جمع بندی تعدادی سوال در مورد جنگ جمل و نیاز به پاسخی فوری

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تعدادی سوال در مورد جنگ جمل و نیاز به پاسخی فوری

سلام یکی از دوستان مسیحی که به اسلام علاقمند شده به تازگی شروع به تحقیق در ارتباط با شیعه و سنی کرده و اخیرا کتابی در ارتباط با جنگ جمل می خواند. در همین ارتباط سوالاتی پرسیده که بنده صلاح دیدم به جای اینکه من پاسخ بدهم (که احتمالا پاسخ من دچار انحرافاتی خواهد بود) ترجمه کلمه کلمه سوالات را برای شما بفرستم. در صورتیکه احساس کردید توضیح بیشتری در ارتباط با هر یک از سوالات نیاز است من را در جریان بگذارید. لطفا در نظر داشته باشید که ایشان مدت زیادی نیست که در این ارتباط تحقیق می کند و جوابی متناسب با حال ایشان بدهید. بنده انشالله جوابهای شما را برایشان ترجمه می کنم. سوالات به شرح زیر هستند: """""""""""""""""" 1) در دوران خلافت عثمان گروهی سرباز برای خلع او از خلافت به مدینه فرستاده شدند. چه کسی آنها را فرستاده بود؟ علی یا عایشه؟ اما آنها دست بکارهای خشونت آمیز نزدنند چون عثمان گفت که بنا به قرآن جنگ میان مسلمین ممنوع است. 2) همان سربازان در هنگام برگشت از جاییکه آمده بودند، پیام رسانی را دیدند که نامه ای حمل می کرد که در آن گفته شده بود که قرار بوده آنها به صورت وحشتناکی کشته شوند و مهر عثمان در آن نامه بوده است. چه کسی در پشت پرده آن نامه بوده است؟ 3) چگونه علی از قتل عثمان جلوگیری کرد؟ من می دانم که او به عایشه گفته است که قاتل را پیدا می کند. در کتابی که من می خوانم نوشته شده که شعری است که می گوید " بنی امیه بعدا گفتند که عثمان با شمشیر عایشه که بوسیله طلحه تیز شده و بوسیله علی زهرآگین شده کشته شده است." 4) معاویه پسر هند بود؟ کسیکه جگر ابوسفیان را خورد؟ مطمئن نیستم. بعد از جنگ، علی تصمیم گرفت که همه فرمانروایانی که بوسیله عثمان انتخاب شده بودند را بغیر از معاویه که به لجاجت معروف بود را عزل کند. بجای آن علی تصمیم گرفت که به کوفه برود (حداقل نه بصورت دایمی) اما می دانست که اگر جنگی صورت بگیرد همه عراق (کوفه) از او پشتیبانی می کنند. این چیزی است که کتابی که می خوانم می گوید: " علی هیچوقت به کوفه نرفت تا به طور دایمی آنجا باشد. هدفش برگشت به مدینه بعد از حل مشکل سوریه و معاویه بود و اما هیچوقت برنگشت. از زمانیکه او قصد کوفه کرد، قدرت مسلمانان شروع به ترک حجاز کرد که این چیزی بود که معاویه انجام داد. با عدم قبول علی بعنوان خلیفه، او مشکل را قدرت بخشید. مبارزه طلبی او بود که علی را به کوفه آورد و باعث شدکه عراق مهد شیعیان گردد. جنگ جمل شاید باعث تحریک جدایی مسلمانان شد (با انتخاب علی یا عایشه) اما در واقع معاویه به دلیل مبارزه طلبیش دلیل اصلی این جدایی است. چون به نظر من اگر معاویه خلافت علی را قبول می کرد این جدایی اتفاق نمی افتاد. قطعا من باید بیشتر در این ارتباط بخوانم اما به نظرم جنگ جمل دلیل اصلی جدایی شیعه سنی نیست. """""""""""""""""" خیلی ممنون

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مقداد

Hrm;583417 نوشت:
در دوران خلافت عثمان گروهی سرباز برای خلع او از خلافت به مدینه فرستاده شدند. چه کسی آنها را فرستاده بود؟ علی یا عایشه؟ اما آنها دست بکارهای خشونت آمیز نزدنند چون عثمان گفت که بنا به قرآن جنگ میان مسلمین ممنوع است.

با عرض سلام و ادب

قبل از هر چیز از زحمات و احساس مسئولیت حضرتعالی تقدیر و تشکر می نمایم.

