تشكر جوانان مجرد از رهبري به خاطر تذكر ايشان به والدين(اشكال جوانان به كارشناسان رسانه ها و.. ..)

تب‌های اولیه

94 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام دوست عزیز.خیلی جالب بودپستتون.

[="Tahoma"]

حامی;707384 نوشت:
خب وقتي پسر ها زن بخواهند كار دخترها هم رديف مي شود ديگه
پسرها كه از كره مريخ زن نمي گيرند كه
اين طور نيست؟

چه جالب!
تا حالا از این بعد به قضیه نگاه نکرده بودم:Nishkhand:

شروین;707395 نوشت:
خودش وحشت کرده بود و به منکه گفت اومدم بیرون از بینشون
امیدوارم واقعا اومده باشه بیرون و گرفتارشون نشه

اینکه زن نداره! تو اون گروه چکار می‌کنه؟!:Gig:

حسـین;707397 نوشت:
! خوب کو ؟؟ با چه شرایطی ؟ مگه قبول می کنن .... مگر نه این است که واجب هست ! خوب عمل واجب نباید شرایط آسان باشه ؟ کو عمل ؟؟ مشاورین هم که (برخی شون) میگن صبر مگه به عمل واجب صبر جایز هست ؟ منکه خیلی داغونم خدا به بخیر کنه فقط ...

حامی جان! ظاهرا جوانا دل پری از شما مشاورین دارند! البته شما هم با زیرکی از تیم مشاورین به تیم جوانان پیوستی تا تیرهاشون بهت نخوره:Cheshmak:

حامی;707470 نوشت:
اگر اين سرمايه را بدهد به جوانان قانع چه قدر از گناه حفظ مي شوند

بهتره شما آخوندا از خودتون شروع کنید:ok:
بعضی‌هاشون وضع خوبی دارن، مردم میگن شیر نفت تو جیبشونه!!!!! (امان از این ملت که سر به سر روحانی‌ها میذارن:Khandidan!:)
ولی حالا جدا از شوخی، طلبه‌ها باید تو هر کاری پیش قدم باشند، بشینند یه طرح بدن بگن هر طلبه برای حل مشکل ازدواج ماهی 10 تومن از شهریه‌شو بده برای ازدواج جوانانی که نیازمندند، اون وقت سایر اقشار (کارمندان، بازاری‌ها، تجّار و ....) وقتی می‌بینند طلبه‌ها با بضاعت مزجاة اومدن وسط میدون، اونا هم به خودشون میان و یه تکونی می‌خورن.

چشتون روز بد نبینه ! امروز رفتیم خونه یکی از فامیل های 100% ولایتمدار Smile بنده خدا پسرش نامزد کرده و خب طبق روال باید سریس طلا و این خرید هایی که به نظر من هم اضافی هست باید بخره ... خوب قبول بخره این بابای بنده خداش چقدر میگه نکن ساده بگیر اونوقت مادر گرامش و مادر من برگشتن میگن مگه میشه و این حرفا ..... آخه خوب همین مگه میشه ها رو میگین که جوون بیچاره باید 5 سال اول زندگیش فقط فکر قسط هاش باشه ...
خدایا مارا عاقبت به خیر کن
انشاءالله

[="Tahoma"]

ابن-الخمینی;707508 نوشت:
آقا این نظریه ای که میگم رو تایید میکنید؟ :

یه سری رفیق و آشنا دارم(نه اینکه رفت آمد داشته باشم باهاشون) اهل دختر بازی و روابط نامشروع هستن.... یا بهتره بگم بودن

اینا همه شون زن گرفتن، من و رفقای هیئتی مسجدی (واقعا از ملائک بالاترن این رفقا) همه عزب موندیم

اما نظریه :
خب با خودم میگم خدایا چرا؟! خدا تو حتما به ما میگی حالا شما ها که مسجد و هئیت میرین سعی میکنید حرف اهل بیت رو گوش کنید حالا عزب باشید! شما میتونید خودتون رو نگه دارید! ولی این بنده های من که دختر بازی میکنن بزار ازدواج کنن، بیشتر به گناه نیافتن!

به هیچ وجه تایید نمی‌کنم
پاشید برید زن بگیرید الکی با این چیزا سر خودتونو شیره نمالید
یاالله! دخترا منتظر شما هستند:Nishkhand:

حامی;707187 نوشت:
در حالي كه بايد بگويند من زن ميخوام چهارتا هم مي خوام همه را هم با هم ميخوام

ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯾﺪﻩ ﺁﻝ !
.
.
.
.
ﺯﻧﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﮐﺪﺑﺎﻧﻮ ﺑﺎﺷﻪ !
ﺯﻧﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﻛﻪ ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺷﻪ !
ﺯﻧﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﺎﺷﻪ !
ﺯﻧﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ تمیز و خوش سلیقه بودنش ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ !
.
.
.
.
.
.
.
ﺩﺭ ﺿﻤﻦ! ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﻤﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻬﺎﺭﺯﻥ، ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﯿﺨﺒﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ !
و ﻣﻦ ﺍﻟﻠﻪ التوفیق

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

بچه محله امام رضا;707749 نوشت:
و ﻣﻦ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻮﻓﻴﻖ
:khandeh!:[/]

بچه محله امام رضا;707748 نوشت:

من نمیدونم مادر تو دیگه این وسط چی میگه؟!!!:Nishkhand:

فامیل نزدیک ... حرف برو دار اصلا هرچی شما بگین Smile خدایی بنده خدا هنوز هیچی نشده 5 6 تومنی خرج کرده ....

