جمع بندی تضاد صریح برخی از آیات قرآن

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

ادامه مطلب قبلی

همانا شما ادمیان را بیافریدیم و انگاه که بدین صورت کامل آراستیم فرشتگان را به سجده آدم مامور کردیم جز شیطان که سجده نکرد.
(قرآن .سوره اعراف.آیه11)

- وچون فرشتگان را فرمان دادیم که بر آدم سجده کنند همه سجده کردند الا شیطان که به او تکبر ورزید و از کافران گردید.
(قرآن . سوره بقره. آیه 34)

آیات متضاد:
- ای رسول یاد آن وقتی را که بفرشتگان فرمان دادیم بر آدم سجده کنند و آنها تمام سجده کردند بجز شیطان که از جنس جن بود.
(قران . سوره کهف. آیه 50)

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کلام خدای تو از روی راستی و عدالت بحد کمال رسید وهیچکس تبدیل و تغییر آن کلمات نتواند کرد او خدای شنوا وداناست.
(قرآن .سوره انعام.آیه115)
- انچه از کتاب خدا بر تو وحی شد بر خلق تلاوت کن که کلمات خدا را هیچکس تغییر نتوان داد.
(قران .سوره کهف.آیه27)
- انها را پیوسته از خدا بشارت است هم در حیات دنیا هم در اخرت بنعمتهای بهشت سخنان خدا را تغییر و تبدیلی نیست که این فیروزی بزرگ نصیب دوستان خداست.
(قرآن .سوره یونس.آیه64)

متضاد آیات:

- هر چه از آیات قران را فسخ کنیم یا حکم آنرا متروک سازیم بهتر از آن یا همانند ان بیاوریم آیا مردم نمیدانند که خداوند بر هر چیزی قادر است.
(قران .سوره بقره.آیه106)

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد یاسین

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام
قبل از بیان پاسخ، مطلبی را به عنوان مقدمه تقدیم می کنم؛

«ابن شهر آشوب» مینویسد: «اسحاق كندی» كه از فلاسفه اسلام و عرب به شمار میرفت و در عراق اقامت داشت ،كتابی تألیف نمود بنام «تناقضهای قرآن!» او مدتهای زیادی در منزل نشسته و گوشه نشینی اختیار كرده و خود را به نگارش آن كتاب، مشغول ساخته بود. روزی یكی از شاگردان او به محضر امام عسگری ـ علیهالسّلام ـ شرفیاب شد. هنگامی كه چشم حضرت به او افتاد، فرمود: آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد كه گفتههای استادتان «كندی» را پاسخ گوید؟ یكی از شاگردان عرض كرد: «ما همگی از شاگردان او هستیم و نمیتوانیم به اشتباه استاد اعتراض كنیم.
امام فرمود: اگر مطالبی به شما تلقین و تفهیم شود، میتوانید، آنرا برای استاد خود نقل كنید
شاگرد گفت:آری.
امام فرمود: از اینجا كه برگشتی به حضور استادت برو و با او به گرمی و محبّت رفتار نما و سعی كن با او انس و الفت پیدا كنی، هنگامی كه كاملاً انس و آشنایی به عمل آمد، به او بگو: مسألهای برای من پیش آمده است و آن اینكه آیا ممكن است گوینده قرآن از گفتار خود معانی ای غیر از آنچه شما حدس میزنید اراده كرده باشد؟

او در پاسخ خواهد گفت: بلی، ممكن است چنین منظوری داشته باشد. دراین هنگام بگو: شما چه میدانید، شاید گوینده قرآن معانی دیگری غیر از آنچه شما حدس میزنید، اراده كرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای خود به كار بردهاید؟ امام در اینجا اضافه كرد. او آدم باهوشی است، طرح این نكته كافی است كه او را متوجه اشتباه خود كند.

شاگرد به حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنكه زمین برای طرح مطلب مساعد گردید: سپس سؤال امام را به این نحو مطرح كرد
.

آیا ممكن است گویندهای سخنی بگوید و از آن مطلبی اراده كند كه به ذهن خواننده نیاید؟ و به عبارت دیگر: مقصود گوینده چیزی باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است؟
فیلسوف عراقی با كمال دقت به سؤال شاگردش گوش داد و گفت: «سؤال خود را تكرار كن.
شاگرد سؤال را تكرار نمود.

استاد تأملی كرد و گفت: «آری، هیچ بعید نیست، امكان دارد كه چیزی در ذهن گوینده سخن باشد كه به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر كلام گوینده چیزی بفهمد كه وی خلاف آن را اراده كرده باشد

استاد كه میدانست شاگرد او چنین سؤالی را از پیش خود نمیتواند مطرح نماید و در حدّ اندیشه او نیست، رو به شاگرد كرد وگفت: «تو را قسم میدهم كه حقیقت را به من بگویی، چنین سؤالی از كجا به فكر تو خطور كرد؟ شاگرد: چه ایرادی دارد كه چنین سؤالی به ذهن خود من آمده باشد؟

استاد: نه تو هنوز زود است كه به چنین مسائلی رسیده باشی، به من بگو این سؤال را از كجا یاد گرفتی؟

شاگرد: حقیقت این است كه «ابو محمد» (امام حسن عسكری ـ علیهالسّلام ـ) مرا با این سؤال آشنا كرد.
استاد: «اكنون واقع را گفتی، سپس افزود: چنین سؤالهایی تنها زیبنده این خاندان است.

آنگاه استاد با درك واقعیّت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشی روشن كردند و آنچه را كه به عقیده خود درباره «تناقضهای قرآن» نوشته بود تماماً سوزاند! [1]

اینجاست که می گوییم فهم کتاب خدا بسته به فهم معصوم است ودیگران امکان دارد برداشت نادرست داشته باشند.


[/HR]
[1] - قصص الأنبياء ( قصص قرآن - ترجمه قصص الأنبياء جزائرى)، ص: 849

بسم الله الرحمن الرحیم


متن و ترجمه آیات مورد سوال:
« وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَينَ‏َ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَ اصْفَحُواْ حَتىَ‏ يَأْتىِ‏َ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلىَ‏ كُلّ‏ِ شىَ‏ْءٍ قَدِير»[1] (بسيارى از اهل كتاب، از روى حسد- كه در وجود آنها ريشه دوانده- آرزو مى ‏كردند شما را بعد از اسلام و ايمان، به حال كفر باز گردانند با اينكه حق براى آنها كاملا روشن شده است. شما آنها را عفو كنيد و گذشت نماييد تا خداوند فرمان خودش (فرمان جهاد) را بفرستد خداوند بر هر چيزى تواناست).