در پاسخ به سوال اول باید عرض کنم:
در ماجرای شورش بر ضد عثمان اینگونه نبود که شخص خاصی نیروهایی اعزام کرده باشد،بلکه ماجرا اینگونه بود که:

عثمان کارهایى کرد که در اسلام سابقه نداشت و باعث خشم مسلمانان گردید. نمونه اى از این اعمال سپردن کارهاى مهم حکومت مسلمانان به افراد نااهل و افراد فاسق و سفیه و بى دین و بخشیدن غنائم به آنان و آزار و ستم طاقت فرسا به شخصیتهاى بزرگى مانند ابوذر و عمّار یاسر و عبدالله بن مسعود و مانند اینها بود.

او ولید بن عقبه را والى کوفه ساخت که شراب مى نوشید و در حال مستى به میان مردم مى آمد و رسوایى هایى به بار آورد که گروهى نزد عثمان به آن شهادت دادند و بعد از عزل او سعید بن عاص را ـ که او نیز مرد تبهکارى بود ـ به جاى وى نشاند. سعید با اعمال ناروایش خشم مردم را برانگیخت و مردم به مخالفت با او برخاستند. عثمان به جاى این که آتش فتنه را خاموش کند دستور داد رهبران مخالفان را به شام تبعید کنند. آنها در شام بر معاویه شوریدند. عثمان مجبور شد که آنان را به کوفه بازگرداند، و دگربار آنها را به حمص تبعید کرد.

نه تنها در کوفه که در نقاط دیگر نیز انتقادها بالا گرفت. سرانجام گروهى از اصحاب پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) گردهم آمدند و ایرادهاى مهم را به وسیله عامر بن قیس ـ که مردى پاک طینت و خداشناس بود ـ به عثمان رساندند. او به جاى این که از این خیرخواهى سپاسگزارى کند پاسخ اهانت آمیزى به فرستاده آنها داد.

وضع مدینه روز به روز ناآرام تر مى شد و فریاد انتقاد بلندتر مى گشت. عثمان، ناچار شد که گروهى مانند سعید بن عاص و معاویة بن ابى سفیان و عمروعاص را براى مشورت دعوت کند و با آنها به شور بنشیند. بعضى گفتند: «صلاح، این است که مردم را به جهاد مشغول سازى تا این مسائل فراموش شود.» ولى سعید بن عاص، او را به انتقام گیرى از سران انتقاد کنندگان تشویق کرد و گفت: «اگر آنها رهبران خود را از دست بدهند متفرّق خواهند شد».

کم کم مردم در انتقاد به عثمان، جسورتر شده و گفتند: «تو بنى امیه را بر دوش مردم سوار کرده اى یا عدالت کن یا از خلافت کناره گیرى».

عثمان که قدرت تصمیم گیرى را از دست داده بود، به فرماندهان خود گفت تا مردم را براى جهاد آماده کنند، ولى این دستور مشکلى را حل نکرد.

سرانجام در سال 35 هجرى مخالفینش در شهرهاى مهم اسلامى با هم مکاتبه کردند و تصمیم بر عزل عثمان و فرماندارانش گرفتند. گروهى از مصر و گروه دیگرى از کوفه و گروه بسیارى از بصره، به عنوان زیارت خانه خدا حرکت کرده و به سوى مدینه آمدند و مردم مدینه را از تصمیم خود باخبر ساختند. مهاجران و انصار ـ که از عملکرد عثمان ناراضى بودند ـ به حمایت او برنخاستند. مخالفان به آسانى وارد مدینه شدند و خانه عثمان را محاصره کردند، ولى مانع از رفت و آمد افراد نبودند.

عثمان از این هجوم عمومى سخت در وحشت فرو رفت و نزد امام على (علیه السلام) آمد و از آن حضرت تقاضا کرد که نزد معترضان برود و آنها را از راهى که در پیش گرفته اند منصرف سازد. امام (علیه السلام) فرمود: «با چه شرایطى آنها را راضى کنم؟»

عثمان عرض کرد: «با این شرط که من، بعد از این تنها با صلاح اندیشى شما کار مى کنم.» امام (علیه السلام) فرمود: «بارها تو را نصیحت کرده ام و تو هم وعده داده اى، ولى به وعده ات وفا نکرده اى و به سخنان مروان و معاویه و امثال آنها گوش فرا دادى».

سرانجام امام (علیه السلام) پذیرفت و براى فرونشاندن خشم مردم با گروهى از مهاجران و انصار حرکت کرد و نزد معترضان آمد. مخصوصاً با مصریان که انتقادهاى شدیدى داشتند مذاکره فرمود و آنها قبول کردند که به مصر بازگردند.

به عثمان نیز سفارش فرمود که به تمام شکایت مردم رسیدگى کند و از کارهاى گذشته توبه کند.