[="Tahoma"]

حامی;707758 نوشت:
:khandeh!:

چی شده عمو حامی؟
شما هم هوس کردی؟
عیب نداره! مگه حامی دل نداره:Nishkhand:

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

بچه محله امام رضا;707764 نوشت:
چی شده عمو حامی؟
شما هم هوس کردی؟
عیب نداره! مگه حامی دل نداره

برو بچ اسك دين ديگه برامون دل نذاشتن از بس دلشون پره و شاكي اند از مجردي
البته مجرد شدن هم بد نيست ها
ته استكان عرفان مجرد شدن است
رو مجرد شو ، مجرد را ببین....
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

بانو;707657 نوشت:
چند شب پیش حاج آقا رفیعی، در یکی از سخنرانی هایشان خاطره ای از حاج آقا قرائتی مطرح کردند.
حاج آقا قرائتی می خواستند ازدواج کنند، گویا پدر گرامی شان اجازه نمی دادند و بهانه هایی که مثلا اول باید سربازی بری شغل و... یک روز حاج آقا پیش پدرشان می روند و می گویند پدر3 چیز از شما می خواهم یکی از این ها را برای من فراهم کنید:

یا ایمان حضرت یوسف را به من بده.
یا اجازه بده گناه کنم.
یا بگذار ازدواج کنم.

سلام
خب بچه آدم بايد با باباش رفيق باشه
اين هنر ما است كه بفهميم شخصيت الگوهاي بانقوذ است و مردم شخصيت هاي مختلفي دارند ( زودجوش، يخ، اجتماعي، شنگول، مشنگ، درون گرا، برون گرا و...)
اين را اغلب ما نمي دانيم و نمي توانيم درك كنيم
خيلي ساده است ولي خيلي سخت است:Nishkhand: ساده است خواندنش و سختش انس با اين مفهوم. اگر مي فهميديم تلاش نمي كرديم ديگران را همرنگ خود كنيم خودخواهانه.
غالب خود را محور و معيار مي دانيم چون من اين طوري فكر مي كنيم ديگري هم بايد اين جور «رفتار» باشد ( حتي نمي گويد اين طوري «فكر» كند) ميل و خواهش دل خويش را حق مي دانيم.

به همين دليل مي گويند تفاهم شامل سه تا است
چندتا تا؟:Nishkhand:
سه تا
يك دو سه
ببخشيد
1- ت: توانايي
2- ت: تحمل
3- ت: تفاوت ها
..................
وقتي اين داستان بالا را فهميديم خيلي زجر نمي كشيم كه چرا پدر يا مادرم اون طور كه من مي خواهم فكر نمي كند؟!!
وقتي مطلب بالا را درك كرديم قدرت سازگاري و ظرفيت رواني ما بالا مي رود
اون موقع مي گويم آهان
براي رسيدن به خواسته هايم بايد مجهز بشوم به مهارت هاي زندگي : خودشناسي، تفكر انتقادي، ارتباط موثر، حل مسآله، تصميم گيري و.....
بعد
شخصيت والدين را در نظر مي گيريم و از الگوي قاطعيت (بهترين الگوي ارتباطي ) استفاده مي كنيم
الگوي قاطعيت چيه؟
قاطع بودن به معناي عدم فلكسيبليتي نيست ها
فلكسبيليتي يعني انعطاف پذيري ، دگماتيك و متعصب نبودن
[HL]فرد قاطع:[/HL] [HL]صريح[/HL] است [HL]صميمي[/HL] است به طرف مقابل [HL]احترام[/HL] مي گذارد و به [HL]خودمختاري فرد مقابل[/HL] بدجوري احترام مي گذارد
حال شما در نظر بگيريد ما چقدر از اين مولفه هاي قاطع بودن فاصله داريم
اي بابا
فرسنگ ها
صلاح كار كجا و من خراب كجا
بين تفاوت راه از كجاست تا به كجا

برخي از باباها ماس تو دهانشان است يعني چي يعني اين كه خونسرد خونسرد است كاري ندارد او زندگي خودش را مي كند فرزندش هم زندگي خودش. خب زنش بديم كه چه بشه ي وقت مشكل مالي پيدا مي كند ي وقت دختره بد باشد، ي وقت با من و مامانش بد ميشه بايد ويلچر پيري ما باشد اين گل پسر ....
خب اين هم يك سبك شخصيت است. همين طور كه نمي توانيم سر كچلمان را بكنيم بيندازيم دور بابامونو مامانمو نمي تونيم كنار بگذاريم. مخفي كار هم دردي را درمان نمي كند البته عيوب والدين را هم نبايد تو بوق و كرنا كنيم
براي همراه كردن يك شخصيت كه برخلاف ما فكر نمي كند بايد مانند شيشه گر ها كار كنيم
ملايم ملايم يواش يواش و استپ باي استپ، شوحي شوحي، شيئا فشيئا، بايد او را همراه كنيم
وقتي اين را رعايت نمي كنيم وقتي حرفي مي زنيم مي بينيم طرف مقابل به سرعت گارد مي گيرد، تند مي شود ، داد مي زند برو ببينم بابا[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]خب جوانان گرامي جلسه خيلي خشك شد ي كمي ترش كنيم