« وَدُّواْ لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلَا تَتَّخِذُواْ مِنهُْمْ أَوْلِيَاءَ حَتىَ‏ يهَُاجِرُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَ لَا تَتَّخِذُواْ مِنهُْمْ وَلِيًّا وَ لَا نَصِيرًا»[2] (آنان آرزو مى‏ كنند كه شما هم مانند ايشان كافر شويد، و مساوى يكديگر باشيد. بنا بر اين، از آنها دوستانى انتخاب نكنيد، مگر اينكه (توبه كنند، و) در راه خدا هجرت نمايند. هر گاه از اين كار سر باز زنند، (و به اقدام بر ضدّ شما ادامه دهند،) هر جا آنها را يافتيد، اسير كنيد! و (در صورت احساس خطر) به قتل برسانيد! و از ميان آنها، دوست و يار و ياورى اختيار نكنيد).


ادعا شد بین این دو آیه تناقض وجود دارد! برای اینکه بین دو گزاره تناقض وجود داشته باشد شروطی وجود دارد؛ در تناقض علاوه بر وحدت موضوع و محمول ، چند وحدت ديگر هم شرط است :

وحدت در زمان ، وحدت در مكان ، وحدت در شرط ،وحدت در اضافه ، وحدت در جزء و كل ، وحدت در قوه و فعل ، كه مجموعا هشت وحدت مي شود و در اين دو بيت بيان شده اند :

در تناقض هشت وحدت شرط دان

وحدت موضوع و محمول و مكان

وحدت شرط و اضافه ، جزء و كل

قوه و فعل است ، در آخر زمان

پس اگر بگوييم : " انسان ، خندان است " ، " اسب خندان نيست "
تناقض نيست ، زيرا موضوعها وحدت ندارند.

با توجه به این مطلب آیا بین دو آیه فوق تناقض وجود دارد؟! در آیه اول موضوع بحث در مورد اهل کتاب(یهودیان و مسیحیان) است در حالیکه در آیه دوم بحث در مورد منافقان است. بنابراین در مورد دو موضوع متفاوت دو حکم جداگانه ذکر شد، پس میان شان تناقضی وجود ندارد.

حتی اگر موضوع این دو آیه یکی بود، یعنی هر دو آیه در مورد اهل کتاب می بود، باز هم تناقضی بین این دو آیه وجود نداشت، چون در آیه اول حکم عدم جنگ موقت اعلام شد و عدم جنگ حکم فعلی است تا زمانی که حکم اصلی برسد که حکم جنگ با چنین افرادی هست، بنابراین میان این دو آیه تناقضی نیست.




[/HR] [1] - سوره بقره ،آیه109.

[2] - سوره نساء،آیه89.


[="Tahoma"][="Navy"]

uninformed008;745920 نوشت:
متضاد آیه:
- ارزو می کنند که شما مسلمین نیز مانند آنها کافر شوید تا همه برابر و مساوی در کفر باشید پس آنانرا تا در راه خدا هجرت نکنند دوست نگیرید و اگر مخالفت کردند آنها را هر کجا یافتید گرفته و بقتل رسانید.
(قرآن .سوره نسا.آیه89)

---------------------------------------------------------------------------------------
- عرش با عظمت او بر آب قرار یافت تا شما را بیازماید.
(قران .سوره هود.آیه7)

متضاد آیه :

- عرش با عظمت الهی بر دوش فرشتگان است .
(قران .سوره مومن.آیه7)

عمدتا نسبتهای متفاوت به یک موضوع است مثل اینکه بگویی مسعود ایستاده است بعد که نشست بگویی مسعود نشسته است روشن است که این دو نسبت هردو درست است چون نسبت دو چیز به شی در حالت واحد نیست[/]


- عرش با عظمت او بر آب قرار یافت تا شما را بیازماید.
(قران .سوره هود.آیه7)

متضاد آیه :

- عرش با عظمت الهی بر دوش فرشتگان است .
(قران .سوره مومن.آیه7)

بسم الله الرحمن الرحیم

و عرش او (عرش خداوند) بر آب قرار داشت" (وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ).[1]

براى فهم تفسير اين جمله بايد به مفهوم دو كلمه" عرش" و" ماء" آشنا شويم:

" عرش" در اصل به معنى" سقف" يا" شيئى سقف ‏دار" است، و به تختهاى بلند همانند تختهاى سلاطين گذشته نيز عرش گفته مى‏شود، و همچنين داربستهايى كه درختهاى مو و مانند آن را روى آن قرار مى‏دهند.

اما اين كلمه بعدا به معنى قدرت نيز به كار رفته است، همانگونه كه واژه" تخت" در فارسى نيز به همين معنى استعمال مى‏شود:

در عربى گفته مى‏شود فلان استوى على عرشه- او- ثل عرشه:" فلان كس بر تخت نشست" يا" تختش فرو ريخت" كنايه از اينكه به قدرت رسيد و يا قدرتش نابود شد، در فارسى نيز مى‏گوئيم فلان كس را بر تخت نشاندند و يا از تخت بپائينش كشيدند.

اين نكته را نيز بايد توجه داشت كه گاهى كلمه" عرش" به معنى مجموعه جهان هستى است زيرا تخت قدرت خداوند همه اين جهان را فرا مى‏گيرد و اما كلمه" ماء" معنى معمولى آن" آب" است، اما گاهى به هر شي‏ء مايع" ماء" گفته مى‏شود مانند فلزات مايع و امثال آن.

با آنچه در تفسير اين دو كلمه گفتيم چنين استفاده مى‏شود كه در آغاز آفرينش، جهان هستى به صورت مواد مذابى بود (يا گازهاى فوق العاده فشرده كه شكل مواد مذاب و مايع را داشت).

سپس در اين توده آبگونه حركات شديد و انفجارات عظيمى رخ داد، و قسمتهايى از سطح آن پى در پى به خارج پرتاب شد، اين اتصال و به هم پيوستگى به انفصال و جدايى گرائيد، و كواكب و سيارات و منظومه‏ ها يكى بعد از ديگرى تشكيل يافتند.

بنا بر اين جهان هستى و پايه تخت قدرت خدا نخست بر اين ماده عظيم آبگونه قرار داشت.[2]

« الَّذِينَ يحَمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بحِمْدِ رَبهِّمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ»[3] (فرشتگانى كه حاملان عرشند و آنها كه گرداگرد آن (طواف مى‏كنند) تسبيح و حمد پروردگارشان را مى‏گويند و به او ايمان دارند و براى مؤمنان استغفار مى‏كنند).