عثمان خطبه اى خواند و آشکارا اعلام توبه کرد و قول داد به تمام شکایات مردم رسیدگى کند.

هنگامى که عثمان به منزل بازگشت دید مروان و عده اى از بنى امیه در منزلش گرد آمده اند. مروان گفت: «سخن بگویم یا ساکت بنشینم»؟ همسر عثمان فریاد زد: «ساکت باش! به خدا شما قاتل عثمان و یتیم کننده اطفالش خواهید بود. او به مردم وعده داده و باید به وعده اش وفا کند».

مروان ساکت ننشست و گفت: «سخنى را که گفتى به صلاح خلافت تو نبود».

عثمان تحت تأثیر مروان قرار گرفت و به او دستور داد تا مردم را پراکنده کند.

مردم به خانه امام على(علیه السلام) رفتند و جریان را گزارش دادند.

امام (علیه السلام) فرمود: «اگر در خانه بنشینم عثمان مى گوید که مرا تنها گذاردى و خوار کردى و اگر براى او صلاح اندیشى کنم، باز مروان او را بازیچه خود قرار مى دهد.» سپس به خانه عثمان رفت. فرمود: «به وعده خود وفا نکردى و به سخنان ناصواب مروان ـ که برخلاف دین و عقل است ـ گوش دادى. من از این پس به سراغ تو نخواهم آمد».

معترضان مصرى که عدد آنها بالغ بر دو هزار نفر بود و به خاطر اطاعت از فرمان على (علیه السلام) راه بازگشت به مصر را مى پیمودند، بعد از سه روز به مدینه بازگشتند و نامه اى را که از غلام عثمان در بین راه گرفته بودند به این مضمون ارائه دادند. در آن نامه عثمان به فرماندارش در مصر دستور داده بود که بعضى از سران معترضان را به دار آویزد و برخى را شدیداً مجازات کند.
آنها نزد امام على (علیه السلام) آمدند و جریان را بازگو کردند. امام (علیه السلام) از عثمان توضیح خواست. عثمان انکار کرد که چنین نامه اى نوشته باشد بعضى گفتند که این کار مروان است. مصریان گفتند: «مگر مروان تا این اندازه جرأت و نفوذ دارد که مُهر او را پاى نامه بزند و همراه غلام عثمان با شتر بیت المال به سراغ چنان مأموریتى بفرستد؟!» عثمان اظهار بى اطلاعى کرد.

مردم در پاسخ گفتند: «اگر راست مى گویى تو لایق این خلافت نیستى، چرا که دیگران این گونه بر تو مسلط اند، و اگر دروغ مى گویى باز هم شایستگى خلافت بر مسلمانان را ندارى. پس در هر صورت باید کنار بروى. چند بار توبه کرده اى باز آن را شکسته اى، بنابراین یا از خلافت کنار برو یا کشته خواهى شد و یا ما در راه خدا شهید مى شویم».

عثمان گفت: «اگر کشته شوم بهتر از آن است که از خلافت کناره گیرى کنم».
روز به روز روزگار بر عثمان سخت تر مى شد. بار دیگر از امام على (علیه السلام) تقاضا کرد که بین او و مردم وساطت و ضرب الأجلى تعیین کند تا به شکایات مردم رسیدگى کند.

سه روز او را مهلت دادند، امّا در پنهانى وسایل جنگ را آماده مى کرد. سه روز گذشت و خبرى نشد.

گفتنى است که عثمان به معاویه نامه نوشته بود که هر چه زودتر خود با لشکرى به یارى او بشتابد. ولى لشکر به موقع به یارى او نیامد.

سرانجام توده هاى مردم خشمگین و عصبانى ـ که پیمان شکنى هاى مکرّر عثمان را دیده بودند ـ به کلّى از او قطع امید کردند و به درون خانه او هجوم بردند و میان طرفداران عثمان و شورشیان نزاع شدیدى در گرفت و تعدادى از دو طرف کشته شدند. آنها در پایان به اتاقى که عثمان در آن بود هجوم بردند و او را کشتند.(1) ؛(2)

پی نوشت:
(1). تاریخ طبرى، جلد 3، صفحه 360 به بعد (با تخلیص)، حوادث سال 33 هجرى.
(2. گرد آوري از کتاب: پيام امام امير المومنين عليه السلام‏، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، 1385 ه. ش‏، ج2، ص 237.

Hrm;583417 نوشت:
همان سربازان در هنگام برگشت از جاییکه آمده بودند، پیام رسانی را دیدند که نامه ای حمل می کرد که در آن گفته شده بود که قرار بوده آنها به صورت وحشتناکی کشته شوند و مهر عثمان در آن نامه بوده است. چه کسی در پشت پرده آن نامه بوده است؟

طبق مطالبی که در پاسخ سوال اول بیان شد،مروان بن حکم نقش اصلی را در این ماجرا داشته است.