[FLV]http://hw14.asset.aparat.com/aparat-video/56e7888390ebe14ba74dde955fd92e172695799-180p__35334.mp4[/FLV]
لبخند برن كشتي هات غرق شده مگه
بخند اين طوري ذهنت باز ميشه بهتر مي توني سر بابا و مامانت شيره بمالي زنت بدن:Nishkhand:
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

حامی;707787 نوشت:
سلام
خب بچه آدم بايد با باباش رفيق باشه
اين هنر ما است كه بفهميم شخصيت الگوهاي بانقوذ است و مردم شخصيت هاي مختلفي دارند ( زودجوش، يخ، اجتماعي، شنگول، مشنگ، درون گرا، برون گرا و...)
اين را اغلب ما نمي دانيم و نمي توانيم درك كنيم
خيلي ساده است ولي خيلي سخت است ساده است خواندنش و سختش انس با اين مفهوم. اگر مي فهميديم تلاش نمي كرديم ديگران را همرنگ خود كنيم خودخواهانه.
غالب خود را محور و معيار مي دانيم چون من اين طوري فكر مي كنيم ديگري هم بايد اين جور «رفتار» باشد ( حتي نمي گويد اين طوري «فكر» كند) ميل و خواهش دل خويش را حق مي دانيم.

به همين دليل مي گويند تفاهم شامل سه تا است
چندتا تا؟
سه تا
يك دو سه
ببخشيد
1- ت: توانايي
2- ت: تحمل
3- ت: تفاوت ها
..................
وقتي اين داستان بالا را فهميديم خيلي زجر نمي كشيم كه چرا پدر يا مادرم اون طور كه من مي خواهم فكر نمي كند؟!!
وقتي مطلب بالا را درك كرديم قدرت سازگاري و ظرفيت رواني ما بالا مي رود
اون موقع مي گويم آهان
براي رسيدن به خواسته هايم بايد مجهز بشوم به مهارت هاي زندگي : خودشناسي، تفكر انتقادي، ارتباط موثر، حل مسآله، تصميم گيري و.....
بعد
شخصيت والدين را در نظر مي گيريم و از الگوي قاطعيت (بهترين الگوي ارتباطي ) استفاده مي كنيم
الگوي قاطعيت چيه؟
قاطع بودن به معناي عدم فلكسيبليتي نيست ها
فلكسبيليتي يعني انعطاف پذيري ، دگماتيك و متعصب نبودن
فرد قاطع: صريح است صميمي است به طرف مقابل احترام مي گذارد و به خودمختاري فرد مقابل بدجوري احترام مي گذارد
حال شما در نظر بگيريد ما چقدر از اين مولفه هاي قاطع بودن فاصله داريم
اي بابا
فرسنگ ها
صلاح كار كجا و من خراب كجا
بين تفاوت راه از كجاست تا به كجا

برخي از باباها ماس تو دهانشان است يعني چي يعني اين كه خونسرد خونسرد است كاري ندارد او زندگي خودش را مي كند فرزندش هم زندگي خودش. خب زنش بديم كه چه بشه ي وقت مشكل مالي پيدا مي كند ي وقت دختره بد باشد، ي وقت با من و مامانش بد ميشه بايد ويلچر پيري ما باشد اين گل پسر ....
خب اين هم يك سبك شخصيت است. همين طور كه نمي توانيم سر كچلمان را بكنيم بيندازيم دور بابامونو مامانمو نمي تونيم كنار بگذاريم. مخفي كار هم دردي را درمان نمي كند البته عيوب والدين را هم نبايد تو بوق و كرنا كنيم
براي همراه كردن يك شخصيت كه برخلاف ما فكر نمي كند بايد مانند شيشه گر ها كار كنيم
ملايم ملايم يواش يواش و استپ باي استپ، شوحي شوحي، شيئا فشيئا، بايد او را همراه كنيم
وقتي اين را رعايت نمي كنيم وقتي حرفي مي زنيم مي بينيم طرف مقابل به سرعت گارد مي گيرد، تند مي شود ، داد مي زند برو ببينم بابا

سلام بر شما
با عنايت نوشتم مطالب بالا رو
خواهش مي كنم
استدعا دارم دقت كنيد بحث حروم نشه ها
يادداشت كنيد و به سبك رفتار و الگوهاي شخصيتي خود و ديگران دقت كنيم
و با تمرين و تمرين و تمرين تلاش كنيم تفاهم داشته باشيم قدرت سازگاري را بالا ببريم و قاطعيت داشته باشيم ( به معنايي كه توضيح دادم كه دگم و متعصب بودن)[/]

حامی;707793 نوشت:
سلام بر شما
با عنايت نوشتم مطالب بالا رو
خواهش مي كنم
استدعا دارم دقت كنيد بحث حروم نشه ها
يادداشت كنيد و به سبك رفتار و الگوهاي شخصيتي خود و ديگران دقت كنيم
و با تمرين و تمرين و تمرين تلاش كنيم تفاهم داشته باشيم قدرت سازگاري را بالا ببريم و قاطعيت داشته باشيم ( به معنايي كه توضيح دادم كه دگم و متعصب بودن)

