جمع بندی تصادفی بودن حیات در زمین

تب‌های اولیه

435 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

مسلم;970270 نوشت:

یا حق

با سلام

الان هدف شما از طرح برهان نظم چی هست؟

اثبات نظم به ماده گرایان؟

خب ماده گرایان که از طریق تجربی همه این ها رو کشف کردن

مثل این که به پدر یه بچه مدرسه ای که دکترا داره بگی می دونی مدرسه بچت ناظم داره

بگه واقعاً؟ خوب شد گفتی نمی دونستم....!!!!! پس چرا همه تو سر و کله هم می زنن ناظم جلوشونو نمی گیره....

مشکل ماده گرایان برهان نظم نیست درک نکردن بی نظمی هاست....

شما هر وقت تونستید بی نظمی ها رو براشون توضیح بدید می تونید مشکل رو حل کنید
(یعنی بفهمونید که این ها بی نظمی نیست خودش نظم خاصی رو دنبال می کنه)

شما باید به ماده گرایان ثابت کنید که این تو سرو کله زدن خودش عین نظم هست نه بی نظمی

نه این که بگی بی نظمی هم هست دیگه عیبی نداره!!!! ناظم عرضه نداره...

برهان شما مشکلش این هست که نمی تونه ثابت کنه این تو سرو کله زدن خودش قسمتی از ایجاد نظم هست... و در این مورد سکوت میکنه که باعث می شه همه فکر کنن ناظم بی عرضه هست...

راه حل اینه

حساب ناظم رو از مدیر جدا کنید

بگید مدیر بعضی از بچه های که شیطون تو جلدشون رفته رو آزاد میزاره و بعدا سر فرصت تنبیهشون می کنه تا درس عبرت بشن

و اکثر بچه ها رو با ناظم و تنبیه شیطون ها کنترل می کنه تا به همه بفهمونه بی نظمی چقدر بده و درون بچه ها این قضیه نهادینه بشه ...

که شما چون فرگشت رو قبول ندارید این مورد براتون قابل درک نیست....

این که ناظم و مدیر رو یکی فرض کنیم در این مورد اشتباه هست چون هم ناظم زیر سوال می ره و هم مدیر

شما باید درک کنید که هدف اصلی ایجاد نظم هست نه خود مدیر یا ناظم یا دانای کل....

و این جز با فرگشت قابل درک نیست.

[=arial]وَقُلْ [=arial]جَاءَ الْحَقُّ[=arial] وَزَهَقَ [=arial]الْبَاطِلُ[=arial] إِنَّ [=arial]الْبَاطِلَ[=arial] كَانَ زَهُوقًا

هدف برپایی حق است نه اثبات ناظم و مدیر

اثبات ناظم و مدیر وسیله رسیدن به حق هست

شما هدف رو گم کردید ، یعنی وسیله رو هدف قرار دادید

همش دنبال این هستید که دانای کل بودن خودتون رو اثبات کنید نه حق رو

و برای این کار زحمت همه کسانی که می خوان با فرگشت ثابت کنن که ما داریم به سمت پیروزی حق بر باطل پیش میریم رو از بین می برید

به جای اثبات گذشته دنبال راه آینده باشید

بهتون توصیه می کنم قسمت هفت کلیسای یوحنا رو بخونید بسیار آموزنده هست بنده انحرافی توش پیدا نکردم
اگر قسمتی که شک کردید باعث انحراف هست رو پیدا کردید به من اطلاع بدید تا براتون توضیحش بدم و شکتون رو برطرف کنم

در پناه حق...

شروحیل;970304 نوشت:
با سلام

سلام و احترام
اشکالات شما نشون میده اصلادر کلام بنده دقت نفرمودید، خواهش می کنم متن بنده را دوباره با دقت بیشتری مطالعه بفرمایید.

شروحیل;970304 نوشت:
شما هر وقت تونستید بی نظمی ها رو براشون توضیح بدید می تونید مشکل رو حل کنید

شروحیل;970304 نوشت:
نه این که بگی بی نظمی هم هست دیگه عیبی نداره!!!! ناظم عرضه نداره...

شروحیل;970304 نوشت:
برهان شما مشکلش این هست که نمی تونه ثابت کنه این تو سرو کله زدن خودش قسمتی از ایجاد نظم هست... و در این مورد سکوت میکنه که باعث می شه همه فکر کنن ناظم بی عرضه هست...

نظم تمام عالم نه برای ما، بلکه برای هیچ انسانی قابل درک نیست؛ مگر انسان کامل!!!
آیا شما حکمت و هدف پشت تک تک میلیون ها گونه جانوری یا گیاهی را می دانید؟ وقتی محققین می گویند شناسایی گیاهان فقط در منطقه آمازون 300 سال زمان میبرد شما چطور از نظم هدفمند آنها مطلع هستید؟! آیا واقعا متوجه ادعایتان هستید؟
اگر بگویید آری که سخن گزافی است، اگر بگویید کلیّت نظم آن را قبول دارم اما جزئیات را نمی دانم خب چون شما یک خداباور هستید چنین سخنی می گویید، وگرنه پیش از استدلال های عقلی و پیش از اثبات خدا، و فقط از طریق مشاهده محال است بتوانید نظم تمام عالم را اثبات کنید، برادر من محال است.(خواهش می کنم یک بار به جای احساسات، عقلتان را برای قضاوت حاکم کنید)

جالب تر این است که شما خود را دانای به نظم تمام عالم میدانید و من می گویم نظم تمام عالم را از طریق مشاهده نمی توانم بیابم، اما بنده را متهم می کنید که خودم را دانای کل میدانم:

شروحیل;970304 نوشت:
دنبال این هستید که دانای کل بودن خودتون رو اثبات کنید نه حق رو


من واقعا با کلمات شما نمیتوانم ارتباط برقرار کنم، پایه استدلال های شما بیشتر احساسات است که از التقاط نصفه و نیمه استدلال های فلسفی با ذوق و نگرش های عرفانی و یا شاید به ضمیمه ذوق هنری حاصل شده است.

شروحیل;970304 نوشت:
بگید مدیر بعضی از بچه های که شیطون تو جلدشون رفته رو آزاد میزاره و بعدا سر فرصت تنبیهشون می کنه تا درس عبرت بشن
و اکثر بچه ها رو با ناظم و تنبیه شیطون ها کنترل می کنه تا به همه بفهمونه بی نظمی چقدر بده و درون بچه ها این قضیه نهادینه بشه ...
که شما چون فرگشت رو قبول ندارید این مورد براتون قابل درک نیست....

اولا: شما بین اراده تکوینی و تشریعی خداوند خلط کرده اید!!! سخن ما از افعال خداوند است، نه افعال بشری!! وگرنه کسی از این قتل و جنایت ها سخن نمی گوید که بحث را بیخودی منحرف می کنید و پای شیطنت ها را وسط میکشید!! ما از آفرینش خدا سخن می گوییم که آیا وجودش را اثبات می کند یا خیر!
ثانیا: حتی با پذیرش فرگشت باز هم نظم برای تمام عالم اثبات نخواهد شد، بلکه کمی ها و کاستی ها را پذیرفته اما آنها را توجیه خواهد کرد که جهان در حال تکامل است.
علاوه بر اینکه من در این خصوص بحثی ندارم، سابقا هم چندین بار عرض کردم که با وجود فرگشت باز هم خالق آگاه ضرورت دارد

شروحیل;970304 نوشت:
حساب ناظم رو از مدیر جدا کنید


پس ناظم همان مدیر است و مدیر همان ناظم!! با الفاظ که بازی نمی کنیم

در هر صورت سخنان بنده شفاف و روشن است، لذا اگر مطلب جدیدی مطرح نشود نیاز به پاسخ دادن بیش از این مقدار احساس نمی کنم؛ و قضاوت را بر عهده خوانندگان میگذارم.

مسلم;970319 نوشت:
سلام و احترام
اشکالات شما نشون میده اصلادر کلام بنده دقت نفرمودید، خواهش می کنم متن بنده را دوباره با دقت بیشتری مطالعه بفرمایید.

نظم تمام عالم نه برای ما، بلکه برای هیچ انسانی قابل درک نیست؛ مگر انسان کامل!!!
آیا شما حکمت و هدف پشت تک تک میلیون ها گونه جانوری یا گیاهی را می دانید؟ وقتی محققین می گویند شناسایی گیاهان فقط در منطقه آمازون 300 سال زمان میبرد شما چطور از نظم هدفمند آنها مطلع هستید؟! آیا واقعا متوجه ادعایتان هستید؟
اگر بگویید آری که سخن گزافی است، اگر بگویید کلیّت نظم آن را قبول دارم اما جزئیات را نمی دانم خب چون شما یک خداباور هستید چنین سخنی می گویید، وگرنه پیش از استدلال های عقلی و پیش از اثبات خدا، و فقط از طریق مشاهده محال است بتوانید نظم تمام عالم را اثبات کنید، برادر من محال است.(خواهش می کنم یک بار به جای احساسات، عقلتان را برای قضاوت حاکم کنید)

جالب تر این است که شما خود را دانای به نظم تمام عالم میدانید و من می گویم نظم تمام عالم را از طریق مشاهده نمی توانم بیابم، اما بنده را متهم می کنید که خودم را دانای کل میدانم:


من واقعا با کلمات شما نمیتوانم ارتباط برقرار کنم، پایه استدلال های شما بیشتر احساسات است که از التقاط نصفه و نیمه استدلال های فلسفی با ذوق و نگرش های عرفانی و یا شاید به ضمیمه ذوق هنری حاصل شده است.

اولا: شما بین اراده تکوینی و تشریعی خداوند خلط کرده اید!!! سخن ما از افعال خداوند است، نه افعال بشری!! وگرنه کسی از این قتل و جنایت ها سخن نمی گوید که بحث را بیخودی منحرف می کنید و پای شیطنت ها را وسط میکشید!! ما از آفرینش خدا سخن می گوییم که آیا وجودش را اثبات می کند یا خیر!
ثانیا: حتی با پذیرش فرگشت باز هم نظم برای تمام عالم اثبات نخواهد شد، بلکه کمی ها و کاستی ها را پذیرفته اما آنها را توجیه خواهد کرد که جهان در حال تکامل است.
علاوه بر اینکه من در این خصوص بحثی ندارم، سابقا هم چندین بار عرض کردم که با وجود فرگشت باز هم خالق آگاه ضرورت دارد


پس ناظم همان مدیر است و مدیر همان ناظم!! با الفاظ که بازی نمی کنیم

در هر صورت سخنان بنده شفاف و روشن است، لذا اگر مطلب جدیدی مطرح نشود نیاز به پاسخ دادن بیش از این مقدار احساس نمی کنم؛ و قضاوت را بر عهده خوانندگان میگذارم.

با سلام

برادر من حرف بنده این است

مدیر مدیر است و ناظم و دانش آموزان زیر مجموعه مدیر چه دانش آموزان بپذیرند چه نپذیرند...

به جای سعی در اثبات مدیر برای کسانی که قرار نیست آن را در این دنیا بپذیرند...

به هدف مدرسه توجه کنید...

از افکار اثبات شده آن ها برای رسیدن به هدف که همان حق است استفاده کنید....

خیلی عالی بود باز هم مطلب بزارید ممنون میشم

نقل قول:
ینکه از میان این همه احتمالاتی که مساوی با نابینایی بود، احتمالی ایجاد شده که منجر به بینایی شده است طبیعتا علتی دارد، چون تصادفی و اتفاقی بودن آن نزدیک به صفر است.این علت دو چیز می تواند باشد:این یا از سر شعور خالق آن است، یا از سر ذاتی بودن این نظم برای ماده است.
اسلام.استاد یک احتمال دیگر هم هست.البته گزینه های روی میز بسیارند.من نمی دونم چرا نادیده گرفته میشوند.و آن اینکه این انسان نه از سر شعور و آگاهی خالق آن است.یا نه از سر ذاتی بودن این نظم برای ماده.بلکه از سر یک خالق یا علت بدون شعور و بدون آگاهی بالاتریست.اینکه شما علت این ماده و جهان مادی رو نمی پذیرید که موجودی باشد فاقد آگاهی.هنوز برای بنده یک معما باقی مانده.مثلا شما فرض کنید که یک موجود بالا سری. ماده را مثل عروسک خیمه شب بازی حرکت و شکل می دهند.آنها همان قوانین هستند که دانشمندان هم به نحوی در حال کشف آنها هستند.زیر سایه ی این قوانین آیا نمیشود ماده شکل گرفته و انسان بوجود بیاید؟.شعور و آگاهی چه نیازی دارد که وارد میدان شود؟شگفتی بیشتر میشود که وقتی می پرسیم این آگاهی که خدا باشد.اندیشه می کند یا نه و دونه دونه بر میگذیند و اندازه می گیرد اعضا و اجزای انسان را.پاسخ میشنویم که نمی کند.حالا این نظم هایی چون انسان که بالفعل نیستن چطور و چگونه در آگاهای خدا هستند....تصادفی بوده؟ چی بگم والا..مسائل و اشکالات مرتبط دیگه هم هستن ولی مسائل حاشیه ای و زیاد لزومی به بحث در مورد اونها نیست.به هر حال گویا جهت گیری ذهن و مغز استاد همین هست که هست و نمی توان با یک تاپیک و دو تاپیک تغییرش داد.احتمالا کارشناس هم همین تصور را نسبت به ما دارند.دیگر فکر نکنم تاپیک بیش از این کشش داشته باشد.پس احتمالا از من خدافظ دیگه...

پارسا مهر;970366 نوشت:
اسلام.استاد یک احتمال دیگر هم هست.البته گزینه های روی میز بسیارند.من نمی دونم چرا نادیده گرفته میشوند.و آن اینکه این انسان نه از سر شعور و آگاهی خالق آن است.یا نه از سر ذاتی بودن این نظم برای ماده.بلکه از سر یک خالق یا علت بدون شعور و بدون آگاهی بالاتریست.اینکه شما علت این ماده و جهان مادی رو نمی پذیرید که موجودی باشد فاقد آگاهی.هنوز برای بنده یک معما باقی مانده.مثلا شما فرض کنید که یک موجود بالا سری. ماده را مثل عروسک خیمه شب بازی حرکت و شکل می دهند.

سلام و احترام

ببینید جناب پارسامهر من واقعا معنا و مفهوم سخن شما را نمی فهمم، و فکر نمی کنم حتی سایر دوستان مخالف نظر بنده هم سخن شما را درک کنند.

اجازه بدهید پله پله بحث کنیم:

آیا اینکه چشم از میان میلیاردها احتمال بی هدف به این صورت هدفمند آفریده شده است علت میخواهد یا نمیخواهد؟
اگر علت نمیخواهد که حرف درستی نیست بالاخره انتخاب گزینه الف بین الف و ب دلیل میخواهد، چه برسد انتخاب آن از میان میلیاردها احتمال

اگر قبول دارید دلیل میخواهد خب دلیل آن چیست؟ شما میگویید گزینه های متعددی روی میز است، خب بفرمایید تا آنها را تک به تک تجزیه و تحلیل کنیم.

اینکه بگوییم ذاتیِ ماده است که در پست پیشین اشکالاتش را عرض کردم.
اینکه بگویید قوانین موجب چنین حرکتی میشود، خب این قوانین را چه کسی به وجود آورده؟ آیا جهانی غیر از این قوانین قابل تصور است یا خیر؟ آیا ژن هایی که موجب پدید آمدن این مسائل میشوند میشود که نباشند یا نمیشود؟ اگر نمیشود به چه دلیل؟ و اگر میشود که نباشند پس چه کسی نقش آنها را درک کرده و آنها را در این خط تولید قرار داده است؟
شما هر چقدر بالا بروید، ولو آنکه جهان را مانند یک خط تولید تصور کنید که الان خودش دارد تولید می کند بالاخره این خط تولید یک بنیانگذار میخواهد.

من واقعا دارم منطقی و پله پله بحث می کنم تا بفهمم بالاخره عمق اینکه حرف یکدیگر را نمی فهمیم کجاست؟!

پارسا مهر;970366 نوشت:
شگفتی بیشتر میشود که وقتی می پرسیم این آگاهی که خدا باشد.اندیشه می کند یا نه و دونه دونه بر میگذیند و اندازه می گیرد اعضا و اجزای انسان را.پاسخ میشنویم که نمی کند

قبلا هم عرض کردم گمان کنید خدا فکر می کند و دونه دونه اندازه می گیرد. فعلا به دنبال اثبات چنین خدایی هستیم.

مسلم;970396 نوشت:

من واقعا دارم منطقی و پله پله بحث می کنم تا بفهمم بالاخره عمق اینکه حرف یکدیگر را نمی فهمیم کجاست؟!

با سلام

مشکل این است که شما به جای دادن درس حق به دانش آموزان در پی اثبات مدیر هستید....

برادر من به همان خدایی که می پرستید ، هدف این مدرسه فقط اثبات مدیر نیست ...

تکامل و رسیدن به هدف است ...

تادیب دانش آموزان شیطون پایان سال با یه صفر گنده انجام خواهد شد و اونها اجازه رفتن به کلاس بالاتر رو ندارن...

با سلام.

مسلم;970270 نوشت:
این علت دو چیز می تواند باشد:
این یا از سر شعور خالق آن است، یا از سر ذاتی بودن این نظم برای ماده است، باز اگر احتمال دیگری وجود دارد بفرمایید.

احتمالات قابل طرح را جناب متحیر در پست اخیر و نتیجه گیری معقول را فرمودند. ولی در بیان شما احتمال دوم را با این تبیین میتوان معقول تر دانست. اینکه نظم ذاتی ماده است به این صورت که نظم چیزی جز قانونمندی نیست. شما وقتی که برای یک مجموعه قانونمند هدفی تعیین میکنید از آن به مجموعه منظم یاد میکنید.
به همین دلیل به برهان نظم برهان غایی یا در اصل همان برهان هدف هم گفته میشود.