Hrm;583417 نوشت:
چگونه علی از قتل عثمان جلوگیری کرد؟ من می دانم که او به عایشه گفته است که قاتل را پیدا می کند. در کتابی که من می خوانم نوشته شده که شعری است که می گوید " بنی امیه بعدا گفتند که عثمان با شمشیر عایشه که بوسیله طلحه تیز شده و بوسیله علی زهرآگین شده کشته شده است."

قبل از بیان موضع امام علی(علیه السلام) در ماجرای شورش مردم بر ضد عثمان،باید به این نکته اشاره کنم که بنی امیه با مطرح کردن امام علی(علیه السلام) بعنوان یکی از عوامل شورش و قتل عثمان،به دنبال بدنام کردن آن حضرت و زمینه چینی برای جنگ با آن حضرت بودند،در حالی که و معاویه بعنوان استاندار عثمان،در دفاع از عثمان در مقابل شورشیان هیچ اقدامی انجام نداده بود.در مقابل امام علی(علیه السلام) با توجه به مصالح حکومت اسلامی تمام تلاشش را برای جلوگیری از شورش و حل مسالمت آمیز مشکلات انجام داده بود.

امام على (ع) در طول مدت خلافت عثمان و مخصوصا در ماههاى آخر حكومت وى (كه مواجه با شورش مردم عليه عثمان گرديد) نقش سفير بين مردم و عثمان را به عهده داشت، حرفهاى مردم را به عثمان رسانده و سخنهاى عثمان را به گوش مردم مى رساند. امام (ع) ضمن ترغيب عثمان به عمل به احكام الهى و دست برداشتن از بدعت در دين و اجحاف به مردم، سعى در روبراه كردن امور كشور داشت و تمام كوشش ‍ خود را براى اصلاح رفتار خليفه بكار بست. امام (ع) از يك طرف با قتل عثمان توسط مردم انقلابى مخالف بود؛ زيرا مى دانست تنها كسانى از آن بهره بردارى خواهند كرد كه در كمين اسلام نشسته اند. آنها سعى در ايجاد آشوب و كشتن خليفه داشتند، تا از آب گل آلود ماهى بگيرند و براى خود حكومتى دست و پا نمايند؛ چنانچه بعدا اين پيش ‍ بينى امام (ع) به تحقق پيوست و معاويه با شعار «انتقام خون عثمان» خود به مخالفت با امام على عليه السلام پرداخت و افرادى نظير طلحه و زبير و عايشه نيز با همين شعار، جنگها راه انداخته و جامعه اسلامى را به اختلاف و دودستگى كشاندند و سرانجام گوى سبقت را معاويه ربود و خود را خليفه مسلمانان خواند.

از طرف ديگر امام تقاضاهاى مردم انقلابى را حق مى دانست و بنابر اين از آنها نخواست كه سكوت نموده و دست از خواهشهاى خود بردارند؛ زيرا اين امر سبب باز شدن دست عثمان در ظلم و گناهان شده و در حق مردم اجحاف بيشترى صورت مى گرفت.
امام (ع) سعى مى كرد با ترغيب عثمان به تغيير روشهايش، هم خليفه را از قتل برهاند (تا درِ خليفه كشى به روى مسلمين باز نگردد و اين ننگ براى جامعه اسلامى نماند كه شخصى كه بجاى پيامبر (ص) نشسته است به دست امت اسلام كشته شود) و هم مردم به خواسته هاى مشروع خود برسند. از اين رو هرگاه مردم از دست خليفه به امام (ع) شكايت مى بردند گاهى فرزند بزرگ خود امام حسن (ع) را نزد خليفه مى فرستاد و گاهى خود شخصا نزد وى حاضر مى شد و از اعمال وى انتقاد مى نمود. يكبار كه مردم نزد امام آمده و از وى خواستند تا نزد عثمان رفته و شكايات آنها را به خليفه برساند، حضرت نزد خليفه آمده و فرمود: «مردم پشت سر من هستند و مرا بين تو و خود سفير قرار داده اند. سوگند به خدا نمى دانم با تو چه بگويم؟! مطلبى را كه تو از آن بى اطلاع باشى سراغ ندارم. آنچه از (احكام خدا) ما مى دانيم تو نيز به آن آگاهى... همچنانكه ما پيامبر (ص) را ديده ايم تو هم مشاهده نموده اى و سخنان ايشان را تو و ما شنيده ايم و مانند ما همنشينى حضرت را درك كرده اى. ابوبكر و عمر در اعمال نيك از تو سزاوارتر نبودند، تو هم از خويشاوندان پيامبرى و هم داماد پيامبر مى باشى، پس از آن دو به رسول گرامى نزديك ترى. تو را به خدا قسم مى دهم كه بر جان خود رحم كن (كه در صورت تكرار اعمال گذشته به دست مردم كشته خواهى شد). سوگند به خدا تو نياز به راهنمائى و تعليم ندارى، راههاى دين آشكارند و نشانه هاى آن بر پاست. بدان كه برترين بندگان نزد خدا پيشواى عادلى است كه خود هدايت يافته و ديگران را نيز هدايت كند و سنت (پيامبر (ص» را بر پا داشته و بدعت را بميراند.