اين سخن از يك سو به مؤمنان مى‏گويد تنها شما نيستيد كه عبادت خداوند مى‏كنيد، و تسبيح و حمد او را مى‏ گوئيد، قبل از شما مقرب‏ترين فرشتگان خداوند و حاملان و طواف كنندگان عرش خدا حمد و تسبيحش مى‏گويند.
از سوى ديگر به كفار هشدار مى‏دهد كه ايمان آوردن يا نياوردن شما مهم نيست، خدا نيازى به ايمان كسى ندارد آن قدر فرشتگان او حمد و تسبيحش مى‏گويند كه به تصور نمى‏گنجد، تازه به حمد و تسبيح آنها نيز احتياجى ندارد.

و از سوى سوم به مؤمنان آگاهى مى‏ دهد كه شما در اين جهان تنها نيستيد- هر چند در محيط زندگى خود در اقليت باشيد- نيرومندترين قدرتهاى غيبى عالم و حاملان عرش پروردگار پشتيبان شما و دعاگوى شما هستند، پيوسته از خداوند بزرگ مى‏خواهند شما را مشمول عفو و رحمت گسترده‏اش قرار دهد، از خطاهايتان در گذرد، و از عذاب دوزخ نگاهتان دارد.[4]



[/HR][1] - سوره هود،آیه7.

[2] - آیت الله مکارم شیرازی، تفسير نمونه، ج‏9، ص: 25-26.

[3] - سوره مومن(غافر)،آیه7.

[4] - آیت الله مکارم شیرازی،تفسير نمونه، ج‏20، ص: 30

[=Times New Roman]

یاسین;748119 نوشت:
اینجاست که می گوییم فهم کتاب خدا بسته به فهم معصوم است ودیگران امکان دارد برداشت نادرست داشته باشند.

عرض سلام
پیرامون این نکته در فرمایش جناب‌عالی، به نظر من می‌رسد از آنجا که قرآن نبود تعارض در متن خود را معیاری برای حقانیت خود شمرده، اینجا باید همان معنای تحت‌اللفظی کلمات مراد باشد و آنچه از پیامبر و امام در تبیین معانی قرآن رسیده نباید جایگزین معنای تحت‌اللفظی قلمداد شود.
علامه طباطبایی این نکته را در قرآن در اسلام به این نحو بیان کرده‌اند:
نقل قول:

یا - معنی تاویل پیش مفسرین و علماء.

[=RNAFont]و همچنین اگر رفع اختلاف را باین نحو کنیم که هر آیه‏ای را که مضمون آن مخالف و مناقض محکمات و مسلمات قرآن است و از ظاهر آن منصرف کرده (باصطلاح این قول) با تأویل بمعنی خلاف ظاهر حمل کنیم. زیرا بواسطه این نوع تأویل هر گونه تناقضی راحتی از کلام بشر نیز میشود رفع نمود.

و همچنین این نکتهٔ صریح که:

نقل قول:
د - قرآن مجید در دلالت خود مستقل است.

[=RNAFont]قرآن مجید که از سنخ کلام است مانند سایر کلامهای معمولی از معنی مراد خود کشف می‏کند و هرگز در دلالت خود گنک نیست و از خارج نیز دلیلی وجود ندارد که مراد تحت اللفظی قرآن جز آنست که از لفظ عربیش فهمیده میشود.
[=RNAFont]اما اینکه خودش در دلالت خود گنگ نیست زیرا هر کس بلغت آشنائی داشته باشد از جملات آیات کریمه معنی آنها را آشکارا میفهمد چنانکه از جملات هر کلام عربی دیگر معنی میفهمد.
[=RNAFont]علاوه بر این بآیات بسیاری از قرآن بر میخوریم که در آنها طائفه خاصی را مانند بنی اسرائیل و مؤمنین و کفار و گاهی عموم مردم را متعلق خطاب قرار داده مقاصد خود را بایشان القاء می‏کند (4) یا با آنان باحتجاج میپردازد یا بمقام تحدی برآمده از ایشان میخواهد که اگر شک و تردید دارند در اینکه قرآن کلام خدا است مثل آن را بیاورند و بدیهی است که تکلم با مردم با الفاظی که خاصیت تفهیم را واجد نیست معنی ندارد و همچنین تکلیف مردم بآوردن مثل چیزی که معنی محصلی از آن فهمیده نمیشود قابل قبول نیست.

غرضم از استناد به فرمایش علامه طباطبایی این نیست که حرف ایشان باید لزوماً فصل‌الخطاب هر بحثی باشد، بلکه می‌خواهم به معقولیت این نکات ــ لزوم نبود تعارض در معنای تحت‌اللفظی و استقلال قرآن در دلالت خود و قابل فهم بودن معانی ابتدایی قرآن ــ اشاره کنم و به مقبولیتش نزد چنان عالمی.

فرهنگ;748472 نوشت:
رضم از استناد به فرمایش علامه طباطبایی این نیست که حرف ایشان باید لزوماً فصل‌الخطاب هر بحثی باشد، بلکه می‌خواهم به معقولیت این نکات ــ لزوم نبود تعارض در معنای تحت‌اللفظی و استقلال قرآن در دلالت خود و قابل فهم بودن معانی ابتدایی قرآن ــ اشاره کنم و به مقبولیتش نزد چنان عالمی.

بسمه الحق

با سلام

اینکه حضرت علامه می فرمایند دلالت لفظ بر معنا روشن است در مورد آیات محکمات است و گرنه در مورد آیات متشابهات

می فرمایند:"متشابه آیه‏ اى مى‏ باشد که در عین آن‏که بر مدلول لفظى خود دلالت مى‏کند از نظر مقصود و معنا مورد شبهه است

و چنان نیست که از طریق ارجاع «عام» به «خاص» و «مطلق» به «مقید» معالجه شود و تردیدش برطرف شود، بلکه تردیدى است

که به‏ دلیل سازگار نبودن با معناى آیه محکم دیگرى که هیچ‏گونه تردیدى در آن نیست، بوجود آمده است"

مانند آیه ی شریفه "الرحمان علی العرش استوی" و یا:"ید الله فوق ایدیهم" و "الی ربه ناظره" که اگر حمل بر ظاهر گردد شبهه

جسمانی بودن خداوند پیش می آید که با اصل وحدانیت حق منافات دارد.