خودتان هم فرمودید:

مسلم;970270 نوشت:
پس تحقق برهان نظم در گرو این است که مخاطب آن نظم از آن هدفمندی درک کند

ولی اشکال این است که درعین حال میفرمایید:

مسلم;970270 نوشت:
من به شخصه از پرتاب سنگ هیچ هدفی درک نمی کنم

خوب مخلص به شخصه هدفی درک میکنم! اشکالش چیست؟
چون در این مثالهای ساده وجود قانون (به جای نظم) قابل درکتر است شما علاقه ای به این مصداق یا مصادیق مشابه نشان نمیدهید!
حال آنکه در بقیه موارد هم چیزی جز این نیست. همه اینها صرفا قانون مندی است و هدفی که قائم به ناظر است.

هدف چون قائم به ناظر است بسیار هم متغیر میتواند باشد. لذا هرکسی از ظن خود میتواند هدفی را تبیین کند.
با این توصیف امکان اینکه شما مجموعه غیر منظم (هم ارز مجموعه بی هدف) بتوانید تعریف کنید وجود ندارد! چرا که بسته به حالات و هیجانات و تجربیاتی که ناظر دارد به هر حال هدفی را تبیین خواهد کرد. لکن آنچیز که قائم به ذات شی است همانا قانون است و نه نظم یا هدف!

برای فهم مطلب شما سعی کنید یک مجموعه نامنظم تعریف کنید. نمیتوانید! چرا که برای هر مجموعه هدفی قابل تبیین خواهد بود و لذا نظمی قابل تعریف!
لذا هیچ تفاوتی میان افتادن سنگ یا شکستن یک ظرف شیشه ای یا چشم یا انسان یا ....هرچیزی که تصور بفرمایید وجود ندارد. همگی قانون مند هستند و برای همه میتوان هدفی فراخور ناظر مربوطه تعریف کرد.

مسلم;970270 نوشت:
دور و تسلسل
یکی دیگر از اشکالاتی که ناشی از فهم نادرست برهان است

فهم نادرست ادعای شماست!
و البته که قاعده دور تسلسل گریبانگیر تمامی براهین اثبات خدا میشود. و از آن گریزی هم نیست!

مسلم;970270 نوشت:
ما هرگز نمی گوییم هر موجودی نیازمند واجب است، بلکه می گوییم هر ممکن الوجودی نیازمند علت است..

اینکه شما نمیگویید دلیل بر اینکه بقیه هم نگویند نمیشود!
پر واضح است که تفاوت (هرموجود) با (هر ممکن الوجود) عبارت است از همان (واجب یا علت العلل یا به عبارت عام خداوند)
بنابراین چه فرقی میکند شما بفرمایید :
هر ممکن الوجودی نیازمند علت است.
یا بگویید
هرموجودی به جز خدا نیازمند علت است.

جز این است که دو عبارت فوق هم ارز هستند؟ حال سوال ساده این است که دلیل اینکه خداوند را استثنا میکنید چیست؟ روی چه حسابی باید استثنا کنید؟ جوابش هم ساده است البته!

به دیگر سخن میتوان گفت، (خدا) جواب سوال کسانی که از (علت) می پرسند نیست. بلکه این سوال تنها جواب را موکول به یک مرحله بالاتر کرده است. چرا که بلافاصله این سوال مطرح میشود که علت خدا چیست؟
و در جواب شما چاره ای ندارید جز اینکه بگویید خدا که علت ندارد! یا خدا که نمیشه علت داشته باشه!

و چه تفاوتی میکند همان اول بگوییم این عالم که علت ندارد یا عالم که نمیشه علت داشته باشه! این وجه از آن جهت معقول تر هم هست که هرچند قاعده علیت در جزئیات اشیا به دلیل وجود تجربه ذهنی ما بدیهی است ولی قاعده علیت در مورد کلیت عالم (چون تجربه پذیر نیست) قابل اثبات هم نخواهد بود. لذا این مدعا که کلیت عالم نیاز به علت ندارد دست کم قابل رد نخواهد بود.

مخلص کلام اینکه : وارد کردن مفهوم موهومی چون خدا یا علت العلل یا واجب... که در ادیان متفاوت آن را تاویل به ثور ، یهوه ، مسیح(یا پدر) ، خورشید، زئوس و ....مینمایند، هیچ کمکی به ما نمیکند.

با سلام و احترام

شروحیل;970424 نوشت:
مشکل این است که شما به جای دادن درس حق به دانش آموزان در پی اثبات مدیر هستید....
برادر من به همان خدایی که می پرستید ، هدف این مدرسه فقط اثبات مدیر نیست ...
تکامل و رسیدن به هدف است ...


نمی فهمم منظورتان چیست؟
این حرف ها، «سخن از اینکه ما دنبال اثبات مدیر نیستیم، دنبال اثبات تکامل و رسیدن به هدف هستیم» این جملات در فضای برهان نظم یعنی چه؟!!
ما می خواهیم از اثبات هدف به اثبات مدیر یا همان ناظم برسیم، شما میگویید مدیر مهم نیست، اصل اثبات هدف است؟!!

والا تجربه نشان داده که من و شما حرف یکدیگر را نمی فهمیم! شاید اشکال از بنده است!

manmehdiam;970507 نوشت:
نظم ذاتی ماده است به این صورت که نظم چیزی جز قانونمندی نیست. شما وقتی که برای یک مجموعه قانونمند هدفی تعیین میکنید از آن به مجموعه منظم یاد میکنید.

ببینید بحث ما در خصوص برهان نظم است، خب وقتی کسی دارد برهانی اقامه می کند باید حرف استدلال کننده را فهمید، اگر کلمات یا مقدمات را عوض کنیم که دیگر استدلال او نیست!!
استدلال نظم در کلام تکلمین را باید بدون تغییر دید، و بعد یک کلمه گفت آیا این برهان اثبات کننده است یا خیر! نه اینکه مقدمات را عوض کنیم، در این صورت چه اثبات کننده باشد و چه نباشد دیگر آن برهان سابق نیست.

برهان نظم فقط از طریق هدفمندیِ فعل، به ناظم آگاه میرسد، همانطور که خودتان هم فرمودید وجه تسمیه ی آن هم همین است:

manmehdiam;970507 نوشت:
به همین دلیل به برهان نظم برهان غایی یا در اصل همان برهان هدف هم گفته میشود.

manmehdiam;970507 نوشت:
ولی اشکال این است که درعین حال میفرمایید:
خوب مخلص به شخصه هدفی درک میکنم! اشکالش چیست؟

خب این اشکالی را متوجه برهان نمی کند، ببینید درک نتیجه در گرو قبول کردن مقدمات است، یعنی وقتی یک برهان عقلی مقدمه اولش حسّی باشد خب طبیعتا در گرو مشاهده است، اگر کسی با مشاهده این مقدمه برایش اثبات شد نتیجه هم اثبات میشود، و اگر اثبات نشد نتیجه هم اثبات نمیشود!

ما بر سر استدلال داریم بحث می کنیم، نه سغرای برهان!! به عبارت دیگر سخن در این نیست که آیا چشم و گوش و زبان و کهکشان و شتر و پرتاب سنگ و افتادن آجر ومانند آن خدا را اثبات می کند یا خیر؟! بلکه سخن در این است که آیا نظم هدفمند خدا را اثبات می کند یا خیر!! حالا آن نظم هدفمند هر چه که می خواهد باشد.
یعنی اگر کسی از یک پدیده ای نظم هدفمند برداشت کرد آیا ناظم آگاه برای او اثبات میشود یا خیر؟

برای روشن شدن مثال میزنم:
اگر بگویند تب نشانه عفونت است استدلالش این میشود که هرکجا تب بود، عفونت هم هست.
حالا اگر دو پزشک بر سر تب داشتن یک بیمار اختلاف نظر داشتند استدلال زیر سوال نمیرود، این اختلاف در صغرا یا مقدمه اول است، نه در برهان، هر دو قبول دارند که اگر تب باشد ، عفونت هم هست!

manmehdiam;970507 نوشت:
برای فهم مطلب شما سعی کنید یک مجموعه نامنظم تعریف کنید. نمیتوانید! چرا که برای هر مجموعه هدفی قابل تبیین خواهد بود و لذا نظمی قابل تعریف!

چرا نمیشد؟ بیایید تا دلتان بخواهد برایتان بی نظمی به معنای بی هدفی مثال بزنم:
چشم اگر همین ابزار ها را داشت اما اول پرده شبکیه بود، بعد عدسی و بعد قرنیه این هدفمند نبود.
اگر پلک چشم روی گوش کشیده میشد...
اگر زبان انسان درون معده او بود...
اگر چشم انسان کف پای او بود...
اگر ...

manmehdiam;970510 نوشت:
اینکه شما نمیگویید دلیل بر اینکه بقیه هم نگویند نمیشود!

تقریر کننده برهان ما هستیم، نه دیگران!!
کسی حق تغییر برهان را ندارد، باید همین برهان راببینند و بگویند آیا اثبات کننده است یا خیر!!
دیگران هم اگر حرفی میزنند برهان آنهاست و باید از آن دفاع کنند.

manmehdiam;970510 نوشت:
اینکه شما نمیگویید دلیل بر اینکه بقیه هم نگویند نمیشود!
پر واضح است که تفاوت (هرموجود) با (هر ممکن الوجود) عبارت است از همان (واجب یا علت العلل یا به عبارت عام خداوند)
بنابراین چه فرقی میکند شما بفرمایید :
هر ممکن الوجودی نیازمند علت است.
یا بگویید
هرموجودی به جز خدا نیازمند علت است.
جز این است که دو عبارت فوق هم ارز هستند؟ حال سوال ساده این است که دلیل اینکه خداوند را استثنا میکنید چیست؟ روی چه حسابی باید استثنا کنید؟ جوابش هم ساده است البته!
به دیگر سخن میتوان گفت، (خدا) جواب سوال کسانی که از (علت) می پرسند نیست. بلکه این سوال تنها جواب را موکول به یک مرحله بالاتر کرده است. چرا که بلافاصله این سوال مطرح میشود که علت خدا چیست؟
و در جواب شما چاره ای ندارید جز اینکه بگویید خدا که علت ندارد! یا خدا که نمیشه علت داشته باشه!

واقعا توقع چنین حرفی را نداشتم از شما حداقل...!!!
شما خواسته یا ناخواسته دارید مغالطه می کنید...!!!
اینکه ما چه کسی را استثناء می کنیم و به چه نیت و اینها یعنی چه؟!! شما باید برهان را ببینید که آیا درست است یا خیر!!

من فقط یک پست برای روشن شدن مغلطه ای که اتفاق افتاده بیان می کنم، باقی کلام باید در جای خودش بحث شود تا تاپیک از موضوع برهان نظم خارج نشود.

در این برهان اصلا مهم نیست واجب الوجودی داریم یا خیر! و اصلا مهم نیست ممکن الوجودی داریم یا خیر!! ما داریم تحلیل می کنیم:

آیا ممکن الوجود چه باشد و چه نباشد نیاز به علت دارد یا خیر؟
آیا واجب الوجود چه باشد و چه نباشد نیاز به علت دارد یا خیر؟
آیا دور و تسلسل باطل است یا خیر؟

اصلا کاری به برهان امکان و وجوب نداریم، جز این است که پاسخ سوال اولی این است که نیاز دارد، پاسخ سوال دوم این است که نیاز ندارد، و پاسخ سوال سوم این است که دور وتسلسل باطل است؟

مثل این است که ما میخواهیم که اثبات کنیم که به غیر از پزشکان هر انسانی نیازمند مراجعه به پزشک است، بعد استدلال کنیم که هر غیر پزشکی محتاج پزشک است...
بعد شما اشکال کنید که قبول نیست، چون شما پزشکان را استثنا کردید!!
خب برادر من باید ببینی استثناء ما منطقی است یا غیر منطقی!! قاعده عقلی چه می گوید؟ آیا می گوید هر پزشکی هم محتاج پزشکان است؟ هر واجب الوجودی هم محتاج واجب الوجود دیگری است؟!!

انقد ظلم و دروغ و دزدی و حق خوری دیدم دیگه ایمانم به خدا خیلی ضعیف شده چیکار کنم؟

[=arial]سلام
ضمن تشکر از صبر و متانت در پیگیری و طبقه بندی مطالب شما مسلم گرامی
و همینطور تقدیر از manmehdiam گرامی که مثل همیشه با روشن بینی خود جان کلام یا به قول خودش مَخلَص کلام را میگوید.

مسلم;970270 نوشت:
نظرات دوستان عزیز در خصوص برهان نظم در چند محور خلاصه میشود، برای سازماندهی بهتر این محورها به صورت مجزا مطرح شده و بنده پاسخ های خودم را بیان کرده ام تا اگر صحبت های بنده قانع کننده بود که مختومه، و در غیر این صورت شفاف تر پی گیری شود.

وقتی صحبت از بیان یک برهان هست
یعنی میخواهیم در مورد موضوعی قانون یا قاعده ای را صادر کنیم
اینگونه که شما مثلا ساختارهای پیچیده خاصی را از خیل عظیم پدیده ها گزینش کنید و بعد راجع به آن برهانی را اقامه کنید به نظر من این بیان استثناء هاست
چه دلیلی دارد که چشم را بر سنگ یا بینایی توسط چشم را با فرو افتادن یک سنگ ترجیح بدهیم؟ امواج بر روی آب دریا هم پیچیده هستند گردش سیارات بر گرد ستاره ها یا حرکت دورانی کهکشانها حول مرکز خود یا پراکنده و دور شدن کهکشانها از یکدیگر این ها هم افعالی است که پدیده های مختلف در جهان اطرافمان در حال انجام آن هستند و یا شکل ابرهای الکترونی اطراف هسته اتم ها
چرا در بیان برهان نظم بعضی از افعال پدیده ها را گزینش میکنیم؟ و بعضی را که اتفاقا به نسبت حیات گسترده بر زمین،که تمامی پدیده های جهان هستند را ندیده می گیریم؟ حتی اگر ابعاد ماده تاریک یا عظمت انرژی تارک را نسبت به کل جهان مرئی در نظر آوریم آنوقت این گزینش ما از استثناء هم استثنائی تر هست.!!

مسلم;970270 نوشت:
1- دلیل بر نیاز نظم به ناظم آگاه
اینکه از میان احتمالات مختلف در خصوص یک پدیده، یک احتمال بسیار هدفمند اتفاق می افتد طبیعتا باید یک علتی داشته باشد.
یعنی مثلا در مورد چشم لایه های مختلف آن مثل صلبیه و مشیمیه و شبکیه، و اجزای درونی آن مثل قرنیه و مردمک و عدسی و سلول های عصبی و رگ های خون رسانی و ؛ و همچنین ابزارهای فرعی آن مثل پلک ها و ابروها و مژه ها و غدد مرطوب کننده، شکل هندسی چشم، و اینها که همگی میتوانستند نباشند، و یا از جنس کارآمد نباشند، و یا در جای خود نباشند، و...؛ همه انها احتمالاتی است که با آنها «بینایی» محقق نمیشد.

اینکه از میان این همه احتمالاتی که مساوی با نابینایی بود، احتمالی ایجاد شده که منجر به بینایی شده است طبیعتا علتی دارد، چون تصادفی و اتفاقی بودن آن نزدیک به صفر است.
این علت دو چیز می تواند باشد:
این یا از سر شعور خالق آن است، یا از سر ذاتی بودن این نظم برای ماده است، باز اگر احتمال دیگری وجود دارد بفرمایید.

اگر ذاتیِ ماده باشد هرگز از آن جدا نخواهد شد، همانند شوری برای نمک یا چربی برای روغن که ذاتیِ آن هستند و هرگز ما نمکی که شور نباشد یا روغنی که چرب نباشد نداریم، اگر شوری را از نمک بگیریم دیگر نمک نیست، پس چنین ذاتی بودنی را کسی برای نظم نسبت به ماده نمی پذیرد.(بدیهی است)
پس میماند احتمال خالق آگاه و باشعور که در جاری ساختن این نظم دو راه برای او وجود دارد، دفعی(خلقت گرایی)، یا تدریجی (فرگشت)


در مورد بند یک فرمایش شما بنده قانونمندی ذاتی جهان ماده را برمیگزینم و همین برای پدید آمدن سامانه های پیچیده استثنائی کفایت میکند
[SPOILER]یعنی شما نمیتوانید ماده ای را مثال بیاورید که در آن قانون حکمفرما نباشد مثل همان شوری همراه نمک یعنی قانون چیزی نیست که بر ماده اعطا شده باشد ماده بدون قانون وجود ندارد
که شماهم این قانونمندی را بدیهی گرفتید .
ذرات و اشیاء مادی در گذر زمان با هم در تعامل هستند گاهی این تعاملات منجر به تعادل هایی میشود که از چند میکرو میکرو ثانیه تا ملیونها یا ملیاردها سال ممکن است طول بکشد.
این تعادلات شاید در بعضی سامانه های مادی ممکن است موجب پدید آمدن پیچیدگی های بیشتر و یا بسیار بیشتر و حیرت انگیزتر بشود که منجر به فعل عجیبی میشود آیا این افعال که در سامانه های مختلف از تعادلات گوناگون شکل میگیرد آیا هدف خاصی را دنبال میکنند؟ اگر آن افعال هدفشان مشترک باشد بله این نظام هدفمندی دارد و باید به دنبال ناظم آگاه و هدفمند بود. ولی ما از نظاره مجموعه رویدادهایی که در دسترسمان برای مشاهده هست هدف مشترکی را استنباط نمیکنیم. ستاره ها در همه فواصل از مرکز کهکشانی در گردشند این یعنی برای همه ستاره ها فرصت پدید آمدن منظومه هایی از سیارات که بتوانند مصون از تشعشات انفجارهای ستاره ای باشند هدف گذاری و طراحی نشده.
سیارات به گرد ستاره ها هم در فواصل مختلف به گرد ستاره ها میچرخند هر مداری شایسته حیات نیست اندازه سیارات و نوع سیارات هم یکسان طرح نشده اند،تا حیات بر آنها شکل بگیرد.
خود ستاره ها هم اندازه و جرمهای گوناگونی دارند،این گوناگونی تفاوت در شدت درخشندگی و تابش می آورد. که بازخیل عظیم ستاره ها نمیتوانند بر گرد خود سیاراتی را در آرامش بگذارند که فرصت حیات برای کرات پیرامون خود فراهم شود
این از جهان مرئی،!! ماده و انرژی تاریک هم که 95 درصد از کل جهان را فرم میدهد هر چند قانونمند و قابل محاسبه هستند باز آنقدر پراکنده و غیر قابل مشاهده هستند که حتی نمیتواند بستری برای ذرات یا اشیاء مادی باشند چه رسد به حیات.
که بعد بتوان از آنها نظم و آگاهی و هدفی را استنباط کرد.
این برهان نظم جهان شمول نیست! بیشتر تکیه بر استثنائات دارد تا قاعده
[/SPOILER]
بعد هم در آخر اشاره کردید که پدید آمدن پدیده های منظم از سر تدبیر آفرینش هست با آفرینش با خلقت دفعی، یا آفرینش از طریق فرگشت.
بنده میگویم
فرگشت یک روند طولانی و بسیار پرپیچ و خم در پدید آمدن گونه ها هست و از این جهت با ساخت و طراحی هوشمندانه ساعت و یا بویینگ متفاوت هست که در پی یک هدف مشخص و در زمان کوتاه به ثمر رسیده و پایان یافته باشد.
فرگشت یک امر پایان یافته نیست که شما با پدید آمدن انسان، فرگشت را مختوم فرض کنید و جانداران و هم چنین انسان از قطار فرگشت پیاده شده باشند
در فرگشت هدف خاصی دنبال نمیشود همانطور که از قوانین جاری بر اشیاء مادی شما هدفی استنباط نمیکنید فرگشت مثل قوانین مادی ذاتی حیات هست

مسلم;970270 نوشت:
2- سنخ نظم

این مطلب هم خیلی مهم است، و بسیاری از شبهات از همین مسئله نشأت گرفته است.
در کتب کلامی به صورت مکرر به این مطلب اشاره شده است که نظمی که از آن برای برهان نظم استفاده میشود نظمی است که هدفمندی آن برای مخاطب روشن باشد، چون در صورت تحقق این مقدمه است که نتیجه حاصل میشود، وگرنه اگر هواپیمای بوئینگ را هم به صورت خاموش و بی حرکت که نتواند وارد آن شود برای یک انسان نئاندرتال نشان میدادید ممکن بود هدفمندی آن را درک نکند لذا از آن به خالقی آگاه نرسد!
پس تحقق برهان نظم در گرو این است که مخاطب آن نظم از آن هدفمندی درک کند مثل چشم و اجزائش که با آن بینایی محقق میشود.