طبق نقل برخی از منابع تاریخی در زمان شورش بر علیه عثمان که منجر به کشته شدن عثمان شد، امام علی(ع) نه تنها کوچکترین نقشی در این ماجرا نداشته است. بلکه در مواردی نیز به عثمان کمک هم کرده است، حتی حاضر شد فرزندان خود امام حسن(ع) وامام حسین(ع) را برای دفاع از منزل خلیفه و جلوگیری از قتل عثمان فرستاد. مروج الذهب مطلب را این گونه بیان می کند:

« چون عثمان از فرود آمدن شورشیان خبر یافت كس فرستاد و على را بخواست و از او خواست كه پیش آنها رود و هر چه می خواهند از عدالت و خوش رفتارى تعهد كند. على بنزد آنها رفت و گفتگوى بسیار در میانه رفت كه گفته او را پذیرفتند و برگشتند و چون بمحل معروف به حسمى رسیدند غلامى را دیدند كه بر شترى سوار بود و از مدینه میامد و چون دقت كردند "ورش" غلام عثمان بود و چون از او توضیح خواستند اقرار كرد و نامه ‏اى نشان داد كه بعنوان ابن ابى سرح حاكم مصر بود كه نوشته بود: «وقتى این سپاه سوى تو آمد دست فلانى را ببر و فلانى را بكش و یا فلانى چنین و چنان كن» و بیشتر كسانى را كه همراه سپاه بودند یاد كرده و دستورى داده بود، قوم بدانستند كه نامه بخط مروان است و سوى مدینه باز گشتند و در مسجد فرود آمدند و سخن گفتند و رفتار بدى را كه از حكام خود دیده بودند یاد كردند و سوى عثمان رفتند و او را در خانه‏اش محاصره كردند و آب را بر او بستند عثمان از بالا نمودار شد و گفت «یكى نیست كه بما آب بدهد» ... و چون على خبر یافت كه تقاضاى آب كرده است سه مشك آب براى او فرستاد و تازه آب بدو رسیده بود كه جماعتى از وابستگان بنى هاشم و بنى امیه برون شدند و صدا برخاست و قیل و قال شد و شورشیان مسلح خانه او را محاصره كردند و مروان را از او میخواستند ولى راضى نشد او را تسلیم كند.
... چون على خبر یافت كه قصد قتل او را دارند دو پسرش حسن و حسین را با وابستگان خود مسلح بدر خانه او فرستاد تا یاریش كنند و دستور داد در مقابل محاصره كنندگان از او دفاع كنند ... دو گروه در هم آویختند حسن مجروح شد و سر قنبر شكست و محمد بن طلحه نیز مجروح شد. ...
زن عثمان روى بام رفت و فغان كرد كه امیر مؤمنان كشته شد حسن و حسین و چند تن از بنى امیه كه همراه آنها بودند وارد خانه شدند و او را دیدند كه جان داده است و بگریستند چون خبر بعلى و طلحه و زبیر و سعد و دیگر مهاجران و انصار رسید انا لله و انا الیه راجعون گفتند آنگاه على بخانه عثمان رفت و آشفته و غمین بود بدو پسرش گفت «چطور شما دم در بودید و امیر مؤمنان كشته شد» و حسن را سیلى زد و بسینه حسین زد و محمد بن طلحه را بد گفت و عبد الله بن زبیر را لعن كرد طلحه بدو گفت «اى ابو الحسن نه بزن و نه بد بگو و نه لعنت كن اگر مروان را به آنها داده بود كشته نمیشد» مروان و دیگر بنى امیه فرار كردند، بجستجوى آنها بودند كه بكشندشان اما بدست نیامدند. على به همسر عثمان نائله دختر قراقصه گفت «تو كه پیش او بودى كى او را كشت؟» گفت «دو نفر پیش او آمدند» و حكایت محمد بن ابى بكر را بگفت محمد نیز منكر گفته او نشد و گفت «بخدا پیش او رفتم و میخواستم بكشمش و همین كه آن سخن را با من گفت بیرون آمدم بخدا من در كشتن او دخالت نداشتم و وقتى كشته شد من بى‏خبر بود.