البته اين نامردي تمام عياره نصف شبي جغدها و خفاشان شب هم خوابند نشسته اينها را مي نويسم زخم بستر گرفتم از بس نشستم
اون وقت برخي خرشون كه از پل گذشت و عروسي كردند مي روند صفا سيتي و هاني مون و جگيركي ميزننه براي خودشون اصلا يادشون ميره اسك ديني هم بوده و حامي نسيا منسيا ميشه
اي بابا اصلن ي اوضاعيه:khandeh!:

حامی;707797 نوشت:

البته اين نامردي تمام عياره نصف شبي جغدها و خفاشان شب هم خوابند نشسته اينها را مي نويسم زخم بستر گرفتم از بس نشستم
اون وقت برخي خرشون كه از پل گذشت و عروسي كردند مي روند صفا سيتي و هاني مون و جگيركي ميزننه براي خودشون اصلا يادشون ميره اسك ديني هم بوده و حامي نسيا منسيا ميشه
اي بابا اصلن ي اوضاعيه:khandeh!:

حامی جان مزش به همینشه دیگه :khandeh!:غیر اینه ؟؟؟؟ منکه ندیدم برا کسی کاری کنی ببرتت ماه عسل :khaneh: جدای این شوخیا ! خیلی مطلب جالبی بود ! من بر فرض محال بتونم مادر رو قانع کنم ( کنایه دار مطرح کردم مجروح شدم) تازه میرسم بر سر پدر گرام که خدا رحم کنه :Ealam::please::Ghamgin:

منم دیگه خسته شدم از این اوضاع
میگفتم با توجه به شغل و کارم نیازم به ازدواج شدیدتره...اینقدر جور نشد تا دارم فارغ التحصيل میشم. ..با این اوصاف فعلا نمیخوام برم کار کنم جایی...
بخاطر این چیزا هم بی انگیزه شدم...نه انگیزه رسیدن به سر و وضع ظاهری خودم رو دارم، نه انگیزه رسیدگی به ماشین، نه انگیزه درس خوندن و کار کردن، نه انگیزه تفریح رفتن و گردش....
خسته و ناراحتم

منم به نوبه خودم تشکر میکنم
احساسی که دارمو نمیتونم وصف کنم
حالا حس میکنم بخش اعظم مشکلات ازدواجم حل شده!

mehrant;707808 نوشت:
میگفتم با توجه به شغل و کارم نیازم به ازدواج شدیدتره...اینقدر جور نشد تا دارم فارغ التحصيل میشم

با این وضعیت باز خوبه که تونستی درستو به سرانجام برسونی. این خودش جای شکر داره باور کن
همه ی اونایی که شرایط تو رو داشتن نتونستن مثل شما درسشونو تموم کنن

mehrant;707808 نوشت:
نه انگیزه رسیدگی به ماشین

این یعنی ماشینم دارم;)

حامی;707157 نوشت:
براي سلامتي اين رهبر عالي قدر
صلوات بفرستيد

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

[="Navy"]

بچه محله امام رضا;707725 نوشت:

اینکه زن نداره! تو اون گروه چکار می‌کنه؟!:Gig:

من زیاد فضولی نکردم تو کارش
ولی گویا اول با یکی از اعضای اون گروه تو یه گروه دیگه آشنا میشه اونم بردتش تو گروه
از کم و کیفش خبری ندارم .
ولی عکسهای قرار هاشونو که میدیدم در جلسات مختلف بهم ثابت شد که واقعا گروه چنین گروهیه و ایشون الکی و واسه ترسوندن من که برم به بقیه بگم نمیگه[/]

حامی;707768 نوشت:
[="Tahoma"][="DarkGreen"]
برو بچ اسك دين ديگه برامون دل نذاشتن از بس دلشون پره و شاكي اند از مجردي
البته مجرد شدن هم بد نيست ها
ته استكان عرفان مجرد شدن است
رو مجرد شو ، مجرد را ببین....
[/]

سلام استاد.
شماهم!!!:Moteajeb!::khandeh!:

ولی استاد،یواشکی درکنارشوخی هاتون درس های خوبی بهم میدید.
خیلی استادخوبی هستید.تاحالا فردروحانی به این صمیمیت باجوون هاروندیده بودم.
خیلی خیلی ازتون ممنونم که حرف همه ی ماروباحوصله گوش میدید وجواب میدید،اون هم چه جواب هایی:Kaf: :Cheshmak:

تسنیـم;707819 نوشت:
منم به نوبه خودم تشکر میکنم
احساسی که دارمو نمیتونم وصف کنم
حالا حس میکنم بخش اعظم مشکلات ازدواجم حل شده!