من به شخصه از پرتاب سنگ هیچ هدفی درک نمی کنم، یا از حتی یک نقاشی زیبایی که از پاشیدن رنگ ها روی صفحه نقاشی پدید آمده باشد، یا از زیبایی ابرها که توسط بادی که فاقد شعور است به شکل زیبایی در آمده باشند.

نکته دیگر اینکه این نظم ها مثل آیینه ای هستند برای نشان دادن ناظم، لذا حدّ و مرزی برای تعیین نظم نداریم که بگوییم از اینجا به بعد خالق اثبات میشود، و قبل از آن نه! بلکه تشکیکی است و شدت و ضعف دارد، یعنی هر چقدر سازه پیچیده تر باشد سطح آگاهی سازنده آن در سطح بالاتری اثبات میشود، و اگر اصلا هدفمندی درک نشود، طبیعتا خالق آگاهی هم اثبات نمیشود.


این گزینش در موضوعات بیشتر بیان استثناء هست تا قاعده
اگر هدف شما از ارائه برهان نظم بیان یک آفریدگار هوشمند و ناظم آگاه و هدفمند هست چرا با ارائه برهان نظم اراده ،هوشمندی و تدبیررا بر همه عالم تسری نمیدهید؟
شما میگویید شئ a مثلا قالی ساعت یا بوئینگ و امثال آن مصنوعات بشر را طراحی شده و هدفمند میبینم پس این در مورد سایر پدیده ها هم قابل تسری است که اگر کارکردی از آنها میبینم پس باید بدنبال هدفمندی آن بگردم
شما باید قبل از آن باید ثابت کنید که ساخت مصنوعات بشر با ساخت ارگان های بدن یکسان هست
در می یابیم که روند ساخت یکسانی بین ساخته شدن مصنوعات بشر و اندام یا ارگانهای بشر وجود ندارد پس نتیجه گیری یکسانی هم نباید برای آنها داشته باشیم.
هر دو سازه هستند ولی روند ساخت کاملا متفاوتی دارند تنها مشابهتشان پیچیده بودنشان هست
یکی مصنوع هست یکی طبیعی
مراحل ساخته شدن مصنوعانت بشر بسته به ساخت دست بودن یا کارخانه ای بودن نهایت بین یک یا چند دقیقه تا چند سال هست ودر آخر محصول نهایی نه رشد میکند و نه کوچک یا بزرگ میشود اتوموبیل یا ساعت یا بوینگ از لحظه اول تا آخر اسقاط شدن شکل و ساختارش همین هست قسمتی خراب شود از کار میافتد تعمیر هم شود باز شکل اولش میشود
دست انسان شکل و توانش از تولد تا مرگ شکل وتوانش متفاوت هست استخوانها و مفاصلش رشد یافته محکم و استوار و سپس تحلیل میرود و ضعیف میشو آسیب ببیند ترمیم خودبخودی مشابه (وارد مسایل پزشکی نمیشوم) دارد
مصنوع انسان ترمیم خودبخوی ندارد تعمیر و تعویض دارد
هر دو پیچیده هستند ولی شباهت در پیچیدگی ما را نباید به اشتباه بیندازد که احکام مشابهی راجه به سازنده مصنوع بشر و امور طبیعی داشته باشیم

هر چند در همان مثال های شما برای یافتن نظم و ناظم آگاه مثل چشم یا خود انسان ما نواقصی در طراحی و انسجام میبینیم که شایسته یک آگاه مطلق نیست
ما یک نوع چشم در عالم حیات جانداران نمی بینیم
چشم بسیار از موجودات تواناتر از انسان هست و چشم بسیاری دیگر ضعیفتر
چشم ما قادر به دیدن طیف بسیار باریکی از امواج الکترو مغناطیس هست نه از فروسرخ به پایین را میبند و نه فرابنفش به بالا و نه امواج رادیویی یا مایکرویو و نه اشعه ایکس.
همچنین سیستم بینایی ما، که چشم جزئی از آن هست دچار توهم دیداری میشود. مغز در روند بینایی قضاوت هایی میکند که نادرست هست و این ناشی از خطا در کارکرد قسمتهای مختلف مغز ما در الگو برداری هست میتوانید انواع خطاهای دید را جستجو کنید
یعنی بینایی ما علاوه بر اینکه چشم جزء آن در عالیترین حد ممکن نیست! بهترین هم نیست ولی از یک طراحی هوشمند و هدفمند انتظار هست که بی نقص طرح کند چه از طریق خلقت دفعی و چه از طریق فرگشت هدایت شده!

مسلم;970270 نوشت:
3- ابهام در نظم سایر موجودات
نکته سوم اینکه برهان نظم ما را از نظم به ناظم آگاه میرساند، چه این یک نظم باشد چه ده نظم باشد، متناسب با سطح نظم و پیچیدگی معلول، سطح آگاهی علتش را اثبات می کند، لذا اینکه نظم سایر موجودات برای ما ابهام داشته باشد اصلا مخلّ برهان نیست، چون به عنوان یک سوال باقی می ماند، نه اینکه خالق آن نظم های اثبات شده را زیر سوال ببرد!
همانطور که ما وقتی با یک سازه پیچیده توسط بشر آشنا میشویم که فقط نظم در یک بخش آن برای ما قابل درک و فهم است، خالق آگاه آن اثبات میشود، این اثبات خالق در گرو این نیست که ما از تمام آن نظم سر در بیاوریم!! بنابراین ولو آنکه ما اصلا نفهمیم بقیه این سازه به چه درد می خورد، یا اصلا به درد می خورد یا نه اما خالق آگاه آن اثبات میشود.
من بارها تأکید کرده ام که برای هر برهانی باید در سطح همان برهان توقع داشت، برخی از دوستان توقعی که از برهان امکان و وجوب میرود را از برهان نظم دارند خب این توقع نادرست است، نه برهان نظم!

با چه معیاری گزینش موضوع میکنید که این پدیده مثلا چشم را پیگیری می کنید و بعد به ناظم آگاه رأی دهید مگر خدا خداوند همه اشیاء نیست
هدف از مطالعه اشیاء و پدیده ها این هست که ما را به دانش و بینش بیشتر رهنمون کند شما موضوعاتی را برمیگزینید و موضوعات دیگر را یا در خور بحث فرض نمیکنید یا اینکه آن را حواله به فهم در آینده میکنید معیار شما چیست؟

مسلم;970270 نوشت:
4- دور و تسلسل
یکی دیگر از اشکالاتی که ناشی از فهم نادرست برهان است این است که برخی دوستان ختم سلسله موجودات به خداوند را ناقض قاعده ای که با آن خداوند اثبات شده میدانند، در حالی که هرگز قاعده نقض نشده، و این سوء برداشت از قاعده است.
ما چه در برهان امکان و وجوب، چه در برهان علیّت، چه در برهان نظم، و چه سایر براهین جهانشناختی وصفی که برای رسیدن به خدا از ان بهره می گیریم را عامّ نمیدانیم.

ما هرگز نمی گوییم هر موجودی نیازمند واجب است، بلکه می گوییم هر ممکن الوجودی نیازمند علت است...
ما هرگز نمیگوییم هر موجودی نیازمند علت است، بلکه می گوییم هر پدیده ای نیازمند علت است...
ما هرگز نمی گوییم هر موجودی نیازمند ناظم آگاه است، هر مجموعه منظم، و به نظم در آمده ای نیازمند ناظم آگاه است...

پس موجودی که پدیده نباشد، موجودی که ممکن نباشد، موجودی که منظّم و به نظم درآمده نباشد تخصصا از این قاعده خارج است.

اگر قواعد عقلی به ما می گوید هر ممکنی نیازمند واجب است، اگر قواعد عقلی به ما می گویند هر معلولی نیازمند علت است، اگر قواعد عقلی به ما می گویند هر مجموعه منظمی نیازمند علت عالم است، همان قواعد عقلی می گوید این سلسله باید به یک موجودی ختم شود که در ذات و صفاتش بی نیاز است.
دوستان عزیز خوب است که بحث دور و تسلسل را در برهان امکان و وجوب مطالعه کنند تا بدانند ما در چه فضایی سخن می گوییم، و روشن شود که هرگز قواعد پیشینی خودمان را نقض نمی کنیم.


جان کلام این قسمت را جناب manmehdiam در پست 410 گفتند
باز تکرار میکنم ما از مشاهده این جهان قانونمندی استنباط میکنیم. از نظاره کلیت جهان هم قاصریم ولی از همان ها هم که میبنیم. هدفمندی کلی و منسجم در نمی یابیم،تا پی به ناظم آگاه مستولی بر جهان ببریم. تابحال که از چنین درک و مشاهده کلی عاجز بوده ایم.
مسلم;970270 نوشت:
5- روش دینی و تجربی
برای فهم حقیقت یک سازه دو راه وجود دارد، یکی اینکه انسان از سازنده ی آن سوال کند، و راه دیگر اینکه خودش از طریق تجربه و آزمایش به کیفیت آن دست یابد، که قطعا مسیر اول یقین آور تر است، اگر تجربه شخص با گفتار سازنده تعارض داشت کدام مقدم میشود؟!! خود شما هم اذعان می کنید که کلام سازنده مقدم است.

بنابراین اگر کسی قرآن را قبول داشته باشد و به خاطر آن، شواهد غیر یقینی دانشمندان را نپذیرد حق دارد! شما نمی توانید به خاطر این کار بر او خرده بگیرید، فقط میتوانید روی مبنا که آیا قرآن سخن خداوند هست یا خیر با او بحث کنید، که آن بحث مستقلی میطلبد، چون این مبنا قطعا چنین روبنایی را نتیجه میدهد و قابل خرده گرفتن نیست.
بنابراین حتی خود دوستان مخالف هم قبول دارند که اگر قرآن کتاب خداوند باشد سخن او بر مشاهدات تجربی مقدم است، و ما آن را سخن خداوند می دانیم، پس تا زمانی که چنین اعتقادی داریم کارمان در عدم اعتقاد به فرگشت منطقی است.

و این اشکال که قرآن مربوط به 1400 سال پیش است هم در نگاه علمی ردّیه ای محسوب نمیشود! آیا محال است خداوند 1400 سال پیش با بشر حرف زده و از حقائق آفرینش سخن گفته باشد؟ نباید بحث را احساساتی دنبال کرد، باید قاعده مند و عقلی بحث کرد.

اینکه برخی دوستان به هر دلیلی ما را به ضدّیت با علوم تجربی متهم میکنند، یا پای پزشک رفتن ما را پیش میکشند خب بی ربط بوده و صحیح نیست! ما مخالف علوم تجربی نیستیم، سخن در تعارض کلام خالق و مخلوق است و ما سخن خالق را بر بشر ترجیح میدهیم، اگر از خلقت آدم(ع) سخنی در قرآن نیامده بود خب ما هم سخنان دانشمندان را به عنوان احتمال قوی تر می پذیرفتیم، همانطور که اگر جزئیات تشخیص و درمان بیماری ها هم در قرآن آمده بود سراغ پزشکان نمی رفتیم!
سخن در تعارض است پس خواهشا بحث را عقلانی دنبال کنید، نه احساساتی!


تصادفی بودن حیات در زمین یا برهان نظم یک بحث درون دینی نیست که در آن نقلیات درون دینی معتبر به استناد باشند
عقل برپایه منطق و تجربه و مشاهدات تنها محکمه و مرجع قضاوت ماست.
مسلم;970270 نوشت:
6- فرگشت و برهان نظم
من از ظنی بودن علوم تجربی، و همچنین مخافت برخی اندیشمندان با این مسئله عبور میکنم.
نکته ای که میخواهم عرض کنم که در کتب مختلف بیان شده است و سابقا هم چندین بار عرض کردم این است که برخلاف گمان دوستان با وجود فرگشت باز هم نیاز به خالق آگاه وجود دارد، فرگشت نیازمند قراردادن قوه، استعداد و زمینه های لازم برای تکامل در همان ماده اولیه است، اگر ماده کاملا فاقد شعور باشد چطور میتواند چنین کند؟!

آن اولین مخلوق چه بوده؟ اگر شما فرض کنید یک ذره کوچک بود و دیگر هیچ چیز نبود، نه هوا، نه آتش، نه آب، و نه... چطور میتوانست چنین تکاملی پیدا کند؟ پس حتی بنا بر پذیرش فرگشت در همان ابتدا شرایط و استعدادهای لازم برای تکامل در ماده قرار داده شده است.


نظر معتقدین به فرگشت در مورد اثبات وجود آفریدگار جهان یا خدای ادیان متعدد و حتی باهم در تضاد هست. همینطور در پیدایش حیات گمانه های گوناگون برای آن وجود دارد بعضی فرگشت را وارد به این موضوع یعنی پیدایش حیات و یا آفرینش جهان نمیکنند
ولی پذیرش همزمان فرگشت و خدای ادیان چالش فکری بزرگی هست که بسته به سلیقه میتوان آن را نادیده گرفت یا مغایر دانست.
در نظر من فرگشت تضاد رودر رو با پذیرش آفریدگار جهان ندارد ولی هیچ همخوانی با خدای ادیان ندارد.
مسلم;970270 نوشت:
7- قلمرو برهان نظم
اشکال دیگری که برخی از دوستان می گیرند در خصوص قلمرو برهان نظم است که مثلا نامحدود بودن اوصاف الهی را اثبات نمی کند، توحید را اثبات نمی کند، و...
خب از ابتدا هم گفته ایم از هر برهان باید متناسب با ادعایش توقع داشت! خود برهان نظم و خود تقریر کنندگان آن هم چنین ادعایی نداشته و ندارند که حالا این به عنوان اشکال مطرح شود!!
برهان نظم در حقیقت گام ابتدایی برای حرکت از ماده گرایی به سمت خداست، گامی که برای جدا ساختن انسان از این که همه چیز را مادی ببیند، به سمت دیدن خالقی آگاه که فراتر از این عالم ماده است.

خب هر برهانی قلمرو و مخاطبین خاص خودش را دارد، اگر به مذاق ما خوش نمی آید به منزله رد برهان نیست، خب بسیاری از انسان ها به خاطر نداشتن تحلیل قوی عقلی و عدم آگاهی از اصطلاحات فلسفی اتفاقا خداوند را با همین برهان نظم شناخته اند و اتفاقا با این برهان بیشتر حال می کنند تا مثلا برهان امکان و وجوب!!

ما که نمیخواهیم همه چیز را با این برهان اثبات کنیم، توحید ادله خودش را دارد، اگر کسی طالب برهانی است که یقین منطقی برایش بیارود آن هم ادله خودش را دارد، پس نباید بیش از ادعای برهان از او توقع داشت، وگرنه مشکل از توقع است، نه ادعا!


بله برهان نظم به شرط اثبات و به شرط جهان شمول بودن یکی از براهین پذیرش خدای حکیم هست. ولی تابحال که ما موفق به پذیرش آن نشدیم

موفق باشید

fateme 88;970555 نوشت:
انقد ظلم و دروغ و دزدی و حق خوری دیدم دیگه ایمانم به خدا خیلی ضعیف شده چیکار کنم؟

برای پاسخ سوال شما به یک روایت از امام صادق(ع) بسنده می کنم که جان مطلب را بیان فرموده:

«مَنْ دَخَلَ فِي هَذَا الدِّينِ بِالرِّجَالِ أَخْرَجَهُ مِنْهُ الرِّجَالُ كَمَا أَدْخَلُوهُ فِيهِ وَ مَنْ دَخَلَ فِيهِ بِالْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ يَزُولَ»(بحارالانوار، ج2، ص105)
کسی که به خاطر مردم وارد این دین شود، همان مردم (به خاطر رفتارشان) او را از دین خارج می کنند همانگونه که او را وارد کرده بودند؛ اما کسی که به خاطر کتاب و سنت(استحکام خود دین) وارد این دین شود، حتی اگر کوه ها زوال پذیرند ایمان او زائل نمیشود.