[=Times New Roman]

حبیبه;748502 نوشت:
اینکه حضرت علامه می فرمایند دلالت لفظ بر معنا روشن است در مورد آیات محکمات است و گرنه در مورد آیات متشابهات

سلام و تشکر از فرمایش شما،

مطلبی که از علامه نقل کردید از کدام نوشتهٔ ایشان بوده؟ ارجاع دقیق می‌دهید؟ مطلبی که من آوردم از قرآن در اسلام بوده صفحهٔ ۴۴ (دفتر انتشارات اسلامی، سال ۱۳۷۹). به متن در سیاقش توجه کنید:

نقل قول:
[=RNAFont]و اگر بنا شود کمیت معتنابهی از آیات بنام متشابهات با مسلمات قرآن که محکماتند اختلاف داشته باشد و رفع اختلاف باین نحو بشود که بگوئیم ظواهر آنها مراد نیست بلکه مراد یک معانی دیگری است که جز خدا کسی از آنها واقف نیست، اینگونه ارتقاع اختلاف هرگز دلالت براینکه قرآن کلام بشر نیست ندارد.
[=RNAFont]و همچنین اگر رفع اختلاف را باین نحو کنیم که هر آیه‏ای را که مضمون آن مخالف و مناقض محکمات و مسلمات قرآن است و از ظاهر آن منصرف کرده (باصطلاح این قول) با تأویل بمعنی خلاف ظاهر حمل کنیم. زیرا بواسطه این نوع تأویل هر گونه تناقضی راحتی از کلام بشر نیز میشود رفع نمود.
[=RNAFont]و رابعاً - اصلاً دلیلی بر اینکه مراد از تأویل در آیه محکم و متشابه معنی خلاف ظاهر است وجود ندارد و در سایر آیات قرآنی که نام تأویل آورده شده چنین معنائی اراده نشده مثلاً ...

خلاصه، در عرائض من دو نکته بود:
۱. چنین نیست که فهم قرآن منحصراً در اختیار پیامبر و امام باشد، اگر نه همهٔ مفاهیم قرآن اما معانی تحت‌اللفظی آن برای همه قابل فهم است و چیزی خلاف ظاهر آن نمی‌توان قائل شد.
۲. نبود تناقض در قرآن تنها اگر معنای تحت‌اللفظی آیات را در نظر بگیریم، قدرت استدلالی دارد.

اما در مورد متشابهات تا جایی که می دانم نظر علامه این است که این‌ها استقلال در افادهٔ مدلول خود ندارند و معنایشان باید با ارجاع به محکمات فهمیده شود، نه اینکه هیچ راهی به فهم مدلول آن نباشد (همان، صفحهٔ ۳۹).

فرهنگ;748571 نوشت:
خلاصه، در عرائض من دو نکته بود:
۱. چنین نیست که فهم قرآن منحصراً در اختیار پیامبر و امام باشد، اگر نه همهٔ مفاهیم قرآن اما معانی تحت‌اللفظی آن برای همه قابل فهم است و چیزی خلاف ظاهر آن نمی‌توان قائل شد.
۲. نبود تناقض در قرآن تنها اگر معنای تحت‌اللفظی آیات را در نظر بگیریم، قدرت استدلالی دارد.

بسم الله الرحمن الرحیم

تفسيرپذيرى قرآن براى غير راسخان در علم‏

حديثى در اصول كافى وجود دارد كه مى‏گويد: دانش واقعى تفسير قرآن در دست امامان معصوم عليهم السّلام است؛ معناى اين حديث چيست؟

پيش از پرداختن به پاسخ، تذكر اين نكته لازم است كه پرسش مذكور، از سوى‏ عالمان و فقيهان بزرگى چون: مرحوم وحيد بهبهانى، ميرزاى قمى و شيخ انصارى رحمهم اللّه به تفصيل جواب داده شده است. مرحوم محقق قمى مى ‏نويسد:

«اين روايات [كه عده‏اى انحصار فهم قرآن به معصومين عليهم السّلام را از آن فهميده ‏اند] ظاهر يا صريح است كه مراد، علم به همه قرآن، اعم از: ظاهر، باطن، تنزيل و تأويل آن است و اين امرى مسلم و مورد قبول است ....»[1].

اگرچه ممكن است برخى روايات (مانند: إنّما يعرف القرآن من خوطب به)[2] انحصار فهم قرآن به معصوم عليه السّلام برداشت شود، ولى اين برداشت با توجه به آيات قرآن و احاديث ديگر، توجيه و تصحيح مى‏ شود. قرآن كريم در آيات بسيارى، همگان را به تدبّر و تعقّل دعوت كرده است. خطاب‏ هاى قرآن نيز گوناگون است؛ گاهى مى ‏فرمايد:

«يا ايها الناس» گاه مى ‏فرمايد: «يا أهل الكتاب»؛ گاه مى ‏فرمايد: «يا أيّها الذين امنوا»؛ زمانى مى ‏فرمايد: «يا أولى الأبصار» و «يا أولى الالباب» و زمانى نيز خطاب را متوجه رسول خود مى‏ كند و با او سخن مى‏گويد؛ بنابراين فهم معانى آيات قرآن مراتب دارد؛ مراتب پايين آن از عموم دور نيست و مراتب بالاى آن تنها محدود به «راسخون در علم» مى‏شود؛ كسانى مانند: پيامبر و اهل بيت عليهم السّلام. به عبارت ديگر مراد روايات وارد شده در انحصار فهم از قرآن در معصومين عليهم السّلام بر همه ابعاد قرآن اعم از: ظاهر و باطن، مطلق و مقيّد، عام و خاص، ناسخ و منسوخ، بطون و تأويل و ... احاطه تام دارد و اين همان چيزى است كه نزد هيچ كس ديگر جز آنها يافت نمى ‏شود.

پس فهم قرآن كريم در حدّ تفسير (و نه تأويل) و فهم ظواهر الفاظ آن، منحصر به معصومان عليهم السّلام نيست و نه تنها ايشان آن را به خود منحصر نساختند، بلكه مردم را به آن تشويق و ترغيب كردند. شواهدى كه اين مدعا را اثبات يا تأييد مى ‏كند، بدين شرح است:

1. زبان قرآن، زبان عامه مردم است؛ ساده، سليس و مردم فهم سخن رانده است و
نام‏هاى: نور، تبيان، مبين، هادى و ... برخاسته از همين امر است. ظاهر آياتى چون:
«قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ»[3] نيز شامل همه انسان‏ها است و نه تنها معصومين؛ اگرچه «كتاب مكنون» و مرحله كمال و نهانى فهم قرآن، تنها به آنان اختصاص دارد.