منم مثه شما به نوبه خودم تشکر میکنم
اصلا این احساس در کلمات نمیگنجه
من نمیدونم چجوری از این همه تلاش و کوششی که برای ازدواج جوانان میشه تشکر کنم

سلام آقای شروین.هیچوقت نباید هیچ پدرومادری ولعنت کرد.این دست مانیست که لعنت کنیم،مافقط وظیفه داریم حتی کافرن باشن بهشون احترام بگذاریم وهرکاری که میکنن مانیازنیست لعنت کنیم کسی بزرگترازهمه ی ماهاهست که مو روازماست میکشه بیرون وهیچ چیزازدستش ردنمیشه.
هرجی باشه این مادر9ماه سختی حاملگی کشیده وبه اندازه سنمون پدرومادرزحمت کشیدن تابه اینجابرسیم.
هیچ پدرومادری قصدبدی نداره،فقط روش کاررونمیدونن باعث میشه ماناراحت میشیم.:Nishkhand:

خب استاد حامی شما که اینقدر دارید متن میزنید یه نگاهی بندازید به گویش و نحوه آرایش کلماتتون!!!
همه این جملات و درخواستها برای اقایون هست و راه حل شما مخصوص اونهاست

برای خانمها من فکر کنم راه چاره ای ندارید نه ؟
باشه منم قهر میکنم میرم تنهایی یه سایتی دیگه
میگم ما باید چکنیم؟:Ghamgin::Sham::Ghamgin:


[="Tahoma"]


[="Navy"]

شروین;707395 نوشت:

امان از پدر مادرا
یکی از اقوام ما یک پسر 27 ساله دارن
بنده خدا تحصیل کردس
سربازی رفته و کار هم داره
مادرش اصلا به فکرش نیست
تا بالاخره صداش در اومد و حتی خانواده مارو واسطه کرد با مادر حرف بزنیم
مادرش زیر بار نمیره و رو هرکی معرفی میکنیم یه ایراد الکی میزاره
خود پسره یه فایل اکسل درست کرده تمام دخترای دوست و فامیل رو نوشته تمام معیار هارم نوشته و جلوشون تیک زده تا از بهترین مورد شروع کنن به صحبت کردن
باز مادرش قبول نمیکنه و هرچی باهاش حرف میزنیم گوش نمیده و میخواد خودش دختر انتخاب کنه برای پسرش
خیلی دلم براش میسوزه:Ghamgin:

چند وقت پیش افتاده بود تو یه گروه که زنان و مردان متاهل ضربدری با هم ارتباط دارن و حتی عکس های میتینگ هاشونو به من نشون داد
خودش وحشت کرده بود و به منکه گفت اومدم بیرون از بینشون
امیدوارم واقعا اومده باشه بیرون و گرفتارشون نشه
خب جوونه و امیدی به ازدواج نداره با این وضع
نباید این مادر رو لعنت کرد ؟ ببین داره کاره بچشو به کجا میکشونه

امروز فهمیدم این بنده خدا خونه هم تو یه جای خوب تهرانم داره. دیگه واقعا .......[/]

شروین;708611 نوشت:
[="Navy"]

امروز فهمیدم این بنده خدا خونه هم تو یه جای خوب تهرانم داره. دیگه واقعا .......

[/]

این بنده خدا هم وضعش مثل منه:hey:
احساس همدردی میکمم باهاش:Ghamgin:

[="Tahoma"]

mehrant;708625 نوشت:
این بنده خدا هم وضعش مثل منه:hey:
احساس همدردی میکمم باهاش:Ghamgin:

دیگه غصه نخورید
توافق شده مشکل شما هم قراره حل بشه!!!:khandeh!:
عمو حامی! دیگه این تاپیکو ببند، همه مشکلات حل شد!
فقط نمی‌دونم تو دوران پساتحریم!!! مهریه رو سکه حساب کنیم به صرفه تره یا خشکه؟:Gig:

حامی;707157 نوشت:
به عنوان يك مشاور از تذكر به جاي مقام معظم رهبري به والدين تشكر مي كنم
و قطعا مي دانم كه اين سخن بسياري از جوانان است كه شرايط نسبي را براي ازدواج دارند ولي اسير تكلفات و سخت گيري هاي والدين هستند
براي سلامتي اين رهبر عالي قدر
صلوات بفرستيد

الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام استاد حامی
ببخشید من همه تاپیک رو نخوندم
نمیدونم تو انجمن مطرح شده یا نه
تو برنامه ماه عسل (من اون قسمت رو ندیدم)یه خانمی رو آورده بودن که واسط ازدواج بودن و ظاهرا 100 نفر یا 100 زوج رو بهم معرفی کرده بودند و ازدواج کرده بودن و موسسه ای هم نداشتند و تو خونه خودشون کاراشون رو میکردن
بعد اوایل یکی از قسمت های ماه عسل مجری برنامه گفتند که 503 هزار نفر (پانصد و سه هزار نفر):Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!::Sham::moteajeb::ajab!: زنگ زدن بخش های مختلف صدا و سیما و تلفن اون خانم رو خواستن
و با توجه به اینکه قطعا تمام کسانی که مشکل واسط و مشکل نبودن مورد هم کفو داشتن تماس نگرفتند و فقط بخشی از اون افراد که تازه برنامه ماه عسل رو میدیدن زنگ زدن
فکر میکنم این آمار خیلی راحت نشون بده که اگه بزرگترین نگیم یکی از مشکلات بزرگ ازدواج جوونا واقعا نبودن فرد مناسبشون باشه وگرنه ازدواج بدون کفویت تو این دوره زمونه فکر نمیکنم کار سختی باشه.
بنابراین میخواستم ازتون تقاضا کنم یه تاپیک بزنید که شما و کاربرا اونجا ایده ها و راهکارهاشون رو برای حل این مشکل بدن و بهترین راهکار رو انتخاب کنید یه راهکاری که عملی باشه و طیف بیشتری از جوونا رو شامل بشه و به مرحله عمل برسونید یعنی پیگیری کنید چه از طریق سایتای خبرگزاری مذهبی چه از طریق مسئولین پیگیری بشه
منظورم اینه که ناقص و در حد حرف رها نشه بمونه رو زمین
با توجه به اینکه چند روز در سایت نبودم اگر همچین تاپیکی هست هم که هیچی
پیشاپیش عید همه دوستان مبارک باشه
یا علی مدد