این مطلب در منابع تاریخی دیگری نیز نقل شده است.
۱- احمد بن عبد ربّه،العقد الفرید،ج۴ص۲۷۲.
۲- محمد بن جریر طبری،تارخ طبری،ج۴ص۳۸۵.
۳- عبدالله دینوری،الامامة والسیاسة،ج۱ص۴۰.
۴- بلاذری،انساب الاشراف،ج۵ص۶۹.

Hrm;583417 نوشت:
معاویه پسر هند بود؟ کسیکه جگر ابوسفیان را خورد؟ مطمئن نیستم. بعد از جنگ، علی تصمیم گرفت که همه فرمانروایانی که بوسیله عثمان انتخاب شده بودند را بغیر از معاویه که به لجاجت معروف بود را عزل کند. بجای آن علی تصمیم گرفت که به کوفه برود (حداقل نه بصورت دایمی) اما می دانست که اگر جنگی صورت بگیرد همه عراق (کوفه) از او پشتیبانی می کنند. این چیزی است که کتابی که می خوانم می گوید: " علی هیچوقت به کوفه نرفت تا به طور دایمی آنجا باشد. هدفش برگشت به مدینه بعد از حل مشکل سوریه و معاویه بود و اما هیچوقت برنگشت. از زمانیکه او قصد کوفه کرد، قدرت مسلمانان شروع به ترک حجاز کرد که این چیزی بود که معاویه انجام داد. با عدم قبول علی بعنوان خلیفه، او مشکل را قدرت بخشید. مبارزه طلبی او بود که علی را به کوفه آورد و باعث شدکه عراق مهد شیعیان گردد.

ایکاش نام کتابی که مطالعه می کنید را می فرمودید.آنچه من متوجه شدم این کتاب با رویکردی تقریباً جانبدارانه از مخالفان امام علی(علیه السلام) نوشته شده است،یا در جمع آوری مطالب نقد و بررسی ای انجام نداده است.

معاویه پسر ابوسفیان و هند جگرخوار است.هند همان زنی است که در جنگ احد بعد از کشته شدن حمزه سیدالشهداء عموی بزرگوار رسول الله(صلی الله علیه وآله)جگر آن شهید را در آورده و به دندان کشید.

در مورد دلیل انتخاب کوفه بعنوان مقر حکومت باید عرض کنم:
به امير مومنان علي عليه السلام گزارشهاي هولناك و تكان دهنده اي رسيدو معلوم شد پيمان شكنان به كمك مالي بني اميه و نفوذ و احترام همسر پيامبر جنوب عراق راتسخير كرده اند و پس از تصرف بصره دهها نفر ازياران و كار گزاران حضرت را به ناحق كشته اند. حضرت براي سركوب ناكثان مدينه را به عزم بصره ترك كرد وجنگ جمل وجود آمد و سرانجام سپاه امام (ع ) پيروز گرديد وبصره مجدداً به آغوش حكومت اسلامي باز گشت .امام در بازگشت از بصره پس از شور و تبادل نظر با ياران خود به دو دليل راه كوفه را برگزيد و در 12رجب 36هجري قمري روز دوشنبه وارد شهر كوفه شد و مركز خلافت اسلامي از مدينه به عراق منتقل گرديد.
1-بيشتر سربازان و جان نثاران امام را مردم كوفه و حوالي آن تشكيل مي دادند, زيرا امام علی(ع) وسيله عمار ياسر وامام حسن (ع ), از مردم كوفه ياري خواست و گروه انبوهي از مردم آن منطقه به نداي حضرت پاسخ مثبت دادند, لذا حق شناسي ايجاب مي كرد حضرت از خانه و زندگي اين مردم ديدن كرده و جهادگران را تقدير نمايد.
2- امام مي دانست شورش ناكثان و غائله بصره با تشويق و تحريك و فريب معاويه بوده است لذا بايد ريشه فساد قطع و شاخه شجره ملعونه بني اميه از پيكر جامعه اسلامي بريده شود نزديك ترين نقطعه به شام كوفه است .گذشته از اين عراق منطقه اي لشگر خيز و فدايي پرور بود و امام پيش از هر نقطه بايد بر آن جا تكيه مي كرد. حضرت در يكي از خطبه هاي خود به اين مطلب اشاره كرد و مي فرمايد:«به خدا سوگند, من به ميل خود به سوي شما نيامدم , بلكه از روي ناچاري بود».(1)
اين دو علت سبب شد امام (ع )كوفه را به عنوان مقر حكومت خود برگزيدند.(2)

پی نوشت:
1 ـ نهج البلاغه , خطبه 70
2 ـ جعفر سبحاني , فروغ ولايت , ص 427

Hrm;583417 نوشت:
شعری است که می گوید " بنی امیه بعدا گفتند که عثمان با شمشیر عایشه که بوسیله طلحه تیز شده و بوسیله علی زهرآگین شده کشته شده است."