2. حديث شريف «ثقلين» كه متواتر است، همه انسان‏ها را به تمسك به قرآن، همانند اعتصام به عترت فراخوانده است: «ما ان تمسّكتم بهما لن تضلوا»[4]؛ اگر به قرآن و سنت تمسك كنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد.

3. دستور اهل بيت عليهم السّلام براى عرضه كردن اخبار متعارض، بلكه عرضه همه اخبار و روايات بر قرآن، هرچند متعارض نباشند: آن‏گاه اگر موافق كتاب خدا بود و يا قرآن در مورد آن ساكت بود، چنان‏چه ديگر شرايط لازم- از جهت وثاقت راوى و ...- را داشت، مورد قبول وگرنه مردود است. امام صادق عليه السّلام فرمود:
«كلّ شى‏ء مردود الى الكتاب و السّنة و كلّ حديث لا يوافق كتاب اللّه فهو زخرف»[5]؛ همه چيز به قرآن و سنت برمى‏گردد و هر حديثى كه با كتاب خدا موافق نبود باطل است.

4. رواياتى كه نافذ بودن شروط گوناگون معامله‏ها را در گرو عدم مخالفت با قرآن مى‏داند؛ حضرت امام صادق عليه السّلام فرمود: «كلّ شى‏ء خالف كتاب اللّه باطل»[6]؛ هرچيزى كه با كتاب خدا مخالف بود باطل است.

از اين‏گونه روايات برمى ‏آيد كه قرآن كريم بايد به صورت يك اصل و مرجع مستقل در جامعه حاكم باشد و فهم آن نيز بر اساس قواعد و اصول مورد قبول عقل و شرع و متناسب با سطح آگاهى و ژرف‏ نگرى عالمان درك‏ پذير قابل تفسير باشد و اگر قرآن جز از طريق روايات، قابل فهم نبود، رجوع به قرآن براى ارزيابى صحت روايات و يا شروط معاملاتى لغو بود؛ اگر قرآن تنها براى تلاوت نازل شده بود، هرگز اهل بيت عليهم السّلام اين‏گونه جامعه بشرى را به آن ارجاع نمى‏دادند.[7]


[/HR][1] - عبد اللّه جوادى آملى، تسنيم، ج 1، ص 88، به نقل از: قوانين الاصول، ج 1، ص 397.

[2] - شیخ حر عاملی، وسائل الشيعه، ج 18، ص 136.

[3] - سوره مائده، آيه 15.

[4] - بحار الانوار، ج 2، ص 100.

[5] - وسائل الشيعه، ج 27، ص 111.

[6] - همان، ج 12، ص 353.

[7] - سيد محمد حسن جواهرى‏، پرسمان علوم قرآنى، ص: 168


[=Times New Roman]

یاسین;748953 نوشت:
پس فهم قرآن كريم در حدّ تفسير (و نه تأويل) و فهم ظواهر الفاظ آن، منحصر به معصومان عليهم السّلام نيست و نه تنها ايشان آن را به خود منحصر نساختند، بلكه مردم را به آن تشويق و ترغيب كردند.

سلام و تشکر از پاسخ شما،
مطلبی که عرض کردم و جناب‌عالی هم تصدیق فرمودید مقدمهٔ نکتهٔ دوم بود و آن اینکه نبود تناقض باید در معنای ظاهری آیات هم جاری باشد.

فرهنگ;748571 نوشت:
۱. چنین نیست که فهم قرآن منحصراً در اختیار پیامبر و امام باشد، اگر نه همهٔ مفاهیم قرآن اما معانی تحت‌اللفظی آن برای همه قابل فهم است و چیزی خلاف ظاهر آن نمی‌توان قائل شد.
۲. نبود تناقض در قرآن تنها اگر معنای تحت‌اللفظی آیات را در نظر بگیریم، قدرت استدلالی دارد.

فرهنگ;749267 نوشت:
سلام و تشکر از پاسخ شما،
مطلبی که عرض کردم و جناب‌عالی هم تصدیق فرمودید مقدمهٔ نکتهٔ دوم بود و آن اینکه نبود تناقض باید در معنای ظاهری آیات هم جاری باشد.


بسم الله الرحمن الرحیم

بنده هم با شما موافقم که بین معنی ظاهری آیه با معنی باطنی آیه تناقض وجود داشته باشد. در مواردی که از اهل بیت(علیهم السلام) روایات صحیحی در بیان معنی باطنی آیات و سوره ها به دست ما رسیده است، تناقضی بین این دو معنی وجود ندارد.

فرهنگ;748472 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط یاسین نمایش پست ها
اینجاست که می گوییم فهم کتاب خدا بسته به فهم معصوم است ودیگران امکان دارد برداشت نادرست داشته باشند.
عرض سلام
پیرامون این نکته در فرمایش جناب‌عالی، به نظر من می‌رسد از آنجا که قرآن نبود تعارض در متن خود را معیاری برای حقانیت خود شمرده، اینجا باید همان معنای تحت‌اللفظی کلمات مراد باشد و آنچه از پیامبر و امام در تبیین معانی قرآن رسیده نباید جایگزین معنای تحت‌اللفظی قلمداد شود.
علامه طباطبایی این نکته را در قرآن در اسلام به این نحو بیان کرده‌اند:

یا - معنی تاویل پیش مفسرین و علماء.

و همچنین اگر رفع اختلاف را باین نحو کنیم که هر آیه‏ای را که مضمون آن مخالف و مناقض محکمات و مسلمات قرآن است و از ظاهر آن منصرف کرده (باصطلاح این قول) با تأویل بمعنی خلاف ظاهر حمل کنیم. زیرا بواسطه این نوع تأویل هر گونه تناقضی راحتی از کلام بشر نیز میشود رفع نمود.
و همچنین این نکتهٔ صریح که:
د - قرآن مجید در دلالت خود مستقل است.

قرآن مجید که از سنخ کلام است مانند سایر کلامهای معمولی از معنی مراد خود کشف می‏کند و هرگز در دلالت خود گنک نیست و از خارج نیز دلیلی وجود ندارد که مراد تحت اللفظی قرآن جز آنست که از لفظ عربیش فهمیده میشود.
اما اینکه خودش در دلالت خود گنگ نیست زیرا هر کس بلغت آشنائی داشته باشد از جملات آیات کریمه معنی آنها را آشکارا میفهمد چنانکه از جملات هر کلام عربی دیگر معنی میفهمد.
علاوه بر این بآیات بسیاری از قرآن بر میخوریم که در آنها طائفه خاصی را مانند بنی اسرائیل و مؤمنین و کفار و گاهی عموم مردم را متعلق خطاب قرار داده مقاصد خود را بایشان القاء می‏کند (4) یا با آنان باحتجاج میپردازد یا بمقام تحدی برآمده از ایشان میخواهد که اگر شک و تردید دارند در اینکه قرآن کلام خدا است مثل آن را بیاورند و بدیهی است که تکلم با مردم با الفاظی که خاصیت تفهیم را واجد نیست معنی ندارد و همچنین تکلیف مردم بآوردن مثل چیزی که معنی محصلی از آن فهمیده نمیشود قابل قبول نیست.