من پارسال به توصیه دوستان اسک دین وتحقیق نامزد کردم و هنوز با گذشت یک سال همچنان نامزد مانده ام . به علت بی پولی نمیتونم عروسیمو بگیرم
چی کنم ؟
کسی هست بیاد یه پولی بده ما عروسی رو بگیریم بعدا پس بدیم ؟
این همه خیر یکی نیست کمک کنه منو ؟

Ali407;709021 نوشت:
کسی هست بیاد یه پولی بده ما عروسی رو بگیریم بعدا پس بدیم ؟

اگر در تهران هستید، تالارهایی هست که طرح ازدواج آسان را انجام می دهند، خیلی شیک و تمیز و آبرومند نیز هستند.

بانو;709025 نوشت:
اگر در تهران هستید، تالارهایی هست که طرح ازدواج آسان را انجام می دهند، خیلی شیک و تمیز و آبرومند نیز هستند.

درشهر ما هم هست این ولی مشکل مراسم عروسی نیست مشکل خرید هایی هست که باید انجام بشه

Ali407;709021 نوشت:
من پارسال به توصیه دوستان اسک دین وتحقیق نامزد کردم و هنوز با گذشت یک سال همچنان نامزد مانده ام . به علت بی پولی نمیتونم عروسیمو بگیرم
چی کنم ؟
کسی هست بیاد یه پولی بده ما عروسی رو بگیریم بعدا پس بدیم ؟
این همه خیر یکی نیست کمک کنه منو ؟

یعنی واقعا مشکلتون فقط برگذاری مجلس عروسیه؟!
نمیتونید توقعاتتون رو پایین بیارید یا یه مسافرت زیارتی (مشهد یا قم) برید بعدش برین سر زندگیتون؟

سلام.واقعابحث سرمجلس عروسیه؟بابامیشه واقعا ساده جشن گرفت بدون تشریفات خیلی زیاد.

آخرین جمله ایی که تو کتاب انتظار عالمانه عارفانه نوشته ی آقای پناهیان اومده بود جمله ایی به این مضمون بود که:
یه جوری عروسی بگیرید که وقتی میخواهید کارت دعوت بنویسید بتونید یه کارت دعوت هم برای امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) بنویسید.

سلام جناب م.ح،جمله ای که گذاشتید فوق العاده قشنگ بود.:khandeh!:

دعای هر لحظه ی مجرد ها:
اللهم ارزقنا زوجةّ صالحةّ عقیلةّ جمیلةّ

1. زوجةّ: یعنی زن باشه و از زن بودن خوزش راضی باشه و به زن بودن و مادر شدن و تربیت بچه علاقه داشته باشه و مثل مردا رفتار نکنه و صفات زنانه ی خودش رو حفظ کنه.
2. صالحةّ: یعنی هم با تقوا باشه و هم خوش اخلاق.
منظورم از باتقوا بودن اینکه تلاش کنه که تو زندگی گناهی مرتکب نشه و اگه هم گناهی مرتکب بشه نسبت به گناهش متاثر بشه. خوش اخلاق بودن هم یعنی هم اهل محبت باشه و هم بد اخلاق نباشه و عصبانی و... نباشه.
3. عقیلةّ: یعنی شجاع باشه منظورم از شجاع بودن اینکه تو لحظه های سخت زندگی حامیه شوهرش باشه و بتونه سختی ها رو تحمل کنه و به جای سرکوفتها و ... از شوهرش حمایت کنه و تنهاش نذاره.
4. جمیلةّ: یعنی از لحاظ چهره یه جوری باشه که به دل مرد بشینه و دوست داشته باشه که طرف همسرش باشه.
الهی آمین...

Ali407;709021 نوشت:
من پارسال به توصیه دوستان اسک دین وتحقیق نامزد کردم و هنوز با گذشت یک سال همچنان نامزد مانده ام . به علت بی پولی نمیتونم عروسیمو بگیرم
چی کنم ؟
کسی هست بیاد یه پولی بده ما عروسی رو بگیریم بعدا پس بدیم ؟
این همه خیر یکی نیست کمک کنه منو ؟

آخرین جمله ایی که تو کتاب انتظار عالمانه عارفانه نوشته ی آقای پناهیان اومده بود جمله ایی به این مضمون بود که:
یه جوری عروسی بگیرید که وقتی میخواهید کارت دعوت بنویسید بتونید یه کارت دعوت هم برای امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) بنویسید.