با عرض سلام و ادب
در رابطه با این ادعای بنی امیه،با مراجعه به منابع تاریخی استفاده می شود که بخش ابتدایی این ادعا تقریباً درست است ولی بخش پایانی آن قطعاً دروغ و ساخته دستان دروغپرداز بنی امیه است.چرا که طبق مستندات تاریخی عایشه موضعی علنی بر ضد عثمان داشته است.

نقش عايشه در قتل عثمان+سند

1- ابو الفداء ـ از مورّخان بنام و مورد اعتماد اهل سنت ـ در کتاب المختصر في أخبار البشر مي‌گويد:

كانت عائشة تنكر على عثمان مع من ينكر عليه و كانت تخرج قميص رسول الله و تقول: هذا قميصه و شعره لم يبل و قد بلي دينه.(1) : عايشه جزء انقلابيون بود و با افرادي که در برابر عثمان قيام کرده بودند، همگام بود. پيراهن و تکه‌اي از موي پيامبر را به دستش گرفته بود و مي‌گفت: پيراهن و موي پيامبر، هنوز پوسيده نشده، ولي دين پيامبر را پوساندند و از بين بردند.

2- عايشه، نعلين پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را به دستش گرفته بود و خطاب به عثمان مي‌گفت:

ما أسرع ما تركتم سنة نبيكم و هذا شعره و ثوبه و نعله لم يبل بعد. فغضب عثمان غضبا شديدا حتى ما درى ما يقول(2) : هنوز پيراهن و کفش و موي پيامبر از بين نرفته است، دين پيامبر را شما کنار گذاشتيد .عثمان خيلي عصباني شد، بطوري‌که نمي‌دانست چه مي‌گويد.

طبق برخی نقل ها أم المؤمنين عايشه صراحت داشت بر اين‌ که به مسلمانان مي‌گفت:

اقتلوا نعثلا، قتل الله نعثلا (3): پير احمق را بکشيد.

نهاية إبن أثير و تاج العروس زبيدي و لسان العرب إبن منظور و درباره ماده نعثل مي‌گويند:

النعثل الشيخ الأحمق و منه حديث عائشة: "اقتلوا نعثلا، قتل الله نعثلا"، تعنى عثمان و هذا كان منها لما غاضبته و ذهبت إلى مكة.(4): اين پير احمق را بکشيد، خدا او را بکشد. مقصودش عثمان بود. از دست عثمان غضبناک شد و به مکه مسافرت کرد.

پی نوشتها:
(1). المختصر في أخبار البشر، ج1، ص172.

(2). أنساب الأشراف للبلاذري، ج2، ص276(نرم افزار المکتبة الشاملة) ـ الفتوح لإبن أعثم، ج1، ص4 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج3، ص49.

(3). كتاب الفتوح لإبن أعثم، ج2، ص421 ـ الإمامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني، ج1، ص51 ـ روح المعاني للآلوسي، ج22، ص11 ـ المحصول للرازي، ج4، ص343

(4). النهاية في غريب الحديث لإبن الأثير، ج5، ص80 ـ لسان العرب لإبن منظور، ج11، ص669 ـ تاج العروس للزبيدي، ج15، ص745.

Hrm;583417 نوشت:
در دوران خلافت عثمان گروهی سرباز برای خلع او از خلافت به مدینه فرستاده شدند. چه کسی آنها را فرستاده بود؟ علی یا عایشه؟

سلام عليكم

با تشكر

ان كساني كه به صحابي هاي ديگر در بلاد اسلامي نامه نگاري و مكاتبه كردند خود صحابي بودند يعني صحابي حاظر در مدينه مكاتبه نمودند با صحابي ديگر بلاد اسلامي و ابن جرير طبري محدث و مورخ اهل سنت در اين مورد افاضات جالبي دارد

من بالمدينة من أصحاب النبي صلى الله عليه و سلم إلى ما بالآفاق منهم و كانوا قد تفرقوا في الثغور، انكم إنما خرجتم أن تجاهدوا في سبيل الله عز وجل تطلبون دين محمد صلى الله عليه و سلم، فإن دين محمد قد أفسد من خلفكم و ترك، فهلموا، فأقيموا دين محمد صلى الله عليه و سلم، فأقبلوا من كل أفق حتى قتلوه.