بسمه الحق

با سلام متاسفانه آدرسی را که از بیان علامه خواسته بودید یک مقاله تحلیلی بود،که لیک آن را پیدا نکردم،اما مطالب ذیل مقصود شما را تأمین می کند:

دیدگاه علاّمه‌ طباطبائی دربارة تأویل "علاّمه‌ طباطبائی‌(ره) با مطرح‌ کردن‌ نظریّة‌ ابن‌تیمیه، برخی‌ از جوانب‌ آن‌ را مورد مناقشه‌ قرار داده است، ولی‌ اصل‌ نظریّه‌ را پذیرفته‌اند، مبنی بر اینکه‌ تأویل، حقیقتی‌ است‌ عینی که‌ منشاء و مستند تمام‌ تعالیم‌ عالیة‌ قرآنی‌ قرار گرفته است‌ و چیزی‌ از قبیل‌ الفاظ‌ و معانی‌ نیست، بلکه‌ حقیقت‌ عینی‌ و خارجی‌ است."

عرض من این بود که صراحت دلالت لفظ بر معنا در آیات محکمات است و در متشابهات اینچنین نیست.

لینک:http://tat.atu.ac.ir/article_1022_0.html

[=Times New Roman]

یاسین;749410 نوشت:
بنده هم با شما موافقم که بین معنی ظاهری آیه با معنی باطنی آیه تناقض وجود داشته باشد.

[=times new roman]سپاسگزارم، البته منظور بنده این بود که در خود معانی ظاهری آیات با همدیگر نباید تناقض و تعارضی باشد.
قرآن می‌گوید: [=KFGQPC Uthman Taha Naskh]وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّـهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا (نساء، ۸۲)؛ [=times new roman]نبود اختلاف باید در معانی ظاهری آیات هم برقرار باشد و اگر ــ به فرض ــ تعارضی باشد این پاسخ که منظور اصلی این معنای ظاهری آیه نبوده بلکه با احادیث معلوم می‌شود منظور چیز دیگری خلاف معنای ظاهری بوده برای مخالف اقناع کننده و الزام‌آور نیست.

[=Times New Roman]

حبیبه;749422 نوشت:

عرض من این بود که صراحت دلالت لفظ بر معنا در آیات محکمات است و در متشابهات اینچنین نیست.

سلام، سپاسگزارم. مطلبی که شما از آن نقل کرده بودید این مقاله است و از نویسنده (یدالله ملکی)؛ این را در ارجاعی که وی به المیزان داده پیدا نکردم؛ اما بیانات روشن خود علامه جایی برای ابهام باقی نمی‌گذارد که از نظر ایشان آیات متشابه هم معنای لفظی دارند، اما قابل فهم به چند نحو هستند و اینکه کدام مراد است با رجوع به آیات محکم معلوم می‌شود و بعد از این معلوم شدن خود آیات متشابه نیز محکم می‌شوند (المیزان، جلد۳، صفحهٔ ۳۰). اما

حبیبه;749422 نوشت:
تأویل، حقیقتی‌ است‌ عینی که‌ منشاء و مستند تمام‌ تعالیم‌ عالیة‌ قرآنی‌ قرار گرفته است‌ و چیزی‌ از قبیل‌ الفاظ‌ و معانی‌ نیست، بلکه‌ حقیقت‌ عینی‌ و خارجی‌ است."

اینکه تأویل چیست بحث دیگری دارد و به نظر ایشان در هردو نوع آیات محکم و متشابه تأویل هست؛ ولی چنین نیست که معنای آیات متشابه تنها با تأویل آن‌ها فهمیده شود، بلکه با رجوع به آیات محکم، می‌فهمیم کدام یک از معانی ظاهری‌ای را که آیات متشابه نشان می‌دهد مقصود بوده است.

فرهنگ;749435 نوشت:
قرآن می‌گوید: وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّـهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا (نساء، ۸۲)؛ نبود اختلاف باید در معانی ظاهری آیات هم برقرار باشد و اگر ــ به فرض ــ تعارضی باشد این پاسخ که منظور اصلی این معنای ظاهری آیه نبوده بلکه با احادیث معلوم می‌شود منظور چیز دیگری خلاف معنای ظاهری بوده برای مخالف اقناع کننده و الزام‌آور نیست.

بسم الله الرحمن الرحیم

بین آیات قرآن نسبت های مختلفی وجود دارد، برخی به دلیل بی اطلاعی از این نسبت ها گمان کرده اند بین این آیات تناقض وجود دارد، برخی از این نسبت ها عبارتند از؛ مطلق و مقید، و خاص و عام.
موید این مطلب روایت امام علی(علیه السلام) است که فرمود:« فما نزلت على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله آية من القرآن الّا أقرأنيها و املاها علىّ فكتبتها بخطى و علّمنى تأويلها و تفسيرها و ناسخها و منسوخها و محكمها و متشابها و خاصها و عامها و دعا اللّه ان يعطينى فهمها و حفظها فما نسيت آية من كتاب اللّه تعالى و لا علما املاه علىّ و كتبته منذ دعا اللّه لى بمادعا رحمه اللّه» [1](آيه‏ اى بر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نازل نمى‏ شد، مگر اينكه آن را بر من خواند و بر من املا مى ‏فرمود؛ من هم آن را با خط خودم مى‏ نوشتم و آن حضرت تأويل، تفسير، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، خاص و عام آيات را به من مى‏آموخت و پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله براى من دعا كرد كه خداوند فهم و حفظ آيات را به من عطا كند، و از زمانى كه آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله براى من دعا كرد، هيچ آيه و دانش آن را، فراموش نكردم.

(مطلق و مقيد)- آيات مطلق آياتى است كه قيد بوحدت و كثرت و خصوصيت ندارد مانند:

إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ و فرقش با عام اين است كه مطلق دلالت بر ماهيت بدون قيد كميت دارد ولى عام دلالت بر ماهيت با قيد كميت و كثرت دارد اما مقيد بر خلاف مطلق آن است كه بقيدى پا بست باشد مانند:

« وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا»[2]
كه وجوب حج خدا مقيد باستطاعت شده است.