اسلام مجموعه باورها و رفتارها است، لذا دوری و نزدیکی به اسلام به لباس و ریش و تسبیح نیست! به عمل است، شما اگر خودتان اهل عمل به اسلام باشید از آن کسی که ظاهرش را اسلامی کرده اما در باطن به آن اعتقادی ندارد و عمل نمیکند، به اسلام نزدیک تر هستید.

حتی اگر امروز جمیع متدینین و مسلمانان از دین برگردند، یا اهل دزدی و دروغ شوند نباید کوچکترین تردیدی در شما ایجاد شود، چون شما به اینها ایمان نیاورده اید، شما به پیامبر(ص)، امیرالمومنین(ع) و اهل بیت(ع) ایمان آورده اید!!
وقعا حیف نیست که مثلا حالا که فلان آدم با ریش و تسبیح اختلاس کرده و فرار کرده رفته کانادا من ایمانم ضعیف شود؟ مگر من به او ایمان آورده بودم؟ ایمان باید ملاک سنجش انسان ها باشد، نه انسان ها ملاک سنجش ایمان!!

متحیر;970613 نوشت:
سلام
ضمن تشکر از صبر و متانت در پیگیری و طبقه بندی مطالب شما مسلم گرامی

با سلام و احترام، خواهش می کنم وظیفه است
بنده هم از مشارکت، تلاش و جدیت شما در بحث تشکر میکنم

متحیر;970613 نوشت:
وقتی صحبت از بیان یک برهان هست
یعنی میخواهیم در مورد موضوعی قانون یا قاعده ای را صادر کنیم
اینگونه که شما مثلا ساختارهای پیچیده خاصی را از خیل عظیم پدیده ها گزینش کنید و بعد راجع به آن برهانی را اقامه کنید به نظر من این بیان استثناء هاست
چه دلیلی دارد که چشم را بر سنگ یا بینایی توسط چشم را با فرو افتادن یک سنگ ترجیح بدهیم؟ امواج بر روی آب دریا هم پیچیده هستند گردش سیارات بر گرد ستاره ها یا حرکت دورانی کهکشانها حول مرکز خود یا پراکنده و دور شدن کهکشانها از یکدیگر این ها هم افعالی است که پدیده های مختلف در جهان اطرافمان در حال انجام آن هستند و یا شکل ابرهای الکترونی اطراف هسته اتم ها
چرا در بیان برهان نظم بعضی از افعال پدیده ها را گزینش میکنیم؟ و بعضی را که اتفاقا به نسبت حیات گسترده بر زمین،که تمامی پدیده های جهان هستند را ندیده می گیریم؟ حتی اگر ابعاد ماده تاریک یا عظمت انرژی تارک را نسبت به کل جهان مرئی در نظر آوریم آنوقت این گزینش ما از استثناء هم استثنائی تر هست.!!

ما استثناء نمی کنیم، دست روی هر نظم هدفمندی که بگذاریم، ناظم آگاه اثبات میشود(در ادامه توضیحات بیشتری عرض خواهم کرد)

متحیر;970613 نوشت:
اگر آن افعال هدفشان مشترک باشد بله این نظام هدفمندی دارد و باید به دنبال ناظم آگاه و هدفمند بود. ولی ما از نظاره مجموعه رویدادهایی که در دسترسمان برای مشاهده هست هدف مشترکی را استنباط نمیکنیم

مظلقا ما دنبال اثبات هدف مشترک نیستیم، هر مجموعه منظمی که هدفی داشته باشد، مثل چشم، مثل سیستم خونرسانی، سلسله اعصاب، خود وجود انسان، و وجود تک تک حیوانات و جانوران، و همچنین نقش تعدیلی که گیاهان و حیوانات و انسان ها نسبت به یکدیگر دارند اینها خودش نظم هدفمند است.

متحیر;970613 نوشت:
فرگشت یک روند طولانی و بسیار پرپیچ و خم در پدید آمدن گونه ها هست و از این جهت با ساخت و طراحی هوشمندانه ساعت و یا بویینگ متفاوت هست که در پی یک هدف مشخص و در زمان کوتاه به ثمر رسیده و پایان یافته باشد.
فرگشت یک امر پایان یافته نیست که شما با پدید آمدن انسان، فرگشت را مختوم فرض کنید و جانداران و هم چنین انسان از قطار فرگشت پیاده شده باشند
در فرگشت هدف خاصی دنبال نمیشود همانطور که از قوانین جاری بر اشیاء مادی شما هدفی استنباط نمیکنید فرگشت مثل قوانین مادی ذاتی حیات هست

ما نه فرگشت را مختومه کردیم، و نه آن را روندی کوتاه مدت دانستیم، عرض بنده این بود خود فرگشت یک نظم تدریجی عظیم است، که نیاز به ظرفیت وزمینه دارد و این خودش ناظم آگاه را اثبات می کند.

متحیر;970613 نوشت:
این گزینش در موضوعات بیشتر بیان استثناء هست تا قاعده
اگر هدف شما از ارائه برهان نظم بیان یک آفریدگار هوشمند و ناظم آگاه و هدفمند هست چرا با ارائه برهان نظم اراده ،هوشمندی و تدبیررا بر همه عالم تسری نمیدهید؟


ببینید ما میخواهیم از نظم به ناظم برسیم، نه از ناظم به نظم، اگر می خواستیم از ناظم کامل و آگاه به نظم برسیم قطعا به کامل ترین نظم میرسیدیم و اثبات میشد، اما ما میخواهیم ابتدا از مشاهده عالَم، نظم را اثبات کنیم، طبیعی است که نمی توانم از نظم تمام عالم آگاه شویم، این ناشی از محدودیت آگاهی ماست، لذا هر چه علم پیشرفت می کند از نظم عجیب تری پرده بر میدارد، اما حتی یک نظم هم نمی تواند تصادفی باشد، احتمال تصادفی بودن آن نزدیک به صفر است، لذا حتی با یک نظم هم خالق آگاه اثبات میشود، ولو انکه نظم سایر پدیده ها برای ما روشن نباشد.

اما در برهان امکان و وجوب مسیر برعکس است، اول خدای کامل اثبات میشود سپس فعل او هم کامل ترین فعل دانسته میشود، یعنی ما از ناظم کامل، به بهترین نظم میرسیم، اگرچه باز کیفیت آن برای ما مبهم باشد.

متحیر;970613 نوشت:
هر دو سازه هستند ولی روند ساخت کاملا متفاوتی دارند تنها مشابهتشان پیچیده بودنشان هست
یکی مصنوع هست یکی طبیعی
مراحل ساخته شدن مصنوعانت بشر بسته به ساخت دست بودن یا کارخانه ای بودن نهایت بین یک یا چند دقیقه تا چند سال هست ودر آخر محصول نهایی نه رشد میکند و نه کوچک یا بزرگ میشود اتوموبیل یا ساعت یا بوینگ از لحظه اول تا آخر اسقاط شدن شکل و ساختارش همین هست قسمتی خراب شود از کار میافتد تعمیر هم شود باز شکل اولش میشود

تقاوتشان مهم نیست، چون استدلال روی همین شباهت بنا شده است
اگر انسان روزی موفق شد موجود زنده ای بسازد طبیعتا این موجود دارای رشد و تکامل خواهد بود، آیا در آن صورت شما خواهید گفت که این موجود خالق آگاه نمی خواهد؟!!
آنچه که استدلال روی آن بنا شده است خود این نظم هدفمند با پیچیدگی هایش هست که نیاز به آگاهی پیشینی و برنامه ریزی دارد، نه اینکه حالا لزوما تکامل هم داشته باشد یا خیر؛ به عبارت دیگر وقتی به عقل رجوع میکنیم تکامل و عدم تکامل را شرطی برای نیاز به فاعل آگاه داشتن و نداشتن نمیداند، بلکه پیچیدگی و هدفمندی را نیازمند به خالقی آگاه میداند.

متحیر;970613 نوشت:
هر چند در همان مثال های شما برای یافتن نظم و ناظم آگاه مثل چشم یا خود انسان ما نواقصی در طراحی و انسجام میبینیم که شایسته یک آگاه مطلق نیست
ما یک نوع چشم در عالم حیات جانداران نمی بینیم
چشم بسیار از موجودات تواناتر از انسان هست و چشم بسیاری دیگر ضعیفتر


قبلا هم عرض کرده ام که اولا ما از نظم به ناظم میرسیم، درک اینکه آیا واقعا چشم بهتر از این اولا ممکن بود یا خیر، و ثانیا لازم بود یا خیر و مانند آن به این سادگی نیست.
ثانیا: باز هم همانطور که سابقا عرض کرده ام ما در برهان نظم دنبال اثبات خدای کامل نیستیم، برهان نظم چنین توانی را ندارد، آگاهی عظیمی اثبات می کند اما آگاهی مطلق را نمی تواند اثبات کند.


متحیر;970613 نوشت:
با چه معیاری گزینش موضوع میکنید که این پدیده مثلا چشم را پیگیری می کنید و بعد به ناظم آگاه رأی دهید مگر خدا خداوند همه اشیاء نیست
هدف از مطالعه اشیاء و پدیده ها این هست که ما را به دانش و بینش بیشتر رهنمون کند شما موضوعاتی را برمیگزینید و موضوعات دیگر را یا در خور بحث فرض نمیکنید یا اینکه آن را حواله به فهم در آینده میکنید معیار شما چیست؟

مطلب روشن است، نمیدانم شاید بیان بنده نارسا است، ببینید آنچه که به عنوان مقدمه برای رسیدن به نتیجه استفاده میشود نظم هدفمند است، ما دنبال نظم هستیم که از نظم به ناظم آگاه برسیم، هر کجا نظم بیابیم این نظم ما را به ناظم رهنمون میکند.
دقت کنید حتی اگر فقط چشم در جهان وجود داشت، یعنی اصلا هیچ چیز دیگری نبود و فقط چشم بود و ما از سایر موجودات هیچ نظمی برداشت نکردیم مقدمه برای استدلال فراهم شده، عقل می گوید این چشم ناظم آگاه میخواهد؛ دقت کنید نظم هدفمند وجود دارد یا خیر؟! عقل زیر بار این نمیرود که چون من نظم سایر موجودات را نمی فهمم پس این موجود که نظم او ا درک کرده ام هم خالق نخواهد!! اینجا مقدمه اول اثبات شده است.

ثانیا تمرکز بنده روی چشم دلیل خاصی ندارد چون واضح تر است به آن اشاره می کنم، وگرنه همه موجودات نظم عجیبی دارند!

متحیر;970613 نوشت:
تصادفی بودن حیات در زمین یا برهان نظم یک بحث درون دینی نیست که در آن نقلیات درون دینی معتبر به استناد باشند
عقل برپایه منطق و تجربه و مشاهدات تنها محکمه و مرجع قضاوت ماست.

بله حرف شما درست است، پاسخ بنده هم در خصوص سخن یکی از دوستان بود که قرآن را چون متعلق به 1400 سال پیش است ناکارآمد تلقی میکردند، یعنی در این فضا مطرح کردم، نه در فضای برهان نظم.

مسلم;970546 نوشت:
اگر کلمات یا مقدمات را عوض کنیم که دیگر استدلال او نیست!!
استدلال نظم در کلام تکلمین را باید بدون تغییر دید

بزرگوار من چیزی را تغییر نداده ام. عرض من این همانی است.
سوال:
از نظر شما چه تفاوتی میان وجود نظم در یک مجموعه و وجود قانون در یک مجموعه هست؟ مجموعه منظم با مجموعه قانونمند چه تفاوتی با هم دارند؟ چه چیزی بر هم بیشتر یا کمتر دارند؟

جواب مخلص به این سوال این است که ذاتا هیچ تفاوتی نیست. این همان است!
شما وقتی که هدفی را برای یک مجموعه قانومند انشا میفرمایید از آن به مجموعه منظم یاد میکنید. درست؟
به عبارت دیگر :
مجموعه قانونمند + هدفی که استنباط میشود= مجموعه منظم.

به دیگر سخن برای فهم مجموعه منظم آن را تجزیه کرده ایم! که بفهمیم در مورد چه چیزی سخن میگوییم.
داشتن قانون و قانونمندی که ظاهرا چیزی را اثبات نمیکند. اگر میکند بفرمایید. اشیا قانونمند هستند چرا بدیهی است.

اما هدف و هدفمندی ذاتی اشیا نیست. هدفمندی قائم به ناظر است . یعنی این شما هستید که هدفی را برای یک مجموعه قانونمند تعریف میکنید. و به این تعبیر برای همه اشیا و هر مجموعه ای که شما تصور بفرمایید میتوان هدفی را تبیین کرد. اصلا هدف تمام این عالم این است که ما آن را ببینیم. مشاهده کنیم. ملاحضه میفرمایید که تمامی اشیا یا هر بخشی از اشیا را در نظر بگیرید این هدف در مورد آن قابل تبیین است.
از این جهت عرض کردم که امکان ندارد شما مجموعه غیرمنظم تعریف کنید.

مسلم;970546 نوشت:
برای روشن شدن مثال میزنم:
اگر بگویند تب نشانه عفونت است استدلالش این میشود که هرکجا تب بود، عفونت هم هست.
حالا اگر دو پزشک بر سر تب داشتن یک بیمار اختلاف نظر داشتند استدلال زیر سوال نمیرود، این اختلاف در صغرا یا مقدمه اول است، نه در برهان، هر دو قبول دارند که اگر تب باشد ، عفونت هم هست!

اگر شما و مخلص آن دو پزشک باشیم. شما مدعی هستید که دمای 36درجه انسان نشانه تب هست و از آن به داشتن عفونت استدلال میفرمایید و مخلص دارم عرض میکنم خیر! این دمای عادی بدن انسان است و مشمول همه بنی آدم!

مسلم;970546 نوشت:
چرا نمیشد؟ بیایید تا دلتان بخواهد برایتان بی نظمی به معنای بی هدفی مثال بزنم:
چشم اگر همین ابزار ها را داشت اما اول پرده شبکیه بود، بعد عدسی و بعد قرنیه این هدفمند نبود.
اگر پلک چشم روی گوش کشیده میشد...
اگر زبان انسان درون معده او بود...
اگر چشم انسان کف پای او بود...
اگر ...

اولا به دلیل وجود قانون در طبیعت امکان اینکه چنین اتفاقاتی رخ میداد وجود نداشته. قانومندی است که باعث این شده که چشم در آنجا باشد و زبان در اینجا!
ثانیا به فرض که اول شبکیه باشد بعد عدسی یا هر ترتیبی که میفرمایید باشد ، هرچند آن هدفی که شما دنبالش هستید را ارضا نمیکرد ولی اهداف دیگری را میتوان برای آن تبیین کرد. چه کسی گفته هدف شما مرجح تر و قشنگ تر! از هدفی است که دیگران برای یک مجموعه تعریف میکنند.
عرض کردم اصلا تمامی اشیا عالم هدفش این است که بنده ناچیزی مثل مخلص آنها را مشاهده کنم. بفرما! همه چیز هدفدار شد!
ملاحظه میفرمایید که هر یک از اشیا عالم اگر نباشد بنده نیز نمیتوانم آن را مشاهده کنم یعنی این هدف دیگر قابل تعریف نیست و وجود ندارد.
نکته اینجاست که هدف ذاتی اشیا که نیست بلکه قانون ذاتی اشیا است.

مسلم;970547 نوشت:
من فقط یک پست برای روشن شدن مغلطه ای که اتفاق افتاده بیان می کنم، باقی کلام باید در جای خودش بحث شود تا تاپیک از موضوع برهان نظم خارج نشود.

پرداختن به برهان وجوب در مبحث برهان نظم پربیراه هم نیست. چرا که در نظر اکثریت دینمداران هم برهان نظم چیز دندانگیری نیست . و اغلب برهان وجوب را برهانی دارای استحکام کافی میدانند.

اگر دفت شود خود برهان نظم انشای دیگر (و البته ضعیف تر ) از همان برهان وجوب است.
چرا که در برهان نظم النهایه شما باید اشیا و قانونمندی اشیا را نیازمند قانونگذار و بوجود آورنده(علت العلل) بدانید که همان برهان علیت است.

مسلم;970547 نوشت:
اینکه ما چه کسی را استثناء می کنیم و به چه نیت و اینها یعنی چه؟!! شما باید برهان را ببینید که آیا درست است یا خیر!!

اشکال اینجاست که در برهان وجوب چیزی را تعریف میکنند که علت ندارد و آن را واجب مینامند . استدلال محکمی بر اینکه چرا علت ندارد دیده نمیشود بلکه صرفا یک شی به عنوان واجب الوجود تعریف میشود . و آن را در سرسلسله نظام علی قرار میدهند .
خوب چه اشکال دارد که کلیت عالم را بدون علت تعریف کنیم و نتیجه بگیریم که علت نمیخواهد؟!

ادامه این بحث البته بررسی برهان وجوب است که من هم موافقم که در جای خودش بحث شود بهتر است. بخصوص اینکه اگر شما بپذیرید که برهان نظم چیز جدیدی نیست و در نهایت همان برهان وجوب است.

[=arial]سلام

مسلم;970741 نوشت:
مطلب روشن است، نمیدانم شاید بیان بنده نارسا است،

خیر مطلب و بیان شما روشن هست ولی تشابه و قیاس گرفتن مصنوعات بشر با پدیده های طبیعی اشتباه هست

مسلم;970741 نوشت:
هر مجموعه منظمی که هدفی داشته باشد، مثل چشم، مثل سیستم خونرسانی، سلسله اعصاب، خود وجود انسان، و وجود تک تک حیوانات و جانوران، و همچنین نقش تعدیلی که گیاهان و حیوانات و انسان ها نسبت به یکدیگر دارند اینها خودش نظم هدفمند است.