[="Tahoma"]

Ali407;709021 نوشت:
من پارسال به توصیه دوستان اسک دین وتحقیق نامزد کردم و هنوز با گذشت یک سال همچنان نامزد مانده ام . به علت بی پولی نمیتونم عروسیمو بگیرم
چی کنم ؟
کسی هست بیاد یه پولی بده ما عروسی رو بگیریم بعدا پس بدیم ؟
این همه خیر یکی نیست کمک کنه منو ؟

من یکی رو میشناسم که به زوج‌های جوون کمک می‌کنه، البته یه شرایطی هم داره.

من واقعا گیج شدم دقیقا همین مشکل رو منم دارم ولی نمیدونم مقصر کیه بی تفاوتی پدر و مادر کمرویی خودم ؟ یا قسمت و قضا قدر ؟

بچه محله امام رضا;707185 نوشت:

روایت حداد عادل از ازدواج دخترش با مجتبی خامنه ای

آقای حدادعادل تعریف می کردند؛ «سال 77، خانمی به خانه ما زنگ زده بود و گفته بود که می خواهیم برای خواستگاری خدمت برسیم. خانم ما گفته بود دختر ما در حال حاضر سال چهارم دبیرستان است و می خواهد ادامه تحصیل دهد. ایشان دوباره پرسیده بودند اگر امکان دارد ما بیاییم دخترخانم را ببینیم تا بعد. اما خانم ما قبول نکرده بودند.

بعد خانم ما از ایشان پرسیده بودند اصلاً شما خودتان را معرفی کنید. و ایشان هم گفته بودند؛ من خانم مقام معظم رهبری هستم. خانم ما از هول و هراس دوباره سلام علیک کرده بود و گفته بود؛ «ما تا حالا به همه پاسخ رد داده ایم. اما شما صبر کنید با آقای دکتر صحبت کنم، بعد شما را خبر می کنم.» آن زمان خانم من مدیر دبیرستان هدایت بود .

بعد از صحبت با من قرار بر این شد که آنها بیایند و دخترمان را در مدرسه ببینند که هم دخترمان متوجه نشود و هم اینکه اگر آنها نپسندیدند، لطمه یی به دختر ما نخورد. طبق هماهنگی قبلی، خانم آقا آمدند و در دفتر مدرسه او را دیدند و رفتند. چند روز گذشت و من برای کاری خدمت آقا رفتم. آقا فرمودند؛ «خانم استخاره کرده اند، جوابش خوب نبوده است .»

یک سال از این قضیه گذشت. مجدداً خانواده آقا تماس گرفتند و گفتند ما می خواهیم برای خواستگاری بیاییم. خانم بنده پرسیده بودند چطور تصمیم تان عوض شده؟ آقا گفته بودند؛ «خانم ما به استخاره خیلی اعتقاد دارد و دفعه اول چون خوب نیامده بود، منصرف شدند.» و خانم آقا هم گفته بودند؛ «چون دخترتان دختر محجبه، فرهیخته و خوبی است، دوباره استخاره کردم که خوب آمد و اگر اجازه بدهید، بیاییم .»

آن زمان دخترمان دیپلم گرفته بود و کنکور هم شرکت کرده بود. پس از مقدمات کار، یک روز پسر آقا و مادرش با یک قواره پارچه به عنوان هدیه برای عروس آمدند و صحبت کردیم و پس از رفتن آقا مجتبی، نظر دخترم را پرسیدم، ایشان موافق بودند .

بعد از چند روز خدمت آقا رفتیم. آقا فرمودند؛ «آقای دکتر، داریم خویش و قوم می شویم.» گفتم؛ «چطور؟» گفتند؛ «خانواده آمدند و پسندیدند و در گفت وگو هم به نتیجه کامل رسیده اند، نظر شما چیست؟» گفتم؛ «آقا، اختیار ما دست شماست .»

آقا فرمودند؛ «نه، شما، دکتر و استاد دانشگاهید و خانم تان هم همین طور. وضع زندگی شما مناسب است، اما زندگی من این طور نیست. اگر بخواهم تمام زندگی ام را بار کنم، غیر از کتاب هایم یک وانت بار می شود. اینجا هم دو اتاق اندرون و یک اتاق بیرونی است که آقایان و مسوولان در آنجا با من دیدار می کنند. من پول ندارم خانه بخرم. خانه یی اجاره کرده ایم که یک طبقه مصطفی و یک طبقه هم مجتبی زندگی می کنند. شما با دخترت صحبت کن که خیال نکند حالا که عروس رهبر می شود، چیزهایی در ذهنش باشد. ما این طور زندگی می کنیم. اما شما زندگی نسبتاً خوبی دارید. حالا اگر ایشان بخواهد وارد این زندگی شود، کمی مشکل است. مجتبی معمم هم نیست. می خواهد قم برود و درس بخواند و روحانی شود. همه اینها را به او بگو بداند .»

من هم به دخترم گفتم و ایشان هم قبول کرد. آقا در زمان قبل از رئیس جمهوری شان، در جنوب تهران خانه یی داشتند که آن را اجاره داده اند و خرج زندگی شان را از آن درمی آورند؛ ایشان حقوق رهبری نمی گیرند و از وجوهات هم استفاده نمی کنند .