(خاص و عام)- آياتيكه مفاد آن در باره شخص معين و يا مورد خاص نازل شده آيات خاص ناميده ميشود مانند:
«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ»[3] كه باتّفاق آراء در غدير خم در باره على بن ابى طالب عليه السّلام نازل گشته است.
(عام) بآياتى گفته ميشود كه مفاد آن عموميت داشته باشد مانند:
«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»[4]
يعنى خدا همه نيكوكاران را دوست ميدارد.[5]



[/HR][1] - کلینی، الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 64.

[2] - سوره آل عمران،آیه97.

[3] - سوره مائده،ایه55.

[4] - سوره بقره،آیه195.

[5]- داور پناه ابوالفضل، أنوار العرفان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 23-24.


فرهنگ;749440 نوشت:
بلکه با رجوع به آیات محکم، می‌فهمیم کدام یک از معانی ظاهری‌ای را که آیات متشابه نشان می‌دهد مقصود بوده است.

سلام علیکم

بله دقیقا،معانی حقیقی آیات متشابهات با ارجاع به محکمات درک می گردند و این یعنی از لفظ نمی توان به حقیقت معنای آن پی برد.

قبلا چند مثال خدمتتان معروض داشتم مثل شریفه ی "الرحمان علی العرش استوی" که اگر به ظاهر لفظ اکتفا گردد شبهه ی جسمانی بودن

حق تعالی در ذهن مخاطب ایجاد می گردد و سایر آیات متشابه نیز چنینند و نیاز به تاویل و یا ارجاع دارند،و تاویل آن را البته فقط نزد اهل بیت

عصمت و طهارت سلام الله علیهم اجمعین باید جست"راسخون فی العلم"

با تشکر

[=Times New Roman]

حبیبه;749519 نوشت:
سایر آیات متشابه نیز چنینند و نیاز به تاویل و یا ارجاع دارند،و تاویل آن را البته فقط نزد اهل بیت

عصمت و طهارت سلام الله علیهم اجمعین باید جست"راسخون فی العلم"


سلام و تشکر؛ البته این نظر هرچند میان علماء شیعه مشهور است، خلاف نظر علامه طباطبایی است (قرآن در اسلام، صفحات ۳۴ و ۳۵):
نقل قول:
[=RNAFont]مشهور در میان شیعه نیز همین قول است جز اینکه معتقدند که تأویل آیات متشابهه را پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اهل بیت(علیه السلام) نیز میداند ولی عامه مؤمنین که بتاویل متشابهات راه ندارند علم بآن را باید بخدا و پیغمبر و ائمه هدی ارجاع نمایند.
[=RNAFont]این قول با اینکه عملا میان اکثر مفسرین دائر و مورد اعتماد است از چند جهت بمتن آیه کریمه هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات الخ و باسلوب دلالت سایر آیات قرآنی انطباق ندارد زیرا: ....

از نظر آن مرحوم راه فهم آیات متشابه با رجوع به آیات محکم است.

فرهنگ;749622 نوشت:
[=Times New Roman]
سلام و تشکر؛ البته این نظر هرچند میان علماء شیعه مشهور است، خلاف نظر علامه طباطبایی است (قرآن در اسلام، صفحات ۳۴ و ۳۵):

از نظر آن مرحوم راه فهم آیات متشابه با رجوع به آیات محکم است.

سلام علیکم

بله حضرت علامه از جمله مفسرینی هستند که "واو" در "والراسخون فی العلم" را واو استیناف می دانند و نظرشان بر این مبنا است.

اما بحث حضرتعالی سر این نیست که علامه رحمة الله علیه چه می فرمایند،اشکالی که بر سر آن بحث می کنیم ابتدائا از آنجایی پیش

آمد که حضرتعالی ظاهر الفاظ آیات را کافی برای درک معنا و حقیقت آن دانستید و بنده عرض کردم در آیات متشابه اینگونه نیست.

حال یا با ارجاع به محکمات معنایش درک شود و یا با تاویل راسخون فی العلم یا با هر دو،به هر حال در اصل موضوع تفاوتی ایجاد نمی کند.

با تشکر

[=Times New Roman]

حبیبه;749637 نوشت:
اشکالی که بر سر آن بحث می کنیم ابتدائا از آنجایی پیش

آمد که حضرتعالی ظاهر الفاظ آیات را کافی برای درک معنا و حقیقت آن دانستید و بنده عرض کردم در آیات متشابه اینگونه نیست.


سلام، تا جایی که من به خاطر می‌آورم و در نوشته‌ها می‌بینم ادعا نکرده‌ام که ظاهر الفاظ برای درک معنای آن‌ها کافی است، بلکه گفته‌ام:

(۱) در ظاهر آیات (چه محکم و چه متشابه) نباید تعارضی با هم باشد؛ یعنی اینکه اگر کسی فرضاً بگوید «این دو آیه برحسب ظاهر با هم تعارض دارند» باید نشان داد که ندارند نه اینکه گفت «این معنای ظاهری‌اش مراد و منظور نبوده بلکه معنایی باطنی متفاوت با معنای ظاهری دارد که آن منظور بوده است».
زیرا اگر این باشد دیگر ادعای نبود هیچ تعارض و اختلافی در قرآن بر غیربشری بودنش دلالت نمی‌کند.

(۲) همچنین دربارهٔ مطلب نخست جناب استاد یاسین آوردم که ادعای اینکه فهم معنای قرآن تنها در توان پیامبر و امام است، اگر به معنای این باشد که معنای ظاهری‌شان معتبر نیست، ادعایی پذیرفتنی نیست.

برای تأیید این هر دو نکته هم از استدلال‌های علامه کمک گرفتم. از نظر ایشان هم آیات قرآن (چه محکم و چه متشابه) مستقلاً توسط خود قرآن قابل فهم است (محکمات با خود و متشابهات با ارجاع به محکمات) و ادعای وجود معنایی خلاف ظاهر که منحصراً در دست پیامبر و امام باشد پذیرفتنی نیست. حتی معنای آیات متشابه هم نه تنها خلاف ظاهرشان نیست، بلکه یکی از چند معنایی است که از ظاهرشان درمی‌آید.

بحث یک‌مقدار حالت فرسایشی پیدا کرده؛ به هر حال ادعاها روشن است.

فرهنگ;749661 نوشت:
همچنین دربارهٔ مطلب نخست جناب استاد یاسین آوردم که ادعای اینکه فهم معنای قرآن تنها در توان پیامبر و امام است، اگر به معنای این باشد که معنای ظاهری‌شان معتبر نیست، ادعایی پذیرفتنی نیست.