از این موضوعات طبیعی پیچیده که مثال می آورید تا بگویید اینها با پیچیدگی خود فرایندی را طی میکنند و یک محصول اعم از دیدن شکار یا زندگی و یا هر چیز دیگر تولید میکنند
یک سامانه پیچیده که از یکسری اجزاء درست شده اند در نهایت ظرافت کار میکنند و بعد محصولی تولید میکنند که برای خود یا مجموعه خود مفید فایده هست
ابزارها و وسایل ساخت بشر هم همینطور قالی بافته میشود و به کار برده میشود هواپیما ساخته میشود و همینطور ساعت هر کدام به کاری می آیند
شما میگویید از روی کارکرد بویینگ یا ساعت و پیچیدگی اجزاء پی به طراحی هوشمند آن میبریم
پس اندام یا موجودات طبیعی، که آنها هم کارکرد و محصول تولیدی دارند هم باید طراحی هوشمندانه داشته باشند
هر دو اجزاء دارند
هر دو از یک نظام هماهنگ بین اجزاء استفاده میکنند
و در نهایت هر دو یک محصول لازم را به عمل می آورند
پس همانطور که مصنوعات طراحی آگاهانه داشته اند میتوان قیاس کرد که اندام و یا موجودات طبیعی هم طراحی آگاهانه دارند.
بنابراین خود را ملزم به بررسی سایر سامانه های جهان نمیدانید و حتی اگر یک نمونه طراحی هوشمند از خیل عظیم پدید ها یا موجودات طبیعی و مادی را مثال بیاورید، به مراد خود، اثبات طراحی هوشمند در همان یک مورد رسیده اید
و باقی ماجرا و تسری دادن این هوش و آگاهی و جهان شمول بودن آن بماند با برهان های دیگر.
تا اینجا اگر اشتباه از عرایض شما برداشت کردم اصلاح بفرمایید.

باید شباهت متناظر بین مصنوعات بشری و پدیده های طبیعی را اثبات بفرمایید تا از آن به عنوان یک مقدمه صادق بتوانیم استفاده کنیم
دقت کنید شباهت متناظر
از نظر من و جناب manmehdiam تفاوتی بین سامان های مختلف از یک سنگ تا چشم و همینطور یک اتم یا کهکشان وجود ندارد
شما باید مرجع صحیحی هم برای هدفمندی پدیده ها مطرح بفرمایید یعنی اشکالی که جناب manmehdiam چند باره متذکر شده اند
از دید ناظرهای متفاوت ممکن است سامانه های که شما بی هدف تعریف میکنید از دید دیگری کاملا هدفمند فرض شود
از دید من که جهان با وجود قانونمندی هدف خاصی ندارد
از نظر من شما اهدافی را که در نظر میگیرید باید همخوانی با کلیت نظام فکری و جهان بینی شما داشته باشد
از این مرحله ارزشگذاری برای هدف که بگذریم

ایرادهایی که من به این عدم شباهت مصنوعات و اندام های طبیعی گرفتم دقت فرمایید
به نقل از پست 335 تاپیک چند پرسش از بیخدایان و طرفداران نظریه نظریه فرگشت:

متحیر;970338 نوشت:
که برگرفته از این هست که ما چون سامانه های پیچیده میبینیم مثلا در ساعت یا انسان از طراحی و ساخته شدن یاد میکنیم و آنها را با هم مقیاسه می کنیم همینکه سامانه ای به شدت پیچیده تراز ساعت مثل انسان که حتی اندام یا سلولهای تشکیل دهنده اش از ساعت بسیار پیچیده تر هست باید مانند ساعت طراحی و ساخته شده باشد؟

چند نکته هست
مراحل و زمان ساخت ساعت به مراتب کوتاه تر از پدید آمدن انسان یا گونه ها جانوری و گیاهی در طی ملیاردها سال هست.
قیاس این دو صرفا از این ناشی شده که هر دو ساعت و انسان پیچیده هستند،چون در پیچیدگی مشابهند پس علت و طراحی برای ساخت دارند !، آیا میتوان سازنده و طراحی شدن را برای هر دو قیاس گرفت؟چنین قیاسی اشتباه هست.
به هیچ وجه انسان یا گونه های حیات با مصنوعات بشر یکسان نیستند که بخواهیم بدنبال اثبات طراحی و هدفمندی برای هر دو باشیم
اجزاء ساعت صرفا برای همان کار که طراحی شده اند کاربرد دارد ولی اندام های انسان مثلا لب و دندان کارهای دیگری جز بلعیدن هم انجام میدهند میتوانید با آن جسمی را جابجا کنید شاید آن را به هوشمندی ارتباط دهید ولی این با هدفمندی مغایر هست
در اجزاء ساعت شما عضو زائد از عمد نمی سازید و بیخود ساعت را پیچیده تر نمیکنید منظورم تزیین نیست ولی در اندام موجودات شما اندام زائد و یا پیچیدگی نامتناسب میبینید
ساعت هر روز بهتر طرح میشود حتی از فنر و چرخ دنده فراتر رفته موتور الکتریکی با باطری یا فتوسل بهره میگیرد.نشانگرو حتی نوع آن هم میتواند متفاوت باشد ساعت آفتابی شنی یا سوختن شمع ولی چنین تغییرات شگرفی در ساخت انسان نمی یابید که مثلا یک انسان برای عمر بیشتر فتوسنتز کند یا برای تحرک بیشتر علاوه بر پا چرخ هم در بیاورد. یعنی هدفمندی در انسان نیست.

و به نقل از پست 415 اینجانب

متحیر;970613 نوشت:
شما باید قبل از آن باید ثابت کنید که ساخت مصنوعات بشر با ساخت ارگان های بدن یکسان هست
در می یابیم که روند ساخت یکسانی بین ساخته شدن مصنوعات بشر و اندام یا ارگانهای بشر وجود ندارد پس نتیجه گیری یکسانی هم نباید برای آنها داشته باشیم.
هر دو سازه هستند ولی روند ساخت کاملا متفاوتی دارند تنها مشابهتشان پیچیده بودنشان هست
یکی مصنوع هست یکی طبیعی
مراحل ساخته شدن مصنوعانت بشر بسته به ساخت دست بودن یا کارخانه ای بودن نهایت بین یک یا چند دقیقه تا چند سال هست ودر آخر محصول نهایی نه رشد میکند و نه کوچک یا بزرگ میشود اتوموبیل یا ساعت یا بوینگ از لحظه اول تا آخر اسقاط شدن شکل و ساختارش همین هست قسمتی خراب شود از کار میافتد تعمیر هم شود باز شکل اولش میشود
دست انسان شکل و توانش از تولد تا مرگ شکل وتوانش متفاوت هست استخوانها و مفاصلش رشد یافته محکم و استوار و سپس تحلیل میرود و ضعیف میشو آسیب ببیند ترمیم خودبخودی مشابه (وارد مسایل پزشکی نمیشوم) دارد
مصنوع انسان ترمیم خودبخوی ندارد تعمیر و تعویض دارد
هر دو پیچیده هستند ولی شباهت در پیچیدگی ما را نباید به اشتباه بیندازد که احکام مشابهی راجع به سازنده مصنوع بشر و امور طبیعی داشته باشیم

علاوه بر تفاوتهای بالا
تفاوت دیگری هم مشهود هست ساعت هر روز بهتر و دقیقتر طرح میشود حتی اگر عمر ساعت صنعتی را چند صد سال یا عمر بهره گیری از ساعت ها را چند هزار سال در نظر بگیریم
کارخانه های متعدد با روشهای گوناگون ساعت می سازند این در مورد جانوران و اندامهای طبیعی صدق نمیکند
یک کارخانه ممکن است تولیدات متعددی داشته باشد که هیچ همخوانی با هم نداشته باشد یعنی نهنگ یکبار گل سرخ بدنیا بیاورد و همزمان بچه نهنگ هم تولید داشته باشد
مثلا کارخانه چکمه سازی نوکیا یکباره موبایل تولید میکند
کارخانه ریسندگی تویوتا یک باره اتوموبیل تولید میکند این یعنی زنبور عسل تخم کانگورو بگذارد چنین تغییرات یکباره در تولید در ساخت های طبیعی نمیبینید در فرگشت تغییرات در گونه ها به مرور و در طی ملیونها سال پدید می آید و یکباره از پستانداران حشرات یا گیاهان پا نمی گیرد تغییرات خرد آرام و خزنده صورت میگیرد
با هزاران کد های اغلب ژنتیکی اشتباه و کشنده و به صورت درختی منشعب از یکدیگر نه اینکه از یک شاخه به شاخه دیگر جهش داشته باشد
خلاصه نقل و مطالب بالا
تفاوت در زمان تولید فرایند ساخت
تفاوت در تنوع ساخت مولد(کارگاه، شرکت ، کارخانه یا صنعت دست انسان)
تفاوت در نو آوری و تکنولوژی ساخت
تفاوت ساختاری در مواد اولیه یا جایگزینی ساخت بهتر برای رسیدن به هدف (مثال تنوع ساعت های شنی یا آفتابی اتوماتیک اتمی یا الکترونیکی و ....)
تفاوت در زمان طراحی مطلوب
و...
اینها محل برای شباهت های متناظر بین مصنوعات بشر و موجودات یا اندام های طبیعی نمی گذارد
ولی شباهت متناظری بین اندام و موجودات طبیعی حاصل از فرگشت در نتیجه انتخاب طبیعی یا انتخاب هدفمند و اصلاح شده شاید بتوان پیدا کرد
که باز نتیجه به نظم هدفمند پدیده های طبیعی حیات ندارد
به نقل پست 316 از تاپیک چند پرسش از بیخدایان و طرفداران نظریه نظریه فرگشت زیر دقت کنید
متحیر;969529 نوشت:
انسان هوشمند با استفاده از اصول فرگشت کشاورزی و دامداری را توسعه داده و بر مبنای نیازهای خود روند فرگشت را برای گونه های سودمند نسبت به خود با هوشمندی جهت داده
منجر به پدید آمدن گونه هایی شده که بدون هوشمندی انسان نه بوده اند و نه بدون حمایت انسان قادر به ادامه هستند.!! گندم، غلات ،گوسفند، گاو، مرغهای پرورشی، انواع درختان میوه اینها نمونه مشابه طبیعی ندارند و مسلم بدون هوشمندی انسان نه چنین پرورش می یافتند و نه موجودیت می یافتند و نه با حمایت هوشمندانه بشر قدرت ادامه دارند
گندمهای انتخاب شده فعلی بدون سمپاشی و بدون کود و آبیاری مناسب و هم چنین آمایش زمین های کشاورزی به سرعت توسط آفات و علفهای هرز نابود میشوند و به همان گونه علف وحشی نزول میکنند
مرغ و خروس مرغداری ها سریعا با انواع ویروسها و میکروبها آلوده و ریشه کن میشوند و براحتی توسط شکارچیان دیگر نسل شان برداشته میشود مگر همان ماکیان های ریز اندام وحشی
و به همین صورت باغهای میوه
این گونه های مصرفی انسان بدون هوشمندی نه پا میگرفتند و نه ادامه می یافتند

اگر گونه های گیاهی تراریخته را هم به جمع مصنوعات هدفمند بشر اضافه کنیم باز هم شباهت متناظر بین گونه های طبیعی و مصنوعات هدفمند بشر کمتر میشد
[=arial]

موفق باشید

[=arial]

manmehdiam;970820 نوشت:
بزرگوار من چیزی را تغییر نداده ام. عرض من این همانی است.
سوال:
از نظر شما چه تفاوتی میان وجود نظم در یک مجموعه و وجود قانون در یک مجموعه هست؟ مجموعه منظم با مجموعه قانونمند چه تفاوتی با هم دارند؟ چه چیزی بر هم بیشتر یا کمتر دارند؟

جواب مخلص به این سوال این است که ذاتا هیچ تفاوتی نیست. این همان است!
شما وقتی که هدفی را برای یک مجموعه قانومند انشا میفرمایید از آن به مجموعه منظم یاد میکنید. درست؟
به عبارت دیگر :
مجموعه قانونمند + هدفی که استنباط میشود= مجموعه منظم.


قانون اعم از هدفمند و غیر هدفمند است، یعنی یک قانون هم می تواند هدفمند باشد و هم بی هدف! یعنی هیچ هدفی از ان فهمیده نشود.
ما از قانون به خدا استدلال نمیکنیم، بلکه هدفمندی است که در گرو علم و آگاهی سازنده است که نیاز به طراحی پیش بینی دارد.
در حقیقت قانون میتواند منشأ نظم باشد، نه خود نظم.

manmehdiam;970820 نوشت:
هدف و هدفمندی ذاتی اشیا نیست. هدفمندی قائم به ناظر است . یعنی این شما هستید که هدفی را برای یک مجموعه قانونمند تعریف میکنید. و به این تعبیر برای همه اشیا و هر مجموعه ای که شما تصور بفرمایید میتوان هدفی را تبیین کرد. اصلا هدف تمام این عالم این است که ما آن را ببینیم. مشاهده کنیم. ملاحضه میفرمایید که تمامی اشیا یا هر بخشی از اشیا را در نظر بگیرید این هدف در مورد آن قابل تبیین است.
از این جهت عرض کردم که امکان ندارد شما مجموعه غیرمنظم تعریف کنید.

بله قطعا هدف و هدفمندی ذاتی اشیاء نیست، اما قائم به ناظر هم نیست، در این صورت نسبی میشد، اما کسی معتقد به نسبیت نظم نیست!! ممکن است گگاهی هدفمندی اینقدر ضعیف باشد که در نظم بودن یا نبودن آن اختلاف شود، اما اینطور نیست که نسبی باشد!!

نکته دوم اینکه خواهش می کنم در نظمی که در برهان نظم به کار گرفته میشود دقت بیشتری بفرمایید، مجموعه ای هماهنگ که این چینش و این کیفیت موجب یک هدف منطقی شده که واقعا انسان هدفمندی آن را میفهمد.

manmehdiam;970820 نوشت:
اگر شما و مخلص آن دو پزشک باشیم. شما مدعی هستید که دمای 36درجه انسان نشانه تب هست و از آن به داشتن عفونت استدلال میفرمایید و مخلص دارم عرض میکنم خیر! این دمای عادی بدن انسان است و مشمول همه بنی آدم!

دقت نفرمودید...
ببینید برهان نظم بدین صورت است:
مقدمه اول: جهان یا فلان پدیده منظم هدفمند است
مقدمه دوم: هر نظم هدفندی ناظم آگاه میخواهد.
نتیجه: جهان یا فلان پدیده نیازمند خالق آگاه است.

مثالی که شما می زنید که من از فلان پدیده نظم می فهمم و شما نمی فهمید ناظر به مقدمه اول برهان است، نه مقدمه دوم؛ بنابراین نباید در مثالتان بحث را ببرید روی مقدمه دوم! اینکه در دمای بدن در هنگام تب اختلاف باشد بحث را میبرد روی مقدمه دوم کبرای قیاس، در حالی که اختلاف در مقدمه اول است

این شخص دمای بدنش بالای 37 درجه است
هر کسی دمای بنش بالای 37 درجه باشد تب دارد
پس این شخص تب دارد

مقدمه اول همواره از جزئیات سخن می گوید ومقدمه دوم از یک اصل عقلی کلی! پس مثال درست این خواهد شد که ما هر دو قبول داریم که دمای بالای 37 درجه تب است، اما در مورد این بیمار اتفاق نظر نداریم؛ یا به این خاطر که تب او خیلی خفیف است، یا در بحث ما نظم هدفمند اینقدر ضعیف است که برای ما قابل درک نیست، این غیر از این است که بگوییم نظم نسبی است!!

manmehdiam;970820 نوشت:
اولا به دلیل وجود قانون در طبیعت امکان اینکه چنین اتفاقاتی رخ میداد وجود نداشته. قانومندی است که باعث این شده که چشم در آنجا باشد و زبان در اینجا!
ثانیا به فرض که اول شبکیه باشد بعد عدسی یا هر ترتیبی که میفرمایید باشد ، هرچند آن هدفی که شما دنبالش هستید را ارضا نمیکرد ولی اهداف دیگری را میتوان برای آن تبیین کرد. چه کسی گفته هدف شما مرجح تر و قشنگ تر! از هدفی است که دیگران برای یک مجموعه تعریف میکنند.
عرض کردم اصلا تمامی اشیا عالم هدفش این است که بنده ناچیزی مثل مخلص آنها را مشاهده کنم. بفرما! همه چیز هدفدار شد!

بله این حرف درست است که قانون منشأ نظم است، اما ین قانون از کجا آمده؟ ما که نمیگوییم خداوند بدون قاعده درد خلق می کند، نظم طبیعی و غایی در برهان نظم ناظر به علت است، فاعل این نظمو قوانین کیست؟!

ثانیا: خواهش می کنم در نظم هدفمند تدبّر بیشتری داشته باشید ما هرگز از طریق نظم زیبایی و مانند آن به سمت استدلال به خدا نمیرویم، نظم به معنای زیبایی هیچ چیز را اثبات نمیکند، این هدف تراشیدن است، نه هدفمندی منطقی!

manmehdiam;970822 نوشت:
پرداختن به برهان وجوب در مبحث برهان نظم پربیراه هم نیست. چرا که در نظر اکثریت دینمداران هم برهان نظم چیز دندانگیری نیست . و اغلب برهان وجوب را برهانی دارای استحکام کافی میدانند.

اگر دفت شود خود برهان نظم انشای دیگر (و البته ضعیف تر ) از همان برهان وجوب است.
چرا که در برهان نظم النهایه شما باید اشیا و قانونمندی اشیا را نیازمند قانونگذار و بوجود آورنده(علت العلل) بدانید که همان برهان علیت است.

اینکه برهان نظم همان برهان امکان و وجوب باشد که پذیرفتنی نیست، چون هم حد وسط در این برهان تفاوت دارد و هم حسی بودن مقدمه اول.
اما اگر بفرمایید که برهان امکان و وجوب آن را تکمیل می کند حرف درستی است

manmehdiam;970822 نوشت:
اشکال اینجاست که در برهان وجوب چیزی را تعریف میکنند که علت ندارد و آن را واجب مینامند . استدلال محکمی بر اینکه چرا علت ندارد دیده نمیشود بلکه صرفا یک شی به عنوان واجب الوجود تعریف میشود . و آن را در سرسلسله نظام علی قرار میدهند .
خوب چه اشکال دارد که کلیت عالم را بدون علت تعریف کنیم و نتیجه بگیریم که علت نمیخواهد؟!

شما بحث اثبات را با بحث تعریف خلط کرده اید.
اصلا ما واجب را تعریف نمی کنیم، اصلا اسمش را هرچه شما بگویید میگذاریم، یا حتی اصلا اسمش را هم نمی آوریم!