هنگام صحبت در مورد مراسم عقد و مهریه و ... آقا فرمودند؛«در مورد مهریه، اختیار با دختر شماست. ولی من برای مردم خطبه عقد می خوانم، سنت من این بوده که بیشتر از 14 سکه عقد نخوانم و تا حالا هم نخوانده ام، اگر بخواهید، می توانید بیشتر از 14 سکه مهریه معین کنید، ولی شخص دیگری خطبه عقد را بخواند. از نظر من اشکالی ندارد. چون تا حالا بیش از 14 سکه برای مردم عقد نخوانده ام، برای عروسم هم نمی خوانم .»

من گفتم؛ «آقا، این طور که نمی شود. من با مادرش صحبت می کنم، فکر نمی کنم مخالفتی داشته باشد.» در مورد مراسم عقد هم گفتند؛ «می توانید در تالار بگیرید، ولی من نمی توانم شرکت کنم.» گفتم؛« آقا هر طور شما صلاح بدانید.»

فرمودند؛ «می خواهید این دو تا اتاق اندرونی و یک اتاق بیرونی را با هم حساب کنید. هر چند نفر جا می شوند، نصف می کنیم؛ نصف از خانواده ما و نصف از خانواده شما را دعوت می کنیم.» ما حساب کردیم و دیدیم بیشتر از 150 ، 200 نفر جا نمی شوند. ما حتی اقوام درجه اول مان را هم نمی توانستیم دعوت کنیم، اما قبول کردیم .

آقا غیر از فامیل، آقای خاتمی، آقای هاشمی و آقای ناطق و روسای سه قوه و دکتر حبیبی را دعوت فرمودند. یک نوع غذا هم درست کردیم. قبل از اینها صحبت خرید بازار شد. پسر آقا گفت؛ «من نه انگشتر می خواهم و نه ساعت و نه چیز دیگری.» آقا گفتند؛ «خوب نیست.» من هم گفتم؛ «حداقل یک حلقه بگیرند.» اما آقا فرمودند؛ «من یک انگشتر عقیق دارم که یکی برای من هدیه آورده، اگر دخترتان قبول می کند، من آن را به ایشان هدیه می دهم و ایشان هم به عنوان حلقه، به مجتبی هدیه دهد.» قبول کردیم و انگشتر را گرفتیم و بعد به آقا مجتبی دادیم. کمی بزرگ بود. به یک انگشترسازی بردیم تا کوچکش کند و خرجش 600 تومان شد. خلاصه خرج حلقه داماد 600 تومان شد .

به آقا گفتیم در همه این مسائل احتیاط کردیم، دیگر لباس عروس را به ما بسپارید و آقا هم فرمودند؛ «آن را طبق متعارف حساب کنید.» در همان ایام، ما خودمان برای پسرمان عروسی می گرفتیم و یک لباس عروس برای عروس مان سفارش داده بودیم بدوزند .

خلاصه قبل از اینکه عروس مان استفاده کند، همان شب دخترمان استفاده کرد. بعد آقا گفتند؛ «من یک فرش ماشینی می دهم، شما هم یک فرش بدهید.» و به این ترتیب مراسم برگزار شد. برای عروسی هم دو پیکان از اقوام ما و دو پیکان هم از اقوام آقا آمده بودند. مراسم در خانه ما تا ساعت یک طول کشید. خانواده آقا آمده بودند که عروس را ببرند، البته آقا ظاهراً کاری داشتند و نیامده بودند. اما وقتی عروس را به خانه آوردیم، دیدیم آقا هنوز بیدار نشسته اند و منتظرند عروس را بیاورند .

فرمودند؛ «من اخلاقاً وظیفه خود می دانم برای اولین بار که عروس مان قدم به خانه ما می گذارد، من هم بدرقه اش کنم و به اصطلاح خوشامد بگویم .»

ما خیلی تعجب کرده بودیم و فکر نمی کردیم آقا تا آن ساعت شب بیدار باشند، حتی آقا آن شب هم غذا نخورده بودند. چون خانواده آقا سرشان شلوغ بود، به آقا غذا نداده بودند. آقا گفتند؛ «دکتر، امشب شام هم نداشتیم، من به یکی از پاسدارها گفتم شما چیزی خوردنی دارید؟ آنها گفتند که غیر از کمی نان چیز دیگری نداریم. گفتم؛ همان را بیاورید، می خوریم .»

بعد هم که عروس وارد شد، آقا چند دقیقه یی برایشان در مورد تفاهم در زندگی و شرایط و اهمیت زندگی زناشویی صحبت کردند و تا پای در خانه، عروس را بدرقه کردند و خوشامد گفتند. رعایت آداب حتی تا چنین جایگاهی چقدر ارزش دارد. اینها از برکت انقلاب اسلامی و خون شهداست. ایشان دستور دادند حتی از ریزترین وسایل دفتر استفاده نشود، چون مال بیت المال است. حتی اگر مشکل وسیله نقلیه هم پیش آمد، اجازه ندارند از وسایل دفتر استفاده کنند .

انشالله که همینطور باشه و بدون اغراق.

موضوع قفل شده است