بسم الله الرحمن الرحیم

قبلا عرض شد؛ پس فهم قرآن كريم در حدّ تفسير (و نه تأويل) و فهم ظواهر الفاظ آن، منحصر به معصومان عليهم السّلام نيست و نه تنها ايشان آن را به خود منحصر نساختند، بلكه مردم را به آن تشويق و ترغيب كردند.
در توضیحات قبلی، عرض شد ظاهر قرآن حجت و معتبر است و بین ظاهر و باطن قرآن تعارض وجود ندارد، بلکه باطن قرآن به معنای عمیق تری نسبت به ظاهر اشاره دارد.


با نام و یاد دوست

سلام و عرض ادب



تاپیک جمع بندی
بسم الله الرحمن الرحیم

ابتدا به چند سؤال اساسی دقت کنید، چه در مورد خودتان (اگر ادعا از خودتان است) و چه دیگران (اگر شبهه آنها را ارسال کرده‌اید). اول آن که: آیا کسی که به قرآن کریم اشکال می‌کند، خودش قرآن یا دست کم آن آیه‌ی مورد اشکال خودش را یک بار هم که شده خوانده است، یا همین‌طوری یک چیزی در پیامک‌ها و وبلاگ‌ها خوانده و باور کرده است؟! - دوم آن که: آیا کسی که مدعی می‌شود در قرآن تناقض وجود دارد، اصلاً می‌داند که تناقض یعنی چه؟ فرقش با "تضاد" یا "تفاوت" و ... چیست؟ - سوم آن که اگر نه قرآن خوانده و خواندش را می‌داند، نه حتی ترجمه را خوانده و نه معانی این کلمات و اصطلاحات را می‌داند، پس چگونه حکم قطعی می‌کند که در آیات قرآن تناقض دارد؟!

»أَ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کثِیراً«[1] آیا درباره قرآن نمی اندیشند؟! اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می یافتند
.
مراد آیه این است که مخالفین قرآن را تشویق کند به دقت و تدبر در آیات قرآنی و اینکه در هر حکمی که نازل می شود و یا هر حکمتی که بیان می گردد و یا هر داستانی که حکایت می شود و یا هر موعظه و اندرزی که نازل می گردد، آن نازل شده جدید را به همه آیاتی که مربوط به آن است عرضه بدارند، چه آیات مکی و چه مدنی، چه محکم و چه متشابه، آن گاه همه را پهلوی هم قرار دهند تا کاملا بر ایشان روشن گردد که هیچ اختلافی بین آنها نیست.
و متوجه شوند که آیات جدید آیات قدیم را تصدیق و هر یک شاهد بر آن دیگری است، بدون اینکه هیچ گونه اختلافی در آن دیده شود:
نه اختلاف تناقض، به این که آیه ای، آیه دیگر را نفی کند،
و نه اختلاف تدافع که با هم سازگار نباشد،
و نه اختلاف تفاوت به اینکه دو آیه از نظر تشابه بیان و یا متانت معنا و منظور مختلف باشند و یکی بیانی متین تر و رکنی محکم تر از دیگری داشته باشد.
همین نیافتن اختلاف در قرآن کریم، آنان را رهنمون می شود به اینکه این کتاب از ناحیه خدای تعالی نازل شده، نه از ناحیه غیر او.[1]

تفسيرپذيرى قرآن براى غير راسخان در علم‏

حديثى در اصول كافى وجود دارد كه مى ‏گويد: دانش واقعى تفسير قرآن در دست امامان معصوم عليهم السّلام است؛ معناى اين حديث چيست؟

پيش از پرداختن به پاسخ، تذكر اين نكته لازم است كه پرسش مذكور، از سوى‏ عالمان و فقيهان بزرگى چون: مرحوم وحيد بهبهانى، ميرزاى قمى و شيخ انصارى رحمهم اللّه به تفصيل جواب داده شده است. مرحوم محقق قمى مى ‏نويسد:

«اين روايات [كه عده‏اى انحصار فهم قرآن به معصومين عليهم السّلام را از آن فهميده ‏اند] ظاهر يا صريح است كه مراد، علم به همه قرآن، اعم از: ظاهر، باطن، تنزيل و تأويل آن است و اين امرى مسلم و مورد قبول است...[2]»

اگرچه ممكن است برخى روايات مانند: إنّما يعرف القرآن من خوطب به [3] انحصار فهم قرآن به معصوم عليه السّلام برداشت شود، ولى اين برداشت با توجه به آيات قرآن و احاديث ديگر، توجيه و تصحيح مى‏ شود. قرآن كريم در آيات بسيارى، همگان را به تدبّر و تعقّل دعوت كرده است. خطاب‏ هاى قرآن نيز گوناگون است؛ گاهى مى ‏فرمايد:

«يا ايها الناس» گاه مى ‏فرمايد: «يا أهل الكتاب»؛ گاه مى ‏فرمايد: «يا أيّها الذين امنوا»؛ زمانى مى ‏فرمايد: «يا أولى الأبصار» و «يا أولى الالباب» و زمانى نيز خطاب را متوجه رسول خود مى‏ كند و با او سخن مى‏گويد؛ بنابراين فهم معانى آيات قرآن مراتب دارد؛ مراتب پايين آن از عموم دور نيست و مراتب بالاى آن تنها محدود به «راسخون در علم» مى‏شود؛ كسانى مانند: پيامبر و اهل بيت عليهم السّلام. به عبارت ديگر مراد روايات وارد شده در انحصار فهم از قرآن در معصومين عليهم السّلام بر همه ابعاد قرآن اعم از: ظاهر و باطن، مطلق و مقيّد، عام و خاص، ناسخ و منسوخ، بطون و تأويل و ... احاطه تام دارد و اين همان چيزى است كه نزد هيچ كس ديگر جز آنها يافت نمى ‏شود.

پس فهم قرآن كريم در حدّ تفسير (و نه تأويل) و فهم ظواهر الفاظ آن، منحصر به معصومان عليهم السّلام نيست و نه تنها ايشان آن را به خود منحصر نساختند، بلكه مردم را به آن تشويق و ترغيب كردند.


[/HR][1] - برگرفته از ترجمه المیزان، ج‏5، ص27 و 28.

[2] - عبد اللّه جوادى آملى، تسنيم، ج 1، ص 88، به نقل از: قوانين الاصول، ج 1، ص 397.

[3] - شیخ حر عاملی، وسائل الشيعه، ج 18، ص 136.


موضوع قفل شده است