آیا این ممکن نیازمند به علت است یا خیر؟ و آیا دور وتسلسل باطل است یا خیر؟ پس باید این سلسله ختم شود به موجودی غیر از ممکن، اسمش را شما هر چه میخواهید بگذارید...!

manmehdiam;970822 نوشت:
ادامه این بحث البته بررسی برهان وجوب است که من هم موافقم که در جای خودش بحث شود بهتر است. بخصوص اینکه اگر شما بپذیرید که برهان نظم چیز جدیدی نیست و در نهایت همان برهان وجوب است.

بله بنده هم موافقم و اتفاقا تأکید دارم که این بحث در جای خودش انجام شود، چون هر دو برهان مباحث گسترده ای دارند و ضمیمه کردن آنها به هم جمع بندی تاپیک را با مشکل مواجه میکند.

متحیر;970841 نوشت:
از این موضوعات طبیعی پیچیده که مثال می آورید تا بگویید اینها با پیچیدگی خود فرایندی را طی میکنند و یک محصول اعم از دیدن شکار یا زندگی و یا هر چیز دیگر تولید میکنند
یک سامانه پیچیده که از یکسری اجزاء درست شده اند در نهایت ظرافت کار میکنند و بعد محصولی تولید میکنند که برای خود یا مجموعه خود مفید فایده هست
ابزارها و وسایل ساخت بشر هم همینطور قالی بافته میشود و به کار برده میشود هواپیما ساخته میشود و همینطور ساعت هر کدام به کاری می آیند
شما میگویید از روی کارکرد بویینگ یا ساعت و پیچیدگی اجزاء پی به طراحی هوشمند آن میبریم
پس اندام یا موجودات طبیعی، که آنها هم کارکرد و محصول تولیدی دارند هم باید طراحی هوشمندانه داشته باشند
هر دو اجزاء دارند
هر دو از یک نظام هماهنگ بین اجزاء استفاده میکنند
و در نهایت هر دو یک محصول لازم را به عمل می آورند
پس همانطور که مصنوعات طراحی آگاهانه داشته اند میتوان قیاس کرد که اندام و یا موجودات طبیعی هم طراحی آگاهانه دارند.
بنابراین خود را ملزم به بررسی سایر سامانه های جهان نمیدانید و حتی اگر یک نمونه طراحی هوشمند از خیل عظیم پدید ها یا موجودات طبیعی و مادی را مثال بیاورید، به مراد خود، اثبات طراحی هوشمند در همان یک مورد رسیده اید
و باقی ماجرا و تسری دادن این هوش و آگاهی و جهان شمول بودن آن بماند با برهان های دیگر.
تا اینجا اگر اشتباه از عرایض شما برداشت کردم اصلاح بفرمایید.

بله درست است، البته نکته ای که هست بیان نظم های صناعش بشری از باب تمثیل است وگرنه ما خالقیت خداوند را مانند نظم صناعی نمیدانیم، بلکه از سنخیت بین فعل و فاعل به چنین امری میرسیم.
منتهی برداشت شما درست است و این نکته را به عنوان یک تکمله عرض کردم.

متحیر;970841 نوشت:
باید شباهت متناظر بین مصنوعات بشری و پدیده های طبیعی را اثبات بفرمایید تا از آن به عنوان یک مقدمه صادق بتوانیم استفاده کنیم
دقت کنید شباهت متناظر

مثال آوردن از ساعت و بوئینگ و مانند آن جهت تمثیل است، اما تمثیل دلیل ما برای اثبات نیست، بلکه استدلال مبتنی بر یک قاعده عقلی و آن سنخیت بین فاعل و فعل است.
بله اگر ما برای ثبات به تمثیل تکیه میکردیم می بایست وجه تمثیل را به صورت عقلی یقینی اثبات می کردیم، اما تمثیل ما فقط برای فهم بهتر قاعده عقلی در ورای آن است.

متحیر;970841 نوشت:
از نظر من و جناب manmehdiam تفاوتی بین سامان های مختلف از یک سنگ تا چشم و همینطور یک اتم یا کهکشان وجود ندارد
شما باید مرجع صحیحی هم برای هدفمندی پدیده ها مطرح بفرمایید یعنی اشکالی که جناب manmehdiam چند باره متذکر شده اند
از دید ناظرهای متفاوت ممکن است سامانه های که شما بی هدف تعریف میکنید از دید دیگری کاملا هدفمند فرض شود
از دید من که جهان با وجود قانونمندی هدف خاصی ندارد

من پاسخ این ابهامات را به خود جناب manmehdiam عرض کردم که نظم غایی و هدفمند مطلقا وابسته به ناظر نیست، مگر در مراتب پایین که اصلا در نظم بودن یا نبودن آن اختلاف میشود.
اجازه بدهید باز در قالب مثال برای شما توضیح بدهم، اگر حرف شما درست باشد که نظم هدفمند وابسته به ناظر است طبیعتا بین نظم طبیعی و نظم صناعی تفاوتی نخواهد بود، چون ملاک هدفمندی یک مجموعه است، بنابراین در مورد نظم های صناعی هم باید اختلاف باشد...؛ آیا هیچ انسانی هست که بگوید از نظر من ساعت نظم ندارد؟ یا بوئینگ مجموعه منظمی نیست؟! نظم هدفمند خصوصا هرچقدر بر پیچیدگی آن افزوده شود محسوس تر و آشکار تر خواهد بود و هر چقدر ساده تر شود ممکن است در نظم هدفمند بودن آن اختلاف شود، همانطور که اگر شما یک سازه ای را در یک خرابه پیدا کنید شک می کنید که این خودش اینطوری شده یا یک انسان آن را به این صورت در آورده است؛ این قاعده کلی است لذا هرگز خدشه ای به حرف ما وارد نمیسازد.

متحیر;970841 نوشت:
از نظر من شما اهدافی را که در نظر میگیرید باید همخوانی با کلیت نظام فکری و جهان بینی شما داشته باشد

همانطور که سابقا عرض هم عرض کردم ما در فضای برهان نظم هرگز لازم نیست همخوانی کلیت نظام را اثبات کنیم.

متحیر;970841 نوشت:
ایرادهایی که من به این عدم شباهت مصنوعات و اندام های طبیعی گرفتم دقت فرمایید

متحیر;970841 نوشت:
و به نقل از پست 415 اینجانب

متحیر;970841 نوشت:
علاوه بر تفاوتهای بالا
تفاوت دیگری هم مشهود هست


همانطور که عرض کردم وجه تشبیه ما فقط در جهت تبیین قاعده سنخیت بین علت و معلول بود، نه اینکه نظم های هدفمند خلقت هم از سنخ نظم صناعی باشد!!
من در همان اوایل تاپیک هم به صورت مکرر به جناب پارسامهر عرض کردم که قاعده عقلی که محور دلیل اثبات کبرای برهان نظم است سنخیت بین علت و معلول است؛ اصلا برای استدلال تشبیهی در کار نیست که شما تفاوت ها را ذکر می کنید، این تمثیل ها فقط برای فهم بهتر مطالب است.

به همین خاطر در پست پیشین به شما عرض کردم که حتی اگر انسان بتواند نه اینکه تغییرات ژنتیکی در موجودی إعمال کند، بلکه

روزی یک موجود زنده را اصلا خودش بسازد نمیتوان گفت آن موجود بی نیاز از علت است:

مسلم;970741 نوشت:
اگر انسان روزی موفق شد موجود زنده ای بسازد طبیعتا این موجود دارای رشد و تکامل خواهد بود، آیا در آن صورت شما خواهید گفت که این موجود خالق آگاه نمی خواهد؟!!
آنچه که استدلال روی آن بنا شده است خود این نظم هدفمند با پیچیدگی هایش هست که نیاز به آگاهی پیشینی و برنامه ریزی دارد، نه اینکه حالا لزوما تکامل هم داشته باشد یا خیر؛ به عبارت دیگر وقتی به عقل رجوع میکنیم تکامل و عدم تکامل را شرطی برای نیاز به فاعل آگاه داشتن و نداشتن نمیداند، بلکه پیچیدگی و هدفمندی را نیازمند به خالقی آگاه میداند.

چون آنچه که قاعده ای برای اثبات است سنخیت بین علت و معلول است، و شباهت نظم صناعی و طبیعی هم در همین قاعده است.

[="Arial"][=arial]سلام

مسلم;970869 نوشت:
چون آنچه که قاعده ای برای اثبات است سنخیت بین علت و معلول است، و شباهت نظم صناعی و طبیعی هم در همین قاعده است.

مسلم;970869 نوشت:
مثال آوردن از ساعت و بوئینگ و مانند آن جهت تمثیل است، اما تمثیل دلیل ما برای اثبات نیست، بلکه استدلال مبتنی بر یک قاعده عقلی و آن سنخیت بین فاعل و فعل است.

جناب مسلم گرامی
باید روند به فعلیت رسیدن فعل هم مشابه باشد تا از این قاعده سنخیت بتوانید بهره ببرید
وقتی بین پدیده طبیعی و مصنوعی به عنوان یک پدیده منظم هدفمند یاد میکنید
باید تشابه نظیر به نظیر داشته باشد تا یک سنخ فرض شوند
همینکه بگویید اگر یک سامانه خواه طبیعی یا مصنوعی منجر به فعل (برآیند) شود چون فعل (برآیند) یک سامانه مصنوعی نتیجه یک فاعل با طراحی هدفمند بوده
پس یک سامانه طبیعی هم که فعلی (برآیندی) را به انجام میرساند پس باید فاعلی با طراحی هدفمندداشته باشد
این نتیجه گیری تنها به این شرط مقبول میشود که سامانه ها تشابه نظیر به نظیر داشته باشند؛ چه در تولید و گرد هم آمدن اجزاء آن سامانه ها ما تشابهات نظیر به نظیر داشته باشیم و همینطور هم مشابهت در فرایندی(تعامل اجزاء) که منجر به فعل میشود متناظرباشند
چنین مشابهتی در روند به فعلیت رسیدن سامانه های طبیعی و مصنوعی مشهود نیست .
اینکه یک فعل مشابه در دو گزاره به ظاهر مشابه صورت بگیرد دلیل بر مشابهت خردمندی یا هدفمندی فاعل میشود؟

به هر روی با طولانی کردن بیشتر این تاپیک قادر به متقاعد کردن یکدیگر در این موضوع نیستیم
ولی همینکه میگویید برهان نظم جهان شمول نیست نقطه مشترکی هست
و در نهایت هم اگر این قاعده سنخیت فعل از شما پذیرفته شود فقط در همان افعالی پذیرفته هست که برای آن شباهت فعل در نظر گرفته اید
موفق باشید.

با سلام و احترام

متحیر;971105 نوشت:
باید روند به فعلیت رسیدن فعل هم مشابه باشد تا از این قاعده سنخیت بتوانید بهره ببرید


جناب متحیر عزیز روند به فعلیت رسیدن فعل مطلقا نقشی در این قاعده سنخیت ندارد!!

ببینید اصلا این مثال های ما را نادیده بگیرید، برهان نظم روی این اصول بنا شده است:

1- اصل علیّت
2- سنخیت بین علت و معلول

هیچ کدام از این دو قابل انکار نیستند، نه اصل علیّت، و نه اصل سنخیت
خواهش می کنم دقت بفرمایید سنخیت فعل می گوید فعل باید با فاعل سنخیت داشته باشد، در غیر این صورت لازم است صدور هر فعلی از هر فاعلی امکان پذیر باشد.

این دو هرگز در گرو این نیست که فعل با چه روندی از فاعل صادر شده باشد.
همانطور که اصل علیّت اگر در پدیده های بشری مثال زده میشود دلیل بر انحصار آن در این پدیده ها نیست، یعنی کسی نمی گوید این اصل فقط در پدیده های بشری حکمفرماست و در پدیده های غیر بشری ابتدا باید تشابه اثبات شود!
اصل سنخیت هم همین است، یک اصل عقلی است، وقتی فعل پیچیدگیهای خاص خود را دارد لازم است فاعل آن به این پیچیدگی ها آگاهی داشته باشد، چه آن فعل دفعی ایجاد شده باشد و چه زمینه های تحقق تدریجی آن را ایجاد کرده باشد.

تمام تشبیهات بنده با نظم بشری فقط از باب تقریب به ذهن است، برای اینکه انسان بهتر این لزوم سنخیت را درک کند همانطور که گاهی برای درک بهتر اصل علیّت این تمثیل ها به کار میرود، اما نباید گمان شود که پایه استدلال تشبیه است.

متحیر;971105 نوشت:
به هر روی با طولانی کردن بیشتر این تاپیک قادر به متقاعد کردن یکدیگر در این موضوع نیستیم
ولی همینکه میگویید برهان نظم جهان شمول نیست نقطه مشترکی هست

ان شالله با تأمل بیشتر به نقاط مشترک بیشتری برسیم
من هم برایتان آرزوی موفقیت دارم
@};-

مسلم;970545 نوشت:
با سلام و احترام


نمی فهمم منظورتان چیست؟
این حرف ها، «سخن از اینکه ما دنبال اثبات مدیر نیستیم، دنبال اثبات تکامل و رسیدن به هدف هستیم» این جملات در فضای برهان نظم یعنی چه؟!!
ما می خواهیم از اثبات هدف به اثبات مدیر یا همان ناظم برسیم، شما میگویید مدیر مهم نیست، اصل اثبات هدف است؟!!

والا تجربه نشان داده که من و شما حرف یکدیگر را نمی فهمیم! شاید اشکال از بنده است!

با سلام

ذات خداوند ناظم ها و علت ها نیستن

ناظم ها و علت ها ملائک هستن

و ذات باری تعالی فارغ از توصیفات است...

شما سعی دارید باطن او را توسط صفات ظاهری بندگان او توصیف کنید...

برای همین به مشکل می خورید و نه تنها کفار قانع نمی شوند

بلکه مسلمانان نیز در دین خود به شک می افتند

که ذات باری تعالی که قابل وصف نیست

چگونه توسط این آقایون در حال توصیف شدن است...

وظیفه ما یکتا دانستن خداست نه توصیف او

و یکتا دانستن او با علوم تجربی است نه منطقیات من درآوردی...

جناب شروحیل به نظرم بحث بنده و شما به نتیجه نخواهد رسید، چرا که شما بدون دقت بر عوارض سخنانتان همواره بر موضع خودتان پافشاری میکنید، به گونه ای که حتی احتمال نمی دهید سخنتان اشتباه باشد!
اینکه کسی نظر شما را نپذیرفته و حمایت نمی کند خودش سندی بر این است که مشکل از درک بنده نیست! نظرات شما را نه خداپرستان قبول دارند، و نه ماده گرایان!! اینکه انسان بین حق و باطل حرکت کند به معنای اعتدال نیست.
خواهش می کنم حداقل یک درصد احتمال بدهید دارید اشتباه می کنید، با نگرش دقیق تر اعتقادات خودتان را آنالیز کنید.

من یک بار دیگر منصفانه و بی طرفانه کلام شما را نقد می کنم:

شروحیل;971289 نوشت:
ذات خداوند ناظم ها و علت ها نیستن

ناظم ها و علت ها ملائک هستن

ناظم و علت آن ملائک چه کسی است؟ اگر خداوند است پس ناظم و علتِ افعالِ ملائکه هم اوست، و اگر خداوند علت و ناظم ملائکه نیست پس ملائکه همان خدا هستند(نعوذبالله)!!

شروحیل;971289 نوشت:
و ذات باری تعالی فارغ از توصیفات است...
شما سعی دارید باطن او را توسط صفات ظاهری بندگان او توصیف کنید...
برای همین به مشکل می خورید و نه تنها کفار قانع نمی شوند
بلکه مسلمانان نیز در دین خود به شک می افتند
که ذات باری تعالی که قابل وصف نیست

اولا: پس این توصیفات در قران و روایات به چه معناست؟
ثانیا: مگر میشود خداوند را توصیف نکرد؟ خداوند یا عالم است یا جاهل، ما چیزی غیر از این دو که نداریم پس قطعا به علم توصیف میشود.
یا حیّ است یا میّت؛ چیزی غیر از این دو که نداریم پس خداوند به حیّ بودن وصف میشود.
یا قادر است یا عاجز؛ غیر از این دو که نداریم؟ پس خداوند به قادر بودن توصیف میشود.

ثالثا: شما خودتان هم دارید خدا را توصیف می کنید، مثلا همین توحید و یگانگی:

شروحیل;971289 نوشت:
وظیفه ما یکتا دانستن خداست نه توصیف او


مگر همین توحید توصیف نیست؟

شروحیل;971289 نوشت:
یکتا دانستن او با علوم تجربی است نه منطقیات من درآوردی...

قطعا توحیدی که شما از طریق مادی دانستن خدا برای او بنیان نهاده اید شرک محض است اما شما از آن غافل هستید...
احدیت به معنای جزء نداشتن چیزی است که در قرآن هم به آن تصریح شده است، اما شما بی نهایت جزء برای خدا ساخته اید، و به گمان خودتان وحدت وجود است که متآسفانه آن را نفهمیده اید!!

یا حق

مسلم;971321 نوشت:

ناظم و علت آن ملائک چه کسی است؟ اگر خداوند است پس ناظم و علتِ افعالِ ملائکه هم اوست، و اگر خداوند علت و ناظم ملائکه نیست پس ملائکه همان خدا هستند(نعوذبالله)!!

با سلام
خداوند ملائک را آفرید تا نظم را تجلی کند. همان طور که انسان را آفرید تا شعور را تجلی کند.
خداوند انسان یا ملائک نیست که ناظم باشد.

ذات خداوند قابل تحقیق و توصیف برای امثال شما نیست که او را با ملائک و انسان در یک جایگاه قرار می دهید. وناظم بودن برای او قائل می شوید.

مسلم;971321 نوشت:

اولا: پس این توصیفات در قران و روایات به چه معناست؟

برای درک جهان هستی و ظاهر خداوند نه تحقیق در ذات مقدس و باطنی او...

