الی الحق امامت منصبی است که از جانب خداوند اعطا می‌شود و خواست مردم در آن دخالت ندارد، هرچند تبعیت مردم شرط قیام امام است. از طرف دیگر، مردم می‌توانند در صورت ارتکاب کبیره امام را از مقام خود عزل کنند. اما در صورت عدم تبعیت مردم از امام جامع الشرایط، امامت امام به قوت خود باقی است و او باید هجرت کند و کنار بنشیند. نظریه اخیر او توجیهی برای صلح امام حسن(علیه السلام) و کنار نشستن امام قاسم رسی از امامان زیدیه و جد هادی الی الحق، نیز هست. با توجه به نظریه هادی الی الحق، در رد اجماع و شورا در مسئله امامت از دیدگاه او و همین طور اعتقاد به افضلیت حضرت علی(علیه‌السّلام) و وجود نص پیامبر بر احقیت آن حضرت و حتی تصریح رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) بر احقیت امام حسن (علیه‌السّلام) و امام حسین (علیه‌السّلام)، برای یحیی بن حسین بن قاسم رسی، خلافت شیخین امری ناپذیرفتنی است. هادی الی الحق کتابی به نام «تثبیت الامامة» دارد که در آن به بررسی مسئله خلافت و جانشینی پس از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌) پرداخته و بر رد خلافت شیخین و رد ادله مورد ادعای آنان استدلال کرده است. امام هادی الی الحق در فقه نیز تابع اجتهاد خود بود و به روایات اهل سنت توجه و نظری نداشت. وی دو کتابی که اهل سنت آنها را صحیح می‌نامند (صحیح بخاری و صحیح مسلم)، از صحت بی بهره می‌دانست. این نگرش در طی قرون متمادی تاکنون در مذهب هادوی وجود داشته و بی اعتنایی به حدیث و فقه اهل سنت کاملا روشن است. امام هادی همچنین اعتقاد به نص بر امامت امام علی(علیه السلام) و حسنین (علیهماالسلام) را مورد تاکید قرار داد. او تقیه را جایز شمرد.(1) و در مجموع بیش از گذشته، زیدیه را به امامیه نزدیک کرد(2)

مسیری که یحیی بن حسین بن قاسم رسی ترسیم کرده بود با نوساناتی در عرصه سیاسی و مذهبی یمن ادامه یافت و پس از او دو فرزندش مرتضی (299- 310) و ناصر (310- 322) و دیگر امامان زیدیه ادامه‌دهندگان مکتب هادویه شدند، هرچند پیروان هادی الی الحق خود به شاخه‌هایی تقسیم شدند که مهم‌ترین آنها «حسینیه»، «مطرفیه» و «مخترعه» است. پس از این دوران و طی تحولات بعدی جزیرة العرب و جهان اسلام، سایر ائمه زیدی در دوران‌های مختلف، هدایت زیدیان یمن را همچنان در دست خود حفظ کردند.

اینکه هادویه در بین شاخه های زیدیه به شیعه امامیه نزدیکتر است صحیح نیست زیرا مذهب ناصریه به رهبری «ناصر اطروش» معروف به (داعی کبیر) که در شمال ایران در قرن سه و چهار رونق داشت از نظر فقهی و اعتقادی به شیعه اثنی عشری نزدیک تر است تا مذهب هادویه.

در مورد «الحوثی ها» نیز ممکن است گرایشات اثنی عشری داشته باشند اما اینکه به ضرس قاطع بگوئیم اثنی عشری هستند جای تامل دارد.  برخی می گویند اثنی عشری شده اند اما تقیه می کنند. البته این مطلب را نیز باید در نظر داشته باشیم که ممکن است این قضیه ترفندی از طرف عربستان و حکومت فراری منصور باشد تا زیدی ها را از اطراف الحوثی ها پراکنده کنند. به هر حال هر دو طرف قضیه جای تامل بیشتر دارد.

منابع:

1. شوقی، ابراهیم العمرجی، احمد، الحیاة السیاسیه و الفکریه للزیدیه فی المشرق الاسلامی، قاهره: مکتبه مدبولی، م، الطبعة الاولی، ص94.

2. موسوی نژاد، علی، آشنایی با زیدیه، ، فصل نامه هفت آسمان، شماره 11، ص92.