از تمام اصحاب پيامبر صلي الله عليه و سلم که در مدينه هستند به تمام صحابه‌اي که در گوشه و کنار دنياي پهناور اسلامي براي جهاد و کشورگشائي رفته‌اند:

شما رفته‌ايد براي جهاد در راه خدا و براي حمايت و نشر دين پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم جهاد مي‌کنيد. خليفه شما که او را در مدينه گذاشته‌ايد و رفته‌ايد، دين پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را فاسد و ترک کرده است و شما همه به مدينه بيائيد و دين پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را که از بين رفته، اقامه کنيد. آقايان صحابه از هر گوشه‌اي که بودند، به مدينه آمدند و عثمان را کشتند.

تاريخ الطبري، ج3، ص401، حوادث سال 35 هجري

و ابن أثير در کامل خود مي‌گويد:

صحابه در مدينه بودند و نامه نوشتند به تمام صحابه‌اي که پراکنده بودند در شهرهاي مختلف و نوشتند:

إن أردتم الجهاد فهلمّوا إليه، فإن دين محمد قد أفسده خليفتكم، فأقيموه.

اگر به دنبال جهاد مي‌گرديد، به مدينه بيائيد. دين پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را خليفه شما فاسد کرده است، بيائيد اين دين فاسد شده را اقامه کنيد.

الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج3، ص168، حوادث سال 35 هجري

اما چه كسي دستور قتل او را داد و عامل تحريك شد خود عايشه بوده است

اميرمؤمنان علي عليه السلام در نامه‌اى به عائشه مى‌نويسد:
وأنت يا عائشة فإنّك خرجت من بيتك عاصية للّه ولرسوله تطلبين أمراً كان عنك موضوعا، ثم تزعمين انك تريدين‏الاصلاح بين المسلمين، فخبريني ما للنساء وقود الجيوش والبروز للرجال، والوقوع بين اهل القبلة وسفك‏الدماء المحرمة؟ ثم انك طلبت على زعمك دم عثمان، وما انت وذاك؟ عثمان رجل من بني امية وانت من تيم،ثم بالامس تقولين في ملا من اصحاب رسول اللّه (ص): اقتلوا نعثلا قتله اللّه فقد كفر، ثم تطلبين اليوم‏بدمه؟ فاتقي اللّه وارجعي الى بيتك، واسبلي عليك سترك، والسلام.
و تو اى عائشه با خارج شدن از خانه‌ات نافرمانى خدا و رسول كرده‌اي، در پى كارى هستى كه از تو برداشته شده است، سپس مى‌گوئى قصد اصلاح بين مسلمانان را داري، به من بگو، زنان را با فرماندهى لشكر و خود نمايى در برابر مردان، و ايجاد اختلاف بين اهل قبله و خون ريزى چه كار؟ به گمانت تو در طلب خون عثمان هستى؟ عثمان از بنو اميه است و تو از قبيله تيم، ديروز در جمع ياران رسول خدا (ص) فرياد مى‌زدى بكشيد نعثل را، خدا او را بكشد، او كافر است، وامروز به خونخواهى وى بر خواسته‌اى؟ از خدا بترس و به خانه ات برگرد وپرده خانه ات را بياويز.
سبط بن الجوزي الحنفي، شمس الدين أبوالمظفر يوسف بن فرغلي بن عبد الله البغدادي، تذكرة الخواص، ص‏69، ناشر: مؤسسة أهل البيت ـ بيروت، 1401هـ ـ 1981م

و بعد از دستور قتل هم خودش مخالفين و قاتلين عثمان را همراهي كرد و از انقلابيون بود:

ابو الفداء نيز در تاريخش مى‌نويسد:

وكانت عائشة تنكر على عثمان مع من ينكر عليه، وكانت تخرج قميص رسول الله صلى الله عليه وسلم وشعره وتقول: هذا قميصه وشعره لم يبل، وقد بلي دينه.

عائشه با مخالفان عثمان همراهى مى‌كرد، پيراهن رسول خدا (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) و موى آن حضرت را بيرون مى‌آورد و مى‌گفت: اين پيراهن رسول خدا (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) واين هم موى او است كه هنوز كهنه نشده است؛ ولى دينش كهنه و فراموش شده است.

. أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (متوفاي732هـ)، المختصر في أخبار البشر، ج 1، ص 118.

موضوع قفل شده است