مسلم;971321 نوشت:

ثانیا: مگر میشود خداوند را توصیف نکرد؟ خداوند یا عالم است یا جاهل، ما چیزی غیر از این دو که نداریم پس قطعا به علم توصیف میشود.
یا حیّ است یا میّت؛ چیزی غیر از این دو که نداریم پس خداوند به حیّ بودن وصف میشود.
یا قادر است یا عاجز؛ غیر از این دو که نداریم؟ پس خداوند به قادر بودن توصیف میشود.

مشکل در دو راهی کفروشرک از تحقیق در ذات او از همین جا آغاز می شود

اگر اورا جاهل بدانید کفر است و اگر ندانید شرک
چرا که جهل را جزئی از او ندانسته اید و این جهل چیزی خارج از او خواهد بود

پس نباید در ذات او تحقیق کرد
شما به تحقیق در ذات او می پردازید
تا ذات او را اثبات کنید

نه فقط توصیف او

مسلم;971321 نوشت:

ثالثا: شما خودتان هم دارید خدا را توصیف می کنید، مثلا همین توحید و یگانگی:

بنده بر خلاف شما نظام هستی و مخلوقات را توصیف کردم نه ذات مقدس باطنی او

هدف بنده تهلیل بود که اصل دین اسلام است نه توصیف ذات باری تعالی

والبته نشان دادن این موضوع به شما که تحقیق در ذات او چه پیامد های شومی مانند محدود کردن او به ماده را در پی خواهد داشت...

مسلم;971321 نوشت:

قطعا توحیدی که شما از طریق مادی دانستن خدا برای او بنیان نهاده اید شرک محض است اما شما از آن غافل هستید...
احدیت به معنای جزء نداشتن چیزی است که در قرآن هم به آن تصریح شده است، اما شما بی نهایت جزء برای خدا ساخته اید، و به گمان خودتان وحدت وجود است که متآسفانه آن را نفهمیده اید!!
یا حق

شما خود از همه چیز بی نهایت جزء ساخته اید
ناظم و منظومات
علت و معلولات
خالق و مخلوقات

این شرک نیست؟

حال باید به این نتیجه برسید به جای سعی در اثبات ذات باطن او که قابل تحقیق نیست به همان تهلیل اکتفا کنید

و ایمان بیاورید که خدا هر که را بخواهد گمراه می کند

و شما نمی توانید به اجبار او را هدایت کنید....

[="Navy"]سلام...یک مقداری از بحث ها رو خوندم علت اینکه عده ای قبول ندارن خدا این عالم رو خلق کرد اینه که انها نمی دونن عالم شهود چیه و وقتی از این چیزا براشون حرف میزنی فورا رد میکنن و میگن اگه هست چرا پس ما نمی بینیم که بازم علتش اینه که برای ورود به عالم حجاب باید ریاضت شدید بعلاوه تحقیقات در زمینه علوم مختلف و انزوا و خودسازی داشته باشه انسان تا یواش یواش ابتدا در خواب مشاهدات صورت بگیره و سپس در بیداری ان را تجربه کنه...برای مثال یک نمونه بگم ابتدا روح و وجود علما بودن و سپس از روی وجود انها عالم ماده بنا میشه و تموم اون برنامه های از پیش تایین شده تقدیر بروی حوادث طبیعت هم تاثیر و نمود داره یک نمونه مثال بزنم ...عالمی میگفت وقتی برای اولین بار از بدن خارج شدم دیدم کره زمین اندازه یک تیله کوچیک هست و بشدت جا خوردم و ترسیدم و وقتی برگشتم ببینم در کجا هستم با روح عظیم امام خمینی مواجه شدم! که از لحاظ مختصات مکانی با سیاره مشتری برابری داشت!...که گمون کنم این قضیه درست باشه چون وقتی فرزند امام خمینی فوت کرد یک شهاب شنگ همون موقع (سال 94) وارد منظومه شمسی شد و محکم کوبید به دل سیاره مشتری!..که این در عالم فلسفه خلقت همون داغ بزرگی بود که به روح امام وارد شد!....برای فهم حکمت عالم بیرون انسان باید سالها در هندسه عالم درون گشت و گزار کند تا چیزی تا به درکی برسد...وگرنه مگه هر ادم کتاب ورق زنی میتونه بیاد نظریه از خودش بیرون بده!!:)))[/]

zahra*;971627 نوشت:
نه فقط ما حالیمون هست. انقدر از شهود و رویا و عالم دیگر میگید کو؟ پس چرا نیست؟ همش نقل قول همش حرف همش داستان بی منبع و بدون نام. پس چرا یکی نمیاد درست همه چیز رو تعریف کنه؟ شما خودتون دیدید؟
نه من خودم که هیچی نیستم ، بعدم نگفتم فقط ما ایرانیا حالیمون هست ...اتفاقا قویترین فیلسوفان رو المان و فرانسه دارن مثلا یک فیلسوفی فرانسه داشت که خیلی قدرت علمی و فکری داشت، یه بار یک محقق فلسفه ایرانی در فرانسه بهش گفت می خواهی کسی رو بهت نشون بدم که بفهمی فلسفه یعنی چی، شهود یعنی چی، و عمق کیهان درون یعنی چی!؟...اون فیلسوف گفت اره چرا که نه کی هست؟...بعد اونو اورد ایران برد پیش استاد دوره جوانیش که استاد طباطبایی معروف بود وقتی اون فیلسوف با استاد به مناظره نشست تازه فهمید چیزی از فلسفه نمی داند و اون دنیایی که فیلسوفان در غرب (بهش میگن ویل veil) که خیلی هم بی انتها هست و هرچی میگردن توش می بینن اصلا خدایی نیست پس چرا پیامبران هی میگن ما خدا رو دیدیم !...تازه متوجه شد دروازه هایی نامرئی و سحرامیزی در افق اسمان درون وجود داره که فقط حضرت علی (ع) جایگاهش و روزنه هاش رو بلد بود و اون گذرگاه ها هستن که به عالم ابرنگی ملکوت راه پیدا میکنن و سپس در افق اسمان ملکوت باز دروازه هایی وجود داره که به عالم جبروت و و لاهوت و در نهایت عالم کریستالی(همون عالم عرش مینو) راه پیدا میکنه و رمز ورازش اینطوریه!....(این شاید تفسیر این جمله امام علی که گفت من راه اسمان را از راه های زمین بهتر میشناسم هم باشه !)....وقتی اون فیلسوف این چیزای جدید را تازه برای اولین بار شنید تازه متوجه شد که چرا فیلسوفان شرق مثل کنفسیوس و فیلسوفان غرب مثل دقیانوس و غیره اصلا خدا رو پیدا نکردن چون رمزش و اونا نداشتن!...اینها صرفا نه تنها ریاضت می خواد بلکه مناجات هم میخواد (یعنی در حدی که زانوی انسان مثل زانوی شتر توی سجده و نماز ترک بخوره چروکیده بشه!...مگه الکیه هر شرقی و غربی بیاد ادعای شهود بین العوالمی کنه!...بیشتر اینها همش توی همون عالم مرحله یک سرگردونن و به البته همون هم خوشن چون علم و صنعت در بیرون بیداد میکنه که این از فواید اون هست... امام علی هم گفته بود کسی که در عالم درون به جهانی دست پیدا نکند در مغزش فکر و ایده ای نیست یعنی برای همین اعراب هیچ وقت نتونستن پیشرفت صنعتی کنن چون فلسفه رو بد می دونستن! ... و همینطور این همون تفسیر ایه سوره واقعه هم شاید باشه که خدا میگه: ای اهالی جن و انس(فیلسوفان) تا اونجایی که می تونین زور بزنین تا از مرز عالم خارج بشوین...پس من یه شما میگویم هر گز نمی توانید به ورای اون عالم نفوذ کنین!( یعنی هیچ وقت نمی تونین از عالم ویل فرار کنین رد بشین چون اسم رمزی که برای باز کردن دروازه های عوالم ابرنگی رو باید بدونین نمی دونین والسلام!)

با سلام و احترام خدمت دوستان عزیز
در اینکه یکی از راه های آگاهی از وجود و اوصاف خداوند شهود باطنی است حرفی نیست، اما دوستان دقت کنید تاپیک از مسیر برهان نظم به یک راه دیگر نرود.
از همراهی و همکاری شما ممنونم

اتمقلی;971626 نوشت:
سلام...یک مقداری از بحث ها رو خوندم علت اینکه عده ای قبول ندارن خدا این عالم رو خلق کرد اینه که انها نمی دونن عالم شهود چیه و وقتی از این چیزا براشون حرف میزنی فورا رد میکنن و میگن اگه هست چرا پس ما نمی بینیم که بازم علتش اینه که برای ورود به عالم حجاب باید ریاضت شدید بعلاوه تحقیقات در زمینه علوم مختلف و انزوا و خودسازی داشته باشه انسان تا یواش یواش ابتدا در خواب مشاهدات صورت بگیره و سپس در بیداری ان را تجربه کنه...برای مثال یک نمونه بگم ابتدا روح و وجود علما بودن و سپس از روی وجود انها عالم ماده بنا میشه و تموم اون برنامه های از پیش تایین شده تقدیر بروی حوادث طبیعت هم تاثیر و نمود داره یک نمونه مثال بزنم ...عالمی میگفت وقتی برای اولین بار از بدن خارج شدم دیدم کره زمین اندازه یک تیله کوچیک هست و بشدت جا خوردم و ترسیدم و وقتی برگشتم ببینم در کجا هستم با روح عظیم امام خمینی مواجه شدم! که از لحاظ مختصات مکانی با سیاره مشتری برابری داشت!...که گمون کنم این قضیه درست باشه چون وقتی فرزند امام خمینی فوت کرد یک شهاب شنگ همون موقع (سال 94) وارد منظومه شمسی شد و محکم کوبید به دل سیاره مشتری!..که این در عالم فلسفه خلقت همون داغ بزرگی بود که به روح امام وارد شد!....برای فهم حکمت عالم بیرون انسان باید سالها در هندسه عالم درون گشت و گزار کند تا چیزی تا به درکی برسد...وگرنه مگه هر ادم کتاب ورق زنی میتونه بیاد نظریه از خودش بیرون بده!!:)))

نقل قول:
نه من خودم که هیچی نیستم ، بعدم نگفتم فقط ما ایرانیا حالیمون هست ...اتفاقا قویترین فیلسوفان رو المان و فرانسه دارن مثلا یک فیلسوفی فرانسه داشت که خیلی قدرت علمی و فکری داشت، یه بار یک محقق فلسفه ایرانی در فرانسه بهش گفت می خواهی کسی رو بهت نشون بدم که بفهمی فلسفه یعنی چی، شهود یعنی چی، و عمق کیهان درون یعنی چی!؟...اون فیلسوف گفت اره چرا که نه کی هست؟...بعد اونو اورد ایران برد پیش استاد دوره جوانیش که استاد طباطبایی معروف بود وقتی اون فیلسوف با استاد به مناظره نشست تازه فهمید چیزی از فلسفه نمی داند و اون دنیایی که فیلسوفان در غرب (بهش میگن ویل veil) که خیلی هم بی انتها هست و هرچی میگردن توش می بینن اصلا خدایی نیست پس چرا پیامبران هی میگن ما خدا رو دیدیم !...تازه متوجه شد دروازه هایی نامرئی و سحرامیزی در افق اسمان درون وجود داره که فقط حضرت علی (ع) جایگاهش و روزنه هاش رو بلد بود و اون گذرگاه ها هستن که به عالم ابرنگی ملکوت راه پیدا میکنن و سپس در افق اسمان ملکوت باز دروازه هایی وجود داره که به عالم جبروت و و لاهوت و در نهایت عالم کریستالی(همون عالم عرش مینو) راه پیدا میکنه و رمز ورازش اینطوریه!....(این شاید تفسیر این جمله امام علی که گفت من راه اسمان را از راه های زمین بهتر میشناسم هم باشه !)....وقتی اون فیلسوف این چیزای جدید را تازه برای اولین بار شنید تازه متوجه شد که چرا فیلسوفان شرق مثل کنفسیوس و فیلسوفان غرب مثل دقیانوس و غیره اصلا خدا رو پیدا نکردن چون رمزش و اونا نداشتن!...اینها صرفا نه تنها ریاضت می خواد بلکه مناجات هم میخواد (یعنی در حدی که زانوی انسان مثل زانوی شتر توی سجده و نماز ترک بخوره چروکیده بشه!...مگه الکیه هر شرقی و غربی بیاد ادعای شهود بین العوالمی کنه!...بیشتر اینها همش توی همون عالم مرحله یک سرگردونن و به البته همون هم خوشن چون علم و صنعت در بیرون بیداد میکنه که این از فواید اون هست... امام علی هم گفته بود کسی که در عالم درون به جهانی دست پیدا نکند در مغزش فکر و ایده ای نیست یعنی برای همین اعراب هیچ وقت نتونستن پیشرفت صنعتی کنن چون فلسفه رو بد می دونستن! ... و همینطور این همون تفسیر ایه سوره واقعه هم شاید باشه که خدا میگه: ای اهالی جن و انس(فیلسوفان) تا اونجایی که می تونین زور بزنین تا از مرز عالم خارج بشوین...پس من یه شما میگویم هر گز نمی توانید به ورای اون عالم نفوذ کنین!( یعنی هیچ وقت نمی تونین از عالم ویل فرار کنین رد بشین چون اسم رمزی که برای باز کردن دروازه های عوالم ابرنگی رو باید بدونین نمی دونین والسلام!)

دوست عزیز

این چیزهایی که اینجا بیان کردین مثل عکس پروفایلتون جنبه طنز و شوخی داره و یا واقعا دارین جدی این حرفها رو میگین؟؟!!

[="Navy"]

bayan;972303 نوشت:
دوست عزیز این چیزهایی که اینجا بیان کردین مثل عکس پروفایلتون جنبه طنز و شوخی داره و یا واقعا دارین جدی این حرفها رو میگین؟؟!!
سلام این مسائل احتمالا فلسفی هست مربوط به فیلسوفان میشه بدرد من و شما نمی خوره !:)[/]

[=Navy][=113]

bayan;972303 نوشت:
دوست عزیز این چیزهایی که اینجا بیان کردین مثل عکس پروفایلتون جنبه طنز و شوخی داره و یا واقعا دارین جدی این حرفها رو میگین؟؟!!
سلام...نه همش راست راستی بود باور کن! منبع هم براش نوشتم همش گمون کنم ملا صداریی هست حتی بعضی جاهاش بیشترم هست یعنی راحت شاید صد صد و پنجاه رایی بشه دقیق نمی دونم!...چون من بعضی از کتاب های ملاصدرا رو خوندم میگم بعضی از این چیزا توش نبود...نمی دونم من از کجا کشف کردم نوشتم ولی چون ضمیر هیچ دو نفری شبیه هم نیست طبعا چیزایی که فیلسوفان دیگه میفهمن اون یکی دیگه فیلسوفان دیگه ممکنه نفهمن می دونین اینطوری!:)...در کل شما اگه می خوای طی طریق کنی و می خوای به جزیره های ناشناخته سفر کنی همین راهی که من نوشتم بری زودتر به مقصد میرسی راست میگم!:)

پرسش
لطفا به این سوالات در خصوص برهان نظم پاسخ دهید:
اول: اینکه می گویند جهان منظم، و خصوصا جهان دارای حیات تصادفی به وجود نیامده، خب بستگی به معنای تصادفی بودن دارد، تصادفی بودن اگر به معنای علت نداشتن باشد که دانشمندان مادی گرا هم قبول ندارند، اما می تواند به خاطر یک سری قوانین ازلی بوده باشد که همیشه وجود داشته اند، پس این نظم و حیات خدا را اثبات نمی کند.
دوم: اصلا دلیل نیازمندی نظم به ناظم که در برهان نظم به آن تکیه میشود چیست؟
سوم: گستردگی این نظم و حیات در تمام عالم قابل اثبات نیست، بلکه برخی پدیده ها می توانستند بهتر ساخته شوند، مثلا انسان می توانست دید در شب بهتری داشته باشد.
چهارم: هدف دانستن "حیات" در این کره کوچک آن هم نسبت به این عالَم گسترده منطقی نیست؛ خصوصا اگر هدف جهان را انسان کامل بدانیم که بسیار نادر محقق شده است.
پنجم: پیدایش این نظم عظیم با نظریه فرگشت قابل توجیه خواهد بود.
ششم: اگر هر مجموعه منظمی نیازمند ناظم باشد، طبیعتا خود خداوند هم نیازمند ناظمی دیگر خواهد بود.
هفتم: این برهان خدای ادیان را با آن اوصاف نامحدودش اثبات نمی کند.

پاسخ
برای پاسخ به این سوالات توجه به چند نکته لازم و ضروری است:

نکته اول
:
تصادف در فلسفه یعنی حدوث و تحقق چیزی بدون علت که گاهی از آن به «بخت» تعبیر میشود(1) اما تصادف در فضای برهان نظم یعنی چیزی که بدون طراحی و برنامه ریزی پیشینی محقق شده است.(2)
مثلا ما به برخورد دو ماشین می گوییم تصادف، در حالی که این برخورد کاملا تحت تاثیر عوامل فیزیکی برخورد داشته اند، اما از آنجا که هیچ برنامه ریزی و طرح پیشینی برای آن وجود نداشته است می گویند «تصادف»!
بنابراین باید دقت داشت که آن تصادفی که در برهان نظم از آن بحث میشود به معنای نفی علت نیست، بلکه به معنای نفی برنامه ریزی هوشمندانه است.

نکته دوم
:
ازلی بودن یا نبودن قوانین هیچ دخالتی در نیازمندی یا بی نیازی آنها نسبت به خداوند ندارد، یعنی ما برای اثبات خدا لازم نیست حتما اثبات کنیم که قوانین ازلی نیستند پس نیاز به برنامه ریز یا همان خدا دارند!
اولا قوانین حتی اگر ازلی باشند باز هم نیاز به فاعل خواهند داشت، همانطور که اگر یک آتش ازلی باشد، معلول آن یعنی حرارت هم ازلی خواهد بود، اما این ازلی بودنِ حرارت هرگز او را از آن آتش بی نیاز نمیسازد؛ و اگر این فعل ازلی هوشمندانه طراحی شده باشد نیازمند فاعلی آگاه خواهد بود.
بنابراین این نظم عالَم و قوانین سامان دهنده ی آن، چه ازلی باشند و چه حادث در هر صورت به خالقی آگاه نیازمند است.

نکته سوم:

نظمی که در برهان نظم از آن برای اثبات خداوند بهره برده میشود نظم به معنای زیبایی و مانند آن نیست، بلکه نظم به معنای هدفمندی است؛ مثلا ممکن است باد که فاقد شعور است ابرهای آسمان را به اشکال زیبایی در بیاورد، به همین خاطر اشکال زیبای ابرها نمی تواند فاعل با شعوری را اثبات کند، اما وقتی پدیده ای می بینیم که از کنار هم گذاشتن اجزای آن یک هدفی حاصل میشود، این چنین پدیده ای، فاعلی آگاه را اثبات می کند.
مثلا وقتی ما به یک پنکه نگاه می کنیم که پایه ای دارد و موتوری و پره هایی و کلید و سیم برق و همه این اجزاء درست سر جایشان قرار گرفته اند و از این اجزاء، و جایگاه این اجزاء یک هدف منطقی حاصل میشود می فهمیم که این پدیده باید سازنده ای با شعور داشته باشد.

نکته چهارم:

برهان نظم روی دو اصل بنا شده است:
1- اصل علیّت
2- سنخیت بین علت و معلول

هیچ کدام از این دو قابل انکار نیستند، نه اصل علیّت، و نه اصل سنخیت
اصل علیت می گوید هر پدیده ای نیازمند علت است؛ و سنخیت می گوید فعل باید با فاعل سنخیت داشته باشد، در غیر این صورت لازم است صدور هر فعلی از هر فاعلی امکان پذیر باشد.

مثلا ما اگر از کنار رودخانه ای رد شویم و ببینیم یک سدی با شاخه های درخت ساخته شده و یک گله گوسفند هم درکنار رودخانه در حال چریدن هستند و دارند از آب جمع شده پشت سدّ آب مینوشند هرگز حتی به ذهنمان هم خطور نمی کند که این سدّ را این گوسفندان ساخته باشند! چون میدانیم این فعل از این فاعل بر نمی آید. بلکه به دنبال یک سمور آبی میگردیم.
همانطور که اصل علیّت اگر در پدیده های بشری مثال زده میشود دلیل بر انحصار آن در این پدیده ها نیست، یعنی کسی نمی گوید این اصل فقط در پدیده های بشری حکمفرماست و در پدیده های غیر بشری ابتدا باید تشابه اثبات شود!
اصل سنخیت هم همین است، یک اصل عقلی است، وقتی فعل پیچیدگیهای خاص خود را دارد لازم است فاعل آن به این پیچیدگی ها آگاهی داشته باشد، چه آن فعل دفعی ایجاد شده باشد و چه زمینه های تحقق تدریجی آن را ایجاد کرده باشد؛ چه فاعل بشری باشد و چه غیر بشری!

تمام تشبیهات نظم جهان با نظم بشری فقط از باب تقریب به ذهن است، برای اینکه انسان بهتر این لزوم سنخیت را درک کند همانطور که گاهی برای درک بهتر اصل علیّت این تمثیل ها به کار میرود، اما نباید گمان شود که پایه استدلال تشبیه است.

نکته پنجم:

طبق آنچه گذشت ما از نظم عظیم خلقت می فهمیم که در ورای آن باید فاعلی آگاه وجود داشته باشد!! مثلا از میان این همه پدیده در عالم فقط به چشم انسان نگاه کنید...
وقتی از طرف فاعل انسان تشخیص داده شده که انسان نیازمند ابزاری برای دیدن است...
و وقتی لایه های این ابزار که چشم از آنها تشکیل شده هیچ کدام اضافی نبوده و همگی ضرورت دارند، و درست به ترتیب قرنیه، عنبیه، مردمک، عدسی، و سپس پرده شبکیه قرار داده شده...
و وقتی از جانب فاعل تشخیص داده شده که قرنیه برای دیدن، باید شفاف باشد، به همین خاطر برای اینکه دید تار نشود تنها عضو زنده بدن است که فاقد رگ های خونی است...
و وقتی تشخیص داده شده نور شدید برای این ابزار ضرر دارد و مردمکی برای آن قرار داده شده تا ورود نور را کنترل کند...
و وقتی از جانب فاعل تشخیص داده شده که این موجود متناسب با زندگی اش که شب زیست است یا در روز سیر می کند، متناسب با آن سلول های استوانه ای یا مخروطی که در برابر نور و رنگ حساسیت های متفاوتی دارند قرار داده شده...
و وقتی تشخیص داده شده که این چشم نیازمند غددی برای رطوبت است...
و وقتی تشخیص داده شده که این چشم حساس نیاز به محافظی دارد و تشخیص داده شده که محافظ آن نباید زمخت و خشن باشد بلکه باید پرده نازک و لطیفی چون پلک باشد...
و وقتی تشخیص داده شده که این چشم باید در گودی باشد و در زیر سایبانی چون ابرو...
و وقتی تشخیص داده شده خون با قدرت و سرعتی که از قلب خارج میشود اگر به چشم برسد آن را نابود خواهد کرد لذا رفته رفته رگ ها باریک میشوند تا به حدی که رگ های چشم دیده نمیشوند...
این همه تشخیص پیشینی نشان می دهد که در ورای این فعل، خالقی فوق العاده آگاه وجود دارد.

این خالقی آگاه چون خداوند است که میداند اگر جای مردمک و عدسی عوض شود دیگر دیدن محقق نخواهد شد، اما ماده این ها را نمیفهمد! چرا باید ماده بی شعور لایه های مختلف چشم را درست در جای خودشان قرار داده، و شکل بیرونی چشم را به بهترین شکل انتخاب کند، و پرده ای ملایم و مرطوب به نام پلک را به عنوان محافظ برآن چشم قرار دهد، و مژگانی را در پایین پلک قرار دهد، و غددی را برای مرطوب نگه داشتن آن تعبیه کند، و چشم را برای ایمنی از آسیب ها در گودی قرار دهد، و ابروانی بالای این چشم به عنوان سایبان و...؟ ماده ای که نسبت به تمام اشکال هندسی رابطه اش یکسان است، پس چرا میان این همه شکل هندسی به سمت این شکل موجود برای چشم پیشرفت کرده و آن را برگزیده است؟

نکته ششم:

نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که اصلا لازم نیست در برهان نظم به نظم تمام جهان استناد شود، ما از نظم ولو یک نظم به ناظم آن نظم میرسیم، به همین خاطر عدم درک نظم از سایر پدیده ها استدلال را با مشکل مواجه نمی سازد.
در استدلال از وجود دالّ میتوان بر وجود مدلول رسید، اما هرگز از عدم دالّ نمیتوان بر عدم مدلول رسید، نه فقط ما، هیچ کس دیگری هم نمی تواند برود، اصلا مسیر استدلال از عدم دال به عدم مدلول غلط است، چون این مسیر به خاطر ابهامات بسیار زیادی که دارد انسان را به یقین نمیرساند.

یک مثال میزنم تا روشن شود:
شما وارد منزل میشوید و میبینید هوا گرم است، از این گرم بودن هوا که دالّ و دلالت کننده است، پی میبرید به اینکه یک وسیله گرمایشی در منزل وجود دارد(هرچه که باشد، مهم نیست) بالاخره یک چیزی هوا را گرم کرده است. اینجا از وجود گرما به علت گرما پی میبرید.
اما اگر آمدید و خانه سرد بود شما نمیتوانید قبل از جستجو در خانه بگویید هیچ وسیله گرمایشی در خانه وجود ندارد، عقل میگید هزارتا احتمال وجود دارد، شاید شعله اش کم بوده، شاید درب را باز گذاشته اند، شاید هوا خیلی سردتر از روز های قبل است و...!

ثانیا: این عدم درک نظم به معنای بی نظمی نیست، همه دانشمندان به رابطه عجیب پدیده ها با هم اذعان دارند، اینکه دانشمندان به شدت معتقدند انتقراض هر گونه جانوری یک لطمه غیر قابل جبران به طبیعت می زند برای چیست؟! روشن است که ین پدیده های طبیعی ارتباط عمیق و عجیبی وجود دارد و این ما را به یک نظم عمومی میرساند.

نکته هفتم:

ما در کیفیت نظم نمیتوانیم قاطعانه ابراز نظر کنیم، ما فقط از وجود نظم هدفمند به ناظم آگاه میرسیم؛ عقل فقط این را می فهمد که اگر از چینش اجزا «بینایی» محقق شود نیاز به ناظم دارد، اما اینکه آیا نظم بهتر ممکن است یا خیر، اولا در استدلال نقشی ندارد، و ثانیا عقل انسان نمیتواند به این سادگی در این خصوص قضاوت کند.

مثلا اینکه اگر چشم انسان قدرت دید در شب داشت آیا بهتر نبود؟ روشن نیست، چرا که قضاوت در این خصوص در صورتی ممکن است که علمی به گستردگی خالق انسان داشته باشیم.
دید در شب و یا رنگی دیدن ناشی از دو نوع سلول های متفاوت پرده شبکیه است، یعنی سلول های مخروطی و استوانه ای در پرده شبکیه است که تعیین میکنند شما دید در شب داشته باشید یا خیر.
سلولهاي استوانه‌اي در برابر نور بسيار حساس هستند اما رنگها را نمي‌توانند تشخيص بدهند، در مقابل سلولهاي مخروطي وظيفه تشخيص رنگها را به عهده دارند و چون در برابر نورحساس نيستند در نور كم فعاليتي از خود نشان نمي‌دهند، به همین خاطر ما در تاریکی رنگ ها را نمی بینیم.

تعداد این دو گونه سلول در موجودات با شب زیستی، یا روز زیستی آنها تناسب دارد، و این خودش نظم هدفمند دیگری است، بنابراین شب بینی انسان ممکن بود به قیمت فنای رنگی دیدن او تمام شود، یا به آن لطمه بزند!
علاوه بر اینکه خداوند ابزار هر کسی را متناسب با هدفی که از او انتظار داشته آفریده است، انسان از جمله حیوانات شب زیست نیست، اتفاقا خود دانشمندان هم می گویند بیدار ماندن انسان ها تا دیر وقت برایشان ضرر دارد.

نکته هشتم:
در مورد هدفمندی مجموعه جهان هستی هم باید دقت کرد که:

اولا: نظم غایی و هدفمند را نباید نظم اخروی و معنوی و مانند آن معنا کنید، اینکه هر جانوری نقشی در طبیعت ایفا می کند این میشود هدف از خلقت او! اینکه چشم متناسب برای دیدن طراحی شده، اینکه گوش برای شنیدن، لامسه برای لمس کردن طراحی شده و این اهداف هم به درستی محقق شده است این یعنی هدفمندی!!
ما اصلا دنبال محوری برای یک هدف نیستیم، یعنی این اصلا از طریق مشاهده فهمیده نمیشود، مگر آنکه روایات بیایند به ما بگویند هدف انسان کامل است، اما دربرهان نظم ما فقط به دنبال کارکرد موجودات و مجموعه های منظم متناسب با هدفشان هستیم که کاملا هم خوب درک می کنیم این هماهنگی را.

ثانیا: نگاه کمّی به ماجرا خیلی نگاه سطح پایینی است، قطعا کیفیت مهم تر است؛ اگر بدانید جایگاه انسان کامل را متناسب با آنچه که اسلام تعریف می کند،.(3) قطعا تمام این خلقت حتی برای ایجاد یک انسان کامل ارزش دارد.

ثالثا: دلیلی نداریم فقط این کره خاکی را دارای حیات بدانیم و گمان کنیم بقیه عالم بی هدف آفریده شده اند، همانطور که در روایات هم داریم که فرموده اند: خداوند هزاران هزار جهان، و هزاران هزار آدم خلق کرده است.(4) وطبق برخی نظریات شرایط به سمت این میرود که کم کم عمر منظومه شمسی و زمین دارد به پایان میرسد و از آن طرف شرایط حیات در برخی دیگر از سیارات دارد کم کم فراهم میشود.

نکته نهم:

در مورد فرگشت هم باید به چند نکته دقت بفرمایید، و مجموع این نکات را با یکدیگر و در کنار هم در نتیجه گیری نهایی دخالت دهید:

الف) این نظریه هنوز به صورت قطعی اثبات نشده و شواهدی بر علیه این نظریه از سوی خود دانشمندان تجربی ارائه شده، در این خصوص میتوانید به دو کتاب "مسائل جدید کلامی" نوشته آیت الله سبحانی؛ یا "کلام جدید با رویکرد اسلامی" نوشته دکتر خسروپناه مراجعه بفرمایید.

ب) اساسا امروزه جایگاه علوم تجربی حتی در غرب به جایگاه متزلزلی رسیده است، امروزه کمتر کسی در غرب از اثبات گرایی حرف میزند، نظریه ابطال گرایی پوپر یا پارادیم های توماس کوهن و مانند ان گویای این مسئله است. میتوانید به کتاب چیستی علم نوشته آقای آلن چالمرز مراجعه کنید تا ببینید یافته های تجربی امروزه در نگاه خود غربی ها هم دیگر قطعیتی ندارد.
بنابراین حتی اگر نظریه فرگشت به صورت اتفاقی در میان اندیشمندان پذیرفته شود باز یقین عقلی و منطقی نخواهد آورد.

ج) با نادیده گرفتن دو نکته پیشین باز هم باید توجه داشت که فرگشت فقط تکامل موجودات را توجیه میکند، نه پیدایش آنها را، لذا آن ذره ابتدایی نیازمند خالق است، و اینکه یک موجود ساده به گونه ای طراحی شود که بتواند به این پیچیدگی برسد خودش حاکی خالقی در نهایت آگاهی است که آن را با چنین قابلیتی آفریده است.
چرا که تحقق فرگشت نیازمند قراردادن قوه، استعداد و زمینه های لازم برای تکامل در همان ماده اولیه است، اگر ماده کاملا فاقد شعور باشد چطور از این استعدادها و زمینه های لازم آگاه بوده و میتواند آنها را اعطا کند؟!

نکته دهم:

یکی دیگر از اشکالاتی که ناشی از فهم نادرست برهان است این است که برخی دوستان ختم سلسله موجودات به خداوند را ناقض قاعده ای که با آن خداوند اثبات شده میدانند، در حالی که هرگز قاعده نقض نشده، و این سوء برداشت از قاعده است.
ما چه در برهان امکان و وجوب، چه در برهان علیّت، چه در برهان نظم، و چه سایر براهین جهانشناختی وصفی که برای رسیدن به خدا از ان بهره می گیریم را عامّ نمیدانیم.

ما هرگز نمی گوییم هر موجودی نیازمند واجب است، بلکه می گوییم هر ممکن الوجودی نیازمند علت است...
ما هرگز نمیگوییم هر موجودی نیازمند علت است، بلکه می گوییم هر پدیده ای نیازمند علت است...
ما هرگز نمی گوییم هر موجودی نیازمند ناظم آگاه است، هر مجموعه منظم، و به نظم در آمده ای نیازمند ناظم آگاه است...
پس موجودی که پدیده نباشد، موجودی که ممکن نباشد، موجودی که منظّم و به نظم درآمده نباشد تخصصا از این قاعده خارج است.

اگر قواعد عقلی به ما می گوید هر ممکنی نیازمند واجب است، اگر قواعد عقلی به ما می گویند هر معلولی نیازمند علت است، اگر قواعد عقلی به ما می گویند هر مجموعه منظمی نیازمند علت عالم است، همان قواعد عقلی می گوید به خاطر بطلان دور و تسلسل این سلسله باید به یک موجودی ختم شود که در ذات و صفاتش بی نیاز است، وگرنه پیدایش این موجوداتی که اکنون هستند توجیهی نخواهد داشت.
به عبارت دیگر همان گونه که سلسله علل فاعلی باید به علة العلل منتهی شود، سلسله علل غائی نیز در نهایت باید به غایت بالذات ختم شود. (5)

نکته یازدهم:
اشکال دیگری که برخی از دوستان می گیرند در خصوص قلمرو برهان نظم است که مثلا نامحدود بودن اوصاف الهی را اثبات نمی کند، توحید را اثبات نمی کند، و...
خب از هر برهان باید متناسب با ادعایش توقع داشت! خود برهان نظم و خود تقریر کنندگان آن هم چنین ادعایی نداشته و ندارند که حالا این به عنوان اشکال مطرح شود!!
برهان نظم در حقیقت گام ابتدایی برای حرکت از ماده گرایی به سمت خداست، گامی که برای جدا ساختن انسان از این که همه چیز را مادی ببیند، به سمت دیدن خالقی آگاه که فراتر از این عالم ماده است.
خب هر برهانی قلمرو و مخاطبین خاص خودش را دارد، اگر به مذاق ما خوش نمی آید به منزله رد برهان نیست، خب بسیاری از انسان ها به خاطر نداشتن تحلیل قوی عقلی و عدم آگاهی از اصطلاحات فلسفی اتفاقا خداوند را با همین برهان نظم شناخته اند و اتفاقا با این برهان به آرامش بیشتری در خصوص وجود خدا می رسند تا مثلا برهان امکان و وجوب!! همه که ابن سینا نیستند!
ما هم که نمیخواهیم همه چیز را با این برهان اثبات کنیم، توحید ادله خودش را دارد، اگر کسی طالب برهانی است که یقین منطقی برایش بیارود آن هم ادله خودش را دارد، پس نباید بیش از ادعای برهان از او توقع داشت، وگرنه مشکل از توقع است، نه ادعا!

پی نوشت ها:
1. سید جعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، انتشارات دانشگاه تهران‏، تهران، چاپ سوم، 1373ش، ج1، ص55.
2. سبحانی جعفر، الالهیات، المركز العالمي للدراسات الإسلامية، قم، چاپ سوم، 1412ق، ج1، ص53.
3. به عنوان نمونه ر.ک: زیارت جامعه کبیره.
4. صدوق، محمد بن علی، التوحید، تحقیق هاشم حسینی، جامعه مدرسين‏، قم، چاپ اول، 1398ق، ص277.
5. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، تحقیق حمید پارسانیا، نشر اسراء، قم، چاپ پنجم، 1386ش، فصل هشتم(برهان نظم)، ص239.

موضوع قفل شده است